نقد دیدگاه مشهور در قاعده تسامح در أدله سنن
قاعده تسامح در أدله سنن و نقد دیدگاه مشهور
در بیان آیة الله شیخ جواد مروی
روی ادامه مطلب کلیک کنید
جلسه 138 اصول عملیه، ذیل تنبیهات برائت، مورخ 86.11.24.
تنبیه سوم: قاعده ی تسامح در ادله ی سنن
ارتباط این مبحث با مباحث گذشته این است که ما گفتیم در شبهات حکمی برائت جاریست ولکن احتیاط در آنها راجح است. سؤال شد در تعبدیات که عمل باید با قصد امر باشد نمیدانیم امری هست یا نه لذا احتیاط چگونه انجام بشود. برای مشروعیت احتیاط در شبهات تعبدی چند طریق ذکر شده است:
طریق اول: در تعبدیات احتمال مطلوبیت عمل در قصد قربت کافیست لذا قصد امر قطعی نمیخواهد.
طریق دوم: جمعی از علما قائل شدهاند که روایات احتیاط مشکل را حل میکند. در این روایات امر مولویست به قصد این امر شبهات را انجام میدهیم.
طریق سوم: تمسک به اخبار «من بلغ» است. جمعی از علما فرمودهاند از اخبار «من بلغ» استفاده میشود که شبهات به قصد امر که از این اخبار استفاده میشود، میشود اتیان کرد.
به عبارت دیگر به اخبار «من بلغ» تمسک شده است و نتیجه گرفتهاند که از این اخبار استفاده میشود هر محتمل العبادهای قطعاً عبادت است و میشود آن را اتیان کرد.
بحث از اخبار «من بلغ» ثمرات بسیار فراوان فقهی دارد. لذا وارد میشویم این اخبار و مفادش را بررسی میکنیم و ثمراتی که بر این اخبار بار میشود ذکر میکنیم.
عرض میکنیم که از مفاد این روایات یک قاعدهای اصطیاد شده است به نام تسامح در ادلهی سنن در لسان شیعه. در اهل سنت هم از آن با عنوان «الخبر الضعیف فی باب الفضائل» که به متناظر همان قاعدهی «تسامح در ادلهی سنن» است.
صاحب وسائل در وسائل الشیعه 1: / ابواب مقدمات العبادات باب 18 حدود 9 روایت را مطرح میکنند که از این روایات قاعده استفاده شده است.
اول کسی که در محل بحث ما که عبادات مشکوک است به این روایات تمسک کرده است و از این طریق وارد شده است، شهید اول در کتاب ذکری الشیعة میباشد. سپس ابن فهد حلی در کتاب عدة الداعی و شهید ثانی در کتاب الرعایة فی الدرایة و شیخ بهایی در کتاب الاربعین و سپس جمعی از متأخرین هم رسالههایی در این رابطه نوشتهاند مثل مراغی، محقق انصاری.
روایات این باب هم روایات صحیح السند هست و مشهور فقها بر طبق این روایات فتوا دادهاند. بالاخره احادیث مستفیضه که حدیث صحیح در میان آنها وجود دارد. به چند نمونه اشاره میکنیم.
در وسائل الشیعه سه روایت از این روایات از هشام بن سالم است که از طریق صدوق، کلینی و برقی نقل شده است. در یک نقل «عن هشام بن سالم عن ابی عبد الله علیه السلام» آمده است و در دو جای دیگر این گونه است که «عن هشام بن سالم عن صفوان عن ابی عبد الله علیه السلام». باید ملاحظه شود که هر سه روایت یک روایت است و در اولی صفوان بوده و ساقط شده است یا نه روایات متعدد است.
این سه روایت در وسائل الشیعة 1: / ابواب مقدمات العبادات باب 18 ح 1، 3 و 6 آمده است.
روایت اول: وسائل الشیعة 1: / ابواب مقدمات العبادات باب 18 ح 1 (): محمد بن علی بن بابویه فی ثواب الاعمال عن ابیه عن علی بن موسی عن احمد بن محمد [بن عیسی اشعری] عن علی بن الحکم [الکوفی معروف بن ابن الزبیر] عن صفوان عن ابی عبد الله علیه السلام قال: «من بلغه شیء من الثواب علی شیء من الخیر فعمله کان له اجر ذلک و ان کان رسول الله لم یقله.».
علی بن موسی کمدانی. کمدان یا کمذان اسم قدیم قم است که ً نهری هم هنوز به این است باقی مانده است و همین لفظ بعد از تعریب تبدیل شده است به قمدان و بعد قم. این فرد یکی از عدهی کلینی میباشد و مهمی بوده است.
صفوان هم صفوان بن یحیی نیست زیرا صفوان بن یحیی متوفای 208 از امام صادق علیه السلام روایت نمیکرده است. این صفوان، قطعاً صفوان جمال است.
در روایت محاسن همین معنا آمده است که «من بلغه عن النبی شیء من الثواب فعمله کان اجر ذلک له و ان کان رسول الله لم یقله.».
روایت کلینی هم مضمون همین است: «من سمع شیئاً من الثواب علی شیء فصنعه کان له و ان لم یکن علی ما بلغه.».
در رابطه با مدلول این روایات ابتدا باید بررسی کنیم در مدلول این روایات چند احتمال وجود دارد. سپس ببنیم آنچه متعین است از این احتمالات کدام است؟
بیان احتمالات در مفاد اخبار «من بلغ»
احتمال اول: جعل حجیت برای روایات ضعیف در باب مستحبات
جمعی از علما مطرح کردهاند: این روایات در صدد بیان توسعهی خبر واحد است در مستحبات. یعنی درست است ما ادلهای داریم که میگوید خبر واحد با شرائطی حجت است. اخبار «من بلغ» مخصص این روایات است یعنی میگوید: خبر واحد عادل یا ثقه حجت است الا در مستحباب خبر واحد ضعیف هم حجت است.
بنابر این احتمال اخبار «من بلغ» جعل حجیت میکند برای خبر ضعیف در دایرهی مستحبات.
بر طبق این احتمال بحث از اخبار «من بلغ» میشود از مسائل علم اصول چون از مفاد این اخبار حجیت خبر ضعیف را در مستحبات استفاده میکنیم و این حجیت واسطه در استنباط میشود در بسیاری از مسائل فقهی. نتیجه میگیریم در تمام فقه هر روایت ضعیفی که دال بر استحباب یک عمل باشد این خبر ضعیف حجت است و میشود بر طبق این خبر فتوا داد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 139 |
27/11/1386ـ8/2/1429 |
45 :35 |
احتمال دوم: جعل استحباب برای عمل وارد در خبر ضعیف
محقق خراسانی و جمعی از محققین میفرمایند: مفاد اخبار «من بلغ» جعل استحباب است شرعاً برای این اعمال بدون نظر به حجیت اخبار ضعیف.
توضیح: میدانید ما عناوین اولی و ثانوی داریم. گاهی عنوان ثانوی بر شیء عارض میشود. عروض عنوان ثانوی باعث میشود حکم ثابت برای این شیء به عنوان اولی تغییر پیدا میکند. مثلاً وضو برای نماز به عنوان اولی واجب است. اگر عنوان ضرر و حرج بر این وضو عارض شد حکم اولی تغییر میکند وضوی حرجی و ضرری حرام میشود یا بسیاری از اعمال به عنوان اولی حکم جواز دارد ولی عنوان شرط و عهد و نذر که به آن تعلق گرفت حکم جواز تبدیل میشود به وجوب.
در ما نحن فیه هم بسیاری از اعمال فی حد نفسه یک حکمی دارند. اگر عنوان بلوغ ثواب در خبر ضعیف به این اعمال عارض شد یعنی این عمل، عملی شد که در خبر ضعیف بر او ثواب بار شده بود. به مجردی که این عنوان بر یک عمل بار شد حکم اولی آن دگرگون میشود اخبار «من بلغ» برای این حکم جعل استحباب میکند.
فعلاً ثمرهی فقهی و عملی بین این دو احتمال را وارد نمیشویم و این بحث مفصلاً بعداً خواهد آمد. الآن نکتهی مهم این است که تفاوت بین این دو احتمال از این جهت است مفاد احتمال اول ان است که اخبار «من بلغ» یک مطلب اصولی بیان میکنند و آن حجیت اخبار ضعیف در مستحبات. احتمال دوم میگوید: اخبار «من بلغ» به حجیت خبر ضعیف هیچ کاری ندارد بلکه میگوید: ما برای آن عملی که خبر ضعیف بر ثواب او قائم شده جعل میکنیم استحباب را. طبق این احتمال مفاد «من بلغ» یک حکم فقهیست. اگر از این نگاه بررسی کنیم و این احتمال را قبول کنیم مفاد اخبار «من بلغ» میشود حکم فقهی و بحث از این اخبار مربوط به فقه است.
چگونه این روایات جعل استحباب میکند؟ لامحاله در صورتی میتوانی بگوییم مفاد اخبار «من بلغ» جعل استحباب است که از این روایات یک امر درست کنیم و آن امر دال بر استحباب باشد. چگونه از این روایات امر درست میشود؟ دو بیان از علما وجود دارد:
بیان اول: محقق نائینی میفرمایند: در این روایات یک جمله آمده است «من بلغه شیء من الثواب فعمله کان اجر ذلک له» این جملهی «فعمله» جمله خبریست در مقام طلب و انشا است. یعنی «من بلغه شیء من الثواب فلیعمله». صیغهی امر دال بر رجحان و استحباب است.
با این بیان این روایات نمیگوید: خبر ضعیف حجت است و بحث ربطی به حجیت ندارد بلکه روایات میگوید: همین که خبر ضعیف قائم شد ما جعل استحباب میکنیم برای عمل.
بیان دوم: محقق خراسانی میفرمایند: شکی نیست در اخبار «من بلغ» تصریح شده است که آن عمل ثواب برش مترتب است و از طرفی میدانیم ترتب ثواب بر یک عمل جزاف نیست. قانون ملازمه میگوید: اگر شارع مقدس عملی ثواب دارد ما إنّا کشف میکنیم که آن عمل قطعاً امر دارد. عملی که مأمور به مولاست ثواب قطعی دارد. پس از ترتب ثواب قطعی بر آن عمل ما بالملازمه نتیجه میگیریم استحباب نفسی آن عمل را.
بنابراین تمام اعمالی که خبر ضعیف میگوید این اعمال ثواب دارد همهی آن اعمال به حکم مفاد اخبار «من بلغ» مستحب نفسی هستند.
نتیجه: به حکم یکی از دو دلیل ثابت شد اخبار «من بلغ» میگوید برای عمل عنوان ثانوی درست شده است و آن عنوا جعل استحباب نموده برای این اعمال.
احتمال سوم: حسن انقیاد در برابر مطلوب احتمالی مولا و وعدهی ثواب بر انقیاد
مشهور متأخرین میگویند: مدلول اخبار «من بلغ» نه حکم شرعی اصولی و نه حکم شرعی فقهی است بلکه اشاره است به یک نکتهای که عقل هم فی الجمله این نکته را قبول دارد و آن اینکه انقیاد در نزد مولا و اتیان عمل به رجای ثواب، ارزش و ثواب دارد.
توضیح: روشن است که عقل حکم میکند که اگر مولایی بود که تمام حق مولویت را بر انسان دارد و همهی هستی انسان از این مولاست. چنانچه اطاعت در موارد یقین به امر این مولا حسن است هکذا انقیاد در برابر این مولا هم حسن است. یعنی همین قدر احتمال عقلایی دادی که عملی مطلوب مولاست، اگر عمل را به احتمال اینکه مطلوب مولاست انجام بدهی این عمل ثواب دارد و کار تو ارزش دارد. حالا این احتمال مطلوبیت منشأش هر چه میخواهد باشد.
مثلاً گاهی خبر ضعیف قائم میشود که فلان عمل مطلوب مولاست. میدانید که خبر ضعیف ممکن است مطابق با واقع باشد. عقل میگوید: اگر در مقابل مولا این قدر روح تعبد داشته باشی و وقتی احتمال میدهی عملی مطلوب مولاست به رجای مطلوبیت این عمل را انجام بدهی، کار خوبی انجام دادهای.
مشهور میگویند: این روایات اشاره به همین حکم عقل است با یک تفضل. حکم عقل این است که اگر خبر ضعیف دلالت کرد علمی ثواب دارد در برخی از این روایات هم آمده است «فعملته برجاء الثواب» به این امید که این عمل مطلوب مولاست عمل را انجام بدهید روایات میگوید ضمن اینکه کار شما کار حسنی است خدا هم یک تفضل دارد یعنی خدا همان ثوابی که در خبر ضعیف به گوش شما خورده است خدا همان ثواب را نیز به شما خواهد داد.
نتیجه: نه جعل حجیت شده برای خبر ضعیف نه آن عمل مستحب شرعی شده است بلکه عمل را به قصد رجا نه به قصد امر و احتمال مطلوبیت اگر انجام دادی این عمل حسن است و خدا هم تفضلاً ثواب میدهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 140 |
28/11/1386ـ9/2/1429 |
|
احتمالات دربارهی روایات «من بلغ» و لو بیش از سه احتمال هم گفته شده است ـ محقق مشکینی در حاشیة الکفایة تا هفت احتمال بر شمرده است ـ الا اینکه مهم از این احتمالات همین سه احتمال بود که توضیح داده شد.
در مرحلهی بعد وارد بررسی این احتمالات میشود که کدام یک از این احتمالات در مقام اثبات از احادیث «من بلغ» استفاده میشود.
احتمال اول این بود که مفاد این اخبار جعل حجیت است برای خبر ضعیف در دایرهی مستحبات. این احتمال قابل ذکر نیست زیرا:
اولاً: لسان جعل حجیت غیر از لسان اخبار «من بلغ» میباشد.
توضیح: چنانچه مشهور میگویند، جعل حجیت برای یک دلیل یعنی دلیل طریق الی الواقع است یعنی احتمال خلاف را الغا کن مثلاً آنگاه که خبر ثقه را حدیثی میخواهد حجت قرار بدهد میگوید: «فلان ثقة فما ادّی فعنی یؤدّی» یعنی اگر یک در صداحتمال خلاف هم میدهی الغا کن. لسان اخبار «من بلغ» بر عکس این لسان است. میگوید: ثواب به تو میدهم «و ان کان رسول الله لم یقله»، «و ان ل یکن کما بلغ» لسان، لسان حجیت و طریقیت نیست.
بنابراین اگر حجیت را مثل مشهور به معنای الغای احتمال خلاف بگیریم در این روایات اتکا بر خلاف واقع است و ثمره بر خلاف واقع بار میشود. اگر حجیت را به معنای منجزیت و معذریت بدانیم باز هم با اینجا تطابق ندارد. زیرا منجزیت و معذریت معنایش این است که اگر طریق مطابق با واقع بود، منجز واقع است و به انسان ثواب میرسد و اگر طریق مخالف با واقع بود ثوابی به انسان نمیرسد و فقط معذر است.
در این اخبار لسان این است که حتی اگر این روایات مخالف با واقع هم باشد به انسان ثواب میرسد. این لسان حجیت به معنای منجزیت و معذریت نمیتواند باشد.
و اگر مقصور جعل ثواب توسط اخبار «من بلغ» به معنای جعل مصلحت راجح است در این موارد توسط اخبار «من بلغ» این میشود تصویبی که مجمع علی بطلانه است.
ثانیاً: اگر این روایات مفادش جعل حجیت باشد لازمهای دارد که قطعاً قائل به این قول به این لازمه ملتزم نیست.
توضیح: اخبار «من بلغ» اختصاص به مستحبات ندارد و شامل مستحبات هم میشود. زیرا عنوان این روایات این است که «من بلغه عن النبی شیء فیه الثواب» هر کسی که از نبی مکرم اسلام چیزی به او برسد که در آن ثواب است و آن را انجام بدهد آن ثواب را میبرد. این شیء فیه الثواب هم شامل مستحبات است هم شامل واجبات. زیرا واجبات شرعی هم شیء فیه الثواب. لازمه این میشود هر خبر ضعیفی که شیئی از صواب را مطرح کند حجت میشود چه این خبر ضعیف آن شیء دارای ثواب را که مطرح میکند واجب باشد یا مستحب باشد.
نتیجه: حدیث دلالت میکند هر خبر ضعیفی که دال بر امر واجبی هم باشد آن خبر ضعیف در باب واجبات هم حجت است. آیا قائل ملتزم میشود که اخبار «من بلغ» میگوید خبر ضعیف چه در واجبات چه در مستحبات حجت است؟ و ادلهی حجیت خبر واحد فقط شامل محرمات است.
اشکال: در برخی از این روایات عبارت چنین آمده است: «من بلغه شیء من الخیر» لفظ خیر در مستحبات زیاد به کار میرود لذا خیر ظهور در مستحبات دارد.
جواب: در آیات و روایات استعمال این کلمه در خصوص واجبات یا اعم از واجبات و مستحبات فراوان است: «و أن تصوموا خیر لکم» «و إن تبتم فهو خیر لکم» «و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله» خیر در تمام این موارد یا در واجبات یا اعم از واجبات و مستحبات استعمال شده است.
بنابراین این کلمهی «شیء من الخیر» باعث نمیشود که این روایات اختصاص به مستحبات داشته باشد.
ثالثاً: بنای عقلا بر حجیت خبر ثقه مطلقا امر بسیار محکمیست که تمام امور و معایش مردم بستگی به این امر دارد. اگر شارع مقدس این حجیت را فقط اختصاص به واجبات و محرمات داده باشد و در مستحبات اعتبار نداند حجیت خبر ثقه را بلکه خبر ضعیف را نیز حجت بداند باید در ضمن ادلهی حجیت خبر ثقه و روایات که تمام آنها هم شارع در مقام بیان بوده است باید این قید را در کنار آن روایات به شکل گسترده مطرح میکرد.
از اینکه در روایات حجیت خبر ثقه هیچ اشارهای به این تخصیص نشده است که الا در مستحبات معلوم میشود که لسان این ادله هم لسان حجیت خبر ضعیف نمیشود.
اما احتمال دوم این بود که اخبار «من بلغ» حکم شرعی بیان میکند و میگوید عملی که خبر ضعیف بر آن قائم شده است امر دارد و مستحب است.
توضیح دادیم که اثبات این احتمال به دو دلیل بود. دلیل اول کلامی بود از محقق نائینی فرموده بودند که از جملهی «فعمله» ما نتیجه میگیریم استحباب را.
این دلیل به تعبیر شهید صدر من اغرب الکلمات میباشد. زیرا جملهی خبری اگر جملهی مستقل و در مقام تحریک و بعث باشد میگوییم در مقام انشا میباشد مثلاً میفرمایند: «یعید الصلاة». اما اگر شرطی در کلام ذکر شد که آن شرط را نمیشود حمل بر انشا کرد و قطعاً اخبار بود. ضمائم آن شرط هم قطعاً اخبار است و معنا ندارد که انشا حساب بشود. در اینجا قطعاً مسأله چنین است. امام میفرمایند: «من بلغه عن النبی شیء من الثواب» این اصل شرط است و غلط است که حمل بر انشا بشود. بعد ضمیمهی آن «فعمله» معنا ندارد در مقام انشا باشد و این هم اخبار است.
به عبارت دیگر جملهی خبری در مقام طلب وقتی صحیح است که از نظر ادبی بشود جملهی خبری برداشته بشود و به جای آن جملهی انشایی گذاشته شود و مجموع کلام صحیح باشد. اینجا قطعاً چنین نیست. اگر «فعمله» را برداریم و به جای آن «فلیعمله» بگذاریم این جمله میشود جزای آن شرط و عبارت «کان له اجر ذلک» در کلام بی ارتباط میشود. عبارت چنین میشود: «من بلغه ثواب علی عمل فلیعمله» دیگر «کان له اجر ذلک» بی ارتباط میشود.
بنابراین حمل این جملهی خبری بر انشا صحیح نمیباشد.
نتیجه: تا اینجا احتمال دوم با دلیلی که محقق نائینی مطرح کردند قابل تفوه و اثبات نمیباشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 141 |
29/11/1386ـ10/2/1429 |
30 :35 |
مدعای محقق خراسانی این است که روایات دلالت میکند که آن عملی که «بلغ علیه الثواب» مستحب است. این استحباب از اینکه ثواب بر عمل مترتب شده است استفاده میشود زیرا بالملازمه هر چیزی که ثواب داشته باشد حداقل این است که مستحب است. بنابراین از ترتب ثواب در این روایات استفاده کردهایم استحباب را.
توجه دارید که آثار و نتائج مهمی بر این نظریه در فقه بار میشود. لکن عرض میکنیم این مدعای محقق خراسانی به نظر ما قابل قبول نیست و از این روایات استحباب این اعمال استفاده نمیشود.
قبل از بیان اشکال نظریهی محقق خراسانی مقدمهی کوتاهی را عرض میکنیم. پس از مقدمه و با توجه به آن کلام محقق خراسانی دوباره تبیین میشود.
مقدمه: اقسام ترتب ثواب بر اعمال
ترتب ثواب بر اعمال بر دو قسم است:
قسم اول: ثواب بر ذات عمل مترتب است بدون هیچ قیدی. مثلاً «من تصدق فله کذا و کذا». در این صورت مطمئناً از این ثواب به امر و استحباب میرسیم. یعنی میفهمیم این عمل مطلوب مولاست و الا ذات عمل ثواب نمیداشت. اینجاست که امتثال این عمل در اصطلاح اطاعت میباشد.
قسم دوم: ثواب بر عمل مترتب میشود با یک قید. مثلاً «عمل را اگر به قصد رجای مطلوبیت انجام دادی یا به قصد امر احتمالی انجام دادی ثواب دارد.». اگر در کنار عمل قصد رجا، طلب امر احتمالی و امثال این قیود کشف نمیکنیم که در اینجا امر قطعی دارد این عمل لذا ثواب دارد. بلکه اینجا ثواب بر عمل است به داعی امر احتمالی و یک نوع تفضل از سوی خداوند است و این عمل با قصد رجا و به داعی امر احتمالی که انجام شد، امر قطعی معنا ندارد. در اصطلاح به این امتثال، انقیاد است یعنی تسلیم در برابر امر احتمالی.
بعد از این مقدمه برای اینکه بدانیم ثواب در محل بحث ما از کدام قسم است باید به ادله مراجعه کنیم به احادیث «من بلغ» باید رجوع کنیم اگر ثواب بر ذات عمل بود بدوت قید حق با محقق خراسانی است. نتیجه میگیریم این عملی که خبر ضعیف بر آن قائم شده است ثواب دارد پس مستحب است. ولی اگر در این روایات ثواب بر عمل به قصد امر احتمالی بار شده بود معنایش این است که عملی را که به قصد امر احتمالی انجام میدهید انقیاد است و خدا تفضلاً به شما ثواب میدهد و استحاب نیست.
به روایات و اخبار «من بلغ» که مراجعه میکنیم روایات دو قسم است. در یک قسم از این روایات ثواب بر نفس عمل بار شده است بدون هیچ قیدی مثل صحیحهی هشام بن سالم. اگر کسی این عمل را انجام بدهد اجر دارد بدون هیچ قیدی. عملی که اجر در آن عمل است لا محاله امر دارد و نظریهی محقق خراسانی کاملاً ثابت میشود.
لکن یک طائفه از روایات داریم که ثواب بر ذات عمل بار نشده است بلکه ثواب مترتب شده است بر عمل مقید به یک قیدی به قصد رجا یا به طلب امر احتمالی. مفاد این روایات لامحاله این است که اگر عملی را که خبر ضعیف گفته ثواب دارد انجام بدهید اما با قید قصد رجا شما ثواب میبرید. این مضمون ثواب را بر ذات عمل مترتب نکرده است بلکه ثواب بر فعل است به قصد رجا. این طائفه از روایات مفادش این است که عمل به قصد رجا ثواب دارد و معلوم است امر استحبابی وجود ندارد و فقط انقیاد است.
از جملهی این روایات روایت محمد بن مروان است «من بلغه عن النبی شیء من الثواب ففعل ذلک طلب قول النبی کان له ذلک الثواب و ان کان النبی لم یقله». از این «و ان کان النبی لم یقله» استفاده میکنیم که آن «طلب قول النبی» یعنی قول احتمالی پیامبر. نتیجه این است که روایت میگوید: اگر کسی این فعل را انجام داد به طلب و رسیدن به امر احتمالی ثواب دارد. این کلیشه ملازم با امر استحبابی نمیباشد. این نکته را محقق خراسانی هم قبول دارند.
ما هستیم و دو طائفه از روایات «من بلغ». یکی میگوید ثواب بر ذات عمل است یعنی فعل مستحب و مأمور به است. طائفهی دیگر عمل را مقید میکند به قصد رجا و ثواب را بر عمل مقید بار میکند. پس ثواب تفضلی است و امتثال انقیادی. با این دو طائفه را روایات چه کنیم. اگر بتوانیم روایات مطلق را حمل بر مقید کنیم در این صورت آن روایاتی که میگوید ثواب بر ذات عمل است که مطلق است مقید میشود به یک قیدی. ثواب بر عمل است با قصد رجا به طلب امر احتمالی و دیگر روایات «من بلغ» دال بر امر استحبابی نیست. فقط یک قصد رجا مطرح است.
اگر مطلق را بر مقید حمل نکنیم قسمتی از اخبار «من بلغ» مفادش این است که ثواب بر ذات عمل است پس عمل مستحب است.
محقق خراسانی نکتهی محوری کلامش این است که میفرمایند: ما قبول داریم اخبار «من بلغ» دو قسم است. ولکن اینجا قانون حمل مطلق بر مقید قابل پیاده شدن نیست. چون حمل مطلق بر مقید در جایی است که بین مطلق و مقید تنافی باشد. اما در اینجا هر دو طائفه مثبت هستند. چون هر دو مثبتند اصلاً تقیید یکی به دیگری معنا ندارد بلکه چون منافاتی بین اینها نیست ما به روایات مطلقه هم عمل میکنیم میگوییم ثواب بر ذات عمل است لذا عمل مستحب است.
ما کلام محقق خراسانی را به شکل محکمتری تقویت میکنیم و آن اینکه روایات انقیاد که قید دارد ضعف سندی دارد. بنابراین اگر این روایات که میگوید ثواب بر عمل مقید ضعیف باشد این روایات اصلاً حجت نیست تا مقید باشد.
نتیجه: فقط روایت معتبر و حجت همان روایتی است که ثواب را بر ذات عمل میداند و هر عملی که ذاتاً ثواب داشت قطعا ًمستحب است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 142 |
30/11/1386ـ11/2/1429 |
00 :34 |
با ذکر دو نکته کلام محقق خراسانی و احتمال دوم در رابطه با معنای روایات «من بلغ» منتفی میشود:
نکتهی اول: قاعدهی مشایخ الثقات
دو قاعده رجالی که متخذ از کلام کشی و شیخ طوسی است یکی قاعدهی اصحاب اجماع و دیگر قاعدهی مشایخ الثقات است. عبارتی را شیخ طوسی از کشی نقل میکند که:«اجمعت العصابة علی تصحیح روایات...» حدود هجده نفر. در قاعدهی دوم شیخ طوسی در عدة الاصول میفرماید: علما و اصحاب نسبت به برخی از روات، روایتشان را قبول میکنند زیرا «لا یروون و لا یرسلون الا عن ثقة» بعد نام میبرند از محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی.
نسبت به مدلول این دو قاعده مطلب بسیاری وجود دارد: آیا قاعدهی دوم متخذ از قاعدهی اول است و یا نه قاعدهی مستقلی است و اگر دو قاعدهی مستقل هستند مفاد هر کدام چیست؟ مثلاً مفاد این است محمد بن ابی عمیر همهی مراسیلش به هر لفظی که باشد حجت است و اگر از فردی روایت نقل کرد روایت او از آن فرد معتبر است و لو آن فرد ضعیف بوده باشد یا نه؟
آنچه فی الجمله بعد از مباحث و تحقیقات ما نتیجه گرفتهایم فعلاً از قانون مشایخ الثقات در یک جا میشود استفاده کرد و آن موردی است که روایت را یکی از این سه نفر از راوی نقل کردهاند و آن راوی در کتب رجالی تضعیف نداشته باشد. ما به این نتیجه رسیدهایم که نقل یکی از این سه نفر در حقیقت شهادت به وثاقت آن راوی خواهد بود. در رابطه با مراسیل هم تردید داریم.
قرائنی داریم که این دو قاعده مستقل هستند گر چه قبلاً قاعدهی دوم را متخذ از قاعدهی اول میدانستیم.
روایت محمد بن مروان که محل بحث ماست سندش این است: «فی المحاسن عن ابیه عن احمد بن النضر عن محمد بن مروان عن ابی عبد الله علیه السلام» همه ثقه هستند الا محمد بن عمران که توثیق نشده است الا اینکه در اسناد صحیح ابن ابی عمیر و صفوان بن یحیی از او حدیث نقل میکنند. نقل روایت این دو از محمد بن مروان شهادت به وثاقت است.
نتیجه: محمد بن مروان هم ثقه است بنابراین روایت معتمد و قابل استدلال خواهد بود.
نکتهی دوم: حالا که اعتبار سندی روایت محمد بن مروان ثابت شد، درست این روایت با صحیحهی هشام بن سالم هر دو مثبتین است بر خلاف نظر محقق خراسانی که میفرمایند: چون مثبتین هستند روایت مقید مطلق را تقیید نمیکند، ما عرض میکنیم باید اینجا قانون اطلاق و تقیید مطرح باشد.
ما قبلاً گفتهایم که مطلق و مقیدی که مثبتین هستند تقیید در آنها مطرح نیست مگر در چند مورد یکی اینکه ما علم پیدا کنیم به وحدت حکم که مولا یک خواسته بیشتر ندارد یا آن خواسته مطلق است یا مقید. در این صورت باید از اطلاق مطلق رفع ید کنیم آن را به مقید تقیید بزنیم و الا اگر تقیید نکنیم لازمهاش طرح احد الدلیلین خواهد بود.
ما نحن فیه صغرای این کبراست. زیرا از خارج ما میدانیم در این اعمالی که خبر ضعیف بر آنها قائم شده است یک حکم شرعی بیشتر شارع ندارد یا این است که ثواب بر ذات عمل است پس عمل مستحب است یا ثواب بر عمل است به قصد رجا و طلب امر احتمالی است و معقول نیست اینجا هر دو حکم موجود باشد یعنی از طرفی بگوییم این عمل ذاتاً ثواب دارد و امر دارد و از طرفی بگوییم ذاتاً ثواب ندارد بلکه به احتمال امر آن را انجام بده. چون جمع بین دو حکم معقول نیست لا محاله مطلق باید حمل بر مقید شود یعنی بگوییم به قرینهی معتبری محمد بن مروان ثواب بر عمل است به احتمال امر و قصد رجا و الا اگر بخواهیم به صحیحهی هشام که مطلق است عمل کنیم، نتیجه این میشود که ذات عمل ثواب دارد پس امر مولوی دارد پس از احراز امر اتیان عمل به احتمال امر که مضمون معتبرهی محمد بن مروان است لغو خواهد بود. قهراً اطلاق ساقط میشود. مضمون اخبار «من بلغ» با حمل مطلق بر مقید این میشود که اگر خبر ضعیف بر عملی قائم شد شما به قصد رجا و احتمال امر آن عمل را انجام دادی خدا تفضلاً به شما ثواب میدهد.
با این نگاه لامحاله احتمال سوم در مفاد اخبار «من بلغ» ثابت میشود.
اشکال دوم: ادعای محقق خراسانی و اتباع ایشان این است که عنوان ثانوی میآید و حکم را تغییر میدهد چنانچه عنوان ضرر، حرج و نذر میآید و حکم اولی را تغییر میدهد، در ما نحن فیه هم این اعمالی را که انسان میخواهد انجام بدهد اگر خبر ضعیف قائم نمیشد عنوان ثانوی آمد که بلوغ خبر ضعیف است این عنوان ثانوی حکم را تغییر داد عمل شد مستحب. عناوین ثانوی که احکام و ملاکات را تغییر میدهند جزاف نیست. عنوان ثانوی باید عقلاً و عقلائیاً اقتضای تصرف در مناط واقع را داشته باشد تا بتواند مناط را تغییر بدهد.
مثلاً عنوان ضرر و حرج یک عنوانیست که کاملاً اقتضا دارد بیاید حکم یک شیء را تغییر دهد
حال اشکال این است که در این مطلب محقق خراسانی دقت کنید ایشان از طرفی ادعا میکنند این اعمال در واقع ممکن است حکم دیگری داشته باشد و به مجردی که خبر ضعیف گفت بلوغ ثواب اینها عنوان ثانوی پیدا میکنند و عمل ثواب دار میشود.
سؤال: آیا عنوان بلوغ ثواب در خبر ضعیف و لو پیامبر نگفته باشد آیا این عنوان صلاحیت انقلاب ملاک و مناط را دارد و آیا این عنوان عملی را که ذاتاً مصلحت نداشته. وجدناً عنوان بلوغ فی خبر ضعیف صلاحیت برای اینکه تغییر ملاک بدهد و عمل را ذا مصلحت کند نخواهد داشت.
این نکته خود دلیل بر این است که ثواب بر ذات عمل نیست بلکه اگر انسان عمل را به قصد رجا انجام بدهد چون در انجام این اعمال بسیاری از مستحبات واقعی حفظ میشود خدا تفضلاً به انسان ثواب عنایت میکند.
نتیجه: احتمال سوم تقویت میشود و آن این است که اگر انسان اعمالی را که و لو خبر ضعیف گفته است این اعمال ثواب دارد به قصد رجا و به احتمال امر انسان اینها را انجام بدهد خدا تفضلاً به انسان ثواب خواهد داد و لو ذات عمل ثوابی برش مترتب نباشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 143 |
1/12/1386ـ12/2/1429 |
50 :29 |
بعد از بیان سه احتمال در مفاد روایات «من بلغ» و توضیح دربارهی این احتمالات به اموری میپردازیم:
بیان چند امر ذیل تنبیه سوم
امر اول: تفاوت بین احتمالات
تفاوت اول: اگر احتمال اول را بپذیریم یعنی بگوییم خبر واحد در مستحبات حجت است چه مخبر ثقه باشد یا نباشد، نتیجه این است که مجتهد به مجرد اینکه به روایت ضعیفی برخورد که میگفت عملی ثواب دارد بلا بافاصله قیاس میچیند و میگوید به حکم اخبار «من بلغ» این خبر ضعیف حجت است. پس بر استحباب این عمل حجت قائم شده است و در رساله فتوا میدهد به استحباب این عمل.
اما اگر مبنای مجتهد در اخبار «من بلغ» احتمال دوم باشد، نزد خود این مجتهد عنوان ثانوی ثابت شده است این عمل در نزد خود این مجتهد مستحب است چون خبر ضعیف بر این عمل اقامه شده است ولی مجتهد نمیتواند برای کل مقلدینش این جور فتوا بدهد که فلان عمل مستحب است. زیرا این عنوان ثانوی برای همهی مقلدین که ثابت نیست قهراً مجتهد به یکی از این دو شکل فتوا بدهد یا به طور کلی بگوید هر کسی که بلغه خبر ضعیف بر عملی آن عمل برایش مستحب است یا اگر در مورد خاص میخواهد فتوا بدهد ابتدا خبر ضعیف را نقل کند بعد بگوید حالا که این خبر ضعیف هست مقلد هم به دستش رسید عنوان ثانوی برایش درست میشود آن عمل برایش مستحب میشود. زیرا مهم ثبوت عنوان ثانویست. مثلاً اگر فرد خاصی یا خود مجتهد روزه برایش ضرری است نمیتواند این حکم را به کل مقلدین سرایت بدهد بلکه باید چنین فتوا بدهد که هر کس عنوان ثانوی ضرر برایش حادث شد روزه برایش حرام است.
طبق مبنای سوم مجتهد نه به عنوان اولی و نه به عنوان ثانوی نمیتواند فتوا بدهد که این عملی که بلغ علیه الثواب مستحب است بلکه نهایت فتوایی که میتواند داشته باشد در آن مواردی که خبر ضعیف قائم شده است فلان عمل ثواب دارد مجتهد باید فتوا بدهد این عمل به قصد رجا اگر انجام بشود ثواب دارد.
تفاوت دوم: محقق خوئی نکتهای دارند. میفرمایند: بین احتمال اول و دوم ثمرهی فقهی وجود ندارد. علی ای حال فقیه فتوای به استحباب میدهد هم طبق احتمال اول هم طبق احتمال دوم.
این مطلب ایشان صحیح نیست. این تفاوتی که ما توضیح دادیم بین احتمال اول و احتمال دوم وجود دارد. سپس محقق خوئی اضافه میکنند: برخی از محققین یک مسألهی فقهی را مطرح کردهاند برای تفاوت بین دو احتمال. محقق خوئی این مسأله را اشاره میکنند بعد میفرمایند: این مسأله از محل بحث خارج است لذا بین دو احتمال هیچ ثمرهی فقهی وجود ندارد.
ما ابتدا آن مسأله را اشاره میکنیم بعد عرض میکنیم و لو سلمنا که این مسأله نزاع خارج باشد اما موارد فقهی فراوان داریم که بین دو احتمال تفاوت در فتوا وجود دارد.
اما مسأله این است که فرض کنید خبر ضعیفی قائم شد که فلان عمل مستحب است مثل مشی بعد از طعام یک خبر صحیحی هم داشتیم که میگفت این عمل حرام است. برخی گفتهاند بنا بر احتمال اول یک تعارض درست میشود چون احتمال اول میگوید خبر ضعیف حجت است. پس ما دو حجت داریم که یکی میگوید: این عمل مستحب است و دیگری میگوید این عمل حرام است. بین دو حجت تعارض میشود و بعد از فقدان مرجح تساقط میشود. ولی اگر مبنای دوم را گرفتیم نتیجه این میشود که یک عمل طبق عنوان اولی حرام است و طبق عنوان ثانوی مستحب است. بین عنوان اولی و ثانوی تزاحم است و نه تعارض و معمولاً عنوان ثانوی در ملاک اهم از عنوان اولیست. لذا طبق احتمال دوم مسأله میشود از باب تزاحم.
محقق خوئی جواب میدهند: این مورد از محل بحث خارج است. این روایات انصراف دارد به موردی که ثواب داشته باشد و عقاب نداشته باشد ولی فرض شما این است که این عمل طبق خبر ضعیف ثواب دارد و طبق خبر صحیح عقاب دارد. اخبار «من بلغ» شامل عملیست که فقط ثواب دارد.
پاسخ این است که اخبار «من بلغ» اطلاق دارد، خبری که ثواب بر آن بالغ شده است مورد این اخبار است چه در روایت دیگر عقابی برای آن ذکر شده باشد یا نه.
بنابراین کلام این محقق صحیح است و این مورد اگر احتمال اول را بگیریم داخل در باب تعارض و اگر احتمال دوم را بگیریم داخل در باب تزاحم است.
اضف الی ذلک اگر این مورد را نیز قبول نکنید موارد دیگری داریم که بین این دو احتمال تفاوت است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 144 |
4/12/1386ـ15/2/1429 |
15 :33 |
تفاوت سوم: فرض کنید خبر ضعیفی دلالت میکند بر استحباب یک شیء خبر صحیحی دلالت میکند این شیء به عنوان اولی مستحب نیست. اینجا بنابر احتمال اول خبر ضعیف در مستحبات میشود حجت دو حجت داریم یکی میگوید این عمل مستحب است دیگر میگوید عمل مستحب نیست. این دو حجت تعارض میکنند و تساقط میکنند در نتیجه استحباب آن عمل ثابت نمیشود.
اما طبق احتمال دوم نتیجه این میشود که این عمل بنا بر صحیحه به عنوان اولی مستحب نیست. خبر ضعیف میگوید به خاطر بلوغ خبر و عنوان ثانوی مستحب است. عنوان ثانوی در باب تزاحم مقدم بر عنوان اولیست. حکم میکنیم به استحباب این عمل.
تفاوت چهارم: فرض کنید خبر صحیحی قائم شده است که اضرار به نفس مستحب نیست نه به عنوان اولی و نه به عنوان ثانوی. خبر ضعیفی وارد شد که لطم در عزای امام حسین علیه السلام مستحب است. فرض کنید لطم هم مضر است. اینجا بنا بر احتمال اول اخبار «من بلغ» دال بر حکم شرعی نیست بلکه مفادش این است که خبر ضعیف حجت است. پس اخبار «من بلغ» حجیت روایاتی را ثابت میکند که میگوید: لطم در عزای امام حسین علیه السلام مستحب است. اینجا تعارض درست میشود بین خبر صحیح که میگفت اضرار به نفس نمیتواند مستحب باشد حتی به عنوان ثانوی. خبر ضعیف که حجت شده بود میگوید: لطم در عزای امام حسین علیه السلام مستحب است. نسبت بین آن روایت صحیح و این ضعیفی الآن حجت شده است عام و خاص مطلق است. نتیجه این میشود اضرار به نفس مستحب نیست مگر در عزای امام حسین علیه السلام. پس طبق احتمال اول تعارضی نیست بلکه خبر ضعیف حجت مخصص خبر صحیح خواهد شد.
اما اگر احتمال دوم را مطرح کردیم اینجا خود اخبار «من بلغ» که دال بر استحباب است طرف تعارض میشود با آن خبر صحیح. بین این دو متعارض عام و خاص من وجه میشود. زیرا خبر صحی میگوید: هر امر مضری مستحب نیست مطلقاً چه خبر ضعیف داشته باشیم چه نداشته باشیم. اخبار «من بلغ» میگوید: هر چه که خبر ضعیف بر آن باشد مستحب چه در لطم در عزای امام حسین علیه السلام یا در وضو یا غیر اینها. دو تا عام مطلق داریم یک مادهی اجتماع دارند. مادهی اجتماعشان لطم در عزای امام حسین علیه السلام است. اخبار «من بلغ» میگوید: مستحب است. حدیث صحیح میگوید: چون مضر است حتی به عنوان ثانوی نمیتواند مستحب باشد. در این مادهی اجتماع تعارض پیش میآید و تساقط میشود. در نتیجه فقیه فتوای به استحباب نمیتواند بدهد.
امر دوم: شمول قاعده نسبت به روایات عامه
علی فرض اینکه به دو احتمال اول قائل شدیم آیا فقط اخبار «من بلغ» روایات مدونه در کتب شیعه را شامل میشود یا نه مطلق اخبار ضعیف را شامل میشود و لو از طریق عامه باشد.
محقق انصاری و جمعی از متقدمین و متأخرین از جمله خلخالی قائلند که اخبار «من بلغ» اطلاق دارد و شامل تمام روایات ضعیف میشود چه از طریق شیعه چه از طریق عامه.
به نظر ما حق در مسأله این است که اخبار «من بلغ» شامل روایات ضعیف در مجامیع اهل سنت و از طرق آنها نمیشود.
توضیح: ما اخبار متواتر داریم که این اخبار مفادش نهی از رجوع به روایات مخالفین است و تصریح شده است که رشد در خلاف آنهاست. این روایات و لو بعضی از آنها اختصاص به باب تعارض دارد الا اینکه تعداد زیادی از این روایات مطلق است شامل فرض عدم تعارض هم میشود. به حدی که رفع ید از این روایات قابل توجیه نمیباشد.
صاحب وسائل از رسالهی سعید بن هبد الله راوندی روایت کرده است ـ محقق خوئی میگویند: صاحب وسائل طریق به همه کتب راوندی ندارد و فقط به الخرائج و الجرائح طریق صحیح دارند. ولی ما میگوییم که صاحب وسائل طریق صحیح به همهی کتب دارند ـ امام صادق علیه السلام میفرمایند: «ما انتم و الله علی شیء مما هم فیه و لا هم علی شیء مما انتم فیه فخالفوهم فما هم من الحنیفیة علی شیء.».
امام صادق علیه السلام میفرمایند:«ما جعل الله لاحد خیرة فی اتباع غیرنا و ان من وافقنا خال عدونا و من وافق عدونا فی قول او عمل فلیس منا و لا نحن منه.».
این روایات یا مخصص اخبار «من بلغ» هستند یا حاکم بر آن هستند. لذا به طبع اولی اخبار «من بلغ» شامل میشود روایات ضعیف از طریق شیعه و عامه ولی این اخبار که نهی از اتباع مخالفین دارد و اینکه رشد در خلاف آنهاست دلالت میکند که این اتباع صحیح نمیشود.
[نمیشود که اخبار «من بلغ» مخصص اخبار ناهی از اتباع مخالفین باشد زیرا اخبار ناهی چون معلل است به اینکه «الرشد فی خلافهم» آبی از تخصیص است.]
مراجعه کنید به جواهر الکلام 1: 26 مواردی را ذکر میکنند که گفته شده وضو مستحب است بعد میفرمایند: «لان کثیراً من هذه الاشیاء ذهب الیه بعض العامة و انا و ان تسامحنا فی ادلة السنن و لکن لا الی هذا المقدار.» و 8: 406 کتاب الصلاة مسألهی عبور از مقابل نمازگزار آیا حرام است یا مکروه ؟ جمعی از اهل سنت قائلند به حرمت هستند و برخی قائل به کراهتند. در این زمینه روایتی نقل میکنند از پیامبر. برخی از علمای شیعه نیز به خاطر همین روایت قائل به کراهت شدهاند و صاحب جواهر بعداً اشاره میکنیم که تسامح در ادلهی مکروهات را نیز قائلند ولی اینجا اشاره میکنند: «و لا یخفی ما فی الرکون الی هذه التعلیلات و هذه الروایات فی اثبات الاحکام الشرعیة و لو علی التسامح ضرورة کون مثله تسامحاً فی التسامح.» 8: 398 : «و کیف کان فالامر سهل ما لم یرجع الی التسامح فی التسامح الذی مآله الی التسامح فی الدین و احکام رب العالمین.».
به عنوان مؤید بحث باید یک بحث در رابطه با بحث تدلیس در رجال اهل سنت و مدلسین و رفتاری که رجالیین با این مدلیسن دارند انجام بشود. بزرگان رجالیین اهل سنت میگوید بسیاری از روات از جمله مشایخ بخاری مثل نعیم بن حماد مروزی که گفتهاند: «و کان وضاعاً للحدیث فی تقویة السنة» و انواع این مطالب که معلوم میکند که چرا ائمه از نگاه به روایات اینها نهی کردهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 145 |
5/12/1386ـ16/2/1429 |
50 :31 |
امر سوم: شمول قاعده نسبت به فتاوای فقها
آیا فتوای فقیه به استحباب برای فقیه دیگر موضوع اخبار «من بلغ» را ثابت میکند تا فقیه دوم با استناد به فتوای فقیه اول به استحباب فتوا بدهد یا نه؟
عرض میکنیم که شکی نیست با قطع نظر از اخبار «من بلغ» در مباحث اجتهاد و تقلید خواندهایم که فتوای مجتهد برای مجتهد دیگر حجت نیست. یعنی اگر مجتهدی به امری فتوا داد مجتهد دوم بدون علم به دلیل و مستند این فتوا او هم همان فتوا را مطرح کرد مصداق آیهی کریمهی «و لا تقف ما لیس لک به علم» است و حرام است.
اگر مستند فقیه اول را میداند باز از دو حال خارج نیست یا آن مستند و دلیل مطابق با فتوای خودش هست پس بر این فرع تبعیت از فتوای غیر نداشته است بلکه فتوای خودش را بیان کرده است. گاهی مستند را دیده است و قبول ندارد مع ذلک بر طبق فتوای فقیه اول فتوی میدهد قهراً این فاسق است. پس به ادلهی اولی اتباع مجتهد لغیره فی الفتوی معقول نیست. [فتوا هم غیر از حکم است. در حکم تبعیت همه واجب است.]
با صرف نظر از اخبار «من بلغ» معنا ندارد بگوییم فقیه طبق مبنای فقیه دیگر در استحباب فتوا بدهد. لکن بحث این است که آیا اخبار «من بلغ» یک حجت و دلیل برای فقیه دوم درست میکند به این معنا که مثلاً شهید در ذکری فتوا داده است که فلان عمل ثواب دارد و مستحب است. فقهای پس از شهید چنین استدلال کنند که با فتوای شهید اول به من بالغ شده است که فلان عمل ثواب دارد لذا فقیه استدلال کند که اخبار «من بلغ» شامل خبر حدسی و فتوای مجتهد هم میشود لذا فقیه دوم با تمسک به اخبار «من بلغ» طبق نظر فقیه اول فتوا بدهد.
محقق اصفهانی ادعا کرده است که اخبار «من بلغ» از فتوای فقیه انصراف دارد و فقط شامل مواردی میشود که فقیه خبر ضعیف ببیند و بر ثواب و نه فتوای مجتهد.
دلیل: در زمان ائمهی معصومین علیهم السلام استنباط احکام به کیفیت الآن معمول نبوده است فقهای آن زمان مثل زراره فتواشان هم عین روایت بوده است. اخبار «من بلغ» در آن محیط صادر شده است لذا ناظر به این است که اگر بلوغ ثواب حسی باشد یعنی با نقل روایت باشد اخبار «من بلغ» شامل آن میشود ولی اگر بلوغ ثواب حدسی باشد که فتوای مجتهد حدسی است این روایات بلوغ حدسی را شامل نمیشود و از این بلوغ حدسی روایات انصراف دارد.
در مطلوب و مدعا و نظریه فی الجمله با محقق اصفهانی هماهنگیم ولکن دلیل ایشان به نظر ما مثبت مدعا نمیباشد. با توضیحی که عرض میکنیم هم مدعا و برهانش روشن میشود و هم ضعف شاید قسمتی از کلام محقق اصفهانی.
توضیح: مجتهدی که فتوا به استحباب داده است چند صورت دارد:
صورت اول: گاهی دو تا خصوصیت در این فتوا روشن است:
الف: اطمینان داریم فتوا مستند به روایت است.
ب: این فقیه در فتوا طریقهای دارد که یا عین روایت را نقل میکند با حذف سند یا چنان حافظ و صدوق و مقید است که تغییر جزئی که در الفاظ میدهد نقل به معناست و مشکلی در متن ایجاد نمیشود. در این صورت شکی نیست که فتوای این مجتهد کأن روایت است که به دست مجتهدین دیگر رسیده است بدون سند. اقل احتمالات این است که این یک روایت حسی است که یا رواتش مجهول است یا ضعیف و به دست ما رسیده است. اخبار «من بلغ» شامل این فتوا میشود چون در حقیقت استناد به روایت است نه فتوای حدسی. همانند فتاوای صدوق در مقنع و ادعا شده است فتوای شیخ طوسی در کتاب النهایة.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 146 |
6/12/1386ـ17/2/1429 |
00 :29 |
صورت دوم: گاهی میدانیم مستند مجتهد در فتوا روایت است لکن نمیدانیم آیا متن روایت ذکر شده است یا مجتهد استنباط خودش را از روایت را برای ما بیان کرده است. اگر استنباط مجتهد است ما نمیدانیم آیا اگر متن روایت به دست ما هم برسد ما هم همین استنباط را از روایت داریم یا اصلاً ممکن ما از روایت استحباب را استظهار نکنیم.
صورت سوم: مجتهد فتوا به استحباب داده است. نمیدانیم آیا این فتوا مستند به روایت بوده یا این عمل مقدمهی واجب بوده است مجتهد قائل است به رجحان نفسی مقدمهی واجب و یا این عمل حسن عقلی داشته از حسن عقلی به قاعدهی ملازمه حسن شرعی را کشف کرده است و فتوا به استحباب داده است بالاخره نمیدانیم مستند مجتهد در فتوا چیست؟ و آیا آن مستند نزد ما هم معتبر است یا خیر؟
در این دو صورت باید ببنیم آیا اخبار «من بلغ» شامل این فتوای مجتهد میشود یا نه؟
از طرفی ما قبول داریم بلوغ به معنای مطلق وصول است یعنی خبر هم به انسان برسد کلمهی بلوغ صدق میکند فتوا و استنباط یک نفر هم به انسان برسد بلوغ صدق میکند هم بلوغ خبر داری هم بلوغ فتوا. الا اینکه کلیشهی این روایات به شکلیست که ظهور دارد این روایات در بلوغ خبر و نه بلوغ فتوا. نه به خاطر انصرافی که محقق اصفهانی مطرح کردهاند که چون در زمان ایئمه فتوای مجتهدین مثل زراره به متن روایات بوده لذا بلوغ انصراف دارد به بلوغ خبر. این حرف را ما قبول نداریم بلکه جهت این است که در خود این روایات قرینه داریم که مقصور بلوغ خبر است و آن اینکه «بلغه عن النبی شیء فیه الثواب» بلوغ، بلوغ عن النبی میباشد چیزی از پیغمبر به ما رسیده است. آنچه از پیامبر به ما میرسد خبر است و نه فتوا.
پس متعلق بلوغ در خود روایت مشخص شده است. نتیجه اینکه این روایات ظهور دارد در بلوغ خبر بنابراین اگر به مجتهد دوم خبر ضعیف بالغ شد فتوا به استحباب بدهد و اما اگر بلوغ فتوا بود روایات شامل این مورد نمیشود.
اشکال: در بین روایات و اخبار «من بلغ» روایت صحیح السندی داریم که کلمهی بلوغ عن النبی که ظهور در خبر دارد در آن نیامده است بلکه جمله به شکلیست که کاملاً فتوای مجتهد را نیز شامل میشود. روایت این است: «محمد بن یعقوب باسناده عن هشام بن سالم عن ابی عبد الله علیه السلام قال: من سمع شیئاً من الثواب علی شیء فصنعه کان له.».
این روایت مدلولش این است که انسان اگر بشنود ثواب بر شیئی را، این سماع ثواب مطلق است چه شنیدن از راه بلوغ خبر باشد یا از راه فتوای مجتهد باشد. پس این روایت شامل فتوای مجتهد هم میشود. لذا مجتهد دوم فتوای مجتهد اول را در استحباب که شنید طبق این خبر صحیح میتواند فتوا بدهد و بگوید عمل مستحب است.
انصاف این است که ما باشیم و این نگاه دلالت روایت تمام است. لکن مشکل این است که این روایت از هشام بن سالم است از ابی عبد الله علیه السلام. روایت قبل هم همین گونه بود. راوی و مروی عنه در این دو روایت یکی است. اطمینان داریم که یک روایت بوده است و یک جا نقل به معنا بوده است.
اینجا دوران امر بین این است که کدام جمله از امام صادق علیه السلام صادر شده است و کدام جمله به عنوان نقل به معنا ذکر شده است و تفاوت ایجاد کرده است.
به نظر ما قرینه داریم که جملهی صادر از امام «بلغه عن النبی» میباشد و جملهی «سمع» توسط یکی از روات نقل به معنا شده است.
شاهد: صحیحهی صفوان و معتبرهی محمد بن مروان است که در این روایت کلیشهای که نقل شده است «بلغه عن النبی شیء من الثواب» است. نقل این دو راوی قرینه میشود که امام آن کلیشه را بیان کردهاند و جملهی «من سمع» نقل به معنای همان جمله است.
لذا معتمد و معتبر همان جملهی «بلغه عن النبی شیء من الثواب» میباشد.
نتیجه: در امر سوم به نظر ما اخبار «من بلغ» ظهور دارد در بلوغ خبر و شامل فتوای مجتهد نخواهد شد.
امر چهارم: شمول قاعده نسبت به مکروهات
اگر خبر ضعیفی وارد شد بر کراهت شیء آیا با تمسک به اخبار «من بلغ» میتوانیم کراهت اشیا را هم اثبات کنیم و فتوا به کراهت بدهیم یا نمیشود.
جمعی از محققین قائلند با تمسک به اخبار «من بلغ» فتوا به کراهت هم مجاز است. این محققین ادلهای دارند که به اهمشان اشاره میکنیم:
دلیل اول: تنقیح مناط
این محققین میگویند: همان مناطی که قائم شده است که استحباب با خبر ضعیف ثابت میشود همان مناط در کراهت هم موجود است زیرا کراهت هم مثل استحباب یک حکم غیر الزامیست. پس چنانچه در استحباب خبر ضعیف مثبت حکم است در کراهت هم همین مناط ثابت است.
این ادعا قابل اثبات نیست. زیرا ما ملاک و مناط قطعی را در اخبار«من بلغ» که میگوید مستحب به خبر ضعیف ثابت میشود نمیدانیم چیست؟ در اخبار «من بلغ» این مناط ذکر نشده است بنابراین این تنقیح مناط میشود تنقیح مناط ظنی و مرجع آن به استحسان است. استحسان هم به ضرورت مذهب باطل است.
بنابراین دلیل که تنقیح مناط باشد مثبت این مدعا نخواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 147 |
7/12/1386ـ18/2/1429 |
00 : 38 |
دلیل دوم: ملازمهی بین کراهت عمل و ثواب بر ترک عمل
بهترین وجه که میتواند مثبت این مدعا باشد کلامی است که از برخی از مطالب محقق اصفهانی با توضیحی که عرض میکنیم، استفاده میشود.
این دلیل با توجه به دو نکته قابل طرح است:
نکتهی اول: اخبار «من بلغ» شامل خبر ضعیفی میشود که دلالت کند ثواب بر عمل است فرقی نمیکند خبر دال بر بلوغ ثواب دلالتش دلالت مطابقی باشد یا دلالت التزامی. خبری که دلالت کرد عملی ثواب دارد اخبار «من بلغ» آن را شامل میشود چه دلالت التزامی یا دلالت مطابقی باشد.
نکتهی دوم: اگر شارع مقدس نهی تنزیهی و کراهتی داشت و انسان این نهی را اطاعت کرد یعنی مکروه را ترک کرد، اطاعت نهی مولا قطعاً برای انسان ثواب میآورد [و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار].
نتیجه: هر جا شارع مقدس نهی تنزیهی داشت یک لازمه دارد این نهی و آن اینکه اگر منهی عنه را ترک کردی و خدا را اطاعت کردی، ثواب بر ترک این عمل موجود است.
با توجه به این دو نکته ببنیم آیا اخبار «من بلغ» خبرهای ضعیف دال بر کراهت را نیز شامل میشود. فرض کنید خبر و روایت ضعیفی میگوید: روز دوشنبه سفر مکروه است. این خبر ضعیف یک دلالت مطابقی دارد که همان کراهت سفر در روز دوشنبه باشد و یک دلالت التزامی هم دارد که سفر را روز دوشنبه ترک کردی ثواب میبری به خاطر نکتهی دوم.
اخبار «من بلغ» این بود که اگر خبر ضعیفی ثواب به شما رساند معتقد بشود آن ثواب خواهد بود.
بنابراین اخبار«من بلغ» مدلول التزامی را ثابت میکند و میگوید: ترک سفر در روز دوشنبه ثواب دارد. ضمناً هر عملی که در ترک آن ثواب باشد فعلش مکروه است. پس نتیجه میگیریم که اخبار«من بلغ» مدلول التزامی خبر کراهتی را ثابت کرد. مدلول التزامی که ثابت شد مدلول التزامی هم بالملازمه ثابت میشود. پس اخبار «من بلغ» به نظر کسانی مثل محقق خراسانی که استحباب عمل را ثابت میکردند میتواند کراهت عمل را نیز ثابت کند.
اشکال اول: این اشکال با صراحت در کلام محقق عراقی و با اشاره در ذیل کلام محقق اصفهانی هم وجود دارد. با این بیان ما ثابت کردیم همهی مکروهات یک مدلول التزامی دارد و در ترکش ثواب است و اخبار «من بلغ» میخواهد این تروک را شامل بشود. ترک امر عدمیست ظاهر اخبار «من بلغ» این است که ثواب اگر بر امر وجودی و عمل بود ثواب بار میشود. اما اگر ثواب بر امر عدمی و ترک باشد معلوم نیست اخبار «من بلغ» ظاهر در اینها باشد.
پس ظاهر این روایات میگوید: «بلغه الثواب علی فعل» در مکروهات ثواب بر ترک است و نه بر فعل لذا از مدلول اخبار «من بلغ» مورد مکروهات خارج باشد.
جواب: این مطلب که اخبار «من بلغ» شامل تروک نمیشود قابل قبول نیست زیرا اولاً: اگر چنانچه محقق عراقی فرمودهاند در اخبار «من بلغ» گفته میشد: «من بلغه الثواب علی فعل» ممکن بود کسی توهم کند فعل امر وجودی است و روایات شامل ترک نشود. اما تعبیر روایات این است که «من بلغه شیء من الثواب علی عمل» عمل قطعاً شامل تروک هم میشود. عمل چنانچه بر حج و زکات صدق میکند، بر ترک غیبت هم صدق میکند. بنابراین اخبار «من بلغ» شامل تروک هم میشود.
ثانیاً: سلمنا در این روایات که گفته شده «من بلغه الثواب علی عمل» شما شک داشته باشید شامل تروک میشود یا نه ولی صحیحهی صفوان عن ابی عبد الله علیه السلام عنوان در آن به کار رفته است که قطعاً شامل تروک میشود و آن این است که «من بلغه عن النبی شیء من الثواب علی شیء من الخیر» عنوان شیء من الخیر است و شیء شامل فعل و ترک هر دو میشود.
اشکال دوم: چگونه ممکن است دلیل واحد تارة جعل استحباب کند و بار دیگر جعل کراهت؟
جواب: هیچ اشکالی ندارد و نظایر زیادی هم دارد. مگر دلیل استصحاب که متکفل جعل احکام مختلف در مورد عدم التقض نمیباشد گاهی یعنی عمل همچنان واجب است گاهی یعنی عمل همچنان مکروه است و.... هکذا در این مورد ثواب بالغ به خبر را شما جاری بدان این معنا مثل حرمت نقض یقین به شک دو مصداق دارد تاره ثواب را جاری بدان یعنی بگو مستحب است گاهی ثواب را بر ترک جاری بدان یعنی فعلش مکروه است.
نتیجه: اگر مدعای محقق خراسانی مورد قبول باشد و مفاد اخبار «من بلغ» جعل حکم باشد، جعل کراهت هم به دلالت التزامی از سوی این اخبار مشکلی ندارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 148 |
20/2/1386ـ2/3/1429 |
35 :32 |
امر پنجم: شمول قاعده نسبت به فضائل و مصائب
آیا نقل فضائل پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین یا ذکر مصائب آنها با استناد به اخبار ضعیف داخل در مفاد اخبار «من بلغ» است یا نه؟
به عبارت دیگر میدانید اگر انسان نقل فضیلت یا ذکر مصیبتی را که مستندش خبر ضعیف است با ذکر مدرک نقل کند مشکلی ندارد و نیاز به اخبار «من بلغ» نیست.
بحث این است که چنانچه در مستحبات خبر ضعیف که وجود داشت مثل محقق خراسانی و مشهور میفرمودند: فقیه به صورت قطعی میتواند فتوا به استحباب بدهد. آیا با استناد به اخبار «من بلغ» انسان میتواند جزماً و قطعاً خبر از فضائل و مناقب و آداب و اخلاق و مصائب اهل بیت بدهد با استناد به خبر ضعیف یا نمیتواند؟
شهید ثانی در کتاب الدرایة فرموده است: در فضائل و مناقب و آداب و اخلاق و مصائب اهل بیت با وجود یک خبر ضعیف اخبار جزمی جایز است. شهید اول در الذکری در بحث تجهیز میت گویا شهرتی برای این معنا ادعا میکنند که اعتماد بر روایات ضعیف در باب فضائل عند اهل العلم ثابت است. جمعی از محققین که این نظریه را پذیرفتهاند چند دلیل دارند:
دلیل اول: برخی میگویند: نقل فضائل اهل بیت موجب استحکام عقائد مردم است نسبت به اهل بیت. بنابراین هر آنچه که موجب استحکام عقائد مردم است از مصادیق اعانهی بر بر و تقواست و ثواب دارد. پس نقل فضائل اهل بیت فیه الثواب و توسط خبر ضعیف به انسان رسیده باشد.
یا میگویند: ذکر مصائب اهل بیت باعث میشود ابکا بر مصائب اهل بیت حاصل بشود، ابکایی که از اهم قربات عند الله است. بنابراین ابکای دیگران فیه الثواب. عملی که در آن ثواب است مشکلی ندارد و لو آن عمل به خبر ضعیف رسیده باشد.
محقق انصاری با اینکه خودشان اصل مدعا را قبول دارند ولکن این دلیل اقامه شده بر این مدعا را نمیپذیرند. اشکال محقق انصاری بر این استدلال این است که اعانهی بر بر و تقوا یا ابکای دیگران بر مصائب اهل بیت به حکم اجماع قطعی مقید است به موردی که سبب حرام نباشد. پس اگر وسیلهی اعانه و ابکا مبغوض شارع باشد و حرام باشد به حکم اجماع از تحت این اطلاقات خارج است.
به عبارت دیگر اطلاق اعانهی بر بر و تقوی و ابکا مقید است به حکم اجماع به اینکه سبب حرام نباشد.
ما عرض میکنیم که این جواب محقق انصاری مسامحه دارد و جواب چیز دیگر است. زیرا تقیید و تخصیص چه به دلیل لفظی باشد و چه به دلیل لبی باشد علی فرضی است که خود دلیل فی نفسه اطلاق و عموم داشته باشد. اگر خود دلیل اطلاق و عموم نداشت اصلاً مورد، مورد تقیید یا تخصیص نیست.
به عبارت دیگر در کلام محقق انصاری بین تخصص و تخصیص خلط شده است.
توضیح: ادلهی بر و تقوا یا ابکای بر مصائب اهل بیت یا ذکر فضائل آنها اصلاً ذاتاً شامل نمیشود موردی را که سبب و وسیله حرام باشد. زیرا تمام این عناوین از مصادیق فعل الخیر و بر و تقواست و بلا شک و شبهه بر سبب حرام نه بر و تقوا و نه فعل خیر صدق نمیکند. لذا اگر سبب سبب حرام باشد و اگر قول قول به غیر علم باشد ـ که از محرمات شرعی است ـ بر آن عمل اعانهی بر بر و تقوا صدق نمیکند.
خود محقق انصاری هم در ذیل کلامشان نکتهای دارند که از آن نکته برداشت این مطلبی که ما گفتیم محتمل است. محقق انصاری میفرمایند: اگر ادلهی بر و تقوا شامل اسباب محرم بشود و بعد به حکم اجماع بخواهیم تخصیص بزنیم این ادله با ادلهی محرمات باید تعارض کنند به این معنا که مثلاً روایات اعانهی بر بر و تقوا و ادلهی قضای حاجت مؤمن دلالت کند بر اینکه گرسنه را سیر کن و لو با دزدی و غصب. پس این ادله با ادلهی حرمت سرقت و غصب تعارض داشته باشد. به تعبیر ما عامین من وجه باشند. مورد اجتماعشان موردی باشد که سرقت برای رفع گرفتاریست از برادر مؤمن، دزدی و غصب اموال برای این باشد که گرسنهای را سیر کنیم. در این مادهی اجتماع ادلهی بر و تقوا بگوید این کار را انجام بدهید و ادلهی حرمت و غصب بگوید این کار را انجام ندهید. پس ادله تعارض کند و تساقط کند.
نتیجه: ادلهی اعانهی بر بر و تقوا نسبت به اسباب حرام اطلاق ندارد تا به حکم اجماع شما آن را تقیید بزنید بلکه ادلهی بر و تقوا تخصصاً شامل محرمات نخواهد شد. بنابراین هیچ حرامی در حقیقت مصداق بر و تقوا نخواهد بود.
و در ما نحن فیه اگر این نکته مورد پذیرش است که نقل جزمی فضیلت که انسان نمیداند یا مصیبتی که خبر ضعیف بر آن قائم شده است،از مصادیق اخبار به غیر علم است و اخبار به غیر علم چه علم قطعی چه علم تعبدی حرام است. پس این عمل حرام از مصادیق اعانهی بر بر و تقوا نخواهد بود.
دلیل دوم: محقق انصاری میفرمایند: شکی نیست مفاد اخبار «من بلغ» ترغیب انسان است به عملی که در آن عمل ثواب است و لو آن ثواب بر آن عمل از طریق ضعیف به ما رسیده باشد. در محل بحث عمل فیه الثواب نقل فضائل اهل بیت، مناقب اهل بیت و مصائب اهل بیت است. شکی نیست در نقل اینها استحکام عقائد است، شکر منعم است چون اهل بیت واسطه در فیض هستند و آنها هم همچون خدا نسبت به ما منعم هستند، لذا این گونه آثار عقلاً حسن است. همچنین عقل حکم میکند اگر در مواردی انسان از ضرر کذب ایمن باشد علی تقدیر الکذب یعنی بر فرض که این ما نقل کذب باشد ضرر کذب در آن نیست، چون ضرر کذب در اینجا وجود ندارد لذا عقل حکم کند که اگر بر فرض این فضیلت نبوده است یا این مصیبت نبوده است و آنجا که ضرر کذب نبود و آن عناوین حسن عقلی بر آن صدق میکرد و لو در واقع هم کذب باشد عقل حکم به حسن این عمل خواهد کرد.
سپس اضافه میکنند وقتی این عمل مصداق حسن عقلی داشت خیر بر آن صدق میکند و برخی از اخبار «من بلغ» میگوید: اگر عمل خیری به شما رسید به خبر ضعیف شما میتوانید طبق آن عمل کنید. در باب فضائل عمل بر طبق خبر ضعیف یعنی نقل فضائل. بنابراین نقل فضائل که حسن عقلاً و مصداق خیر حساب میشود و لو در واقع کذب باشد، اخبار «من بلغ» شامل آن خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 149 |
21/12/1386ـ3/3/1429 |
35 :23 |
عرض میکنیم کلام محقق انصاری قابل قبول نیست. زیرا حکم عقل به حسن یک شیء به دو صورت است:
صورت اول: مصلحت عمل تام باشد و هیچ مفسدهای در بین نباشد.
صورت دوم: اگر مفسدهای وجود دارد مصلحت قویتر و مهمیتری با این مفسده تزاحم کند و مصلحت اهم از مفسده باشد، عقل میگوید این عمل حسن است. مثلاً کذب فی نفسه مفسده دارد، اما اگر کذب سبب شود نجات یک مؤمن را از کشته شدن مصلحت اهم غلبه بر مفسده دارد، عقل میگوید در این صورت کذب حسن است.
بنابراین لا محاله حکم عقل دایر مدار مصلحت است. بنابراین اگر در موردی عمل عنوان مصلحت در آن وجود نداشته باشد بلکه مفسده و قبح در این عمل باشد شکی نیست که این عمل به حکم عقل متصف به حس نمیشود.
با این نگاه در ما نحن فیه بررسی میکنیم که نقل جزمی و قطعی مطلبی که واقعاً ثابت نشده است این مصداق قول به غیر علم است چه در فضائل باشد و چه در مصائب باشد یا غیر اینها.
بنابراین هر قول به غیر علم باشد اخبار از این مطلب اخبار جزمی،به حکم عقل قبیح و به حکم نقل منهی عنه است. لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولائک عنه مسؤلاً. هیچ مصلحت اقوایی در این مورد فرض نمیشود که این قبح به خاطر مصلحت اقوا تبدیل به حسن بشود. زیرا فضائل مسلمه موجود در کتب برای عرفان و شناخت مردم از اهل بیت موجود و قابل انکار نیست.
بنابراین این عمل جانب مفسده و قبح او ثابت و مسلم است لذا هیچ حسن عقلی در این مسأله مشاهده نمیشود که به خاطر این حسن عقلی شما عنوان قبح را از روی این عمل بردارید.
بله این نکته که محقق انصاری مطرح کردند که نشر فضائل اهل بیت حسن عقلاً جای هیچ شکی نیست. به این معنا که عقل حکم میکند از دو نگاه نشر فضائل اهل بیت حسن است و حتی ذکر مثالب اعداء اهل بیت به حکم عقل حسن است.
یک نگاه این است که اینان واسطهی در فیض و جنبهی منعمیت دارند. بنابراین نشر فضائل آنها مصداق شکر منعم است و کار خوبی است.
از نگاه دوم، عقلی عملی که حکم میکند به اینکه جنبههای اخلاقی با از سوی مردم رعایت بشود، رعایت این جوانب متوقف است بر شناخت اسوههای اخلاق و شناخت عمل آنها و شناخت دشمنان و روشی که آن اعدا برای بر خورد با این اسوههای اخلاقی در پیش گرفتهاند و شخصیت آنها شناخت شود امر مطلوبی است، در این نکته با محقق انصاری مشترکیم و نکتهی محل خلاف این است که آیا انتساب قطعی فضیلت یا مصیبتی که وقوعش احراز نشده است، مصلحت اقوا دارد تا تبدیل به حسن بشود؟ اشاره کردیم هیچ مصلحت اقوایی در این عمل وجود ندارد لذا جنبهی قبح و مفسدهی این عمل به حال خودش باقیست.
اضف الی ذلک عنوان ثانوی که بر ذکر این فضائل و مصائب ضعیف بار میشود که آن عنوان عنوان وهن و اغرای به جهل و خدعه و امثال ذلک است که این عمل به خودش میگیرد.
نتیجه: به نظر ما اخبار «من بلغ» ظاهرشان اختصاص دارد به احکام غیر الزامی علی فرض دلالت یعنی ظاهر دلالت این است که «من بلغه عن النبی شیء من الثواب فعمله» یعنی که عملی به او رسید که این عمل ثواب دارد «کان اجر ذلک له». اما اینکه یک موضوع خارجی مثل فضیلت یا مصیبت اگر خبر ضعیفی ادعای وقوعش را کرد شما جزماً متعبد به وقوع باش و آن را نقل کن نه مطابقتاً و نه التزاماً اخبار «من بلغ» شامل این مورد نمیشود.
محقق انصاری چون توجه به این نکته داشتهاند استدلال کردهاند برای شمول قاعده به روایتی که ای کاش استدلال نمیکردند: ایشان فرمودهاند: روایت جابر عن رسول الله مورد فضائل را شامل میشود. جابر از حضرت نقل میکند که فرمودند: «من بلغه عن الله فضیلة و اخذ بها ایماناً بالله و رجاء ثوابه اعطاه الله ذلک و ان لم یکن کذلک.».
این روایت اولاً: عامیست و در مجامیع شیعه وارد نشده است.
ثانیاً: سندش ضعیف است.
ثالثاً: دلالت بر مدعای محقق انصاری نمیکند. زیرا ظاهر این روایت معنایش این نیست که کسی که از خدا فضیلتی یا فضائل پیامبر یا اهل بیت را بشنود او را نقل کند اشکال ندارد. بلکه معنا این است که اگر کسی از خدا امر ذو فضل ثوابی به او رسید و او به رجاء ثواب آن را اخذ کردید خدا ثواب را به شما میدهد.
بنابراین ما هیچ دلیلی نداریم که دلالت کند بر جواز نقل فضائل ضعیف به طور جزم و قطع. اخبار «من بلغ» شامل اینها نمیشود. بلکه نقل این گونه امور جزماً قول به غیر علم است امر مذمومی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 150 |
22/12/1386ـ4/3/1429 |
10 :30 |
امر ششم: شمول قاعده نسبت به مقلدین
آیا مقلدی که قاعدهی تسامح را تقلیداً گرفته است میتواند خودش در موارد که روایت ضعیفی میبیند به مقتضای قاعدهی تسامح که از مجتهدش اخذ کرده است به استحباب عمل کند.
تحقیق این است که میتوان گفت در بسیاری از موارد تطبیق قاعدهی تسامح در موارد توسط مقلد محذور دارد.
توضیح: رجوع به قاعدهی تسامح و تطبیقش بر مورد منوط است به تحقق شرائط و رفع موانع مثلاً روایت ضعیف را که مقلد میبیند ابتدا باید دلالت روایت ضعیف بر استحباب تمام باشد. ثانیاً این روایت معارض نداشته باشد. علی فرض وجود معارض باید قدرت داشته باشد بر ترجیح مدلول یکی از این دو معارض بر دیگری.
و لا شک در اینکه این نگاه به این گونه به روایت در حیطهی عمل مجتهد است. تشخیص صغریات قاعدهی تسامح مثل استنباط خود این قاعده متوقف بر مراجعهی به ادله و روایات، بذل جهد در مدلول روایات، احراز عدم معارض یا رفع تعارض و این گونه نگاه به ادله کار مجتهد است و از مقلد ساخته نیست.
بنابراین تطبیق قاعدهی تسامح بر صغریات توسط مقلد ممکن نیست.
بله اگر مورد خاصی باشد که مجتهد بگوید در این مورد شرائط تسامح فراهم است و مانعی هم از اجرای این قاعده نیست، در این صورت تطبیق قاعده برای مقلد ممکن خواهد بود.
مثال: برخی فقها فتوا دادهاند به استحباب تیمم برای نوم اگر چه آب هست. جواهر الکلام 5: 272 مراجعه دهید، فتوا مستند است به یک مرسله از امام صادق علیه السلام : «من تطهر ثم آوی الی فراشه بات و فراشه کمسجده و ان ذکر انه لیس علی وضوء فتیمم من دثاره کائناً ما کان لم یزل فی صلاة و ذکر الله.». این حدیث معارض دارد و روایاتی داریم که مورد تیمم را حصر در موردی میکند که آب موجود نباشد و این روایات صحیح السند هم هست. در اینجا باید تعارض بر طرف شود و این از عهدهی مقلد خارج است.
امر هفتم: شمول قاعده نسبت به روایات ضعیف الدلاله
اگر روایتی دلالتش بر استحباب ضعیف بود یعنی محتمل الامرین بود، آیا چنانچه در کلمات برخی اشاره شده است میتوان ادلهی تسامح را در دلالت هم جاری کرد. به این معنا که بگوییم به خاطر قاعدهی تسامح و لو دلالت ضعیف است این امر مستحب است.
ظاهر این است که اخبار «من بلغ» اختصاص دارند به صورتی که بلوغ ثواب مسلم باشد یعنی دلالت روایت بر استحباب و بلوغ ثواب تمام است و الا اگر دلالت روایت ضعیف باشد بلوغ ثواب صدق نمیکند و حداقل این است که ما شک داریم با این روایت بلوغ ثواب شده است یا نه؟ شبهه مصداقی میشود نسبت به بلوغ ثواب و در شبههی مصداقی تمسک به عام یعنی اخبار «من بلغ» صحیح نیست.
مثال: آیا هاشمی در امامت جماعت بر غیر هاشمی مقدم است یا نه؟ روایت مرسلی از پیامبر نقل شده است که«قدموا قریشاً و لا تقدموها.» آیا دلالت این روایت در خصوص امامت عظمی میباشد یا برخی قرینه اقامه میکنند که روایت مخصوص صلات جنازه است. از شیخ مفید حکایت شده است که با وجود هاشمی نماز دیگری حرام است. جواهر الکلام 13: 254 را مراجعه کنید.
با توجه به عدم احراز دلالت این روایت و عدم احراز اطلاق، به این روایت که ضعف دلالی دارد نمیتوان به قاعدهی تسامح تمسک کرد و فتوا داد که هاشمی بر غیر هاشمی در مطلقاً مقدم است.
امر هشتم: شمول قاعده نسبت به احکام وضعی مترتب بر استحباب
علی فرض جریان قاعدهی تسامح آیا چنانچه حکم به استحباب مطرح میشود احکام وضعی مترتب بر مستحبات هم به قاعدهی تسامح ثابت میشود یا نه؟
مثلاً فرض کنید کسی فتوایش این است که غسل مستحبی موجب طهارت مجوز برای صلات میشود. اگر عملی مستحب قطعی باشد با خبر صحیح مثل غسل روز جمعه بلا شک طبق نظر این فقها هم حکم تکلیفی است و هم احکام وضعی. یعنی کسی که غسل انجام داد هم عمل مستحب انجام داده است هم طهارت حاصل شده است. طهارتی که به نظر این فقها مجوز نماز هم میشود.
حالا اگر بر طبق قاعدهی تسامح کسی فتوا داد غسل روز نوروز یا نه ربیع الاول یا برای مسافرت رفتن یا عند الافاقة من الجنون یا نیمهی رمضان مستحب است، آیا در این گونه موارد چنانچه حکم استحبابی ثابت شد و فقیه فتوا داد آیا احکام وضعی هم اینجا ثابت میشود یعنی حکم کنیم این فرد طهارت دارد و با این طهارت میتواند نماز هم بخواند.
از محقق سبزواری صاحب کتاب ذخیرة المعاد نقل شده است که ایشان فرموده است که با اخبار «من بلغ» استحباب ثابت میشود اما احکام وضعی بر این اعمال مترتب نمیشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 151 |
25/12/1386ـ7/3/1429 |
15 :26 |
عرض میکنیم که اگر مفاد اخبار «من بلغ» مبنای سوم را اخذ کنیم که عمل به رجا و احتمال مطلوبیت اتیان بشود، طبق این مبنا که نه حکم تکلیفی و نه حکم وضعی اثبات نمیشود. یعنی این غسلها که گفته شد به احتمال مطلوبیت انجام میشود و نه استحباب قطعی آنها ثابت است و نه حصول طهارت.
و اما طبق مبنای اول که میگفت خبر ضعیف حجت است یا طبق مبنای دوم که استحباب عمل بود، روشن است که هم احکام وضعی و هم احکام تکلیفی بار میشود. یعنی آنگاه که گفتیم این اغسال مستحب است لا محاله حکم وضعی هم که حصول طهارت است بر آن بار میشود. زیرا فرض این است که دلیل داریم که هر غسل مستحبی مستلزم طهارت هم هست.
بنابراین تشکیک محقق سبزواری که استحباب ثابت است ولی احکام وضعی ثابت نیست، صحیح نمیباشد.
امر نهم: تعارض دو خبر ضعیف
اگر خبر ضعیفی وارد شد بر استحباب عمل، خبر ضعیف دیگری هم وارد شد بر کراهت این عمل. مفاد اخبار «من بلغ» نسبت به این دو روایت چگونه است؟
دقت دارید که اگر مثل جمعی از محققین قائل شدیم اخبار «من بلغ» روایت کراهت را شامل نمیشود، در این صورت مشکلی نیست زیرا اخبار کراهت خبر ضعیفی است که نه به عنوان اولی و نه به عنوان ثانوی اعتبار ندارد و اخبار «من بلغ» فقط شامل خبر دال بر استحباب است و فقیه میتواند فتوا بدهد طبق نظرش اخبار «من بلغ» دال بر استحباب است.
اما اگر قائل شدیم اخبار «من بلغ» هم روایات استحباب و هم روایات کراهت را شامل میشود. در نتیجه اخبار «من بلغ» هم شامل فعل این عمل میشود و هم ترک این عمل. این معنا غیر ممکن است چون مساوی است با طلب فعل و طلب ترک.لازمهی این معنا اجتماع اراده و کراهت در نفس مولاست به فعل و ترک و این هم محال است.
بنابراین اعمال قواعد باب تعارض در اینجا لازم است. اگر مرجحی نبود قانون باب تعارض یا تخییر است و یا تساقط.
و اما اگر یک روایت ضعیف دال بر استحباب بود و روایت دیگر دلالت میکرد بر عدم الاستحباب، در این صورت روشن است که اخباری میگوید: این عمل مستحب نیست خودشان ضعیف هستند و حجت نیستند. اخبار «من بلغ» هم نه مطابقتاً و نه التزاماً شامل این موارد نمیشود.
بنابراین اخبار «من بلغ» شامل میشود روایت دال بر استحباب را و طبق اخبار «من بلغ» حکم به استحباب میشود.
در ذیل این امر اشاره به این نکته لازم است که خبری که دلالت میکند بر عدم استحباب وقتی حجت نبود، وجودش کالعدم است.
بنابراین اگر این خبر ضعیف دال بر عدم استحباب قید باشد یا خاص باشد نسبت به خبر دال بر استحباب، نمیتواند مقید یا مخصص آن خبر دال بر استحباب باشد. زیرا وجود این خبر ضعیف کالعدم است و هیچ قرینیتی نخواهد داشت.
امر دهم: ذکر قسمتی از موارد فتوای به استحباب بدون روایت صحیح
برخی از فتوای فقها به استحباب فقط بر اساس قاعدهی تسامح است و روایت صحیحی در کار نیست و در برخی از موارد حتی خبر ضعیف هم نیست و صرفاً فقیه به استناد فتوای فقیه دیگر فتوا به استحباب داده است.
مراجعه کنید به دو باب فقهی:
- استحباب غسل لدخول مکه.
- استحباب الطواف و رکعتیه قبل احرام الحج.
- استحباب ایقاع الاحرام بعد صلاة الظهرین.
- استحباب تکرار تلبیه عن النوم.
- استحباب اعادة غسل الاحرام لو وجد الماء فی المیقات اذا قدمه علی المیقات.
- استحباب کتابت اسماء الائمة علی الکفن.
- استحباب الوضوء لتکفین المیت.
- استحباب مد یدی المحتضر الی جنبیه.
- استحباب ما یفضل من الکافور من مساجد المیت علی صدر.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 152 |
17/1/1387ـ28/3/1429 |
50 :27 |
امر یازدهم: شمول قاعده نسبت به روایتی که معارضی دال بر عقاب بر عمل دارد
روایت ضعیفی دلالت میکند بر ثواب عملی و در قبال آن به اطلاق یا به عموم خبر صحیحی دلالت میکند بر حرمت این عمل اینجا وضیفه چیست؟
مشهور علما قائلند: اخبار «من بلغ» شامل این مورد نمیشود و ادعا میکنند اخبار «من بلغ» اختصاص دارد به موردی که بلوغ ثواب بر عمل باشد بدون عقاب و در ما نحن فیه چون به دلیل معتبر عقاب در این عمل ثابت شده است، اخبار «من بلغ» شامل نمیشود.
این امر را باید در دو مرحله مورد بررسی قرار بدهیم:
مرحلهی اول: اقامهی دلیل بر مدعای مشهور
ادلهی حجیت خبر واحد مفادش این است که در مخبر وثاقت یا عدالت لازم است چه در واجبات، چه در محرمات، چه در مستحبات. این ادلهی حجیت خبر واحد یک مخصص منفص دارد که اخبار «من بلغ» است. اخبار «من بلغ» میگوید: در مستحبات عدالت معتبر نیست. این مخصص منفصل از جهتی مجمل است و امرش دایر بین اقل و اکثر است. یعنی نمیدانیم آیا اخبار «من بلغ» موردش آنجاست که بلوغ ثواب باشد بدون عقاب یا نه اخبار «من بلغ» هم شامل میشود خبری که دال بر بلوغ ثواب باشد چه عقاب هم وارد شده باشد و چه وارد نشده باشد.
پس مخصص منفصل امرش دایر است بین اقل و اکثر. در خصوص اقل حجت است و نه در اکثر. یعنی آنجا که خبر ضعیف میگوید: عملی ثواب دارد و عقابی در آن نیست، مخصص میگوید: خبر ضعیف معتبر است و عدالت معتبر نیست ولی در مورد اکثر یعنی جایی که خبری بگوید: عملی ثواب دارد و روایت معتبر دیگری میگوید: آن عمل عقاب دارد، اخبار «من بلغ» شامل این مورد نمیشود و ادلهی اعتبار وثاقت و عدالت قابل استناد است.
با این این گاه اگر در موردی خبر ضعیف گفت عملی ثواب دارد و خبری صحیح به عموم یا اطلاق گفت این عمل عقاب دارد، اخبار «من بلغ» شامل نمیشود و باید به عموم یا اطلاق حرام تمسک کرد.
مرحلهی دوم: اطلاق اخبار من بلغ
اگر کسی این مبنا را قبول نکند و بگوید اخبار «من بلغ» اجمال ندارد و اطلاق دارد و اخبار «من بلغ» به اطلاقش هم شامل موردیست که فقط ثواب بالغ شده باشد و هم شامل موردیست که بر عمل هم ثواب بالغ شده است و هم عقاب.
اگر قائل به این اطلاق شدیم باید ببنیم طبق مبنای اول و دوم در مفاد اخبار «من بلغ»، حکم چگونه است؟ اینجا دقت کنید اگر مبنا در اخبار «من بلغ» حجیت خبر ضعیف باشد، در حقیقت اینجا دو تا حجت فرض میشود یکی به اطلاق و عموم میگوید: این عمل حرام است و حجت دوم که خبر ضعیف باشد بالخصوص میگوید: این عمل مستحب است. نسبت عام و خاص یا مطلق و مقید است. اخبار «من بلغ» عموم حرام را تخصیص میزند و خصوص این عمل میشود مستحب.
اما اگر مبنای دوم را پذیرفتیم که برای عمل یک استحباب نفسی ثانوی اثبات میکند. بنا بر این مبنا نتیجه این میشود که یک عمل به عنوان اولی حرام است و به عنوان ثانوی مستحب. این مورد از موارد تزاحم است و در تزاحم بین حرام و مستحب جانت حرمت مراعات میشود و حرمت مقدم بر استحباب میشود.
پس دقت دارید که طبق بیان ما در مرحلهی اول اخبار «من بلغ» اصلاً اطلاق ندارد کما هو الحق فی الجمله. در مرحلهی دوم اگر اطلاق برای اخبار «من بلغ» درست کردیم، طبق یک مبنا اخبار «من بلغ» مخصص است و قائل به استحباب عمل میشود و طبق یک مبنا اخبار «من بلغ» با اطلاقات حرام تزاحم میکند و در تزاحم جانب حرمت مراعات میشود.
مثال: جواهر الکلام 4: 210 مسألهی کفن المرأة. در این بحث مشهور گفتهاند مستحب است یک قطعه از کفن زن بیش از کفن مرد باشد، لفافة لثدییها. صاحب ریاض اشکال میکند میفرماید: استحباب این قطعه از کفن دلیلش یک خبر ضعیف است. از طرف دیگر اطلاقاتی داریم که تضییع مال محترم حرام است.
صاحب جواهر روایت ضعیف را مقدم داشته است و صاحب ریاض ادلهی حرمت تضییع مال محترم را مقدم دانسته است. عبارت صاحب جواهر این گونه است: «نعم قد ینازع فی شمول ما دل التسامح لما اذا عارض عموم تحریم فتأمل جیداً فإن المسألة کثیر الفوائد جداً».
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 153 |
18/1/1387ـ29/3/1429 |
30 :31 |
امر دوازدهم: شمول قاعده نسبت به روایتی که معارضی دال بر عدم استحباب عمل دارد
اگر خبر ضعیفی دال بر استحباب عمل بود و خبر صحیحی دلالت کرد بر عدم استحباب عمل، در این صورت با اعمال قواعد اصولی وضع چگونه است؟
در ظاهر مفاد اخبار «من بلغ» میگوید: خبر ضعیف دال بر استحباب است و عمل کن و خبر صحیح در مقابل میگوید: این عمل مستحب نیست. بین این دو دلیل ظاهراً تنافی بر قرار است.
محقق اصفهانی و محقق عراقی نظرشان این است که طبق مبنای محقق خراسانی اینجا تعارضی وجود ندارد. زیرا در تعارض وحدت موضوع شرط است. در این جا وحدت موضوع نیست. زیرا خبر صحیح میگوید: عمل بذاته و به عنوان اولی مستحب نیست. اخبار «من بلغ» میگوید: به خاطر عنوان بلوغ ثواب ـ که یک عنوان ثانویست ـ این عمل مستحب است.
بنابراین موضوع روایت عدم استحباب، عنوان اولیست و موضوع استحباب عنوان ثانویست. تعارضی بین این دو وجود ندارد.
به نظر ما این بیان مشکل تعارض را بر طرف نمیکند. برای توضیح این مطلب باید به یک مقدمه توجه کنیم:
مقدمه: استحالهی اهمال حاکم ملتفت نسبت به قیود
توضیح: در جای خود ثابت شده است که میگویند: اهمال حاکم در حکم خودش نسبت به قیود محال است به این معنا که حاکمی که التفات و توجه دارد به قیود مرتبط با حکم از دو حال خارج نیست: یا این حاکم حکم را نسبت به یک قید قصد تقیید کند یا قصد اطلاق کند. مثلاً نسبت به اکرام علما و قید عدالت یا حاکم قید عدالت را دخیل میداند لذا باید حکم را تقیید کند یا دخیل نمیداند پس حکم مطلق است. اهمال نسبت به این قید در حکم معنا ندارد.
بعد از این مقدمه میگوییم: در ما نحن فیه دو تا دلیل داریم یکی خبر صحیح و دیگری خبر ضعیف. خبر صحیح مضمونش این است که این عمل مستحب نیست. این عمل مستحب نیست یک قید مرتبط دارد و قید این است که چه ثواب به خبر ضعیف در رابطه با این عمل رسیده باشد یا ثواب نرسیده باشد.
خبر صحیح مطلق است. اهمال این دلیل نسبت به این قید محال است. تقیید هم ذکر نشده است خبر صحیح میشود مطلق یعنی میگوید: روزهی روز نوروز مثلاً مستحب نیست مطلقاً چه خبر ضعیف بگوید این عمل ثواب دارد و چه نگوید.
از سوی دیگر اخبار «من بلغ» به خاطر یک خبر ضعیف میگوید: این عمل مستحب است. آن خبر ضعیف هم باز اطلاق دارد چه خبر صحیح بگوید روزهی نوروز مستحب است یا بگوید مستحب نیست.
آن گاه که اطلاق هر دو دلیل ثابت شد موضوع یکی میشود، محل یکی میشود و تعارض ثابت و مستقر است. یعنی خبر ضعیف میگوید: روزهی نوروز مستحب نیست مطلقاً چه خبر ضعیف بگوید ثواب دارد و چه نگوید. خبر ضعیف هم اطلاق دارد و میگوید: روزهی نوروز مستحب است چه خبر صحیحی بگوید مستحب است و چه بگوید مستحب نیست.
اشکال: مثل سایر موارد که عنوان اولی و عنوان ثانوی داریم و بین دو دلیل میگویید: حکومت است و نه تعارض و دلیل حکم ثانوی حاکم بر دلیل حکم اولیست در محل بحث هم بگویید: اخبار «من بلغ» با ادلهی اولیه، عنوان ثانوی هستند، دلیل متکفل عنوان ثانوی حاکم بر دلیل متکفل عنوان اولی باشد.
مثال: شما میگویید: قاعدهی لا ضرر حاکم بر احکام اولیه است. احکام اولیه میگوید: وضو واجب است دلیل لاضرر میگوید: به شرطی که وضو ضرری نباشد. در ما نحن فیه بگوییم: حکم اولیه این است که روزهی نوروز مستحب نیست ولی اگر عنوان بلوغ ثواب آمد در این فرض با این عنوان روزه مستحب باشد.
پس اخبار «من بلغ» حکومت داشته باشد بر ادلهی اولیه. چنانچه محقق نائینی بر این حکومت اصرار دارند.
جواب: اگر ملاک حکومت وجود میداشت ما هم کلام محقق نائینی و بسیاری محققین را قبول داشتیم و میگفتیم تعارض نیست بلکه حکومت بر قرار است.
ولی مدعای ما این است که ملاک حکومت در اخبار «من بلغ» در صورت تنافی با خبر صحیح وجود ندارد. لذا اخبار «من بلغ» نمیتواند حاکم بر خبر صحیح باشد. لذا نسبت بر میگردد باز میشود تعارض.
برای توضیح مطلب باید یک مقدمه را به صورت خیلی خلاصه بیان کنیم:
مقدمه: ملاک حکومت
در مباحث ورود و حکومت به تفصیل مطرح میشود که اگر دو دلیل یکی ناظر بر دیگری بود یعنی به شکلی با دلیل دیگر مرتبط بود و این ارتباط به این نحوه بود که اگر به دلیل الف عمل میکردیم رفع ید میکردیم از دلیل ب، دلیل ب لغو و بلا مورد میشد.
در این صورت میگفتیم دلیل ب حاکم بر دلیل الف است و آن را تفسیر میکند و رابطهی بین دو دلیل حکومت است.
اما اگر دو دلیل با هم مرتبط بودند به نحوی عمل به دلیل الف موجب لغویت دلیل ب نبود نمیتوانید بگویید رابطه حکومت است.
مثال برای حکومت این است که احکام اولیه نسبت به قاعدهی لا ضرر را بسنجیم که لا ضرر حاکم بر احکام اولیه است. احکام اولیه میگوید: غسل و وضو واجب است چه ضرری باشد و چه نباشد. حدیث لاضرر میگوید: آن احکام اگر ضرری بود واجب نیست. اینجا رابطه حکومت است. زیرا ملاک حکومت بر قرار است. زیرا اگر ما در حالت ضرر هم به احکام اولیه عمل کنیم، حدیث لاضرر بلا مورد میشود و ذکرش لغو میشود.
در این صورت میگوییم لا ضرر حاکم بر ادلهی اولیه است و آن را تفسیر میکند.
در ما نحن فیه اگر بین اخبار «من بلغ» و خبر صحیح منافی با این مفاد این ملاک وجود داشته باشد حکومت ثابت است و الا حکومت نیست.
ادعای ما این است که این ملاک در محل بحث وجود ندارد. با این بیان که خبر صحیح میگوید: این عمل مستحب نیست. اخبار «من بلغ» میگوید: این عمل مستحب است. آیا اگر ما به خبر صحیح عمل کردیم در حال تنافی لغویت اخبار «من بلغ» لازم میآید. یعنی اگر ما گفتیم اخبار صحاح معارض با «من بلغ» عمل بر طبق آنهاست لازم میآید اخبار «من بلغ» بلا مورد باشد؟ خیر چنین نیست. موارد فراوان دیگری داریم که اخبار «من بلغ» میگوید دهها عمل مستحب است و خبر صحیح معارض هم نداریم.
بنابراین اگر در حال تعارض بین اخبار صحیح و اخبار «من بلغ» ما به اخبار صحیح عمل کنیم، اخبار «من بلغ» لغو نمیشود.
بنابراین وجهی برای حکومت اخبار «من بلغ» بر اخبار صحیح منافی با آنها نمیباشد. میتوانیم بگوییم: اخبار «من بلغ» آن دهها موردی را میگیرد که خبر ضعیف میگوید: فلا ن عمل مستحب است و خبر صحیح مخالف هم نداریم.
لذا با این نگاه ملاک حکومت اخبار «من بلغ» بر خبر صحیح منافی وجود ندارد. پس تعارض همچنان بین آن اخبار صحیح و اخبار «من بلغ» وجود دارد. پس در این موارد باید قواعد باب تعارض را اعمال کنیم و از جمله مرجحات موافقت با قرآن است و این موافقت اقتضا میکند به خبر صحیح عمل کنیم چون مفهوم [إن جاءکم فاسق بنبإ فتبینوا] موافق با خبر صحیح است. لذا اگر خبر ضعیفی دال بر استحباب عمل بود خبر صحیحی دال بر عدم استحباب بود، اینجا تعارض بین این دو مستقر است و خبر صحیح مرجح دارد و نوبت به خبر ضعیف نخواهد رسید.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 154 |
19/1/1387ـ30/3/1429 |
50 :32 |
بیان احتمال چهارم در مفاد اخبار «من بلغ»
نسبت به مفاد اخبار «من بلغ» در گذشته در جلسات 138 و 139 سه احتمال به تفصیل ذکر شد و احتمال اول و دوم پس از ذکر ادله ابطال شد. ولی در همان بحث اشاره کردیم احتمال چهارم هم در مفاد اخبار «من بلغ» قابل ذکر است. این احتمال به طور کلی مفاد اخبار «من بلغ» را از دائره اخبار ضعیف خارج میکند و مدلول دیگری را پیدا میکند.
برای توضیح این احتمال ابتدا مقدمه ای ذکر میکنیم.
مقدمه:
چناچه میدانید خبر ثقه همیشه مطابق با واقع نیست. بلکه فی الجمله ضریب خطا در خبر ثقه و اخبار معتبر وجود دارد. مثلاً محتمل است که ما در مصداق اشتباه نماییم یا گاهی در موارد خاصی ثقه هم داعی بر کذب پیدا میکند. گاهی خطا و اشتباه در فهم باعث میشود ثقه مطلبی را غیر واقع منتقل کند.
روشن است که خبر ثقه احتمال خلاف و عدم تطابقش با واقعیت وجود دارد مع ذلک برای مصلحت سهولت سیرهی عقلا قائم شده است و شارع مقدس هم آن را تأیید کرده است که خبر ثقه تعبداً حجت است و لو احتمال خلاف موجود است.
در اخبار ثقه و معتبر هم واجبات و هم محرمات و هم مستحبات داریم. در واجبات و محرمات با وجود احتمال خلاف در خبر ثقه انسان داعی و انگیزه عمل به خبر ثقه را دارد. زیرا وقتی خبر ثقه میگوید مثلاً نماز واجب است انسان محاسبه میکند اگر من این عمل را انجام ندهم شاید در واقع عمل واجب باشد و من عقاب شوم و شارع بر علیه من حجت دارد.
این احتمال عقلایی مهم باعث میشود که انسان انگیزه داشته باشد که در واجبات و محرمات به خبر ثقه عمل کند. مثلاً خبر ثقه میگوید روزه عید فطر حرام است. احتمال اشتباه وجود دارد ولی از طرفی احتمال عقلائی میدهیم اگر قول ثقه درست باشد و تخلف کنیم و روزه بگیریم نه تنها زحمت بیهوده کشیدهایم بلکه عقاب هم داریم.
نتیجه: در واجبات و محرمات به خاطر دفع عقاب محتمل انسان انگیزه دارد که به خبر ثقه عمل کند. اما در مستحبات که اخبار معتبر بیان میکنند انسان وقتی میخواهد عمل کند از طرفی احتمال وجدانی خلاف خبر ثقه میدهد. لامحاله انسان محاسبه میکند این همه زحمت ممکن است هدر باشد و عمل مستحب نباشد و ترکش هم عقاب ندارد. لذا در دائرهی اخبار معتبر انگیزه انجام مستحبات بسیار اندک و گاهی از بین میرود. اینجاست که به نظر ما اخبار «من بلغ» در دائره روایات معتبر میخواهد ایجاد انگیزه نماید و مفادشان این است که اگر به ادلهی معتبر شرعی، بلوغ ثواب شد و لو احتمال خلاف میدهید و ممکن است واقعاً نبی یا امام این مطلب را نفرموده باشد اما ذات مقدس حق تفضلاً ثواب وارد در خبر را به شما عنایت میکند.
با این نگاه اخبار «من بلغ» در دائرهی ادله معتبر میخواهد ایجاد انگیزه کند.
شاهد: روایت معتبره صفوان: «أَبِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ شَیْءٌ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى شَیْءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَعَمِلَهُ کَانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ یَقُلْه.».
خیریت یک عمل در رتبه قبل باید ثابت شود تا موضوع اخبار «من بلغ» محقق شود و به انسان ثواب برسد.کی ثبوت خیریت در رتبه قبل از اخبار «من بلغ» ثابت است؟ وقتی این خیر به دلیل علم یا علمی به شما رسیده باشد. هنوز حکم نیامده موضوع که «شیء من الخیر» است کی ثابت است؟ وقتی دلیل معتبر باشد که امام میفرماید: اگر دلیل معتبری گفت فلان مسأله خیر است شما انجام دادید و لو دلیل معتبر اشتباه باشد خداوند تفضلاً آن ثواب را عنایت میکند.
با این نگاه اخبار «من بلغ» به روایات ضعیف ارتباطی ندارد و نمی خواهد در مقابل قاعده عقلائی و شرعی حجیت خبر ثقه، یک استثنا گسترده مطرح کند و در مستحبات اخبار ضعاف کار ساز باشد و یا حجت و یا استحباب نفسی درست کند و فقط در دائرهی روایات معتبر در مستحبات میخواهد برای انسان ایجاد انگیزه کند با این توجیه که ممکن است ثقه اشتباه کرده باشد مستحب را ترک نکن چون ثواب میبری.
مؤید: این احتمال چهارم مؤیدات و قرائنی هم دارد. از عمدهترین مؤیدات این است که اگر در مستحبات آن طریقهی عقلائی و شرعی ( که عدم اعتماد به خبر ثقه است) مورد استثنا واقع شده باشد، باید همانند اعتبار خبر ثقه آن چنان در دائره شرع و شریعت شیوع داشته باشد و صدها مثال و نمونه و دهها استشهاد در کتب فریقین بر این معنا شده باشد و به عنوان یک قاعده گسترده اصولی یا فقهی مثل حجیت خیر ثقه در کتب اصولی قدماء یا قواعد فقهی مطرح باشد. در حالی که ولا نجد من هذه القاعدة عیناً و لا اثراً فی کتب القدما.