امر ششم: وضع مرکبات
جلسه 16 (سهشنبه، 1402.07.25) بسمه تعالی
السادس: وضع المرکبات ...، ص34
امر ششم: وضع مرکبات
مرحوم آخوند در ششمین امر از امور سیزدهگانه مقدمه کفایه به تفاوت وضع مفردات و مرکّبات و جمل میپردازند. ابتدا یک مقدمه:
مقدمه ادبی اصولی: وضع شخصی و نوعی
در اصول فقه مرحوم مظفر در ذیل عنوان و الوضع شخصی و نوعی[1] خواندهایم که وضع بر دو قسم است:
وضع شخصی: واضع به صورت جزئی معنا را تصور میکند و برای آن لفظی قرار میدهد که غالب الفاظ وضعشان چنین است مانند وضع أسماء اعلام.
وضع نوعی: واضع به صورت کلی یک عنوان را در نظر میگیرد و برای آن یک قالب خاصی را وضع میکند مانند هیئت فعل ماضی که مثلا فَعَلَ باشد، یا هیئت جملهای که مفعول در آن بر فعل و فاعل مقدم شده را تصور میکند و اعلام میکند چنین هیئتی دال بر معنای حصر است. مانند: إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ. همچنین در هیئت مبتدا خبر در زیدٌ قائمٌ.
در جمله زیدٌ قائمٌ دو نوع وضع داریم یکی وضع شخصی که لفظ زید یا ماده ق و م باشد و دیگری وضع نوعی که وضع هیئت مبتدا در زید و هیئت خبر در قائمٌ و هیئت اسم فاعلی در قائمٌ باشد. سؤال این است که در جمله مذکور، غیر از وضع شخصی و وضع نوعی، برای جمله و مرکب هم وضع مستقل و جدایی از وضع شخصی و نوعی داریم یا خیر؟
مدعا: مرکبّات و جملات وضع مستقل غیر از وضع مفرداتشان ندارند
میفرمایند در جملات و مرکبات وضع سومی غیر از وضع شخصی و نوعی نداریم. به دو دلیل:
دلیل یکم: عدم نیاز به وضعی غیر از وضع شخصی و نوعی
(بداهة أنّ وضعا) هدف از وضع، تصحیح و تسهیل تخاطب و محاوره بین افراد است که این هدف با همان وضع شخصی و نوعی تأمین میشود و نیازی به وضع سومی برای جملات نداریم.
دلیل دوم: مخالف بودن با استعمالات عرفی
(مع استلزامه) اگر جمله و مرکب هم وضع مستقلی غیر از وضع مفرداتش (شخصی و نوعی) داشته باشد، باید در کاربرد این جمله مطرح باشد یعنی متکلم قصد تفهیم دو مدلول را داشته و سامع هم هر دو مدلول را دریافت کند در حالی بالوجدان میبینیم از جملات و مرکبات مانند زیدٌ قائمٌ یک مدول بیشتر برداشت نمیشود که قیام زید باشد.[2]
(چه بسا وجه مطرح شدن امر ششم این نکته باشد که وقتی جمله شبیه به هم مثل "زیدٌ قائمٌ" را با "بکرٌ قائمٌ" مقایسه میکنیم میبینیم یک تفاوت دارند یکی میگوید زید ایستاده است و دیگری از ایستاده بودن بکر سخن میگوید چه برسد به اینکه "زیدٌ قائمٌ" را با "بکر جالسٌ" مقایسه کنیم که کاملا روشن است تفاوت محتوایی دارند، همین ممکن است منشأ این توهم شود که پس این جملات هر کدام علاوه بر وضع مفرداتشان یک وضع سومی مختصر به خود داشته باشند. این امر در نفی این توهم مطرح شده است.)
بنابراین چه بسا کسانی که عباراتشان موهِم این است که غیر از وضع مفردات یک وضع دیگری هم در جمله و مرکبات وجود دارد همین وضع هیئات باشد که قبول داریم وضع هیئت (مثل هیئت فعل ماضی معلوم که فَعَلَ است) غیر از وضع ماده (مثل ض ر ب) است، لکن وضع دیگری غیر از ماده و هیئت وجود ندارد که گفته شود این جملۀ خاص یک وضع مخصوص به خود دارد.
[1]. اصول الفقه، ج1، ص22: ان اللفظ ایضا کذلک ربما یتصوره الواضع بنفسه و یضعه للمعنى کما هو الغالب فى الالفاظ , فیسمى الوضع حینئذ ( شخصیا ) . و ربما یتصوره بوجهه و عنوانه , فیسمى الوضع ( نوعیا . ( و مثال الوضع النوعى الهیئات , فان الهیئة غیر قابلة للتصور بنفسها , بل انما یصح تصورها فى مادة من مواد اللفظ کهیئة کلمة ضرب مثلا ـ و هى هیئة الفعل الماضى ـ فان تصورها لابد ان یکون فى ضمن الضاد و الراء و الباء أو ضمن الفاء و العین و اللام فى فعل . و لما کانت المواد غیر محصورة و لا یمکن تصور جمیعها فلابد من الاشارة الى أفرادها بعنوان عام فیضع کل هیئة تکون على زنة فعل مثلا أو زنة فاعل أو غیرهما , و یتوصل الى تصور ذلک العام بوجود الهیئة فى احدىالمواد کمادة فعل التى جرت الاصطلاحات علیها عند علماء العربیة.
[2]. شیخنا الاستاد میفرمودند ابن مالک معتقد است غیر از وضع شخصی و نوعی وضع سومی که وضع جمله باشد نداریم زیرا اگر جمله هم وضع مستقلی داشته باشد لازم میآید بکاربردن هر جملهای نیاز به وضع واضع داشته باشد و اصلا از توان یک انسان خارج است که برای هر جملهای حتی "زیدٌ قائمٌ" وضع مختص به آن جمله انجام داده باشد.