فصل: قد عرفت حجیّة ...، ص54
أماره دوم: ظنّ حاصل از قول لغوی
مرحوم آخوند در دومین فصل از فصول شانزدهگانه مبحث أمارات به اثبات عدم حجیّت قول لغوی میپردازند. ایشان در این فصل دو مطلب دارند:
مطلب اول: احراز جزمی یا مشکوک بودن معنای ظاهری
میفرمایند هر مکلف نسبت به معنای ظاهری یک آیه یا روایت، چهار حالت خواهد داشت:
حالت یکم: در احراز جزمی ظهور و مراد متکلم، ظاهر حجت است.
اگر مخاطب احراز کرد یعنی قطع پیدا کرد که مقصود و مراد مولا از این عبارت همین معنای ظاهری آن است که عرف و عقلا متوجه میشوند، طبیعتا همان برای او حجت است و طبق همان معنا باید به دستور مولا عمل نماید.
حالت دوم: در احتمال وجود قرینه بر خلاف هم، ظاهر حجت است.
قبل از تبیین کلام مرحوم آخوند در این حالت دوم یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مرجع در اصول لفظیه
در اصول فقه مرحوم مظفر و ابتدای کفایه خواندهایم که نسبت به مرجع در اصول لفظیه چند دیدگاه مطرح است:
دیدگاه یکم: جمعی از جمله مرحوم مظفر و مرحوم آخوند[1] معتقدند بازگشت همه اصول لفظیه (أصالة العموم، أصالة الإطلاق، أصالة الحقیقه، أصالة عدم القرینة و...) به أصالة الظهور است. مثلا أصالة العموم یعنی ظهور لفظ در شمول.
دیدگاه دوم: مرحوم شیخ انصاری[2] معتقدند بازگشت همه اصول لفظیه به أصالة عدم القرینة است. أصالة العموم یعنی عدم قرینه بر تخصیص، أصالة الإطلاق یعنی عدم قرینه بر تقیید، أصالة الحقیقة یعنی عدم قرینه بر مجازی بودن و ..
دیدگاه سوم: مرحوم سید مرتضی و مرحوم سید ابوالمکارم بن زهره معتقدند اصول لفظیه به أصالة الظهور برمیگردد غیر از أصالة الحقیقة. أصالة الحقیقة یک اصل مستقل و معتبر جدای از أصالة الظهور است.
حالت دوم این است که مخاطب معنای ظاهری کلام متکلم را متوجه شده است لکن شک دارد که آیا مقصود و مراد متکلم همین بوده است یا نه و منشأ شک هم احتمال وجود قرینه بر خلاف معنای ظاهری است.
مرحوم آخوند میفرمایند أصالة الظهور که یک اصل عقلائی است اقتضا میکند در احتمال وجود قرینه بنا بگذاریم بر اینکه مراد متکلم همین معنای ظاهری بوده و اصل، عدم وجود قرینه بر خلاف است زیرا دلیل بر وجود قرینه نداریم.
پس احتمال وجود قرینه نمیتواند مانع شکلگیری ظهور در کلام مولا شود.
البته ما اینجا مثل مرحوم شیخ انصاری أصالة عدم القرینه جاری نمیکنیم زیرا اجرای این اصل عدمی لغو و بی تأثیر است، همین که بر اساس بناء عقلا اصالة الظهور جاری کنیم دیگر بی نیاز از اجرای اصل عدم قرینه هستیم. لذا نسبت به ظاهر کلام مولا بنا میگذاریم بر همان معنایی که اگر احتمال قرینه هم نمیدادیم همان معنا را برداشت میکردیم.
و إن کان لإحتمال قرینیّة ...، ص54 [3]
حالت سوم: در احتمال قرینیّت موجود، کلام مجمل است.
ممکن است کلام مولا حاوی نکتهای باشد که احتمال میدهد قرینه بر خلاف ظاهر معنای کلام باشد و شک کنیم آیا مقصود و مراد مولا همان ظاهر کلام است یا این نکته ظاهر کلام را تغییرمیدهد. دو مثال:
مثال عرفی: "رأیتُ أسداً یتحرّک فمه" مراد متکلم از جمله رأیتُ أسدا روشن و محرز است لکن "یتحرّک فمه" دو احتمال دارد:
ـ مقصود حرکت دادن فک برای سخن گفتن باشد، در این صورت قرینه میشود بر اینکه مقصود از أسد، رجل شجاع است.
ـ مقصود حرکت دادن فک برای غرّش کردن باشد، در این صورت قرینه است بر اینکه مقصود از أسد، حیوان مفترس است.
مثال فقهی: بحث استثناء عقیب جمل متعددة یکی از نمونههای فقهی محل بحث است. خداوند در سوره مبارکه نور آیه 4 و 5 میفرماید: وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ. إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. سه حکم در آیه اول آمده است که 1. وجوب زدن هشتاد ضربه شلاق. 2. عدم قبول شهادت. 3. تحقق عنوان فسق. لکن سپس میفرماید الا کسانی که توبه کنند. حداقل دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه توبه فقط باعث میشود حکم آخر منتفی شود. دوم اینکه توبه باعث میشود هر سه حکم مذکور منتفی شود.
مرحوم آخوند با توجه به مقدمهای که در حالت قبل اشاره کردیم میفرمایند اینجا دو مبنا مطرح است:
مبنای اول: مرحوم سید مرتضی و مرحوم ابوالمکارم بن زهره هر چند دستشان از أصالة الظهور کوتاه است به خاطر قرینیّت آنچه موجود است لکن چون در عرض أصالة الظهور، أصالة الحقیقه را هم به عنوان یک اصل لفظی تعبّدی عقلائی قبول دارند لذا با تمسک به أصالة الحقیقه میگویند اصل این است که در مثال "رأیتُ أسداً یتحرّک فمه" مقصود از "أسد" معنای حقیقی است لذا احتمال قرینیّت موجود بر خلاف معنای حقیقی را نفی کرده و اعتنا نمیکنند.
(عبارت کفایه در این قسمت در بعضی از چاپها مثل آل البیت چنین است که "و إن لم یکن بخالٍ عن الإشکال" لکن عبارت صحیح طبق نقل مرحوم جزائری مروّج در منتهی الدرایة و نسخ مصحّح مجمع الفکر چنین است که "و إن لم یکن مجالاً للإشکال" یعنی طبق مبنای مرحوم سید مرتضی اشکالی وارد نیست و معنای حقیقی مورد قبول و اجمالی وجود ندارد)
مبنای دوم: مرحوم آخوند میفرمایند طبق مبنای ما که تمام اصول لفظیه به أصالة الظهور برمیگردند، ظاهر کلام متکلم در هر دو مثال مجمل است زیرا نکتهای وجود دارد که احتمال میدهیم باعث اراده خلاف ظاهر و خلاف آنچه فهمیدهایم باشد، لذا نمیدانیم مقصود گوینده چه بوده است بنابراین باید برای کشف مراد شارع به سایر أدله مراجعه کنیم.
حالت چهارم: در شک در معنای موضوعله، معنای مظنون حجت نیست.
به عنوان مثال خداوند در قرآن فرموده: "فتیمّموا صعیداً طیّباً" نمیدانیم معنای لغوی یا حتی معنای عرفی صعید چیست؟ به عبارت دیگر شک داریم آیا لفظ صعید به معنای وجه الأرض است و حتی شامل نمکزار هم میشود یا نه؟
از اینجا مرحوم آخوند وارد بررسی اعتبار قول لغوی میشوند.
مطلب دوم: بررسی حجیّت قول لغوی
اصولیان تا زمان مرحوم طباطبائی در مفاتیح الأصول راهکارهای مختلفی برای خروج از شک در معنای موضوعله ارائه میدادند لکن مرحوم آخوند میفرمایند مهمترین آنها که جا دارد بررسی کنیم، قول لغوی است. لذا ذیل حالت چهارم وارد بحث از اعتبار قول لغوی میشوند. (در مورد احتیاج به قول لغوی و ذکر چند نمونه از لغات محل بحث و تردید ذیل دلیل چهارم قائلین به حجیت قول لغوی که استدلال به انسداد صغیر است مثالهایی بیان خواهیم کرد)
نسبت به حجیّت قول لغوی دو دیدگاه را اشاره میکنند:
قول اول: مرحوم آخوند: حجت نیست
میفرمایند از قول لغوی نهایتا ظنّ به معنای موضوعله پیدا میشود و گفتیم اصل عدم حجیّت ظن است. آنچه اعتبار دارد ظهور معنایی الفاظ است نه ظنّ به معنا پیدا کردن. چون ظن به معنای ظاهری بالأخره ظن است و ان الظن لایغنی من الحق شیئا.
قول دوم: مشهور: حجت است به چهار دلیل
میفرمایند به مشهور اصولیان نسبت داده شده که قول لغوی را برای کشف معنای موضوعله یک لفظ، حجت میدانند. (البته راههای مختلفی برای کشف ظهور معنایی الفاظ وجود دارد که مشهور اصولیان خصوص قول لغوی را حجت میدانند)
اگر از قول لغوی قطع حاصل شود یا دو لغوی ثقه شهادت بدهند به معنای یک لغت طبیعتا حجت است لکن در غیر از این دو مورد اگر از قول لغوی ظنّ به معنای ظاهری و مراد متکلم پیدا کردیم از نگاه مشهور به چند دلیل حجت است:
دلیل یکم: سیره علما بلکه عقلا
به آثار علما که مراجعه میکنیم میبینیم سیره علما بلکه سیره تمام عقلا چه عالم چه غیر عالم چه مسلمان چه غیر مسلمان بر این است که در مقام استدلال و احتجاج و حتی در مقام مخاصمه و نقد مخالفین خودشان به قول لغوی استناد میکنند و فرد مقابل هم حتی در صورت لجاجت و عدم پذیرش نظریه آنان هیچ اعتراضی به استدلال به قول لغوی نمیکند و نمیگوید چرا به قول لغوی استناد کردهای!
سه نقد بر دلیل اول:
مرحوم آخوند استدلال به سیره علما و عقلا را با سه اشکال نقد میفرمایند:
اولا: چنین سیرهای نداریم
میفرمایند چنین سیره و اتفاق عملی بین علما قابل اثبات نیست. به بسیاری از کتب قدما که مراجعه میکنیم استناد به قول لغوی وجود ندارد بلکه خودشان عرب زبان بودهاند بر معنای ظاهری الفاظ را میدانسته و نیازی به قول لغوی نداشتهاند.
ثانیا: ممکن است مبتنی بر حصول اطمینان باشد
میفرمایند اگر هم چنین سیرهای وجود داشته باشد ممکن است نه از باب قول لغوی بلکه از باب حصول اطمینان شخصی به آن عمل میکردهاند. پس قول لغوی حجت نیست بلکه اطمینان شخصی حجت است. (این نکته اطمینان شخصی را ذیل اولین نقد دلیل سوم یعنی سیره بیشتر توضیح میدهیم)
ثالثا: در صورت وجود شرائط شهادت، معتبر بوده
سیره علما دلیل لبّی است و اگر در شمول آن نسبت به معنای ظاهری لفظی که تردید داریم شک پیدا کنیم باید به قدر متیقّن آن اکتفا کنیم و قدر متیقن از رجوع علما به قول لغوی در جایی است که شرائط قبول شهادت وجود داشته باشد که شهادت دو نفر عادل به ثبوت یک معنا برای یک لفظ است. این قدر متیقن را که هم قبول دارند یعنی اگر دو لغوی عادل شهادت به یک معنا دهند حجیّتش از باب شهادت عدلین ثابت است و نیازی به اعتبار قول لغوی نداریم.
دلیل دوم: اجماع
مرحوم سید مرتضی ادعای اجماع کردهاند بر حجیّت و اعتبار قول لغوی.
نقد دلیل دوم:
مرحوم آخوند در مقام نقد استدلال به اجماع سه اشکال دارند و میفرمایند:
اولا: اجماع محصّل وجود ندارد
میفرمایند ما نتوانستیم اجماع علما بر اعتبار قول لغوی را تحصیل کنیم زیرا در این مسأله مخالف زیاد است.
ثانیا: اجماع منقول هم اعتبار ندارد
اگر اجماع مورد ادعا، اجماع منقول باشد در فصل بعدی توضیح میدهیم که اجماع منقول از نظر مشهور علما حجت نیست.
ثالثا: اجماع، مدرکی است
میفرمایند اگر هم وجود اجماع را بپذیریم، اشکالش این است که این اجماع مدرکی و فاقد اعتبار است یعنی مدرک و دلیل مُجمِعین استناد به سیره عقلا مبنی بر رجوع به متخصص در هر فنّ بوده که الآن آن را تبیین و نقد میکنیم.
دلیل سوم: سیره عقلا بر رجوع به متخصص
سومین دلیل بر اعتبار قول لغوی این آن است که مرحوم فاضل سبزواری تبیین و مرحوم شیخ انصاری هم نقل فرمودهاند. گفته شده سیره عقلا در تمام مسائل زندگیشان بر این است که در هر فنّ و صنعتی مثل بنّا، نجّار، نانوا، پزشک، مسائل شرعی و ... به متخصص آن فن مراجعه میکنند و به کلام او اعتماد میکنند. پس قول لغوی هم به عنوان متخصص در معانی لغات از نگاه عقلا معتبر است و این سیره عقلا در زمان معصومان هم جاری و ساری بوده است.
نقد دلیل سوم:
مرحوم آخوند در نقد دلیل سوم میفرمایند:
اولا: اعتماد عقلا به اطمینان شخصی است نه قول لغوی
میفرمایند قدر متیقن از سیره عقلا آن است که زمانی عقلا به قول متخصص مثل لغوی عمل میکنند که برایشان اطمینان حاصل شود و الا به قول متخصص اعتنا نمیکنند. (به عبارت دیگر برای ما بسیار پیش آمده که به پزشک متخصص مراجعه میکنیم و چون تصور میکنیم نتوانسته بیماری ما را تشخیص دهد به نسخه او اعتماد و عمل نمیکنیم یا حتی اگر فردی یک سؤال شرعی بپرسد و اطمینان به جواب پاسخ دهنده پیدا نکند باز به فرد دیگر مراجعه میکند) پس در واقع عقلا به اطمینان نفسانی که برای خودشان حاصل میشود اعتماد میکنند نه اینکه متعبّد باشند چشم بسته به هر آنچه متخصص گفت اعتنا و اعتماد کنند.
ثانیا: لغوی متخصص موارد استعمال است نه معانی حقیقی
رجوع به قول لغوی به جهت تشخیص معنای موضوعله یا همان معنای حقیقی است در حالی که لغویان اصلا متخصص تشخیص معنای حقیقی از مجازی نیستند بلکه عموما به دنبال ضبط و ثبت موارد استعمال یک لغت در یک معنا هستند. اما اینکه این استعمال یک استعمال حقیقی است یا مجازی را معیّن نمیکنند. چنانکه در کتب لغتشان میبینیم. (بله مثل زمخشری در اساس البلاغه معنای حقیقی را از مجازی جدا و تصریح میکند لکن عموم لغویان در صدد این کار نیستند.)
سؤال: اگر لغوی برای یک لفظ فقط یک معنا ذکر کرده بود معلوم است که همان معنای حقیقی است اما اگر چند معنا ذکر کرده بود آیا میتوانیم بگوییم اولین معنای مذکور برای هر لغت همان معنای حقیقی است؟
جواب: خیر. زیرا:
اولا: اگر لغویان چنین نگاهی داشتند باید در مقدمه کتابشان تصریح میکردند که اولین معنای مذکور در هر ماده الفاظ همان معنای حقیقی و ما بقی مجازی است.
ثانیا: در موارد اشتراک لفظی چه میکنید؟ وقتی یک لفظ چند معنای حقیقی دارد چگونه میخواهید بگویید اولین معنا حقیقی و سایر معانی مجازی است؟
و کون موارد الحاجة إلی ...، ص56 [4]
دلیل چهارم: (انسداد صغیر) منسدّ بودن باب علم به معانی لغات
از چهارمین دلیل بر حجیّت قول لغوی گاهی تعبیر میشود به انسداد صغیر. یعنی گفته میشود هر چند در هر زبان، اهل آن زبان اجمالا معانی لغات را میدانند اما موارد مختلفی وجود دارد که نسبت به شمول یک لفظ بر یک معنا یا یک مصداق شک پیدا میشود، در این موارد که بسیار زیاد هستند هیچ راهی برای خروج از شک و تحیّر نداریم الا رجوع به قول لغوی. پس چون باب علم به معانی تفصیلی لغات برای ما منسدّ است قول لغوی در تبیین معنای تفصیلی لغات معتبر خواهد بود.
شیخنا الاستاد آیة الله مروی حفظه الله برای تبیین کلام مستدل به سه مثال اشاره میفرمودند:
مثال یکم: لغت کنز. یکی از موارد وجوب خمس در شریعت، پرداخت خمس کنز است. اجمالا میدانیم ماده الکاف و النون و الزاء به معنای گنج است و گنج یعنی چیزی که دهها و بلکه صدها سال در زیر زمین مدفون و پنهان شده است. حال مواردی پیش میآید که بر اثر رانش زمین، یا سیل یا طوفان و کنار زده شدن خاک یا حتی توسط بعضی از حیوانان یک شمشیر طلا یا سکههای قدیمی روی خاک قرار میگیرند و مکلف از ابتدای پیدا کردن آنها، این اشیاء را روی زمین یافته است نه مدفون زیر خاک. سؤال این است که آیا در این صورت هم این سکه یا شمشیر پیدا شده خمس دارد؟
مثال دوم: لغت غوص. یکی دیگر از موارد وجوب خمس، غوص و مالی است که از طریق غوّاصی به دست میآید مثل مروارید. اجمالا میدانیم این ماده لغت به معنای بیرون آوردن چیزی از قسمت زیرین دریاچه یا دریا و زیر آب است. اما مواردی داریم که یک مال و شیء دارای ارزش از روی آب با تور جمعآوری میشود مثل تودهای که از ماهی به نام کاشالوت یا عنبر ماهی خارج میشود و خود بخود روی آب میآید و مثل مشک که از زیر شکم آهوی خُتن جدا میشود دارای ارزش در صنایع آرایشی بهداشتی است. سؤال این است که آیا به جمعآوری این شیء از سطح دریا هم خمس تعلق میگیرد؟
مثال سوم: لغت فاکهه. اجمالا میدانیم به معنای میوه است که در کتاب اطعمه و اشربه احکام مشخصی دارند، اما شک داریم آیا بادام و گردو هم فاکهه هستند یا خیر؟
مستدل میگویند روشن است که در موارد مختلفی ما چارهای نداریم الا اینکه به قول لغوی اعتماد کنیم و مقصود و مراد شارع را تشخیص دهیم. پس از باب انسداد باب علم به معانی لغات باید بگوییم قول لغوی حجت است.
نقد دلیل چهارم: در انسداد باید مطلق ظن حجت باشد نه خصوص قول لغوی
مرحوم آخوند میفرمایند در علم به احکام شرعی:
ـ اگر انفتاحی هستید که بالأخره حکم شرعی و وظیفه عملی خودتان را تشخیص میدهید و نیاز به تصویر انسداد صغیر و اعتبار قول لغوی نیست زیرا راه رسیدن به حکم شرعی برای شما مفتوح است.
ـ اگر هم انسدادی هستید که باید مطلق ظن را حجت بدانید و لزومی ندارد که از باب انسداد، خصوص قول لغوی را حجت بدانید، از هر راهی که ظن به معنای یک لفظ پیدا شد آن معنا معتبر است چه لغوی گفته باشد چه غیر لغوی. حتی اگر در غیر از لغتی که نسبت به آن شک دارید باب علم به معانی لغات را مفتوح بدانید باز هم نسبت به یک لغت مشکوک شما باید به مطلق ظن مراجعه کنید نه خصوص ظن حاصل از قول لغوی.
مرحوم آخوند بعد از نقد أدله چهارگانه قائلین به حجیت قول لغوی به دو نکته اشاره میکنند:
نکته اول: اگر قول لغوی معتبر بود حکمتش دلیل چهارم بود
میفرمایند ما که قول لغوی را معتبر نمیدانیم اما اگر اعتبار قول لغوی با دلیل قطعی ثابت بود، انسداد صغیر میتوانست حکمت آن باشد نه علّت زیرا توضیح دادیم که انسداد صغیر علت و دلیل بر اعتبار قول لغوی نیست.
نکته دوم: قول لغوی میتواند مفید باشد مثل اینکه قطع آور باشد
میفرمایند اگر اشکال شود که در صورت عدم حجیت قول لغوی، پس چه فائدهای در رجوع به لغت باقی میماند پاسخ میدهیم (اولا در غیر امور شرعی و استنباط احکام اشکالی ندارد به قول لغوی اعتماد شود یا حتی در وضع لغات جدید برای معانی نوپدید معتبر است. ثانیا) ممکن است دو ثمره تصویر کنیم:
ثمره یکم: ممکن است برای یک فرد از قول چند لغوی قطع حاصل شود که در این صورت قطع او برایش حجت است. مثلا در روایات (مربوط به معاملات یا طهارت و نجاست) لفظ طحین وارد شده و فقیه با مراجعه به قول چند لغوی میبیند همه آنها معنای دقیق و آرد را ذکر کردهاند لذا یقین پیدا کند که معنای "طحین" همان "آرد" است.
ثمره دوم: ممکن است در لغت برای یک لفظ چند معنا ذکر شده باشد، اما وقتی به روایات و قرائن پیرامونی آن دقت میکنیم میبینیم منطبق بر یکی از این معانی است، انسان یقین پیدا میکند که این لفظ موجود در روایت به همین معنا است. به عنوان مثال در حدیث شریف "مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه" اگر نسبت به معنای مولی تردید داشته باشیم، به لغت مراجعه میکنیم میبنیم لغوی مهم و معتبری مثل زمخشری میگوید مولی یعنی أولی به تصرف، سایر لغویان معانی دیگری نیز برای آن ذکر کردهاند مثل دوست، همپیمان، پسر عمو، برده و ... وقتی به قرائن پیرامونی حدیث غدیر از شرائط جغرافیایی و شرائط جوی و جمعیتی که بازگردانده شدند و جمعیتی که به انتظار رسیدنشان نشستند و .... قطع پیدا میکنیم معنای مولی در این حدیث شریف به معنای اعلام دوستی نیست بلکه قطعا به معنای أولی به تصرف است هر چند معنای اولی به تصرف، معنای حقیقی این لفظ نباشد.
نظر مرحوم آخوند این شد که قول لغوی حجت نیست.
[1]. مرحوم آخوند در سه مورد از کتاب کفایه تصریح میکنند: 1. در جلد اول، انتهای فصل هل تعقّب العامّ بضمیر یرجع إلى بعض أفراده یوجب تخصیصه به أو لا؟ 2. در فصل الاستثناء المتعقّب لجمل متعدّدة. 3. همین عبارت محل بحث.
[2]. فرائد الأصول، ج1، ص135: ... ما یعمل لتشخیص مراد المتکلم عند احتمال إرادته خلاف ذلک، کأصالة الحقیقة عند احتمال إرادة المجاز، وأصالة العموم والإطلاق، ومرجع الکل إلى أصالة عدم القرینة الصارفة ...
فرائد الأصول، ج4، ص16: ... کون أصالة الظهور من حیث أصالة عدم القرینة ...
[3]. جلسه 50، ترم دوم سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 231، دوشنبه، 1404.02.22.
[4]. جلسه 51، ترم دوم سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 232، سهشنبه، 1404.02.23.