المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

بازگشت به فهرست

جلسه ششم (یکشنبه، 98.06.31)                                         بسمه تعالی

مسألة: یجوز لهما اشتراط الإستئمار... ص125

مسأله پنجم: شرط استئمار از اجنبی

پنجمین مسأله از مسائل هفتگانه باب خیار شرط شبیه به مسأله قبل است. در مسأله چهارم فرمودند متبایعین می‌توانند برای اجنبی حق خیار جعل کنند یعنی فرد ثالثی (اجنبی) یک حق مستقل خیار شرط داشته باشد که اگر در زمان خیار گفت فسختُ، نافذ باشد. اما در مسأله پنجم بحث از این است که از نظر اجنبی تبعیت کنند و حرف او را إجرا کنند.

إجرای نظر اجنبی به دو شیوه ممکن است که حکمشان یکی است:

شیوه اول: شرط إستئمار.

یکی از متعاقدین یا هر دو می‌توانند عقد و بیع را مشروط کنند به کسب تکلیف از اجنبی مثل اینکه مشتری بگوید خانه را از شما می‌خرم به شرطی که تا سه روز از پدرت کسب تکلیف کنی که بیع را إمضاء یا فسخ کنی.

استئمار از باب استفعال به معنای طلب امر نمودن و کسب تکلیف کردن است. مستأمِر کسی است که طلب امر و کسب تکلیف کرده چه بایع باشد چه مشتری و در مثال ما بایع است. مستأمَر کسی است که از او طلب امر شده که در مثال ما پدر است. مشروط علیه کسی است که شرط استئمار علیه او مطرح شده است که در مثال ما بایع است. حتی بایع می‌تواند علیه مشتری چنین شرطی مطرح کند و بگوید خانه را به شرطی به تو می‌فروشم که از اجنبی (مثلا پدر) کسب تکلیف کنی.

شیوه دوم: شرط اطاعت

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند شبیه شرط استئمار است جایی که شرط نکرده از اجنبی (مثلا پدر) طلب امر کند بلکه شرط کرده اگر پدرت بدون مشورت خواهی امری کرد نسبت به امضاء یا فسخ عقد، موظّف به إجرای دستور پدر باشی.

دو نکته محوری در شرط استئمار:

الف: اجنبی حق فسخ ندارد بلکه فقط به بایع یا مشتری (مستأمِر) امر می‌کند و بایع در مقام اجراءِ امر او، بیع را إمضاء  یا فسخ می‌کند.

ب: مستأمِر (بایع) خود حق مستقل فسخ یا إمضاء ندارد و باید فسخ یا إمضائش به امر اجنبی باشد.

سپس مرحوم شیخ انصاری وارد می‌شوند در بیان احکام بعض صور مسأله:

صورت اول: اگر فردی که موظّف بود به استئمار و کسب تکلیف (در مثال ما بایع)، بدون کسب تکلیف از اجنبی (پدر) بیع را فسخ کند نافذ نیست.

دلیل: زیرا اصلا خیاری برای بایع مستأمِر جعل نشده بود بلکه فقط شرط شده بود از اجنبی کسب تکلیف کند و امر او را اطاعت نماید.

صورت دوم: اگر بایع (مستأمِر) از پدر کسب تکلیف کرد و او بیع را إجازه داد دیگر بایع حق فسخ کردن بیع را ندارد.

دلیل: زیرا غرض از شرط استئمار صرفا کسب تکلیف نبوده بلکه اطاعت از تکیلف پدر بوده است و پدر (مستأمَر) امر به إمضاء بیع نموده است. اگر هم مستأمِر بگوید غرض من صرفا کسب تکلیف بوده نه اطاعت از پدر باز هم حق فسخ نخواهد داشت چون اصلا حق فسخ مستقلی برای او جعل نشده است.

صورت سوم: اگر پدر (مستأمَر) امر به فسخ نمود، بر مستأمِر (یا همان مشروط علیه که در مثال ما بایع است) واجب نیست حتما بیع را فسخ کند بلکه به جهت امر پدر فقط مالک حق فسخ می‌شود که می‌تواند از این حق استفاده کند یا استفاده نکند.

دلیل: در مثال محل بحث سه نفر مطرح هستند: 1. بایع (مشروط‌علیه یا همان مستأمِر). 2. مشتری (شرط کننده). 3. پدر (مستأمَر).

اگر در صورت سوم فسخ کردن بر بایع واجب باشد این وجوب یا باید از ناحیه حق پدر بیاید یا حق مشتری؛ پدر (مستأمَر) که گفتیم اصلا سلطنت بر فسخ ندارد و نمی‌تواند مستقلا بگوید فسختُ چه رسد به اینکه فسخ را واجب کند. بایع هم فرضا مایل به فسخ نیست.

طرف مقابل یعنی مشتری هم دو حالت دارد:

حالت اول: مشتری راضی و مایل به فسخ معامله نیست، در این صورت هیچ دلیلی بر الزام بایع به فسخ نداریم نه از جانب پدر نه متبایعان.

حالت دوم: مشتری راضی و مایل به فسخ معامله است، در این صورت اگر بتوانیم ثابت کنیم که وقتی مشتری علیه بایع شرط استئمار مطرح کرد، عرف می‌گوید گویا مشتری گفته اگر اجنبی امر به فسخ نمود باید معامله فسخ شود و بایع حق بی اعتنایی به نظر پدر (مستأمَر) را ندارد، اگر چنین چیزی ثابت شود مشتری حق فسخ خواهد داشت.

توضیح مطلب: می‌فرمایند می‌توانیم شرط استئمار را اینگونه تبیین کنیم که وقتی مشتری به بایع می‌گوید به شرطی این خانه را از تو می‌خرم که تا سه روز از پدر کسب تکلیف کنی و امر او را اطاعت کنی در نگاه عرف چنین است که گویا مشتری گفته اگر پدر امر به فسخ معامله کرد، تو باید معامله را فسخ کنی. با این توضیحات هر کسی شرط استئمار را مطرح کند گویا خود را مسلط بر فسخ بیع کرده در صورتی که اجنبی نظرش به فسخ تعلق بگیرد.

و الحاصل... برای رفع کامل ابهام از مطلب مرحوم شیخ توضیحات‌شان را اینگونه خلاصه‌گیری می‌کنند که:

هر کسی که علیه طرف مقابلش در بیع شرط استئمار کند، طرف مقابل باید از اجنبی کسب تکلیف کند و امر اجنبی را اطاعت کند، حال اگر اجنبی امر به فسخ معامله نمود گویا خود شرط کننده، مالک حق فسخ شده است. و اگر هم هر دو بایع و مشتری علیه دیگری شرط استئمار مطرح کنند هر دو مالک حق فسخ شده‌اند. مثال اگر مشتری علیه بایع شرط استئمار از پدر را مطرح کرد، بایع باید از پدر کسب تکلیف کند و اگر پدر امر به فسخ معامله کرد گویا مشتری مالک حق فسخ شده که می‌تواند از این حقش استفاده کند یا استفاده نکند.

نسبت به شیوه دوم که شرط اطاعت ابتدایی از اجنبی بود هم حکم همین است که فردی که این شرط را علیه طرف مقابل مطرح کرده است در صورتی که اجنبی امر به فسخ کند، شرط کننده مالک حق فسخ خواهد بود چه شرط کننده فقط یک طرف باشد چه هر دو طرف (بایع و مشتری) باشند.

نکته: آیا در این بحث لازم است مستأمَر (اجنبی) وقتی از او کسب تکلیف می‌کنند مصلحت و منافع مستأمِر (کسب تکلیف کننده) را مراعات کند یا به هر طرف از فسخ یا امضاء با رعایت مصلحت یا بدون آن نظر داد باید اطاعت شود؟

می‌فرمایند کلام همان است که در مسأله قبل اشاره کردیم که در اصل شرط استئمار دلالتی بر لزوم مراعات مصلحت وجود ندارد مگر اینکه با قرینه حالیة یا مقالیّة و یا تبادر عرفی ثابت کنیم که شرط استئمار به جهت تشخیص مصلحت در بیع بوده است که در این صورت مراعات مصلحت لازم است.

بازگشت به فهرست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۱۴
سید روح الله ذاکری

بازگشت به فهرست

جلسه پنجم (شنبه، 98.06.30)                                            بسمه تعالی

مسألة: یصحّ جعل الخیار للأجنبی... ص122

مسأله چهارم: جعل خیار برای اجنبی

چهارمین مسأله از مسائل هفتگانه خیار شرط دربارۀ دادن حق خیار به اجنبی است. در این مسأله به سه نکته اشاره می‌کنند:

نکته اول: جواز جعل خیار برای اجنبی

سؤال این است که آیا متعاقدین می‌توانند برای شخصی غیر از خودشان حق خیار و حق فسخ جعل کنند؟

در مقام جواب مرحوم شیخ می‌فرمایند در مسأله دو قول است:

قول اول: مرحوم شیخ و مشهور آن را جایز می‌دانند مثلا بگوید کتاب را به می‌فروشم به شرطی که برادرم تا سه روز خیار داشته باشد. مرحوم علامه در تذکره ادعای اجماع بر این قول نموده‌اند و مثال زده‌اند به اینکه اگر عبد را بفروشد و خیار برای خود عبد قرار دهد بیع صحیح است به اجماع فقهاء، در این مثال عبد اجنبی از متعاقدین است.

قول دوم را مرحوم شیخ در پایان مسأله اشاره می‌کنند.

نکته دوم: جواز جعل خیار برای چند اجنبی

می‌فرمایند هر یک از متعاقدین می‌توانند خیار شرط را برای چند نفر مطرح کنند که دو صورت دارد:

صورت اول: به نحو مستقل. مثلا مشتری بگوید ماشین را می‌خرم به شرطی که سه برادرم تا سه روز خیار شرط داشته باشند (که مثلا هر کدام در زمینه‌ای تخصص دارند و هدفش اظهار نظر آنان نسبت به ماشین است).

در این صورت هر یک از اجنبی ها یک حق مستقل نسبت به فسخ معامله پیدا می‌کنند. حال اگر بین برادرها اختلاف نظر باشد قول فاسخ مقدم خواهد بود حتی اگر اول یک نفر اجازه دهد سپس دیگری فسخ کند باز هم قول فاسخ مقدم است زیرا فردی که اجازه داده یک حق مستقل داشته و بیع را تأیید کرده و اجازه داده اما نفر دیگر حق مستقلی دارد و اگر فسخ کند بیع ملغی خواهد بود و اجازه‌های قبلی بی اثر خواهد بود.

صورت دوم: به نحو وکالت. مثلا مشتری بگوید ماشین را می‌خرم به شرطی که تا سه روز خیار شرط داشته باشم و سه برادرم را هم وکیل می‎کنم در استفاده از این حق.

در این صورت اگر وکلاء اختلاف نظر داشتند قول کسی مقدم است که اولین اظهار نظر را به عنوان وکیل مطرح کند زیرا در این صورت یک حق فسخ بیشتر نیست که برای موکل است، حال اگر یکی از وکلاء این حق فسخ را استفاده کرد و مثلا اجازه داد و بیع را لازم نمود دیگر شخصیت حقوقی وکیل بجای موکل از حق خیار استفاده نموده و بیع را اجازه داده و لازم کرده، بعد از این هم دیگر فسخ امکان ندارد زیرا چه وکیل چه موکل یک بار حق استفاده از حق خیار را دارند که مورد استفاده قرار گرفت و گویا وکالت به اتمام رسید.

ذیل نکته دوم عبارت دو نفر از بزرگان را هم برای تأیید نظریه‌شان می‌آورند:

عبارت اول: از مرحوم ابن حمزه در الوسیلة إلی نیل الفضیلة. (البته نسبت به این عبارت تحلیلها و ایراداتی هست که بعضا محشین هم اشاره کرده‌اند) ایشان در عبارتشان به سه قسم خیار شرط اشاره می‌کنند که مرحوم شیخ انصاری فقط دو قسم را از عبارتشان آورده‌اند:

قسم اول: اگر یک حق خیار برای هر دو بایع و مشتری شرط شد دو صورت دارد:

الف: یا هر دو اتفاق نظر دارند نسبت به استفاده از این حق که فسخ کنند یا امضاء، نظرشان نافذ و مقبول است.

ب: یا نسبت به کیفیت استفاده از این یک حق اختلاف نظر دارند، یکی فسخ و دیگری امضاء را می‌خواست، بیعشان باطل خواهد بود زیرا نمی‌شود یک حق مستقل خود بخود نیمی برای بایع و نیمی برای مشتری باشد و آنان هم اختلاف نظر داشته باشند.

قسم دوم: اگر حق خیار برای غیرشان (اجنبی) قرار دادند و آن اجنبی هم راضی بود که خیار داشته باشد، بیع نافذ است و طبق شرطشان خیار برقرار خواهد بود، اما اگر اجنبی راضی نبود خیار داشته باشد، مبتاع بالخیار یعنی مشتری که به دنبال خیار شرط و حق فسخ است خودش خیار دارد و مختار است بین فسخ و امضاء.

هر چند نسبت به عبارت ایشان تحلیل‌ها و ایراداتی است اما مهم این محل شاهد است که ایشان جعل خیار برای اجنبی را قبول دارد.

عبارت دوم: از مرحوم شهید اول در دروس است که فرموده‌اند اشتراط خیار برای اجنبی جایز است در سه حالت:

الف: خیار شرط فقط برای اجنبی قرار داده شود که در این صورت اعتراضی به نظر او نخواهد بود چه فسخ کند چه امضاء کند.

ب: خیار شرط هم برای اجنبی هم برای بایع و مشتری قرار داده شود.

ج: خیار شرط برای اجنبی و برای یکی از بایع یا مشتری قرار داده شود.

در این دو صورت اخیر هم اگر اجنبی مخالفت کرد با بیع و بیع را فسخ کرد ممکن است این فعلِ فسخِ اجنبی را معتبر بدانیم تا مطرح کردن اجنبی هم بی فائده نباشد.

مرحوم شیخ انصاری در توضیح کلام شهید اول و برای استشهاد بر اینکه شهید اول هم حق خیار و فسخ برای اجنبی را قبول دارند می‌فرمایند (باید فسخ نمودن اجنبی معتبر و مقدم باشد حتی اگر مالک اجازه کرده باشد زیرا) اگر معتبر نباشد فسخ کردن اجنبی حتی با اجازه و امضاء مالک نسبت به بیع، و مفروض این است که اجازه اجنبی نافذ نیست اگر مالک فسخ کرده باشد، دیگر ذکر اجنبی بی فائده است. در توضیح عبارت مرحوم شیخ عرض می‌کنیم مرحوم شیخ انصاری در تبیین کلام شهید اول می‌خواهند بفرمایند فسخ و اجازه نسبت به اجنبی و مالک دو حالت دارد: 1. اجنبی فسخ کند و مالک اجازه دهد. 2. اجنبی اجازه دهد و مالک فسخ کند. باید در هر دو حالت بگوییم قول فاسخ مقدم است چه فاسخ اجنبی باشد چه مالک. در حالت دوم که قول اجنبی معتبر نیست، اگر در حالت اول هم قول اجنبی معتبر نباشد که دیگر وجود خیار برای اجنبی چه فائده‌ای خواهد داشت.

نکته سوم: لزوم مراعات مصلحت توسط اجنبی

می‌فرمایند وقتی حق خیار برای اجنبی جعل شد آیا لازم است که اجنبی در اظهار نظرش نسبت به فسخ یا امضاء عقد، مصلحت جاعل خیار را مراعات کند یا خیر؟ در مقام جواب می‌فرمایند هر چند مقتضای جعل خیار برای اجنبی صرفا حَکَم قرار دادن اجنبی است در فسخ و امضاء و دیگر رعایت مصلحت لازم نیست اما به دو دلیل استدلال شده بر لزوم رعایت مصلحت.

دلیل اول: تبادر. وقتی یکی از متعاقدین برای خودش خیار شرط قرار می‌دهد این جعل خیار قطعا برای بررسی مصلحت و منافعش در این معامله است و زمانی که این حق خیار را به اجنبی واگذار می‌کند، هر چند به طور مطلق به اجنبی واگذار کرده نه مقید به رعایت مصلحت، اما متبادَر به ذهن این است که اصل جعل حق خیار برای رعایت مصلحت است و واگذاری آن به اجنبی خبره و کارشناس هم برای تشخیص مصلحت انجام شده است.

دلیل دوم: امانت بودن جعل خیار. بعضی برای لزوم رعایت مصلحت گفته‌اند اجنبی در ما نحن فیه أمین است و فرد أمین باید مراعات مصلحت را داشته باشد تا خائن نباشد.

نقد دلیل دوم: مرحوم شیخ انصاری این دلیل را قبول ندارند زیرا صدق أمانت بر این جعل خیار محل تأمل است.

قول دوم:

در ابتدای مسأله گفتیم نسبت به جعل خیار برای اجنبی دو قول است که یک قول نظر مشهور و مرحوم شیخ انصاری بر جواز بود اشاره شد. قول دوم را در پایان مسأله اشاره می‌کنند.

قول دوم این است که جعل خیار برای اجنبی مشروع و صحیح نیست زیرا با بررسی احکام شریعت به این نتیجه می‌رسیم که فقط در سه مورد از معاملات خیار فسخ وجود دارد و آن سه مورد هم شامل اجنبی نمی‌شود. سه مورد عبارت‌اند از:

مورد اول: تفاسخ. یعنی خود بایع و مشتری (متعاقدین) با رضایتشان عقد را فسخ کنند که به آن إقاله هم می‌گوییم.

مورد دوم: حق خیار در اصل آن بیع یا عقد قرار داده شده باشد مانند خیار مجلس و شرط که طبیعتا حق خیار برای طرفین عقد است.

مورد سوم: حق فسخ بالعرض ثابت شود نه بالأصالة. مثل اینکه در مسأله ششم از مسائل خیار شرط بحث بیع الخیار خواهیم خواند که صحیح است متعاقدین اینگونه معامله کنند که مثلا مشتری بگوید خانه را (برای نیاز به پولش) می‌فروشم به شرطی که اگر تا یک سال پول را به تو برگرداندم بیع فسخ شود.

در این سه مورد، شارع برای خود متعاقدین خیار قرار داده نه اجنبی.

نقد قول دوم: مرحوم شیخ می‌فرمایند نه شرعا نه عقلا دلیلی بر این قول وجود ندارد و أدله مشروعیت خیار شرط مانند "المسلمون عند شروطهم" دلالت می‌کنند که حق خیار شرط شامل اجنبی هم می‌شود. نمونه فقهی‌اش هم این است که در مباحث احکام خیار خواهیم خواند که زن از عین زمین شوهر، ارث نمی‌برد حال اگر شوهر زمین را فروخته و برای خود تا یک هفته خیار فسخ قرار داد و یک روز بعد از معامله از دنیا رفت، این حق فسخ به ورثه او از جمله زن ارث می‌رسد و زن حق اظهار نظر نسبت به فسخ یا اجازه عقد دارد با اینکه این خانم از متعاقدین نبوده اما حق فسخ خواهد داشت.

خلاصه مسأله چهارم:

جعل خیار برای اجنبی جایز است چه یک نفر چه چند نفر. دلیل: اطلاق أدله مشروعیت خیار شرط مانند "المسلمون عند شروطهم"

بازگشت به فهرست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۵۹
سید روح الله ذاکری

بازگشت به فهرست

جلسه چهارم (چهارشنبه، 98.06.27)                                     بسمه تعالی

مسألة: مبدأ هذا الخیار... ص120

گفتیم در قسم سوم از اقسام خیار (خیار شرط) هفت مسأله بیان می‌کنند که سه مسأله اول مربوط به مبحث زمان در خیار شرط است.

مسأله سوم: مبدأ خیار شرط

قبل از بیان مطلب، به یک مقدمه فقهی اشاره می‎کنیم:

مقدمه فقهی: زمان آغاز خیار حیوان

در سومین مسأله از مبحث خیار حیوان مرحوم شیخ انصاری اشاره فرمودند که نسبت به آغاز زمان خیار حیوان دو قول است:

قول اول: مشهور و شیخ انصاری فرمودند با تحقق عقد و معامله حیوان، خیار حیوان هم آغاز می‌شود.

قول دوم: بعضی مانند شیخ طوسی معتقدند خیار حیوان بعد از اتمام زمان خیار مجلس و متفرق شدن متعاقدین آغاز می‌شود.

قول دوم به چهار دلیل تمسک کرد که مرحوم شیخ انصاری هر چهار دلیل را نقد فرمودند. یکی از أدله قول دوم لزوم لغویت بود. به این بیان که وقتی مشتری با تحقق عقد حق فسخی به نام خیار مجلس دارد دیگر لغو است که در همان زمان یک حق فسخ دیگر هم تحت عنوان خیار حیوان به او داده شود. پس برای عدم لغویت معتقد می‌شویم به شروع خیار حیوان از لحظه اتمام خیار مجلس که همان تفرق باشد.

نسبت به آغاز زمان خیار شرط دو صورت مطرح است:

صورت اول: زمان خاصی را برای شروع خیار اعلام نمی‌کنند.

مثلا می‌گوید کتاب را به شما می‌فروشم به شرطی که تا سه روز خیار داشته باشم. در این صورت دو قول است که قول دوم را بعد از بیان صورت دوم اشاره می‌کنند:

قول اول: آغاز خیار شرط با تحقق عقد خواهد بود.

دلیل: تبادر. عرف می‌گوید از اطلاق کلام متعاقدین که زمان خاصی برای شروع خیار شرط بیان نکردند به ذهن تبادر می‌کند زمان شروع خیار همان لحظه اول تحقق عقد است.

قول دوم: این قول را بعد از صورت دوم می‌آورند.

صورت دوم: زمان خاصی را برای شروع خیار اعلام می‌کنند.

مثلا می‌‌گوید کتاب را به شما فروختم به شرطی که از فردا تا سه روز خیار داشته باشم. در این صورت روشن است که امروز خیار شرط وجود ندارد و از طلوع فجر فردا (یا طلوع شمس فردا علی اختلافٍ) خیار شرط آغاز می‌شود.

سؤال: حال که جایز است زمان آغاز خیار شرط منفصل و جدای از زمان عقد باشد، آیا جایز است متعاقدین مبدأ خیار شرط را زمان انقضاء خیار حیوان قرار دهند؟ مثلا بگوید این حیوان را از شما می‌خرم به شرطی که از لحظه انقضاء خیار حیوان تا یک هفته خیار شرط داشته باشم.

جواب: مرحوم شیخ می‌فرمایند مسأله مبنایی است، و چنانکه در مقدمه هم اشاره کردیم دو مبنا وجود دارد:

الف: اگر زمان آغاز خیار حیوان را از لحظه عقد بدانیم چنین کاری جایز است زیرا جهالتی نیست یعنی لحظه آغاز و اتمام خیار حیوان روشن است و به تبع آن لحظه آغاز خیار شرط هم روشن خواهد بود که بعد از سه روز خیار شرط شروع می‌شود.

ب: اگر زمان آغاز خیار حیوان را مانند مرحوم شیخ طوسی از لحظه تفرق از مجلس بدانیم دیگر بیع مبتلای به جهالت می‌شود زیرا وقتی لحظه تفرق از مجلس روشن نباشد، لحظه آغاز خیار حیوان هم روشن نیست و به تبع آن لحظه اتمام خیار حیوان و آغاز خیار شرط هم مشخص نخواهد بود. لذا بنابر مبنای دوم بیع غرری و باطل خواهد بود.

قول دوم در صورت اول:

صورت اول این بود که متعاقدین زمانی را برای آغاز خیار شرط مطرح نکرده‌اند، قول دوم می‌گوید اگر زمانی را برای شروع خیار شرط مشخص نکردند مبدأ خیار شرط از لحظه تفرق و جدایی از مجلس عقد است. به عبارت دیگر شروع خیار شرط همزمان با اتمام خیار مجلس است.

دلیل: قائلین به این قول به پنج دلیل تمسک کرده‌اند که چهار دلیل را در بحث خیار حیوان، مسأله سوم، مرحوم شیخ انصاری بیان و نقد فرمودند. یک دلیل هم در اینجا مطرح و نقد می‌شود.

مرحوم ابن ادریس حلی در مقام استدلال بر قول خودشان فرموده‌اند ثمره جعل خیار، ایجاد حق فسخ است لذا اگر مانند قول اول معتقد باشیم از همان لحظه عقد که خیار مجلس محقق شد خیار شرط هم آغاز می‌شود لازم می‌آید لغو بودن خیار شرط در زمان مجلس. فرد یک حق فسخ به جهت مجلس عقد داشت، دیگر حق فسخ دوم لغو خواهد بود. لذا متبادر به ذهن این است که مبدأ خیار شرط عند الإطلاق از حین تفرق از مجلس است که تداخل حق خیار ها و لغویت لازم نمی‌آید.

به عبارت دیگر جعل خیار برای جلوگیری از لزوم عقد است و یک امتیازی است که به صاحب خیار اجازه فسخ معامله را می‌دهد، حال اگر عقدی به جهت مثلا خیار مجلس هنوز لازم نشده است یعنی طرفین این امتیاز فسخ معامله را دارند، دیگر چه فائده‌ای دارد که دوباره در قالب خیار شرط هم این امتیاز تکراری به آنها داده شود؟ لذا برای فرار از لغویت می‌گوییم مبدأ خیار شرط عند الإطلاق، لحظه تفرق از مجلس عقد است.

نقد قول دوم:

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند:

اولا: بنابر استدلال شما باید بگوییم مبدأ خیار شرط عند الإطلاق (وقتی تصریح به زمان آغاز آن نکرده‌اند) زمانی است که هیچ خیاری برای طرفین تصور نشود، مثلا اگر مبیع حیوان باشد باید بگوییم خیار شرط بعد از انقضاء همه خیارات است تا لغویت لازم نیاید، در حالی که أحدی از فقهاء چنین فتوایی نداده‌اند.

ثانیا: اگر فردی جاهل به خیار مجلس و حکم آن باشد، معامله‌ای انجام می‌دهد و برای خود شرط خیار می‌کند بدون اینکه به زمان آغاز خیار شرط اشاره کند، در این صورت طبق مدعای شما آغاز خیار شرط از لحظه تفرق از مجلس خواهد بود در حالی که متعاقدین توجهی به خیار مجلس ندارند و گمان می‌کنند خیار شرط از لحظه عقد شروع می‌شود. به عبارت دیگر ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد.

توضیح مطلب:

آنچه را قصد کرده بودند (شروع خیار شرط از لحظه عقد) واقع نشد و آنچه واقع شد (شروع خیار شرط از لحظه تفرق) قصد نکرده بودند.

نتیجه: زمان آغاز خیار شرط عند الإطلاق، لحظه عقد خواهد بود به دلیل تبادر.

بازگشت به فهرست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۲۵
سید روح الله ذاکری

بازگشت به فهرست

مسأله دوم: اقسام جهالت در خیار شرط

دومین مسأله از مسائل هفتگانه خیار مجلس مانند مسأله اول و سوم به بحث زمان در خیار شرط می‌پردازد.

در این مسأله به بررسی اقسام جهالت مدت در خیار شرط و حکم شرعی آنها می‌پردازند.

جهالت مدت در خیار شرط بر سه قسم است:

قسم اول: ذکر مدت خیار شرط به نحو اجمالی مانند اینکه بگوید کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که تا بازگشت حجاج حق فسخ داشته باشم.

قسم دوم: خیار شرط را مطرح کند بدون ذکر و نامی از مدت آن مانند اینکه بگوید کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که حق فسخ داشته باشم.

قسم سوم: خیار شرط را مطرح کند و زمان و مدت آن را به طور مطلق بیان کند مثل اینکه بگوید کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که تا مدتی حق فسخ داشته باشم.

در مسأله قبل فرمودند قسم اول به اجماع علماء باطل است زیرا مدت به نحو اجمال تعیین شده است.

اما نسبت به قسم دوم و سوم سه قول است:

قول اول: مشهور از جمله شیخ انصاری معتقدند در قسم دوم و سوم هم بیع باطل است.

قول دوم: شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و جمع دیگری از فقهاء معتقدند در قسم دوم و سوم چون اصل خیار مطرح شده و فقط مدت دقیقش معلوم نیست عقد صحیح است و زمان آن هم تا سه روز خواهد بود به دو دلیل:

دلیل اول: اجماعی که سید مرتضی و ابن زهره و دیگران ادعا فرموده‌اند.

دلیل دوم: مرحوم شیخ طوسی فرموده‌اند روایاتی داریم که دلالت بر چنین حکمی دارند. در تبیین استدلال به این روایات دو بیان مطرح است:

بیان اول: مستدل می‌گوید هر چند روایاتی که شیخ طوسی ادعا فرموده‌اند را ندیده‌ایم و ایشان هم ذکر نکرده اند اما همین که شیخ طوسی خبر داده اند از وجود روایاتی بر این که هرگاه خیار شرط مطرح شد اما زمان آن تعیین نشد، خیار تا سه روز خواهد بود، این روایات در حکم روایات مرسل (بدون سند) خواهد بود که با ضمیمه اجماع منقولِ فقهاء نسبت به حکم این روایات، ارسال و ضعف سند آنها جبران می‌شود و اطمینان پیدا می‌کنیم چنین روایات و حکمی وجود دارد.

بیان دوم: مرحوم علامه حلی فرموده‌اند مقصود شیخ انصاری روایات باب خیار حیوان بوده است. در توضیح این کلام مرحوم طباطبایی و مرحوم فاضل جواد در مفتاح الکرامة و دیگران معتقدند در قسم دوم و سوم بیع صحیح است زیرا اصل مدت در بیع ذکر شده محدوده آن هم در روایات سه روز بیان شده لذا هیچ جهالت و غرری در بین نیست، چنانکه فقهاء می‌فرمایند اگر حیوانی را معامله کردند و از خیار حیوان سخنی به میان نیاوردند یا اصلا از حکم سه روز خیار حیوان در شریعت اطلاع نداشتند باز هم تا سه روز خیار حیوان به حکم روایات آن، باقی است.

پس در ما نحن فیه هم چون اصل خیار شرط را ذکر کرده‌اند و زمان را اشاره نکرده اند به حکم روایاتی که شیخ طوسی ادعا فرمودند می‌گوییم در قسم دوم و سوم بیع صحیح است و خیار تا سه روز خواهد بود.

به تعبیر فاضل جواد در مفتاح الکرامة با توجه به روایات مذکور جهل به مدت خیار شرط منجر به علم می‌شود.

در ادامه مرحوم شیخ این کلام و استدلال را نقد می‌فرمایند که إن شاء الله خواهد آمد.

 

تحقیق:

* مراجعه کنید به مکاسب ج6، ص89 ذیل عنوان "مسألة فی حکم الشرط الفاسد‌" این بحث را اوائل فقه 7 می‌خوانید.

جلسه سوم (سه‌شنبه، 98.06.26)                             بسمه تعالی

و فیه ما تقدم فی المسألة... ص117، س‌آخر

کلام در بررسی حکم دو قسم از اقسام سه گانه جهالت زمان در خیار شرط بود، گفتیم اگر اصلا ذکری از مدت در خیار شرط نشود و فقط بگوید بعتک علی أن یکون لی الخیار، یا به صورت مبهم و مطلق ذکر شود و بگوید بعتک علی أن یکون لی الخیار مدةً، سه قول است، مشهور و مرحوم شیخ انصاری فرمودند بیع غرری و باطل است، در مقابل ایشان دو قول دیگر مطرح است، قول دوم این بود که بیع صحیح است و زمان خیار هم تا سه روز است دلیلشان هم تمسک به روایاتی بود که مرحوم شیخ طوسی فقط اشاره کرده بودند.

نقد قول دوم:

مرحوم شیخ انصاری در نقد قول دوم به دو نکته اشاره می‌کنند:

نکته یکم: می‌فرمایند آنچه مسلم است و در مطالب قبل در مسأله تعذر تسلیم هم بر آن استدلال کرده‌ایم این است که غرر یک موضوع عرفی است و بیعی را که عرف غرری و دارای جهالت دانست، از نگاه شارع مطلقا باطل است. اگر بخواهیم یک بیع خاص را از تحت عموم نهی النبی6 عن الغرر خارج و استثناء کنیم باید دلیل خاص داشته باشیم در حالی که در ما نحن فیه چنین روایاتی نداریم که ثابت کند زمان خیار شرط محدود به 3 روز است. بله در بعض موارد در وصیت مبهم شارع مقدس در روایات محدوده معین فرموده است که مثلا اگر وصیت کننده به صورت مبهم گفت قسمتی از مال من را بعد از مرگم به زید بدهید شرعا حمل بر یک دهم یا یک هفتم شده است.

نکته دوم: می‎فرمایند روایاتی که توسط مرحوم شیخ طوسی ادعا شد که دلالت می‌کنند بر تحدید و محدود کردن به سه روز هم وجود خارجی ندارد و حتی خود شیخ طوسی در دو کتاب حدیثی معروفشان تهذیب و استبصار که روایات فقهی را گرآورده‌اند اشاره‌ای به این روایات نکرده‌اند. و ظاهرا مقصود ایشان همان روایات تعیین سه روز در بحث خیار حیوان است که در بعض آنها تعبیر شده به "شرط أو لم یشترط" این تطبیق روایات باب خیار حیوان بر خیار شرط هم اجتهاد مرحوم شیخ طوسی است که برای ما قابل پذیرش نیست.

اما اینکه خواستند با ضمیمه اجماعات منقول فقهاء به کلام شیخ طوسی یک مخصص برای نهی النبی6 عن الغرر پیدا کنند و ادعای وجود روایات در کلام شیخ طوسی را معتبر جلوه دهند این کلام هم صحیح نیست زیرا اگر اجماع را جابر ضعف بدانیم به دو طریقه است:

طریقه اول: سند روایتی ضعیف باشد که بخواهیم با ضمیمه اجماع منقول آن را معتبر بشماریم.

طریقه دوم: سند روایتی صحیح باشد اما دلالتش ضعیف باشد که بخواهیم با ضمیمه اجماع منقول به روایت استدلال کنیم.

در حالی که در ما نحن فیه اصلا روایتی وجود ندارد دال بر قول دوم که بخواهیم با ضمیمه نمودن اجماع، ضعف روایت را جبران کنیم و با کمک آن روایت عموم نهی النبی6 عن الغرر را تخصیص بزنیم.

پس منجبر (روایات 3 روز) اصلا وجود ندارد و باید به خود جابر (اجماع) تکیه کنیم که آیا با اجماع می‌توان عموم نهی غرر را تخصیص زد یا نه نسبت به اجماع منقول هم می‌گوییم:

اولا: اجماع منقول حجت نیست.

ثانیا: مرحوم ابن زهره و قاضی ابن براج معمولا در ادعای اجماع تابع مرحوم سید مرتضی در کتاب انتصار هستند و خودشان تحقیق مستقل نکرده‌اند، اجماعات مرحوم سید مرتضی در انتصار هم در جای خودش در رسائل بحث حجیت اجماع اشاره کرده‌ایم که شرایط حجیت اجماع را ندارد چرا که یک جهت ضعف ادعای اجماع ایشان صرف بیان تقابل بین امامیه و اهل سنت بوده است نه تحصیل دقیق اجماع بین امامیه.  *

نعم قد روی فی کتب العامة ... ص118، س17

می‌فرمایند بله یک روایتی در مجامیع حدیثی اهل سنت (سنن بیهقی) نقل شده است که حنّان بن منقذ به جهت ضربه‌ای که به سرش خورده بود به نوعی حواس‌پرتی مبتلا شده بود که در معاملات فریب می‌خورد، نبی گرامی اسلام به او فرموند هر گاه معامله‌ای انجام دادی به طرف مقابلت بگو: "لاخلابة" یعنی بدون خدعه و فریب با من معامله کن، و به او فرمودند وقتی چنین گفتی در معاملاتت تا سه روز خیار و حق فسخ خواهی داشت. ممکن است کسی به این روایت برای تقویت قول دوم استناد کند.

لکن اشکال در این روایت هم اولا: ضعف سند است. ثانیا: ضعف دلالت که این روایت هیچ ارتباطی به خیار شرط ندارد بلکه مربوط به غبن است و نمیتواند مستند برای خروج و تخصیص قاعده نهی از غرر باشد. حتی در خیار غبن هم أحدی از فقهاء فتوا نداده که خیار غبن تا سه روز است.

نتیجه اینکه قول دوم که حق خیار تا سه روز بود باطل شد.

قول سوم:

قول سوم این است که اگر در خیار شرط مدت ذکر نشد یا به طور مطلق ذکر شد (قسم دوم و سوم) شرط مجهول، غرری و باطل است اما عقد بیع صحیح خواهد بود. پس اگر گفت بعتک کتابی علی أن یکون لی الخیار مدة، بیع صحیح است و شرط لازم المراعاة نیست.

دلیل: دلیل قول سوم این است که شرط فاسد مفسد عقد نیست.

نقد قول سوم:

مرحوم شیخ می‌فرمایند:

اولا: این مسأله مبنایی است که شرط فاسد مفسد عقد هست یا نه.

ثانیا: حتی اگر معتقد باشیم شرط فاسد مفسد عقد نیست باز هم در اینجا نمی‌توانیم عقد را صحیح بدانیم زیرا در صورتی شرطِ فاسد مفسِد عقد نیست که لطمه‌ای به اصل عقد و بیع نزند اما اگر فساد شرط موجب فساد عقد باشد قطعا مفسِد عقد خواهد بود.

به دو مثال توجه کنید:

مثال اول: فرد می‌گوید خانه‌ام را به شما می‌فروشم به شرطی که یک سوم گیلاس مشروب بنوشی. اینجا شرط فاسد است اما خللی در اصل معامله کتاب ایجاد نمی‌کند و طبق مبنای آقایان می‌توان گفت شرط فاسد مفسد عقد نیست.

مثال دوم: فرد می‌گوید کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که تا مدتی خیار و حق فسخ داشته باشم. در این مثال که محل بحث ما است دقیقا بیع مجهول و غرری است و نمی‌توان گفت شرط فاسد مفسِد عقد نیست. پس در ما نحن فیه اصل عقد غرری است و اصلا کاری نداریم به اینکه فساد از شرط به عقد سرایت کند بلکه خود عقد بیع غرری و مجهول و باطل خواهد بود.

پس قول سوم هم نتوانست مدعای خود را ثابت کند.

خلاصه مسأله دوم:

فرمودند اقسام جهالت نسبت به زمان در خیار شرط سه قسم است:

قسم اول: ذکر مدت خیار شرط به نحو اجمالی، (کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که تا بازگشت حجاج حق فسخ داشته باشم.)

قسم دوم: خیار شرط را مطرح کند بدون ذکر و نامی از مدت آن. (کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که حق فسخ داشته باشم.)

قسم سوم: خیار شرط را مطرح کند و مدت آن را مطلق بگذارد. (کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که تا مدتی حق فسخ داشته باشم.)

مشهور و مرحوم شیخ انصاری در هر سه قسم فرمودند بیع باطل است به جهت لزوم غرر.

 

 

تحقیق:

* کتاب الإنتصار فی انفرادات الإمامیة‌ از مرحوم سید مرتضی را بر اساس معیارهای کتابشناسی که در هر دو سال گذشته ذکر کردیم کتاب‌شناسی کنید.

بازگشت به فهرست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۲۳
سید روح الله ذاکری

بازگشت به فهرست

تمام مباحث خیار شرط را در هفت مسأله بررسی می‌فرمایند که عناوین مسائل هفت‌گانه چنین است:

1. اتصال یا انفصال زمان خیار به عقد. 2. جهالت مدت. 3. مبدأ خیار شرط. 4. واگذار نمودن خیار به اجنبی. 5. شرط مشورت خواهی و استئمار از اجنبی. 6. بیع الخیار. (ضمن این مسأله مسقطات هم مطرح میشود) 7. جریان خیار شرط در معاوضات لازمه إلا ما خرج بالدلیل.

از این هفت مسأله، سه مسأله اول در مورد مبحث زمان در خیار شرط است.

مسأله اول: اتصال و انفصال زمان خیار از عقد، تعیین مدت خیار

در این مسأله دو نکته بیان می‌کنند:

نکته یکم: صحت اتصال یا انفصال زمان خیار از عقد

زمان آغاز خیار شرط دو حالت دارد:

حالت یکم: متصل به عقد باشد مثلا می‌گوید از همین الآن تا یک روز حق فسخ داشته باشم. این حالت قطعا صحیح است.

حالت دوم: منفصل و جدای از عقد باشد مثلا بگوید این کتاب را به شما می‌فروشم به شرطی که از فردا تا سه روز حق فسخ داشته باشم، فقهاء شیعه بالإتفاق معتقد به صحت این شرط هستند.

دلیل: عموم أدله شرط. أدله مشروعیت خیار شرط عام است و هر دو حالت را شامل می‌شود.

شافعی معتقد است زمان خیار شرط نمی‌تواند منفصل و جدای از عقد باشد و چنین شرطی باطل است زیرا بیعی که به نحو لزوم واقع شده را نمی‌توان تبدیل به جائز نمود. معنا ندارد بیع به نحو لازم محقق شود بعد با رسیدن زمان خیار دوباره جائز شود.

مرحوم علامه حلی در نقد استدلال شافعی دو جواب مطرح فرموده‌اند:

اولا: چه اشکالی دارد در امور اعتباری مثل بیع معتقد شویم بیع بعد از لزوم تبدیل به جایز شود؟

ثانیا: جواب نقضی است که خیار تأخیر و خیار رؤیت را شما قبول دارید و در آنها مسأله همینطور است که اول بیع لازم سپس جائز میشود.

نکته دوم: تعیین مدت خیار، لازم است.

می‌فرمایند زمان پایان خیار شرط باید معین باشد و نمی‌تواند بگوید مثلا تا زمان بازگشت حاجی‌ها من حق فسخ داشته باشم به سه دلیل:

دلیل اول: اجماع.
دلیل دوم: غرری شدن معامله.

این دلیل مورد قبول شیخ انصاری است که مجهول بودن مدت زمان خیار سبب غرری شدن و بطلان معامله می‌باشد.

سؤال: عرف و عقلا در بعض موارد مسامحه میکنند و مثلا می‌گویند منزلی را که به تو فروختم تا یکی دو روز دیگر تحویل میدهم؛ اینجا هم بگوید تا یکی دو روز دیگر خیار شرط داشته باشم یا تا قدوم حاج.

جواب: اولا: عرف اگر نیاز فوری نداشت یا با منافعش در تضاد نبود یا احتمال کلاهبرداری نمی‌داد چنین می‌کند و الا در مواردی برای یک ساعت و دو ساعت هم دعوا میکند مثل مواردی که برای پاس شدن چک باید موجودی حسابش را تکمیل کند.

ثانیا: با تتبع ادله ابواب معاملات میفهیم شارع به چنین مسامحه ای راضی نیست به این جهت که باب تشاح و نزاع بسته شود و ملاک در غرر هم نظر شارع است نه عرف. و إلا لم یکن بیع الجزاف... اگر ملاک در غرر، مسامحات عرفی بود که خیلی از بیع‌هایی که عرف غرر به حساب نمی‌آورد باید شرعا مجاز می‌بود در حالی که می‌بینیم بیع گزاف، ما تعذّر تسلمیه و ثمنی که احتمال تفاوت اندکی دارد، یا جهالت زمان در بیع سلم از نظر عرف غرری نیست اما از نظر شرع غرری و باطل است.

با این توضیحات مقصود مرحوم کاشف الغطاء روشن می‌شود که فرموده‌اند: دائره غرر در شرع أضیق است از دائره غرر در عرف.

البته روشن است که برای فهم معنای غرر باید به عرف مراجعه کرد، و تفاوتی بین معنای شرعی و عرفی نیست، بلکه از نظر حکم، شارع سخت‌گیری بیشتری از عرف دارد، یعنی بعض مواردی را که عرف غرر و جهالت نمی‌شمارد، شارع غرری و باطل می‌داند. (اگر موارد و اقسام بیع‌ها را روی یک صفحه بنویسیم و از دو نگاه عرف و شرع بخواهیم با رسم دائره، بیع‌های صحیح و غیر غرری را جدا کنیم، دائره شرع تنگ‌تر و کوچکتر خواهد بود و در موارد اندکی حکم به صحت خواهد کرد اما دائره عرف أوسع است.) ***

بله در موارد نادری هم عرف هم شارع تسامح می‌کنند مانند تفاوت بسیار اندک در سنگ ترازوها که گاهی بر اثر خراشیدگی ایجاد می‌شود.

مؤید ما، موثقة غیاث بن ابراهیم است که تصریح می‌کند به لزوم معلوم بودن زمان در معاملاتی که به نوعی زمان در آنها مطرح است و در بیع سلم اگر بگوید مبیع را وقت دیاس (گندم کوبی) یا حصاد (درو) خواهم داد صحیح نیست زیرا زمان مبهم است.

 

 

تحقیق:

* مرحوم شیخ در مکاسب می‌فرمایند قول به عدم محدودیت زمانی "عندنا" یعنی إمامیه است. بعض اهل سنت مخالف‌اند، برای اطلاع از این اختلاف مراجعه کنید به "کتاب الخلاف" مرحوم شیخ طوسی، ج3، ص31، مسأله 42. کل عبارت ایشان را می‌آورم زیرا در کتاب‌شناسی آن مفید است. خیار الشرط یجوز بحسب ما یتفقان علیه من المدة و إن کثر و به قال ابن أبی لیلى، و أبو یوسف، و محمد. و قال محمد و مالک: یجوز بقدر الحاجة، فإن کان المبیع ثوبا أو دارا أو نحو هذا، جاز یوما و لا یزاد علیه. و إن کان قریة أو ما لا ینقلب إلا فی مدة، جاز الشهر و الشهرین و قدر الحاجة و قال أبو حنیفة و الشافعی و الثوری: لا تجوز الزیادة على ثلاثة أیام، و یجوز أقل من ذلک.

دلیلنا: قوله علیه السلام: "المؤمنون عند شروطهم" و هذا عام، و المنع من ذلک یحتاج إلى دلیل. و أیضا علیه إجماع الفرقة، و أخبارهم متواترة بها. و أیضا قوله تعالى "وَ أَحَلَّ اللّٰهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبٰا" فأطلق البیع على کل حال.

** مراجعه کنید به مکاسب، ج6، ص25 و خلاصه‌ی از توضیح مرحوم شیخ ذیل صحیحه ابن سنان را در کلاس مطرح کنید.

*** مرحوم شهیدی در هدایة الطالب إلی أسرار المکاسب، در محل بحث می‌فرمایند تعبیر مرحوم کاشف الغطاء را در بحث بیع صاع من الصبرة توضیح دادیم. عبارتشان در آنجا (ج2، ص358) چنین است: "لعلّ دائرة المعاملات الخالیة عن الغرر الشّرعی أی المحکومة بالصّحّة أضیق و أقلّ من دائرة المعاملات الخالیة عن الغرر العرفی لأنّ المعاملات المشتملة على الغرر الشّرعی أی المحکومة بالبطلان لأجل الغرر الشّرعی أوسع و أکثر من المعاملة المشتملة على الغرر و من هنا یظهر أنّه لو قال و لعلّ الدّائرة فی الشّرع أوسع لکان أحسن."

جلسه دوم (دوشنبه، 98.06.25)                                           بسمه تعالی

و ربما یستدل علی ذلک... ص115، س1

گفتیم در مسأله اول از مسائل هفتگانه خیار شرط به دو نکته اشاره می‌کنند. در نکته اول فرمودند تفاوتی ندارد آغاز زمان در خیار شرط متصل به عقد باشد یا منفصل از عقد. در نکته دوم هم فرمودند تعیین مدت زمان خیار شرط لازم است و اگر بگوید مثلا کتابم را به شما فروختم به شرطی که تا چند روز حق فسخ داشته باشم این بیع باطل است.

برای لزوم تعیین زمان به سه دلیل اشاره می‌کنند، دلیل اول اجماع بود و دلیل لزوم لزوم غرر بود که مرحوم شیخ این دلیل دوم را پذیرفتند.

دلیل سوم: لزوم غرر با بیان صاحب جواهر

صاحب جواهر فرموده‌اند اگر مدت و زمان در خیار شرط مجهول باشد این جهالت مخالف قرآن و شرع است و شرط مخالف قرآن باطل است پس معامله‌شان باطل است.

نقد دلیل سوم:

قبل از بیان نقد مرحوم شیخ انصاری به یک مقدمه کوتاه فقهی اشاره می‌کنیم:

مقدمه فقهی: شرط فاسد و إفساد عقد

بین فقهاء بحث است که اگر در معامله‌ای شرطی مطرح شد که به هر جهتی فاسد و نامشروع بود مثل اینکه بگوید کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که نماز صبحت را نخوانی که خلاف شرع است یا بگوید کتابم را به شما می‌فروشم به شرطی که تا چند روز حق فسخ داشته باشم اینجا هم زمان مجهول است یعنی شرط فاسد است. سؤال اصلی این است که آیا فساد شرط باعث فساد مشروط یعنی معامله می‌شود یا خیر؟ در مسأله دو قول است البته قول به تفصیل هم داریم:

قول اول: فساد شرط مفسِد عقد نیست یعنی شرط فاسد است لذا لازم نیست پایبند به آن باشند اما عقد پابرجا است.

قول دوم: فساد شرط مفسِد عقد هست و فساد از شرط به مشروط و کل عقد سرایت می‌کند لذا اصل معامله باطل خواهد بود.  *

مرحوم شیخ می‌فرمایند کلامی که ما در دلیل دوم مطرح کردیم بهتر از این استدلال صاحب جواهر است، هر چند در ظاهر هر دو دلیل دوم و سوم به غرر تمسک کرده اند.

مدعای شیخ انصاری: شرط مجهول المدّة که مخالف قرآن است، سبب می‌شود اصل بیع غرری و باطل باشد.

مدعای صاحب جواهر: شرط مجهول المدة مخالف قرآن است لذا غرری است و شرط غرری باعث غرری بودن بیع و بطلان آن است.

پس هر چند در نتیجه گیری هر دو مدعا شبیه هم است اما مرحوم شیخ انصاری مستقیما بیع را غرری و باطل می‌دانند و دیگر بررسی کردن شرط که فاسد هست یا نه لغو می‌شود زیرا اصل بیع غرری باطل است و لزومی به بررسی شرط نیست اما مرحوم صاحب جواهر اول شرط را غرری می‌دانند سپس معتقدند شرط فاسد مفسِد عقد است و موجب بطلان اصل بیع می‌شود.

به عبارت دیگر برتری مدعای مرحوم شیخ انصاری این است که در اینجا اصل بیع غرری است چه شرط فاسد را مفسِد عقد بدانیم یا نه این بیع طبق هر دو مبنای مذکور در مقدمه باطل است اما مبنای صاحب جواهر فقط در صورتی صحیح است و سبب بطلان بیع می‌شود که شرط فاسد را مفسِد عقد بدانیم که فساد شرط سبب فساد و غرر در بیع شود اما نسبت به کسانی که معتقدند فساد شرط مفسِد عقد نیست دیگر کلام صاحب جواهر جاری نیست و بیع غرری و باطل نخواهد بود.

اللهم إلا أن یراد ... در توجیه کلام صاحب جواهر میگویند شاید مقصودشان این است که صرف التزام به شرطی که مدت در آن مجهول است، غرری و مخالف کتاب و سنت است زیرا نبی گرامی اسلام فرمود نهی النبی عن الغرر، چه در قالب بیع باشد یا غیر بیع و طبیعتا چون در قالب یک عقد این شرط فاسد مطرح شده این فساد به عقد هم سرایت می‌کند و اصل بیع باطل می‌شود.

مرحوم شیخ می‌فرمایند اصل مطلب را قبول داریم اما أکل از قفا است زیرا صاحب جواهر اول شرط را فاسد می‌دانند و به واسطه و تبع آن بیع را هم فاسد می‌دانند در حالی که ما از ابتدا بیع را فاسد می‌دانیم و می‌گوییم اصل بیع مجهول المدة است لذا غرری و باطل است دیگر نیاز به اضافه کردن واسطه و چرخاندن لقمه دور سرمان نداریم.

بازگشت به فهرست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۲۱
سید روح الله ذاکری

متن ارائه شده، جزوه روزانه کلاسی است که بر اساس فهرست کتاب مکاسب و به همان صورت جلسه بندی ارائه می‌شود.

فایل کامل pdf با قابلیت کپی از روی متن و استفاده از فهارس در پایان سال ارائه خواهد شد ان شاء الله.

 

     قسم سوم: خیار شرط

         مسأله اول: اتصال و انفصال زمان خیار

         مسأله دوم: جهالت مدت خیار

         مسأله سوم: مبدأ خیار شرط

         مسأله چهارم: واگذار نمودن خیار به اجنبی

         مسأله پنجم: شرط استئمار از اجنبی

         مسأله ششم: بیع الخیار (بیع شرط)

               امر اول: ماهیت ردّ ثمن در بیع الخیار

               امر دوم: اقسام ثمن در بیع الخیار

               امر سوم: ردّ ثمن، فسخ فعلی و بی نیاز از لفظ

               امر چهارم: مسقطات بیع الخیار

               امر پنجم: تلف مبیع و ثمن

               امر ششم: ردّ ثمن به غیر مشتری

               امر هفتم و هشتم: ردّ بعض ثمن، شرط خیار توسط مشتری

        مسأله هفتم: خیار شرط در عقود و ایقاعات

       چکیده مبحث خیار شرط

   قسم چهارم: خیار غبن

       مطلب اول: چهار نکته در طرح بحث

       مطلب دوم: بیان پنج مسأله در احکام خیار غبن

              مسأله اول: دو شرط در خیار غبن

              مسأله دوم: ظهور غبن شرط شرعی یا کاشف عقلی

              مسأله سوم: مسقطات

   قسم پنجم: خیار تأخیر

       مرحله اول: بیان موضوع، أدله و شرائط

       مرحله دوم: بیان چهار مسأله

   قسم ششم: خیار رؤیت

   قسم هفتم: خیار عیب

       مرحله اول و دوم: طرح بحث و بیان حکم

       مرحله سوم: مسقطات

            نوع1: مسقطات حقّ ردّ

            نوع2: مسقطات حق أرش ـ نوع3: مسقطات ردّ و أرش

      مرحله چهارم: بیان دو مسأله

      مرحله پنجم: القول فی ماهیة العیب

      مرحله ششم: القول فی الأرش

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۱۸
سید روح الله ذاکری

بازگشت به فهرست

بسم الله الرحمن الرحیم

فقه 6، کتاب المکاسب، ج 5، خیار شرط

جلسه یکم (یکشنبه، 98.06.24ـ 15محرم1441)

ضمن عرض تسلیت و تعزیت ایام عزای حضرت أباعبدالله الحسین7 و یاران باوفای ایشان و با استعانت از ذات مقدس پروردگار و عنایت اهل بیت: به خصوص حضرت حجت  Qو حضرت معصومه3و با امید به کسب توفیق بر خشنودی قلب مقدس آقا و مولایمان در این سال تحصیلی بحث را آغاز می‌کنیم.

گفتیم کتاب مکاسب مرحوم شیخ انصاری در سه بخش کلی تنظیم شده است: مکاسب محرمه، کتاب البیع و کتاب الخیارات.

کتاب الخیارات مجموعه هفت مبحث است که عناوین آنها عبارت بودند از: 1ـ بیان دو مقدمه (معنای لغوی و اصطلاحی خیار؛ أصالة اللزوم فی البیع). 2ـ اقسام خیار. 3ـ أرش 4ـ شروط عقد. 5ـ نقد و نسیه. 6ـ حقیقت قبض. 7ـ حقیقت اقباض.

مرحوم شیخ انصاری ابتدای مبحث دوم فرمودند شهید اول در لمعه چهارده قسم برای خیارات ذکر می‌کنند (خیار مجلس، حیوان، شرط، تأخیر، ما یفسد لیومه، رؤیت، عیب، غبن، تدلیس، اشتراط، شرکت، تعذر تسلیم، تبعض صفقه و تفلیس) لکن ما از شیوه امثال محقق حلی و علامه حلی رحمهما الله پیروی می‌کنیم که هفت قسم برای خیار ذکر کرده‌اند و ضمن آن احکام باقی اقسام خیار هم روشن می‌شود و نیاز به عنوان مستقل ندارند. خیار مجلس و حیوان گذشت.

قسم سوم: خیار شرط

ابتدا چند نکته به عنوان طرح بحث بیان می‌کنند سپس ضمن هفت مسأله به بررسی مباحث خیار شرط می‌پردازند.

نکته اول: خیار شرط حقی است که با شرط کردن در عقد به نفع شرط کننده محقق می‌شود. مثال: "بعتک سیّارتی علی أن یکون لی الخیار مدة أسبوعٍ" ماشینم را به شما می‌فروشم به شرطی که تا یک هفته حق فسخ داشته باشم و اگر خواستم بتوانم معامله را فسخ کنم.

نکته دوم: به اجماع إمامیه مقدار زمان برای این خیار محدودیتی ندارد و می‌توانند از یک دقیقه تا ده سال و بیشتر را مطرح کنند.  *

نکته سوم: دلیل بر مشروعیت و جواز خیار شرط دو دلیل است: یکم: اجماع.  دوم: روایات. روایات هم دو طائفه‌اند:

طائفه اول: روایاتی که به‌طور عام و کلی می‌فرمایند مسلمان باید به شرطی که پذیرفته پایبند باشد؛ مانند المسلمون عند شروطهم.

طائفه دوم: روایاتی که در موارد و مسائل جزئی می‌فرمایند مطرح کردن شرط در معامله، صحیح و لازم المراعات است.

نکته چهارم: در صحیحه ابن سنان امام صادق7 می‌فرمایند شرط نباید مخالف قرآن باشد بلکه باید موافق قرآن باشد. از قرینه مقابله در کلام حضرت (تقابل بین موافق و مخالف قرآن) می‌فهمیم مقصود از روایاتی که می‌گویند شرط، حتما باید موافق قرآن باشد این نیست که حتما در قرآن ذکر و تأیید شده باشد بلکه موافق بودن با قرآن یعنی اینکه مخالف با قرآن نباشد (چه در قرآن ذکر شده باشد یا نشده باشد). پس اگر بگوید منزلم را به شما می‌فروشم به شرطی که ماشینم را تعمیر کنی اشکالی ندارد زیرا مخالف قرآن نیست هر چند در قرآن هم سخنی از تعمیر ماشین نیامده است.

در پایان می‌فرمایند تبیین بیشتر این نکته چهارم ذیل عنوان "فی الشروط التی یقع علیها العقد" در مبحث چهارم از مباحث هفتگانه خیارات در ج6، ص21 به بعد خواهد آمد.  **

بعد از این چهار نکته، تمام مباحث خیار شرط را در هفت مسأله بررسی می‌فرمایند که عناوین مسائل هفت‌گانه چنین است:

1. اتصال یا انفصال زمان خیار به عقد. 2. جهالت مدت. 3. مبدأ خیار شرط. 4. واگذار نمودن خیار به اجنبی. 5. شرط مشورت خواهی و استئمار از اجنبی. 6. بیع الخیار. (ضمن این مسأله مسقطات هم مطرح میشود) 7. جریان خیار شرط در معاوضات لازمه إلا ما خرج بالدلیل.

از این هفت مسأله، سه مسأله اول در مورد مبحث زمان در خیار شرط است.

بازگشت به فهرست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۳۹
سید روح الله ذاکری

متن ارائه شده، جزوه روزانه کلاسی بوده که بر اساس فهرست کتاب رسائل و به همان صورت جلسه بندی ارائه شده است.

فایل کامل pdf به همراه فهارس را از اینجا دانلود کنید.

فهرست مطالب بر اساس فهرست کتاب رسائل (مباحث رسائل 3 ـ شبهه وجوبیه)

المقصد الثالث فی الشک

    الموضع الأول: الشک فی نفس التکلیف

       المطلب الأول: الشبهة التحریمیة

 »»»  المطلب الثانی: الشبهة الوجوبیة

            المسألة الأولی: الشبهة الوجوبیة من جهة فقدان النص

            المسألة الثانیة: الشبهة الوجوبیة من جهة إجمال النص

            المسألة الثالثة: الشبهة الوجوبیة من جهة تعارض النصین

            المسألة الرابعة: الشبهة الوجوبیة من جهة إشتباه الموضوع

        المطلب الثالث: دوران الأمر بین المحذورین

            المسألة الأولی: الدوران بین المحذورین من جهة فقدان النص

            المسألة الثانیة: الدوران بین المحذورین من جهة إجمال النص

            المسألة الثالثة: الدوران بین المحذورین من جهة تعارض النصین

            المسألة الرابعة: الدوران بین المحذورین من جهة إشتباه الموضوع

    الموضع الثانی: الشک فی المکلف به

       المطلب الأول: إشتباه الحرام بغیر الواجب

            المسأة الأولی: الإشتباه من جهة إشتباه الموضوع

                المقام الأول: فی الشبهة المحصورة

                المقام الثانی: فی الشبهة غیر المحصورة

                      تنبیهات

       المطلب الثانی: إشتباه الواجب بغیر الحرام

               القسم الأول: دوران الأمر بین المتباینین

               القسم الثانی: دوران الأمر بین الأقل و الأکثر

                      تنبیهات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۲۷
سید روح الله ذاکری

فقه 5  پایه 9  الثالث من شروط العوضین: القدرة علی التسلیم

متن ارائه شده، جزوه روزانه کلاسی است که بر اساس فهرست کتاب مکاسب و به همان صورت جلسه بندی ارائه شده است.

فایل کامل pdf با قابلیت کپی از روی متن و استفاده از فهارس را از اینجا دانلود کنید.

فهرست مطالب بر اساس کتاب مکاسب

کتاب البیع (شش مطلب و یک خاتمه)

1. معنی البیع

2. الکلام فی المعاطاة

3. الکلام فی عقد البیع

4. شروط المتعاقدین

5. شرائط العوضین (پنج شرط):

  1. مالیّت

  2. ملکیّت

»3. القدرة علی التسلیم

  4. العلم بقدر الثمن

  5. العلم بمقدار المثمن

  دوازده مسأله:

  مسأله یکم: بیع مکیل با وزن و بالکعس

  مسأله دوم تا پنجم

  مسأله ششم و هفتم: بیع با رؤیت سابق - إختبار

  مسأله هشتم و نهم: إختبار ما یفسده الإختبار - بیع المسک فی فأره

  مسأله دهم: بیع المجهول منضما

  مسأله یازدهم و دوازدهم: الإندار للظرف - بیع المظروف مع ظرفه

 6. مطلب ششم در کتاب البیع: بیان پنج مسأله (تفقه مسائل تجارات،تلقی الرکبان، نجش...)

 خاتمة: فی آداب التجارة

کتاب الخیارات

 مبحث اول: بیان دو مقدمه

 مبحث دوم: اقسام خیار

 قسم اول: خیار مجلس

 مرحله اول: احکام خیار مجلس

 مسأله اول: خیار مجلس در وکالت و عقد فضولی

 مسأله دوم و سوم: وحدت عاقد، مستثنیات مبیع

 مسأله چهارم و پنجم: اختصاص به بیع، مبدأ خیار

 مرحله دوم: مسقطات خیار مجلس

 مسقط اول و دوم: اشتراط ضمن عقد إسقاط بعد عقد

 مسقط سوم و چهارم: إفتراق، تصرف

 خلاصه خیار مجلس

 قسم دوم: خیار حیوان

 مرحله اول: احکام خیار حیوان

 مرحله دوم: مسقطات خیار حیوان

 

فهارس

فهرست مقدمات

فهرست نکات

فهرست منابع

فهرست مطالب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۱۸
سید روح الله ذاکری