امر یازدهم: اشتراک
جلسه 38 (سهشنبه، 1402.08.30) بسمه تعالی
الحادی عشر: الإشتراک، ...، ص54
امر یازدهم: اشتراک
یازدهمین امر از امور سیزدهگانه مقدمات کفایه به مسأله اشتراک در زبان و لغت میپردازند. قبل از بیان مطلب کتاب یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مشترک معنوی و لفظی
اشتراک بر دو قسم است، معنوی و لفظی که گاهی از مشترک معنوی با عنوان ترادف و از مشترک لفظی با عنوان مشترک یاد میشود لذا در اصول فقه[1] مرحوم مظفر عنوان سیزدهم از مقدمات پانزدهگانه عنوان ترادف و اشتراک بود.
اصطلاح اشتراک معنوی و لفظی در هر کدام از علوم ادب عربی، منطق و فلسفه معانی اصطاحی مختلفی دارد.
معنای مورد توجه در علم اصول چنین است که:
ـ اشتراک معنوی آن است که یک معنا بین الفاظ مختلف مشترک باشد. مانند معنای انسان که هم در لفظ زید وجود دارد هم در لفظ عمرو و بکر. یعنی همه این افراد در معنای انسان بودن مشترک هستند؛ یا زید و مرغ و مار همه در معنای حیوان بودن مشترک هستند؛ یا همه در معنای جسم بودن مشترکاند.
ـ اشتراک لفظی آن است که یک لفظ بر چند معنا دلالت میکند. نحوه وضع در مشترک لفظی هم متفاوت است:
ـ ممکن است یک واضع یک لغت را در وضع واحد برای معانی متعدد وضع کرده باشد مثل اینکه لفظ عین را برای چشم و چشمه وضع کرده باشد.
ـ ممکن است چند واضع در وضعهای جداگانه یک لفظ را در معانی متفاوت وضع کرده باشند. مثلا یک قبیله لفظ غضنفر را برای شیر و قبیله دیگر لفظ غضنفر را برای خرگوش وضع کرده باشند.[2]
تهانوی هندی در کشاف اصطلاحات الفنون، مینویسد: و ما یتمیّز به الاشتراک اللفظی عن المعنوی هو أن ینظر إلى المعنیین فإن لم یمکن جمعهما فی تعریف واحد فالاشتراک لفظی و إلّا فمعنوی.
اشتراک معنوی در تمام زبانها از جمله زبان عربی وجود دارد اما سؤال است که آیا در لغت عرب مشترک لفظی داریم؟
جواب: در پاسخ به این سؤال چهار قول مطرح است: 1. ممکن است و واقع شده. 2. محال است. 3. در قرآن محال اما در غیر قرآن مجاز است. 4. اشتراک لفظی واجب و لازم است. اما بررسی این اقوال:
قول اول: مشترک لفظی واقع شده (مرحوم آخوند)
مرحوم آخوند معتقدند اشتراک لفظی نه تنها ممکن است بلکه واقع هم شده است به سه دلیل:
دلیل یکم: نقل اهل لغت
میفرمایند اینکه غالب بلکه اکثر لغویان الفاظی را نقل کردهاند که معانی متفاوتی دارد موجب حصول اطمینان بلکه قطع میشود به اینکه در زبان عربی مشترک لفظی واقع شده است. مانند کلمه قرء که برای دو معنای متناقض طهر و حیض استعمال میشود، یا کلمه مولی برای سید و عبد، عین در باکیه و جاریه، دو لفظ بیع و شراء که هر کدام بر دو معنای خرید و فروش دلالت میکنند و یا کلمه عسعس که به دو معنای اقبال و إدبار است.[3]
دلیل دوم: تبادر
میفرمایند کلماتی که برای دو معنا وضع شدهاند به محض استعمال، هر دو معنا به ذهن انسان انسباق پیدا میکند. و تبادر علامت حقیقت است لذا میگوییم این لفظ دو معنای موضوعله دارد.
دلیل سوم: عدم صحت سلب
میفرمایند سلب لفظ مشترک از هر کدام از معانیاش صحیح نیست پس کشف میکنیم این لفظ دو معنای موضوعله دارد. مثل اینکه با اشاره به چشم گفته شود "هذه لیست بعینٍ" یا به چشمه اشاره و گفته شود "هذا لیس بعین" میگوییم سلب لفظ عین از این دو مورد صحیح نیست و در علائم حقیقت و مجاز ثابت کردیم عدم صحت سلب علامت حقیقت و کشف معنای موضوعله لفظ است.
قول دوم: اشتراک لفظی محال است
بعضی از اصولیان به خصوص از اهل سنت معتقدند اشتراک لفظی محال است.[4] مرحوم آخوند دلیل این قول را تبیین و نقد میکنند.
دلیل: مخالف حکمت وضع است
مستدل میگوید مهمترین شیوه ارتباط گیری عقلا با یکدیگر، ارتباط کلامی است و حکمت و فلسفه وضع این است که این ارتباط کلامی به سادهترین و گویاترین وجه محقق شود، در حالی که اگر یک لفظ در چند معنا وضع شده باشد باعث میشود مخاطب نداند مقصود گوینده از استعمال این لفظ کدام معنا بوده است چرا که در خیلی از موارد یا مخاطب متوجه قرینه حالیه نمیشود که مقصود گوینده کدام معنای این لفظ بوده یا با الفاظ موجود در یک متن مواجهیم که قرائن حالیه وجود ندارد.
پس حکمت وضع تسهیل تفهیم و تفاهم است در حالی که وجود اشتراک لفظی مخلّ به تفهیم و تفاهم است.
نقد قول دوم:
مرحوم آخوند دو اشکال به دلیل مذکور وارد میدانند:
اولا: نصب قرینه در کلام راحت است
میفرمایند قبول داریم که حکمت وضع تسهیل تفهیم و تفاهم است لکن استفاده از قرائن در کلام خللی در این حکمت وارد نمیکند و اشکالی ندارد یک گوینده یا نویسندهای از الفاظ مشترک استفاده کند و قرینه دال بر مقصود هم در کلامش باشد.
ثانیا: تعلق غرض به اجمال در معنای لفظ
برای توضیح این کلام مرحوم آخوند ابتدا یک مقدمه ادبی اصولی بیان میکنیم:
مقدمه ادبی اصولی: نمونههایی از ثمرات اجمال در معنای لفظ
گاهی اوقات انسان به هر دلیلی از جمله رهایی از فتنه و خطر جانی احتیاج پیدا میکند از جملات دو پهلو و مجمل استفاده کند. به چند نمونه اشاره میکنیم:
نمونه یکم: من بنته فی بیته
بعضی به مرحوم قطب الدین شیرازی[5] از بزرگان شیعه (متوفای 710ه ق) نسبت دادهاند[6] که در جمعی از أمراء و علماء اهل سنت از ایشان که تقیّة میکردند پرسید بهترین فرد بعد از پیامبر6 چه کسی است و ایشان پاسخ دادند:
خیر الوری بعد النبی من بنته فی بیته من فی دُجی لیل العمی ضوء الهدی فی زیته
بهترین فرد بعد از پیامبر کسی است که دختر او در خانهاش است، کسی که در سراپرده شب که چشم جایی را نمیبیند نور هدایت در وجود او است. هر دو فراز این بیت میتواند دو معنای متفاوت داشته باشد. در مصراع اول دو احتمال است:
1. بهترین فرد بعد پیامبر کسی است دختر پیامبر در خانه او است که منطبق بر مولایمان أمیر مؤمنان است. (ضمیر بنته به نبی بازگردد) 2. بهترین فرد بعد پیامبر کسی است که دختر آن فرد در خانه پیامبر باشد. (ضمیر بنته به من بازگردد)
در مصراع دوم نیز دو احتمال است:
1. کسی که در تاریکی شب به جای پیامبر در بستر ایشان خوابید، که منطبق بر مولای ما أمیر مؤمنان علیه السلام است. (لیلة المبیت) 2. کسی که در تاریکی شب (به اجبار) با پیامبر همراه شد.
نمونه دوم: ألا فالعنوه
ابن عبد ربّه أندلسی (متوفای 328ه ق) نسبت به دو نفر یکی صعصعة بن صوحان[7] و دیگری عقیل ابن ابیطالب[8] نقل میکند که گفتهاند: أمرنی معاویة أن ألعن علیّاً ألا فالعنوه.
نمونه سوم: الخلفاء أربعة أربعة أربعة
گفته شده بعضی از شیعیان وقتی در مجلسی از اهل سنت حاضر بود و برای روشن شدن مذهب او سؤال کرده بودند خلفاء پیامبر چند نفر هستند، ایشان هم جواب داده بود أربعة، أربعة، أربعة. طبیعتا برداشت یک سنی مذهب تأکیر بر عدد چهار است اما برداشت یک شیعه عدد 12 است.
نمونه چهارم: أنا و الله من علیّ و من عثمان بریّ
ابن قتیبة[9] موارد مختلفی از این بحث را اشاره میکند از جمله اینکه نقل میکند یکی از خوارج راه را بر یکی از شیعیان بست و به او گفت یا از علی بن ابی طالب (علیهما السلام) و عثمان تبرّی و بیزاری میجویی یا تو را میکشم، آن فرد شیعه گفت: "أنا و الله من علیّ، و من عثمان بریّ" و جان خودش را نجات دارد. مقصودش این بود که به خدا قسم من از علی هستم و از عثمان بیزارم.
مرحوم آخوند در اشکال دوم به قول دوم میفرمایند اجمال در معنای لفظ و دو پهلو صحبت کردن گاهی مورد غرض عقلائی قرار میگیرد.
کما أنّ استعمال المشترک ...، ص55، س3
قول سوم: استحاله اشتراک در الفاظ قرآن
بعضی معتقدند استعمال لفظ مشترک در قرآن محال است اما در غیر قرأن مجاز است.
دلیل: مستدل میگوید استعمال لفظ مشترک در قرآن از دو حال خارج نیست:
یکم: استعمال با قرینه. که خداوند قرینهای در آیات ذکر کند که مقصود از لفظ مشترک برای مخاطب معلوم باشد.
اشکال این حالت آن است که تطویل بلاطائل است، چرا خدا باید از لفظ مشترک استفاده کند که بعد مجبور بشود برای تبیین مقصودش، کلمات دیگری را هم اضافه کند و کلام را طولانی نماید، از ابتدا از لفظی استفاده کند که مشترک بین چند معنا نباشد. چنانکه در قرآن خداوند نفرموده "یا أیها الحیوان الناطق" بلکه فرموده "یا أیها الانسان" پس تطویل بلاطائل از خداوند محال است.
دوم: استعمال بدون قرینه. استعمال لفظ مشترک بدون قرینهای که مقصود گوینده را روشن سازد، مجمل گویی است و مجمل گویی هم لایق به شأن خداوند نیست.
پس استفاده از لفظ مشترک در قرآن چه با قرینه چه بدون قرینه از مولای حکیم محال است.
نقد قول سوم:
مرحوم آخوند دو جواب بیان میکنند:
اولا: ذکر قرینه، تطویل بلاطائل نیست
میفرمایند ذکر قرینه موجب تطویل نمیشود بلکه با همین قرینه هم میتواند محتوای اضافهای را به مخاطب القاء کند و ارائه دهد، چنانکه خداوند فرموده است: "عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ" کلمه عین را بکار برده و با قرینه یشرب فهمانده است که مقصودش چشمه است و علاوه بر قرینیّت، به مخاطب میفهماند که یکی از آثار عبودیّت پروردگار، نعمتهای بهشتی است.
ثانیا: تصریح قرآن به وجود متشابهات
میفرمایند وجود الفاظ مجمل در قرآن هیچ منافاتی با شأن خداوند و مولای حکیم ندارد به خصوص که الفاظ و آیات متشابه و مجمل به تصریح قرآن وجود دارد که فرمود: "مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ".
و ربما توّهم وجوب ...، ص55، س11
قول چهارم: وجوب اشتراک لفظی
بعضی معتقدند اشتراک لفظی نه تنها ممکن است بلکه وقوع آن در هر لغتی لازم و واجب است.
دلیل: مستدل میگوید معانی نامتناهی و الفاظ متناهی هستند لذا چارهای نداریم از اینکه بعض الفاظ بر معانی مختلفی دلالت کنند.
توضیح مطلب: از طرفی میدانیم معانیای که میخواهیم برایشان لفظ وضع کنیم یا همان مخلوقات خدا چه در این کره خاکی چه در آسمانها و چه کهکشانهای دیگر از حیث تعداد نامحدود و نامتناهی هستند، از طرف دیگر حروف الفبای عربی 28 حرف است که بالأخره با این حروف تعداد محدودی از کلمات و الفاظ قابل ابداع و وضع هستند، لذا کاملا روشن است که مجبوریم در موارد زیادی یک لفظ را در معانی مختلف بکار بریم چرا که در غیر این صورت دچار کمبود شدید الفاظ خواهیم شد.
نقد قول چهارم:
مرحوم آخوند چهار اشکال به این قول وارد میدانند:
اولا: اگر قبول کنیم معانی، نامحدود و نامتناهی هستند لازمهاش این است که وضع الفاظ و به تبع آن انسان هم یک موجود نامحدود و نامتناهی باشد و الا وضعهای نامحدود از انسان محدود قابل تحقق نیست.
ثانیا: از اشکال قبلی دست برمیداریم و میگوییم وضعهای نامتناهی ممکن است زیرا واضع الفاظ خدا است لذا خداوند که وجود نامتناهی است میتواند وضعهای نامتناهی و نامحدود انجام دهد،[10] باز هم اشکالش این است که بشر محدود نیاز به الفاظ و وضعهای نامحدود ندارد. لذا وضع نامحدود از جانب خدا هم لغو خواهد بود. در حالی که خداوند مرتکب لغو نمیشود.
ثالثا: اینکه ادعا شود معانی نامحدود هستند هم قابل پذیرش نیست زیرا بنا نیست برای یک یک ریگهای بیابان نام انتخاب شود و برای نقطه به نقطه از اجزاء عالم لفظی وضع شود بلکه خیلی از این معانی با وضع یک لفظ قابل شناساندن است، مثل لفظ ریگ که به هزاران میلیارد سنگریزده در عالم قابل تطبیق است. وقتی به معانی نگاه کلی داشته باشیم تعداد معانی کلیّه، محدود است و وضع لفظ به إزاء معانی کلی ما را از وضع لفظ به إزاء معانی جزئی بی نیاز میکند.
رابعا: چهارمین اشکال این است که میگوییم ضرورت و وجوب اشتراک لفظی قابل اثبات نیست زیرا اگر وضع لفظ در معنای موضوعله نیاز انسان را رفع نکرد و معانی کلیّه هم راهگشا نبود، علاقههای مجاز میتوانند همان الفاظ را در طیف گستردهای از معانی، به صورت مجازی قابل استفاده قرار دهند و نیاز انسان را مرتفع سازند. پس کمبود لفظ در برابر معانی نامتناهی پیش نمیاید.
نتیجه اینکه ضرورت و وجوب اشتراک لفظی قابل پذیرش نیست.
فافهم
ممکن است اشاره به نقد اشکال چهارمشان باشد به این بیان که بحث ما در اشتراک لفظی مربوط به وضع لغت و معنای موضوعله و حقیقی است در حالی که اشکال چهارم و استعمال مجازی مربوط به استعمال لفظ در غیر ما وضع له و خروج از بحث است.
ممکن است اشاره به این باشد که در خیلی از موارد میبینیم بین معانی مختلف یک مشترک لفظی هیچ علاقه و ارتباطی نیست که از باب معنای مجازی آنها را تصحیح کنیم مثل لفظ عین که در معنای چشمه و کنیز استعمال میشود، هیج ارتباطی بین این دو نیست که بگوییم مثلا بین کنیز و چشمه علاقهای از علاقات مجاز بوده که باعث استعمال عین در معنای جاریه و کنیز شده است.
به کلمات محشین کفایه نیز مراجعه بفرمایید.
خلاصه امر یازدهم:
مرحوم آخوند فرمودند اشتراک لفظی نه تنها ممکن بلکه در زبان عربی (و همچنین سایر زبانها) واقع شده است.
[1]. اصول الفقه، ج1، ص31.
[2] . مراجعه کنید به تعلیقة علی معالم الأصول، ج1، ص274. تهانوی هندی در کشاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص1456 مینویسد: و ما یتمیّز به الاشتراک اللفظی عن المعنوی هو أن ینظر إلى المعنیین فإن لم یکن جمعهما فی تعریف واحد فالاشتراک لفظی و إلّا فمعنوی.
[3]. مرحوم فیروزآبادی در عنایة الأصول، ج1، ص104 به مرحوم آخوند اشکال میکنند که شما در بررسی علائم حقیقت و مجاز، تنصیص اهل لغت را به عنوان یکی از علائنم تشخیص معنای حقیقی و موضوعله معرفی نکردید پس چرا اینجا به تنصیص اهل لغت برای تشخیص معنای موضوعله و اشتراک لفظی تمسک میکنید.
در پاسخ به ایشان عرض میکنیم صحیح است که مرحوم آخوند قول لغوی را حجت نمیدانند و در کفایة الأصول، ج2، ص56 میفرمایند لایکاد یحصل من قول الغوی وثوقٌ بالأوضاع، بل لایکون اللغوی من خبرة ذلک بل إنّما هو من أهل خبرة موارد الإستعمال بداهة أنّ همّه ضبط موارده لاتعیین أنّ أیّاً منها کان اللفظ فیه حقیقة أو مجازا ... اما با این وجود میفرمایند ربما یوجب القطع بالمعنی .... و هو یکفی فی الفتوی.
لذا چنانکه در متن جزوه هم توضیح داده شد مرحوم آخوند به قول لغوی تمسک نمیکنند بلکه به قطع یا اطمینان حاصل از منقولات لغویان تمسک کردهاند.
عجیب است که مرحوم فیروزآبادی خودشان به این بیان توجه داشته و مانند مرحوم آخوند معتقدند: قول اللغوی بخصوصه مما لا دلیل على اعتباره إلاّ إذا أوجب الوثوق و الاطمئنان. عنایة الأصول، ج1، ص104.
[4]. مرحوم سید محمد طباطبایی معروف به سید مجاهد در مفاتیح الأصول، ص23 میفرمایند: حکی عن تغلب و الأبهری و البلخی القول بأنه محال الوقوع عقلا. البته جمعی از اصولیان اهل سنت نیز معتقد به امکان بلکه وقوع اشتراک لفظ هستند. مانند آمٌدی در الإحکام فی أصول الأحکام، ج1، ص19.
[5]. او شاگرد مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی بود و آثاری در علم هیئت، طب، اصول و تفسیر از خود بجای گذاشت. ایشان دائی سعدی شیرازی بوده است. اواخر عمر در تبریز بود و بعد از فوتش او را در قبرستان (چرنداب تبریز) کنار قبر قاضی «بیضاوی» دفن کردند.
[6]. محدث خبیر مرحوم شیخ عباس قمی در الکنی و الألقاب، ج3، ص73 این بیت را به ایشان نسبت میدهد البته نقل میکنند که این بیت به سبط بن جوزی (متوفای 654ه ق) از علماء اهل هم نسبت داده شده است.
[7]. العقد الفرید، ج2، ص298.
[8]. العقد الفرید، ج4، ص114.
[9]. تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبة دینوری، ص39: فإن أحببت أن تعلم کیف یکون طلب المخرج خبرناک بأمثال ذلک فمنها أن رجلا من الخوارج لقی رجلا من الروافض فقال له والله لا أفارقک حتى تبرأ من عثمان وعلی أو أقتلک فقال أنا والله من علی ومن عثمان برئ فتخلص منه وإنما أراد أنا من علی یرید أنه یتولاه ومن عثمان برئ فکانت براءته من عثمان وحده ومن ذلک أن رجلا من أصحاب السلطان ...
[10]. از ضرب تعداد حروف الفبا در یکدیگر با توجه به اینکه یک کلمه حداقل میتواند از دو حرف تشکیل شود، تا کلمات مرکب از سه تا چندین حرف، همچنین اعرابهای متفاوتی که در هر حرف از حروف یک کلمه میتوان تصویر کرد، از ضرب اینها یک عدد بسیار بزرگ به دست میآید.