مرحله ششم: القول فی الأرش
جلسه صد و شانزدهم (مجازی، سهشنبه، 99.03.06؛ 3 شوال1441) بسمه تعالی
القول فی ماهیة الأرش، ص390
ابتدای مبحث خیار عیب گفتیم مرحوم شیخ انصاری در این مبحث شش مرحله بحث دارند که عبارت بودند از: مرحله اول طرح بحث، مرحله دوم بیان حکم خیار عیب، مرحله سوم در بیان مفصل مسقطات خیار عیب، مرحله چهارم اختلاف متبایعین و مرحله پنجم ماهیت عیب. در مبحث خیار عیب دو حق مورد بحث بود یکی حق ردّ و دیگری حق أرش، از حق ردّ و ماهیت عیب بحث فرمودند. آخرین مرحله و مطلب در مبحث خیار عیب بحث از ماهیت أرش است.
مرحله ششم: ماهیت أرش
مرحوم شیخ انصاری در این مرحله با بیان شش نکته و دو مسأله به مباحث ششگانه خیار عیب پایان میدهند.
نکته اول: أرش در لغت
مرحوم شیخ انصاری به سه معنای مذکور در کتب لغت برای ماده "أرش" اشاره میکنند:
معنای اول: دیه جراحات.
جوهری در الصحاح و فیّومی در المصباح المنیر در معنای أرش، آوردهاند که: "دیة الجراحات". پس أرش یعنی دیهای که در مقابل ایجاد جراحت در بدن دیگری پرداخت شود. *
معنای دوم: مطلق دیه
فیروزآبادی در القاموس هم در معنای أرش به مطلق دیه اشاره کرده نه خصوص دیه جراحت. پس طبق این معنا به دیه قتل نفس هم أرش گفته میشود. **
معنای سوم: فساد
میفرمایند از همان دو کتاب الصحاح و المصباح معنای سومی هم به دست میآید که فساد باشد، مثل فاسد شدن قسمتی از میوه.
نکته دوم: أرش در اصطلاح فقهاء
میفرمایند در کلام فقهاء أرش به مالی گفته میشود که بدل از ایجاد نقص در مال یا بدن دریافت میشود با دو قید:
قید اول: نقصِ مضمون باشد. پس اگر انسان به مال یا بدن خودش ضرری وارد کند أرش گفته نمیشود چون معنا ندارد فرد ضامن خسارت به مال یا بدن خودش باشد.
قید دوم: در شریعت هم برای آن نقص مقدار معیّنی در نظر گرفته نشده باشد، پس اگر در شریعت مقدار مشخصی به عنوان خسارت معین شده بود دیگر أرش گفته نمیشود بلکه دیه بر آن اطلاق میشود.
کلام مرحوم شهید اول
مرحوم فاضل جواد در مفتاح الکرامه از شهید اول نقل کردهاند که أرش در اصطلاح فقهاء چهار معنا دارد، قبل از تبیین کلام مرحوم شهید، یک مقدمه فقهی اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: اقسام دیه در جنایت بر عبد
در کتاب الدیات اشاره شده که اگر انسان بر عبدِ فرد دیگر جنایتی مرتکب شود، در مقابل آن سه قسم وظیفه قابل تصویر است:
قسم اول: دیه این جنایت مقدَّر شرعی دارد یعنی شارع فرموده اگر دست عبدِ فرد دیگر را قطع کرد باید نصف قیمت عبد را به عنوان دیه به مالک عبد بپردازد.
قسم دوم: دیه این جنایت مقدَّر شرعی ندارد یعنی شارع مقدار خاصی به عنوان دیه مطرح نفرموده که در این صورت، دیه ما به التفاوت قیمت عبد صحیح و معیوب خواهد بود. مثل اینکه باعث شده یک گوش عبد قطع شود.
قسم سوم: در موردی که فرد جانی که جنایتی بر عبدِ فرد دیگر وارد کرده، غاصب هم باشد فرمودهاند باید مقدّر شرعی و ما به التفاوت قیمت صحیح و معیوب این عبد ملاحظه شود و هر کدام بیشتر بود همان را بپردازد. مثلا اگر زید عبد را دزدیده و دست راست او را قطع کرده در این صورت میزان مقدَّر شرعی برای دیه، نصف قیمت عبد است، اما باید در کنار آن ملاحظه شود تفاوت قیمت صحیح و معیوب این عبد چه مقدار است، هر کدام از این دو بیشتر بود همان را به عنوان دیه به مالک عبد بپردازد.
مرحوم شهید اول فرمودهاند أرش در اصطلاح فقهاء در چهار معنا به کار رفته است:
معنای اول: غرامت نقص در ثمن یا مثمن
أرش آن است که در باب بیع در مقابل نقصان ثمن یا مثمن پرداخت میشود.
معنای دوم: دیه غیر مقدَّر شرعی
مبلغی را که به عنوان دیه باید بپردازد و شارع هم در خصوص آن مورد مقدار معیّنی بیان نکرده را أرش گویند.
معنای سوم: دیه مقدَّر شرعی
مقداری را که شارع به عنوان دیه در موارد جنایت در نظر گرفته و پرداخت آن را تکلیف کرده است را أرش میگویند.
معنای چهارم: أکثر الأمرین
در جایی که جانی غاصب هم باشد شارع مقدس فرموده باید هر کدام از مقدّر شرعی یا ما به التفاوت قیمت صحیح و معیب که بیشتر بود همان را بپردازد به این أکثر الأمرین أرش اطلاق شده است.
سؤال: مرحوم شهید اول استعمال لفظ أرش در این چهار معنا را استعمال حقیقی میدانند یا مجازی و اگر حقیقی است به نحو مشترک لفظی است یا معنوی؟
جواب: شهید اول استعمال لفظ در این چهار معنا را مشترک لفظی میدانند.
مرحوم شیخ انصاری در تفسیر این کلام مرحوم شهید میفرمایند کاربرد این چهار معنا به نحو اشتراک معنوی نیست که ارتباط معنایی بین این چهار معنا ملاحظه شده باشد و اینگونه هم نیست که یک معنا حقیقی و سایر معانی مجازی باشد بلکه این چهار معنا مشترک لفظی هستند، یک لفظ "أرش" یک معنای لغوی دارد که مطلق دیه باشد، هر کدام از چهار معنای اصطلاحی این کلمه هم به وضع تعیّنی دلالت بر دیه با یک قید خاص میکنند، پس أرش یعنی مطلق دیه و هر یک از چهار معنا ابتدا از باب معنای مجازی و علاقه اطلاق و تقیید در معنای دیه بکار رفته سپس به وضع تعیّنی تبدیل شده به معنای حقیقی لفظ أرش.
خلاصه اینکه لفظ أرش چهار معنای ححقیقی اصطلاحی دارد که مشترک لفظی هستند.
نظریه مرحوم شیخ انصاری در معنای اصطلاحی أرش
مرحوم شیخ انصاری در بیان نظریه خودشان میفرمایند به نظر ما کلمه "أرش" در اصطلاح فقهاء یک معنای کلی انتزاع شده از معنای لغوی و اصطلاحی است که ابتدای نکته دوم اشاره کردیم لذا میگوییم أرش به مالی گفته میشود که بدل از ایجاد نقص در مال یا بدن دریافت میشود و شامل دو مورد نمیشود:
الف: جایی که مقدار آن در شریعت معین شده باشد و مقدَّر شرعی باشد که به آن دیه گفته میشود نه أرش.
ب: جایی که فرد ضمانتی نداشته باشد مانند اینکه ایجاد نقص در بدن یا مال خودش باشد.
نکته سوم خواهد آمد إن شاء الله.
تحقیق:
* الصحاح، ج3، ص995، (چاپ دار العلم للملایین، بیروت)، ماده أرش: الأَرْشُ: دِیَةُ الجِراحاتِ. و أَرَّشْتُ بین القوم تَأْرِیشاً: أفسدْتُ.
عبارت المصباح المنیر، ج2، ص12 (منشورات الرضی، قم)، ماده أرش: أرْشُ: الجِراحَةِ دیتُها و الجمعُ (أُرُوشٍ) مثلُ فَلْس و فُلُوس و أَصْلُه الفسادُ یقال (أَرَّشْتُ) بین القومِ (تأْرِیشاً) إِذا أَفْسَدْت ثُمّ اسْتُعْمِل فى نُقْصَانِ الأَعْیَانِ لأنهُ فَسَادٌ فیها و یقالُ أصلُه هَرَّش.
** عبارت قاموس المحیط، ج2، ص405 (چاپ دار الکتب العلمیه، بیروت)، ماده أرش: الأرْشُ: الدِّیَةُ، و الخَدْشُ، و طَلَبُ الأرْشِ، و الرِّشْوَةُ، و ما نَقَصَ العَیْبُ من الثَّوْبِ، لأنَّهُ سَبَبٌ للأَرْشِ، و الخُصُومَةُ. بینهما أرْشٌ، أی: اخْتِلافٌ و خُصومةٌ، و ما یُدْفَعُ بینَ السَّلامَةِ و العَیْبِ فی السِّلْعَةِ، و الإِغراءُ، و الإِعْطاءُ، و الخَلْقُ، ما أدْرِی أیّ الأرْشِ هو.
مراجعه کنید به معجم مقاییس اللغة، ج1، ص79 و ملاحظه کنید ابن فارس که در صدد ریشه یابی معنای لغات است در ماده أرش چه میگوید و آن را یادداشت کرده و مقایسه نمایید.
ـ این نکته هم که بارها تکرار شده را غافل نشوید که این گونه نقل لغات و بررسی آنها و نتیجه گیری از آنها برای استفاده در إفتاء و استدلالات فقهی در کلام مرحوم شیخ انصاری را فیش برداری کنید که در پایان مباحث مکاسب بتوانید نسبت به کلیت اینگونه تحقیقات در تمام مکاسب دیدگاه لغوی مرحوم شیخ در حجیت قول لغوی، میزان اعتبار اقوال لغویان و کتب آنها و کیفیت استناد به آنها را در قالب یک مقاله مختصر یا یک پژوهش قابل ارائه برای طلبههای تازه وارد شده به مکاسب ارائه دهید.
جلسه صد و هفدهم (مجازی، چهارشنبه، 99.03.07) بسمه تعالی
ثم إنّ ضمان النقص ... ص392، س12
نکته سوم: کیفیت محاسبه أرش
سومین نکته از نکات ششگانه مبحث حقیقت أرش بحث از کیفیت تعلق أرش است.
قبل از تبیین کلام مرحوم شیخ انصاری به یک مقدمه فقهی اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: اقسام ضمان
در مواردی از فقه که مسأله ضمان مطرح میشود، ضمان را بر دو قسم میدانند ضمان بالید و ضمان المعاوضه:
قسم یکم: ضمان بالید
ضمان بالید یا ضمان قیمت واقعی زمانی است که انسان مال فرد دیگر را تلف نموده و موظف است قیمت واقعی آن را بپردازد که به آن ضمان قیمت واقعی یا ضمان بالید گفته میشود. این قسم ضمان در مواردی مطرح است از جمله:
مورد یکم: باب غصب. اگر فرد چیزی را دزدیده باشد و آن شیء تلف شود، غاصب ضامن قیمت واقعی است.
مورد دوم: مقبوض بالسوم. اگر فرد میخواهد مثلا یک گوشی تلفن همراه بخرد، فروشنده گوشی را به دست مشتری میدهد که امتحان کند اما از دست مشتری میافتد و میشکند، اینجا هم فرد ضامن قیمت واقعی است.
مورد سوم: در عقد باطل. فرد در یک عقد باطل یا بیع ربوی چیزی را خریده است، و این شیء نزد او تلف میشود، این فرد هم ضامن قیمت واقعی شیء است.
قسم دوم: ضمان بالمعاوضه
ضمان بالمعاوضه جایی است که یک معاوضه و معامله صحیحی انجام شده لکن قبل از تحویل کالا به مشتری، کالا دست بایع تلف میشود اینجا میفرمایند بایع ضامن قیمت واقعی نیست بلکه ضامن بازگرداندن ثمنی است که دریافت کرده است. مثال: بایع یک دوره اصول کافی را فروخته به صد و بیست هزار تومان و ثمن را دریافت کرده، قبل از تحویل دادن، کتاب تلف شد، در این صورت فقهاء میفرمایند این فرد ضامن همان قیمتی است که در معاوضه مطرح شده بود یعنی باید همان صد و بیست هزار تومان را بپردازد، قیمت واقعی کتاب بیشتر باشد یا کمتر.
در نکته اول و دوم مرحوم شیخ انصاری فرمودند أرش یعنی اینکه فرد ضامن جبران نقص و خسارت است. اینجا یک سؤال مطرح میشود:
سؤال: أرش یعنی ضمانت جبران نقص بر اساس محاسبه قیمت واقعی کالا یا قیمت مطرح شده در معاوضه؟
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند کیفیت محاسبه أرش و ضمان در نقص وارد شده بر جزئی از مبیع تابع کیفیت محاسبه ضمان در اصل مبیع است. به این معنا که ضمانت مورد بحث به دو صورت است:
صورت یکم: ضمان الید و قیمت واقعی
اگر ضمانت در اصل کالا به نحو ضمان بالید یا همان ضمان به قیمت واقعی باشد، کیفیت محاسبه أرش هم بر همین اساس خواهد بود یعنی ما به التفاوت بین قیمت کالای صحیح و معیوب را باید بپردازد. به سه مثال اشاره میکنند:
مثال اول: مغصوب. اگر ماشینی را دزدیده و دست غاصب جلوبندی ماشین آسیب دید، او ضامن پرداخت أرش با ملاحظه قیمت واقعی است یعنی علاوه بر اینکه اصل ماشین را باید بازگرداند همچنین باید ما به التفاوت قیمت واقعی صحیح و معیوب را باید بپردازد.
مثال دوم: مُستام. اگر وسیلهای را برای خریدن برداشت و امتحان کرد اما افتاد و آسیب دید ضامن أرش بر اساس قیمت واقعی است.
مثال سوم: همچنین در جایی که مبیع و کالا به عقد باطل معاوضه شده باشد.
صورت دوم: ضمان بالمعاوضه.
زید و عمرو در یک معامله صحیح شرعی یک دوره اصول کافی شش جلدی را به صد و بیست هزار تومان معامله کردهاند، بعد از معامله زید متوجه شد دو جلد از آن معیوب و غیر قابل استفاده است، در این صورت فروشنده ضامن پرداخت أرش است لکن بر اساس ملاحظه قیمت مطرح شده در معاوضه، یعنی صد و بیست هزار تومان را تقسیم بر شش جلد میکنند میشود هر جلدی بیست هزار تومان، لذا فروشنده باید چهل هزار تومان به مشتری برگرداند. دیگر اهمیت ندارد که قیمت واقعی این کتاب بیشتر است یا کمتر.
سؤال: چرا در این صورت دوم هم أرش را بر اساس قیمت واقعی محاسبه نکنیم؟
جواب: میفرمایند به این جهت که یک قانون عقلائی داریم که میگوید الجزءُ تابعٌ للکل. یعنی در صورت دوم اگر کل مبیع هم تلف میشد و بایع نمیتوانست به مشتری مبیع را تحویل دهد، بایع ضامن قیمت مطرح شده در معاوضه بود نه قیمت واقعی، پس وقتی که نسبت به کل مبیع ضمان بالمعاوضه مطرح است نه ضمان قیمت واقعی پس نسبت به نقص در أجزاء این مبیع هم ضمان بالمعاوضه مطرح است نه ضمان قیمت واقعی.
شاهد این کلام ما تعریف أرش در کلام جمعی از فقهاء است که أرش را در جایی که مثمن معیوب است چنین تعریف میکنند که أرش جزئی از ثمن است که نسبت آن جزء به ثمن مانند نسبت مابه التفاوت بین صحیح و معیب با مثمن صحیح است. پس این فقهاء هم در مورد مذکور کاری به قیمت واقعی ندارند بلکه میفرمایند أرش جزئی از همان ثمن مطرح شده در معاوضه است.
نعم ظاهر کلام جماعة ... ص393، س5
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ظاهر عبارات جمعی از فقهاء و بعضی از روایات چنین است که در صورت دوم هم باید أرش را بر اساس قیمت واقعی محاسبه نمود. یعنی اگر در یک معاوضه صحیح، مبیع دچار نقص بود باید أرش را بر اساس قیمت واقعی آن در بازار محاسبه کنند نه به شیوهای که در صورت دوم توضیح داده شد.
البته در خود عبارات فقهاء و روایات قرینهای است که دلالت دارد بر همان مدعای ما (محاسبه بر اساس قیمت مطرح شده در معامله) در روایات آمده که بایع باید در مقابل مقدار نقص، به مشتری ردّ کند، یعنی از همان ثمنی که در معامله مطرح شده و بر اساس همان مقداری را ردّ کند.
علاوه بر اینکه نمیتوان کلمات فقهاء و عبارات روایات را حمل بر قیمت واقعی نمود زیرا لازم میآید در بعضی موارد جمع بین ثمن و مثمن نزد یک طرف معامله و این هم خلاف قانون عقلائی و هدف عقلاء از معاملات است.
مثال: اگر یک دوره اصول کافی (یا مثال کتاب که جاریه است) را بخرد به دو دینار با اینکه هر دو میدانند قیمت واقعی آن 102 دینار است، کافّه خیارات را هم اسقاط کرده باشند، بعد از معامله مشتری متوجه شود کتاب (یا جاریه) معیوب است و قیمت واقعی همین معیوب هم 100 دینار است، اگر بخواهیم أرش را بر اساس قیمت واقعی محاسبه کنیم بایع باید 100 دینار به مشتری بپردازد، و لازم میآید هم کتاب (یا جاریه) که مثمن است نزد مشتری باشد هم ثمن که دو دینار بوده، و این جمع بین ثمن و مثمن است و بارها گفتهایم جمع بین ثمن و مثمن یا عوض و معوض بر خلاف هدف عقلائی از معاملات است لذا جایز و صحیح نیست. بنابراین در مثال مذکور میگوییم مشتری میتواند بخشی از دو دینار را به عنوان أرش دریافت کند.
اما اینکه چرا ظاهر بعضی از کلمات فقهاء و عبارات بعض روایات دلالت میکند بر محاسبه أرش بر اساس قیمت واقعی به این جهت است که متعارف در بازار و معاملات عقلا این است که ثمن و مثمن یا عوض و معوض را از نظر ارزشگذاری مادی برابر با یکدیگر به حساب میآورند، لذا اگر گفته شود که مثلا بایع باید یک سوم قیمت را بازگرداند متبادر به ذهن این است که همان قیمت مطرح شده در
ثمن را میگویند که معمولا برابر است با قیمت عادله بازار.
مخصوصا غیر از روایاتی که تصریح دارند باید از ثمن مطرح شده در معامله أرش را محاسبه کند، سایر روایات هم تعبیر ردّ در آنها آمده است و این تعبیر دلالت میکند که قسمتی از همان ثمن مطرح شده در معامله باید بازگردانده شود و اگر بنا باشد جمع بین ثمن و مثمن بشود که دیگر ردّ أرش نخواهد بود بلکه ردّ کل ثمن میشود و این (جمع بین ثمن و مثمن) هم باطل است.
جلسه صد و هجدهم (مجازی، شنبه، 99.03.10) بسمه تعالی
و قد توهّم بعض ... ص394، س1
کلام در ماهیت أرش بود. مرحوم شیخ انصاری بعد از تبیین معنای لغوی و اصطلاحی أرش وارد نکته سوم شدند که بررسی کیفیت محاسبه أرش باشد. مرحوم شیخ انصاری قائل به تفصیل شدند و فرمودند ضمان در نقص وارد شده بر جزئی از مبیع (أرش) تابع کیفیت محاسبه ضمان در اصل مبیع است لذا اگر ضمان در اصل مبیع ضمان به قیمت واقعی (ضمان بالید) باشد کیفیت محاسبه أرش هم بر اساس قیمت واقعی خواهد بود و اگر ضمان در اصل مبیع ضمان بالمعاوضه باشد، کیفیت محاسبه أرش هم بر اساس ما به التفاوت قیمت مطرح شده در معامله خواهد بود.
مرحوم شیخ انصاری ذیل این مطلب و مدعایشان از یک توهم و دو اشکال هم جواب میدهند:
توهم تفصیل بین ثمن و مثمن
توهّم شده که برای محاسبه أرش باید بین ثمن و مثمن تفصیل قائل شد، به این بیان که:
ـ اگر عیب در ثمن باشد محاسبه أرش باید بر اساس قیمت واقعی باشد.
ـ اگر عیب در مثمن باشد محاسبه أرش باید بر اساس قیمت مطرح شده در معامله باشد.
نقد توهم:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند چنین تفصیلی به جهت عدم دقت در مطلب مطرح شده است و الا در محاسبه أرش تفاوتی بین ثمن و مثمن نیست.
توضیح مطلب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند معیار در کیفیت محاسبه أرش همان تفصیلی است که اشاره کردیم و البته وجه اشتباه در توهّم مذکور این است که ثمن غالبا پول رایج هر کشور است که مقدار ارزش واقعی آن ثابت و معین است و ارتباطی به معاملات ندارد. مثلا اگر یک کتاب را خرید به پنجاه هزار تومان و یک اسکناس پنجاههزار تومانی پرداخت کرد، اگر این اسکناس معیوب باشد (مثلا یک پنجم اسکناس پاره شده و ناقص است) کاری به قیمت مطرح شده در معامله ندارند بلکه ارزش واقعی پنجاههزار تومان ملاک است که بایع بر اساس قوانین کشور میتواند بگوید مثلا این اسکناس ناقص، در واقع چهل هزار تومان ارزش دارد (یعنی اگر برای تعویض آن به بانک مراجعه شود بانک فقط چهل هزار توامن در برابر آن پرداخت میکند) لذا این مسأله باعث توهم شده که در ثمن باید قیمت واقعی بازار ملاحظه شود و در مثمن قیمت مطرح شده در معامله باید ملاحظه شود، در حالی که اگر تصویر کنیم ثمن نه پول نقد بلکه کالا باشد دیگر این توهم جایی ندارد زیرا همان اشکال جمع بین عوض و معوّض که جلسه قبل توضیح دادیم پیش میآید.
مثال: مشتری عبد (یا کتاب مکاسب) را خریده که مثلا صد هزار تومان ارزش دارد و در مقابل آن نه پول بلکه یک جاریه (یا یک دوره اصول کافی) که مثلا دویست هزار تومان ارزش دارد به عنوان ثمن داده است و جاریه (یا اصول کافیِ) معیوب هم قیمتش دو برابر عبد (یا مکاسب) است در این صورت اگر بایع اعتراض کند که ثمن (یعنی جاریه یا اصول کافی) معیوب است و باید مشتری أرش پرداخت کند، لازم میآید بایع هم جاریه (اصول کافی) را گرفته باشد هم أرشِ عیبِ آن را که میشود صد هزار تومان. پس هم ثمن (جاریه) نزد بایع است هم قیمت مثمن (صد هزار تومان).
پس روشن شد که در مثال مذکور اگر معیار محاسبه أرش و تفاوت بین صحیح و معیوب، قیمت واقعی بازار باشد مشتری علاوه بر اینکه یک ثمن ارزشمندتر از مثمن داده، باید تفاوت قیمت صحیح و معیوبِ اصول کافی که صد هزار تومان است را هم بپردازد، پس گویا بایع هم اصول کافی (ثمن) را گرفته هم قیمت مثمن (مکاسب) را و این جمع بین عوض و معوض است که جلسه قبل بطلانش گذشت.
اما اگر ملاک چه در ثمن چه در مثمن قیمت مطرح شده در معامله باشد که در صورت دوم جلسه قبل توضیح داده شد چنین اشکالی پیش نمیآید.
مرحوم شیخ انصاری بعد از نقد توهم مذکور وارد جواب از دو اشکال به تفصیلشان در کیفیت محاسبه أرش میشوند.
بیان دو اشکال:
مستشکل دو اشکال به تفصیل مورد ادعای مرحوم شیخ انصاری وارد میکند که مرحوم شیخ پاسخ میدهند.
قبل از بیان اشکال، یک مقدمه فقهی بیان میکنیم:
مقدمه فقهی: فسخ بیع نسبت به جزء مفقود مبیع
در مواردی که مبیع دو شیء مستقلِ ضمیمه شده به یکدیگر باشد مثل اینکه یک دوره مکاسب و یک دوره رسائل را در یک معامله به 250 هزار تومان بخرد، در واقع چنین است که مکاسب را به 150 و رسائل را به 100 هزار تومان خریده است. حال اگر بایع زمان تحویل کتاب متوجه شود که اصلا کتاب رسائل ندارد، مشتری خیار تبعّض صفقه دارد، و همچنین بیع نسبت به رسائل که تحویل داده نشده خود بخود فسخ میشود لذا بایع باید 100 هزار تومان را به مشتری برگرداند.
مستشکل میگوید در فقه دو نوع ضمان داریم: یکی ضمان بالقیمة (ضمان بالید یا همان ضمان قیمت واقعی) و دیگری ضمان بالمعاوضه، (این دو قسم در جلسه قبل هم گذشت) شمای شیخ انصاری میفرمایید در معاملهای که مشتری کالای معیوب دریافت کرده محاسبه أرش و ضمان، باید نسبت به قیمت مطرح شده در معامله (ضمان بالمعاوضه) باشد نه قیمت واقعی، این کلام شما دو لازمه باطل و دو تالی فاسد یا دو اشکال دارد:
اشکال اول (یا لازمه باطل اول): باید بگویید بیع نسبت به مقدار أرش باطل است در حالی که أحدی از فقهاء چنین نمیگوید.
توضیح مطلب: مستشکل میگوید طبق مطلبی که در مقدمه اشاره شد اگر بایع یک جزء از مبیع را به مشتری تحویل نداد، بیع نسبت به خصوص آن جزء، باطل و فسخ شده است، در ما نحن فیه بایع کالایی را به مشتری داده که جزء صحت در آن وجود ندارد (کالا معیوب است) لذا بیع نسبت به جزء صحت خود بخود فسخ میشود و بایع باید قسمتی از ثمن را بازگرداند، در حالی که أحدی از فقهاء قائل نیست که بیع نسبت به مقدار أرش فسخ میشود بلکه فقهاء میگویند بیع کاملا صحیح است و فقط بایع باید أرش بپردازد.
به عبارت دیگر: در یک معامله که مشتری صد هزار تومان داده اما کتاب معیوب تحویل گرفته دو طرف یعنی ثمن و مثمن وجود دارد، ثمن کامل است اما مثمن معیوب، جایگاه أرش در این معامله برای تتمیم و تکمیل معیب است یعنی بایع با پرداخت أرش میخواهد مثمن را هم تراز ثمن قرار دهد، دریافتی مشتری را هم تراز پرداختی مشتری قرار دهد، نه اینکه بایع چیزی از ثمن کم کند تا ثمن هم تراز با مثمن شود؛ شمای شیخ انصاری میفرمایید در معاملۀ کتاب معیوب، أرش باید بر اساس ما به التفاوت بین صحیح و معیوب با قیمت مطرح شده در معامله محاسبه شود و این ادعای شما با هیچ یک از دو قسم ضمانت سازگار نیست. فقهاء از جمله خود شمای شیخ انصاری میفرمایید ضمانت دو قسم است یا ضمان بالقیمة الواقعیه است یا ضمان بالمعاوضه، شما مدعی هستید ضمانت أرش در معامله کالای معیوب، ضمانت به قیمت واقعیه نیست بلکه ضمانت بالمعاوضه است در حالی که در ضمانت بالمعاوضه، بیع نسبت به جزء معیوب و فاسد، باطل و فسخ شده است اما أحدی از فقهاء نمیگوید بیع نسبت به مقدار أرش فاسد و فسخ شده است.
اشکال دوم (یا لازمه باطل دوم): دومین لازمه باطل این است که اگر أرش را ما به التفاوت از قیمت و ثمن مطرح شده در معامله بدانیم باید فتوا دهید که بایع لزوما أرش را از عین ثمن پرداخت کند و برگرداند در حالی که جمعی از فقها از جمله خود شمای شیخ انصاری میفرمایید أرش غرامت است نه ردّ عین ثمن.
جواب از اشکال اول:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مستشکل در اشکال اول میخواهد ثابت کند اگر وصف صحت، جزئی از مبیع و مثمن باشد لازم میآید که بیع نسبت به آن جزء، باطل و منفسخ باشد در حالی که أحدی قائل به بطلان بیع نسبت به مقدار أرش نیست، این را ما هم قبول داریم. اصلا وصف صحت یک جزء برای مثمن به شمار نمیآید که در مقابل فقدان آن، جزئی از ثمن برگردانده شود زیرا صحت یک امر معنوی است مثل سایر اوصاف. (چنانکه مثلا احداث بلوار در مقابل مغازه زید سبب بالا رفتن قیمت مغازه میشود یا متروکه شدن یک خیابان سبب پایین آمدن قیمت مغازه میشود، اینها امور معنوی است و ارتباطی به أجزاء مبیع ندارد) ما هم معتقدیم هیچ جزئی از ثمن در مقابل وصف صحت و وصف کمال نیست لذا در مباحث قبل از جمله در جلسه نود و دوم (اولین مسقط از مسقطات حق أرش) اشاره کردیم که نه وصف کمال نه وصف صحت در مقابلشان چیزی از ثمن قرار نمیگیرد و اگر چیزی از ثمن در مقابل وصف صحت باشد در معامله دو همجنس منجر به ربا میشود. اگر 10 کیلو خرمای معیوب را با 3 کیلو خرمای سالم معامله کنند بیع ربوی خواهد بود و نباید وصف صحت یا کمال را در معامله دو همجنس دخالت دهند.
اما این نکته قابل انکار نیست و نصّ و اجماع هم همین را میگوید که خصوص وصف صحت اگر در معامله یک کالا وجود نداشت ضمان میآورد زیرا اصل بناء عقلا در معاملات بر صحیح بودن کالا است. لذا بایع به صورت ارتکازی و پیش فرض در معاملات تعهد نموده کالای سالم به مشتری تحویل دهد، حال اگر کالا معیوب بود بایع بر خلاف تعهدش رفتار کرده لذا ضامن است که مقداری از ثمن را به مشتری برگرداند تا ارزش ثمن و مثمن بر اساس آنچه در معاملهشان مطرح و تعهد کردهاند برابر باشد.
جواب از اشکال دوم:
مرحوم شیخ انصاری برای پاسخ به اشکال دوم یک نکته مستقل را تدارک میبینند که نکته چهارم خواهد بود و جلسه بعد وارد میشویم إن شاء الله.
جلسه صد و نوزدهم (مجازی، یکشنبه، 99.03.11) بسمه تعالی
نعم یبقی الکلام فی ...، ص395، س15
نکته چهارم: لازم نیست پرداخت أرش از عین ثمن
چهارمین نکته در مبحث أرش پاسخ به این سؤال است که:
سؤال: آیا پرداخت أرش باید از عین ثمن باشد یا بایع میتواند از پول دیگری غیر از ثمن، أرش را پرداخت کند؟
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در مسأله سه قول است:
قول اول: پرداخت أرش از عین ثمن
بعضی از جمله مرحوم علامه در کتاب تذکره تصریح میفرمایند به اینکه أرش و ما به التفاوت، باید از عین ثمن پرداخت شود؛ ظاهر عبارت کسانی که أرش به: "أنّه جزءٌ من الثمن" تعریف میکنند همین قول است که یعنی أرش، جزئی از عین ثمن است.
قول دوم: توقف در مسأله
مرحوم محقق ثانی در جامع المقاصد مردّد و متوقف هستند در مسأله.
قول سوم: عدم لزوم پرداخت از عین ثمن
جمعی از فقهاء از جمله مرحوم شیخ انصاری معتقدند پرداخت أرش لازم نیست از عین ثمن باشد بلکه بایع میتواند أرش را از عین ثمن پرداخت کند یا از پول دیگر. بر این مدعایشان دو دلیل اقامه میکنند:
دلیل اول: جلسه قبل در جواب از اشکال اول، گفتیم که چیزی از ثمن در مقابل وصف صحت قرار نمیگیرد که با فقدان وصف صحت (یعنی معیوب بودن مبیع) لازم باشد همان قسمت از ثمن که در مقابل وصف صحت بوده بازگردانده شود، خیر، بایع تعهد داشته مبیع سالم به مشتری بدهد و مشتری برای سالم بودن کالا پولی بیشتر از قیمت کالای معیوب پرداخت کرده است اما بایع به این تعهدش عمل نکرده، حال باید این ضرر مشتری را جبران کند چه از عین ثمن چه غیر آن، اگر هم شک کنیم که آیا بایع موظف است از عین ثمن، أرش را پرداخت کند میگوییم اصل برائت ذمه بایع است از پرداخت عین ثمن، و اگر شک کنیم آیا مشتری مسلّط بر مطالبه أرش، از عین ثمن هست یا خیر، اصل عدم تسلط مشتری است بر مطالبه از عین ثمن.
نتیجه اینکه آنچه طبق أدله لازم است مراعات شود پایبندی بایع به تعهد سلامت مبیع و جبران ضرر مشتری است.
دلیل دوم: دومین دلیل، اطلاق بعض روایات است که مانند دو روایت حمّاد و عبد الملک میگوید "له أرش العیب" و مقید نفرموده که این أرش حتما از عین ثمن باشد.
اشکال:
مستشکل میگوید شما به اطلاق ظاهری بعض روایات تمسک کردید در حالی که دو طائفه و دو دسته از روایات داریم که بر خلاف مدعای شما دلالت میکنند:
طائفه اول: روایاتی که برای پرداخت أرش از تعبیر "ردّ" استفاده میکنند و امام علیه السلام میفرمایند بایع باید أرش را ردّ کند، روشن است که کلمه ردّ یعنی قسمتی از همان ثمنی را که گرفته پس بدهد، پس أرش باید از عین ثمن باشد.
جواب:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ما یک نوع ثمن داریم که نوعا از نقود و پول رائج کشور است و یک شخص ثمن داریم که عین پولی است که در این بیع پرداخت شده، حال در روایاتی که میفرمایند أرش را ردّ کند مقصود ردّ نوع ثمن است یعنی مقداری پول به مشتری برگرداند نه شخص ثمن که حتما از عین همین ثمن باشد. چنانکه اگر زید پولی از عمرو قرض گرفته و خرج کرده باشد، یک سال بعد و در موعد پرداخت قرض بگوید زید قرض را ردّ کرد به این معنا نیست که عین پول را برگردانده بلکه به این معنا است که مبلغ قرض را که متعهد شده بود، برگرداند.
طائفه دوم: مستشکل میگوید روایاتی مانند روایت ابن سنان داریم که تصریح میکند به اینکه أرش باید از عین ثمن باشد با این تعبیر که "یوضع عنه من ثمنها..." پس طبق این روایات باید فوا دهید که أرش از عین ثمن پرداخت شود.
جواب:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند این روایت در مورد بیع جاریه است و پی بردن به عیوب جاریه نیاز به وارسی دارد و غالبا در معامله جاریه مشتری ابتدا کنیز را تحویل میگرفته و ثمن را در ذمه متعهد میشده و بعد از اطمینان به معیوب و مریض نبودن پول را پرداخت میکرده است حال مشتری کنیز را خریده مثلا به هزار درهم، قبل از پرداخت پول متوجه عیب در جاریه میشود که بایع باید در مقابل این عیب چیزی از ثمن را کم کند حضرت میفرمایند از همان ثمنی که در ذمه مشتری است و باید به بایع بپردازد به اندازه عیب، کم کند و سپس ثمن را به بایع بدهد. پس حدیث دلالت ندارد بر اینکه از عین ثمن باید أرش را پرداخت کرد.
نکته پنجم: أرش باید از پول رائج باشد نه جنس
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در نکته قبل ثابت کردیم لازم نیست أرش حتما از عین ثمن باشد اما باید توجه داشت که ثمن حتما باید از نقدین و پول رائج کشور باشد و نمیتواند وقتی پول از مشتری دریافت کرده، گندم به عنوان أرش پرداخت کند.
دلیلش هم اصل عقلائی و قانون کلی است که ضمان در مضمونات بر اساس نقدین و پول رائج کشور است.
بله در سه حالت میتواند به جای پول، عین یا جنس به مشتری به عنوان أرش پرداخت کند:
حالت یکم: با یکدیگر توافق و تراضی کنند که أرش از جنس پرداخت شود نه پول.
حالت دوم: با یکدیگر توافق و تراضی کنند که روی أرش یک معاوضه دیگر انجام دهند یعنی مشتری نیاز به برنج دارد به بایع بگوید من میپذیرم که به جای مبلغ أرش به من برنج بفروشی.
حالت سوم: اینکه اصل ثمنی که مشتری پرداخت کرده بوده کالا و جنس باشد مثلا برنج که در این صورت بایع میتواند به برای أرش از عین همان جنس به مشتری برگرداند و لازم نیست پول بدهد. (به این حالت در کتاب تصریح نشده)
ذیل نکته پنجم یک مطلبی از مرحوم محقق ثانی نقل میکنند که خواهد آمد.
جلسه صد و بیستم (مجازی، دوشنبه، 99.03.12) بسمه تعالی
و استظهر المحقق الثانی ...، ص397، س9
نقد کلامی از مرحوم محقق ثانی
کلام در نکته پنجم بود که فرمودند أرش باید از پول رائج پرداخت شود نه از اجناس و اعیان خارجی مگر با توافق طرفین.
ذیل نکته پنجم، مرحوم شیخ انصاری به کلامی از مرحوم علامه حلی و شهید اول اشاره میکنند و از اشکال مرحوم محقق ثانی به آنان جواب میدهند.
مرحوم علامه در قواعد الأحکام و مرحوم شهید اول در دروس فرمودهاند نمیتوانیم بگوییم در تمام موارد، أرش باید از نقدین (طلا و نقره) و پول رائج (مثل بعض کشورهای عربی که پول رائجشان درهم و دینار یا نقره و طلا است) باشد بلکه در بعضی از موارد أرش باید از غیر نقدین و از اجناس باشد.
مثال: زید و عمرو صد گرم نقره را با سه گرم طلا معامله کردهاند، شرط مهم بیع صرف (بیع نقدین) این است که باید قبض و اقباض در مجلس عقد محقق شود و الا بیع باطل است. حال اگر زید بعد از گرفتن طلا و خروج از مجلس عقد متوجه شد طلا معیوب و قیمتش کمتر است، (مثلا بایع باید به اندازه نیم گرم طلا أرش بدهد) در این صورت اگر بخواهد أرش را از نقدین بپردازد لازم میآید قسمتی از نقدین بعد از مجلس عقد قبض شده باشد و بیع باطل باشد پس در این صورت عمرو باید أرش را از اجناس مثل زعفران پرداخت کند که هم بیع صحیح باشد هم أرش پرداخت شود.
مرحوم محقق ثانی اشکال کردهاند که وقتی حقوق مالیه باید از پول رائج و نقدین پرداخت شود چرا در این مورد میفرمایند باید از اجناس داده شود نه نقدین؟ *
مرحوم شیخ انصاری در دفاع از مرحوم علامه و شهید اول و در جواب از اشکال مرحوم محقق ثانی میفرمایند:
زمانی لازم است ضمانت را از نقدین و پول رائج پرداخت کنند که سه معیار محقق باشد:
1. مورد ضمانت از اموال باشد یعنی مال فی الذمه باشد.
2. آن مالِ مضمونِ فی الذمه، معین و معلوم باشد.
3. ضمانت مستقر و ثابت در ذمه باشد یعنی حتی اگر صاحب مال هم پیگیری نکند باز هم بر ضامن لازم باشد آن مال را پرداخت کند و ذمه خود را بریء کند.
مثال: اگر زید کتاب عمرو را غصب کرد و دزدید و آن را تلف نمود، در این صورت زید ضامن است که پول آن را بپردازد زیرا کتاب مال بوده و معین بوده و ضمانت زید هم مستقر است یعنی عمرو متوجه دزدی زید بشود یا نشود وظیفه زید است که پول را به عمرو بپردازد.
مرحوم شیخ میفرمایند در ما نحن فیه أرشی را که بایع باید بپردازد مال فی الذمه نیست زیرا اگر مال فی الذمه باشد باعث میشود بیعِ صرف باطل باشد زیرا در بیع صرف باید تمام مال و تمام عوض و معوّض قبل از تفرق قبض و اقباض شود حال اگر بایع قسمتی از مال را بعد از بیع و تفرّق از مجلس عقد بپردازد شرط اصلی بیع نقدین که قبض و اقباض در مجلس است رعایت نشده و بیع باطل است.
لذا میگوییم أرشی که بایع باید بپردازد یک حقی برای مشتری است که مشتری میتواند این حق را مطالبه کند و با دریافت مال حقش را استیفاء کند و به دست آورد، لکن باید به چند نکته توجه داشت:
الف: اگر بایع این حق مشتری را از غیر نقدین مثلا زعفران پرداخت کند و مشتری هم راضی باشد هیچ اشکالی نخواهد داشت، هم بیع صرف صحیح خواهد بود هم ضرر مشتری و عیبِ موجود در طلا جبران شده است.
در اینجا باید دقت داشت این زعفرانی که به عنوان أرش پرداخت میشود خودِ أرش است نه عوض از أرش، زیرا اگر بگوییم أرش، از طلا است و به جای طلا زعفران میدهد همان اشکال عدم قبض و اقباض در مجلس عقد پیش میآید و بیع باطل میشود لذا میگوییم اصل أرش همین زعفران است.
ب: بله بایع میتوان در مقابل مطالبه مشتری امتناع کند، مشتری میگوید أرش که حق من است را از زعفران بپرداز، بایع میتواند از پرداخت آن امتناع کند زیرا آنچه در اصل به ذمه بایع تعلق گرفته و بایع ضامن آن است، نقدین است، بایع باید با پرداخت طلا عیب موجود در طلای فروخته شد را جبران کند و البته پرداخت طلا هم چنان که گفتیم منجر به بطلان بیعشان خواهد شد.
ج: مشتری هم در غیر از بحث بیع صرف میتواند بگوید أرش را فقط از نقدین و پول رائج قبول میکنم و در این صورت بایع هم حق ندارد امتناع کند.
نتیجه این نکات الف تا ج این میشود که در بیع صرف اگر مشتری دریافت أرش را از زعفران مطالبه کرد بایع میتواند امتناع کند اما در غیر بیع صرف اگر مشتری دریافت أرش را فقط از نقدین و پول رائج مطالبه کرد بایع حق ندارد امتناع کند.
و بالجمله فلیس هنا ... ص398، س4
نتیجه جواب از اشکال مرحوم محقق ثانی این میشود که چون در بیع صرف آنچه به عنوان أرش در ذمه بایع است، مال نیست پس پرداخت این ارش از همان نقدین و طلا هم لازم نیست إلا اینکه دو نتیجه از کلیّت مطالب نکته پنجم أعم از اصل نکته پنجم و جواب به محقق ثانی به دست میآید:
ـ (چه در بیع صرف چه غیر آن) اگر بایع بخواهد أرش را از غیر نقدین مثل زعفران پرداخت کند باید با رضایت مشتری باشد.
ـ بخلاف دفع النقدین یعنی (چنانکه ابتدای نکته پنجم گفتیم) اگر در غیر از بیع صرف بایع بخواهد أرش را از نقدین بپردازد هیچ نیازی به رضایت مشتری نیست چون علی القاعده باید پرداخت أرش از نقدین و پول رائج باشد، اما اگر بایع بخواهد از غیر نقدین و غیر پول رائج مثلا با دادن برنج أرش را بپردازد متعیّنا أرش همان برنج نخواهد بود بلکه نیاز به توافق و رضایت مشتری است که آیا راضی هست به جای پول رائج برنج بگیرد یا مشتری اصرار دارد که أرش پول باشد یا مثلا عدس باشد.
نکته پنجم بحثی دربارۀ أرش مستوعب است که خواهد آمد.
تحقیق:
* البته مرحوم محقق ثانی توجه دارند که این مورد استثناء است و جهت خاصی دارد که مرحوم علامه و شهید اول فرمودهاند باید از اجناس باشد نه نقدین، لکن اشکال محقق ثانی این است که غیر از الزام به پرداخت أرش از غیر نقدین راه دیگری هم هست.
عبارت ایشان در جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج4، ص193: و یمکن أن یقال: قد صدق التقابض فی مجموع العوضین المقتضی لصحة الصرف، و اشتراط قبض الأرش قبل التفرق إذا کان من النقدین، أو من جنس السلیم على اختلاف الرأیین، لیس لکونه جزءا من المعاوضة، بل لکونه من توابعها، و من ثم لو أسقط مستحقه لم یلزم فی المعاوضة اختلال، کما لو کان النقدان من جنس واحد. و التحقیق أن یقال: إن کان الأرش داخلا فی المعاوضة اعتبر قبضه فی صحته و صحة مقابله إذا کان من النقدین، و الا لم یجب أصلا ... لم یذکر المصنف حال المعاوضة بعد بطلان البیع فی الأرش، و على ما ذکره یجب أن یثبت للمشتری الخیار، لفوات بعض ما له دخل فی المالیة.
در این عبارت به دو راه کار اشاره شده برای اینکه در بیع صرف هر چند یکی از عوضین معیوب باشد باز هم بتوانیم بگوییم أرش باید از نقدین باشد نه جنس، این دو راهکار را از عبارت مذکور به دست آورید، یادداشت کرده و در گروه مباحثات مکاسب در پیامرسان ایتا که برای همین ایام دروس مجازی تدارک دیده شده بود ارائه دهید.
جلسه صد و بیست و یکم (مجازی، سهشنبه، 99.03.13) بسمه تعالی
ثم إنه قد تبیّن مما ذکرنا ...، ص398، س7
نکته ششم: آیا أرش مستوعب قابل تصویر است؟
ششمین و آخرین نکته از نکات مربوط به بحث أرش این است که آیا قابل تصویر است که أرش برابر با تمام قیمت و تمام ثمن باشد؟
أرشی که تا اینجا از آن صحبت کردیم آن بود که مثلا کتابی را خریده به صد هزار تومان سپس متوجه میشود کتاب معیوب است و بیست هزار تومان أرش دریافت میکند، اما آیا امکان دارد مشتری یک کتابی بخرد سپس متوجه بشود کتاب به نحوی معیوب و پوسیده است که تمام ثمن و تمام قیمت کتاب باید به عنوان أرش به مشتری پرداخت شود، از این مورد به أرش مستوعب تعبیر میشود، آیا أرش مستوعب هم مصداق أرش است و احکام أرش را دارد؟
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند أرش مستوعب قابل تصویر نیست زیرا اگر کتاب آنقدر معیوب و پوسیده بوده که تمام قیمت و ثمن باید برگردانده شود معلوم میشود چنین کتاب و مبیعی اصلا مالیّت نداشته و قابل معامله نبوده، لذا اصل بیع آنان باطل بوده است و به جهت بطلان بیع کل ثمن باید به مشتری بازگردانده شود نه اینکه بیع صحیح باشد و به تبع آن أرشی قابل پرداخت باشد.
بررسی دو مورد برای أرش مستوعب
بله سه مورد برای أرش مستوعب ذکر شده که باید بررسی کنیم:
مورد اول: حدوث تلف قبل از قبض مشتری
فرمودهاند اگر مشتری مبیعی مانند اسب را در بیع صحیح خریداری نمود لکن قبل از قبض حیوان، اسب بر اثر بیماری تلف شد لکن هنوز در ملک مشتری است، لذا باید بگوییم اصل بیع صحیح بوده لکن بایع باید کل مبلغ و ثمن را به عنوان أرش به مشتری بپردازد که همان أرش مستوعب است.
مورد دوم: حدوث تلف در زمان خیار مشتری
گفته شده اگر مشتری مبیعی را مثل اسب در بیع صحیح خریداری نمود و تحویل گرفت لکن در مدت سه روز خیار حیوان این اسب بر اثر بیماری تلف شد لکن هنوز د رملک مشتری است، در این صورت روشن است که تلف المبیع فی زمن الخیار ممن لاخیار له، من له الخیار مشتری است، من علیه الخیار بایع است، تلف این حیوان در زمان خیار مشتری بر عهده بایع است که خیار ندارد، لذا چون بیع صحیح بوده باید بگوییم بایع تمام ثمن را به عنوان أرش به مشتری بپردازد که همان أرش مستوعب است.
پس در این دو مورد تصویر شد که هم مالیت هر چند اندک وجود دارد هم قسمت اعظم مبیع از بین رفته است لذا أرش مستوعب خواهد بود.
لکن عدم إلحاقه باتلف ...، ص398، س14
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اینکه دو مورد مذکور را مصداقی برای أرش مستوعب بدانیم یا نه، مبنائی است:
مبنای اول: هر جا ضمانِ تلف بر عهده بایع باشد یعنی مبیع از ملکیت مشتری خارج شده و خروج از ملکیت به معنای تلف است.
طبق بعض روایات میگوییم در مورد اول که قبل از قبض، مبیع تلف شد و در مورد دوم که در زمان خیار، مبیع تلف شد دیگر از ملک مشتری خارج شده است، اینکه به جهت عیب، مبیع از ملک مشتری خارج شد و گویا به ملک بایع درآمد، به معنای عدم مالیت این مبیع است، وقتی مبیع مالیت ندارد توضیح دادیم که أرش هم بی معنا خواهد بود زیرا اصل بیع باطل است و بیع خود به خود فسخ شده است. ( به عبارت دیگر قائلین به این مبنا میگویید هر جا ملکیّت نبود مالیت هم نیست و وقتی مالیّت نبود دیگر أرش مستوعب معنا ندارد)
مبنای دوم: هر جا ضمانِ تلف بر عهده بایع باشد به معنای خروج مبیع از ملکیت مشتری نیست.
قائلین به این مبنا معتقدند در دو مورد مذکور هر چند بایع ضامنِ جبران خسارت است اما مبیع خود بخود از ملک مشتری خارج نمیشود،
بلکه همانطور که در عیب موجود در مبیع قبل از عقدِ بیع میگوییم فقط ضمانت بر عهده بایع است در دو مورد مذکور هم میگوییم فقط ضمانت بر عهده بایع است اما ملکیت همچنان مربوط به مشتری است. و مشتری با مطالبه أرش، ملکیّت این مبیعِ فاقدِ مالیت را به بایع واگذار میکند.
قائلین به این مبنا میگویند حتی اگر حدوث عیب مذکور موجب شود مبیع از ملک مشتری خارج شود باز هم دلیلی نداریم که مبیع را در حکم تلف و فاقد هر گونه ارزش مالی بدانیم، بلکه مبیع مذکور همچنان حق مشتری است و مشتری است که در مورد آن تصمیم میگیرد (مانند خمری که برای جوشاندن و تبدیل به سرکه خریداری شده، نسبت به چنین خمری ملکیت قابل تصویر نیست اما مالیت و علاوه بر آن حق تصمیمگیری قابل تصویر است) لذا با امکان تصویر مالیّت، میگوییم مشتری مبیع معیوب را به بایع واگذار کند و از بایع أرش بگیرد هر چند أرش مستوعب تمام قیمت و ثمنِ مبیع باشد.
(پس قائلین به این مبنا میگویند ممکن است نسبت به یک شیء ملکیت تصویر نشود اما مالیت تصویر شود و به محض تصویر مالیت أرش مستوعب هم قابل تصویر است و اشکالی به آن وارد نیست.)
نتیجه اینکه طبق مبنای اول أرش مستوعب حتی در دو مورد مذکور قابل تصویر نیست زیرا علاوه بر اینکه مبیع بعد از تلف مالیت ندارد، گویا به ملک مشتری وارد نشده و بیع از ابتدا باطل بوده است، اما طبق مبنای دوم أرش مستوعب در دو مورد مذکور قابل تصویر است زیرا هر چند بایع ضامن خسارت است اما مبیع در بیع صحیح معامله شده و همان مبیع تلف شده نیز همچنان در ملک مشتری است پس بیع صحیح است و در نتیحه أرش معنا پیدا میکند.
مرحوم شیخ انصاری نظری انتخاب نمیفرمایند.
هذا إلا أن العلامة فی القواعد ... ص399، س11
مورد سوم: عبد جانی
مرحوم شیخ ذیل نکته پنجم و بحث از اینکه آیا أرش مستوعب قابل تصویر است یا خیر، به نقل چهار عبارت از مرحوم علامه حلی در کتابهای قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، تذکرة الفقهاء، تحریر الأحکام الشرعیة علی مذهب الإمامیة و نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام میپردازند که مرحوم علامه در صدد تصویر أرش مستوعب در یک مورد دیگر غیر از دو مرود مذکور هستند.
مرحوم علامه حلی أرش مستوعب را تصویر میکنند نسبت به عبدی که جنایت خطأی انجام داده لذا مُجَنّی علیه (کسی که جنایت روی او انجام شده) نسبت به این عبد حقی پیدا کرده که چه بسا تمام قیمت عبد باید به مجنّی علیه به عنوان دیه واگذار شود، لکن مولای این عبد، عبد جانی را به یک مشتریِ بی خبر از جنایت، میفروشد، وقتی مشتری از جنایت عبد آگاه شد میتواند عقد بیع را به جهت چنین عیبی فسخ کند یا اینکه از بایع أرش بگیرد یعنی بگوید تمام قیمت عبد را به عنوان أرش پرداخت کن، زیرا این عبد، جانی است و ممکن است مجنّی علیه پیدا شود و مطالبه دیه و قیمت عبد را داشته باشد و منِ مشتری باید این مبلغ را بپردازم لذا بایع باید کل قیمت عبد را به عنوان أرش به مشتری بپردازد.
مرحوم شیخ انصاری بعد از نقل مفصّل عبارات مرحوم علامه حلی اینگونه به ایشان اشکال میکنند که جنایتی که عبد انجام داده از دو حال خارج نیست:
حالت یکم: اگر جنایتی بوده که دیه آن به اندازه کل قیمت عبد است، در این صورت این عبد هیچ مالیتی برای مشتری ندارد و چنانکه ابتدای جلسه امروز اشاره کردیم وقتی هیچ مالیتی برای مبیع تصویر نشود، عقد بیع باطل است و خود بخود فسخ میشود، دیگر أرش معنا ندارد که بخواهد أرش مستوعب باشد یا نباشد.
حالت دوم: اگر جنایتی که عبد مرتکب شده دیهاش کمتر از قیمت عبد باشد، در این صورت أرش به اندازه کل ثمن نیست لذا أرش مستوعب نخواهد بود زیرا مثلا دو سوم قیمت عبد برای جنایت باید پرداخت شود و همچنان یک سوم قیمت عبد باقی میماند که دیگر أرش مستوعب نیست.
*** از ابتدای نقل کلام مرحوم علامه حلی هر چند کلیّت مطلب توضیح داده شد که ناقص نماند اما عبارت را تطبیق نمیکنیم به جهت اینکه بحث مربوط به احکام عبد است لذا این قسمت جزوه و عبارت این قسمت از کتاب را خودتان مطالعه و تأمل بفرمایید.
مرحوم شیخ بعد از اتمام این شش نکته وارد میشوند در بیان دو مسأله که بعد از آن مبحث خیار عیب و فقه 6 (محدوده امسال تحصیلی) تمام خواهد شد.
فردا 14 خرداد 99 و سالروز رحلت بزرگ مرد جهان معاصر، اسلام، تشیع و این مرز و بوم است که از خداوند متعال علاوه بر درخواست علو درجات برای ایشان درخواست میکنیم که به ما توفیق دهد دین خودمان نسبت به مرحوم امام و شهدا أداء کنیم.
جلسه صد و بیست و دوم (مجازی، شنبه، 99.03.17) بسمه تعالی
مسألة: یعرف الأرش بمعرفة ... ص403
گفتیم در مرحله ششم و آخرین مرحله از مباحث خیار عیب مرحوم شیخ انصاری چند نکته و سپس دو مسأله بیان میکنند. نکات ششگانه تمام شد وارد مسأله اول میشویم.
مسأله اول: کیفیت اطلاع از مبلغ عادله أرش
در این مسأله به چهار نکته اشاره میکنند:
نکته اول: کیفیت محاسبه مبلغ أرش
در مطالب قبل هم اشاره شد که برای به دست آوردن مبلغ أرش دو محاسبه باید انجام شود:
الف: ابتدا بر اساس قیمت واقعی مبیع در بازار، تفاوت قیمت صحیح و معیب آن را به دست میآوریم به عنوان مثال قیمت واقعی کتاب مکاسب در بازار، صحیحش 120 و معیوبش 100 هزار تومان است. رابطه بین تفاوت قیمت که 20 هزار تومان است را با قیمت صحیح به صورت کسر به دست میآوریم، نسبت 20 به 120 نسبت یک ششم است.
ب: کسر به دست آمده را از مبلغ مطرح شده در معامله کم میکنیم میشود مقدار أرش. اگر کتاب در معامله به مبلغ 100 هزار تومان معاوضه شده، از 100 هزار تومان یک ششم را کسر میکنیم میشود مقدار أرش.
نکته دوم: راههای اطلاع از قیمت بازار
اگر متبایعین به قیمت عادله بازار دسترسی داشتند و اطلاع از آن ساده بود، به همان کیفیتی که در نکته اول بیان شد أرش را محاسبه میکنند در غیر این صورت باید به فرد مطلّع مراجعه کنند، این فرد مطلع به چند صورت ممکن است از قیمت بازار خبر دهد:
صورت اول: صرفا مخبِر و نقل کننده است.
فرد مطلح از قیمت عادله بازار، کارشناس و اهل خبره نیست و صرفا خبر میدهد که من اطلاع دارم نظر کارشناس در این زمینه چنین قیمتی است، در این صورت این خبر دادن در حکم شهادت است و تمام شرائط شهادت دادن را باید دارا باشد یعنی دو نفر شهادت دهند و هر دو عادل باشند و شهادتشان عن حسٍّ باشد یعنی بگویند خودم دیدم یا شنیدم که کارشناس چنین قیمتی تعیین کرد.
صورت دوم: اهل خبره و مقوِّم است بر اساس ارزش واقعی.
گاهی فرد میگوید من بر اثر کثرت ممارست و سر و کار داشتن با این مبیع خاص، میتوانم قیمت عادله و ارزش واقعی این مبیع را معیّن کنم اما از قیمتی که مردم در بازار معامله میکنند اطلاعی ندارم. پس این فرد اهل خبره و کارشناسی است که بر اساس حدس خود قیمت واقعی را معین میکند.به نظر مرحوم شیخ انصاری که در نکته سوم اشاره خواهند کرد در این صورت هم عدالت هم تعدد شرط است اما شهادت عن حسّ لازم نیست زیرا این مقوّم در اصل بر اساس حدس نظر میدهد نه حس.
صورت سوم: کیفیت و مصداق را تشخیص میدهد.
در این طریقه قیمت جنس در بازار روشن است مثلا طلای 24 عیار قیمتش چه مقدار است و طلای 21 عیار یا 18 عیار چقدر قیمت دارد یا مثلا میدانند که انگشتر نقره با خاتم فیروزه نیشابور چه قیمت است و با خاتم فیروزه غیر نیشابور چه قیمت، لکن بایع و مشتری نمیدانند این فیروزه یا عقیق از کدام اقسام فیروزه و عقیق است، در این صورت سوم فرد، فقط از راه تشخیص فیروزه اطلاع دارد و میتواند تشخیص دهد این فیروزه یا عقیق از کدام قسم است یا این طلا، طلای 28 عیار است یا 21 عیار، اما به قیمت آن در بازار کاری ندارد لذا اگر هم بگوید قیمت این طلا چنین است نه از این باب که قیمت گذاری کند بلکه فقط تشخیص داده این طلا 18 عیار است اما قیمتش چقدر است این در بازار روشن است که طلای 18 عیار چه قیمتی دارد.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند آن کسی که از او با عنوان مقوِّم در کلام فقهاء یاد میشود همان صورت دوم است که نظر کارشناسی در رابطه با قیمت را بیان میکند نه صورت اول که صرفا إخبار میکند و نه صورت سوم که صرفا تشخیص مصداق میدهد.
لکن الأظهر عدم التفرقه ... ص404، س4
نکته سوم: اعتبار عدلین در صور مذکور
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند به نظر ما نسبت به فرد مطلّع، در هر سه صورت مذکور باید شرائط شهادت دادن رعایت شود مانند عدلین بودن، یعنی در هر سه صورت مذکور با نوعی شهادت دادن مواجهایم که باید شرائط شاهد رعایت شود.
لکن بعضی از فقهاء احتمال دادهاند شرائط شهادت از جمله تعدد و دو نفر بودن فقط در صورت اول لازم المراعاة است چون صِرف خبر و شهادت دادن است لکن در صورت دوم و سوم نیازی به رعایت شرائط شهادت نیست به سه دلیل:
دلیل اول: لزوم عسر و حرج
سختگیری در صورت دوم و سوم منجر به عسر و حرج میشود زیرا معمولا یافتن همزمانِ دو مقوّم و کارشناس در یک مبیع خاص سخت و پر زحمت است.
دلیل دوم: انسداد باب علم (اسنداد صغیر)
مستدل میگوید برای تعیین تکلیف، سه راه بیشتر نداریم:
راه اول: بگوییم در هر صورت علم به قیمت واقعی لازم است. این راه تقریبا ممکن نیست.
راه دوم: بگوییم راه علم و یقین به قیمت واقعی برای ما منسد و مسدود است، اما باید دو نفر باشند و هر کدام قیمت أقل را معین کردند همان را أخذ میکنیم زیرا وقتی هر کدام قیمت متفاوتی اعلام کردند شک داریم آیا بایع موظف است قیمت أکثر را پرداخت کند یا نه، اصل برائت ذمه بایع از اکثر است. اما این راه هم صحیح نیست زیرا معیار قرار دادن قیمت أقلّ بعث ضرر مشتری خواهد بود.
راه سوم: بهترین راه این است که بگوییم ظن حاصل از قول یک عادل هم کافی است و نیاز به دو عادل نیست.
دلیل سوم: عمومات حجیت خبر ثقه
مستدل میگوید أدله حجیت خبر واحد ثقه میگویند در تمام موارد خبر عادل واحد و ثقۀ واحد حجت است، بله فقط دو مورد از تحت این عمومات خارج شده و باید دو نفر عادل باشند، یکی مورد شهادت دادن در موارد اختلاف و دیگری رؤیت هلال ماه، که نص خاص در هر کدام از این دو مورد میگوید باید دو عادل باشند، اما ما نحن فیه تحت همان عمومات باقی میماند و همچنان میگوییم در صورت دوم و سوم نظر یک عادل واحد هم قبول است چنانکه در إفتاء مجتهد همین است، مجتهد هم با بررسی أدله أربعه و ملاحظه اشباه و نظائر یک مسأله فقهی در آیات و روایات و فقه، حدس میزند حکم شرعی یک فرع فقهی چیست و این نظر را برای مقلّدش در قالب یک فتوا بیان میکند پس چنانکه در حجیت قول مجتهد و مرجع تقلید تعدد شرط نیست در صورت دوم و سوم هم که کارشناس، نظر و حدس خودش را نسبت به قیمت بیان میکند تعدد شرط نیست.
ثم لو تعذّر معرفة القیمة ... ص404، س15
نکته چهارم: تعذّر شناخت قیمت
اگر شناخت قیمت و به تبع آن تشخیص قیمت صحیح از معیب ممکن نبود به هر جهتی مثل اینکه مقوِّم و کارشناس نبود یا اینکه کارشناس بود اما نمیتوانست تشخیص دهد و متوقف بود، در این صورت وظیفه چیست؟
میفرمایند سه احتمال برای تعیین تکلیف در ما نحن فیه وجود دارد:
احتمال اول: بگوییم ظن به قیمت کافی است تعیین قطعی توسط کارشناس لازم نیست.
احتمال دوم: بگوییم بین دو قیمتی که مقوِّم و کارشناس مردد است قیمت أقل را أخذ میکنیم.
احتمال سوم: احتمال ضعیف دارد بگوییم بین دو قیمتی که مقوِّم و کارشناس مردد است ما قیمت أکثر را أخذ میکنیم چون در این صورت یقین میکنیم بایع وظیفهاش را انجام داده و بریء الذمه شده است.
مرحوم شیخ انصاری بین سه احتمال مذکور نظری اعلام نمیفرمایند لکن طبق قواعد اصولی باید گفت اینجا از مصادیق دوران امر بین اقل و اکثر استقلالی است لذا نسبت به مبلغ أقل یقین داریم و باید توسط بایع پرداخت شود، نسبت به مبلغ اکثر شک داریم أصالة البرائة میگوید پرداخت اکثر واجب نیست.
مسأله بعد مبحث تعارض مقوّمان است که خواهد آمد.
جلسه صد و بیست و سوم (مجازی، یکشنبه، 99.03.18) بسمه تعالی
مسألة: لو تعارض المقوّمون ... ص405
مسأله دوم: تعارض مقوّمان
آخرین مسأله و مطلبی که در مبحث خیار عیب بیان میفرمایند مربوط به تعارض و اختلاف نظر بین مقوّمان و کارشناسان است.
مرحوم شیخ انصاری در مسأله قبل فرمودند در صورتی که برای تعیین مقدار أرش نیاز به کارشناس باشد، کارشناس باید شرط تعدد و عدالت را دارا باشد یعنی حداقل دو کارشناس یا دو شاهد و مخبِر از نظر اهل خبره باید یک قیمت واحد را مطرح کنند. حال اگر بین این دو کارشناس در قیمتگذاری مبیع صحیح و معیوب و در نتیجه تعیین مبلغ أرش اختلاف شد، تکلیف چیست؟
در این مسأله سه مطلب را بررسی میفرمایند:
مطلب اول: بیان احتمالات و نظریه مختار
میفرمایند در کیفیت تعیین تکلیف در ما نحن فیه حداقل شش احتمال است:
احتمال اول: بگوییم قول کارشناسی مقدم است که مبلغ أقل را به عنوان قیمت بیان کند. زیرا أصل، برائت ذمه بایع است از پرداخت اکثر.
احتمال دوم: بگوییم قول کارشناسی مقدم است که مبلغ اکثر را تعیین نموده زیرا نسبت به مبلغ أقل هر دو کارشناس اتفاق نظر دارند، نسبت به مقدار زیاده، کارشناس اول ساکت است اما کارشناس دوم نظر دارد و مثبِت است و میگوید قیمت اکثر باید معیار باشد؛ و در مباحث قضاء گفته شده که قول بیّنه مثبِت بر قول بیّنه ساکت مقدم است.
احتمال سوم: مسأله از موارد مشکل است و "القرعة لکلّ أمر مشکل" میگوید باید تکلیف با قرعه مشخص شود.
احتمال چهارم: قاضی چارهای ندارد الا اینکه بین متبایعین صلح قهری و اجباری برقرار کند زیرا قاضی برای حکم کردن سه راه دارد:
الف: اگر قاضی عالم به قیمت است باید به علم خود عمل کند لکن در ما نحن فیه قاضی هم عالم به قیمت نیست.
ب: قاضی بر اساس بیّنة حکم کند، لکن در ما نحن فیه دو بیّنه معارض وجود دارد که هر کدام به نفع یکی از متبایعین حکم میکند.
ج: بعد از راهگشا نبودن بیّنه نوبت به قسم میرسد، لکن قسم هم در موردی ثابت است که فردی که میخواهد قسم یاد کند عالم به قیمت باشد اما در ما نحن فیه هیچکدام از متبایعین عالم به قیمت نیستند که بر آن قسم یاد کنند.
بنابراین با منتفی بودن این طرق ثلاثه نوبت میرسد به ایجاد صلح قهری و اجباری توسط قاضی.
احتمال پنجم: از آنجا که جمع بین دو بیّنه ممکن نیست و هیچکدام هم مرجّحی ندارند لذا قاضی مخیّر است در انتخاب یک قول.
احتمال ششم: نظریه مرحوم شیخ انصاری و مشهور
میفرمایند بهترین کار آن است که بین قول هر دو بیّنه و هر دو مقوّم و کارشناس جمع کنیم و بگوییم در نصف مبیع سخن یک کارشناس و در نصف دیگر، سخن کارشناس دیگر را میپذیریم. به این صورت که اگر یک کارشناس میگوید این وسیله یک میلیون تومان قیمت دارد یعنی برای نصف وسیله، 500 هزار تومان و برای نصف دیگر هم 500 هزار تومان معیّن نموده، همچنین کارشناس دیگر میگوید این وسیله 800 هزار تومان قمیت دارد، یعنی برای نصف این وسیله 400 هزار تومان و برای نصف دیگرش هم 400 هزار تومان معیّن نموده است، قول هر کدام از دو کارشناس را فقط در نصف کالا میپذیریم و میگوییم این کالا مجموعا 900 هزار تومان قیمت دارد.
دلیل: میفرمایند در تعارض قول دو مقوّم سه راه وجود دارد:
الف: قول هر دو را کنار بگذاریم. این راه باطل است زیرا لازم میآید کنار گذاشتن یک حجت شرعی.
ب: قولی یکی را بر دیگری ترجیح دهیم. این هم باطل است زیرا لازم میآید ترجیح بلا مرجح.
ج: تنها راهی که باقی میماند جمع بین هر دو قول است که علماء میگویند الجمع مهما أمکن أولی من الطرح. و بهترین راه جمع بین قول این دو کارشناس به همین صورت است که قول هر کدام را در نصف کالا و مبیع معتبر بدانیم و هر چند باز هم قول هر کدام را نسبت به نصف مبیع رها کردهایم اما کنار گذاشتن قول آنها نسبت به نصف مبیع بهتر است از اینکه قولشان را بالکل کنار بگذاریم.
از فروع همین قاعده الجمع مهما أمکن أول من الطرح مسألهای است که شهید ثانی در تمهید القواعد اشاره فرمودهاند که اگر دو نفر مدعی یک منزل باشند و هر دو هم بیّنه داشته باشند تکلیف آن است که قول هر بیّنه را فقط در نصف خانه بپذیریم یعنی خانه را بین دو مدّعی تنصیف کنیم. (البته در ادامه مبحث، مرحوم شیخ دو راه دیگر برای جمع را هم اشاره میکنند و هر سه راه را مقایسه میکنند)
ذیل احتمال ششم که نظریه مرحوم شیخ انصاری بود چند نکته بیان میکنند:
بل ما نحن فیه أولی ... ص406، س11
مطلب دوم: نکته در تثبیت نظریه مختار
در این مطلب دو نکته بیان میکنند:
نکته اول: صحت تمسک به قاعده الجمع أولی
میفرمایند در ما نحن فیه از باب قاعده الجمع مهما أمکن أولی من الطرح حکم کردیم به صحت احتمال ششم چرا که در دو روایت متعارض هم همین قاعده را جاری میکنند و ما نحن فیه أولی است به اینکه این قاعده جاری شود.
توضیح مطلب: میفرمایند اگر دو روایت معتبر از حیث سند متعارض باشند (بیع العذرة سحتٌ؛ لابأس ببیع العذرة که اولی حمل شود بر عذره انسان و دومی عذره حلال گوشت) تلاش فقهاء جمع بین آنها است به نحو جمع عرفی نه تبرّعی، و حتی اگر فقط به یکی از دو روایت عمل شود و روایت دیگر را کلّا کنار بگذارند باز هم احتمال دارد حکم الله همان روایتی باشد که به آن عمل شده پس با اینکه احتمال دارد مخالف حکم الله عمل نموده باشد با این وجود به قاعده الجمع مهما أمکن عمل میکنند پس در ما نحن فیه به طریق أولی باید به این قاعده عمل کنیم زیرا اگر در ما نحن فیه اگر به قول هر دو کارشناس عمل نکنیم قطعا هم حق الناس بایع تضییع شده هم حق الناس مشتری، لذا با جمع مذکور در احتمال ششم میتوانیم بگوییم قطعا هم بایع به قسمتی از حق خود رسیده و هم مشتری به قسمتی از حق خود رسیده است. پس تبعیض و تنصیف بین دو قول، جمه بین دو حق است.
این مسأله شاهد فقهی هم در کتاب القضاء دارد که اگر دو حق متناقض نزد قاضی ثابت شد یعنی دو نفر در آن واحد با دلیل و بینه یکسان نزد قاضی ادعای مالکیت بر یک شیء را نمودند قاضی حق ندارد به نفع یک طرف حکم کند و تمام حق را به یک طرف بدهد بلکه قاضی موظّف است حق را بین هر دو طرف تبعیض و تنصیف نماید تا جمع بین الحقّین باشد.
و قد یستشکل ما ذکرنا ... ص407، س1
نکته دوم: ذکر چهار اشکال
مرحوم شیخ انصاری احتمال ششم را صحیح شمردند، در این نکته دوم چهار اشکالی که بر مبنایشان وارد شده را پاسخ میدهند. به عبارت دیگر أدله قائلین به احتمالات دیگر را نقد میفرمایند:
اشکال اول: (دلیل احتمال دوم)
مستشکل میگوید شما به جهت تعارض بین دو بیّنه و دو مقوِّم، به قاعده الجمع مهما أمکن أولی من الطرح تمسک کردید در حالی که در ما نحن فیه اصلا تعارضی نیست زیرا هر دو کارشناس نسبت به قیمت أقل اتفاق نظر دارند، نسبت به مقدار زیاده (اکثر) بیّنه أقل ساکت است و بیّنه اکثر مثبِت است، بین ساکت و مثبِت تعارضی نیست تا به شیوه احتمال ششم بین آنها جمع کنید.
اشکال دوم: (دلیل احتمال اول)
مستشکل میگوید تمسک به قاعده جمع در جایی صحیح است که هیچکدام ترجیح بر دیگری نداشته باشند، در حالی که در ما نحن فیه بیّنه أقل مرجّح دارد زیرا نسبت به زیاده و اکثر أصالة البرائة جاری است و میگوید ذمه بایع به مقدار اکثر مشغول نیست، لذا أصالة البرائة مؤید و مرجّح قول بیّنه أقل است.
اشکال سوم: مخالفت احتمالی اولی از قطعی (دلیل احتمال پنجم)
مستشکل میگوید به حکم عقل مخالفت احتمالیه با دستور مولا بهتر است از مخالفت قطعیه، اگر بین دو قول جمع کنیم هر چند در نصف کالا قطعا موافق با واقع و حقوق طرفین حکم کردهایم اما در نصف دیگر کالا هم قطعا مخالفت با واقع کردهایم زیرا بالأخره حق با یکی از دو مقوِّم است، پس در جمع کردن بین دو قول مخالفت قطعیه وجود دارد در حالی که اگر قائل به تخییر بشویم و کلّا حق را به یکی از دو مقوّم بدهیم مخالفت احتمالیه پیش میآید و به حکم عقل مخالفت احتمالیه اولی است از مخالفت قطعیه.
جواب اشکال اول (نقد احتمال دوم):
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند بیّنه اقل نسبت به مقدار اکثر ساکت نیست و پرداخت مبلغ اضافه را نفی کرده و سفاهت میداند پس بینه اقل نسبت به مقدار اکثر نافی است و بینه اکثر مثبِت است، تعارض واقع شد چرا میگویید تعارضی نیست.
جلسه صد و بیست و چهارم (مجازی، دوشنبه، 99.03.19) بسمه تعالی
و یندفع الأول بأن المفروض ... ص407، س8
مرحوم شیخ انصاری فرمودند در تعارض بین قول دو مقوّم، به قاعده الجمع مهما أمکن أولی من الطرح تمسک میکنیم که احتمال ششم در مسأله بود. بعد از تثبیت نظریهشان و استدلال بر آن وارد شدند در جواب از اشکالات به مبنایشان که البته میتوان گفت این اشکالات به نوعی دلیل بر سایر احتمالات هم به حساب میآید. نقد اشکال اول گذشت.
جواب اشکال دوم (نقد احتمال اول):
قبل از توضیح کلام مرحوم شیخ انصاری یک مقدمه اصولی که در کلام مرحوم شیخ هم اشاره شده، بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: با وجود دلیل اجتهادی نوبت به دلیل فقاهتی نمیرسد
در مباحث اصولی از جمله در رسائل، ج4، ص151 (آخرین صفحات کتاب رسائل) بیان شده که اگر دلیل اجتهادی (مانند آیه، روایت و بیّنه) وجود داشت اصلا نوبت به دلیل فقاهتی (اصول عملیه) نمیرسد. به عبارت دیگر اگر دو روایت (دو دلیل اجتهادی) متعارض بودند نمیتوان یک اصل عملی را مرجّح یکی از دو روایت دانست زیرا با وجود دلیل اجتهادی و بیان از جانب شارع که طریق به حکم واقعی است اصلا نوبت به شک و اصول عملیه و حکم ظاهری نمیرسد. بله اگر دو روایت متعارض تساقط کردند آنگانه نوبت میرسد به إجراء اصول عملیه.
مثال: دو روایت است که تعارض دارند به نحو عام و خاص من وجه یکی میگوید أکرم العلماء و دیگری میگوید لاتکرم الفاسق. نسبت به زیدِ عالمِ فاسق تعارض میشود یک روایت میگوید اکرامش واجب است و روایت دیگر میگوید اکرامش حرام است، اینجا نمیتوانیم بگوییم چون أصالة البرائة عن وجوب إکرام زید میگوید اکرام واجب نیست و این برائت موافق با لاتکرم الفاسق است پس این روایت را ذو الترجیح بدانیم و مقدم کنیم. بله اگر نهایتا نسبت به زید دو روایت تساقط کردند نوبت میرسد به إجراء أصالة البرائة عن وجوب الإکرام.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند قائل به احتمال اول معتقد بود باید بیّنه معیّن کننده مبلغ أقل مقدم شود زیرا قولش موافق با أصالة برائة ذمة البایع عن الأکثر است، با توجه به مقدمه بطلان این کلام روشن شد که با وجود دو أمارة مانند بیّنه، نوبت به ترجیح به اصل عملی نمیرسد که بگویید قول أقلّ مقدم میشود چون اصل برائت موافق آن است. بنابراین با جمع بین هر دو بیّنه مشکل حل خواهد شد و نوبت به تساقط و إجراء اصل عملی هم نمیرسد.
جواب از اشکال سوم (نقد احتمال پنجم):
میفرمایند قبول داریم که مخالفت احتمالی أولی است از مخالفت قطعی اما این قاعده در ما نحن فیه جاری نیست زیرا این قاعده در جایی جاری است که با یک حق مواجه هستیم، در مبحث حق الله معیار این است که انسان از تجری اجتناب کند و به انقیاد و سرسپردگی به امر مولی نزدیک شود، لذا مخالفت احتمالیه نزدیکتر به انقیاد است و مخالفت قطعیه تجرّی و جرأت بر مولا خواهد بود.
اما در ما نحن فیه با دو حق الناس مواجه هستیم، نسبت به حق الناس وظیفه این است که تا جای ممکن حق هر دو طرف حفظ شود، و البته روشن است که برای تلاش حفظ هر دو حق الناس، مقداری از حق هم به فردی که مستحقش نیست داده شود یعنی هر طرف فقط در نصف کالا به طور کامل به حقش رسیده باشد و در نصف دیگر کالا فقط به قسمتی از حقش رسیده باشد.
اشکال چهارم (دلیل احتمال سوم):
احتمال سوم این بود که در اختلاف بین دو مقوّم باید به قاعده قرعه مراجعه کرد نه قاعده جمع زیرا القرعة لکلّ أمر مشکل یا مشتبه.
جواب از اشکال چهارم:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند قاعده جمع حاکم است بر قاعده قرعه زیرا قاعده قرعه در جایی است که یک تکلیف واقعی وجود دارد که مردد بین چند گزینه است، ما برای رسیدن به آن چارهای جز قرعه نداریم مثل اینکه یقین داریم یکی از گوسفندان این گله موطوئه است که گوشتش حرام است، راهی برای رسیدن و کشف گوسفند موطوئه نداریم غیر از قرعه زدن، اما در ما نحن فیه قاضی اصلا دنبال حکم واقعی نیست، قاضی موظف است بر اساس بیّنه حکم کند، اما کدام یک از این دو بیّنه؟ نمیداند، در اینجا ممکن است هر دو بیّنه اشتباه کرده باشند و مثلا قیمت کالا نه 800 هزار تومان باشد نه یک میلیون تومان بلکه یک میلیون و دویست هزار تومان باشد، پس قاضی دنبال کشف قیمت واقعی نیست بلکه دنبال احقاق حق الناس است از طریق عمل به بیّنه، پس باز هم معیار برای قضاوت مراعات حق الناس از طریق بکارگیری و إعمال سبب آن یعنی بیّنه است، بنابراین اگر قاضی تمام حق را به صورت احتمالی به یک بیّنه بدهد، هر دو بیّنه و هر دو حق الناس مورد توجه قرار نگرفته در نتیجه طبق قاعده جمع باید بگوییم ادعای هر بیّنه را فقط در نصف کالا میپذیریم تا جمع بین الحقّین شده باشد.
ثم إن المعروف فی الجمع ... ص408، س10
مطلب سوم: روشهای جمع بین الحقین
مرحوم شیخ انصاری که در ما نحن فیه، احتمال ششم یعنی جمع بین الحقّین را صحیح دانستند، برای کیفیت این جمع به سه روش اشاره میکنند:
روش اول: روش مشهور (جمع بین القیمتین)
همان روشی است که جلسه قبل در نظریه مختار مرحوم شیخ انصاری توضیح داده شد. به این بیان که:
ـ اگر اختلاف بین دو مقوّم باشد، نظر هر کدام را در قیمت صحیحِ واقعیِ بازار دریافت میکنیم و در نصف کالا میپذیریم، سپس اگر نسبت به قیمت معیب هم اختلاف داشتند به همین شیوه عمل میکنیم، سپس ما به التفاوت صحیح و معیوب را به دست میآوریم و رابطه بین ما به التفاوت و قیمت صحیح را تبدیل به کسر میکنیم، این کسر را از قیمت مطرح شده در معامله کم میکنیم، مبلغ و مقدار أرش به دست میآید. فرض میکنیم قیمت مطرح شده در معامله 12 تومان است بر این اساس مثال این است که:
ـ قیمت واقعی کالای صحیح را یک مقوّم میگوید 12 تومان است، مقوّم دیگر میگوید 6 تومان است، سخن هر کدام را در نصف کالا میپذیریم، نصف 12 میشود 6 و نصف 6 میشود 3، جمع بین 3و6 میشود 9 تومان، قیمت واقعی کالای صحیح شد 9 تومان.
ـ قیمت واقعی کالای معیوب را یک مقوّم میگوید 4 تومان و دیگری میگوید 2 تومان است، سخن هر کدام را در نصف کالا میپذیریم نصف 4 میشود 2 و نصف 2 میشود 1، جمع 1 و 2 میشود 3 تومان، پس قیمت واقعی کالای معیوب شد 3 تومان.
ـ تفاوت بین 9 و 3 میشود 6، پس أرش این کالا نسبت به قیمت واقعی 6 تومان است نسبت بین این 6 با 9 میشود دو سوم، پس کسر دو سوم به عنوان أرش قیمت واقعی به دست آمد بنابراین بایع باید دو سوم قیمت مطرح شده در معامله را به عنوان أرش کالای معیوب، به مشتری بپردازد. قیمت مطرح شده در معامله 12 تومان بود، دو سوم 12 میشود 8. پس مبلغ أرش میشود 8 تومان.
به عبارت دیگر و راحتتر:
ـ دو قیمت صحیح داریم که 12 و 6 است جمع میکنیم میشود 18، تقسیم بر 2 میشود 9 پس میانگین قیمت صحیح شد 9 تومان.
ـ دو قیمت معیوب داریم که 4 و 2 است جمع میکنیم میشود 6، تقسیم بر 2 میشود 3 پس میانگین قسمت معیوب شد 3 تومان.
ـ تفاوت 9 و 3 میشود 6، نسبت بین 6 و 9 میشود 2 سوم، پس بایع باید 2سوم از مبلغ معامله را به مشتری أرش بدهد.
ـ اگر اختلاف بین سه مقوم یا چهار مقوّم بود به همان کیفیت نظر هر یک از مقوّمها را در یک سوم یا یک چهارم کالا میپذیریم.
روش دوم: مذکور در پاورقی
(این روش در بعض نسخ مکاسب آمده لذا در چاپ مجمع الفکر به پاورقی منتقل شده است)
ابتدا ما به التفاوت بین قیمت دو مقوّم را به دست میآوریم سپس این ما به التفاوت را نصف میکنیم در ادامه فقط با توجه به قول یکی از دو مقوّم میتوانیم قیمت کالای صحیح را به دست آوریم یعنی نصف ما به التفاوت را به مقوّم اقل اضافه کنیم یا نصف ما به التفاوت را از مقوّم اکثر کم کنیم. مثال: یک مقوّم میگوید قیمت صحیح 12 میلیون و دیگری میگوید 8 میلیون است، ما به التفاوت این دو عدد میشود 4 میلیون، این 4 را نصف میکنیم میشود دو 2 تا، در ادامه با توجه به قول یکی از دو مقوّم میتوانیم قیمت کالای صحیح را به دست آوریم نسبت به مقوّم اکثر میگوییم عدد دو از مبلغ اکثر یعنی 12 کم شود که میشود 10، یا نسبت به مقوّم اقل میگوییم عدد 2 به مبلغ اقل یعنی 8 اضافه شود که باز هم میشود 10. پس قیمت صحیح 10 میلیون تومان است. همچنین نسبت به قیمت معیوب عمل میکنیم و مانند روش اول تبدیل به کسر میکنیم. مرحوم شیخ انصاری میفرمایند: لکن الأظهر هو الجمع علی النهج الأول.
روش سوم از مرحوم شهید ثانی است که بحث دارد و جلسه بعد وارد خواهیم شد ان شاء الله.
جلسه صد و بیست و پنجم (مجازی، سهشنبه، 99.03.20) بسمه تعالی
و یحتمل الجمع بطریق آخر... ص409، س3
کلام در بیان سه طریق و روش برای کیفیت جمع بین حق بایع مشتری در اختلاف دو مقوّم برای تعیین قیمت واقعی کالا بود.
روش سوم: روش شهید ثانی (جمع بین النسبتین)
مرحوم شهید ثانی میفرمایند ما قیمت صحیح و معیب از دیدگاه هر دو مقوم را جداگانه تبدیل به کسر میکنیم سپس هر یک از دو کسر به دست آمده را از ثمن مطرح شده در معامله کم میکنیم جواب به دست آمده از هر دو را جمع میکنیم و تقسیم بر دو یعنی نصف میکنیم میشود مبلغ أرش.
(تفاوت نظر مشهور با نظر مرحوم شهید ثانی این شد که مشهور دو قیمت صحیح را با هم جمع میکرد و تقسیم بر 2 میکرد تا میانگین قیمت صحیح به دست آید سپس دو قیمت معیب را با هم جمع میکرد و تقسیم بر 2 میکرد تا میانگین قیمت معیوب به دست آید سپس محاسبه را پیگیری میکردند اما شهید قیمت صحیح و معیب یک مقوم را با هم میسنجد و قیمت صحیح و معیب مقوم دیگر را نیز با هم میسنجد سپس محاسبه را پیگیری میکند)
مثال روش شهید: مثالی که برای روش شهید مطرح میکنیم بر اساس همان اعداد و ارقامی است که در توضیح مثال روش مشهور در جلسه قبل بیان کردیم.) فرض میکنیم ثمنی که در معامله مطرح شده مبلغ 12 تومان بوده بنابراین:
ـ مقوّم اول میگوید کالا در واقع قیمت صحیحش 12 و معیوبش 4 تومان است، میگوییم تفاوت 4 با 12 میشود 8 پس کسر 8 دوزادهم به دست میآید یعنی 8 واحد از 12 واحد، حال 8 دوزادهم را از ثمن مطرح در معامله یعنی 12 کم میکنیم (یعنی 8 واحد از 12 واحد) میشود 8. پس نتیجه کلام مقوم اول شد 8.
ـ مقوم دوم میگوید کالا در واقع قیمت صحیحش 6 و معیوبش 2 تومان است، میگوییم تفاوت 2 با 6 میشود 4 پس کسر 4 ششم به دست میآید یعنی 4 واحد از 6 واحد، حال 4 ششم را از ثمن مطرح در معامله یعنی 12 کم میکنیم، 4 ششم از 12 میشود 8. نتیجه کلام مقوم دوم شد 8.
ـ نتیجه کلام مقوم اول که 8 بود را با نتیجه کلام مقوم دوم که 8 بود جمع میکنیم میشود 16 سپس 16 را نصف میکنیم میشود 8 بنابراین مبلغ أرشی که بایع باید به مشتری بپردازد 8 تومان خواهد بود.
مرحوم شیخ انصاری برای مقایسه دو روش مشهور و شهید ثانی میفرمایند بین این دو روش سه حالت پیدا میشود چرا که گاهی محاسبه و بررسی بر اساس هر دو روش ما را به نتیجه یکسان در تعیین أرش میرساند و گاهی نتیجه محاسبه مبلغ أرش بر اساس روش شهید ثانی بیشتر از روش مشهور میشود و گاهی کمتر.
توضیح مطلب: فرض این است که ثمن در معامله 12 تومان بوده اما قیمت مقوّمها اختلاف دارد:
حالت اول: برابری نتیجه و مبلغ أرش در روش مشهور و شهید ثانی.
مثال روش مشهور:
ـ دو قیمت صحیح داریم که 12 و 6 است جمع میکنیم میشود 18، تقسیم بر 2 میشود 9 پس میانگین قیمت صحیح شد 9 تومان.
ـ دو قیمت معیوب داریم که 4 و 2 است جمع میکنیم میشود 6، تقسیم بر 2 میشود 3 پس میانگین قیمت معیوب شد 3 تومان.
ـ تفاوت 9 و 3 میشود 6، نسبت بین 6 و 9 میشود 2سوم، پس بایع باید 2سوم از ثمن را که 12 بود أرش بدهد یعنی 8 تومان.
مثال روش شهید ثانی:
مثال روش ایشان را ابتدای جلسه امروز با همین اعداد و ارقام توضیح دادیم که بر اساس آن هم مبلغ أرش شد 8 تومان.
= پس دیدیم بنابر هر دو روش مبلغ أرش برابر و مساوی شد.
حالت دوم: مقدار أرش در روش شهید ثانی بیشتر از مشهور میشود.
مثال روش مشهور:
ـ دو قیمت صحیح داریم که 12 و 8 است جمع میکنیم میشود 20 تقسیم بر 2 میشود 10.
ـ دو قیمت معیوب داریم که 10 و 5 است جمع میکنیم میشود 15، تقسیم بر 2 میشود 7ونیم.
ـ تفاوت 10 و 7ونیم میشود 2ونیم، نسبت 2ونیم به 10 میشود 1چهارم، پس بایع 1چهارم از ثمن که 12 بود أرش بدهد یعنی 3 تومان.
مثال روش شهید ثانی:
ـ مقوّم اول میگوید کالا در واقع قیمت صحیحش 12 و معیوبش 10 تومان است، میگوییم تفاوت 10 با 12 میشود 2 پس کسر 2 دوزادهم به دست میآید، 2 دوازدهم یعنی سُدس یا همان یک ششم. حال یک ششم را از ثمن مطرح در معامله یعنی 12 کم میکنیم میشود 2. پس نتیجه کلام مقوم اول شد 2.
ـ مقوم دوم میگوید کالا در واقع قیمت صحیحش 8 و معیوبش 5 تومان است، میگوییم تفاوت 5 با 8 میشود 3 پس کسر 3 هشتم به دست میآید، حال 3 هشتم را از ثمن مطرح در معامله یعنی 12 کم میکنیم، 3 هشتم از 12 میشود 4 و نیم (وقتی 12 را تقسیم بر هشت کنیم میشود 1و نیم، پس 3 تا 1ونیم میشود 4ونیم) پس نتیجه کلام مقوم دوم شد 4ونیم.
ـ نتیجه کلام مقوم اول که 2 بود را با نتیجه کلام مقوم دوم که 4ونیم بود را جمع میکنیم میشود 6ونیم سپس 6ونیم را نصف میکنیم میشود 3و25 صدم یعنی 3 و ربع بنابراین مبلغ أرشی که بایع باید به مشتری بپردازد 3و ربع است یعنی 3 تومان و یک چهارم تومان.
= دیدیم که طبق روش مشهور أرش شد 3 تومان اما طبق روش شهید ثانی أرش شد 3 تومان به علاوه ربع که بیشتر از مشهور است.
حالت سوم: مقدار أرش در روش شهید ثانی کمتر از مشهور میشود.
مثال روش مشهور:
ـ دو قیمت صحیح داریم که 10 و 8 است جمع میکنیم میشود 18، تقسیم بر 2 میشود 9. پس میانگین قیمت صحیح شد 9 تومان.
ـ قیمت معیوب هم بالإتفاق 6 است.
ـ تفاوت 9 و 6 میشود 3، نسبت بین 3 و 9 میشود 1سوم یعنی 3 واحد از 9 واحد که همان 1سوم است، پس بایع باید 1سوم از ثمن را که 12 بود أرش بدهد یعنی بایع باید 4 تومان أرش بدهد.
مثال روش شهید ثانی:
ـ مقوم اول میگوید قیمت واقعی کالا صحیحش 8 و معیوبش 6 تومان است، تفاوت 6 با 8 میشود 2 پس کسر 2 هشتم به دست میآید یعنی 2 واحد از 8 واحد، نسبت 2 به 8 میشود یک چهارم. (علی إحدی البیّنتین رُبعاً)
ـ مقوّم دوم میگوید قیمت واقعی کالا صحیحش 10 و معیوبش 6 تومان است، تفاوت 10 با 6 میشود 4 پس کسر 4 دهم به دست میآید یعنی 4 واحد از 10 واحد، 4دهم را ساده کنیم میشود 2پنجم یعنی 4دهم مساوی است با 2پنجم. (و علی الأخری خُمسَین) (2 تا خُمس یعنی 2 تا یک پنجم میشود 2پنجم)
ـ نتیجه کلام مقوم اول که رُبع یعنی 1چهارم بود را نصف میکنیم نصف 1چهارم میشود 1هشتم یعنی ثُمن (1هشتم از 12 که ثَمَن در معامله بود میشود 1ونیم)
ـ نتیجه کلام مقوم دوم که 2پنجم بود را هم نصف میکنیم میشود یک پنجم. (1پنجم از 12 که ثَمَن در معامله بود میشود 2ممیز4) ثُمن از 12 و خمس از 12 را جمع میکنیم میشود 3ممیز 9دهم. پس بایع باید 3 ممیز 9 دهم أرش بدهد.
= دیدیم که طبق روش مشهور أرش شد 4 تومان اما طبق روش شهید ثانی أرش شد 3ممیز 9. روشن شد که 3 ممیز 9، یک دهم از 4، کمتر است. ناقصٌ عن الثُلث (یک سومِ 12 شد 4) بنصف خُمس (یعنی یک دهم) یعنی 3 ممیز 9 یک دهم کمتر از 4 است.
* توصیه میکنم دوستان از نوشتن و محاسبه روی کاغذ غافل نشوند و با کشیدن شکل مانند مستطیل و تقسیم آن به واحدهای مذکور، دریافت مطالب و محتوای کسرها را تسهیل کنند.
جلسه صد و بیست و ششم (مجازی، چهارشنبه، 99.03.21) بسمه تعالی
توضیح هذا المقام ... ص410، س9
کلام در مقایسه بین روش مشهور و روش شهید ثانی در محاسبه مقدار أرش در صورت اختلاف مقوّمان بود. وجود تفاوت بین هر دو روش را در جلسه قبل ضمن مثالهایی تبیین فرمودند. امروز میخواهند بعد از توضیح علت تفاوت این دو روش، در نهایت شیوه و روش محاسباتی مرحوم شهید ثانی را انتخاب نمایند.
برای کشف علت اینکه چرا گاهی دو روش مذکور تفاوت در نتیجه پیدا میکنند، باید بدانیم که تعارض مقوّمان سه صورت کلی دارد که نسبت به قیمت واقعی کالا ممکن است تصویر شود:
صورت اول: مقوّمان در تعیین قیمت صحیح اختلاف نظر و در تعیین قیمت معیب اتفاق نظر دارند.
صورت دوم: مقوّمان در تعیین قیمت صحیح اتفاق نظر و در تعیین قیمت معیب اختلاف نظر دارند.
صورت سوم: مقوّمان هم در تعیین قیمت صحیح هم در تعیین قیمت معیوب اختلاف نظر دارند.
بررسی صورت اول: اختلاف در صحیح، اتفاق در معیب
در صورت اول همیشه مبلغ به دست آمدۀ أرش بر اساس روش شهید ثانی کمتر از روش مشهور است. (چنانکه در جلسه قبل در حالت سوم ملاحظه نمودید) زیرا شیوه محاسباتی متفاوت است. برای نشان دادن این تفاوت به این توضیح دقت کنید:
مرحوم شیخ ابتدا شیوه محاسباتی مشهور و شهید را توضیح میدهند که جلسه قبل گذشت و تکرار نمیکنیم سپس میفرمایند و المفروض فی هذه الصورة، یعنی در فرض صورت اول که اختلاف در صحیح و اتفاق در معیب است، أنّ نسبة المعیب إلی مجموع نصفی قیمتی الصحیح (این عبارت نمایانگر شیوه مشهور است) مخالفة لنسبة نصفه إلی کلّ من النصفین (این عبارت نمایانگر شیوه شهید است) میفرمایند بین شیوه مشهور و شهید تفاوت و تخالف است به اینکه در شیوه مشهور یک بار نسبت سنجی میشود و یک کسر به دست میآید اما در شیوه شهید دو بار نسبتسنجی میشود و دو کسر به دست میآید که این دو کسر به دست آمده با هم متفاوتاند.
اعداد و ارقام را تکرار میکنم: یک مقوم گفت صحیح 10 و معیب 6 و مقوم دیگر گفت صحیح 8 و معیب 6 است.
لأنّ نسبة الکل إلی الکل میفرمایند در روش مشهور، معیار این است که دو قیمت صحیح جمع شود و نصف گردد، (قیمت معیب هم که در صورت اول مورد اتفاق است و نیاز نیست دو قیمت معیب جمع و نصف شود):
پس دیدیم که در نمودار الف و ب که قیمتها را میانگین میگرفتیم در هر صورت نسبت ثلث و یک سوم بود چه نسبت کل یعنی 9 به کل یعنی 6 چه نسبت نصفِ میانگین صحیح یعنی 4ونیم به نصف معیب یعنی 3 اما اگر قیمت هر مقوم را جداگانه حساب کنیم دو کسر متفاوت به دست میآید و نسبت بین کل 9 به کل 6 یک سوم میشود اما (در نمودار ج و د) نسبت بین نصف معیب یعنی 3 به نصف صحیح یک مقوم که 4 بود یک چهارم و نسبت بین نصف معیب یعنی با نصف صحیح مقوم دیگر که 5 بود دو پنجم است. (هر چند بعد از آن هر دو کسر را جمع و تقسیم بر دو کنیم چنانکه شهید میفرمودند.)
و إن کان الإختلاف فی المعیب ...، ص411، س6
بررسی صورت دوم: اتفاق در صحیح و اختلاف در معیب
در صورت دوم همیشه مبلغ به دست آمدۀ أرش در هر دو روش برابر است زیرا در هر دو محاسبه، کسرهای مشابهای به دست میآید.
اتفاق دارند صحیح 12 تومان است. یک مقوم میگوید معیب 8 و مقوم دیگر میگوید 6 تومان است، قیمت مورد معامله هم 12 است.
طبق روش مشهور:
جمع دو قیمت معیب میشود 14 سپس نتیجه را نصف میکنیم میشود 7 ما به التفاوت 7 با 12 میشود عدد 5 پس نسبت بین 7 و 12 میشود 5 دوازدهم یعنی 5 واحد از 12 واحد. حال اگر قیمت مورد معامله 12 باشد بایع باید 5 تومان أرش بدهد. یعنی 5 دوازدهم.
طبق روش شهید ثانی:
مقوّم1: صحیح 12 و معیب 8 تومان است. نصف 12 میشود 6 و نصف 8 میشود 4، تفاوت 4 با 6 میشود 2. کسر بین 2 و 6 میشود 2 واحد از 6 واحد یعنی یک سوم. این کسر را نصف میکنیم یعنی نصف 1سوم میشود 1ششم، پس طبق گفته مقوم اول باید بایع 1ششم از مبلغ معامله که 12 تومان بود را به مشتری بدهد یعنی 2 تومان.
مقوم2: صحیح 12 و معیب 6 تومان است. نصف 12 میشود 6 و نصف 6 میشود 3، تفاوت بین 3 و 6 میشود 3. کسر بین 3 و 6 میشود 3 واحد از 6 واحد یعنی یک دوم (یعنی نصف)، کسر 1دوم را نصف میکنیم که میشود 1چهارم، پس طبق گفته مقوم دوم باید بایع 1چهارم از مبلغ معامله که 12 تومان بود را به مشتری بدهد یعنی 3 تومان.
نتیجه کلام مقوم اول شد 2 تومان و نتیجه کلام مقوم دوم شد 3 تومان جمع میکنیم میشود 5 تومان، پس بایع باید 5 دوازدهم به مشتری بپردازد. (12 قیمت مورد معامله بود)
و إن اختلفا فی الصحیح و المعیب ... ص411، س15
بررسی صورت سوم: اختلاف در صحیح و معیب
این صورت دو حالت پیدا میکند:
حالت اول: نسبت بین صحیح و معیب بنابر هر دو بیّنه و مقوّم یکی بشود که در این صورت چون کسرها برابر است مبلغ أرش طبق هر دو شیوه مشهور و شهید یکی خواهد شد. مثال طبق نظر مشهور: یک مقوم میگوید صحیح 12 و معیب 6تومان است مقوم دیگر میگوید صحیح 6 و معیب 3 تومان است، میانگین صحیح میشود 9 و میانگین معیب میشود 4ونیم، نسبت و کسر بین 4ونیم و 9 میشود 1دوم یعنی نصف، پس طبق نظر مشهور بایع باید نصف مبلغ مورد معامله که 12 بوده را به مشتری أرش بدهد که میشود 6 تومان.
مثال طبق نظر شهید: یک مقوم میگوید 12 و 6، نسبتشان میشود 1دوم این نسبت را نصف میکنیم میشود 1چهارم. مقوم دیگر میگوید 6 و 3 نسبتشان میشود 1دوم، این نسبت را نصف میکنیم میشود 1چهارم. بایع جمعا باید 2چهارم از ثمن معامله که 12 بوده را به مشتری أرش بدهد که میشود 6 تومان.
در این حالت دیدیم که چون نسبت قیمتهای صحیح (12 و 6) به قیمتهای معیب (6 و 3) نسبت دو برابر بود یعنی 12 دو برابر 6 و 6 دو برابر 3 بود لذا همیشه کسر مساوی به دست خواهد آمد و نتیجه بین دو روش مشترک و مساوی خواهد بود.
حالت دوم: نسبت بین صحیح و معیب بنابر هر دو بیّنه و مقوّم اختلاف پیدا کند، در این صورت چون کسرها متفاوت میشوند، گاهی نتیجه هر دو شیوه مختلف میشود گاهی متّحد. مثالهایش همان 3 حالتی است که جلسه قبل گذشت.
جلسه صد و بیست و هفتم (مجازی، شنبه، 99.03.24) بسمه تعالی
ثمّ إن الأظهر بل المتعیّن ...، ص412، س8
نظریه مختار: انتخاب روش شهید ثانی
کلام در بیان شیوه جمع در تعارض و اختلاف مقوّمان بود. سه شیوه مطرح شد که مهم شیوه مشهور و شهید ثانی بود. مرحوم شیخ انصاری شیوه مرحوم شهید ثانی را انتخاب میکنند و متعیّن میدانند. قبل از تبیین کلامشان ابتدا سه نکته به اختصار اشاره میکنند:
الف: میفرمایند نظر و روش مرحوم شهید ثانی صحیح است و توضیح خواهیم داد که اکثر فقهاء هم مقصودشان از روش اول همان کلام ایشان بوده است.
ب: شیوه مشهور اجمالا چنین بود که بر اساس جمع بین القیمتین (دو قیمت صحیح و دو قیمت معیب) محاسبه را انجام میدادند، لکن شیوه شهید ثانی جمع بین النسبتین بود. (نسبت کسر به دست آمده از مقوم اول و نسبت کسر به دست آمده از مقوم دوم و جمع آنها سپس تقسیم بر دو یا همان تنصیف)
ج: علت جمع بین کلام هر دو مقوم چیست؟ ممکن است دو علت مطرح شود:
علت اول: هر کدام از مقوّمها بیّنة هستند و بیّنه نزد شارع معتبر است لذا برای کشف مبلغ أرش باید به جهت معتبر بودن کلام هر دو، بین آنها جمع کنیم.
علت دوم: جهت جمع نه بیّنه بودن و اعتبار شرعی بلکه وجود حق هر کدام از بایع و مشتری در تعیین مبلغ أرش است، کم یا زیاد شدن مبلغ أرش موجب تضییع حق بایع یا مشتری خواهد شد و از آنجا که هر دو متبایعین حق دارند لذا باید بین نظر هر دو مقوم جمع نمود. پس علت جمع، وجود بیّنه نیست چنانکه در موارد دیگر فقهی هم نمونه داریم که بدون وجود بیّنه فقهاء فتوا میدهند به جمع بین الحقّین، مانند اینکه اگر زید و عمرو هر کدام جداگانه یک درهم نزد خالد امانت بگذارند، یکی از دو درهم بدون افراط و تفریط از بین رفت، هیچکدام هم نمیدانند کدام درهم از بین رفته، درهم زید یا درهم عمرو، فقهاء میفرمایند یک درهم باقیمانده باید بین زید و عمرو تقسیم و نصف شود لأجل الجمع بین الحقّین.
بطلان روش مشهور بنابر اعتبار بیّنه
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مشهور اگر در صدد توجه و اعتبار هر دو بیّنه هستند روششان تمام و کامل نیست. خلاصه کلام مرحوم شیخ انصاری این است که مشهور کلام دو کارشناس را در نصف کالا میپذیرند این صحیح است چون باید به قیمتگذاری هر دو اعتنا شود و اقتضاء اعتبار هر دو بینه همین است که به کلام هر دو اعتنا شود اما نه به شیوه مشهور بلکه به شیوه شهید ثانی به این بیان که باید نسبت موجود بین قیمت صحیح و معیب را در کلام مقوم اول محاسبه کنند تا کسر آن روشن شود و میزان أرش از آن نظر به دست آید، سپس باید نسبت موجود بین قیمت صحیح و معیب را کلام مقوم دوم محاسبه کنند تا کسر آن روشن شود و میزان أرش از آن نظر به دست آید، سپس هر دو را جمع نموده و تقسیم بر دو کنند. در این صورت است که میتوان گفت به هر بینه به عنوان یک دلیل معتبر شرعی نگاه شده است نه اینکه قیمتهای صحیح را معدّلکنیم سپس قیمتهای معیب را هم معدّلگیری کنیم بعد از آن نسبت سنجی کنیم زیرا در این صورت اعتبار هر مقوّم مستقلا مورد لحاظ قرار نگرفته است.
به عنوان مثال: نسبت به قیمت صحیح مقوم اول گفته بود 12 و مقوم دوم گفته بود 8 تومان قیمت دارد از کلام هر کدام فقط 6 و 4 را در نصف کالا پذیرفتند، و معدل قیمت صحیح را 10 دانستند که یک عدد انتزاعی از جمع بین 12 و 8 بود. همچنین نسبت به قیمت معیب مقوم اول گفته بود 10 و مقوم دوم گفته بود 5 تومان قیمت دارد، اینجا هم معدل این دو قیمت را 7 ونیم دانستند که یک عدد انتزاعی از جمع بین 10 و 5 بود. این شیوه صحیح نیست زیرا وقتی که قیمتگذاری دو کارشناس متفاوت است باعث میشود هر نصف از مبیع قیمت متفاوتی پیدا کند، پس باید کلام هر کارشناس را نسبت به نصف مبیع به طور کامل محاسبه و تبدیل به کسر کنند و بعد از جمع هر دو کسر آنها را تقسیم بر دو کنند به این نحو که از کلام مقوم اول عدد 6 و 4 را (در نصف کالا) نسبت سنجی و تبدیل به کسر کنند و از کلام مقوم دوم عدد 5 و عدد 2و نیم را (در نصف کالا) نسبت سنجی و تبدیل به کسر کنند سپس این دو کسر به دست آمده را جمع و تقسیم بر دو کنند.
پس روشن شد که شیوه شهید ثانی صحیح است که ابتدا سخن هر کارشناس را جداگانه سنجیده و پس از آن نتائج به دست آمده را جمع و تنصیف (تقسیم بر دو) میکنند.
و توهّم أنّ حکم شراء ...، ص414، س4
اشکال: شمای مرحوم شیخ فرمودید چون قیمت هر کدام از دو نصف کالا متفاوت میشود باید نظرات مقوّمها را جداگانه سنجید، ما نمونه فقهی ارائه میدهیم که با وجود متفاوت بودن قیمت در نصف کالا، فقهاء برای محاسبه أرش، از مبنای مشهور یعنی جمع بین القِیَم استفاده کردهاند و همان شیوه مشهور را معیار قرار دادهاند. پس معلوم میشود مشهور فقهاء همان شیوه اول را میپذیرند و صحیح میدانند نه شیوه شهید ثانی را.
نمونه فقهی: (در غیر از تعارض مقومان) اگر فردی یک عبد و یک جاریه را با هم در یک معامله و یک ثمن به قیمت 12 تومان خریداری کند، بعد متوجه شود که هم عبد هم جاریه معیوب هستند.
کارشناس (که دیگر معاضر هم ندارد) میگوید:
نسبت به عبد: قیمت صحیحش 4 تومان و قیمت معیبش 2ونیم تومان است.
نسبت به جاریه: قیمت صحیحش 6 و قیمت معیوبش 5 تومان است.
در این مورد فقهاء برای محاسبه أرش میفرمایند دو قیمت صحیح را جمع میکنیم (4 و 6) میشود 10 و دو قیمت معیوب را هم جمع میکنیم (5 و 2ونیم) میشود 7ونیم تفاوت میان 10 با 7ونیم میشود 2ونیم و نسبت بین 2ونیم با 10 میشود یک چهارم پس بایع باید یک چهارم از مبلغ معامله که 12 بود را به مشتری أرش بپردازد یعنی باید 3 تومان أرش بدهد.
مرحوم شیخ انصاری سه جواب از این اشکال دارند که خواهد آمد إن شاء الله.
جلسه صد و بیست و هشتم (مجازی، یکشنبه، 99.03.25) بسمه تعالی
فالمناسب لما نحن فیه ...، ص415، س4
کلام در اشکال به مرحوم شیخ بود و نمونه فقهی بیان شد که با وجود اختلاف بین قیمت هر دو نصف کالا باز هم مشهور فقهاء بر اساس روش شهید ثانی فتوا ندادهاند پس معلوم میشود شیوه شهید ثانی را صحیح نمیدانستهاند.
جواب: مرحوم شیخ انصاری سه جواب دارند:
اولا: میفرمایند مثالی که مطرح شد اگر طبق روش شهید ثانی محاسبه شود باز هم مبلغ أرش همان 3 تومان میشود.
توضیح مطلب: قبل إعمال روش شهید باید قیمت صحیح و معیوب عبد و جاریه را بر اساس مبلغ معامله یعنی 12 تومان به دست آوریم. قیمت عبد از 10تومان که جمع مبلغ صحیح است 4 تومان بوده و قیمت جاریه از 10 تومان که جمع مبلغ صحیح است 6 تومان بوده. اما مشتری غیر از اینکه کالای معیوب خریده، 2 تومان (20 ریال) هم اضافه داده است، اول باید روشن شود این 20 ریال چه مقدارش در مقابل عبد داده شده و چه مقدارش در مقابل جاریه.
ـ اما قیمت عبد: نسبت 4 تومان به 10 تومان نسبت 4دهم است یعنی 4 واحد از 10 واحد، پس اگر از 20 ریال (2تومان) 4دهم کم کنیم میشود 8 ریال (20 ریال وقتی به ده قسمت شود هر قسمتی میشود 2 ریال لذا 4 قسمت دو ریالی میشود 8 ریال) پس مبلغی که مشتری در مقابل عبد پرداخته 4 تومان و 8 ریال بوده یعنی 48 ریال از 120 ریال (48 ریال از 12 تومان) (أربعة و أربعة أخماس در عبارت یعنی 4تومان و 4پنجم تومان که میشود 48 ریال)
ـ قیمت جاریه: نسبت 6 تومان به 10 تومان 6دهم است یعنی 6واحد از 10 واحد، اگر از 20 ریال 6دهم کم کنیم میشود 12 ریال پس مبلغی که مشتری در مقابل جاریه پرداخته 7تومان و 2ریال از 12 تومان بوده (72 ریال از 120 ریال) (سبعة و خُمس در عبارت یعنی 7 تومان و یک پنجم تومان که میشود 72 ریال)
پس مشتری کلا 8 ریال اضافه بابت عبد و 12 ریال اضافه بابت جاریه پرداخت کرده بوده است.
تا اینجا قیمت صحیح عبد و جاریه معلوم شد که گویا مشتری برای عبدِ صحیح 48 ریال و برای جاریۀ صحیح 72 ریال پرداخته است یعنی ثمن المسمی که در معامله مطرح شده برای جاریه 72 ریال و برای عبد 48 ریال بوده است که مجموعا میشود 12 تومان (120 ریال). حال وارد روش محاسباتی شهید ثانی میشویم:
نسبت به جاریه: قیمت صحیح 6 و معیوب 5 تومان است نسبت بین آنها میشود 1ششم یعنی سُدس، 1ششم از ثمن مورد معامله باید به عنوان أرش پرداخت شود، 1ششم از 72 ریال میشود 12 ریال.
نسبت به عبد: قیمت صحیح 4تومان (40ریال) و معیوب 2و نیم تومان (25ریال) است نسبت بین 1ونیم (15 ریال) به 4 تومان (40ریال) میشود 3هشتم (یعنی 40ریال تقسیم بر 8 میشود 5، سه 5 تا میشود 15 ریال) پس 3هشتم از ثمن المسمی که در معامله مطرح شده باید به عنوان أرش پرداخت شود، 3هشتم از 48 ریال (یعنی 48 تقسیم بر 8 میشود 6، سه 6 تا میشود 18 ریال) میشود 18 ریال.
جمع بین 12 ریال و 18 ریال میشود 30 ریال یعنی همان 3 تومانی که بر اساس نظریه مشهور به دست آمده بود.
ثانیا: بین مثال مذکور با ما نحن فیه تفاوت است زیرا در مثال مذکور قیمت هر کدام از نصف مبیع (عبد) با نصف دیگر (که جاریه است) متفاوت است اما در ما نحن فیه قیمت نصف مبیع با نصف دیگرش را مساوی فرض میکردیم پس قیاستان هم مع الفارق است.
ثالثا: اصلا در همان مثال مستشکل میتوانیم به گونهای تصویر کنیم که بر اساس روش مشهور و شهید دو مبلغ متفاوت برای أرش به دست آید به این بیان که اگر جاریه را به 6 تومان و عبد را هم به 6 تومان خریده باشد (که مجموعا 12 تومان پرداخته):
طبق روش مشهور: طبق روش مشهور باید بگوییم قیمت واقعی عبدِ صحیح 4 تومان و جاریه صحیح 6 تومان است که جمعا میشود 10 تومان، قیمت واقعی عبد معیوب 2ونیم و جاریه معیوب 5تومان که جمعا میشود 7ونیم تومان است، تفاوت 7ونیم به 10 میشود 2ونیم، نسبت 2ونیم به 10 میشود یک چهارم، پس بایع باید 1چهارم از 12 تومان (ثمن المسمی) را أرش بدهد که میشود 3 تومان.
طبق روش شهید ثانی: اما طبق روش شهید ثانی باید قیمت هر کدام از دو قسمت را جداگانه محاسبه کنیم:
ـ قیمت واقعی عبدِ صحیح 4 تومان و معیوبش 2ونیم تومان است، نسبت 2ونیم به 4 میشود 3هشتم یعنی بایع باید 3 هشتم از نصف ثمن المسمی (6تومان) را پرداخت کند 3هشتم از 60 ریال میشود 22ونیم ریال. (اثنان و ربع در عبارت یعنی 2تومان و یک چهارم تومان که 2ونیم ریال است یعنی اثنان و ربع میشود 22ونیم ریال)
ـ قیمت واقعی جاریۀ صحیح 6 و معیوبش 5 تومان است، تفاوت 5 و 6 به اندازه 1ششم است، پس بایع باید 1ششم از نصف ثمن المسمی (6تومان) را پرداخت کند، 1ششم از 60 ریال میشود 10 ریال.
جمع بین 10 ریال (برای جاریه) با 22ونیم ریال (برای عبد) میشود 32ونیم ریال که مبلغی بیشتر از محاسبه بر اساس روش مشهور است چون بر اساس روش مشهور شد 3 تومان اما بر اساس روش شهید شد 3 تومان و 2ونیم ریال (ثلاثه و ربع در عبارت یعنی 3 تومان و 1چهارم تومان یعنی 2ونیم ریال، پس ثلاثه و ربع یعنی 32و نیم ریال)
و قد ظهر مما ذکرنا ...، ص415، س10
مرحوم شیخ انصاری بعد از سه جوابشان از توهم، به اصل مطلب باز میگردند که فرمودند اگر علت جمع بین دو مقوّم را اعتبار مقوّم ها به عنوان بیّنه بدانیم باید بگوییم روش شهید ثانی معتبر است نه روش مشهور. لذا میفرمایند:
با تمام این توضیحات روشن شد که تفاوتی ندارد مقوّم و بیّنه چگونه شهادت دهد، شهادت دهد بر قیمت صحیح و معیوب در کالای مورد معامله یا بدون اشاره به قیمت فقط بینه بگوید تفاوت صحیح و معیب مثلا یک ششم است در هر دو صورت باید به کلام او اعتنا شود چون معیار در جمع بین کلام دو مقوّم، اعتبار بینه و شهادت او است نه اشاره به قیمت یا نسبت بین قیمتها.
خلاصه کلام اینکه اگر معیار عمل به هر دو بیّنه، اعتبار شرعی و بیّنه بودنشان باشد که روش مشهور باطل و روش شهید صحیح است.
أما إذا کان المستند ...، ص415، س12
بطلان روش مشهور بنابر جمع بین الحقین
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر علت جمع بین کلام مقوّمان، جمیع بین دو حق بایع و مشتری باشد باز هم میگوییم طبق روش شهید ثانی است که حق هر دو طرف بالتساوی رعایت میشود به این نحو که مقومی که قیمت بالاتر مطرح کرده قیمتش را پایین بیاوریم و مقومی که قیمت کمتر بیان کرده قیمتش را بالاتر بیاوریم که در وسط راه این دو قیمت به یکدیگر برسند و جمع بین الحقین شود با توضیحی که خواهیم داد اما طبق روش مشهور در اغلب موارد به مشتری ظلم میشود.
برای نشان دادن مدعایشان دو مثال بیان میکنند و بر اساس روش شهید ثانی توضیح میدهند:
مثال اول: شهادت دو بیّنه با بیان نسبت و کسر بین صحیح و معیب و بدون اشاره به عدد و رقم.
ـ مقوم اول بدون بیان مقدار قیمت صحیح و معیب شهادت میدهد که تفاوت بین صحیح و معیب به یک ششم است و بایع باید یک ششم از ثمن المسمی یعنی 12 تومان را به مشتری أرش دهد. پس میزان أرش میشود 2 تومان (20 ریال).
ـ مقوم دوم بدون بیان مقدار قیمت صحیح و معیب شهادت میدهد تفاوت بین صحیح و معیب سه هشتم است و بایع باید سه هشتم از ثمن المسمی یعنی 12 تومان را به مشتری به عنوان أرش پرداخت کند، پس میزان أرش میشود 45 ریال یعنی 4تومان و نصفِ تومان.
زدنا علی السدس میفرمایند باید یک ششم که گفته مقوم اول بود را بالا ببریم تا به نسبت 3 هشتم نزدیک شود و نسبت 3 هشتم را پایین بیاوریم تا به نسبت 1 ششم نزدیک شود که حق متبایعین رعایت شود لذا میگوییم این دو نسبت 1ششم که 2تومان بود و 3هشتم که 45 ریال بود را جمع میکنیم میشود 6ونیم تومان (65 ریال) تقسیم بر 2 میکنیم میشود 32و نیم ریال یعنی 3تومان و 25ریال (ثلاثه و ربع در عبارت یعنی 3تومان و ربع تومان که 25ریال باشد یعنی 32ونیم ریال) پس به نظر شهید أرش 32ونیم ریال است.
مثال دوم: شهادت دو بیّنه با بیان قیمت صحیح و معیب نه نسبت آن دو
یک بینه میگوید قیمت صحیح 12 و معیب 10 است بینه دیگر میگوید صحیحش 8 و معیبش 5 تومان است. عین این عدد و رقمها را سه جلسه قبل یعنی جلسه 125، در حالت دوم، مثال روش شهید ثانی بیان کردیم مراجعه کنید.
در اینجا مرحوم شیخ یک راه دیگر غیر از راهی که قبلا اشاره شد بیان میکنند که اصلا نیازی به آن نبود
میفرمایند ما اینجا هم از راه تعدیل وارد میشویم یعنی (بأخذ قیمة نسبته...) ما میتوانیم ابتدا برای هر کدام از دو مقوم نسبتی را بین صحیح و معیب در نظر بگیریم مانند همان سُدس (بین 12 و 10) و 3هشتم (بین 8 و 3) سپس میتوانیم قیمت دیگری برای صحیح و معیبش بگذاریم که همین نسبت یک ششم و سه هشتم در آن باشد به این بیان که قیمتی در نظر بگیریم که نسبتش به معیب کمتر از نسبتی باشد که بین دو قیمتِ بیشتر بر قرار است و بیشتر از نسبتی باشد که بین دو قیمت کمتر برقرار است (دو مقوم یکی قیمت بالاتر مطرح کرد یکی پایینتر) یعنی یک مقوم گفت 12 و 10 و مقوم دیگر گفت 8 و 5، ما بین این دو قیمت مطرح شده در نظر هر مقوم معدّل گیری کنیم به صورتی که نسبت این معدّل بیشتر از یک ششم و کمتر از سه هشتم شود بنابراین دو قیمتی به دست میآید مجموع یک ششم و نصف یک ششم و یک هشتم از یک ششم است. (که میشود همان 32ونیم که در مثال های قبل گذشت)
(این طریقی که مرحوم شیخ بیان کردند بیان معکوس از همان روش شهید ثانی است که نیازی به بیانش هم نبود)
نتیجه اینکه بر اساس روش شهید ثانی جمع بین الحقین اتفاق میافتد.
و من هنا یمکن إرجاع ... ص416، سآخر
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نشان دادیم که شیوهای که به مشهور نسبت داده شده باطل است و البته ادعا میکنیم مشهور هم بر اساس روش شهید ثانی محاسبه کردهاند نه چنانکه به آنان نسبت داده شده زیرا آنچه در کتب فقهاء از قدماء و غیرشان مانند مرحوم شیخ مفید، مرحوم شیخ طوسی و مرحوم محقق در شرایع آمده است این تعبیر است که "أوسط القیم المتعددة للصحیح و المعیب" این عبارت را میتوان حمل بر روش محاسبه شهید ثانی کنیم که معیارش محاسبه نسبتها بین صحیح و معیب در کلام هر مقوم به طور جداگانه است. و در کلام اکثر فقهاء قرینهای نیست که لزوما روش منسوب به مشهور را استفاده کرده باشند.
البته اگر به این ادعای شیخ انصاری اشکال شود و این توجیهشان پذیرفته نشود اصل کلام را ایشان تبیین کردند که چه علت جمع بین کلام دو مقوم اعتبار بیّنتین باشد و چه جمع بین الحقین شیوه صحیحی که به اعتبار کلام دو مقوم و به جمع بین الحقین ختم میشود شیوه مرحوم شهید ثانی است.
مباحث کتاب الخیارات تمام شد و بعد از این در جلد ششم وارد مباحث شروط عقد میشوند.
نکاتی در پایان فایل صوتی بیان کردم که امید است مفید افتد. (نکته مهم اینکه از همه شما حلالیّت میطلبم)
وَ السَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ
بسیار به دعای خیرتان محتاجم
قم ـ پایان سال تحصیلی 98-99
خیلی ممنونم
خدا خیرتان دهد