بازگشت به فهرست
جلسه شصت و دوم (شنبه، 98.10.28) بسمه تعالی
المقصد الثالث: فی الشک ... ج2، ص9
مقصد سوم: شک
مرحوم شیخ انصاری کتاب فرائد الأصول (رسائل) را در سه رساله قطع، ظن و شک تدوین فرمودهاند. (همچنین کتاب مکاسب هم در سه مبحث محرمه، بیع و خیارات تدوین شده است) مبحث قطع و ظن تمام شد.
سومین مبحث از مباحث کتاب، مبحث شک یا همان اصول عملیه است. در این مقصد مرحوم شیخ انصاری ابتدا مقدمهای دارند سپس وارد مباحث اصلی اصول عملیه خواهند شد.
مقدمه: بیان شش نکته
در این مقدمه به نکاتی اشاره میفرمایند:
نکته اول: حالات سه گانه مجتهد نسبت به حکم الله
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ابتدای کتاب هم گفتیم مکلف مجتهد آنگاه که حکم الله را در یک موضوع مورد بررسی و استنباط قرار میدهد یکی از سه حالت نفسانی برای او پیدا میشود:
حالت اول: قطع. مکلّف مجتهد نسبت به حکم بعض موضوعات یقین پیدا میکند که حکم الله واقعی همین است، مانند حرمت دروغ، غیبت، قتل نفس، یا وجوب احترام به والدین. این نکته را هم فرمودند که حجیّت قطع ذاتی است و این حجیت برای قطع امکان جعل توسط هیچ جاعلی را هم ندارد.
حالت دوم: ظن. مکلّف مجتهد نسبت به حکم بعض موضوعات ظن پیدا میکند به اینکه حکم الله واقعی همین است، مانند حرمت گوشت خرچنگ، البته فرمودند اصل اولیه نسبت به ظنون عدم حجیت است الا ظنونی که با دلیل قطعی و یقینی حجیتشان عند الشارع ثابت شده باشد. از این ظنون حجت در مبحث ظن بحث کردند از جمله حجیت ظن حاصل از خبر واحد ثقه را به تفصیل اثبات فرمودند.
حالت سوم: شک. مکلّف مجتهد بعد از فحص در کتاب و سنت نسبت به بعض موضوعات مانند بازی بیلیارد نه قطع و نه ظن به حکم شرعی پیدا نمیکند و نمیداند حکم الله واقعی حرمت است یا إباحة، پس شک در حکم الله دارد. در اینجا میفرمایند از طرفی شک مانند جهل، بی اعتبار است و قابلیت ملاک قرار گرفتن برای إفتاء را ندارد از طرف دیگر میدانیم در تمام موضوعات مانند بازی بیلیارد یکی از تکالیف خمسة ثابت است، حال وظیفه چیست؟ و چگونه مجتهد خود و عموم مردم را از تحیّر خارج کند؟
میفرمایند شارع مقدس برای خروج از تحیّر قوانین و قواعدی قرار داده که اصولیان از آنها تعبیر میکنند به اصول عملیه و به حکمی که از این راه استنباط میشود میگویند حکم ظاهری.
نکته دوم: حکم واقعی و ظاهری، دلیل اجتهادی و فقاهتی
مجتهد در انتهای مسیر استنباطش یا به حکم الله واقعی دست پیدا میکند (چه بر اساس یقین و چه بر اساس ظن معتبر عند الشارع) یا به آن دست پیدا نمیکند و متحیّر میماند که گفتیم در حالت تحیّر قواعد و اصول خاصی برای خروج از تحیّر و شک مورد تأیید شارع قرار گرفته است. بنابراین حکمی که متجهد به عنوان تکلیف دین و حکم شریعت بیان میکند دو قسم است:
قسم اول: حکم واقعی. یعنی همان احکامی که خداوند در لوح محفوظ برای تمامی انسانها قرار داده است.
قسم دوم: حکم ظاهری. یعنی حکمی که شارع مقدس صرفا برای خروج از تحیّر و تعیین وظیفه عملی معین فرموده است.
به تعبیر دقیقتر باید گفت حکم واقعی بر دو قسم یا دارای دو رتبه و مرحله است که با وجود رتبه و مرحله اول نوبت به رتبه دوم نمیرسد:
الف: حکم واقعیای که مجتهد به آن دست پیدا میکند (با یقین یا ظن معتبر) که به آن حکم واقعی أولی هم گفته میشود.
ب: حکمی واقعیای که بعد از عدم دسترسی به حکم واقعی اولی توسط شارع مورد تأیید قرار گرفته است. از این قسم حکم واقعی به دو تعبیر یاد میشود: یکی حکم واقعی ثانوی و دیگری که مشهورتر است حکم ظاهری است.
وجه تسمیه حکم ظاهری این است که مجتهد بعد عدم دسترسی به حکم واقعی اولیِ شرب تتن از کتاب و سنت، با تمسک به أصل برائت حکم میکند به إباحة آن به عنوان حکم ظاهری، یعنی امکان دارد این حکم که در ظاهر برای مکلف معین شده مطابق با حکم واقعی باشد یا نباشد و اگر در آینده مجتهد علم یا ظن معتبر پیدا کرد به حرمت شرب تتن آن حکم ظاهری به إباحة دیگر باقی نمیماند.
اما آن چه مستند مجتهد برای کشف حکم واقعی یا ظاهری قرار میگیرد نیز دو تعبیر متفاوت به کار رفته است به عبارت دیگر مستند دال بر حکم شرعی بر دو قسم است:
قسم اول: دلیل اجتهادی. مستند مجتهد برای کشف حکم واقعی (اولی) را "دلیل" (به طور مطلق) یا "دلیل اجتهادی" یا أمارة نامیدهاند.
قسم دوم: دلیل فقاهتی. مستند مجتهد برای کشف حکم ظاهری (یا واقعی ثانوی) را "أصل" یا "دلیل فقاهتی" نامیدهاند.
برای سهولت حفظ این دو اصطلاح مناسب است که به این نکته دقت کنید:
اجتهاد از ماده جهد به معنای تلاش است که مجتهد با تلاش تخصصی و علمی در بررسی کتاب و سنت به حکم واقعی دست پیدا میکند لذا به دلیل دال بر حکم واقعی دلیل اجتهادی گفته شده؛ اما فقاهت از ماده فقه به معنای فهم دقیق و موشکافانه است که فقیه برای رسیدن به حکم ظاهری، علاوه بر بررسی کتاب و سنت باید مباحث اصول عملیه را نیز مورد کنکاش و موشکافی قرار دهد تا به حکم ظاهری دست پیدا نماید لذا به دلیل دال بر حکم ظاهری، دلیل فقاهتی گفته شده است.
ـ در پایان نکته دوم مرحوم شیخ انصاری میفرمایند دو اصطلاح دلیل اجتهادی و فقاهتی را مرحوم وحید بهبهانی إبداع کردهاند. *
تحقیق:
* مرحوم محمد باقر وحید بهبهانی (متوفی1205ه) در کتاب الفوائد الحائریة، ص499 تحت عنوان فائده 33 میفرمایند: المجتهد و الفقیه و المفتی و القاضی و حاکم الشّرع المنصوب عبارة الآن عن شخص واحد، لأنّه بالقیاس إلى الأحکام الشّرعیة الواقعیّة یسمّى مجتهدا، لما عرفت من انسداد باب العلم. و بالقیاس إلى الأحکام الظاهریّة یسمّى فقیها، لما عرفت من کونه عالما بها على سبیل الیقین. و بالقیاس إلى أنّه یفتی یسمّى مفتیا. و بالقیاس إلى أنّه یرفع خصومة المترافعین إلیه یسمّى قاضیا. و مع قطع النّظر عن الترافع إلیه یسمّى حاکم الشّرع بالنسبة إلى مثل: ولایة الأیتام، و الغائبین، و غیر ذلک ممّا لا یحصى کثرة، و مذکورة فی الفقه. و بالقیاس إلى شرائط الاجتهاد یسمّى محدّثا متکلّما أصولیّا رجالیّا إلى غیر ذلک.
مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد فی شرح الفرائد، ج4، ص212 میفرمایند: و هذان اصطلاحان علی ما وقفنا علیه من الفاضل المازندرانی فی شرح الزبدة و شایعه الأستاذ الأکمل الفرید البهبهانی فی فوائده.
میفرمایند این دو اصطلاح فقاهتی و اجتهادی در اصل از مرحوم وحید بهبهانی نیست بلکه قبل از ایشان مرحوم ملا محمد صالح مازندرانی (متوفی1081ه) صاحب شرح بر اصول کافی است. مرحوم مازندرانی کتاب زبدة الأصول مرحوم شیخ بهائی (متوفی 1031ه) را شرح کردهاند با عنوان شرح زبدة الأصول. این کتاب چاپ نشده اما نسخه خطی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 35616 و نسخه دیجیتال آن در اینترنت موجود است. بنده در دو قسمت از نسخه خطی این کتاب که مظان وجود این بحث بود یعنی صفحات ابتدایی کتاب که مباحث مرتبط با اجتهاد و فقه و أدله شرعیه را دارد و همچنین ابتدای المنهج الرابع فی الإجتهاد و التقلید را مرور کردم و این بحث را نیافتم لذا نیاز باید بیشتر بررسی شود.
پیش تحقیق:
سومین نکته که ان شاء الله جلسه بعد وارد میشویم بحث از تقدیم دلیل بر اصل است. به همین مناسبت مراجعه کنید به کتاب اصول فقه مرحوم مظفر، ج2، ص219 ذیل مبحث تعادل و تراجیح مبحث حکومت و ورود و تفاوت آن با تخصیص و تخصص را در آنجا مطالعه کنید. این بحث در مبحث تعادل و تراجیح رسائل هم خواهد آمد.
جلسه شصت و سوم (یکشنبه، 98.10.29) بسمه تعالی
و مما ذکرنا من تأخر مرتبة ... ص11، س2
نکته سوم: وجه تقدیم أدله بر اصول
در نکته سوم به این مسأله مهم میپردازند که چرا أدله (اجتهادیه) بر اصول (عملیه) مقدم است و با وجود دلیل، نوبت به اجراء اصل نمیرسد؟ نوع نگاه به وجه تقدیم دلیل بر اصل عملی در مباحث اصولی و فقهی آثاری دارد. ابتدا یک مقدمه اصولی بیان میکنیم.
مقدمه اصولی: تعاریف ورود، حکومت، تخصیص و تخصص
از ابتدای مباحث اصول در الموجز و اصول فقه مرحوم مظفر، ج2، ص219، ذیل مبحث تعادل و تراجیح با عناوین حکومت و ورود، و تفاوت آنها با تخصیص و تخصص آشنا شدهاید. در آنجا مرحوم مظفر فرمودند دو اصطلاح حکومت و ورود و تبیین آن دو به عنوان مبحثی خاص از ابداعات مرحوم شیخ انصاری است هر چند که محتوا و مغزای این دو اصطلاح در کلمات فقهاء قبل ایشان هم وجود داشته است، برای یادآوری تعریف و بیان مثال، توضیحاتی بیان میکنیم:
حکومت: نوعی رابطه بین دو دلیل است که یک دلیل در موضوع دلیل دیگر تصرف میکند به نحو توسعه یا تضییق. باید توجه داشت این رابطه به هیچ وجه از نوع تعارض نیست. مرحوم مظفر میفرمودند: أن یقدم أحد الدلیلین على الآخر تقدیم سیطرة و قهر من ناحیة أدائیة و لذا سمیت بالحکومة. فیکون تقدیم الدلیل الحاکم على المحکوم لیس من ناحیة السند و لا من ناحیة الحجیة بل هما على ما هما علیه من الحجیة بعد التقدیم أی إنهما بحسب لسانهما و أدائهما لا یتکاذبان فی مدلولهما فلا یتعارضان و إنما التقدیم کما قلنا من ناحیة أدائیة بحسب لسانهما.
مثال حکومت به نحو توسعه: دلیل اول: أکرم العلماء، دلیل دوم: المتقی عالم. دلیل دوم حاکم بر دلیل اول است به این نحو که یک فرد (متّقی) را به افراد موضوع دلیل اول (العلماء) اضافه میکند و افراد دلیل اول را توسعه میدهد. مثال دیگر: 1. صلّ مع الطهارة. 2. الطواف بالبیت صلاة.
مثال حکومت به نحو تضییق: دلیل اول: أکرم العلماء، دلیل دوم: الفاسق لیس بعالم. دلیل دوم حاکم بر دلیل اول است به این نحو که یکی از افراد موضوع دلیل اول را از تحت آن خارج کرد و گفت عالم فاسق گویا اصلا عالم نیست.
ورود: نوعی رابطه بین دو دلیل است که آمدن یک دلیل سبب میشود موضوع دلیل دیگر از بین برود.
مثال: شک داریم در حکم شرب تتن، چون شک داریم باید به اصول عملیه مراجعه کنیم، أصالة الإباحة میگوید حکم آن إباحة است، پس موضوع شد شرب تتن مشکوک، اگر بعد از آن دلیل و أمارهای پیدا کردیم که میگفت شرب تتن حرام است این دلیل دوم میشود وارد بر دلیل اول زیرا با آمدن دلیل و أمارة دیگر موضوع دلیل اول که شرب تتن مشکوک الحکم بود از بین میرود و شکی باقی نمیماند لذا دیگر حق نداریم به اصول عملیه مراجعه کنیم.
این نکته مهم است که در حکومت و ورود اصلا تعارضی بین دو دلیل نیست که نیاز باشد قواعد باب تعارض از جمله مرجحات را بررسی کنیم بلکه در مثال مذکور دلیل دوم اصلا اجازه نمیدهد موضوع دلیل اول شکل بگیرد تا بعد از آن نوبت به تعارض برسد. اما در تخصیص تعارض ابتدایی وجود دارد که به نحو عام و خاص بین آنها جمع میشود.
تخصیص: نوعی رابطه بین دو دلیل است که یک دلیل حکم موجود در دلیل دیگر را محدود میکند.
مثال: دلیل اول: أکرم العلماء. دلیل دوم: لاتکرم العالم الفاسق. در نگاه اول این دو دلیل نسبت به حکم عالم فاسق با یکدیگر تعارض دارند که دلیل اول عام و دلیل دوم خاص و مقدم بر عام است و دلیل دوم حکم وجوب إکرام را از عالم فاسق سلب و نفی میکند.
تخصّص: خروج یک فرد از تحت موضوع یک دلیل که به آن خروج موضوعی گفته میشود.
مثال: أکرم العلماء، در این دلیل فرد جاهل اصلا از ابتدا داخل در علماء نبوده است که نسبت به حکم اکرامش شک کنیم. یک تفاوت مهم بین تخصّص با سایر اصطلاحات (حکومت، ورود و تخصیص) آن است که در تخصص یک دلیل بیشتر نداریم اما در سه اصطلاح دیگر حتما باید دو دلیل مستقل فرض شود و رابطه آن دو سنجیده شود. *
مرحوم شیخ انصاری برای تبیین کیفیت رابطه بین أصل و دلیل یا همان أمارة، و علت تقدیم دلیل بر اصل، چهار مرحله بحث دارند:
مرحله اول: دلیل بر اصل وارد است
در اولین مرحله میفرمایند رابطه بین دلیل اجتهادی (دلیل یا أماره) و دلیل فقاهتی (اصل عملی) آن است که دلیل اجتهادی وارد بر دلیل فقاهتی است. به عبارت دیگر رابطه بین اصل و دلیل آن است که دلیل وارد بر اصل عملی است به این معنا که با آمدن دلیل و أمارة دیگر حکم الله برای ما روشن شده است و هیچ شکی در موضوع مذکور نداریم لذا وقتی دلیل یا أمارة حرمت شرب تتن را ثابت کرد اصلا شرب تتن مشکوک الحکمی نداریم که بتوانیم در آن اصل عملی (أصالة الإباحة) جاری کنیم.
نتیجه مرحله اول این شد که دلیل وارد بر اصل است و اصلا تعارضی بین آن دو وجود ندارد، پس فقیهانی که در سنجش رابطه بین دلیل
و اصل عملی در کتب فقهیشان از تعبیر تقدیم یا ترجیح استفاده میکنند این تعبیرشان تسامحی است، یا اگر میگویند دلیل، خاص است و أصل، عام است لذا دلیل بر اصل مقدم است و اصل با دلیل تخصیص میخورد همه اینها تسامح در تعبیر است و الا در رابطه به نحو ورود اصلا تعارضی نیست که نوبت به ترجیح برسد یا اصلا رابطه عام و خاص وجود ندارد.
مرحله دوم: تفصیل در مسأله
مرحوم شیخ انصاری بعد از ادعای رابطه ورود بین دلیل و اصل به صورت مطلق در مرحله دوم میخواهند دست از کلامشان در مرحله اول بردارند و قائل به نوعی تفصیل شوند. میفرمایند دلیلی که میخواهیم رابطه این دلیل را با أصل عملی بسنجیم دو قسم است:
قسم اول: دلیل قطعی وارد بر اصل عملی
اگر دلیل قطعی باشد در سنجش رابطه بین یک دلیل قطعی با اصل عملی مانند مرحله اول میگوییم دلیل بر اصل وارد است زیرا اصل عملی زمانی جاری بود که علم به حکم نداشته باشیم، حال که با دلیل قطعی علم به حکم پیدا کردیم دیگر نوبت به اصل عملی نمیرسد.
مثال: ما به جهت جهل و شک در حکم شرب تتن أصالة الحلیة جاری میکردیم اما بعد مدتی (یا مثلا بعد ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف) علم و یقین پیدا کردیم به حرمت آن، اینجا میگوییم دلیل (اجتهادی) وارد بر اصل عملی است.
قسم دوم: دلیل ظنی معتبر، مخصِّص اصل عملی
اگر دلیل ظنی باشد در سنجش رابطه بین یک دلیل ظنی با اصل عملی بر خلاف مرحله اول میگوییم رابطهشان تخصیص است نه ورود زیرا روشن است که گفتیم اصل عملی زمانی جاری است که علم به حکم شرعی نداریم بلکه شک در حکم داریم، حال اگر یک دلیل علمی و قطعی مانند تواتر در مقابل اصل عملی قرار گرفت میگفتیم تواتر، علم آور است و موضوع اصل عملی عدم علم است لذا بر اصل عملی مقدم میشود لکن دلیل ظنی، ظن و اطمینان میآورد نه علم، پس دلیل ظنی موضوع اصل عملی را از بین نمیبرد، بلکه با وجود دلیل ظنی باز هم همچنان علم به حکم شرعی نداریم. در تبیین رابطه تخصیص بین دلیل ظنی و اصل عملی دو بیان دارند:
بیان اول: جریان حکم ظاهری (اصل عملی) در عدم علم به حکم
میفرمایند ما دو دلیل داریم یکی دلیل ظنی و دیگری اصل عملی رابطه این دو چنین است که اصل عملی عام و دلیل ظنی خاص لذا خاص بر عام مقدم میشود و تخصیص اتفاق میافتد. توضیح مطلب:
أدله حجیت اصل عملی میگویند: هر جا علم به حکم شرعی نداشتی اصل عملی جاری کن چه دلیل ظنی (أمارة) موجود باشد یا نباشد.
أدله حجیت أمارة میگویند: هر جا دلیل ظنی و أماره شرعی وجود داشت به اصل عملی رجوع نکن.
جمع بین این دو دلیل بعد از تخصیص چنین میشود که هر جا علم و یقین به حکم شرعی نداشتی به اصول عملیه مراجعه کن مگر اینکه یک دلیل ظنی یا أمارة شرعی موجود باشد که در این صورت نباید به اصول عملیه مراجعه کنی.
اشکال: میدانیم که اگر دو رابطه دو دلیل عام و خاص مطلق باشد، خاص بر عام مقدم است لکن اگر رابطه عام و خاص من وجه باشد که یک ماده اجتماع دارند و دو ماده افتراق، طبق قواعد باید بگوییم در ماده اجتماع تعارض و تساقط میکنند و اینجا چنین است:
ماده افتراق اول: اصل عملی (أصالة الإباحة) در شرب تتن جاری است و هیچ دلیل ظنی و أمارهای هم نیست، وظیفه رجوع به اصل است.
ماده افتراق دوم: أمارة شرعیه بر حرمت گوشت خرچنگ هست و دیگر شکی نداریم لذا اصل عملی جاری نیست.
ماده اجتماع: ابتدا در حکم گوشتِ لاکپشت شک داشتیم و أصالة الحلیة جاری میکردیم بعد چند سال سندِ خبر واحدِ موجود در مورد لاک پشت را پذیرفتیم و دلیل ظنی بر حرمت آن پیدا کردیم، اینجا ماده اجتماع است که تعارض و تساقط کنند نه تقدیم یکی بر دیگری.
جواب: میفرمایند قبول داریم بین عام و خاص مطلق و من وجه تفاوت است لکن در بعض موارد عام و خاص من وجه حکم عام و خاص مطلق را دارد و در ماده اجتماعشان تعارض و تساقط نمیکنند. و ما نحن فیه هم از آن موارد است زیرا فقهاء اجماع مرکب دارند بر اینکه تمام کسانی که در ماده افتراق به أمارة عمل میکنند و آن را مقدم مینمایند در ماده اجتماع هم به أماره عمل میکنند و آن را مقدم مینمایند یعنی به خاص عمل میکنند. پس دلیل أماره که خاص است مقدم شد بر دلیل اصل عملی که عام بود. بیان دوم خواهد آمد.
تحقیق:
* مراجعه کنید به کتاب اصول فقه مرحوم مظفر، مطالب این بخش را که حدود سه صفحه بیشتر نیست خلاصه گیری نمایید و بعد از یادداشت نکات مهم، مطلبتان را ارائه دهید.
جلسه شصت و چهارم (دوشنبه، 98.10.30) بسمه تعالی
و أما الدلیل الدال علی اعتباره ... ص12، س10
کلام در علت تقدیم دلیل بر اصل بود (تقدیم دلیل اجتهادی بر دلیل فقاهتی) گفتیم مرحوم شیخ انصاری برای بیان نظر نهاییشان چهار مرحله بحث دارند. مرحله اول این بود که فرمودند وجه تقدیم وارد بودن دلیل بر اصل است. در مرحله دوم فرمودند اگر دلیل قطعی و یقین آور باشد وارد بر اصل عملی است و اگر دلیل ظنی مانند خبر واحد ثقه باشد مخصِّص اصل عملی است. گفتیم این رابطه تخصیص را به دو بیان توضیح میدهند. بیان اول گذشت.
بیان دوم: حکم ظاهری أعم از أماره و اصل عملی
قبل از توضیح بیان دومشان به یک مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: دو اصطلاح در حکم ظاهری
در اصول فقه مرحوم مظفر، ج1، ص250، ابتدای غیر مستقلات عقلیه، در مبحث إجزاء خواندیم که حکم ظاهری دو اصطلاح دارد:
یکم: حکم ظاهری در مقابل حکم واقعی (چه حکم واقعی قطعی چه ظنی معتبر).
بنابر این اصطلاح میگوییم حکم ظاهری به معنای خصوص اصول عملیه خواهد بود.
دوم: حکم ظاهری در مقابل آنچه ثابت و مسلّم عند الله و قطعی است.
بنابر این اصطلاح میگوییم حکم ظاهری به معنای دلیل ظنی معتبر (أمارة) یا اصل عملی خواهد بود.
به عبارت دیگر میتوان گفت حکم واقعی هم دو اصطلاح دارد: 1. حکم واقعی به معنای احکامی که خداوند برای مکلف تعیین فرموده چه در حالت علم به حکم الله چه در حالت ظن معتبر و اطمینان به حکم الله. 2. حکم واقعی به معنای احکامی که خداوند به طور قطعی و معین، در لوح محفوظ ثبت فرموده است. لذا حکم ظاهری در مقابل معنای اول به معنای خصوص اصول عملیه خواهد بود و حکم ظاهری در مقابل معنای دوم به معنای أعم از دلیل ظنی معتبر و اصول عملیه خواهد بود.
در بیان دوم میفرمایند در مبحث ظن ثابت کردیم دلیل بر حجیت ظنِ معتبری مانند خبر واحد ثقه باید یک دلیل قطعی و یقینی باشد، اما محتوای دلیل ظنی چیزی نیست جز یک حکم ظاهری برای زمانی که علم به حکم الله واقعی نداریم، پس هر گاه علم به حکم الله واقعی نداشتیم باید به سراغ حکم ظاهری برویم، و این حکم ظاهری اعم است از حکمی که توسط دلیل ظنی ثابت شود یا توسط اصل عملی ثابت شود. حال نسبت به گوشت لاکپشت حکم الله واقعی برای ما معلوم نیست و علم به آن نداریم، اگر بر اساس اصل عملی حکم به حلیّت میکردیم و سپس یک أمارة و دلیل ظنی معتبر مثلا خبر واحد ثقه قائم شد بر حرمت گوشت لاکپشت، ابتدا تعارض شکل میگیرد بین آن دو، اصل عملی میگوید حلال است و دلیل ظنی میگوید حرام است لکن این تعارض قابل جمع است به این بیان که میگوییم دلیل ظنی تخصیص میزند اصل عملی را یعنی رابطهشان عام و خاص است:
اصل عملی عام است و میگوید در جهل و عدم علم به حکم الله باید به اصول عملیه مراجعه و عمل کنی چه أمارهای باشد یا نباشد.
دلیل و أمارة ظنیة خاص است و میگوید در جهل و عدم علم به حکم الله باید از أماره تبعیت کنی و به اصل، عمل نکنی.
پس خاص عام را تخصیص میزند و چنین میشود که أمارة میگوید اصل عملی حجت است تا زمانی که من نباشم.
مرحله سوم: دلیل حاکم بر اصل عملی
سومین مرحله در بررسی رابطه بین دلیل و اصل عملی این است که میفرمایند رابطه آن دو نه ورود و نه تخصیص بلکه حکومت است.
البته تبیین این مدعایشان را به مباحث تعادل و تراجیح واگذار میکنند لکن اجمال مدعایشان این است که گفتیم اگر دلیل علمی و قطعی در موردی قائم شد دیگر نوبت به اصل عملی نمیرسد لکن شارع مقدس دلیل ظنی معتبر یا همان أمارة را هم جانشین و نازل منزله علم قرار داده و فرموده است اگر در جایی دلیل ظنی معتبر یا أمارة قائم شد دیگر نوبت به اصل عملی نمیرسد پس رابطه بین دلیل و اصل عملی حکومت است آن هم به نحو تضییق.
اصل عملی میگوید هر جا علم به حکم الله نداشتی به اصل عملی، مراجعه کن. (محکوم)
دلیل و أماره میگوید شارع مرا نازل منزله علم قرار داده است. (حاکم)
پس شارع با تنزیل أمارة منزله علم موضوع اصل عملی را محدود کرده و فرموده هر جا علم (أعم از یقین یا ظن معتبر) به حکم الله نداشتی به اصل عملی مراجعه کن. نتیجه اینکه اگر أماره حجت نبود در تمام موارد ظن و شک که همه عدم العلم است، اصل عملی جاری میکردیم اما حال که اماره نازل منزله علم شد فقط در موارد شک اصل عملی جاری میکنیم این هم حکومت به تضییق است.
مرحله چهارم: تفصیل نهایی
قبل از بیان مرحله چهارم یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: اقسام اصول عملیه از حیث دلیل آن
در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر، ج2، ص254 در همان مبحث إجزاء اشاره شده که اصول عملیه بر سه قسماند:
قسم اول: اصل عملی که مستند حجیت آن فقط نقل و شرع است نه عقل که اصل استصحاب است (لاتنقض الیقین بالشک)
قسم دوم: اصل عملی که مستند حجیّت آن فقط عقل است نه شرع که اصل تخییر است.
قسم سوم: اصل عملی که هم مستند عقلی دارد هم شرعی که دو مورد است:
یکم: برائت که هم برائت عقلی داریم هم برائت شرعی:
الف: برائت عقلی دلیلش قبح عقاب بلابیان است.
ب: برائت شرعی که دلیلش حدیث رفع (رفع مالایعلمون) است.
دوم: احتیاط که هم احتیاط عقلی داریم هم احتیاط شرعی:
الف: احتیاط شرعی که دلیلش نصوص خاصه است که فاحط لدینک.
ب: احتیاط عقلی که دلیلش حکم عقل به دفع عقاب محتمل است.
نکته: نسبت به تخییر دقت شود ما دوگونه تخییر داریم:
الف: تخییر شرعی مانند حکم شارع به تخییر بین کفارات در إفطار عمدی روزه یا حکم شارع به تخییر بین دو روایت متعارض. اما این تخییر شرعی از بحث ما که تخییر به عنوان اصل عملی است خارج است.
ب: تخییر عقلی که حکم عقل به تخییر در دوران بین محذورین (واجب و حرام) است. این قسم داخل در اصول عملیه است.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نسبت به رابطه بین دلیل و اصل نه به طور مطلق میتوان ورود را مطرح کرد نه به طور مطلق تخصیص و نه به طور مطلق حکومت را بلکه باید یک تفصیل چند بُعدی مطرح کنیم:
بُعد اول: رابطه بین دلیل علمی و قطعی با اصل عملی ورود است (چنانکه در مرحله اول توضیحش گذشت).
بُعد دوم: رابطه بین دلیل ظنی (أمارة) با اصل شرعی مانند برائت شرعی، حکومت است (چنانکه در مرحله سوم توضحیش گذشت)
بُعد سوم: رابطه بین دلیل ظنی (أمارة) با اصل عقلی (برائت عقلی یا احتیاط عقلی) ورود است.
توضیح بُعد دوم این است که موضوع برائت شرعی، عدم العلم است حال اگر یک دلیل ظنی معتبر یا همان أماره قائم شد بر یک حکم شرعی میگوییم این اماره هم نازل منزله علم است و دائره موضوع برائت شرعی را محدود میکند یعنی در جایی که علم یا أمارة باشد اصل عملی برائت شرعی جاری نیست. نسبت به احتیاط شرعی هم میگوییم وجوب احتیاط شرعی زمانی است که حکم شرعی مردد باشد بین دو گزینه لکن وقتی أمارة قائم شد و وظیفه را تعیین نمود، دائره موضوع احتیاط شرعی را محدود میکند یعنی در جایی که أماره باشد جهل به حکم نیست و اصل عملی احتیاط شرعی هم جاری نیست.
توضیح بُعد سوم این است که موضوع برائت عقلی قبح عقاب بلابیان است وقتی أماره وجود داشته باشد میگوید من بیان هستم پس نمیتوانیم برائت عقلی جاری کنیم زیرا بیان وارد شده است. همچنین موضوع احتیاط عقلی دفع عقاب محتمل است، خوب وقتی أماره معتبر شرعی قائم شد بر اینکه مثلا شرب تتن اشکال ندارد یعنی عقاب ندارد که عقل حکم کند به وجوب دفع عقاب محتمل، لذا أمارة وارد است بر احتیاط عقلی و باعث میشود موضوع احتیاط عقلی از بین برود.
همچنین نسبت به تخییر عقلی هم میگوییم موضوعش عدم الرجحان است مثلا نمیدانم نسبت به جنازه کافر دفن کردنش رجحان دارد یا دفن نکردنش، عقل میگوید عدم الرجحان ثابت است لذا مخیر هستی حال اگر أمارهای قائم شد بر ترجیح دفن کردن کافر، این أماره موضوع تخییر عقلی را از بین میبرد زیرا موضوع تخییر عقلی عدم الرجحان بود و أماره یک طرف را ترجیح داد پس دیگر عدم الرجحان در کار نیست که بتوانیم تخییر عقلی جاری کنیم لذا أماره وارد است بر تخییر عقلی.
خلاصه نظریه شیخ انصاری در تقدیم دلیل بر اصل عملی
دلیل علمی (دلیل اجتهادی یقین آور) وارد بر اصل عملی است.
دلیل ظنی (أمارة معتبره یا همان دلیل اجتهادی اطمینان آور) حاکم بر اصل عملی شرعی و وارد بر اصل عملی عقلی است.
تحقیق:
دو مورد مقدمه اصولی که در این جلسه از کتاب اصول فقه مرحوم مظفر ارائه شد، مبحث مذکور در اصول فقه را خلاصه گیری نمایید.
جلسه شصت و پنجم (سهشنبه، 98.11.01) بسمه تعالی
و اعلم أنّ المقصود بالکلام ... ص13، س15
کلام در نکات ششگانه در مقدمه مباحث اصول عملیه بود. سه نکته گذشت.
نکته چهارم: اصول عملیه جاری در شبهه حکمیه
قبل توضیح نکته چهارم سه مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: شبهه حکمیه و موضوعیه
روشن است که هر حکمی یک موضوع دارد. گاهی هم حکم برای ما روشن است هم موضوع مانند حلال بودن لحم شاة. و گاهی یکی از آن دو برای ما مشتبه و نامعلوم است. در اصول فقه مرحوم مظفر ج2، ص271 ابتدای مقصد چهارم در اصول عملیه خواندهایم که شبهه از این نظر که متعلقش چیست یعنی چه چیزی بر ما مشتبه شده بر دو قسم است:
قسم اول: شبهه موضوعیه. حکم را میدانیم اما موضوع برایمان روشن نیست، میدانیم گوشت گوسفند حلال و گوشت خرگوش حرام است اما نمیدانیم این لحم مقابل ما لحم شاة است یا إرنب. البته شک در موضوع منجر به شک در حکم هم خواهد شد.
قسم دوم: شبهه حکمیه. موضوع رامیدانیم که گوشت لاکپشت است اما حکمش مشتبه است نمیدانیم حلال است یا حرام.
مقدمه دوم اصولی: اصول عملیه جاری در موضوع یا حکم
اصول عملیه بر دو قسماند:
قسم اول: بعضی از اصول عملیه فقط در ناحیه موضوع جاری میشوند. دو نمونه:
نمونه اول: أصالة الصحة. معامله و بیع با پسر بچه ده ساله انجام داده شک دارد آیا این بیعش شرعا صحیح است و از مصادیق بیع مشروع است یا خیر؟ أصالة الصحة میگوید بیعش صحیح است.
نمونه دوم: اصل تجاوز. بعد از ورود به سجده نماز شک میکند که رکوع را انجام داده یا نه، قاعده تجاوز میگوید به شک اعتنا نکن و أصالة الوقوع جاری کن بگو رکوع واقع شده است. بعضی از این اصل تجاوز به قاعده تجاوز تعبیر میکنند و در اصل یا أماره بودن آن هم بین اصولیان اختلافاتی هست.
قسم دوم: بعضی از اصول عملیه هستند که هم در ناحیه موضوع و هم در ناحیه حکم جاری میشوند که مصداق آن همان چهار اصل معروف برائت، تخییر، احتیاط و استصحاب است. به عنوان نمونه اگر شک داشته باشیم در حکم شرب تتن که حلال است یا حرام، أصالة البرائة میگوید حلال است. همچنین اگر شک داشته باشیم این موضوع و این مایع خارجی شراب است یا آب آلبالو در اصل در حکم شرب این مایع شک داریم میتوانیم برائت جاری کنیم و نوشیدن آن را حلال بدانیم.
مقدمه سوم اصولی: تعریف علم اصول
در اصول فقه مرحوم مظفر، ج1، ص5 در تعریف علم اصول خواندهایم که: هو علم یبحث فیه عن قواعد تقع نتیجتها فی طرق استنباط الحکم الشرعی. در علم اصول از قواعد کلی بحث میکنیم که کاربرد آن قواعد استنباط حکم کلی شرعی است.
میفرمایند در مقصد سوم و مباحث اصول عملیه، اصلهایی مورد بررسی قرار میگیرند که در شبهه حکمیه جاری شوند و بحث از شبهه موضوعیه مربوط به فقه است زیرا علم اصول در صدد بحث از قواعد کلی است که در طریق استنباط حکم کلی شرعی قرار میگیرند.
نکته پنجم: حصر اصول عملیه در چهار، عقلی است.
قبل از بیان این نکته هم یک مقدمه منطقی بیان میکنیم:
مقدمه منطقی: اقسام حصر
در مباحث منطق از جمله المنطق مرحوم مظفر خواندهایم که حصر بر دو قسم است:
قسم اول: حصر استقرائی. آن است که انسان بعد از تحقیق در انواع و اقسام آبزیان به عددی مثل هفت رسیده است اما امکان دارد همچنان اقسام و انواع دیگری هم در آینده کشف شود و تقسیم بندی آبزیان تغییر پیدا کند.
قسم دوم: حصر عقلی. آن است که انسان مثلا شیء را به نحو نفی یا اثبات تقسیم کند به نوعی که عقلا امکان نداشته باشد قسم جدیدی پیدا شود، مثل اینکه عدد را تقسیم کند به زوج یا فرد این حصر عقلی و امکان ندارد قسم سومی برای آن پیدا شود.
در نکته پنجم مرحوم شیخ انصاری میفرمایند حصر اصول عملیه در عدد چهار، حصر عقلی است و امکان ندارد در آینده و با تحقیقات و پژوهشهای بیشتر، قسم پنجمی هم به آن اضافه شود.
توضیح مطلب: وقتی مکلف شک در حکم شرعی پیدا میکند این شک از دو حال خارج نیست:
یکم: شک او حالت سابقه معتبر دارد، اینجا محل جریان اصل استصحاب است.
دوم: شک او حالت سابقه معتبر ندارد که از دو حال خارج نیست:
الف: احتیاط ممکن نیست مانند دوران بین محذورین (وجوب یا حرمت دفن کافر)، اینجا محل جریان أصالة التخییر است.
ب: در مورد آن شک، احتیاط ممکن است:
1. در آن مورد دلیلی بر احتمال عقاب داریم که اینجا محل جریان أصالة الإحتیاط یا همان إشتغال است.
2. در آن مورد دلیلی بر احتمال عقاب نداریم که محل جریان أصالة البرائة است.
نکته ششم: امکان تداخل اصول عملیه
میفرمایند در بعض موارد ممکن است شرایط جریان دو اصل عملی به طور همزمان محقق باشد مثل اصل برائت و استصحاب، و هر کدام بر خلاف دیگری نتیجه دهد نتیجه یکی حلیّت و نتیجه دیگری حرمت باشد. میفرمایند راهکار حل تعارض دو اصل عملی را در جای خودش در انتهای مبحث استصحاب تحت عنوان تعارض استصحاب با سایر اصول عملیه بررسی خواهیم کرد.
ثمّ إن تمام الکلام ... ص14، س16
در پایان مقدمه و برای ورود به اصل بحث میفرمایند بحث مستوفاة و کامل در اصول عملیه را در دو مقام پیگیری میکنیم:
مقام اول: بررسی وظیفه عملیه در شک نسبت به حکم الله واقعی در مواردی که حالت سابقه معتبری وجود ندارد که بحث از سه اصل برائت، اشتغال و تخییر است.
مقام دوم: بررسی وظیفه عملیه در شک نسبت به حکم الله واقعی در موردی که حالت سابقه معتبر دارد، بحث از اصل استصحاب است.
بازگشت به فهرست