فصلٌ: فی المجمل و المبیّن ...، ص352 [1]
فصل چهارم: مجمل و مبیّن
آخرین فصل از فصول چهارگانه مقصد پنجم (مطلق و مقیّد) که البته در اصول فقه مرحوم مظفر به درستی یک مقصد مستقل به شمار آمده، بحث از مجمل و مبیّن است. مرحوم آخوند به جهت اندک بودن محتوای این مبحث، آن را به عنوان یک فصل ذیل مبحث مطلق و مقیّد ذکر کردهاند.
مرحوم آخوند در این فصل چهار نکته بیان میفرمایند:
نکته اول: تعریف
مبیّن ما له ظاهر و یکون قالبا لخصوص معنی
مبیّن کلامی است که معنای آن روشن و ظاهر است و از نظر عرف، الفاظ منطبق بر معنا هستند و به تعبیر مرحوم آخوند الفاظ قالب همان معنا هستند. (چه نصّ چه ظاهر) هر چند ممکن است قرائن خارجیّة سبب اجمال و تردید در معنا شوند و بدانیم که گوینده معنای ظاهری کلامش را اراده نکرده، لکن اصل معنای کلام لولا قرینه، ظاهر و روشن است به چنین کلامی میگوییم مبیّن.
مجمل ما لیس له ظهور
مجمل خلاف مبیّن است یعنی الفاظ و جملاتی که از نظر معنایی ظهور ندارند و مقصود گوینده برای ما معلوم و روشن نیست. هر چند ممکن است قرائن خارجیّة رافع تردید و اجمال باشند و بالأخره متوجه مقصود گوینده بشویم اما اصل چنین کلامی مجمل نام دارد.
نکته دوم: ذکر چند مثال
مرحوم آخوند چند مثال بیان کردهاند ما هم چند مثال ضمیمه میکنیم:
ـ مثال مبیّن: آیه شریفه: "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ". (نصّ) یا "أَقِیمُوا الصَّلَاةَ". (ظاهر)
ـ مثال مجمل: حروف مقطّعه در قرآن.
ـ مثال مجملی که با قرائن میتوان رفع اجمال نمود، (سال گذشته در امر یازدهم: مبحث اشتراک لفظی به مناسبت چند نمونه ذکر کردم اینجا هم چند نمونه اضافه میکنم) چند نمونه در مباحث عقائدی و امامت و چند نمونه در مباحث فقهی:
الف: چند نمونه در مباحث عقائدی و امامت:
موارد مختلفی قابل بیان است از جمله:
نمونه یکم: من بنته فی بیته
بعضی به مرحوم قطب الدین شیرازی[2] از بزرگان شیعه (متوفای 710ه ق) نسبت دادهاند[3] که در جمعی از أمراء و علماء اهل سنت از ایشان که تقیّة میکردند پرسیده شد بهترین فرد بعد از پیامبر6 چه کسی است و ایشان پاسخ دادند:
خیرُ الوَری بعد النبی من بنته فی بیته من فی دُجی لیل العمی ضوء الهدی فی زیته
بهترین فرد بعد از پیامبر کسی است که دختر او در خانهاش است، کسی که در سراپرده شب که چشم جایی را نمیبیند نور هدایت در وجود او است. هر دو فراز این بیت میتواند دو معنای متفاوت داشته باشد. در مصراع اول دو احتمال است:
1. بهترین فرد بعد پیامبر کسی است دختر پیامبر در خانه او است که منطبق بر مولایمان أمیر مؤمنان است. (ضمیر بنته به نبی بازگردد) 2. بهترین فرد بعد پیامبر کسی است که دختر آن فرد در خانه پیامبر باشد. (ضمیر بنته به من بازگردد)
در مصراع دوم نیز دو احتمال است:
1. کسی که در تاریکی شب به جای پیامبر در بستر ایشان خوابید، که منطبق بر مولای ما أمیر مؤمنان علیه السلام است. (لیلة المبیت) 2. کسی که در تاریکی شب (به اجبار) با پیامبر همراه شد که خلیفه مجعول دوم است.
نمونه دوم: ألا فالعنوه
ابن عبد ربّه أندلسی (متوفای 328ه ق) نسبت به دو نفر یکی صعصعة بن صوحان[4] و دیگری عقیل ابن ابیطالب[5] نقل میکند که گفتهاند: أمرنی معاویة أن ألعن علیّاً ألا فالعنوه.
نمونه سوم: الخلفاء أربعة أربعة أربعة
گفته شده بعضی از شیعیان وقتی در مجلسی از اهل سنت حاضر بود و برای روشن شدن مذهب او سؤال کرده بودند خلفاء پیامبر چند نفر هستند، ایشان هم جواب داده بود أربعة، أربعة، أربعة. طبیعتا برداشت یک سنی مذهب تأکید بر عدد چهار است اما برداشت یک شیعه عدد 12 است.
نمونه چهارم: أنا و الله من علیّ و من عثمان بریّ
ابن قتیبة[6] موارد مختلفی از این بحث را اشاره میکند از جمله اینکه نقل میکند یکی از خوارج راه را بر یکی از شیعیان بست و به او گفت یا از علی بن ابی طالب (علیهما السلام) و عثمان تبرّی و بیزاری میجویی یا تو را میکشم، آن فرد شیعه گفت: "أنا و الله من علیّ، و من عثمان بریّ" و جان خودش را نجات دارد. مقصودش این بود که به خدا قسم من از علی هستم و از عثمان بیزارم اما ظاهرش را میتوان به گونه دیگر معنا نمود.
نمونه پنجم: تأویل لعن موجود در زیارت عاشورا
مرحوم قاضی نور الله شوشتری در مجالس المؤمنین (به زبان فارسی)، ج1، ص480 در شرح حال شیخ الطائفة الامامیه مرحوم شیخ طوسی مینویسند: نقل است که بعضى از مخالفان بعرض خلیفۀ عباسى که معاصر شیخ ابو جعفر بود رسانیدند که او و اصحاب او از شیعۀ امامیه سب صحابه مىکنند و کتاب مصباح او که دستور اعمال و ادعیۀ سنۀ متهجدان ایشان است بر آن گواهى مىدهد زیرا که در دعاء روز عاشورا از آن کتاب واقع است که اللهم خص اول ظالم باللعن منى و ابداء به اولا ثم الثانى و الثالث و الرابع اللهم العن یزید خامسا. پس خلیفه بطلب شیخ و کتاب مصباح فرستاد چون شیخ با کتاب حاضر شد و باعث طلب او مذکور گردید منکر سب شد و چون کتاب را گشودند و دعاى مذکور به او نمودند و گفتند این را چه عذر خواهید گفت شیخ در بدیهه گفت یا امیر المؤمنین مراد از آن عبارت نه آنست که غمازان گمان بردهاند بلکه مراد باول ظالم قابیل قاتل هابیل است که بنیاد قتل در دنیا نهاد و ابواب لعن بر روى خود گشاد و مراد بثانى عاقر ناقۀ صالح است و اسم عاقر قیدار بن سالف بود و مراد بثالث قاتل یحیى بن زکریا است که بسبب بغیۀ از بغایاى بنى اسرائیل اقدام بر قتل آن معصوم نمود و مراد برابع عبد الرحمن بن ملجم است لعنه اللّه که اقدام بقتل على بن ابى طالب علیه السّلام نمود. خلیفه چون آن تاویل را شنید تصدیق او نمود و انعام فرمود و از ساعى و غماز انتقام کشید.
(دقت شود که شیعه بودن مرحوم شیخ طوسی بر همه روشن بوده لکن اعتراض به جهت لعن و سبّ صحابه بوده که ایشان به جهت دفع خطر از شیعیان با ظرافت آن را تأویل و توجیه میکنند)
ب: چند نمونه فقهی
نمونه یکم: در مبحث دریافت اجرت توسط قاضی
در مبحث جواز یا عدم جواز دریافت مزد توسط قاضی در کتاب القضا (و گاهی در مکاسب محرمه مبحث رشوه) بین فقها بحث است. یکی از روایات این بحث چنین است که امام صادق علیه السلام به عمار بن مروان فرمودند و السُحت انواع کثیره منها ما اصیب من اعمال الولاة الظلمة و منها اجور القضاة و اجور الفواجر و ثمن الخمر و النبیذ و المسکر و الربا بعد البینه.[7] سحت در بُغض شدید و حرمت بکار میرود. حضرت میفرمایند (کسب) مال حرام انواع زیادی دارد یکی از آن انواع پولی است که از خدمت به والیان و حاکمان ظالم و جائر به دست میآید، و منها اجور القضاة در مرجع ضمیر منها دو احتمال مساوی است:
احتمال یکم: به کلمه "انواع" برگردد یعنی یکی از انواع مال حرام مزدی است که قاضی دریافت کند. طبق این احتمال دریافت مزد بر قاضی حرام است چه از حاکم ظالم چه از حاکم عادل.
احتمال دوم: به کلمه "اعمال" برگردد یعنی یکی از راههای خدمت به حاکم ظالم و جائر قضاوت کردن در حکومت او و دریافت مزد است. طبق این احتمال، دریافت مزد فقط از حاکم ظالم بر قاضی حرام است.
هر دو احتمال مساوی است لذا مقصود از این فراز در روایت مجمل و غیر قابل استناد است. (بله قدر متیقن از حرمت دریافت مزد بر قاضی، دریافت مزد از قاضی ظالم و جائر است)
نمونه دوم: در مبحث حرمت سبّ
در مکاسب محرمه مرحوم شیخ انصاری مبحث سب المؤمن (یا حرمت سبّ جمیع الناس) اجمالا با این بحث آشنا شدهایم. یکی از أدله حرمت سبّ که فقها استناد میکنند آیه شریفه: "لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ."[8] است. اینجا هم دو احتمال است:
احتمال یکم: "من القول" بیان از سوء باشد. یعنی خدا ابراز گفتار سوء و قبیح را دوست ندارد و حرام است.
احتمال دوم: مرحوم آیة الله تبریزی در شرح مکاسب[9] میفرمایند: "من القول" بیان از جهر به سوء است. یعنی اگر فردی عمل سوءای انجام داد دیگران حق ندارند آن را ابراز و آشکار کنند إلّا من ظُلم.
طبق احتمال اول آیه حرمتّ سبّ را بیان میکند اما احتمال دوم ارتباطی به حرمت سبّ ندارد؛ لذا آیه از این جهت اجمال دارد و بعض محققین از جمله مرحوم امام و شیخنا الأستاد آیة الله حاج شیخ جواد مروی حفظه الله معتقدند قابل استناد برای اثبات حرمت سبّ نیست.
و لکلّ منهما فی الآیات ...، ص352 [10]
مرحوم آخوند میفرمایند هر کدام از مجمل و مبیّن در آیات و روایات نمونههای فراوانی دارند که نیازی به ذکر نیست لکن بعضی از آیات و روایات هم هست که مورد بحث و اختلاف قرار گرفته، بعضی از اعلام یک متن را مجمل و بعضی دیگر همان متن را مبیّن به شمار میآورند، طبیعتا چنین اختلافاتی به اختلاف در فتوا هم میتواند منجر شود. چند نمونه:
یکم: آیه شریفه السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا.
در این آیه نسبت به معنای کلمه قطع در این آیه چند برداشت مطرح است: إبانه و جدا کردن، خراش دادن، مجروح کردن.
همچنین نسبت به معنای کلمه ید در این آیه چند برداشت مطرح است: تمام دست تا بازو، تا آرنج، تا مج دست، فقط انگشتان.
دوم: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ
برای توضیح آیه دوم و سوم ابتدا یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مبنای حذف المتعلق دال علی العموم
متعلق حکم شرعی بر دو قسم است:
قسم یکم: فعلی از افعال است. مثل اینکه بفرماید: "حُرّمت علیکم شرب الخمر".
قسم دوم: عین خارجی است. مثل اینکه بفرماید: "حُرّمت علیکم الخمر". در این قسم روشن است که خود خمر ارتباطی به انسان ندارد که حرام باشد یا حلال بلکه انجام یکی از افعال انسان نسبت به خمر است که حرمت یا حلیّتاش معنا پیدا میکند، مثل تولید خمر، نوشیدن، خرید، فروش، نگهداری و ... . پس در هر جملهای که حکم شرعی به عین خارجی تعلق گرفته باشد باید یک فعلی در تقدیر گرفته شود.
قاعدهای در ادبیات عرب مطرح است که به علم اصول هم سرایت کرده تحت عنوان حذف المتعلق دالّ علی العموم، یعنی وقتی متعلق و فعل مربوط به عین خارجی محذوف باشد معنایش این است که تمام افعالی که قابلیّت و امکان دارد در تقدیر هستند. پس در مثال "حُرّمت علیکم الخمر" افعال شرب، بیع، شراء، حفظ و ... همه در تقدیر است و همه اینها تحریم شدهاند.
این قاعده را جمعی از محققان اصولی[11] مثل شیخنا الأستاد آیة الله شیخ جواد مروی قبول ندارند. به این دلیل که چنین استظهاری نه عرفی است نه با مقدمات حکمت قابل اثبات است. لذا در روایتی مثل: "أنهاکم عن آنیة الذهب و الفضة" نمیتوان گفت فعلهای مختلفی در تقدیر است از جمله خرید، فروش، حفظ و نگهداری، تولید، آب خوردن در ظرف طلا و نقره، غذا خوردن و ...
در آیه شریفه "حرّمت علیکم أمهاتکم" معلوم نیست چه فعلی در رابطه با مادران حرام شده است، ضرب مادر، توهین به مادر، قتل مادر، ازدواج با مادر، نگاه به موی مادر و ... لذا برای روشن شدن وظیفه شرعی باید به قرائن و روایات مراجعه نمود.
سوم: آیه شریفه أُحِلَّتْ لَکُم بَهِیمَةُ الأَنْعَامِ
در این آیه کریمه نیز مانند آیه قبل اینکه چه فعلی در تقدیر است معلوم و روشن نیست و باید از قرائن و روایات به دست آورد. (بهیمة از ماده بهم با ریشه معنایی ابهام به معنای زبان بسته، در بعض روایات، بهیمة به جنین داخل شکم حیوان چهارپا اطلاق شده است)
چهارم: کلیشههای حاوی لاء نفی جنس
جملاتی مانند "لاصلاة إلا بطهور" از این جهت اجمال دارد که از چه حیثیتی سخن گفته شده؟ "لاصلاة حقیقةً" یا "لاصلاة صحیحةً" یا "لاصلاة کاملة".
نکته سوم: اثبات اجمال یا بیان با برهان نیست
(لایذهب علیک) میفرمایند برای اثبات اینکه یک کلمه یا جمله جمل است یا مبیّن راهش برهان و صغری کبری چیدن و نتیجه گرفتن نیست بلکه واگذار به وجدان است که آیا این لفظ یا جمله را ظرف و قالب برای این معنای خاص میداند یا نه؟ پس با مراجعه به وجدان و اطلاعات لغوی و ادبی میتوانیم تشخیص دهیم این لفظ مجمل است یا مبیّن.
فتأمل
اشاره به نقد قبل است یعنی اینگونه نیست که مراجعه به وجدان همیشه راهگشا باشد بلکه در موارد متعددی مجبوریم به لغت و منابع لغوی موجود در عصر نص (حضور اهل بیت علیهم السلام) مراجعه کنیم تا معنای یک لفظ را تشخیص دهیم کتبی مثل العین خلیل بن احمد فراهیدی، اصلاح المنطق ابن سکیت یا کتب قریب به عصر نص مثل معجم مقاییس اللغه.
نکته چهارم: اجمال و بیان دو وصف اضافی (نسبی) هستند
(ثمّ لایخفی) مجمل یا مبیّن بودن دو وصف نسبی و اضافی هستند یعنی:
ـ ممکن است یک لفظ نزد فرد الف مجمل باشد (چون اهل لسان نیست یا معنای لفظ را نمیداند یا معنای ظاهریاش با قرائن پیرامونی سازگار نیستند، قرائن یک معنایی به ذهن میرسانند اما معنای لغوی لفظ چیز دیگری است.)
ـ اما نزد فرد ب مبیّن باشد زیرا علم به وضع و معنای لغوی دارد یا قرینهای که سبب اجمال شود نزد او محقق نیست.
در پایان میفرمایند بررسی تفصیلی این مطالب خارج از بحث اصولی است و جایگاه اصلیاش در فقه و استنباط حکم شرعی از الفاظ آیات و روایات است.
هذا تمام الکلام فی المقصد الخامس (المطلق و المقیّد) و علی الله التوکّل و به الإعتصام.
معیارهای انتخاب استاد درس خارج (جلسه سوم)
در پایان این جلسه در ادامه مبحث انتخاب استاد درس خارج به عنوان سومین جلسه به بیان نکاتی با محوریّت معیار نبودن حجم و میزان محتوای یک جلسه درس خارج نکاتی تبیین شد با این توضیح که معیار، پژوهش محور بودن بحث است و اینکه طلبه بتواند با مراجعه به منابع مطرح شده در درس، به تحلیل مطلب بپردازد که لازمه این کار محدود بودن محتوا و مراجعات است لذا اگر در یک جلسه درس شش صفحه A4 و به عبارت دیگر کلام پنج نفر از اعلام توسط استاد ارائه و مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد طبیعتا فرصت تحقیق مفصل و إعمال فکر توسط طلبه برای تمام زوایای آن محتوا باقی نمیماند. برای توضیحات بیشتر میتوانید به انتهای فایل صوتی این جلسه مراجعه نمایید.
[1]. جلسه 16 ترم دوم سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 197، سهشنبه، 1403.11.23. یکشنبه به جهت بارش برف و دوشنبه 22 بهمن و تعطیل بود.
[2]. او شاگرد مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی بود و آثاری در علم هیئت، طب، اصول و تفسیر از خود بجای گذاشت. ایشان دائی سعدی شیرازی بوده است. اواخر عمر در تبریز بود و بعد از فوتش او را در قبرستان (چرنداب تبریز) دفن کردند.
[3]. محدث خبیر مرحوم شیخ عباس قمی در الکنی و الألقاب، ج3، ص73 این بیت را به ایشان نسبت میدهد البته نقل میکنند که این بیت به سبط بن جوزی (متوفای 654ه ق) از علماء اهل هم نسبت داده شده است.
[4]. العقد الفرید، ج2، ص298.
[5]. العقد الفرید، ج4، ص114.
[6]. تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبة دینوری، ص39: فإن أحببت أن تعلم کیف یکون طلب المخرج خبرناک بأمثال ذلک فمنها أن رجلا من الخوارج لقی رجلا من الروافض فقال له والله لا أفارقک حتى تبرأ من عثمان وعلی أو أقتلک فقال أنا والله من علی ومن عثمان برئ فتخلص منه وإنما أراد أنا من علی یرید أنه یتولاه ومن عثمان برئ فکانت براءته من عثمان وحده ومن ذلک أن رجلا من أصحاب السلطان ...
[8]. سوره مبارکه نساء، آیه 148.
[10]. جلسه 17 ترم دوم سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 198، چهارشنبه، 1403.11.24.
[11]. مرحوم شهید صدر در بحوث فی شرح العروة الوثقى (الصدر، السید محمد باقر) ، جلد : 1 ، صفحه : 180 میفرمایند: ان هناک بحثا کلیا فی کون حذف المتعلق ملاکا للاطلاق فان هذا کلام مشهور لا أساس له، وإنما ادعاه جماعة، لانهم یرون فی کثیر من موارد حذف المتعلق استظهار الاطلاق عرفا، فخیل لهم أن منشأ ذلک هو کون حذف المتعلق ملاکا للاطلاق، مع أن منشأ فی الحقیقة قرینیة الارتکاز بمناسبات الحکم والموضوع على ما هو المحذوف.