متن خارج فقه آیة الله حاج شیخ جواد مروی - القول فی المواقیت
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
مسأله نهم
در فروق عمره تمتع و عمره مفرده را مطرح نمیکنیم یک بحثش گذشته است دوستان کارکنند به ما بدهند تا استفاده کنیم. مرحوم امام 3 فرق بیان میکنند.
القول فی المواقیت
بعد از بیان مباحث مقدماتی و قبل از ورود به اعمال عمره تمتع مرحوم امام بحث مواقیت را مطرح میکنند. برای توضیح عنوان بحث دو نکته را اشاره میکنیم:
نکته اول: مواقیت جمع میقات است. گفته شده که میقات اسم زمان است در اصل به معنای وقت و زمان محدود برای فعلی، سپس بالعاریة و مجازا در مکان هم بکار میرود، مکان محدود برای فعلی. یا مانند سید صاحب عروه که به احتمال میگویند بگوییم حقیقت متشرعیة شده است در مکان احرام. البته به نظر ما، ماده وقت به معنای زمان نیست بلکه از لغت و روایات استفاده میشود که ماده وقت یعنی حد الشیء، چه حد زمانی و چه مکانی لذا میقات حقیقتا هم به معنای زمان محدود فعل میآید هم مکان محدود فعل، و در همین باب هم میبینیم در مکان محدود برای احرام هم ماده وقت ذکر میشود در روایات هم ماده وقّتّ و توقیت ذکر میشود فعلیه استعمال این ماده و ترکیباتش در مکان محدود برای احرام استعمال استعارهای و مجازی نیست بلکه استعمال حقیقی است.
نکته دوم: احرام در مواقیت برای کسی است که بخواهد حج یا عمره انجام دهد یا ورود به مکه داشته باشد یا نه این مکانها تحدید شده است لمن یمرّ بها. کسی که با هواپیما به جده میرود جده نه میقات است نه محاذی میقات. آیا واجب است خودش را به یک میقات برساند برای احرام یا خیر؟
دو نظریه زنده مطرح است:
نظریه اول: میقات مکان احرام است برای هر کسی که بخواهد وارد مکه شود.
نظریه دوم: مواقیت مکان احرام است لمن یمر علیها. لذا اگر کسی در مسیرش به مکه بر یکی از مواقیت مرور نکرد لازم نیست به مواقیت معروفه برود اما در اینکه از کجا محرم شود دو قول است:
قول اول: از هر جا که میخواهد محرم شود، حتی میتواند در وطنش در ایران حتی بدون نذر محرم شود (کفاره تظلیل هم میدهد) بعض اعلام موجود چنین نظری دارند.
قول دوم: برای احرام باید به أدنی الحل برود. این نظریه را مرحوم حکیم در مستمسک انتخاب کردهاند.[2] عبارت مرحوم حکیم در مستمسک 11/291 بعد از بررسی نظر مشهور و توضیح نظر مشهور میفرمایند فمیقات احرام عمرة التمتع إما أحد المواقیت إن مرّ به أو ما یحاذیه محاذاة قریبة إن مرّ به أو أدنی الحل إن لم یمرّ بالمیقات و لا بما یحاذیه.[3]
این نظریه که احرام از میقات لمن یمر علیها است و نه مطلقا گویا دو دلیل برای نظریه شان اقامه میکنند:
دلیل اول: در روایات باب مواقیت آمده است که وقّت لأهل المدینة ذو الحلیفة لأهل العراق مثلا وادی عقیق لأهل الطائف قرن المنازل و لمن یمر علیها من غیر أهلها. فردی که وارد جدة شده است در مسیر مکه بر هیچیک از این مواقیت مرور نمیکند لذا دلیلی ندارد که باید برود به یکی از مواقیت. مانند باب 15 ابواب مواقیت حدیث یکم صحیحه صفوان عن ابی الحسن الرضا علیه السالم فکتب إن رسول الله وقّت المواقیت لأهلها و لمن أتی علیها من غیر أهلها.
دلیل دوم: میگویند قبول داریم صدر بعض روایات ظهور دارد در اینکه هر حاجی باید از میقات محرم شود لکن ذیل این روایات جملهای وارد شده که اطلاق صدر را محدود میکند. مانند باب یکم از ابواب مواقیت حدیث یکم صحیحه معاویة بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام من تمام الحج و العمرة أن تحرم من المواقیت التی وقّتها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، اما در ذیل روایت آمده لا تجاوزها و أنت محرم. از این میقات مگذر در حالی که محرم هستی یعنی حتما باید در اینجا محرم شوی، لاتجاوزها مربوط به کسی است که میخواهد از اینجا بگذرد، یعنی ذیل میگوید اگر مسیرت به این میقات افتاد حتما آنجا محرم شو و قبلش محرم نشو. این ذیل میگوید مواقیت مربوط به کسی است که میخواهد از آنجا بگذرد. روایت دیگر در ذیلش آمده لاینبغی للحاج أن یحرم قبلها و لابعدها این قبل و بعد میقات مربوط به کسی است که آنجا است و در آن مسیر است اما کسی که در آن مسیر نیست قبل و بعد میقات برای او معنا ندارد. کسی که در جده است قبل و بعد شجره برای او معنا ندارد.
[1]. جلسه 60، مسلسل 660، دوشنبه، 94.11.19.
******************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
عرض میکنیم: این بیانات وافی به مقصود نیست، زیرا:
اولا: اینکه در روایات گفته شده وقّت المواقیت لأهلها و لمن یمر علیها من غیر أهلها مقصود آن است که این چند میقات که محل احرام است مخصوص کسانی نیست که در اطراف آن میقات اند هر کسی خودش را به نزدیک یک میقات رساند میتواند از آنجا محرم شود. مثلا اگر عراقی بجای وادی عقیق نزدیک یلملم بود لازم نیست حتما به وادی عقیق برود. اما این ذیل، صدر روایت را که میگوید مِن تمام الحج و العمرة أن تحرم من المواقیت التی وقتها رسول الله صدر را محدود نمیکند، شاهدش این است که ذیل بعض همین روایات آمده است که لاینبغی لأحد أن یرغب عن مواقیت رسول الله. این مسلما اطلاق داردو هیج کس نمیتواند از مواقیت حضرت اعراض کند. پس دلیل اول که ذیل ما یلصح للقرینیه است به هیچ وجه قرینیت ندارد. یا قرائن دیگری که گفته شده لاتجاوزها و أنت محرم این یک مطلب عرفی است وقتی برای شیء حدی بیان میشود طبیعتا میگویند محل حکم این است نه قبل و بعدش. این قرینه نمیتواند صدر روایات را که ظهور قوی دارد رد وجوب احرام از میقات محدود کند.[2]
بعد از این دو نکته در ابتدای بحث مواقیت کلمات اصحاب را که مراجعه میکنیم در تعداد مواقیت اختلاف است علامه در تحریر و منتهی 5 و شهید ثانی 6 و شهید اول 7 صاحب جواهر میفرماید ممکن است 11 تا باشد. این اختلاف ماهوی مهمی نیست بعدا روشن میشود که گاهی نگاه به نائی و شخص بعید است گاهی در مبحث میقات هم بعید مورد توجه قرار میگیرد هم ساکن مکه هم کسی که بعد مواقیت نزدیک مکه است گاهی میقات بچه های ممیز و غیر ممیز که در منطقه فخ است سبب اختلاف تعداد میشود.
مرحوم امام میفرمایند مواقیت عمره 5 تا است:
ذوالحلیفة یا مسجد شجره است که میقات اهل مدینه و من یمرّ علیها است. ذو الحلیفة تصغیر حلف یا حلفه است منطقه ای بوده که در آن چاه های آبی بوده مشترک بین دو قبیله بنی جشم بن بکر از هوازن و قبیله بنی خُفاجه. وجه تسمیه این است که یا در اطراف آن چاهها گیاه حلفاء میروییده یا قومی از عرب در کنار این چاهها تحالف و هم قسم شده اسند. چند نکته باید برریس شود:
نکته اول: آیا میقات خصوص مسجد شجره است یا کل منطقه ذو الحلیفة؟
فقهاء اختلاف دارند که منشأش روایات است. د رابواب مواقیت باب 1 و 6 و 7و 11 را ببینید در ابواب احرام باب 7 و 9 و 14 را ببینید. مرحوم سید صاحب عروه میفرمایند: سه طائفه روایت داریم:
1ـ روایاتی که مفادشان این است که ذوالحلیفه میقات است إن رسول الله وقت لأهل المدینه ذو الحلیفة.
2ـ مفادشان این است که در مسجده شجره صلّی و عقد الإحرام.
3ـ مفادشان این است که میقات ذوالحلیفه است و هو مسجد الشجرة.
سید صاحب عروة میفرماید صحیح است که طائفه ای از روایات میگوید میقات ذو الحلیفه است ذو الحلیفه به کل منطقه گفته میشود و أوسع از مسجد شجره است. لکن یا میگوییم در طائفه ای از روایات تفسیر شده ذوالحلیفه به مسجد شجره پس دیگر بحثی نداریم خود معصومین فرمودند ذو احلیفه میقات است و ذو الحلیفه مسجد شجره است و اگر بگویید در این تفیسر خدشه است میگوییم یک طائفه روایات میگوید میقات ذو الحلیفه و یک طائفه میگوید میقات مسجد شجره است حمل مطلق بر مقید با وحدت حکم اقتضاء دارد بگوییم مطلق تقیید خورده، ذو الحلیفة به مسجد شجره. در نتیجه میقات کل منطقه نیست بلکه فقط مسجد شجره است. ایشان میفرمایند البته احرام از اطراف مسجد هم جایز است نه مناطق دور تر از مسجد، دو دلیل دارند:
1ـ میفرمایند گاهی دلیل چنین است که أحرم فی مسجد الشجره اگر با فی ظرفیه بود معنای خاص دارد یعنی داخل مسجد محرم شود لکن در رویاات آمده أحرم من مسجد الشجرة اگر به کسی گفته شود از قم تا تهران پیاده برو لازم نیست از وسط یا داخل شهر قم حرکت کند بلکه از کنار شهر هم مبدأیت صدق میکند در روایات آمده أحرم من مسجد الشجرة نه فی مسجد الشجرة. 2ـ رویااتی داریم که میگوید باری احرام شخص مختار از مجاذی شجره کافی است. روایات محاذات و کفایت احرام از محاذات میگوید احرام بستن از اطرفا مسجد شجره مشکل ندارد پس سید دو حکم بیان کردند: یکی میقات مسجد شجره است نه ذو الحلیفه و دیگری اینکه احرام از نزدیک و اطراف مسجد شجره جایز است.
[1]. جلسه 61، مسلسل 661، سه شنبه، 94.11.20.
******************************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
مرحوم حکیم در مستمسک ج11، ص250 به نکته اول کلام سید صاحب عروة اشکال کردهاند. مرحوم سید فرمودند یک طائفه روایت داریم میگوید احرام از ذوالحلیفة است، یک طائفه روایت داریم میگوید احرام از مسجد شجره است، حمل مطلق بر مقید اقتضاء میکند احرام از مسجد شجره باشد. مرحوم حکیم میفرمایند حمل مطلق بر مقید آنجا است که رابطه بینهما کلی و فرد باشد، مانند أعتق رقبة و أعتق رقبة مؤمنة، اما در ما نحن فیه رابطه بین ذوالحلیفة و مسجد شجره کل و جزء است حمل مطلق بر مقید معنا ندارد، مانند إغسل جسدک، إغسل رأسک اینجا استعمال لفظ موضوع برای کل است در جزء و این هم مجاز است، ما نحن فیه اگر نوبت به استعمال مجازی رسید حمل کل بر جزء شما راه دیگر هم دارید، شما صیغه امر را در احرام از مسجد شجره حمل کنید بر استحباب و افضل الأفراد بگویید احرام از کل منطقه ذوالحلیفة جایز است از مسجد شجره افضل است.[2]
محقق خوئی در معتمد ج2، ص329 چهار نکته بیان میکنند:
نکته اول: اشکال مرحوم حکیم را رد میکنند و اثبات میکنند علی فرض وجود دلیل نظر سید صاحب عروة را که حمل مطلق بر مقید درست است، میفرمایند اگر پیش فرض سید صاحب عروة صحیح باشد که ما دو طائفه خبر داشته باشیم أحرم من ذی الحلیفة و أحرم من مسجد الشجرة رابطه اطلاق و تقیید است کلی و فرد است نه کل و جزء زیرا احرام بر مکلف از تمام زمین ذو الحلیفة که واجب نیست، أحرم من ذی الحلیفة عام بدلی است گویا شارع میگوید أحرم من أیّ جزء من ذی الحلیفة، وقتی دلیل وارد شد أحرم من المسجد و مسجد یک مکان از آن امکنه است، رابطه بین أیّ مکان من ذی الحلیفة و مسجد شجره رابطه کلی و فرد است، پس حمل مطلق بر مقید صحیح است.
عرض میکنیم: اگر عام ما عام بدلی باشد و خاص هم فردی از آن باشد أحرم من أی مکان من ذو الحلیفة بعد بگویند مقصود مسجد شجره است این میشود تخصیص اکثر که مستهجن است.[3]
نکته دوم: میفرمایند تبیین سید صاحب عروه که دو طائفه روایت است که یکی میگوید أحرم من مسجد الشجرة، چنین روایاتی نداریم. بین روایات باب یک طائفه مستقلی که از مسجد شجره احرام واجب است نداریم. بله روایاتی داریم که میگوید میقات اهل مدینه ذوالحلیفه است و هی الشجرة یا در بعض روایات دارد مسجد الشجرة. این طائفه روایات طائفهای را که میگوید میقات ذوالحلیفة است را تفسیر میکند و دیگر حمل مطلق بر مقید نیست و این طائفه میگوید مقصود من از ذوالحلیفة مسجد شجره است، با این نگاه نتیجه میگیرند جمع بین روایات اقتضاء دارد که احرام از مسجد شجره واجب باشد.
نکته سوم: از نکته دوم برمیگردند و میفرمایند بعید نیست که مسجد شجره مراد مسجد نباشد بلکه مسجد شجره اسم باشد برای کل منطقه ذوالحلیفة مانند مسجد سلیمان که اسم یک شهر است. در این صورت احرام از کل ذوالحلیفة که نامش مسجد شجره است مجزی است.[4]
نکته چهارم: مانند سید صاحب عروة میفرمایند اگر احرام از خود مسجد شجره متعین باشد میگوییم احرام از اطراف مسجد اشکال ندارد به همان بیان[5] سید صاحب عروة.[6]
******************************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
نکات محقق خوئی مناقشاتی دارد که بیان خواهیم کرد.
فعلا برای توضیح نظریه حق در مسأله چند نکته بیان میکنیم:
نکته اول: انعقاد احرام در همه مواردش چه حج تمتع چه عمره تمتع و چه حج افراد و چه عمره مفرده به تلبیة است. بنابراین فقهاء میفرمایند اگر کسی قصد کند حج یا عمره را لباس احرام هم بپوشد اما تا تلبیة نگفته است محرم نمیشود البت هدر حج قران مخیر است بین تلبیة و إشعار یا تقلید که بحث دیگر است. روایات باب را هم ببینید در باب 14 ابواب احرام حدیث دوم و یکم صحیحه عبدالرحمن ابن حجاج عن ابی عبدالله علیه لاسلام فی الرجل یقع علی اهله بعد ما یعقد للإحرام و لم یلبّ قال لیس علیه شیء. صحیحه معاویه ابن عمار عن ابی عبدالله لابأس ان یصلی الرجل فی مسجد الشجره ... و لایلبی ثم یخرج و یصیب من الصید و غیره لیس علیه شیء.
نکته دوم: در روایات یک عقد الإحرام و فرض الحج داریم ثم تلبیة، فرض الحج و عقد الإحرام یعنی نیت قصد میکند حج انجام دهد، قصد میکند محرم شود ثم با تلبیة احرام محقق میشود، با این نگاه روایاتی را بررسی کنیم ببینیم تلبیة که انعقاد احرام با آن است در مسجد شجره و ذی الحلیفه در کجا است؟
باب یکم ابواب مواقیت حدیث چهارم صحیحه حلبی به نقل من لایحضر عن ابی عبدالله علیه السلام قال الاحرام من مواقیت خمسة وقتها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و وقّت لأهل المدنیة ذاالحلیفة و هو مسجد الشجرة کان یصلی فیه و یفرض الحج فإذا خرج من المسجد و سار و استوت به البیداء حتی حین یحاذی المیل الأول أحرم. روایاتی داریم که مضمونش این است که در مسجد شجره باید نماز خواند فرض الحج کرد و در بیداء تلبیة گفت و محرم شد.
کلمه بیداء حداقل در سه بحث باید مورد بررسی قرار گیرد، یکی در مباحث کلامی امامت از علائم حتمی ظهور خسفٌ بالبیداء ذکر شده است،[2] دو مورد فقهی هم با بیداء مناسبت دارد یکی در کتاب الصلاة مبحث کراهت نماز در امکنهای، یکی از مواردی که نماز در آنجا مکروه است بیداء است، مورد سوم هم همین مبحث فقهی احرام حج است، که روایاتی داریم تلبیة و احرام بستن در بیداء باید باشد. صحیحه معاویة بن عمار باب دوم از ابواب اقسام حج حدیث چهارم که حدیث مبسوطی است د رحجظ الوداع شیوه محرم شدن نبی گرامی اسلام را امام صادق علیه السلام تبیین میکنند فلما انتهی الی ذی الحلیفة فزالت الشمس إغتسل ثم خرج حتی أتی المسجد الذی عند الشجره فصلی فیه الظهر فعزم بالحج مفردا حتی انتهی الی البیداء عند المیل الأول فصف الناس له سماطین فلبّی بالحج مفردا.[3]
از روایات استفاده میشود عقد الإحرام را در مسجد شجره داشتند و در بیداء تلبیة گفتند.
نکته سوم: روایات در رابطه با احرام از بیداء چند طائفه است که باید ببینیم با این روایت چگونه باید تعامل کرد؟
طائفه اول: روایاتی است که ظاهرشان این است که در ذو الحلیفة و مسجد شجره فرض الحج و عقد الإحرام است اما نباید در آنجا تلبیه گفته شود بلکه باید تلبیة در بیداء باشد صحیحه معاویة بن عمار باب 34 ابواب احرام قال سألت أباعبدالله علیه السلام عن التهیّئ للإحرام فقال فی مسجد الشجرة فقد صلّی فیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قد ترا أناسا یحرمون فلاتفعل حتی تنتهی الی البیداء حیث المیل فتحرمون کما انتم فی محاملکم تقول لبیک اللهم لبیک.
این روایت به روشنی دلالت دارد که مسجد شجره محل تهیّء برای احرام است و اگر دیدید گروهی در مسجد محرم میشوند فلاتفعل ظهور نهی در حرمت است حتی تنتهی الی البیداء حیث المیل.[4]
صحیحه منصور بن حازم باب 34 ابواب احرام إذا صلیت عند الشجره فلا تلبّ حتی تأتی البیداء حیث یقول الناس یخسف بالجیش.
پس یک طائفه از روایات ظاهرش این است که احرام و تلبیه قبل از بیداء لاتفعل بلکه در بیداء تلبیة بگو، یا صحیحه معاویة بن عمار باب 34 صل المکتوبه ثم احرم بالحج او بالمتعه و اخرج بغیر تلبیة (احرم یعنی عزم کن ) حتی ... الی اول البیداء الی اول میل عن یسارک فإذا استوت بک الأرض راکبا کنت أو ماشیا فلبّ.
این طائفه ظهور دارد در اینکه عقد الإحرام و تهیّئ در مسجد شجره است لکن تحقق احرام که با تلبیه است در بیداء است عند اول میل عن یسارک. از این روایات استفاده میشود به دلالت التزامی که محل تحقق احرام بیداء یا إلی البیداء است.
طائفه دوم: روایاتی داریم که یا بالمطابقة یا بالإلتزام از این روایات استفاده میشود که در مسجد شجره هم میتواند انسان تلبیة بگوید و تصریح میکند تلبیه در مسجد شجره هم جایز است یعنی در مسجد شجره هم میتوان محرم شد روایات: باب 34 ابواب احرام حدیث یکم صحیحه عمر بن یزید عن ابی عبدالله علیه السلام قال إن کنت ماشیا فاجهر بإهلالک و تلبیتک من المسجد و إن کنت راکبا فإذا علت بک راحلتک البیداء، (هنگامی که مرکبت از بلندی سرازیر شد به بیداء)
باب 35 احرام صحیحه عبدالله ابن سنان هل یجوز للمتمتع بالعمرة إلی الحج أن یظهر التلبیة فی مسجد الشجرة فقال نعم إنما لبّی النبی فی البیداء لأن الناس لم یعرفوا التلبیة فأحب ان یعلمهم کیف التلبیة،[5] مدلول مطابقی این حدیث آن است که جایز است تلبیة و اظهار آن در مسجد شجره باشد، لکن مدلول التزامی اش این است که تا بیداء هم افراد میتوانند تلبیه نگویند زیرا روایت میگوید اصحاب پیامبر در بیداء بودند ممکن است صف کشیده بودند از ذی الحلیفه تا بیداء هنوز در بیداء تلبیه نگفته بودند یعنی محرم نشده بودند پیامبر در بیداء اصحابشان را محرم کردند.
محقق خوئی و جمعی از فقهاء لعل حضرت امام هم از اینان هستند به نظر ما در مفاد روایات تلبیة در بیداء دقت نشده لذا برای جمع بین روایات تلبیة در بیداء بعضی چنین گفته اند که انسان در مسجد شجره محرم شود محل احرام مسجد شجره است در بیداء مستحب است بلند تلبیة بگوید.
از این نکته غفلت شده است که این روایات تصریح دارد یا به مدلول مطابقی یا به مدلول التزامی که بیداء محل تلبیة گفتن و محرم شدن است.
به نظر ما که تبیین خواهیم نمود از مجموع این روایات استفاده میشود که میقات من ذی الحلیفه الی البیداء عند المیل الأول است کل این منطقه میقات است و میقات اختصاص به مسجد شجره ندارد. این نظر را جلسه بعد تبیین میکنیم.
[1]. جلسه 63، مسلسل 663، شنبه، 94.11.24.
*************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
از جمع بین روایات به دو نتیجه میرسیم:
نتیجه اول: مسلما در بیداء عند اول میل من الجانب الأیسر من الطریق انسان میتواند تلبیة را تا آنجا به تأخیر اندازد.
نتیجه دوم: هویت احرام با تلبیة محقق میشود و نه صرفا با لباس و نیت، پس وقتی تلبیة را تا بیداء میتواند تأخیر اندازد یعنی از مسجد شجره و ذوالحلیفة بدون احرام میتواند بگذرد تا بیداء و آنجا محرم شود، از جهت دیگر اگر صحیحه عبدالله ابن سنان نبود حتی میشد اینگونه ادعا کرد که ذوالحلیفة و مسجد شجره اصلا میقات نیست بلکه مقدمات میقات آنجا باید واقع شود و میقات بیداء است اما صحیحه عبدالله ابن سنان و صحیحه عمر بن یزید میگوید در شجره هم میتوان لبیک گفت. بنابراین این طائفه که ضمیمه میشود به سایر طوائف نتیجه میگیریم از ذیالحلیفه میتوان محرم شد تا بیداء به این معنا که میقات از ذی الحلیفه و مسجد شجره است تا بیداء و الذی یدل علی ذلک جریان محرم شدن أسماء بیت عمیس پس از ولادت محمد بن أبی بکر که روایات معتبر میگوید أسماء بنت عمیس در بیداء محمد بن أبی بکر را به دنیا آورد و سپس فاغتسلت و احتشت و أحرمت و لبّت مع النبی و اصحابه. صحیحه معاویه ابن عمار باب 49 ابواب احرام حدیث یکم بیداء محل تولد و از روایات استفاده میشود محل نیت و احرام أسماء بنت عمیس بوده است. روایت دوم باب 49 ابواب احرام را مراجعه کنید صحیحه عیص ابن قاسم إن أسماء بنت عمیس وَلدت ابنها بالبیداء فأمرها رسول الله فاستثفرت و تمنطقت بمنطق فأحرمت، این بهترین دلیل است بر اینکه احرام پس از ذو الحلیفه و مسجد شجره در بیداء ممکن است.[2]
به نظر ما از جمع بین روایات نتیجه میگیریم میقات برای مدنیین و من یمر علیها منطقه ذوالحلیفة است إلی البیداء حیث المیل الأول.
اشکال: در روایات آمده بود که میقات اهل مدینه ذوالحلیفه است و هو مسجد الشجرة این روایات تفسیر کرد ذوالحلیفة را به مسجد شجره چگونه میگویید میقات الی البیداء است عند المیل الأول؟
پاسخ: میگوییم اولا روایات فراوانی که میگوید احرام در بیداء است قرینه قوی است که میقات مبدأ و منتهی دارد و مبدأش ذو الحلیفة و منهایش بیداء است. ثانیا: و هو المهم صحیحه حلبی ذیلی دارد که قرینه قطعیه بر صدر است و روشن میکند که تفسیر ذوالحلیفة به مسجد شجره یعنی مبدأ المیقات. صحیحه حلبی میگوید وقّت لأهل المدینة ذا الحلیفة و هو مسجد الشجرة، اگر ذیل نبود کلام مستشکل صحیح بود اما ذیل روایت میگوید کان یصلی فیه و یفرض الحج فإذا خرج من المسجد و سار و استوت به البیداء حین یحاذی المیل الأول أحرم. این ذیل قرینه بر تفسیر صدر است که میقات ذوالحلیفة است و آنجا پیامبر نماز میخواند و قصد حج میکرد و عند البیداء تلبیة میگفتند. پس میشود در بیداء لبیک گفت بلکه تلبیة در بیداء أفضل است که میتوان به تأخیر انداخت و طبق این روایت حضرت تأخیر انداختند تا بیداء. لذا روایت مفسّره هم ذیلی دارد که قرینه است بر اینکه تا بیداء میتوان تلبیة گفت و اگر میقات فقط مسجد شجره باشد لاتجاوزها و هو محرم.[3]
پس میقات ذو الحلیفه است إلی البیداء نه به معنای تمام سرزمینی که به آن بیداء گفته میشود بلکه بیداء الی المیل الأول یا طبق بعض روایات إلی محل خسف که در آن وقت مشخص بوده است.
اکنون که مفهوما میقات اختصاص ندارد به مسجد شجره بلکه از ذو الحلیفة الی البیداء عند المیل الأول بود بحث موضوع شناسی است که فاصله چقدر است و الآن در کجا واقع است این را ذیل یکی از نکات بیان خواهیم کرد.
پس کلام محقق خوئی که در یکی از نکاتشان فرمودند میقات فقط مسجد شجره است به نظر ما صحیح نیست.[4]
نکته دوم: آقایانی که میقات را خصوص مسجد میدانند مانند سید صاحب عروة و مرحوم حکیم و مرحوم خوانساری و محقق خوئی و مرحوم امام بحثی دارند که آیا ه رچند میقات مسجد شجره است آیا میتوان از اطراف مسجد شجره اطراف قریبه محرم شد یا نه آقایان دو گرایش دارند بعضی مانند صاحب عروه و محقق خوئی میفرمایند بله با اینکه میقات مسجد شجره است اما از اطراف قریب مسجد میتوان محرم شد،[5] در مقابل مانند مرحوم امام میفرمایند حال که نتیجه گرفتیم میقات مسجد شجره است دیگر نمیشود از اطرفا محرم شد. طبق نظر ما که کل منطقه است اما طبق این نظر که اگر میقات مسجد شجره باشد طبق بیانی طرایت به اطرفا ممکن است یا نه؟ باید دو دلیلی که مطرح شده بررسی شود زیرا ناهض به مدعی نیست.
*********************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته دوم[2] این بود که علی فرض اینکه میقات مسجد شجره باشد بالخصوص آیا احرام از اطراف مسجد شجره طرف راست و چپ مسجد یا یک مقدار قبل مسجد مثلا نزدیک مسجد مجزی است یا نه؟ گفتیم بعضی مانند مرحوم امام میفرمایند مسجد میقات است و احرام از اطراف قریبه جایز نیست، بعضی مانند سید صاحب عروة و محقق خوئی میفرمایند علی فرض اینکه میقات مسجد شجره باشد، احرام از اطراف قریبهاش جایز است. دو دلیل برای این مدعی بیان شده:
دلیل اول: اصل دلیل از سید صاحب عروه است و محقق خوئی هم قبول کردهاند و خلاصه دلیل این است که سید فرموده در روایات وارد نشده است احرم فی مسجد الشجره، فی ظرفیه نیست تا دلالت کند باید احرام از داخل مسجد باشد بلکه با من ابتدائیه بیان شده است، که أحرم من المسجد من إبتدائیه دلالت میکند که إبتداء إحرام که باید از آن جا تا ورود به مکه و اعمال محرم باشی مسجد شجره است، عرفا اگر کسی از کنار مسجد و بیرون مسجد هم محرم شود ابتدائیت صادق است، بعد محقق خوئی مثال میزنند که اگر کسی گفت از خانهات تا مسجد پیاده برو لازم نیست وارد خانه شود و از وسط خانهاش حرکت کند بلکه از همان کنار منزل هم حرکت کند صدق میکند که مشی من البیت الی المسجد.
عرض میکنیم: این دلیل صحیح نیست زیرا:
اولا: محقق خوئی در اصل مسأله تصریح کردند که لم یرد فی شیء من الروایات الإحرام من مسجد الشجره شما فرمودید این طائفه که سید صاحب عروة فرموده یک طائفه روایت داریم احرام از مسجد شجره است چنین روایاتی نداریم. فرمودید روایاتی داریم به این تعبیر که وقّت لأهل المدینة ذو الحلیفة و هو مسجد الشجره، ابتدای کلامتان فرمودید دلیلی که بگوید من مسجد الشجره نداریم و به مرحوم سید صاحب عروة اشکال کردید.[3]
ثانیا: فرض کنید کلمه من و احرام از مسجد شجره آمده باشد به مرحوم حکیم و سید صاحب عروه و محقق خوئی میگوییم اگر من را برای ابتدائیت میگیرید و در نتیجه اطراف قریبه مسجد را عرفا احرام از آنجا را مجاز میدانید ما دلیل داریم که تمام مواقیت با من ابتدائیه استعمال شده است که روایت صحیحه باشد، من تمام الحج و العمرة أن تحرم من المواقیت التی وقّتها رسول الله. آیا عین این استدلال را در کل مواقیت خواهید گفت مثلا منطقه جحفه میقات است شما با این بیانتان روایت صحیحه میگوید احرم من الجحفه، حال کسی وارد جحفه نشود از زمین نزدیک جحفه محرم شود به جهت من ابتدائیت، آیا فتوا میدهید در همه مواقیت یا فقط اینجا است و قطعا فتوا نمیدهند. در بقیه مواقیت مانند جحفه میفرمایند باید داخل مسجد محرم شود.
ثالثا: اشکال مهم این است که اگر فقط یک جمله میداشتیم که أحرم من مسجد الشجرة یا من المیقات ممکن بود این مسامحه عرفیه را کسی به نحوی مطرح کند لکن روایات مواقیت ذیلهایی دارد که قطعا از آن ذیلها ظرفیت استفاده میشود نه ابتدائیت به معنایی که شما میگویید، مثلا ذیل بعض روایات آمده لا ینبغی للحاج أن یحرم قبلها و لابعدها، نه قبل و نه بعد عرف به قرینه مقابله میفرهمد یعنی در آن مکان. یا در روایات دیگر مواقیت گتفه میشود زمین نزدیک میقات است چاه آب آنجا، آنجا غسل کنیم محرم شویم میفرمایند خیر. به روشنی دلالت دارد که میقات چه مسجد شجره و چه ذوالحلیفه و چه سایر مواقیت ظرف الإحرام هستند لذا توجه به کلمه من و غفلت از این قرائن صحیح نیست.
به نظر ما حق در این مسأله با مرحوم امام است که اگر قائل شدیم میقات خصوص مسجد است از اطراف مسجد حتی اطراف قریبه صحیح نیست.
دلیل دوم: ما روایت صحیحه داریم که از محاذات مسجد شجره احرام جایز است اگر مضمون روایت میگوید از مکان دور اما محاذی شجره احرام جایز است به طریق اولی از فاصله ده متری و بیست متری مسجد طرف راست و چپ محاذات صادق است پس احرام جایز است که این دلیل را هم سید صاحب عروظ دارند هم محقق خوئی.
عرض میکنیم: در مبحث محاذات خواهد آمد جواز احرام از محاذات یک موضوع خاصی دارد، موضوعش کسی است که مرور به میقات نمیکند در مسیر خودش بر این فرد روایت میگوید از محاذی میقات تازه روایت هم فقط در مسجد شجره است و باید در سایر مواقیت بحث شود، حال شخصی که نزدیک میقات است و به تعبیر محقق خوئی در ده متری میقات است و میتواند وارد میقات شود و از میقات محرم شود روایتی که موضوعش من لم یمر بالمیقات است چگونه شامل این فرد شود روایات محاذات موضوعش من لم یمر بالمیقات است. اینکه قیاس است که میگویید کسی هم که نزدیک میقات است لازم نیست از میقات محرم شود. پس روایات محاذات هم شامل امکنه قریبه به میقات برای کسی که متمکن از مرور به میقات است نمیشود فعلیه اگر احرام از مسجد شجره لازم باشد احرام از اطراف مسجد مجزی نخواهد بود.
نکته سوم: نکته سوم بحث فرضی است که علی فرض اینکه مانند آقایان قائل شویم احرام لازم است از مسجد شجره باشد آیا احرام از تمام منطقه این مسجد هر چند مستجد مستحدث جایز است یا نه واجب است احرام از مسجد شجره قدیم و زمان معصومین باشد.
جمعی از فقهاء که میفرمایند احرام باید از مسجد شجره باشد فتوایشان این است که احارم از کل مسجد کنونی هر چند امکنه مستحدثه اش جایز است. به وجوهی تمسک شده است:
وجه اول: با نگاه به یک قاعده اصولی است که میگویند در اصول ثابت شده با اجمال مخصص منفصل تمسک به عموم عام جایز است و در ما نحن فیه یک روایت داریم که صحیحه ابی ایوب خزاز باشد که وقّت لأهل المدینة ذوالحلیفة. روایت دیگر داریم صحیحه حلبی که میگوید ذو الحلیفة مسجد شجره است و نسبت بین ایندو اطلاق و تقیید است و مخصص منفصل است، مسجد شجره برایمان مجمل است آیا کل این مساحت مسجد شجره است یا یک پنجمش، روایاتی که کلمه مسجد شجره دارد مجمل میشود و با اجمال مخصص رجوع میکنیم به اطلاق مطلق و عموم عام قطعا مناطق مازاد مسجد که مورد شک است از ذوالحلیفه است. نتیجه اینکه از مناطق و امکنه جدید مسجد هم با تمسک به اطلاق مطلق بر فرض اجمال مخصص احرام جایز است.[4]
[1]. جلسه 65، مسلسل 665، دوشنبه، 94.11.26.
******************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
عرض میکنیم: در اصول باید تبیین شود که اگر رابطه بین دو دلیل اطلاق و تقیید یا عموم و خصوص باشد و مخصص و مقید منفصل باشد اجمال مخصص منفصل به عام سرایت نمیکند، مولا فرموده است أکرم العالم مخصص متصل هم ندارد، ظهور این دلیل در اکرام مطلق عالم است مخصص منفصل میگوید لاتکرم الفساق نمیدانیم فاسق به مرتکب صغیره هم اطلاق میشود یا نه تا از تحت اکرم العلماء خارج باشد، پس شک داریم آیا مرتکب صغیره مخصصی هست آن را خارج کند از اکرم العلماء یا نه؟ با شک در وجود مخصص برای خروج مرتکب صغیره عموم عام حاکم است أکرم العالم سواء مرتکب صغیره باشد یا نه به عموم عام تمسک میکنیم. لکن اگر رابطه بین دو دلیل مفسِّر و مفسَّر بود رابطه تفسیر بود نه إخراج در این صورت لامحاله اجمال مفسر به دلیل مفسَر سرایت میکند و آن را دچار اجمال میکند. مثل اینکه مولا فرمود اکرم العالم بعد گفت أعنی به المجتهد اگر شک کنیم مقصود مجتهد مطلق است یا متجزی را هم شامل میشود، نمیتوانیم به اطلاق أکرم العالم تمسک کنیم بگوییم مجتهد متجزی را اکرام کند نه اینجا مولا گفته مقصود من از عالم مجتهد است و مجتهد مجمل است سبب اجمال عالم میشود. در ما نحن فیه مدرسه نجف محقق خوئی هم بالأخره پذیرفتند که رابطه تفسیر است نه نظر آنها ذوالحلیفة و هو مسجد الشجرة اگر رابطه تفسیر است اجمال مسجد شجره که مفسّر است سبب اجمال مفسَّر میشود و نمیدانیم این منطقه جدید میقات است یا نه میشود شبهه موضوعیه دلیل. لذا با این وجه اول نمیشود نتیجه گرفت که احرام از مستحدثات مسجد جایز است.
وجه دوم: که ممکن است اقامه شود بر اینکه احرام از مطلق مسجد شجره هر چند اماکن مستحدثه جایز است نکتهای است که ما در بحث احرام حج از مکه مکرمه توضیح دادیم. در امکنه وقتی حکم بر آنها مترتب میشود دو احتمال دارد ممکن است قضیه شخصیه باشد وقتی حضرت میفرمایند احرام حج از مکه یعنی از مکه موجود در این زمان و ممکن است قضیه حقیقیه باشد اگر قضیه حقیقیه باشد یعنی مطلق ما یسمی به مسجد شجره را از آن محرم شوید.[2] ظهور تعلق حکم به موضوع در قضیه حقیقیه است لذا سابقا اشاره کردیم بنابراین نگاه احرام از اماکن مستحدثه مکه جایز است، اینجا هم همان بیان را داشته باشیم که در روایات آمده احرام از مسجد شجره الآن برکل این مکان توسعه یافته مسجد شجره اطلاق میشود و قضیه حقیقیه است لذا بگوییم احرام از امکنه مستحدثه مجزی است.
عرض میکنیم: حمل قضیه بر قضیه حقیقیه به ظهور عرفی است مادام یکه قرینه بر خلاف نباشد، لذا در بحث احرام از مکه قرینه برخلاف نداشتیم گفتیم قضیه حقیقیه است اما همانجا در بحث تلبیه و قطع تلبیه برای حاجی دلیل داشتیم که قضیه شخصیه است مکه قدیم است لذا گفتیم هو المتبع در ما نحن فیه روایت معتبری داریم که از این روایت به دست میآید که نگاه در اعمال مسجد شجره به مسجد قدیم است لذا اگر فقیه فتوا داد احرام از مسجد شجره لازم است باید بگوید از مسجد قدیم، آن دلیل روایتی است که صاحب وسائل آن را تقطیع کرده و در چند باب آوردهاند. در کافی آمده علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن معاویة بن عمار عن ابی عبدالله علیه لاسلام قال صلّ المکتوبة ثم أحرم بالحج أو بالمتعة و اخرج بغیر تلبیه حتی تسعد إلی أول البیداء إی أول میل عن یسارک فإذا استوت بک الأرض راکبا کنت او ماشیا فلبّ فلایضرک لیلا احرمت او نهارا و مسجد ذی الحلیفة الذی کان خارجا عن السقائف عن صحن المسجد ثم الیوم لیس شیء من السقائف منه. روایت سندا معتبر است و صدر روایت دلالت دارد بر مدعای ما.
ذیل روایت امام علیه السلام محدوده مسجد شجره را بیان میکنند عبارت روایت مقداری اجمال دارد اما جای این سؤال هست که به چه دلیل امام در این حدیث محدوده مسجد را بیان میکنند و میفرمایند مسجد شجره خارج از سقفهای موجود است از طرف صحن مسجد ثم الیوم لیس شیئٌ من السقائف منه.[3] پس به نظر ما حداقل این روایت احتمال قوی بر اینکه ملاک مسجد قدیم باشد در آن وجود دارد و الا این توضیحات لازم نیست لذا اگر کسی نظرش این باشد که مسجد شجره احرام از آن لازم است أحوطی که بعض مراجع فرموده اند جای دارد به نظر ما که حداقل بگوید احوط این است که احارم از مسجد قدیم باشد البته به نظر ما برای ما این بحث موضوع ندارد چون ما کل ذو الحلیفه را میقات میدانیم و روایت فقط میگوید مسجد کجا است که صلّ المکتوبة را احوط استحبابی این است که در مسجد شجره بخوانند.[4]
یک بحث موضوعی هم هست که صرفا اشاره میکنیم اما کسانی که احرام را از مسجد قدیم لازم میدانند باید توضیح دهند. مسجد قدیم کجا است؟ دو نظریه است: یک نظر گویا شایع است که مکان مشجّر غیر مسقف محل مسجد قدیم است اما برخی از فضلای شیعه مدنی که یکی شان هم الآن محبوس است فرّج الله عنه که اهل تحقیق هم هستند مدعی اند که مسجد شجره قدیم در حد فاصل چهار پنج متری محراب جدید است.[5]
نکته چهارم: فرض کردیم احرام از مسجد شجره لازم است، ذوی الأعذار مانند زن حائض یا نفساء وظیفهشان برای احرام چیست؟ اینجا اختلاف فتوا هست بعضی میگویند اگر بدون مکث در حال مرور میتواند در مسجد محرم شود در حال مرور محرم شود یا قبل المیقات به نذر محرم شود البته بعض فقهاء موجود این نذر قبل میقات را قبول ندارند، کسانی هم که میگویند نذر قبل میقات مشکلشان این است که گویا در مطلق نذر زن اجازه شوهر لازم است لذا میگویند احتیاطا باید موافقت شوهر را هم کسب کند. بعضی میگویند از محاذی شجره محرم شود و بعض دیگر میگویند بیرون مسجد محرم شود و احتیاطا برود جحفه یا در محاذات جحفه احرام را تجدید کند.[6]
*******************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
در رابطه با نکته چهارم گفته شد اگر احرام از مسجد شجره لازم بود وظیفه زن معذور مانند حائض و نفساء چیست. چند مطلب کوتاه در این رابطه بیان میکنیم که وجوه اختلاف روشن شود:
مطلب اول: فقهاء میفرمایند طریق أحسن این است که زن قبل میقات محرم شود، و به روایاتی استناد میکنند مانند صحیحه حلبی و موثقه أبی بصیر. صحیحه حلبی میگوید سألت أباعبدالله علیه السلام عن رجل جعل لله علیه شکرا أن یحرم من الکوفة فقال علیه السلام فلیحرم من الکوفة و لیف الله بما قال. موثقه أبی بصیر این است که لو أن عبدا أنعم الله علیه نعمة أو ابتلاه ببلیة فعافاه من تلک البلیة فجعل علی نفسه أن یحرم بخراسان کان علیه أن یتم.
روشن است که خراسان یا کوفه خصوصیت ندارد.
یکی از محققان حفظه الله راجع به نذر قبل میقات مطلبی دارند که نتیجهاش این است که نذر قبل المیقات لمن یمرّ علیها جایز نیست. کلام ایشان این است که از طرفی در گذشته هم مبنای ایشان را اشاره کردیم که مواقیت لمن یمرّ علیها است، کسی که مرور نمیکند به میقات معینی از هر جا بخواهد میتواند محرم شود و نذر هم لازم نیست، میفرمایند صحیحه حلبی و موثقه أبی بصیر میگویند هر کسی نذر کند از قبل میقات محرم شود باید به نذرش وفاء کند مقصود احرام صحیح از خراسان است، اگر احرام از خراسان صحیح بود نذرش هم واجب الوفاء است، احرام از خراسان برای کسی صحیح است که نمیخواهد مرور بر میقات کند و الا اگر کسی بخواهد مرور بر میقات داشته باشد احرامش از خراسان صحیح نیست پس نذرش هم صحیح نیست. مثالی برای مطلب ایشان بیان میکنیم. احرام زمان دارد مثلا برای عمره تمتع زمان احرام أشهر حج است، حال کسی میتواند نذر کند در ماه رمضان برای عمره تمتع محرم شود میگونید احرامش باطل است زیرا احرام در ماه رمضان صحیح نیست اصلا، اگر صحیح نیست نذر هم منعقد نمیشود، حال احرام از خراسان یا کوفه هم به شرطی صحیح است که مرور بر میقات نداشته باشد، پس کسی که مرور بر میقات دارد باید احرامش یا از میقات یا از محاذی میقات باشد، خانمی که مدینه است و مسیرش مرور به میقات است احرام او قبل از میقات صحیح نیست تا نذرش صحیح باشد لذا روایاتی که میگوید از خراسان نذرش صحیح است یعنی احرام صحیح و احرام صحیح برای کسی است که لم یمرّ علی المیقات، لذا میفرمایند من یمرّ علی المیقات نذرش صحیح نیست لذا این خانم یا باید جحفه برود که مسجد نیست یا از محاذی میقات محرم شود و نذر کأن لم یکن است.
عرض میکنیم: این نگاه به روایات صحیح نیست زیرا از طرفی متعارف بوده است مردم کوفه و خراسان به میقات میرفتهاند، راوی در این دو روایت معتبر از امام سؤال میکند مردی از خراسان یا کوفه نذر کرده احرام ببندد، امام علیه السلام استفصال نکردند که هل یمرّ علی المیقات أم لا، بلکه جواب حضرت اطلاق دارد که کان علیه أن یتم فلیف بما وعد الله. و أدله ای که میگوید احرام از میقات است مقید شده به این دو روایت که الا کسی که نذر کند قبل میقات محرم شود.
به نظر ما پس نذر قبل میقات به حکم روایات جایز است چه برای ذو عذر چه غیر او.
در ادامه استاد نکاتی در رابطه با بایسته های تدریس در حوزه ها ی علمیه بیان فرمودند.
[1]. جلسه 67، مسلسل 667، چهارشنبه، 94.11.28.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
مطلب دوم: بعض فقهاء احتیاط واجب دارند که زن برای این نذر نیاز به إذن شوهر دارد. این احتیاط واجب که به نظر ما جایگاه هم ندارد به جهت بحثی است که در مورد التزامات و تعهدات شرعی زن در فقه مطرح است. زن میخواهد خود را ملزَم کند به فعل یا شرطی در شریعت با سبب قسم یا نذر یا عهد، آیا در این الزام اجازه زوج لازم است؟ بحثی مفصلی است اما فعلا در خصوص نذر از جهتی نذر با عهد و قسم متفاوت است لذا در نذر قصد قربت لازم است و متعلق آن هم باید قربی و راجح باشد بر خلاف عهد و قسم، لذا نذر حتی در امور مباح هم صحیح نیست، در این نکته تفاوتی بین زوج و زوجه نیست، لذا اگر زوج نذر کرد یک هفته شب و روز مشغول عبادت باشد این نذر چون موجب ضیاع حق مبیت زوجه است صحیح نیست، یا زوجه نذر کند روزه بگیرد به شکلی که با حق استمتاع زوج منافات داشته باشد بدون رضایت زوج صحیح نیست. اما گاهی نذر به شکلی است که منافاتی با حق زوج ندارد، آیا این نذر زوجه نیاز به إذن زوج دارد؟
سه نظریه است:
نظریه اول: در نذر زوجه إذن زوج شرط است مطلقا، چه در نذر مالی و چه غیر مالی. این قول به مشهور هم نسبت داده شده.
نظریه دوم: در نذرهای مالی إذن زوج لازم است اما در سایر نذور نه.
نظریه سوم: إذن زوج در نذر توسط زن لازم نیست چه نذر مالی باشد چه غیر مالی.
کسانی که میگویند إذن زوج در نذر زوجه لازم است یک دلیل مهم دارند که از جهتی روایت صحیحه داریم که در یمین زوجه إذن زوج لازم است و از جهت دیگر از یمین أعم از نذر اراده شده است و یمین شامل نذر هم میشود چون در بعض روایات از نذر تعبیر شده به یمین لذا نذر هم در حکم یمین است، و اذن زوج در مطلق نذور زوجه لازم است.
عرض میکنیم: اولا در خود روایت لایمین للزوجة مع زوجها، بحث مبسوطی است که بعضی گفتهاند مانند محقق خوئی میفرمایند قرینه داریم لایمین للزوجة مع مزاحمة زوجها. فرض کنید در یمین چنین اطلاقی ثابت باشد باز هم شمول یمین نسبت به نذر با اینکه هویتا نذر و یمین متفاوت هستند که در نذر بر خلاف یمین قصد قربت و رجحان متعلق لازم است و شمول یمین نسبت به نذر اول کلام است. اما اینکه در بعض موارد یمین به جای نذر استعمال شده آن هم مع القرینة، استعمال أعم از حقیقت و مجاز است. یک ظهوری درست نمیکند که هر جا گفتیم یمین فلان حکم را دارد پس نذر هم همان حکم را دارد ما دلیل بر تنزیل هم نداریم، در باب طواف داریم الطواف بالبیت صلاة یعنی تنزیل، اما دلیل نداریم که النذر یمین، بنابراین روایات باب یمین ارتباطی به نذر ندارد. بله نسبت به نذرهای مالی یک روایت صحیحه داریم صحیحه عبدالله بن سنان به این مضمون که لا نذر لها فی مالها الی فی صدقة او حج او ... اما آیا این روایت در صدد بیان حکم فقهی است یا به جهت قرائن در صدد بیان حکم اخلاقی است باید رد جای خودش بررسی شود اما نتیجه ای که فعلا میگیریم از آنجا که نذر زن برای احرام قبل میقات نذر مالی هم نیست دلیلی بر لزوم تحصیل اذن از شوهر وجود ندارد. شهرت ادعا شده هم محقق نیست لذا افرادی مانند شهید ثانی در مسالک میگویند شهرت متأخرین بر این معنا است. لذا در خصوص این مورد که نذر زن برای احرام قبل المیقات باشد به نظر ما دلیلی حتی بر احتیاط به واجب وجود ندارد.[2]
مطلب سوم: بعض فقهاء نسبت به احرام زن حائص فرمودهاند اگر میتواند باید بدون مکث از مسجد شجره محرم شود. یک بحث فقهی است که آیا بر جنب و حائض فقط مکث در مسجد حرام است و ورود و خروج بدون مکث بی اشکال است یا مفاد ادله نکته دیگری است.
به نظر ما آنچه از أدله استفاده میشود مطلق ورود به مسجد برای جنب و حائض حرام است إلا عابری سبیل، عابری سبیل معنای مخصوصی دارد یعنی مسجد مسیر راه باشد و دو درب دارد که بعضی از این درب وارد و از درب دیگر خارج میشوند این میشود عابری سبیل، خانمی از مسجد میگذرد میرود در حسینیه که بعض مساجد چنین است خانم معذور برای شرکت در روضه چنین میکند، این عابری سبیل است اما اینکه بعضی استفاده کرده اند که مقصود حرمت مکث در مسجد است پس دور زدن در مسجد و خروج از همان درب چون مکث ندارد حلال است خیر این اشکال دارد و عرفا عابری سبیل نیست و الآن ممکن است برای قسمت اقایان در مسجد شجره صدق کند زیرا درب مقابل هم دارد، اگر در قسمت خانمها هم چنین باشد صحیح است.[3]
مطلب چهارم: علی فرض اینکه گفتیم احرام باید از مسجد شجره باشد برخی از قائلین به همین قول نسبت به زن حائض نه نذر را مطرح میکنند و نه عبور از مسجد را و نه محاذات را بلکه میگویند زن حائض میتواند از خارج مسجد محرم شود، باید دید دلیل اینان چیست؟ سید صاحب عروه میفرماید و یدل علیه مرسلة یونس فی کیفیة احرامها و فیها "ولاتدخل المسجد و تهلّ بالحج بغیر صلاة"
اولا روایت را در باب 48 ابواب احرام مراجعه کنید حدیث دوم قال سألت ابا عبدالله علیه السلام عن الحائض ترید الاحرام قال تغتسل و تستثفر و تحتشی بالکرسف و تلبس ثوبا دون ثیاب احرامها و تستقبل القبلة و لاتدخل المسجد و تهلّ بالحج بغیر الصلاة. هم سند را بررسی کنید هم در دلالت روایت کلمات محقق خوئی را ببینید.
[1]. جلسه 68، مسلسل 668، شنبه، 94.12.01.
****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
عرض میکنیم هر چند به نظر ما این روایت معتبره و مسند است و تعبیر صاحب عروه به مرسله تسامح است لکن از نظر دلالت اشکال دارد محق خوئی و سید صاحب عروة به اطلاق این روایت تمسک کردهاند، محقق خوئی میفرمایند این روایت اطلاق دارد که هر مسجدی لذا شامل مسجد شجره هم میشود لذا روایت به اطلاقها دلالت دارد که زن حائض میتواند از خارج مسجد محرم شود و میقات برای او استثناء است.
به نظر ما وجه اشکال در دلالت این حدیث آن است که محتمل است الف و لام المسجد عهد باشد و اطلاق نداشته باشد و مقصود مسجد الحرام باشد. قرینه بر این معنا جمله ذیل است که امام میفرمایند و تهلّ بالحج بغیر صلاة، حجش را آغاز کند بدون نماز خواندن، معلوم میشود مورد سؤال در رابطه با حج است و زن حائض در مکه است و میخواهد برای حج محرم شود خوب همه مکه میقات است و وارد مسجد الحرام نشود این ربطی به مسجد شجره ندارد. مرحوم امام هم در حاشیه عروه به همین نکته اشاره میکنند و میفرمایند اولا مرسله نیست بلکه معتبره است لکن لعل المراد من المسجد فیها مسجد الحرام بنابراین ما یصلح للقرینیة در روایت است و حداقل اجمال دارد و قدر متیقن مسجد الحرام است. پس به این روایت بر مدعی نمیتواند استدلال کرد لکن مع ذلک روایات دیگری داریم که دال بر این معنا است، و اینها روایات صحیحهای است که مدلولشان این است که أسماء بنت عمیس در ذوالحلیفه یا در بیداء نفاس شد و محمد بن أبی بکر را به دنیا آورد، پیامبر دستور فرمودند به او فأمرها رسول الله فاغتسلت واحتشت و أحرمت و لبّت مع النبی و أصحابه. از این جملات و اطلاق مقامی شان استفاده میشود که زن حائض و نفساء لازم نیست از مسجد محرم شوند و لازم نیست نذر قبل المیقات کنند و لازم نیست در محاذات تجدید احرام کنند یا در محاذی محرم شوند بلکه حضرت فرمودند خانمی که دچار نفاس شده از همان بیداء یا ذوالحلیفة از خارج مسجد محرم شود. در جلسات گذشته گفتیم این روایات را دلیل میدانیم که کل منظقه میقات است اما کسانی که این لازمه را قبول نکردند دلالت مطابقی این روایات را که نمیتوانند منکر شوند، پیامبر به أسماء نفرمودند نذر کن از خارج مسجد یا صبر کن محاذات جحفه محرم شو بلکه فرمودند از همینجا محرم شو طبیعی است در مسجد هم نمیتواند وارد شود. لذا جای این اشکال به مانند مرحوم امام هست هک فرض کنید معتبره یونس اجمال داشته باشد و مقصود از مسجد، مسجد الحرام باشد اما این روایات صحیحه که میگوید پیامبر به أسماء چنان دستوری دادند مدلولش این است که هر چند شما میقات را مدسجد شجره بدانید اما زن حائض و نفساء استثناء است و میتوانند از خارج مسجد محرم شوند. و توهم اختصاص این حکم به أسماء هم معنا ندارد مخصوصا در بعض روایات داریم جریان أسماء و نفاس شدن او رد بیداء برکت بود برای سایر زنان که وظیفهشان را بشناسند.
بنابراین این روایات به روشنی دلالت دارد احرام ذوی الأعذار از خارج مسجد مجزی است و نیاز به نذر و محاذات با میقات جحفه هم ندارد.
مؤید این مطلب آن است که در زمان حضور معصومین هزاران نفر از مردم از ذوالحلیفة محرم میشدند اگر میقات مسجد شجره است و زن حائض هم که نمیتواند وارد مسجد شود یک مورد نداریم سؤال کرده باشند از اهل بیت که زن حائض با مسجد شجره چه کند؟ لذا به نظر ما هرچه از این مؤیدات بیاورید، مؤید است که همه سرزمین میقات است نه فقط مسجد، اما کسانی که فقط میقات را مسجد میدانند روایات صحیحه دال بر احرام اسماء از خارج مسجد و این مؤیدات به وضوح دلالت دارد که زن حائض برای احرامش از خارج مسجد شجره نه نیاز به نذر دارد و نه احرام از محاذات جحفه.
پس بعض فقهائی که میقات را مسجد شجره دانستند و مع ذلک فرمودند زن حائض از خارج مسجد میتواند محرم شود نگاهشان صحیح است.
مطلب پنجم: زن حائض فرض کنید وظیفهاش احرام از خارج مسجد بود معصیت کرد وارد مسجد شد و مکث کرد رد مسجد و از مسجد احرام بست.[2] بحث این است که آیا احرام او از داخل مسجد صحیح است یا باطل؟
بعض فقهاء فرموده اند احرام زن حائض از داخل مسجد شجره فاسد و باطل است زیرا نهی داریم از ورود او به مسجد و النهی عن العبادة دال علی الفساد، ( که این روزها در اصول همین بحث را داریم)
عرض میکنیم به نظر ما این قول صحیح نیست بلکه احرام زن حائض از مسجد شجره هر چند برای ورود به مسجد معصیت کرده است لکن احرامش صحیح است. به این دلیل که این مسأله داخل است تحت این بحث اصولی که هل النهی عن شرط العبادة یوجب الفساد أم لا؟ در اصول توضیح دادیم و اینجا هم تطبیق میکنیم که شرط است احرام علی الفرض از مسجد شجره باشد این شرط، شرط توصلی است نه تعبدی و بودن محرم یا قاصد احرام در مسجد لازم نیست به قصد قربت باشد پس شرط احرام که ورود به مسجد است شرط توصلی است نه تعبدی و این خانم وارد مسجد شده و در این ورود به مسجد معصیت کرده است، عصیان در این شرط توصلی نمیتواند موجب فساد عبادت شود.[3]
لذا به نظر ما این نهی از ورود در مسجد سبب فساد عبادت نخواهد بودو ما باشیم و این أدله احرام زن حائض از مسجد شجره هر چند برای ورود به مسجد معصیت کرده اما وجهی برای بطلان[4] احرام او از مسجد نداریم.
در ادامه حضرت استاد بیاناتی به مناسبت شهادت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها و انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی بیان فرمودند که برای شنیدن آن اینجا کلیک کنید.
[1]. جلسه 69، مسلسل 669، یکشنبه، 94.12.02.
****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
مطلب ششم: زن حائض پاک شد اما فرصت غسل ندارد.
اگر زن حائض پاک شد اما آب ندارد یا نمیتوانست یا فرصت نداشت غسل کند، در این صورت اگر میقات را ذوالحلیفه بدانیم بیرون مسجد محرم میشود (در احرام هم که طهارت شرط نیست)، و اگر میقات مسجد ذوالحلیفة باشد، میتواند تیمم کند و وارد مسجد شده و محرم شود. نکتهای مطرح است که باید بررسی شود که اگر کل ذوالحلیفة میقات بود، آیا این زن میتواند تیمم کند و با تیمم وارد مسجد شود و از مسجد محرم شود یا خیر؟ به نظر ما حکم وضعی مسأله روشن است که حتی اگر غسل هم نکند حائض هم باشد و در مسجد محرم شود گفتیم دال بر فساد احرامش نیست. اما آیا از نظر حکم تکلیفی جایز است خانمی که از بیرون مسجد میتواند محرم شود تیمم کند و وارد مسجد شود؟ آینجا مناقشه است بین سید صاحب عروة و محقق خوئی و تلامذه ایشان. مرحوم سید صاحب عروه میفرماید اگر خارج مسجد را هم میقات بدانیم این خانم میتواند تیمم کند و وارد مسجد شود و آنجا محرم شود بلکه أحوط استحبابی این است که تیمم کند و وارد مسجد شود و در آنجا محرم شود. محقق خوئی در معتمد ج2، ص345 با اشکال به مرحوم سید میفرمایند این احتیاط شما غیر مشروع است و حداقل خلاف احتیاط استف میفرمایند اگر میقات را کل ذوالحلیفة دانستیم معنایش این است که انسان مخیر است بین احرام از مسجد و بیرون آن، حال اگر زن حائض بود یا آب ندارد یا فرصت غسل ندارد، تخییر مرتفع است و احرام از خارج مسجد متعین است، زیرا یک واجب تخییری است و یک عِدلش شرعا غیر مقدور است و این خانم پاک نشده و احرام از مسجد مقدور شرعی نیست لذا باقی میماند احرام از خارج مسجد. پس تیمم و ورود این خانم به مسجد مشروع نیست و نمیتوان فتوا به استحباب داد.
عرض میکنیم: به نظر ما حق با سید صاحب عروه است. هر چند دخول مسجد نه واجب تعیینی باشد نه واجب تخییری اما سؤال این است که هر چند کل ذوالحلیفة میقات باشد احرام از مسجد شجره تأسیا بالنبی مستحب است، لذا مبنائا چه اشکال دارد که برای اتیان مستحب فاقد الماء تیمم کند، دو مثال فقهی و فتوای محقق خوئی در این دو مثال:
مثال اول: اگر فرد جنب خواست نافله بخواند و آب نداشت غسل کند شما فتوا میدهید تیمم بدل از غسل کند برای اتیان نافله. احرام هر چند از کل ذوالحلیفة صحیح است اما از مسجد شجره مستحب است لذا با تیمم وارد مسجد شود.
مثال دوم: حتی برای انجام عمل جائز محقق خوئی فتوا به مشروعیت تیمم میدهند. اگر زید میخواهد مسّ کند کتابت قرآن را، حرام است بدون وضوء مسّ کتابت قرآن، مسّ کتابت قرآن مستحب هم نیست بلکه جایز است. محقق خوئی فتوا میدهند میفرمایند اگر آب ندارد میتواند با تیمم مسّ کتابت قرآن کند هر چند ضرورتی ندارد. (مثلا میخواهد صحافی کند)
مسأله دوم از مسائل میقات را با این مطالب شش گانه بازسازی کنید.
نکته پنجم: جهل به مکان میقات
اگر انسان جهل داشت به مکان و موقعیت میقات که در همه مواقیت مطرح است، فرض کنید میقات کل ذوالحلیفة است و مکلف نمیداند که این مکان ذوالحلیفة هست یا خیر؟
یکی از طرق در شناخت موضوعات این است که علم پیدا کند، دوم شیاع است، مانند اینکه ده اتوبوس در آن منطقه ایستادهاند و محرم میشوند. طریق سوم بینه است که شهادت عدلین باشد، طریق چهارم که اختلافی است، خبر عدل واحد است. ما در مقدمات مباحث رجال با بررسی مسأله به این نتیجه رسیدیم که خبر عدل واحد در موضوعات حجت است. لذا اگر ثقه واحدی هم خبر داد این منطقه میقات است کفایت میکند. طریق پنجمی را در خصوص بحث مواقیت قائلیم که از مردم و اعراب موجود در آن محل سؤال شود هر چند پاسخ آنها مفید اطمینان هم نباشد و حتی ثقه هم نباشند میتوان به خبر انها عمل کرد. دلیل ما صحیحهای است از معاویة بن عمار در باب پنجم ابواب مواقیت که یک روایت است عن أبی عبدالله علیه السلام قال یجزیک إذا لم تعرف العقیق أن تسأل الناس و الأعراب ذلک. بیان استدلال این است که چنانکه ذیل آیه ذکر در اصول در حجیت خبر واحد بیان شده است سؤال و امر به آن و موضوعیت آن علامت این است که عمل کند طبق آن مسؤول و إلا سؤال لغو است، امام فرمودند اگر موقعیت مکانی عقیق را نمیدانی، از مردم و أعراب آنجا بپرس یعنی عمل کن، در فرمایش امام نیامده سؤال کن حتی تعلم أو تثق بقولهم. پس از اطلاق روایت استفاده میکنیم در مورد مکان مواقیت ذکر عقیق هم خصوصیت ندارد.[2]
نکته ششم مطلبی است که خواهد آمد.[3]
[1]. جلسه 70، مسلسل 670، شنبه، 94.12.08. دوشنبه هفته قبل شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به روایت 75 روز بود و دو روز بعد از آن هم تعطیل بود
*******************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته ششم: نقد کلام مرحوم تبریزی
نکته ششم از مطالب میقات ذوالحلیفة بررسی کلامی از یکی از تلامذه محقق خوئی است در التهذیب مرحوم آقای تبریزی، ایشان در اینکه میقات مسجد شجره است یا ذوالحلیفه فرمودهاند روایات متعارض است لذا تساقط میکنند و نوبت میرسد به رجوع به اصول عملیه، در این حالت یقین داریم محل مسجد مسلما میقات است چه میقات کل ذوالحلیفه باشد مسجد داخل است و چه میقات خود مسجد باشد پس مسلما مسجد میقات است، نسبت به غیر از مسجد شک داریم که میقات است یا نه؟ استصحاب عدم جعل میقاتیت برای غیر مسجد شجره جاری میکنیم و نتیجه میگیریم لایجوز إحرام از غیر مسجد شجره.
عرض میکنیم: اولا اشکال مبنایی آن است که گفتیم روایات متعارض نیست و اگر ارتباطی باشد رابطه مفسِّر و مفسَّر است. ثانیا: علی فرض تعارض و تساقط و رجوع به اصول عملیه طبق مبنای این محقق در اصول باید بفرمایند نتیجه اصول عملیه جواز احرام از کل ذوالحلیفه است نه تعین از مسجد شجره. از جهتی اینجا بعد تساقط دو دلیل امر دائر است فقط مسجد شجره میقات است یا کل ذوالحلیفة میقات است که مسجد هم داخل در آن است، مسأله از باب دوران امر بین تعیین و تخییر است، یا باید از مسجد فقط محرم شویم یا مخیریم بین مسجد و غیر مسجد. از جهت دیگر در دوران امر بین تعیین و تخییر در اصول دو مبنا است:
مبنای اول: احتیاط میکنیم به حکم أصالة الإشتغال لذا محتمل التعیین را لازم است انجام دهیم تا یقین کنیم وظیفه ساقط شده است. طبق این مبنا که نظریه محقق خوئی و دیگران است اصالة الإشتغال میگوید تا از مسجد شجره محرم نشوی یقین به برائت ذمه پیدا نمیکنی.
اما جالب است که مبنای این محقق در اصول در دوران امر بین تعیین و تخییر مانند بعض اصولیان این است که برائت از تعیین جاری است بدون معارض با این توضیح که سه اصل ممکن است اینجا تصویر شود:
1ـ اصل عدم وجوب جامع است، نه از مسجد شجره احرام واجب است نه از کل ذوالحلیفه، جریان این اصل مشکل دارد زیرا ترخیص در مخالفت قطعیه است.
2ـ أصل عدم وجوب احرام از ذوالحلیفة نتیجهاش این است که پس احرام از مسجد شجره واجب است. این را هم این محقق میگوید اصل مثبت است.
3ـ أصل عدم تعین احرام از مسجد شجره است که جریان آن بلامعارض است. لذا در دوارن امر بین تعیین و تخییر این محقق قائل است که برائت از تعیین جاری میکنیم. اشکال ما این است که شما که در اصول در دوران امر بین تعیین و تخییر برائت از تعیین جاری میکنید و در موارد کثیری در فقه به همین مبنا ملتزم هستید اینجا هم دوران امر بین تعیین و تخییر است.[2]
نکته هفتم: فاصله ذوالحلیفة تا بیداء
اشارهای است گذرا به یک بحث موضوع شناسی که البته کار فقه نیست موضوع شناسی اما اشاره به آن مطلوب است.
طبق نظر ما که میقات از ذوالحلیفة تا بیداء است این موضوع شناسی مهم میشود و طبق نظر مشهور هم که میگویند بیداء میقات نیست لکن یا مستحب است تأخیر تلبیة إلی البیداء یا جایز است تأخیر تلبیة إلی البیداء. طبق همه أنظار این موضوع شناسی در حکم تأثیر دارد و بحث این است که منطقه بیداء کجا است و فاصله آن تا ذوالحلیفه چقدر است. ما هو المشهور قدیما و حدیثا این است که فاصله بیداء از ذوالحلیفة تا آنجا یا از مسجد شجره تا آنجا یک میل است، مراجعه کنید کلمات ابن ادریس را در سرائر که در روایات تأخیر تلبیة تا بیداء اولا یک مشکل مدلولی در این روایات دارند و میفرمایند اگر میقات مسجد شجره است که ظاهر بعض روایات این است ما چگونه بدون تلبیة از میقات بگذریم و تلبیة نگوییم بلکه در بیداء تلبیة بگوییم که فاصله مسجد تا بیداء ثلث فرسخ و حدود دو کیلومتر است موضوع شناسی میکنند ذیل این تردید. عبارتهای مرحوم علامه را در کتبشان ببینید که روایات تلبیة در بیداء را حمل بر استحباب میکنند بعد میفرمایند استحباب اجهار به تلبیه عند البیداء، و بینها و بین ذی الحلیفة میلٌ، صاحب جواهر، سید صاحب عروة و مرحوم حکیم و تلامذه محقق خوئی این را ارسال مسلم گرفتهاند که فاصله یک میل است. از بین لغویین هم مرحوم طریحی در مجمع البحرین میفرماید و البیداء أرض مخصوصة بین مکه و المدینة علی میل من ذی الحلیفة نحو مکة.
عرض میکنیم: این تحدید اگر مبتنی بر گزارشات جغرافی دانان ثقه یا شیاع گفته آنان بود، صحیح بود، یا روایت معتبری میداشتیم بر آن صحیح بود. به نظر ما فقهاء ما این مطلب را برداشت کردهاند از بعض روایات معتبر که این روایات دال بر این معنا نیست بلکه مطلب دیگری میگوید. سألت أباعبدالله علیه السلام عن التهیّئ للإحرام فقال فی مسجد الشجرة فقد صلّی فیه رسول الله صلی الله علیه و آله و قد تری أناسا یحرمون فلا تفعل حتی تنتهی الی البیداء حیث المیل فتحرمون کما أنتم فی محاملکم. روایت دیگر میگوید إذا صلّیت فی مسجد الشجرة فقل ... ثم قم فامش حتی تبلغ المیل و تستوی بک البیداء فإذا استوت بک فلبّه. روایت دیگر خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتی انتهی الی البیداء عند المیل الأول فصفّ له سماطان. روایت دیگر و لایجوز لأحد أن یجوز میل البیداء إلا و قد أظهر التلبیة و اول البیداء اول میل یلقاک عن یسار الطریق.
این روایات را فقهاء ملاحظه کردهاند و از این روایات برداشت کردهاند که به بیداء رسیدی حیث المیل محرم شوید و حتی تبلغ المیل یعنی تا به یک میل برسی عند المیل الأول یعنی اولین میل از مسجد شجره تا بیداء. لذا فقهاء از این روایات برداشت کردهاند که فاصله بین ذوالحلیفة تا بیداء یک میل است. مرحوم طریحی هم که بارها در مباحث اصولی گفتهایم لغت را با مذاق فقه معنا میکند و تحت تأثیر فقه است و خودشان هم فقیه بودهاند در کتب فقهی دیده است که فقهاء میگویند فاصله بین ذوالحلیفة تا بیداء یک میل است لذا ایشان هم چنین معنا کرده اند.
[1]. جلسه 71، مسلسل 671، یکشنبه، 94.12.09.
*************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
چنانکه اشاره کردیم روایات مذکور به هیچ وجه بر مطلب ادعا شده دلالت ندارد بلکه این روایات میگویند یک میله، ستون و استوانهای در زمان حداقل امام صادق علیه السلام برای تشخیص منطقه بیداء نصب کرده بودند (شاید در اول و آخر بیداء) این روایات مفادش این است که وقتی به آن میله و علامت رسیدید تلبیه بگویید و بدون تلبیة از آنجا نگذرید. روایات گفتند إذا صلّیت فی مسجد الشجرة ثم قم فامش حتی تبلغ المیل نه اینکه حتی تبلغ میلاً. یا در روایات دیگر خرج رسول الله حتی انتهی الی البیداء عند المیل الأول. اینکه یک میل از ذوالحلیفة تا بیداء فاصله است از این روایات استفاده نمیشود. لذا برخی از علماء تاریخ و جغرافی دانان هم تصریح به این معنا کردهاند. سمهودی در وفاء الوفاء میگیود أول البیداء عند آخر ذی الحلیفة و کان هناک عَلَمان للتمییز بینهما، و البیداء فوق علَمی ذی الحلیفة إذا صعدت من الوادی. پس اینکه فاصله بین ذی الحلیفة و بیداء یک میل است (نزدیک دو کیلومتر) نه جغرافی دانان به آن تصریح کردهاند و نه از روایات استفاده میشود. لذا آنچه ابن ادریس، علامه حلی، سید صاحب عروه، محقق خوئی و بسیاری از فقهاء تصریح دارند فاصله بین ذوالحلیفة و بیداء یک میل است مستند صحیحی ندارد.
دو نظریه دیگر ممکن است از کتب جغرافیا و بعض روایات استفاده شود اما مسأله همچنان احتیاج به تحقیقی دارد.
یک نکته از بعض کتب نقل شده که گفتهاند فاصله بین ذوالحلیفة و بیداء یک پرتاب تیر است که پرتاب تیر چنانکه در مباحث کتاب الطهاره و صلاة راجع به فحص برای پیدا کردن آب عنوان شده علامه مجلسی هم در لوامع صاحب قرانیة توضیح خوبی دارد یک پرتاب تیر تقریبا مساوی است با دویست قدم.
نظریه دوم از ضمیمه بعض روایات استفاده میشود که فاصله حداقل سه میل که یک منطقه بسیار گسترده میشود میقات. توضیح این نظریه این است که منزل و مکانی است در فاصله سه یا چهار میلی ذی الحلیفة به نام ذات الجیش یا أولات الجیش که منزلی است در فاصله بین ذی الحلیفة و منزل برثان. حوادثی واقع شده از جمله آیه تیمم در همین ذات الجیش نازل شده است. از بعض روایات استفاده میشود که ذات الجیش همان بیداء است، از بعض روایات معتبر دیگر استفاده میشود ذات الجیش محل خسف لشگر سفیانی است، این ها را بگذارید کنار صحیحه منصور بن حازم در باب 34 ابواب احرام که إذا صلّیت عند الشجرة فلاتلبّ حتی تأتی البیداء حیث یقول الناس یخسف بالجیش. مرز تلبیة در بیداء است همانجا که مردم میگویند محل خسف جیش سفیانی است. اگر محل خسف ذات الجیش باشد، ضم این روایات به یکدیگر میگوید مرز گفتن تلبیة در ذات الجیش است در این صورت فاصله بین ذو الحلیفة تا آخرین مرز میقات میشود ذات الجیش که حدودا سه میل یا بیشتر فاصله بین ذو الحلیفة و ذات الجیش است.[2]
به نظر ما الآن نمیتوان نظریه قاطعی در مسأله مطرح کرد و نیاز به بررسی بیشتری هست.[3]
نکته هشتم: تأخیر احرام تا جحفه
مرحوم امام در مسأله یکم از بحث مواقیت نکتهتای مطرح میکنند که البته ما در بیان نکات ترتیب تحریر را رعایت نکردیم. امام میفرمایند الأقوی عدم جواز التأخیر اختیارا إلی الجحفة و هی میقات اهل الشام نعم یجوز مع الضرورة لمرض أو ضعف أو غیرهما من الأعذار.
از مسیر مدینه به مکه در سابق مردم از دو میقات عبور میکردهاند، از مدینه ابتدا به مسجد شجره ثم در مسیر به جحفه و رابغ و مکه میآمدند البته الآن هم ممکن است مبتلا به باشد. دو نکته باید بررسی شود:
1ـ آیا جایز است مدنی و من فی المدینة از مسجد شجره اختیارا محرم نشود بدون احرام از این میقات بگذرد و نزدیک سیصد کیلومتر بیاید نزدیک مکه و در جحفه محرم شود. آیا تکلیفا این کار جایز است؟
2ـ علی فرض حرمت تکلیفی، حکم وضعی چیست که کسی بدون احرام از مسجد شجره گذشت آیا احرام در جحفه مجزی است یا چنانکه بعضی میگویند باید برگردد به شجره؟
نکته اول: در مورد نکته اول دو نظریه است:
نظریه اول: شهرت عظیمه داریم که تأخیر از مسجد شجره برای مدنی جایز نیست إلا لضرورة.
نظریه دوم: از مرحوم ابن حمزه در وسیلة نقل شده که مطلقا تأخیر احرام برای مدنی و من یمرّ علیها از مسجد شجره جایز است، به عبارت دیگر مدنی دو میقات دارد اختیارا یکی شجره است و یکی جحفه.
أدله نظریه اول:
دلیل اول: عمومات أدله مواقیت مانند صحیحه حلبی که وقّت لأهل المدینة ذو الحلیفة بعد امام میفرمایند لاتجاوزها إلا محرما. یا ذیل روایات میگوید لاینبغی لأحد أن یحرم قبله و لابعده.
دلیل دوم: روایات خاصهای که مفادشان این است که برای مدنی و من یمرّ علیها احرام از جحفه در صورتی جایز است که عذر داشته باشد، مریض یا ضعیف باشد و توان احرام از شجره نداشته باشد. مفهومش این است که کسی که توان احرام در شجره دارد باید از آنجا محرم شود. باب 6 ابواب مواقیت حدیث 4 و 5 صحیحه ابی بکر حضرمی قال ابوعبدالله علیه السلام انی خرجت بأهلی ماشیا[4] فلم أهلّ حتی أتیت الجحفة و قد کنت شاکیا (مریض بودم) فجعل أهل المدینة یسألون عنی فیقولون لقیناه و علیه ثیابه و هم لایعلمون و قد رخص رسول الله لمن کان ضعیفا أو مریضا أن یحرم من الجحفه.
[1]. جلسه 72، مسلسل 672، دوشنبه، 94.12.10.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
أدله نظریه دوم: نظریه تخییر بین ذی الحلیفة و جحفه برای اهل مدینه به روایاتی استدلال کرده است از جمله صحیحه معاویة بن عمار که إنه سأل أباعبدالله علیه السلام عن رجل من أهل المدینة أحرم من الجحفة فقال لابأس. این روایت به اطلاقش دلالت میکند که احرام مدنی از جحفه مشکل ندارد لعذرٍ أو لغیر عذر. صحیحه علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر ... و أهل المدینة من ذی الحلیفة و الجحفة.
قائلین به قول مشهور میگویند این روایات قرینه است که روایاتی که مفادش این است که احرام مدنی از ذی الحلیفة است حمل بر افضلیت شود، یعنی نتیجه این است که اهل مدینه مخیراند از جحفه محرم شوند یا از ذی الحلیفة، لکن احارم از ذی الحلیفة افضل است[2] ببینیم فقهائی که میگویند احرام مدنی فقط باید از ذی الحلیفة باشد و حق ندارد به جحفه رود و از آنجا محرم شود با این روایات طائفه دوم چه میکند. بعض فقهاء میفرمایند این روایات طائفه دوم اطلاق ندارد، بلکه حمل میکنیم مطلق را بر مقید، روایاتی که میگوید لابأس برای کسی که از جحفه محرم شده، یعنی ذوی العذری که از جحفه محرم شده و صحیحه علی بن جعفر که میگوید میقات اهل مدینه ذی الحلیفه و جحفه است باز جحفه تقیید میخورد که جحفه میقات کسی است که عذر دارد، پس مدنی که معذور است میقاتش جحفه است نه غیر مدنی.
عرض میکنیم: اینگونه نگاه در مطلق روایات طائفه دوم صحیح نیست، بعدا در نظریه مختار بررسی میکنیم که به یک یک این روایات باید مراجعه نمود و نسبتش را با روایات طائفه اول بررسی کرد و همه جا نمیتوان گفت حمل مطلق بر مقید.
بیان دومی که در پاسخ از این روایات مطرح شده است بیانی است از مدرسه نجف مرحوم خوئی در معتمد جلد دوم صفحه 339 که البته به مناسبت بحث دیگر وجهی را برای جمع بین این روایات اشاره میکنند و میفرمایند در این مسأله نه دو طائفه بلکه سه طائفه روایت است و بین دو طائفه تعارض است و طائفه سوم با انقلاب نسبت مشکل را حل میکند و نتیجه میگیریم جمع بین طوائف اقتضاء دارد که احرام از جحفه برای مدنی لضرورة و لعذرٍ تشریع شده است. بیان ایشان این است که سه طائفه روایت داریم:
طائفه اول: روایتی که میگوید کسی که وارد مدینه شد فقط باید از شجره محرم شود، عذر داشته باشد یا نه. این طائفه روایتش معتبره ابراهیم بن عبدالحمید است در باب هشتم از ابواب مواقیت حدیث یکم عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال سألته عن قوم قدموا المدینة فخافوا کثرة الأیام یعنی الإحرام من شجرة و أرادوا أن یأخذوا منها إلی ذات عرق فیحرموا منها فقال لا و هو مُغضِبٌ، من دخل المدینة فلیس له أن یحرم إلا من المدینة. محقق خوئی میفرمایند معتبره است.
طائفه دوم: روایتی که میگوید برای مدنی مطلقا احرام از جحفه (غیر مسجد شجره) هم ممکن است. ابواب مواقیت باب 11 حدیث 5 صحیحه علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر ... و أهل المدینة من ذی الحلیفة و الجحفة.
بین این دو طائفه تعارض است
طائفه سوم صحیحه أبی بکر حضرمی و موثقه أبی بصیر که مفادش این است که احارم از جحفة اختصاص به مریض و علیل دارد، محقق خوئی میفرمایند طائفه سوم ابتدا طائفه دوم را تقیید میزند و میگوید صحیحه علی بن جعفر که میگوید مدنی از جحفه هم میتواند محرم شود نه مطلق مدنی بلکه مدنی علیل و مریض است. پس طائفه سوم طائفه دوم را تخصیص زد و نتیجه این میشود که طائفه دوم بعد از تقیید نسبتش با طائفه اول میشود عام و خاص مطلق، بعد این طائفه دوم بعد از تخصیص به طائفه سوم، طائفه اول را تقیید میزند و نتیجه این میشود که مدنی فقط باید محرم شود از مسجد شجره إلا مدنی علیل و مریض، که میتواند برود جحفه محرم شود.
عرض میکنیم: این بیان محقق خوئی قابل قبول نیست به جهاتی:
اولا: روایت ابراهیم بن عبدالحمید که محقق خوئی فرمودن معتبره است، معتبره نیست زیرا در سندش جعفر بن محمد بن حکیم است که وثاقت او فقط مبتنی است بر نقل کامل الزیارة که ایشان از این مبنا برگشتند.
ثانیا: اگر هم این روایت معتبر باشد ممکن است ادعا شود روایت آبی از تخصیص است. یک قانون کلی را بیان میکند آن هم در جایی که مورد طبیعتا از موارد استثناء است که مورد خوف است از کثرت ایام یا کثرت برد و امام جواب میدهند قانون این است که مدنی باید از مدینه محرم شود حتی ذوی العذر. اگر مورد سؤال را به تخصیص خارج کنیم این مستهجن است و خلاف قانون است.
ثالثا: این مورد اصلا از موارد انقلاب نسبت نیست. اگر دو خطاب بودند متعارض و متباین ثم خطاب ثالث صلاحیت داشت فقط احدهما را تقیید بزند و نسبت به دلیل دیگر ساکت بود یا موافق بود کسانی که انقلاب نسبت را قبول دارند میگویند دلیل صالح برای تقیید را در کنار آن دلیل مطلق قرار میدهیم و از ترکیب این دو با هم نسبت عوض میشود و رابطه بین متعارضین میوشد أخص مطلق و تعارض برطرف میشود. مثلا یک دلیل میگوید یجب اکرام العلماء و دلیل دوم میگوید لایجب إکرام العلماء، نسبت بین این دو تعارض و تباین است، دلیل ثالث میگوید یجب اکرام عالم عادل، این دلیل سوم با دلیل اول تعارض ندارد و مفهوم وصف هم حجت نیست حصر هم که نیست، لکن نسبت به طائفه دوم مقیِّد است، دلیل دوم میگفت واجب نیست اکرام علما اما این دلیل سوم میگوید اکرام عالم عادل واجب است. این دلیل میشود مقیِّد دلیل دوم و جمع بین دلیل دوم و سوم این میشود که اکرام عالم عادل واجب است و اکرام عالم فاسق واجب نیست. آنگاه این مضمون میشود أخص مطلق از دلیل اول و تعارض برطرف میشود و اینگونه جمع میشود که واجب است اکرام علماء الا عالم فاسق که لایجب اکرامه. این میشود انقلاب نسبت. اما اگر دو دلیل بینشان تباین بود و دلیل سوم هم صلاحیت داشت مقیِّد دلیل اول باشد هم مقیِّد دلیل دوم باشد اینجا تعبیر به انقلاب نسبت اشتباه است بلکه این دلیل سوم مقیِّد هر دو دلیل است در عرض هم و تعارض را برطرف میکند و دیگر انقلاب نسبت نیست مانند یجب اکرام العلماء، یحرم اکرام الفساق، چه عالم باشد یا نه، نسبت به عالم فاسق تعارض دارند و دلیل ثالث میگوید یکره اکرام عالم فاسق، این دلیل سوم هر دو دلیل را در عرض هم تقیید میکند و این جمع عرفی است و انقلاب نسبت نیست، یجب اکرام علماء الا عالم فاسق که اکرامش مکروه است.
حال در تطبیق این نکته بر محل بحث میگوییم طبق نگاه محقق خوئی اگر طائفه سوم میتواند مقیِّد طائفه دوم باشد که تصریح دارند به طریق اولی طائفه سوم میتواند مقید طائفه اول باشد لذا طائفه سوم در عرض هم دو طائفه را تقیید میزند این انقلاب نسبت نیست.
[1]. جلسه 73، مسلسل 673، سه شنبه، 94.12.11.
****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
اما تطبیق نکته دیروز بر ما نحن فیه این است که محقق خوئی مدعی هستند طائفه سوم که صحیحه أبی بکر حضرمی است طائفه دوم را که صحیحه علی بن جعفر است تقیید میزند و سپس رابطه این دو میشود أخص مطلق و انقلاب نسبت است. مدعای ما این است که اگر صحیحه أبی بکر حضرمی طائفه دوم را میتواند تقیید کند، فی عرض واحد طائفه اول را هم تقیید میزند، این انقلاب نسبت نیست. طائفه اول میگفت مدنی باید از مدینه محرم شود طائفه سوم میگوید مگر ذوی العذر که میتواند از جحفه محرم شود. فعلیه طائفه سوم فی عرض واحد هم طائفه دوم را تقیید میزند هم طائفه اول را. لذا قرینه و جمع عرفی است بر این دو طائفه و تعبیر به انقلاب نسبت غلط است.
اشکال ما این است که روایاتی که میگوید احرام از جحفة جایز است یک لسان ندارند، اینها را یک یک باید با روایات مانعه نسبتشان را سنجید. مهم از این روایات یکی صحیحه معاویة بن عمار است و دیگری صحیحه علی بن جعفر است، صحیحه معاویة بن عمار مفادش این بود که مردی از اهل مدینه از جحفه محرم شده است حکمش چیست قال لابأس. احرامش صحیح است و لازم نیست برگردد از شجره محرم شود، این روایت ظهور دارد در بیان حکم وضعی لذا این روایت با روایاتی که مفادشان این است که از میقات شجره بدون احرام عبور نکن منافاتی ندارد. ظهور آن روایات در بیان حکم تکلیفی است، جایز نیست انسان بدون احرام از شجره عبور کند، لاتجاوزها إلا و أنت محرما، اما اگر بدون احرام عبور کرد و عصیان نمود، اما از جحفه محرم شد آیا احرامش باطل است، آن روایات ساکت است و دال بر بطلان احرام نیست. این صحیحه تصریح دارد اگر از میقات شجره گذشت و در جحفه محرم شد لابأس به یعنی احرامش صحیح است. پس رابطه عام و خاص نیست بلکه یکی حکم وضعی و دیگری تکلیفی است. اما صحیحه علی بن جعفر که میگفت و اهل المدینة من ذی الحلیفة و الجحفه ظاهر این روایت دو مدلول است: 1ـ جحفه برای مدنی میقات است، دوم جحفه در حال اختیار هم میقات است، ما نسبت به ظهور اول دافع نداریم، فی الجمله جحفه برای مدنی میقات است اما ظهور دوم که در حال اختیار هم جحفه میقات است این ظهور رافع دارد و رافعش روایاتی است که مفهومش این است که رخّص رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لمن کان مریضا أو ضعیفا أن یحرم من الجحفة، مفهومش این است که مدنی که مریض یا ضعیف نیست از جحفه نمیتوانند محرم شود، لذا جمع بین این دو طائفه اقتضاء دارد که فی الجمله جحفه میقات است برای مدنی اما نه در حال اختیار بلکه اگر کسی مریض و ضعیف باشد.
به نظر ما نتیجه این است که حکم تکلیفی مدنی مختار این است که یجب علیه أن یحرم من الشجره من ذی الحلیفة لکن لو عصی و تأخر من الجحفه مانند محقق خوئ یمیگویند مجزی نیست و اگر میتواند باید برگردد شجره محرم شود ما میگوییم به حکم صحیحه معاویة بن عمار و به اطلاق این صحیحه حکم ضعی احرام از جحفه برای مدنی صحت است. شاهد بر این جمع صحیحه حلبی است قال سألت أباعبدالله علیه السلام من أین یحرم الرجل إذا جاوز الشجرة فقال من الجحفة و لایجاز الجحفه إلا محرما. امام استفسار نکردند که عالم بوده یا جاهل، متمکن از رجوع هست یا نه؟ فقط فرمودند از جحفه بدون احرام نگذرد. پس حکم وضعی من تجاوز عن الشجرة بدون احرام هر چند عامدا حکم وضعیاش این است که از جحفه محرم شود.
نتیجه نکته هشتم: میقات شجره در حال اختیار میقات مدنی است و واجب است از شجره محرم شود لکن لو عصی و تأخّر و أحرم من الجحفة لازم نیست برگردد شجره و احرا از جحفه صحیح است.[2]
[1]. جلسه 74، مسلسل 674، چهارشنبه، 94.12.12.
****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته نهم:
آیا جواز تأخیر احرام تا جحفه برای مدنیین اختصاص دارد به دو عنوان که در روایات آمده است، مریض و ضعیف یا عنوان مشیر است به همه عذرهای عرفی؟ مثل گرم یا سرد بودن هوا. از کلام سید در عروه استفاده میشود ایشان مریض و ضعیف را در روایات عنوان مشیر گرفتهاند برای مطلق ذوی الأعذار، در معتبره ابوبکر حضرمی که آمده بود و قد رخص لمن کان مریضا أو ضعیفا أن یحرم من الجحفه عنوان مشیر است. در مقابل سید صاحب عروة محقق خوئی در معتمد جلد 2 صفحه 337 میفرمایند ذوی الأعذار را به سه قسم میتوان تقسیم کرد:
1ـ مریض و ضعیف، که نص میگیود لازم نیست از شجره محرم شوند و احرام از جحفه کافی است.
2ـ کسانی که احرام از شجره برای آنها ضرری یا حرجی است،[3] از طرفی دلیل لاضرر و لاحرج احرام از شجره را برای اینها رفع میکند، لکن لاحرج نمیتواند اثبات کند پس لازم است از جحفه محرم شود، زیرا أدلهای مانند لاحرج و لاضرر نافی حکم هستند نه مثبت حکم، لذا لاحرج میگوید بر زید احارم از شجره لازم نیست، آن وقت به صحیحه علی بن جعفر تمسک میکنیم و میگوییم بر این فرد احرام از جحفه لازم است به این بیان که صحیحه علی بن جعفر مفادش این بود که مدنی از ذی الحلیفة و جحفه محرم شود دال بر تخییر بود به حکم این روایت میگوییم بر این فرد که احرام از شجره حرجی است یعنی یک عِدل از وجوب تخییری ساقط شد با لاحرج و لامحاله عدل دیگر ثابت است، واجب است معینا از جحفه محرم شود فعلیه در مورد ضرر و حرج احرام از شجره با لاحرج رفت و احرام از جحفه به حکم صحیحه علی بن جعفر ثابت است.[4]
3ـ میفرمایند اگر مکلف نه مریض بود نه ضعیف بود و نه ضرر و حرج بود بلکه حوائج عرفی بود مانند گرم یا سرد بودن هوا، دلیل نداریم بر جواز تأخیر احرام تا جحفه لذا حمل معتبره أبی بکر حضرمی که عنوان مریض و ضعیف آمده بود بر مثال خلاف ظاهر است، دلیل دیگری در حوائج عرفیه بر جواز تأخیر نداریم لذا درد حوائج عرفیه واجب است احرام از شجره و حکم وضعی هم همین است لذا فتوا میدهند اگر کسی در این موارد از جحفه محرم شود فائده ندارد و باید برگردد از شجره محرم شود.
عرض میکنیم: اما این نکته که معتبره أبی بکر حضرمی را نمیشود عنوان مشیر دانست بر سایر أعذار عرفیه مطلب صحیحی است، این روایت حکم جواز تأخیر را روی مریض و ضعیف برده است، بدون قرینه ما حمل کنیم این دو عنوان را بر عنوان مشیر و بگوییم مقصود مطلق أعذار عرفی است قابل قبول نمیباشد و این نکته ایشان صحیح است. اما اینکه در مورد ضرر و حرج باز لاضرر و لاحرج رافع احرام از شجره است این هم نکته صحیحی است، و اینکه لاحرج نمیتواند مثبت حکم باشد بگوید پس احرام از جحفه است این هم مطلب صحیحی است و در مباحث اجاره اشاره کردیم در مباحث خیارات که بعضی برای اثبات خیارات به لاضرر تمسک میکردند گفتیم لاضرر مثبت حکم نیست بلکه صرفا نافی حکم است اما اینکه فرمودند احرام مورد ضرر و حرج از جحفه صحیح است به حکم صحیحه علی بن جعفر صدور این کلام از ایشان عجیب است. ایشان در مبحث سابق تصریح کردند صحیحه علی بن جعفر احرام من الجحفه مقید است به حالت مرض و ضعف پس عِدل واجب تخییری نیست به حکم مقیدات صحیحه علی بن جعفر را تصریح کردند که یعنی المریض و الضعیف یحرم من الجحفه پس چگونه اینجا شما در موردی که احرام حرجی و ضرری است مرض و ضعف هم نیست علی الفرض چون اینها شدند قسم سوم، چگونه در این قسم سوم به اطلاق صحیحه علی بن جعفر تمسک کردید، به تصریح شما شامل این مورد نمیشود، لذا شما نمیتوانید به صحیحه علی بن جعفر تمسک کنید و نیاز به إقامه دلیل دیگر بر مسأله است.
به نظر ما در جمع بندی این مسأله از جهتی توجه دارید که ما بین حکم تکلیفی و حکم وضعی فرق گذاشتیم، پس از نظر حکم وضعی به نظر ما در کل این موارد ثلاثه حتی در صورت علم و عمد اگر تجاوز کرد از مسجد شجره بدون احرام و از جحفه محرم شد معصیت کرده اما احرامش صحیح است، شاهد بر این معنا هم حدیث سوم از باب ششم مواقیت صحیحه حلبی است که آمده است: من أین یحرم الرجل إذا جاوز الشجرة قال من الجحفه. از نظر حکم تکلیفی هم مریض و ضعیف را نص خاص میگوید گذشتن از شجره بدون احرام معصیت نیست و مورد ضرر و حرج هم لاضرر و لاحرج رافع وجوب است پس بدون احرام از شجره بگذرد معصیت نیست لکن ذوی الأعذار عرفی اگر ضعیف نیست و مریض نیست و ضرر و حرج نیست هوا سرد یا گرم است ماشین غیر مسقف پیدا نمیشود یا باید پول بدهد و به جهت این عذرهای عرفی احرام را به تأخیر انداخت معصیت کار است هر چند احرامش از جحفه صحیح است.
نکته دهم:
آخرین نکته در بحث میقات شجره این است که فقهاء که تأکید میکنند باید مدنی از شجره محرم شود روشن است مقصود برای کسی است که میرود مکه و میخواهد وارد حرم و که بشود و اعمال انجام دهد اما اگر کسی از مدینه میخواهد برود جده و کاری دارد هر چند برای خرید، از مدینه مستقیم به مکه نمیشود و میخواهد ابتدا برود جده، بر این فرد عبور از شجره بدون احرام هیچ مشکلی ندارد لذا میتواند چون قصدش ورود به مکه نیست فعلا بدون احرام میرود جده و چنانکه بعض اعلام موجود میگویند از خود جده به نذر محرم شود یا اینکه از محاذات محرم شود که بحثش خواهد آمد.[5]
اگر کسی با هواپیما میخواهد از مدینه به جده برود اینجا در مبحث محاذات خواهیم گفت که محاذات عرفیه بر عبور هوایی صادق نیست. لذا از مدینه با هواپیما میتواند برود جده و عبور از میقات و محاذی میقات نداشته سپس از جده برود جحفه محرم شود یا از مدینه با هواپیما برود طائف و بعد برود قرن المنازل محرم شود اشکالی ندارد.
مباحث و نکات دهگانه میقات ذی الحلیفة تمام شد.
بحث محاذات را یکجا برای همه مواقیت بررسی خواهیم کرد. میقات بعدی وادی عقیق یا عقیق است که خواهد آمد.
[1]. جلسه 75، مسلسل 675، شنبه، 94.12.15
********************************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
میقات دوم: وادی عقیق
میقات دوم از مواقیت خمسه وادی عقیق است. در مورد این میقات هم نکاتی را بررسی میکنیم:
نکته اول: اجماع و ضرورت قائم است بر اینکه وادی عقیق فی الجمله من المواقیت است، روایات صحیحه هم بر این معنا دلالت دارد. باب یکم از ابواب مواقیت حدیث یکم و دوم و سوم و هفتم، صحیحه حلبی صحیحه عمر بن یزید صحیحه معاویة بن عمار وقت لأهل نجد العقیق و لأهل العراق بطن العقیق و لأهل المشرق العقیق.
نکته دوم: مبدأ و منتهای وادی عقیق
در این مورد هم بین فتاوا و هم در روایات اختلاف است. جمع کثیری از جمله مرحوم امام در تحریر الوسیله میفرمایند و أوله المسلخ و وسطه غمره و آخره ذات عرق. خود ذات عرق هم داخل در میقات است، لذا برای اینکه همین معنا را با صراحت فقهاء قائل به این قول بفهمانند میگویند و الأقوی جواز الإحرام من جمیع مواضعه اختیارا. البته و الأفضل من المسلخ ثم من الغمرة که به اینها خواهیم پرداخت.
ابتدا روایاتی را که مبدأ و منتهای این وادی را ذکر کردهاند بررسی کنیم و اگر بین روایات تنافی و تعارضی است جمع کنیم تا بعد ببینیم در مبدأ و منتهی چه باید گفت. ما این روایات را حداقل به سه طائفه تقسیم میکنیم:
طائفه اول: روایاتی که مفادشان این است که وادی عقیق اوله المسلخ و آخره ذات عرق.
روایت اول: حدیث هفتم از باب دوم از ابواب مواقیت روایت عمار بن مروان مرحوم شیخ در تهذیب بإسناده عن موسی بن قاسم عن حسن ابن محمد عن محمد بن زیاد عن عمار بن مروان عن أبی بصیر قال سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول حد العقیق اوله المسلخ و آخره ذات عرق. نسبت به سند جماعتی از اصحاب از جمله صاحب ریاض، مرحوم نراقی در مستند و صاحب حدائق، صاحب جواهر و مرحوم حکیم از این روایت تعبیر میکنند بخبر و این شاهد است بر ضعفی در سند این روایت. در مقابل بعضی مانند محقق خوئی تعبیر به صحیحه میکنند.
این را بررسی کنید که مشکل سند چیست و قابل رفع است یا خیر؟
روایت دوم: مرسله صدوق در من لایحضر قال الصادق علیه السلام وقّت رسول الله لأهل العراق العقیق و أوله المسلخ و وسطه غمره و آخره ذات عرق. این روایت به نظر مرحوم امام و بعض تلامذهشان که صاحب تفصیل الشریعة هم تصریح دارند معتبر است.[2] این روایت به نظر ما صرفا مؤید است و نمیتواند دلیل باشد.
دو طائفه دیگر روایت دارمی که یک طائفه از حیث مبدأ وادی عقیق با این طائفه در تنافی است و طائفه دیگر از حیث منتهی.
طائفه دوم: روایاتی که مفادش این است که مسلخ اول عقیق نیست بلکه وادی عقیق قبل از مسلخ است به مسافت چند میل. صحیحه معاویة بن عمار باب دوم از ابواب مواقیت حدیث دوم عن ابی عبدالله علیه السلام قال اول العقیق برید البعث و هو دون المسلخ بستة أمیال مما یلی العراق و بینه و بین غمره أربعة و عشرین میلا بریدان. سند صحیحه است و مدلول این است که اول عقیق برید البعث است که اسم مکانی است، و برید البعث شش میل قبل از مسلخ است از طرف عراق. مفاد این روایت این است که وادی عقیق از شش میل به مسلخ شروع میشود یعنی حدود دوازده کیلومتر به مسلخ، طائفه اول میگوید وادی عقیق از مسلخ شروع میشود و این تنافی است بین این دو طائفه.[3]
روایت دوم: صحیحه عمر بن یزید باب یازدهم از ابواب مواقیت حدیث ششم وقّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لأهل المشرق العقیق نحوا من بریدین ما بین برید البعث إلی غمرة. فاصله مبدأ و منتهای وادی عقیق نزدیک دو برید است و مبدأ هم بین برید البعث تا غمره است. این روایت با طائفه اول تنافی دارد.
طائفه سوم: روایاتی که از حیث منتهی با طائفه اول معارض است، طائفه اول در منتهی مفادش این بود که ذات عرق منتهای میقات است و تعبیر این بود که آخره ذات عرق و به عبارت دیگر مفاد طائفه اول این بود که میقات از مسلخ است و غمره است و ذات عرق، طائفه سوم میگوید خیر نهایت میقات غمره است و ذات عرق جزء میقات نیست آنجا محرم نشوید، روایت عمر بن یزید که الآن خواندیم وقّت رسول الله لأهل المشرق العقیق نحوا من بریدین ما بین برید البعث إلی غمرة. إلی برای انتهای غایت در مکان است.
روایت دوم: صحیحه معاویة بن عمار میگوید اول عقیق برید البعث است و هو دون المسلخ بستة أمیال و بین برید البعث إلی غمرة بریدان. روایات میگوید وادی عقیق دو برید و 48 میل است و صحیحه معاویة بن عمار میگوید اول برید برید البعث است و نهایت هم غمره است.
این سه طائفه از روایات دو تعارض بینشان است یکی از حیث مبدأ وادی عقیق و دوم تعارض از حیث منتهی، ما از این سه طائفه به بعض روایات اشاره کردیم. روایات دیگری هم میتوانید به این طوائف اضافه کنید.[4]
ما طی دو مرحله بررسی میکنیم:
مرحله اول: حل تعارض نسبت به مبدأ وادی عقیق
طائفه اول میگوید مبدأ مسلخ است، ده کیلومتر قبلش نمیشود محرم شد برید البعث نمیشود محرم شد باید برود به مسلخ و طائفه دوم میگوید اول عقیق برید البعث است و از آنجا میتوانی محرم شوی، در جمع بین این دو طائفه اعلام از فقهاء وجوهی بیان کردهاند:
وجه اول: مرحوم حکیم بیان میکنند و محقق خوئی به عنوان یک وجه جمع پذیرفتهاند که هیچ تعارضی بین این دو طائفه نیست، بلکه تنافی بدوی است. از جهتی روایاتی که وادی عقیق را به عنوان میقات ذکر میکند مورد دقت قرار دهید اینگونه عبارت آمده در صحیحه معاویة بن عمار وقّت لأهل العراق بطن العقیق کلمه بطن یعنی وسط پس مضمون این روایت آن است که کل وادی عقیق میقات نیست بطن العقیق میقات است. بسیار خوب روایاتی که میگوید اول العقیق برید البعث است این روایات در مقام بیان محل احرام نیست و میخواهد از نظر جغرافیایی بیان کند که واد یعقیق اولش برید البعث است ولی میقات از اول عقیق نیست بلکه میقات از بطن العقیق است، بطن العقیق مسلخ است لذا روایاتی که میگوید اول عقیق برید البعث است میخواهد وادی عقیق را توضیح دهد نمیخواهد بگوید از اول عقیق محرم شو، روایاتی که میگوید از مسلخ محرم شو یعنی مسلخ وسط وادی عقیق است و میقات از آنجا شروع میشود. مؤید هم کلام محقق خوئی است که به مسلخ در وادی عقیق که در لغت مسلخ میگویند مسلخ محل لباس در آوردن است و محل پوست کندن، لذا مسلخ محل لباس در آوردن و میقات است هر چند اول العقیق برید البعث است.
[1]. جلسه 76، مسلسل 676، یکشنبه، 94.12.16.
****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
عرض میکنیم: اولا: شما به یک روایت توجه کردید که میگفت حد العقیق من برید البعث و آن را حمل کردید بر غیر حکم شرعی که این روایت بیان محدوده عقیق است اما توجه نفرمودید که روایات دیگری داریم که مسلما در صدد بیان حکم شرعی است و میگوید وادی عقیق که میقات است از برید البعث شروع میشود، این روایات به روشنی توجیه شما را از بین میبرد زیرا شما ادعا میکنید روایات برید البعث جغرافیای کل عقیق را بیان میکند نه میقات را و میقات بطن العقیق است که از مسلخ شروع میشود پس با صحیحه عمر بن یزید چه میکنید که وقت رسول الله لأهل المشرق العقیق نحوا من بریدین ما بین برید البعث الی غمره.
ثانیا: ادعا کردید بطن العقیق در یک روایت آمده به معنای وسط العقیق است نه اول عقیق لذا گفتید اشکال ندارد اول عقیق برید البعث باشد اما میقات از وسط عقیق شروع شود، همه قرینه شما بر این وجه جمع کلمه بطن العقیق بود که بطن الوادی از کجا ثابت میکنید که به معنای وسط الوادی من جانب الطول است؟ بطن الوادی، وادی یعنی مکان پست بین مرتفعات، وقتی به این موارد بطن اضافه میوشد یعنی مکانهای مرتفعش نه بلکه زمین مسطح آنجا نه اینکه بطن به معنای وسط الوادی طولا باشد.[2]
ثالثا: اگر در روایت اول العقیق برید البعث باشد حضرت در مقام بیان حد جغرافیایی آن باشند و نه حکم شرعی، به عبارت دیگر اگر احرام از اول عقیق نیست در این روایات باید اشاره میشد که حد العقیق برید البعث است لکن الإحرام لیس من أوله. توضیح مطلب این است که که بیان حد جغرافیایی بدون نگاه به حکم شرعی وظیفه امام نیست.[3]
اما آنچه را محقق خوئی به عنوان مؤید فرمودند که به محل احرام مسلخ میگویند و مسلخ هم یعنی محل لباس کندن. این مؤید هم عجیب است زیرا اولا در خود اینکه این کلمه به حاء مهمله است یا خاء منقوطه محل اختلاف است، بعضی میگویند مسلح است به معنای مکان أخذ السلاح که برید البعث بعث یعنی لشگر که آنجا بسیج میشدند و در مسلح سلاح میگرفتند، بعضی میگویند مسلخ است به معنای مکان نزع السلاح، اینکه بگوییم مسلخ اسم شده برای آن مکان به جهت اینکه مردم آنجا لباس میکندند و محرم میشدند قابل قبول نیست.
توضیحش این است که خواهد آمد که اهل سنت مسلخ و وادی العقیق و غمره را میقات نمیدانند بلکه ذات عرق را میقات میدانند، از همه این مکانهای که از طرف عراق بگذرید آخرش منتهی میشود به ذات عرق، و جالب است که روایاتی داریم که شیعه در مسلخ از خوف اشتهار جرأت نمیکرده لباسهایش را درآورد[4] از طرف دیگر تسمیه امکنه تابع جو غالب است و جو غالب با اهل سنت بوده و آنان در مسلخ لباس نمیکنده اند که نامش بوشد مسلخ. پس مؤید محقق خوئی هم قابل استناد نیست.
وجه دوم: گفته شده یک طائفه روایات میگوید اول العقیق مسلخ است و این طائفه به ظهور فی الجمله دلالت دارد که احرام از قبل از مسلخ جایز نیست این دلالتش به ظهور است. طائفه دوم میگوید برید البعث میقات است و احرام از آن جایز است این طائفه دوم یا نص است یا اظهر از طائفه اول است. جمع عرفی اقتضا دارد بگوییم احرام از برید البعث صحیح است اما از مسلخ افضل است.
عرض میکنیم: این بیان جمع تبرعی بدون قرینه است نه جمع عرفی. ما دو طائفه روایت داریم به این مضمون که اول العقیق مسلخ است، طائفه دوم اول العقیق برید البعث است و هو دون المسلخ بستة أمیال که عرف بین اینها تباین میبیند. شما این دو روایت را اینگونه جمع میکنید که اول العقیق المسلخ یعنی احرام از مسلخ افضل است این را دست عرف دهید میگوید تباین است نمیتوانم جمع کنم.
وجه سوم: وجهی است که محقق خوئی مانند دیگران این وجه را ذکر کردهاند که روایاتی که میگوید اول عقیق برید البعث است و از آنجا میتوانید محرم شوید مورد اعراض کل اصحاب است به عبارت دیگر محقق خوئی میفرمایند ما اعراض مشهور را کاسر و مسقط نمیدانیم لکن اگر اعراض الکل بود از یک روایت معنایش اجماع عملی کل فقهاء بر طرح یک روایت است و این اجماع بر خلاف کاسر و مسقط روایت است از حجیت لذا این طائفه ساقط از حجیت است و به روایاتی عمل میکنیم که میگوید اول عقیق مسلخ است.
وجه چهارم: یکی از اعلام از تلامذه محقق خوئی در تعالیق مبسوطه صفحه 184 وجهی را بیان میکنند که دو بعد دارد یکی نفی یکی اثبات. اما در بعد نفی میفرمایند اینکه ادعا شده صحیحه معاویة بن عمار که میگوید اول عقیق برید البعث است ادعا شده این صحیحه مخالف مشهور است و مشهور طبق آن فتوا ندادهاند لذا ساقط از حجیت است. میفرمایند بارها گفتهایم اگر حدیث سندا معتبر باشد مخالفت مشهور و عدم عمل مشهور به یک حدیث مسقط حجیت آن حدیث نیست لذا حدیث اول عقیق برید البعث است سندا معتبر است که صحیحه معاویة بن عمار باشد و چارهای نداریم مگر اینکه در گردونه فتوا این حدیث را داخل کنیم.
[1]. جلسه 77، مسلسل 677، دوشنبه، 94.12.17.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
بعد اثباتی کلام صاحب تعالیق مبسوطه این است که میگویند روایتی که میگوید اول عقیق مسلخ است حدیث عمار بن مروان است و میفرمایند اولا این حدیث را ما معتبر نمیدانیم چون عمار بن مروان مردد است بین ثقه و مجهول لذا روایاتی که مفادشان این است که اول عقیق برید البعث است حجت است و طبق این روایات فتوا میدهیم.
ثانیا: اگر روایت عمار بن مروان معتبر باشد تعارض واقع میشود بین معتبره عمار بن مروان و صحیحه معاویة بن عمار. یک حدیث میگوید اول عقیق برید البعث است و دیگری میگوید اول عقیق مسلخ است تعارضا تساقطا. لذا اویت هیچکدام برای ما محرز نیست اما اصل میقاتیت هر کدام ثابت است بدون معارض، حدیثی که میگوید مسلخ میقات است در تعارض نیست با روایتی که میگوید برید البعث میقات است. لذا اولیت هر کدام ثابت نیست اما میقاتیت هر دو ثابت است لذا احرام از هر دو مکان جایز است.
عرض میکنیم: نسبت به مبدأ میقات یکی بحث صناعت و برهان است و دیگری بحث نگاه قدما به روایات باب است، از نظر صناعت ما کلام صاحب تعالیق مبسوطه را با یک توضیحی قبول میکنیم که دو طائفه روایات در اینکه اول میقات و وادی عقیق کجاست تعارض دارند که مسلخ است یا برید البعث. مرجحی برای این دو طائفه نداریم، لذا تعارض و تساقط میکنند و از روایات چیزی استفاده نمیشود که اول وادی عقیق کجاست. نکته دیگر ایشان هم با یک تطبیق درست است که نسبت به احرام از مسلخ یا برید البعث غیر از روایات اولیت این دو که تساقط کردند نصوص دیگر هم داریم، روایات صحیحه میگوید از مسلخ میتوانی محرم شوی بلکه قدر متیقن است، نسبت به احرام از برید البعث هم غیر از روایات اولیت برید البعث که به تعارض ساقط شدند ما نص دیگر داریم، صحیحه هشام بن حکم در باب سی و پنجم از ابواب احرام حدیث یکم إن أحرمتَ من غمرة أو برید البعث صلّیت و قلتَ ما یقول المحرم فی دبر صلاتک. این روایت ارتباطی به اولیت برید البعث ندارد، اما مفادش این است که احرام از برید البعث جایز است هر گونه که باشد احرام از برید البعث جایز است. لذا طبق صناعت کلام این محقق صحیح است.
اولیّت عقیق برایمان ثابت نیست لذا آن روایاتی که میگوید احرام از اول عقیق مستحب است ما نمیدانیم اول عقیق کجا است مسبخ است یا برید البعث لکن جواز احرام از برید البعث طبق صحیحه هشام بن حکم بدون معارض است و میتوان به آن فتوا داد. لکن به کتب قدماء که مراجعه میکنیم، چنانکه محقق خوئی هم ادعا کرده بودند و در وجه سوم هم اشاره کردیم احدی از فقهاء شیعه فتوا نداده است که احرام از برید البعث جایز است بلکه همه میگویند اول واد یعقیق مسلخ است. شیخ صدوق در المقتع و الهدایة بالخیر و شیخ مفید در مقنعه و سید مرتضی در جمل العلم و العمل و سید مرتضی در ناصریان ابو الصلاح حلبی در کافی علامه در کتبش محقق در شرایع و شهید اول در دروس، میتوان گفت علی ما بأیدینا من الکتب فقهاء شهرت عملیه است که اول وادی عقیق مسلخ است. لذا جواز احرام من برید البعث که شش میل مانده به مسلخ باشد از نظر صناعت جمع بین أدله میتوان به آن فتوا داد که صاحب تعالیق هم فتوا دادهاند صریحا لکن أحوط این است که به احرام از قبل المسلخ اکتفا نکند و احرام در مسلخ باشد. اگر هم قبل مسلخ محرم شده در مسلخ تجدید احرام کند.
نسبت به منتهای وادی عقیق هم دو طائفه روایت بود آیا منتهی غمره است یا ذات عرق هم منتهای وادی عقیق است و احرام از آن جایز است؟ جمع کثیری از فقهاء در جمع بی این دو طائفه فرمودهاند روایاتی که میگوید احرام از ذات عرق نباید باشد حمل میکنیم آنها را بر کراهت به معنا قلت ثواب، لذا مانند محقق خوئی و مرحوم امام و دیگران فتوا میدهند احرام در ذات عرق هم جایز است اما ثوابش کمتر است و افضل این است که احرام در مسلخ و غمره باشد.
مانند محقق خوئی مطمئنیم که توقیعی را که مرحوم شیخ طوسی در کتاب الغیبة نقل فرمودهاست این توقیع را که از محمد بن احمد بن داود قمی است معتبر نمیدانند لذا آن گونه جمع کردند لکن ما در مباحث گذشته با توضیح مبسوطی اثبات کردیم که این توقیع شریف سندا معتبر است و احمد بن ابراهیم نوبختی لازم نیست توثیق او اثبات شود وجود و عدم او در سند دخالت ندارد لذا این توقیع شریف معتبر است، اگر این توقیع معتبر باشد کما هو الحق نسبت به منتهی و روایات متعارضه جمع دیگری باید مطرح نمود. مفاد این توقیع این است که از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف ضمن سؤالاتی میپرسد که مردی با اهل سنت و همراه آنها به حج میرود و لایحرم هؤلاء من المسلخ، آیا جایز است این فرد یؤخر احرامه إلی ذات عرق فیحرم معهم لما یخاف الشهرة أم لایجوز إلا أن یحرم من المسلخ فکتب الیه فی الجواب یحرم من میقاته ثم یلبس الثیاب و یلبّی فی نفسه فإذا بلغ إلی میقاتهم أظهره. از میقات خودش که مسلخ باشد محرم شود.[2]
این روایت به روشنی دلالت دارد که احرام از ذات عرق که میقات اهل سنت است جایز نیست الا فی التقیه، لذا جمع بین دو طائفه این است که حمل کنیم روایاتی را که میگوید احرام از ذات عرق هم جایز است بر تقیه، فعلیه آن طائفه از روایات که مفادش این است که حد وادی عقیق تا غمره است نه بیشتر و تا ذات عرق نیست آن روایات حمل بر حکم واقعی شود و در نتیجه در مقام إفتاء به نظر ما باید چنین گفته شود که أحوط وجوبی این است که در وادی عقیق احرام در مسلخ و غمره باشد نه در برید البعث و نه در ذات عرق و الله العالم بحقائق الأمور.[3]
چند نکته مانده که توضیح بیشتری دارد بعد از تعطیلات فاطمیه و نوروز.
[1]. جلسه 78، مسلسل 678، سه شنبه، 94.12.18.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
بحث در میقات اهل عراق وادی عقیق بود. ضمن دو نکته بر خلاف مرحوم امام و محقق خوئی و جمعی از اعلام نتیجه گرفتیم أحوط این است که میقات وادی عقیق از مسلخ است تا وادی غمرة و أحوط این است که احرام از برید البعث که آغاز وادی عقیق است و از ذات عرق که گفته شده نقطه پایانی وادی عقیق است احرام مجزی نیست.
نکته سوم: مرحوم امام در تحریر الوسیله میفرمایند: و لو اقتضت التقیة عدم الإحرام من أوله و التأخیر إلی ذات عرق فالأحوط التأخیر بل عدم الجواز لایخلو من وجه.
فرض کنید اول وادی عقیق مسلخ است، اگر احرام از مسلخ بر خلاف تقیة بود چنانکه قبلا هم اشاره کردهایم اهل سنت ذات عرق را میقات میدانند نه مسلخ و وادی غمرة را، وظیفه شیعه چیست؟
از جهتی مسأله منوط است که ما میقات وادی عقیق را از جهت طولی چه مقدار بدانیم، گفتیم مشهور قائلاند که وادی عقیق که میقات است سه منطقه دارد، از مسلخ شروع میشود سپس وادی غمره و سپس ذات عرق است. اگر ذات عرق جزء میقات است پس در حال تقیة و غیر آن احرام از آنجا صحیح است و میتواند احرام را تا ذات عرق تأخیر اندازد اختیارا. مرحوم امام در تحریر میفرمایند اگر تقیة اقتضا کرد میتواند احرام را تا ذات عرق تأخیر اندازد. أحوط در کلام ایشان را توضیح خواهیم داد.
پس فتوای مرحوم امام با نظر خودشان در میقات بودن ذات عرق ملائم است.
سید صاحب عروة و محقق خوئی در مناسک از جهتی ذات عرق را جزء میقات میدانند و از جهت دیگر اینجا فتوا میدهند اگر از اول میقات در مسلخ در حال تقیة بود جایز است از همان مسلخ بدون کندن لباسهای دوخته در خفاء محرم شود و بعد در ذات عرق لباس احرام بپوشد و اظهار تلبیة کند.
عرض میکنیم: اولا: از جهتی چنانکه گذشت شما مانند مرحوم امام مکاتبة حمیری در احتجاج طبرسی را مرسل و ضعیف السند دانستید، در غیبت شیخ طوسی هم که مسند است معتقدید یک راویاش مجهول است. از جهت دیگر ذات عرق را جزء میقات میدانید (هر چند احرام از مسلخ را مستحب میدانید) پس اگر در حال اختیار میتواند از ذات عرق محرم شود به چه مجوزی فتوا میدهید که در اول وادی عقیق در لباس مخیط حاجی به جهت تقیة محرم شود. پوشیدن مخیط در حال احرام حرام است و محرم شدن از مسلخ مستحب است چگونه فتوا میدهید برای انجام یک مستحب که احرام از مسلخ باشد جایز است حاجی مرتکب حرام شود و در لباس مخیط محرم شود.
ثانیا: علی فرض اینکه مکاتبه حمیری را هم معتبر بدانیم که با تفصیل مبسوطی در گذشته اعتبارش را ثابت کردیم و گفتیم وجود و عدم فردی را که آقایان مجهول میدانند تفاوتی ندارد و فقط شاهد قضیه بوده، در این صورت طبق این روایت احرام از ذات عرق مجزی نیست که ما گفتیم أحوط این است که از ذات عرق محرم نشود، مع ذلک روایت حمیری نمیگوید در مسلخ در لباس مخیط محرم شوید، بلکه بعد از اینکه راوی از حضرت حجت علیه السلام سؤال میکند شیعهای با اهل سنت همراه شده است اگر از مسلخ محرم شود مشهور میشود نزد آنان آیا جایز است احرامش را تا ذات عرق تأخیر اندازد؟ حضرت فرمودند یحرم من میقاته ثم یلبس الثیاب و یلبی فی نفسه فإذا بلغ إلی میقاتهم أظهره. جواب امام این است که از میقات خودش که مسلخ است محرم شود بعد لباسها را بپوشد. یعنی به کیفیتی در مسلخ در خفاء لباسهای دوخته را درآورد و تلبیة بگوید ثم یلبس الثیاب. پس اگر کسی محرم شد و بعد احرام ضرورت اقتضاء کرد که لباس مخیط بپوشد قاعده میگوید ما من حرام إلا أحله الله للإضطرار.[2]
سؤال: علی فرض اینکه تقیة اقتضاء کرد احرام در لباس مخیط را، آیا بر این فرد کفاره واجب است؟
جواب: مرحوم امام علی القاعده نظرشان این خواهد بود که در حال تقیه اگر لباس مخیط پوشید کفاره ساقط است.
در بحث إجزاء در اصول به تفصیل بیان کرده ایم و چندی قبل هم در بحث اقتضاء نهی فساد را مختصر اشاره کردیم که مرحوم امام قائلاند تقیة مطلقا مقتضی إجزاء و سقوط آثار وضعی است، لذا اگر کفاره ساقط است.
محقق خوئی چون مطلقات تقیة را مقتضی إجزاء نمیدانند لذا علی القاعدة باید بگویند اگر تقیة لباس مخیط پوشید باید کفاره دهد، چنانکه در معتمد هم میفرمایند: لکن الکفارة بلبس المخیط ثابتة.
به نظر ما با اینکه دلالت مطلقات را در تقیة بر إجزاء قبول نکردیم لکن در ما نحن فیه قائلیم اگر تقیه اقتضاء کرد پوشیدن لباس مخیط را چنانکه حرمت لبس مخیط ساقط است کفاره هم ساقط است، دلیل ما بر این مدعا اطلاق مقامی معتبره حمیری است. امام علیه السلام در مقام بیان وظیفه فردی بودند که احرام در مسلخش باید تقیهای باشد و فرمودند همانجا محرم شود و لباس مخیط بپوشد تا ذات عرق، اگر کفاره بر این فرد لازم بود امام علیه السلام در این مکاتبه باید میفرمودند و علیه فدیة یا علیه کفارة.[3]
بله بحثی است ضمن محرمات احرام در لبس مخیط خواهد آمد که اگر انسان برای غیر تقیة و حاجت عرفیه یا ضرورت یا حرج لباس مخیط پوشید، آیا کفاره بر او ثابت است یا خیر؟
بعض فقهاء به حدیث رفع تمسک کردهاند که رفعع ما اضطروا الیه، و گفتهاند کفاره هم مانند حرمت لبس مخیط به حکم حدیث رفع در موارد اضطرار رفع شده است که در جای خودش به تفصیل بررسی میکنیم که حدیث رفع میتواند در این موارد کفاره را بردارد یا خیر؟
[1]. جلسه 79، مسلسل 679، شنیه، 95.01.14. بعد از تعطیلات فاطمیه و نوروز. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها 94.12.23 بود.
********************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته:
در بحث موضوع شناسی گفته میشود در روایات ما در مورد وادی عقیق از امکنهای نام برده شده مانند برید البعث، مسلخ، وادی غمرة، برید أوطاس و ذات عرق. مشهور که ذات عرق را جزء میقات میدانند حداقل ذات عرق از نظر جغرافیایی امروز قابل احراز است و تا حدی مشکلی آنان مرتفع است اما ما و کسانی که مکاتبه حمیری را معتبر دانستند و ذات عرق را جزء میقات محسوب نمیکنند مشکل این است که از نظر منابع جغرافیایی گفته میشود از این امکنهای که در منابع ما به عنوان میقات نام برده شده اثری نیست.[2] هر چند موضوع شناسی کار ما نیست لکن میگوییم کتاب که قدیمیترین منبع در مورد طریق عراق به مکه است نامش المناسک و طرق الحج است که نسخه خطی منحصر این کتاب در کتابخانه آستان قدس رضوی است. این کتاب توسط دو تن از محققین معروف عربستان دو بار چاپ شده، یک بار محقق معروف سعودی حمد جاسر این کتابچه را چاپ کرده و در مقدمه این کتاب توضیح میدهد که به حکم قرائنی نویسنده این کتاب ابراهیم بن اسحاق حربی متوفای 285 (دویست و هشتاد و پنج) هجری است (متقارب عصر غیبت صغری) چاپ دومی از این کتاب را محقق مشهور دیگر سعودی عبدالله بن ناصر الوهیبی تحقیق کرده است و مؤلف این کتاب را بر خلاف محقق قبلی، محمد بن خلف ابن وکیع متوفای 306 (سیصد و شش) از شاگران ابراهیم بن اسحاق میداند. این کتاب که قدیمیترین منبع در طرق عراق و مسند هم هست در آن دقیقا در مسیر عراق به وادی عقیق همین عناوینی که در روایات ما وارد شده است با ذکر مقیاس جغرافیایی بیان شده است. مثلا اشاره میکند نزدیک میل پنجم از برید دو علم است که از این دو علم طریق البعث و برید البعث است و گفته میشود برید البعث اول بطن عقیق است و بعض مردم آنجا محرم میشوند. بعد منازل را توضیح میدهد که بعد از بعث المسلح است که به حاء ضبط شده و در بعض نسخ بعض روایات به حاء آمده نه به خاء (المسلخ) بعد میگوید از مسلح تا غمره هفده میل است و از غمره تا ذات عرق فلان مقدار است.[3]
میقات سوم: جحفه
اشکال و اختلافی نیست که جحفه میقات اهل شام و مغرب و من یمر علیها است که وقّتها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. صحیحه حلبی: الإحرام من مواقیت خمسة ... وقّت لأهل الشام الجحفة. صحیحه علی بن جعفر: و اهل الشام و مصر من الجحفة. نام دیگر جحفه چنانکه در روایات ما آمده مهیعه بوده بر وزن مرتبه. بدون شک منطقه جحفه میقات است نه مسجد جحفه. در هیچ روایاتی اشارهای به اینکه مسجد جحفه میقات باشد نشده بر خلاف منطقه ذو الحلیفة و مسجد شجره.
از نظر حکم راجع به جحفه مطلب مهمی نیست لذا فقهاء به اختصار عبور کردهاند. لکن از نظر مکانی فقط دو نکته راجع به جحفه است که باید بررسی شود.[4]
نکته اول:
در کتب فقهی اهل سنت و کتب جغرافیایی اشاره شده است که جحفه منطقه آباد و وسیعی بوده که شهر یا روستای بزرگ بین مکه و مدینه بوده است و سپس در یک زمانی جحفه رو به خرابی نهاده است و منطقه مخروبه شده است و مسیر عمومی هم از جحفه متمایل شده است لذا میبینیم که اشاره میکنند بدّلوا المیقات برابُغ (یا رابِغ).[5] و تصریح میکنند بعض سفرنامه نویس ها یا جغرافی دانها یا فقهاء اهل سنت که در زمان ما احرام از رابغ است. اینکه رابغ کجاست چنانکه ابن سکیت اشاره کرده است بین جحفه و منطقه وَدّان است که جغرافی دانها میگویند فاصله اش ده میل است. ابن بطوطه در سفرنامهاش میگوید و منه یحرمون حجاج مصر و المغرب و هو دون الجحفة. عبدُری میگوید و رابغ دون الجحفه بمسافة و الجحفة علی طریق الرکب علی امیال و هی المیقات و إنما لم یکن الإحرام منها لأنها زائغة عن الطریق.
حواشی شروانی از کتب فقهی اهل سنت: جحفة قریة کبیرة بین مکه و مدینه سمیت بذلک لأن السیل أجحفها أی أزالها و لذلک بدلوها الآن برابغ.[6]
جای این سؤال هست که چگونه و به چه دلیل منطقه میقات را تغییر دادند؟[7]
تا قبل از قرن هفتم بررسی کتب نشان میدهد که جحفه منطقه آبادی بوده، سیل میآمده خرابی داشته اما مندرس نشده بوده، شاید اول کسی که اندراس جحفه را مطرح میکند یاقوت حموی است در معجم البلدان متوفای 616 و الا سابق بر آن ابن خلدون و دیگران در قرن دوم و سوم میگویند فیه إبار، اول جحفه مسجد النبی بوده آخرش مسجد بزرگی بوده مسجد الأئمه یعنی مسجد حکام که حاکمان میرفته اند. وجه تغییر در بعض کتب اهل سنت آمده که دو نظر است:
نظریه اول: رابغ محاذی جحفه است و اهل سنت احرام از محاذات میقات را جایز میدانند.
نظریه دوم: جمعی از فقهاء اهل سنت معتقدند منطقه رابغ برای کسی که میخواهد وارد مکه شود قبل از میقات است و فاصله اندکی با میقات دارد که چند کیلومتر است، میگویند به نظر ما احرام قبل المیقات با فاصله اندک مشکلی ندارد، اشکال در تجاوز از میقات بدون احرام است، و الا احرام قبل میقات بی اشکال است.
لکن منطقه کنونی جحفه جایی که الآن مسجد جحفه است مسلما رابغ نیست، یعنی دوباره میقات برگشته است به منطقه جحفه، از این جهت تردید نیست.[8]
نکته دوم: مکانی که الآن مسجد جحفه است با خرابیهای جحفه قدیم فاصله دارد[9] شبهه و تردید این است که این مسجد کنونی که بناء شده است، قبل از جحفه قدیم است به فاصله پنج کیلومتر حدودا لذا بعض اهل تحقیق شبهه دارند که این منطقه جحفه زمان پیامبر نیست لذا احرام از آن اشکال دارد.[10]
[1]. جلسه 80، مسلسل 680، یکشنبه، 95.01.15.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
در نکته دوم بعض محققین از مکتب نجف معتقدند مسجد کنونی در جحفه معلوم نیست در منطقه جحفه باشد لذا احرام از این مکان را محل اشکال میدانند. به بعض مراجع نجف[2] هم حفظه الله نسبت میدهند که ایشان هم این تردید را دارند هر چند در مناسک ایشان نیامده. وجه تردید آن است که آثار باقی مانده از جحفه قدیم در چند کیلومتری این مسجد و منطقه است. منطقهای که در آثار باستانی عربستان به عنوان قصر العَلیا ثبت شده[3] لذا گفته میشود که قریه جحفه چند کیلومتر بعد از این منطقه است الآن هم مسیری ندارد و در طریق نیست لذا احرام از مسجد کنونی به عنوان میقات محل تردید است. و آنان که احرام به نذر را قبل میقات صحیح میدانند میگویند به نذر قبل میقات محرم شود.
عرض میکنیم: انی تردید به نظر ما وجهی ندارد زیرا از جهتی روایات انبوهی است که وقّت لأهل الشام و المغرب جحفه را و جحفه اختصاص ندارد به یک قریهای که گفته میشود در آنجا بوده است[4] جحفه منطقه وسیعی است که حتی غدیر خم را در فاصله چند کیلومتری مسجد جدید و فاصله چند کیلومتری با آثار قدیم را حتی به منطقه غدیر خم جحفه اطلاق میشده است. شاهد بر آن هم کتب جغرافیایی، تاریخی و روایات شیعه و اهل سنت است. ابن کثیر مسند نقل میکند عن جابر ابن عبدالله الأنصاری کنّا بالجحفة بغدیر خم فخرج علینا رسول الله من خبأٍ و فسطاط. خصائص نسائی از عایشه بنت سعد سمعت أبی یقول سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول یوم الجحفه و أخذ بید علی. سیره ابن کثیر سمع جابر ابن عبدالله الأنصاری یقول کنا بالجحفه بغدیر خم. مناقب امیر المؤمنین از محمد بن سلیمان کوفی 2/150 عن حذیفه قال لما صدر رسول الله من جحة الوداع نزل الجحفه فصلی فقال أیها الناس در همین مناقب ص 375 عن زید ابن ارقم قال نزل النبی الجحفه فأمر بدوحٍ فنظف ما تحتهن ثم اقبل الناس فقام فحمد الله واثنی علیه ... . عمده ابن بطریق: حتی نزل بغدیر الجحفة. سید بن طاووس در اقبال از ابو سعید سجستانی در درایه اش لما خرج النبی من حجة الوداع فنزل جحفة اتاه جبرئیل علیه السلام فأمره ان یقوم بعلى علیه السلام... . در روایات هم آمده فلما انتهی الی الجحفه نزل بولایة علی علیه السلام. در کتب لغت لسان العرب مینویسد و خم غدیر معروف بین مکه و مدینه بالجحفه در ماده خمم. در معجم البلدان خم اسم رجل صباغ اضیف الیه الغدیر الذی هو بین مکة والمدینة بالجحفة. فعلیه نام جحفه اختصاص نداشته به یک روستای کوچکی که اگر الآن فاصله بود بین آن روستا و مسجدی که در آن منطقه است تردید کنیم و گفته شود باید کنار آن خرابه ها احرام بست.
أضف إلی ذلک خود قریة جحفه هم یک روستای کوچک نبوده که فاصله چند کیلومتری را بگویید جزء جحفه نیست. در آغاز در عصر تشریع منطقه عامر و وسیعی بوده است سرزمین بسیار آباد با چاهها و مزارع فراوان مقدسی در قرن 4 الجحفه مدینه عامره یسکنها بنو جعفر علیها حصن. ابن حوقل (م331): الجحفة منزل عامر بینها وبین البحر نحو میلین وهی من الکبر ودوام العمارة نحو مدینة فید ولیس بین مکة والمدینة منزل یستقل بالعمارة والأهل سائر السنة کهی. پس خود این شهر هم منطقه وسیعی بوده که الآن اگر گوشه ای از خرابیهایش را دیدیم نباید بگوییم فقط اینجا بوده.
مؤید این مطلب آن است که اولا شیعیانی که الآن در وادی فرع منطقه أبواء و اطراف جحفه ساکنند همه این منطقه را جحفه میدانند.[5]
همچنین مؤید دیگر در روایات اهل سنت هم این نکته وارد شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شهر جحفه محرم نشدند بلکه بیرون شهر جحفه که الآن مسجدی است از آنجا محرم شدند. صلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی المسجد الذی هناک حین یُحبَط من ثنیة أراک علی الجحفة و نزل یوم الجمعة الجحفه ثم راح منها (از روستا رفتند بیرون) فصلی فی المسجد الذی یحرم منه مشرفا خارجا من الجحفه. یعنی خارج از قریه جحفه بوده. پس اطراف هم جحفه است.
به نظر ما تشکیک در مسجد کنونی و عقیده به خارج بودن این مسجد از منطقه جحفه لاوجه له.[6]
میقات چهارم: یلملم
طبق روایات معتبر که در سابق خوانده شده است میقات اهل یمن یلملم است. چند نکته اینجا لازم است بیان شود.
نکته اول: صاحب تفصیل الشریعة رحم الله میفرمایند علامه در قواعد و شهید در مسالک فرمودهاند یلملم جبل است. فخر المحققین در شرح ارشاد فرموده یلملم وادی است نه جبل. این محقق میفرمایند و هو الظاهر المناسب للمیقاتیة لصعوبة الإحرام من الجبل بالإضافة إلی المریض و الضعیف و الهرم.
عرض میکنیم در مباحث امکنه این استحسانات معنا ندارد. ابتدا باید به متخصصین مراجعه کرد که جغرافی دانان هستند، بررسی شود یلملم جبل بوده یا وادی. اهل فن هم جماعت کثیری شان تصریح میکنند که یلملم اسمُ جبلٍ من کبار جبال تهامة.[7]
نکته دوم: نسبت به میقات یمن دو طائفه روایت داریم: بعض روایات معتبره دارد وقّت لأهل یمن یلملم و بعض روایات معتبره میگوید وقّت لأهل یمن قرن المنازل. صاحب حدائق بین این دو طائفه تعارض دیده است راه حل تعارض را هم حمل بر تقیه یک طائفه دیده است. مثلا بگوییم روایات قرن المنازل حمل بر تقیه شود.[8]
عرض میکینم: اصلا تعارض نیست بین این روایات زیرا از یمن به مکه سه طریق بوده است یکی طریق تهامة بوده که حجاج از این طریق میآمدهاند به مسیر یلملم. دوم: طریق حضرموت و نجران بوده است که از این طریق هم برای رفتن اهل یمن به مکه در مسیرشان قرن المنازل بوده است. سوم: طریق صنعاء و صعده بوده است که این حجاج هم بالأخره مرور به قرن المنازل داشتهاند. لذا محذوری نیست که پیامبر فرموده باشند یمینی هایی که از مسیر یلملم میآیند آنجا محرم شوند. و آنان که از طریق حضرموت یا صنعاء میآیند از قرن المنازل محرم شوند.
نکته سوم: مهم در این میقات مسأله موضوع شناسی است. الآن منطقهای هست که حکومت سعودی در این منطقه مسجد بزرگی احداث کرده است و چنین مینمایاند که میقات یلملم همین مسجد و مکان است. در اینکه این مکان میقات یلملم باشد شبهه بسیار جدی است.
[1]. جلسه 81، مسلسل 681، دوشنبه، 95.01.16.
******************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته سوم: موضوع شناسی میقات یلملم
الآن اتوبانی را از مکه به مرز عربستان و یمن کشیده اند که معروف است به طریق لیث[2] وقتی صد کیلومتر از مکه به سمت یمن دور میشویم در سمت راست طریق پمپ بنزینی است معروف به پمپ بنزین طَفیل. روبروی این منطقه در سمت چپ جاده مسجد نوسازی است که به عنوان میقات یلملم دولت سعودی ساخته است[3] مسلما این منطقه میقات یلملم نیست بلکه از این مسیر به سمت چپ جاده حدود بیست و پنج کیلومتر که از این جاده دور شویم منطقهای است به نام سعدیّة که مسجدی در آنجا است و تابلو زده شده مسجد میقات یلملم[4] باز از این منطقه حدود بیست و دو کیلومتر که دور شویم به منطقهای میرسیم به نام وَدیان که آنجا مرکز امارت یلملم التابعة لإمارة اللیث است که در جنوب شرقی این وَدیان کوه یلملم است که مردم به آن وَعرَة هم میگویند. شواهد تاریخی میگوید سه بار طریق یمن به مکه دستخوش تغییر شده است: یک بار در زمان قدیم از نزدیک وَدیان طریق یمن به مکه بوده است که دقیقا در جانب کوه یلملم است، اگر کسی خودش را به آنجا برساند مسلما میقات یلملم محسوب میشود اما از جاده کنونی حدود چهل و هفت کیلومتر در بیابان باید برود. در این منطقه چشمهها خشکیده است و راه را بیست و چند کیلومتر دور کردهاند و مسیر از منطقه صعدیة عبور میکند. منطقه سعدیه که آثار تاریخی هم دارد و مسجد میقات یلملم هم آنجا نوشته است معلوم نیست منطقه یلملم باشد احتمال قریب به یقین محاذی یلملم است که اهل سنت محاذات را هم قبول دارند که بحث خواهیم کرد.[5] در این اواخر کلا مسیر منتقل شده است به طریق لیث که این اتوبان ساحلی مکه به یمن که از شهر لیث میگذرد اینجا دیگر مسلما نمیتواند میقات یلملم باشد بلکه در مسجدی که نزدیک اتوبان حکومت سعودی ساخته منطقه سَعیا است که جنوب مرکز یلملم است حتی محاذاتش با یلملم هم اول کلام است. سعدیه در شمال یلملم است که میقات قدیم آنجا بوده.[6] منطقه وَدیان در یلملم که کوه یلملم هم در جنوب شرقی آن است مسلما میقات است اما دو منطقه دیگر طریق لیث و سعدیة میقات بودنش مردد است.
میقات پنجم: قرن المنازل
میقاتی که گفته میشود نزدیک ترین میقات به مکه است قرن المنازل است و میقات اهل طائف و من یمر علیها است. شکی نیست در اینکه قرن المنازل میقاتٌ وقّته رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. روایات صحیحه هم در باب یکم و دوم از ابواب مواقیت صحیحه ابی ایوب خزاز: وقّت لأهل الطائف قرن المنازل.
مطلب اصلی در محل این میقات است که یک اختلاف جدی در محل این میقات وجود دارد. از طائف به شهر مکه دو طریق از قدیم الأیام بوده است:
طریق اول: یک راه کوهستانی است که از مسیر عرفات میگذرد و الآن هم تابلو دارد و معروف است به طریق هَدی.[7] از این مسیر کسی برود در شمال غربی طائف در فاصله ده کیلومتری یک مسجدی است و تابلو دارد که میقات مَحرَم.
طریق دوم: طریقی است که کوهستانی نیست و معروف است به طریق السیل الکبیر. از منطقه شرایع و جعرانه به سمت طائفه میرود و طریق کفی است یعنی پیچ و خم ندارد، از این طریق در شمال شهر طائف به فاصله چهل کیلومتر به طائف مانده یک مسجد بسیار بزرگی است که تابلو دارد میقات السیل الکبیر و در پرانتز نوشته قرن المنازل.
از جهتی شکی نیست در اینکه این مسیر اطراف طائف یک میقات بیشتر ندارد که قرن المنازل است، و از جهت دیگر نام قرن المنازل منسوخ شده است، آیا قرن المنازلی را که نبی گرامی اسلام میقات قرار دادهاند مسجد مَحرم است و آن منطقه در شمال غربی طائف به فاصله ده کیلومتر یا نه محل و مسجد السیل الکبیر است در شمال شهر طائف به فاصله چهل کیلومتر. اختلاف از سالهای قدیم تا الآن شدید بوده است. لذا استفتائات فراوانی از بلاد عربی از شیعیان به مراجع رسیده مخصوصا مراجع عراق مانند محقق خوئی و تلامذه ایشان در عراق که قرن المنازل کدامیک از این دو است؟
جوابی هم که مراجع نجف دادهاند مشکلی را حل نکرده زیرا گفتهاند بروید از مردم بپرسید و اگر مشکل با آن حل نشد یا قبل المیقات به نذر محرم شوید یا احتیاط کنید اول بروید به مسجد مَحرم تلبیة بگویید و محرم شوید دوباره دور بزنید به السیل الکبیر بروید زیرا دو میسر جدا است آنجا هم محرم شوید از بعض مراجع ایران هم استفتاء کرده اند اصلا توجه به اختلاف نکرده اند.[8]
به نظر ما با تجمیع قرائن اطمینانی قرن المنازل همان وادی السیل الکبیر است در شمال طائف چهل کیلومتر بعد از طائف به سمت مکه. اینکه میقات محرم چیست را توضیح میدهیم.[9]
قرینه اول: مراجعه کنید در جنگ هوازن نبی گرامی اسلام مسیری را به طائف رفتند و دوباره از طائف برگشتند در کتب سیر این مسیر را که توضیح میدهند نام میبرند از منطقهای به نام النَخلة الیمانیة که نزدیک قرن المنازل است ببینیند در مغازی واقدی ص 429 و سار رسول الله من اوطاس فسلک علی النخلة الیمانیة ثم علی قرن (یعنی قرن المنازل) ثم مُلَیح. سیره ابن هشام 4/421 سلک رسول الله علی النخلة الیمانیة ثم علی قرن قم علی المُلَیح. فاکهی در اخبار مکه 5/100 قرن المنازل و هو میقات اهل نجد واقع فی النخلة الیمانیة و دهها گزاره دیگر در کتب تاریخی و سیر. نتیجهای که میگیریم قرن المنازل که میقات بوده است یا در منطقه نخلة یمانیة بوده یا نخله یمانیة مننطقه ملاصق با قرن المنازل است.
لذا میگوییم النخلة الیمانیة ملاصق است با السیل الکبیر حتی در نقشه های کنونی عربستان و مسلما منطقه ملاصق با السیل الکبیر که مسجد میقات در آنجا است منطقه النخلة الیمانیة است. لذا این قرینه بهترین شاهد است که از نخله یمانیه به قرن المنازل آمده اند یعنی از السیل الکبیر . پس السیل الکبیر همان قرن المنازل است.
[1]. جلسه 82، مسلسل 682، سه شنبه، 95.01.17.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
قرینه دوم:[2] أبوعبدالله مقدِسی متوفای 381 هجری در کتاب أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم صفحه 112 در بررسی میسر مکه به طائف مینویسد: ثم إلی قرن مرحلة ثم إلی الطائف مرحله. مرحله در اصطلاح جغرافیایی یعنی هشت فرسخ، مقدسی میگوید از قرن المنازل تا طائف یک مرحله یعنی هشت فرسخ است، الآن از وادی سیل کبیر تا طائف حدود چهل کیلومتر است، فاصله بین وادی مَحرم تا طائف ده کیلومتر است یعنی از ربع مرحله هم کمتر است. این شاهد است که وادی محرم نمیتواند قرن المنازل باشد.
قرینه سوم: حربی در کتاب المناسک حدود قرن سوم صفحه 356 دو طریق را به عرفات ذکر میکند که إذا أردتَ ان تخرج من عرفة علی جبل یقال له الکَراء یظهر علی حرّة کثیر المنابت یقال لها الهَدا و من الهدا إلی الطائف. نامی هم از میقات نمیبرد. و له طریق آخر علی موضع یقال له زیمه ینفرد من مشاش ثم قرن المنازل ثم من قرن إلی الطائف و هذا الطریق ثلاثه ایام و الطریق الأول یومین.
اولا: در طریق دوم نام قرن المنازل را میبرد که میقات سات نه در طریق اول که طریق هَدا است.
ثانیا: تصریح میکند در منطقه زیمه که از مشاش جدا میشود بعدش قرن المنازل است . الآن هم در نقشه جغرافیایی و واقعیت محلی مطالعه کنید قبل از السیل الکبیر روستای بزرگی است که الآن هم موجود است قبل از سیل الکبیر به نام الزیمة. حربی در قرن سوم تصریح دارد که از زیمة که بگذرید به قرن المنازل میرسید الآن از زیمه که میگذریم به سیل الکبیر میرسیم.
قرینه چهارم: در سیر آمده است در مسیر طائف از طائف که به طریف مکه حضرت میآمدهاند نَخلة یمانیة، قرن المنازل ثم مُلَیح، پس منطقه مُلَیح ملصَق به قرن المنازل است و جالب است که الآن نقشه های عربستان تصریح دارد مُلیح نام قدیمی السیل الصغیر است که السیل الصغیر منطقه ملاصق السیل الکبیر است. در سیر گفته میشود پیامبر از قرن المنازل که میقات است به ملیح رفتند الآن قرن المنازل سیل کبیر است که از آن پیامبر به منطقه سیل الصغیر رفته اند.[3]
این چهار قرینه و قرائن دیگری هم که هست موجب وثوق و اطمینان است که قرن المنازل همان وادی سیل کبیر است.
نسبت به وادی مَحرِم که مسجد بزرگی در آنجا ساخته شده که حدودا برای 1500 مرد و 500 زن فضا دارد و بسیاری از حجاج اهل سنت و بعض شیعه از منطقه الشرقیه و از ریاض و طائف و مسافرین آن منطقه در وادی محرم محرم میشوند. در اینکه وادی محرم قرن المنازل نیست با این قرائنی که اقامه شد مسلم است اما بعید نیست که با مقداری تسامح عرفی مسجد وادی محرم محاذی وادی السیل الکبیر باشد. لذا اگر فقیهی مطلقا یا در حال ضرورت احرام از محاذی را جایز بداند ممکن است بگوید احرام از وادی محرم جایز است.[4]
فعلا مبحث مواقیت خمسه معروفه تمام شد. غیر از مواقیت خمسة مواقیت دیگری هم هست از جمله محاذات، مکه برای حج تمتع و دویرة الأهل برای کسی که منزلش دون المیقات است این موارد را امام در تحریر بعد از بیان مسألهای در رابطه با طرق شناخت میقات بعدا آن موارد را هم ذکر میکند ما هم به تبع تحریر فعلا مسأله سوم در بحث مواقیت را که طرق ثبوت مواقیت است بیان میکنیم.
مسأله سوم:[5] طرق شناخت میقات
تعبیر مرحوم امام این است که در صورت فقدان علم برای تشخیص میقات طرق ثلاثه است، بیّنه و شیاع و اهل خبره مفید ظن. در خصوص این تعبیر به نظر ما مسامحهای است اگر نگوییم اشکال دارد. مسامحه آن است که در اصول بررسی شده است که طرق شرعیه معتبره مانند بیّنه در طول علم نیستند بلکه در عرض علم هستند مثلا اگر زید احتمال میدهد این فرش نجس باشد، راه حصول علم بر او منفتح است، اما به جای تحصیل علم اگر از بیّنة و شهادت عدلین استفاده کرد و ظن پیدا کرد اصولیان از جمله مرحوم امام د راصول تصریح میکنند که طرق معتبره شرعیه در عرض علم است نه در طول علم. اگر در عرض علم هست لذا دیگر مسامحه است که بگوییم مواقیت ثابت میشود در صورت فقدان علم با بینة شرعیه.
لذا تعبیر صاحب جواهر در ج18، ص107 خالی از مسامحه است که ثم لایخفی علیک وجوب حصول العلم أو ما یقوم مقامه شرعا فی معرفة الوقت الذی وقّته رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.[6]
بعد از علم اولین طریق شرعی بینة است. شکی در حجیت بینة در احکام و موضوعات خارجیه نیست. به حکم بناء عقلاء ممضاة به أدله شرعیه و به روایات.
مورد بعد شیاع مفید اطمینان و وثوق است، این هم در جای خودش اثبات شده که مقصود از علم و قطع علمی که صد در صد و بدون احتمال خلاف باشد نیست، بلکه اطمینان و وثوق هم در اعتبار قائم مقام علم و حجت و معتبر است. 95 در صد اطمینان دارد.[7]
إنما الکلام در دو طریق دیگر است که محل بحث است یک طریق را مرحوم امام ذکر نکردهاند چون معتبر نمیدانند اما به نظر ما معتبر است که شهادت عدل واحد در موضوعات خارجیه است. لاشبهة بر اینکه خبر عدل واحد در احکام شرعیه به حکم أدله حجیت خبر ثقه در احکام معتبر است. إنما الکلام بحثی است بین فقهاء که آیا خبر عدل واحد در موضوعات خارجیه معتبر است یا خیر؟ جمعی از فقهاء مانند مرحوم امام قائلاند خبر عدل واحد در موضوعات خارجیه حجت نیست. ما در مباحث رجال به تفصیل بررسی کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که به حکم بناء عقلاء ممضاة به روایات شرعیه، خبر عدل واحد در موضوعات خارجیه حجت است.
پس به نظر ما در کنار بیّنة خبر عدل واحد هم در تشخیص میقات معتبر است.
طریق آخر که مرحوم امام و جمعی دیگر ذکر میکنند قول اهل خبرة است به شرطی که حداقل مفید ظن باشد. اگر اهل خبرة گفت این محل قرن المنازل است و از قول او ظن حاصل شد، این قول در تشخیص میقات معتبر است.
مشکل این است که از جهتی قاعده عمومی را در اصول تثبیت کردیم که عدم حجیت ظن است مطلقا الا ما خرج بالدلیل. سؤال این است که به ظن حاصل از قول اهل خبرة در باب میقات به چه دلیل اعتماد میکنید. قاعده عمومی عدم حجیت ظن است. آیا در باب میاقت دلیلی دارید بر این مطلب یا نه؟ (کلام صاحب جواهر را ببینید.)
[1]. جلسه 83، مسلسل 683، چهارشنبه، 95.01.18.
[5]. مقرر: مسأله اول و دوم تحریر ذیل القول فی المواقیت مطلب سوم و نکته هشتم گذشت و استاد در مسأله اول و دوم تحریر، ترتیب را رعایت نفرمودند.
*****************************
برای استفاده از تصاویر مواقیت به اینجا مراجعه کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
قائلین به حجیت قول اهل خبرة گاهی ظن حاصل از آن را مطلقا یکی از حجج میدانند که طبیعتا مسأله میقات هم یکی از مصادیق آن است، لکن جمعی مانند مرحوم امام و سید صاحب عروة که قبول ندارند ظن حاصل از قول اهل خبرة حجت باشد لابد در ما نحن فیه دلیل خاص دارند بر حجیت آن حتی در صورت فسق خبرة.
از عبارتی از کلمات صاحب جواهر استفاده میشود که لعل دلیل آقایان بر این نظریه صحیحه معاویة بن عمار است که تنها حدیث باب پنجم ابواب مواقیت است و ما به مناسبت در بحث مسجد شجره مطرح کردیم که میفرماید یجزیک إذا لم تعرف العقیق أن تسأل الناس و الأعراب ذلک. به نظر ما این روایت نکته دیگری را میخواهد بیان کند و با این مدعا تطبیق ندارد..
قبلا اشاره شد امام علیه السلام میفرمایند اگر وادی عقیق را ندانستی از مردم آنجا سؤال کن، لامحاله قبول جواب آنها لازم است، حصول علم هم لازم نیست که در بعض أدله حجیت خبر واحد میگفتند فاسألوا اهل الذکر یعنی فاسأل حتی تعلم، اینجا بحث علم هم مطرح نیست زیرا امام میفرماند یجزیک أن تسأل الناس، اگر بحث علم بود که قطعا مجزی بود نیاز به تعبیر یجزیک نبود، از علم که بالاتر نداریم، لذا مضمون روایت میگوید قول اعراب در این زمینه مجزی است. در روایت نه حصول علم است و نه حصول ظن، گفتیم به نظر ما در خصوص باب مواقیت اهل بیت یک طریق تعبدی را هم مطرح کردهاند که اگر علم و قائم مقام علم نبود یجزیک أن تسأل الأعراب عن ذلک. فعلیه این طریق تعبدی طولی را قبلول داریم که اگر علم و قائم مقام معتبر آن نبود، طریق تعبدی دیگری است که اعتنا به قول اعراب است. اما اینکه این حدیث را اولا حمل کنیم بر قول اهل خبرة ثانیا بر حصول ظن از قول آنها هیچیک استفاده نمیشود.
به نظر ما طرق تشخیص میقات علم سپس شیاع مثبت وثوق سپس بیّنة و سپس خبر عدل واحد و اگر اینها نبود سؤآل از مردم محل و عمل به جواب آنها حتی ار مفید ظن نباشد.[2]
مسأله چهارم: میقات ششم، محاذات حکماً
عبارت تحریر: من لم یمر علی أحد المواقیت جاز له الإحرام من محاذات أحدها. در مسأله چهارم محاذات را که مهم و مبتلابه است حکما و در مسأله پنجم هم موضوعا بررسی میکنند.
دلیل بر میقات بودن محاذات
دو دلیل در کلمات فقهاء مطرح شده البته در کلمات بعضی از فقهاء اجماع هم به عنوان یک دلیل مورد اشاره قرار گرفته که ما به مناسبت در این بحث که آیا شهرت قدمائیه بر اینکه محاذات أحد المواقیت است وجود دارد یا نه، آن را نقد خواهیم کرد.
دلیل اول: إلغاء خصوصیت
دلیل اول تمسک به إلغاء خصوصیت است با استفاده از روایتی که در رابطه با مسجد شجره وارد شده است. وسائل الشیعة باب هفتم از ابواب مواقیت حدیث یکم حسن بن محبوب عن عبدالله بن سِنان قال قال علیه السلام من أقام بالمدینة شهراً و هو یرید الحج ثم بدا له أن یخرج فی غیر طریق أهل المدینة الذی یأخذونه فلیکن احرامه من مسیرة ستة أمیال فیکون حذاء الشجرة من البیداء. همین حدیث با مختصر تغییری توسط شیخ صدوق مسندا عن حسن بن محبوب عن ابن سنان نقل شده است که مطمئنیم روایت واحده است.[3]
(روایت را ببینید، سپس نگاه صاحب جواهر و مرحوم حکیم را ببینید سپس نگاه محقق خوئی در معتمد را ببینید.)
[1]. جلسه 84، مسلسل 684، شنبه، 95.01.21.
******************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
امام علیه السلام در روایت عبدالله بن سنان فرمودند این فرد شش میل که در مسیر منتخب خودش به طرف مکه برود در محاذات شجره از بیداء است و از همانجا محرم شود. بعض فقهاء در دو جهت از این حدیث إلغاء خصوصیت میکنند:
جهت اول: حضرت فرمودند کسی که یک ماه در مدینه مانده و قصد اولیهاش این بوده که از طریق شجره برود حج، اینها را ملغی میکنیم و میگوییم شامل کسی که چنین قصدی هم نداشته میشود.
جهت دوم: محاذات شجره خصوصیتی ندارد لذا میگوییم محاذات هر میقاتی میقات است.[2]
محقق خوئی به این إلغاء خصوصیت اشکال میکنند و میفرمایند إلغاء این خصوصیت به چه دلیل است؟ روایت حاوی سؤال سائل نیست که بگویید مردم، زمان سؤال خصوصیات غیر دخیله را هم ذکر میکنند[3] بلکه این خصوصیات مذکور در موضوع کلام امام است که میفرمایند من أقام بالمدینة شهرا و هو یرید الحج ثم بدا له أن یخرج فی غیر طریق أهل المدینة. لذا محقق خوئی در مقام إفتاء میفرمایند این روایت اختصاص دارد به همین مورد خاص و مدنی هم نمیتواند این کار را بکند.[4]
محقق خوئی میفرمایند إلغاء خصوصیت در جهت دوم هم ادعای بلادلیل است. میقات امر تعبدی شرعی است و جالب است که میفرمایند در روایات کثیره آمده است که رسول الله مواقیتی را تعیین فرمودند که لاینبغی لأحد أن یتعدی منها إلی غیرها. فقط محاذی یک مورد خاص استثناء شده است.
به نظر ما[5] یک اشکال دیگر در حدیث است که دقت در آن و مقارنه نقل کلینی و نقل شیخ صدوق سبب اجمال روایت میشود و حتی در خصوص مورد هم تمسک به روایت مشکل دارد. در نقل شیخ کلینی امام میفرمایند شش میلی مدینه برود فیکون حذاء الشجرة من البیداء. ما قبلا اثبات کردیم[6] که بیداء میقات است مانند مسجد شجره. روایت طبق نقل شیخ کلینی اصلا نمیخواهد بگوید از محاذی میقات محرم شوید بلکه میگوید این فرد شش میل که از مدینه بیرون رفت در بیداء است محاذی مسجد شجره و بیداء میقات است و مشکلی ندارد این فرد. مؤید این معنا آن است که از تاریخ استفاده میشود دو طریق از مدینه به مکه بوده است یکی عبور میکرده به شجره و یکی به شجره نمیرفته بلکه مستقیم به بیداء میرفته است. و حضرت میفرمایند حذاء شجره بیداء میشود. اما طبق نقل شیخ صدوق پاسخ امام به شکل دیگر است و چنین آمده که فإذا کان حذاء الشجرة و البیداء مسیرة ستة أمیال فلیحرم منها. گویا طبق این نقل امام میخواهند بفرمایند اگر کسی از غیر طریق متعارف شش میل از مدینه بیرون رفت و مقابل شجره و بیداء قرار گرفت یعنی مقابل میقات نه در میقات از آنجا محرم شود. طبق نقل شیخ صدوق با برداشتهای سابق ما حدیث دال بر محاذات شجره و بیداء است. حدیث میگوید شش میل از مدینه گذشت و در محاذات شجره و بیداء قرار گرفت از آنجا محرم شود یعنی از محاذی میقات. ما نمیدانیم روایت واحده که عبدالله بن سنان از امام نقل کرده است کدام کلیشه بوده است، فیکون حذاء الشجرة من البیداء یعنی این فرد در مقابل مسجد شجره است از بیداء مشکلی ندارد و در میقات است و از آنجا محرم شود یا روایت میگوید محاذی شجره و بیداء از أرض دیگر محرم شود که محاذی میقات میشود، لذا به نظر ما اصلا روایت مجمل است و ساقط عن الحجیة است حتی به روایت برای محاذی میقات شجره هم نمیتوان استدلال نمود.[7]
دلیل دوم: عدم ردع اهل بیت
مرحوم محقق داماد در کتاب الحج صفحه 616 و بعض اعلام موجود حفظه الله از تلامذه ایشان میفرمایند إلغاء خصوصیت صحیح نیست، روایت میگوید محاذات شجره نه سایر مواقیت. دلیل ایشان این است که میفرمایند از جهتی اهل سنت از قدیم الأیام احرام از محاذات مواقیت را مشروع میدانستهاند،[8] اگر در طریقه اهل البیت محاذات میقات، میقات نبود باید با این روش و فتوا مخالفت میکردند و به شیعیان میگفتند از محاذات محرم نشوید، اهل بیت نه تنها ردع نکردهاند بلکه در صحیحه عبدالله بن سنان فی الجمله محاذات شجره را هم میقات دانستهاند. از عدم الردع نظریه اهل سنت کشف میکنیم اهل بیت هم محذات میقات را میقات میدانستهاند. بعد اشاره میکنند در مواردی که اهل بیت مخالف با نظر اهل سنت بودهاند در همین باب حج به تقابل با آنها برخواستهاند. مثلا اهل سنت برای حج افراد هم میقات را مکه میدانستند در حالی که اهل بیت میگفتند بروید به ادنی الحل و جعرانه محرم شوید.
[1]. جلسه 85، مسلسل 685، یکشنبه، 95.01.22.
[6]. در جلسه 64، مسلسل 664، یکشنبه، 94.11.25.
*************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
عرض میکنیم: لاینقضی تعجبی از این محققین که چگونه چنین استدلالی مطرح کردهاند. زیرا:
اولا: مگر فتاوای فقهاء اهل سنت را شیعه عمل میکردهاند علی القاعدة یا احتمال تعبد شیعیان به فتاوای آنها میرفته است که اهل بیت باید فتاوا و أنظار آنان را نفی کنند. وقتی قاعده کلی در مذهب اهل بیت چنین است که ضلّوا و أضلّوا، آیا نیاز هست در یک یک مواردی که مشهور اهل سنت بر یک حکم فقهی هستند ردع شود.[2]
قیاس این عدم ردع در فتاوای اهل سنت با عدم الردع در بناء عقلا هم، عجیب است. در مبحث بناء عقلاء بحث این است که عقلاء بما هم عقلاء به جهت مصالح عقلائیه در امور زندگیشان مشیی را انتخاب میکنند و بطبیعة الحال شیعه هم بما هم من العقلاء این مشی را خواهند داشت، لذا اگر شارع ردع نکند کاشف از رضایت شارع است که شما به همین شیوه عقلائیه عمل کنید. آیا میتوان گفت اگر فتوای عمر و أبوحنیفة در کلامی ردع نشده بود علامت این است که شما به آن فتوا عمل کنید آن هم کسانی که قبلا گفتهاند ضلّوا و أضلّوا.[3]
ثانیا: ردع از این نظریه اهل سنت هم واقع شده است. روایات کثیرهای در بحث میقات داریم که وقّت رسول الله مواقیت بعد در ذیل دارد که و لاینبغی لأحدٍ أن یرغب عن مواقیت رسول الله. صحیحه علی بن جعفر: وقّت رسول الله مواقیت تا اینجا میرسد که فلیس لأحد أن یعدو من هذه المواقیت إلی غیرها. روشن است که محاذات المیقات غیر از آن پنج مورد است.[4]
جالب این است که از غیر این مواقیت ردع هم در روایات اهل البیت شده است شاهدش هم این است که در صحیحه أبی أیوب خزاز معلوم میشود در زمان اهل بیت ساختنی هایی در بحث میقات بوده که به نظر ما همین محاذات است، او از امام سؤال میکند حدّثنی عن العقیق أوقتٌ وقّته رسول الله أو شیء صنعه الناس؟ معلوم میشود درستکردنیهایی بوده و معلوم میشود مواقیت پنج مورد بوده که برای این مورد میآید سؤال میکند.
دلیل سوم: اجماع یا شهرت
در برخی از کلمات به شهرت یا اجماع به دو بیان در این مسأله تمسک شده است.
بیان اول: در کلمات بعضی آمده مشهور در صحیحه ابن سنان الغاء خصوصیت کرده اند و نظر مشهور معتبر است.
بیان دوم: اجماع داریم محاذات المیقات میقاتٌ و اجماع تعبدی هم حجت است.
عرض میکنیم: نه شهرت بر إلغاء خصوصیت و نه اجماع تعبدی قطعا وجود ندارد.
در کلمات قبل از شیخ طوسی در کلمات فقهاء متقارب عصر غیبت مانند شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ صدوق هیچ اشارهای به اینکه محاذات میقات هم میقات باشد نیامده. جالب است که در مواردی در کلمات اینان کاملا در مقام بیان هستند و مواقیت را توضیح میدهند و مسأله محاذات مورد نیاز مردم هم هست مخصوصا مسیر دریایی به حج بسیار شایع بوده و از میقاتی هم نمیگذشتهاند، لذا اگر محاذی میقات، میقات میبود آیا لازم نبود مردم که در ساحل پیاده شدند دوباره برگردند برود میقات.، باید ذکر میکردند. شیخ مفید در مقنعه مواقیت خمسه را ذکر میکند بعد میفرماید هذه المواقیت هی لجمیع اهل الأمصار علی اختلاف بلادهم، فإنهم لایصلون إلی مکة إلا من طریق هذه البلاد الذی جعل رسول الله المواقیت لأهلها، بعد تصریح میکنند که من کان منزله وراء المیقات باید برود به میقات محرم شود و من کان منزله دون المیقات از منزلش محرم شود، اگر محاذات میقات بود باید اینجا اشاره میشد.[5]
کلمات سید مرتضی در جمل العلم و العمل و انتصار کلمات ابن زهره در غنیه و ابن براج و الوسیله الی نیل الفضیله را مراجعه کنید نامی از میقات بودن محاذات حتی در مسجد شجره نمیبرند.[6]
[1]. جلسه 86، مسلسل 686، سه شنبه، 95.01.24. دیروز سوم رجب 1437 و شهادت امام هادی علیه الصلاة و السلام بود.
********************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
مرحوم علامه حلی کلامی را از ابن جنید نقل میکند که هر چند نام محاذات برده نشده اما ممکن است حمل شود بر اینکه محاذی أقرب المواقیت بمکه را معتبر میدانند. بله شیخ طوسی در مبسوط و ابن ادریس در سرائر فتوا میدهند که احرام از محاذات مجزی است شیخ طوسی در مبسوط: إذا حاذی الإنسان أحد هذه المواقیت أحرم من ذلک الموضع إذا لم یجعل طریقه إحداها. علامه در بعض کتبشان فتوا میدهند محاذی میقات میقات است. محقق اول در شرایع میفرمایند: و لو حج علی طریق لایفضی إلی أحد المواقیت قیل یحرم إذا غلب علی ظنه محاذاة أقرب المواقیت إلی مکة. شهید ثانی در مسالک میفرمایند محاذات مواقیت برای احرام معتبر است لصحیحة عبدالله بن سنان.
با توجه به انظار فقهاء دو نکته را باید توجه شود:
1ـ اجماعی بین فقهاء شیعه بر احرام از محاذات وجود ندارد. قبل از شیخ طوسی که کسی چنین نمیگوید بعض فقهاء هم که دارند محقق در شرایع میگوید قیل یحرم إذا غلب علی ظنه محاذاة أقرب المواقیت إلی مکة. پس اثبات اجماع در مسأله بر عهده مدعی آن است.
2ـ ادعا شهرت شده در إلغاء خصوصیت از صحیحه عبد الله بن سنان.
عرض میکنیم: اولا: قبل از شیخ طوسی أحدی از محاذاة سخن نگفته است که دلیل آن را إلغاء خصوصیت از صحیحه بداند. ابن جنید هم به نقل علامه که فهمیده میشود محاذات أقرب المواقیت، استدلال نکرده است[2] و شیخ طوسی و دیگران هم دلیل ذکر نکرده اند که صحیحه ابن سنان باشد. ثانیا: اگر یکی دو فقیه آن هم نه از قدماء استدلال کرده باشند برای محاذات به إلغاء خصوصیت، شهرت را ثابت نمیکند.
به نظر ما أدلهای که اقامه شده بر اینکه محاذی میقات میقات است این مطلب را اثبات نمیکند.
پس اینکه مرحوم امام میفرمایند در مسأله چهار تحریر که محاذی میقات، میقات است، نسبت به سایر مواقیت که اصلا محاذات معتبر نیست و نسبت به مسجد شجره هم نگاهمان این است که اگر کسی احرام بست از محاذات شجره أحوط وجوبی این است که در میقات دیگر مانند جحفه تجدید احرام کند و به احرام در محاذات شجره هم اکتفا نکند.[3]
مسأله پنجم: موضوع شناسی محاذات میقات
از نگاه ما این مسأله یک بحث فرضی است. اگر فرض کنیم صحت احرام از محاذات میقات را که عموما دلیل آقایان إلغاء خصوصیت از صحیحه عبدالله بن سنان است . قائلین به محاذات تفاسیری در معنای محاذات بیان کردهاند که به بعض آنها اشاره میکنیم:
سید صاحب عروه دو تعریف بیان میکنند:
تعریف اول: و تتحقق المحاذاة بأن یصل فی طریقه إلی مکه إلی موضع یکون بینه و بین مکة باب و هی بین ذلک المیقات و مکة بالخط المستقیم. محشین عروة محقق نائینی، مرحوم بروجردی، مرحوم گلپایگانی و مرحوم حکیم در مستمسک میگویند ظاهرا در این عبارت یا سقط است یا تحریف است. محقق نائینی میفرمایند در این عبارت تصحیف شده یا در چاپخانه یا از سوی نسّاخ. کلمه باب در این تعریف تصحیف مسافت است[4] لذا تعریف چنین است: محاذات آن است که کسی در میسر مکه به جایی برسد که مسافت بین او و مکه همان مسافت بین مکه و میقات باشد. مکه را مرکز یک دائره حساب کنید که خط دائره با شجره تلاقی کند خط مستقیم بین مکه و شجره، محاذی آن است که انسان در مسیری که به طرف مکه حرکت میکند به جایی برسد که اگر از آن جا یک خط فرضی مستقیم به مکه کشیدند فاصلهاش به اندازه مسجد شجره تا مکه باشد. مثلا فرض کنید این دائرهای که کشیده شده مرکز دائره مکه است در شمال مکه با یک خط مستقیم شجره است با چهارصد و شصت کیلومتر فاصله، حال اگر در این دائره از مسجد شجره صد و هشتاد درجه تغییر جهت دهید و در جنوب مسجد شجره بایستید و خط مستقیم به طرف مکه بکشید فاصله تان تا مکه به همان اندازه فاصله شجره تا مکه است اما شجره مقابل شما است در شمال و شما در جنوب قرار دارید و فاصله یکی است.[5] طبق تعریف سید صاحب عروة محاذات بر آن صادق است.[6]
به نظر ما این تعریف عرفی نیست . مرحوم بروجردی هم نظیر توجیه محقق نائینی برای کلام سید صاحب عروة ذکر کرده اند که به نظر ما مشابه کلام محقق نائینی است و اشکال دارد.
تعریف دوم: سید صاحب عروه میفرمایند و بوجهٍ آخر (ظاهرش این است که به عبارت دیگر) أن یکون الخط من موقفه إلی المیقات أقصر الخطوط فی ذلک الطریق.
این تعریف هم ظاهرش این است که کسی که به میقات برخورد نمیکند مسیرش به طرف مکه است در مسیری که دارد به طرف مکه میرود خطوط فرضی بین او و بین میقات فرض کنید[7] در مسیر خودش خطوط فرضی بین انسان در آن مواضع و بین میقات است هر وقت رسید به مکانی که در آن أقصر الخطوط به میقات بود یعنی اگر یک خط از آن مکان خط مستقیم به میقات کشیدیم کمترین فاصله را با میقات داشت میگوییم محاذات.
این تعریف هم عجیب است و به نظر ما عرفی نیست. چگونه محاذات را تعریف میکنند:
اولا: عبارتشان که میگویند به وجهٍ آخر یعنی میخواهند به عبارت دیگر بگویند نه دو تعریف متغایر. یعنی شما مواردی را که طبق تعریف اول روی نقشه پیاده کنید طبق تعریف دوم محاذات نیست. مواردی طبق تعریف دوم محاذات است اما طبق تعریف اول محاذات نیست. لذا وجه آخر نمیشود.
أضف إلی ذلک اینجا بیایید نقشه را تغییر دهید و یک دائرهای با مرکزیت مکه ترسیم کنید که محیطش از شجره بگذرد خط دائره دور مکه بکشید که از روی شجره عبور کند این دائره را به چهار قسمت تقسیم کنید که هر قسمت میشود 90 درجه برای تسهیل در امر دوباره این نود درجه را نصف کنید 45 درجه فاصله بین فرد و میقات است این مسیر 45 درجه خطوط موازی از هر درجه به میقات بکشید در برخی از این خطوط عرفا کسی که بایستد میقات سمت چپ او است مثلا به محاذات دقیق و عرفی اما اقصر الخطوط نیست در بعض موارد فاصله اقصر الخطوط است اما محاذات عرفیه نیست. بنابراین دو تعریف سید صاحب عروة وجه محصلی ندارد و مقصودشان هم اجمال دارد.
محقق نائینی، مرحوم بروجردی و مرحوم امام تعاریف دیگری دارند که اشاره خواهیم کرد.
[1]. جلسه 87، مسلسل 687، چهارشنبه، 95.01.25.
[5]. مقرر: مقصود آن است که اگر سوزن پرگار را بر مکه قرار دهیم و دهانه پرگار را به اندازه فاصله مکه تا شجره باز کنیم خطی که دور تا دور مکه کشیده میشود محاذات است که در تمام اطراف فاصله یکی خواهد بود.
*************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته: معنای لغوی محاذاة
قبل از پرداختن به سایر تعاریف یک نکته را در معنای لغوی محاذات اشاره میکنیم.
ماده حذی و حاذی حذاءً و محاذاةً در لغت به معنای جلس بحذائه و جنبه است نه در مقابل و پشت سر. معمولا این کلمه در روایات باب صلاة بکار میرود که هل المرأة تصلی بحذاء الرجل؟ یا میگوید پشت سر امام جا نبود امام میفرمایند لابأس بأن یصلّی بحذاء الإمام. پس حذاء المیقات یعنی مکانی که انسان ایستاده در کنار میقات است، سمت چپ یا راستش میقات است.
تعریف سوم: با توجه به این نکته، تعریف محقق نائینی که مشهور فقهاء متأخر . جمعی از اعلام موجود هم پذیرفتهاند و به بیانهای مختلف مطرح کردهاند این است که در حاشیه عروه میفرمایند: و الأولی أن یُقررّ ضابط المحاذاة بأن تکون مکة المعظمة علی جبهة المستقبل لها[2] و المیقات علی یمینه أو یساره بالخط المستقیم. انسانی که به طرف مکه میرود به مکانی برسد که از سمت راست یا چپ او یک خط مستقیم بکشند به میقات بخورد. در بعض عبارتها چنین توضیح داده شده که در موضعی که حاجی در آن موضع قرار دارد در رأس زاویه قائمهای باشد که یک خط او به طرف مکه است و خط سمت راست یا چپ این زاویه به طرف میقات است.
مرحوم امام هم در تحریر تقریبا همین تعریف را میگویند با این عبارت که یصل فی طریقه إلی مکة إلی موضع یکون المیقات علی یمینه أو یساره بخط مستقیم بحیث لو جاوز منه یتمایل المیقات إلی الخلف.
مرحوم امام میفرمایند اینکه میگوییم از سمت راست یا چپ او یک خط مستقیم فرضی به طرف میقات کشیده شود دقت هندسی و عقلی لازم نیست، بلکه نگاه عرفی کافی است.
عرض میکنیم: مشکلی در این تعاریف است که به نظر ما با معنای لغوی روایی محاذات ملائم نیست. فرض کنید شخصی وارد طائف شده با هواپیما و بدون گذشتن از وادی السیل الکبیر و گذشتن از یلملم از طرق ساحلی آمده فاصله سی کیلومتری مکه ایستاده است. بدون شبهه میتواند یک زاویه قائمه فرض کند و یک خط سمت راست زاویه قائمه چهارصد و شصت کیلومتر به مسجد شجره میخورد و خط مستقیم و روبرویش به مسجد الحرام میخورد، تعاریف مشهور هم بر این کیفیت صادق است اما عرف میگوید کسی که یس کیلومتری مکه است بخواهد محرم شود عرف میگوید چرا اینجا میخوهای محرم شوی جواب دهد محاذی شجره هستم عرف نمیپذیرد.
به نظر ما در محاذات انسان حذاء، جنب و به إزاء یک شیء قرارگیرد قرب أخذ شده است.[3] پس اینکه فرمودهاند سمت راست یا چپ باشد از جهت جنب بودن صحیح است اما اینکه قرب أخذ نشده در تعریف محاذات صحیح نیست.
مرحوم حکیم از معنای لغوی این کلمه دست برمیدارد و میفرمایند الظاهر أن القرب و البعد لادخل لهما فی ذلک لذا میفرمایند کما تصدق محاذاة با قرب تصدق با قرب، لکن از صحیحه عبدالله ابن سنان استفاده میکنیم که حذاء المیقات یعنی نزدیک میقات زیرا حضرت فرمودند از مدینه حرکت کن به إتجاه مکه برو، شش میل که از مدینه گذشتی محاذی میقات میشود، این مثال با قرب مسافت صدق میکند. لذا از مثال مورد استفاده امام استفاده میکنیم که قرب مسافت در محاذات شرط است فالتعدی إلی مطلق المحاذاة العرفیة محتاج إلی دلیل.
عرض میکنیم: اگر نقل عبدالله بن سنان صحیح باشد که بحذاء الشجره و البیداء امام میخواهند مصداق حذاء را بیان کنند لذا همه آن خصوصیات را میگویند بعد با فاء نتیجه و تفریع میگیوند پس این فرد بحذاء شجره است پس روایت هم معنای عرفی را بیان میکند که اگر شش کیلومتر رفتی مسیر مدینه به مکه را و به خود شجره برخورد نکردی در حذاء شجره و بیداء هستی. لذا حدیث هم میخواهد همان معنای قربی را که در لغت در محاذاة اشراب شده بیان کند نه چیز دیگر.
فعلیه با این نگاه ما هر چند ما برای محاذات میقات حکم خاصی قائل نیستیم و میقات نیست مع ذلک اگر ثابت کردیم محاذات میقات، میقات است لامحاله در معنای محاذات قرب أخذ شده لذا باید بگوییم أن یصل فی طریقه الی مکه إلی موضع قریب من المیقات بحیث یکون المیقات علی یمینه أو یساره.
تعجب است از مرحوم بروجردی که بعد از بیان دو تعریف سید صاحب عروه و اشکال به آن، چنین تعریف میکنند که الظاهر کفایة المحاذاة العرفیة و هی أوسع من ذلک، محاذات عرفیه از تعریف سید صاحب عروة أوسع است.
عرض میکنیم سید صاحب عروة گونهای تعریف کردند که صد و هشتاد درجه نقطه مقابل میقات را هم شامل شد دیگر اوسع از این چگونه ممکن است.
ذیل بحث به چند نکته کوتاه اشاره میکنیم:
نکته اول: از کلمات برخی از فقهاء استفاده میشود که محاذات میقات اختیاری نیست اما میقات اضطراری هست.
عرض میکنیم: أدلهای که برای محاذات ذکر شد از جمله صحیحه ابن سنان و دلیل محقق داماد اطلاق داشت. اگر هم این دو دلیل را قبول نداشتیم بدل اضطراری بودن محاذات از میقات دلیل خاص میخواهد، و دلیلی هم نداریم.
[1]. جلسه 88، مسلسل 688، شنبه، 95.01.28.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته دوم: علی فرض اینکه محاذات میقات احرام باشد آیا محاذات از فوق و هوایی را هم که ممکن باشد حفظ محاذات، شامل میشود؟[2] مرحوم امام در تحریر میفرمایند و یشکل الإکتفاء بالمحاذاة من فوق کالحاصل لمن رکب الطائرة لو فرض إمکان الإحرام مع حفظ المحاذاة فیها، فلا یترک الاحتیاط بعدم الاکتفاء بها.
مرحوم گلپایگانی در حاشیه عروة میفرمایند و الظاهر کفایة الإحرام فی الطیّارة فوق المیقات إذا أحرز و تمکّن من الإحرام فیها.[3]
اصل بحث این است که بدون شک بر فردی که در آسمان موازی میقات است فوق المیقات اطلاق میشود، اما همه بحث این است که آیا بر این فرد حذاء المیقات اطلاق میشود یا خیر؟ حذاء که در صحیحه آمده بود معنا کردیم در لغت به حذاء الشیء أی بجنبه، همه بحث این است که اگر حذاء به معنای در طرف یمین و یسار شیء باشد اگر شیءای فوق شیء دیگر باشد آیا حذاء بر آن اطلاق میشود یا خیر؟ به نظر ما این اطلاق صحیح است یعنی این خط مستقیم که مکانی را با مکانی همسو قرار میدهد یمین و یسار در وقتی حذاء است که انسان روی زمین و است و میخواهد مرادف آن قرار گیرد، میگویند جلوتر از آن باشی از آن گذشتهای و اگر عقبتر باشی به آن نرسیدهای، پس حذاء آن یعنی طرف یمینش باشی یا یسار آن میشود حذاء، اگر در جهت فوق حساب کنیم باز هم حذاء معنا دارد، یک کیلومتر قبل از مسجد شجره است در آسمان و خط مستقیمی بکشند این خط یک کیلومتر قبل از شجره است و به حذاء آن نیست دو کیلومتر برود جلوتر و خط مستقیم به زمین بکشند بعد از شجره است و تجاوز عنه، اگر در آسمان در مکانی باشد که خط مستقیم آن به مسجد شجره برسد حذاء صادق است. لاقبله و لابعده. اینکه بعض المحققین گفته است که در جو اطلاق میشود بر او فوق المیقات نه بحذاء المیقات، صحیح نیست زیرا مانعة الجمع نیست، مگر شما در زمین سمت راست شجره باشید به شما میگویند علی یمین الشجرة اما محاذی هم اطلاق میشود همچنین در سمت چپ، اینجا هم فوق الشجرة سه حالت پیدا میکند گاهی فوق است قبل از شجره است و گاهی فوق است بعد از شجره است و گاهی فوق است اما بحذاء الشجره است. مؤید این معنا مرسله ابن الولید است که حتی برای استدلال کافی است. لمّا أسری برسول الله الی السماء فصار بحذاء الشجره. اگر روایت باشد یعنی امام صادق استعمال کرده و اگر هم روایت نباشد روات استعمال میکنند که وقتی پیامبر به معراج رفت به حذائ شجره رسید. پس معلوم میشود به فوق هم حذاء اطلاق میشود.
لذا اشکال مرحوم امام وارد نیست و حق با مرحوم گلپایگانی است.[4]
نکته سوم: بررسی محاذات جدّة
جمع کثیری از علماء میفرمایند در محاذات فرقی بین برّ و بحر در جواز احرام نیست. اصل این نکته صحیح است که محاذی بودن فرقی ندارد در دریا یا خشکی. لکن در کلمات بعضی مانند مرحوم ابن ادریس آمده است إن میقات أهل مصر و من صعد البحر جدة. این کلام ظاهرش این است که گویا جدة یکی از مواقیت است با اینکه أحدی از شیعه و اهل سنت نگفته است. لذا چنانکه صاحب جواهر اشاره دارند میفرمایند مقصود ابن ادریس از میقات بودن جدة، لأجل المحاذات است. این بحث در گذشته مثمر ثمر بود چون طریق بحر فراوان مورد استفاده بود. امروز اهمیت این بحث بیشتر شده زیرا هم طریق بحر عامر است و هم فرودگاه جدة و مبنی الحجاج جمع کثیری از حجاج را از أوطانشان به آنجا وارد میکنند. لذا بحث جدی مطرح است که آیا شهر جدة و فرودگاه جده که به نام مبنی الحجاج معروف است محاذی میقات هست یا خیر؟[5]
هر چند این بحث نه حکم شرعی است و نه موضوع مستنبط است مانند بحث وطن که بررسی آن وظیفه مجتهد باشد بلکه وظیفه اهل اطلاع است لکن چون مسأله کثیر الإبتلاء بوده فقهاء هم اظهار نظر کردهاند. به سه نظر اشاره میکنیم:
نظریه اول: مرحوم امام در مناسک میفرمایند کسانی که با هواپیما به حج میروند و میخواهند بعد از حج به مدینه مشرف شوند احتیاط آن است که بدون احرام بروند به جده[6] از اهل اطلاع بپرسند اگر جده یا حده معلوم شد محاذی میقات است محرم شوند و الا بروند به میقات دیگر مانند جحفه و از آنجا محرم شوند.
نظریه دوم: محقق خوئی میفرمایند احرام از جده حتی با فرض محاذی بودن آن با میقات مجزی نیست.[7] بر حاجی لازم است به یکی از مواقیت برود
نظریه سوم: یکی از اعلام از مدرسه قم حفظه الله میفرمایند: با ملاحظه نقشههای جغرافیایی وسط شهر جده و سالن بزرگ فرودگاه قبل از پل بزرگ محاذی جحفه است و جحفه در طرف چپ محرم قرار میگیرد.[8]
یکی از اعلام نجف حفظه الله میفرمایند: با ملاحظه نقشه های جغرافیایی نقطه محاذی جحفه در جنوب شرقی جده واقع است و طبق این نظر کارشناسی فرودگاه جده محاذی نیست و طبق نظر احد الاعلام که سالن فرودگاه کافی بود اما طبق بعض اعلام نجف فرودگاه قبل میقات است . لذا تصریح میکنند با نذر میشود در فرودگاه جده محرم شود زیرا قبل میقات است.[9]
[1]. جلسه 89، مسلسل 689، یکشنبه، 95.01.29.
***************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
موضوع شناسی محاذات جده ارتباط به مجتهد ندارد زیرا موضوع مستنبطه شرعیه هم نیست. لذا اگر هم مجتهدی نظری اعلام کرد مقلد او نمیواند تعبدا در تشخیص این موضوع به آن عمل کند مگر اینکه وثوق به کلام او و تحقیق کارشناسی او پیدا کند. تحقیقی که توسط بعض شیعیان منطقه و مدینه و مکه[2] که دو تحقیق انجام داده بودند، اعلام میکردند طبق نقشههای دقیق جده یا فرودگاه آن محاذی میقات نیست نه محاذی میقات جحفه است و نه محاذی میقات یلملم، در یکی دو سال قبل هم بعض فضلاء با بعض متخصصین سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی تحقیقی داشتند که این هم با نقشهها منتشر شده و نتیجه آن این است که طبق تعریف اعلام از محاذات که شخص به إتجاه مکه است یک خط مستقیم به مکه و سمت راست یا چپ او به میقات کشیده شود و او وسط زاویه قائمه قرار گیرد، سبق این نگاه زاویه قائمه 90 درجه داخل دریای سرخ است و فرودگاه جده و خود شهر جده بعد از محاذات میقات است. به شکلی که اگر کسی کنار فرودگاه جده بایستد روبه شهر مکه نسبت او به میقات یک زاویه منفرجه است با حدود 118 درجه و این مقدار در محاذات را حتی عرف هم تسامح نمیکند. لذا به تسامح عرفی هم نمیتوان گفت فرودگاه جده محاذی میقات است. نسبت به یلملم هم فرودگاه جده یک زاویه حادّه سی درجه است نه زاویه قائمه پس طبق این تحقیقات و نظر اهل خبره که انسان وثوق به اقوال این دو گروه پیدا میکند. پس آنان که احرام از محاذات را کافی میدانند یا احرام از قبل محاذات را به نذر کافی میدانند فرودگاه جده نه محاذی است و نه منطقهای است که با نذر احرام از آنجا صحیح باشد زیرا بعد محاذی میقات است. فعلیه وارد به شهر جده بحرا یا جوّا برای ورود به مکه احتیاج به رفتن به میقات خواهد داشت.[3]
نکته چهارم: کشف خلاف در میقات یا محاذات
سید صاحب عروه، مرحوم حکیم و محقق خوئی به نکتهای اشاره میکنند که اگر کسی بر اساس حجت معتبر احراز کرد محاذات میقات را و سپس کشف خلاف شد. همین نکته با همین ملاک بحث در خود میقات هم مطرح است. حاجی به نزدیک رابِغ رسید گفتند اینجا جحفه است و محرم شد و سپس کشف خلاف شد، یا در وادی مَحرم احرام بست و سپس کشف خلاف شد و گفتند السیل الکبیر میقات بوده، اینجا کشف خلاف به حجت معتبر صوری دارد که به دو صورت اشاره میکنیم:
صورت اول: از میقات یا محاذات نگذشته مجزی نیست
این فرد هنوز از محاذات یا میقات در فرض دوم نگذشته است مجال برای احرام باقی است فرض کنید برید البعث را گفتند وادی عقیق است و محرم شد و آمد در منطقه غمره کشف خلاف شد، لابد از احرام مجدد است از محاذات یا میقات. یا نزدیک مکه رسیده است گفته بودند جده محاذی میقات است و کشف خلاف شد، اینجا اشکالی نیست در اینکه اگر فرصت تدارک دارد عمل او مجزی نیست زیرا در اصول در بحث إجزاء به تفصیل بیان کردهایم که أمارات و حجج شرعیة مخصوصا حجج امضائیه اگر کشف خلاف شد مجزی عن الواقع نیستند دلیلی که بینة یا خبر ثقه حجت است که امضاء بناء عقلاء است، عقلاء اینگونه امارات را در صورت کشف خلاف مجزی عن الواقع نمیدانند که شارع هم بگوید مجزی است، لذا در صورت اول بدون شک آنانی که میگویند امارات مجزی عن الواقع نیست اینجا یکی از مصادیقش هست و اماره در صورت کشف خلاف مجزی عن الواقع نیست.
محقق خوئی میفرمایند هر چند در سایر موارد کسی قائل شود امر ظاهری مجزی از امر واقعی است و إعادة و قضا ندارد اما در محل بحث ما نکته خاصی در میقات و محاذات است که بالخصوص نمیتوانیم قائل به إجزاء شویم هر چند در سایر موارد قائل به إجزاء باشیم. توضیح مطلب ایشان این است که میفرمایند آنانی که قائل به إجزاء هستند إجزاء در صورتی است که امر واقعی باشد و حکم واقعی به متعلقی تعلق گرتفه است، با فرض وجود حکم واقعی اخلال شود به یکی از أجزاء و شرائط عمل لأجل قیام حجة ظاهری ثم انکشف الخلاف. قائلین به إجزاء میگونید این عمل ناقص چون مولا فرموده همین را انجام بده و به حکم ظاهری عمل کن قائم مقام عمل کامل قرار میگیرد و مجزی است اما اگر امر ظاهری در موردی اقامه شد که اصلا حکم واقعی آنجا نیست بلکه تخیل حکم واقعی است اینجا إجزاء بی معنا است زیرا از چه چیزی میخواهد مجزی باشد. دو مثال میزنند:
مثال اول: زید در زندان است، ساعت ده صبح بینة قائم شد اذان ظهر گفتهاند أدله میگوید عمل کند به حکم ظاهری و نماز خواند، سپس کشف خلاف شد، هل یتصور أحدٌ هنا القول بالإجزاء.
مثال دوم: محبوس قام له حجةٌ که الآن ماه رمضان است در حالی که در واقع ماه شعبان بود ه و با قصد قربت ده روز روزه گرفت و سپس کشف خلاف شد.
میفرمایند ما نحن فیه هم از همین قبیل است که این فرد قبل محاذات یا میقات محرم شده است و احرام از این مکان ماننند صوم شعبان و صلاة قبل اذان ظهر است و إجزاء معنا ندارد.
این کلام ایشان تعریض به مرحوم حکیم در مستمسک است. مرحوم حکیم مانند بیانی که ماداشتیم میفرمایند چون قائل نیستیم امارات در صورت کشف خلاف مجزی است اینجا هم علی القاعده میگوییم مجزی نیست. محقق خوئی میفرمایند اگر جاهای دیگر هم قائل به اجزاء باشید اینجا باید بگویید فرق دارد و مجزی نیست.
عرض میکنیم: کلام ایشان صحیح نیست و قیاس مورد به صلاة و صوم قبل وقت مع الفارق است. لذا اگر کسی قائل شود امر ظاهری مقتضی إجزاء است در بحث میقات باید قائل به إجزاء شود. بیان مطلب این است که چه حج را مانند بعضی واجب مشروط بدانیم یا مانند محقق خوئی واجب معلق بدانیم، تعلیق شده به أشهر حج یا خروج رفقه و کاروان با فرض استطاعت لذا با آمدن أشهر حج یا خروج رفقة و کاروان وجوب حج فعلی است. پس الآن که این فرد قبل المیقات یا قبل المحاذات محرم شده است حج بر او بالفعل واجب بوده، یک حکم واقعی به او تعلق گرفته است که حُجَّ، شرط صحت احرام کونه فی المیقات یا محاذی میقات سات پس وجوب واقعی حج معلق به میقات نیست، بودن در میقات شرط اختیاری است مانند وضوء نسبت به نماز، حال امر ظاهری قائم شد که این مکان محاذات یا میقات است یعنی شرط صحت حجی که واجب فعلی شده داریم، شرط اختیاری تخلف شده است و شرط احرام من المیقات بود اما شرط بود برای حکم واقعی امتثال حج، پس حکم واقعی بوده است شرطش تخلف شده است حجت ظاهری شرط را مختل کرده است، قائلین به إجزاء همینجا معتقد به إجزاء هستند هر چند ما قبول نداریم. لذا فرقی نیست بین این مورد و مثال ما، به محقق خوئی میگوییم مثال صحیح این است که بعد الوقت که صلاة وجوبش فعلی شد اگر بینه شهادت داد که این آب مضاف نیست بلکه مطلق است و با چنین وضوئی نماز خواند سپس کشف خلاف شد، قائلین به إجزاء میگویند توضّأ بالماء المطلق اینجا شرط نیست زیرا حجت ظاهری میگوید یا با آب مطلق وضوء بگیر یا با آب مضافی که حکم ظاهری میگوید مطلق است. در مثال نماز قبل وقت قبول است که هیچ حکم واقعی نیست که حکم ظاهری جای آن را پر کند. پس کاملا بحث إجزاء اینجا تصویر دارد و امر ظاهری تصرف در شرط میکند که یا از میقات محرم شو یا از جایی که ثقه گفته میقات است.
[1]. جلسه 90، مسلسل 690، دوشنبه، 95.01.30.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
صورت دوم: وارد مکه شده است
بعد از ورود به مکه کشف خلاف شده و زمان برای بازگشت ندارد. این مسأله را در احکام احرام مرحوم امام بیان میکنند که خواهد آمد.
صورت سوم: بعد از حج یا عمره بوده.
بعد از پایان حج یا عمره کشف خلاف شود. این مسأله را در احکام احرام مرحوم امام بیان میکنند که خواهد آمد.
نکته پنجم: نه از میقات عبور میکند نه محاذات
نکته ای آقایان دارند که البته نظر ما در این مسأله روشن است اما طرح کلام آقایان برای کارورزی فقهی اصولی مناسب است. فردی که نه از میقات عبور میکند نه از محاذات میقات وظیفهاش چیست. ما قبلا گفتیم رفتن به میقات هر چند کسی که از مسیری رفته که مرور به میقات نمیکند واجب است و باید برود از میقات محرم شود.
صاحب جواهر در ج18، ص118 فرمودهاند چنین فرضی قابل تصویر نیست زیرا کسی که میخواهد به مکه بیاید و به أحد المواقیت نرود، بالأخره برای ورود به مکه لامحاله بر محاذات میگذرد[2] به تبع ایشان بعض دیگر از متأخران مانند سید صاحب عروة و بعض دیگر هم همین نکته را اشاره کردهاند.
عرض میکنیم: اولا: از وقتی طریق هوایی متداول است روشن است که حاجی میتواند از طریق جو به جده بیاید و از جده به طرف مکه حرکت کند نه از میقات میگذرد نه محاذی آن.
ثانیا: همه فقهاء که مطلق محاذات را قبول ندارند، بعضی فتوایشان اعتبار محاذات قریبه است د راین صورت در مسیر زمینی جاهایی هست که محاذات میقات هست اما قریب نیست. پس موضوع این مسأله امروز هم مبتلا به است هم قابل تصویر. لذا فقهاء این بحث را از نظر حکم در دو مرحله بحث کردهاند:
1ـ از أدله خاصه و روایات چه استفاده میکنیم؟
2ـ اگر نسبت به ظهور أدله خاصه دچار تردید شدیم مقتضای اصول عملیه چیست؟
مرحله اول: مقتضای نصوص خاصة فقط میقات است
قبلا گفته ایم دو نظریه در مسأله وجود دارد. [3]
نظریه اول: أدله مواقیت دلالت میکنند بر اینکه قاصد الحج برای احرام باید به مواقیت برود یا به قول مشهور به محاذات میقات. مانند اینکه حاجی برای وقوف باید به مشعر و عرفات برود و برای مبیت برود به منی سواء مرّ علیها أم لم یمرّ.
نظریهای که ما هم انتخاب کردیم این بود که احرام از مواقیت لازم است مطلقا چه طریقش به میقات باشد یا نباشد. این بیان را از ذیل روایات معتبر باب مواقیت استفاده کردیم. مقلا روایت صحیحه بود که لاینبغی لأحد أن یرغب عن مواقیت رسول الله گفتیم اطلاق دارد که چه مرّ علیها أم لم یمرّ. لیس لأحد أن یعدو من هذه المواقیت إلی غیرها. این اطلاق را که قبول کردیم وضع ما در نکته پنجم روشن است و حکم معلوم است بر طبق أدله که هر جا که حاجی هر جا که هست برای احرام باید خودش را به میقات برساند.
اما اگر اطلاق این أدله را قبول نکردیم و گفتیم ممکن است صدر روایات قرینه بر ذیل باشد که لاینبغی لأحدٍ یعنی لاینبغی لأحد یمرّ علی المیقات أن یرغب عن هذه المواقیت. کسی که مسیر راهش به مکه از مواقیت است حق ندارد جای دیگر محرم شود، اما کسی که مرور بر میقات نمیکند او هم باید میقات رود، این أدله مثبت این معنا نیست. لذا بعض اعلام از مکتب قم میفرمایند اگر کسی طریقی را انتخاب کرد که نه به میقات و نه به محاذی آن میرسید از هر جا خواست میتواند محرم شود حتی أدنی الحل هم لازم نیست. [4]
نظریه دوم: سید صاحب عروه و جمع دیگر میفرمایند کسی که مرور به میقات یا محاذی آن ندارد باید به أدنی الحل برود. به این دلیل که از طرفی مواقیت محل احرام است لمن یمرّ علیها، از طرف دیگر فردی که مرور به میقات ندارد احرام از میقات بر او واجب نیست و از جهت دیگر قصد دارد برای اعمال وارد مکه شود، روایات میگوید بدون احرام حق نداری وارد حرم شوی مدلول التزامیاش این است که أدنی الحل میقات است برای کسی که تا الآن محرم نشده است.
عرض میکنیم: چنانکه محقق خوئی هم اشاره میکنند اثبات این قول با این دلیل مشکل است. ما دو طائفه روایت داریم یکی میگوید بدون احرام حق ورود به مکه ندارد، طائفه دیگر میگوید فرد بدون احرام حق ندارد وارد حرم بشود. در وجه جمع دو نظریه است:
یکم: برای ورود به مکه احرام لازم است نه حرم و روایاتی که میگوید برای ورود به حرم محرم شوید مقصودشان مکه است که ما قبلا این را استظهار کردیم.
دوم: بعض دیگر میگویند مقصود از ورود به مکه ورود به حرم است لذا برای ورود به حرم باید محرم شود، اما آیا این نکته دلالت میکند که میقات و محل احرام برای حج أدنی الحل است، چنین مدلولی ندارند. آن روایات میگوید میقات برای کسی است که یمرّ علیها، خوب کسی که مرور بر میقات ندارد سید صاحب عروة میگویند حتما در أدنی الحل محرم شود این به چه دلیل است؟ ممکن است در جده محرم شود یا در بین راه محرم شود.[5]
لذا از روایات نمیتوان استفاده کرد میقات من لم یمرّ علی المیقات، أدنی الحل است.
مرحله دوم: مقتضای اصول عملیه
بعضی مانند صاحب تفصیل الشریعة میفرمایند ما برای روایات و أدله مواقیت اطلاق قائل نیستیم، از أدله خاصه دست ما کوتاه است، نوبت میرسد به اصول عملیه مثلا شک داریم آیا وظیفه این فرد بازگشت به میقات است یا نه لازم نیست میقات برود بلکه از أدنی الحل محرم شود. مقتضای اصول عملیه چیست؟
مرحوم حکیم در مستمسک فرمودهاند ما شک داریم آیا احرام از میقات یعنی قبل از أدنی الحل بر این فرد واجب است یا نه؟ أصالة البرائة از وجوب احرام قبل از أدنی الحل جاری میکنیم، نتیجه میگیریم وظیفه این فرد احرام از أدنی الحل است.
محقق خوئی اینجا بحث مبسوط اصولی دارند. ابتدا اشکال میکنند به مرحوم حکیم که این اصلی که شما جاری کردید دو اشکال دارد:
1ـ اصل مثبت است. شما میفرمایید شک داریم آیا احرام قبل از أدنی الحل یعنی از مواقیت واجب است یا نه؟ أصالة البرائة میگوید احرام از میقات لازم نیست. شما نتیجه میگیرید پس احرام از أدنی الحل واجب است.
2ـ در اصول تثبیت شده که در اطراف علم اجمالی اصول عملیه جاری نمیشود زیرا با تعارض ساقط میشود، در ما نحن فیه یک علم اجمالی داریم با سه طرف، اجمالا میدانم یا برای کسی که مرور به میقات نمیکند احرام از هر مکانی جایز است که این خلاف اجماع است، دو احتمال دیگر داریم که طرف علم اجمالی است، حال که احرام میخواهد دوران امر است بین اینکه این حاجی یا میقاتش مواقیت خمسه باشد و یا أدنی الحل باشد، چگونه در یک طرف علم اجمالی اصل جاری میکنید. اصل این است که احرام از مواقیت لازم نیست طرف مقابل هم شک دارد احرام از ادنی الحل واجب شده یا نه برائت جاری میکند و تعارضا تساقطا. در اطراف علم اجمالی نمیتوانید اصل جاری کنید. پس کلام مرحوم حکیم باطل است. سپس محقق خوئی برای اثبات کلامشان میفرمایند مسأله اطراف علم اجمالی است ممکن است بگوییم دوران امر بین اقل و اکثر است و مشهور قائلاند که ما از أقل معینا برائت جاری میکنیم نتیجه میگیریم مخیر است و میتواند از أدنی الحل محرم شود لکن محقق خراسانی و محقق نائینی طبق مبانیشان در محل نزاع باید أصالة الإشتغال جاری کنند. عبارات محقق خوئی را ببینید و نسبت به محقق خراسانی و محقق نائینی را ببینید تا بررسی کنیم.
[1]. جلسه 91، مسلسل 691، سه شنبه، 95.01.31.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
محقق خوئی فرمودند طبق نظر مشهور مسأله داخل است در بحث اقل و اکثر یا دوران بین تعیین و تخییر. گویا طبق نظر مشهور شک داریم آیا خصوصیت احرام من المواقیت برای من لم یمرّ أخذ شده یا نه؟ برائت از خصوصیت جاری میکنیم میگوییم احرام چه از مواقیت و چه از أدنی الحل مجزی است، مخیر است برگردد میقات یا از أدنی الحل محرم شود. بعد میفرمایند اما به نظر محقق خراسانی و محقق نائینی محل جریان أصالة الإشتغال است. به دو بیان مطلب را تثبیت میکنند:
بیان اول: میفرمایند بیان محقق خراسانی این است که بحث أقل و اکثر گاهی در اعمال کثیره است که شک در یک جزء زائد دارد مثلا یقین دارد نماز 9 جزئی واجب است، شک دارد سوره هم واجب است یا خیر، جزء دهم مشکوک است اینجا میفرمایند قبول داریم برائت از وجوب این جزء جاری میشود و میگوییم سوره واجب نیست، اما در أقل و اکثر گاهی دوران امر بین عام و خاص است، نمیدانیم مولا فرموده است أعتق رقبة یا أعتق رقبة مؤمنة، رقبة و رقبة مؤمنة مانند نماز 9 و 10 جزئی نیست که یک پیکر باشند، بلکه دو وجود مستقل و متبایناند نمیتوانیم بگوییم شک در خصوصیت زائده دارم لذا برائت عقلی یا نقلی جاری کنیم. اینجا یا رقبة مؤمنة عتقش لازم است یا ضد آن که رقبة غیر مؤمنة است. لذا محقق خوئی میگویند محقق خراسانی فرموده اگر اقل و اکثر رابطهشان عام و خاص بود عقل میگوید باید احتیاط نمود و رقبة مؤمنة را آزاد کرد و ما نحن فیه طبق مبنای محقق خراسانی از این باب است زیرا شک دارد آیا خصوص احرام از مواقیت خمسة واجب است یا از جامع بین مواقیت خمسة و أدنی الحل، رابطه بین مواقیت خمسة و قدر جامع رابطه عام و خاص است لذا طبق نظر محقق خراسانی اینجا احتیاط واجب است و باید فرد به مواقیت خمسة برود.
بیان دوم: محقق خوئی میفرمایند محقق نائینی هم در اصول نظیر همین نظریه را بیان کردهاند که در دوران امر بین تعیین و تخییر اگر دو فرد یکی واجد خصوصیت معین و دیگری فاقد آن که بگوییم انسان مخیر است بین واجد و فاقد، اگر عرف بین این دو فرد تباین دید نمیشود برائت از خصوصیت جاری کرد و باید احتیاط کنیم. مثلا دوران امر در موضوع حکم بین جنس و نوع بود، شک داریم مولا فرموده است اطعم حیوانا أو أطعم انسانا. به دقت عقلی انسان و حیوان جنس و نوع است و گویا اقل و اکثر است، نوع حاوی فصل هم هست به علاوه جنس، حاوی خصوصیت است و حیوان أعم است لکن اینجا نمیتوانیم برائت از خصوصیت انسان جاری کنیم زیرا عرف أقل و اکثر نمیبیند و تعیین و تخییر هم نیست بلکه عرف میگوید دوران امر بین متباینین است. حیوان یک وجود مستقل و انسان یک وجود مستقل دیگر است، چون دوران امر بین متباینین است لذا أصالة الإشتغال حاکم است و مخیر نیست بلکه باید احتیاط شود به اکرام انسان. محقق خوئی میفرمایند در ما نحن فیه هم محقق نائینی باید بفرمایند مواقیت خمسه با جامع بین مواقیت و أدنی الحل جنس و نوع هسهتند لذا نمیتوان برائت از خصوصیت مواقیت جاری کرد، بلکه باید احتیاط کرد و احرام حتما باید از مواقیت خمسه باشد.
در پایان نظر خودشان را بیان میکنند که ما مبنای محقق خراسانی و محقق نائینی را قبول نداریم لذا در دوارن امر بین أقل و أکثر یا تعیین و تخییر برائت از تعیین جاری است و ما مخیر هستیم اما میفرمایند تخییر سه طرف دارد اینجا چون سه قول داریم و شک سه طرف دارد، چون در واقع یا احتمال میدهیم احرام از مواقیت خمسه لازم باشد و احتمال میدهیم احرام از أدنی الحل کافی باشد و احتمال سوم هم قولی است در مسأله که گفته شده به مسافتی که به اندازه اقرب المواقیت است وقتی رسیدی محرم شوید. ذات عرق فاصله اش تا مکه 79 کیلومتر است و شما که به میقات مرور نمیکنی از هر طرف به 79 کیلومتری مکه رسیدی محرم شو. محقق خوئی میفرمایند چون ثبوتا سه قول است و علم داریم یکی از اینها میقات است در دوران امر بین اعم از این سه یا مواقیت خمسه قائل هستیم که مخیر است بین این سه مورد.
عرض میکنیم: این کلام محقق خوئی هم نظریهای که به مشهور نسبت دادهاند هم نگاه خودشان هم انتسابی که به محقق خراسانی دادهاند هر سه مشکل دارد.
[1]. جلسه 92، مسلسل 692، چهارشنبه، 95.02.01.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نسبت به کلام محقق خوئی به چند جواب اشاره میکنیم:
اولا: در کلام ایشان گاهی تعبیر شد به دوران بین اقل و اکثر و گاهی تعبیر شد به دوران بین تعیین و تخییر و گویا این دو را واحد و دارای حکم واحد فرض کردهاند در حالی که چنین نیست. دوران امر بین اقل و اکثر با دوران بین تعیین و تخییر از باب واحد نیستند.
ثانیا: تصویر بحث در ما نحن فیه و تصویر شک دو گونه است:
1ـ گاهی تصویر چنین است که یقین داریم بر من یمرّ بالمیقات احرام واجب است اما نمیدانیم آیا احرام او مقید و مشروط به مکان مخصوص است یا خیر؟ از این نگاه اقل و اکثر است زیرا شک در قید زائد است، برائت از خصوصیت زائده جاری میکنیم و میگوییم مکان مخصوص شرط احرام نیست.[2] اما محقق خوئی این تصویر را رد کردند و فرمودند ما یقین داریم که مکانی برای احرام لازم است اما شک در این است که آیا مکان احرام، مواقیت خمسه است یا جامع بین مواقیت و أدنی الحل است؟ اگر شک به اینگونه تصویر شد که میشود دوران بین تعیین و تخییر، چگونه به مشهور نسبت میدهید که مشهور برائتی هستند؟ اینجا مشهور احتیاطی هستند، میگویند احرام از مواقیت خمسه یقینا مسقط تکلیف است اما احرام در أدنی الحل نمیدانیم مسقط تکلیف هست یا نه اشتغال یقینی برائت یقینی میطلبد لذا انتساب ایشان به مشهور که اینجا دوران ام ربین تعیین و تخییر است و آنان برائتی هستند صحیح نیست.
ثالثا: ایشان به صاحب کفایه هم نسبت دادند که در دوران امر بین عام و خاص احتیاطی هستند و مثال زدند به شک بین أعتق رقبة و أعتق رقبة مؤمنة، جالب است که محقق خراسانی در این مثال برائتی است نه احتیاطی، از این نسبت تعجب است، تصریح میکند محقق خراسانی که شک در قید زائد است و یقین داریم عتق رقبة واجب است نمیدانیم وجوب به قید ایمان هم تعلق گرفته یا نه برائت از قید ایمان جاری میکنیم.
مثال محقق خراسانی برای دوران بین عام و خاص و جریان احتیاط مثال محقق نائینی است که جنس و نوع بود. اگر شک داریم مولا فرموده أطعم حیوانا أو انسانا هر چند به دقت عقلی به جنس حیوان اطعام تعلق گرفته اما شک داریم به قید زائد (ناطق) که نوع است وجوب اطعام تعلق گرفته یا نه به دقت عقلی شاید واجب باشد اما محقق خراسانی میفرمایند عرف این دو مثال را اقل و اکثر نمیداند بلکه متباینین میدانند، فرموده أطعم انسانا یا اطعم حیوانا این دو را متباین میداند لذا مانند دوران بین متباینین و عدم دلیل بر تعیین یکی از آن دو احتیاط لازم است.
پس در تطبیق نشرطه محقق اصفهانی هم بر مثال خلطی اتفاق افتاده که شاید از مقرر باشد.
لذا از نگاه خود محقق خوئی که اینگونه تصویر کردند یقین داریم احرام مکان میخواهد و یقین داریم از مواقیت خمسه مجزی است، شک در اجزاء أدنی الحل داریم باید قائل به وجوب احتیاط بشوند نه أصالة البرائة.[3]
مسأله ششم: طرق اثبات محاذات
یک مسأله تکراری است که میفرمایند حال که محاذات ثابت شد میقات است کیفیت ثبوت محاذات و طرق ثبوت آن مانند سایر مواقیت است یا علم داشته باشد یا بینة شرعی یا خبر عدل واحد باشد که گذشت. اینجا اضافه میکنند چون محاذات یک بحث جغرافیایی هندسی هم ممکن است باشد اگر اهل خبره با قواعد علمیه محاذات را تشخیص دادند و از تشخیص آنها برای انسان ظن حاصل شد، ظن حاصل از تشخیص اهل خبره با قواعد علمیه هم حجت است.
این را هم بررسی کردیم که گاهی نظر فقیه این است که از أدله استفاده میشود قول اهل خبره مطلقا حجت است که میشود مانند بینة هر چند ظن شخصی برای فرد پیدا نشود و الا اگر فقیه قول اهل خبره را دلیل بر حجیتش ندارد این قید مع حصول ظن شخصی قول اهل خبره در محاذات حجت است کلام صحیحی نیست زیرا دلیل خاص بر حجیت این ظن نداریم، اگر دلیل خاص بر حجیتش نداریم چرا ظن حاصل از قول اهل خبره حجت باشد.[4] پس این نکته هم مورد تأمل است.
مرحوم امام در سه مسأله بحث محاذات را حکما و موضوعا مورد بررسی قرار دادند مسائل 4 و 5 و 6 تحریر که در هر سه مسأله ما فی الجمله با ایشان مخالفت کردیم هم در حکم محاذات هم در موضوع و تعریف محاذات هم در طرق ثبوت محاذات. این سه مسأله را با توضیحات ما بازسازی کنید و مکتوب ما ببینیم.
مسأله هفتم: سه میقات دیگر
مرحوم امام بعد از بحث محاذات میفرمایند غیر از شش میقات مذکوره (پنج میقات معروف و یکی هم محاذات)، که میقات عمره تمتع است سه میقات دیگر هم باید برریس شود:
مورد اول: مکه
مکه میقات حج تمتع است. در سابق در شمارش اعمال حج به تفصیل میقات حج تمتع را بررسی کردیم.[5]
مورد دوم: دویرة اهله
گفته شده منزل میقات دو گروه است:
گروه اول: من کان منزله دون المیقات إلی مکة.
شکی نیست در اینکه دویرة الأهل فی الجمله میقات است نصّاً و فتوا و صاحب جواهر میفرماید: بلاخلاف فیه بل الإجماع بقسمیه علیه. روایات فراوانی هم داریم که صاحب وسائل بابی را اختصاص داده به این مسأله. صحیحه معاویه بن عمار باب 17 ابواب مواقیت من کان منزله دون الوقت الی مکه فلیحرم من منزله. صحیحه مِسمَع در همین باب عن ابی عبدالله علیه السلام إذا کان منزل الرجل دون ذات عرق إلی مکة فلیحرم من منزله.
اشکال: ممکن است اشکال شود که ذات عرق را که میقات ندانستید روایاتی که میگوید ذات عرق میقات است را حمل بر تقیه کردید و گفتید میقات تا غمرة است.
جواب: به استدلال ما ضرر نمیزند و فرض کنید میقات تا غمره باشد ذات عرق بعد از غمره است و کسی که منزلش بعد از ذات عرق باشد مسلما منزلش بعد المیقات است لذا باید از منزلش محرم شود و ذات عرق چه میقات باشد یا نه فردی که منزلاش بعد ذات عرق است پس منزلش بعد المیقات است به طرف مکه.
شهید ثانی نکتهای فرمودهاند و مرحوم حکیم حاشیه بر آن دارند و محقق خوئی اشکالی به مرحوم حکیم دارند که به نظر ما کل مطلب ثمرهای ندارد و ساقط است لذا به اختصار اشاره میکنیم. شهید ثانی فرموده قرب و بعد گفته الی مکه باشد و اگر در عمره ملاک باشد قرب و بعد مسافت تا مکه لحاظ میشود زیرا کسی که میخواهد عمره انجام دهد اول بیاید مکه اما اگر فرد بخواهد برای حج إفراد محرم شود مسافت منزلش را تا عرفات حساب کند ببینید کمتر از مسافت میقات است یا نه؟ نه تا مکه زیرا حاج مفرد لازم نیست متوجه مکه بشود بلکه میتواند مستقیم برای اعمال به عرفات برود. مرحوم حکیم در مستمسک میفرمایند این نزاع لفظی است و در واقع کسی که منزلش دون المیقات إلی مکه است لازمهاش این است که به عرفات هم نزدیتر است منزلش لذا نزاعی نیست. محقق خوئی با توضیحاتی میفرمایند تفاوت است بین أقرب به مکه یا اقرب به عرفات، ممکن است فرد منزلش بین عرفات و مکه باشد یا کسی در جهت مقابلش باشد لذا منزلش به مکه اقرب باشد یا منزلش به عرفات أقرب باشد و در بعض صور احرام از میقات و در بعض صور احرام از مکه.
عرض میکنیم: ثمرهای برای این بحث نیست زیرا اصلا ملاک قرب و بعد مسافتی نیست که محاسبه شود چنانکه خود مرحوم حکیم و محقق خوئی هم قبول دارند که مضمون این روایات میگوید که افراد دو قسم هستند یا منزلشان قبل از میقات است به سمت مکه یا بعد از آن، اگر قبل از میقات است باید از آنجا محرم شود و اگر بعد از میقات است لازم نیست برگردد به میقات و در آنجا محرم شود بلکه از منزلش محرم میشود.
[1]. جلسه 93، مسلسل 693، یکشنبه، 95.02.05. دیروز به جهت سوم أیام البیض ماه رجب 1437 تعطیل بود. (وفات حضرت زینب سلام الله علیها هم دیروز بود).
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته: منزل بین دو میقات باید به میقات دوم برود
کسی که منزلش بین المیقاتین باشد حکمش چیست؟ مثلا وادی فرع بعد از شجره و قبل جحفه است. حکم منوط به این است که در روایات و این أدله ما میقات را عام استغراقی بدانیم یا عام مجموعی؟ اگر "منزله دون المیقات" عام استغراقی باشد، حکم منحل میشود به تعداد افراد، یعنی من کان منزله دون میقاتٍ من هذه المواقیت إلی مکة، در نتیجه ساکن وادی فرع منزلش دون میقاتی از مواقیت است به مکه پس باید از منزلش محرم شود. هر چند در اصول بیان شده که اصل در عموم، استغراقی بودن است[2] لکن به نظر ما قرینه داریم که عموم در این روایات به نحو عام مجموعی است. قرینه هم روایت هشتم باب 17 صحیحه معاویة بن عمار من کان منزله دون هذه المواقیت مما یلی مکه فمیقاته منزله. این روایت ظهور دارد در اینکه مقصود عام مجموعی است هر کسی که منزلش دون این مواقیت باشد مما یلی مکه، اگر عام استغراقی بود باید میفرمودند دون میقاتٍ من هذه المواقیت. پس کسی که منزلش بین دو میقات است باید به میقات دوم برود و در مثال به جحفه باید برود.
گروه دوم: اهل مکه
گروه دومی که گفته شده میقاتشان منزل آنان است اهل مکه هستند. روشن است که حج تمتع آنان از شهر مکه است، بحث در دو مورد دیگر است یکی مکی که اگر حج قران یا افراد میخواهد انجام دهد از کجا محرم شود؟ دیگر اینکه مکی بخواهد عمره مفرده انجام دهد از کجا محرم شود.
نسبت به حج قران و افراد جمع کثیری از فقهاء بلکه از تذکره علامه نقل شده است که ادعای نفی الخلاف که مکی برای حج قران و افراد از منزلش محرم شود میقات او دویرة أهله است، مرحوم امام در تحریر میفرمایند: الثانی دویرة الأهل أی المنزل و هی لمن کان منزله دون المیقات إلی مکه بل لأهل مکة و کذا المجاور الذی انتقل فرضه الی فرض اهل مکة[3] و إن کان الأحوط احرامه من جعرانه فإنهم (من کان منزله دون المیقات، اهل مکه و مجاور مکه) یحرمون لحج الإفراد و القران من مکة. چند نکته باید بررسی شود:
1ـ آیا میقات مکی برای حج قران و افراد منزل او است یا أدنی الحل؟
2ـ مجاوری که تعریفش قبلا گذشته است آیا برای احرام در حکم اهل مکه است یا خیر؟ بعضی قائل به تفصیل هستند که مکی از منزل و مجاور از أدنی الحل محرم شود.
3ـ وجه اینکه مرحوم امام احوط استحبابی دارند که مجاور بجای مکه از جعرانه محرم شود وجه احتیاط استحبابی چیست؟
نکته اول: کسانی که میگویند اهل مکه برای حج قران و افراد از منزلشان محرم شوند سه دلیل بر این معنا اقامه کردهاند:
دلیل اول: تمسک به نصوص معتبرهای است که میگوید من کان منزله دون المیقات الی مکه فیحرم من منزله. اطلاق این أدله شامل اهل مکه هم میشود چنانکه محقق داماد اشاره میکند که الی مکه اشاره به جهت است و کسی که به طرف مکه اتجاه دارد اگر منزلش دون المیقات باشد باید از منزلش محرم شود و کیس که در خود مکه هم هست منزلش دون المیقات است لذا وظیفه او احارم از منزل است.
عرض میکنیم: این استدلال به ظهور این روایات قابل قبول نیست، زیرا ظاهر روایات این است که دو اتّجاه در این روایات تصویر میشود، فردی که متوجه الی مکه هست، این قید در موضوع أخذ شده که این فرد از منزل محرم شود. این روایات نسبت به کسی که منزلش در مکه است ساکت است. اگر منزل در مکه است چه کند؟ از مسجد الحرام محرم شود یا منزلش یا از أدنی الحل؟ دلالتی بر این معنا ندارد. لذا تمسک به ظهور این روایات چون قید الی مکه در موضوع آمده قابل قبول نیست.
دلیل دوم: تمسک به مرسله صدوق است. دلیل اول در موضوعش قید إلی مکه آمده لذا من فی المکه را شامل نمیشد لکن در مرسله صدوق این قید نیست. سئل الصادق علیه السلام عن رجل منزله خلف الجحفه من أین یحرم قال من منزله. این مرسله را صدوق مسقیما به امام نسبت داده است لذا مانند مرحوم امام باید معتبر بدانند. تلمیذشان در تفصیل الشریعة میفرماید مرسلة الصدوق المعتبرة. امام ترک استفصال کردند نسبت به اینکه منزل در مکه هست یا نه؟ پس روایت اطلاق دارد.
محقق خوئی اشکال دلالی نمودهاند که خلف و أمام دو امر اضافی اعتباری هستند که باید دو مکان در آنها تصویر شود، فرض کنید کسی از مکانی متوجه مکان دیگر است میگوید مکان اول پشت سر او است. پس کسی که متوجه به مکه است چون به سمت مکه میرود خلف نسبت به او صادق است، اما اگر کسی منزلش در خود مکه است متّجه به مکان دیگر نیست، منزله خلف المیقات بر او صادق نیست.
عرض میکنیم: در صدق خلف و أمام إتجاه به سمت دیگر ملاک نیست بلکه ملاک بودن یک شیء است خلف انسان یا قدّام انسان، این إتجاه به مکان دیگر معنا ندارد لذا اگر یک محلی پشت سر فرد باشد به فاصله یک متر، یا صد کیلومتر خلف صادق است. بله اگر روایت معتبر باشد شامل محل بحث میشود اما مهم این است که این روایت مرسله است. و گاهی اشاره کردهایم در این موارد که شیخ صدوق میگوید سئل الصادق علیه السلام یا قال الصادق علیه السلام دأب شیخ صدوق بر نقل به معنا است لذا به احتمال قوی این روایت همان روایت من کان منزله دون الجحفة إلی مکة باشد که شیخ صدوق نقل به معنا کرده باشند، این هم نباشد مشکل این است که مرسلات شیخ صدوق چه به نحو قال و سئل باشد یا غیر آنها قابل استناد نیست.
دلیل سوم: تمسک به سیره مستمره
گفته شده سیره مستمره است که اهل مکه برای حج قران و افراد از منزلشان احرام میبندند.
عرض میکنیم: سیره در نرفتن به مواقیت خمسة مسلما ثابت است. مکیان برای حج قران و إفراد به مواقیت نمیرفتهاند اما آیا در نرفتن به أدنی الحل یا مانند جعرانه هم سیره ثابت باشد اول کلام است. لذا سیره هم مورد تردید است.
نتیجه: از أدله استفاده نمیشود که مکی برای حج قران و إفراد در مکه و منزلش محرم شود.
در مقابل این نظریه بعض فقهاء قائلاند اهل مکه برای حج قران و إفراد باید به أدنی الحل بروند. عمده دلیلشان تمسک به روایاتی است که د رمورد مجاور مکه وارد شده است. میفرمایند روایاتی داریم که مجاور مکه برای احرام در حج قران و افراد باید برود به أدنی الحل. اگر مجاور مکه به أدنی الحل باید برود، مجاور و مواطن مکه فی حکم واحد هستند لذا مواطن هم باید به أدنی الحل برود. باب نهم ابواب اقسام حج صحیحه عبد الرحمن بن حجاج. در مطالب پیرامونی مراجعه کنید به کلمات محقق داماد در کتاب الحج صفحه 608 به بعد.
[1]. جلسه 94، مسلسل 694، دوشنبه، 95.02.06.
******************************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
روایت اول: روایت مبسوطی در باب نهم ابواب اقسام حج حدیث پنجم صحیحه عبدالرحمن بن حجاج که از امام علیه السلام سؤال میکند إنی أرید الجوار وظیفه حج من چگونه است؟ حضرت میفرمایند أخرج إلی الجعرانة فأحرم بالحج. اینجا اولا مسلم است که مقصود امام حج إفراد است نه تمتع، زیرا جملات تقطیع شده در وسائل را میتوان در کافی ملاحظه کرد که امام میفرمایند روز اول ذی حجه برو جعرانه محرم شو و به مکه برگرد. قبلا هم اشاره کردیم که آیا حاجی به حج افراد که بعد از احرام باید برود به عرفات آیا میتواند طواف انجام دهد یا نه؟ حال راوی سؤال میکند از جعرانه برگشتم ده روز محرم هستم طواف انجام ندهم، امام علیه السلام میفرمایند هجران ده روز خانه خدا زیاد است برو طواف مستحبی انجام بده سپس تلبیة بگو تا محرم بمانی و بعد برو به عرفات. پس مقصود حج افراد است.
سؤال: اگر مقصود حج إفراد است قبلا بررسی شد که غیر مکی که میخواهد جار الله بشود ابتدا که وظیفهاش ذفراد نیست بلکه یا باید به قمداری بماند که عرفا جار الله شود یک سال یا دو سال که روایات مختلف است، چرا حضرت به عبدالرحمن بن حجاج فرمودند برو حج افراد انجام بده؟
جواب: شاید از ذیل روایت بتوان استفاده کرد که قبلا مکه مانده بوده و سؤال میکند من که مکه مانده ام به قصد جار اللهی است و امام هم مطلع هستند از اینکه او جار الله شده است.
در ادامه امام علیه السلام به عبدالرحمن ابن حجاج گفتگویی را که با سفیان ثوری فقیه اهل سنت داشتهاند بیان میکنند که عباراتشان مهم است در استدلال، حضرت میفرمایند سفیان فقیهکم أتانی و به من اعتراض کرد که ما یحملک علی أن تأمر أصحابک یأتون الجعرانة فیحرمون منها؟ خوب در خود مکه محرم شوند چرا دستور به رفتن به جعرانه میدهید؟ امام فرمودند به او گفتم جعرانه میقات رسول الله است و بعد از جنگ حنین از طائف که برمیگشتند از جعرانه محرم شدند لذا جعرانه هم میقات است. سفیان دو اعتراض میکند یکی اینکه میگیود هذا شیء أخذته من عبدالله بن عمر[2] دوباره اعتراض کرد که مگر نمیدانید که اصحاب رسول الله از مسجد الحرام محرم میشدند؟ حضرت فرمودند بین اصحاب من و اصحاب رسول الله تفاوت است، اصحاب رسول الله که از مسجد و مکه محرم میشدند متمتع بودند لکن اصحاب من قطنوا مکة فصاروا کأنهم من أهل مکه فأهل مکه لامتعة لهم. لذا فأحببتُ أن یخرجوا من مکه إلی بعض المواقیت و أن یستَغِّبوا به ایاما فقال لی و انا اخبره انها وقتٌ من مواقیت رسول الله یا ابا عبدالله فإنی أری لک أن لاتفعل فضحکتُ و قلتُ لکنی أری لهم أن یفعلوا.
مرحوم محقق داماد در کتاب الحج صفحه 608 میفرمایند قبول داریم صدر روایت بدون نگاه به ذیل دلالت میکند مجاور برای احرام حج افراد باید برود جعرانه. صدر روایت میگوید أخرج الی الجعرانه، لکن ذیل روایت قرینه داریم که خروج به جعرانه برای مجاور مستحب است نه واجب، دو قرینه ذکر میکنند:
قرینه اول: خروج به جعرانه برای عبدالرحمن ابن حجاج درکنار احکام مستحبی دیگر آمده. اشکالی ندارد که یوم الترویة بورد به جعرانه پس لازم نیست ابتدای ذیحجه برود و وحدت سیاق اقتضا دارد این حکم اهم مستحب باشد.
امام وقتی مناظره با سفیان را بازگو میکنند میفرمایند به سفیان گفتم فأحببت أن یخرجوا من مکه الی بعض المواقیت. أحببتُ ظهور دارد در استحباب و رجحان نه وجوب.
لذا ایشان نتیجه میگیرند این حدیث دلالت دارد که مجاور مکه میتواد در مکه محرم شود اما بهتر این است که به جعرانه برود.
لعل وجه اینکه مرحوم امام در تحریر الوسیله برای مجاور احتیاط استحبابی کردهاند که به جعرانه برود شاید وجه همین نگاه محقق داماد باشد.
یک قرینه دیگر هم برای کلام محقق داماد بیان میکنیم: عبد الرحمن از امام سؤال کرد زنها چه کنند، حضرت میفرمایند لولا أن خروج النساء شهرة لأمرتُ الصرورة منهنّ أن تخرج. از اینکه میفرمایند چون شهرت است زنها نروند به جعرانه حکم شرعی که با شهرت ساقط نمیشود خوب مشتهر بشوند مگر چه اشکالی دارد. پس معلوم میشود حکم استحبابی است.
لذا بگوییم این صحیحه بر خلاف آنچه محقق خوئی و جمعی دیگر از آن وجوب خروج به جعرانه را برای مجاور استفاده کردهاند دال بر استحباب است.
عرض میکنیم: این بیان ایشان و تلامذهشان از مکتب قم صحیح نیست. اگر کلمه أحببتُ به تنهایی میبود در بحث نواهی در اصول اشاره کردیم اینگونه کلمات أکره یا أحب ظهور در لزوم ندارد. أکره ظهور در بغض خفیف دارد یا مطلق بغض و أحبُّ ظهور در مطلق محبوبیت دارد نه لزوم، اما تمام حدیث را که ملاحظه میکنیم اعتراض سفیان را که به امام میبینیم که اعتراض کرد چرا به اصحابت میگویی به جعرانه بروند محرم شوند در حالی که اصحاب پیغمبر در مسجد محرم میشدند، اگر حکم امام استحبابی بود به طبیعة الحال حضرت میفرمودند من منکر این نیستم که میتوانند د رمسجد محرم شوند اما بهتر است زحمت بکشند به جعرانه بروند. بلکه حضرت میفرمایند حکم اصحاب من با اصحاب پیامبر متفاوت است. آنان متمتع بودند و اینان قاطن هستند. بعد در پایان آنجا که سفیان میگوید أری لک أن لاتفعل امام میفرمایند لکنی أری لهم أن یفعلوا باید این کار را بکنند.
اما شاهدی که ما اقامه کردیم هم دال بر این معنا نیست زیرا اختلاف بین امام صادق علیه السلام و حکام و فقهاء جور این است که حضرت میخواهند بفرمایند اگر زنهاتان هم با شما بیایند شهرت میشود و برایتان مشکل میشود و من نمیخواهم این شهرت برایتان پیدا شود که اینها همه به جعرانه میروند.[3]
به نظر ما ظهور ذیل روایت مانند صدر این روایت همچنان در وجوب خروج مجاور است به جعرانه برای احرام در حج افراد. ضمنا د راین روایت میگوید هؤلاء قطنوا مکة فصاروا من أهل مکه گویا میخواهد بگوید حکم اولیه خروج به جعرانه برای اهل مکه است و اصحاب من هم جار الله شدهاند و حکمشان مانند اهل مکه است.
هنوز استدلال به روایات باب تمام نشده دو روایت دیگر در این باب هست که خواهد آمد.
[1]. جلسه 95، مسلسل 695، سه شنبه، 95.02.07.
**************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
روایت دوم: معتبره ابراهیم بن میمون در باب نهم از ابواب اقسام حج، سند را قبلا بررسی کردهایم ابراهیم بن میمون در مدینه از امام صادق علیه السلام سؤال میکند إِنَّ أَصْحَابَنَا مُجَاوِرُونَ بِمَکَّةَ وَ هُمْ یَسْأَلُونِّی لَوْ قَدِمْتُ عَلَیْهِمْ کَیْفَ یَصْنَعُونَ قَالَ قُلْ لَهُمْ إِذَا کَانَ هِلَالُ ذِی الْحِجَّةِ فَلْیَخْرُجُوا إِلَى التَّنْعِیمِ فَلْیُحْرِمُوا وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ وَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ ثُمَّ یَطُوفُوا فَیَعْقِدُوا بِالتَّلْبِیَةِ عِنْدَ کُلِّ طَوَافٍ ثُمَّ قَالَ أَمَّا أَنْتَ فَإِنَّکَ تَمَتَّعْ فِی أَشْهُرِ الْحَجِّ وَ أَحْرِمْ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ.
روایت میگوید وظیفه مجاور رفتن به أدنی الحل است.[2]
این روایت به روشنی دلالت دارد که مجاور برای احرام حج إفراد باید برود به أدنی الحل، تفاوت بین زن و مرد هم نیست.
روایت سوم: در همین باب نهم حدیث ششم صحیحه صفوان عن أبی الفضل قال کُنْتُ مُجَاوِراً بِمَکَّةَ فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ أَیْنَ أُحْرِمُ- بِالْحَجِّ فَقَالَ مِنْ حَیْثُ أَحْرَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْجِعْرَانَةِ- أَتَاهُ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ فُتُوحٌ فَتْحُ الطَّائِفِ وَ فَتْحُ خَیْبَرَ- وَ الْفَتْحُ فَقُلْتُ مَتَى أَخْرُجُ- قَالَ إِنْ کُنْتَ صَرُورَةً فَإِذَا مَضَى مِنْ ذِی الْحِجَّةِ یَوْمٌ- فَإِذَا کُنْتَ قَدْ حَجَجْتَ قَبْلَ ذَلِکَ- فَإِذَا مَضَى مِنَ الشَّهْرِ خَمْسٌ.
روایت دلالت دارد مجاور مکه باید برای احرام حج به أدنی الحل مانند جعرانه برود.
این دو روایت به روشنی دلالت دارند که احرام مجاور در حج إفراد از خود مکه نیست بلکه از أدنی الحل است پس تا اینجا ما دو مطلب را خطاب به بعض فقهاء بیان میکنیم:
1ـ این دو روایت ظهور قوی دارد که مجاور نه مواطن، برای احرام حج باید به أدنی الحل برود.
2ـ به مانند مرحوم امام میگوییم فرض کنید صحیحه عبدالرحمن بن حجاج و این دو روایت را به قرینه آن صحیحه حمل بر استحباب کردیم باید فتوا دهید مجاور مستحب است از أدنی الحل محرم شود نه أحوط استحبابی، چرا در تحریر الوسیله میفرمایید احوط استحبابی این است که مجاور از جعرانه محرم شود. یا حمل بر وجوب کنید یا مانند محقق داماد قرینه درست کنید و حمل بر استحباب کنید و فتوا به استحباب بدهید.
آیا این روایات اختصاص دارد به مجاور یا شامل مواطن که در مکه متلود شده و وطن او است میشود یا خیر؟[3]
فقهاء میفرمایند مکی در حج افراد باید از مکه محرم شود بطبیعة الحال این روایات را شامل مکی نمیبینند، محقق داماد دلیل بر این مدعی را توضیح میدهند در کتاب الحج صفحه 610 و میفرمایند ما در سایر روایات که قبلا خواندهایم، میبینیم که مجاور تنزیل شده است منزله اهل مکه و تنزیل معنایش این است که آثار منزَّلٌ علیه را بر منزَّل مترتب کنیم. الطواف بالبیت صلوة، اما تنزیل دلالت ندارد بر اینکه آثار منزَّل را بر منزَّلٌ علیه مترتب کنیم. مانند اینکه طواف هفت شوط است بگوییم تنزیل شده به نماز پس نماز هفت رکعتی هم داشته باشیم. حال در ما نحن فیه تنزیل در روایات به اینگونه است که المجاور کالمکی، تنزیل دلالت ندارد که اگر مجاور یک حکم خاص داشت آن حکم را به مکی هم بدهیم بلکه مجاور برای احرام باید برود به أدنی الحل بگویید تنزیل اقتضاء دارد مکی هم برود أدنی الحل، این صحیح نیست لذا میفرمایند هر چند شما از این روایات استفاده کنید که مجاور باید برود به أدنی الحل و فتوا دهید، نسبت به مکی نمیتوانید چنین فتوایی دهید. پس حکم مکی این است که اهل سنت میگویند باید از مکه محرم شود اگر ائمه اهل بیت مخالف بودند میخواست بیان کنند که مکی هم برود به أدنلی الحل و از اینکه بیان نکردهاند پس احارم مکی هم از مکه است.
محقق داماد ذیل کلامشان یک نعم دارند که به وضوح پاسخ خودشان را دادهاند. میفرمایند اگر در موردی هم تنزیل بیان شد هم تفریع الحکم، اینجا لامحاله استفاده میکنیم که حکم در منزَّلٌ علیه هم ثابت است مثلا در روایتی بفرمایند در طواف کثیر الشک به شکس اعتنا نکند زیرا طواف مانند نماز است. در این صورت از همین دلیل استفاده میکنیم که در نماز فرد کثیر الشک نباید به شکش اعتنا کند.
عرض میکنیم: شما در این استدراک جواب خودتان را مطرح کردهاید، ما کبرای کلی شما را قبول داریم که تنزیل، آثار منزَّلٌ علیه را بر منزَّل مترتب میکند مگر آنجا که تنزیل و تفریع الحکم با هم باشد، اتفاقا در ما نحن فیه دقیقا همین معنا حاکم است. در صحیحه عبد الرحمن نزاع بین سفیان و امام صادق علیه السلام در این حکم است که چرا به اصحابتان گفتهاید بروند از جعرانه محرم شوند، باید اینها از مکه و مسجد الحرام محرم شوند زیرا اصحاب پیامبر چنین میکردهاند، امام علیه السلام برای اثبات و تفریع این حکم تنزیل بیان میکنند و میفرمایند چون اینکه اصحاب من قاطن هستند و در حکم مواطن هستند فأحببت أن یخرجوا. لذا تزیل همراه با تفریع الحکم است. و استفاده میکنیم اهل مکه وظیفهشان خروج از مکه است برای احرام و اصحابی که مجاور مکه شدهاند مانند اینها هستند لذا باید بیرون روند.
پس صحیحه عبدالرحمن بن حجاج به روشنی دلالت دارد که وظیفه اهل مکه برای احرام در حج افراد خروج از مکه است لذا حق با کسانی است که میگویند مواطن و مجاور مکه میقاتش منزلش نیست بلکه أدنی الحل است.
سؤال: اگر کسی صحیحه عبدالرحمن را با اجمال یا به هر دلیل از گردونه استدلال خارج کرد صحیحه صفوان و معتبره ابراهیم بن میمون فقط حکم مجاور را بیان میکنند، اشارهای به حکم مکی ندارند، اگر شک کردیم آیا چون دلیل خاص نداریم احرام مکی در حج قران و إفراد باید از کجا باشد، لامحاله نوبت میرسد به اصول عملیه بررسی کنید و بگویید مقتضای اصول عملیه چیست؟
تا اینجا نتیجه گرفتیم که در میقات دویرة الأهل که مرحوم امام فرمودند دویرة الأهل میقات کسی است که منزلش به سوی مکه بعد المیقات است، این را قبول کردیم اما اینکه مرحوم امام فرمودند میقات اهل مکه و مجاور مکه هم دویرة الأهل است را قبول نداریم.
میقات بعدی أدنی الحل است که وضعیت عمره مفرده مکیان هم ضمن آن روشن خواهد شد.
[1]. جلسه 96، مسلسل 696، چهارشنبه، 95.02.08.
****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
مورد سوم: أدنی الحل
مرحوم امام در تحریر میفرمایند: و هو لکل عمرة مفردة سواء کان بعد حج القران و الإفراد أم لا. چند نکته باید بررسی شود:
نکته اول: معنای أدنی الحل
مقصود از أدنی الحل محل خارج از حرم است که متصل به حرم است. اطراف مکة برید فی برید حدود چهار فرسخ در چهار فرسخ حرم مکه است که احکام مخصوصی دارد، گفته میشود یکی از آنها عدم جواز ورود به حرم بدون احرام است یا مثلا گفته میشود عدم جواز اجراء حد بر کسی که به حرم پناه برده است. خط فرضی به شکل تقریبی دائره یا بهتر بگوییم ذوزنقه که در بعض موارد مانند تنعیم شهر مکه گسترش پیدا کرده و از حرم خارج شده، أدنی الحل مقصود کنار همین خط است که مواردی مانند شمیسی و جعرانه و تنعیم و مسجد نمرة در عرفات است.
نکته دوم: موارد احرام در أدنی الحل
کسی که در مکه است اگر قصد دارد عمره مفرده انجام دهد جایز نیست از مکه محرم شود و واجب هم نیست به مواقیت خمسة برود، بلکه گفته شده شخصی که در مکه است چه مقیم چه مجاور چه حاجی که حج تمتع را انجام داده، باید برای احرام عمره مفرده به أدنی الحل برود. گفته شده دلیل بر این نظریه دو روایت است:
روایت اول: صحیحه جمیل بن درّاج باب 21 ابواب اقسام حج حدیث دوم سألت أباعبدالله علیه السلام عن المرأة الحائض إذا قدمت مکه یوم الترویة قال تمضی کما هی إلی عرفات فتجعلها حجة ثم تقیم حتی تطهر فتخرجَ إلی التنعیم فتُحرمَ فتجعلها عمرة. پس در عمره مفرده باید به أدنی الحل برود که تنعیم باشد. در مورد دلالت روایت دو نکته است:
1ـ این روایت مربوط به عمرهای است که بعد از حج افراد است و احتمال دارد اختصاص به مورد داشته باشد.
2ـ ظاهر روایت مربوط به مسافری است که میخواسته تمتع انجام دهد، به چه دلیل حدیث شامل مکّی و مجاور مکه هم بشود.
محقق خوئی میفرمایند در روایت آمده فتَخرُج إلی التنعیم، که ظهور ندارد در عمره مفرده باید حتما به تنعیم رفت بلکه علت ذکر تنعیم این است که أقرب أمکنة در أدنی الحلّ به مکه است.
عرض میکنیم: این ادعا که روایت فی نفسه ظهور دارد در مطلق أدنی الحل قابل قبول نیست، لکن ما قرینه خارجیه داریم که ذکر تنعیم در این روایت از باب مثال است. قرینه به نظر ما روایت دوم است که در محل بحث به عنوان دلیل اخذ شده است که اشاره میکنیم.
روایت دوم: باب 22 مواقیت حدیث 1 شیخ صدوق به اسناده الی عمر بن یزید[2] عن ابی عبدالله علیه السلام قال من أدارد أن یخزج من مکه لیعتمر أحرم من الجعرانة أو الحدیبیة أو ما أشبههما. روایت از جهتی اطلاق دارد و مطلق عرمه را میگوید چه عمره مفرده بعد حج افراد باشد یا عمره مفرده مستقل باشد یا عمره مفرده بعد از حج تمتع باشد، چنین فردی از جعرانه یا حدیبیة یا مانند اینها محرم شود. روشن است که وجه شبهه أدنی الحل است.
اشکال: اشکالی در دلالت این روایت است که در این روایت جمله شرطیه است و قضیه شرطیه مبیّن حال شرط نیست، روایت میگوید کسی که برای عمره از مکه بیرون میرود، برود به جعرانه یا حدیبیة، اما چه کسی باید از مکه بیرون رود برای عمره مفرده، این را روایت مطرح نکرده است و شما به اطلاق این روایت تمسک میکنید و میگویید هر کسی که در مکه است برای عمره مفرده باید برود جعرانه و مانند آن، این روایت به نحو قضیه شرطیه است و فرض است و مبیّن موضوع نیست. مانند اینکه گفته شود هر کسی که میخواهد روزه بگیرد باید از طلوع فجر امساک کند، این مبیّن حال شرط نیست که استفاده کنیم همه باید روزه بگیرند. آیا مکی یا مجاور یا مسافری که برای حج تمتع آمده باید برود بیرون؟ روایت در مقام بیان نیست. پس این روایت دوم اشکالش این است که موضوع را بیان نمیکند.
به نظر ما این دو روایت فقط همین مقدار دلالت میکند که آنکه حج افراد انجام داده است برای عمره مفردهاش باید برود به أدنی الحلّ، اما مکی یا مجاور یا مسافر که داخل مکه است برای عمره مفرده به أدنی الحل باید برود دلیلی نداریم. این و دو روایت هم دلالت ندارد.
مهم این است که به ضمیمه دو نکته میگوییم أحوط وجوبی این است که مطلق کسی که در مکه است و میخواهد عمره مفرده انجام دهد برود به أدنی الحل:
الف: اجماعی است که در کلمات بعض فقهاء نقل شده است و مخالفی هم ما پیدا نکردیم از قدماء و غیره که کسی بگوید مکی برای عمره مفرده میتواند از مکه محرم شود.
ب: در عمره فاسده قبلا اشاره کردیم که روایات صحیحهای داریم که اگر کسی عمرهاش را إفساد کرد مثلا به مباشرت با همسرش که در روایات هم آمده، روایت میگوید یقیم إلی الشهر الآخر و یخرج إلی المیقات، که شامل أدنی الحل هم میشود. این روایات را که در کنار صحیحه جمیل و اجماع مدعاة میگذاریم نتیجه این میشود که در عمره مفرده بعد از حج إفراد فقیه طبق صحیحه جمیل فتوا بدهد به خروج به أدنی الحل و در سایر موارد شخصی که در مکه است میخواهد عمره مفرده انجام دهد أحوط وجوبی خروج به أدنی الحل است.
نکته سوم: مرحوم امام در تحریر الوسیلة و سید در عروة و محقق خوئی و کثیری از فقهاء میفرمایند و الأفضل أن یکون من الحدیبیة، أو الجعرانة أو التنعیم. فتوا میدهند کسی که برای عمره مفرده میخواهد محرم شود و باید برود به أدنی الحل، أفضل و مستحب این است که به حدیبیة و جعرانة و تنعیم برود.[3]
در این مورد که احرام از تنعیم مستحب است دلیلشان ذکر این موارد در روایات است. در دو روایت تنعیم ذکر شده یکی صحیحه جمیل و دیگری روایاتی که در جریان حج عایشه وارد شده[4] این احتمال وجود دارد که اگر تنعیم ذکر شده از باب اسهلیت و اقربیت است، مخصوصا در روایاتی که پیامبر به عایشه فرمودند از تنعیم محرم شود در أبطح بودند که نزدیکترین جا به أبطح تنعیم بوده است، پس ما از این دو روایت نمیتوانیم استفاده کنیم که احرام از تنعیم مستحب است و العجب از محقق خوئی است که از طرفی میفرمایند ذکر تنعیم از باب سهولت است و الا اشاره به کل أدنی الحل است با این وجود استحباب را استفاده میکنند.
لذا به نظر ما فتوا به استحباب نسبت به تنعیم اول کلام است و نسبت به حدیبیة هم از آقایان عجیب است زیرا ذکر حدیبیة در این روایت است صحیحه عمر بن یزید، و در این روایت هم آمده أو ما أشبههما که عنوان مشیر به أدنی الحل است چگونه ذکر حدیبیة علامت استحباب باشد در حالی که همه موارد دیگر هم أشبههما است.
لذا فتوای به استحباب از حدیبیة هم به نظر ما صحیح نیست.
بله نسبت به جعرانه استحباب ثابت است زیرا در صحیحه صفوان عن أبی الفضل کنتُ مجاورا بمکه آنجا روایت داریم که در مورد حج افراد نه در عمره مفرده گفته شده بروید به أدنی الحل و برو به جعرانه من حیث أحرم رسول الله، اینجا استشهاد میکند به احرام حضرت این دلیل است بر اینکه کسی که أدنی احل میخواهد برود برای احرام مستحب است برود جعرانه. پس در این نکته هم با مرحوم امام و مشهور مخالفت کردیم که مستحب فقط احرام از جعرانه است.
[1]. جلسه 97، مسلسل 697، شنبه، 95.02.11.
*****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
در نقد استحباب احرام از تنعیم که جلسه قبل مطرح کردیم روایتی است که فلتخرج إلی الجعرانة أو التنعیم اگر گفته شود چون منصوص است پس دال بر رجحان تنعیم است میگوییم سند این روایت ضعیف است به ابراهیم بن اسحاق که نجاشی میگوید کان ضعیفا فی حدیثه متهما فی دینه. شیخ طوسی هم او را تضعیف میکند لذا اگر کسی قاعده تسامح در أدله سنن را بپذیرد استحباب احرام از تنعیم را میتواند نتیجه بگیرد اما ما که در اصول نگاه مشهور به این قاعده را قبول نکردیم لذا روایت ضعیف مستند فتوای به استحباب نمیشود.
نکته چهارم: أدنی الحل برای فرد خارج مکه نیست.
کسی که در مکه نیست و قصد انجام عمره مفرده دارد، آیا این فرد باید به مواقیت خمسه برود یا احرام او از أدنی الحل مجزی است؟
از نظر حکم تکلیفی ظاهرا اختلافی نیست که اطلاقات أدله مواقیت خمسة میگوید هر کسی که میخواهد به مکه برود چه برا یحج و چه عمره باید در میقات محرم شود، روایات را بررسی کردهایم که من تمام الحج و العمرة أن تُحرم من المواقیت التی وقّتها رسول الله صلی الله علیه و آله، لاینبغی لحاجٍ و لامعتمرٍ إلا أن یحرم منها.[2]
اما از نظر حکم وضعی که اگر کسی عصیانا یا نسیانا یا جهلا (به موضوع یا حکم) در عمره مفرده از میقات محرم نشد در حالی که قصد عمره دارد، اختلاف است و دو نظریه مطرح است:
نظریه اول: صاحب جواهر و جمع کثیری از فقهاء قائلاند که اگر عصیانا از میقات گذشته است گناه کرده اما لازم نیست بازگردد به میقات و محرم شود بلکه برود أدنی الحل محرم شود برای عمره مفرده کافی است. (در حج میگویند باید برگردد میقات) سید صاحب عروة و علی الظاهر[3] مرحوم امام در حاشیه عروه و تحریر الوسیله همین را میفرمایند.
نظریه دوم: وضعا و تکلیفا احرام برای عمره مفرده این فرد از مواقیت خمسه لازم است و اگر بدون احرام از مواقیت خمسه گذشت باید برگردد و در میقات محرم شود و إحرام از أدنی الحل مجزی نیست.[4]
برای بررسی این دو نظریه از طرفی أدله مواقیت خمسه مسلما اطلاق دارد، من تمام الحج و العمرة أن تحرم من المواقیت التی وقّتها رسول الله، لاتجاوزها إلا محرما. پس اطلاق این أدله میگوید احرام چه در عمره مفرده و چه در حج وضعا و تکلیفا باید از مواقیت خمسه باشد. سؤال این است که آیا نسبت به عمره مفرده دلیل خاصی داریم که استفاده کنیم احرام از مواقیت خمسه لازم نیست یا نداریم؟
نسبت به یک مورد به نظر ما دلیل خاص وجود دارد و احرامش از أدنی الحل قابل تصحیح است. آن هم جایی است که غیر از گناه اول گناه دومی هم مرتکب شود و از میقات بدون احرام که عبور کرد، وارد مکه هم بشود بدون احرام، که در این صورت اطلاق صحیحه عمر بن یزید شاملش میشود که میگفت من أراد این یخرج من مکه لیعتمر أحرم من جعرانه أو تنعیم أو ما أشبههما.[5]
لکن نسبت به سایر موارد که بسیار مبتلابه است، مثل اینکه وارد جده شده و نمیخواهد به میقات برود اما گناه دیگری هم نمیخواهد انجام دهد اینجا باید بررسی کنیم آقایان که میگویند این فرد میتواند از أدنی الحل محرم شود به چه دلیل است؟ آقایان میگویند کسی که از ابتدا قصد مکه داشته است و در مسیر او میقات دیگری نیست ما نسبت به این فرد و کسی که از اول قصد عرمه نداشته و از میقات گذشته است نسبت به هر دو گروه میگوییم مانند سید صاحب عروه و صاحب جواهر و دیگران میگویند نسبت به هر دو گروه میگوییم أدنی الحل برای احرام عرمه مفردهشان کافی است و لازم نیست برگردند میقات. پس کسی که از میقات گذشته سواء از اول قصد داشته مکه برود برای عمره یا قصد رفتن به جده داشته برای انجام کاری بعد قصد عمره کرده است در هر دو مورد احرامش از أدنی الحل کافی است و لازم نیست به میقات برود. استدلال کردهاند به صحیحه معاویة بن عمار در باب دوم از ابواب عمره حدیث دوم، إعتمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثلاث عمَرَ متفرقات عمرةٌ فی ذی القعده أهلّ من عُسفان و هی عمرة الحدیبیة و عمرة أهلّ من الجحفة و هی عمرة القضاء و عمرة من الجعرانة بعد ما رجع من الطائف من غزوة حنین؛ که خواهد آمد.
****************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
ذیل صحیحه امام صادق میفرمایند و عمرةٌ أهلّ من الجعرانة بعد ما رجع من الطائف من غزوة حنین. گفته شده که پیامبر گرامی اسلام از مواقیت خمسه از جمله از شجره برای عمرة محرم نشدهاند، برای سومین عمره شان از جعرانه محرم شدند بعد رجوع از طائف و جنگ حنین. عمل حضرت دلیل است بر اینکه برای عمره مفرده میتواند از أدنی الحل محرم شود و لازم نیست به مواقیت خمسه برود چنانکه سید صاحب عروه میگویند.
عرض میکنیم: این ذیل حدیث دال بر این حکم نیست زیرا حضرت از شجره که محرم نشدند به این جهت بود که قصد عمره نداشتند و میخواستند به جنگ حنین بروند، بعد از جنگ حنین هم میسر حضرت به طرف مدینه از میقاتی نمیگذرد، لذا پس از جنگ و پیروزی نزدیک أدنی الحل تاریخ هم میگوید بدا له یعنی تصمیم جدید گرتفند به رفتن عمره لذا رفتند أدنی الحل، پس این مقدار استفاده میشود که اگر کسی به جهت دیگری نه برای رفتن به عمره از میقات گذشت و سپس تصمیم گرفت عمره انجام دهد لازم نیست بورد به میقات و از أدنی الحل محرم میشود اما حدیث دلالت نمیکند که مطلق کسانی که به قصد عمره از میقات میگذرند و محرم نمیشوند لازم نیست برگردند میقات این فعل پیامبر اطلاق ندارد لذا نمیتوان فتوا داد طبق این روایت که مطلقا انسان میتواند از میقات بگذرد برای عمره مفرده محرم نشود و از أدنی الحل محرم شود.
بنابراین نتیجه نکته چهارم این میشود که فردی که عمره مفرده میخواهد انجام دهد از یک نگاه سه قسم است:
1ـ در مکه است به هر جهت به این جهت که بعد حج است یا عصیانا وارد مکه شده یا هر صورت دیگر برود به أدنی الحل محرم شود.
2ـ اگر از میقات گذشته است به جهت هدف دیگر که قصد مکه نداشته سپس تصمیم گرفته عمره مفرده انجام دهد این فرد هم به نظر ما لازم نیست بازگردد میقات بلکه ار أدنی الحل محرم شود به جهت ذیل صحیحه معاویة بن عمار.
3ـ کسی که قبل از میقات تصمیم عمره مفرده دارد وضعا و تکلیفا باید از میقات محرم شود و اگر هم عصیانا از میقات عبور کرد تا به مکه نرسیده حق احرام از ادنی الحل ندارد باید برگردد از مواقیت خمسه محرم شود لذا اطلاقی که در کلمات سید صاحب عروه و کلام صاحب جواهر و دیگران هست صحیح نیست.
در فقه الحدیث صحیحه معاویة بن عمار دو نکته است:
نکته اول: میگوید حضرت سه عمره انجام دادهاند یک عمره در ذیقعده که أهلّ من عسفان و هی عمرة الحدیبیة. سؤال این است که عُسفان نه میقات است نه أدنی الحل نه محاذی میقات. چرا حضرت برای عمره حدیبیه از عُسفان محرم شدهاند.
نکته دوم: و عمرة أهلّ من الجحفة هی عمرة القضاء. سال بعد صلح حدیبیه هم حضرت عمرة القضاء انجام دادند و از جحفه محرم شدند. سؤال این سات که حضرت رد آن سال مدینه مشرف بودند و از مدینه حرکت کردند چرا در شجره محرم نشدند و رفتند به جحفه محرم شدند. همین صحیحه را بعض فقهاء دلیل گرفتهاند که مدنی مخیر است در احرام بین جحفه و مدینه.
محقق خوئی دو احتمال مطرح میکنند در مورد فقه الحدیث در صحیحه معاویة بن عمار:
احتمال اول: أهلّ من عُسفان یعنی از آنجا محرم شدهاند، پس این روایت دلالت دارد هر کسی که از میقات گذشت و بعد از آن قصد عمره مفرده کرد لازم نیست برگردد به میقات از هر جا تصمیم عمره مفرده داشت محرم شود و عُسفان هم خصوصیت ندارد.
عرض میکنیم: روایات و تواریخ انبوه به حدی که انسان وثوق به صدور پیدا میکند دلالت میکند بر اینکه حضرت در مدینه اعلام کردند قصد عمره دارند و رؤیایی را نقل فرمودند که در خواب دیدهام وارد مکه شدم با اصحابم و کلید خانه را به دست گرفتم و در امنیت کامل اعلام انجام میدهیم. به دنبال این رؤیا فرمودند قصد عمره دارم. نهصد یا هزار و اندی همراه حضرت از مدینه حرکت کردند برای عمره. پس اینکه بگوییم حدیث دلالت دارد در عمره حدیبیه بعد میقات هر جا تصمیم گرفتند، از همانجا محرم شوند صحیح نیست.
احتمال دوم: محقق خوئی این احتمال را اقرب میدانند که أهلّ فیها من عُسفان یعنی رفع صوته بالتلبیة من عسفان. در لعت آمده أهلّ الصبی أی رفع صوته بالبکاء، پس حضرت در شجره محرم شدند و در عسفان رفع الصوت بالتلبیة داشتند. در فقره دوم هم در عمرة القضاء بگوییم حضرت در شجره محرم شدند و در جحفه صدا را به تلبیة بلند کردند.
اشکال: بعض اعلام به ایشان اشکال کردهاند که هر دو احتمال بدون قرینه است لذا گفتهاند این عمرههای حضرت طبق ظاهر حدیث معنا میکنیم که حضرت از عسفان محرم شدند و از قبل هم قصد عمره داشتند و عرمه دوم از جحفه و سوم از جعرانه محرم شدند اما این عمرهها قبل از تشریع مواقیت خمسه توسط حضرت بوده و مثلا سالی که حج تمتع تشریع شد حضرت مواقیت را معین فرمودند.
عرض میکنیم: عجیب است که بعض محققان به محقق خوئی اشکال میکنند احتمالات شما دلیل ندارد از ایشان سؤال میکنیم به کدام دلیل توقیت مواقیت در سال دهم هجری بوده است؟ هیچ قرینه تاریخی بر آن نداریم بلکه قرائن انبوه میگوید این تشریع قبل سال دهم بوده است.
لذا به نظر ما احتمال اول با بیان دیگر قابل دفاع است. از جهتی مطمئن هستیم که حضرت در عمره حدیبیة که موفق هم نشدند به اتمام عمره و در حدیبیة متوقف شدند و از احرام خارج شدند، انبوه گزارشهای تاریخی میگیود حضرت در مسجد شجره محرم شدند. معلوم میشود قبل سال دهم مسجد شجره میقات بوده است. انبوه تواریخ شیعه و اهل سنت دارد که أحرم هو و من معه فی ذی الحلیفة بعد أن صلی رکعتین فی مسجد هناک ثم رکب راحلته من باب المسجد و انبعث به و هو مستقبل القبله. بله ممکن است بعض اصحاب در جحفه به حضرت پیوسته باشند و آنجا محرم شده باشند.
لذا حضرت در مدینه اعلام کردند فقط برای عمره آن هم در ماه حرام میخواهند مکه بروند و مکیان توهم کردند حضرت برای جنگ میخواهد بیاید و جاسوس فرستادند اطراف عسفان مستقر بودند رصد کنند که حضرت به چه جهت به طرف مکه آمده اشکالی ندارد که حضرت دستور دهند در عسفان که بلند تلبیه بگویید که بفهمند برای جنگ نیامدیم و نهایتا در حدیبیه مانع حضرت شدند.[2]
هکذا أهلّ بالجحفه فی عمرة القضاء آنجا هم که سال بعد بود گزارههای تاریخی مسلما میگوید پیامبر که در عمرة القضاء در ذو الحلیفه محرم شدند لذا احل بالجحفه هم به معنای رفع الصوت بالتلبیة بوده است.
لذا هر دو احتمال محقق خوئی در این روایت باطل است و نه روایت را از حجیت ساقط کنیم که قبل تشریع مواقیت بوده، بله قبول داریم که یک خلاف ظاهر و خلاف قرینه سیاق باید در این روایت مرتکب شویم که أهلّ من عسفان و من جحفه حمل کنیم بر رفع الصوت بالتلبی و أهلّ من الجعرانه را حمل کنیم بر اینکه حضرت محرم شدند نه رفع الصوت بالتلبیة این خلاف وحدت سیاق است اما سیاق أضعف القرائن است.
امام میقات بعدی ندارد سید گفته فخ میقات صبیان است.
[1]. جلسه 99، مسلسل 699، دوشنبه، 95.02.13.
**************************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
میقات دهم: فخ
سید صاحب عروه و بعض فقهاء میقاتی برای صبیان قائلاند که میقات فخ است. البته مرحوم امام در تحریر الوسیله اشارهای نمیکنند که جهت آن را اشاره خواهیم کرد.
بعض فقهاء فرمودهاند صبی لازم نیست از مواقیت مشهوره محرم شود، بلکه میتواند احرام را تا منطقه فخ به تأخیر اندازد که حدودا شش کیلومتری مکه قدیم بوده است و الآن داخل شهر مکه است. ظاهر کلام محقق در معتبر، علامه در تحریر و تذکره و شهید اول در دروس این است که نسبت به احرام صبی ارفاق شده که در فخ محرم شود. در مقابل بعض دیگر مانند ابن ادریس در سرائر و محقق ثانی در جامع المقاصد میگویند احرام صبی، لبیک، قصد و رعایت محرمات از همان مواقیت معروفه است و ارفاق در جهت دیگری است که پوشیدن لباس احرام و نزع مخیط باشد.
مقتضای قواعد و اطلاقات آن است که صبی مانند بالغ از مواقیت معروفه باید محرم شود، لاتجاوزها إلا محرما اطلاق دارد شامل صبی هم میشود، به عبارت دیگر در جای خودش گفته شده است که أدله أجزاء و شرائط در عبادات اطلاق دارد و شامل صبی و بالغ است، فقط تفاوت بین این دو در وجوب و عدم وجوب است.[2]
مگر نسبت به یک شرط یا جزئی دلیل خاص داشته باشیم که نسبت به صبی این شرط وجود ندارد. مثلا در نماز گفته شده است نسبت به صبیه و دختر غیر بالغ پوشاندن سر و گردن در نمازش شرط نیست،[3] در ما نحن فیه اگر بخواهیم ارفاقی از هر نوع برای صبی قائل شویم، چه ارفاق در محل احرام باشد و چه احرام در تجرید الثیاب باشد، احتیاج به دلیل خاص داریم، لذا روایات باب را بررسی میکنیم تا ببینیم دلیل خاص بر این ارفاق هست یا نه و مدلول آن چیست؟
روایت اول: صحیحه أیوب ابن حرّ است در باب 18 ابواب مواقیت، حدیث یکم سئل أبوعبدالله علیه السلام من أین یجرّد الصبیان؟ قال علیه السلام کان أبی یجرّدهم من فخّ. مشهور میگویند تجرید صبیان که در سؤال آمده است کنایه است از اصل احرام، لذا گفته شده این روایت دلالت دارد بر اینکه میقات صبی بجای شجره منطقه فخّ است. در مقابل مانند ابن ادریس از متقدمین و صاحب حدائق میگویند به چه قرینهای روایت را حمل میکنید بر معنای کنایی بلکه باید حمل بر معنای حقیقی شود و به اصل احرام کاری ندارد. چگونه سوار ماشین مسقّف شدن بر زنها و بچهها در حال احرام ارفاق شده، این هم یک نوع ارفاق است که صبی از شجره محرم شود و لباس مخیط را تا فخّ داشته باشد.
روایت دوم: صحیحه معاویة بن عمار ابواب اقسام حج باب 17 حدیث چهارم قال سمعت أباعبدالله علیه السلام قال أنظروا من معکم من الصبیان فقدّموه إلی جحفه أو بطن مَرّ و یصنع بهم ما یصنع بالمحرم و یطاف بهم و یرمی عنهم.
روایت سوم: در همان باب حدیث هفتم یونس بن یعقوب عن أبیه قلت لأبی عبدالله علیه السلام إن معی صبیة صغارا، و أنا أخاف علیهم البرد فمن أین یحرمون قال إئت بهم العرج فلیحرموا منها فإن خفت بهم فأت بهم الجحفة.
صاحب حدائق میفرمایند این دو روایت اخیر قرینه است بر اینکه احرام صبی به فخ موکول نشده بلکه از مواقیت است مانند جحفه، لذا از این دو روایت استفاده میکنیم که احرام صبی از مواقیت مشهوره است اما تجرید ثیاب او تا فخ مجاز است.
محقق خوئی در این بحث دو نکته دارند یکی بحث دلالی بین دو روایت اول و یک بحث سندی نسبت به روایت سوم.
نکه اول: در معتمد جلد 2 صفحه 365 میفرمایند صحیحه أیوب بن حرّ و صحیحه معاویة بن عمار هر دو یک مدلول دارند که صبی ملزم نیست بعض احکام احرام را مانند نزع مخیط را در شجره داشته باشد، اما در مقام تفکیک مکان احرام نیستند. نسبت به روایت اول که تجرید الثیاب دارد و کلام ابن ادریس صحیح است که نباید حمل بر معنای کنایی شود. صحیحه معاویه بن عمار هم یک قرینه داریم اینکه امام میفرمایند قدّموه الی الجحفه برای میقات نیست. مقصود همان تجرید الثیاب است. قرینه آن است که در کنار جحفه بطن مَرّ ذکر شده که در فاصله بیست یا سی کیلومتری مکه است، أحدی از فقها نفرموده بطن مر میقات است، امام در این روایت میفرمایند یصنع بهم ما یصنع بالمحرم، در بطن مر و جحفه کاری که محرم انجام میدهد را نسبت به صبی انجام دهید یعنی لباس دوخته او را درآورید. یک روایت میگوید تجرید الثیاب در فخ و دیگری میگوید در جحفه یا بطن مر از روایات ارفاق و تخییر استفاده میشود، خواستی صبی را که رد شجره محرم کردی در جحفه لباس احرام بپوشد و خواست برود بطن مر حدود صد کیلومتر جلو تر و خواست برود فخ از آنجا لباس احرام بپوشد.
نکته دوم: میفرمایند روایت یونس بن یعقوب از نظر دلالت مطلب دیگری میگوید، آن روایت ظهور دارد که احرام صبی باید از مواقیت مشهوره باشد، جحفه تجرید الثیاب نیست بلکه جحفه میقات صبی است زیرا روایت میگوید من أین یحرمون، لکن این روایت ضعیف السند است. اینکه صاحب حدائق فرموده موثقه یونس یعنی تا یونس روایت معتبر است بعد از یونس علی بن ابراهیم عن ابیه عن یونس عن أبیه، پس بعد از یونس بن یعقوب پدر او است و لم یرد فی حقه مدحٌ و لا ذمّ، پس مجهول است لذا روایت معتبر نیست. سپس اشکال و جوابی دارند:
إن قلت: از طرفی وقوع در اسناد تفسیر قمی را علامت وثاقت میدانید و از طرف دیگر نجاشی و شیخ طوسی تصریح دارند که والد یونس بن یعقوب، یعقوب ابن قیس است، از طرف دیگر در تفسیر قمی روایتی داریم که علی بن ابراهیم عن یونس بن یعقوب عن یعقوب ابن قیس عن أبی عبدالله علیه السلام. این یعقوب بن قیس به قرینه تصریح نجاشی که پدر یونس یعقوب ابن قیس است باید پدر یونس باشد پس پدر یونس در اسناد تفسیر قمی آمده است پس ثقه است.
قلت: محقق خوئی میفرمایند یعقوب ابن قیس که در تفسیر قمی آمده پدر یونس نیست زیرا اگر پدرش بود معهود این بود که در سند گفته شود عن یونس عن أبیه نه عن یونس عن یعقوب بن قیس لذا ممکن است دو یعقوب بن قیس داشته باشیم. فعلیه پدر یونس وثاقتش ثابت نشد و روایت معتبر نیست.
پس محقق خوئی قائلاند میقات صبی مواقیت مشهور است اما برای تجرید الثیاب تا فخ اجازه داده شده،
[1]. جلسه 100، مسلسل 700، شنبه، 95.02.18.