جلسه صد و دوم (شنبه، 98.01.17) * بسمه تعالی
گفتیم مرحوم شیخ انصاری بعد از مباحث محرمه و بیع، در سومین و آخرین بخش کتابشان وارد کتاب الخیارات میشوند. کتاب خیارات مجموعه هفت مبحث است: 1. بیان دو مقدمه. 2. اقسام خیار. 3. أرش 4. شروط عقد. 5. نقد و نسیه. 6. حقیقت قبض. 7. حقیقت اقباض؛
و در مبحث دوم از هفت خیار بحث میکنند که عبارت بودند از: خیار مجلس، حیوان، شرط، غبن، تأخیر، رؤیت و خیار عیب.
در قسم اول و خیار مجلس ابتدا یک مقدمه در بیان چهار نکته کوتاه داشتند که گذشت. گفتیم مباحث این خیار را مانند سایر خیارات در دو مرحله بیان میکنند: 1. بیان احکام خیار مجلس در پنج مسأله. 2. احکام مسقطات خیار مجلس در هشت مسأله.
مسألة: لا اشکال فی ثبوته.. ص28.
مرحله اول: احکام خیار مجلس
احکام خیار مجلس را ضمن پنج مسأله بیان میکنند که عناوین آن چنین است:
1ـ خیار مجلس در وکالت و عقد فضولی. 2ـ صورتی که عاقد واحد باشد. 3ـ استثناء بعض افراد مبیع. 4ـ اختصاص خیار مجلس به بیع. 5ـ مبدأ خیار مجلس.
مسأله اول: خیار مجلس در وکالت و عقد فضولی
در این مسأله دو مطلب را بررسی میکنند یکی نسبت به وکالت و دیگری نسبت به عقد فضولی.
مطلب اول: خیار مجلس در صورت وکالت.
بدون شک خیار برای متبایعین اصلی ثابت است اما اگر متبایعین وکیل بودند آیا برای وکیلین هم خیار مجلس ثابت است؟
به عنوان مقدمه ورود به بحث میفرمایند مرحوم علامه حلی در پاسخ به این سؤال سه نکته دارند:
الف: اگر هر دو یا یکی از متبایعین وکیل بودند خیار مجلس دارند.
ب: موکلها (مالکها) هم اگر در مجلس عقدِ بیع حاضر باشد هم وکیل هم موکل خیار مجلس دارند.
ج: اگر مالک (موکل) در مجلس عقد غائب باشد و وکیل بعد عقد بیع در همان مجلس بمیرد، خیار مجلس منتقل میشود به مالک اصلی نه به ورثه وکیل زیرا ملکیت و سلطنت موکل بر خیار و حق فسخ، أقوی از ملکیت ورثۀ وکیل است. (البته شافعیه دو قول متفاوت دارند)
مرحوم شیخ میفرمایند این بحث مهم است و باید به تفصیل بررسی شود. لذا أولی این است که بگوییم وکالت وکیل بر سه قسم است:
قسم اول: وکیل در إجراء صیغه
فرد فقط وکیل در إجراء صیغه است (معمولا در باب نکاح چنین است) مثل اینکه مشتری عرب یا انگلیسی زبان است و بایع زبان او را نمیداند و فقط زید را وکیل میکند تا صیغه عقد را به زبان مشتری إجراء کند.
در اینکه چنین وکیلی خیار مجلس دارد یا نه سه قول است:
قول اول: خیار مجلس ندارد (شیخ انصاری)
مرحوم شیخ انصاری معتقدند که دو وکیل در إجراء عقد خیار مجلس ندارند به پنج دلیل:
دلیل اول: تبادر
در روایات باب خیار مجلس تعبیرهایی وارد شده مثل "البیّعان بالخیار" یا "التاجران الصدوقان" و "هما بالخیار ما لم یفترقا" که متبادَر به ذهن از این تعابیر مالک است نه وکیل پس روایات باب خیار مجلس شامل وکیل در إجراء صیغه نمیشود. عنوان بایع و تاجر هر چند بر فردی که وکیل در تصرفات باشد صادق است اما به فردی که صرفا وکیل در إجراء صیغه عقد بیع است تاجر و بایع گفته نمیشود.
البته محقق ثانی ادعا نمودهاند این روایات انصراف دارند به خصوص عاقدی که مالک باشد نه وکیل، منشأ انصراف هم غلبه افرادی است یعنی غالبا متبایعین اصیل هستند نه وکیل. لکن این ادعایشان صحیح نیست زیرا غلبه استعمال، ظهور ساز است نه غلبه افراد.
دلیل دوم: مفاد روایات
قبل از بیان دلیل دوم به یک مقدمه فقهی توجه کنید:
مقدمه فقهی: حکم موضوع را ثابت نمیکند
حکم هیچگاه موضوع خود را ثابت نمیکند بلکه موضوع باید با دلیل دیگری اثبات شود و حکم را بر آن مترتب نمود. مثال: أکرم العلماء، این دلیل نمیگوید عالم کیست و زید، مصداق آن و موضوع حکم اکرام هست یا نه بلکه اینها باید با دلیل دیگر ثابت شود.
مفاد روایات خیار مجلس چنین است که "البیّعان بالخیار ما لم یفترقا" در این روایات یک موضوع داریم که بیّعان است و یک حکم داریم که ثبوت خیار مجلس است.
معنای حکمِ ثبوت خیار از روایات برای ما روشن میشود که خیار مجلس یعنی وقتی مشتری با پرداخت پول مسلط بر مبیع شد، مادامی که در مجلس عقد هستند ارتباطشان با مالی که به طرف مقابل دادهاند قطع نمیشود و حق استرداد ثمن و مثمن را دارند.
اما معنای موضوع خیار و اینکه چه کسی این حق استرداد را دارد، از أدله استفاده میکنیم کسی این حق خیار و استرداد را دارد که بر ثمن یا مثمنی که به دست آورده سلطه داشته باشد. پس موضوع خیار و صاحب خیار کسی است که سلطه بر ما انتقل الیه دارد.
به عبارت دیگر مفاد روایات این است که متعاقدین زمانی خیار مجلس دارند و بر ثمن یا مثمنی که به فرد مقابل دادهاند (ما نقله عنه) سلطه پیدا میکنند که بر آنچه به آنان رسیده (ما انتقل الیه) سلطه داشته باشند. مثلا بایع کتابش را به زید فروخت در مقابل ده هزار تومان، بر این پول که به او منتقل شده سلطه دارد و کسی که بر این پول سلطه دارد میتواند پول را بدهد و کتابش را پس بگیرد، وکیل در إجراء صیغه که فقط میگوید بعتُ، سلطهای بر مال ندارد لذا حق خیار و استرداد و پس گرفتن هم ندارد.
فلایثبت بها هذا التسلط میفرمایند نمیتوان با أدله خیار سلطه کسی که فقط وکیل در إجراء صیغه عقد است را ثابت نمود.
به عبارت دیگر أدلهای که حکم خیار مجلس را بیان میکنند نمیتوانند موضوع خود را ثابت کنند.
توضیح مطلب: ممکن است برای اثبات سلطه وکیل در إجراء صیغه گفته شود کسی خیار دارد که صیغه بیع را بخواند (متعاقدین) و چون خیار دارد پس سلطه بر مال و استرداد آن (خیار مجلس) هم دارد، پس وکیل در إجراء صیغه هم خیار دارد.
میفرمایند دلیل خیار نمیتواند موضوع خودش را ثابت کند. 3 مثال بیان میکنند:
مثال اول: زید عبدی خریده احتمال میدهد پدرش باشد اگر پدر باشد به محض بیع آزاد میشود و خیار مجلس ندارد، اینجا نمیتواند برای جبران پولی که از دست داده خیار مجلس برای خودش تصویر کند و بیع را فسخ کند. یعنی نمیتواند با تمسک به أدله خیار بگوید من مشتری بودم و مشتری خیار مجلس دارد اینکه خیار مجلس دارم معلوم میکند این عبد پدرم نیست، اگر پدرم بود که خیار مجلس نداشتم، این باطل است. اینکه عبد، پدر مشتری هست یا نه باید به دلیل دیگری ثابت شود و دلیل خیار موضوع خودش را نمیتواند ثابت کند.
مثال دوم: طعامی خریده و احتمال میدهد صرف آن در نفقه عیال واجب باشد که در این صورت حق فسخ ندارد، اینجا نمیتواند به أدله خیار تمسک کند بگوید من مشتریام پس خیار مجلس دارم پس حق فسخ معامله را دارم.
مثال سوم: عبدی خریده و احتمال میدهد به جهت نذر فوری عتقش بر او واجب باشد و عبد دیگری هم نیست تا بخرد، اینجا نمیتواند با أدله خیار موضوع سازی کند و بگوید در أدله میگوید من خیار دارم پس حق فسخ دارم و عتق فوری بر من واجب نیست.
دلیل سوم: صحیحه محمد بن مسلم
در این روایت که خیار حیوان و مجلس را در یک موضوع ذکر کرده و به طور مشترک فرموده متبایعان خیار حیوان و مجلس دارند، در خیار حیوان به إجماع علماء وکیل در إجراء صیغه خیار ندارد پس اشتراک موضوع خیار حیوان و مجلس در این روایت نشان میدهد که تعبیر متبایعان شامل وکیل در إجراء صیغه نمیشود هم در خیار حیوان هم در خیار مجلس. پس در روایاتی هم که فقط خیار مجلس مطرح شده وحدت سیاق اقتضاء دارد بگوییم همین معنا مراد است که شامل وکیل در إجراء صیغه نمیشود.
دلیل چهارم: حکمت خیار
تمسک به حکمت خیار است. حکمت خیار آن است که ضرر یا ندامت صاحب مال جبران شود و در مورد کسی که صرفا وکیل در إجراء صیغه عقد است، ضرر یا ندامت تصویر ندارد، پس خیار مجلس برای او ثابت نیست.
دلیل پنجم: عدم قول به فصل
در سایر خیارات غیر از خیار مجلس هیچ فقیهی قائل نشده وکیل در إجراء صیغه، خیار دارد، پس در خیار مجلس هم وکیل در إجراء صیغه خیار ندارد.
قول دوم: خیار مجلس دارد
صاحب حدائق معتقدند وکیل در إجراء صیغه خیار مجلس دارد. مرحوم شیخ میفرمایند از أدله پنجگانه بطلان این قول روشن شد.
قول سوم: خیار دارد حتی با منع مالک
میفرمایند ضعیفترین قول، کلام فقیهی است که فرموده وکیل در إجراء عقد، خیار مجلس و حق فسخ دارد حتی در صورتی که مالک او را منع و نهی کرده باشد از فسخ عقد بیع.
* بعد از تعطیلات امتحانات ترم اول و تعطیلات نوروز
جلسه صد و سوم (یکشنبه، 98.01.18) بسمه تعالی
و علی المختار فهل یثبت للموکّلین ... ص 30، س5
گفتیم در مسأله اول از پنج مسأله احکام خیار مجلس، به بررسی خیار مجلس برای وکیل و فضول میپردازند. فرمودند وکیل سه قسم است، وکیل در إجراء صیغه، وکیل در مطلق تصرفات و وکیل در مورد خاص. در قسم اول فرمودند وکیل در إجراء صیغه خیار مجلس ندارد به پنج دلیل که گذشت.
در پایان این قسم از وکیل به یک نکته اشاره میکنند:
نکته: موکل در صورت حضور
میفرمایند در محل بحث بنابر نظر مختار که عدم خیار برای وکیل در إجراء صیغه بود، آیا موکل (صاحب مال) خیار مجلس دارد یا خیر؟ دو احتمال است:
احتمال اول: صاحب حدائق: خیار ندارد
بعضی که ظاهرا صاحب حدائق است فرمودهاند خیار ندارد زیرا در روایات باب آمده البیّعان بالخیار، یعنی متعاقدین خیار دارند و موکل هم عقد را إجراء نکرده است.
شاهد بر اینکه بر موکلها متعاقدین صادق نیست آن است که فقهاء میفرمایند اگر کسی قسم بخورد بر اینکه بیعی انجام ندهد (یا مثلا خانهاش را نفروشد) اما فروش را به وکیلش واگذار کند و وکیل بفروشد، حنث قسم نکرده و کفاره ندارد.
احتمال دوم: شیخ: خیار دارد
مرحوم شیخ که احتمال اول را قبول ندارند میفرمایند: در این قسم اول وکیل هیچ شأنیتی ندارد و مانند زبان موکل است، لذا بعد از بیع عرف میگوید صاحب خانه منزلش را فروخت نمیگویند وکیل در إجراء صیغه منزل را فروخت. پس با اینکه مالک صیغه را نخوانده اما عاقد یا بایع بر او صادق است.
نسبت به شاهد احتمال اول هم میفرمایند آن حکم باطل است، حنث قسم شده و کفاره دارد.
پس فقط موکل و مالک خیار مجلس دارد البته به شرطی که در مجلس حاضر باشد، و مادامی که در مجلس هستند خیار مجلس ثابت است و افتراق آنان باعث سقوط خیار مجلس خواهد شد نه افتراق وکیل در اجراء صیغه.
نتیجه: به نظر مرحوم شیخ انصاری وکیل در إجراء صیغه خیار مجلس ندارد لذا افتراق او از مجلس هم سبب سقوط خیار مجلس نیست.
قسم دوم: وکیل در مطلق تصرفات
وکیلی که از طرف مالک اجازه تصرف دارد حتی در فسخ معاملات، اصطلاحا به این وکیل، وکیل مفوَّض میگویند که همه چیز به او تفویض شده است. مانند عامل در عقد مضاربه که مثلا ده میلیون تومان به فردی میدهد و میگوید با این پول هر معاملهای میخواهی انجام بده و سود و زیان هم نصف، اینجا عامل اختیار تام دارد؛ یا ولیّ افراد قاصر مانند اطفال یا مجانین.
سؤال این است که آیا چنین وکیلی خیار مجلس دارد یا خیر؟
مرحوم شیخ میفرمایند تعبیر بیّعان که در روایات آمده بر چنین وکیلی صادق است پس خیار مجلس خواهد داشت.
سپس به چهار نکته اشاره میکنند:
نکته اول: نقل و نقد کلام محقق ثانی
محقق ثانی فرمودهاند متبادر به ذهن از تعبیر بیّعان در روایت، فقط بایع و مشتری مالک هستند نه وکیل آنها زیرا اغلب افرادی که بیّع هستند و بیع و شراء انجام میدهند مالکین هستند لذا حکم خیار مجلس هم فقط برای مالکین ثابت است.
مرحوم شیخ میفرمایند مدعی و دلیل ایشان باطل است. زیرا چنین غلبهای وجود ندارد و موارد فراوانی هست که وکلاء از طرف مالکین بیع و شراء انجام میدهند. (البته جلسه قبل گفتیم اگر هم غلبه در خارج با بیع مالکین باشد سبب ظهور بیّع در مالکین نمیشود)
نکته دوم: در صورت حضور موکل در مجلس
در قسم دوم از وکیل اگر موکلین (مالکین) هم در مجلس حاضر بودند خیار مجلس دارند یا خیر؟ میفرمایند دو احتمال است:
احتمال اول: صاحب حدائق: فقط وکیل خیار دارد
صاحب حدائق عکس محقق ثانی میفرمایند خیار مجلس اختصاص دارد به کسی که عقد را خوانده که وکیل است پس مالک خیار مجلس ندارد. شاهدش هم این است که اگر مالک قسم خورده بود بر عدم فروش منزلش، و فروش را به وکیلش واگذار کرد، حنث قسم نشده و کفارهای بر او نیست.
احتمال دوم: وکیل و موکل خیار دارند
شیخ انصاری میفرمایند علاوه بر وکلاء اگر مالکین در مجلس حضور دارند آنها هم خیار مجلس دارند زیرا چنانکه از أدله پنجگانه ذیل قسم اول وکیل بیان کردیم خیار حقی است که شارع به صاحبان مال داده است که در صورت ندامت عقد را فسخ کنند، و اگر این خیار در قسم دوم برای وکیل ثابت شده به جهت این است که نائب مالک است پس به طریق أولی منوبعنه خیار مجلس خواهد داشت.
نکته سوم: صورت تعدد صاحبان خیار مجلس
میفرمایند بنابر مبنای ما در قسم دوم از وکلاء، ممکن است در یک مجلس بیع، اشخاص متعددی خیار مجلس داشته باشند. مثلا مالکین وکالت تامه تصرف داده باشند به وکیل و دو وکیل هم برای خود وکیل گرفته باشند، پس در هر طرف سه نفر میشود و مجموعا شش نفر خواهند شد (مالکین و چهار وکیل) همه اینها اگر در مجلس حاضر باشند خیار مجلس دارند و هر کدام زودتر اقدام به فسخ نمود، این حق از سایرین ساقط شده و عقد فسخ میگردد. همچنین هر کدام از سه نفر در طرف بایع یا مشتری اگر اقدام نمود به إسقاط حق خیار دیگر حق خیار هر سه نفر ساقط خواهد شد و معامله از طرف آنان لازم است.
سؤال: در باب بیع قانونی است که الفاسخ مقدّم علی المجیز، یعنی کسی که بیع را فسخ میکند قولش مقدم است بر کسی که بیع را اجازه میکند حتی اگر فسخ فاسخ متأخر و بعد از اجازه باشد. پس اینجا هم بگوییم اگر در طرف بایع یا مشتری یکی فسخ کرد و دیگری اجازه داد، قول فاسخ مقدم باشد.
جواب: این قاعده صحیح است اما نه در اینجا. این قاعده زمانی صحیح است که دو نفراند که دو حق مستقل دارند، یکی بایع و یکی مشتری است، اگر بایع عقد را اجازه دهد و مشتری ده دقیقه بعد عقد را فسخ کند طبیعتا قول فاسخ مقدم خواهد شد، یعنی نتیجه همان است که فاسخ انجام داده است؛ در حالی که در ما نحن فیه یک حق است در اختیار سه نفر که هر کدام زودتر استفاده کرد از دو نفر دیگر مسموع نیست.
نکته چهارم: افتراق چگونه است؟
حال که در قسم دوم خیار برای وکلاء و موکلان ثابت شد، حکم سقوط خیار چگونه است و با افتراق چه کسانی خیار مجلس ساقط میشود؟ میفرمایند أقوی آن است که از هر طرف اگر یک نفر باقی ماند در مجلس عقد، خیار مجلس باقی است.
قسم سوم وکیل خواهد آمد.
جلسه صد و چهارم (دوشنبه، 98.01.19) بسمه تعالی
و إن لم یکن مستقلا.. ص32، س5
مرحوم شیخ انصاری در پاسخ به این سؤال که وکیل در انجام عقد بیع خیار مجلس دارد یا خیر، فرمودند وکیل سه قسم است یا وکیل در صرف إجراء صیغه است یا وکیل تام الإختیار و مفوَّض است. این جلسه به قسم سوم وکیل میپردازند:
قسم سوم: وکیل در مورد خاص خیار ندارد
قسم سوم از سه قسم وکیل، وکیلی است که از سوی مالک وکالت دارد صرفا برای انجام یک معامله خاص (یا خرید یا فروش). مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ظاهرا این وکیل خیار مجلس ندارد. برای عدم خیار دو دلیل مطرح شده:
دلیل اول: محقق ثانی: انصراف
محقق ثانی میفرمایند اکثر معاملات را خود مالکین انجام میدهند نه وکلائشان، لذا این غلبه معاملات مالکین باعث میشود بگوییم روایات و أدله خیار مجلس انصراف دارد به مالکین لذا شامل وکیل قسم سوم نمیشود.
نقد:
این کلام را مرحوم شیخ در جلسه قبل نقد کردند و فرمودند اولا اصل غلبه را فبول نداریم ثانیا غلبه افراد، ظهور ساز نیست.
دلیل دوم: شیخ: عدم سلطنت این وکیل
مرحوم شیخ میفرمایند دلیل ما بر عدم خیار در این قسم همان دلیل دوم از پنج دلیلی است که در قسم اول بیان کردیم که حکم موضوع ساز نیست.
به عبارت دیگر گفتیم از أدله خیار استفاده میشود کسی حق خیار و استرداد جنس را دارد که حق تصرف در پول را داشته باشد، (مشتری زمانی سلطه بر پولی که به بایع داده ـ ما نقله عنه ـ پیدا میکند که سلطه داشته باشد کتابی که خریده را ـ ما انتقل الیه ـ به بایع بازگرداند،) در قسم سوم وکیل فقط کارش خرید یک کتاب خاص بوده و حق سلطه و تصرف دیگری در پول و کتاب ندارد، چون سلطنت و حق تصرف دیگری ندارد، حق خیار هم ندارد.
پس اگر شک کردیم آیا وکیل قسم سوم خیار مجلس دارد یا نه و أدله خیار شامل وکیل قسم سوم میشود یا نه نمیتوانیم به أدله خیار تمسک کنیم و بگوییم این وکیل هم خیار مجلس دارد. زیرا دو جلسه قبل با یک مقدمه فقهی توضیح دادیم دلیل و حکم موضوع ساز نیست.
و لا لتخصیص... همچنین أدله خیار نمیتوانند عموماتی مانند الناس مسلطون علی اموالهم را تخصیص بزنند.
توضیح مطلب: ممکن است گفته شود یک عام و خاص درست میکنیم و با کمک آن وکیل قسم سوم هم خیار مجلس خواهد داشت:
عام: الناس مسلطون علی أموالهم میگوید غیر از مالک کسی سلطنت بر مال ندارد.
خاص: أدله خیار مجلس میگوید وکیل، خیار مجلس و سلطنت بر مال دارد.
نتیجه این میشود که غیر از مالک کسی سلطه بر مال ندارد إلا وکیل.
مرحوم شیخ میفرمایند با این عام و خاص هم نمیتوان برای وکیل خیار مجلس تصویر نمود زیرا ابتدا باید ثابت کنید که أدله خیار مجلس شامل وکیل قسم سوم میشود، اگر شک داشته باشیم أدله خیار شامل این وکیل میشود یا نه، نمیتوان به أدله خیار تمسک کرد زیرا گفتیم دلیل موضوع ساز نیست.
پس أدله خیار نه میتوانند موضوع خیار یعنی سلطنت وکیل قسم سوم را بسازند (عند الشک فیه) و نه میتوانند الناس مسلطون علی أموالهم را تخصیص بزنند.
و فی ثبوته للموکلین ما تقدم ... ص32، س14
ذیل قسم سوم از وکیل به دو نکته اشاره میکنند:
نکته اول: موکل در صورت حضور، خیار مجلس دارد
گفتیم وکیل قسم سوم خیار مجلس ندارد اما اگر موکلین در مجلس عقد حاضر باشند خیار مجلس دارند به همان دلیل که بیّعان بر موکلین صادق است، و افتراق موکلین سبب إسقاط خیار مجلس خواهد شد.
نکته دوم: تفویض حق خیار مجاز نیست
حال که در وکیل قسم سوم فقط موکل خیار مجلس دارد نه وکیل، آیا موکل میتواند در مجلس عقد حق خیار خودش را به وکیل تفویض کند؟
میفرمایند موکل حق تفویض خیار مجلس به وکیل را ندارد زیرا آنچه از أدله خیار استفاده میشود این است که عاقد (چه مالک باشد یا وکیل قسم دوم باشد) از ناحیه عقد و مقارن با عقد، خیار مجلس پیدا میکنند، در محل بحث مقارن با عقد برای وکیل قسم سوم خیار مجلس نیامد و جواز تفویض حق خیار موکل به وکیل هم نیاز به دلیل خاص دارد.
بله قطعا موکل (مالک) میتواند ضمن عقد وکالت مستقلی حق إجراء خیار مجلس را به وکیل واگذار کند.
خلاصه نظریه شیخ در مطلب اول
فرمودند وکیل سه قسم است که قسم اول (وکیل در إجراء صیغه بیع) و قسم سوم (وکیل در معاوضه خاصه) خیار مجلس ندارند زیرا بعتُ و اشتریتُ گفتنشان سلطنت بر ردّ مال برایشان نمیآورد اما وکیل در قسم دوم (وکیل در تصرفات و بیع و شراء) خیار مجلس دارد.
در هر سه قسم هم اگر موکلین (مالکین) در مجلس عقد حاضر باشند خیار مجلس دارند.
و خیار مجلس باقی است تا زمانی که از هر طرف (بایع و مشتری) یک نفر در مجلس عقد باشد چه موکلها باقی باشند و چه وکیلها و چه وکیل وکیلها.
مطلب دوم بررسی خیار مجلس برای فضول در عقد فضولی است.
جلسه صد و پنجم (چهارشنبه، 98.01.21) * بسمه تعالی
و ممّا ذکرنا إتضح... ص33، س4
گفتیم در مسأله اول از پنج مسألهای که در احکام خیار مجلس بیان میکنند بحث از خیار مجلس وکیل و فضول است. مطلب اول خیار مجلس وکیل بود که فرمودند فقط وکیل قسم دوم که وکیل در مطلق تصرفات است خیار مجلس دارد.
مطلب دوم: خیار مجلس در عقد فضولی
در مورد جریان خیار مجلس در عقد فضولی به سه نکته اشاره میکنند:
نکته اول: فضول خیار مجلس ندارد.
قبل از بیان نکته اول یک مقدمه فقهی را اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: مبنای کاشفه و ناقله در عقد فضولی
بارها در فقه و بعضا در اصول خواندهاید که در عقد فضولی از نظر زمان تحقق عقد و آثار آن دو مبنا است:
ناقله: وقتی مالک، عقد فضول را اجازه کرد تحقق عقد و مترتب نمودن آثار عقد را به لحظه اجازه نقل میدهیم. **
د رمبنای ناقله هم بعضی اجازه را عقد جدید میدانند اما مشهور معتقدند اجازه عقد جدید نیست بلکه متمّم عقد فضول است.
کاشفه: وقتی مالک عقد فضول را اجازه کرد کشف میکنیم از همان لحظه عقد بیع محقق شده و آثار عقد را مترتب میکنیم. ***
اگر متعاقدین نه وکیل بودند نه موکل بلکه فضول بودند خیار مجلس ندارند، حتی اگر مبنایمان کاشفیت در إجازه باشد.
توضیح مطلب: بنابر قول به نقل، راحتتر میتوان ثابت نمود خیار مجلس نیست زیرا خیار مجلس بواسطه تحقق عقد و مجلس عقد میآید و قائلین به نقل میگویند با تحقق عقد فضولی، بیع محقق نشده که خیار مجلس بیاورد و اجازه بعدی مالک هم از لحظه إجازه کار را درست میکند نه از لحظه عقد، پس خیار مجلس نسبت به عقد متعاقدین فضول تصویر نمیشود. شیخ میفرمایند حتی بنابر قول به کشف که معتقد است با اجازه مالک کشف میکنیم بیع در همان لحظه عقد فضولیین محقق شده و آثار بیع را از همان لحظه مترتب میکنیم باز هم فضول خیار مجلس ندارد.
برای این مدعی سه دلیل مطرح شده که مرحوم شیخ انصاری دلیل سوم را میپذیرند:
دلیل اول: عقد فضولی، بیع و نقل مال نیست
روایات باب خیار مجلس میگویند البیّعان بالخیار، یعنی متبایعین و بایع و مشتری خیار مجلس دارند، لکن دو فضول در عقد فضولی متبایعین نیستند تا خیار مجلس داشته باشند. متبایعین کسانیاند که بعد گفتن صیغه بیع نقل و انتقال اتفاق بیافتد لذا بعد از عقد حق فسخِ آن هم برای متعاقدین میآید، در حالی که با عقد فضولی نقل و انتقالی محقق نمیشود تا بیع صدق کند و به تبع آن خیار مجلس بیاید.
نقد: عرفا بیع هست
مرحوم شیخ میفرمایند عرف بیع فضول را هم بیع میداند، پس موضوع خیار مجلس هست و از این جهت اشکالی وجود ندارد.
دلیل دوم: عقد فضولی شرعا مفید ملکیت نیست
خیار مجلس در صورتی است که بیع شرعا مفید ملکیت باشد در حالی که در عقد فضولی قبل از اجازۀ مالک، ملکیت شرعی محقق نشده است پس با چنین عقدی خیار مجلس نمیآید.
نقد:
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند: اولا: اگر این استدلال صحیح باشد لازمهاش این است که در بیع صرف و سلم هم قبل از قبض خیار مجلس نباشد زیرا در بیع صرف و سلم قبل از قبض ملکیتی نیست. در حالی که همه فقهاء میفرمایند بیع صرف و سلم قبل از قبض هم خیار مجلس دارد هر چند قبل از قبض مفید ملکیت شرعیه نیستند. ****
ثانیا: با این دلیل دوم که فقط در صورت تحقق ملکیت شرعیه خیار مجلس میآید، طبق بعض مبانی باید بگوییم در هیچ بیعی خیار مجلس وجود ندارد زیرا بعضی مانند شیخ طوسی میفرمایند ملکیت شرعیه زمانی میآید که همه خیارات از بین رفته باشد، پس در مجلس عقد چون هنوز خیارات دیگری هم مانند خیار عیب یا غبن دارد ملکیت شرعیه محقق نشده لذا در هیچ بیعی خیار مجلس ندارد.
دلیل سوم: مفهوم أولویت از وکیل قسم اول
مرحوم شیخ میفرمایند بهترین دلیل بر عدم ثبوت خیار مجلس در عقد فضولی آن است که ما در وکیل در إجراء صیغه عقد به پنج دلیل گفتیم خیار ندارد پس به طریق أولی در عقد فضولی که عاقد هیچ ارتباطی به ثمن و مثمن ندارد حق خیار مجلس هم نخواهد داشت.
نکته دوم: مالکین در صورت حضور، خیار دارند
حال که فضولیین خیار مجلس ندارند اگر مالکین در مجلس عقد بودند و همانجا عقد را اجازه کردند خیار مجلس خواهند داشت.
البته اگر قائل شویم إجازه در عقد فضولی ناقله است (از زمان اجازه ملکیت میآید) و خود این اجازه را هم عقد جدید بدانیم (چنانکه در عقد فضولی گذشت) همین حضور مالکین در مجلس اجازه، برای مالکین خیار مجلس میآورد؛ زیرا بنابر مبنای ناقله گویا عقد در مجلس اجازه انجام شده است.
کسی که اجازه را عقد جدید میداند اگر یک طرف معامله (مثلا مشتری) أصیل باشد نه فضول و در مقام إنشاء بیع باشد و طرف دیگر فضول (مثلا بایع) باشد و مالک مبیع هم در مجلس عقد حاضر باشد عرفا مجلس عقد محقق است و برای اصیل و مالک خیار خواهد بود.
نعم یحتمل فی أصل المسأله ... ص34، س1
در مورد اصل بحث از خیار مجلس در عقد فضولی میفرمایند ممکن است بگوییم اجازه مالک بعد از عقد فضولی مخصوصا اگر با جمله "إلتزمتُ" باشد به معنای لزوم عقد و سقوط خیار مجلس است پس کلا در بحث عقد فضولی خیار مجلسی وجود نخواهد داشت.
فتأمل میفرمایند چنانکه در عقد مالکَین وقتی با گفتن صیغه بیع اعلام رضایت میکرد و خیار مجلس هم وجود داشت اینجا هم با گفتن أجزت اعلام رضایت کرده پس باید خیار مجلس محقق باشد.
نکته سوم: عدم تفاوت بین غصب و امانت
فرمودند فضولیین خیار مجلس ندارند در نکته سوم اضافه میکنند که در عدم خیار مجلس تفاوتی نیست که جنس را دزدیده و غاصب باشند یا نه به عنوان امانت نزد او بوده یا حتی جنس نزد مالک اصلی است و فضول آن را میفروشد، پس اگر دو فضول عقدی انجام دادند و سپس خودشان عقد را فسخ کردند، فسخشان بی اثر است و مالکین میتوانند با اجازه عقد، به آن ملتزم باشند. *****
بله اگر فضول اول گفت بعتُ و هنوز فضول دوم نگفته اشتریتُ، فضول اول پشیمان شود و بگوید بعتُ گفتن من لغو است دیگر عقد فضولی محقق نخواهد شد.
* سهشنبه به مناسبت میلاد مولی الکونین أباعبدالله الحسین علیه السلام دروس تعطیل بود.
تحقیق:
** مانند مرحوم امام در کتاب البیع، ج2، ص247 میفرمایند: لا دلیل على الکشف.
*** مرحوم سید یزدی در عروة الوثقی (محشی)، ج5، 635: ثمّ إنّ التحقیق عندی هو القول بالنقل فیجب ترتیب الآثار من حینه.
نظر شیخ را از مکاسب، ج3، ص408 بیاورید، ایشان میفرمایند: قد تبیّن من تضاعیف کلماتنا: أنّ الأنسب بالقواعد و العمومات هو ...
**** مرحوم مظفر در حاشیة المکاسب به مطلب و مثال صرف و سلم و استدلال به مفهوم اولویت نقد دارند. مراجعه کنید: ج2، ص96
***** در مکاسب ص34، س5 آمده: "لم یَزُل العقد". ماده "زال" سه نوع مضارع دارد در تعطیلات پایان هفته تحقیق کنید و بیاورید.
به مناسبت أعیاد شعبانیة
امروز میلاد علمدار کربلا آقا أبالفضل العباس و فردا میلاد سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام است و فرصتی مغتنم برای مطالعه هر چند اندک در سیره و زندگانی آنان فراهم است. دو نکته کوتاه به عرض میرسانم:
نکته اول: نسبت به آقا أبالفضل العباس مشهور میلاد ایشان را در 26 هجری میدانند، همسر ایشان لُبابة دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب است و دو پسر به نامهای فضل و عبیدالله علی المشهور برای ایشان نقل شده که نسل حضرت از طریق عبیدالله باقی مانده است و امامزاده سید علی که نزد قمیها به شاه سید علی معروف است نتیجه حضرت از طریق پسرشان عبید الله است.
نکته دوم: صحیفه سجادیه یادگار عظیم امام سجاد علیه السلام اگر بین ما طلبهها هم مهجور باشد ظلم بزرگی به خودمان کردهایم. از مطالعه آن در این ایامی که آرام آرام به ماه مبارک رمضان و ماه مناجات نزدیک میشویم غافل نباشیم. گاهی شنیده میشود بعض افرادی که مقصود مرحوم امام أعلی الله مقامه الشریف و مقام معظم رهبری از تقریب و وحدت را صحیح دریافت نکردهاند و آن را به معنای تنازل از مبانی و معتقدات اصیل شیعی میدانند در ادعایی باطل میگویند به جای نهج البلاغه باید از صحیفه سجادیه سجادیه برای دعوت به مکتب اهل بیت استفاده نموده زیرا نهج البلاغه خطبه شقشقیه دارد. در پاسخ باید گفت تمام اهل بیت در مقام بیان حق و دفاع از مکتب در جای خودش آنچه را باید، بیان کردهاند. دعای 48 صحیحفه سجادیه را مطالعه کنید که حضرت میفرمایند: اللّهُمّ إِنّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِکَ فِی الدّرَجَةِ الرّفِیعَةِ الّتِی اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزّوهَا، ... حَتّى عَادَ صِفْوَتُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ مَغْلُوبِینَ مَقْهُورِینَ مُبْتَزّینَ، یَرَوْنَ حُکْمَکَ مُبَدّلًا، وَ کِتَابَکَ مَنْبُوذاً، وَ فَرَائِضَکَ مُحَرّفَةً عَنْ جِهَاتِ أَشْرَاعِکَ، وَ سُنَنَ نَبِیّکَ مَتْرُوکَةً. اللّهُمّ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْأَوّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، وَ مَنْ رَضِیَ بِفِعَالِهِمْ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ.