نقد مبنای خطابات قانونیه
نقد آیة الله شیخ جواد مروی بر مبنای خطابات قانونیه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 55 |
دوشنبه 30/10/87-22/1/1430 |
مطلب دوم نظریهی امام در کیفیت جعل احکام
مطلب دوم نظریهایست که امام در باب خطابات و احکام قائلند. در تهذیب الاصول2/280 به تفصیل نظریهی امام را ببینید.
خلاصهی نظریهی امام این است که میفرمایند: خطاباتی که مخاطِب به مخاطَب دارد، هر کسی به هر کسی خطاب میکند و دستوری برای او دارد از دو حال خارج نیست:
بیان خطابات شخصی
تارةً خطاب، خطابِ شخصیّه است، خطاب قانون نیست و جعل قانون نیست. یک فردی به فردی خطاب میکند خطاب شخصی. زید به پسرش میگوید به فلان مجلس عروسی نباید بروی. خطاب شخصی است. امام میفرمایند در خطابات شخصی کلمات محقق خراسانی و محقق انصاری را قبول داریم. یعنی در خطابات شخصی سه شرط یا سه رکن باید باشد در خود مخاطب. زید به هر کس خطاب میکند خطاب شخصی میگوید این کار را انجام بده یا این کار را انجام نده سه تا شرط باید داشته باشد:
شرط اول: مخاطب به آن خطاب قدرت عقلی داشته باشد و الا خطاب قبیح است. پدر به پسرش بگوید همین الآن کاری کن اجتماع نقیضین بشود. این قبیح است. این عمل محال است و عمل محال از شخص نمیتواند صادر بشود. خطاب به قبیح، قبح عقلی و عدم قدرت چیزی که قادر عقلی نیست خطاب صحیح نیست. این را قبول داریم، مخاطب باید قدرت عقلی داشته باشد.
شرط دوم مخاطب باید درگیر با این مورد باشد و الا اگر ارتباط با آن مورد نداشته باشد. تعلق خطاب شخصی به فرد مستهجن است. مثالی که گفتیم؛ آقا تو منزل بچهاش را نصیحت کند و بگوید دیدی مشروب را تعارف کرد به ملک عبدالله و چهگونه گرفت و نوشید، اگر یک وقت بوش به شما همچین مشروبی تعارف کرد نیاشامی. خوب این خطاب مستهجن است. این مورد ابتلاء نیست. درگیر به این خطاب نیست.
شرط سوم: باید آن عمل مورد رغبت طبیعی فرد باشد و الا اگر مورد رغبت طبیعیش نباشد و خود بخود مُنتَرِک باشد. امام میفرمایند خطاب شخصی به مخاطب شخصی قبیح است. کسی که خود بخود اصلاً در مخیّلهاش خطور نمیکند اکل قازورات او را نهی کند از اکل قازورات. این درست نیست و مستهجن و قبیح است. پس در خطابات شخصی امام نظر محقق خراسانی و محقق انصاری را پذیرفته است. اما امام میفرماید یک سری خطابات داریم که خطابات قانونی است.
بیان خطابات قانونی
خطابات قانونی معنایش این است که آنان که در مقام جعل قانون و ضرب قانون هستند. چه قانون برای کل جوامع انسانی که مخاطبش «یا ایّها الناس» است و چه قانون برای جامعهی مخصوص مثل مجلس شورا در کشورهای مختلف، قوای مقننه که برای مردم یک کشور قانونگذاری میکنند. در خطابات قانونی امام میفرمایند:
اول باید ببینیم متعلق خطاب چیست؟ آیا خطاب متعلقش تک تک افراد است؟ منحل میشود به تعداد افراد؟ یکی این را باید بررسی کنیم.
دوم ابتلاء و عدم ابتلاء در خطابات قانونی مربوط به کل اشخاص است یا مربوط به آن عنوان کلیایست که متعلق حکم قرار گرفته است؟
این دو نکته را امام توضیح میدهند که خواهد آمد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 56 |
سهشنبه 1 /11/87 – 23/1/1430 |
ادامهی بررسی نظریه امام
کلام در مطلب دوم در بررسی نظریهی امام در جعل تکالیف و احکام شرعی بود.
امام گفتند تاره خطابات شخصی است و در مقام ضرب قانون نیست. در خطابات شخصی آن سه خصوصیتی که محقق خراسانی و محقق انصاری دارند لازم است مراعات شود.
اما تاره خطاب، خطاب شخصی نیست بلکه مقنِن است برای قانونگذاری یا برای جامعهی بشری یا برای یک کشور خاص و یا برای یک عنوان خاص.
سه نکته در مورد نظریهی امام در خطابات قانونی
نکتهی اول: مخاطب به آن خطاب عنوان کلی است. یعنی خطاب تعلق گرفته است به «یا ایها الناس یا ایها الذین امنوا» چون مخاطبِ به خطاب، عنوان است لذا خطاب به تعداد افراد منحل نمیشود. به این معنا که «یا الذین امنوا» به کل فردٍ فردٍ از انسانها یک خطاب خاص داشته باشد چنین چیزی نیست بلکه مخاطب به خطاب، آن عنوان کلی است «الذین امنوا».
نکتهی دوم: در این موارد ابتلاء و عدم ابتلاء نسبت به کل فرد نیست چون خطاب منحل به تعداد افراد نمیشود. لذا ابتلاء و عدم ابتلاء هم مربوط به کل فرد فرد نیست بلکه ابتلاء و عدم ابتلاء مربوط به عنوان است.
امام میفرمایند خطاب قانونی وقتی درست است و مستهجن نیست که اکثریت افراد آن عنوان مورد ابتلائشان باشد. همین قدر که در یک جامعهای هشتاد درصد از مردم آن جامعه درگیر با این خطاب باشند. قانون گذار به آن جامعه خطاب کند. جعل آن خطاب چون مورد ابتلاء اکثریت آن عنوان هست درست است و لو جمعی از افراد آن خطاب مورد ابتلائشان نباشد.
پس نکتهی دوم ابتلاء و عدم ابتلاء کل فرد ملاک نیست چون فرد متعلق خطاب نیست. متعلق خطاب عنوان است. اکثریت مصادیق آن عنوان که خطاب مورد ابتلائشان باشد کافی است.
نکتهی سوم: درست است که خطاب به تعداد افراد منحل نمیشود اما خطاب برای همهی افراد حجت است به این معنی که یک خطاب است و منحل هم به تعداد افراد نمیشود ولی آن خطاب برای همه حجت است .
به عبارت دیگر سه نکتهی محوری در کلام امام است.
نکتهی اول: استهجان و عدم استهجان است. کدام خطاب مستهجن است و کدام مستهجن نیست؟ در خطابات شخصی با خطابات قانونی فرق دارد. در خطاب شخصی چون مخاطب این شخص است استهجان، ابتلاء، قدرت نسبت به همین شخص باید ملاحظه شود چون مخاطب او است.
در خطابات قانونی مخاطب خطاب، عنوان و کلی است و ابتلاء و استهجان نسبت به کلی حساب میشود. اگر اکثریت افراد این کلی خطاب برای آنها مستهجن نبود خطاب درست و لو اقلیتی مبتلا نباشند.
نکتهی دوم: خطاب به عنوان کلی با این که مخاطبش آن عنوان کلی است و منحل به تعداد افراد هم نمیشود و لکن این خطاب واحد برای عموم افراد تحت پوشش خطاب تا روز قیامت حجت است.
به عبارت دیگر منِ مکلف امروز با این که خطاب به من نیست و به عنوان کلی است ولی برای من حجت است.
نکتهی سوم: امام میفرمایند با این مبنا که ما انتخاب کردیم در خطابات قانونی، تمام اشکالاتی که به مبنای محقق انصاری و محقق خراسانی وارد کردیم مندفع میشود و هیچ یک از آن اشکالات وارد نیست.
دفع اشکالات بر طبق مبنای امام
اما اشکال اول: که کافر مخاطب به خطاب است با این که مورد ابتلائش نیست.
امام میفرمایند چه کسی گفته است شخص کافر مخاطب به خطاب است. مخاطب خطاب، عنوان کلی است این خطاب برای کافر هم حجت است ولی این شخص کافر بالخصوص مخاطب به خطاب نیست تا شما بگویید مورد ابتلائش نیست و خطاب به او مستهجن است. این اشکال میگویند به این طریق مرتفع شد.
اشکال دوم: که در احکام وضعی بود.
امام میفرمایند با این بیان ما اشکال در احکام وضعی هم مرتفع میشود. زیرا در احکام وضعی مثل احکام تکلیفی کل فرد مخاطب نیستند. مخاطب عنوان است. وقتی مخاطب عنوان کلی بود و اکثریتی از این عنوان مورد ابتلائشان بود خطاب به همه درست است لذا وضع و انشاء نجاست خمر برای همهی مردم درست است چون مخاطب عنوان کلی است. اکثریت با این خطاب درگیر باشند کافی است.
اشکال سوم: که اشکال اخبار بود.
امام میفرمایند وقتی که ما گفتیم خطاب در احکام تکلیفی به عنوان کلی است و به تعداد افراد منحل نمیشود پس خطاب واحد است و اشکال مندفع است.
در «النارُ باردٌ» یک خطاب داریم. یک دروغ در حقیقت گفته شده است نه میلیونها دروغ. در احکام تکلیفی هم همین است ما میگوییم خطاب منحل به تعداد افراد نمیشود. یک خطاب بیشتر نداریم «ایها الناس حجوا»یک خطاب است و منحل به تعداد افراد نمیشود لذا نه در اخبار و نه در انشاء انحلال به تعداد افراد نخواهد بود.
اشکال چهارم: این بود که بعضی از افراد صاحب مروت هستند و نسبت به بعضی از محرمات خود بخود منترکند لذا توجهی نهی به آنها قبیح است.
امام میفرمایند نهی به آنها متوجه نیست بلکه نهی به عنوان کلی متوجه است و عنوان کلی در بین مردم هست. کسانی که مروت ندارند و کسانی که خود بخود منترک این محرمات نیستند و وقتی در بین مردم چنین کسانی باشند آن وقت خطاب به عنوان کلی که چنین مصادیقی دارد صحیح خواهد بود.
در نتیجه با این که بگوییم خطابات قانونی منحل به تعداد افراد نمیشود و متعلق خطاب عنوان کلی است ولی محذورات چهارگانه مندفع میشود. لذا امام این نظریه را انتخاب میکنند.این خلاصهی نظریه امام که تلامذهی معتبر امام هم این نظریه را پذیرفتهاند.
اشکالات مبنای امام از نظر استاد
عرض میکنیم که التزام به مبنای امام و لو برخی از اشکالات بر مبنای محقق انصاری و محقق خراسانی را مندفع میکند الا این که التزام به این مبنا محذورات دیگری دارد و باید عرض کرد چنانچه مبنای محقق خوئی مورد پذیرش قرار نگرفت این مبنا هم نمیتواند مورد پذیرش قرار بگیرد به چند جهت.
اولاً: امام ادعا کردند در خطابات قانونی موضوع و متعلق کلی و عنوان عام است و خطاب به تعداد افراد منحل نمیشود.
به امام عرض میکنیم کلی و طبیعی بما هو طبیعی نه موضوع خطاب قرار میگیرد و نه قابلیت خطاب دارد و نه موضوع تفهیم و تفهّم است و عقلاً و عرفاً اتیان اعمال و انجام اغراض مولا از سوی کلی و طبیعی بما هو کلی و طبیعی اصلاً تعقلش صحیح نیست.
بلکه وقتی که میبینیم کلی و عنوان موضوع حکم قرار داده شده است لامحاله کلی بما هو فانیاً فی الفراد و عنوان بما هو منطبق مع المعنون الخارجی موضوع حکم است و الا این آثار و این دستوراتی که در احکام مقننین جعل میشود. خاص این دستورات از کلی بما هو کلی و طبیعی بما هو طبیعی معقول نیست اصلاً .
در دستورات الهی گفته میشود «یا ایها الذین امنوا اقیموا الصلاه، صوموا تصحوا» نماز قربان کل تقی هست. این گونه آثار و این گونه خواستههایی که در احکام و دستورات مولا خواسته میشود آیا تعلق این صفات به کلی طبیعی معقول است؟ آیا معقول است بگوییم نماز صادره از کلی طبیعی قربان اوست. نماز صادره از کلی طبیعی معراج اوست؟
به هیچ وجه کلی طبیعی نمیتواند بما هو طبیعیٌ و غیر منحل الی الافراد موضوع برای احکام شرعی قرار بگیرد.
تحلیل تعلق خطابات شرعی به کلی طبیعی
اگر خطابات شرعی به کلی طبیعی است به دو جهت است:
اولاً: خطاب به تک تک افراد سخت است و عسر و حرج دارد و کار لغوی میشود که مولا یک دستگاه جاعلهای داشته باشد هر انسانی که متولد شد نبی بیاید به او بگوید «یجب علیک الصلاة».
ثانیاً: مقننین برای این که از این عمل طولانی و دور و دراز خلاص شوند میآیند کلی طبیعی را بما هو فانیاً فی الافراد موضوع حکم قرار میدهند. لذا اگر کلی منحل به تعداد افراد نشود و عنوان فانی در معنون نباشد تعلق این احکام شرعی به عنوان قطعاً صحیح نیست. حالا چه تعبیر کلی یا تعبیر عنوان که در کلمات امام آمده است.
شاهد: در بسیاری از علوم آثاری که بر عنوان بار میشود به اعتبار معنون است و عنوان فانی در معنون است و کلی منحل به افراد هست. حرف جر میدهد حرف به عنوان کلی طبیعی جر میدهد یا نه حرفی که مصداقش(من) و (الی) هست. (من) و (الی) که افراد آن حرف هستند یا معنون این عنوان هستند این وضعیت را پیدا میکنند کدام یکی؟
آیا در آن جاها عنوان فانی در معنون هست یا نه و کلی منحل به تعداد افراد هست یا نه؟ قطعاً هست.
بنابراین اولاً این که متعلق حکم عنوان هست و کلی است و این عنوان و این کلی منحل نمیشود و حکم در حقیقت مال افراد نیست.حرف درستی نیست چون این آثار و این احکام تعلقش به کلی و طبیعی بما هو طبیعی معقول نیست.
بیان دو نکته برای اشکال دوم
نکتهی اول: بنابر مسلک عدلیه از جمله امام که قطعاً این نکته را قبول دارند. هر تکلیفی از ناحیهی شارع ملاک میخواهد و تکلیف بدون ملاک قطعاً غلط است و از ناحیهی مولا قبیح است.
به عبارت دیگر هر تکلیف یک علت غایی دارد. هر جا ملاک باشد تکلیف هست و هر جا ملاک نباشد تکلیف نیست. نتیجه این که تکلیف تعلق بگیرد به آنجا که ملاک نیست قطعاً نسبت به خداوند محال است و ملاک باشد در آنجا که تکلیف نیست این هم قطعاً صحیح نیست.
نکتهی دوم: هر تکلیفی نسبت به موضوع خودش اطاعت و عصیان میآورد. یعنی تکلیف متعلق به هر موضوعی که هست و متعلق به هر کسی که هست و مخاطب به هر مخاطبی که هست از او اطاعت و عصیان میخواهد.
به عبارت دیگر اطاعت و عصیان از مخاطب به خطاب طلب میشود اطاعت و عصیان نسبت به اوست.
حالا که این دو نکته تمام شد. از امام سؤال میکنیم قیام ملاک در احکام شرعی در کجاست. هر جا قیام ملاک است تکلیف هم در همانجاست. آیا قیام ملاک در طبیعی است یا قیام ملاک در افراد است؟ آیا صلاتی که تنها عن الفحشاء و المنکر است این انتهاء از فحشاء و منکر در کلی طبیعی غیر منحل به افراد است یعنی کلی طبیعی بما هو کلی و غیر منحل به افراد این ملاکهای احکام قائم در این کلی طبیعی است یا نه؟ قربان کل تقی است و معراج المؤمن است این ملاکها قیامش در کجاست؟ این ملاکها به هر جا قائم است تکلیف به آن درست است. بلا شک و شبهه این ملاکها قائم به افرادند نه کلی طبیعی بما هو کلی طبیعی. اگر ملاکها قائم به افراد است مسلک عدلیه این است که باید همان که ملاک قائم به آن است مخاطب به خطاب باشد و همان مکلف باشد.
شما از طرفی میگویید ملاکها قائم به افراد هست اما افراد تکلیف ندارند. متعلق تکلیف عنوان است. لازمهاش این است که تکلیف در جایی ثابت است که ملاک نیست. مخاطب به تکلیف عنوان کلی است و کلی طبیعی است که ملاک نسبت به او تصور نمیشود پس وجود تکلیف بلا ملاک است و این قبیح است.
از این طرف این ملاکها و اغراض در مواردی است که تکلیف از آنها خواسته نمیشود و مخاطب به تکلیف نیستند. از مولای حکیم قبیح است ملاک باشد و خطاب و تکلیف در آنجا نباشد.
از این طرف نکتهی دوم اطاعت و عصیان که معلول وجود تکلیف است در کجا تبلور پیدا میکند. آیا اطاعت از طبیعی غیر منحل به افراد خواسته میشود و عنوان غیر منطبق بر معنونین یا نه از افراد، اطاعت و عصیان متصور است؟ اگر اطاعت و عصیان از افراد متصور است. معنی دارد معلول تکلیف باشد. اطاعت و عصیان از افراد خواسته شود و اما تکلیف نسبت به آنها منحل نشود و تکلیف آنجا باشد که معلولش نباشد که اطاعت و عصیان است. همهی اینها انفکاک معلول از علت است و این را هم قطعاً امام نمیتوانند به آن ملتزم شوند.این دو اشکال قطعاً به مبنای امام وارد است.
بقیه اشکالات خواهد آمد.
و اما جوابی که بعضی از تلامذهی امام از اشکال اول دادهاند که آن کلی جامع انتزاعی است فایده ندارد. بالاخره جامع انتزاعی منحل به افراد این تکلیف را دارند یا نه جامع انتزاعی غیر منحل به افراد. اگر جامع انتزاعی غیر منحل به افراد است اشکالات وارد است و اگر جامع انتزاعی منحل به افراد است پس در حقیقت افراد تکلیف دارند تکلیف منحل به تعداد افراد است. بنابراین علی الظاهر از این دو اشکال بر مبنای امام مفری نخواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
244
جلسه 57 |
چهارشنبه 2/11/1387ـ24/1/1430 |
اشکال سوم
امام فرمودند خطاب و انشا واحد است و به تعداد افراد منحل نمیشود. موضوع آن هم کلی و عنوان است.
و همچنین فرمودند: ابتلا شرط صحت خطاب است و بین خطابات شخصی با خطابات قانونی تفاوت وجود دارد. در خطابات شخصی، شخص مخاطب حکم باید مورد ابتلایش باشد و الا خطاب به او مستهجن است. اما در خطابات قانونی، ابتلای اکثریت مصادیق، عنوان استهجان را بر طرف میکند هرچند مورد ابتلای اقلیتی نباشد.
این مطلب را امام در معتمد الاصول 2: 121 و همچنین در تهذیب الاصول بیان میفرمایند. عبارت معتمد الاصول این چنین است: «فان کانوا بحسب النوع قادرین بالقدرة العقلیة و العادیة یصح الخطاب الی الجمیع بخطاب واحد و لا یکون عجز البعض عقلاً او عادتاً موجباً لاستهجان الخطاب العام».
با این نکته امام صریحاً خطاب به عاصی و کافر را تصحیح میکنند و میفرمایند اکثریت مورد ابتلایشان است و همین برای تعلق خطاب کافی است.
با این توضیحی که در رابطه با ابتلا مطرح کردید در حقیقت تمام اشکالاتی را که به محقق خراسانی و محقق انصاری وارد کردید به مبنای شما وارد میشود.
بلا شک خطابات قانونی به تمام انسانها تعلق میگیرد «لله علی الناس حج البیت». سؤال ما این است که در فروعات اسلام که مخاطب به دستورات تمام انسانها از تمام آئینها هستند آنها که از این اوامر انبعاث پیدا میکنند چه تعدادی هستند و نسبتشان به همهی مردم چه مقدار است؟
بدون شک نسبت قلیل است به کثیر. پس توجه چنین خطاباتی مستهجن و لغو است. در نتیجه مشکل عاصی و کافر حل نمیشود و همچنان توجه خطاب به عنوان کلی مستهجن است.
اشکال چهارم
یکی از نکات محوری در مدعای امام این بود که خطاب واحد است و منحل به تعداد افراد نمیشود مع ذلک بر جمیع انسانها حجت است.
عبارت ایشان «ان ارید من الانحلال کون کل مکلف مخصوصا بخطاب خاص به و تکلیف مستقل متوجه الیه فهو ضروری البطلان بل هذا الخطاب الوحدانی یکون حجة علی کل مکلف من غیر انشاء التکالیف مستقله او توجه خطابات عدیده».
باید حجیت را معنا نمود و حاکم به حجیت را شناخت و باید فهمید که این حاکم، حجیت را در چه ظرفی ثابت میداند؟ حجیت به معنای منجزیت و معذریت است و حاکم به حجیت عقل است که این دو نکته را امام قبول دارند.
لا محاله عقل در جایی حکم به حجیت میکند که تکلیف متوجه شخص باشد. آنجا که مکلف تکلیفی دارد عقل میگوید: باید آن را امتثال کنی از باب شکر منعم یا حق الطاعه یا هر مبنای دیگر. این امتثال اگر مطابق واقع بود منجز و مثبت واقع است و الا چون طریق را الزام آور قرار داده معذر است.
در نتیجه عقل اگر تکلیفی را متوجه به انسان ببیند حکم میکند «ان هذا التکلیف علیک حجة».
به امام عرض میکنیم: اگر برای یک یک افراد تکلیف مستقلی از جانب مولا فرض نمیشود به عبارت دیگر اگر تکلیف واحد است و به عنوان تعلق گرفته، عقل به حجیت چه چیزی حکم میکند؟
اشکال پنجم
اشکال سومی که امام به مدعای محقق انصاری و محقق خراسانی ذکر کردند که علت عدم انحلال حکم به تعداد مکلفین را این نکته دانستند که در صورت انحلال لازم میآید یک جمله خبری دروغ مثل «النار بارد» تبدیل شود به میلیونها دروغ به تعداد افراد نار در حالی که یک دروغ بیشتر نگفته است. لذا در جملات انشایی هم منحل به تعداد مصادیق خارجی نخواهد شد.
در دلالت الفاظ بر معانی چه در اخبار و چه در انشا همیشه یک دال ـ یعنی قول ـ داریم و یک مدلول ـ یعنی محتوا و معنا ـ و هر کدام از آن دو احکامی مخصوص به خودشان دارند. در بسیاری از موارد بین احکام دال و مدلول خلط صورت میگیرد با اینکه قیاس احکام دال و مدلول به یکدیگر مع الفارق است.
مثال: صدق و کذب از احکام دال است. اما احکامی مثل جرح و تعدیل از احکام مدلول است. مانند اینکه زید میگوید «کل من فی هذا المسجد فاسق» اینجا مدلول، جرح و تفسیق است، اما آیا حکم مدلول به تعداد افراد منحل است یا خیر؟
به عبارت دیگر زید فسق حاضرین در مسجد را یک به یک ثابت کرد. لذا هر کدام از حاضرین جداگانه از خودشان در مقابل آن اتهام دفاع میکنند. پس دال واحد و مدلول متعدد است. صدق و کذب صفت قول و دال است. لذا زید در این مثال یک دروغ گفته است.
عین این معنا در ما نحن فیه است. مگر محققینی که قضیهی حقیقی میگویند مقصودشان این است که مولا در دستگاه تشریع نشسته و برای هر فرد در لحظه بلوغش یک تکلیف جعل و انشا میکند؟ خیر بلکه یک قضیه و دال است عقل میگوید مدالیل و مصادیق متعدد است. پس دال یکی است و مع ذلک مدلول متعدد است لذا این که میگویید در اخبار کذب متعدد میشود صحیح نیست.