مرحله اول: بیان کلیّات
در این مرحله مرحوم شیخ انصاری دو مطلب دارند: 1. معنای لغوی و تعریف اصطلاحی استصحاب. 2. بیان شش امر.
مطلب اول: معنای استصحاب در لغت و اصطلاح
مطلب اول را ضمن دو نکته آغاز میکنند:
نکته اول: معنای لغوی استصحاب
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند معنای لغوی استصحاب از ریشه "صحب" در جمعبندی کلمات لغویان به معنای "أخذ الشیء مصاحبا" است. یعنی شیءای را به همراه داشتن، و از همین باب است که در مباحث فقهی و احکام شرعی تعبیر شده به "استصحاب أجزاء ما لایؤکل لحمه فی الصلاة" یعنی "همراه داشتن اجزائی از حیوان حرام گوشت در نماز". *
نکته دوم: معنای اصطلاحی استصحاب
گفته شده بیش از ده تعریف برای استصحاب ارائه شده که مرحوم شیخ انصاری هفت تعریف را نقل میکنند.
قبل بیان مطلب، یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: تعلیق حکم بر وصف
یکی از قواعد عرفی عقلائی که در علوم مختلفی از جمله فقه، اصول و تفسیر کاربرد دارد قاعدهای است با عنوان: "تعلیق الحکم علی الوصف مشعِرٌ بالعلّیة" ابتدا به اختصار این قاعده را توضیح میدهیم سپس به مصادیقی از استناد به آن اشاره میکنیم:
توضیح قاعده: عرف و عقلا هرگاه در کلام متکلم مواجه شوند با حکمی که معلّق شده بر یک صفت خاصی، این تعلیق را دالّ بر علت بودن آن صفت برای حکم میدانند. در مثال: قلّد المجتهد، برداشت عرف چنین است که صفت اجتهاد علت برای وجود تقلید شده و اگر صفت اجتهاد در فرد نباشد وجوب تقلید از او هم نخواهد بود. البته این در صورتی است که قرینه حالیّه، مقالیه یا عقلیه بر خلاف آن وجود نداشته باشد.
نمونه فقهی: مرحوم شیخ انصاری در مکاسب، ج3، ص495: ... نوع إشعار لعلّیة الحکم فیطرد فی سائر ما أخذ منه.
نمونه اصولی: در اصول فقه مرحوم مظفر، ج1، ص122 در مبحث مفهوم وصف ضمن اشکال و جوابی در کلام ایشان خواندهایم: إن الظاهر فی الوصف لو خلی و طبعه من دون قرینة أنه من قبیل الثانی أی أنه قید للموضوع لا للحکم فیکون الحکم من جهته مطلقا غیر مقید فلا مفهوم للوصف. و من هذا التقریر یظهر بطلان ما استدلوا به لمفهوم الوصف ب ... إن الوصف مشعر بالعلیة فیلزم إناطة الحکم به. و الجواب أن هذا الإشعار و إن کان مسلما إلا أنه ما لم یصل إلى حد الظهور لا ینفع فی الدلالة على المفهوم.
نمونه تفسیری: مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، ج12، ص35 ذیل آیه 13 سوره مبارکه ابراهیم میفرمایند: قوله تعالى: "فأوحى إلیهم ربهم لنهلکن الظالمین ولنسکننکم الأرض من بعدهم " إلى آخر الآیة ضمیر الجمیع الأول والثانی للرسل والثالث للذین کفروا بدلالة السیاق والتعبیر عنهم بالظالمین للإشارة إلى سببیة ظلمهم للاهلاک فان تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلیة کما أن قوله : " ذلک لمن خاف مقامی وخاف وعید " مشعر بعلیة الخوف للاسکان.
تعریف اول: إبقاء ما کان (شیخ انصاری)
میفرمایند متقنترین و مختصرترین تعریف استصحاب "إبقاء ما کان" است.
در جمله مذکور کلمه "إبقاء" حکم است، "ما" موضوع و "کان" وصف موضوع است. از آنجا که کان یعنی کون فی الماضی، بودن در گذشته، به عنوان صفت برای موضوع أخذ شده است بنا به قانون عرفی عقلائی "تعلیق الحکم علی الوصف مشعرٌ بعلیّة الوصف للحکم" میگوییم کون فی السابق، علت است برای حکم به إبقاء.
صفت کون فی السابق باعث خارج شدن یک صورت از تعریف میشود آن هم صورتی که إبقاء حکم نه به دلیل کون فی السابق بلکه به دلیل وجود علّت و دلیل آن باشد مثل اینکه یقین داشتیم این مایع موجود مسکر است لذا حرامٌ شربه، الآن هم یقین داریم مسکِر است لذا باز هم حکم حرمت شرب را إبقاء میکنیم لکن این إبقاء به جهت وجود علت حرمت است نه به جهت کون فی السابق.
پس در تعریف اول به دو رکن استصحاب اشاره شده است: الف: یقین سابق (ما کان). ب: شک لاحق.
سایر تعاریف خواهد آمد.
تحقیق:
* مرحوم آخوند به معنای لغوی مذکور در کلام مرحوم شیخ انصاری نقدی دارند و در "درر الفوائد فی الحاشیة على الفرائد"، صفحه 289
میفرمایند: الظّاهر انّه بحسب اللّغة أوسع دائرة ممّا یوهمه ظاهر ذلک، لوضوح عدم صدق المصاحبة عرفاً فی جمیع موارد صدق الاستصحاب کذلک؛ فالأولى أن یعتبر عنه بأنّه "أخذ الشّیء معه". این اشکال مرحوم آخوند قابل جواب است و میتوان در دفاع از مرحوم شیخ انصاری گفت سخن و تعبیر مرحوم شیخ انصاری برگرفته از کلام لغویان و مذکور در معاجم لغت است لذا در معنا نمودن یک لغت باید تابع کلام متخصص آن یعنی لغوی معتبر بود.
جلسه 51 (چهارشنبه، 99.09.26) بسمه تعالی
و إلی ما ذکرنا یرجع ...، ص9، س9
تعریف دوم: تعریف مرحوم شیخ بهائی
مرحوم شیخ بهائی (م1031ه) در زبدة الأصول فرمودهاند استصحاب یعنی اثبات حکم در زمان ثانی (زمان شک) با تکیه و اعتماد بر ثبوت آن در زمان اول (زمان سابق، زمان یقین).
تعریف سوم: مرحوم خوانساری
مرحوم خوانساری (م1098ه) در مشارق الشموس فی شرح الدروس به اصولیان نسبت میدهند تعریف استصحاب را به: "إثبات حکمٍ فی زمانٍ لوجوده فی زمانٍ سابقٍ علیه. که همان محتوای تعریف دوم است.
و أزیف التعاریف تعریفه ...، ص10، س3
تعریف چهارم: از مرحوم میرزای قمی
چهارمین تعریف از تعاریف هفتگانهای که مرحوم شیخ انصاری در کتاب به آنها اشاره میکنند تعریف مرحوم میرزای قمی است. مرحوم شیخ انصاری این تعریف را سستترین تعریف میدانند. تعریف ایشان چنین است که در قوانین الأصول میفرمایند:
"کون حکمٍ أو وصفٍ یقینی الحصول فی الآن السابق مشکوک البقاء فی الآن اللاحق"
استصحاب یعنی اینکه حصول یک حکم یا وصف در زمان سابق یقینی باشد لکن بقاء آن در زمان بعدی، مشکوک باشد.
مرحوم شیخ انصاری نسبت به این تعریف یک توجیه و سپس نقدی دارند که بعد از تعریف پنجم بیان میکنند زیرا میفرمایند مرحوم صاحب معالم به اشکال وارد بر تعریف چهارم واقف بودهاند لذا به گونه دیگری استصحاب را تعریف نمودهاند.
تعریف پنجم: از مرحوم صاحب معالم
قبل از بیان تعریف مرحوم صاحب معالم به یک مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: چند اصطلاح در باب استصحاب
چنانکه جلسه قبل ضمن مقدمهای اشاره کردیم، تعابیر، اصطلاحات و أدله اصولیان متقدم شیعه با متأخران تفاوتهای فراوانی پیدا کرده است. از جمله اصطلاحات شایع نزد قدماء چنانکه در نقل عبارت مرحوم شیخ مفید در جلسه قبل هم اشاره شد، استصحاب الحال است. مقصود از تعبیر "حال" همان "حکم" است.
استصحاب حال شرع، استصحاب حال اجماع، استصحاب حال نص، استصحاب حال عقل و امثال این اصطلاحات. استصحاب حال شرع یعنی استصحاب حکم یقینی که با دلیل شرعی ثابت شده بود، استصحاب حکمی که با اجماع ثابت شده بود، استصحاب حکمی که با نص خاص به اثبات رسیده بود و استصحاب حال عقل یعنی استصحاب حکمی که با عقل غیر مستقل ثابت بوده است. در مباحث آینده به مرور با مثالهای این موارد و تقسیمات و اصطلاحات مختلفی در باب استصحاب آشنا خواهیم شد.
مرحوم صاحب معالم فرمودهاند نسبت به استصحاب حال دو نکته مطرح است:
الف: محل جریان آن جایی است که حکمی یقینا در زمانی ثابت بوده، سپس در زمان بعدی مورد شک قرار میگیرد.
ب: در محل مذکور وظیفه إجراء استصحاب است یعنی نسبت به زمان شک، باید حکم کنیم به بقاء همان حکم یقینی سابق.
نقد تعریف مرحوم میرزای قمی
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اشکال تعریف مرحوم میرزای قمی این است که اصلا استصحاب تعریف نشد بلکه محل إجراء قانون استصحاب توضیح داده شد، محل جریان استصحاب جایی است که یک یقین سابق و یک شک لاحق داریم (نه شک سابق و شک لاحق) حال در چنین جایی وظیفه إجراء استصحاب است و استصحاب یعنی إبقاء و کشاندن حکمِ یقینی سابق به زمان لاحق و شک.
اتفاقا مرحوم صاحب معالم دقیقا همین تفاوت بین محل جریان استصحاب و خودی استصحاب را با همین توضیح، اشاره کردهاند.
و یمکن توجیه التعریف ...، ص10، س 10
مرحوم شیخ انصاری در مقام توجیه کلام مرحوم میرزای قمی برمیآیند. قبل از بیان توجیه ایشان یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مبانی در حجیت استصحاب
نسبت به مبنا و دلیل بر حجیت استصحاب به دو مبنا اشاره میکنیم:
مبنای اول: اصولیان تا قبل از پدر مرحوم شیخ بهائی (م984ه) حجیت استصحاب را بر اساس دلیل عقل میدانستند، طبق این مبنا استصحاب از أمارات خواهد بود و از امتیازات أمارات بهره خواهد برد. طبق این دلیل پس از إجراء استصحاب یا قطع به واقع پیدا میکنیم یا ظن به واقع لکن همین ظن به واقع هم به حکم عقل حجت خواهد بود. (توضیح بیشتر در امر دوم صفحه 16 میآید)
مبنای دوم: از زمان پدر مرحوم شیخ بهائی به بعد حجیت استصحاب بر اساس نقل و دلیل شرعی تعبدی ثابت میشد. یعنی چون روایت میفرماید لاتنقض الیقین بالشک لذا ما متعبّد میشویم به إبقاء یقین سابق به حکم شرعی در زمان شک. طبق این مبنا استصحاب یک اصل عملی خواهد بود که ضعفهای اصول عملیه در برابر امارات را خواهد داشت.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند صاحب قوانین در صدد تعریف استصحاب بر اساس مبنای متقدمان بودهاند یعنی استصحاب چون نتیجهاش حصول علم یا ظن و اطمینان به حکم است لذا حجت میباشد، پس استصحابی که بخواهد ظن به وجود حکم در زمان لاحق (زمان شک) بیاورد مبتنی است بر وجود یقین سابق و شک لاحق. لذا استصحاب، حکمی است که سابقا متیقّن و لاحقا مشکوک است.
لکن فیه: أنّ الإستصحاب ...، ص10، سآخر. مرحوم شیخ انصاری میفرمایند توجیه مذکور مشکل را حل نمیکند و دلیل بر حجیت استصحاب چه دلیل عقل باشد چنانکه اصولیان متقدم معتقد بودند و چه نقل و سنت باشد چنانکه متأخران معتقدند در هر دو صورت تعریف مرحوم میرزای قمی تعریف استصحاب نیست بلکه محل جریان استصحاب است.
توضیح مطلب: میفرمایند دلیل حجیت استصحاب هر چه باشد (عقل یا نقل) آنچه با جریان استصحاب ثابت میشود بقاء ما کان (حکم یقینی سابق) علی ما کان (بر همان یقین سابق، عند الشک) *
تحقیق:
* اشکال مرحوم شیخ انصاری به مرحوم میرزای قمی وارد است و البته آن قدر مطلب روشن است که بعید به ذهن میرسد مرحوم میرزای قمی توجه به آن نداشته باشند.
مرحوم تنکابنی شاگرد مرحوم شیخ انصاری در شرح رسائلشان با عنوان إیضاح الفرائد، در ج2، ص466 میفرمایند:
"ان مراده بالاستصحاب هو المستصحب فمراده قدّس سره تعریف المستصحب و یعرف الاستصحاب بمعرفة محلّه و قد صرح قدس سرّه بهذا التوجیه فى حاشیته منه على هو ببالى و ح فیندفع عنه الایرادات".
ایشان میفرمایند در ذهنم هست که خود مرحوم میرزای قمی در حاشیه همین عبارتشان اشاره کردهاند که مقصود من از این تعریف، بیان محل جریان استصحاب است تا خود استصحاب روشن تر شود.
بنده عرض میکنم: در چاپ جدید قوانین الأصول که پاورقیهایی هم دارد، این حاشیه "منه" ذکر نشده. سه نسخه خطی قوانین الأصول ج2 که به صورت تصویربرداری شده و دیجیتال در اینترنت موجود است ملاحظه شد و چنین حاشیهای وجود نداشت. البته در اینترنت میتوان نسخ بیشتری از قوانین را هم یافت.
مشخصات سه نسخه خطی مذکور چنین است:
1. شماره مدرک کتابخانه مجلس IR 10-23908 (تصویر 160، سمت راست، پایین صفحه) به آدرس:
https://ia801005.us.archive.org/23/items/ktp2019-26-00575/ktp2019-26-00575.pdf
2. شماره مدرک کتابخانه مجلس IR10-40914 (تصویر 110، سمت چپ پایین صفحه) به آدرس:
https://ia803007.us.archive.org/22/items/ktp2019-26-00422/ktp2019-26-00422.pdf
3. نسخه کتابخانه معارف اصفهان. (تصویر شماره 49 پایین صفحه) به آدرس:
https://archive.org/download/ktp2019-mtof6958/ktp2019-mtof6958_images.zip.
جلسه 52 (شنبه، 99.09.29) بسمه تعالی
نعم ذکر شارح المختصر ...، ص11، س8
تعریف ششم: از قاضی عضد الدین ایجی
ششمین تعریفی که مورد اشاره قرار میدهند تعریفی است که قاضی عضد الدین ایجی (م756ه) از عالمان اهل سنت در شرح مختصر الأصول بیان کرده. (مختصر الأصول یا منتهی السؤول و الأمل فی علمَی الأصول و الجدل از ابن حاجب (م 646ه)).
ایشان دو مقدمه دارند که از کنار هم قرار دادنشان در صدد تبیین استصحاب حال برآمدهاند:
مقدمه یکم: حکمی یقینا در سابق برای شیءای ثابت بوده و هیچ گمان به خلاف آن نداشتهایم.
مقدمه دوم: هر حکمی که حالت سابقهاش یقینی باشد و سپس در بقاء آن شک کنیم مظنون البقاء خواهد بود.
یعنی با یقین سابق و شک لاحق، اطمینان به بقاء حکم پیدا میکنیم.
نقد تعریف ششم:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نسبت به تعریف استصحاب در بیان ایشان سه احتمال است:
احتمال اول: مقصودشان از تعریف استصحاب، خصوص مقدمه اولشان باشد که مطابق تعریف مرحوم میرزای قمی است یعنی مقدمه اول در صدد تعریف محل جریانا استصحاب است نه خود استصحاب، و اشکال ما به این تعریف هم وارد خواهد بود.
احتمال دوم: مقصودشان مقدمه دوم کلامشان باشد که منطبق بر تعریف مشهور است که استصحاب را از باب حصول اطمینان و ظن معتبر، حجت میدانند.
احتمال سوم: اینکه مجموع دو مقدمه را تعریف استصحاب بدانند چنانکه مرحوم فاضل تونی چنین برداشتی دارند که تعریف هفتم است.
تعریف هفتم: از مرحوم فاضل تونی
ایشان فرمودهاند مجموع دو مقدمه در کلام قاضی عضد الدین ایجی تعریف استصحاب است. به عبارت دیگر استصحاب یعنی بناء گذاشتن بر یقین سابق در زمانی که شک در بقاء آن حکم پیدا میکنیم.
نظر مختار مرحوم شیخ انصاری همان تعریف اول است که استصحاب إبقاء ما کان است.
بقی الکلام فی أمور ...، ص12
مطلب دوم: بیان شش امر
گفتیم مرحوم شیخ انصاری در مرحله اول و بیان کلیّات دو مطلب بیان میکنند، مطلب اول معنای لغوی و اصطلاحی استصحاب بود که نهایتا تعریف مختارشان این شد که استصحاب یعنی إبقاء ما کان. در مطلب دوم به بیان شش امر میپردازند تا مقصود از استصحاب و جوانب آن بیشتر روشن شود.
امر اول: استصحاب اصل عملی است یا أمارة
جلسه قبل به دو مبنا در حجیت استصحاب اشاره کردیم که در این جلسه مرحوم شیخ انصاری امر اول را بر همان اساس تبیین میکنند.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نسبت به حجیت استصحاب و محتوای آن دو مبنا است:
مبنای اول: أمارة ظنیّة است. (متقدمان)
متقدمان استصحاب را بر اساس حکم عقل حجت میدانستند که در نتیجه یک حکم واقعی خواهد بود.
اگر حین شک در بقاءِ یک حکمِ یقینی(ما کان)، عقل را حاکم به إبقاء ما کان بدانیم این حکم عقل یک دلیل ظنّی یعنی غیر قطعی و اجتهادی یعنی واقعی خواهد بود. (مقصود از دلیل اجتهادی و فقاهتی را در اولین جلسه جزوه توضیح دادم) پس چنانکه عقل پس از ملاحظه و استقراء موارد متعدد یا قیاس دو مورد با یکدیگر و مشاهده شباهت زیاد آن دو، حکم خاص ظنی دارد همچنین در مورد یقین سابق و شک لاحق هم حکم ظنی به إبقاء ما کان میکند.
طبق این مبنا، استصحاب، مفید ظن به حکم الله و از أمارات خواهد بود و در رتبهای بالاتر از اصول عملیه قرار میگیرد.
مبنای دوم: اصل عملی است. (متأخران و مرحوم شیخ)
متأخران استصحاب را بر اساس تعبّد به روایات حجت میدانند که در نتیجه یک حکم ظاهری و برای خروج از تحیّر خواهد بود.
اگر حین شک در بقاءِ یک حکمی یقینی (ما کان)، صرفا به جهت دستور شارع در روایات حکم کنیم به إبقاء ما کان، این روایات یک دلیل ظنی فقاهتی و ظاهری (نه واقعی) خواهد بود و صرفا برای بیان وظیفه فعلی مکلف عند الشک لازم الإجراء است.
طبق این مبنا، استصحاب صرفا وظیفه عملی مکلف عند الشک است و مانند سایر اصول عملیه همچون برائت و اشتغال خواهد بود.
جلسه 53 (یکشنبه، 99.09.30) بسمه تعالی
و حیث إنّ المختار عندنا ...، ص13، س7
مرحوم شیخ انصاری فرمودند استصحاب طبق مبنای متقدمان از أمارات و طبق مبنای متأخران از اصول عملیه است. و خودشان هم که جزو متأخران هستند استصحاب را اصل عملی میدانند.
مرحوم شیخ انصاری برای عقیده طیف متقدمان به چند نام اشاره میکنند و میفرمایند مرحوم شیخ طوسی، سید مرتضی، سید ابوالمکارم بن زهره، محقق حلّی، علامه حلّی، شهید اول، شهید ثانی و مرحوم صاحب معالم برای حجیت استصحاب به روایات تمسک نمیکنند.
البته مرحوم شیخ طوسی در عدة الأصول صرفا نقل میفرمایند (نه استدلال) که بعضی به روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تمسک کردهاند که حضرت فرمودند وقتی نمازگزار (با یقین به طهارت وارد نماز شد و) در أثناء نماز شک آیا حدثی عارض شد و وضویش باطل گشت یا نه، به شک اعتنا نکند (و بنا بر یقین سابق بگذارد)
سپس مرحوم شیخ انصاری به مرحوم شیخ طوسی اشکالی میکنند که چرا مرحوم شیخ طوسی با وجود حدیث أربعمأة که حدیث صحیح السند است و دلالت بر استصحاب دارد، به چنین حدیث ضعیف السندی تمسک کردهاند. *
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند طبق بررسی من، اولین کسی که در طیف متأخران برای حجیت استصحاب و حکم به إبقاء ما کان به روایات تمسک نموده والد مرحوم شیخ بهائی بودهاند که از کتابشان با عنوان العُقَد الطهماسبی حکایت شده است. **
سپس مرحوم سبزواری در ذخیرة المعاد فی شرح إرشاد الأذهان، مرحوم شهید اول و سایر متأخران از ایشان به روایات تمسک کردهاند.
البته قبل از تمسک والد شیخ بهایی (م984ه)، مرحوم ابن ادریس (م598ه) هم به روایات تمسک کردهاند برای حکم به إبقاء ما کان، چنانکه از مشابهت بین تعابیرشان با تعابیر روایات باب استصحاب به دست میآید.
تحقیق:
* در رابطه با این اشکال مرحوم شیخ انصاری توجه به دو نکته مفید است:
نکته اول: ظاهرا این اشکال به مرحوم شیخ طوسی وارد نیست.
در جلسه 50 (ابتدای ورود به مبحث استصحاب) کتاب الحاشیة علی استصحاب القوانین از مرحوم شیخ انصاری را معرفی کردم، در این کتاب مرحوم شیخ انصاری صرفا نقل میکنند که حکایت شده مرحوم شیخ طوسی برای قائل به حجیت استصحاب که مقصود مرحوم شیخ مفید است، روایتی را به عنوان دلیل نقل کردهاند. پس با اینکه مرحوم شیخ انصاری در کتاب متقدمشان یعنی حاشیه قوانین تعبیر به حکایت میکنند اینجا اعتراض و اظهار تعجب میکنند از استدلال ایشان به روایت مذکور. (مراجعه کنید به الحاشیة علی استصحاب القوانین، ص148 و 151)
در حالی که هیچ دلالتی در عبارت مرحوم شیخ طوسی در استدلال خودشان به روایت وجود ندارد. عبارت عدة الأصول، ج2، ص757 چنین است: "استدلّ من نصر استصحاب الحال بما روی عن النّبی صلى اللَّه علیه و آله ..."
نکته دوم: مقصود از حدیث أربعمأة روایتی است در کتاب الخصال مرحوم شیخ صدوق، ص609 که ابی بصیر و محمد بن مسلم چنین نقل میکنند: عن أبی عبد الله علیه السلام قال : حدثنی أبی ، عن جدی ، عن آبائه علیهم السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام علم أصحابه فی مجلس واحد أربع مائة باب مما یصلح للمسلم فی دینه ودنیاه ..."
متن کامل این حدیث مفصل و طولانی در کتاب خصال 27 صفحه است که مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه فقط قسمت ناظر به حکم وضو یعنی چند خط آن را نقل فرمودهاند.
** مرحوم عز الدین شیخ حسین بهائی والد شیخ بهائی متوفای 984ه از اولین عالمان شیعی منطقه جبل عامِل جنوب لبنان بودند که به حاکمان صفوی و شاه طهماسب در اداره حکومت یاری رساندند. ایشان و ولدشان مرحوم شیخ بهائی و چند تن دیگر از عالمان شیعه منطقه جبل عامل و جنوب لبنان حق بزرگی به گردن ایران و شیعیان دارند. و جالب است که اگر زمانی آنان در تقویت شیعه و حکومت شیعی ایران تلاش فراوانی انجام دادند در این دوره هم شاهد خدمت بزرگ رهبر، علما و مردم شیعه ایران به شیعیان جنوب لبنان و حمایت از جبهه مقاومت هستیم.
اما متأسفانه این روزها شاهد هستیم برخی از معمّمین که نزد بعضی با عناوینی همچون استاد اخلاق شناخته میشدند با اسائه ادب به رهبری معظم و عمود خیمه انقلاب، دشمنان اسلام، انقلاب و مکتب اهل بیت علیهم السلام را شاد کردهاند.
جلسه 54 (دوشنبه، 99.10.01) بسمه تعالی
الثانی: أنّ عدّ الإستصحاب ...، ص116
امر دوم: چرایی دلیل عقلی شمردن استصحاب
در جلسات قبل اشاراتی به مبنای متقدمان و اینکه استصحاب را به عنوان دلیل عقلی حجت میدانستند گذشت. ذیل امر دوم به چرایی این دیدگاه قدما میپردازند. قبل از بیان مطلب مرحوم شیخ انصاری یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مستقلات و غیر مستقلات عقلیة
در اصول فقه مرحوم مظفر، ج1، ص207، مبحث ملازمات عقلیه خواندهایم که راه دستیابی به حکم شرعی همان قیاس منطقی است که از دو مقدمه یعنی صغری و کبری تشکیل شده است. محتوای این دو مقدمه اقسامی دارد، از جمله: *
1. هر دو مقدمه با حکم عقل ثابت میشود که از آن به مستقلات عقلیه تعبیر میکنیم. مانند:
صغری: العدل حسنٌ عقلا، یا الظلم قبیحٌ عقلا. (حکم عقل)
کبری: کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع. (حکم عقل)
نتیجه: العدل حسن شرعا یا الظلم قبیح شرعا.
2. یکی از دو مقدمه با حکم شرع ثابت میشود و دیگری با حکم عقل که از آن به غیر مستقلات عقلیه تعبیر میکنیم. مانند:
صغری: الحج واجب شرعا. (حکم شرع)
کبری: کل واجبٍ شرعاً یجب مقدمته عقلا. (حکم عقل)
نتیجه: الحج، یجب مقدمته (سفر) عقلا.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند استصحاب اگر هم به عنوان دلیل عقلی مطرح باشد چنانکه قدما معتقد بودند، از غیر مستقلات عقلیه است یعنی استصحابی که از آن بحث میکنیم همیشه صغرای آن با حکم شرع ثابت شده و کبرای آن توسط عقل ضمیمه میشود و نتیجه میگیریم إبقاء ما کان را.
مثال ما نحن فیه در قالب صغری و کبری چنین است:
صغری: یقین دارد به حکم شرع یک ساعت قبل، طاهر بود و علم به رفع آن ندارد.
کبری: به حکم عقل هر جایی که یقین سابق دارد و علم به رفع آن ندارد، باید بنا بگذارد بر یقین سابق.
نتیجه: عقل میگوید در این مورد ظن در طهارت، بنا بگذار بر طهارت سابق.
ما از این حکم عقل به إبقاء ما کان، اطمینان پیدا میکنیم الآن طاهر و با وضو هستیم.
جریان استصحاب در مستقلات عقلیه معنا ندارد یعنی امکان ندارد که هم صغری هم کبرای قیاس، عقلی باشد و شک پیدا شود زیرا شک در حکم عقل معنا ندارد، حکم عقل قطعی و ثابت است معنا ندارد بگوید دیروز یقین داشتم عدل حسن بود امروز شک دارم. (در صفحه 37 کتاب به این مطلب اشاره خواهد شد و مفصلتر از آن در تنبیه سوم از تنبیهات استصحاب صفحه 215 خواهد آمد)
الثالث: أنّ مسألة الإستصحاب ...، ص17
امر سوم: استصحاب مسأله اصولی است یا فقهی؟
قبل از توضیح امر سوم، دو مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه اول، منطقی: موضوع، مبادی و مسائل علم
علماء منطق معتقدند أجزاء علوم سه تا است یا هر علم مرکب از سه جزء است: موضوع، مبادی و مسائل **
موضوع: موضوع یک علم چیزی است که در آن علم، از عوارض ذاتی آن بحث میشود "ما یبحث عن عوارضه الذاتیة فی ذلک العلم". مانند علم نحو که موضوعش کلمه و کلام و تمام مباحث علم نحو حول محور کلمه و کلام مطرح میشود.
مبادی: یعنی پیشنیازها و مطالبی که جایگاه اصلیاش در آن علم نیست لکن برای فهم دقیق مسائل یک علم باید از آن پیشنیازها هم آگاهی داشت. مانند مبحث وضع و حقیقت و مجاز که از مباحث زبانشناسی یا علم لغت و علم بیان است.
مبادی علم هم بر دو قسم است: تصوری و تصدیق:
مبادی تصوریة: امورى که تصور موضوع علم یا موضوع مسائل یک علم؛ مانند تعریف موضوع، تعریف اجزای موضوع و تعریف عوارض و حالات موضوع علم به آن وابسته است.
مبادی تصدیقیة: اموری که تصدیق مسائل علم متوقف بر آنها است؛ مانند قضایای بدیهی که در اثبات مسائل علم به کار میرود. مسائل: أجزاء تشکیل دهنده مباحث یک علم را مسائل علم گویند. مانند اعراب فاعلی، مفعولی و امثال آن در علم نحو.
مقدمه دوم، اصولی: موضوع علم اصول
نسبت به موضوع علم اصول اختلاف دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اول: جمعی معتقدند اصلا نیازی به تعیین موضوع برای یک علم از جمله علم اصول نداریم. مانند مرحوم مظفر که در اصول فقه، ج1، ص7 با دیدگاه ایشان آشنا شدهایم که میفرمایند: لا حاجة إلى الالتزام بأن العلم لا بد له من موضوع یبحث عن عوارضه الذاتیة فی ذلک العلم کما تسالمت علیه کلمة المنطقیین فإن هذا لا ملزم له و لا دلیل علیه.
دیدگاه دوم: جمع کثیری معتقدند هر علم نیاز به موضوع دارد و موضوع علم اصول أدله اربعه است. ***
صاحبان دیدگاه دوم اختلافاتی در جزئیات دیدگاهشان دارند:
نظریه اول: جمعی مانند مرحوم صاحب قوانین میفرمایند موضوع علم اصول أدله أربعة است با وصف دلیلیت یا همان حجیّت. یعنی باید حجیّت أدله أربعه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) در علمی غیر از اصول فقه مثل علم کلام ثابت شود سپس موضوع برای مسائل علم اصول قرار گیرد و مثلا در علم اصول بحث کنیم از شیوه حل تعارض بین دو آیه یا آیه و روایت.
بنابر این نظریه، بحث از حجیّت کتاب، خبر واحد، اجماع و عقل در علم اصول جزو مبادی علم اصول خواهد بود نه مسائل آن.
نظریه دوم: جمع کثیری معتقدند ذات أدله أربعه موضوع علم اصول است. لذا هم بحث از حجیّت أدله أربعه مانند حجیّت خبر واحد جزو مسائل علم اصول است هم مباحثی مانند رابطه عام و خاص یا تعارض بین دو خبر واحد.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اینکه استصحاب را مسأله اصولی بدانیم یا یک قاعده فقهی به این نکته بستگی دارد که مانند قدما استصحاب را یک حکم عقل بدانیم یا مانند متأخران حکم نقل و تعبّدی بدانیم.
تفصیل بحث را در جلسه بعد وارد خواهیم شد.
تحقیق:
* عبارت مرحوم مظفر در آدرس مذکور: "کل قیاس لا بد أن یتألف من مقدمتین سواء کان استثنائیا أو اقترانیا، و هاتان المقدمتان قد تکونان معا غیر عقلیتین فالدلیل الذی یتألف منهما یسمى دلیلا شرعیا فی قبال الدلیل العقلی و لا کلام لنا فی هذا القسم هنا. و قد تکون کل منهما أو إحداهما عقلیة أی مما یحکم العقل به من غیر اعتماد على حکم شرعی فإن الدلیل الذی یتألف منهما یسمى عقلیا و هو على قسمین: 1. أن تکون المقدمتان معا عقلیتین کحکم العقل بحسن شیء أو قبحه ثم حکمه بأنه کل ما حکم به العقل حکم به الشرع على طبقه و هو القسم الأول من الدلیل العقلی و هو قسم المستقلات العقلیة.
2. أن تکون إحدى المقدمتین غیر عقلیة و الأخرى عقلیة کحکم العقل بوجوب المقدمة عند وجوب ذیها.
** عبارت مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی (م672ه) در اساس الإقتباس، ج1، ص393 (کتاب به فارسی نگاشته شده): هر علمى را سه چیز بُوَد موضوع و مبادى و مسائل. و موضوع علم آن چیز بود که علم مشتمل بر بحث از اعراض ذاتى او بود.
و مبادى علم قضایائى بود که براهین آن علم مؤلف از آن قضایا باشد و در آن علم بر آن قضایا برهان نگویند یا از جهت وضوح یا از جهت آنک آن قضایا مسائل علمى دیگر بود بلندتر یا فروتر از آن در مرتبه.
و مسائل آن قضایا بود که در آن علم برهان بر آن گویند بل علم مشتمل بر آن براهین باشد پس موضوع ما علیه البرهان یا ما فیه البرهان بود و مبادى ما منه البرهان و مسائل ما له البرهان.
*** در اصول فقه مرحوم مظفر، ج2، ص10 اختلاف در مباحث جزئی بین صاحبان دیدگاه دوم توضیح داده شده است.
جلسه 55 (سهشنبه، 99.10.02) بسمه تعالی
کلام در پاسخ به این سؤال بود که استصحاب یک مسأله اصولی است یا فقهی؟
قبل ورود به مطالب مرحوم شیخ انصاری دو مقدمه بیان کردیم، با توجه به دو مقدمه مذکور مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اینکه استصحاب را مسأله اصولی بدانیم یا یک قاعده فقهی به این نکته بستگی دارد که مانند قدما استصحاب را یک حکم عقل بدانیم یا مانند متأخران حکم نقل و تعبّدی بدانیم.
پس در مسأله دو مبنا است:
مبنای اول: طبق نظر قدما مسأله اصولی است.
اگر استصحاب مؤدی و حکم عقل باشد یک مسأله اصولی خواهد بود زیرا در مبحث استصحاب بحث میشود که آیا حکم عقل به إبقاء ما کان (استصحاب) حجت و مشروع است یا خیر. چنانکه از حجیّت قیاس و استقراء بحث میشود.
البته طبق دیدگاه مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین مبحث استصحاب از مسائل علم اصول نیست بلکه از مبادی آن است زیرا بحث از حجیّتِ یک مسأله مانند حجیّت خبر واحد یا استصحاب جزو مبادی علم اصول است و اگر از آن در علم اصول بحث میشود به این جهت است که در علم کلام به آن پرداخته نشده لذا باید به عنوان مبادی و تبیین پیش فرضها، از آن در علم اصول بحث نمود.
اما جمعی از اصولیان هم موضوع علم اصول را ذات أدله أربعه میدانند لذا بحث از حجیت استصحاب یک مسأله اصولی خواهد بود. شاهد بر اینکه بحث از حجیّت را جزو مسائل علم اصول میدانند تعریفشان از علم اصول است که میگویند علم اصول یعنی علم به قواعدی که تدارک دیده شده برای استنباط احکام شرعی فرعی از أدلهشان. یعنی گفته شده "من أدلّتها" نفرمودهاند من أدلّتها بوصف کونها حجة".
و أمّا علی القول بکونه ...، ص18، س4
مبنای دوم: طبق نظر متأخران هم مسأله اصولی است
اگر استصحاب را مانند متأخران از باب تعبّد و روایات حجت بدانیم و آن را از اصول عملیه به شمار آوریم، پاسخ به سؤال مذکور مقداری پیچیدگی پیدا میکند زیرا از یک جهت باید بگوییم استصحاب یک قاعده فقهی است و معیار یک مسأله اصولی در آن محقق نیست؛ از جهت دیگر باید بگوییم یک قاعده اصولی است نه فقهی.
جهت اول: استصحاب یک قاعده فقهی است.
چنانکه جلسه قبل تبیین شد موضوع یک علم چیزی است که از عوارض ذاتی آن در یک علم بحث شود، موضوع علم اصول هم ادله أربعه است، پس مسائل علم اصول یعنی بحث از عوارض ذاتی کتاب، سنت، اجماع و عقل. حال اگر استصحاب مستفاد و استخراج شده از روایاتی مانند "لاتنقض الیقین بالشک" باشد، بحث از آن، بحث از حالات و عوارض سنت (مانند تعارض) نیست بلکه بحث از مدلول سنت و روایت است. بنابراین بحث از استصحاب و محتوای آن مانند برائت، اشتغال، قاعده لاضرر و قاعده لاحرج، همه یک بحث فقهی و از قواعد فقهیه خواهد بود زیرا در آن بحث میشود که مدلول الفاظ واقعه در روایات باب استصحاب چیست و چه وظیفهای را برای مکلف عند الشک معین میکنند.
نعم تندرج تحت ...، ص18، س12
بله قواعد فقهیه هم بر دو قسماند:
قسم اول: قواعدی که کاربردشان در فقه و تعیین وظیفه عملی مکلف است، مانند قاعده لاضرر که از وضوی ضرری رفع تکلیف میکند. (این قسم در عبارت اشاره نشده است)
قسم دوم: قواعدی که هم در فقه کاربرد دارند هم در اصول. دو مثال:
مثال اول: قاعده فقهی استصحاب کمک میکند به اثبات یک مسأله اصولی مثل اینکه در مبحث عام و خاص که یک بحث اصولی است اگر یقین داشته باشد تا زمان امام صادق علیه السلام یک عامی بر عمومش باقی بوده، شک کند آیا در روایت امام صادق علیه السلام مخصِّصی برای آن بیان شده یا نه، میتواند استصحاب کند بقاء عام را بر عمومش.
مثال دوم: قاعده فقهی لاحرج که در مباحث گذشته (جلسه 31) قبل از ورود به قاعده لاضرر تبیین کردیم در إجرای برائت فحص واجب است به اندازهای که از دستیابی به دلیل شرعی مأیوس شود و بیش از این مقدار فحص واجب نیست به دلیل لزوم عسر و حرج که قاعده لاحرج آن را نفی میکند. یا اگر شک کنیم روایتی که دال بر یک حکم شرعی است آیا معارضی دارد یا نه، وظیفه فحص از وجودِ معارض است لکن به اندازهای که موجب حرج نشود. پس بحث تعارض و احتمال وجود معارض یک مسأله اصولی است که برای رفع آن از قاعده لاحرجِ فقهی استفاده میشود.
نتیجه جهت اول این است که استصحاب نمیتواند یک قاعده اصولی باشد.
جلسه 56 (چهارشنبه، 99.10.03) بسمه تعالی
نعم یشکل کون الإستصحاب ...، ص18، س15
جهت دوم: استصحاب یک قاعده اصولی است.
یکی از معیارهای اصولی بودن یک مسأله این است که مسائل علم اصول و استدلال به آنها و تطبیق و پیاده سازی آنها در فروعات فقهیه بر عهده مجتهد است، زیرا مجتهد است که میتواند با تخصص خود حد و حدود، دلیل بر حجیت و دائره استفاده از یک قاعده و مسأله اصولی را تبیین کند و نتیجه استفاده از آن را در قالب فتوای خود برای مقلدینش بیان نماید و این کار از عهده مقلّد ساخته نیست. استصحاب هم چنین است که مجتهد بعد از انتخاب مبنا در حجیّت و دائره شمول استصحاب و تعارض بین استصحاب با سایر اصول عملیه آن را بر یک فرع فقهی تطبیق میکند و مثلا فتوا میدهد اگر مکلف یقین دارد آب کر داخل حوض با ملاقات خون رنگش متغیّر شده و متنجّس شد، سپس این تغییر رنگ از بین رفت، شک میکند که آیا حکم تنجّس آب همچنان باقی است یا نه، وظیفه مکلف این است که بنا بگذارد بر نجاست آب حوض.
نتیجه جهت اول این است که استصحاب نمیتواند یک قاعده فقهی باشد.
فإن قلت: إنّ اختصاص ...، ص19، س5
اشکال: عدم اختصاص استصحاب به مجهتد.
مستشکل به مطلبی که در جهت دوم بیان شد اشکال کرده و میگوید استصحاب، اجراء و استفاده از آن مختص مجتهد نیست بلکه استصحاب دو بُعد دارد و هم در حوزه کاری مجتهد است هم مقلّد. بیان مطلب:
بُعد اول: استصحاب از این جهت که در زمان شک نسبت به حکم شرعی و وظیفه عملی مکلف، بعد از بررسیهای تخصصی و تبیین ابعاد آن باید جاری شود پس مختص به مجتهد است.
بُعد دوم: اما بعد از اینکه مجتهد ثابت کرد شک با حالت سابقه یقینی محل جریان استصحاب یعنی إبقاء حکم یقینی سابق است دیگر مقلّد به راحتی میتواند آن را بر فروعات فقهی مختلف تطبیق داده و استفاده کند مثل یقین سابق به طهارت و شک در بقاء آن، یقین سابق به ملکیّت و شک در بقاء آن، که مقلّد به راحتی بر اساس استصحاب بنا میگذارد بر بقاء طهارت و ملکیّت.
نتیجه اشکال این شد که استصحاب لزوما در حیطه عملکرد مجتهد نیست که صرفا یک مسأله اصولی باشد بلکه میتوان از بُعد دوم آن را یک مسأله فقهی به شمار آورد.
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نکتهای که مستشکل بیان کرد، استصحاب را از اصولی بودن خارج نمیکند زیرا تمام مسائل علم اصول چنین هستند که باید توسط مجتهد استنباط شوند و البته بعد از اینکه تکلیف روشن شد (معما چو حل گشت اسان شود) مثلا بعد از اینکه حجیت خبر واحد ثابت شد، دیگر هم مجتهد هم مقلّد در برابر این مسأله مساوی هستند یعنی مضمون و مدلول أخبار آحاد برای هر دو حجت خواهد بود و هر دو مخاطب روایات میباشند و موظّف هستند به آن عمل نمایند.
به عبارت دیگر از آنجا که مقلّد توان استنباط مسائل اصولی را ندارد، مجتهد به نیابت از او به تحصیل مسائل اصول و تشخیص محل جریان و تطبیق این مسائل اصولی میپردازد و همین نکته است که بین مجتهد و مقلّد تفکیک ایجاد میکند پس مسأله اصولی مسألهای است که از حیطه تشخیص مقلّد خارج است بله در حیطه تطبیق و استفاده از نتیجه مسأله اصولی، مجتهد و مقلّد مساوی هستند اما آنچه نشان دهنده اصولی بودن یک مسأله است، حیطه استدلال و تبیین مسأله است نه استفاده از آن در فروعات فقهیه.
نتیجه اینکه طبق نگاه متأخران، استصحاب یک مسأله اصولی خواهد بود.
در ادامه به دو نکته اشاره میکنند که خواهد آمد.
جلسه 57 (شنبه، 99.10.06) بسمه تعالی
هذا و قد جعل ...، ص19، س16
با توجه به جوابی که مرحوم شیخ انصاری به إن قلت دادند تا اینجا نتیجه این شد که استصحاب یک مسأله اصولی است چه آن را مانند متقدمان از باب عقل حجت بدانیم و چه مانند متأخران از باب تعبد و روایات حجت بدانیم. نسبت به دیدگاه متأخران فرمودند دلیل بر اصولی بودن یک مسأله این است که در حیطه تخصص مجتهد باشد یعنی تبیین، استدلال و ملاحظه مخصص و مقیّد و معارض یا عدم اینها توسط مقلّد ممکن نباشد. لذا استصحاب یک مسأله اصولی است زیرا استنباط آن از روایات و بررسی حدود، قیود و معارضات آن از توان مقلّد خارج است.
مرحوم شیخ انصاری ذیل جوابشان به دو نکته اشاره میکنند:
نکته اول: نقد کلامی از مرحوم علامه بحر العلوم
ایشان فرمودهاند معیار اصولی بودن مسأله این است که دلیل بر حکم شرعی قرار گیرد، لذا استصحاب یک مسأله اصولی است چون دلیل بر حکم شرعی قرار میگیرد. مثل اینکه در مورد یقین سابق به طهارت و شک لاحق، بنا میگذارد بر حکم شرعی طهارت به دلیل إجراء استصحاب.
پس مراحل رسیدن به حکم شرعی با وساطت استصحاب چنین است که:
اول: اخبار و روایات "لاتنقض الیقین بالشک" دلیل هستند بر حجیّت استصحاب.
دوم: استصحاب دلیل است بر تحصیل حکم شرعی.
سوم: حکم شرعی ثابت میشود که همان متیقَّن سابق باشد.
سپس تشبیه فرمودهاند هیمن مراحل سه گانه در استصحاب را با مسأله خبر واحد که از این قرار است:
اول: آیه نبأ دلیل است بر حجیت خبر واحد.
دوم: خبر واحد دلیل است و قائم شده بر بیان حکم شرعی.
سوم: حکم شرعی ثابت میشود که مثلا حرمت انجام یک معامله خاص یا بازی خاص باشد.
نتیجه اینکه به نظر مرحوم علامه بحر العلوم استصحاب یک مسأله اصولی است زیرا واسطه برای اثبات حکم شرعی قرار میگیرد.
نقد مرحوم شیخ انصاری:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نسبت به خبر واحد سه مرحله وجود دارد و منطبق بر نظریه شما است که میفرمایید در هر موردی این سه مرحله تصویر شود آن مورد یک بحث اصولی است. لکن در رابطه با استصحاب چنین نیست یعنی سه مرحله مذکور تصویر نمیشود و استصحاب واسطه بین دلیل بر حجیت (مرحله اول) و حکم شرعی (مرحله سوم) نیست بلکه نسبت به استصحاب دو مرحله بیشتر وجود ندارد، مرحله اول اخبار و روایات "لاتنقض الیقین بالشک" است و مرحله دوم همان حکم شرعی استصحاب است، یعنی إبقاء ما کان همان محتوای روایات لاتنقض هستند لذا استصحاب چیزی جر حکم شرعی نیست.
چنانکه سایر قواعد استفاده شده از روایات عامه نیز همهشان احکام شرعی هستند نه دلیل بر حکم شرعی.
نتیجه اینکه استصحاب (إبقاء ما کان) خودِ حکم شرعی است نه دلیل بر حکم شرعی لذا معیاری که مرحوم علامه بحر العلوم مطرح کردند برای اصولی بودن مسأله استصحاب تمام نیست و نتوانست ثابت کند استصحاب یک مسأله اصولی است.
هذا کلّه فی الإستصحاب ...، ص20 ، س11
نکته دوم: جریان استصحاب در شبهه موضوعیه.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نکاتی که تا اینجا اشاره کردیم که چون استصحاب و استنباط آن از روایات در حیطه تخصص مجتهد است پس یک مسأله اصولی است، در جایی بود که بخواهیم نسبت به شک در حکم شرعی استصحاب جاری کنیم. لکن اگر شک در موضوع خارجی باشد میگوییم إجراء استصحاب در موضوعات خارجی اختصاص به مجتهد ندارد و مجتهد و مقلّد نسبت به آن مساوی هستند. مثل اینکه یقین داشت به عدالت زید، اگر شک کرد در عدالت او میتواند استصحاب عدالت جاری کند، هیچ شرط خاصی هم ندارد بلکه صرفا یک یقین سابق و یک شک لاحق نیاز داریم.
پس استصحاب در موضوعات مشکوک، یک مسأله فقهی خواهد بود چه معتقد به نظریه متقدمان باشیم چه متأخران.
توضیح مطلب:
اگر مانند متقدمان استصحاب را از باب دلیل عقل حجت بدانیم و از أمارات به شمار آوریم، میگوییم استصحاب در موضوعات یک مسأله فقهی و أماره جاری در موضوعات است چنانکه سایر أمارات چنین هستند. مثل:
قاعده ید أماره است بر ملکیّت فردی که کتاب در ید او است.
قاعده سوق المسلمین أماره است بر مذکّی بودن و ذبح شرعی شدن گوشت گوسفندی که در بازار مسلمانان به فروش میرسد.
بیّنة و شهادت دو عادل أماره است بر اثبات موضوعی که آنان شهادت دادهاند مثل سرقت زید.
قاعده غلبه مثل غلبه و شیاع رؤیت هلال ماه نزد مردم أماره است بر اثبات اول ماه.
اگر مانند متأخران استصحاب را از باب تعبد حجت بدانیم و از اصول عملیه به شمار آوریم، میگوییم جریان استصحاب در شبهه موضوعیه و شک در موضوع خارجی یک مسأله فقهی و اصل عملی است چنان که سایر اصول عملیه در شبهات موضوعیه چنین هستند. مثل:
أصالة الطهارة که هر گاه شک کنیم در نجاست یک شیء (موضوع خارجی) أصالة الطهارة میگوید متعبّد باش به طهارت آن.
قاعده فراغ و عدم اعتنا به شک بعد از تجاوز از محل، اگر بعد نماز شک کند که سجده آخر را انجام داد یا نه، قاعده فراغ میگوید به شک بعد اتمام نماز اعتنا نکن.
قاعده حمل فعل مسلم بر صحت میگوید اگر شک کردی بیعی که زید انجام داده صحیح بوده یا نه، بنا بر صحّت آن بگذار.
نتیجه اینکه استصحاب جاری در احکام شرعیه یک مسأله اصولی است و استصحاب جاری در موضوعات خارجی یک مسأله و قاعده فقهی است.
خلاصه امر سوم: مرحوم شیخ انصاری فرمودند استصحاب اگر در شبهه حکمیه جاری شود یک مسأله و قاعده اصولی خواهد بود چه مانند متقدمان آن را از باب حکم عقل حجت بدانیم و چه مانند متأخران آن را از باب تعبد به روایات حجت بدانیم به این دلیل که اثبات حجیّت آن، تبیین محل أجراء آن و شرائط عمل به استصحاب در حوزه عمل مجتهد و متخصص است نه مقلّد.
و اگر استصحاب در شبهه موضوعیه جاری شود یک مسأله و قاعده فقهی خواهد بود چه از متقدمان باشیم و چه از متأخران به این دلیل که یک حکم جزئی و فرعی فقهی را ثابت میکند. پس متقدمان که استصحاب را یک أماره میدانند مانند سایر أمارات در شبهات موضوعیه مثل قاعده ید و سوق المسلمین در فقه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و متأخران که استصحاب را یک اصل عملی میداند مانند اصلهای عملی دیگر در فقه از آن بحث میشود مثل اصالة الطهارة، اصالة الصحة (حمل فعل مؤمن بر صحت).
جلسه 58 (یکشنبه، 99.10.07) بسمه تعالی
الرابع: أنّ المناط فی ...، ص20
امر چهارم: تبیین شک لاحق
در مباحث قبل روشن شد که استصحاب دو رکن دارد یکی یقین سابق و دیگری شک لاحق. مرحوم شیخ انصاری در امر چهارم در صدد تبیین بیشتر رکن دوم یعنی شک لاحق هستند و دو نکته در این رابطه بیان میکنند:
نکته اول: طبق مبنای متأخران، شک لاحق یعنی عدم العلم
قبل از بیان نکته اول توجه به یک مقدمه مفید است:
مقدمه اصولی: حالات نفسانی در مواجهه با حکم الله
چنانکه مرحوم شیخ در ابتدای رسائل و در مباحث مختلفی اشاره کردهاند حالات نفسانی انسان در مواجهه با یک حکم شرعی در یک محدوده معینی در نوسان است. یک طرف قضیه جهل است و طرف دیگر علم است. علم و یقین به معنای آگاهی صد در صدی نسبت به یک حکم. حد وسط بین این دو، شک نام دارد که پنجاه، پنجاه است، بین 1 تا 49 درصد را وهم مینامیم، از 51 تا 99 درصد هم ظن نامیده میشود لکن هر چه ظن از شک دور شود و به علم نزدیک تر شود ظن اطمینانی و معتبر نامیده میشود و هر چه به شک نزدیکتر باشد ظن نامعتبر خوانده میشود.
نکته قابل توجه این است که وقتی انسان نسبت به یک حکم، ظنِ مثلا 70 درصد پیدا میکند طبیعتا به خلاف آن حکم، وهم 30 در صد خواهد داشت. به عنوان مثال اگر 70 درصد ظن به عدالت زید دارد طبیعتا 30 درصد وهم به فسق او دارد و این دو عدد با یکدیگر رابطه نسبی و تضایف دارند که هر چه در یک طرف عدد بالاتر رود در طرف دیگر عدد پایین تر خواهد آمد. لذا عقلا امکان ندارد انسان در آنِ واحد هم ظن به عدالت زید داشته باشد هم ظن به فسق زید.
پس سیر این حالات نفسانی از پایین به بالا چنین خواهد بود: جهل، وهم، شک، ظن (نامعتبر، معتبر) علم. البته عدد 70 در صد هم به عنوان مثال گفته شده و خصوص عدد 70 موضوعیت ندارد.
سؤال: مقصود از شک لاحق چیست؟ آیا مقصود حالت پنجاه، پنجاه است یا صرفا مقصود عدم العلم است و شامل بین 50 درصد تا 99 درصد میشود؟
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند: طبق مبنای متأخران که حجیت استصحاب را از باب تعبد و أخبار ثابت میکنند و مفاد آن را یک حکم ظاهری میدانند، مدلول اخبار این است که هر زمان یقین و علم سابق بود و در زمان لاحق این علم محقق نبود پس روایات شک لاحق را همان عدم العلم میدانند که شامل 50 درصد تا 99 درصد میشود.
از این کلام مرحوم شیخ انصاری روشن میشود طبق مبنای متأخران که حجیت استصحاب را از باب حکم عقل و حصول ظن و اطمینان حجت میدانند روشن است که مقصود از شک لاحق، ظن لاحق است و الا اگر صرفا شک یعنی پنجاه پنجاه باشد عقل حکم به حجیت نخواهد کرد و در صورت وجود ظن و اطمینان است که عقل حکم به بقاء حالت سابقه میکند.
أما علی القول بکونه ...، ص21، س4
نکته دوم: طبق مبنای متقدمان شک لاحق یعنی ظن نوعی
سؤال: روشن شد که طبق مبنای متقدمان مقصود از شک لاحق همان ظن لاحق است، لکن سؤال این است که مقصود ظن نوعی است یا شخصی؟ ملاک در حصول ظن برای حکم عقل به إبقاء ما کان، ظن نوع مردم است یا ظن شخصی ملاک است؟
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مشهور متقدمان معقتدند حصول ظن نوعی کافی است چه در باب استصحاب چه سایر اصول عملیه. شاهد بر این مدعا هم ابواب مختلف فقه است که فتوا میدهند به معیار بودن ظن نوعی. مثل اینکه در باب عبادات در مقام شک در طهارت حکم میکنند به استصحاب بقاء طهارت، در معاملات حکم میکنند به استصحاب بقاء وکالت، در مرافعات حکم میکنند به استصحاب عدم دین و در سیاسات حکم میکنند به استصحابِ لزومِ حد بر شارب خمری که توبه نموده و به جهت توبهاش شک پیدا شود که آیا همچنان حد بر او باید جاری شود یا خیر؟ در تمام این موارد مقصود از ظن، ظن نوعی است.
لکن از عبارت سه تن از فقهاء اینگونه استفاده میشود که مقصود از ظن در باب استصحاب، ظن شخصی است.
مرحوم شیخ انصاری به بررسی این سه عبارت میپردازند:
عبارت اول: مرحوم شیخ بهائی
ایشان در کتاب فقهیشان با عنوان "حبل المتین" در مبحث طهارت و شک در آن میفرمایند:
اگر شخصی یقین به طهارت و وضو داشت، بعد از آن شک کرد که آیا محدِث شده و وضویش باطل گشته یا نه؟ در بیان حکم این مسأله نمیتوان برای همه اشخاص به یک نهج و شیوه حکم نمود زیرا حالات اشخاص متفاوت است.
اگر فاصله بین یقین و شکِ یک نفر مثلا سه ساعت باشد که احتمال بقاء طهارت زیاد است مثل 90 درصد.
اگر فاصله بین یقین و شک بیشتر شود مثلا 7 ساعت که باعث میشود احتمال طهارت یا حدث در او مساوی و پنجاه پنجاه باشد.
اگر این فاصله زمانی بیشتر باشد مثل اینکه صبح یقین به طهارت داشت و غافل شد از تحفّظ بر طهارت و موقع مغرب شک کرد که طهارتش باقی است یا نه؟ و عادت هم ندارد که این مقدار از زمان بر طهارت باقی بماند، اینجا ظن به بقاء طهارت ضعیف است.
برای نتیجهگیری میفرمایند معیار حصول ظن شخصی است، هر گاه این ظن حاصل باشد میتواند بناء بر یقین سابق گذارد حتی اگر ظن ضعیف باشد و الا فلا.
عبارت دوم: مرحوم خوانساری (شارح دروس)
مرحوم محقق خوانساری شارح کتاب دروس شهید اول با عنوان "مشارق الشموس" ضمن تأیید نظر مرحوم شیخ بهائی فرمودهاند معیار بودنِ ظن در صورتی صحیح است که استصحاب را مانند متقدمان از باب عقل حجت بدانیم، طبق این مبنا باید گفت وقتی یقین سابق به طهارت باشد و ظن به زوال طهارت نداشت به این معنا است که ظن (70 درصد) به بقاء طهارت دارد، در مقابل این ظن، شک در نقیض ظن یعنی احتمال 30 درصد است و این احتمال 30 درصد آن قدر ضعیف است که نمیتواند با ظن (70 درصد) تعارض کند.
لکن مبنای متقدمان صحیح نیست بلکه استصحاب از باب روایات حجت است و مفاد روایات، عدم العلم است که هم شامل شک میشود هم شامل ظن. حتی روایات باب برائت هم در بعض موارد میتواند مؤید استصحاب و حکم به بقاء ما کان باشد به این صورت که یقین سابق به عدم تکلیف حرمت نسبت به سیگار کشیدن دارد، بعد شک میکند عدم تکلیف همچنان باقی است یا نه؟ استصحاب میکند عدم تکلیف را که مطابق محتوای أصالة البرائة است.
عبارت سوم: مرحوم شهید اول در ذکری
ایشان هم فرمودهاند در استصحاب هر شخصی یک یقین سابق دارد به عدالت زید که آگاهی صد در صد است اما در زمانِ بعد یک شک دارد در از بین رفتن عدالت زید یعنی 30 درصد و یک ظن دارد در بقاء عدالت زید یعنی 70 درصد، جانب ظن را بر شک ترجیح میدهیم و حکم میکنیم به بقاء عدالت.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مقصود شهید اول از شک، صرف احتمال و وهم (30 درصد) است، لذا ایشان نیز روایات را دال بر إبقاء ما کان میدانند (عدم نقض یقین به شک) پس ایشان در زمان لاحق، جانب ظن را ترجیح میدهند بر جانب شک و حکم میکنند به إبقاء ما کان یعنی همان برداشتی را که متقدمان از حکم عقل داشتند ایشان از روایات دارند.
فتأمل
اشاره است به اینکه ما در امر اول مرحوم شهید اول را از متقدمان دانستیم لذا از این عبارت ایشان برداشت نمیشود که مانند متأخران استصحاب را از باب ظن حجت بدانند و صرف این که یک تعبیر شبیه روایات در عبارتشان هست دلیل نمیشود مانند متأخران استصحاب را از باب روایات حجت بدانند.
فردا شهادت حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها بضعة الرسول است که خدمت شما تسلیت و تعزیت عرض میکنم.
جلسه 59 (سهشنبه، 99.10.09) بسمه تعالی
الخامس: أن المستفاد ...، ص24
امر پنجم: تبیین ارکان استصحاب
پنجمین امر از امور ششگانه در مبحث کلیّات استصحاب برای تبیین بیشتر ارکان آن است.
مرحوم شیخ انصاری در این امر دو نکته بیان میکنند:
نکته اول: یقین سابق و شک لاحق دو رکن استصحاب
میفرمایند از تعریف استصحاب روشن شد که قوام استصحاب به دو امر است:
یکم: یقین سابق
یقین سابق به دو صورت قابل تصویر است که یکی از آن دو محل بحث در استصحاب است:
صورت اول: یقین الآن هم باقی است.
در یک زمانی (دیروز) عدالت زید برای مکلف معلوم باشد هر چند توجه به این علم و یقینش نداشته باشد. مهم این است که در زمان لاحق که شک پیدا میکند و میخواهد استصحاب جاری کند، آن یقین و علم باقی باشد، یعنی هرچند الان شک در بقاء عدالت زید دارد اما همچنان برایش روشن است که دیروز یقین به عدالت زید داشت و الآن هم یقین دارد که زید دیروز عادل بوده.
صورت دوم: یقین الآن باقی نیست.
در یک زمانی (دیروز) عدالت زید برای مکلف یقینی بود لکن الآن در همان یقین سابق هم شک دارد یعنی شک کرده که اصلا زید دیروز عادل بوده یا نه. به این صورت دوم "قاعده یقین و شک ساری" گفته میشود یعنی شک الآن سرایت کرد به یقین سابق و اصل یقین سابق را از بین برد.
مقصود از یقین سابق در استصحاب، صورت اول است و صورت دوم اصلا از بحث استصحاب خارج است هر چند بعضی از علماء با تمسک به روایت لاتنقض الیقین بالشک خواستهاند در هر دو صورت حکم به استصحاب و إبقاء ما کان کنند اما مرحوم شیخ انصاری قاعده یقین و شک ساری را حجت نمیدانند.
دوم: شک لاحق
نسبت به شکی که میخواهیم حکم یقین را در آن جاری کنیم دو صورت میتوان تصویر کرد که یکی محل بحث در استصحاب است:
صورت اول: اول یقین دارد به عدالت زید در زمان سابق، لکن در بقاء آن یقین شک دارد، یعنی در عین اینکه الآن یقین دارد زید دیروز عادل بود، شک دارد که الآن هم زید عادل است یا نه.
صورت دوم: دیروز شک داشت زید عادل است یا نه، پشت سر زید نماز خواند اما الآن یقین دارد زید امروز عادل است، اگر حکم یقین الآن را به دیروز سرایت دهد و عدالت زید در روز گذشته را نتیجه بگیرد، از بحث استصحاب خارج خواهد بود و به آن استصحاب قهقری گفته میشود. یعنی سرایت دادن حکم یقین به قهقری و گذشته.
مقصود از شک لاحق در استصحاب که حکم یقین را در آن جاری میدانیم صورت اول است نه صورت دوم لذا صورت دوم از استصحاب محل بحث خارج است و دلیل بر حجیّتش نداریم.
ثم المعتبر هو الشک ...، ص25، س1
نکته دوم: التفات فعلی به یقین و شک
میفرمایند یقین و شکی که توضیح داده شد به دو کیفیت و حالت ممکن است در نفس مکلف تصویر شود:
حالت اول: یقین و شک فعلی.
یعنی مکلف بالفعل و الآن هم یقین دارد زید دیروز عادل بود هم شک دارد الآن عادل هست یا نه.
حالت دوم: یقین و شک فرضی.
یعنی مکلف بالفعل نه حالت یقین دارد نه شک بلکه وقتی الآن نسبت به روزهای گذشته خودش فکر میکند میبیند اگر دوشنبه که زید شهادت داد التفات و توجه پیدا میکرد یک یقین و شک برایش حاصل میشد، یقین به عدالت زید در روز شنبه و شک در عدالت زید در دوشنبه، و در چنین فرضی باید استصحاب عدالت جاری میکرد و نتیجه میگرفت زید دوشنبه عادل بوده است.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند حالت اول محل بحث در استصحاب است و دلیل خروج حالت دوم را در آینده توضیح خواهند دارد.
جلسه 60 (چهارشنبه، 99.10.10) بسمه تعالی
فالمتیقِّن للحدث ...، ص25، س3
مرحوم شیخ انصاری برای نکته دومی که جلسه قبل بیان فرمودند یک مثال با سه تصویر بیان میکنند که در دو تصویر یقین و شک فعلی است و استصحاب در آن جاری است و در یک تصویر یقین و شک فرضی است و از محل بحث استصحاب خارج است.
تصویر اول: یقین و شک فعلی
یقین دارد ساعت ده صبح محدِث بود و وضو نداشت، موقع اذان ظهر شک میکند وضو گرفت یا همچنان محدث است؟ اینجا یقین و شک فعلی قابل تصویر است و استصحاب جاری است.
تصویر دوم: یقین و شک فعلی
ساعت ده صبح یقین دارد محدِث بوده، موقع اذان شک کرد که همچنان محدث است یا نه؟ استصحاب کرد و بنا گذاشت بر حدث لکن دو ساعت بعد اذان که خواست نماز بخواند از استصحاب حدث غافل شد و بدون وضو گرفتن نماز خواند، این نماز او باطل است زیرا قبل از خواندن نماز استصحاب حدث جاری کرد . توجه داشت که باید وضو بگیرد و با غفلت از وضو گرفتن نماز خواند لذا نمازش باطل است. پس اینجا هم استصحابش معتبر بود.
سؤال: آیا در تصویر دوم میتوان قاعده فراغ جاری کنیم و بگوییم چون بعد از تمام شدن و فراغ از نماز، متوجه شده پس به شکش اعتنا نکند و حکم به صحت نماز نماید؟
جواب: خیر، زیرا قاعده فراغ مربوط به جایی است که شک فرد بعد از فراغ از عمل حادث شود در حالی که شخص مذکور، قبل از ورود به نماز شک داشت و استصحاب حدث جاری کرد و یقینا باید وضو میگرفت.
تصویر سوم: یقین و شک فرضی
ساعت ده صبح یقین دارد محدِث است، سپس به کلی غافل شد و حتی حالت شک هم برایش پیش نیامد، با همان غفلت نماز ظهرش را خواند، بعد نماز شک میکند که نمازش را با وضو خوانده یا نه، اینجا ممکن است با تصویر یک شک فرضی استصحاب جاری کند که البته حجت نیست. توضیح مطلب: ممکن است این فرد بعد اتمام نماز با خودش بگوید ساعت ده صبح یقین داشتم محدِث هستم، اگر قبل از نماز التفات و شک پیدا میکردم، طبیعتا باید استصحاب حدث جاری میکردم و واجب بود وضو بگیرم، لذا این نمازم بدون وضو و باطل انجام شده است. این استصحاب یک استصحاب فرضی (اگری) و تقدیری است لذا جاری نخواهد بود.
حال در این تصویر سوم میتوان قاعده فراغ را جاری دانست زیرا بعد از فراغ از نماز شک دارد نمازش صحیح و با وضو بوده یا نه، قاعده فراغ میگوید چون این شک بعد از نماز به وجود آمده به آن اعتنا نکن و بنا بگذار بر صحت نمازت.
نعم، هذا الشک ...، ص25، س11
سؤال: آیا میتوان استصحاب را اینگونه تصویر نمود که یقین سابق (ساعت ده) به حدث دارد و الآن بعد از نماز شک در حدث پیدا کرده، لذا استصحاب حدث جاری کند و بناء بر حدث بگذارد در نتیجه نمازی که خوانده هم در حال حدث و باطل بوده لذا باید آن را اعاده کند.
جواب: میفرمایند بله لکن قاعده فراغ حاکم و مقدم بر این استصحاب است لذا در شک بعد فراغ از عمل باید به قاعده فراغ عمل نمود.
فافهم جمعی از محشین مانند مرحوم تبریزی در أوثق الوسائل، ج5، ص 49، مرحوم تنکابنی در ایضاح الفرائد،ج2، ص285، مرحوم اعتمادی، در ج3، ص19 و مرحوم همدانی در الفوائد الرضویة علی الفرائد المرتضویة، ص 317، میفرمایند اشاره به نقد جواب است، به این معنا که اگر قاعده فراغ هم نبود، این استصحاب قابل جریان نبود زیرا اصل مثبت است. مرحوم آخوند در حاشیه شان بر رسائل با عنوان درر الفوائد، ص297 مطلب دیگری دارند که مراجعه میکنید. در این رابطه به رسائل، ج3، ص325 هم مراجعه بفرمایید.
السادس: فی تقسیم الإستصحاب ...، ص26
امر ششم: تقسیمات استصحاب
ششمین و آخرین امر که در بیان کلیّات استصحاب توضیح میدهند مربوط به تقسیمات استصحاب است.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند بررسی امر ششم به این جهت است که بعد از آشنایی با تقسیمات استصحاب، محل بحث روشن شود که کدام قسم بالإتفاق حجت است و کدام قسم مورد اختلاف علما است. میفرمایند استصحاب به اعتبار مستصحب بر سه قسم است که هر کدام از این سه اعتبار هم از سه جهت تقسیم میشوند. اما اعتبارات سهگانه عبارتاند از:
1. تقسیم استصحاب به اعتبار مستصحَب. (آنچه استصحاب میشود) 2. تقسیم استصحاب به اعتبار دلیل بر مستصحَب. 3. تقسیم استصحاب به اعتبار شک در بقاء مستصحَب.
جلسه 61 (یکشنبه، 99.10.14) بسمه تعالی
ارتحال عالم ربانی، فیلسوف گرانمایه مرحوم آیة الله مصباح یزدی طیّب الله مثواه را تسلیت عرض میکنم.
السادس: فی تقسیم الإستصحاب ...، ص26
کلام در امر ششم و ذکر تقسیمات استصحاب بود. فرمودند مستصحَب به سه اعتبار قابل تقسیم است:
اعتبار اول: تقسیم استصحاب به اعتبار خودِ مستصحَب
میفرمایند مستصحَب از سه جهت قابل تقسیم است: الف: مستصحب یا وجودی است یا عدمی. ب: مستصحب یا حکم شرعی است یا امر خارجی. ج: مستصحب یا حکم تکلیفی است یا حکم وضعی.
جهت اول: تقسیم مستصحب به وجودی و عدمی
میفرمایند مستصحب بر دو قسم است یا وجودی است یا عدمی:
قسم اول: مستصحَب وجودی
گاهی مستصحَب یک امر وجودی است مانند وجوب یک شیء و طهارت یک شیء. این قسم قطعا مورد بحث و اختلاف بین علما است.
قسم دوم: مستصحَب عدمی
اگر مستصحب یک امر عدمی باشد بر دو گونه خواهد بود:
الف: عدم مطلق. که از آن تعبیر میشود به استصحاب عدم أزلی، عدم و برائة اصلیه یا همان عدم مطلق و أصالة النفی است.
توضیح این عناوین خواهد آمد، مثل اینکه میگوییم قبل از اینکه به دنیا بیاید یا قبل از اینکه به سن بلوغ برسد در این مورد مشکوک تکلیفی نداشت (عدم التکلیف) الآن شک داریم، همان را استصحاب میکنیم.
ب: عدم خاص. چند مثال: اصل عقلائی عدم نقل. هرگاه شک کنیم آیا یک لفظ از معنای حقیقی و موضوعله اولش نقل پیدا کرده یا نه، آیا یک لفظ از معنای لغویاش به معنای جدید شرعی نقل پیدا کرده یا نه، اصل عدم النقل جاری میکنیم. *
اصل عقلائی عدم قرینه. هرگاه شک کنیم قرینه بر خلاف ظاهر از جانب متکلم نصب شده یا نه، اصل عدم قرینه جاری میکنیم.
اقوال در استصحاب عدمی
نسبت به این قسم (استصحاب عدمی) میفرمایند بین علما در جریان چنین استصحابی اختلاف است:
قول اول: حجیت استصحابات عدمیه
مرحوم شریف العلماء مازندرانی استاد مرحوم شیخ انصاری به تبع استادشان مرحوم سید علی طباطبائی صاحب ریاض معتقد به حجیّت استصحابات عدمیه هستند به سه دلیل و یک مؤید (مؤید را بعد از نقل و نقد سه دلیل اشاره خواهند کرد):
دلیل اول: اجماع
ایشان ادعا میکنند اتفاق نظر علماء را بر حجیت استصحابات عدمیه.
دلیل دوم: سیره علما
علماء در مباحث الفاظ، اصول لفظیه عدمیه را حجت و معتبر میدانند. مانند أصالة عدم النقل، أصالة عدم التقدیر، أصالة عدم الإشتراک، أصالة عدم التخصیص، أصالة عدم التقیید و امثال اینها. و روشن است که بازگشت این اصول لفظیه عدمیه به استصحاب عدمی است.
دلیل سوم: کیفیت استدلال علما
قبل از تبیین این دلیل به یک مقدمه کوتاه فلسفی اشاره میکنیم:
مقدمه فلسفی: لا علیّة فی الأعدام
در بدایة الحکمة مرحوم علامه طباطبایی، مرحله هفتم، فصل اول، ص83 در پایه 7 خواندهاید و در نهایة الحکمة ایشان هم خواهید خواند که رابطه علت و معلول در امور وجودی است و امور عدمی، لاشیءاند و علیت و معلولیت در آنها راه ندارد. قسمتی از عبارت بدایة الحکمة: "فإن المعدوم من حیث هو معدوم لا شیئیة له، فهذا الموجود المتوقف علیه فی الجملة، هو الذی نسمیه علة."
مرحوم شریف العلماء مازندرانی میفرمایند وقتی به کلمات علما مراجعه میکنیم میبینیم فقط استصحاب در امور وجودی را محل چالش میدانند و بر اثبات و حجیّت آن دلیل میآورند، گویا چنین است که حجیّت استصحاب در امور عدمی نزد آنان مفروغ عنه و ثابت است.
توضیح مطلب: مرحوم شریف العلماء میفرمایند علما برای اثبات حجیّت استصحاب به این قانون تمسک میکنند: همان علتی که سبب حدوث یک شیء شد برای بقاء و استمرار آن کافی است. (کفایة العلة المحدِثة للإبقاء) به عنوان مثال همان دلیلی که ثابت کرد زید دیروز عادل بوده است همان برای بقاء عدالتِ امروزِ زید کافی است. از اینکه علما برای حجیّت استصحاب به دنبال یک علت میگردند نشان میدهد مقصودشان استصحاب در امور وجودی است و الا امور عدمی که علت ندارد.
نتیجه اینکه جریان و حجیّت استصحاب در امور عدمی نزد آنان مفروغ عنه و صحیح بوده است.
مرحوم شیخ انصاری هر سه دلیل استادشان را نقد میفرمایند که خواهد آمد.
أقول: ما استظهره ...، ص3، س1
مرحوم شیخ انصاری هر سه دلیل استادشان مرحوم شریف العلما مبنی بر اینکه استصحابات عدمیه محل بحث و اختلاف علما نیست و حجیت آن مفروغعنه است را نقد میکننند و ثابت میفرمایند نسبت به حجیت استصحاب در امور عدمیه هم اختلاف است.
نقد دلیل اول: اجماع بر حجیت استصحاب در امور عدمیه وجود ندارد و در مطالب بعد، نظر مخالفان را اشاره میکنند.
البته تفتازانی کلامی دارد که مؤید نظر مرحوم شریف العلما است. او گفته حنفیّة که منکر حجیّت استصحاب هستند صرفا استصحاب در امور وجودی را باطل میدانند و الا حجیت استصحاب در امور عدمی را قبول دارند. **
نقد دلیل دوم: اینکه ادعا شد سیره علما بر عمل به اصول لفظیه عدمیه است و بازگشت این اصول به استصحاب عدمی است، اشکالش این است که هر چند علما در مباحث الفاظ به اصول عدمی تمسک میکنند لکن دلیل بر حجیّت این اصول لفظیه عدمیه، استصحاب نیست، زیرا تمسک علما چه به اصول لفظیه عدمیه مثل أصالة عدم القرینة و چه اصول لفظیه وجودیه مانند اصالة الحقیقة مبتنی بر یک قانون کلی با عنوان أصالة الظهور (اصل ظهور نوعی) است نه استصحاب. ***
شاهد بر این کلام ما این است که حتی منکران حجیت استصحاب هم به اصول لفظیه مذکوره (وجودیه یا عدمیه) تمسک میکنند و آنها را حجت میدانند چنانکه مرحوم وحید بهبهانی هم نقل میفرمایند.
مرحوم وحید بهبهانی فرمودهاند حتی منکرین استصحاب وقتی شک کنند در اینکه صیغه امر که ظاهر در وجوب بود آیا ظهور جدیدی در استحباب پیدا کرده یا نه به أصالة عدم النقل تمسک میکنند، یا اگر شک کنند در اینکه لفظ معدن که در روایت دارد "فی المعدن الخمس" آیا به همان معنای لغوی است یا یک حقیقت شرعیه و معنای جدید شرعی پیدا کرده به أصالة عدم النقل من المعنی اللغوی إلی الشرعی تمسک میکنند. پس معلوم میشود سیره علما مبنی بر عمل به اصول لفظیه عدمیه هیچ دلالتی بر حجیت استصحاب در امور عدمیه ندارد بلکه از باب حجیت أصالة الظهور است.
تحقیق:
* ابتدای اصول فقه مرحوم مظفر، ج1، ص30، با اصول لفظیه عدمیه از جمله أصالة عدم التقدیر، أصالة عدم النقل و أصالة عدم الإشتراک آشنا شدهایم. به عبارت ایشان مراجعه کنید. تقریر دیگری هم از اصالة عدم النقل میتوان ارائه شده که مربوط به جزئیات مباحث است که در آینده خواهد آمد. یقین داریم یک لفظی الآن در یک معنای خاص به کار میرود، شک داریم آیا در عصر نص هم به همین معنا بکار میرفته و انتقال معنایی اتفاق نیافتاده یا از معنای عصر نص به معنای کنونی نقل و تغییر پیدا کرده است.
** در جلسه 52 اشاره کردیم که ابن حاجب (م 646ه) از عالمان اهل سنت کتابی دارد با عنوان "مختصر الأصول یا منتهی السؤول و الأمل فی علمَی الأصول و الجدل" قاضی عضد الدین ایجی (م756ه) آن را شرح کرده با عنوان "شرح مختصر الأصول"، تفتازانی (منسوب به تفتازان از توابع شهرستان شیروان در خراسان شمالی، متوفی792ه) هم شرح او را شرح کرده با عنوان "شرح الشرح".
*** عبارت مرحوم مظفر در اصول فقه، ج1، ص30: "أصالة الظهور و موردها ما إذا کان اللفظ ظاهرا فی معنى خاص لا على وجه النص فیه الذی لا یحتمل معه الخلاف بل کان یحتمل إرادة خلاف الظاهر فإن الأصل حینئذ أن یحمل الکلام على الظاهر فیه. و فی الحقیقة إن جمیع الأصول المتقدمة راجعة إلى هذا الأصل لأن اللفظ مع احتمال المجاز مثلا ظاهر فی الحقیقة و مع احتمال التخصیص ظاهر فی العموم و مع احتمال التقیید ظاهر فی الإطلاق و مع احتمال التقدیر ظاهر فی عدمه فمؤدى أصالة الحقیقة نفس مؤدى أصالة الظهور فی مورد احتمال التخصیص و هکذا فی باقی الأصول المذکورة. فلو عبرنا بدلا عن کل من هذه الأصول بأصالة الظهور کان التعبیر صحیحا مؤدیا للغرض بل کلها یرجع اعتبارها إلى اعتبار أصالة الظهور فلیس عندنا فی الحقیقة إلا أصل واحد هو أصالة الظهور."
سپس میفرمایند: "حجیة الأصول اللفظیة: و هی الجهة الثانیة من البحث عن الأصول اللفظیة و البحث عنها یأتی فی بابه و هو باب مباحث الحجة و لکن ینبغی الآن أن نتعجل فی البحث عنها لکثرة الحاجة إلیها مکتفین بالإشارة فنقول إن المدرک و الدلیل فی جمیع الأصول اللفظیة واحد و هو تبانی العقلاء فی الخطابات الجاریة بینهم على الأخذ بظهور الکلام و عدم الاعتناء باحتمال إرادة خلاف الظاهر کما لا یعتنون باحتمال الغفلة أو الخطإ أو الهزل أو إرادة الإهمال و الإجمال فإذا احتمل الکلام المجاز أو التخصیص أو التقیید أو التقدیر لا یوقفهم ذلک عن الأخذ بظاهره کما یلغون أیضا احتمال الاشتراک و النقل و نحوهما."
جلسه 62 (دوشنبه، 99.10.15) بسمه تعالی
و أما استدلالهم علی ...، ص29، س3
نقد دلیل سوم:
مرحوم شریف العلماء در دلیل سومشان فرمودند علما فقط برای اثبات حجیت استصحاب در امور وجودی دلیل اقامه نمودهاند، لذا از عدم استدلال بر حجیت استصحاب در امور عدمی نتیجه میگیریم حجیت آن مفروغعنه بوده است.
مرحوم شیخ انصاری در نقد میفرمایند:
اولا: برای حجیت استصحاب عدمی هم دلیل اقامه شده و حتی بعضی فقط برای آن دلیل آوردهاند نه استصحاب وجود که خواهد آمد.
ثانیا: اگر همه علما استصحاب نسبت به امور عدمی را صحیح میدانستند و فقط نسبت به استصحاب در امور وجودی اختلاف نظر داشتند باید همه آنان نسبت به شک در رافع که از امور عدمی است استصحاب را جاری میدانستند و نسبت به شک در مقتضی اختلاف نظر میداشتند در حالی که هم نسبت به شک در مقتضی هم شک در مانع بین آنان اختلاف است.
(دو اصطلاح شک در مقتضی و رافع در جلسه 35 ضمن مقدمهای توضیح داده شد)
ثالثا: چه بسا جهت پرداختن فقها به بحث از استصحاب وجودی به یکی از این سه جهت بوده است:
الف: چون فقها در صدد استنباط حکم شرعیاند بیشتر از استصحاب وجودی سخن گفتهاند مانند استصحاب عدالت، طهارت و امثال آن.
ب: شاید فقها میخواستهاند قسمت مهم کلام که استصحاب در امور وجودی باشد را اثبات کنند و نسبت به قسمت استصحاب در امور عدمی با تمسک به اجماع مرکب و عدم قول به تفصیل بین وجودی و عدمی، حجیت استصحاب عدمی را هم ثابت کنند.
ج: امکان هم دارد فقها میخواستند با اثبات حجیت استصحاب در امور وجودی، حجیت استصحاب در امور عدمی را به قیاس اولویت نتیجهگیری کنند به این بیان که وجود نیاز به دلیل دارد اما عدم دلیل نمیخواهد، وقتی برای استصحابِ یک امر وجودی و إبقاء ما کان (غیر از علّت محدِثه) نیازی به دلیل جدید نمیبینند پس به طریق أولی در استصحابِ یک امر عدمی بدون نیاز به دلیل و علت بر عدم، آن را استصحاب خواهند نمود. (مثل استصحاب عدم تخصیص).
مرحوم شیخ انصاری در ادامه به یک مؤید برای کلام مرحوم شریف العلماء اشاره میکنند و از آن هم جواب میدهند.
مؤیدی بر کلام مرحوم شریف العلماء:
مؤید این است که از تعریف استصحاب چه نزد قدما و چه نزد متأخران روشن میشود محل بحث علماء فقط نسبت به استصحاب در امور وجودی بوده نه عدمی. قدماء استحصاب را به استصحاب الحال تعریف میکردند، و در جلسه 51، ضمن یک مقدمه اصولی گفتیم استصحاب حال، یعنی استصحاب حکم، پس مقصود استصحابِ چیزی است که قبلا بوده و این شامل امور وجودی میشود نه عدمی.
همچنین متأخران استصحاب را به "إبقاء ما کان" تعریف میکنند و این هم دلالت میکند بر استصحابِ چیزی که قبلا موجود بوده است.
نتیجه اینکه چون در تعریف استصحاب و در مقام بحث از استصحاب فقط به بُعد امور وجودی توجه کردهاند پس معلوم میوشد نسبت به بُعد امور عدمی اختلاف نظری نداشتهاند و حجیّت استصحاب در امور عدمی مورد اتفاق علما بوده است.
نقد مؤید:
(در کتاب اول به یک سؤال پاسخ داده شده سپس جواب آمده که در اینجا عکس آن مطرح میکنیم)
نقد و جواب مرحوم شیخ انصاری یک جواب نقضی است که میفرمایند اگر کلمات موجود در تعریف علما چنین دلالتی داشته باشند که استصحاب در امور وجودی مورد اختلاف است و در امور عدمی مورد اتفاق، پس وقتی در تعریف استصحاب میگویند استصحاب حال شرع باید بگویید مقصودشان این است که فقط استصحاب در حکم شرعی حجت است و فقط استصحاب در حکم شرعی مورد اختلاف بوده است و استصحاب در امور خارجی مورد اتفاق است در حالی که استصحاب در امور خارجی قطعا مورد اختلاف است نه اتفاق و اجماع.
سؤال: پس به چه جهت قدما از تعبیر "حال" در تعریف استصحاب استفاده کردهاند که دلالت دارد بر امور وجودی؟
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند بحث علما از استصحاب ناظر به کاربرد آن در فقه و بیان احکام شرعی است که بیشتر موارد آن هم مربوط به امور وجودی است، لذا میبینیم بعضی از استصحاب چنین تعبیر میکنند "استصحاب حال الشرع"
بیان پنج شاهد بر وجود اختلاف در مستصحَب عدمی
مرحوم شیخ انصاری بعد از نقد کلام مرحوم شریف العلماء مبنی بر اجماعی بودنِ حجیت استصحاب در امور عدمی، به پنج شاهد اشاره میکنند تا نشان دهند نسبت به جریان استصحاب در امور عدمی هم اختلاف نظر بین علما وجود دارد:
شاهد اول: کلام مرحوم وحید بهبهانی.
انتهای جلسه قبل، کلامشان مبنی بر اختلاف نظر در حجیت استصحاب عدمی ذکر شد.
شاهد دوم: کلامی از منکران حجیت استصحاب.
شاهدی که بعضی از منکرانِ حجیّت استصحاب اقامه نمودهاند این است که اگر استصحاب در امور عدمی به اجماع فقهاء حجت بود باید در موارد اختلاف بین دو نفر در کتاب القضاء، همیشه به نفع کسی حکم میکردند که بینه بر نفی و عدم ارائه داده است، در حالی که نه شیعه نه اهل سنت چنین اتفاق نظر و اجماعی ندارند.
مثال: دو نفر اختلاف نظر دارند یکی با ارائه بیّنه میگوید این کتاب وقف است (مثبِت است)، دیگری هم با ارائه بیّنه میگوید وقف نیست (نافی است)، اگر جریان استصحاب در امور عدمی مورد اتفاق فقها بود، باید در چنین موردی همه فتوا میدادند همیشه بیّنۀ نافی مقدم است زیرا موافق با استصحاب عدم است در حالی که چنین اتفاق نظری وجود ندارد.
شاهد سوم: کلامی از معتقدان حجیت استصحاب.
مرحوم سید عمید الدین أعرجی (م754ه، خواهر زاده علامه حلّی) در منیة اللبیب فی شرح التهذیب، در استدلال بر حجیت استصحاب عدمی فرمودهاند هر روایتی که برای استنباط حکم شرعی مورد استناد قرار گیرد احتمالاتی در آن وجود دارد که مانع از تمسک به آن روایت است، مثل احتمال نسخ، احتمال تقیید، احتمال تخصیص و امثال اینها، دلیلی که سبب کنار زدن این احتمالات و استنباط حکم شرعی از روایت میشود استصحاب عدمی است (اصل عدم نسخ، اصل عدم تقیید و اصل عدم تخصیص). همین ارائه دلیل شاهد وجود اختلاف در بحث است نه اینکه این بحث اجماعی و بی نیاز از استدلال و بحث باشد.
شاهد چهارم: کلام صاحب مدارک.
مرحوم سید محمد عامِلی در کتاب فقهیشان با عنوان مدارک الأحکام فی شرح شرایع الإسلام تمسک به استصحاب عدم تذکیه را باطل دانستهاند و استدلال اکثر فقها به استصحاب عدم تذکیه برای اثبات نجاست پوست مشکوک را باطل شمردهاند.
توضیح مطلب: فقهاء میفرمایند کسی که شک دارد این پوست از گوسفندی بوده که تذکیه شده لذا پاک است یا تذکیه و ذبح شرعی نشده لذا میته و نجس است، استصحاب عدم تذکیة جاری است.
(یقین دارد وقتی این حیوان زنده بود اگر این پوست را جدا میکردند میته و نجس بود، شک دارد موت این حیوان به ذبح شرعی و مذکّی بوده یا نه، استصحاب عدم تذکیه جاری است و نتیجه شرعی آن، نجاست پوست است)
مرحوم صاحب مدارک فرموده استصحاب عدم تذکیه جاری نیست و پوستِ مشکوک طاهر است. *
تحقیق:
* مرحوم صاحب مدارک (946-1009ه) هم کلاسی و هم مباحثه مرحوم شیخ حسن بن زین الدین (پسر شهید ثانی) بودند که هر دو در درس مرحوم مقدس ادربیلی صاحب مجمع الفائدة و البرهان حاضر میشدند.
عبارت مدارک الأحکام، ج2، ص387: و احتجوا علیه بأصالة عدم التذکیة. ویشکل بأن مرجع الأصل هنا إلى استصحاب حکم الحالة السابقة ، وقد تقدم منا الکلام فیه مرارا ، وبیّنا أن الحق أن استمرار الحکم یتوقف على الدلیل کما یتوقف علیه ابتداؤه ، لأن ما ثبت جاز أن یدوم وجاز أن لا یدوم ، فلا بد لدوامه من دلیل وسبب سوى دلیل الثبوت. ثم لو سلمنا أنه یعمل به فهو إنما یفید الظن ، والنجاسة لا یحکم بها إلاّ مع الیقین أو الظن الذی ثبت اعتباره شرعا کشهادة العدلین إن سلم عمومه.
جلسه 63 (سهشنبه، 99.10.16) بسمه تعالی
و بالجملة فالظاهر ...، ص30، سآخر
شاهد پنجم: قبل از بیان پنجمین و آخرین شاهد یک مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: رابطه استصحاب وجودی و عدمی
هر امر وجودی که استصحاب در آن تصویر شود، میتوان آن را تبدیل به استصحاب عدمی نمود. مثال: استصحاب وجودی: یقین دارد لباس دیروز طاهر بود، الآن شک پیدا میکند، استصحاب میکند طهارت لباس را. همین را تبدیل میکنیم به استصحاب عدمی: یقین دارد به عدم نجاست لباس در روز گذشته، الآن شک دارد، استصحاب عدم نجاست جاری میکند.
البته تبدیل استصحاب وجودی به عدمی و نتیجه گیری حکم شرعی از آن، طبق مبنای قدماء بلا إشکال بوده لکن متأخران به توجه به یک نکته دقیق، آن را باطل میدانند زیرا اصل مثبِت است. یعنی استصحاب میکند عدم نجاست را و نتیجه میگیرد پس به حکم عقل لباس طاهر است و برای نماز اشکالی ندارد (اصل مثبت را در جلسه 33 ضمن یک مقدمه اصولی توضیح دادیم).
مرحوم شریف العلماء ادعا فرمودند چون قدماء از دلیل بر حجیت استصحاب عدمی بحث نکردهاند میفهمیم بالإتفاق آن را قبول داشتهاند لذا فقط به بحث از حجیت استصحاب در امور وجودی پرداختهاند.
مرحوم شیخ انصاری در مقام ارائه پنجمین شاهد بر بطلان مدعای مذکور میفرمایند از دیدگاه قدما اصلا معنا ندارد بین استصحاب وجودی و عدمی تفکیک و تفصیل قائل شد، معنا ندارد گفته شود قدما نسبت به حجیت استصحاب عدمی اتفاق نظر دارند لکن در حجیت استصحاب وجودی اختلاف نظر دارند، خیر، اگر در حجیت استصحاب وجودی اختلاف نظر داشته باشند باید در حجیت استصحاب عدمی هم اختلاف نظر داشته باشند زیرا هر استصحاب وجودی به یک استصحاب عدمی برمیگردد. (فضلاً عن) چه رسد به اینکه منکران حجیت استصحاب، اجماع بر حجیت استصحاب عدمی داشته باشند.
نتیجه اینکه اگر قدما اجماع بر حجیّت استصحاب عدمی داشته باشند دیگر لغو است که در استصحاب وجودی اختلاف نظر پیدا کنند زیرا میتوانند به جای تمسک به استصحاب وجودی، همان را تبدیل به استصحاب عدمی کنند. همچنین میتوانند از متیقّن وجودی (مثل طهارت)، نتیجه عدمی (مثل عدم نجاست) بگیرند، یا عکس این.
نعم ربما یظهر ...، ص31، س10
بله بعضی از علما نسبت به بعضی از اصول عدمیه ادعای اجماع بر حجیّت نمودهاند. مانند استصحاب نفی یا همان برائة أصلیة (استصحاب عدم تکلیف مثلا در ابتدای بعثت، یقین دارد ابتدای بعثت حکم بسیاری از امور بیان نشده بود الآن شک دارد آیا همچنان بدون حکم است یا نه، استصحاب میکند عدم حکم را).
حتی مرحوم محدّث أسترآبادی (م1036ه) نسبت به استصحاب عدم نسخ و مرحوم محدّث بحرانی نسبت به استصحاب عدم نسخ و استصحاب عدم تخصیص و عدم تقیید ادعا نمودهاند که اعتقاد به آن از ضروریات دین است. *
نظریه مرحوم شیخ انصاری
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند استصحاب به معنای إسراء و سرایت دادن حکمی که در سابق متیقَّن بوده به زمان شک لاحق، محل بحث و اختلاف علما است و هیچ تفاوتی بین وجودی و عدمی (عدم مطلق یا عدم خاص) نیست.
البته باید در انتساب قول به حجیت یا عدم حجیت استصحاب وجودی یا عدمی به اصحاب دقت نمود، زیرا هر جا دیدیم یک فتوایی به مقتضای حالت سابقه داده شده دلیل بر حجت بودن استصحاب نزد صاحب فتوا نیست و چه بسا مبنای فتوا قاعدهای دیگر باشد مانند:
ـ ممکن است یک فقیه در موردی خاص فتوا دهد به نفی تکلیف و توهم شود به برائت أصلیة یا استصحاب عدم تکلیف تمسک نموده در حالی که دلیل آن فقیه برای فتوایش قاعده "قبح عقاب بلابیان" یا "عدم الدلیل دلیل العدم" بوده باشد.
ـ ممکن است یک فقیه در موردی مطابق با مقتضای أصالة عدم التقیید، أصالة عدم التخصیص، أصالة عدم التقدیر، یا أصالة عدم النقل فتوای داده باشد لکن مبنا و دلیل این فتوایش نه استصحاب عدمی بلکه أصالة الظهور باشد. (که در جلسه 61) گذشت.
در هر صورت، امامیه قائل به تفصیل بین وجودی و عدمی نیستند. البته جلسه 61 نقل اختلافی از تفتازانی مورد اشاره قرار گرفت.
جهت دوم: مستصحب یا حکم شرعی است یا امر خارجی
مرحوم شیخ انصاری در این جهت دوم دو نکته دارند:
نکته اول: طرح بحث
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مستصحَب از این جهت که یقین سابق به آن بر چه اساسی بوده است دو قسم دارد:
قسم اول: مستصحب، حکم شرعی است.
مثال: یقین به طهارت داشت، بعد خروج مذی شک میکند در طهارت، استصحاب طهارت جاری میکند. یا یقین آب کر با خون ملاقات و تغییر رنگ پیدا کرده و متنجّس شده، سپس تغییر رنگ خود بخود از بین میرود، شک در طهارت دارد، تنجّس آب را استصحاب میکند.
قسم دوم: مستصحب، امر (موضوع) خارجی است.
مثال: یقین دارد آب داخل حوض به مقدار کر بود، مقدار اندکی از آن کم میشود، شک دارد در بقاء کریّت، استصحاب جاری میکند.
یقین دارد لباس مرطوب بود بعد از یک ساعت با نجس برخورد میکند، شک دارد حین الملاقاة همچنان لباس مرطوب بود تا متنجّس شده باشد یا نه؟ استصحاب میکند بقاء رطوبت را.
یقین دارد کلمه معدن یک معنای لغوی مشخصی دارد، شک میکند آیا توسط شارع از این معنای لغوی به یک معنا و حقیقت شرعیه نقل پیدا کرده یا نه؟ استصحاب عدم نقل (بقاء وضع اول را) جاری میکند.
یقین دارد لفظ صلاة و حج از معنای لغویشان (دعاء و قصد) به معنای جدیدی نقل پیدا کرده، شک دارد آیا این نقل به معنای شرعی جدید در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده که حقیقت شرعیه باشد یا قرنها بعد بوده که حقیقت عرفیه و متشرعیّه باشد، استصحاب میکند همان وضع اول را یعنی نقل در عصر شارع را.
تحقیق:
* عبارت فوائد المدنیّة، ص288 (چاپ جامعه مدرسین): اعلم أنّ للاستصحاب صورتین معتبرتین باتّفاق الامّة ، بل أقول : اعتبارهما من ضروریّات الدین :إحداهما : أنّ الصحابة وغیرهم کانوا یستصحبون ما جاء به نبیّنا صلىاللهعلیهوآله إلى أن یجیء صلىاللهعلیهوآله بنسخه.
وثانیهما : أنّا نستصحب کلّ أمر من الامور الشرعیّة مثل کون رجل مالک أرض ، وکونه زوج امرأة ... إلى أن نقطع بوجود شیء جعله الشارع سببا لنقض تلک الامور.
جلسه 64 (چهارشنبه، 99.10.17) بسمه تعالی
و الظاهر بل صریح جماعة ...، ص32، س16
کلام در تقسیم مستصحب به حکم شرعی و امر خارجی بود. نکته اول در طرح بحث بیان شد.
نکته دوم: بعض اقوال در مسأله
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند هر دو قسم مذکور محل بحث و اختلاف علماء است، سپس کلامی از مرحوم صاحب قوانین نقل میکنند.
کلام مرحوم صاحب قوانین
مرحوم صاحب قوانین در دستهبندی اقوال در استصحاب فرمودهاند هشت قول وجود دارد از جمله دو تفصیل که این دو تفصیل را به عنوان قول سوم و چهارم در استصحاب دسته بندی و بیان کردهاند، دو تفصیل در دسته بندی ایشان چنین است:
تفصیل اول: بعضی (از اخباریان) معتقدند استصحاب در موضوع خارجی حجت و قابل جریان است لکن در حکم شرعی جاری نیست.
تفصیل دوم: بعضی (از اصولیان) از جمله مرحوم محقق خوانساری معتقدند استصحاب فقط در حکم شرعی جاری است نه موضوع خارجی.
نقد کلام صاحب قوانین
مرحوم شیخ انصاری به کلام مرحوم صاحب قوانین دو اشکال دارند، یکی اینکه این دو تفصیل تباین ندارند بلکه از جهتی مشترک هستند
اشکال اول: دو تفصیل مباین نیستند
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند دو تفصیلی که مرحوم صاحب قوانین بیان کردند تباین کلی ندارند و دو قول در تقابل با یکدیگر نیستند بلکه وجه مشترک دارند. مرحوم شیخ انصاری برای توضیح کلامشان ابتدا مقدمةً بیانی دارند سپس به جمع بندی مطلب و تبیین اشکال اولشان میپردازند. مرحوم شیخ انصاری میفرمایند:
تعبیر حکم شرعی در کلمات و عبارات فقهاء، دو گونه به کار میرود یا فقط حکم شرعی کلی یا أعم از آن:
کاربرد اول: حکم شرعی کلی
حکم شرعی در یک کاربرد به معنای حکمی از جانب شارع است که اختصاص به بعضی از مکلفان ندارد. مانند طاهر بودن کسی که مذی از او خارج شده، یا نجاست (تنجّس) آبی که تغیّر آن خود بخود برطرف شده.
به عبارت دیگر حکم شرعی کلی حکمی است که بیان آن بر عهده شارع است.
نمونه این نوع کاربرد کلمات بعض اخباریان از جمله مرحوم محدّث أسترآبادی و مرحوم شیخ حرّ عامِلی (صاحب وسائل الشیعة) است که استصحاب حکم شرعی کلی را جایز نمیدانند اما هم استصحاب حکم شرعی جزئی و هم موضوع خارجی را معتبر میدانند.
کاربرد دوم: أعم از کلی و جزئی (خاص)
دومین کاربرد حکم شرعی، کاربرد این اصطلاح است در معنایی أعم از حکم کلی و جزئی یعنی گفته میشود حکم شرعی و مقصود هم حکم شرعی کلی است هم حکم شرعی جزئی، حکم شرعی جزئی هم حکمی است که مربوط به بعضی از مکلفان است و بیان آن هم بر عهده شارع نیست. مانند تنجّس لباس زید بر اثر ملاقات با نجس یا عدم تنجّس به جهت عدم ملاقات با نجس. بله بیان حکم کلی تنجّس بر اثر ملاقات بر عهده شارع است.
نمونه این نوع کاربرد هم کلمات بعض اصولیان از جمله محقق خوانساری است که فرمودهاند استصحاب از نظر حکمی که در سابق یقینی بوده دو قسم است: یک قسم مانند استصحاب نجاست ثوب (حکم شرعی) و قسم دیگر مانند استصحاب رطوبت ثوب (امر خارجی).
از اینکه مرحوم محقق خوانساری برای حکم شرعی مثال به یک حکم شرعی جزئی زدهاند معلوم میشود مقصودشان اعم از حکم شرعی کلی و جزئی است. (همان کاربرد دوم)
إذا عرفت ما ذکرنا ...، ص34، س10
مرحوم شیخ انصاری در مقام جمعبندی اشکال اولشان به مرحوم صاحب قوانین میفرمایند با توجه به توضیحاتی که داده شد اینکه ما دو تفصیل مذکور در حجیت استصحاب را دو تفصیل متباین و عکسِ یکدیگر ببینیم، دقیق نیست (تفصیل اول انکار استصحاب در احکام شرعی و اعتبار آن در موضوعات خارجی و تفصیل دوم عکس آن یعنی اعتبار استصحاب در احکام شرعی و انکار آن در موضوعات خارجی).
دلیل بطلان تفصیل مذکور آن است که جلسه قبل گفتیم حکم شرعی که جریان استصحاب در آن انکار یا اثبات میشود در لسان علما دو کاربرد دارد:
کاربرد اول: مقصود از حکم شرعی، حکم کلی شرعی است.
طبق این کاربرد، اختلافی بین اخباری و اصولی وجود ندارد، اخباریان میگویند در حکم شرعی کلی استصحاب جاری نیست، أحدی از اصولیان نمیگوید استصحاب در حکم شرعی کلی حجت است اما در حکم شرعی جزئی حجت نیست. پس نسبت به خصوص حکم شرعی کلی چنین نیست که بعضی بگویند حجت است و بعضی بگویند حجت نیست.
آنچه را که مرحوم خوانساری نقل کردند توسط مرحوم صاحب قوانین خوب تحلیل نشده، محقق خوانساری در صدد نقل قول از کسانی هستند که استصحاب را در حکم شرعی أعم از کلی و جزئی معتبر میدانند.
پس طبق این کاربرد اول تنافی و دوئیّت نیست بلکه جریان استصحاب در حکم شرعی جزئی هم مورد قبول اخباری است هم اصولی.
کاربرد دوم: مقصود از حکم شرعی، أعم از کلی و جزئی باشد.
طبق این کاربرد أحدی از علما معتقد نیست که در موضوع خارجی استصحاب جاری است اما در حکم شرعی (أعم از کلی و جزئی) استصحاب جاری نیست. چرا که استصحاب در حکم جزئی را هم اخباری حجت میداند هم اصولی.
نتیجه اینکه بین دو طائفه (اخباریان و اصولیان) تباین کلی و تناقض نیست بلکه در قسمتی با یکدیگر هم رأی هستند لذا نمیتوان کلام آنان را دو تفصیل متعاکس به حساب آورد.
ثمّ إنّ المحصَّل ...، ص34، س4
اشکال دوم: تفصیل سه بُعد دارد
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند نسبت به این تقسیم از مستصحب (تقسیم به حکم شرعی و موضوع خارجی) یک تفصیل سه بُعدی قابل تصویر است:
بُعد اول: استصحابِ حکم شرعی (کلی و جزئی) حجت است اما استصحابِ موضوعات خارجی حجت و صحیح نیست. این قول را مرحوم محقق خوانساری نقل کردهاند.
بُعد دوم: استصحابِ حکم شرعی جزئی و موضوع خارجی حجت است اما استصحاب حکم کلی حجت و صحیح نیست. این قول را مرحوم وحید بهبهانی به اخباریان نسبت دادهاند.
بُعد سوم: استصحابِ حکم شرعی جزئی حجت است لکن استصحاب حکم شرعی کلی و موضوع خارجی حجت نیست. این قول را مرحوم سید صدر الدین محمد رضوی (م1160) از حاشیه مرحوم محقق خوانساری بر کلامی از مرحوم شهید برداشت کردهاند. *
نتیجه هر دو اشکال این شد که نوع نگاه مرحوم محقق قمی صاحب قوانین به دستهبندی اقوال صحیح نیست و باید بر اساس دو کاربرد حکم شرعی (کلی و أعم از کلی و جزئی) تفصیل بین اقوال را تبیین نمود. **
تحقیق:
* الوافیة بأصول الفقه کتابی است از مرحوم فاضل تونی که توسط علما شرح شده است و جالب است که سه عالم سید هم بر این کتاب شرح نوشتهاند که عبارتاند از: سید محمد مهدی بحرالعلوم (م۱۲۱۲ه)؛ سید محسن اعرجی مشهور به محقق اعرجی و مقدّس کاظمی (م۱۲۲۷ه) و سید صدرالدین محمد رضوی (م۱۱۶۰ه) معروف به شارح وافیه.
** اشکال نکنید که چرا سه صفحه را صرفا به بیان اشکال به نوع دستهبندی مرحوم صاحب قوانین پرداختند چرا که دسته بندی نادرست نسبت به اقوال ناشی از عدم دقت در جزئیات اقوال و أدله اقوال است که منجر به نتیجه گیری اشتباه خواهد شد. یک فقیه و اصولی برای به کرسی نشاندن نظریه و دلیل خودش نیاز به إبطال نظریههای مخالف دارد و اگر نظریه های مخالف، به درستی ترسیم نشود در نقد آنها و نتیجهگیری صحت قول و دلیل خودش دچار خطا خواهد شد. به ویژه اینکه در محل بحث استصحاب عموم علما به دسته بندی اقوال توجه دارند و مرحوم شیخ انصاری هم بعد از بیان تقسیمات استصحاب به طور تفصیلی وارد بررسی اقوال و أدله اقوال خواهند شد.
جلسه 65 (شنبه، 99.10.20) بسمه تعالی
الوجه الثالث: من حیث ...، ص35، س15
جهت سوم: مستصحَب یا حکم تکلیفی است یا وضعی
مرحوم شیخ انصاری فرمودند استصحاب با نگاه به مستصحَب به سه اعتبار تقسیم میشود: 1. وجودی و عدمی. 2. حکم شرعی و موضوع خارجی. و سومین تقسیم هم تقسیم مستصحَب است به حکم تکلیفی و حکم وضعی.
میفرمایند مستصحَب یا یکی از احکام خمسة تکلیفیة است یا یکی از احکام وضعیه یعنی هر حکمی غیر از احکام خمسه تکلیفیه که مجعول شارع باشد، مانند: سببیّت استطاعت برای حج، شرطیّت وضو برای صلاة، مانعیّتِ أکل برای صلاة، مالکیّت، بینونت (طلاق)، طهارت و ... .
سؤال: چرا مرحوم شیخ انصاری تقسیم مستصحب به تکلیفی و وضعی را ذیل قسم قبل اشاره نفرمودند، در قسم قبلی میتوانستند بفرمایند مستصحب یا حکم شرعی است یا موضوع خارجی و حکم شرعی هم یا تکلیفی است یا وضعی، چرا به عنوان یک قسم مستقل به آن میپردازند؟
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اصل تقسیم مستصحب یک تقسیم فرضی نیست بلکه ناظر به اختلاف اقوال بین اصولیان است، یعنی هر جا تفصیل بین اقسام مستصحب داده شده، در یک قسم استصحاب معتبر شمرده شده و در قسم دیگر اعتبار آن انکار شده، ما هم به آن تقسیم اشاره کردهایم.
در رابطه با حکم تکلیفی و وضعی هم هر چند ظاهر عبارت مرحوم فاضل تونی ظهور دارد در تفصیل بین حکم تکلیفی و وضعی (استصحاب در حکم تکلیفی را نامعتبر و استصحاب در حکم وضعی را معتبر دانستهاند) لکن دقت در تمام عبارت ایشان نشان میدهد تفصیلشان در اصل بین حکم تکلیفی و وضعی نیست بلکه مربوط به جزئیاتی در حکم وضعی است. لذا نیاز به طرح به عنوان قسم مستقل داشت.
توضیح مطلب: در حکم وضعی مانند شرطیّتِ وضو برای صلاة، یک شرطیّت داریم که حکم شارع است و یک نفس و ذات الشرط داریم که عمل مکلف است یعنی همان حرکات وضو، مرحوم فاضل تونی فرمودهاند اگر در ذات الشرط که عمل خودش هست شک کند، میتواند استصحاب جاری کند بگوید یقین دارم یک ساعت قبل وضو داشتم، الآن شک دارم همچنان با وضو هستم یا نه؟ استصحاب کند بقاء بر وضو را، لکن اگر در حکم شارع شک کرد استصحاب معنا ندارد مثل اینکه بگوید یقین دارم سابقا وضو شرط نماز بوده، الآن شک دارم آیا همچنان وضو شرط نماز هست یا نه؟ اینجا استصحاب جاری نخواهد بود.
بررسی بیشتر این تفصیل ضمن أدله اقوال خواهد آمد. (البته آنجا که این مطلب بررسی میشود جزء حذفیّات مبحث استصحاب است)
و أمّا بالإعتبار الثانی ...، ص37
اعتبار دوم: تقسیم استصحاب به اعتبار دلیل مستصحَب
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند استصحاب به اعتبار دلیل بر مستصحَب از سه جهت قابل تقسیم است:
جهت اول: یا اجماع است یا غیر اجماع
أبو حامد محمد غزّالی شافعی (م505ه) تفصیلی قائل شده به این صورت که:
ـ اگر دلیل بر حکم مستصحَب (متیقّن سابق) اجماع بوده، یعنی با تمسک به اجماع در سابق یقین به حکم پیدا کرده، در این صورت استصحاب جاری نیست. (زیرا اجماع دلیل لبّی یعنی عقلی است و عند الشک باید به قدر متیقّن آن أخذ نمود)
ـ اگر دلیل بر حکم مستصحب غیر اجماع مانند آیات و روایات بوده، استصحاب جاری است.
در مقابل، مرحوم محدّث بحرانی صاحب حدائق در کتاب الدرر النجفیّة شان فرمودهاند:
ـ اگر دلیل بر حکم مستصحب اجماع باشد استصحاب در آن قابل جریان است.
ـ اگر دلیل بر حکم مستصحب آیات و روایات باشد عند الشک باید به همان آیات و روایت عمل نمود و جای جریان استصحاب نیست.
توضیح بیشتر مطلب را در اقوال استصحاب ذکر خواهند نمود.
جهت دوم: یا دلیل عقلی است یا شرعی
حکم مستصحب یا با دلیل شرعی ثابت شده یا عقلی؛ مرحوم شیخ انصاری میفرمایند البته ندیدم کسی از علماء تفصیل دهد بین این دو قسم لکن جا دارد که تفصیل قائل شویم یعنی استصحاب در جایی که حکم مستصحب با دلیل شرعی ثابت شده را حجت بدانیم و جایی که با دلیل عقلی ثابت شده را حجت ندانیم زیرا به طور کلی استصحاب در احکام عقلیه قابل جریان نیست و باطل است.
برای توضیح مطلب یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: وحدت متیقن و مشکوک در استصحاب
در اصول فقه مرحوم مظفر تحت عنوان مقوّمات استصحاب خواندهایم که یکی از شرائط جریان استصحاب، وحدة متعلق یقین و شک است. یعنی دقیقا در همان چیزی که یقین داشت، شک کند، به عبارت دیگر موضوع در متیقّن و مشکوک یکی باشد. *
مثال: یقین دارد زید قبل از رسیدن به سن بلوغ تکلیفی نداشت، بعد از رسیدن به سن بلوغ شک دارد آیا همچنان تکلیف ندارد یا تکالیفی بر عهده او آمده است؟ اینجا نمیتواند استصحاب عدم تکلیف جاری کند زیرا موضوع در ناحیه یقین، فرد صغیر و غیر بالغ بود اما موضوع در ناحیه شک، فرد بالغ است، پس موضوع در یقین و شک یا به عبارت دیگر متیقّن و مشکوک تفاوت پیدا کرده و استصحاب جاری نخواهد شد.
نتیجه اینکه وحدت متیقّن و مشکوک یا بقاء موضوع در استصحاب شرط است.
توضیح مطلب این است که حکمی که عقل مطرح میکند با بررسی جوانب و خصوصیات موضوع است، یعنی ابتدا عقل بررسی میکند معیار حسن و قبح، عدل و ظلم است، عدل و ظلم چه ویژگیها و خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی عقل جوانب و ویژگیهای ظلم و عدل را سنجید و موضوع برایش روشن شد، سپس حکم میکند به قبح ظلم و حُسن عدل، یعنی هر جایی که موضوع و علّتِ ظلم، محقق باشد قطعا عقل حکم به قبح و لزوم ترک خواهد کرد.
حال موضوع ظلم را که عقل شناخته بود و آن را علت حکم به قبح میدانست اگر مورد شک قرار گیرد، قطعا به این جهت است که موضوع تغییر کرده و الا اگر موضوع ظلم باقی باشد حکم قطعی و دائمی عقل به قبح همچنان به دنبالش میآید پس اگر شک در حکم عقل واقع شد به این معنا است که چون موضوع تغییر پیدا کرده شک داریم حکم به قبح باقی است یا نه؟
در مقدمه گفتیم اگر موضوع تغییر پیدا کند دیگر استصحاب جاری نخواهد بود نه استصحاب در حکم شرعی نه استصحاب در حکم عقلی.
توضیح بیشتر و استدلال تفصیلی بر این مطلب در تنبیه سوم از تنبیهات استصحاب در صفحه 215 کتاب خواهد آمد.
(دو اصطلاح شک در مقتضی و رافع که در کتاب آمده، در جلسه 35 ضمن یک مقدمه اصولی توضیح داده شد)
تحقیق:
* عبارت مرحوم مظفر در اصول فقه، ج2، ص280 چنین است: وحدة متعلق الیقین و الشک أی إن الشک یتعلق بنفس ما تعلق به الیقین مع قطع النظر عن اعتبار الزمان و هذا هو المقوم لمعنى الاستصحاب الذی حقیقته إبقاء ما کان ... .
جلسه 66 (یکشنبه، 99.10.21) بسمه تعالی
و لایجوز أن یقال: ...، ص38، س14
گفته شد اگر دلیل بر مستصحب، عقلی باشد شک در آن معنا ندارد که بعد نوبت به جریان استصحاب برسد.
مرحوم شیخ انصاری مطلبشان را به بیانی دیگر ضمن یک اشکال و جواب مطرح میفرمایند:
اشکال: مستشکل میگوید ما در استصحاب حکم عقل، یک حکم کلی را استصحاب نمیکنیم که اشکال شما وارد شود بلکه یک حکم جزئی را استصحاب میکنیم؛ به عبارت دیگر شک در حکم کلی عقل معنا ندارد اما شک در تطبیق آن بر یک مصداق خارجی قابل تصویر است. مثلا میگوییم این کلامِ صادقِ مضرّ (که مثلا منجر به قتل یک بیگناه میگردد) یقینا دیروز قبیح بود، امروز شک داریم همچنان قبیح است یا نه، استصحاب جاری میکنیم. پس استصحاب در محل حکم عقل به قبح هم تصویر میشود.
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اصلا هر حکمی که عقل صادر کند امکان استصحاب در آن نیست زیرا عقل زمانی یک حکمی صادر میکند که موضوع و علّت آن حکم را بشناسد و آن علّت را محقق ببیند آنگاه حکم به حُسن یا قبح میکند، و زمانی که حکم به قبح یا حُسن نمود دیگر شک در آن قابل تصوّر نیست، پس اگر شما موردی را مثال بزنید تا شک در حکم عقل را تصویر کنید در حقیقت شک در اصل موضوع و علّت حکم است که در مقدمه گفتیم اگر شک به تغییر موضوع برگردد، استصحاب جاری نیست.
اما این مشکل (شناخت علت) در حکم شرعی وجود ندارد زیرا در اکثر موارد ما از علت حکم شارع به وجوب یا حرمت آگاه نیستیم حتی اگر از علت حکم هم آگاه باشیم ممکن است از بقاء آن علت آگاه نباشیم لذا شک در تحقق علت یا شک در بقاء علت نسبت به حکم شرعی کاملا قابل تصویر است. شارع حکم نموده به طهارت، ما از علت آن آگاه نیستیم و شک پیدا میکنیم آیا علت طهارت باقی است یا نه؟ این شک کاملا به جا است و روایات میگوید به این شک اعتنا نکن و بنا بر یقین سابق بگذارد.
إن قلت: علی القول ...، ص39، س1
اشکال:
مستشکل اشکالی به این مبنا دارد که قبل از بیان آن یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه کلامی، اصولی: تبعیّة الأحکام للمصالح و المفاسد
در کتاب اصول الفقه مرحوم مظفر، ج1، ص40، مقدمه سیزدهم از مقدمات پانزده گانه ابتدای جلد دوم در مباحث طریقیت و سببیت در حجیت أمارات، خواندهایم که عدلیه (شیعه و معتزله) معتقد است احکام تابع مصالح و مفاسدند، اگر نماز واجب شده قطعا مصلحت داشته است و این مصلحت هم ملزِمه و الزام آور بوده که نماز را واجب کرده است پس چون تحصیل و به دست آوردن مصلحت نماز واجب بوده خدا نماز را واجب گردانده است. همچنین در بُعد حرمت و مفسده ملزمه.
پس قطعا احکام تابع مصالح و مفاسد است لکن فقط در بعضی از موارد عقل ما میتواند به مصلحت یا مفسده در یک عمل پی ببرد و در موارد زیادی هم از مصلحت و مفسده یا همان علت احکام بی اطلاع است.
همچنین در اصول فقه مرحوم مظفر با قانون ملازمه بین حکم عقل و شرع آشنا شدیم. (کلّما حکم به العقل، حکم به الشرع)
مستشکل میگوید همان اشکالی که به جریان استصحاب در حکم عقل وارد کردید عینا در استصحاب در حکم شرع هم جاری است.
توضیح مطلب: مستشکل میگوید شما گفتید چون ملاک حکم عقل برای ما روشن است لذا شک در آن معنا ندارد که استصحاب در آن مطرح شود. میگوییم طبق معتقَد امامیه، به ملاکات احکام علم داریم و یقین داریم که اگر شارع در جایی حکم به وجوب کرده مصلحت ملزِمه داشته و اگر حکم به حرمت نموده مفسده ملزِمه داشته است، از طرف دیگر قاعده تلازم بین حکم عقل و شرع هم مورد پذیرش است (کل ما حکم به العقل حکم به الشرع) پس باید بگویید شک در حکم شرع هم معنا ندارد، لذا اگر یقین دارد در عصر حضورِ امام معصوم، نماز جمعه واجب بوده طبق گفته شما معنا ندارد در آن شک کند زیرا روشن است که اگر نماز جمعه واجب بوده به جهت وجود مصلحت ملزِمه بوده است که این وجود مصلحت عقلی، مورد تأیید شرع هم هست.
به عبارت دیگر چنانکه شک در حکم عقل به معنای تغییر موضوع است، شک در حکم شرعی هم باید به معنای تغییر موضوع باشد و در نتیجه باید بگویید در احکام شرعی هم استصحاب راه ندارد.
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اشکال شما به مبنای متقدمان که استصحاب را از باب حکم عقل و ظن به بقاء حجت میدانند وارد است و کلامتان صحیح است لکن طبق مبنای متأخران که استصحاب را از باب روایات و تعبّد حجت میدانند وارد نیست.
توضیح مطلب: متأخران استصحاب را از باب تعبد به روایات حجت میدانند و روایات هم میگویند موضوعی را که در آن، یقین سابق و شک لاحق داری استصحاب کن، تشخیص موضوع هم واگذار به عرف است، عرف هم برای تشخیص بقاء موضوع به کلیّات بسنده میکند و میگوید دیروز یقین داشتم به حرمت این شیء الآن در حرمت همین شیء شک دارم و موضوع تغییر نکرده، لذا شارع میفرماید لاتنقض الیقین بالشک.
بله اگر نص خاص بگوید ملاک و علت حکمِ شرعیِ حرمت، فقط اسکار است، عقل میگوید قطعا در جایی که موضوعِ اسکار نباشد حکم شرعی حرمت هم نیست در این صورت کلام مستشکل وارد است یعنی استصحاب جاری نخواهد شد زیرا در حکمِ قطعیِ شرع به حرمت اسکار، شک معنا ندارد و اگر هم شک تصویر شود قطعا به جهت تغییر موضوع است که گفتیم با تغییر موضوع استصحاب جاری نخواهد شد.
جلسه 67 (دوشنبه، 99.10.22) بسمه تعالی
و مما ذکرنا یظهر ...، ص39، س16
بیان دو نکته
مرحوم شیخ انصاری در پایان مطلبشان دو نکته بیان میفرمایند:
نکته اول: استصحاب در سه مورد جاری نیست
میفرمایند با توجه به مطالبی که بیان شد روشن میشود که در سه مورد استصحاب جاری نیست:
مورد اول: (از تعبیر نعم در انتهای جلسه قبل استفاده میکنیم که) در احکام شرعیهای که علت و ملاک کاملا برای ما روشن باشد، استصحاب جاری نخواهد بود.
مورد دوم: در احکام عقلیه استصحاب جاری نیست.
مورد سوم: در حکم شرعیای که با ضمیمه حکم عقل ثابت شود استصحاب جاری نخواهد بود چه حکم وجودی باشد چه حکم عدمی. مثال عدمی: فرد در حین صلاة صبح ناسی یا غافل بود از وجوبِ سوره، نماز صبح بدون سوره خواند، بعد از نماز التفات پیدا میکند سوره در نماز واجب است، یک استصحاب عدمی تصویر میشود که بگوید یقین دارم حین صلاة تکلیف نماز مع السوره نداشتم (زیرا امر کردن ناسی و غافل عقلا ممکن نیست و تکلیف بما لایطاق است) الآن بعد اتمام صلاة شک دارم آیا همچنان تکلیف به سوره ندارم؟ (که إعادة واجب نباشد) یا تکلیف به سوره بر عهده من آمده که إعادة صلاة مع السورة واجب باشد؟ استصحاب کنم همچنان امر به صلاة صبح مع السوره ندارم.
لکن این استصحاب جاری نیست زیرا اینکه ناسی و غافل تکلیف ندارند به حکم عقل بود، چون عقل حکم کرد به قبح تکلیف ناسی و غافل لذا شارع نمیتوانست ناسی و غافل را مکلّف به سوره بداند. پس یقین سابق با ضمیمه حکم عقل ثابت شد. وقتی استصحاب جاری نباشد نتیجهاش این میشود که همچنان نماز مع السوره بر مکلف واجب است و باید نمازش را إعادة کند.
البته بعضی (مرحوم صاحب قوانین) در این مورد و امثال آن استصحاب را جاری دانستهاند و حکم به إجزاء و کافی بودن همان عمل سابق نمودهاند. مثل اینکه آب نداشت و مضطر به صلاة با تیمم شد، سپس داخل وقت دسترسی به آب پیدا کرد اینجا نمیتواند استصحاب کند و بگوید یقین دارم حین عدم وجدان ماء، صلاة با وضو بر من واجب نبود، الآن بعد نماز و بعد از دسترسی به آب در داخل وقت شک دارم همچنان نماز با وضو بر من واجب نیست یا باید نماز را با وضو اعاده کنم؟
بعضی استصحاب عدم وجوبِ نماز با وضو را استصحاب کردهاند.
لکن به نظر مرحوم شیخ این استصحاب جاری نیست زیرا:
اولا: حکم در متیقّن با ضمیمه حکم به عدم تکلیف به ما لایطاق ثابت شده.
ثانیا: متیقّن و مشکوک تغییر کرده، یعنی موضوع در ناحیه یقین، فرد فاقد ماء و مضطر به تیمم بود اما در ناحیه شک فرد واجد ماء است.
و أما إذا لم یکن العدم ...، ص40، س3
نکته دوم: تطابق حکم عقل با شرع مخلّ استصحاب نیست.
البته اگر در همین موارد و مثالهای عدمی، هم عقل حکم داشت هم شرع، لکن جهت و علت حکم هر کدام متفاوت بود در این صورت نسبت به حکم عقل استصحاب جاری نیست لکن نسبت به حکم شرع بدون ضمیمه حکم عقل میتوان استصحاب جاری نمود.
مثال آن استصحاب عدم تکلیف است.
عقل حکم میکند تکلیف صبی غیر ممیّز قبیح است پس صبی غیر ممیّز تکلیف ندارد به این جهت که بچه یک ساله قدرت تمییز ندارد لذا تکلیف او تکلیف به ما لایطاق است.
شارع هم حکم میکند صبی غیر ممیّز تکلیف ندارد به این جهت که به سن بلوغ نرسیده است.
(البته عقل میگوید مثلا وقتی این پسر بچه 13 ساله شد تکلیف او قبیح نیست لکن شارع میگوید تکلیف ندارد.)
حال در مثال مذکور نمیتوان در حکم عقل استصحاب جاری کرد و چنین گفت که به حکم عقل یقین داریم وقتی غیر ممیز بود تکلیف حرمت سیگار کشیدن نداشت، الآن که به سن بلوغ رسیده شک داریم، استصحاب میکنیم عدم تکلیف حرمت را. اما از نگاه حکم شرع (و مستقل از حکم عقل) میتوانیم استصحاب جاری کنیم و بگوییم یقین داریم قبل از بلوغ حرمتِ سیگار کشیدن و شرب تتن نداشت، الآن بعد بلوغ شک داریم، استصحاب کنیم عدم تکلیفِ حرمت را. پس در این صورت اشکالی در جریان استصحاب از ناحیه حکم عقل وجود نخواهد داشت.
و ممّا ذکرنا یظهر ...، ص40، س12
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند با توجه به نکته دوم روشن میشود که اشکال مرحوم صاحب فصول به علما وارد نیست.
مرحوم صاحب فصول به علماء اشکالی وارد نموده که چرا برای استصحاب حکم عقل فقط به استصحاب عدم التکلیف یا همان استصحاب برائة اصلیه مثال زدهاند در حالی که عقل هم حکم وجودی دارد هم عدمی لذا اختصاص استصحاب حکم عقل به استصحاب عدمی وجهی ندارد.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اشکال ایشان وارد نیست زیرا استصحابِ حکم عقل چنانکه توضیح دادیم قابل جریان نیست چه استصحاب وجودی باشد چه عدمی لکن مقصود علماء از استصحاب عدم التکلیف، نه حکم عقل به عدم تکلیف بلکه حکم شرع به عدم تکلیف است و در نکته دوم توضیح دادیم تطابق بین حکم عقل و حکم شرع سبب نمیشود که نسبت به حکم شرع استصحاب جاری نشود.
نتیجه تقسیم از جهت دوم این شد که اگر دلیل بر مستصحب حکم عقل باشد استحصاب در آن جاری نیتس به هر کدام از سه مورد و سه قسمی باشد که ابتدای جلسه امروز اشاره شده و اگر دلیل بر مستصحب حکم شرع مستقل و بدون ضمیمه حکم عقل باشد، استصحاب جاری خواهد بود.
جلسه 68 (سهشنبه، 99.10.23) بسمه تعالی
الثالث: أنّ دلیل المستصحب ...، ص41، س1
جهت سوم: مستمر و غیر مستمر
سومین جهت در تقسیم استصحاب به اعتبار دلیل مستصحب این است که دلیل بر مستصحب به اعتبار قابلیت استمرار بر دو قسم است. قبل از تبیین این دو قسم، یک مقدمه فقهی بیان میکنیم:
مقدمه فقهی: شک در قابلیّت استمرار و عدم آن
دلیل دال بر حکم شرعی از حیث قابلیت بقاء و استمرار بر دو قسم است:
قسم اول: قابلیت استمرار دارد.
در این قسم دلیل دال بر یک حکم شرعی مطلق است و از حیث زمان مقید به محدوده زمانی خاصی نشده است. مانند ملکیّت که حکم شارع به ملکیّت تا آخر عمر مالک، قابلیّت بقاء دارد.
هرگاه در این قسم از حکم شرعی شک پیدا کنیم که آیا همچنان باقی است یا نه، این شک ما از نوع شک در رافع خواهد بود که در جلسه 35 ضمن یک مقدمه به تفصیل توضیح دادیم. در مثال ملکیّت اگر بعد از مالکیّت بر کتاب شک کند در بقاء ملکیّت، حکم به بقاء و استمرار ملکیت جاری است. به عبارت دیگر شک دارد آیا مانع یا رافعی برای حکم ملکیّت محقق شده یا نه؟
قسم دوم: قابلیّت استمرار ندارد.
در این قسم دلیل دال بر یک حکم شرعی مطلق نیست بلکه از همان ابتدا محدود به زمان خاصی است. مانند حکم خیار غبن در بیع، میدانیم این خیار محدود به زمان خاصی است لکن این محدودیت زمانی تا چه اندازهای است؟ آیا مشتری به محض مطلع شدن از اینکه مغبون شده و فریب خورده باید إعمال خیار کند یا تا چند روز مهلت دارد؟
هرگاه در این از حکم شرعی شک پیدا کنیم که همچنان باقی است یا نه، این شک ما از نوع شک در مقتضی خواهد بود که آیا حکم خیار غبن قابلیّت بقاء دارد یا خیر؟
نتیجه: شک در رافع یعنی یقین به قابلیّت استمرار و شک در تحقق مانع و رافع و شک در مقتضی یعنی شک در قابلیّت استمرار.
با توجه به این مقدمه مرحوم شیخ انصاری میفرمایند دلیل بر مستصحب از حیث قابلیّت استمرار بر دو قسم است:
قسم اول: دلیل شرعی دلالت میکند بر قابلیّت استمرار تا زمانی که رافع و مانعی شکل بگیرد. (شک در رافع)
قسم دوم: دلیل شرعی دلالتی بر استمرار ندارد. (شک در مقتضی)
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند هر دو قسم مورد اختلاف علماء است.
مرحوم محقق حلّی در معارج الأصول و مرحوم خوانساری در مشارق الشموس فی شرح الدروس فرمودهاند در قسم اول استصحاب جاری است لکن در قسم دوم جاری نیست. البته مرحوم خوانساری قیدی هم اضافه میکنند که در مباحث اقوال و أدله اقوال مطرح خواهد شد.
کلام مرحوم صاحب معالم
ایشان فرمودهاند نسبت به شک در رافع خیلی روشن است که استصحاب جاری است و اصلا کسی اختلاف ندارد، محل اختلاف بین علما صرفا شک در مقتضی است یعنی آنان که منکر حجیّت استصحاب هستند استصحاب از قسم شک در مقتضی را حجت نمیدانند، لذا مرحوم محقق صاحب معارج را باید به طور مطلق منکر حجیت استصحاب بدانیم یعنی ایشان در شک در مقتضی هیچ تفصیلی ندادهاند.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند هر چند ظاهر بعضی از عبارات مانند عبارات مرحوم سید مرتضی، مرحوم شیخ طوسی، مرحوم ابن زهره و دیگران دلالت کند بر مدعای مرحوم صاحب معالم لکن با دقت بیشتر در استدلالها و مثالهایی که علما مطرح میکنند به این نتیجه میرسیم که نسبت به شک در رافع هم اختلاف وجود دارد.
مثالی که مرحوم سید مرتضی مطرح کردهاند و فرمودهاند در آن استصحاب جاری نیست چنین است که یقین داریم شهری در ساحل دریا وجود داشته، شک داریم آیا دریا طغیان کرده که شهر به زیر آب رود یا خیر؟ ایشان فرمودهاند اینجا استصحاب جاری نیست. با اینکه این مثال مربوط است به شک در رافع.
اعتبار سوم: تقسیم استصحاب به اعتبار شک لاحق
روشن شد استصحاب دو رکن دارد: یقین سابق و شک لاحق. میفرمایند استصحاب به اعتبار شک لاحق، از سه جهت تقسیم میشود:
جهت اول: منشأ شک
میفرمایند منشأ شک و دو صورت و دو قسم دارد:
قسم اول: اشتباه در امور خارجی (شبهه موضوعیه)
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند گاهی منشأ شک، اشتباه در امور خارجی است (که به شارع ارتباط ندارد) برای این قسم دو مثال میزنند:
مثال اول: یقین دارد وضو داشت لکن شک دارد آیا بول از او خارج شده که مبطل وضو باشد یا خارج نشده، حدوث یا عدم حدوث بول، یک امر و موضوع خارجی است.
مثال دوم: یقین دارد وضو داشت، یقین دارد رطوبتی از او خارج شده لکن شک دارد این رطوبت بول است که مبطل وضو باشد یا وَذی است که مبطل وضو نیست، منشأ این شک ما مربوط به امر خارجی و عدم تشخیص بول از وذی است.
میفرمایند به این نوع از شک، شبهه موضوعیه هم گفته میشود که دو حالت دارد:
حالت اول: منشأ شک امر خارجی است لکن مستصحَب، یک حکم شرعی است.
مثال: یقین دارد وضو داشت و طاهر بود، شک دارد آیا همچنان وضو دارد یا خیر؟ منشأ شک هم یک امر خارجی است که حدوث بول باشد، استصحاب میکند حکم شرعی طهارت را و میگوید همچنان بر وضو باقی است.
حالت دوم: منشأ شک امر خارجی است و مستصحَب هم امر خارجی است.
مثال: یقین دارد لباسش مرطوب بود، شک دارد وقتی با نجس ملاقات کرد هم مرطوب بود یا نه؟ اینجا منشأ شک یک امر خارجی است که رطوبت لباس باشد، استصحاب میکند یک امر خارجی را که همان رطوب باشد و میگوید موقع ملاقات هم مرطوب بود.
همچنین مانند یقین به عدم نقل لفظ از معنای اصلیاش، سپس شک در آن و استصحاب عدم نقل.
قسم دوم: اشتباه در حکم شرعی (شبهه حکمیه)
گاهی منشأ شک ما مشتبه شدن حکم شرعی است.
مثال: یقین دارم آب کر داخل حوض با نجس ملاقات کرده و بر اثر این ملاقات، رنگش تغییر کرده است، و این تغییر رنگ خود بخود از بین رفته است، الآن شک دارم آیا آب داخل حوض پاک است یا نه؟ منشأ شک هم این است که نمیدانم حکم شرعی زوال تغیّر چیست؟ آیا حکم شرعی آن طهارت آب است یا نجاست آب؟
میفرمایند هر دو قسم محل بحث و اثبات و انکار است و شاهد بر وجود اختلاف هم مثالهایی است که علما مطرح میکنند.
و یحکی عن الأخباریین ...، ص43، س16
بعضی اخباریان از جمله مرحوم محدّث بحرانی و مرحوم محدّث استرآبادی معتقدند قسم اول (شبهه موضوعیه) مورد اتفاق همه علما است و استصحاب در آن حجت است و نزاعی نیست اما در قسم دوم (شبهه حکمیه) بین علما اختلاف است.
به دو عبارت از کتاب الفوائد المدنیة مرحوم استرآبادی اشاره میکنند:
عبارت اول: مرحوم محدّث استرآبادی میفرمایند به اجماع علما بلکه به ضرورت دین، دو قسم استصحاب جاری و حجت است:
الف: استصحاب عدم نسخ که یک استصحاب حکمی است.
مثال: صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و تابعین آنان یقین دارند حکمی در زمان حضرت ثابت بوده، اگر شک کنند برای آنان هم باقی است یا حضرت قبل از رحلتشان آن را نسخ فرمودهاند، استصحاب عدم نسخ جاری است.
ب: استصحاب در شبهه موضوعیه.
ایشان چندین مثال مطرح میکنند از جمله اینکه یقین دارد قبلا زید مالک زمین بود، الآن شک دارد، استصحاب میکند بقاء مالکیّت را.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر ایشان مثال استصحاب لیل و نهار را ذکر نمیکردند ممکن بود برداشت کنیم ایشان حجیت استصحاب در شبهه موضوعیه را فقط در حالت شک در رافع مورد اجماع علما میدانند (چون مثال به لیل و نهار مربوط به شک در مقتضی است) لکن با جمع بین مثالهایشان به این نتیجه میرسیم که در دو مورد هیچ اختلافی نسبت به حجیت استصحاب وجود ندارد و آن دو مورد هم یکی در شبهه حکمیه استصحاب عدم النسخ است و دیگری تمام موارد شبهات موضوعیه أعم از شک در مقتضی و شک در رافع.
پس آنچه به نظر ایشان در این عبارت مورد اختلاف علما است، شبهه حکمیه غیر از استصحاب عدم نسخ است.
عبارت دوم: عبارتی از کتاب الفوائد المدنیة مرحوم استرآبادی که صریحتر است در وجود اختلاف نسبت به شبهه حکمیه آن است که میفرمایند: آنچه از استصحاب مورد اختلاف بین علما است جایی است که یک حکم شرعی (مثل وجوب) ثابت باشد برای یک موضوعی (مثل نماز جمعه) در حالت خاصی (مثل عصر حضور معصوم) سپس آن حالت از بین برود و شک کنیم که آیا آن حکم شرعی همچنان باقی است یا نه، اینجا در جریان استصحاب اختلاف است. پس این مورد شبهه حکمیه است یعنی منشأ شک اشتباه در حکم شرعی است که نمیدانیم مختص به حالت خاصی (مثل حضور معصوم) است یا خیر.
(مثال دیگر: یقین داریم به ثبوت حکم شرعی نجاست برای آب کر در حالتی که بر اثر ملاقات متغیّر شود، سپس آن تغیّر زائل شود و از بین برود، شک کنیم که آیا حکم نجاست همچنان باقی است یا نه؟)
جلسه 69 (چهارشنبه، 99.10.24) بسمه تعالی
الثانی: من حیث إن الشک ...، ص45، س10
جهت دوم: معنای شک
میفرماید در معنا و مقصود از شک در استصحاب سه قسم مطرح است:
قسم اول: به معنای تساوی طرفین احتمال
یعنی 50 درصد احتمال میدهد حکم یا وضعیت سابق باقی است، و 50 درصد احتمال میدهد باقی نباشد.
قسم دوم: به معنای رجحان بقاء
یعنی 70 درصد احتمال میدهد مستصحب و حکمش باقی است.
قسم سوم: به معنای رجحان ارتفاع (زوال)
یعنی 70 درصد احتمال میدهد مستصحب از بین رفته باشد.
میفرمایند قسم اول و دوم که یقینا محل بحث و اختلاف نظر است، سؤال این است که آیا قسم سوم هم محل بحث است یا خیر؟
از کلمات جمعی چنین به دست میآید که در قسم سوم بلا خلاف، استصحاب جاری نیست.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مسأله مبنایی است:
ـ طبق مبنای متأخران که استصحاب را از باب تعبد به روایات و به عنوان یک حکم ظاهری حجت میدانند در قسم سوم هم استصحاب جاری است زیرا چنانکه در جلسه 58 گذشت، شک در استصحاب به معنای عدم العلم است، و عدم العلم شامل رجحان ارتفاع هم میشود.
ـ طبق مبنای متقدمان که استصحاب را از باب حکم عقل و حصول ظن حجت میدانند:
کسانی که آن را از باب ظن شخصی حجت میدانند باید شخصا ظن به بقاء داشته باشند تا بتوانند استصحاب جاری کنند و الا اگر ظن به خلاف یعنی ظن به ارتفاع داشته باشند که طبیعتا استصحاب جاری نخواهد بود.
کسانی که آن را از باب ظن نوعی حجت میدانند، اگر هم شخصِ شاک، ظن به ارتفاع داشته باشد باز هم میتواند استصحاب جاری کند زیرا ظن شخصی او به خلاف (یعنی ارتفاع) ملاک نیست بلکه ظن نوعی ملاک است و نوع مردم ظن به بقاء دارند. (البته روشن است اینکه میگوییم ظن شخصی او ملاک نیست مقصود ظن شخصی نامعتبر است و الا اگر ظن شخصی معتبر مثل ظن حاصل از دو شاهد عادل به ارتفاع داشت باید به این ظن معتبر (بیّنه شرعیه) عمل نماید نه استصحاب)
الثالث: من حیث إن الشک ...، ص46، س14
جهت سوم: شک در مقتضی و رافع
میفرمایند استصحاب از این جهت هم بر دو قسم است یا شک در مقتضی است یا رافع که در جلسه 58 توضیح مفصل دو عنوان گذشت:
قسم اول: شک در مقتضی.
یعنی شک در قابلیّت و استعداد بقاء در مستصحب، مثل اینکه نزدیک غروب هوا ابری است لذا شک دارد آیا همچنان روز ماه مبارک است که امساک بر او واجب باشد یا مغرب شرعی شده که امساک بر او واجب نباشد، اینجا در اصل شک دارد که آیا روز، اینقدر استعداد و قابلیّت دارد که تا این لحظه هم باقی باشد یا خیر؟
قسم دوم: شک در رافع.
قابلیّت و استعداد بقاء مستصحب مسلّم است لذا شک دارد آیا مانع و رافعی آمد که بقاء مستصحب را از بین ببرد یا خیر؟
این شک در رافع هم دو صورت دارد لکن قبل از بیان آن به یک مقدمه فقهی اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: اقسام رطوبتی که از مردان خارج میشود
رطوبتهایی که از مردان خارج میشود بر پنج قسم است:
1. بول 2. منی
3. مَذْی: آبی که هنگام تحریک شهوت و قبل از اُرگاسم از مرد خارج میشود.
4. وَذْی: آبی که گاهی پس از منی بیرون میآید.
5. وَدْی: آبی که گاهی پس از ادرار بیرون میآید.
شک در رافع دو صورت دارد:
صورت یکم: شک در وجود رافع.
یقین دارد وضو داشت، شک دارد آیا بول از او خارج شد (خروج بول وجود گرفت) که وضویش باطل شده باشد یا همچنان با وضو است؟
صورت دوم: شک در رافعیّت موجود.
یقین دارد وضو داشت، رطوبتی از او خارج شده، شک دارد این رطوبت بول بوده که مانع وضو باشد یا مَذی بوده که رافع نباشد.
شک در رافعیّت موجود هم چهار منشأ دارد:
منشأ یکم: تردید بین دو امر
شیءای وجود گرفته است اما نمیدانیم رافع هست یا نه به این جهت که رافع مردّد بین دو امر است.
با اذانِ ظهر جمعه یقین دارد ذمهاش به یک نماز مشغول شد، شک دارد رافع این تکلیف و اشتغال ذمه، نماز ظهر است یا نماز جمعه؟ فرد نماز ظهر میخواند شک میکند آیا عملی که انجام داد رافع تکلیف هست یا نه؟ پس جهت شک این است که رافع مردد است بین ظهر و جمعه.
منشأ دوم: جهل به صفت رافعیت
شیءای وجود گرفته اما نمیداند رافع هست یا نه به این جهت که اوصاف رافع را نمیشناسد.
وضو داشت، رطوبتی خارج شد نمیداند آیا رافع طهارت هست یا نه؟ پس منشأ شک این است که آیا مَذی صفت رافعیّت را دارا است یا نه؟
منشأ سوم: جهل به مصداق رافعیّت
شیءای وجود گرفته، مفهوم رافع آن را هم میداند که چه چیزی است، لکن نمیداند آیا این شیء مصداق رافع هست یا نه؟
وضو داشت، رطوبتی خارج شد، مفهوم رافع را هم میداند، لکن شک دارد رطوبتی که خارج شده مصداق همان مفهوم هست یا نه؟ آنچه خارج شده بول بوده یا وَدی؟ پس میداند اگر بول باشد وضو باطل است و اگر ودی باشد باطل نیست اما شک دارد آنچه خارج شده مصداق بول بوده یا ودی.
منشأ چهارم: جهل به مفهوم رافعیّت
شیءای وجود گرفته، اما چون جهل به مفهوم رافع دارد نمیداند شیءای که وجود گرفته وضوی او را باطل کرده یا نه؟
وضو گرفت، سپس مختصری چُرت زد، نمیداند همچنان طاهر هست یا نه؟ یعنی نمیداند این چرتی که محقق شد رافع طهارت هست یا نه؟ منشأ این شک آن است که مفهوم نوم را نمیداند، نوم رافع وضو است اما نمیداند آیا مفهوم نوم شامل این چُرت هم میشود یا خیر؟
نتیجه اینکه استصحاب به اعتبار شک لاحق، و از جهت شک در مقتضی و رافع بر شش قسم تقسیم میشود زیرا شک یا در مقتضی است یا رافع، شک در رافع هم یا در وجود رافع است یا رافعیّت موجود و رافعیّت موجود هم چهار منشأ دارد. (یک قسم شک در مقتضی و پنج قسم شک در رافع)
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند جریان استصحاب در تمام شش قسم مذکور مورد اختلاف است.
خلاصه مباحث مرحله اول:
از جلسه 50 که وارد مباحث استصحاب شدیم اشاره شد که مباحث مربوط به استصحاب را در شش مرحله بیان میفرمایند، مرحله اول در بیان کلیّات بود که تمام شد. در این مرحله دو مطلب بیان فرمودند:
مطلب اول: معنای استصحاب در لغت "أخذ الشیء مصاحبا" است یعنی شیءای را به همراه داشتن. در اصطلاح هم هفت تعریف بیان شد و تعریف مختارشان "إبقاء ما کان" بود.
مطلب دوم: بیان شش امر بود.
امر اول: فرمودند استصحاب طبق مبنای متقدمان که استصحاب را بر اساس حکم عقل و حصول ظن به بقاء حجت میدانند أمارة ظنیّة است و طبق مبنای متأخران که استصحاب را بر اساس تعبد به روایات حجت میدانند اصل عملی است.
امر دوم: طبق نظر متقدمان، استصحاب از غیر مستقلات عقلیه است (صغری شرعی و کبری عقلی) و هیچگاه مستقلات عقلیه مورد شک قرار نمیگیرند.
امر سوم: استصحاب اگر در شبهه حکمیه جاری شود یک مسأله و قاعده اصولی خواهد بود چه مانند متقدمان آن را از باب حکم عقل حجت بدانیم و چه مانند متأخران آن را از باب تعبد به روایات حجت بدانیم به این دلیل که اثبات حجیّت آن، تبیین محل أجراء آن و شرائط عمل به استصحاب در حوزه عمل مجتهد و متخصص است نه مقلّد.
و اگر استصحاب در شبهه موضوعیه جاری شود یک مسأله و قاعده فقهی خواهد بود چه از متقدمان باشیم و چه از متأخران به این دلیل که یک حکم جزئی و فرعی فقهی را ثابت میکند. پس متقدمان که استصحاب را یک أماره میدانند مانند سایر أمارات در شبهات موضوعیه مثل قاعده ید و سوق المسلمین در فقه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و متأخران که استصحاب را یک اصل عملی میداند مانند اصلهای عملی دیگر در فقه از آن بحث میشود مثل اصالة الطهارة، اصالة الصحة (حمل فعل مؤمن بر صحت).
امر چهارم: طبق مبنای متقدمان، شک لاحق، یعنی ظن نوعی، و طبق مبنای متأخران شک لاحق یعنی عدم العلم.
امر پنجم: یقین سابق و شک لاحق، دو رکن استصحاب هستند و باید التفات فعلی به هر دو داشته باشد، نه توجه فرضی و تقدیری.
امر ششم: ششمین امر هم ذکر تقسیمات استصحاب به اعتبار مستصحَب بود.
فرمودند استصحاب از جهت مستصحب، سه اعتبار قابل تقسیم دارد:
اعتبار اول: به اعتبار خود مستصحب هم سه قسم دارد: 1. وجودی و عدمی. 2. حکم شرعی یا امر خارجی. 3. حکم تکلیفی یا وضعی.
اعتبار دوم: به اعتبار دلیل بر مستصحب هم سه قسم دارد: 1. اجماع یا غیر اجماع. 2. عقلی یا شرعی. 3. مستمر یا غیر مستمر
اعتبار سوم: به اعتبار شک در مستصحب هم سه قسم دارد: 1. منشأ شک یا اشتباه در امور خارجی است یا حکم شرعی. 2. معنای شک یا تساوی الطرفین است یا رجحان بقاء یا رجحان ارتفاع. 3. شک در مقتضی است یا در رافع.
شک در رافع هم یا شک در وجود رافع بود یا رافعیّت موجود، شک در رافعیّت موجود هم چهار قسم بود زیرا منشأ شک یا تردید بین دو امر، یا جهل به صفت رافعیّت یا جهل به مصداق رافع یا جهل به مفهوم رافع بود.
پس مجموعا بیست و سه قسم استصحاب مورد اشاره و بحث قرار گرفت که به نظر مرحوم شیخ انصاری تمام آنها مورد بحث و اختلاف نظر بین فقهاء است. البته فقط در یک مورد فرمودند تقسیم استصحاب به اعتبار اینکه مستصحب حکم تکلیفی باشد یا وضعی نهایتا فرمودند چنین چیزی مورد اختلاف بین فقهاء نیست و کسی تفصیل بین این دو قسم قائل نشده است.
الأقوال فی حجیة الإستصحاب ...، ص49
در جلسه 50 (ابتدای مبحث استصحاب) اشاره کردیم که مرحوم شیخ انصاری مباحث استصحاب را در شش مرحله بیان میفرمایند، که عناوینشان از این قرار بود:
1. بیان کلیّات. 2. اقوال در استصحاب و أدله آنها. (حدود یازده قول) 3. تنبیهات استصحاب (12 تنبیه). 4. شرائط عمل به استصحاب. 5. تعارض استصحاب با سایر اصول عملیه و قواعد فقهیّة. 6. تعارض استصحابَین.
مرحله اول بیان کلیّات بود که تمام شد.