جلسه صد و شانزدهم (یکشنبه، 98.02.08) بسمه تعالی
و معنی حدوث إفتراقهما.. ص66
گفتیم در مسأله چهارم به بررسی مسقطیت افتراق میپردازند و سه نکته در این رابطه بیان میکنند. نکته اول گذشت.
نکته دوم: مقصود از افتراق
روشن است که متعاقدین در لحظه عقد به هم نچشبیدهاند و ملصَق به هم نبودهاند، مثلا یکی این طرف میز و دَخل قرار دارد و دیگری آن طرف، پس اگر میگوییم افتراق و جداشدن سبب سقوط خیار مجلس است مقصود از بین رفتن هیئت اجتماعیة متعاقدین در مجلس عقد است. یعنی متبایعین قبل از بیع نزد یکدیگر نیستند وقتی برای بیع اجتماع میکنند اجتماعشان را مجلس عقد میشماریم و این هیئت اجتماعیه قائم به فضای مجلس است نه قائم به شخص پس اگر از حالت نشسته به ایستاده تغییر کنند، افتراق نیست چون هنوز عرفا مجلس برقرار است. پس افتراق یک مسأله نسبی و اضافی است (بالإضافة إلی الهیئة الإجتماعیة) وقتی صحبت از جدایی و افتراق میکنیم نسبت به اجتماع لحظه عقدشان است.
در افتراق، مسافت خاص مطرح نیست لکن تعبیرهای مختلفی هم در کلمات فقهاء دیده میشود مثل:
الف: فاصله گرفتن متعاقدین از یکدیگر به اندازه یک قدم.
ب: تحقق افتراق با أدنی الإنتقال و کمترین جابجایی.
ج: بعضی مثال میزنند به اینکه اگر در دو کشتی یا دو قایق هستند با فاصله گرفتن قایقها از یکدیگر افتراق محقق میشود. (یا مثلا پشت چراغ قرمز از داخل ماشین یک روزنامه را معامله میکند و سپس حرکت میکند)
بنابراین مرحوم شیخ در عبارتشان به سه قول در مسأله اشاره میکنند:
قول اول: (شیخ) معیار صدق عرفی افتراق است.
مرحوم شیخ چنانکه توضیح داده شد معتقدند کلمه افتراق در روایات وارد شده و همین که عرف بگوید افتراق محقق شده کافی است.
قول دوم: فاضل جواد: معیار مسافت یک قدم است
مرحوم فاضل جواد در مفتاح الکرامة فرمودهاند فاصله حداقل یک گام معتبر است. ظاهرا همینکه دیدهاند فقهاء در کتبشان مثال میزنند به یک گام، گمان کردهاند خصوص یک گام ویژگی دارد و مهم است.
نقد قول دوم:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند تعبیر به یک قدم در روایات نیامده و در کلمات فقهاء هم از باب مثال است.
قول سوم: مرحوم طباطبائی: مسافت بیش از یک قدم
مرحوم سید علی آقای طباطبایی صاحب ریاض المسائل فرمودهاند اینکه با یک قدم دور شدن افتراق محقق شود محل تأمل است بلکه باید بیشتر باشد به یک دلیل و یک مؤید:
دلیل: هر چند کلمه یفترقا در روایات مطلق است و شامل هر مقدار جدایی میشود چه کم و چه زیاد اما انصراف دارد به موردی که متعاقدین بیش از یک قدم از هم دور شوند زیرا وقتی یک گام دور شدند شک داریم افتراق اتفاق افتاد یا نه استصحاب میکنیم بقاء خیار مجلس را پس باید بیش از یک گام از هم دور شوند.
مؤید: صحیحه محمد بن مسلم است که میگوید: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ بَایَعْتُ رَجُلًا فَلَمَّا بَایَعْتُهُ قُمْتُ فَمَشَیْتُ خِطَاءً ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَى مَجْلِسِی لِیَجِبَ الْبَیْعُ حِینَ افْتَرَقْنَا. *
امام باقر7 میفرمایند با فردی معامله کردم بعد از بیع من بلند شدم و چند قدم راه رفتم تا افتراق حاصل شود، پس از اینکه حضرت چند قدم راه رفتهاند تا خیار مجلس از بین برود معلوم میشود یک قدم کافی نیست.
نقد قول سوم:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ادعای انصراف در روایات ادعای بلا دلیل است، روایت میگوید افتراق محقق شود و مفهوم آن واگذار به عرف است حتی اگر به کمتر از یک قدم باشد.
صحیحه محمد بن مسلم هم مدعای شما را تأیید نمیکند زیرا مدعای شما این است که یک قدم برای افتراق کافی نیست:
اولا: صحیحه نمیگوید یک قدم برای افتراق کافی نیست.
ثانیا: امام باقر7 به یکی از شکلهای عرفی افتراق مثال زدهاند که هیئة اجتماعیه مجلس عقدشان به آنگونه تبدیل به افتراق میشده است و بنا نیست تمام هیئتهای اجتماعیه مثل هم باشند و افتراق هم یکسان باشد.
نکته سوم: حرکت یکی از متبایعین کافی است
لازم نیست هر دو طرف با حرکت و اقدامشان افتراق را ایجاد کنند بلکه با خروج یک نفر از مجلس عقد هم افتراق محقق خواهد شد و این حرکت باید همراه با عدم مصاحبت فرد دیگر باشد، پس افتراق با حرکت کردن فرد متحرک آغاز میشود اما زمانی این حرکت متصف میشود به افتراق و جدایی که طرف مقابل ساکن باشد و در حرکت همراهی نکند. پس لازم نیست هر دو با حرکتشان در جهت مخالف، از یکدیگر دور شوند بلکه افتراق دو بُعد دارد: 1. حرکت یک طرف. 2. عدم همراهی دیگری. پس در تحقق افتراق یک حرکت و یک سکون کافی است و لازم نیست هر دو به جهت مخالف یکدیگر حرکت کنند دلیل این مدعا هم همین کلام امام باقر7 است که فرمودند من از مجلس بلند شدم و چند قدم دور شدم، که دلالت میکند افتراق با حرکت یکی از متعاقدین هم محقق میشود.
مسألة: المعروف أنه لا اعتبار.. ص69
مسأله پنجم: افتراق از روی اکراه
در مسائل پنج، شش و هفت مرحوم شیخ انصاری به بررسی ابعاد مختلف افتراق اکراهی میپردازند. در مسأله پنجم به افتراق اکراهی هر دو متبایعنی، در مسأله ششم به افتراق اکراهی یکی از متبایعین و در مسأله هفتم به بررسی حکم زوال اکراه میپردازند. در این مسأله برای افتراق اکراهی متبایعین به سه صورت اشاره میکنند، (البته در مسأله بعد مطلبی دارند که میتواند صورت چهارم این بحث باشد):
صورت اول: اکراه بر افتراق نه تخایر
مثلا با دستفروش کنار خیابان انگشتر معامله کرده و مأمور شهرداری مشتری را اکراه و وادار میکند بر افتراق و از بین رفتن مجل سعقد هر دو متبایعین اما تا مجلس عقدشان برقرار است هر دو حق تخایر و استفاده از خیار مجلسشان را دارند و در انتخابِ اجازه یا فسخ اکراهی وجود ندارد. در این صورت مشهور از جمله شیخ انصاری قائلاند که به مجرد افتراق خیار مجلس ساقط است. (مرحوم شیخ ابتدا وارد بحث از صورت سوم میشوند و در أثناء بحث دو عبارت از شیخ طوسی و محقق ثانی را بر این صورت اول اشاره میکنند.)
صورت دوم: اکراه بر تخایر نه افتراق
مثلا مشتری بر گزینش و تخایر (اجازه یا فسخ) اکراه شده اما نسبت به افتراق از مجلس عقد اکراهی وجود ندارد، اینجا بعضی میفرمایند خیارش ساقط است زیرا افتراق از مجلس عقد و از بین رفتن خیار مجلس با اختیار خودش بوده است.
صورت سوم: اکراه بر تخایر و افتراق
هم بر تخایر هم بر افتراق اکراه شدهاند. محل بحث اصلی در مسأله پنجم این صورت است که خیار مجلس مشتری ساقط میشود یا نه؟ مشهور از جمله مرحوم شیخ معتقدند خیار باقی است. پنج دلیل ارائه شده که شیخ سه دلیل آخر را میپذیرند:
دلیل اول: تبادر و استصحاب
وقتی فعلی به فرد نسبت داده میشود ظاهر و متبادَر از آن این است که از روی اختیار بوده نه اجبار، گفته میشود کتب زیدٌ، در حالی که اگر از روی اجبار باشد گفته میشود أُجبر علی الکتابة. روایت میگوید البیّعان بالخیار ما لمیفترقا، این فعل افتراق دال بر اختیار است و شامل اجبار نمیشود لذا اگر افتراق از روی اکراه بود شک داریم خیار مجلس باقی است یا خیر؟ استصحاب میکنیم بقاء خیار مجلس را.
نقد این دلیل نیاز به بیان مقدمهای دارد که خواهد آمد.
تحقیق:
* مراجعه کنید به کتب أربعة و وسائل الشیعة، ببینید آیا عین عبارت منقول شیخ انصاری را در این کتب پیدا میکنید یا نه؟ در پاورقی مجمع الفکر هم آدرس به وسائل الشیعة داده که در وسائل هم عین این عبارت نیست. محققین مجمع الفکر معمولا اشاره میکنند متن روایت اندکی تفاوت دارد اما اینجا تذکر ندادهاند.
جلسه صد و هفدهم (دوشنبه، 98.02.09) بسمه تعالی
هذا و لکن یمکن منع التبادر..، ص69، س7
گفتیم مسأله پنجم که افتراق فرد مکرَه است، سه صورت دارد، صورت سوم این بود که هم بر تخیار و هم بر افتراق اکراه شده بود.
نظریه مشهور و شیخ انصاری این است که خیار مجلس در این صورت باقی است. گفتیم پنج دلیل را بررسی میکنند و سه دلیل آخر را میپذیرند. دلیل اول این بود که البیّعان بالخیار ما لم یفترقا، ظهور دارد در اینکه افتراق با طیب نفس و بدون اکراه باشد، حال اگر فرد را با اکراه از مجلس عقد بیرون بردند و اجازه استفاده از خیار مجلس را به او ندادند شک داریم خیار مجلس باقی است یا نه، یقین سابق به وجود خیار مجلس را استصحاب میکنیم. مرحوم شیخ در کتاب ابتدا دلیل دوم را هم بیان و نقد میکنند سپس به نقد دلیل اول میپردازند لکن ما قبل از بیان دلیل دوم، نقد دلیل اول را توضیح میدهیم.
نقد دلیل اول:
مرحوم شیخ دو جواب از دلیل اول دارند که قبل از بیان جواب اولشان با استفاده از کلام مرحوم شیخ مقدمهای بیان میکنیم:
مقدمه فقهی: معنای اختیار
میفرمایند اختیار دو تفسیر دارد:
1ـ اختیار در مقابل اضطرار. عمل اضطراری آن است که ظاهرا توسط مضطَر انجام میشود اما در واقع مضطَر هیچ نقشی در عمل ندارد و نمیتواند مانع شود. مانند لرزش دست. اختیار در مقابل اضطرار یعنی فعلی که خود فرد در انجام آن نقش دارد.
2ـ اختیار در مقابل اکراه. عمل اکراهی آن است که با قصد و اراده خود انسان انجام میشود اما انگیزه انجامش اکراهِ مکرِه است. مانند خروج اکراهی از مجلس برای کتک نخوردن. اختیار در مقابل اکراه یعنی فعلی که با اراده و قصد فرد انجام میشود و انگیزه از انجامش هم رضایت فرد است نه تهدید دیگران.
جواب اول: مرحوم شیخ میفرمایند قبول داریم که متبادر به ذهن از افتراقی که مسقط خیار مجلس است، افتراق با اختیار است لکن مقصود اختیار در مقابل اضطرار است، یعنی انجام فعل افتراق در اختیار و با اراده خود فرد بوده است و اختیار در مقابل اکراه را قبول نداریم
سؤال: چرا نمیگویید اختیار در مقابل اکراه است؟
پاسخ: زیرا در مقدمه گفتیم اختیار در مقابل اکراه یعنی عملی که علاوه بر اینکه با اراده و قصد فرد انجام میشود، انگیزه انجامش هم رضایت فرد است. در حالی که در کلمه افتراق هیچ دلالتی بر اینکه علت و انگیزه افتراق چه چیزی بوده وجود ندارد، کلمه افتراق یعنی جدا شدن با اختیار و اراده، اما اینکه به انگیزه نجات از تهدید بوده یا رضایت و طیب نفس چنین دلالتی در کلمه افتراق نیست.
پس جواب اول این شد که کلمه افتراق فقط تبادر و دلالت دارد بر اینکه جدا شدن با اراده فرد باشد، در مورد اکراه هم فرد با اراده خودش از مجلس عقد بیرون رفته پس افتراق محقق شده و خیار مجلسشان ساقط است. لذا چنانکه در مقابل افتراق اختیاری، افتراق اکراهی قرار میگیرد افتراق اضطراری هم میتواند قرار گیرد لعدم القول بالفصل، زیرا وقتی افتراق اختیاری نباشد دیگر تفاوتی نیست که افتراق اضطراری باشد یا اکراهی و گفتیم خود کلمه افتراق هم دلالت بر خصوص تقابل با اکراه ندارد.
جواب دوم: شما در دلیل اول گفتید اگر افتراق اکراهی باشد خیار مجلسشان ساقط نمیشود، پس چرا در صورت اول که امکان تخایر و فسخ و امضاء دارد اما اکراه شده بر افتراق فتوا نمیدهید به بقاء خیار مجلس. به عبارت دیگر اصحاب امامیه معتقدند افتراق حتی اگر اضطراری و بدون اراده فرد باشد همین که توان فسخ یا امضاء بیع را دارد و بیع را فسخ نکرد، خیار مجلسش ساقط میشود به این دلیل که افتراقِ مسقط خیار محقق شده است.
پس افتراق حتی اگر اضطراری هم باشد در صورت توانائی فسخ، باز هم مسقط خیار مجلس است که عبارت شیخ طوسی و محقق ثانی هم همین مطلب را بیان میکند.
دلیل دوم: تمسک به حدیث رفع
چنانکه در رسائل بحث برائت ذیل حدیث رفع و در مکاسب ذیل کتاب البیع آمده است، حدیث رفع مطلق است یعنی "رُفع ما استکرهوا علیه" میگوید هر جا اکراه باشد هم حکم وضعی مرتفع شده هم حکم تکلیفی. پس حدیث رفع میگوید افتراق از روی اکراه حکم وضعی سقوط خیار مجلس را نمیآورد و خیار مجلس همچنان باقی است. *
نقد دلیل دوم:
مرحوم شیخ میفرمایند اگر حدیث رفع به صرف وجود اکراه حکم سقوط خیار را بردارد، پس در صورت اول که اکراه بر افتراق بود نه تخایر باید فتوا دهید به عدم سقوط خیار چون افتراق در صورت اول هم اکراهی است در حالی که همه فقهاء در صورت اول فتوا به سقوط خیار میدهند به جهت اینکه حق گزینش و تخایر دارد.
و الحاصل میفرمایند نتیجه جواب از دو دلیل مذکور سه نکته شد:
الف: در صورت سوم که هم افتراق هم تخایر اکراهی است فقهاء میفرمایند خیار مجلس ساقط نمیشود.
ب: اگر یکی از افتراق یا تخایر مورد اکراه نبود (صورت اول و دوم)، خیار مجلس ساقط میشود.
ج: هر یک از دو دلیل مذکور فقط به اکراه در یک بُعد مسأله میپردازند لذا نمیتوانند حکم صورت سوم را ثابت کنند.
فالأولی الإستدلال علیه ... ص70، س آخر
سپس مرحوم شیخ به بیان سه دلیل دیگر میپردازند که استدلال به آنها بر بقاء خیار مجلس در صورت سوم را قبول دارند.
دلیل سوم: اجماع معتضد به شهرت
مرحوم شیخ در بحث اجماع منقول رسائل فرمودند اجماع منقول به تنهائی حجت نیست اما با ضمیمه قرائن اطمینانیة ممکن است حجت باشد. در اینجا میفرمایند اجماع منقول به ضمیمه شهرت ثابت شده یک حجت اطمینان آور بر عدم سقوط خیار مجلس است.
دلیل چهارم: تبادر
در نقد دلیل اول گفتیم افعال مانند "إفتراق" فقط ظهور و تبادر در اختیاری بودن دارد، نه اختیار در مقابل خصوص اکراه، اما متبادر به ذهن از فعل افتراق آن است که در جایی به کار میرود که با رضایت باشد و در این صورت مسقط خیار مجلس است و افتراق بدون رضایت مسقط خیار مجلس نیست. (شاهد بر آن هم کاربرد افتراق و جدایی در روایات طلاق است که افتراق به مرد نسبت داده میشود زیرا در اکثر موارد با رضایت مرد است)
دلیل پنجم: صحیحه فضیل
فضیل از امام صادق7 نقل میکند الْبَیِّعَانِ بِالْخِیَارِ مَا لَمْ یَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا فَلَا خِیَارَ بَعْدَ الرِّضَا مِنْهُمَا. با دو بیان استدلال شده:
بیان اول: این روایت میگوید سقوط خیار مجلس مشروط به دو نکته است: 1ـ افتراق 2ـ رضایت طرفین. پس افتراق با رضایت طرفین مسقط خیار مجلس است. در صورت سوم چون افتراق هست اما رضایت نیست پس خیار مجلس ساقط نمیشود. این رضایت هم قطعا در زمان دیگری معتبر نیست و به گونه دیگری نمیتوان آن را تفسیر نمود.
بیان دوم: تعبیر "بعد الرضا" در روایت دلالت میکند تنها ملاک در سقوط خیار، رضایت به عقد است. این رضایت به عقد هم از چند راه قابل کشف است از جمله گفتن رضیتُ یا الزمتُ و همچنین افتراق از مجلس عقد. پس در صورت سوم که افتراق از روی اکراه اتفاق افتاده کاشف است از عدم رضایت به عقد لذا خیار مجلس او باقی است.
تحقیق:
* مراجعه کنید به مکاسب، جلد3، ص 308 و 331 و عبارت مرحوم شیخ انصاری را یادداشت کنید.
چند نکته نسبت به پایان سال تحصیلی
ـ مهمترین نکته برنامه ریزی برای استفاده حداکثری از فرصت عظیم ماه مبارک رمضان است که علما و عملا یاریگر انسان است
ـ در تابستان غیر از ایام امتحانان و آماده شدن برای آن، برنامه ریزی کنید و قسمتی از کمبودهای درسی را جبران کنید.
ـ از مطالعات جنبی مانند مطالعه در مقدمات تفسیر یا مقدمات رجال که قبلا کتبی را معرفی کردم غافل نشوید.
ـ از مباحثه المراجعات و مباحثه یا مطالعه دقیق الغدیر که قبلا هم تذکر دادهام برای یک بازه زمانی چند ساله، غفلت نکنید.
ـ مترصّد باشید درس خارج خودتان را انتخاب کنید و پایان سال تحصیلی آینده تکلیف خودتان را نسبت به درس خارج مشخص کنید.
ـ برای هم مباحثه سال آینده از الآن دغدغه داشته باشید و رایزنی کنید، تا از روز اول سال تحصیلی آینده را با مباحثه قوی شروع کنید.
ـ دوستان اهل تحقیق با نوشتن تحقیقهای کارورزی پیرامون مباحث فقهی، اصولی، تفسیری ...که قبلا توضیح دادهام و ارائه به مسؤلان پژوهش مدارس، خود را برای ورود آرام آرام به حیطه ارائه مباحث حاشیهای برای طلاب و سپس ورود به فضای تدریس آماده کنند.
به دعای خیرتان بسیار محتاجم
************
مسألة: لو أکره أحدهما علی التفرق.. ص72
مسأله ششم: صورت چهارم اکراه یک طرف
مسأله ششم صورت چهارم از سه صورت مسأله قبل است. در این مسأله پنج مطلب دارند:
مطلب اول: تحریر محل نزاع
صورت چهارم آن است که یکی از طرفین نسبت به افتراق و تخایر اکراه شد گفتیم خیار مجلسش باقی است، اما فرد دیگر که در مجلس باقی مانده حکم خیار مجلسش چیست؟ میفرمایند مسأله چند صورت دارد اما قبل بیان آن، دو نکته تکراری را تذکر میدهند:
نکته اول:
از دو مسأله قبل روشن شد اگر یکی از متعاقدین به اختیار از مجلس خارج شود و دیگری هم از روی اختیار با او همراهی نکند افتراق محقق شده و مسقط خیار است.
نکته دوم:
در صورتی اکراه مانع سقوط خیار مجلس است که بر افتراق و تخایر اکراه شود.
فحینئذ فنقول ... ص72، س9
اکراهی که مسقط خیار مجلس است اگر تنها در یک طرف محقق شود دو صورت دارد:
صورت اول: یکی از متعاقدین (مثلا مشتری) اکراه شده بر افتراق و ترک تخایر، یعنی او را از مجلس عقد بیرون کردهاند و اجازه صحبت کردن (فسخ یا امضاء) هم به او ندادهاند، اما دیگری (بایع) که در مجلس باقی مانده نه از مصاحبت و همراهی با مشتری منع شده و نه از تخایر.
صورت دوم: یکی از متعاقدین (مثلا مشتری) اکراه شده بر بقاء در مجلس عقد (اجازه افتراق به او نمیدهند) و اجازه تخایر و حق انتخاب فسخ یا امضاء هم به او نمیدهند، اما دیگری مثلا بایع از روی اختیار از مجلس عقد بیرون میرود.
میفرمایند محل بحث صورت اول است که حکم صورت دوم ضمن آخرین مطلب این مسأله آن روشن خواهد شد.
مطلب دوم: بیان اقوال و مبانی آنها
ابتدا چهار قول را در مسأله مطرح میکنند، سپس مبنای اقوال را بررسی میکنند و سپس تحقیق و نظریه خودشان را بیان میفرمایند. اما بیان اقوال:
قول اول: خیار مجلس هر دو ساقط میشود.
قول دوم: خیار مجلس هر دو باقی است.
قول سوم: فرد مختار خیارش ساقط میشود و دیگری خیارش باقی است.
قول چهارم: علامه در تحریر تفصیل دادهاند که اگر فرد مختار در مجلس باقی ماند خیار هر دو باقی است و اگر فرد مختار از مجلس بیرون رفت خیار مجلس هر دو ساقط است.
اما مبنای این اقوال: همه فقهاء قبول دارند که افتراق از مجلس عقد از روی اختیار مسقط خیار مجلس است اما دو اختلاف مبنایی وجود دارد:
اختلاف اول: در کیفیت خروج اختیاری دو مبنا است:
مبنای اول: خروج اختیاری هر دو (متعاقدین) با هم مسقط خیار مجلس است.
مبنای دوم: خروج اختیاری یکی از آنها هم سبب سقوط خیار مجلس طرفین است.
طبق مبنای اول که هر دو حرکت و افتراق هر دو با هم مسقط است هم دو مبنا است:
مبنای الف: افتراق هر یک از متعاقدین از مجلس عقد فقط حق خیار خود این فرد را ساقط میکند، اما حق خیار دیگری که در مجلس نشسته باقی است. (پس در محل بحث خیار فرد مکرَه باقی است اما فرد مختار به جهت عدم مصاحبت با مشتری خیارش ساقط است. این قول سوم است)
مبنای ب: سقوط خیار هر دو (متعاقدین) متوقف است بر خروج هر دو از مجلس عقد. (پس در محل بحث خیار هر دو باقی است زیرا فقط یکی بیرون رفته است. این قول دوم است)
اختلاف دوم: بنابر مبنای دوم که خروج اختیاری یک نفر هم مسقط خیار مجلس طرفین است دو مبنا است:
مبنای الف: افتراق از مجلس عقد با فعل وجودی یعنی حرکت و خروج یکی حاصل میشود. (این همان تفصیل علامه حلی است که اگر فرد مختار در مجلس باقی ماند خیار هر دو باقی است و اگر فرد مختار از مجلس بیرون رفت خیار مجلس هر دو ساقط است. این قول چهارم است)
مبنای ب: افتراق از مجلس عقد چه با فعل وجودی و چه با فعل عدمی (یعنی یکی خارج شود و دیگری در خروج همراهی نکند و همین عدم مصاحبت افتراق را محقق میکند.) (پس در محل بحث خیار مجلس هر دو ساقط است زیرا عدم مصاحبت بایع که در مجلس از روی اختیار باقی مانده افتراق شمرده میشود لذا خیار هر دو ساقط است. این قول اول)
و اعلم أن ظاهر الإیضاح ... ص74، س10
مطلب سوم: اشکال ولد علامه به والدشان
فخر المحققین ولد علامه در ایضاح الفوائد فی شرح القواعد فرمودهاند در محل بحث سه قول بشتر وجود ندارد و قول چهارم که تفصیل علامه حلی در تحریر باشد خروج از بحث است و در حقیقت قول علامه همان قول دوم است که خیار مجلس هر دو باقی است.
کلام مرحوم علامه حلی دو بُعد داشت که اگر فرد مختار در مجلس باقی ماند خیار هر دو باقی است و اگر فرد مختار از مجلس بیرون رفت خیار مجلس هر دو ساقط است. فخر المحققین میفرماید بُعد دوم تفصیل که با خروج شخص مختار، خیار هر دو ساقط میشود اصلا محل خلاف نیست بلکه همه فقهاء قبول دارند اگر یکی از متعاقدین اختیارا از مجلس عقد بیرون رود، خیار مجلس ساقط است، بلکه محل خلاف آن جا است که شخص مختار در مجلس عقد بماند، حال با ماندن او حکم خیار مجلس چه میشود؟
بُعد دوم کلام علامه که کنار گذاشته شود، قول علامه این است که با ماندن فرد مختار در مجلس خیار هر دو باقی است و این همان قول دوم است پس قول چهارمی نداریم.
شیخ انصاری عبارتی از علامه حلی و فخر المحققین میآورند سپس کلام فخر المحققین را تأیید میکنند که کلام علامه همان قول دوم است.
قال: إن هذا مبنی علی بقاء ... ص74، س آخر
مرحوم فخر المحققین در نقد کلام والدشان فرمودهاند ریشه اختلاف اقوال در محل بحث چهار نکته است، و با بیان این چهار نکته پنج مبنا در محل بحث به وجود میآید:
نکته اول: متکلمین میگویند وجود دارای أکوان أربعة است: حرکت، سکون، اتصال و انفصال. بحث است که در هر کدام از این چهار حالت آیا وجودات دوم، سوم و چهارم وجود مستقل و حادث است یا بقاء وجود اول شمرده میشود؟ به عنوان مثال: فرد وقتی ده دقیقه راه میرود حرکت لحظه دوم و سوم و ... حرکت مستقل است یا امتداد و بقاء حرکت اول؟
نکته دوم: بر فرض که بگوییم وجودات بعدی امتداد و بقاء وجود اول است، آیا شیء باقی در بقائش مثل حدوث لحظه اول، نیاز به علت و مؤثر دارد یا فقط برای حدوث علت میخواهد و بقائش نیاز به علت ندارد.
* تحقیق:
برای تبیین بیشتر این مسأله مراجعه کنید به شوارق الإلهام فی شرح تجرید الکلام از مرحوم عبد الرزاق لاهیجی، (چاپ دو جلدی) ج1، ص138 و ج1، ص540 (چاپ پنج جلدی)
نکته سوم: چنانکه وجود نیاز به علت دارد آیا عدم هم نیاز به علت دارد یا خیر؟مرحوم ملا هادی سبزواری در منظومه میفرمایند:
کذاک فی الأعدام لاعلیّة و إن بها فاهوا فتقریبیّة
نکته چهارم: تحقق افتراق فقط به امر وجودی است که فرد باقی مانده هم باید خارج شود از مجلس، یا افتراق به امر عدمی هم محقق میشود که صرف عدم مصاحبت فرد باقی مانده سبب تحقق افتراق و سقوط خیار مجلس شود.
بر اساس این چهار نکته مرحوم فخر المحققین پنج مبنا در محل بحث درست میکنند:
مبنای اول: اگر گفتیم وجودات دوم و سوم بقاء وجود اول نیستند بلکه وجود مستقل هستند در این صورت بایع در مجلس ساکن بوده، خیار مجلسش ساقط است زیرا لحظه دومی که بایع در مجلس عقد نشسته است خودش افتراق را به وجود آورده (جدایی از مشتری با نشستن در مجلس عقد) چون افتراق را بوجود آورده خیار مجلس ساقط است.
مبنای دوم: اگر گفتیم وجودات دوم و سوم بقاء وجود اولاند اما باقی در بقاء هم نیاز به علت دارد، در این صورت بایع در لحظه دوم که بعد از اخراج مشتری در مجلس عقد نشسته با اراده خودش علت افتراق را محقق کرده و امتداد و استمرار داده است، پس خیار مجلس ساقط است.
مبنای سوم: اگر بگوییم وجودات دوم و سوم بقاء وجود اولاند و در بقاءشان علت نمیخواهند و افتراق یک امر وجودی است، در این صورت خیار مجلس بایع ساقط نمیشود، زیرا بقاء بایع در مجلس عقد استمرار وجود اول بود علت هم نمیخواهد و خود بخود باقی است، این بایع افتراق را که امر وجودی است ایجاد نکرده لذا خیار مجلس او باقی است.
مبنای چهارم: اگر وجود دوم و سوم بقاء وجود اولاند، در بقاءشان علت نمیخواهند و افتراق به امر عدمی هم محقق میشود و عدم علت نمیخواهد بایع در مجلس عقد نشسته با مشتری همراهی نکرده اما علت عدم مصاحبت را او ایجاد نکرده زیرا امر عدمی علت نمیخواهد، پس افتراق محقق نشده و خیارش ثابت است.
مبنای پنجم: اگر بگوییم وجودات دوم و سوم بقاء وجود اولاند و در بقاءشان علت نمیخواهند و افتراق به امر عدمی هم محقق میشود، و عدم علت میخواهد، اینجا بایع با اراده خودش علت عدم همراهی با مشتری را ایجاد کرده پس افتراق محقق شده و خیار مجلس او ساقط میشود.
بعد فخر المحققین میفرمایند أقرب به نظر من این است که خیار مجلس بایع (فرد باقی) ساقط است و به تبع او خیار فرد مکرَه هم که اخراج شده ساقط است.
و هذا الکلام و إن نوقش فیه ... ص75، س7
به مرحوم فخر المحققین اشکال شده است که احکام شرعیه ملقاة به عرف است و حکم شرعی منوط به این دقتهای عقلی نیست، و مردم چنین جزئیات فلسفی را متوجه نمیشوند. مرحوم شیخ این اشکال را قبول دارند اما میفرمایند عبارتشان دو نتیجه صحیح دارد:
1ـ اگر بایع یعنی همان فرد باقیمانده در مجلس هم به اختیار خودش از مجلس بیرون رفت بدون شک و اختلاف در فتوا همه میگویند خیار مجلس ساقط است، بلکه محل نزاع آنجا است که بایع هنوز در مجلس عقد ساکن و موجود باشد.
2ـ از کلام فخر المحققین چنین استفاده میشود که سقوط خیار یک طرف مستقل از طرف دیگر نیست، به عبارت دیگر در محل بحث فقط دو قول داریم و قول سوم هم که میگفت اگر بایع در مجلس باقی ماند خیارش ساقط است و خیار مکرَه باقی است، صحیح نمیباشد زیرا وقتی خیار فرد باقی در مجلس ساقط شد خیار مکرَه هم به تبع او ساقط است و عقد لازم میشود.
مرحوم شیخ میفرمایند علی أی حال عبارت خلاف شیخ طوسی و جواهر ابن برّاج ظهور دارد در قول سوم و نمیتوان قول سوم را کنار گذاشت.
فتأمل ص75 مقصود شیخ از فتأمل دو صفحه بعد یعنی ص77 پارگراف آخر خواهد آمد.
همچنین میفرمایند این قول سوم به ظاهر یا صریح عبارت تذکره نسبت داده شده که در این نسبت تأمل است.
و کیف کان فالأظهر فی ... ص75، س آخر
مطلب چهارم: تحقیق شیخ در مسأله
مرحوم شیخ انصاری در دو مرحله به نظر خودشان اشاره میکنند:
مرحله اول: در محل بحث که مشتری اکراه شده به افتراق و عدم تخایر و بایع در مجلس عقد باقی است و مختار میباشد، خیار مجلس هر دو باقی است، به سه دلیل:
دلیل اول: تمسک به اصل. بعد از رفتن مکرَه از مجلس عقد و بقاء بایع، شک داریم خیار هر دو همچنان باقی است یا نه؟ استصحاب میکنیم بقاء خیار مجلس هر دو را.
دلیل دوم: متبادر به ذهن از ماده افتراق آن است که اگر افتراق با رضایت بود سبب سقوط خیار مجلس میشود، و اینجا افتراق با رضایت هر دو نیست، پس خیار هر دو باقی است.
دلیل سوم: صحیحة فضیل که در آن آمده فإذا افترقا فلا خیار لهما بعد الرضا منهما، تصریح میکند افتراق اگر به رضایت هر دو باشد خیار مجلس ساقط است در حالی که در محل بحث با رضایت هر دو نیست پس خیار مجلس ساقط نمیشود.
و لکن یمکن التفصی ... ص76، س8.
مرحله دوم: مرحوم شیخ هر سه دلیل را رد میکنند و از این مدعا عدول مینمایند:
نقد دلیل اول: بارها گفته شده تا زمانی که در مسأله نص خاص داریم جای تمسک به اصول عملیه نیست. به نص خاصی اشاره خواهیم کرد که دلالت میکند رضایت یکی از متعاقدین و افتراق او از مجلس عقد مسقط خیار هر دو است و افتراق با یک نفر هم تحقق پیدا میکند لذا طبق دلیل خاص، خیار متعاقدین ساقط است و نوبت به استصحاب نمیرسد.
نقد دلیل دوم: میفرمایند دلیل نداریم که در صدق افتراق رضایت هر دو متعاقد لازم باشد بلکه قدر متیقن این است که رضایت یکی از آندو هم کافی است و در محل بحث فرد باقی در مجلس مختار بوده و با رضایت خودش زمان اخراج مشتری با او همراهی نکرد یا از تخایر استفاده نکرد و چیزی نگفت. لذا خیار هر دو ساقط است.
نقد دلیل سوم: میفرمایند مهمترین دلیل صحیحه فضیل بود که ما دلالت آن قبول داریم که میگفت افتراق باید با رضایت هر دو باشد و با افتراق یک نفر خیار مجلس ساقط نمیشود، اما این صحیحه یک معارض دارد که روایت صحیح السندی است که در مسأله چهارم هم به آن اشاره کردیم که امام علیه السلام فرمودند زمینی را خرید و فروش کردیم فمشیتُ خُطیً لیجب البیع حین افترقنا. این صحیحه به صراحت دلالت میکند بر اینکه رضایت و افتراق یک نفر هم مسقط خیار مجلس است و بیع لازم میشود.
صحیحه فضیل میگفت رضایت هر دو لازم است و این صحیحه میگوید رضایت یکی هم کافی است، حال در باب تعارض وظیفه چیست؟
و ظاهر الصحیحة و إن کان ... ص76، س17
در مقام رفع تعارض میفرمایند قواعد اولیه باب تعارض اقتضا دارد بگوییم روایت دوم عام است و میگوید رضایت یک نفر کافی است چه دیگری راضی باشد یا نه، اما صحیحه فضیل خاص است و میگوید رضایت هر دو نفر مسقط خیار است و روشن است که خاص بر عام مقدم است پس باید به صحیحه فضیل عمل کنیم، لکن به چند جهت حکم میکنیم به تقدیم روایت دوم و مسقط بودن رضایت و خروج یک نفر از مجلس عقد.
جهت اول: عمل اصحاب در موارد مشابه فراوان، به چند مورد اشاره میکنند:
مورد اول: یک فرع فقهی است که فقهاء قائلند اگر قبل از تفرّق، یکی از متبایعین فوت کرد با بیرون رفتن دیگری از مجلس عقد خیار مجلس طرفین ساقط است با این که یکی از متعاقدین مرده و معلوم نیست راضی باشد. ( یک تناقض از محقق ثانی نقل میکنند)
مورد دوم: فقهاء میفرمایند اگر یکی از متعاقدین بعد عقد در مجلس، خوابش برد و دیگری هم از مجلس بیرون رفت، خیار مجلس طرفین ساقط میشود.
مورد سوم: اگر یکی از متعاقدین در مجلس عقد غافل شد، دیگری هم بیرون رفت، فقهاء میفرمایند خیار طرفین ساقط است.
جهت دوم: مرحوم سید عمید الدین در کنز الفوائد در ما نحن فیه ادعای اجماع کردهاند بر سقوط خیار طرفین.
جهت سوم: عبارات فقهاء که به چند مورد اشاره میکنند:
مورد اول: عبارت فخر المحققین که از کتاب ایضاح ایشان اشاره کردیم وقتی مبانی مختلف را مورد اشاره قرار میدهند اشارهای نمیکنند که در سقوط خیار به رضایت طرفین لازم با رضایت یک طرف اختلاف است. پس معلوم میشود اختلافی نیست که با افتراق یک نفر از روی رضایت هم خیار ساقط میشود.
مورد دوم: عبارت علامه در قواعد چنین است که سقوط خیار مکرَه متفرع است بر سقوط خیار فرد باقی مانده (ماکث) پس به رضایت یک طرف هم خیار ساقط میشود، ایشان حتی اشارهای هم به وجود اختلاف در این مورد نمیکنند.
نظر مرحوم شیخ
میفرمایند با افتراق یک نفر از روی رضایت هم خیار ساقط میشود زیرا غایتِ وجود خیار، افتراق از روی رضایت است که با حرکت یک نفر هم حاصل میشود، و اگر هیچیک نسبت به افتراق و تخایر رضایت نداشتند خیار مجلس ساقط نمیشود.
فتأمل: ص77 اشاره است به ضعف بعض موارد تمسک شده مانند موردی که یک نفر از متعاقدین از دنیا برود که بعضی از فقهاء معتقدند خیار او به ورثه منتقل میشود.
و عبارة الخلاف المتقدمة ... ص77، س12
اشکال: شما نتیجه گرفتید افتراق از روی رضایت یک نفر هم مسقط خیار مجلس است و ادعای اجماع هم کردید در حالی که خود شما از خلاف شیخ طوسی و جواهر الفقه قاضی ابن برّاج قول سومی نقل فرمودید که فردِ مختار با افتراق، خیارش ساقط میشود و فرد مکرَه خیارش باقی است.
جواب: در عبارت شیخ طوسی در خلاف که أو یسقط خیار المتمکن خاصةً دو احتمال است:
احتمال اول: این عبارت مفهوم دارد که خیار متمکن ساقط است اما خیار مکرَه باقی است. بنابراین احتمال اشکال وارد است.
احتمال دوم: این عبارت مفهوم ندارد، یعنی فرد متمکن به جهت عدم استفاده از اختیار خودش و عدم همراهی با مکرَه، خیارش ساقط است اما فرد مکرَه چطور؟ عبارت ایشان ساکت است و ممکن است بگوییم خیار مکرَه هم ساقط است زیرا افتراق با فعل فرد مختار اتفاق افتاد و خیار طرفین ساقط شد.
پس خیار فرد مختار ساقط است به نحو لابشرط، نه اینکه خیار مختار ساقط باشد به شرط سقوط خیار مکرَه.
و لعل نظر الشیخ و القاضی إلی ... ص78، س5
میفرمایند البته ممکن است احتمال اول در کلام شیخ طوسی صحیح باشد یعنی تفکیک قائل شویم بین خیار مختار که ساقط میشود و خیار مکرَه که باقی میماند. میفرمایند و هو استنباط حسنٌ لکن لایساعد علیه ظاهر نصی که چندین مرجّح و مؤیّد داشت و امام علیه السلام میفرمودند من چند قدم از مجلس عقد دور شدم تا عقد لازم شود. لذا بر اساس همین روایت باید فتوا داد.
مطلب پنجم: حکم صورت دوم در این مسأله
ابتدای مسأله گفتیم که اکراه یک نفر دو صورت دارد یک صورت این بود که فرد مکرَه از مجلس اخراج میشود و فرد مختار در مجلس باقی میماند، اما صورت دیگر که اینجا حکمش را بیان میکنند این است که فرد باقی در مجلس عقد اکراه شده بر عدم خروج از مجلس و عدم تخایر اما فرد دیگر با اختیار از مجلس عقد خارج میشود، در این صورت هم تمام مباحث صورت قبل و اختلاف مبانی جاری است و نظر مرحوم شیخ انصاری هم همان است که به محض خروج فرد مختار، خیار مجلس طرفین ساقط میشود، مخصوصا در این صورت سقوط هر دو خیار اقوی از صورت قبل است زیرا مستند اصلی ما که روایت بود دقیقا بر همین مورد تطبیق میکند که امام علیه السلام با رضایت خودشان چند قدم از مجلس عقد دور شدند که عقد لازم بشود.
مسأله هفتم: خیار بعد زوال اکراه
گفتیم در مورد مسقط سوم (افتراق) چهار مسأله بیان میکنند. در سه مسأله قبل به احکام اکراه اشاره کردند. آخرین نکته در بحث افتراق اکراهی آن است که در مورادی که فقهاء قائلاند اکراه مانع سقوط خیار مجلس است با ارتفاع اکراه تا چه زمانی خیار باقی است؟
به عنوان مثال زید بعد از بیع در مجلس عقد نشسته است و او را به جهتی با اکراه به کلانتری منتقل میکنند، در جایی که خیار مجلس او ساقط نشده است وقتی از کلانتری آزاد شد تا چه زمان خیار دارد؟
مرحوم شیخ طوسی فرمودهاند خیار مجلس او تا زمانی که زید بعد از اکراه در این مجلس دوم که نامش را مجلس زوال میگذارند (کلانتری) باقی است خیار مجلس دارد.
مرحوم شیخ میفرمایند این قول صحیح نیست. زیرا معیار در صدق افتراق از بین رفتن هیئت اجتماعیه عقد بود، این هیئت اجتماعیه قطعا از بین رفتن و أدله نمیتوانند بگویند تعبدا معتقد باش این هیئت اجتماعیه باقی است. آنچه دلیل خاص میگوید این است که خیار مجلس باقی است اما تا چه زمان دلیل ساکت است. و دو احتمال در مسأله است:
احتمال اول: حق خیار بالفور است یعنی تا اکراه برطرف شد باید فسخ یا امضاء را انتخاب کند و اگر چنین نکرد حق خیار او ساقط است. زیرا قدر متیقن از ثبوت حق خیار و تدارک و جبران خسارت همین مقدار است.
احتمال دوم: خیار مجلس برای فرد باقی است بالتراخی، چه در همان مجلس زوال (کلانتری) چه بعد آن تا زمانی که یکی از مسقطات را مرتکب شود. زیرا یقین داریم با رفع اکراه خیار مجلس آمد و هر زمان بعد از آن شک کنیم یقین سابق را استصحاب میکنیم.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند این بحث اختصاص به خیار مجلس ندارد بلکه به طور کلی در هر حق خیاری این بحث جاری است.
مرحوم شیخ در اینجا نظریه خودشان را بیان نمیکنند اما در بحث خیار غبن به تفصیل استدلال میکند بر فوری بودن خیار مجلس بعد از زوال اکراه.
مسأله هشتم: تصرف
آخرین مسأله در بحث خیار مجلس مسقط بودن تصرف در ثمن یا مثمن است.
میفرمایند بحث از کیفیت تصرف و مصادیق آن ضمن خیار حیوان و خیار شرط خواهد آمد. اما دلیل بر مسقط بودن تصرف روایتی است در بحث خیار حیوان که حضرت علتی برای سقوط خیار بیان میکنند که طبیعتا آن علت هر جا باشد حکم آن هم وجود دارد. در آن روایت راوی میپرسد اگر در بیع حیوان قبل از تمام شدن سه روز مشتری در حیوان تصرف کند و شیر آن را بدوشد حکم چیست؟ حضرت میفرمایند تصرف در حیوان مسقط خیار حیوان است، زیرا این تصرف کاشف از رضایت فرد است. از این علت قانون کلی به دست میآید که تصرف در ثمن یا مثمن دالّ بر رضایت ذو الخیار به بیع است و بیع را امضاء نموده و خیارش ساقط است، چه در خیار مجلس چه خیار شرط و چه خیار حیوان. فتأمل: اشاره است به اینکه احتمال دارد این حدیث مختص خیار حیوان باشد.
خلاصه مبحث خیار مجلس
خلاصه مرحله اول (احکام خیار مجلس):
مسأله 1: مالکین خیار مجلس دارند اما وکیل سه قسم است: 1. وکیل در صرف إجراء صیغه بیع. 2. وکیل در جمیع تصرفات. 3. وکیل در تصرف و معامله خاص. فرمودند فقط وکیل قسم دوم خیار دارد به این دلیل که أدله خیار مجلس میگویند فرد وقتی سلطنت پیدا کرد بر مالی که به او منتقل شده ارتباطش با مالی که به طرف مقابل داده قطع نمیشود و همچنان میتواند آن را پس بگیرد و معامله را فسخ کند و وکیل قسم اول و دوم چنین سلطنتی ندارند اما وکیل قسم ودم که مجاز به جمیع تصرفات در مال است و میتواند به صلاحدید خود عمل نماید چنین سلطنتی دارد.
نسبت به فضول هم فرمودند اگر متعاقدین فضول باشند خیار مجلس ندارند زیرا وقتی وکیل قسم اول و دوم که از طرف مالک اجازه در عقد هم دارد، خیار مجلس نداشته باشد به طریق اولی فضول که بدون اجازه بیع انجام داده خیار مجلس نخواهد داشت.
مسأله 2: اگر عاقد واحد بود و بیع بین دو شخصیت حقوقی خودش (وکالت یا ولایت از دو نفر دیگر) یا یک شخصیت حقیقی خودش و یک شخصیت حقوقی خودش انجام داد، نسبت به وجود خیار مجلس متوقف هستند.
مسأله 3: اشاره به سه مورد از مستثنیات مبیعهایی بود که در آنها خیار مجلس نیست و هر سه مورد از مباحث مربوط به عبید بود.
مسأله 4: فرمودند خیار مجلس فقط در عقد بیع جاری است نه سایر عقود. دلیل آن هم اجماع فقهاء شیعه است.
مسأله 5: مبدأ و آغاز خیار مجلس از لحظه عقد است زیرا روایات و فتاوای فقها میگوید علت تامه خیار مجلس تحقق عقد است. البیّعان بالخیار میگوید به محض اینکه بر این دو فرد بایع و مشتری صدق کرد خیار مجلس میآید.
همچنین در بیع صرف و سلم خیار مجلس قبل از تقابض وجود دارد و ثمره هم دارد، همچنین در عقد فضولی قبل از اجازه مالک حق خیار مجلس ثابت و دارای ثمره است.
خلاصه مرحله دوم: مسقطات
مسأله 1: مطلب اول مدعی و دلیل بود. مدعی: شرط سقوط خیار مجلس نافذ و صحیح است. دلیل: المؤمنون عند شروطهم حاکم است بر البیّعان بالخیار، حکومت به نحو تضییق یعنی هر بیعی خیار شرط دارد الا بیعی که شرط سقوط خیار مجلس در آن مطرح شود که وفاء به شرط مشروع واجب است.
مطلب دوم: سه اشکال و پاسخ به آنها بود. مطلب سوم: به هر یک از سه صورت که سقوط خیار مجلس را مطرح کند نافذ و صحیح است: الف: شرط کند عدم تحقق خیار مجلس را. ب: شرط کند عدم استفاده از خیار مجلس را. ج: شرط کند ذسقاط خیار مجلس را بعد تحقق عقد بیع.
مطلب چهارم: لزوم تصریح یا اشاره به شرط، ضمن عقد بیع.
مطلب پنجم: بیان یک استثناء از شرط سقوط خیار.
مسأله 2: در این مسأله هم دو مطلب در مسقطیت اسقاط بعد العقد بیان کردند:
1. سه دلیل بر مسقطیت ارائه شد از جمله دلیل لکلّ ذی حق اسقاط حقه. 2. با هر لفظی میتواند اسقاط را اعلام کند به سه دلیل از جمله همان لکل ذی حق اسقاط حقه.
مسأله 3: اگر یکی از متعاقدین به دیگری بگوید "إختر" بدون وجود قرینه هیچ دلالتی بر تمکلیک خیار به طرف مقابل ندارد لذا خیارش ساقط نمیشود.
مسأله 4: افتراق سومین مسقط خیار مجلس است و تحقق آن حداقل دو رکن دارد: 1. حرکت یکی از متعاقدین. 2. عدم مصاحبت و سکون دیگری.
مسأله 5: اگر هم بر افتراق اکراه شود هم در عدم استفاده از حق خیار مجلس اکراه شوند خیار مجلسشان باقی است به سه دلیل: اجماع معتضد به شهرت، تبادر و نص خاص.
مسأله6: میفرمایند با افتراق یک نفر از روی رضایت هم خیار ساقط میشود زیرا غایتِ وجود خیار، افتراق از روی رضایت است که با حرکت یک نفر هم حاصل میشود، و اگر هیچیک نسبت به افتراق و تخایر رضایت نداشتند خیار مجلس ساقط نمیشود.
مسأله 7: استفاده از حق خیار مجلس بعد از زوال اکراه (فوری است).
مسأله 8: تصرف در ثمن یا مثمن چهارمین مسقط خیار مجلس است که دلیل آن نص خاص است.