مبحث اول: فی الشروط اللتی یقع علیها العقد/ مرحله اول: شرط در لغت و اصطلاح
بسم الله الرحمن الرحیم
فقه 4 ـ پایه 9 ـ فی الشروط التی یقع علیها العقد (جلد6)
ترم دوم سال تحصیلی 1401-1402 www.almostafa.blog.ir
جلسه یکم (شنبه، 1401.10.17)
با استعانت از خداوند متعال و عنایت اهل بیت: خصوصا مولایمان حضرت حجت و حضرت معصومه8بحث را آغاز میکنیم.
فی الشروط التی یقع علیها العقد ...، ج6، ص11
چنانکه بارها تکرار کردهایم کتاب مکاسب مرحوم شیخ انصاری مجموعه سه مبحث کلّی محرّمه، بیع و خیارات است که تمام شد.
بررسی چهار مبحث ذیل بیع و خیارات
مرحوم شیخ انصاری بعد از اتمام مباحث اقسام خیار به بررسی چهار مبحث مستقل میپردازند که عبارتاند از: *
1ـ ماهیّت، اقسام و احکام شروط ضمن عقد. 2ـ أحکام خیار. 3ـ نقد و نسیه. 4. احکام قبض
مبحث یکم: ماهیّت، اقسام و احکام شروط ضمن عقد
مرحوم شیخ انصاری ضمن چهار مرحله به بررسی شروط ضمن عقد میپردازند:
1ـ ماهیّت شرط در لغت و اصطلاح. 2ـ شروط صحت شرط. 3ـ احکام شرط صحیح. 4ـ احکام شرط فاسد.
مرحله یکم: شرط در لغت و اصطلاح
مرحوم شیخ انصاری به دو معنای لغوی و دو معنای اصطلاحی اشاره میکنند:
معنای لغوی لفظ شرط
لفظ شرط در عرف و لغت دو کاربرد دارد:
یکم: معنای حدثی و مصدری
قبل از توضیح کلام مرحوم شیخ انصاری دو مقدمه ادبی بیان میکنیم:
مقدمه ادبی: تفاوت معنای مصدری و اسم مصدری
هم در مباحث ادبی هم در مبحث مشتق در علم اصول به تفاوت بین معنای اسم مصدر و مصدر پرداخته شده است:
در معنای اسم مصدر، حدث ملاحظه میشود فی نفسه و بدون انتساب به ذات. به عبارت دیگر به نتیجه عمل گفته میشود. مانند غَسل که نتیجه فعل غُسل است. یا ضرب در عربی گاهی به معنای اسم مصدری بکار میرود که در فارسی تعبیر میشود به کتک.
در معنای مصدر، حدث ملاحظه میشود با انتسابش به ذات که یک نسبت ناقصه و لایصح السکوت علیه است. مانند ضرب یا زدن.
مقدمه دوم ادبی: شرط ابتدایی و ضمنی
ایجاد و تحقق یک شرط بر دو قسم است:
شرط یا الزام ابتدایی: وقتی فردی علیه دیگری یک شرط و الزام را مطرح میکند اگر نیاز به قبول فرد مقابل داشته باشد نامش قرارداد است و اگر قبولِ فرد مقابل اهمیت نداشته باشد به آن شرط ابتدایی گفته میشود. مانند احکام و الزامات شرعی خداوند بر عهده مکلفان.
شرط یا الزام ضمنی: الزام و تعهدی است که بین دو فرد به صورت توافقی ضمن یک قرارداد محقق میشود.
اولین معنای لفظ "شرط" معنای حدثی و مصدری است یعنی شرط کردن که فعل ماضی آن "شَرَطَ" به معنای شرط کرد، شارط یعنی شرط کننده، مشروط یعنی آنچه شرط شده، مشروط له یعنی کسی که به نفع او شرط شده و مشروط علیه یعنی کسی که علیه او شرط مطرح شده.
فیروزآبادی ادیب، مفسّر، فقیه شافعی و محدّث اهل سنت متوفای 817 ه ق در معجم لغت معروفش با عنوان القاموس المحیط در معنای "شرط" مینویسد: شرط یعنی الزام و التزام به یک شیء در بیع یا سایر قراردادها. الزام وادار کردن دیگری به یک تعهد و التزام یعنی متعهد شدن خود شخص به چیزی. ظاهر کلام فیروزآبادی ظهور دارد در اینکه معنای حقیقی "شرط" وابسته به تحقق آن در یک قرارداد است یعنی شامل شرط ابتدایی نمیشود پس طبق کلام او، استعمال کلمه شرط در الزام ابتدایی یا استعمال مجازی است یا استعمال غلط.
مرحوم شیخ دو مدعا دارند و ثابت میکنند نه تنها استعمال لفظ شرط در الزام ابتدایی صحیح است بلکه این استعمال حقیقی است نه مجازی.
مدعای اول: صحت استعمال لفظ "شرط" در الزام ابتدایی
برای این مدعا پنج شاهد از روایات اهل بیت علیهم السلام اشاره میکنند که نشان دهند چنین استعمالی واقع شده است:
شاهد اول: قبل از توضیح آن یک مقدمه فقهی بیان میکنیم:
مقدمه فقهی: معنای وَلاء عتق
در فصل سوم کتاب المیراث شرح لمعه ج8، ض181 خواندهایم: "فی الولاء بفتح الواو و أصله: القرب و الدنو، و المراد هنا: قرب أحد شخصین فصاعدا إلى آخر على وجه یوجب الإرث بغیر نسب و لا زوجیة. و أقسامه ثلاثة کما سبق: ولاء العتق و ضمان الجریرة، و الإمامة.
ولاء عتق یعنی اینکه مولای عبد که او را آزاد میکند با شرائط خاصی مثل اینکه عبد وارث نداشته باشد، اگر از دنیا برود مولایش که او را آزاد کرده بود، وارث او خواهد بود.
ولاء ضمان جریره نوعی عقد و قرار داد بین دو طرف برای ارث بردن یکی از دیگری یا هر دو از یکدیگر است با شرائط خاصی مثل اینکه وارثِ نسبی در بین نباشد.
ولاء امامت یعنی اینکه امام معصوم وارث من لاوارث له است.
مرحوم شیخ انصاری در صفحه 22 متن حدیث را از نقل اهل سنت ذکر میکنند که بریرة کنیزی بود که عایشه او را خرید و آزادش کرد، صاحبان کنیز ضمن بیع این کنیز شرط کردند که ولاء و قرابتی که موجب ارث میشود برای آنان باشد، پیامبر در ردّ این کلام آنان فرمودند حکم خدا أحق به تبعیّت است و شرط او محکمتر و سزاوارتر به التزام و تعهد است و وَلاء از آنِ آزاد کننده است.
محل استشهاد این است که حضرت کلمه شرط را در غیر از بیع و در الزام ابتدایی بکار بردهاند.
شاهد دوم: خانمی در ضمن عقد ازدواج دائم شرط کرد که شوهرش حق ازدواج با خانم دیگری را ندارد، حضرت امیر فرمودند شرط (حکم و الزام) خداوند مقدم بر شرط انسانها است و خداوند حکم به جواز ازدواج با چهار زن را داده است.
شاهد سوم: امام صادق علیه السلام در پاسخ به فُضیل بن یسار فرمودند شرط و حکم خدا در معامله حیوان، سه روز خیار است.
شاهد چهارم: در بعضی از روایات باب نذر و عهد و وعده، کلمه شرط بکار رفته در حالی که این امور از مصادیق الزام ابتدایی هستند که یک مکلف علیه خودش مطرح میکند و بدون اینکه شریعت چیزی گفته باشد یک عمل راجح و مستحب را بر خود واجب میگرداند.
شاهد پنجم: صاحب حدائق هم فرمودهاند در روایات بر بیع (نه شراء) که ابراز التزام ابتدائی از جانب بایع است، لفظ شرط بکار رفته است.
تحقیق:
* ظاهر بعض کتب حاشیه و شرح مکاسب چنین است که این قسمت را ذیل کتاب الخیارات شمردهاند. اما مرحوم سید صاحب عروه معتقدند:
" کان المناسب أن یذکر من أقسام الخیار خیار تخلّف الشرط ثم یتعرّض لتحقیق أحکام الشروط استطرادا لکن المصنف قدّس سرّه إنّما کتب هذه المسألة مستقلة کما یظهر من بعض إشاراته ثم ألحقها بالکتاب."
به نظر میرسد مرحوم شیخ انصاری از ابتدای ورود به بحث خیارات، چنین تقسیمبندی در ذهنشان بوده است که بعد از اتمام مبحث خیارات، به چند عنوان فقهی مرتبط با مباحث بیع و خیارات اشاره کنند لذا این مباحث شروط به بعد از أجزاء بحث کتاب الخیارات نیستند. شاهد بر این مدعا کلام مرحوم شیخ انصاری ابتدای شروع کتاب الخیارات است که فرمودند: فی أقسام الخیار، و هی کثیرةٌ إلّا أنّ أکثرها متفرّقةٌ، و المجتمع منها فی کلِّ کتابٍ سبعةٌ، و قد أنهاها بعضهم إلى أزید من ذلک، حتّى أنّ المذکور فی اللمعة مجتمعاً أربعة عشر، مع عدم ذکره لبعضها، و نحن نقتفی أثَر المقتصِر على السبعة کالمحقّق و العلّامة. مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مرحوم شهید اول در لمعه تعداد خیارات را چهارده مورد دانستهاند لکن ما از مرحوم محقق و علامه حلی پیروی میکنیم و اقسام خیار را هفت قسم بیشتر نمیدانیم.
با مراجعه به شرایع و مختصر النافع محقق حلی و قواعد علامه حلی و حتی لمعه شهید اول به روشنی میبینیم که چند مبحث به عنوان تتمه کتاب المتاجر (نه جزئی از مباحث خیار) مطرح است که مرحوم شیخ انصاری این مباحث را بعد اتمام اقسام خیار مستقلا مطرح میفرمایند.
جلسه دوم (یکشنبه، 1401.10.18) بسمه تعالی
و أمّا دعوی کونه مجازا ...، ص12، س7
کلام در نقد کلام فیروزآبادی در معنای شرط بود. گفتیم مرحوم شیخ در نقد کلام او دو مدعا دارند که مدعای اولشان گذشت.
مدعای دوم: حقیقی بودن استعمال شرط در الزام ابتدایی
میفرمایند طبق توضیح جلسه قبل، ظاهر کلام فیروزآبادی دلالت میکند اگر استعمال لفظ شرط در الزام ابتدایی غلط نباشد لااقل استعمال مجازی و در غیر ما وُضع له است. اما این مطلب هم صحیح نیست به سه دلیل:
یکم: نسبت به استعمال لفظ "شرط" در الزام ابتدایی دو احتمال است:
الف: یک استعمال مجازی است.
ب: استعمال حقیقی است به نحو مشترک معنوی. یعنی لفظ شرط در دو معنای حقیقی بکار میرود، الزام ابتدایی و الزام ضمنی.
یا باید استعمال شرط در الزام ابتدایی را استعمال مجازی بدانیم یا حقیقی به نحو مشترک معنوی، میگوییم اولویت با مشترک معنوی است زیرا تجوّز و معنای مجازی نیاز به قرینه دارد.
دوم: وقتی گفته میشود: "فلانٌ شَرَطَ علی نفسه کذا" متبادر به ذهن یک الزام ابتدایی است که فرد بر عهده خودش قرار داده است.
سوم: در بعضی از روایات از جمله روایتی که در شاهد چهارم جلسه قبل اشاره شد، با اینکه بحث از تعهد و الزام ابتدایی است امام کاظم علیه السلام از تعبیر شرط استفاده کرده و فرمودهاند: "المؤمنون عند شروطهم"
مرحوم شیخ انصاری در جمعبندی هر دو مدعایشان و نقد کلی کلام فیروزآبادی میفرمایند قول فیروزآبادی حجت نیست زیرا در این کلامش متفرّد و تنها است و لغوی متخصص دیگری او را تأیید نکرده است. *
در پایان میفرمایند البته لفظ شرط مجازا در معنای اسم مفعولش هم بکار میرود و به مشروط، شرط گفته میشود مثل استعمال کلمه خلق در اسم مفعولش یعنی مخلوق (خلق خدا یعنی مخلوق خدا) یا استعمال کلمه عکس به جای معکوس. در این استعمال مجازی هم مقصود از کلمه شرط همان الزام ابتدایی است اما این استعمال شرط به جای مشروط با اینکه مجازی است لکن سبب نمیشود اصل معنای الزام ابتدایی در کلمه شرط یک استعمال مجازی باشد.
الثانی: ما یلزم من عدمه ...، ص13، س3
دوم: معنای اسم مصدری
قبل از ذکر کلام مرحوم شیخ انصاری یک مقدمه کوتاه اشاره میکنیم:
مقدمه منطقی فلسفی: أجزاء علت تامه و معلول
در سنجش رابطه بین أجزاء علّت تامه و معلول حالات مختلفی قابل تصویر است:
ـ رابطه بین علت تامه و معلول، تلازم است یعنی عقلا امکان ندارد تمام أجزاء علت تامه محقق شود اما معلول آن محقق نباشد.
ـ همچنین رابطه جزء اخیر علت تامه با تحقق معلول هم تلازم است در صورتی که سایر أجزاء هم محقق شده باشد.
ـ رابطه هر کدام از اجزاء علت نسبت به معلول تلازم نیست زیرا ممکن است هنوز سایر اجزاء علت تامه شکل نگرفته باشند.
دومین معنا و کاربرد لفظ "شرط" در چیزی است که از نبودش نبود معلول لازم میآید، یعنی شرط چیزی است که اگر نباشد مشروط هم قطعا نیست. البته وجود شرط (مثل وضو) تلازم با وجود مشروط (نماز) ندارد اما روشن است که عدم شرط ملازم است با عدم مشروط.
طبق این معنای دوم، کلمه "شرط" نه یک مصدر (حدث به علاوه انتساب به ذات) قابل اشتقاق بلکه یک اسم جامد خواهد بود.
سؤال: اگر شرط در معنای دوم اسم جامد و غیر قابل اشتقاق است چگونه است که میبینیم در عرف لفظ "شرط" در معنای دوم بکار میرود لکن مشتقاتی مانند شارط و مشروط هم دارد؟
جواب: ادعا میکنیم اشتقاق مذکور علی القاعده و طبق قواعد نحوی نیست لذا باید توجیه و تأویل شود یعنی بگوییم کاربرد شارط و مشروط مطابق با معنای اول یعنی معنای حدثی و مصدری به همراه انتساب به یک ذات (فاعل) است نه معنای دوم. به این بیان که کلمه شارط یعنی شرط کننده (مثل خدا) و مشروط یعنی آنچه شرط شده است (مثل وضو).
شاهد بر ادعای مذکور این است که دو لفظ شارط و مشروط وقتی به معنای حدثی و مصدری بکار روند متضایف در فعل و انفعال هستند یعنی شارط اشاره است به فاعلِ شرط و شرط کننده مثلا خداوند و مشروط اشاره است به مفعول و منفعلِ از شرط یعنی آنچه شرط شده است مثلا وضو که برای نماز شرط شده. مثل ضارب (زننده) و مضروب (پذیرنده ضرب) اما وقتی به معنای دوم بکار میروند متضایف نیستند یعنی شارط به معنای جعل کننده شرط مثلا خداوند و مشروط به معنای چیزی است که برای آن شرط جعل و گذاشته شده مثلا نماز. خلاصه اینکه شارط و مشروط طبق معنای اول بر خدا و وضو منطبق است اما طبق معنای دوم بر خدا و نماز منطبق است. **
این استعمال شرط بر خلاف قاعده، نظیر استعمال لفظ سبب است در دو کاربرد فاعلی و مفعولی یعنی مسبِّب و مسبَّب است که مسبِّب طبق هر دو معنای مصدری و اسم مصدری به معنای کسی یا چیزی است که سبب شده یعنی قرار دهنده سبب که مثل خداوند است اما مسبَّب طبق معنای اول (حدثی و مصدری) به معنای آنچه سبب شده (نفس سبب مثل آتش) است و طبق معنای دوم (اسم مصدری) به معنای چیزی است که به دنبال سبب محقق میشود. (مثل حرارت که مسبَّب از آتش)
با این توضیحات روشن شد که کاربرد کلمه شرط مانند کاربرد کلمه "أمر" است به این بیان که:
ـ هم در معنای حدثی و مصدری بکار میرود که جمع آن "اوامر" است و مشتقاتی مانند: أَمَرَ، آمر، مأمور، مأموربه و ... دارد.
ـ هم در معنای اسم جامد و اسم مصدری بکار میرود به معنای شیء که جمع آن "امور" است و مشتقات ندارد.
معنای اصطلاحی شرط
مرحوم شیخ انصاری بعد از نقل دو معنای عرفی برای "شرط" به بررسی دو معنای اصطلاحی آن میپردازند یکی از نحاة و دیگری از اهل معقول و اصولیان. ***
یکم: در اصطلاح نحاة
شرط در اصطلاح عالمان نحو در مقابل جزاء بکار میرود مانند: إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا، یا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ. که به جمله اول که بعد أداة شرط آمده میگوییم شرط، و به جمله بعد از آن میگوییم جزاء. البته این یک اصطلاح نحوی است.
دوم: در اصطلاح اهل معقول و اصولیان
شرط در اصطلاح فلسفه و اصول در مقابل و در عرض مقتضی و عدم المانع بکار میرود یعنی چیزی که اگر نباشد معلول هم نیست و البته اگر باشد ممکن است معلول هم باشد یا نباشد. توضیح مطلب: علّت تامه مجموعه: 1. مقتضی (اقتضاء سوختن در کاغذ) 2. شرط (تماس با آتش) 3. عدم مانع (عدم رطوبت) است در فلسفه و اصول مقصود از شرط چیزی است که اگر محقق شود و سایر اجزاء علت تامه هم محقق باشند منجر به وقوع معلول و سوختن کاغذ میشود اما اگر نباشد قطعا معلول هم محقق نخواهد بود.
امروز ساعت 10 (بعد این کلاس) به جهت اهانت نشریه (طنز) فرانسوی شارلی ابدو به مقام معظم رهبری چنانکه سابقا هم به انبیاء الهی توهین کرده و مورد محکومیت مردم و طلاب قرار گرفت تجمع بزرگ طلاب در میدان آستانه (مقابل همین مدرسه خان) برگزار میشود.
تحقیق:
* این نکته را در فیشهای منهج شناسی مرحوم شیخ انصاری نسبت به کتب لغت که قبلا هم اشاره کردهام یادداشت کنید.
البته میتوانیم بگوییم قول لغوی واحد هم با سه شرط حجت و معتبر است:
1. ثقه باشد. 2. صرفا ناقل و خبر دهنده از استعمال یک لفظ در بین عرب باشد نه اینکه تحلیل و نظر خودش را بیان کند. 3. معارض معتبری نداشته باشد. بنابراین اگر مثل مرحوم ابن سکّیت که از عالمان شیعه و اصحاب امام هادی علیه السلام و متخصص در لغت و ادب عربی بوده معنای یک لفظ را در کتاب إصلاح المنطق خودش گزارش کند برای ما مورد قبول خواهد بود چنانکه خبر واحد ثقه مورد قبول است.
** در المنطق مرحوم مظفر ضمن اقسام تقابل خواندیم تضایف یعنی دو امری که تعقل هر یک متوقف بر تعقل دیگری است مثل أب و إبن.
*** مرحوم قزوینی در تعلیقة على معالم الأصول، ج4، ص: 247 ذیل بحث از مفهوم شرط نکات مفیدی در رابطه با معنای لفظ شرط بیان میکنند. همچنین تهانوی هندی در کشّاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص1214 به بیان 9 تفاوت بین شرط و علّت میپردازد و در پایان مینویسد: إن شئت الزیادة على هذا فارجع إلى شرح المواقف.
جلسه سوم (دوشنبه، 1401.10.18) بسمه تعالی
فقد تلخّص ممّا ذکرنا ...، ص13، س17
مرحوم شیخ انصاری در مرحله اول برای لفظ "شرط" به دو معنای عرفی (مصدری و اسم مصدری) و دو معنای اصطلاحی اشاره کردند.
در پایان این مرحله و قبل ورود به مرحله دوم یک جمعبندی دارند و میفرمایند در استعمالات عرفی و روایات:
ـ اگر کلمه شرط بکار رفت، آن را حمل بر معنای اصطلاحی نمیکنیم، بلکه اگر قرینه دال بر معنای عرفی اول یعنی معنای حدثی (الزام ابتدائی یا ضمنی) داشتیم بر همان حمل میکنیم.
ـ اگر قرینه بر معنای عرفی دوم (ما یلزم من عدمه العدم) داشتیم بر همان حمل میکنیم.
ـ اگر قرینه بر هیچکدام وجود نداشت کلمه "شرط" و به تبع آن، جمله حاوی این کلمه مجمل خواهد شد و با حکم شرعی شک با منشأ اجمال نص در مباحث اصول عملیه رسائل به تفصیل آشنا شدهایم و به همان عمل میکنیم.
سپس میفرمایند در دو جلسه قبل به دو حدیث اشاره کردیم که باید کلمه شرط در آنها دقیقا بررسی شود:
حدیث اول: "المؤمنون عند شروطهم" در معنای کلمه "شرط" سه احتمال است:
احتمال اول: در معنای مصدری و حقیقی خودش بکار رفته است که همان الزام یا التزام بود. (المؤمنون عند التزاماتهم)
احتمال دوم: مقصود، معنای مصدری و کاربرد مجازی که همان مُلزَمبه یا ملتزَمبه بود. (مصدر به معنای مفعول) (المؤمنون عند ملتزماتهم)
احتمال سوم: در معنای اسم مصدری (ما یلزم من عدمه العدم) بکار رفته باشد. (المؤمنون عند التزامهم بعدم شیء عند عدم شیء آخر)
انتخاب یکی از این سه احتمال را در ابتدای ورود به مرحله سوم (احکام شرط صحیح) بررسی خواهیم کرد.
حدیث دوم: روایات باب خیار حیوان. راوی میپرسد: "ما الشرط فی الحیوان؟" و حضرت جواب میفرمایند: "ثلاثة أیام للمشتری"، هم نسبت به سؤال راوی هم نسبت به جواب امام باید بحث کنیم:
ـ اما نسبت به سؤال راوی و کلمه شرط در جمله "ما الشرط فی الحیوان؟" دو احتمال است:
احتمال اول: در معنای مصدری و کاربرد مجازی خودش (به معنای مفعول و مشروط) بکار رفته باشد، پس معنای جمله چنین خواهد بود که مشروط و مُلزَمبه شارع در بیع حیوان چیست؟ (الملزَمبه عند الشارع فی بیع الحیوان ماذا؟)
احتمال دوم: در معنای مصدری و کاربرد حقیقی خودش بکار رفته، پس "ما الشرط فی الحیوان". (الزام الشارع فی بیع الحیوان ماذا؟)
ـ اما نسبت به جواب امام میگوییم هر کدام از دو احتمال در سؤال سائل را قبول کنیم در هر صورت در جواب امام مسامحه بکار رفته است زیرا اینکه حضرت میفرمایند شرط در حیوان "ثلاثة أیام للمشتری" است معنا ندارد بگوییم در بیع حیوان شرط، سه روز است (الشرطُ، ثلاثة أیّام للمشتری. در حالی که طبق ظاهر کلام و به مقتضای حمل ثلاثة ایام بر شرط، باید بگوییم بینشان وحدت بر قرار است و شرط همان سه روز است) بلکه سه روز ظرف زمانی برای استفاده از خیار در معامله حیوان است نه اینکه شرط، خودِ سه روز باشد.
پس نوعی تقدیر در جواب حضرت وجود دارد که مثلا بگوییم "مدّة الشرط فی الحیوان ثلاثه ایام".
تعبیری هم که در بعض روایات آمده که "فی الحیوان کلّه شرط ثلاثة أیّام" به سه صورت قابل خواندن است:
1ـ ثلاثه را مرفوع بخوانیم که بدل از شرط باشد یعنی فی الحیوان کله شرطٌ، ثلاثةُ أیّام.
2ـ ثلاثة را منصوب بخوانیم به عنوان ظرف زمان. یعنی فی الحیوان کله شرطٌ (خیارٌ فی) ثلاثةَ أیّام.
3ـ ثلاثة را مجرور بخوانیم به عنوان مضاف الیه کلمه شرط که اضافه به همراه تقدیر گرفتن باشد. فی الحیوان کله شرطُ ثلاثةِ ایام. یعنی در بیع حیوان شرط، خیار در سه روز است.
بررسی سه احتمال:
طبق احتمال اول (رفع) و ثلاثةٌ بدل از شرط باشد، جواب امام نیاز به توجیه دارد زیرا گفتیم شرط، سه روز نیست پس باید "مدة" را در تقدیر
بگیریم و بگوییم شرط، خیار در سه روز است.
طبق دو احتمال بعدی "ثلاثة أیام" مستقیما حمل بر شرط نشده که نیاز به توجیه باشد
خلاصه مرحله اول:
کلمه شرط دو معنای عرفی و دو معنای اصطلاحی دارد:
معنای عرفی اول: حدثی و مصدری به معنای الزام یا التزام ابتدایی یا ضمنی
معنای عرفی دوم: اسم مصدری به معنای ما یلزم من عدمه العدم.
معنای اصطلاحی اول: نزد نحویان شرط در مقابل جزاء است یعنی چیزی که بعد أداة شرط میآید.
معنای اصطلاحی دوم: نزد اهل معقول و اصولیان شرط به معنای ما یلزم من عدمه العدم است لکن با ضمیمه شدن دو نکته یکی وجود مقتضی و دیگری عدم مانع. (پس علت تامه سه جزء دارد" مقتضی، شرط و عدم المانع)
در روایات و استعمالات عرفی یکی از دو معنای عرفی باید مورد نظر باشد، اگر قرینه بر یکی از دو معنای عرفی بود که بر همان اساس عمل میشود و اگر قرینه نباشد کلام مجمل خواهد بود.