مطلب دوم: بیان پنج مسأله در احکام خیار غبن
جلسه سیام (سهشنبه، 98.08.28) بسمه تعالی
مسألة: یشترط فی هذا الخیار... ص167
ابتدای بحث خیار غبن گفتیم مرحوم شیخ مباحث مربوط به این خیار را در دو مطلب بیان میکنند. مطلب اول طرح بحث بود که گذشت.
مطلب دوم: بیان پنج مسأله
دومین مطلب در مبحث خیار غبن بیان جزئیات مباحث مربوط به احکام و مسقطات خیار غبن، ضمن پنج مسأله است:
مسأله اول: ذکر دو شرط
در این مسأله دو شرط در خیار غبن را بیان میکنند که عبارت است از: جهل مغبون به قیمت و فاحش بودن تفاوت قیمت.
شرط اول: جهل مغبون
اولین شرط در خیار غبن این است که مشتری جاهل به قیمت باشد. سه دلیل بر این شرط میتوان اقامه نمود:
دلیل اول: در صورت علم مشتری به قیمت، خدعه و غبن صدق نمیکند نه لغتا نه اصطلاحا و خیار غبن سالبه به إنتفاء موضوع است. *
دلیل دوم: اجماع فقهاء بر اینکه مشتری عالم به قیمت، مغبون شمرده نمیشود.
دلیل سوم: قاعده اقدام. سیره عقلاء ممضاة عند الشارع میگوید مشتریِ عالم به قیمت، خودش إقدام بر ضرر کرده لذا حق خیار ندارد.
ذیل این شرط پنج نکته بیان میکنند:
نکته اول: وجود جهل برابر با غبن است
میفرمایند همین که مغبون جهل به قیمت داشت، موضوع غبن محقق شده و خیار دارد و دیگر تفاوتی ندارد که:
الف: مغبون کلاً غافل و جاهل به قیمت باشد یا یک اطلاع اجمالی داشته و یک قیمتی به گوشش خورده بوده.
ب: مغبون از قیمت سابق، مثلا یک سال قبل اطلاع داشته یا اطلاع نداشته باشد.
ج: جهل مغبون جهل بسیط باشد (میداند که جاهل است) یا جهل مرکب باشد (فکر میکرده میداند بعد فهمید اشتباه کرده).
د: در موارد التفات اجمالی به قیمت یا اطلاع از قیمت قبل یا جهل بسیط تفاوتی ندارد که:
ظن و گمان دارد قیمت مبیع بیشتر یا کمتر از قیمت واقعیت نیست (قیمت منصفانه است).
ظن و گمان دارد قیمت مبیع بیشتر یا کمتر از واقعیت است (قیمت منصفانه نیست).
شک در زیادة یا نقیصة دارد.
میفرمایند البته در دو مورد اخیر که ظن یا شک به زیادی یا کمی قیمت دارد حکم متفاوت است زیرا در این دو مورد دو احتمال است:
احتمال اول: چنین شخصی در حکم عالم است. فردی که با وجود این دو حالت مسامحه میکند و بدون فحص معامله میکند یعنی غبن برای او اهمیتی ندارد، طبیعتا قاعده اقدام میگوید خودش اقدام به ضرر کرده و اگر مغبون شد عرف و عقلا او را مذمت میکنند تو که ظن به ضرر داشتی چرا معامله کردی و دیگر حق فسخ نخواهد داشت، لذا اگر غافل از قیمت بود مورد مذمت هم نبود.
احتمال دوم: به نظر مرحوم شیخ دلیل خیار غبن دو دلیل بود یکی اجماع دیگری حدیث لاضرر و هر دو اطلاق دارند و شامل همه مغبونها میشوند، البته روشن است که شامل دو مورد نمیشود: **
1ـ مغبونی که عالم به قیمت بوده چون غبنی نیست لذا از تحت این دو دلیل خارج است.
2ـ در عقد تصریح کرده باشند که ملتزم به عقد هستند حتی در صورت غبن این نوعی اسقاط خیار غبن است.
اما غیر این دو مورد تمام موارد شک در غبن تحت دو دلیل باقی است و و به حکم اجماع و لاضرر خیار خواهد داشت.
مخصوصا که گاهی اوقات فرد شاک به امید عدم ضرر معامله میکند. لذا قبول نداریم که حکم فرد شاک و ظان مانند حکم عالم به غبن باشد و مورد مذمت عرف باشد، حتی گاهی فرد شاک، بعد از اطلاع از غبن ناراحت و پشیمان از معامله است و اگر قبل معامله اطلاع از غبن پیدا میکرد چنین اقدامی انجام نمیداد.
ذیل نکته اول و به عنوان نتیجهگیری از آن، به سه فرع فقهی اشاره میکنند:
فرع اول: مغبونِ جاهل خیار فسخ دارد حتی اگر قادر بر سؤال از دیگران یا از مغازههای دیگر بوده باشد.
فرع دوم: اگر گمان میکرد مقدار غبن و گران فروشی اندک است که عرف توجه نمیکند و اقدام به خرید کرد سپس فهمید بیش از اینها بوده که عرف نسبت به مجموعه مقدار زائد تسامح نمیکنند فلایبعد الخیار.
مثال: کتابی به صد و ده هزار تومان خرید و گمان میکرد فقط هزار تومان گرانتر است که عرف تسامح میکند، بعد از بیع فهمید دو هزار تومان گرانتر خریده که عرف نسبت به مجموع هزار تومان (که نمیدانسته زیادتر است) و هزار تومان دیگر (که میدانسته زیادتر است) یعنی نسبت به دو هزار تومان تسامح نمیکند، در این صورت بعید نیست که خیار داشته باشد.
فرع سوم: این فرع عکس فرع قبلی است. یعنی گمان میکرد مقدار غبن و گرانفروشی زیاد است با این وجود اقدام کرد و بعد از خرید، متوجه شد علاوه بر آنچه گمان میکرده مقدار اضافهتری هم گران خریده که در خصوص آن مقدار اضافه تر به تنهایی، عرف تسامح میکند، یا تسامح نمیکند، اعتقاد به وجود خیار وجیه و نیکو است زیرا بالأخره نسبت به مقدار زائد یا مجموع مقدار زائد جاهل بوده است.
مثال: کتاب را به صد و ده هزار تومان خرید گمان میکرد کتاب را 9 هزار تومان گران میخرد که عرف تسامح نمیکند، اما اقدام کرد و خرید، بعد بیع فهمید مقدار غبن بیش از 9 هزار تومان بوده، چه آن مقدار زائد (مقدار بیشتر از 9 هزار تومان) هزار تومان باشد که عرف نسبت به هزار تومان تسامح میکند، یا مقدار زائد (مقدار بیشتر از 9 هزار تومان) پنج هزار تومان باشد که عرف در پنج هزار تومان تسامح نمیکند در هر صورت حکم به حق خیار مشتری وجیه است.
نکته دوم: معیار قیمت حال عقد است.
میفرمایند برای تشخیص این نکته که قیمت مبیع غبنی و ضرری بوده یا نه ملاک قیمت لحظه عقد است یعنی باید ببیند لحظه عقد قیمت منصفانه و عادلانه بازار چه مقدار بوده که بر اساس آن بتوانند تشخیص دهند مشتری مغبون شده یا نه.
ذیل این نکته هم به سه فرع فقهی اشاره میکنند:
فرع اول: اگر بایع مبیع را گران فروخت اما قیمت مبیع بعد از بیع بالا رفت، آیا باز هم میتوان گفت مشتری مغبون شده است؟
مثال: بایع کتاب صد هزارتومانی را روز شنبه به صد و پنجاه هزار تومان فروخت، مشتری روز دوشنبه مطلع بر غبن شد لکن قیمت کتاب در روز دوشنبه بالا رفته و به صدو پنجاه هزار تومان رسیده، آیا در این مورد هم غبن هست، و آیا مشتری خیار غبن دارد؟
میفرمایند در مسأله دو احتمال است:
احتمال اول: غبن هست و مشتری خیار غبن دارد، زیرا ملاک قیمت زمان عقد است و کتاب روز شنبه به ملک مشتری مغبون داخل شده و روز شنبه هم بیع غبنی بوده پس مشتری خیار غبن دارد.
احتمال دوم: خیار غبن برای تدارک و جبران ضرر است، وقتی مشتری مطلع شده، میبیند قیمت پرداختی برابر با قیمت بازار است و غبنی در کار نیست تا خیار باشد.
احتمال دوم در فقه هم نظیر و مشابه دارد که اگر مشتری حیوانی خرید و معیوب یا مریض بود اما قبل از اطلاع مشتری از عیب، حیوان خوب شد بعض فقهاء فرمودهاند دیگر خیار حیوان ندارد.
تحقیق:
* مرحوم امام در کتاب البیع، ج4، ص419 بر خلاف کلام مرحوم شیخ انصاری میفرمایند: فلو علم فلا خیار، و إن صدق علیه الغبن بالمعنى المعروف بین الأصحاب؛ و هو بیع الشیء بأقلّ من قیمته، أو بأکثر، بل بالمعنى اللغوی، إذ کان أحد معانیه هو النقص، کما یظهر من اللغة. ایشان ادعا میکنند باز هم غبن صادق است. این ادعا را نقد کنید.
** مرحوم شیخ در عبارت میفرمایند عموم لاضرر و اطلاق اجماع. با توجه به تفاوت دو اصطلاح عموم و اطلاق تأمل کنید بکارگیری اصطلاح عموم نسبت به حدیث لاضرر صحیح است یا خیر؟ همچنین اجماع دلیل لبی است و دلیل لبی قدر متیقن دارد نه اطلاق.
جلسه سی و یکم (چهارشنبه، 98.08.29) بسمه تعالی
و أشکل منه ما لو توقّف ... ص167، س18
کلام در شرط جهل مغبون در خیار غبن بود، مرحوم شیخ انصاری در نکته دوم فرمودند معیار در تشخیص غبن، قیمت حال عقد است، گفتیم سه فرع ذیل این نکته بیان میکنند. فرع اول گذشت.
فرع دوم: دومین فرع بررسی حکم بیعی است که مالکیت در آن متوقف بر قبض است مثل بیع صرف و سلم. در فرع اول فقط یک متغیّر و یک نکته در مسأله وجود داشت آن هم لحظه عقد بود که میفرمودند اگر بعد از عقد قیمت بالا رود حکم چیست؟ دو احتمال مطرح شد. اما در این فرع میفرمایند حکم مشکلتر است زیرا دو متغیّر و دو زمان باید ملاحظه شود. در مثال بیع صرف (بیع طلا و نقره) که در مالکیت آن تقابض شرط است، هم قیمت لحظه عقد و هم قیمت لحظه قبض مورد ملاحظه است.
مثال: داخل طلا فروشی سکه را جهلاً به بیشتر از قیمت خریده اما قبل از قبض، قیمت بالا رفت و مساوی شد با آنچه خریده، از طرفی لحظه عقد هنوز مالک سکه نبوده لذا نمیتوانیم بگوییم قیمت در ملک مشتری زیاد شده و ملاکِ تشخیص غبن، لحظه عقد است پس خیار دارد، از طرف دیگر لحظه قبض و مالکیت مشتری هم غبنی در کار نیست تا خیار باشد. چه باید گفت؟
بله اگر مبنائا مانند علامه حلی قائل باشیم که در بیع صرف و سلم به محض إجراء صیغه تقابض واجب است، بر مشتری واجب بوده پول زائد بپردازد، هر چند قبل قبض ملکیت نیامده اما حکم تکلیفی وجوب تقابض مستلزم ضرر مشتری در لحظه عقد است که لاضرر میگوید برای جبران ضرر خیار غبن دارد. اما مشهور وجوب تقابض لحظه عقد را قبول ندارند.
فرع سوم: اگر زیاده یا نقیصه بعد عقد بیع اتفاق بیافتد به اجماع فقها ارتباطی به عقد بیع ندارد لذا غبنی هم نخواهد بود.
نکته سوم: علم یا جهل وکیل
اگر بیع را وکیل انجام داده و بعد از عقد معلوم شد بیع غبنی بوده، نسبت به حکم خیار چند صورت باید بررسی شود:
صورت اول: اگر صرفا وکیل در اجراء صیغه عقد بوده، فقط علم یا جهل موکل ملاک است.
صورت دوم: هم وکیل در إجراء عقد بیع بوده هم در تعیین قیمت، اینجا دو حالت دارد:
حالت اول: اگر وکیل عالم بوده به قیمت و بیع مشکل دیگری نداشته یعنی به مصلحت موکل بوده است، موکل خیار ندارد.
حالت دوم: اگر وکیل جاهل بوده به غبن، موکل خیار دارد.
حالت سوم: وکیل جاهل اما موکل عالم بوده و با سکوتش فعل وکیل را امضاء کرده، اینجا خیار نیست.
در صور مختلف وکالت، اگر خیار باشد برای موکل است، مگر اینکه وکیل مطلق باشد که وکالتش شامل فسخ عقد هم بشود که در این صورت وکیل خیار دارد.
نکته چهارم: راههای اثبات جهل مشتری
برای تشخیص و اثبات جهل مشتری به قیمت، سه راه وجود دارد:
راه اول: اقرار بایع.
اولین راه آن است که بایع خود اقرار کند به گرانفروشی و إقرار العقلاء علی أنفسهم جائز، لذا فرد مغبون خیار خواهد داشت.
راه دوم: اقامه بینه توسط مشتری.
دومین راه آن است که مشتری دو شاهد عادل اقامه کند بر اینکه از قیمت مبیع در بازار اطلاع نداشته است.
سومین راه در تشخیص جهل مشتری مربوط به تشخیص مدعی از منکر است. در این رابطه دو پیش تحقیق ارائه میشود که مراجعه کنید. *
پیش تحقیق:
* با توجه به تعطیلات پایان هفته دو پیش تحقیق برای بحث جلسه بعد و بررسی حکم سومین راه تشخیص جهل مشتری انجام دهید:
الف: در شرح لمعه کتاب القضاء خواندهاید که "البینة علی المدعی و الیمین علی من أنکر" برای تشخیص مدعی از منکر سه طریق بیان کرده بودند، عبارت مرحوم شهید در معرفی این سه راه را یادداشت کرده و ارائه دهید. (توضیحات لازم نیست فقط عنوان ذکر شود)
ب: در رابطه با اصل سببی و مسببی و تقدیم اصل سببی بر مسببی سالهای قبل چندین بار مقدمه اصولی بیان کردهایم. مراجعه کنید به فرائد الأصول (رسائل) ج3، ص394 ضمن بحث تعارض استصحابین، همچنین به کفایة الأصول ص431 (چاپ آل البیت) و توضیح و دلیل بر این قاعده را یادداشت کرده و ارائه دهید.
به مناسبت چهارشنبه: تقویت عزت نفس در کودک، نوجوان و جوان
یکی از نکاتی که توجه به آن و اگاهی نسبت به آن میتواند در آرامش زندگی انسان مؤثر باشد و در مراحل و سنین مختلف زندگی انسان بروز و ظهور دارد مسأله استقلال نفسی است.
وقتی از نگاه اخلاقی به این ویژگی و خصوصیت اخلاقی نگاه میکنیم میتوان یک مرز برای آن تعیین کرد بین عملکرد مثبت و منفی، در بُعد مثبت میتوان از آن به عناوین اخلاقی مانند عزت نفس یا اعتماد به نفس یاد نمود و در بُعد منفی میتوان از آن با عنوان خود محوری نام برد.
به بررسی بسیار اجمالی این مسأله در سه مقطع از زندگی انسان میپردازم (کودکی، نوجوانی و جوانی)
الف: کودکی. کودکان تقریبا در سنین سه و چهار سالگی روحیه استقلال طلبی پیدا میکنند. در غذا خوردن، لباس پوشیدن، کفش پوشیدن میبینید بسیار پافشاری میکنند بر اینکه خودشان مستقلا و بدون کمک پدر و مادر کار را انجام دهند.
ب: نوجوانی. بچهها تقریبا با ورود به سن دوزاده یا سیزده سالگی، تا حدود هجده سالگی در سطحی بالاتر به استقلال در تصمیم گیری و انتخاب مسیر فعالیتها، دوستیها، ارتباطات و خوب و بد امور فکر میکنند.
نسبت به این دو مقطع (کودکی و نوجوانی) باید توجه داشت بزرگترین اشتباه، تقابل و ستیز با استقلال طلبی فرزند است. در مقطع کودکی حتی اگر در کارهایی که خطرناک هستند مثل اینکه فرزند چهارساله میگوید من میخواهم خودم چای بریزم و والدین از شدت داغ بودن آب میترسند و ممکن است ممانعت کنند و با استقلال طلبی و اعتماد به نفس او تقابل کنند. یا در سنین نوجوانی وقتی یک نوجوان برای انتخاب یک وسیله یا انتخاب یک کتاب خود را بی نیاز از مشورت با والدین میبیند و حتی ممکن است در مقابل سختگیری آنان موضعگیری کند بزرگترین اشتباه والدین میتواند ستیز کردن با روحیه استقلال طلبی او و بی اعتمادی به توانایی او باشد.
راهی که برای هر دو مقطع با سطح عملکرد متفاوت، قابل توصیه است مدیریت و همراهی با کودک و نوجوان و راهنمایی دادن غیر مستقیم به آنان است. مثلا در مورد کودکی که میخواهد قوری را از داخل سینی بردارد و چای بریزد نباید بگوییم داغ است و تو نمیتوانی، بلکه بگوییم صبر کن مرتبه اول من چای بریزم و مرتبه دوم شما چای بریز، در همین فاصله آب و چای از شدت حرارتشان کاسته شده و خطر آنچنانهای ندارند، اجازه دهیم هم ببیند که میتواند هم به ما نشان دهد که میتواند حتی اگر هم نتوانست و چای را چپه کرد باز هم ما به هدفمان رسیدهایم زیرا هدف نشان دادن اعتمادمان به او و کمک کردن به او در اعتماد کردن به خودش بود.
در سنین نوجوانی که مرحله بسیار مهمی از نظر روحیات افراد به شمار میرود به ویژه که در آستانه سن بلوغ و تحولات جسمی، روحی و روانی قرار دارد نیاز به مهارت بیشتری است که البته والدین باید قبل از تحقق نیاز، دنبال کسب این مهارت باشند. در این مقطع سنی تا جایی که ممکن است از دستوری صحبت کردن پرهیز کنیم و به مطالبه غیر مستقیم از طریق مطالبه دلیل بر رفتارش با او مدارا کنیم. و البته توجه هم داشته باشیم قسمت مهمی از رفتارهایی که به نظر ما ممکن است ناشایست باشد مربوط به تحولات جسمی بلوغ است نه از روی غرض ورزی و بی ادبی.
چه کودک و چه نوجوان وقتی کار ناپسندی انجام میدهند نباید مستقیم به او اعتراض کرد بلکه اول نظر خودش را در مورد این رفتار بپرسیم سپس مطالبه دلیل کنیم. امام هادی علیه السلام فرمودند: مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ. کسی که نزد خودش کرامتی ندارد و خود را پست میشمارد از شر او در امان نیستی. برای تقویت روحیه اعتماد به نفس، عزت نفس و احساس کرامت در فرزند راههای مختلفی است که یکی از آنها استفاده از بازی است. به فرزندانتان بگویید با مطالعه یک کتاب داستان مانند زندگی اهل بیت: برای شما نمایش اجرا کنند. تشویقشان کنید برای شما (فقط والدین) به صورت رسمی سخنرانی کنند حتی در حد سه دقیقه، در امور ساده خانه به طور جدی از آنان نظر سنجی کنید و یک مسأله ای را به بحث و بررسی بگذارید.
ج: اما نسبت به مقطع جوانی فقط به یک نکته اشاره میکنم که فرد به مرحلهای رسیده که اگر اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشد میتواند به دیگران هم کمک کند و الا برای خود و دیگران ممکن است مشکلاتی ایجاد کند. بک نکته مهم مربوط به بعد از ازدواج است، فرد باید توجه داشته باشد که به استقلال طلبی و عزت نفس همسرش احترام بگذارد و به او فضای بروز و ظهور بدهد. به خصوص مرد نباید به جهت جایگاه مدیریتی که دارد کرامت و عزت نفس خود را در زیر دست دیدن همسر ببیند.
توجه به تفاوتهای زن و مرد بسیار در تعامل زن و شوهر کارساز است. زن با تمجید شدن و مرد با تأیید شدن احساس اعتماد و عزت نفس پیدا میکنند و وقتی چنین رفتاری از همسرش میبیند مهمترین پیامی که ناخودآگاه بین آنان مخابره میشود احترام به عزت نفس فرد مقابل و عدم تفوّق، سلطه طلبی و خود برتر بینی است.
إن شاء الله موفق بر تربیت و تهذیب نفس خودمان و سپس خانوادهمان باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد6.
جلسه سی و دوم (شنبه، 98.09.02) بسمه تعالی
ثم إن الجهل إنما یثبت... ص168، س12
کلام در نکته چهارم و سه راه برای اثبات جهل مشتری بود. راه اول اقرار بایع و راه دوم إقامة بینة توسط مشتری بود که گذشت.
راه سوم: تقدیم قول مدعیِ جهل با یمین
اگر طرفین معامله اختلاف نظر داشتند یک طرف ادعا میکند جاهل به قیمت بوده و مغبون شده، طرف دیگر میگوید او عالم به قیمت بوده و آگاهانه اقدام به معامله به کمتر یا زیادتر از قیمت نموده و غبنی وجود ندارد. معمولا چنین است که مشتری ادعا میکند جاهل به قیمت بوده و بایع هم ادعا میکند مشتری عالم به قیمت بوده لذا کلاهبرداری و غبن وجود ندارد. برای توضیح مطلب به دو مقدمه فقهی اشاره میکنیم که برای هر دو در پایان جزوه جلسه قبل پیش تحقیق ارائه شده بود:
مقدمه اول فقهی: طرق شناخت مدعی از منکر
در کتاب القضاء شرح لمعه، ج3، ص76 (چاپ کلانتر) خواندهایم که البیّنة علی المدعی و الیمین علی من أنکر. *
عبارت شهیدین: (المدعی هو الذی یترک لو ترک) الخصومة و هو المعبر عنه بأنه الذی یخلى و سکوته، و قیل هو من یخالف قوله الأصل، أو الظاهر، (و المنکر مقابله) فی الجمیع. طریق دوم و سوم شناخت مدعی از منکر در عبارت مذکور این است که فردی که قولش موافق اصل یا ظاهر حال باشد منکر، و کسی که قولش مخالف اصل یا ظاهر حال باشد مدعی است. **
در کنار قانون "البیّنة علی المدعی و الیمین علی من أنکر" قانونی داریم که اگر کسی که وظیفهاش اقامه بینه (مثلا دو شاهد عادل) است، لکن عرفا آوردن بینه متعسر و سخت است زیرا از امور خصوصی افراد است که دیگران بر آن مطلع نیستند تا تحمّل شهادت کنند (مطلع شوند) و سپس أداء شهادت نمایند (و شهادت دهند) در این مورد وقتی منکر، قسم نخورد، فرد مدعی با قسم قولش مقدم میشود. از این موارد تعبیر میشود به "لایُعلم إلا من قِبَله" (آن امر دانسته نمیشود الا با اطلاع دادن خود فرد). جریان این قانون نیاز به دلیل خاص دارد زیرا بر خلاف قاعده (البیّنة علی المدعی و الیمین علی من أنکر) است. موارد تعسّر اقامه بینه مانند موردی که زن ادعا کند عدةاش تمام نشده یا در زمان حیض است.
مقدمه دوم اصولی: تقدم اصل سببی بر مسبب
در اصول خواندهایم هرگاه دو اصل عملی با یکدیگر تعارض کنند، یکی سببی و دیگری مسبَّبی باشد، اصل سببی مقدم است. یعنی با إجراء اصل در ناحیه سبب تکلیفمان روشن شده و شک برطرف میشود لذا نوبت به إجراء اصل در ناحیه مسبَّب نمیرسد.
مثال: فرد لباس نجس را با آب میشوید اما شک دارد لباس پاک شد یا نه؟ ممکن است شک او در طهارت لباس مسبب و ناشی از این باشد که شک دارد آب پاک بود یا نه؟ پس شک در طهارت لباس مسبَّب و معلول از شک در طهارت آب است، اینجا اصل در ناحیه سبب یعنی آب جاری میشود و مثلا با استصحاب میگوییم یقین داریم آب قبلا پاک بوده الآن شک داریم، استصحاب میکنیم طهارت آب را، وقتی طهارت آب اثبات شد، اثر شرعی طاهر بودن آب، پاک شدن لباس است. ***
مشتری میگوید جاهل به قیمت بودم لذا خیار دارم بایع میگوید عالم به قیمت بوده لذا خیار ندارد و بیع لازم است، مسأله دو صورت دارد:
صورت اول: مشتری اهل خبره نیست.
در این صورت برای تشخیص مدعی و منکر دو احتمال است:
احتمال اول: مشتری مدعی و بایع منکر است، قول بایع موافق أصالة اللزوم و مقدم است.
بایع میگوید بیع لازم شده و خیار نیست لذا قولش موافق با أصالة اللزوم در بیع است. بنابراین بایع منکر است و مشتری مدعی و چون فرض این است که مشتری بینه (دو شاهد عادل) ندارد، لذا بایع قسم میخورد و کلام او مقدم میشود.
احتمال دوم: بایع مدعی و مشتری منکر است، قول مشتری موافق أصالة عدم العلم و مقدم است.
توضیح مطلب: شک داریم بیع لازم است یا نه یعنی شک داریم مشتری خیار غبن دارد یا نه؟ سبب شک در لزوم بیع، این است که شک داریم آیا مشتری جاهل به قیمت بوده یا نه؟ اگر مشتری جاهل به قمیت بوده خیار دارد و اگر عالم بوده خیار ندارد.
پس شک در لزوم بیع مسبَّب و ناشی است از اینکه شک داریم مشتری جاهل به قیمت بوده یا عالم، اگر جاهل بوده بیع لازم نیست و خیار دارد، در ناحیه سبب (علم یا جهل مشتری) یک اصل جاری میشود که أصالة عدم الحادث باشد، اصل عدم حدوث علم مشتری به قیمت است، اصل جاری در ناحیه سبب مقدم و حاکم است بر اصالة اللزوم که در ناحیه مسبَّب جاری است، لذا میگوییم قول مشتری موافق با أصل عدم علم است پس مشتری منکر است و چون بایعِ مدعی بینه ندارد، قول مشتری با قسم مقدم میشود. طبق این احتمال دوم دیگر احتمال اول (توجه به أصالة اللزوم در بیع) هم منتفی میشود.
اصل سببی: أصالة عدم العلم. اصل مسبّبی: أصالة اللزوم فی البیع.
البته میفرمایند بنابر احتمال اول که مشتری مدعی است و باید بینه بیاورد، اگر برای مشتری عسر و سختی داشت که برای اثبات جهلش به قیمت، بینه اقامه کند بایع هم که منکر بود نتواند قسم بخورد که مشتری عالم بوده چون بایع هم از ذهن مشتری خبر ندارد، در این صورت به قانون لایُعلم إلا من قِبَله تمسک میکنیم و میگوییم اگر مشتری قسم بخورد که جاهل بوده قولش، مقدم است زیرا ذهنیت مشتری لایُعلم إلا من قِبَل المشتری.
فتأمل... مقصود از فتأمل نقد ادعای قبل از آن است که در صفحه بعد (ص169) سطر دهم خود مرحوم شیخ وجه تأمل را توضیح میدهند.
صورت دوم: مشتری اهل خبره است.
مشتری خبره و اهل معامله این مبیع است اما ادعا میکند در خصوص این معامله جاهل به قیمت واقعی جنس بوده و بایع میگوید عالم بودی. اینجا نمیتوان بر اساس اصل، مدعی و منکر را تشخیص داد زیرا ظاهر حالِ اطمینانی وجود دارد که عرفا مقدم است بر اصلی که عند الشک جاری میشود.
در این صورت باید مدعی و منکر را بر اساس ظاهر حال تشخیص داد، ظاهر حال این است که مشتری چون خبره است، پس عالم به قیمت بوده، قول مشتری که ادعای جهل میکند مخالف ظاهر حال است پس مدعی است و بایع منکر است و با قسم قولش مقدم است.
سؤال: آیا مانند صورت قبل میتوان گفت حالا که مشتری مدعی است چون اقامه بینه معسور و سخت است و از موارد "لایُعلم إلا من قِبَله" است، بایع هم نمیتواند قسم بخورد بر جهل مشتری، پس مشتری با قسم قولش مقدم شود.
جواب: میفرمایند این قانون کلی اینجا جاری نمیشود زیرا دو اشکال دارد:
اشکال اول: در صورت دوم قبول داریم چون بایع قولش موافق با ظاهر حال است میشود منکر اما اینکه فردِ مقابلش مدعیای باشد که همه احکام مدعی از جمله معسور بودن اقامه بینه بر او جاری باشد را نمیپذیریم زیرا ادعای بدون دلیل است.
در فقه مواردی داریم که قول کسی مخالف با ظاهر حال است و گفته میشود فقط باید بینه بیاورد و قسمش پذیرفته نیست. مانند مواردی که فرد مدعی فساد عقد است. مثال: مشتری از بازار مسلمانها گوشت خریده که ظاهر حال حلیت گوشت است، مشتری بعد از بیع ادعا میکند این گوشت سگ است و بیع باطل است، اینجا قول مشتری مخالف ظاهر حال است و مدعی است باید بینه بیاورد و اگر اقامه بینه معسور باشد فقهاء میگویند قسم مشتری فائده ندارد.
اشکال دوم: اشکال دوم اشکال به اصل قاعده است هم از نظر صغری هم کبری. زیرا گفته شد:
صغری: در ما نحن فیه (جهل مشتریِ خبره) اقامه بیّنة معسور و سخت است.
کبری: هر جا إقامة بیّنة برای مدعی سخت است میتوان قولش را با قسم مقدم نمود.
نتیجه: در ما نحن فیه میتوان قول مشتریِ خبره را مقدم نمود.
اشکال به کبری: اینکه به صورت قانون کلی بگوییم هر جا إقامه بینه بر مدعی معسور باشد، قسم او پذیرفته شود، صحیح نیست زیرا خلاف قاعده "البینة علی المدعی و الیمین علی من أنکر" است و فقط در مواردی صحیح است که دلیل خاص داشته باشیم.
اشکال به صغری: اگر هم چنین قانون کلی ثابت باشد، محل بحث ما صغرای برای آن نیست زیرا اقامه بینه برای مشتریِ مدعی اصلا معسور نیست. میتواند یک دو نفر از آشنایان را بیاورد که بگویند مثلا اولین باری است که این آقا به شهر آمده و پمپ آب برای چاه کشاورزی خریده لذا آشنای با قیمت نبوده است. چنانکه عدالت یک صفت نفسانی و مخفی است لکن برای اثبات آن نیاز به بیّنه است و گفته نمیشود "لایُعلم إلا من قِبَله" و عدالت فرد با قسم خوردنش ثابت نمیشود.
این بیان دوم و سوم همان وجه فتأمل ذیل عبارت صورت اول است.
تحقیق:
* محتوا و مستند قاعده "البینة علی المدعی و الیمین علی من أنکر" را در القواعد الفقهیة مرحوم بجنوردی ج3، ص71 مطالعه کنید.
** یکی از کسانی که به خوبی به بحث از تشخیص مدعی و منکر پرداخته مرحوم ملا علی کنی رحمة الله علیه در کتاب القضاء است. سال گذشته در جلسه 51، صفحه 96 جزوه فقه 5 شخصیت ایشان و کتابشان با عنوان تحقیق الدلائل فی شرح تلخیص المسائل (کتاب القضاء) را معرفی کردم. مراجعه کنید به ص113 عنوان "البحث الثالث فی أرکانها".
*** در اینکه علت تقدیم اصل سببی بر مسببی چیست اختلاف است بعضی حکومت و بعضی ورود میدانند.
جلسه سی و سوم (یکشنبه، 98.09.03) بسمه تعالی
و لو اختلفا فی القیمة ... ص169، س11
نکته پنجم: اختلاف در قیمت
پنجمین نکته ذیل شرط جهل مشتری به قیمت، نسبت به اختلاف در قیمت زمان عقد است. در این نکته چهار فرع فقهی دارند:
فرع اول: اختلاف در قیمت لحظه عقد
مشتری یک بخاری خریده به پانصد و پنجاه هزار تومان، بایع و مشتری اتفاق نظر دارند در اینکه قیمت فعلی بازار همین است، اما مشتری میگوید لحظه عقد قیمت این بخاری در بازار پانصد هزار تومان بوده و به اندازه پنجاه هزار تومان مغبون شده، بایع میگوید قیمت مورد معامله همین پانصد و پنجاه هزار تومان بوده است. فرض این است که استعلام قیمت هم برای قاضی ممکن نیست.
میفرمایند دو اصل جاری است و موافق قول بایع است لذا بایع منکر خواهد بود:
اصل اول: أصالة عدم التغیّر، عند الشک اصل این است که تغییری بین قیمت لحظه عقد با قیمت فعلی نیست که موافق قول بایع است.
اصل دوم: أصالة اللزوم، عند الشک اصل این است که بیع لازم شده و مشتری حق خیار ندارد، قول بایع موافق با این اصل لذا منکر است.
فرع دوم: اختلاف در قیمت فعلی
روز یکشنبه بخاری نفتی عتیقه که مشابه آن معمولا در بازار نادر است را معامله کردهاند به پانصد و پنجاه هزار تومان و هر دو قبول دارند قیمت این بخاری تغییر نکرده است، مشتری میگوید قیمت منصفانه الآن در بازار پانصد هزار تومان است پس لحظه عقد هم همین بوده و من مغبون شدهام، بایع میگوید قیمت الآن در بازار پانصد و پنجاه هزار تومان است و غبنی نیست. در این فرع هم اگر استعلام قیمت ممکن باشد که تکلیف روشن است اما اگر ممکن نباشد باز هم قول بایع موافق أصالة اللزوم است و با قسم قولش مقدم است.
فرع سوم: اختلاف در زمان تغییر قیمت
در این فرع اصل تغییر قیمت مورد اتفاق هر دو است اما زمان تغییر قیمت مورد اختلاف است.
متبایعین قبول دارند قیمت بخاری تغییر کرده، ارزان بوده گران شده اما اختلاف در تاریخ عقد است که مشتری میگوید عقد بیع در زمان ارزانی بوده و بخاری پانصد هزار تومانی را به پانصد و پنجاه هزار تومان به من فروختهای لذا مغبون هستم و بایع میگوید در زمان گرانی بوده و غبنی نیست. اینجا ممکن است یک اصل در هر دو طرف جاری شود که هم اصل مثبت است هم تعارض و تساقط میکنند:
ـ اصل عدم حدوث عقد در زمان گرانی (به نفع مشتری) پس مشتری قولش موافق با اصل و مقدم است.
ـ اصل عدم حدوث عقد در زمان ارزانی (به نفع بایع) پس بایع قولش موافق با اصل و مقدم است.
بعد از تعارض و تساقط نوبت به أصالة اللزوم میرسد که قول بایع موافق با آن است و منکر خواهد بود.
فرع چهارم: اختلاف در زمان عقد بیع
در این فرع تاریخ تغییر قیمت مورد اتفاق نظر هر دو است اما در زمان عقد اختلاف است.
متبایعین قبول دارند روز شنبه قیمت بخاری پانصد و پنجاه هزار تومان بود و روز یکشنبه قیمت تنزل پیدا کرد و شد پانصد هزار تومان اما اختلاف در این است که بایع میگوید عقد بیع شنبه بوده (با قیمت پانصد و پنجاه هزار تومان) لذا غبنی در کار نیست اما مشتری میگوید عقد بیع یکشنبه بوده (با قیمت پانصد هزار تومان) لذا مشتری مغبون شده است.
اگر بخواهیم به نفع مشتری اصل عدم حادث را جاری کنیم و بگوییم اصل عدم حدوث عقد در زمان گرانی است، یعنی اصل این است که بیع روز شنبه حادث نشده بلکه یکشنبه بوده، لذا مشتری مغبون است، این اصل مثبت است زیرا با اصل عدم حادث ثابت کردیم بیع شنبه نبوده و این کافی نیست، بلکه باید ثابت شود بیع یکشنبه بوده است، لازمه عقلی اینکه عقد شنبه نبوده این است که پس یکشنبه بوده است. لذا این اصل جاری نیست.
نتیجه: بایع به جهت موافقت قولش با أصالة اللزوم منکر است و مشتری مدعی است، اگر مشتری بینه اقامه نمود به نفع او حکم میشود و قولش مقدم است اما از آنجا که معمولا بینه و دو شاهد عادل وجود ندارد نوبت به بایعِ منکر میرسد و قولش با قسم مقدم است.
شرط دوم: فاحش بودن تفاوت
گفتیم برای تحقق خیار غبن باید دو شرط محقق باشد، شرط اول جهل مشتری به قیمت در لحظه عقد بود که گذشت.
دومین شرط این است که تفاوت قیمت بین پرداختی مشتری و قیمت منصفانه بازار باید فاحش و زیاد باشد به طوری که عرف تسامح نکند و بیع را غبنی به حساب آورد. پس مثل هزار تومان یا دو هزار تومان در معامله 20 هزار تومانی، غبن شمرده نخواهد شد.
مالک بن أنس رئیس مذهب مالکی معیار عددی داده که تفاوت قیمت تا یک سوم قیمت اصلی سبب غبن نمیشود اگر بیش از یک سوم شد غبن محقق میشود. مثلا اگر کتاب صد هزار تومانی را به صد و چهل هزار تومان معامله شود غبن محقق است.
شیخ انصاری میفرمایند تفاوت به ربع (یک چهارم) هم غبن شمرده میشود چه رسد به تفاوت به ثلث پس معامله کتاب صد هزار تومانی به صد و بیست و پنج هزار تومان هم معامله غبنی است. نسبت به تفاوت به اندازه خمس و یک پنجم هم بعید نیست که غبن و عدم مسامحه عرف را محقق بدانیم. در این رابطه کلامی از مرحوم میرزای قمی را در نکات بعدی تبیین و بررسی خواهند کرد.
پس خلاصه کلام اینکه شرط دوم برای تحقق غبن، فاحش بودنِ تفاوت قیمت است و ملاک تشخیص آن هم عرف است.
ذیل این شرط هم به چند نکته اشاره میکنند:
نکته اول: وظیفه عند الشک
اگر شک کردیم مثلا در بیع کتاب ده هزار تومانی، هزار تومان غبن شمرده میشود یا نه، وظیفه چیست؟ فقط دو احتمال بیان میکنند:
احتمال اول: مشتری خیار غبن دارد.
زیرا اولا: اصل ضرر محقق است. ثانیا: قانون کلی میگوید هر جا ضرر بود خیار غبن ثابت است، یک مورد از تحت این قانون خارج شده که ضرر متسامَح عند الناس باشد، در مثال مذکور شک داریم هزار تومان در بیع ده هزار تومانی مورد تسامح عرف هست یا نه؟ یعنی نمیدانیم تسامح عرفی مورد مذکور را از تحت آن قاعده خارج کرده یا نه، میگوییم همچنان تحت قانون کلی ثبوت خیار باقی است. پس عند الشک خیار غبن برای مشتری محقق است.
احتمال دوم: مشتری خیار غبن ندارد.
زیرا اولا: اگر شک در لزوم و جواز بیع داشتیم، أصالة اللزوم (عدم الخیار) جاری است. ثانیا: دلیل خاص میگوید در ضرر فاحش بیع لازم نیست، در مثال مذکور شک داریم آیا هزار تومان در بیع ده هزار تومانی، مصداق ضرر فاحش هست یا نه، یعنی نمیدانیم ضرر فاحش مورد مذکور را از تحت اصالة اللزوم خارج کرد یا نه؟ میگوییم همچنان تحت قانون کلی أصالة اللزوم باقی است و خیار غبن نیست.
نکته دوم: ضرر نوعی ملاک است.
سؤال: در تشخیص اینکه مغبون ضرر کرده یا نه ملاک ضرر شخصی است یا ضرر نوعی؟
جواب: میفرمایند اصحاب در ابواب معاملات میفرمایند ملاک سنجش ضرر، حال نوع مردم است نه شخص مشتری یا بایع لذا اصحاب میگویند به طور کلی معیار عرف است لذا حتی اگر مشتری موسِر و پولدار هم باشد باز معیار، عرف مردم است.
اما همین اصحاب در مباحث عبادات از ظاهر حدیث لاضرر، ضرر شخصی را برداشت کردهاند لذا در مبحث خریدن آب برای وضو فتوا میدهند اگر شخص مکلف، موسِر و پولدار است آب را به ده برابر قیمت هم که شده باید بخرد و لاضرر وجوب پرداخت چنین پولی را از بین نمیبرد اما اگر موسِر نیست پرداخت چنان مبلغی هم برای تهیه آب وضوء به حکم لاضرر واجب نیست با اینکه پرداخت چند برابر قیمت در مقابل یک لیوان آب وضوء برای نوع مردم نقصان مال به حساب میآید چه موسِر و چه غیر موسِر؛ اما چون ملاک ضرر شخصی است فرد موسِر این نقصان مال برایش اهمیت ندارد لذا باید پرداخت کند اما غیر موسِر لازم نیست پرداخت کند.
بالأخره اصحاب باید مشخص کنند که ملاک ضرر شخصی است یا نوعی؟ اگر ملاک ضرر نوعی است دیگر نباید در ابواب عبادات فتوا دهند فرد موسِر باید حتی چند برابر قیمت هم که شده برای خرید آب وضوء پرداخت کند و اگر ملاک ضرر شخصی است باید در ابواب معاملات هم ضرر شخصی و تفصیل را مطرح کنند که اگر پولدار است غبن و خیار نیست و الا غبن و خیار هست.
و الأظهر اعتبار الضرر المالی... ص171، س7
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند به نظر ما ضرر نوعی ملاک است. برای مواردی مانند وضو هم که بعضی فتوا به وجوب پرداخت چند برابر قیمت دادهاند دو توجیه داریم:
توجیه اول: نسبت به وضو نص خاص داریم که حدیث لاضرر را تخصیص میزند و میگوید موسِر باید به هر قیمتی که شده تهیه کند.
توجیه دوم: مسأله وضو نه تخصیصا بلکه تخصصا از حدیث لاضرر خارج است، زیرا در مسائل عبادی پاداشی که به دست میآورد عظیمتر از پولی است که پرداخت میکند.
بله اگر برای کسی پرداخت صد برابر قیمت برای تهیه آب وضو حرجی و غیر قابل تحمل باشد أدله لاحرج (ما یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج) میگوید تحمل این حرج لازم نیست پس در عبادات لاضرر موجب رفع حکم وجوب پرداخت چند برابر قیمت نمیشود بلکه لاحرج این وجوب را برمیدارد.
تحقیق:
برای استفاده این توضیح و تفاوت بین ابواب عبادات و معاملات مراجعه کنید به مصباح الفقاهة، ج6، ص325.
جلسه سی و چهارم (دوشنبه، 98.09.04) بسمه تعالی
إشکالٌ: ذکر فی الروضة... ص172، س3
کلام در شرط دوم در خیار غبن بود. دو نکته ذیل آن گذشت.
نکته سوم: تصویر خیار غبن برای هر دو متبایع
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند شهید ثانی و محقق ثانی معتقدند مسأله غبن از این جهت که چه کسی مغبون واقع شد سه قسم است:
1. بایع مغبون است.
2. مشتری مغبون است.
3. هم بایع و هم مشتری هر دو مغبون هستند.
مرحوم ملا احمد تونی به قسم سوم اشکال گرفتهاند و آن را محال دانستهاند.
اشکال و شبهه: تصویر غبن هر دو متبایع محال است.
مرحوم ملا احمد تونی برادر ملاعبد الله تونی معروف به فاضل تونی (م1071) صاحب کتاب معروف الوافیة فی أصول الفقه، اشکال کردهاند که امکان ندارد هم بایع هم مشتری همزمان هر دو مغبون باشند زیرا غبن یعنی اینکه بدون رضایت جنسی را بر خلاف قیمت واقعی و منصفانه معامله کند. بنابراین رابطه قیمت منصفانه بازار با قیمتی که در معامله پرداخت شده فقط سه حالت میتواند داشته باشد:
حالت اول: قیمت منصفانه بازار و قیمت مورد معامله مساوی است، در این صورت هیچ غبنی وجود ندارد
حالت دوم: بایع قیمتی بیش از مقدار منصفانه بازار از مشتری گرفته است، در این حالت فقط مشتری مغبون است.
حالت سوم: مشتری مبلغی کمتر از مقدار منصفانه بازار پرداخت کرده، در این حالت فقط بایع مغبون شده است.
پس یا قیمت کمتر پرداخت شده که بایع مغبون است یا قیمت بیشتر پرداخت شده که مشتری مغبون است و امکان ندارد در یک معامله هم بایع مغبون باشد هم مشتری زیرا امکان ندارد در یک معامله هم قیمت کمتر از بازار باشد هم بیشتر از بازار.
نتیجه اشکال: مغبون شدن هر دو متبایعین محال است زیرا منجر به اجتماع نقیضین خواهد شد. (هم بیشتر باشد هم نباشد)
جواب از شبهه
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند سایر فقهاء بعد از مرحوم تونی در صدد پاسخ به اشکال ایشان برآمدهاند. مرحوم شیخ پنج جواب از کلمات فقهاء بیان میکنند و ضمن نقد چهار جواب، در نهایت جواب سوم را میپذیرند.
جواب اول: کلام مرحوم صاحب قوانین
مرحوم میرزای قمی (متوفی 1231 در دوره فتحعلی شاه قاجار) صاحب قوانین در کتاب جامع الشتات فی أجوبة السؤالات که مجموعه سؤالات پراکندهای است که ایشان پاسخ داده اند در پاسخ به سؤالی که طلاب از ایشان نسبت به همین شبهه مرحوم ملا احمد تونی پرسیدهاند، فرمودهاند میتوان بیعی را تصویر کرد که بایع در اصل بیع و مشتری در شرط آن مغبون باشند. *
مثال ایشان چنین است: زید کتاب را به چهار تومان فروخته و برای مشتری شرط کرده به جای چهار تومان معادل آن را از دینار پرداخت کند که میشود هشت دینار، (چهار تومان معادل هشت دینار) بعد از معامله دو مطلب روشن میشود:
1ـ بایع میفهمد کتابش پنج تومان ارزش داشته و مغبون شده.
2ـ مشتری میفهمد هشت دیناری که پرداخت کرده بیش از 4 تومان ارزش دارد (ارزشش پنج تومان الا خُمس یک تومان است یعنی به تعبیر امروزی 48 ریال یا 4 تومان و هشت ریال است) پس مشتری مغبون شده است.
پس در مثال مذکور بایع در اصل بیع کتاب، و مشتری در شرطی که مطرح شده بود مغبون شدهاند.
نقد جواب اول:
قبل از نقد مرحوم شیخ مقدمهای بیان میکنیم که در کلام شیخ هم اشاره شده:
مقدمه فقهی: توجه به شرائط در تحقق غبن
مرحوم شیخ اینجا اشاره میکنند که در مباحث قبلی خیار غبن (در دومین نکته ابتدای مبحث خیار غبن در صفحه 46 جزوه) گذشت که غبن در صورتی محقق میشود که مجموعه ثمن و مثمن با شرایطی که در بیع ذکر شده غبنی باشد. مثال: اگر کتابی که پنج درهم میازرد را بفروشد به دو درهم به این شرط که مشتری برای بایع یک لباس بدوزد که مزد دوخت میشود سه درهم، اینجا بایع مغبون نیست که کتاب پنج درهمی را به دو درهم فروخته است.
مرحوم شیخ میفرمایند در مثال صاحب قوانین نمیتوان تصویر کرد هر دو مغبون باشند زیرا بالأخره مجموعه قضیه را که در نظر میگیریم میبینیم کتاب پنج تومان (50 ریال امروزی) قیمت داشته و مشتری هشت دینار معادل 48 ریال پرداخت کرده است و تفاوت قیمت دو ریال است، مشتری که اصلا ضرر نکرده بلکه ارزانتر خریده است، بایع ضرر کرده لکن ضرر دو ریالی مورد تسامح عرف است پس اصلا غبنی وجود نداشته نه برای بایع نه مشتری.
اگر هم گفته شود مقدمه شما را قبول نداریم که مجموعه شرایط را با هم نگاه کنیم بلکه عقد و شرط هر کدام مستقل هستند باز هم میگوییم همین مدعای باطل هم فائده ندارد زیرا اگر هر کدام از شرط و عقد را مستقلا نگاه کنیم در عقد فقط بایع مغبون میشود و در شرط هم فقط مشتری مغبون شده است نه هر دو با هم.
جواب دوم: کلام صاحب جواهر
صاحب جواهر فرمودهاند تصویر غبن هر دو طرف به این صورت است که بایع دو شیء را در عقد واحد با دو قیمت بفروشد که در یکی خودش مغبون شود و در شیء دیگر مشتری مغبون شود.
مثال: بایع یک جلد مکاسب را 12 هزار تومانی را به 10 هزار تومان فروخته، و یک جلد کفایه را 8 هزار تومانی را به 10 هزار تومان فروخته. پس در این معامله:
ـ بایع در فروش مکاسب 2 هزار تومان ضرر کرده و مغبون شده است.
ـ مشتری در خرید کفایه 2 هزار تومان بیشتر پرداخت کرده و مغبون شده است.
نقد جواب دوم:
مرحوم شیخ میفرمایند اگر این جا دو عقد تصویر شده باشد که خروج از بحث است زیرا بحث ما آن جا است که غبن هر دو را در یک عقد و یک بیع تصویر کنیم، و اگر یک عقد باشد سه فرض دارد:
فرض اول: هر چند قیمت هر یک از دو شیء جداگانه غبنی بوده اما در مجموع قیمتی که مشتری پرداخت کرده (20 هزار تومان) برابر با هر دو شیء است، اینجا اصلا غبنی نیست.
فرض دوم: مجموع پولی که مشتری پرداخت کرده (20 هزار تومان) بیشتر از قیمت واقعی بوده که مشتری مغبون است.
فرض سوم: مجموع پولی که مشتری پرداخت کرده کمتر از قیمت واقعی بوده که بایع مغبون است.
نتیجه اینکه هیچ یک از دو جواب مذکور نتوانست شبهه استحاله مرحوم ملا احمد تونی نسبت به غبن متبایعین به صورت همزمان را جواب دهد و اشکال مرحوم تونی همچنان باقی است. سه جواب دیگر را هم بررسی میکنند که خواهد آمد.
تحقیق:
* کتاب جامع الشتات را بر اساس معیارها و سرفصلهای کتابشناسی که در دو سال گذشته در جزوه بیان کردهام کتابشناسی کنید. این کتاب به زبان فارسی است و محقق در مقدمه کتاب به احوالات مرحوم میرزای قمی اشاره کرده است. لذا مرحوم شیخ انصاری که بحث مذکور را به عربی ذکر کردهاند نقل به مضمون و تعریب شده است.
جلسه سی و ششم (چهارشنبه، 98.09.06) بسمه تعالی
جلسه سی و پنجم جزوه داده نشد.
و منها أن یراد بالغبن... ص174، س8
کلام در پاسخ به شبهه مرحوم ملا احمد تونی در استحاله تصویر غبن نسبت به بایع و مشتری در بیع واحد بود. دو جواب از مرحوم میرزای قمی و مرحوم صاحب جواهر نقل و نقد شد.
جواب سوم: کلام مرحوم شیخ انصاری
میفرمایند غبن همزمان متبایعین در بیع واحد زمانی است که علاوه بر تفاوت بین قیمت واقعی و قیمت مورد معامله یکی از دو خصوصیت در عقد باشد:
خصوصیت اول: مبیع بر خلاف توصیفی باشد که بایع مطرح کرده یا به مشتری نشان داده بود.
مثال: زید یک ماه پیش اسبی را دیده بوده که چابک بوده، حال برای مسابقه میخواهد آن را بخرد، بایع میگوید همچنان چابک است و بیست میلیون تومان میفروشد، بعد معامله معلوم میشود:
اولا: اسب چاق شده. لذا اوصاف مبیع تخلف شده و مشتری ضرر کرده است.
ثانیا: همین اسب چاق هم بیست و یک میلیون تومان قیمت دارد. لذا بایع یک میلیون ضرر کرده است.
خصوصیت دوم: وزن مبیع بر خلاف چیزی باشد که بایع در بیع مطرح کرده بود.
مثال: زید برای مجلس إطعام، شصت کیلو برنج نیاز دارد، بایع میگوید وزن این کیسه شصت کیلو است، به ششصد هزار تومان میفروشد، بعد معامله روشن میشود که:
اولا: کیسه پنجاه کیلو است. لذا مشتری ضرر کرده و برنج کمتری دریافت کرده است.
ثانیا: همین پنجاه کیلو برنج هم هفتصد هزار تومان قیمت دارد. لذا بایع صد هزار تومان ضرر کرده است.
مرحوم شیخ میفرمایند این توجیه و جواب از همه بهتر است هر چند یک اشکال جزئی دارد. قبل بیان اشکال مرحوم شیخ یک مقدمه فقهی کوتاه بیان میکنیم:
مقدمه فقهی: غبن بمعنی الأعم و أخص
غبن را از جهت منشأ ضرر به دو قسم تقسیم میکنند:
غبن بمعنی الأعم: یعنی هر نوع ضرر چه این ضرر ناشی از تخلف اوصاف باشد یا تخلف وزن یا قیمت و ثمن.
غبن بمعنی الأخص: یعنی ضرر مالی که منشأش ضرفا کمی یا زیادی قیمت باشد.
مرحوم شیخ میفرمایند تنها اشکالی که میتوان به جواب سوم وارد کرد این است که غبن در این جواب بمعنی الأعم أخذ شده یعنی أعم از تخلف وصف و تخلف قیمت در حالی که مشهور و شهید ثانی و محقق ثانی نسبت به تقسیم سه گانه غبن (یا بایع یا مشتری یا هر دو) مقصودشان غبن بمعنی الأخص یعنی ضرر مالی و تخلف قیمت است و در جواب سوم هر چند بایع ضرر مالی کرده اما مشتری ضرر مالی نکرده است و مغبون بمعنی الأخص به شمار نمیرود هر چند مغبون بمعنی الأعم هست. *
جواب چهارم: غبن طرفین با توجه به دو مکان
چهارمین جواب از شبهه استحاله تصویر غبن طرفین این است که مکان هر یک از متبایعین مؤثر در تحقق غبن باشد.
مثال: شهر قم یکی از قطبهای فرش دستباف ایران است. زید از تهران به قم میآید برای خرید فرش دستباف، فرشی میخرد به بیست میلیون تومان، بعد از معامله روشن میشود:
اولا: بایع میفهمد قیمت این فرش در قم بیست و یک میلیون تومان بوده و او مغبون شده و یک میلیون ضرر کرده است.
ثانیا: مشتری که به تهران برمیگردد میبیند مشابه این فرش در تهران هجده میلیون تومان است و مشتری مغبون شده است.
مثال کتاب: لشگر دشمن شهر را محاصره کردهاند و چون لشگر دسترسی به مواد غذایی داخل شهر ندارد مجبورند با قیمت بالاتری مواد غذایی را تهیه کنند. قیمت برنج در شهر کیلویی 10 هزار تومان است اما لشگر برای تهیه همین برنج باید کیلویی20 هزار تومان بپردازد.
زید که داخل شهر زندگی میکند از یکی از لشگریان برنج میخرد به کیلویی 15 هزار تومان، بعد از معامله:
اولا: مشتریِ شهر نشین، برنج 10 هزار تومان را 15 هزار تومان (یعنی 5 هزار تومان گرانتر از قیمت داخل شهر خریده) لذا مغبون است.
ثانیا: بایع که در لشگرگاه ساکن است برنج 20 هزار تومانی را به 15 هزار تومان فروخته لذا ضرر کرده و مغبون شده است.
نقد جواب چهارم:
میفرمایند اینجا فقط یک نفر مغبون شده است که بایع باشد زیرا در هر بیعی زمان و مکان انجام بیع از نظر تعیین قیمت مهم است، این بیع در قم انجام شده و در قم این فرش بیست و یک میلیون قیمت دارد پس بایع مغبون شده که به بیست میلیون فروخته و مشتری چون فرش را به تهران منتقل نموده احساس غبن میکند و این به جهت فعل خود مشتری است و به بایع ارتباط ندارد شاهدش هم این است که اگر همین فرش را مشتری دوباره به قم منتقل کند غبنی در کار نیست.
همچنین است تبیین نقد در مثال کتاب.
جواب پنجم: کلام مرحوم فاضل جواد
مرحوم فاضل جواد در مفتاح الکرامة فرمودهاند دو مورد برای غبن طرفین داریم:
مورد اول: تصویر غبن در عوض و معوّض
زید یک لباس مخصوص کوهنوردی را با یک اسب معامله کرده (لباس داده اسب گرفته) و گمان میکردند قیمتشان مساوی است و مثلا پنج میلیون تومان است، بعد از عقد:
زیدِ بایع که لباس کوهنوردی را فروخته میگوید اسب مشتری چهار میلیون تومان قیمت دارد لذا بایع مغبون شده است.
مشتری هم میگوید لباس کوهنوردی شما چهار میلیون تومان قیمت دارد و من مغبون شدهام.
اینجا اگر کارشناس و مقوّم نباشد هر دو نزد قاضی قسم میخورند بر مغبون بودن و هر کدام وسیله قبلی خود را برمیدارد و تمام میشود.
مورد دوم: تصویر غبن در یک عوض
در یک مبیع هم میتوان تصویر نمود که دوره مکاسب را به صد هزار تومان خریده است بعد از بیع:
بایع میگوید مکاسب صد و بیست هزار تومان قیمت دارد لذا بیست هزار تومان ضرر کردهام و مغبون هستم.
مشتری میگوید این مکاسب هشتاد هزار تومان قیمت دارد لذا بیست هزار تومان ضرر کرده و مغبون شدهام.
باز تحالف انجام میشود و بعد تحالف مغبون بودن هر دو ثابت میشود لذا بیع فسخ شده و هر کس ملک قبلی خود را برمیدارد.
نقد: مرحوم شیخ میفرمایند:
اولا: در باب تحالف باید گفت بعد از اینکه هر دو قسم خوردند قاضی حکم میکند هیچکدام مغبون نیستند نه اینکه کلام هر دو ثابت شود و هر دو مغبون باشند. **
ثانیا: سلمنا که به جهت عدم دسترسی به مقوّم و کارشناس، قاضی حکم کند به غبن هر دو، این طبیعتا یک غبن و حکم ظاهری خواهد بود در حالی که بحث ما در غبن واقعی است و در مثال شما غبن واقعی برای هر دو طرف محقق نشده است لذا توجیه کلام شهید ثانی و محقق ثانی و پاسخ از شبهه استحاله مرحوم مولا احمد تونی نخواهد بود.
مسأله اول در ذکر دو شرط (جهل مغبون به قیمت، فاحش بودن تفاوت قیمت) در خیار غبن بود که تمام شد.
تحقیق:
* مرحوم خوئی هم در پایان بحث از جوابهای مذکور، همین جواب سوم را میپذیرند. مراجعه کنید به مصباح الفقاهة، ج6، ص331.
** مرحوم خوئی در مصباح الفقاهة ج6، ص331 این جواب مرحوم شیخ انصاری را میپذیرند اما مرحوم شهیدی جواب اول مرحوم شیخ را قبول ندارند. ایشان در هدایة الطالب، جزء3، ص463 میفرمایند: أقول یمکن أن یکون مراده التّحالف بالیمین المردودة لا بیمین الإنکار و من المعلوم أنّ لازمه الغبن فی المعاملة من الطّرفین. توضیح کلام ایشان را ارائه دهید.