مقصد اول: اوامر/ فصلهای پنجم تا سیزدهم
فصلٌ: الأمر بالشیء هل یقتضی ...، ص182
فصل پنجم: آیا امر به شیء مقتضی نهی از ضد است؟
بحث در مقصد اول از مقاصد هشتگانه کفایه با عنوان اوامر بود. چهار فصل تا اینجا تمام شد که عناوینشان عبارت بود از ماده امر، صیغه امر، إجزاء و مقدمه واجب. در فصل پنجم هم دو مرحله از بحث دارند در مرحله اول چهار امر و یک خاتمه را برای تبیین محل بحث ارائه میدهند و در مرحله دوم به بررسی اقوال، ادله اقوال و اثبات نظریه خودشان میپردازند.
مرحله اول: بیان چهار امر
مرحوم آخوند در مرحله اول چهار امر را بررسی میکنند:
امر اول: معنای دو لغت اقتضاء و ضد
در این امر به توضیح معنای دو لغت میپردازند. ابتدا یک مثالی که در کتب اصولی مثل معالم مشهور است و در اصول فقه مرحوم مظفر خواندهایم بیان میکنم که محور توضیح مباحث قرار گیرد. ازاله نجاست از مسجد واجب فوری است و فعل نماز خواندن، ضدّ فعل ازاله نجاست از مسجد است، وقتی که امر به ازاله نجاست داریم آیا نماز خواندن نهی دارد یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا صرف امر به ازاله نجاست از مسجد دلالت میکند بر نهی از نماز خواندن؟ لذا میتوانیم بگوییم چون نماز خواندن نهی دارد و نهی در عبادات دال بر فساد است پس اگر مکلفی که فرصت برای نماز خواندن دارد اما ازاله مسجد را ترک میکند و ضد آن که نماز است را انجام میدهد نمازش باطل است؟
نکته اول: اشاره به چهار مبنا در معنای اقتضاء
کلمه اقتضاء که در عنوان محل بحث آمده در اثبات معنایش چهار مبنا است:
مبنای اول: دلالت مطابقی. یعنی امر به شیء به دلالت مطابقی دلالت میکند بر نهی از ضد.
مبنای دوم: دلالت تضمّنی. یعنی امر به شیء به دلالت تضمّنی دلالت میکند بر نهی از ضد.
مبنای سوم: دلالت التزامی. یعنی امر به شیء به دلالت التزامی دلالت میکند بر نهی از ضد. نسبت به دلالت التزامی هم دو مبنا است:
الف: مبنای تلازم. یعنی وجود یک ضد ملازمه دارد با عدم ضد دیگر.
ب: مبنای مقدمیّت. یعنی ترک یک ضد مقدمه است برای انجام ضد دیگر.
عنوان بحث را به گونهای انتخاب کردهاند که شامل هر چهار مبنا میشود.
نکته دوم: لغت ضد
ابتدا یک مقدمه منطقی بیان میکنیم:
مقدمه منطقی: تقابل به نحو ضدان
در المنطق مرحوم مظفر خواندهایم که تقابل بر چهار قسم است: تناقض، ملکه و عدم، تضاد و تضایف. در تعریف تضاد میفرمایند: (تقابل الضدین)، کالحرارة والبرودة ، والسواد والبیاض ، والفضیلة والرذیلة ، والتهور والجبن ، والخفة والثقل.
والضدان : «هما الوجودیان المتعاقبان على موضوع واحد ، ولا یتصور اجتماعهما فیه ، ولا یتوقف تعقل أحدهما على تعقل الآخر». وفی کلمة (المتعاقبان على موضوع واحد) یفهم أن الضدین لا بد أن یکونا صفتین ، فالذاتان مثل إنسان وفرس لا یسمیان بالضدین. وکذا الحیوان والحجر ونحوهما. بل مثل هذه تدخل فی المعانی المتخالفة ، کما تقدم. وبکلمة «لا یتوقف تعقل أحدهما على تعقل الآخر» یخرج المتضایفان ، لأنهما أمران وجودیان أیضاً ولا یتصور اجتماعهما فیه من جهة واحدة، ولکن تعقل أحدهما یتوقف على تعقل الآخر.
خلاصه کلام اینکه ضدان امران وجودیان لایجتمعان فی موضع واحد.
مقصود از کلمه ضد در علم اصول تنها ضد منطقی نیست که لزوما دو ام روجودی باشند بلکه مقصود از ضد در علم اصول مطلق منافی است، لذا ازاله نجاست که یک امر وجودی است ممکن است ضدش نماز خواندن باشد که این هم یک امر وجودی است و ممکن است مطلق ترک ازاله باشد که یک امر عدمی است. (چه در قالب نماز خواندن چه در قالب خوابیدن)
پس در علم اصول به مطلق منافی چه امر وجودی باشد چه امر عدمی، ضد گفته میشود.
امر دوم: نقد مسلک مقدمیّت
در معنای اقتضا فرمودند چهار مبنا وجود دارد و از آنجا که مهمترین آنها مبنای مقدمیّت است و قائل بیشتری دارد، ابتدا آن را در این امر دوم بررسی میکنند و سپس در امور بعدی به سایر مبانی میپردازند. ابتدا یک مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه منطقی: أجزاء علت تامه
علت تامه سه جزء دارد: مقتضی، شرط و عدم المانع. سوزاندن آتش یک مقتضی میخواهد که آتش باشد، یک شرط دارد که تماس آتش با کاغذ باشد و یک عدم المانع مطرح است که عدم رطوبت باشد. هر کدام از مقتضی، شرط و عدم المانع یک مقدمهاند برای سوختن.
قائل به مبنای مقدمیّت میگوید ضدان بایکدیگر تنافی دارند لذا قابل اجتماع نیستند مثل ازاله نجاست از مسجد و نماز خواندن، پس نماز خواندن مانع از ازاله نجاست از مسجد است و به عبارت دیگر ازاله نجاست از مسجد متوقف است بر عدم المانع یعنی نماز نخواندن بنابراین ترک نماز مقدمه ازاله نجاست از مسجد است. حال اگر مولا امر کرد به ازاله نجاست از مسجد و گفتیم مقدمهاش ترک نماز است لذا باید نماز نهی داشته باشد تا ازاله نجاست محقق شود. خلاصه اینکه نماز خواندن نهی دارد چون مقدمه ازاله نجاست از مسجد است.
مرحوم آخوند استدلال مذکور را باطل میدانند و دو اشکال به آن وارد میکنند.
اشکال اول: ترک نماز مقدمه انجام ازاله نیست
ابتدا به یک مقدمه کوتاه اشاره میکنیم:
مقدمه فلسفی: تقدم رتبی مقدمه بر ذی المقدمه
مقدمه از حیث رتبه مقدم است بر ذی المقدمه نه از حیث زمان. لذا اگر دو شیء در یک رتبه باشند هیچکدام نمیتوانند مقدمه دیگری قرار گیرند.
میفرمایند قبول داریم بین دو ضد تنافی است و قابل جمع نیستند اما بین یک ضد (ازاله) و ترک ضد دیگر (ترک نماز) کمال ملائمت و الفت برقرار است. اما شما گفتید ترک نماز مقدمه ازاله است و مقدمه واجب هم واجب است پس ترک صلاة واجب است. ما میگوییم ترک نماز مقدمه ازاله نیست زیرا ترک نماز و ازاله در یک رتبهاند لذا اینگونه نیست که یکی بر دیگری مقدم باشد. به چه دلیل ترک نماز و ازاله نجاست از مسجد در یک رتبهاند؟ به این دلیل که هر گاه ازاله نجاست نسبت به صلاة سنجیده شود از سه حالت خارج نیست:
حالت یکم: ازاله و صلاة همراه یکدیگر باشند. این محال است زیرا اجتماع ضدّین است.
حالت دوم: ازاله هست اما نسبت به صلاة میگوییم صلاة یا هست یا نیست. این هم محال است زیرا لازمهاش ارتفاع نقیضین است.
حالت سوم: ازاله همراه است با ترک صلاة و هر دو در یک رتبه هستند. تنها همین حالت صحیح است لذا ترک صلاة مقدمه ازاله نیست.
سپس میفرمایند در باب تناقض هم چنین است که متناقضین منافات دارند و قابل جمع نیستند اما نمیتوانید بگویید ترک یک نقیض مقدمه انجام نقیض دیگر است چون ترک نقیض با انجام نقیض دیگر در یک رتبه هستند لذا یکی مقدمه دیگری قرار نمیگیرد.
اشکال دوم: دوری بدون توقف ازاله بر ترک نماز
مرحوم خوانساری فرمودهاند اگر قبول کنیم که ازاله نجاست از مسجد و ترک صلاة در یک رتبه نیستند باز هم نمیتوانیم بگوییم ترک صلاة مقدمه ازاله است چون مستلزم دور است.
مرحوم خوانساری میفرمایند مستدل معتقد است بین ازاله و صلاة تضاد است، لذا:
ـ انجام ازاله، متوقف است بر ترک صلاة، چون بینشان تضاد است. (کلام مستدل)
ـ به خاطر تضاد باید گفت ترک صلاة هم متوقف است بر ازاله. (کلام مرحوم خوانساری)
و هذا دورٌ.
به عبارت دیگر لازم میآید هر کدام از ترک صلاة و ازاله، هم مقدمه باشند هم ذی المقدمه و این هم باطل است.
پس نمیتوان گفت ترک نماز مقدمه ازاله است لذا مسلک مقدمیّت باطل است.
جواب از اشکال دوم
به اشکال دوم جوابهایی داده شده از جمله خود مرحوم خوانساری به اشکال دور پاسخ دادهاند.
مرحوم خوانساری میخواهند ثابت کنند ترک صلاة به خاطر نبود مقتضی است نه وجود مانعی به نام ازاله. توضیح مطلب:
در مطالب قبل اشاره کردیم علت تامه برای وجود یافتن یک شیء أجزائی دارد که مقتضی، شرط و عدم المانع باشد. به عنوان مثال ازاله نجاست یا نماز خواندن هر کدام بطور جداگانه و بدون توجه به همزمان شدنشان سه رکن دارد:
ـ مقتضی که اراده انسان است برای انجام ازاله نجاست یا انجام نماز. این مقتضی هست.
ـ شرط هم قدرت انسان است که قادر به ازاله نجاست یا نماز خواندن باشد. این شرط هم هست.
ـ عدم المانع هم محقق است و مانعی برای ازاله نجاست و نماز خواندن وجود ندارد.
پس برای وجود یافتن یک شیء سه رکن لازم است اما برای عدم همان شیء یکی از سه رکن که نباشد کفایت میکند. همین که مقتضی نباشد کافی است بگوییم آن شیء محقق نمیشود.
مرحوم خوانساری میفرمایند ازاله نجاست از مسجد متوقف است بر ترک صلاة، اما در طرف مقابل، ترک صلاة متوقف نیست بر ازاله نجاست زیرا در صورتی ترک صلاة متوقف بر ازاله است که انسان، هم ازاله را اراده کند هم نماز را و قدرت بر هر دو هم داشته باشد، در این صورت به خاطر تضاد بین آن دو مانع بوجود میآید. اما بحث این است که انسان قادر نیست همزمان هم ازاله را اراده کند هم نماز را اراده کند، پس ترک صلاة به خاطر عدم مقتضی است به خاطر عدم اراده هر دو به صورت همزمان است به این جهت است که وقتی ازاله را اراده کرد دیگر نمیتواند نماز را هم اراده کند، پس ترک نماز ربطی به ازاله نجاست ندارد که بگوییم ازاله مانع شد بلکه به خاطر عدم مقتضی است. مرحوم خوانساری سپس ادعایی بالاتر را مطرح میکنند و میفرمایند از آنجا که اراده انسان در سیطره اراده خدا قرار دارد پس وقتی مکلفی که ازاله را اراده کرده دیگر نمیتواند نماز را اراده کند ازاده ازلیّة خدا هم به نماز تعلّق نگرفته است.
ان قلت:
مرحوم خوانساری در اشکال به خودشان میفرمایند ممکن است گفته شود اشکال دور صحیح است و ترک صلاة مستند به ازاله است نه عدم مقتضی. توضیح مطلب این است که ضمن یک مثال عرفی میفرمایند زید ماشین دارد و عمرو میخواهد آن را سرقت کند، زید اراده میکند ماشین ساکن بماند اما عمرو اراده میکند ماشین را به حرکت دربیاورد، بین سکون و حرکت تضاد است، عدم تحرک ماشین متوقف است بر وجود ضد که سکون باشد. اگر زید نبود ماشین ساکن نمیماند بلکه سارق ماشین را به حرکت درآورده و سرقت کرده بود، پس ترک حرکت، متوقف شد بر وجود مانع که سکون است. پس مواردی داریم که ترک ضد متوقف است بر وجود ضد دیگر در حالی که شما گفتید ترک ضد به خاطر اراده انسان است و ربطی به مانع یا همان وجود ضد ندارد.
قلت: مرحوم خوانساری میفرمایند مثال مذکور ارتباطی به وجود ضد ندارد بلکه اینجا هم مسأله اراده و قدرت مطرح است. دو اراده مطرح بود یکی موفق شد که اراده مالک ماشین بود و دیگری اقتضاء موفقیّت نداشت زیرا اراده مالک قوی تر بود. پس موفقیت اراده مالک ارتباطی به وجود ضد (که اراده سارق باشد) ندارد بلکه مربوط به عدم مقتضی برای اراده سارق است.
نتیجه تمام مطالب مرحوم خوانساری این شد که اشکال دور وارد نیست و ترک صلاة توقف بر ازاله ندارد.
غیر سدید فإنّه ...، ص184
گفتیم اینکه امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست یا نه مبتنی بر چند مبنا است. یکی مبنا و مسلک مقدمیّت بود که میگفت ترک صلاة مقدمه ازاله است. مرحوم آخوند دو اشکال به مبنا و مسلک مقدمیّت وارد کردند یکی اینکه ترک صلاة و ازاله نجاسبت در یک رتبه هستند لذا مقدمیّت معنا ندارد. اشکال دوم اشکال دور بود که اگر ترک صلاة متوقف بر ازاله باشد، ازاله هم باید متوقف بر ترک صلاة باشد.
مرحوم خوانساری فرمودند دور نیست زیرا ازاله متوقف بر ترک صلاة نیست بلکه با وجود ازاله امکان اراده صلاة وجود ندارد.
مرحوم آخوند این کلام مرحوم خوانساری را سدید و غیر قابل خدشه نمیدانند و میفرمایند هرچند مرحوم خوانساری در ظاهر دور را برطرف کردند اما یک محذور عقلی همچنان باقی است. ابتدا یک مقدمه فلسفی بیان میکنیم:
مقدمه فلسفی: وجه استحاله دور
در نهایة الحکمه[1] مرحوم علامه طباطبی خواندهایم که علت بطلان و استحاله دور آن است که مستلزم تقدم شیء بر نفس است. به عبارت دیگر لازم میآید یک شیء هم مقدم باشد هم مؤخّر.
دور دو طرف داشت:
طرف اول: ترک صلاة متوقف است بر ازاله. یعنی ترک صلاة مقدمه ازاله است (این را مستدل گفت و مرحوم خوانساری پذیرفتند)
طرف دوم: ازاله نجاست مقدمه متوقف بر ترک صلاة است. (مرحوم خوانساری از این ادعا دست برداشتند که دور برطرف شد)
مرحوم آخوند طرف اول دور را قبول نکردند اما مرحوم خوانساری پذیرفتند. مرحوم آخوند میفرمایند اگر مقتضیِ صلاة باشد، شرط صلاة یعنی قدرت هم باشد اما نماز محقق نشود این ترک صلاة قطعا به سبب مانع است، پس ازاله نجاست صلاحیّت دارد که مانع صلاة باشد یعنی ترک نماز به سبب ازاله نجاست باشد پس ترک صلاة متوقف شد بر ازاله نجاست به عبارت دیگر ترک صلاة مقدمه ازاله نجاست شد. هرچند در خارج نمونه و مثالی نداشته باشد اما بالأخره عقلا ممکن است که علت ترک صلة، ازاله نجاست باشد. پس اشکال دور بازمیگردد زیرا:
از طرفی ترک صلاة مقدمه ازاله بود. (طرف اول دور) که مرحوم خوانساری هم قبول دارند. پس ازاله چون ذی المقدمه است باید مؤخر از مقدمه باشد. و چون همین ازاله صلاحیّت دارد که مقدمه باشد برای ترک نماز، باید مؤخر باشد. پس ازاله هم مقدم است هم مؤخر است و هذا دورٌ و باطل ٌ عقلاً.
به عبارت دیگر لازم میآید ازاله هم موقوف باشد هم موقوفٌ علیه.
به عبارت سوم لازم میآید ازاله هم مستند باشد هم مستند الیه.
ازاله چون مقدمه ترک صلاة است باید مقدم باشد و چون ذی المقدمه برای ترک صلاة است باید مؤخّر باشد و چنین چیزی محال است که یک شیء هم مقدم باشد هم مؤخر باشد یعنی توقف الشیء علی نفسه و همان دور است که از آن فرار میکردید.
نتیجه اینکه نمیتوانیم بگوییم ترک ضد (ترک صلاة) مقدمه ضد دیگر (ازاله) است.
از امر دوم به همین مقدار بسنده میکنیم که زودتر جزوه کفایه تا ابتدای مبحث نواهی تدوین و تقدیم دوستان شود.
امر سوم: نقد دلالت مطابقی و تضمنی
در امر سوم هم دو مبنای دیگر در رابطه با اقتضاء در عنوان محل بحث را نقد میکنند و میفرمایند أمر به شیء نه بالمطابقه و نه بالتضمن دلالت بر نهی از ضد نمیکند. بله لازمه امر به شیء نهی از ضد است لذا ممکن است گفته شود امر به شیء بالإلتزام دال بر نهی از ضد است.
امر چهارم: ثمره محل بحث
برای بحث از اینکه آیا امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست یا نه ثمراتی ذکر شده که مرحوم آخوند یک ثمره مهم را ذکر میکنند.
به عنوان مثال زید وارد مسجد میشود و میبیند مسجد متنجّس شده لذا امر فوری به ازاله نجاست دارد، از طرفی هم امر به نماز دارد، چون ازاله نجاست فوری است و برای نماز وقت دارد، فقها میگوید امر به نماز فعلا ساقط شده است، حال ثمره این است که اگر مکلف ازاله نجاست نکرد و نماز خواند، آیا این نمازش صحیح است یا باطل است؟
کسانی که میگویند امر به شیء مقتضی نهی از ضد است میگویند نماز نهی دارد و نهی در عبادات هم دال بر فساد است لذا نماز این فرد باطل است.
اما کسانی که میگویند امر به شیء را مقتضی نهی از ضد نمیدانند فتوا به صحت نماز این فرد میدهند.
سپس وارد میشوند در پاسخ از اشکالات دو طیف از اصولیان و فقها، که این ثمره را صحیح نمیدانند:
ـ طیف اول علمائی همچون مرحوم شیخ بهائی هستند که معتقدند طبق هر دو قول نماز باطل است.
ـ طیف دوم علمائی مانند مرحوم محقق ثانی، مرحوم کاشف الغطاء، مرحوم میرزای شیرازی و مرحوم نائینی هستند که میگویند طبق هر دو قول نماز صحیح است.
مرحوم آخوند ابتدا کلام طیف اول را نقد میکنند و بحث زیادی ندارد لکن طیف دوم که قائل به صحت نماز طبق هر دو قولاند استدلال به ترتب کرده و بررسی مدعایشان و نقد آن به طول میانجامد.
خلاصه ادعای طیف دوم مبنی بر ترتب آن است که ازاله نجاست از مسجد واجب و أهمّ است لکن اگر عصیان کردی و مهم یعنی نماز را انجام دادی باز هم امر به نماز باقی است و لذا مکلف امر به نماز را امتثال کرده و تکلیف ساقط شده و نمازش صحیح است.
پس ترتب یعنی با عصیان امر أهم، امر به مهم فعلی میشود و امثتال امر به مهم مُجزی و صحیح است. چنانکه در محاورات عقلا نیز چنین چیزی مطرح است که مثلا پدر به پسرش میگوید درس بخوان، اگر نمیخوانی لااقل وسائلات را مرتّب کن. اینجا درس خواندن أهم است اما با عصیان أهم امر به مهم فعلی میشود.
مرحوم آخوند مثل مرحوم شیخ انصاری ترتّب را قبول ندارند و آن را محال میدانند. خلاصه کلام مرحوم آخوند این است که یک امر به ازاله نجاست وجود دارد، مکلف آن را عصیان کرده و نماز میخواند، اینکه مکلف امر ازاله را عصیان کرد سبب سقوط تکلیف به ازاله نمیشود و همچنان امر به ازاله باقی است، اگر امر به صلاة هم فعلی باشد لازمهاش اجتماع ضدّین است که محال میباشد و عقلا ممکن نیست که در آن واحد هم امر به ازاله متوجه مکلف باشد هم امر به نماز.
مرحوم آخوند سپس به سه اشکالی که به کلامشان وارد شده پاسخ میدهند و در عبارت "فقد ظهر أنّه لاوجه..." در صفحه 190، سطر 16 میفرمایند البته اگر کسی بگوید برای صحت نماز نیاز به امر فعلی نداریم بلکه تحقق ملاک و مصلحت نماز کافی است، میتوان گفت نمازی که با ترک ازاله خوانده است ملاک و مصلحت را دارد هر چند امر فعلی ندارد.
مرحوم آخوند بعد از توضیحاتی میفرمایند ازاله نجاست واجب أهمّ و مضیّق است اما نماز:
ـ اگر وقت نماز موسّع است مثلا ده تا پنج دقیقه برای نماز عصر فرصت دارد اما ازاله نجاست از مسجد را ترک میکند، آن پنج دقیقه اول، نماز مزاحم ازاله است لذا در خصوص پنج دقیقه اول امر به نماز فعلی نیست و نماز در آن مأموربه نیست اما آن پنج دقیقه اول همچنان فردی از افراد صلاة است، لذا ملاک و مصلحت مأموربه را دارد لذا عقل میگوید اگر در پنج دقیقه اول ازاله نجاست نکرد و نماز خواند، امر به صلاة امتثال شده و نمازی که به قصد امتثال امر خوانده صحیح خواهد بود.
ـ اگر وقت نماز مضیّق است، امر به نماز وجود ندارد لذا نمیتواند به قصد امر نماز بخواند.
در هر صورت ترتّب از نظر مرحوم آخوند محال است.
ثمّ لایخفی أنّه بناءً ...، ص191، سطر 17 میفرمایند اگر فرض کنیم ترتّب محال نباشد نیاز به دلیل بر وقوع ترتب نداریم و صرفا دلیل بر امکان ترتب کافی است اما گفتیم که ترتّب محال است زیرا اجتماع ضدّین است پس وقتی امر أزل النجاسة عن المسجد متوجه مکلف است عقلا محال است که امر أقیموا الصلاة هم متوجه مکلف باشد.
فصل: لایجوز أمر الآمر ...، ص192
فصل ششم: أمر الآمر مع علمه بانتفاء شرطه
ششمین فصل از فصول سیزدهگانه مقصد اوامر پاسخ به این سؤال است که آیا وقتی آمر و امر کننده میداند شرط لازم برای امتثال تکلیف توسط مکلف وجود ندارد، باز هم میتواند امر کند یا خیر؟
مرحوم آخوند میفرمایند دو تفسیر برای عنوان بحث میتوان ارائه دارد که طبق اولی محال و طبق دومی مجاز است:
تفسیر اول: امر مولا با علم به انتفاء شرط، محال است.
وقتی یکی از أجزاء علت تامه که شرط باشد وجود ندارد طبیعتا تحقق معلول، امری محال است.
تفسیر دوم: امر انشائی با علم به انتفاء شرط فعلیّت، مجاز است.
عقلا اشکالی ندارد که مولا امر انشائی کند با اینکه میداند شرط فعلیّت محقق نیست یعنی این امر به مرحله فعلیّت و تحقق نمیرسد.
بهترین شاهد بر این مدعا هم اوامر امتحانیه است که مولا با اینکه میداند مأموربه محقق نمیشود و اصلا تحقق مأموربه به را از عبد نمیخواهد باز هم صحیح است که امر کند. مثل امر خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام در ذبح حضرت اسماعیل علی نبیّنا و آله و علیه السلام.
فصل: الحق أنّ الأوامر ...، ص193
فصل هفتم: امر و نهی به طبیعت تعلق میگیرد
مرحوم آخوند که قائل به أصالة الوجود هستند میفرمایند مطلوب مولا در اوامر و نواهی، طبیعت است نه خصوصیات فردیه و نه ماهیّت من حیث هی.
وقتی مولا امر میکند و ایجاد یک فعل را از ما طلب میکند یا زمانی که نهی میکند و ترک یک فعل را طلب میکند طبیعت عمل برایش مهم است مثلا میفرماید أقیموا الصلاة، اینجا امر به طبیعت نماز است و اهمیت ندارد که ضمن کدام فرد محقق شود در خانه بخواند یا محل کار یا خیابان. یا در "لاتغتب بعضکم بعضا" مطلوب مولا ترک غیبت است و خصوصیات فردیه که غیبت زید است یا عمرو تفاوتی ندارد. دلیل بر این مدعا هم وجدان است.
فصل: تعلق الأوامر و النواهی ...، ص193
فصل هشتم: با نسخ وجوب، جواز هم از بین میرود
اگر یک حکم وجوب نسخ شد، آیا جواز عمل باقی میماند یا دیگر جایز هم نمیباشد؟
مثل اینکه ابتدا امر به نماز به سمت بیت المقدس بفرماید سپس آن وجوب نسخ شود و بفرماید: " فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ".
ابتدا توجه به این نکته لازم است که جواز بمعنی الاخص یعنی اباحه و جواز بمعنی الأعم یعنی جوازی که شامل اباحه، استحباب، کراهت و وجوب میشود.
مرحوم آخوند میفرمایند وقتی یک دلیل وجوب نسخ شد نه دلیل ناسخ نه دلیل منسوخ نه به دلالت مطابقی نه تضمنی نه التزامی دلالت ندارند بر بقاء جواز، زیرا انتساب جواز یک عمل به شارع نیاز به دلیل و مجوز شرعی دارد وقتی نماز به سمت بیت المقدس نسخ شده دلیلی نداریم که بگوییم همچنان نماز خواندن به سمت بیت المقدس مجاز است.
استصحاب جواز سابق هم جاری نیست زیرا این استصحاب کلی قسم ثالث است و این استصحاب باطل است. تطبیق استصحاب کلی قسم ثالث به این بیان است که یقین داریم سابقا نماز به سمت بیت المقدمه هم جایز بود هم واجب، پس کلی جواز وجود داشت، وجوب از بین رفت شک داریم آیا فرد دیگری آمد که این جواز در قالب آن فرد ادامه یابد، یا نه؟ این استصحاب کلی قسم سوم است که در جای خودش ثابت شده باطل است.
پس با نسخ وجوب، جواز هم از بین میرود مگر اینکه در یک مورد خاص، دلیل و نص خاص ارائه شود.
فصلٌ: الواجب التخییری ...، ص196
فصل نهم: تخییر وجوبی بین اقل و اکثر ممکن است
مرحوم آخوند میفرمایند تخییر شرعی بر دو قسم است:
قسم اول موردی است که در ظاهر تخییر شرعی است اما در واقع منشأ تخییر حکم عقل است یعنی تخییر عقلی است. شارع غرضی دارد بکه به قدر جامع تعلق گرفته و اطراف تخییر هم افراد همان قدر جامع هستند. شارع در شب قدر ما را مخیّر کرده بین اقامه نماز مستحبی، قرآن خواندن و دعا کردن. این سه عمل در ظاهر مباین و متفاوت هستند لکن یک قدر جامع دارند تحت عنوان إحیاء شب قدر، پس هر سه عمل در این غرض و قدر جامع مشترکاند. لذا عقل میگوید مخیّر هستی.
قسم دوم موردی است که قدر جامع بین اطراف تخییر وجود ندارد مثل کفاره افطار عمدی که مخیر بین صوم ستین و اطعام ستین مسکین و عتق رقبه است. عقل ارتباطی بین اینها درک نمیکند اما شارع فرموده یکی را انتخاب کن.
مرحوم آخوند با این تقسیم و تحقیقی که ارائه میدهند تعاریفی که برای واجب تخییری مطرح شده را قابل نقد میدانند.
نکته دیگری که مطرح میکنند این است که آیا تخییر بین اقل و اکثر ممکن است یا خیر؟ مثل تخییر بین یک تسبیح در رکعت سوم و چهارم نماز یا سه تسبیح.
مرحوم صاحب قوانین فرمودهاند تخییر واجب بین اقل و اکثر محال است زیرا اگر اقل (یک تسبیح) واجب باشد با قرائت اولین تسبیح، واجب اتیان شده و دیگر امتثال وجوبی اکثر معنا ندارد پس نهایتا باید بگوییم اقل واجب و اکثر مستحب است.
مرحوم آخوند میفرمایند وجوب تخییری بین اقل و اکثر محذوری ندارد زیرا ممکن است مولا دو غرض مستقل داشته باشد یک غرض با قرائت یک تسبیح حاصل شود و غرض دیگر با قرائت سه تسبیح حاصل شود. پس قرائت یک تسبیح مشروط است به اینکه تسبیح دیگری اضافه نکند و قرائت سه تسبیح هم مشروط به این است که کمتر یا بیشتر نباشد، پس دو گزینه متفاوت با دو غرض مختلف است و تخییر وجوبی بین این دو اشکالی ندارد.
در پایان میفرمایند حال که تخییر وجوبی بین اقل و اکثر صحیح است:
ـ اگر بین اطراف تخییر قدر جامع وجود داشت میشود تخییر عقلی.
ـ اگر بین اطراف تخییر قدر جامع نبود میشود تخییر شرعی.
بله اگر نص خاص داشتیم که بگوید امر وجوبی مولا فقط به یک غرض تعلق گرفته آن هم طرف اقل است در این صورت روایات دال بر اکثر را حمل بر استحباب میکنیم.
فصل: فی الوجوب الکفائی، ص200
فصل دهم: وجوب کفائی
میفرمایند وجوب کفایی سه خصوصیت دارد:
یکم: به همه افراد مکلفین تعلق میگیرد. (دفن میّت بر همه مکلفانی که امکان امتثال دارند واجب است)
دوم: اگر همه افراد انجام واجب را ترک کردند یک یک آنها عاصی هستند و عقاب دارند.
سوم: اگر یکی از مکلفان وظیفه را انجام داد از سائرین ساقط میشود.
اگر چند نفر همزمان یک واجب کفائی را امتثال کنند مثل اینکه زید بر جمعی وارد شود و سلام کند و همه آنها با هم جواب دهند، همه ثواب دارند زیرا بر فعل همه آنها امتثال امر شارع صدق میکند.
فصلٌ: الواجب الموقت ...، ص200
فصل یازدهم:
در این فصل به چهار نکته اشاره میکنند:
نکته اول: واجب از حیث زمان بر دو قسم است:
ـ واجب موقّت یعنی واجب زماندار، واجبی که شارع برای انجام آن محدوده زمانی معیّن فرموده است. مثل نماز و روزه.
ـ واجب غیر موقّت واجبی است که شارع برای انجام آن محدوده زمانی معین نفرموده مانند نماز قضا.
نکته دوم: واجب موقّت بر دو قسم است یا مضیّق است یا موسّع.
واجب مضیّق آن است که زمان مورد نیاز برای انجام عمل منطبق است بر محدوده زمانی که شارع معیّن فرموده است مثل روزه که از اذان صبح تا مغرب است.
واجب موسّع آن است که زمان انجام عمل کمتر است محدود زمانی که شارع معیّن فرموده مثل نمازهای یومیه که برای خواندن نماز صبح دو دقیقه وقت لازم است اما شارع حدود یک ساعت و نیم یعنی به اندازه خواندن چهل و پنج نماز دو رکعتی فرصت و زمان داده است.
واجب موسّع یک افراد طولیه دارد یک افراد عرضیه:
ـ افراد طولیه یا تدریجیه همان چهل و پنج نماز دو رکعتی است که گفتیم در وقت نماز صبح میتواند یکی از آنها را انتخاب کرده و اقامه کند.
ـ افراد عرضیه یعنی همان دو رکعت نماز صبح را میتواند در خانه بخواند یا در مسجد یا محل کار یا خیابان.
تخییر بین افراد طولیه و عرضیه یک تخییر عقلی است زیرا امر شارع فقط به طبیعت نماز تعلّق گرفته و عقل است که میگوید هر کدام را امتثال کند مسقط تکلیف است.
نکته سوم: واجب موسّع نه تنها ممکن بلکه در شرع واقع شده
نکته چهارم: هل القضاء تابع للأداء؟
اگر یک واجب موقّت و زماندار در وقت خودش اتیان نشد آیا از همان دلیل میتوان وجوب قضا را استفاده نمود؟
مرحوم آخوند قائل به تفصیل هستند به این بیان که:
اگر زمان واجب با دلیل متصل بیان شده، دلالت بر وجوب قضا ندارد
اگر مثلا مولا فرموده صلّ الصبح بین الطلوعین در این صورت مرحوم آخوند میفرمایند اگر وصف یعنی "بین الطلوعین" مفهوم داشته باشد دلالت میکند خارج وقت وجوب نماز باقی نیست و اگر وصف مفهوم نداشته باشد، این جمله نسبت به بعد از وقت ساکت است.
اگر زمان واجب با دلیل منفصل بیان شده، دو احتمال دارد.
اگر مثلا مولا فرموده: "صلّ الصبح" سپس در یک دلیل منفصل فرموده: "وقت تلک الصلاة بین الطلوعین" دو احتمال دارد:
احتمال اول این است که دلیل "صلّ الصبح" اطلاق دارد و شامل زمان بین الطلوعین و بعد آن میشود، دلیل دوم که زمان را معین میکند دلالت نمیکند نماز صبح منحصرا باید بین الطلوعین باشد، پس مولا دو مطلوب دارد یکی نماز صبح دیگری انجام آن در بین الطلوعین، اگر وقت بین الطلوعین گذشت، مطلوب اول باقی است و همچنان امر به خواندن نماز صبح میکند در هر وقتی که باشد.
احتمال دوم این است که هر دو جزء امر شارع یک مطلوب واحد است و اگر در بین الطلوعین نماز صبح نخواند دیگر امر شارع باقی نمیماند.
مرحوم آخوند میفرمایند اگر قرینهای بر یکی از این دو احتمال داشتیم به همان عمل میکردیم و اگر قرینهای نباشد کلام مجمل خواهد بود و باید به اصول عملیه مراجعه کنیم.
نسبت به اصول عملیه هم مرحوم صاحب قوانین فرمودهاند یقین داریم بین الطلوعین امر به صلاة صبح بوده است شک داریم بعد طلوع آفتاب، وجوب صلاة صبح باقی است یا نه؟ بقاء وجوب صلاة صبح را استصحاب میکنیم.
مرحوم آخوند میفرمایند این استصحاب جاری نیست زیرا موضوع تغییر کرده است. متیقن ما مربوط به زمان بین الطلوعین است و مشکوک مربوط به زمان دیگری است. پس اینجا محل جریان استصحاب نیست بلکه باید برائت جاری کنیم زیرا نسبت به اصل وجوب نماز صبح بعد از طلوع آفتاب شک داریم، أصالة البرائة میگوید ذمه مکلف مشغول به وجوب صبح نیست.
فصلٌ: الأمر بالأمر، ص202
فصل دوزادهم: امر به امر (امر مع الواسطه)
در این فصل به این سؤال پاسخ میدهند که آیا امتثال امر مع الواسطه یا امر به امر واجب است؟
اگر مولای عرفی دسترسی به وکیل خودش ندارد لذا به فرزندش بگوید برو به وکیل من دستور بده ماشین من را بفروشد، اگر قبل از اینکه فرزند امر پدر را ابلاغ کند وکیل متوجه شد، لازم است از دستور اطاعت کند؟
میفرمایند امر مع الواسطه در مقام ثبوت سه فرض دارد:
فرض اول: یقین دارد آن کار مطلوب مولا است. (امتثال واجب است)
اگر در مثال مذکور، وکیل میداند که موکّلش نیاز به پول دارد و چون دسترسی به او نداشته، پسرش را واسطه نموده، اینجا امتثال دستور فروش ماشین بر او اجب است. اکثریت قریب به اتفاق اوامر شرعیه از همین فرض است که خداوند به انبیاء و رسولان خودش امر میکند به مردم بگویید چنین کنند. اوامر انبیاء در حقیقت امر مع الواسطه خدا است.
فرض دوم: یقین دارد امر مولا برای امتحان واسطه بوده (امتثال واجب نیست)
وکیل یقن دارد موکلش نیاز به فروش ماشین ندارد بلکه برای امتحان کردن فرزندش چنین مطلبی گفته، در این فرض امتثال امر موکّل لازم نیست. در اوامر شرعیه چنین امر مع الواسطهای نداریم.
فرض سوم: در صورتی مطلوب مولا است که امرِ واسطه باشد، امتثال لازم نیست
وکیل یقین دارد غرض مولا انجام آن شیء است اما نه به صورت مطلق بلکه در صورتی که فرزندش به وکیل امر کند، اگر در این صورت وکیل خود بخود و بدون امر فرزند موکل متوجه دستور موکل شد امتثال بر او واجب نیست بلکه باید تا صدور دستور از جانب فرزند، صبر کند.
سؤال: اگر از ظاهر امر مولا متوجه نشدیم کدام یک از فروض سهگانه است وظیفه چیست؟
جواب: میفرمایند اگر قرینه بود که به قرینه عمل میکنیم و الا از ظاهر امر مع الواسطه متوجه نمیشویم که مصداق کدام فرض است لذا امتثال هم واجب نیست.[2]
فصل: الأمر بعد الأمر، ص202
فصل سیزدهم: امر بعد امر
سیزدهمین و آخرین فصل از فصول سیزدهگانه مقصد اول و باب اوامر پاسخ به این سؤال است که اگر مولا فرمود "صلّ صلاة الآیات" و عبد امتثال نکرد و مولا دوباره دستور را مطرح کرد، آیا این امر دوم تأکید همان امر قبلی است یا یک امر مستقل است که نیاز به امتثال جداگانه از امر قبلی دارد؟
مرحوم آخوند میفرمایند دو ظهور متنافی داریم:
ـ ماده امر ظهور در تأکید دارد.
ماده امر ظهور دارد که امر دوم تکرار و تأکید است. زیرا اگر امر مستقل و دستور دومی بود میفرمود: "صلّ صلاة الآیات مرةً أخری" لذا وقتی این قید را نیاورده میگوییم تعلق دو طلب مستقل و تأسیسی به یک طبیعت (طبیعت صلاة آیات) ممکن نیست زیرا تحصیل حاصل است.
ـ هیئت امر ظهور در تأسیس و تجدید دارد.
وقتی مولا برای بار دوم فرمود: "صلّ صلاة الآیات" میگوییم صیغه امر ظهور دارد در دستور و وجوب جدید. تأکید خلاف اصل است لذا باید حمل بر تجدید و استقلال شود. مرحوم آخوند میفرمایند:
اگر تکرار امر بدون ذکر علت باشد، تأکید است.
اگر فقط امر تکرار شود بدون ذکر سبب و علّت، متبادر به ذهن، تأکید است. پس دلیل بر این مدعا تبادر است.
اگر علت در هر دو امر تکرار شود، تأکید است.
اگر برای هر دو امر یک علت ذکر شود مثل اینکه بفرماید: "إن مَسستَ میّتاً فاغتسل" و دوباره همین دستور را تکرار کند، باز امر دوم را حمل میکنیم بر تأکید.
اگر دو علت متفاوت ذکر شود، تأسیس است
اگر مولا دو سبب جدید و مستقل برای هر یک از دو امر ذکر کند باید امر دوم را بر تأسیس و مستقل بودن حمل کنیم. مثلا مولا بعد از دستور قبلی بفرماید: "إن صرتَ جنباً فاغتسل" اینجا روشن است که دو دستور مستقل است و هر کدام جداگانه باید امتثال شود.
تا اینجا مرحوم آخوند 13 امر در مقدمه کفایه مطرح فرمودند، 13 فصل هم در مقصد اول (اوامر) مطرح فرمودند، مجموعا 26 امر از امور 92 گانه کتاب کفایه تمام شد.
و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین
و صلّى الله على سیّدنا محمّد و آله الطاهرین
سید روح الله ذاکری
قم المقدسة
خرداد 1403
Almostafa.blog.ir
[1]. نهایة الحکمة، ص148: الفصل الخامس فی بطلان الدور و التسلسل. همچنین مراجعه کنید اسفار مرحوم ملاصدار، ج2، ص144.
[2]. مرحوم امام، مرحوم نائینی و مرحوم خوئی مدعای اخیر مرحوم آخوند را نمیپذیرند و معتقدند اگر قرینه نداشتیم اما آمر مولای حکیم وبد باید امر مع الواسطه را بر فرض اول حمل کنیم. مراجعه کنید به محاضرات فی الأصول، ج4، ص77.