مبحث سوم: القول فی النقد و انسیئة
القول فی النقد و النسیئة، ص 197
مبحث سوم: نقد و نسیه
سومین مبحث از مباحث چهارگانهای که مرحوم شیخ انصاری بعد از کتاب البیع و کتاب الخیارات بررسی میفرمایند القول فی النقد و النسیئة است. در این مبحث ابتدا یک طرح بحث و سپس 7 مسأله بیان میفرمایند:
طرح بحث: اقسام بیع
بیع از نگاه تقدیم یا تأخیر در پرداخت ثمن و مثمن بر چهار قسم است:
قسم یکم: بیع مبیع حاضر با ثمن حاضر (بیع نقد)
قسم دوم: بیع مبیع مؤجّل (زماندار) با ثمن مؤجّل (بیع کالی به کالی)
(بعضی از آن به بیع نسیه به نسیه و بعضی به بیع دین به دین تعبیر میکنند و جمعی هم آن را باطل میدانند) مثل اینکه بایع میگوید یک کتاب المراجعات دو هفته دیگر به شما میدهم و مشتری هم بگوید یک صد هزارتومانی دو هفته دیگر به شما میدهم.
قسم سوم: بیع مبیع حاضر با ثمن مؤجّل (بیع نسیه)
کالا و مبیع حین العقد داده میشود اما ثمن و پول آن بعدا پرداخت میشود.
قسم چهارم: بیع مبیع مؤجّل با ثمن حاضر (بیع سلم یا سلف یا همان پیشفروش)
مقصود از اصطلاح حاضر اعم از این است که مبیع یا ثمن جزئی باشند یا کلی. به عبارت دیگر مثلا در بیع نقد ممکن است در زمان عقد بیع کتاب و پول را در مقابل یکدیگر گذاشتهاند و بیع انجام میدهند که اینجا گفته میشود مبیع جزئی خارجی است اما گاهی مبیع یا ثمن کلی فی الذمه است یعنی مشتری حین العقد بر ذمه میگیرد که یک صد هزارتومانی بدهد یا بایع به ذمه میگیرد یک کتاب المراجعات بدهد اما هیچکدام پول یا کتاب را از بین پولها و کتابها جدا نکردهاند، معامله انجام میشود سپس برای أداء ذمه مشتری یکی از صدهزارتومانیهایش را میدهد و بایع هم یک نسخه از کتاب المراجعات را میدهد.
مقصود از اصطلاح مؤجّل خصوص کلی است یعنی آنچه بعدا بنا است به عنوان ثمن یا مثمن داده شود همان کلّی فی الذمه است نه جزئی خارجی. تبیین بیشتر مطلب در ادامه مباحث خواهد آمد.
مسألة: اطلاق العقد ...، ص198
مسأله اول: موارد عدم ذکر زمان در بیع
مرحوم شیخ انصاری در این مسأله به سه نکته اشاره میفرمایند:
نکته اول: اطلاق عقد دال بر نقد بودن است.
میفرمایند اگر بایع و مشتری معاملهای انجام دادند اما نه نسبت به ثمن نه نسبت به مثمن سخنی از زمان تحویل گفته نشد، حمل بر کدام قسم از اقسام مذکور خواهد شد؟
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند حمل بر بیع نقد خواهد شد به دو دلیل:
دلیل یکم: مقتضای عقد
مرحوم علامه حلی در کتاب تذکرة الفقهاء در مقام استدلال میفرمایند هویت و مقتضای عقد بیع تعهد به انتقال مالکیّت است بین بایع و مشتری، پس هرگاه هر کدام از این دو تعهد دهنده مورد مطالبه قرار گرفت موظف است به تعهدش عمل نماید لذا در صورتی که در متن عقد تصریح به اجل و مهلت و تأخیر در واگذاری نشده موظف هستند به محض مطالبه طرف مقابل به تعهد خود عمل نمایند.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند وقتی میگوییم بیع نقد انجام شده مقصود این است که مشتری حق ندارد بر خلاف تعهدش، پرداخت ثمن را تأخیر اندازد. همچنین وقتی میگویمی هر کدام موظفاند عند المطالبه به تعهدشان عمل نمایند یعنی مطالبهای که به همراه استحقاق مطالبه باشد یعنی در بیع نقد بایع زمانی استحقاق مطالبه ثمن را دارد که مبیع را واگذار کرده باشد یا در معرض دریافت مشتری قرار داده باشد. البته اینکه چه زمانی پرداخت ثمن و پول بر مشتری واجب میباشد اختلاف نظری بین فقها وجود دارد که در مباحث احکام قبض خواهد آمد.
دلیل دوم: نص خاص
دومین دلیل بر حمل اطلاق عقد بر بیع نقد موثقه عمار بن موسی الساباطی از امام صادق علیه السلام است که از حضرت سؤال میکند بایع و مشتری جاریهای را با ثمن معینی معامله کردهاند (و بعتُ و اشتریتُ گفتهاند اما قبل ردّ و بدل شدن پول و کنیز) از یکدیگر جدا شدند، این بیع چه حکمی دارد؟ حضرت فرمودند این بیع لازم است و اگر برای پرداخت ثمن مهلت و اجل معیّن نکردهاند باید به صورت نقد پرداخت شود.
نکتهای به مناسبت چهارشنبه
از امام صادق علیه السلام فرمودند: "مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِّیَّةُ" تا زمانی که نیّت و انگیزه انسان قوی باشد، بدن به دنبال آن تلاش خواهد کرد و ضعف نشان نمیدهد.
امروز سوم خرداد و سالروز فتح خرمشهر است. این شهر پس از 34 روز مقاومت مردم و رزمندگان برای 578 روز به اشغال نیروهای عراقی در آمد و سرانجام طی عملیات گسترده در مدت 25 روز در 3 خرداد 1361 آزاد شد.
قوّت انگیزه و نیّت رزمندگان و شهدا، الگوی مناسب و اتمام حجت خدا بر ما است که در انجام وظائفمان با تقویت انگیزه و نیّت، بر سستیها غلبه کنیم. (کتاب شهداء الفضیلة مرحوم علامه امینی که شرح حال 130 تن از عالمان شهید شیعه ازجمله مرحوم محقق ثانی است را در اینترنت مطالعه کنید.)
جلسه 65 (شنبه، 1402.03.06) بسمه تعالی
و لو اشترطا تعجیل ...، ص198، سآخر
نکته دوم: شرط تعجیل ثمن و وظیفه مشتری
مرحوم شیخ انصاری بعد از اینکه فرمودند اطلاق عقد و عدم ذکر زمان تحویل در متن عقد اقتضاء دارد که معامله به صورت نقد انجام شده است در دومین نکته میفرمایند اگر بایع در عقد بیع شرط کند که مشتری باید بلافاصله پس از عقد، ثمن را پرداخت کند، نسبت به این شرط دو قول مطرح است:
قول اول: مشهور و شیخ انصاری: تأکید مقتضای اطلاق عقد (نقد بودن) است
مشهور معتقدند شرط تعجیل در پرداخت ثمن صرفا تأکید کننده همان مقتضای عقد یعنی نقد بودن معامله است.
دلیل: ظهور عرفی
استدلال مشهور این است که عرف میگوید معامله نقد یعنی معاملهای که مشتری موظف است به محض مطالبه بایع، ثمن را پرداخت کند و بایع را معطل نکند لذا اگر شرط تعجیل هم نبود مقتضای عقد همین بود پس الآن هم که این شرط مطرح شده صرفا تأکید مقتضای عقد است نه ایجاد نکته جدید. (مرحوم سید یزدی در حاشیة المکاسب، ج2، ص175 این نظر مشهور را قبول ندارند)
قول دوم: دال بر تعجیل بدون مطالبه بایع است
بعضی معتقدند اگر شرط تعجیل نباشد مشتری در زمان مطالبه بایع موظف است ثمن را بپردازد اما اگر شرط تعجیل مطرح شود مشتری موظف است بدون مطالبه بایع ثمن را بپردازد.
نقد قول دوم:
مرحوم شیخ انصاری دو اشکال به قول دوم وارد میدانند:
اشکال اول: این قول خلاف ظهور عرفی و برداشت تأکید از شرط تعجیل است که کلام مشهور هم بود. یعنی عرف میگوید چنین معاملهای بیع نقد است و خود نقد بودن عرفا ظهور در تعجیل دارد دیگر شرط تعجیل ثابت نمیکند مشتری موظف است بدون مطالبه ثمن توسط بایع، اقدام به پرداخت ثمن نماید. (زیرا اصل در معامله، مبیع است لذا به ثمن، عوض و قیمت گفته میشود بنابراین عرف مطالبه ثمن توسط بایع قبل از واگذار کردن مبیع را قبیح میدانند، پس صرف شرط تعجیل، الزام جدیدی بر مشتری وارد نمیکند بلکه تأکید بر مقتضای عقد و لزوم تحویل ثمن توسط مشتری هنگام مطالبه توسط بایع است، چنانکه در صفحه 262 مبحث القول فی القبض خواهد آمد.)
اشکال دوم: اگر هم خلاف ظهور عرفی بودن را نپذیرید میگوییم اگر مقصود بایع قول دوم یعنی تعجیل بدون مطالبه بود ذکر این شرط لغو است زیرا (چنانکه مرحوم شهیدی در هدایة الطالب، ج3، ص600 توضیح میدهند) بالأخره یا بایع ثمن را مطالبه میکند یا مطالبه نمیکند:
ـ اگر بایع ثمن را مطالبه کند که گفتیم مشتری طبق مقتضای عقد موظف بود سریعا ثمن را بپردازد و در شرط تعجیل نکته جدیدی نیست.
ـ اگر بایع ثمن را مطالبه نکند معنایش اسقاط شرط تعجیل در همین مقدار زمان (مثلا یک دقیقهای) است که بلافاصله بعد بیع میتوانست مطالبه کند و ثمن را دریافت نماید اما مطالبه نکرد لذا مشتری به صورت عادی با همان تعجیل عرفی ثمن را به او پرداخت خواهد نمود.
پس مطالبه کردن یا مطالبه نکردن بایع تفاوتی در وظیفه مشتری و تعجیل در پرداخت ثمن ایجاد نمیکند.
و کیف کان فذکر الشهید ...، ص199، س6
نکته سوم: شرط تعجیل ثمن و خیار تخلف شرط
مرحوم شیخ انصاری در نکته قبل فرمودند شرط تعجیل باشد یا نباشد از جهت وظیفه مشتری تفاوتی ایجاد نمیشود، در این نکته سؤال این است که آیا تخلّف این شرط توسط مشتری، خیار تخلف شرط برای بایع میآورد یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال هم دو قول است:
قول اول: شهید اول: خیار تخلف شرط میآید.
شهید اول در الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیة فرمودهاند اگر بایع زمان دقیق پرداخت ثمن را شرط کرده باشد و مشتری تخلف کند، بایع خیار تخلف شرط دارد و میتواند معامله را فسخ کند.
قول دوم: شهید ثانی و شیخ انصاری: خیار وابسته به شرط نیست.
مرحوم شیخ انصاری نظر شهید ثانی را تقویت میکنند که بایع تعجیل ثمن را به عنوان یک شرط مستقل مطرح کند یا مطرح نکند در هر صورت اگر مشتری عرفا پرداخت ثمن را به تأخیر اندازد بایع خیار دارد زیرا در نکته قبل گفتیم عرفا بیع نقد به معنای تعجیل در پرداخت ثمن است لذا اگر مشتری از این ارتکاز و شرط عرفی (که در متن عقد هم تصریح نشده بود) تخلف کرد، بایع خیار تخلّف شرط دارد.
اشکال (مقدّر): وقتی یک دقیقه و ساعت خاصی برای پرداخت ثمن در بیع شرط نشده چگونه مرحوم شهید ثانی میفرمایند خیار (تخلف شرط ارتکازی) میآید؟ به عبارت دیگر از چه لحظهای خیار تخلف شرط میآید؟
جواب: (لایقدح) مرحوم شیخ انصاری میفرمایند عدم تعیین زمان تعجیل اشکالی ایجاد نمیکند زیرا عرفا تعجیل به معنای پرداخت در اولین زمان ممکن است، وقتی از این زمان تأخیر انداخت عرف میگوید مشتری به نقد بودن معامله اخلال ایجاد کرده و بایع خیار دارد.
و لاحاجة إلی تقیید ....، ص199، س12
سؤال (مقدّر): مرحوم شیخ انصاری در احکام شرط ضمن عقد، مسأله دوم (در جلسه 29 و 30) فرمودند مشروط له موظف است ابتدا مشروط علیه را مجبور به انجام شرط کند سپس اگر مشروط له به وظیفه عمل نکرد آنگاه مشروط له حق فسخ خواهد داشت. آیا اینجا هم ابتدا باید مشتری را مجبور بر پرداخت ثمن کرد و در صورتی که اجبار فائده نداشت نوبت به فسخ عقد میرسد؟
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند:
اولا: آن بحث سابق ارتباطی به بحث اینجا ندارد زیرا فعلا بحثمان در این است که آیا بعد از تخلف مشتری از تعجیل عرفی در پرداخت ثمن (با اینکه تعجیل به عنوان شرط مستقل مطرح نشده باشد) اصل خیار تخلف شرط قابل فرض هست یا نه؟ چه اجبار مشتری ممکن باشد یا نباشد، و اجبار مشتری واجب باشد یا نباشد.
ثانیا: اصلا مسأله اجبار در این بحث قابل تصویر نیست زیرا در اینجا وقتی شرط عرفی تعجیل فوت شد و زمانش گذشت دیگر اجبار مشتری بر عمل به تعجیل معنا ندارد. لذا با تأخیر مشتری، حق فسخ و خیار تخلف شرط محقق میشود. به عبارت دیگر تا وقتی مهلت پرداخت ثمن و تعجیل عرفی باقی است که اجبار بر پرداخت صحیح نیست و وقتی که مهلت پرداخت و تعجیل عرفی تمام شود دیگر اجبار مشتری توسط بایع فائده ندارد زیرا زمانی که مورد نظر عرف و بایع بود گذشت و تمام شد لذا بایع میتواند بدون بحث اجبار، بیع را فسخ کند.
مسألة: یجوز اشتراط تأجیل ...، ص200
مسأله دوم: احکام تعیین مهلت و أجل در بیع نسیه
در دومین مسأله از مسائل هفتگانه بحث نقد و نسیه چهار نکته در رابطه با تعیین مهلت و أجل در بیع نسیه را تبیین میفرمایند:
نکته اول: مهلت مطرح شده نباید مبهم و محتمل الوجهین باشد.
میفرمایند تعیین مهلت و أجل برای پرداخت ثمن باید به گونهای باشد که مفهوما و مصداقا ابهام نداشته باشد و چند وجهی و محتمل الوجهین نباشد، یعنی وقتی میگوید تا یک ماه، مفهوم این یک ماه روشن باشد که مقصودش ماه شمسی است یا قمری، همچنین مصداق این یک ماه روشن باشد که مقصود پایان ماه خرداد است یا تیرماه. بله اگر مقدار کم و زیاد شدن احتمالیِ مهلت مورد مسامحه عرف باشد اشکالی ندارد مثل اینکه بایع بگوید تا پایان ماه قمری فعلی به شما مهلت میدهم که ممکن است ماه 29 روزه باشد یا 30 روزه باشد یا بگوید تا ابتدای غروب آفتاب به شما مهلت میدهم که ممکن است غروب آفتاب با دو دقیقه تأخیر نسبت به روز قبل محقق شود.
سه دلیل بر نکته اول اقامه میکنند: 1. اجماع. 2. لزوم غرر. 3. ملازمه بین بیع نسیه و بیع سلم (پیش خرید)
توضیح دلیل سوم: بیع نسیه یعنی دریافت نقدی کالا و پرداخت نسیه پول، اما بیع سلم عکس آن است یعنی پرداخت نقدی پول و دریافت کالا بعداً؛ از قرینه مقابله بین این دو، به تلازم بین آنها پی میبریم، لذا میتوانیم حکم تعیین مهلت در روایات باب بیع سلم را به بیع نسیه سرایت دهیم. در روایات آمده تعیین اجل و مهلت در بیع سلم واجب است و صرف اینکه بایع پول را بگیرد و بگوید موقع خرمن کوبی یا موقع درو گندم را تحویل میدهم کفایت نمیکند. پس تعیین أجل در بیع نسیه هم واجب خواهد بود. (تعبیر تلازم از مرحوم خوئی است)
جلسه 66 (یکشنبه، 1402.03.07) بسمه تعالی
و لافرق فی الأجل ...، ص200، س6
نکته دوم: حکم طولانی بودن أجل و مهلت
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نسبت به اینکه أجل و مهلت پرداخت ثمن که بایع به مشتری میدهد چه اندازه باید باشد دو قول است:
قول اول: مشهور و مرحوم شیخ: طولانی بودن مهلت اشکال ندارد.
قول اول معتقدد است تفاوتی بین مهلت کوتاه مثلا یک هفتهای با مهلت طولانی مثلا ده ساله وجود ندارد و هر دو صحیحاند.
قول دوم: مرحوم اسکافی: مهلت فقط تا دو سال صحیح است.
مرحوم اسکافی (متوفای 381ه ق) از قدماء امامیه معتقد بودهاند فقط تا دو سال مهلت پرداخت ثمن مجاز است و سه سال مجاز نیست.
دلیل قول اول: برای این قول به دو روایت تمسک شده (کتابی از مرحوم ابن جنید اسکافی به ما نرسیده اما مرحوم علامه در تذکره از ایشان نقل کردهاند که ایشان این فتوا را با استناد به روایتی از پیامبر بیان کردهاند، چه بسا این دو روایت مستند مرحوم اسکافی نبوده است):
روایت اول: احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی (از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام) به امام کاظم یا امام رضا علیهما السلام عرض میکند به سمت کوه (و ساکنان روستاها) میرویم (برای فروش کالا)، حضرت فرمودند مردم چارهای ندارند (برای تأمین معاش خود) چرا که سال مالی (و تهیه سالیانه طعامشان) مضطرب است (و گرانیها، کمبودها و فنتهها روی کالا و قیمت تأثیر میگذارد، مرآة العقول، ج19، ص231)، عرض میکند فدای شما گردم وقتی کالا به آنان میفروشیم به صورت نسیه (و با قیمت بالاتر) میفروشیم زیرا سود این کار بیشتر است. (این معامله صحیح است؟) حضرت فرمودند بله میتوانید تا یک سال مهلت دهید، عرض کردم تا دو سال هم میتوانیم مهلت دهیم؟ فرمودند بله، عرض کردم تا سه سال هم میتوانیم مهلت دهیم؟ حضرت فرمودند: خیر.
روایت دوم: بزنطی از امام رضا علیه آلاف التحیّة و الثناء نقل میکند که به حضرت عرض کرد این کوه باب رزق و روزی برای جمعی از مردم باز کرده (که تاجران با مراجعه به ساکنان این منطقه تجارت میکنند). حضرت فرمودند هر گاه خواستی برای تجارت خارج شوی این کار را انجام بده چرا که سال مالی (و تهیه طعام اضطراب و تغییر و دگرگونی دارد به واسطه گرانی یا کمبود یا فتنه،) و مردم چارهای ندارند الا اینکه معاششان را تهیه کنند، پس طلب تجارت را رها مکن (که مردم هم به کالای مورد نیازشان برسند). عرض میکند آنان افراد شریف و کریم هستند (ابن فارس در معجم مقاییس اللغة مینویسد: المَلأ: الأشْراف من الناس، لأنَّهم ملِئُوا کرمًا.) و ما احتمال میدهیم با تأخیر بتوانند پولمان را پرداخت کنند، آیا مجاز هستیم که به صورت نسیه و با تأخیر یک ساله در پرداخت پول با آنان معامله کنیم؟ حضرت فرمودند: بله. دوباره عرض میکند: دو ساله چطور؟ حضرت فرمودند: با آنان معامله کن. مجدد سؤال میکند سه ساله چطور؟ حضرت میفرمایند: در تأخیر سه ساله و بیش از آن، دیگر چیزی (از سود) برای شما نمیماند. پس در این دو روایت از تأخیر سه ساله در مهلت پرداخت ثمن نهی شده.
نقد دلیل قول دوم:
چهار اشکال به این استدلال وارد است: اولا: از حیث سند طبق بعض مبانی ضعیف هستند. (در کتاب اشاره نشده. مثل وجود سهل بن زیاد در روایت اول) ثانیا: این روایات مورد اعراض فقهاء امامیه قرار گرفته و به آنها عمل نکردهاند. (در کتاب اشاره نشده) ثالثا: این روایات ظهور در حرمت ندارند بلکه صرفا ارشاد به ضرر مالی هستند لذا حضرت در انتهای روایت دوم میفرمایند مهلت پرداخت سه ساله و بیشتر باعث میشود تاجر بعد از فروش کالا سرمایهاش برنگردد و به مرور زمان مجبور شود تجارت را کنار بگذارد که در این صورت باعث ضرر مشتریان او هم خواهد شد. رابعا: اگر هم بپذیریم مهلت سه ساله حرمت تکلیفی داشته باشد تلازم با حرمت وضعی و فساد و بطلان چنین معاملهای ندارد لذا معامله با مهلت سه ساله در پرداخت ثمن صحیح است.
و هل یجوز الإفراط ...، ص201، س9
نکته سوم: افراط در مهلت دادن اشکال ندارد
میدانیم که اگر فردی خانهاش را بفروشد و به مشتری مثلا مهلت ده هزار ساله بدهد در پرداخت پول، انجام چنین معاملهای از جانب بایع،
سفهی و از جانب مشتری اکل مال به باطل است اما اگر به اندازهای مهلت دهد که به این حد نرسد، چه حکمی دارد؟ میفرمایند در مسأله دو وجه وجود دارد که آن را از کلمات مرحوم شهید اول بیان میکنند: مرحوم شهید اول فرمودهاند اگر مهلت آن قدر طولانی باشد که معمولا افراد آن قدر عمر نمیکنند مثلا هزار سال مهلت بدهد دو احتمال وجود دارد:
احتمال یکم: بگوییم معامله باطل است زیرا علت انجام معامله توسط عقلا این است که بایع در مقابل واگذار کردن کالا، از پول آن بهرهمند شود و در مهلتهای طولانی به مثل هزار سال بایع قطعا به ثمن دست پیدا نمیکند و این ثمن دیگر مالیّت ندارد لذا معامله باطل است.
احتمال دوم: بگوییم معامله صحیح است زیرا بالأخره أجل و مهلت، معین و ثابت و روشن است، و به محض اینکه هر کدام از متبایعین از دنیا برود این طلبکاری و دین او حالّ و نقد میشود. (اگر بایع بمیرند ورثه او میتوانند به مشتری مراجعه کنند و پول را دریافت کنند و اگر مشتری بمیرد بایع میتواند به ورثه او مراجعه کند و پولش را بگیرد).
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند همان احتمال دوم را که مرحوم شهید اول اقرب دانستهاند ما هم أقرب میدانیم.
اما اینکه قائل به احتمال اول هم استدلال به عدم مالیّت را مطرح کرد پاسخش این است که بدهکاری و دین که به ذمه مشتری آمده هر چند أجل و مهلت هزار ساله داشته باشد لکن (اولا: با موت مشتری حالّ میشود و ثانیا:) عند العقلاء و الشارع مال است و خودِ بایع هم میتواند در زمان حیاتش از آن استفاده کند به این صورت که بایع دینای که به ذمه مشتری تعلق گرفته را با دیگران مصالحه کند یا به دیگران بفروشد. (مصالحه یا فروش دین مثل اینکه به فردی بگوید منزل شما را میخرم در مقابل مبلغی که از فلانی طلبکار هستم)
اشکال: (نعم یبقی) مستشکل به کلام مرحوم شیخ انصاری اشکال کرده و میگوید شرط مهلت هزار ساله در عقد بیع از دو حال خارج نیست:
ـ یا مقصود این بوده که واقعا هزار سال دیگر پول بایع پرداخت شود که چنین شرطی لغو، بلکه یک شرط فاسد و خلاف شرع است زیرا شرع میگوید با مردن یکی از متبایعین دین حالّ میشود نه اینکه بماند برای هزار سال بعد، پس شرط فاسد است و چه بسا مفسد عقد هم باشد.
ـ یا مهلت هزار ساله کنایه از مقدار زمانی بوده که احتمال دارد طرفین زنده باشند، که در این صورت هم مهلت، مجهول و بیع باطل است.
جواب: (فافهم) با استفاده از کلام مرحوم سید یزدی صاحب عروه در حاشیة المکاسب، ج2، ص176 میتوان در وجه فافهم چنین گفت که:
اولا: شرط مهلت هزار ساله خلاف شرع نیست و در واقع موضوع برای حکم شرعی میسازد. شارع فرموده معاملهای که در پرداخت ثمناش مهلت وجود داشته باشد با موت یکی از متبایعین، دین حالّ میشود، پس با طرح مهلت هزار ساله در واقع موضوع این حکم محقق شده نه اینکه با حکم شرعی مخالفت شده باشد پس شرط مذکور نه فاسد است نه مفسد عقد. (بله اگر بگویند حتی با موت هم دین حالّ نشود این خلاف شرع است اما در محل بحث ما که چنین چیزی مطرح نیست)
ثانیا: وقتی شرط مذکور خلاف شرع نبود دیگر معنای کنایی و جهالت مهلت هم قابل گفتن نیست و نقدش روشن است.
ثمّ إنّ المعتبر فی ...، ص202، س4
نکته چهارم: معیار تعیین مهلت
آخرین نکته در مسأله دوم این است که معیار در تعیین مهلت، مشخص بودن فی نفسه و در واقع است یا مشخص بودن برای متعاقدین است؟ در این رابطه دو قول وجود دارد:
قول اول: مشخص بودن در واقع کافی است نیازی به علم متبایعین نیست
همین که در واقع مهلت و مدت معلوم باشد کافی است هر چند مشتری یا متبایعین از مقدار آن بی اطلاع باشند. لذا جایز است بگوید برای پرداخت ثمن تا نوروز (انتقال شمس به برج حمل) یا تا مَهرجان (انتقال شمس به برج میزان) یعنی 16 مهرماه (اوائل پاییز) مهلت داری هر چند ندانند کدام روز است. (مرحوم شهیدی در هدایة الطالب إلی أسرار المکاسب، ج3، ص601 توضیحاتی دارند، ملاحظه بفرمایید)
قول دوم: مشخص بودن نزد متعاقدین لازم است. (مرحوم شیخ)
مرحوم شیخ انصاری قول دوم را قبول دارند که توضیح مطلب خواهد آمد.
جلسه 67 (دوشنبه، 1402.03.08) بسمه تعالی
أقواهما الثانی تبعا ...، ص202، س7
دلیل قول دوم: لزوم غرر
مرحوم شیخ انصاری به تبع مرحوم شهید اول و محقق ثانی میفرمایند هرچند در واقع و مثلا در کتابها و نزد متخصصان روز مَهرَجان معلوم باشد اما اگر به صورت مشخص برای متبایعین معلوم نباشد منجر به جهالت در زمان تحویل ثمن و غرر خواهد شد.
دلیل قول اول: تنظیر به معیارهای وزن
مرحوم علامه حلی که قائل به قول اول هستند میفرمایند مضبوط و مشخص بودن اجل فی نفسه و نزد عموم مردم کافی است هر چند متعاقدین اطلاع نداشته باشند، برای این کلامشان به اوزان و مقادیر در شهرهای مختلف مثال میزنند که مثلا مشتری نمیداند هر خروار 300 کیلو است یا هر من تبریز مثلا سه کیلو است یا هر قفیز مثلا حدود 42 کیلو است اما بایع به او میگوید یک خروار گندم یا 10 مَن برنج به شما فروختم با اینکه مشتری وزن خروار را نمیداند، اینجا فقهاء میفرمایند چون مقدار خروار مضبوط است معامله صحیح میباشد، لذا در ما نحن فیه هم میگوییم مضبوط بودن أجل در فرهنگ مردم یک شهر و منطقه کفایت میکند.
نقد دلیل قول اول:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در ما نحن فیه ضبط و تشخیص أجل و مهلت پرداخت ثمن لازم است پس مضبوط بودن یک عنوان مثل مهرجان کفایت نمیکند به این دلیل که أجل باید به صورتی روشن باشد که مبتلا به کم و زیادی نباشد که مشتری ندارد مثلا یک ماه مهلت دارد یا دو ماه.
شاهد بر اینکه مضبوط بودن نزد دیگران کفایت نمیکند این است که أجل و زمان موت زید عند الله معلوم و مضبوط است اما بایع نمیتواند بگوید تا زمان موت زید به شما مهلت میدهم زیرا متبایعین از زمان موت او اطلاع ندارند، یا حتی اطلاع اجنبی هم کفایت نمیکند که مثلا بگویند تا زمان مهرجان که همسایه ما از آن اطلاع دارد به شما مهلت میدهم این هم کفایت نمیکند.
نسبت به اوزان و مقادیر هم کلام مرحوم علامه حلی را قبول نداریم و آنجا هم میگوییم اگر بالأخره وزن یا کیل یا عدد مبیع برای مشتری روشن نباشد، مبیع مجهول است و بیع مجهول هم باطل است.
مرحوم علامه که قائل به قول اول هستند در تذکره میفرمایند توقیت و معین کردن وقت پرداخت ثمن با نوروز و مهرجان اشکالی ندارد زیرا زمان اینها از نظر تقویمی نزد عموم مردم روشن است حتی توقیت و معیّن کردن مهلت بر اساس اعیاد اهل ذمه هم جایز است در صورتی که برای مسلمانان روشن باشد هر چند متبایعین یا مشتری از آن اطلاع نداشته باشد. (مثل یوم کیپور که بزرگترین عید مذهبی یهودیان است مثل شب قدر که بر اساس تقویم خودشان که مصادف با اوائل مهرماه میشود 25 ساعت روزه میگیرند یعنی از نیم ساعت قبل مغرب تا نیم ساعت بعد مغرب روز بعد واجب است از خوردن و آشامیدن، استفاده از کفش چرمی و ارتباط جنسی و ... پرهیز کنند و از نظر عبادی و عید بودن، بزرگترین روز در سال عبری است)
مرحوم علامه همین اختلاف بین قول اول و دوم را به شافعیان هم نسبت میدهند که بعضشان معتقد به قول اول هستند و میگویند اطلاع عموم مردم کفایت میکند چه متعاقدین اطلاع داشته باشند یا نه، و بعضشان معتقد به قول دوم هستند.
نکته: مرحوم شیخ انصاری در پایان نکته چهارم میفرمایند اینکه گفتیم شناخت و توجه به زمان أجل و مهلت برای متعاقدین لازم است مقصود در زمان انعقاد عقد است نه اینکه بعد از عقد برایشان روشن شود.
مسألة: لو باع بثمنٍ حالّاً ...، ص204
مسأله سوم: بیع با تخییر بین حالّ (نقد) یا مؤجّل بودن ثمن
اگر بایع بگوید این وسیله را به شما میفروشم اگر نقد خواستی ده میلیون تومان و اگر نسیه خواستی یک ماهه به دوازده میلیون تومان، مشتری هم بدون تعیین نقد یا نسیه بگویم خریدم، آیا چنین معاملهای صحیح است؟ مرحوم شیخ انصاری به دو قول اشاره میکنند:
قول اول: مشهور و شیخ انصاری: باطل است.
اکثر متأخران مانند مرحوم شیخ طوسی و مرحوم ابن ادریس معتقدند این بیع باطل است به دو دلیل:
دلیل یکم: لزوم جهالت و غرر
میفرمایند مثل این است که بگوید به شما فروختم یا این عبد یا آن عبد را. در مبحث معلومیت عوضین گفتیم چنین معاملهای باطل است.
دلیل دوم: روایات
روایت اول:
مرحوم کلینی در کافی شریف نقل فرمودهاند که محمد بن قیس از امام باقر از أمیرمؤمنان علیهما السلام روایت کرده که فرمودند فردی که در مساومه و گفتگوی قبل عقد دو ثمن و زمان را مطرح میکند به اینگونه که میگوید با ثمن کمتر به صورت نقد و با ثمن بیشتر به صورت نسیه به شما میفروشم، واجب است یکی از این دو را قبل از اتمام عقد، معین کند.
از این روایت استفاده شده که اگر یکی از دو صورت را معیّن نکنند بیع باطل خواهد بود.
سه روایت هم به عنوان مؤید این روایت اشاره شده است:
الف: روایت عمار از امام صادق علیه السلام که فرمودند پیامبر نهی کردهاند از انجام بیع با دو شرط. (نقدو نسیه)
ب و ج: سلیمان بن صالح و حسین بن زید در دو روایت جداگانه از امام صادق نقل کردهاند که از انجام دو بیع در یک بیع نهی فرمودهاند.
(وجه مؤید بودن این سه روایت آن است که تعبیر "شرطین" یا "بیعین" دارای احتمالاتی است، ممکن است حمل شود بر نقد و نسیه و ممکن است حمل شود بر وجوه دیگر مثل همین معنای ظاهری دو شرط یا دو بیع که در این صورت ارتباطی به ما نحن فیه ندارد.)
روایت دوم:
از مرحوم ابن جُنید اسکافی و مرحوم ابوالمکارم بن زهره در غنیة النزوع از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که حضرت فرمودند دو ثمن در یک معامله صحیح نیست و در توضیح این کلام حضرت گفتهاند مقصود این است که بایع بگوید اگر مبیع را نقد میخواهی به این قیمت و اگر نسیه میخواهی به این قیمت. این میشود دو ثمن و دو قیمت در یک معامله و چنین چیزی جایز نیست.
قول دوم: صحیح است
برای این قول هم به روایات استشهاد شده هم به کلمات اصحاب:
دلیل اول: روایات
روایت اول: معتبره محمد بن قیس
معتبره محمد بن قیس است که از امام باقر علیه السلام نقل میکند که امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند کسی که کالایی را بفروشد و بگوید قیمتش به صورت نقد چنین است و به صورت نسیه چنان است، چنین معاملهای صحیح است و مشتری هر کدام از دو قیمت را که مایل بود میتواند أخذ کند، (و اجعل صفقتهما واحده) و دو قیمت مطرح شده را تبدیل به یکی کند (یعنی تکلیف بیع را با یکی از دو قیمت نهایی کند) لذا از دو قیمت مذکور، حق بایع فقط قیمت اقل و کمتر خواهد بود هر چند قیمت کمتر مربوط به پیشنهاد نسیه باشد.
روایت دوم: روایت سکونی
سَکونی از امام صادق علیه السلام و ایشان از والدشان از آبائشان علیهم السلام نقل فرمودهاند که أمیرمؤمنان علیه السلام نسبت به فردی که بیع انجام داده بود و دو قیمت یکی (أقلّ و) نقد و دیگری (اکثر و) نسیه را مطرح کرده بود و مشتری هم بر همین اساس کالا را دریافت کرده بود، چنین قضاوت فرمودند که متاع و کالا حمل میشود بر أقل الثمنین و أبعد الأجلین (قیمت کمتر بین دو قیمت و زمان دورتر بین دو زمان که یک زمان نقد بود و زمان دیگر نسیه و آینده بود) سپس حضرت فرمودند بایع حقی ندارد الا اقل از دو قیمت و تا اجلی که به صورت نسیه و مدت دار معین کرده بود.
این دو روایت دلالت میکنند هرگاه بایع کالایی را بفروشد و دو قیمت (کم و زیاد) و دو زمان (نقد و نسیه) را پیشنهاد دهد، صرفا قمیت کمتر در مهلت طولانیتر را استحقاق دارد. پس این دو روایت میگویند چنین بیعی صحیح است.
دلیل دوم: کلمات جمعی از فقها
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند بعضی از فقهاء با عمل به دو روایت مذکور فتوا به صحت بیع مذکور دادهاند. البته جالب است که به بعضی از همان فقها نسبت داده شده قائل به بطلان بیع هستند. لذا ما به تبع مرحوم علامه حلّی در کتاب مختلف الشیعه فی أحکام الشریعه صرفا اکتفا میکنیم به نقل کلمات این فقها و برداشت از این کلمات را به خواننده واگذار میکنیم و هیچ کدام از دو قول را به آنان نسبت نمیدهیم.
قال فی المقنعة ...، ص206، س2
مرحوم شیخ به هشت عبارت از کلمات فقهاء اشاره میکنند که نشان دهند عبارات جمعی از فقهاء به گونهای است که احتمال حمل بر هر کدام از دو قول را دارد.
مرحوم شیخ مفید در کتاب المقنعة فرمودهاند:
بیع با تخییر بین دو اجل و مهلت جایز نیست سپس سه مثال بیان میکنند:
1. بگوید این کالا را یک درهم نقدا یا دو درهم نسیه تا یک ماه میفروشم.
2. بگوید این کالا را یک درهم نقدا یا دو درهم نسیه تا یک سال میفروشم.
3. بگوید این کالا را به صورت نسیه به یک درهم یک ماهه یا دو درهم دو ماهه میفروشم.
اما اگر فردی چنین معاملهای انجام داد و مشتری هم کالا را دریافت کرد، وظیفه مشتری آن است که اقل از دو قیمت و دورترین مهلت را رعایت کند. لذا در مثال اول قیمت یک درهم و مهلت یک ماهه را باید مشتری مراعات کند.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در این کلام چهار احتمال است:
احتمال یکم: حرمت تکلیفی و صحت وضعی
صدر عبارت که فرمودند "لایجوز" دلالت میکند بر حرمت انجام چنین معاملهای اما ذیل عبارت که فرمودند "فإن ابتاع .." دلالت میکند این معامله صحیح است. پس ایشان این معامله را حرام و صحیح میدانند.
احتمال دوم: حرمت تکلیفی و بطلان وضعی
صدر عبارت دلالت بر حرمت تکلیفی میکند و ذیل روایت میفرمایند اگر چنین معاملهای انجام شد و مشتری کالا را استفاده و تلف نمود (مثل اینکه کالا یک آمپول بوده که مشتری بلافاصله بعد دریافت آن به بیمار خودش تزریق کرده است) مشتری برای جبران خسارت وارد شده به بایع موظف است قیمت اقل و مهلت أبعد و دورتر را رعایت کند.
اما رعایت قیمت اقل به این جهت است که قیمت منصفانه کالا در بازار همان قیمت نقد بوده است.
اما رعایت أبعد یا آخر الأجلین به این جهت است که در تعبیر مرحوم شیخ مفید به "فی آخر الأجلین" دو احتمال است:
1. مشتری لازم نیست چیزی بیشتر از مبلغ اقل بپردازد هر چند این مبلغ اقل را با تأخیر (یک ماهه در مثال اول، یک ساله در مثال دوم و دو ماهه در مثال سوم) بپردازد.
2. یا مقصود ایشان جواز تأخیر و انتخاب أبعد الأجلین است به این جهت که بایع به آن راضی بوده که خودش پیشنهاد داده بود.
احتمال سوم: مکروه بودن چنین معاملهای
بگوییم مقصود ایشان از تعبیر "لایجوز" عدم جواز به حد کراهت است نه حرمت چنانکه مرحوم سید مرتضی هم در کتاب ناصریّات با صراحت میفرمایند انجام یک بیع با مطرح کردن دو ثمن (یکی ثمن قلیل با پرداخت نقدی و دیگری ثمن اکثر با پرداخت نسیه).
احتمال چهارم: فساد شرط و صحت عقد
بگوییم تعبیر "لایجوز" در صدر عبارت مرحوم شیخ مفید دلالت میکند این شرط و اینگونه طرح قیمت و انجام معامله به صورت تخییر بین دو قیمت و زمان، فاسد است اما ذیل عبارت دلالت میکند مفسِد عقد نیست.
مرحوم شیخ انصاری سپس عباراتی از مرحوم ابن جنید اسکافی (م 381ه ق)، مرحوم شیخ طوسی (م 460 ه ق) در النهایة فی مجرّد الفقه و الفتوی، مرحوم ابوالمکارم بن زهره (م585 ه ق) در غنیة النزوع الی علمَی الأصول و الفروع، مرحوم سلّار دیلمی (م 463 ه ق) در المراسم العلویّة، مرحوم أبوالصلاح حلبی (م 447 ه ق) در الکافی فی الفقه، مرحوم قاضی ابن برّاج (م 481 ه ق) در المهذّب، علامه حلّی (م 726 ه ق) در مختلف الشیعه فی أحکام الشریعة و شهید اول (م 786 ه ق) در الدروس الشرعیه فی فقه الإمامیه نقل میکنند که مشابه همین احتمالات موجود در عبارت مرحوم شیخ مفید در آنها هم مطرح است که به جهت تکراری بودن محتوا، فقط عبارت علامه و شهید اول را توضیح میدهیم که محتوایشان اندکی متفاوت است.
جلسه 68 (سهشنبه، 1402.03.09) بسمه تعالی
و قال فی المختلف ...، ص208، س3
مرحوم علامه حلی بعد از قوی دانستن قول دوم یعنی منع از انجام چنین معاملهای فرمودهاند بایع با مطرح کردن اقل قیمتین و ابعد الأجلین نشان داده بالأخره به قیمت أقل (هر چند در صورت نقد) و أبعد اجلین (هر چند در صورت نسیه) راضی است لذا میگوییم مشتری موظف است قیمت اقل در أبعد الأجلین را بپردازد و الا ربا لازم میآید به این دلیل که اگر بگوییم با انتخاب أبعد الأجلین مشتری موظف است مبلغ اکثر و بیشتر را بپردازد، پرداخت مقدار پول بیشتر صرفا به جهت تأخیر بیشتر خواهد بود که ربا است. پس حتی اگر بایع صبر کند تا أبعد اجلین تمام شود و پول را از مشتری مطالبه کند باز هم بر مشتری پرداخت بیشتر از مبلغ اقل واجب نیست.
توضیح اینکه چگونه در معامله محل بحث با پرداخت قیمت اکثر در أبعد الأجلین ربا لازم میآید در کلام مرحوم شهید اول بهتر اشاره شده. مرحوم شهید اول فرمودهاند بر مشتری واجب است قیمت اقل را بپردازد اما از حیث زمان پرداخت چون بیع از طرف مشتری جائز است لذا مشتری میتواند هر کدام از دو زمان را که مایل بود انتخاب کند اما از طرف بایع تأخیر لازم است یعنی بایع حق انتخاب ندارد و فقط میتواند ثمن را در أبعد اجلین مطالبه کند، اما اگر بایع مبلغ اکثر را در أبعد الأجلین مطالبه کند ربا خواهد بود زیرا قیمتی که بایع مستحق دریافت آن است همان مبلغ اقل است، (چون معامله را به صورت تردید و تخییر انجام دادند) لذا اگر بیش از آن دریافت کند طبیعتا به خاطر تأخیر در پرداخت است که در روایات نهی شده و علت نهی نیز همین لزوم ربا است. بایع که مستحق دریافت مبلغ اقل است بگوید صبر میکنم و به خاطر تأخیر در دریافت پولش، مقداری اضافه تر (سود) بگیرد و این همان ربا است که گویا گفته است یک دینار میدهم بعد از یک سال دو دینار میگیرم. البته مرحوم شهید اول معتقدند پرداخت مبلغ اکثر در أبعد الأجلین با توضیحات مذکور ربا است اما معامله صحیح است.
أقول لکنّه مانعٌ ...، ص208، س11
نقد قول دوم:
مرحوم شیخ انصاری در مقام نقد قول دوم، چهار نکته اشاره میکنند:
نکته اول: دو توجیه برای حکم به صحت در دو روایت قول دوم
مرحوم شیخ انصاری که قول به صحت بیع با تخییر بین نقد و نسیه را قبول ندارند ابتدا دو توجیه برای دو روایت محمد بن قیس و سکونی که دال بر صحت بیع محل بحث هستند ذکر میکنند:
توجیه اول: اسقاط حق تعجیل
در ملاحظه اولیه دو روایت مورد استناد برای قول دوم با یک تناقض در جمع بین اقل قیمتین با ابعد اجلین مواجهیم.
توضیح مطلب این است که بایع گفته کالا را نقد به یک دینار و نسیه یک ساله به دو دینار میفروشم، روشن است که قیمت کالا یک دینار است و یک دینار اضافه در مقابل مهلت بیشتر بود، مشکل اینجا است که امام صادق علیه السلام فرمودند اخذ یک دینار اضافه برای بایع جایز نیست اما یک سال تأخیر (أبعد اجلین) که به خاطر آن یک دینار اضافه مطرح شده بود را معتبر میدانند در حالی که اگر دریافت یک دینار اضافه جایز نیست پس تأخیر به خاطر آن هم نباید معتبر باشد و حضرت باید میفرمودند اقل قیمتین و اقرب الأجلین (همان صورت نقد).
(إلا أن یقال) مرحوم شیخ انصاری از اشکال تناقض اینگونه پاخس میدهند که نسبت به یک دینار اضافه دو احتمال وجود دارد:
یکم: گفته شود یک دینار اضافه در مقابل أجل و مهلتِ بیشتر بوده که در این صورت اشکال تناقض وارد است.
دوم: گفته شود یک دینار اضافه در مقابل اسقاط حق تعجیل بوده به این بیان که اگر بایع تخییر بین دو مهلت را مطرح نمیکرد طبیعتا معامله به صورت نقد انجام میشد و بایع این حق را داشت که یک دینارش را همان لحظه مطالبه و دریافت کند اما بایع با مطرح کردن گزینه نسیه در معامله، این حق تعجیل خودش را ساقط کرده و در واقع کی دینار اضافه در مقابل اسقاط این حق تعجیل بوده است.
پس یک دینار اضافه هرچند ربا باشد (با همان توضیحی که ذیل کلام شهید اول مطرح شد و اثبات ربوی بودن آن در مسأله ششم صفحه 221 کتاب خواهد آمد) اما فساد مقابله (بین مهلت بیشتر و یک دینار اضافه که مستلزم ربا است لذا فاسد است) مقتضی فساد اسقاط این حق تعجیل نیست یعنی:
ـ هم فساد مقابله باعث میشود بگوییم مطالبه یک دینار اضافه توسط بایع حرام و فاسد است.
ـ هم با اسقاط حق تعجیل توسط بایع، مشتری میتواند ثمن را با همان تأخیر یک ساله به او تحویل دهد.
پس مشکل تناقض اینگونه حل شد که بایع استحقاق یک دینارِ اضافه را ندارد چون ربا است همچنین استحقاق دریافت ثمن (یک دینار) را به صورت نقد ندارد چون حق تعجیل خود را اسقاط کرده است.
اشکال: ممکن است پرسیده شود بایع به خاطر یک دینار اضافه حق تعجیل خود را اسقاط کرد، حال که به خاطر ربا نمیتواند یک دینار اضافه را بگیرد پس حق تعجیلش را که اسقاط کرده بود دوباره برگردد.
جواب: یک شاهد فقهی ذکر میفرمایند که نشان دهند حق تعجیل که اسقاط شد دیگر بازنمیگردد (به عبارت دیگر فساد مقابله مقتضی فساد اسقاط حق تعجیل نیست).
در قصاص کسی که مجنی علیه (جنایت روی او انجام شده) اگر با جانی مصالحه کند و با دریافت یک عبد که هر دو میدانند این عبد آزاد شده و دیگر عبد نیست یا میدانند این عبد ملک دیگران است و قابل انتقال به مجنی علیه نیست، حق قصاصش را ساقط کند اینجا فقها میفرمایند مجنی علیه مالک عبد نمیشود اما حق قصاصش را که ساقط کرد هم دیگر بازنمیگردد زیرا هر دو طرف میدانستند این عبد آزاد شده و نمیتوانند روی آن مصالحه انجام دهند اما باز هم مجنی علیه حق قصاص خود را ساقط کرد، حتی مرحوم علامه حلی به جهت اینکه اینجا اسقاط حق قصاص را معتبر میدانند فتوا دادهاند امکان إحیاء حق قصاص نیست و مجنی علیه فقط میتواند دیه بگیرد.
و حینئذٍ فلا یستحق البایع ...، ص209، س1
تا اینجا روشن شد که طبق دو روایت محمد بن قیس و سکونی بایع مستحق قیمت بیشتر (یک دینار اضافه) نیست و باید تا اتمام یک سال در مثال ما صبر کند اما یک سؤال پیش میآید که باید پاسخ داده شود.
سؤال: اگر مشتری زودتر از یک سال (أبعد الأجلین) ثمن (اقل قیمتین یا همان یک دینار) را به بایع پرداخت کند آیا بر بایع قبول واجب است؟ به عبارت دیگر گفتیم مشتری مجاز است تا یک سال (أبعد الأجلین) پرداخت ثمن (یک دینار) را به تأخیر اندازد، اما اگر قبل از آن و مثلا بعد از هشت ماه ثمن را به بایع داد، آیا بایع میتواند (مثلا برای لجبازی یا به زحمت انداختن مشتری در حفظ سکه طلا از سرقت و امثال این امور) از قبول آن خودداری کند؟
جواب: قبول ثمن بر بایع واجب است، نه حق تأجیل و تأخیر انداختن قبول ثمن تا یک سال را دارد نه حق تعجیل و مطالبه زودهنگام ثمن را.
اما اینکه حق تأجیل ندارد (و نمیتواند مشتری را مجبور کند سر یک سال ثمن را بدهد نه قبل آن) به این جهت است که تأجیل به واسطه یک دینارِ اضافه مطرح شده بود که آن هم گفتیم ربا و حرام و فاسد است.
اما اینکه حق تعجیل ندارد (و نمیتواند مشتری را مجبور کند همین الآن ثمن را بپردازد) به این جهت است که خودش آن را ساقط کرد.
خلاصه توجیه اول برای دو روایت این شد که حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند بایع مستحق أقل قیمتین است (به این جهت که یک دینار اضافه ربا است) و فرمودند مشتری میتواند پرداخت ثمن را تا أبعد الأجلین به تأخیر اندازد به این جهت که بایع حق تعجیل خود را ساقط کرده است.
(البته مرحوم شیخ انصاری در ابتدای مسأله بعد میفرمایند قبول ثمن قبل از حلول اجل و مهلت، بر بایع واجب نیست و حکم به وجوب در اینجا اختصاص به همین بحث تخییر بین نقد و نسیه دارد).
و یمکن أیضا حمل الروایة ...، ص209، س5
توجیه دوم: حمل تخییر بر اشتراط
دومین توجیهی که برای دو روایت محمد بن قیس و سکونی مطرح میفرمایند این است که بگوییم بیعی که در دو روایت مورد سؤال قرار قرار گرفته و حضرت آن را صحیح دانسته و اقل قیمتین و ابعد الأجلین را مطرح فرمودهاند موردی است که بیع به صورت نقد واقع شده لکن بایع شرط کرده اگر الآن توان پرداخت ثمن را نداری میتوانی مثلا تا یک سال تأخیر اندازی لکن باید یک دینار اضافه بابت سود پول من بپردازی، پس بیع بر کالای با قیمت یک دینار واقع شده و یک شرط ضمن عقد دارد که پرداخت یک دینار به عنوان سود در در صورت تأخیر یک ساله. با این توضیح روشن است که این شرط به جهت ربوی بودن فاسد است (اینکه للأجل قسطٌ من الثمن صحیح است لکن اینجا بایع در واقع کالا را نسیه یا قطی نفروخته بلکه نقد فروخته و شرط ربوی ضمن عقد مطرح کرده است) توضیح ربوی بودن هم در مسأله ششم صفحه 221 کتاب خواهد آمد، اما مهم این است که این روایت دلالت میکند فساد شرط مفسِد عقد نیست چنانکه جمعی از فقها چنین عقیدهای دارند.
بنا بر این توجیه روشن است که بایع تنها مستحق أقل است و مشتری میتواند پرداخت مبلغ أقل را تا مهلت معین شده (مثلا یک سال) تأخیر بیاندازد، چنانکه فراز "و إن کانت نظرة" (اگر چه با تأخیر باشد) در روایت محمد بن قیس دلالت بر همین جواز تأخیر دارد.
سؤال:
اگر تأخیر یک ساله را به عنوان شرط ضمن عقد میدانید و شرط را هم فاسد میدانید پس چرا امام صادق علیه السلام به مشتری اجازه میدهند پرداخت ثمن را تا یک سال تأخیر اندازد؟
جواب:
دلیل بر این جواز تأخیر هم این است که خود بایع راضی به این تأخیر بوده است یا به این جهت که گمان میکرد چنین معاملهای (معامله نقد با شرط ربوی) صحیح است یا میدانست باطل است لکن عمدا و از باب تشریع و بدعت چنین معاملهای انجام داد، در هر صورت رضایت بایع عب تأخیر ضمن عقد، باعث میشود مشتری مجاز به این تأخیر باشد.
نکته دوم: توجیه کلمات اصحاب
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند بعضی از کلمات اصحاب را نیز میتوانیم بر همین توجیه دوم حمل کنیم. احتمال چهارم که در کلام مرحوم شیخ مفید مطرح کردیم همین توجیه دوم بود یعنی فساد شرط و صحت عقد. پس فقهائی که فرمودند بیع محل بحث صحیح است و بایع فقط مستحق اقل قیمتین است مرادشان از بطلان بیع، بطلان با این خصوصیت (شرط ربوی) است لذا وقتی شرط فاسد باشد اثر هم بر آن مترتب نمیشود یعنی بر مشتری لازم نیست دو دینار بپردازد بلکه مشتری موظف است همان یک دینار و اقل قیمتین را بپردازد.
نکته سوم: جمعبندی روایات و کلمات اصحاب
الف: معاملهای که در متن دو روایت مطرح شده است بدون شک و شبهه طبق ظاهر روایات و کلمات اصحاب قابل تحقق نیست، اینکه متبایعین راضی هستند مشتری مخیّر باشد بین نقد و نسیه یک ساله بدون تعیین، به اجماع فقهاء محقق نمیشود.
ب: أدله و قواعد میگویند تجارت باید "عن تراض" و با رضایت متعاقدین انجام شود و بیع بدون رضایت اکل مال به باطل است.
ج: امام صادق علیه السلام از طرفی فرمودهاند آنچه متعاقدین راضی بودند (تخییر بین نقد و نسیه) محقق نمیشود و از طرفی فرمودند بیع صحیح است، اینکه یک معامله بدون رضایت هم صحیح باشد بر خلاف أدله و قواعد است لذا با فرض صحّت سند این دو روایت باید حکم به صحت بیع را یک حکم تعبّدی به شمار بیاوریم.
اما این نقد و اشکال به دو روایت همچنان باقی است که با چه توضیحی این دو روایت میتوانند مخصِّص و مقیِّد عمومات أدله و قواعد باشند و حکمی بر خلاف قواعد مطرح کنند و بگویند با اینکه بایع راضی به دریافت اقل قیمتین و تأخیر یک ساله نیست، معامله صحیح است؟
نکته چهارم: انحصار دو روایت به مورد نص
مرحوم شیخ انصاری در نکته سوم توضیح دادند مجبوریم حکم صحت بیع در این دو روایت را با اینکه بر خلاف قواعد است به عنوان یک حکم تعبّدی بپذیریم اما این تعبّدی دانستن حکم صحت فقط مربوط به مورد نص در روایت یعنی تخییر بین نقد و نسیه است و نمیتوانیم تخییر بین نسیه یک ماهه و نسیه دو ماهه را نیز به آن قیاس کنیم.
توضیح مطلب این است که در نقل عبارات هشتگانهای که گذشت مخصوصا در عبارت مقعنه شیخ مفید و نهایه مرحوم شیخ طوسی دیدیم بعضی از فقهاء علاوه بر صحیح دانستن بیع با تخییر مشتری بین نقد و نسیه که مورد روایت بود، یک مورد دیگر هم به آن اضافه کردند که تخییر بین دو نسیه بود که بایع بگوید مبیع را میفروشم یک ماهه به یک دینار و دو ماهه به دو دینار، این مورد یعنی تخییر بین دو بیع نسیه در روایت نیامده بود لذا اثبات حکم صحت برای این مورد قیاس (دو نسیه به نقد و نسیه) خواهد بود و لیس من مذهبنا القیاس.
لذا اینکه بعضی از فقها چنین قیاسی کردهاند و تخییر بین نسیه با نسیه را نیز صحیح دانستهاند قطعا باطل است.
مرحوم علامه حلی در کتاب تحریر الأحکام فرمودهاند نسبت به تخییر بین نسیه با نسیه تنها یک قول بین امامیه وجود دارد آن هم بطلان چنین بیعی است، در حالی که در عبارات هشتگانهای که مطرح شد دیدیم بعضی از فقها چنین بیعی را هم صحیح دانستند و هر چند مرحوم شهید اول قول به صحت این بیع را فقط به شیخ مفید نسبت دادهاند لکن مرحوم طباطبائی صاحب ریاض المسائل و مرحوم محدث بحرانی صاحب حدائق فرمودهاند ظاهر عبارات اصحاب این است که تفاوتی بین بیع با تخییر بین نقد و نسیه با بیع با تخییر بین نسیه با نسیه نگذاشتهاند و یا د رهر دو مورد بیع را صحیح دانستهاند یا در هر دو مورد بین را باطل دانستهاند.
در هر صورت بین ادعای مرحوم علامه حلی که فرمودند به اجماع شیعه تخییر بین نسیه با نسیه باطل است با ادعای صاحب ریاض و صاحب حدائق که ظاهر عبارات اصحاب را حمل بر صحت این بیع میکنند فاصله بسیار است.
ثمّ إنّ العلامه فی المختلف ...، ص211، س3
مرحوم شیخ انصاری در پایان بحث میفرمایند مرحوم علامه حلّی در مختلف الشیعه قائل به بطلان بیع با تخییر بین نقد و نسیه هستند لکن بعد از نقل و نقد استدلال قائلین به صحت به آیات و روایات یک شاهد فقهی برای قائلین به صحت نقل میکنند و آن را هم نقد میفرمایند.
شاهد فقهی این است که فرمودهاند اگر مستأجر (مشتری) به خیار (که اجیر شده برای خیاطت) بگوید این پارچه را اگر به نوع دوخت فارسی (یا یک روزه) بدوزی یک درهم میدهم و اگر به نوع دوخت رومی (یا دو روزه) بدوزی دو درهم میدهم. این بیع با تخییر بین دو نوع دوخت، مثل تردید بین نقد و نسیه است که بعض فقهاء این تردید بین دو نوع دوخت را مجاز میدانند پس تردید بین نقد و نسیه هم باید صحیح باشد.
مرحوم صاحب جواهر در جلد 27، صفحه 236 در توضیح خیاطت فارسی و رومی میفرمایند خیاطت فارسی یعنی خیاطت با یک درز و خیاطت ورمی یعنی با دو درز (محل اتصال دو لبه پارچه برای دوخت را درز میگویند که اگر دو درز داشته باشد طبیعتا دوخت محکمتر و البته با زحمت بیشتر انجام خواهد شد.)
مرحوم علامه سپس میفرمایند:
اولا: چنین اجارهای به نظر ما صحیح نیست چون زمان تحویل تعیین نشده و مجهول است لذا نمیتوانید ما نحن فیه را به آن قیاس کنید. ثانیا: اگر بخواهیم این مثال خیاطی را تصحیح کنیم باید از باب جعاله بدانیم که در باب جعاله مثلا میگوید هر کسی گمشده مرا پیدا کند یا هر کسی زیارت عاشورا را حفظ کند فلان مبلغ به او میدهم. در جعاله مجهول بودن مقدار مبلغ یا مقدار زمانی که طول میکشد برای انجام کار هیچ اشکالی ندارد.
مسأله سوم تمام شد و هر چند مرحوم شیخ انصاری با صراحت انتخاب قول نفرمودند اما بر اساس ظاهر مطالبشان میتوان قول اول یعنی بطلان بیع با تخییر بین نقد و نسیه را به ایشان نسبت داد. البته بیع با تخییر بین نسیه (یک ماهه) با نسیه (دو ماهه) را با صراحت باطل دانستند.
مسألة: لایجب علی المشتری ...، ص212
****** این قسمت از حذفیات است
از عبارت مذکور تا انتهای صفحه 215 یعنی کل مسأله چهارم از حذفیات اعلام شده حوزه در سال تحصیلی 1401 - 1402 است.
مسأله چهارم: پرداخت ثمن قبل از پایان مهلت
چنانکه عرض کردم این مسأله حذف شده لکن به چهار نکته که در این مسأله مورد بحث قرار گرفته اشاره میکنم:
نکته اول: در بیع نسیه تسلیم ثمن قبل اتمام مهلت، بر مشتری واجب نیست
نکته دوم: در بیع نسیه قبول ثمن قبل اتمام مهلت، بر بایع واجب نیست
نکته سوم: در بیع نقد قبول ثمن بر بایع واجب است.
نکته چهارم: اسقاط اجل توسط مشتری باعث جواز مطالبه بایع پیش از موعد نیست.
اگر مشتری مهلت و أجل را اسقاط نماید فائدهای ندارد و بایع نمیتواند پیش از موعد ثمن را مطالبه کند زیرا بایع با شرط تأجیل و مهلت گذاشتن در عقد لازم، حق مطالبه پیش از موعد را از خودش سلب و ساقط کرده لذا این حق قابل برگشت نیست.
تبریک میلاد امام رضا علیه السلام
فردا میلاد امام رئوف، ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء است، این میلاد پر برکت را خدمت شما تبریک عرض میکنم. از خداوند میخواهیم محبت حضرتش را در دل ما روز افزون کند و ما را موفق بر خشنودی قلب مقدسشان بگرداند.
تسلیّت سالگرد رحلت مرحوم امام
سالگرد رحلت مرحوم امام أعلی الله مقامه الشریف و قیام 15 خرداد را هم تسلیت عرض میکنم. مرحوم امام جامع سه ویژگی بودند که أمیرمؤمنان علیه السلام برای زمامدار جامعه اسلامی بیان فرمودهاند: "یَحتاجُ الإمامُ إلى قلبٍ عَقُولٍ، و لسانٍ قَئولٍ، و جَنانٍ على إقامةِ الحَقِّ صَئولٍ." ان شاء الله در پیمودن راه ایشان همت و تلاش مضاعف داشته باشیم.
********** پایان سال تحصیلی 1401-1402 **********
نکاتی در انتهای این جلسه بیان شد که در صورت تمایل میتوانید به فایل صوتی مراجعه کنید. البته در انتهای جزوه نیز ذکر خواهم کرد.
خلاصه آراء مرحوم شیخ انصاری در ادامه مباحث
مسأله: إذا کان الثمن ...، ص216
مسأله پنجم: حکم قبول ثمن توسط بایع در بیع حالّ
پنجمین مسأله از مسائل هفتگانه مبحث نقد و نسیه مربوط به حکم قبول ثمن توسط بایع است که مرحوم شیخ انصاری ضمن چند نکته به بررسی آن میپردازند:
نکته اول: قبول ثمن در بیع یا دین حالّ یا حالّ شده بر بایع و دائن واجب است
در نکته دوم مسأله قبلی مرحوم شیخ انصاری فرمودند تا زمانی که مهلت مشتری در پرداخت ثمن تمام نشده بایع میتواند از قبول ثمن امتناع کند، در این مسأله میفرمایند اگر بیع حالّ و نقد باشد یا بیع نسیه باشد و حالّ شده یعنی موعد تحویل ثمن فرا رسیده یا بیع نبوده بلکه دین بوده که الآن موعد تحویل دین رسیده است و مشتری ثمن را یا مدیون دین را تقدیم میکند، قبول بر بایع و دائن واجب است.
دلیل: عدم قبول، اضرار و ظلم به مشتری و دائن است
میفرمایند اگر بایع ثمن را یا دائن دین را قبول نکنند باعث ضرر و ظلم در حق مشتری و مدیون میشوند زیرا در نکته دوم مسأله قبل توضیح دادیم تا وقتی که موعد تحویل ثمن نرسیده بود بایع حقی به گردن مشتری داشت که مشتری زحمت بکشد و ثمن را تا موعد تحویل حفظ نماید لکن وقتی مهلت تمام شده دیگر بایع چنین حقی به گردن مشتری ندارد و امتناع کردن بایع از قبول ثمن و مجبور نمودن مشتری به ادامه تحمّل زحمت حفظ مال بایع، ظلم بر مشتری است و چنانکه دلیل شرعی میگوید "الناس مسلطون علی اموالهم" همچنین أدله شرعیه میگویند "الناس مسلطون علی انفسهم" یعنی افراد میتوانند ضرر را از خودشان دور نمایند و متحمّل آن نشوند.
اشکال: امکان جبران ضرر مشتری وجود دارد
مستشکل میگوید دلیل شما برای اجبار بایع به قبول ثمن، منع از ظلم به مشتری بود، در حالی که ظلمی به مشتری وارد نمیشود زیرا دو راه دیگر وجود دارد که بدون قبول بایع، مشتری از زحمت حفظ حق بایع خارج شود و دیگر مدیون بایع نباشد:
الف: مشتری میتواند در صورت امتناع بایع از قبول ثمن، آن را به حاکم شرع تحویل دهد که هم ضرر از مشتری برداشته شود هم حق بایع محفوظ بماند.
ب: مشتری میتواند حق بایع یا دائن را از اموالش جدا کرده و با عزل و کنار گذاشتن آن و اعلام به بایع و دائن، هم حق بایع را أداء کند هم در صورت از بین رفتن مال بایع، مدیون و ضامن نخواهد بود.
نتیجه اینکه ضرری متوجه مشتری نیست که با استناد به آن، قبول ثمن بر بایع و قبول دین بر دائن را شرعا واجب بدانیم.
جواب: جبران ضرر، بعد از وجوب قبول بر بایع است
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر قبول حاکم شرع یا عزل و کنارگذاشتن ثمن یک بدل اختیاری بود کلام شما به جا است یعنی مشتری از ابتدا مخیّر باشد ثمن را به بایع تحویل دهد یا به حاکم شرع، لذا اگر بایع قبول نکرد ضرری متوجه مشتری نیست، اما قبض حاکم شرع بدل اضطراری است یعنی در صورتی است که بایع به وظیفه شرعی خود مبنی بر وجوب قبول ثمن عمل نکند آنگاه برای دفع ضرر از مشتری میگوییم قبض ثمن توسط حاکم شرع انجام شود. پس اصلا مطرح شدن قبض حاکم شرع در صورتی است که بایع از انجام واجب شرعی خود که قبول ثمن است امتناع کند. و توضیح دادیم دلیل وجوب شرعی قبول بر بایع، همان دفع ضرر از مشتری است.
نمونه فقهی: بر مرد نفقه همسر و اولادش واجب است حال اگر از انجام این واجب امتاع کرد بر حاکم شرع واجب است مقداری از اموال او را بفروشد که خرج همسر و اولاد او کند، اقدام حاکم شرع بر این عمل باعث سقوط واجب از عهده مرد نمیشود.
در هر صورت آیه تجارة عن تراض و معامله با رضایت مربوط به زمانی است که هر کدام از متبایعین به وظائفشان عمل نمایند اما اگر بایع از وظیفۀ قبول ثمن امتناع کرد چه راضی باشد چه راضی نباشد واجب است ثمن را قبول کند. وقتی بایع بدون حق شرعی از قبول ثمن امتناع کند دیگر رضایت او اعتبار ندارد چنانکه حدیث لاضرر و لاضرار فی الإسلام برای چنین مواردی صادر شده است که در جریان سمرة بن جندب که خانهاش را به فرد انصاری فروخته بود اما درخت نخل داخل حیاط را نفروخته بود و بعض اوقات برای سر زدن به درخت، بدون اجازه وارد خانه او میشد، و حاضر به اجازه گرفتن یا فروختن درخت هم نبود، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند صاحب خانه هر چند بدون رضایت سمرة بن جندب درخت او را از زمین بکند و بیرون بیاندازد.
و مقتضی القاعده اجبار الحاکم ...، ص217، س2
نکته دوم: بعد امتناع بایع از قبول ثمن، نوبت به اجبار حاکم میرسد
امتناع بایع از قبول ثمن در مهلت معیّن شده باعث میشود رضایت او اعتبار نداشته باشد و حاکم شرع میتواند او را مجبور به قبول ثمن نماید و اگر اجبار بایع به قبول ثمن برای حاکم ممکن نبود خود حاکم عهدهدار قبول ثمن میشود و برای بایع آن را نگه میدارد. به این دلیل که السلطان ولیّ الممتنع.
نکته سوم: در صورت تعذّر حاکم، نوبت به اجبار مؤمنین میرسد (عادل یا فاسق)
نکته چهارم: در صورت عدم امکان اجبار، نوبت به عزل میرسد.
اگر حاکم شرع در دسترس نبود یا نتوانست بایع را مجبور به قبول ثمن در مهلت معین شده کند، مؤمنین (چه فاسق چه عادل) هم نتوانستند او را مجبور به قبول کنند، مؤمنین نمیتوانند به جای بایع ثمن را قبض کنند، در این صورت نوبت به عزل میرسد که مشتری یا مدیون حق بایع یا دائن را از مالشان جدا کنند و نزد خود به عنوان امانت نگه دارد و در صورت تلف هم ضامن نیست و البته حفظ آن هم به حکم لاضرر واجب نیست، زیرا با مطرح کردن اجبار حاکم، اجبار عدول مؤمنان و عزل همه به خاطر دفع ضرر از مشتری بود و معنا ندارد باز مشتری را مجبور به حفظ مال بایع کنیم.
مسألة: لاخلاف علی الظاهر ...، ص221
مسأله ششم: لزوم ربا در تأجیل ثمن حالّ
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر متبایعین بیع حالّ و نقد انجام دادهاند یا معامله نسیه بوده اما مهلت تمام شده و باید مشتری ثمن را بپردازد، در این صورت اگر بایع به مشتری مهلت اضافه بدهد و در مقابل آن پول بیشتری از مشتری مطالبه کند حرام است به دلیل اجماع، آیه تحریم ربا و روایات.
خلاصه مطالب مرحوم شیخ انصاری در این مسأله چنین است که میخواهند بفرمایند ربای قرضی شکلهای گوناگون دارد از جمله:
ـ متبایعین بیع حالّ (نقد) انجام دادند اما مشتری میگوید من الآن پول ندارم، اگر بایع در مقابل مهلت بیشتر، پول بیشتر مطالبه کند ربا است.
ـ متبایعین بیع نسیه انجام دادند، مهلت تمام شده و مشتری پول ندارد، اگر بایع در مقابل مهلت بیشتر، پول بیشتر مطالبه کند ربا است.
ـ اگر قرض گیرنده بگوید ده دینار به من قرض بده یک سال دیگر 15 دینار پس میدهم، ربا است.
ـ اگر فرد ده دینار قرض گرفته و مهلتش تمام شده، طلبکار بگوید مهلت بیشتر میدهم به شرطی که 15 دینار برگردانی، ربا است.
پس تفاوتی ندارد که ابتدای بیع یا قرض دریافت سود مطرح شود یا بعد از تمام شدن مهلت و ناتوانی مشتری یا بدهکار از پرداخت دین، دریافت سود مطرح شود.
(این مسأله با بحث "للأجل قسط من الثمن" خلط نشود، در فروش مدت دار اشکال ندارد که بایع بگوید دوره کتاب الغدیر را یک دینار نقد یا دو دنیار نسیه میفروشم اما اگر کتاب را فروخته و مشتری باید به بایع پول بدهد و پول هم ندارد، بایع نمیتواند بگوید یک سال دیگر به شما مهلت میدهم اما سه دینار دریافت میکنم چون یک دینارِ اضافه، سود تأخیر در پرداخت ثمن است.
در پایان مسأله، مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نکات تکمیلی را در مبحث شروط بیان خواهیم کرد. البته در جلسه 22 این ترم و صفحه 54 کتاب مرحوم شیخ انصاری اشاره کردند و توضیح دادیم که پیش نویس متن مکاسب به این صورت بوده که مبحث نقد و نسیه قبل از مبحث شروط ضمن عقد بوده است.
مسألة: إذا ابتاع عینا ...، ص225
مسأله هفتم: فروش کالایی که نسیه خریده مجاز است مطلقا
آخرین مسأله از مبحث نقد و نسیه مربوط به فروش کالایی است که به صورت نسیه خریداری کرده است.
اگر مشتری کالایی را به صورت نسیه یک ساله خرید و مهلت یک سال به پایان رسید و ثمن را هم پرداخت کرد، کاملا روشن است که مشتری مالک این کالا است و میتواند آن را به صورت نقد یا نسیه به دیگران بفروشد.
مشهور و مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر کالایی که نسیه خریده و هنوز مهلتش تمام نشده و ثمن را هم پرداخت نکرده میتواند آن را بفروشد مطلقا:
ـ چه به بایع بفروشد چه به دیگران.
ـ چه قبل از فرارسیدن أجل و مهلت چه بعد آن.
ـ چه به همان جنسی (درهمی) که خودش خریده بود بفروشد یا به جنس دیگر (به درهم بخرد و به درهم بفروشد یا به دینار بفروشد)
ـ چه به قیمتی مساوی با قیمتی که خریده بود بفروشد چه به قیمت بالاتر یا پایینتر.
ـ چه به صورت نقد و حالّ بفروشد چه به صورت نسیه.
مگر در یک صورت آن هم صورتی که این فروش دوم به دنبال شرطی ضمن عقد اول باشد به این صورت که در عقد بیع شرط کنند که دوباره همین مبیع را به بایع بفروشد در این صورت بیع دوم مجاز نیست. اما به غیر از این صورت در سایر صور بیع مجاز است به دلیل اجماع، عمومات از آیات مانند: "أحلّ الله البیع، أوفوا بالعقود و تجارة عن تراض" و روایات از جمله صحیحه بشّار بن یسار که در جلسه 60، صفحه 166 کتاب گذشت که حضرت فرمودند وقتی مشتری به صورت نسیه خرید، مالک مبیع است و میتواند آن را به هر کسی بفروشد.
مرحوم شیخ انصاری سپس روایات دیگری را هم برای اثبات مبنای مشهور و خودشان نقل میکنند.
و حکی عن الشیخ أنّه ...، ص229، س3
****** این قسمت از حذفیات است
از عبارت مذکور تا انتهای صفحه 238 یعنی پایان مبحث نقد و نسیه از حذفیات اعلام شده حوزه در سال تحصیلی 1401 - 1402 است. محتوای این قسمت نقل فتوای مرحوم شیخ طوسی و بررسی و نقد آن است.