استشراق، منابع، اهداف و علل خطای مستشرقان
عناوین مورد بحث در این مطلب:
مفهوم لغوی شرق،
مفهوم لغوی استشراق،
مفهوم اصطلاحی استشراق،
پیدایش واژه استشراق،
انگیزههای استشراق،
آغاز حرکت استشراق،
سیر تحول در نگارش شرق شناسان،
منابع مستشرقان،
اهداف مستشرقان از تشکیک در حدیث،
مستشرقان و صحیحین،
اعتبار منابع مستشرقان،
علل خطای مستشرقان.
به ادامه مطلب بروید
فهرست مطالب پایاننامه (کلیک کنید)
مفهوم لغوی شرق
برای ماده "شرق" معانی متعددی ذکر شده که مشرق، برآمدن آفتاب و خاور از آن جمله است.[1]
مفهوم لغوی استشراق
لغت استشراق "orientalism"، مشتق از شرق "orient"[2] است و به علت جدید بودن این واژه، در هیچیک از معاجم لغت قدیمی اشارهای به آن نشده است.[3]
طبیعتاً با وارد شدن به قالب استفعال به معنای طلب آموختن آنچه متعلق به شرق است خواهد بود، که کار مستشرق "orientalist" است.
این واژه مفاهیم و تعبیرات گوناگونی را در بر میگیرد:
الف) مفهوم جغرافیایی که مقصود همان آسیا، خاورمیانه باستانی و دنیای غیراروپایی است.
ب) مفهوم ایدئولوژیکی که شرق مسلمان را در برابر غرب مسیحی قرار میدهد.
ج) مفهوم سیاسی: اشاره به خطری است که دنیای مسیحیت غرب و جهان سرمایهداری را تهدید میکند و این خطر تنها در اسلام و سوسیالیسم نهفته است.
در کاربرد واژه شرقشناسی نوعی تسلط غرب بر شرق نیز نهفته است.[4]
مفهوم اصطلاحی استشراق
به طور کلی میتوان گفت: کلمه استشراق در اصطلاح، عنوانی برای یک علم (از علوم انسانی) است.[5]
بیشتر کسانی که در موضوع استشراق قلم زدهاند، در مقام تعریف علمی آن، به این نکته اشاره کردهاند که نمیتوان تعریف جامع و مانعی از آن ارائه داد. تا آنجا که دکتر الحاج تعبیر به محال بودن آن میکند.[6]
در کتب لغت جدید چنین آمده:
استشرق: طلب علوم اهل الشرق ولغاتهم؛[7]
استشرق: (طلب) تحصیل نمودن در علوم و زبانهای مشرق زمین.
رودی بارت معتقد است که:
استشراق یعنی دانش شرق یا دانش مشرق زمین.[8]
اما بعضی از عالمان، استشراق را به عنوان مفهومی عام، چنین تعریف نمودهاند:
مطالعات غربیها برای شناخت شرق از همه جهات[9] (تاریخ، امتها، لغات، آداب و رسوم، علوم، اعتقادات و اساطیر شرق)[10]
اگر با نگاهی وسیعتر به این اصطلاح بنگریم، خواهیم دید استشراق به مطالعه غیرشرقیها درباره شرق و متعلقات آن محدود نمیشود، بلکه استشراق، تأثیر شرق است در شکلگیری تمدن بشری.[11]
پیدایش واژه استشراق
هرچند ارتباط غرب و شرق به قبل از ظهور اسلام باز میگردد[12] اما سخن ما درباره اصطلاح علمی این واژه آنهم در سنجش با تمدن اسلامی است.[13]
این واژه نخستینبار توسط آنتونی وود درسال 1630 میلادی در توصیف صموئیل کلارک به کار رفت.[14]
درباره ملیت مستشرقان دو دیدگاه وجود دارد:
الف) مستشرق فردی است غیرشرقی که به مطالعه درباره اسلام و مسلمانان میپردازد.[15]
ب) مستشرق، هر غیرمسلمانی است که علوم مسلمانان را مطالعه و بررسی میکند،[16] چه غربی باشد و چه شرقی و حتی چه عرب باشد و چه غیرعرب.
انگیزههای استشراق
انگیزههای مستشرقان را میتوان اینگونه دسته بندی نمود:
الف) انگیزه دینی: از آنجا که با پیشرفت جغرافیایی اسلام، مسیحیان و یهودیان زیادی مسلمان شده بودند، عالمان مسیحی و یهودی با هدف بازگرداندن آنان به دینشان و یا حتی هدایت کردن مسلمانان به راه صحیح (در اعتقاد آنان، مسیحیت و یهود) وارد عرصه مطالعات شرقشناسی و اسلامشناسی شدند.
ب) انگیزه علمی: آشنایی و استفاده نمودن از اطلاعات و معلومات جدیدی که در غرب وجود نداشت.
ج) انگیزه اقتصادی:[17] برخی از مستشرقان، اساطیر و خرافات شرق را به انگیزه نشر و بهره اقتصادی و تجاری، مطالعه و بررسی کردند. مانند: ترجمه کتابهای: الف لیلة و لیلة، کلیله و دمنه، رباعیات خیام و رسائل اخوان الصفا[18]. بعضی هم برای استفاده از مواد خام و طبیعی بسیار عظیم و تسخیر بازار و صنعت کشورهای اسلامی توسط دولتهای متبوعشان به مطالعات شرقشناسی پرداختند.[19]
د) انگیزه استعماری: استعمار مهمترین انگیزه برای غربیان در تأسیس مؤسسات استشراق و پرورش مستشرقان است. از آنجا که گسترش اسلام در مدتی کوتاه منجر به سقوط امپراطوری عظیم ایران و قسمتی از امپراطوری روم شد، عالمان مسیحی و یهودی خطر بسیار بزرگی را از جانب اسلام احساس کردند؛ چراکه هم محدوده جغرافیائی حکومت آنان و هم محدوده معتقدان به مسیحیت و یهود به خطر افتاده بود و چون راهیابی به اعتقادات جدید مسلمانان از راه سلاح جنگی ممکن نبود، به مطالعه در مسائلی پرداختند که بتوانند قلبها و سرزمینهای مسلمانان را به تصرف خود درآورند.
آغاز حرکت استشراق
درباره آغاز حرکت استشراق، اتفاق نظری بین عالمان (شرق و غرب) نیست؛ اما برخی آراء عبارتاند از:
- بعضی آغاز آن را همزمان با حرکتهای نظامی مسلمانان و رومیان در غزوه تبوک در سال نه هجری قمری میدانند. [20]
- عدهای نیز آغاز آن را اواخر قرن هفتم میلادی میدانند؛ زیرا آن زمان آغاز نگارش بعضی از مسیحیان مانند: یوحنای دمشقی[21] درباره اسلام بود. [22]
- بعضی از محققان، قرن دهم میلادی را آغاز حرکت استشراق میدانند؛ مستند آنان این است که در آن زمان راهب جربرت[23] ) 938-1003م)[24] که عربی را در قرطبة فرا گرفته بود به تعلیم شاگرد پرداخت. [25]
- عدهای هم معتقدند حرکت استشراق بعد از جنگهای صلیبی[26] آغاز شده است؛ و علت آن را ناامیدی مسیحیان از تسلط نظامی بر مسلمانان میدانند. [27]
- عدهای هم بر این باورند که آغاز این حرکت عظیم قرن دوازدهم میلادی بوده است؛ به این دلیل که نخستین ترجمه قرآن به لاتین در سال 1143میلادی به پایان رسید.[28]
از آنجا که یکی از اهداف مهم استشراق نه صرفا شناخت حقیقت، بلکه سلطه بر دنیای اسلام بوده است، نظریه چهارم صحیحتر به نظر میرسد، زیرا جنگهای صلیبی یکی از عوامل آشنایی بیشتر و واقعیتر غرب با عظمت تمدن و دنیای اسلام بود، و بر خلاف سیاهنماییهایی که نسبت به شخصیت پیامبر6 اسلام و مسلمانان میشد، آنان با دیدن پیشرفتهای حیرت انگیز مسلمانان و تمدن اسلامی، در صدد یافتن راه دیگری برای دشمنی برآمدند که مهمترین ابزار آن شناخت اسلام و مسلمانان بود.
سیر تحول در نگارش شرقشناسان
کیفیت نگاه شرقشناسان به اسلام، آثار و سیر مطالعاتی آنان را میتوان به چهار مرحله تقسیم نمود:
مرحله اول: این مرحله با فتح اندلس (توسط مسلمانان) آغاز و تا پایان جنگهای صلیبی (میان مسیحیان و مسلمانان) ادامه مییابد.
از خصوصیات این مرحله، میتوان به فرستادن تعدادی کشیش به اندلس و مغرب برای آموختن زبان و علوم عربی با هدف تضعیف اسلام، و تأسیس بعضی از مراکز توسط آنها در غرب، اشاره نمود. به طور طبیعی آثار مستشرقان در این مرحله با اشتباهات، کینهتوزیها، و تخریب آراء و بنیانهای عقیدتی مسلمانان در نظر مسیحیان و یهودیان همراه است.
مرحله دوم: این مرحله نیز با پایان یافتن و فروکش نمودن آتش جنگهای صلیبی آغاز شد و تا حدود نیمه قرن هجدهم میلادی ادامه داشت.
از خصوصیات این مرحله میتوان به چند نکته اشاره کرد:
1- توجه غرب به غلبه بر تمدن شرق.
2- توجه بیش از پیش به لغت عربی و تمدن اسلامی با هدف مقابله با آن.
3- انتقال میراث مکتوب عربی - اسلامی به غرب.
4- مواجهه مستشرقین با مسلمانان با عنوان تبشیر یا تشکیک در معتقدات آنان.
5- ترجمه قرآن.[29]
6- توسعه یافتن دایرۀ استشراق به کشورهای مختلف اروپایی.[30]
مرحله سوم: این مرحله مهمترین مرحله تفکر استشراقی است که از حدود نیمه قرن هجدهم میلادی آغاز و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه مییابد.
نکاتی که این مرحله را متمایز نموده عبارتاند از:
1- استفاده رسمی و راه یافتن واژه استشراق، در فرهنگ لغت آکسفورد در سال 1769.
2- استفاده گسترده استعمار از استشراق.
3- آغاز برگزاری همایشهای شرقشناسی (برای نخستینبار در سال 1873 میلادی در پاریس).
4- ظهور نشریهها و مجلات شرقشناسی. (تعداد مقالاتی که مستشرقان تنها در فاصله سالهای 1906 تا 1960در موضوعات اسلامی عربی منتشر کردند، به سی و پنج هزار عنوان میرسد.)[31]
5- رفت و آمد مستشرقان به کشورهای اسلامی با عناوین مختلف.
6- آموزش بسیاری از دانشجویان مسلمان توسط مستشرقان، در ممالک اسلامی و خارج از آن.
7- راه یافتن شرقشناسی پنهان در لابلای مطالب کتابهایی که درباره ادبیات و علوم در آن زمان نگاشته میشد.
8- گرایش برخی از مستشرقان به اسلام.
مرحله چهارم: بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شده و تاکنون ادامه دارد.
هرچند با گذشت زمان، مستشرقان در نگاه خودشان پیشرفتهایی داشتهاند، اما هنوز با واقعیتها بسیار فاصله دارند. مهمترین ویژگی این مرحله کیفیت مطالعات و آرای آنان است.[32]
منابع مستشرقان
از آنجا که برای فهم و خصوصاً نقد عقاید و آراء یک آیین یا مذهب، منابع مورد قبول آن آیین، باید اساس مطالعات انسان قرار گیرد، مستشرقان نیز تا حدودی چنین روشی را پی گرفتهاند.
در این خصوص به چند نکته باید توجه داشت:
مهمترین منابع مسلمانان در دیدگاه مستشرقان، چنانکه شاخت[33] مطرح میکند، قرآن، سنت، اجماع و قیاس است. او پس از اشاره به اینکه غیر از اینها مصادر دیگری هم برای تشریع وجود دارند از قبیل عقل، استحسان، استصلاح (مصالح مرسله)، عرف و سنت صالحین (سیره متشرعه)، تا حدودی به اختلاف نظر در این مصادر اشاره میکند.[34]
اما اینکه برخورد مستشرقان با هریک از مصادر تشریع در اسلام چگونه است از موضوع این نوشتار خارج است ولی در خصوص حدیث به مطالبی اشاره میکنیم.
مستشرقان و حدیث
یکی از مستشرقانی که آراء و نظریاتش تأثیر بسیار زیادی در شرقشناسان پس از خود گذاشته و کتاب معروف او با عنوان Muslim Studies به مثابه انجیل مقدس در مباحث استشراق مورد اعتماد اسلامشناسان پس از اوست[35] گلدزیهر[36] مجارستانی یهودی است، او به اعتقاد خود با دقت در تطور و نگاه جامع تاریخی به مسأله حدیث در اسلام، ضمن کم ارزش خواندن حدیث در صدر اسلام و اهمیت دادن به چنین دیدگاهی قائل به جعل گسترده و تشکیک در صحت احادیث بود. لذا او بعد از آنکه ادعا میکند بسیاری از احادیث گردآوری شده در مجموعههای حدیثی، سخنان پیامبر اسلام9 نیست بلکه صرفا برداشتهای صحابه از رفتار و گفتار نبی گرامی اسلام9 است که بعد از ایشان در تحولات تدریجی و نیازهای دینی، تاریخی و اجتماعی قرن اول و دوم هجری شکل حدیث به خود گرفته است، در Muslim Studies (مطالعات اسلامی) مینویسد:
The hadith will not serve as a document for the history of the infancy of Islam, but rather as a reflection of the tendencies which appeared in the community during the maturer stages of its development.[37]
حدیث نمیتواند سند برای (فهم) تاریخ دورۀ نخستین (رشد) اسلام قرار گیرد، بلکه (تنها) ممکن است تا حدودی بازتاب گرایشهایی باشد که در مراحل اولیه شکلگیری اسلام (در بین مسلمین) بروز و ظهور یافت.
سیر شکلگیری این نظریه گلدزیهر که مبنای مطالعات اسلامی بعد از او قرار گرفت نکته مهمی است که بهطور خلاصه میتوان اینگونه آن را تبیین کرد:
او در Muslim Studie [38] با ضروری دانستن تفکیک بین حدیث و سنت معتقد است حدیث، خبر شفاهی است که از پیامبر9 نقل میشود و سنت مربوط به نیازهای دینی و شرعی مسلمانان است و ارتباطی به حدیث ندارد،[39] و وجود تعارض در بعض موارد بین حدیث و سنت را دلیل بر تباین ایندو میشمارد، هر چند که سنت را برگرفته از حدیث بدانیم، چرا که حدیث ثبت گفتار، و سنت قواعد عملی است.[40]
او که در سال 1873 به قاهره سفر کرد و با حضور در دانشگاه الأزهر هر چند برای کمتر از یک سال فرصت همراهی و استفاده از اساتید و عالمان آنجا را تجربه نمود[41] تلاش عالمان برای بیان احکام را نه استنباط از منبع تشریع بلکه یک عمل مستقل سازماندهی شده در عرض وحی دانسته، و در کتاب مشهورش با عنوان Introduction to Islamic Theology and Law[42] (عقیده و شریعت) مینویسد:
one can see how in islam, as in judaism, a theory of an extrascriptural sacred law could emerge, a theory admitting both a written law and an orally transmitted law.[43]
میتوان مشاهده نمود، چگونه این نظریه (نگارش تلمود) از یهودیت به اسلام نفوذ کرد و مورد پذیرش قرار گرفت که در کنار (و علاوه بر) قرآن به تدوین قوانین مکتوب و یا شفاهی بپردازند.
گلدزیهر با تأیید وجود بعض احادیثی که گفتار پیامبر9 هستند، مبنای تشکیک در حدیث را بر این مطلب محوری استوار میکند که بسیاری از احکام در قرآن بیان نشده و بعد از رحلت پیامبر9 و از بین رفتن صحابه و تابعینی که احکام را از نبی گرامی اسلام مستقیما شنیده بودند و عدم تدوین حدیث و مخصوصا با فتوحات اسلامی، عالمان به نیاز جامعه در مسائل جدید پیبردند،[44] لذا صرفا بر اساس یک احتمال چنین نتیجهگیری میکند که:
We should not rule out the possibility that hadiths which we know from the transmission of later generations now and then contain a nucleus of ancient material, material that may not stem directly from the mouth of the Prophet, but that does stem from the earliest generation of Muslim authorities. On the other hand, it is easily seen that as spatial and temporal distance from the source grew, the danger also grew that people would devise ostensibly correct hadiths with chains of transmission reaching back to the highest authority of the Prophet and his Companions.[45]
ما راهی نداریم برای نفی این احتمال که احادیثی که در دست ماست توسط نسلهای بعد (از صدر اسلام) ساخته شده، در عین اینکه میدانیم احادیثی هم هستند که مربوط به صدر اولاند، احادیثی که معلوم نیست مستقیما از گفتار پیامبر نشأت میگیرند یا ساخته مسلمانان دارای (نفوذ و) اعتباراند. اما از سوی دیگر به نظر میرسد فاصله زمانی و مکانی از منبع اصلی، به راحتی خطر تمایل به جعل (حدیث) توسط مذاهب در قالب سلسله سندی به ظاهر بسیار معتبر، که به پیامبر و اصحاب ایشان میرسد را، ایجاد میکند.
او در تأیید برداشت خود از سنت به تقابل معنای سنت با بدعت تمسک کرده و میگوید از آنجا که بدعت مربوط به عمل افراد است و ارتباط به تشریع ندارد لذا سنت هم که در مقابل آن قرار دارد، مربوط به حیطه رفتار فردی است، که مورد قبول سایر مسلمانان قرار میگیرد نه گفتار شارع.[46]
وی بعد از تبیین تفاوت بین حدیث و سنت، هر دو را فاقد حجیت میداند. در مورد سنت نیز در نگاه خوشبینانه خود، عالمان پرهیزکار را بر خلاف عالمان درباری (در زمان بنی امیه) در جستجوی سنت پیامبر9 برای دستیابی به احکام شرعی میداند[47] اما معتقد است مقصود از سنت نزد پیروان پیامبر9 و مؤمنین صدر اول اعمال و کردار پیامبر9 و صحابه ایشان است،[48] نه خصوص رفتار پیامبر9 و چنین نتیجه میگیرد که:
since the sunna is the embodiment of the views and practices of the oldest islamic community. [49]
سنت عصارۀ آداب و رسوم، و نگرش امت اسلامی در صدر اول است.
همچنین در مورد حدیث معتقد است: جعل حدیث به قرون متأخر از عصر پیامبر9 اختصاص ندارد بلکه بعضی از صحابه نیز احادیثی جعل کردهاند.[50] لذا معتقد است صحابه بودند که بعد از وفات حضرت پایههای حدیث را شکل دادند و به جهت فتوحات و نیازهای جدید جامعه اسلامی بسیاری از اقوالی که به گمان آنان موافق دیدگاههای حضرت بود را به عنوان گفتار پیامبر9 به احادیث اضافه نمودند و این رویه در زمانهای بعد از صحابه، پیگیری و بسط داده شد.[51] و در مراحل بعد هم هر کدام از عالمان و حاکمان در تأیید خودشان احادیثی جعل کردهاند تا آنجا که هیچ مذهب فقهی، اعتقادی و یا حزب سیاسی نیست که حدیثهائی در تأیید خود بیان نکرده باشد.[52]
با چنین دیدگاهی است که مینویسد:
The hadith will not serve as a document for the history of the infancy of Islam.[53]
حدیث نمیتواند مستند تاریخ صدر اسلام قرار گیرد.
اما شاخت پا را از نظریه تشکیک فراتر نهاد و ادعای یقین به عدم صحت احادیث به ویژه احادیث فقهی را مطرح نمود. [54] او معتقد است:
اصلا محمد قصد ایجاد نظام معینی برای زندگی مسلمانان و یا لااقل اصول و کلیات چنین نظامی را نداشت. او با تغییر اندکی در همان اعتقادات گذشتگان، همانها را به عنوان اعتقادات اسلامی مطرح ساخت. این بدان جهت بود که همت محمد قاصر بود از اینکه بتواند برای تمام حوادث و مسائل احکام دینی بیان کند، در حالی که آیاتی که در قرآن به عنوان آیات الأحکام مطرح هستند، بین پانصد و ششصد آیهاند.[55]
هرچند بر این دیدگاهها نقدهای بسیار فراوانی وارد است و پاسخهای کاملی نیز داده شده اما بیان این نقدها از موضوع این رساله خارج است، اما به عنوان آخرین سخن در باب نگاه مستشرقان به حدیث که در کلیشه مشخصی از تخریب طرح میشود، میتوان به عبارتی از هامیلتون گیب[56] در کتاب mohammedanism (دیانت محمدی) که در 1949 منتشر ساخت اشاره نمود، او با اعتقاد به جعلی بودن احادیث نهی از جعل، مینویسد:
many theologians were deeply disturbed at the way things were going in the invention and distortion of hadlths. But even they found no way of giving currency to their protest except by putting it too into the form of a tradition: 'Whosoever shall repeat of me that which I have not said, his resting place shall be in hell'.[57]
بسیاری از عالمان دینی عمیقا ناراحت شدند از اینکه جعل و تحریف در روایات راه یافته است. اما آنها برای انتشار و اعلام این اعتراضشان راهی پیدا نکردند، جز اینکه آن را در قالب یک حدیث قرار دهند: "هر کس به من نسبت دهد آنچه را نگفتهام، جایگاه او در آتش خواهد بود."
اهداف مستشرقان از تشکیک در حدیث
گلدزیهر اولین، بزرگترین و عمیقترین مستشرقی است که به صورت گسترده به تحقیق و تشکیک در حدیث نبوی پرداخته و به تعبیر یوهان فوک علم حدیث مدیون گلدزیهر است، و او در بین معاصرانش بیشترین تأثیر را بر روند مطالعات اسلامی ـ استشراقی از خود بر جا گذاشته است.[58]
مستشرقان از زوایای گوناگونی حدیث را مورد تشکیک قرار دادهاند چه از جهت سند و چه از جهت متن و چه از جهت تدوین آن. در ظاهر هم برخی از شبهات خود را مستند به مطالب موجود در منابع اسلامی (اهل سنت) میدانند. گاهی میگویند چگونه میتوان اعتقاد به صحت احادیث داشت در حالی که تعداد آنها به هفتصد هزار حدیث میرسد آیا پیامبر9 کاری غیر از سخن گفتن نداشتهاند. گاهی هم میگویند احادیثی که به دست ما رسیده به صد هزار هم نمیرسد پس مابقی آنها چه شده است؟[59]
هر چند مستشرقان در انکار تدوین حدیث در زمان پیامبر9 راه اهل سنت را پیمودهاند، و در اعتقاد به آغاز جعل حدیث از زمان پیامبر9 (به اعتقاد شیعه) به درستی سخن گفتهاند، اما آنان از انکار تدوین حدیث در صدر اسلام و به تبع آن ادعای جعل حدیث آن هم در سطحی بسیار وسیع و گسترده، اهدافی را پی میگیرند که به برخی از آنها در کلام خودشان اشاره شده است. محور این ادعاها و انکارها، تنقیص اسلام و نفی جامعیت و شمول این دین در تمام جوانب زندگی انسان است با استفاده از دو نکته:
- محور عقائد اسلامی قرآن است و بهطور طبیعی سائر دستورات اسلامی باید با آن سنجیده شود.[60]
- در قرآن احکام شرعی بسیار اندکی آمده، پس نمیتوان از آن آیات، هزاران حکم شرعی استخراج نمود.[61]
لذا آنها با استدلالی ناقص به دو نکته مورد قبول مسلمانان، در پی منحصر کردن شریعت در قرآن هستند و معتقدند که هر روایتی را باید با قرآن سنجید، اگر موافق آن بود مورد قبول و الّا مردود است؛ و نتیجه میگیرند از آنجا که احکام شرعی بسیار کمی در قرآن بیان شده، پس بیشتر احکام شرعی موجود در روایات مجعول علماست.[62]
هدف دیگر آنها تنقیص مقام پیامبر9 و محدود کردن رسالت حضرت به ارائه قرآن است.[63] البته نه به این معنا که قرآن را وحی از جانب خداوند بدانند بلکه گلدزیهر در العقیدة و الشریعة مینویسد شکلگیری و قوام هر نظامی به دو مسأله بستگی دارد یکی قوای داخلی در محتوای آن نظام و دیگری قوای خارجی. او معتقد است تأثیر عمیق اسلام از تعالیم یهودی و نصرانی به عنوان عامل خارجی باعث قوام اسلام شد و البته عامل داخلی و قوام ذاتی نظام اسلامی را هم اینگونه مصادره میکند که پیامبر9 افکار و حقائق متعالیه جدیدی نیاوردند بلکه عامل موفقیتشان یکی استفاده از سنتهای محموده گذشتگان بود و دیگری قرار گرفتن در محیط جاهلی و فرهنگ منحط منطقه جزیره العرب.[64]
نکتهای که بایسته است به آن توجه شود اینکه بیشترین و مهمترین نظریاتی که مستشرقان درباره اسلام به طور عام و حدیث به طور خاص دارند، برگرفته از مطالعات آنان در کتب، منابع و عقاید اهل سنت است، شاهد آن نیز طیف گسترده منابع اهل سنت است که توسط مستشرقان ترجمه شده یا مورد تحقیق و تصحیح قرار گرفته، از جمله بزرگترین اثر مستشرقان در معجمنگاری، که تدوین کتاب المعجم المفهرس لألفاظ الحدیث النبوی، بر نُه کتاب مهم حدیثی اهل سنت است.
مستشرقان و صحیحین
هرچند دائره مطالعات اسلامی و به خصوص حدیثی مستشرقان به صحیحین محدود نمیشود اما آنان با توجه به جایگاه مهم کتب سته و بهویژه صحیحین در نگاه اهل سنت به عنوان جامعه اسلامی، در تحقیقات و شبههافکنیشان، توجه خود را بیشتر معطوف به صحیحین نموده و به آن تصریح میکنند مانند: شاخت.[65] به عنوان نمونه گلدزیهر که هنریش بکر[66] او را پدر معنوی مستشرقان مینامد[67] مینویسد:
Of these six collections, the two most revered sources of prophetic sunna are the two “Sound Ones,” so named because of the formally unassailable information that they contain. Their authors are alBukhari (d. 256/870) and Muslim (d. 261/875).[68]
از این شش مجموعه (کتب ستة)، دو کتاب بیشترین اعتماد را به خود اختصاص داده و حرف اول را در سنت نبوی میزنند، به این جهت (در رتبه اولاند) که غیر قابل خدشه بودن محتویات آنها رسمیت یافته. نویسندگان این دو کتاب بخاری (متوفی 256ه/870م) و مسلم (متوفی 261ه/875م) هستند.
گیب با اشاره به دقتهای بکار رفته در صحیح بخاری از مرجعیت آن در عقائد و احکام سخن میگوید.[69]
اما عدهای از مستشرقان مانند: شاخت[70] و گیوم، با توجه به ادعای اهل سنت در مورد جایگاه صحیحین به ویژه صحیح بخاری، به نکته مهمی اشاره میکنند؛ گیوم در کتاب Traditions of Islam مینویسد:
even bukhari was content to confine himself to a criticismof the genealogy of the isnad rather than the subject-matter of the tradition and the circumstances in which the guarantors lived, so that any tradition which could clothe itself in a canonical dress became ipso facto respectable.[71]
از آنجا که بخاری (در گزینش احادیث کتاب صحیحش) بحث خود را متمرکز و محدود در (اتقان) سلسله روات نموده و بررسی سندی را به نقد متن ترجیح داده است، بدون شک همه احادیث (کتاب) او طبیعتا از نظر محتوایی باید مقبول باشد.
مستشرقان کتب و مقالات بسیاری دربارۀ صحیحین به رشته تحریر در آوردهاند از قبیل:
1ـ کتاب مصابیح السنة از أبیمحمد حسین بن مسعود بغوی (433 ـ 516 ه) نخستین کتاب حدیثی است که توسط ماتیوز[72] در سالهای 1809 ـ 1810 میلادی به انگلیسی ترجمه شده و تا مدتها تنها کتاب ترجمه شده به زبان اروپایی به شمار میآمده.[73] بغوی در این کتاب احادیث را از کتب معتبر اهل سنت با دو عنوان "من الصحاح" و "من الحسان" بدون سند ذکر میکند و مقصودش از "من الصحاح" روایات صحیحین است. [74]
2ـ ترجمه صحیح بخاری به زبان فرانسه توسط مارسی[75] و هوداس[76] درسال 1902 ـ 1914 میلادی.[77]
3- ترجمه صحیح بخاری به زبان اتریشی توسط وایس[78] درسال 1935 میلادی.[79]
4ـ تصحیح و نشر صحیح بخاری توسط کریل[80] از سال 1862 میلادی.[81]
5ـ بزرگترین اثر مستشرقان در معجمنگاری، تدوین کتاب المعجم المفهرس لألفاظ الحدیث النبوی، است.
این معجم که ایده آن در سال 1916 توسط مستشرق هلندی آرنت جان ونسینک[82] مطرح شد و با سرپرستی خود او از سال 1936 میلادی در هلند آغاز شد، راهنمای نُه کتاب حدیثی اهل سنت از جمله صحیحین است.[83] آخرین جلد این مجموعه، (جلد هفتم)، 30 سال بعد مرگ او در 1969 تکمیل شد.[84]
6ـ در سال 1850 میلادی، کریل مقالهای تحلیلی پیرامون بخاری منتشر میکند که در مجله انجمن مطالعات شرقی به چاپ میرسد.[85]
7- در سال 1915 میلادی مقالهای با عنوان " البخاری" از گلدزیهر در مجله الإسلام منتشر شد.[86]
8- و نیز مقالههایی با عنوان " حدیث البخاری" درسالهای 1922 و 1938 میلادی[87] و یا با عنوان " صحیح بخاری" در سال 1909 میلادی از مستشرقان منتشر شد.[88]
9- موارد دیگری از مطالعات مستشرقان پیرامون صحیح بخاری را فؤاد سزگین اشاره کرده است.[89]
اعتبار منابع مستشرقان
قرآن، مهمترین منبع شناخت اسلام و احکام آن، تنها منبعی است که مورد اعتماد همه مسلمانان است و روایات و کتب حدیثی در رتبه بعد از آن قرار دارند. لذا آنچه توجهش از سوی مستشرقان و مخاطبان آنان لازم است، دقت در اختلاف نظر مذاهب و فرق مختلف مسلمانان نسبت به اعتبار منابع حدیثی یکدیگر است. بنابراین، نمیتوان با استدلال به کتب حدیثی پذیرفته شده از سوی مذهب یا فرقهای خاص، شریعت اسلام یا امت اسلامی را ملتزم به نظریهای دانست و یا آن را به چالش کشاند.
مستشرقان در این زمینه خطاهایی مرتکب شدهاند که منشأ آن یا به عدم فهم صحیح منابع باز میگردد یا به خطا در نسبت دادن یک عقیده به شخص، مذهب یا امت اسلامی، و یا غرضورزی.
علل خطای مستشرقان
علل خطاهای مستشرقان را در ضمن چند نکته میتوان بیان نمود:
- 1. تکرار آرای گذشتگانشان: یکی از علل خطای مستشرقان، مبنا قرار دادن آراء شرق شناسان قبل از خودشان بدون مراجعه و تحقیق در منبع مورد استفادۀ آنان است. تا آنجا که بعضی از نظریههای بنیادی آنان درباره قرآن، سنت یا شخصیت پیامبر6 بدون بررسی و مطالعه ترویج میشود.[90] دسوقی به نقل یکی از مستشرقان میگوید:
تمامی شرق شناسانی که امروز مطالعاتی در زمینه تفکر عربی _ اسلامی دارند به گونهای از ماسینیون[91] تأثیر پذیرفتهاند.[92]
همچنین کتاب دراسات محمدیة[93] گلدزیهر به مثابه انجیل مقدس و کتاب أصول الشریعة المحمدیة[94] اثر شاخت، به عنوان انجیل دوم در بین مستشرقان و اتباع ایندو به عنوان مرجع اساسی مورد استفاده قرار میگیرد.[95] چنانکه پیشبینی هامیلتون گیب[96] نیز در مورد کتاب أصول الشریعة المحمدیة اثر شاخت بر اساس همین دیدگاه بود که معتقد بود این کتاب لااقل در غرب اساس تمامی مطالعات پیرامون تمدن اسلام و تشریع خواهد بود.[97]
- 2. تقطیع: تقطیع (عمدی یا غیر عمدی)بعضی از متون دینی و پرداختن به قسمتهایی از آن که باعث عدم توجه و اشراف به جوانب یک عقیده در اسلام و در نتیجه ارائه نظریهای خلاف واقع میشود. نمونه آن تقطیعی است که مارگلیوث[98] ضمن استشهاد به حدیث پیامبر9 مرتکب شده، او هنگام نقل این سخن پیامبر9 که فرمودهاند:
همانا من از دنیای شما زن و بوی خوش را دوست دارم و نور چشمان من نماز است.[99]
با حذف فراز آخر حدیث چنین وانمود میکند که پیامبر مکرم اسلام 9انسانی هوسران و بیقید بودهاند.[100]
- 3. عدم دقت در استفاده از اصطلاحات: این مسأله نتیجه عدم احاطه به مسائل کلامی، فقهی یا ادبی است؛ مانند: استفاده از اصطلاح اسلام در مورد تعبیر از مسلمانان.[101] همچنین آرمسترانگ مستشرق معاصر به جای استفاده از اصطلاح "سریّه" در مورد دو سریّه حضرت حمزه7 و عبیدة بن الحارث، از اصطلاح غزوة استفاده میکند.[102]
- 4. عدم تبحّر در ادب عرب و زوایای آن: عدم همنشینی با مسلمانان و عربها، ضعف بزرگی در برداشتهای مستشرق از اسلام به شمار میرود. برای مثال: نولدکه[103] از مستشرقان صاحب نام، در طول حیات مادی و علمی خود به هیچ وجه به کشورهای عربی _ اسلامی سفر نکرد علی رغم اینکه تمام تخصص و کارش مربوط به زبان، ادبیات، تاریخ و جغرافیای آنها بود.[104]
یکی از مشکلاتی که این مسأله به دنبال دارد، اشتباهات متعدد در نقل الفاظ احادیث است. یک نمونه مهم آن، اشتباهات بسیار در بزرگترین معجم نگاری الفاظ کتب نهگانه حدیثی اهل سنت است با عنوان المعجم المفهرس لألفاظ الحدیث النبوی که دکتر سعد المرصفی در کتاب أضواء علی أخطاء المستشرقین فی المعجم المفهرس لألفاظ الحدیث النبوی، فقط نسبت به کتاب صحیح مسلم به 479 مورد خطای متفاوت اشاره میکند.[105]
همچنین آدولف ویسمار[106] که دارای مدرک دکترای فلسفه است استفهام در آیه شریفه "أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ" را استفهام حقیقی میداند[107] نه انکاری، البته اگر این نظر وی را از روی غرضورزی ندانیم میتوان گفت به جهت ضعف در ادبیات عرب است.
"بوهل"مستشرق دانمارکی که موضوع رساله دکتریاش نحو عربی و تاریخ لغت بوده و متن شافیه ابن حاجب را به همراه حواشی به زبان دانمارکی منتشر نموده[108] در مدخل محمد (6) از دائرة المعارف اسلام سن حضرت زمان نزول وحی را سی سال میداند به این جهت که کلمه "عمرا" در آیه شریفه "قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ"[109] بر عدد سی دلالت دارد.[110]
- 5. دنبال کردن اهداف غیرعلمی: بعضی از مستشرقان با اهداف استعماری یا اقتصادی وارد عرصه استشراق شدند. این اهداف غیر علمی و در بعضی از موارد سیاسی تا حدودی مانع واقع نگری و درک صحیح از علوم اسلامی و تاریخ آن میشد. به عنوان نمونه دانشگاه کمبریج با چاپ کتابی با عنوان الهاجریة و تکوین العالم الإسلامی، ادعا نموده است:
اسلام یک دین ساختگی است که اصول و قواعد آن در زمان خلیفه عبدالملک بن مروان (26-86ه) پایهریزی شده است، و قبل از این خلیفه فقط چیزی به نام هاجریه بوده، که برگرفته شده از کلام اسقف ذیبوس میباشد؛ که بشارت داده بوده به پیامبری که دیانت هاجریه (منسوب به همسر حضرت ابراهیم7) را کامل میکند.[111]
- 6. غرور و جهل: بعض از مستشرقان با گذراندن دوران کوتاهی در دانشگاه به خود اجازه میدهند در جایگاه یک اسلامشناس به تبیین عقاید اسلامی بپردازند. برای نمونه: پرفسور اندرسون[112] میگوید:
دروس زبان عربی را در دانشگاه امریکایی در قاهره در مدت زمان یک ساعت در هفته در طول یک سال، فرا گرفتم.[113]
او در عین حال رساله دکتری یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه الأزهر را از پذیرش در دانشگاه لندن بدون ارائه دلیل منطقی ردّ میکند.[114] آنان گاهی در روشنترین و سادهترین مسائل هم خطاهای فاحشی مرتکب میشوند، مانند: مسیو کیمون که از خانه کعبه تعبیر میکند به قبر محمد (6).[115]
آربری[116] استاد مطالعات اسلامی و زبان عربی در دانشگاه کمبریج میگوید:
ما مستشرقان در مباحث اسلامی دچار اشتباهات زیادی میشویم و باید میدان را به شما مسلمانان که در این مباحث قویتر هستید واگذار کنیم.[117]
- 7. تعصب: مونتگمری وات مستشرق انگلیسی مینویسد:
گاهی مسلمانان اندیشه و فکر دیگران را بدون قدردانی اخذ میکردند و آن را به عنوان فکری که از منبع عربی نشأت یافته است تلقی میکردند. به عنوان مثال میتوان از ستایش محمد یاد کرد. وی مسلمانانی را که خدای متعال را نیایش کنند و واقعا دعا بخوانند مورد ستایش قرار داد و این همانند دعای ربّانی مسیحیت است و از آنجا اخذ شده است.[118]
او که از اندک اسلام شناسان مسیحی است که بیش از 60 سال از عمر 97 ساله اش را در مطالعه و پژوهش درباره قرآن، آموزههای اسلامی و تاریخ پیامبر اکرم6، علوم اسلامی و نیز مناسبات میان اسلام و مسیحیت صرف کرده است،[119] در جای دیگر حضور پیامبر6 در غار حرا را به جهت فرار از گرما و عدم توانایی مالی برای رفتن به طائف میداند.[120] و لامنس هم اصل اعتکاف و گوشهگیری از مشرکان را نفی میکند به این جهت که معتقد است حضرت از تنهایی و عبادت کراهت داشتهاند.[121]
و گاهی این تعصب را در زشتترین شکل، بر قلمشان جاری کردهاند، مانند: مسیو کیمون که مینویسد:
دیانت محمدی بیماری خطرناک، فلج فراگیر و جنون ذهنی است که انسان را به سستی و رخوت فرا میخواند و از کسالت خارج نمیشود مگر برای ریختن خونها و شرب خمر و تاختن در زشتیها. و قبر محمد در مکه چیزی نیست جز ستون مغناطیسی که باعث جنون، صرع، زوال عقل و تکرار کلمه الله الله در آنان میشود.[122]
- 8. غرضورزی و دشمنی: مارگلیوث، بی محابا پیامبر9 را متهم میکند که عالماً و عامداً مردم را سردرگم کرده است. وی ذیل بررسی زندگانی حضرت برای طعنه زدن به شخصیت ایشان مینویسد:
در تاریخ معنویت، انسانهایی که قوای خارقالعاده داشتهاند سر از شیادی در آوردهاند.[123]
هاربر[124] معتقد است:
محمد در حقیقت یک بتپرست بوده زیرا ادراک او از خدا مانند یک کاریکاتور است.[125]
ویلیام مویر[126] که در نوشتههای سرشار از تعصب و به دور از حقیقتجویی خود به دنبال اهداف تبشیری است؛ در کتابی با عنوان جدال با اسلام که در سال 1897م منتشر ساخت[127] معتقد است:
شمشیر محمد و قرآن بدترین دشمنان تمدن، آزادگی و حقیقت هستند که تا کنون عالم به خود دیده است.[128]
- 9. ادعای بدون سند یا اسناد موهوم: کایتانی که از مستشرقان بزرگ و نویسندگان زندگی پیامبر6 است در نگارش تاریخ حیات حضرت به هر خبری ضعیف یا قوی به ویژه اگر با تفکر او نسبت به اسلام موافق باشد به راحتی استناد میکند.[129]
- 10. عدم دسترسی به بسیاری از منابع: در گذشته مستشرقان به جهت عدم دسترسی به بسیاری از منابع معارف اسلام مرتکب اشتباهات بسیاری در برداشت از دستورات اسلامی شدند.[130]
[1]. پاورقی شماره3 همین صفحه و دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، چاپ اول از دوره جدید، انتشارات دانشگاه تهران، 1373شمسی، ج9، ص12546؛ جهامی، جیدار، موسوعة مصطلحات الفکر العربی و الإسلامی الحدیث و المعاصر، چاپ اول، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، 2002میلادی، ج2، ص1030.
[2]. واژه orient با واژه east به معنای "جهت شرقی" تفاوت دارد. بنگرید به: البعلبکی، منیر، المورد، چاپ سی و ششم، دارالعلم للملایین، بیروت، 2002م، ص302 و 638.
[3]. ابنفارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام هارون، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404قمری، ج3، ص264؛ الزمخشری، ابیالقاسم جارالله محمود، أساس البلاغة، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت 1419قمری، ج1، ص504؛ الخوری الشرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، چاپ اول، دارالأسوة، قم 1416قمری، ج3، ص143؛ ابنمنظور، لسان العرب، چاپ اول، دار صادر، بیروت 1997میلادی، ج3، ص425؛ الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، چاپ اول، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1412قمری، ج3، ص362؛ الأزهری، ابنمنصور محمد، تهذیب اللغة، تحقیق عبدالسلام هارون، ]بی نا[،]بی جا[،]بی تا[، ج8، ص316 ؛ الجوهری، ابیهند اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، تحقیق امیل بدیع یعقوب و محمد نبیل طریفی، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت 1420قمری، ج4، ص249.
[4]. سعید، ادوارد، شرقشناسی، ترجمه دکتر اصغر عسکری و دکتر حامد فولادوند، ]بی نا[،]بی جا[،]بی تا[، ص4-6 (مقدمه مترجم).
[5]. الظاهرة الإستشراقیة و أثرها فی الدراسات الإسلامیة، ج1، ص20؛ سمایلوقتش، احمد، فلسفة الإستشراق، دارالفکر العربی،]بی جا[، 1418قمری، ص21.
[6]. الظاهرة الإستشراقیة، ج1، ص15.
[7]. رضا، احمد، معجم متن اللغة، دار مکتبة الحیاة، بیروت، 1378قمری، ج3، ص310.
[8]. بارت، رودی، الدراسات العربیة و الدراسات الإسلامیة فی الجامعات الألمانیة، ترجمه مصطفی ماهر، ]بی نا[،]بی جا[،]بی تا[، ص11.
[9]. الظاهرة الإستشراقیة، ج1، ص21.
[10]. الزیات، احمد حسن، تاریخ الأدب العربی، چاپ هشتم، دارالمعرفة، بیروت 1425قمری، ص378.
[11]. حسن، محمد عبدالغنی، عبدالله فکری، دارالمصریّة (در مجموعه اعلام العرب، ش42)، ص89.
[12]. فلسفة الإستشراق، ص39.
[13]. در کنار کاربرد این واژه، دو اصطلاح دیگر هم مطرح است: 1. استعراب: که مفهوم علمی آن، مطالعه در زمینه فرهنگ و تمدن عربی است. لذا استعراب از شاخههای استشراق خواهد بود. (همان، ص34) 2. استغراب: به معنی علم غرب. لذا مستغرب انسان شرقی است که به مطالعه آداب لغت و تمدن غرب میپردازد، هرچند این معنای علمی استغراب با معنی لغوی ماده غرب متفاوت است. (همان، ص37). بعضی هم از اصطلاح استعراق سخن میگویند و آن را بررسی موضوعات مرتبط با عراق معرفی میکنند. الدعمی، محمد، الإستشراق الإستجابة الثقافیة الغربیة للتاریخ العربی الإسلامی، چاپ اول، مرکز دراسات الوحدة العربیة، بیروت،]بی تا[،ص215.
[14]. همان، ص22؛ الفیومی، محمد ابراهیم، الإستشراق رسالة الإستعمار، دارالفکر العربی، ]بی جا[، 1413قمری، ص142. (هرچند به، صورت رسمی و دانشگاهی نبوده. همان، ص9).
[15]. تاریخ الأدب العربی، ص378؛ الظاهرة الإستشراقیه، ج1، ص21؛ معجم متن اللغة، ج3، ص310.
[16]. النملة، علی، الإستشراق فی الأدبیات العربیة، چاپ اول، مرکز الملک فیصل، 1414قمری، ص17.
[17]. فلسفة الإستشراق، ص45.
[18]. الإستشراق فی الأدبیات العربیة، ص37.
[19]. السباعی، مصطفی، الإستشراق و المستشرقون ما لهم و ما علیهم، چاپ اول، دارالسلام، قاهرة 1418قمری، ص21.
[20]. هیکل، محمدحسین، حیاة محمد، چاپ اول، المجمع العالمی لأهل البیت:، 1428هـ ق، ص51.
[21]. نوه منصور بن سرجون، وزیر معاویه، که بین سالهای 676 و 749 میلادی میزیسته.
[22]. الزیادی، محمد فتحالله، الإستشراق اهدافه و وسائله، چاپ اول، ]بی نا[،]بی جا[، 1998م، ص24.
[23]. Jerbert de oraliac.
[24]. مراد، یحیی، معجم اسماء المستشرقین، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت 1425هـ ق، ص260.
[25]. الإستشراق و المستشرقون ما لهم و ما علیهم، ص15.
[26]. جنگهای، صلیبی مجموعه هشت جنگ است که بین مسیحیان و مسلمانان در قرنهای 11، 12 و 13 میلادی اتفاق افتاد. این جنگها با دعوت پاپ اوربن (urbain) دوم در مجمع کلارمون (Celermont) روز 28 نوامبر 1095 میلادی در فرانسه آغاز و با مرگ سن لوئی (Saint Louis) در سال 1270 میلادی پایان یافت. آلبرماله و ژول ایزاک، تاریخ قرون وسطی، ترجمه عبدالحسین هژیر، دنیای کتاب، تهران، 1362ش، ص217-239.
[27]. عمر فوزی، فاروق، الإستشراق و التاریخ الإسلامی، چاپ اول، انتشارات الأهلیة، اردن، عمان، 1998م، ص30.
[28]. الدراسات العربیة و الدراسات الاسلامیة، ص9.
[29]. قرآن در قرن دوازدهم میلادی به لاتین ترجمه شده بود اما آن ترجمه اشتباهات بسیار زیاد و نقصهای فراوان داشت، هرچند همین ترجمه مخطوط، تا چهار قرن مورد استفاده قرار گرفت و چاپ آن در سال 1543 میلادی مقدمهای شد برای برگرداندن همان ترجمه پر اشتباه به 21 زبان اروپایی اما جرأت بعض غربیها در به چاپ رساندن متن عربی قرآن هرچند با مخالفت شدید مواجه شد و تمام نسخههای آن را آتش زدند، اما مقدمهای برای ارائه ترجمه بهتر از قرآن شد. بنگرید به: الإستشراق و التاریخ الإسلامی، ص199-204.
[30]. دکتر سمایلوقتش با ادله متعدد اثبات میکند آغاز حرکت استشراق در اندلس و در قرن هشتم میلادی بوده است. فلسفة الإستشراق، ص70
[31] . همان، ص105.
[32]. الدسوقی، محمد، الفکر الأستشراقی تاریخه و تقویمه، انتشارات الوفا، الأزهر،]بی تا[، ص27 ـ 88 .
[33] . Joseph Schach (1902-1969).
[34]. شاخت، ژوزف، اصول الفقه، ترجمه ابراهیم خورشید، عبدالحمید یونس و حسن عثمان، دارالکتاب اللبنانی، بیروت، ]بی تا[، ص18، 64، 66 و 69.
[35]. الأعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، المکتب الإسلامی، 1400، [بی جا]، ج1، مقدمه ص ی.
[37]. Goldziher, Ignaz, muslim studies, translated from the German by c.r.Barber and s.m.Stern, Albany, State University of New York Press, 1971, vol.2, p19.
[38]. که در دو جزء و در 1889 و 1890 به زبان آلمانی و با عنوان MUHAMMEDANISCHE STUDIEN به چاپ رساند. موسوعة المستشرقین، ص200.
[39]. Muslim Studi, vol.2, p24.
[40]. Ibid.
[41]. موسوعة المستشرقین، ص198.
[42]. وی این کتاب را در 1910 به زبان آلمانی در هایدلبرگ و با عنوان: vorlesungen über den islam منتشر ساخت، و در 1920 یک سال قبل از مرگش به زبان فرانسه با عنوان LE DOGME ET LA LOI DE L'ISLAM در پاریس ترجمه شد و به چاپ رسید.
[43]. Goldziher, Ignaz, Introduction to Islamic Theology and Law, princeton university, New Jersey, 1981, p38.
[44]. Introduction to Islamic Theology and Law, p36-37.
[45]. Introduction to Islamic Theology and Law, p38-39.
[46]. Muslim Studi, vol.2, p33-34.
[47]. Introduction to Islamic Theology and Law, p37.
[48]. Muslim Studi, vol.2, p26.
[49]. Introduction to Islamic Theology and Law, p38.
[50]. Introduction to Islamic Theology and Law, p39.
[51]. Muslim Studi, vol.2, p18.
[52]. Introduction to Islamic Theology and Law, p39.
[53]. Muslim Studi, vol.2, p19.
[54]. الأعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، المکتب الإسلامی، 1400، [بی جا]، ج1، مقدمه ص ی.
[55]. اصول فقه، ص 48-51.
[56]. HAMILTON ALEXANDER ROSKEEN GIBB, (1895-1971).
[57]. HAMILTON GIBB, mohammedanism, NEW YORK OXFORD UNIVERSITY PRESS, Fifth printing, 1966, p83-84.
[58]. الشرقاوی، محمد عبدالله، الإستشراق و الغارة علی الفکر الإسلامی، دار الهدایة، قاهره، [بیتا]، ص 49.
[59]. الأعظمی، محمد مصطفی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، المکتب الإسلامی، 1400، ج1، مقدمه صل.
[60]. گلدزیهر، ایگناس، العقیدة و الشریعة فی الإسلام، مترجمان: محمد یوسف موسی، علی حسن عبد القادر، عبد العزیز عبد الحق، الطبعة الثانیة، دار الکتب الحدیثة، مصر، ص41.
[61]. العقیدة و الشریعة فی الإسلام ، ص47.
[62]. المستشرقون و مصادر التشریع الإسلامی، ص97.
[63]. السلفی، محمد لقمان، مکانة السنة فی التشریع الإسلامی و دحض مزاعم المنکرین و الملحدین، چاپ دوم، دارالداعی، ریاض، 1420هـ ق، ص247.
[64]. العقیدة و الشریعة فی الإسلام، ص 11 و 12.
[65]. Schucht, Joseph, Origins Muhammadan Jurisprudence, oxford, p3.
[66]. Karl heinrich bekker (1876-1933).
[67]. نقد الخطاب الإستشراقی، ج1، ص173.
[68]. Introduction to Islamic Theology and Law, p39.
[69]. MOHAMMEDANISM, p79.
[70]. Origins Muhammadan Jurisprudence, p3.
[71]. GUILLAUME, ALFRED, THE Traditions of ISLAM, oxford,1924, p55.
شاخت به همین مطلب در کتاب اصول الفقه خود نیز اشاره دارد. ص64
[72]. Matthews.
[73]. "الرسالة المحمدیة فی المؤلفات الغربیة، ص451.
[74]. البغوی، ابیمحمد الحسین بن مسعود (433 ـ 516هـ.ق)، مصابیح السنة، تحقیق الدکتور یوسف المرعشلی، چاپ اول، دارالمعرفة، بیروت، 1407هـ ق، ج1، ص110.
[75]. Marcais. William.
[76] .O. Houdas.
[77]. العقیقی، نجیب، المستشرقون، دارالمعارف، قاهرة،]بی تا[، ج1، ص201 و 252.
[78]. Weiss, Leopold.
[79]. همان، ج2، ص291.
[80]. L .Krehl.
[81]. همان، ج3، ص546.
[82]. Arent Jan wensinck. (1882-1939)
[83]. جمعی از مستشرقان، المعجم المفهرس لألفاظ الحدیث النبوی عن الکتب الستة و عن مسند دارمی و موطأ مالک و مسند أحمد ابنحنبل، مکتبة بریل، لیدن، 1936 م، ج8، ص ز.
[84]. المرصفی، سعد، أضواء علی أخطاء المستشرقین فی المعجم المفهرس لألقاظ الحدیث النبوی، دار القم، کویت، الطبعة الأولی، 1408، ص14.
[85]. الرسالة المحمدیة فی المؤلفات الغربیة (الحلقة الثانیة)، ص450.
[86]. المستشرقون، ج3، ص42.
[87]. همان، ص547.
[88]. همان، ج1، ص214.
[89]. سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمه به زبان عربی محمود فهمی حجازی، المملکة العربیة السعودیة، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، [بی چا]، 1411، مجلد اول، جزء اول، فی علوم القرآن و الحدیث، ص 227 و 228.
[90]. الاستشراق اهدافه و وسائله، 120
[91]. Louis Massignon (1883- 1962).
[92]. الفکر الإستشراقی تاریخه و تقویمه، ص73.
[93]. Muslim Studies.
[94]. The Origions OF Muhammadan Jurisprudence.
[95]. دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج1، مقدمه ص ی.
[96]. Hamilton Alexander Rosskeen Gibb (1895-1971)
[97]. دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج1، مقدمه ص ی.
[98] . David Samuel Margoliouth (1858-1940(.
[99]. الصنعانی، أبی بکر عبدالرزاق، المصنّف، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ]بی چا[، ]بی نا[، ]بی چا[، ]بی تا[، ج4، ص321،ح7939.
[100] . الإستشراق أهدافه و وسائله، ص121.
[101]. همان، ص122.
[102]. محمد، ص 227.
[103]. Theodor Noldeke.(1836-1931)
[104]. بدوی، عبدالرحمن، موسوعة المستشرقین، ص597.
[105]. أضواء علی أخطاء المستشرقین فی المعجم المفهرس لألقاظ الحدیث النبوی، ص63.
[106]. Adolf H. Wismar.
[107]. خالدی، مصطفی و فروخ، عمر، التبشیر و الإستعمار فی البلاد العربیة، المکتبة العصریة، بیروت، الطبعة الخامسة، 1973، ص 41.
[108]. المستشرقون، ج 2، ص 522.
[109]. سوره مبارکه یونس، آیه 16.
[110]. عوض، ابراهیم، دائرة المعارف الإسلامیة الإستشراقیة، أضالیل و أباطیل، مکتبة البلد الأمین، مصر، الطبعة الأولی، 1419، ص 22.
[111] . الإسقاط فی مناهج المستشرقین و المبشرین، ص20.
[112]. Anderson.
[113]. الإستشراق والمستشرقون ما لهم وما علیهم، ص64.
[114]. همان. نویسنده در این کتاب موارد متعددی از نشست با مستشرقان در کشورهای مختلف اروپایی را تحت عنوان: "مع المستشرقین وجها لوجه فی أوربّا"، ص63 ـ 77، نقل میکند.
[115]. جمعی از نویسندگان، مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیة الإسلامیة، مکتبة التربیة العربی لدول الخلیج، صدر فی إطار الإحتفاء بالقرن الخامس عشر الهجری، تونس، [بیتا]، ج 1، ص 127.
[116]. AJ. Arberry.
[117]. همان، ص68؛ زقزوق، محمود حمدی، الإسلام فی تصورات الغرب، چاپ اول، مکتبة وهبة، مصر، 1407هـ ق، ص185.
[118]. وات، موتگمری، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ترجمه حسین عبد المحمدی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره، قم، 1378، ص 33.
[119]. وات، مونتگمری، ویلیام، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، مترجم خلیل قنبری، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1389، مقدمه مترجم ص 11 و 12.
[120]. محمد فی مکة، ص 109.
[121]. دینیه، ایتان و سلیمان بن ابراهیم، محمد رسول الله، مترجم عبد الحلیم محمود، دار المعارف، چاپ سوم، قاهرة، ص 44.
[122]. مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیة الإسلامیة، ج 1، ص 127-128.
[123]. بل، ریچارد، درآمدی بر تاریخ قرآن، بازنگری مونتگمری وات، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، چاپ اول، ]بی نا[، قم، 1382ش، ص46.
[124]. F. J. Harper
[125]. التبشیر و الإستعمار، ص 42.
[126] .Muir William (1819-1905).
[127] . موسوعة المستشرقین، ص578.
[128]. سعید، ادوارد، الإستشراق (المعرفة، السلطة، الإنشاء)، ترجمه عربی کمال أبودیب، چاپ دوم، مؤسسة الأبحاث العربیة، بیروت، 1984م، ص168.
[129]. الراعی، توفیق یوسف، دراسات فی فهم المستشرقین للإسلام، مجلة الشریعة و الدراسات الإسلامیة، ذو القعدة، 1412، عدد 18، ص 148.
[130]. دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج1، مقدمه ص ک.