المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

عناوین مورد بحث در این مطلب:

عصمت در لغت و اصطلاح

عصمت از دیدگاه مکتب اهل بیت علیهم السلام

عصمت از دیدگاه مکتب خلفا

پیامبر (ص) از دیدگاه صحیحین

پیامبر (ص) از دیدگاه مستشرقان

به ادامه مطلب بروید

فهرست مطالب پایان‌نامه (کلیک کنید)

عصمت

از آن‏جا که ریشه بسیاری از نسبت‌های به دور از عقل و منطق که زمینه‌ساز بعض شبهات مستشرقان به شخصیت حضرت شده است به نوع نگاه مکتب خلفا به مسأله عصمت پیامبر6 بازمی‌گردد، لذا تبیین مختصر بعضی از آراء عالمان اهل سنت در مسأله عصمت برای ریشه‌یابی شبهاتی که در دو فصل جهاد و ازدواج مطرح خواهند شد راه­گشا خواهد بود.

عصمت در لغت و اصطلاح

معنای لغوی عصمت حفظ نمودن، دفع و منع کردن است.[1] اما در معنای اصطلاحی آن اختلاف است:

عصمت از دیدگاه مکتب اهل بیت:

شیخ مفید اعتقاد شیعه در معنای اصطلاحی عصمت در شریعت را چنین بیان نموده­اند که:

العصمة لطف یفعله الله تعالی بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیة و ترک الطاعة مع قدرته علیهما.[2]

عصمت لطفی از جانب خداوند متعال به مکلف است که مانع انجام معصیت یا ترک اطاعت پروردگار می­شود؛ در عین حال که قدرت بر معصیت یا ترک طاعت دارد.

این عصمت از دیدگاه شیعه مطلق است یعنی عصمت از گناهان کبیره و صغیره، عمداً و سهواً، قبل و بعد بعثت را شامل می‌شود.[3] یکی از ادله شیعه بر عصمت این است که:

قابل رتبه نبوت کسی است که جمیع قوای طبیعیه و حیوانیه و نفسانیه او مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوت­های او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سر زند و صادر شود، زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر شود تا یکی از قوت­های او مثل قوت غضبی یا قوت شهوی یا غیرهما بر عقل او غالب نشود محال است که مرتکب معصیت شود.[4]

این دیدگاه مورد تأیید متفکر برجسته اهل سنت، فخر رازی نیز هست. او در تأیید اصل ایده عصمت در نگاه شیعه و اصل نیاز به انسان کامل و عصمت و کمال او از جهت نظری و عملی در کتاب المطالب العالیة که به تعبیر ابن تیمیة آخرین کتاب او است که تمامی علومش را در آن جمع نموده،[5] می‌نویسد:

جماعة الشیعة الإمامیة یسمونه بالإمام المعصوم و قد یسمونه بصاحب الزمان و یقولون بأنه غائب، و لقد صدقوا فی الوصفین أیضا.[6]

گروه شیعه امامیه او را امام معصوم می‌نامند و گاهی او را صاحب الزمان می‌خوانند، و معتقدند او غائب است.

البته او قبل از بیان این عقیده در کتاب تفسیرش برخلاف این عقیده، ذیل آیه "لاینال عهدی الظالمین" آورده  است:

أما الشیعة فیستدلون بهذه الآیة على صحة قولهم فی وجوب العصمة ظاهراً وباطناً ، وأما نحن فنقول : مقتضى الآیة ذلک ، إلا أنا ترکنا اعتبار الباطن فتبقى العدالة الظاهرة معتبرة.[7]

اما شیعه به این آیه استدلال می‌کنند بر صحت نظریه‌شان در باره وجوب عضمت ظاهری و باطنی، اما ما معتقدیم: مقتضای آیه همان است اما ما لزوم عصمت باطنی را نفی می‌کنیم لذا صرف عدالت ظاهری معتبر خواهد بود.

عصمت از دیدگاه مکتب خلفا

از آنجا که در مسائل مربوط به عصمت از دیدگاه اهل سنت اختلافاتی وجود دارد، تقسیم بندی­های مختلفی ارائه شده که در اینجا ضمن یک تقسیم کلی به بیان مختصر آراء آنان می‏پردازیم:

الف: قبل از بعثت

عصمت از کفر: عصمت از کفر به حکم عقل واجب نیست ولی به دلیل نقلی واجب است.[8] اکثر اشاعره، بعضی از معتزله و قاضی أبوبکر معتقدند که از نظر عقل، نبوت کسی که قبلاً کافر بوده و سپس مؤمن شده هیچ اشکالی ندارد.[9] اما اکثر معتزله آن را ممتنع می­دانند.[10]

عصمت از گناهان کبیره و صغیره: دلیل نقلی یا عقلی بر وجوب عصمت از آن‏دو نداریم. اکثر اشاعره،[11] بعضی از معتزله و قاضی أبوبکر (بعضی هم گفته­اند اکثر اهل سنت)[12] معتقدند که دلیل سمعی بر عصمت از صغایر و کبایر قبل از بعثت نداریم و از دیدگاه عقل ارتکاب آنها توسط پیامبران امتناعی ندارد.[13] اکثر معتزله بر این باورند که صدور کبائر و صغائر پست (مانند دزدیدن شیئ کم‏ارزش) از آنان ممتنع است (حتی اگر توبه کنند).[14]

ب: بعد از بعثت

عصمت از کفر: امت اسلامی بر عصمت انبیا از کفر بعد از بعثت اجماع دارند.[15]

عصمت از گناهان کبیره: امت اسلامی اتفاق نظر دارند بر این‏که انبیا معصومند از انجام عمدی گناهان کبیره.[16] اما در غیرعمد (به دلیل فراموشی) اکثر (بلکه تمام)[17] اهل سنت آن را جایز دانسته­اند.[18]

عصمت از کذب: مسلمانان اجماع دارند بر عصمت انبیا از تعمد در کذبی که اخلال در (آن‏چه که معجزه دلالت بر صدق انبیا در آن دارد) تبلیغ اصول و احکام شریعت وارد کند،[19] اما در انجام آن از روی سهو و فراموشی اختلاف نظر است و اکثر فقیهان و متکلمان،[20] همچنین قاضی أبوبکر، جواز آن را می­پذیرند.[21]

عصمت از گناهان صغیره: گناهان صغیره پست، عمد و سهو آن حکم گناهان کبیره را دارد، اما سایر گناهان صغیره عمد و سهو آن از نظر اکثر اشاعره و معتزله (اکثر اهل سنت)[22]جایز است.[23]

در مورد امور دنیا نیز ممکن است پیامبر9 شک یا اشتباه کنند[24] و نیز اشکالی ندارد جهل انبیاء به امور دنیا و حتی اعتقاد به خلاف واقع[25] زیرا سعی و تلاش پیامبران متعلق به آخرت است و امور دنیایی با آن تضاد دارد.[26]

پیامبر ص از دیدگاه صحیحین

در رابطه با کیفیت تبیین شخصیت حضرت در صحیحین، به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

1ـ بخاری در کتاب فضائل انصار، باب زید بن عمرو، دربارۀ عقیده حضرت قبل بعثت چنین روایت می‌کند:

أَنَّهُ لَقِیَ زَیْدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ بِأَسْفَلِ بَلْدَحٍ، وَذَاکَ قَبْلَ أَنْ یُنْزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الوَحْیُ، فَقَدَّمَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سُفْرَةً فِیهَا لَحْمٌ، فَأَبَى أَنْ یَأْکُلَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: «إِنِّی لاَ آکُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِکُمْ، وَلاَ آکُلُ إِلَّا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ»[27]

(پیامبر) با زید بن عمرو بن نفیل در پائین (منطقه) بلدح ملاقات کردند، و آن قبل از نزول وحی بر رسول خدا -درود و سلام خدا بر او باد- بود، پس رسول خدا –درود و سلام خدا بر او باد- برای او سفره‌ای پهن کردند که در آن گوشت بود، زید از خوردن گوشت پرهیز کرد و گفت من از آنچه شما بر بت‌های خود ذبح می‌کنید نمی‌خورم، و (از گوشت حیوانی) نمی‌خورم مگر اینکه نام خدا بر آن برده شده باشد.

در شرح این حدیث که بخاری با عنوانی که برای آن انتخاب کرده از فضائل زید می‌داند، عینی بر فاعل و مفعول در جمله "فقدم الیه" تأکید می‌کند و می‌گوید فاعل آن پیامبر6 و مفعول  فعل "قدّم" زید است، و ضمیر در "الیه" به زید باز می‌گردد.[28] ابن بطال در توجیه این روایت که برتری زید بر حضرت را ثابت می‌کند، می‌نویسد: سفره را قریش برای حضرت آورده بودند و حضرت به زید تقدیم کرد.[29] اما ابن حجر ضمن اینکه می‌گوید چنین مطلبی را احدی نقل نکرده، می‌نویسد: "فیه ما فیه". ابن حجر جواب خطّابی را ترجیح می‌دهد که خود حضرت از گوشت حیوانی که بر بتها ذبح می‌شد نمی‌خورده‌اند.[30] اما ابن حجر دو سؤال را بی پاسخ می‌گذارد که چرا زید حضرت را با چنین جمله‌ای مورد خطاب قرار می‌دهد که: "إِنِّی لاَ آکُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِکُمْ"؟ و دیگر اینکه اگر حضرت خوردن چنین گوشتی را برای خودشان نمی‌پسندیده‌اند چرا برای فرد صالحی مانند زید می‌پسندند؟

ابن کلبی (م 204ه‍) هم قبل از بخاری می‌نویسد حضرت قبل بعثت بر دین قومشان بوده‌اند و گوسفندی را هم برای "عزّی" قربانی کرده‌اند. [31]

2ـ صحیحین پیامبر6 را به گونه‌ای معرفی می‌کنند که در آغاز بعثت آن‌چنان از حضرت جبرئیل7 وحشت می‌کنند که پا به فرار گذاشته و تنها زمانی که حضرت خدیجه3 به ایشان اطمینان می‌دهد که خداوند شما را خوار نخواهد کرد و ورقة بن نوفل بشارت نبوت به ایشان می‌دهد آرام می‌شوند، پیامبری6 که در فترت وحی در آغاز بعثت به جهت شک در نبوت خویش چند بار به قصد خودکشی از جبل النور بالا رفته و زمانی که جبرئیل7 بر ایشان نازل شده و اطمینان به نبوتشان داده از خودکشی منصرف شده‌اند[32] حتی عینی با وجود طرح مباحث و سؤالات متعدد پیرامون حدیث، درباره این شبهه مهم با عادی جلوه دادن اقدام به خودکشی برای توجیه آن می­گوید:

علت اقدام به خودکشی ترس از تکذیب قوم بوده یا گمان می­کرده­اند که فترت وحی عقوبت یک خطای ایشان باشد.[33]

ابن‌حجر نیز برای توجیه مفاد این عبارت به نقل کلامی از اسماعیلی می­پردازد که:

دلیل اقدام به خودکشی، ضعف حضرت در تحمل سختی رسالت بوده، مانند کسی که از شدت غم به دنبال رفع آن می­رود حتی اگر شده با خودکشی.[34]

3ـ نسبت ناروای دیگر جریان غرانیق و سجده نمودن حضرت بر بتهای مشرکان است. ابن‌حجر در تفسیر روایتی از صحیح بخاری که به نوعی با این جریان ارتباط پیدا می‌کند،[35] به صحت داستان غرانیق و به تبع آن وجود اجمالی در صحیحین تصریح می­کند. او در این رابطه دو ادعا دارد:

الف: با تخطئه و طعنه به ابوبکر ابن‌عربی و مردود دانستن نظر قاضی عیاض مبنی بر عدم صحت احادیث غرانیق می­گوید:

لکن کثرة الطرق تدل علی أن للقصة اصلا. [36]

لکن زیادی سرق دلالت می‌کند که این داستان اصل و واقعیت دارد.

 او کلام قاضی عیاض را که گفته هیچ‌یک از صاحبان صحاح این احادیث را نقل نکرده­اند مردود می­داند.

ب: در میان نقل‌های متعدد، سه روایت وجود دارد که واجد شرط بخاری در تصحیح روایات است که دو روایت از آنها شرط مسلم و بخاری را در تصحیح روایات دارا است.[37]

ابن‌تیمیه نیز می­گوید عده­ای جریان غرانیق و حتی إلقاء شیطان را می­پذیرند.[38] قسطلانی[39] و شارح کتاب او زرقانی[40]، هم با بیان عباراتی مثل ابن حجر و تبیین هر دو مدعایش از طرفداران صحت و ثبوت این داستان است. سیوطی در تفسیرش سند داستان را مثل ابن‌حجر صحیح می­داند و قول به صحت را به ابن‌جریر، ابن أبی‌حاتم، ابن‌منذر و ابن‌مردویه نسبت می­دهد.[41] البته نکته مهمی[42] در اینجا مطرح است که سیوطی بعد از ذکر یکی از نقلهای صریح و کامل در روایات غرانیق، که آیات غرانیق را نیز متذکر می­شود، می­نوسید:

أخرجه البخاری عن ابن عباس بسند فیه الواقدی.[43]

بخاری این روایت را از ابن عباس به سندی که واقدی در آن است نقل کرده است.

حتی معاصرین شیخین نیز مرتکب چنین اشتباهی شده­اند.[44] جالب است که ابن­عربی در پایان کلامش، به نوعی با تبرئه ناقلین داستان غرانیق، تقصیر را بر عهده خدا گذاشته و می‏نویسد:

و لوشاء ربک لما رواها أحد و لا سطرها لکنه فعال لما یرید.[45]

اگر خدا می­خواست احدی آن روایات را نقل نمی­نمود و نمی­نوشت، لکن خدا هر آنچه را اراده کند انجام می­دهد.

4ـ همچنین روایاتی در صحیحین است که یونس بن متی و حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهما السلام را از خاتم الأنبیاء6 برتر می‌داند.[46]

مسلم در صحیح روایت می‌کند که حضرت فرمودند ما سزاوارتر به شک هستیم از ابراهیم7.[47]

5ـ شیخین ضمن نقل روایتی نسبتی زشت به حضرت می‌دهند با اینکه ابن حجر می‌گوید حضرت از رفتارهای قبیح قبل و بعد از بعثت محفوظ هستند، روایت چنین است:

جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، یُحَدِّثُ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْقُلُ مَعَهُمُ الحِجَارَةَ لِلْکَعْبَةِ وَعَلَیْهِ إِزَارُهُ»، فَقَالَ لَهُ العَبَّاسُ عَمُّهُ: یَا ابْنَ أَخِی، لَوْ حَلَلْتَ إِزَارَکَ فَجَعَلْتَ عَلَى مَنْکِبَیْکَ دُونَ الحِجَارَةِ، قَالَ: «فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ عَلَى مَنْکِبَیْهِ، فَسَقَطَ مَغْشِیًّا عَلَیْهِ، فَمَا رُئِیَ بَعْدَ ذَلِکَ عُرْیَانًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»[48]

جابر بن عبد الله نقل کرد که رسول خدا -درود و سلام خدا بر او باد- در انتقال سنگ برای (بنای) کعبه کمک می‌نمود در حالی که پوششی (مانند: لنگ) داشتند، پس عمویشان عباس گفت: ای فرزند برادر، اگر پوشش خود را برگردانی و روی دوشت قرار دهی زیر سنگ نمی‌ماند، پس او آن را بر شانه‌های خود گذاشت، سپس بر زمین افتاد و بی‌هوش شد، پس بعد از آن عریان دیده نشد _درود و سلام خدا بر او باد_.

ابن حجر، از ابن اسحاق نقل می‌کند که حضرت یک بار در زمان کودکی در نزد حلیمه عریان شدند و فردی مشتی بر ایشان زد و بعد از آن دیگر عریان نشدند. ابن حجر برای توجیه این حدیث می‌گوید: این رفتار حضرت به جهت ضرورت عادی بوده است.[49] ابن رجب هم در شرح صحیح بخاری نقل می‌کند:حضرت در آن زمان پانزده ساله و بالغ بوده‌اند، و اینکه غش کرده‌اند از شدت حیای ایشان است، زیرا ایشان ذاتا دارای زیباترین و کامل‌ترین اخلاق بودند و از بزرگ‌ترین اخلاق، شدت حیا است.[50] او دیگر به این سؤال پاسخی نمی‌دهد که اگر شدت حیا را در ذات حضرت می‌داند، چگونه ممکن است حضرت با توجه و عمدا خود را در مقابل دیگران عریان کنند بعد از آن هم از شدت حیا غش کنند.

مسلم در صحیحش از عایشه نقل می‌کند که روزی حضرت در حال استراحت بودند و ران‌ها یا ساقهایشان عریان بود، ابوبکر و بعد از او عمر با اجازه وارد شدند و حضرت در همان حال بود اما زمانی که عثمان اجازه ورود خواست حضرت نشتسند و لباسشان را مرتب کردند و در جواب تعجب عایشه از این رفتار فرمودند: آیا حیا نکنم از کسی که ملائکه از او حیا می‌کنند.[51]

پیامبر ص از دیدگاه مستشرقان

دیدگاه مستشرقان و اندیشمندان مسلمان در مورد جایگاه پیامبران الهی تفاوت‌های بنیادی دارند. در مسأله عصمت نبی گرامی اسلام6 شاخت که یکی مستشرقان پرآوازه است در برداشتی ناقص به تمام مسلمانان نسبت می‌دهد در عین اینکه معتقدند به حجیت تمام افعال پیامبر6 اما افعال او را افعال بشری صرف  و غیر معصوم از خطا می‌دانند.[52] بودلی[53] می‌نویسد:

معقول نیست که محمد (قبل از ادعای پیامبری) در دیانت و کیفیت تطبیق آن بر خودش اندیشیده باشد، او در جوانی هیچ شکی در پرستش بتها نداشت.[54]

او نه تنها برای این ادعای خود سندی ارائه نمی‌دهد بلکه ادعا می‌کند "تا به امروز تاریخ هیچ امر خارق العاده‌ای را از او به ثبت نرسانده است".[55]

"بوهل"[56] معتقد است آیه "وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى"[57] دلالت بر بت‌پرست بودن حضرت قبل از بعثت دارد و به تبع ابن کلبی[58] و بخاری[59] می‌نویسد حضرت قبل بعثت بر دین قومشان بوده‌اند و گوسفندی را هم برای "عزّی" قربانی کرده‌اند.[60]

آنچه تاریخ در مورد نگاه مستشرقان به شخصیت پیامبر6 در قرون اولیه اسلام، برای ما نمایان می‌سازد آن‌قدر از واقعیت دور است که مونتگمری وات می‌نویسد:

من در صدد اصلاح دیدگاه سوء قدیمی در اروپا برآمدم که معتقد بودند محمد برای رسیدن به اهداف سیاسی و غرائز و شهواتش، مردم را به افکار و اندیشه‌هایی دعوت کرده که خود هم به آنها ایمان نداشت.[61]

آرمسترانگ نیز می‌نویسد:

برای ما بسیار سنگین است که قبول کنیم محمد برای پیشبرد اهداف دینی خود مجبور به جنگ و سیاست بازی گردیده است. اسلام دین شمشیر نامیده می‌شود، تفکری که روحانیت واقعی را رها کرده و به عوض آن به خشونت و مدارا ناپذیری جنبه تقدس و معنویت داده است این تصویری است از یک اسلام متعصب و خشک در نزد مسیحیان غرب که به زمان قرون وسطی بر میگردد ، یعنی زمانی که خود مسیحیان در حال جنگ‌های صلیبی در خاورمیانه بودند و این جنگ‌ها را مقدس می‌شمردند.[62]

البته گاهی هم قلم مستشرقان نسبت به اسلام، پیامبر6، و پیروان ایشان کمی نرم شده است. مونتگمری وات می‌نویسد:

ما اروپائیان از نظر فرهنگی وامدار اسلام هستیم (که با استقلال فرهنگی ما منافات دارد) و دارای یک نقطه ضعف هستیم به همین جهت گاهی وسعت و اهمیت و نفوذ اسلام را در میراث فرهنگی خودمان کوچک می‌کنیم و گاهی به طور کلی از آن چشم می‌پوشیم.[63]

بودلی نیز معتقد است:

امروز اگر پطرس مقدس به روم بازگردد، با تمام وجود متعجب خواهد شد از فضاها و عبادت‌گاه‌های عظیم، لباس‌های رنگارنگ کاهنان، موسیقی نا آشنایی که به نام او در معبد می‌نوازند، و دودها، تصاویر و وردهایی که چیزی از تعالیم مسیح را به یاد او نمی‌آورند. اما اگر امروز محمد بازگردد و به هر مسجدی از لندن گرفته تا زنگبار وارد شود، همان آداب ساده و بی‌آلایشی که او در مسجد ساخته شده از آجر و چوب درختان در مدینه انجام می‌داد را خواهد دید.[64]

همچنین مستشرقان متعددی در عظمت شخصیت حضرت قلم زده‌اند. هامیلتون گیب[65] اسلام‌شناس اسکاتلندی و همکار توماس آرنولد صاحب کتاب الدعوة إلی الإسلام می‌نویسد:

گمان می‌کنم بلکه معتقدم و با چشم، قلب و عقل دریافته‌ام که اسلام در جایگاه لایقش در این عالم قرار خواهد گرفت، و امیدوارم زنده باشم تا چنین روزی را ببینم.[66]

ژان ژاک روسو[67] متفکر فرانسوی معتقد است:

تا به امروز عالَم مردی به خود ندیده که بتواند عقل‌ها و دلها را از عبادت بتها روی‌گردان کرده و به عبادت خدای یکتا متوجه سازد مگر محمد. اگر محمد بیش از آنچه زندگی کرد، می‌زیست، هر آینه اسلام و رسولش بر تمام عالم آقایی می‌کردند.[68]



[1]. معجم مقاییس اللغة،ج4،ص331؛ الفراهیدی، خلیل بن أحمد، کتاب  العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، چاپ دوم،  مؤسسه دار الهجرة، ایران، 1409هـ.ق، ج1،ص313.

[2]. شیخ مفید (العکبری البغدادی)، محمد، النکت الإعتقادیة تحقیق رضا مختاری، چاپ دوم، دار المفید، بیروت 1414 ص37.

[3]. الموسوی (سید مرتضی)، أبوالقاسم علی، تنزیه الأنبیاء، چاپ اول، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت،1412هـ ق، ص27؛ النکت الإعتقادیة، ص37؛ الحلی، حسن بن یوسف (648-726هـ.ق)، نهج الحق و کشف الصدق، [بی چا]،  دار الهجرة، قم، 1414هـ.ق، ص142.

[4] . نراقی، مهدی، أنیس الموحدین، [بی چا]، [بی نا]، [بی جا]، 1351هـ.ش، ص77.

[5]. المطالب العالیة و هی آخر ما صنفه وجمع فیها غایة علومه. ابن تیمیة حرانی الدمشقی، تقی الدین أبو العباس احمد، (661-728)، درء تعارض العقل و النقل، تحقیق محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، المملکة العربیة السعودیة، چاپ دوم، 1411، ج 3، ص 23.

[6]. الرازی، فخر الدین، (544-606ه‍)،  المطالب العالیة من العلم الإلهی، تحقیق احمد حجازی السقا، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ اول، 1407، ج 5، ص 106.

[7]. الرازی، فخر الدین، تفسیر الرازی، [بی‌نا]، [بی‌جا]، [بی‌تا]، چاپ سوم، ج 4، ص 47.

[8]. عبدالخالق، عبدالغنی، حجیة السنة، دارالقرآن الکریم بیروت و المعهد العالمی للفکر الاٍسلامی واشنطن، چاپ اول،  1407هـ ق، ص113

[9]. آمدی، سیف‏الدین أبی‏الحسن علی، الإحکام فی أصول الأحکام، مؤسسة الحلبی و شرکاه، قاهره، 1387ق، ج1، ص156.

[10]. الإحکام، ج1، ص156؛ حجیة السنة، ص115.

[11] . الرازی، فخرالدین، عصمة الأنبیاء،  مکتبة الثقافة الدینیة،]بی جا[،]بی تا[، ص40.

[12] . حجیة السنة، ص113؛ عصمة الأنبیاء، ص40.

[13] . الإحکام، ج1، ص156؛ الإیجی، عضدالدین، المواقف فی علم الکلام،  عالم الکتب، بیروت، ]بی تا[، ص359.

[14] . عبدالجبار أبی‏الحسن، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، تحقیق محمود الخضری و محمود محمد قاسم ، چاپ اول،  دارالکتب، الجمهوریة العربیة المتحدة 1380 هـ ق، ج15، ص304؛  الإحکام، ج1، ص156؛ حجیة السنة، ص115؛  المواقف، ص359.

[15] . غیر از فرقه أزارقة و فضیلیة از خوارج. الإحکام، ج1، ص157؛ المواقف، ص358؛ عصمة الأنبیاء، ص39.

[16] . غیر از حشویة و دو فرقه أزارقة و فضیلیة از خوارج. الإحکام، ج1، ص157؛ المواقف، ص359؛ المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ص300.

[17] . الإحکام، ج1، ص157.

[18] . المواقف، ص359؛ عصمة الأنبیاء، ص40.

[19] . المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ص281.

[20] . الغرباوی، عبید، العصمة فی الفکر الإسلامی، ص72، چاپ اول،  أضواء البیان، دارطیبة، دمشق 1428هـ ق.

[21] . الإحکام، ج1، ص157؛ المواقف، ص358.

[22] . در جواز ارتکاب سهوی آن اتفاق نظر است. المواقف، ص359.

[23] . الإحکام، ج1، ص157. بسیاری از عالمان جواز ارتکاب سهوی سایر گناهان صغیره را مشروط کرده­اند به تذکر دیگران به پیامبران و در نتیجه ترک آن صغیره. المواقف، ص359.

[24] . عیاض الیحصبی، ابوالفضل، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، تحقیق علی کوشک، چاپ اول،  مکتبة الغزالی دمشق و  دارالفیحاء، بیروت، 1420، ص722.

[25] . چنان‏که در بسیاری از کتب اهل سنت از جمله صحیح مسلم روایاتی به این مضمون وجود دارد: "...فقال(رسول‏الله) إنما أنا بشر إذا أمرتکم بشیء من دینکم فخذوا به وإذا أمرتکم بشیء من رأی فإنما أنا بشر..."؛ و یا "... قال أنتم أعلم بأمر دنیاکم."، صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب 38، ح140(2362) و 141(2363).

[26] . الشفا بتعریف حقوق المصطفی،  مکتبة الغزالی دمشق و  دارالفیحاء، ص631.

[27]. صحیح بخاری، کتاب مناقب الآنصار، بَابُ حَدِیثِ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ، حدیث 3826، ج 5، ص 40؛ کتاب الذبائح و الصید، بَابُ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَالأَصْنَامِ، حدیث 5499، ج 7، ص 91.

[28]. العینی، بدرالدین ابی‌محمد محمود، عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)،  دار إحیاء التراث العربی، ]بی جا[،]بی تا]، ج 21، ص 114.

[29]. ابن بطال، (م 449‍)، شرح صحیح البخاری، محقق یاسر ابراهیم، مکتبة الرشد، ریاض، چاپ دوم، 1423، ج 5، ص 408.

[30]. فتح الباری، ج 7، ص 108.

[31]. کلبی، أبو المنذر، (م 204ه‍)، الأصنام، محقق احمد زکی باشا، دار الکتب المصریة، قاهرة، چاپ چهارم، 2000، ص 19.

[32]. بخاری، محمد بن اسماعیل، (194-256)، صحیح بخاری، محقق محمد زهیر الناصر، ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی، دار طوق، [بی‌جا]، چاپ اول، 1422، بدء الوحی، باب 3، ح3؛ کتاب التفسیر، سوره 96 (علق)، باب4، ح4957 و باب 1، ح4953؛ کتاب الأنبیاء، باب 21، ح3392؛ کتاب التعبیر، باب 1، ح6982؛ مسلم نیشابوری، ابن الحجاج، (204-261) صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، [بی‌تا]، کتاب الایمان، باب 73، ح252و254 (160).

[33]. عمدة القاری، ج1، ص55؛ القسطلانی، شهاب‌الدین ابی‌العباس احمد، ارشاد الساری (شرح صحیح البخاری)، تحقیق محمد عبدالعزیز الخالدی، چاپ اول،  دارالکتب العلمیة، بیروت، 1416قمری، ج14، ص414.

[34]. فتح الباری، ج12، ص318.

[35]. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ - رضى اللّه عنه - قَالَ قَرَأَ النَّبِىُّ - صلى اللّه علیه وسلم - النَّجْمَ بِمَکَّةَ فَسَجَدَ فِیهَا، وَسَجَدَ مَنْ مَعَهُ غَیرَ شَیخٍ أَخَذَ کَفًّا مِنْ حَصًى أَوْ تُرَابٍ فَرَفَعَهُ إِلَى جَبْهَتِهِ وَقَالَ یکْفِینِى هَذَا. فَرَأَیتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ قُتِلَ کَافِرًا. عبدالله (که خدا از او راضی باشد) گفت که پیامبر ( درود و سلام خدا بر او باد) سورۀ نجم را در مکه قرائت فرمودند و در هنگام قرائت، ایشان و اطرافیانشان به سجده افتادند، غیر از پیرمردی که کفی از سنگریزه یا خاک را به طرف پیشانی­اش بلند کرد و گفت: همین مقدار مرا کفایت می‏کند؛ و بعد از آن جریان، همین شخص را دیدم که در حال کفر کشته شد. صحیح بخاری، کتاب سجود القرآن، باب 1، ح1067 و باب 4، ح1070 و باب 5، ح1071؛ و کتاب مناقب الأنصار، باب 29، ح3853؛ و کتاب المغازی، باب 8، ح3972؛ و کتاب التفسیر سوره نجم، باب 1 و 2 ح4862 و 4863؛ صحیح مسلم، کتاب المساجد و مواضع الصلاة، باب 20، ح576. در روایت دیگر آمده: "و سجد معه المسلمون و المشرکون و الجن و الإنس." با او سجده کردند مسلمانان و مشرکان و جن و انس. صحیح بخاری، کتاب سجود القرآن، باب 5، ح1071. و روایات دیگری در صحیح بخاری، کتاب سجود القرآن، باب 1، ح1067 و باب 4، ح1070 و باب 5، ح1071؛ کتاب مناقب الأنصار، باب 29، ح3853؛ کتاب المغازی، باب 8، ح3972؛ و کتاب التفسیر سوره نجم، باب 1 و 2 ح4862 و 4863؛ صحیح مسلم، کتاب المساجد و مواضع الصلاة، باب 20، ح576.

[36] . فتح الباری، ج8، ص333.

[37] . همان.

[38]. ابن­تیمیة، احمد الحرانی الدمشقی، منهاج السنة النبویة، تحقیق رشاد سالم، چاپ اول،  مؤسسه قرطبة، ج1، ص338.

[39] . القسطلانی، احمد بن محمد (متوفی923هـ.ق) المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، چاپ اول،  دارالکتب العلمیة، بیروت، 1416هـ.ق، ج1، ص130.

[40] . زرقانی، محمد، شرح العلامة الزرقانی علی المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، چاپ اول،  دارالکتب العلمیة، بیروت،1417هـ.ق، ج2، ص24.

[41] . سیوطی، جلال‌الدین، عبد الرحمن،  الدر المنثور فی التفسیر المأثور، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1421، ج4، ص661، ذیل آیه 52 سوره حج.

[42]. بنده با جستجو در کتب مختلف بخاری از جمله صحیح او، حدیث و سند مورد نظر سیوطی را پیدا نکردم، اما در مورد اینکه اشتباه از کاتب بوده یا سیوطی در نظر خود خطا کرده و یا اینکه در نسخه صحیح بخاری موجود نزد سیوطی چنین چیزی بوده و در نسخ فعلی حذف شده است، نیاز به تحقیق بیشتری دارد.

[43] . سیوطی، جلال الدین، عبد الرحمن، لباب النقول فی أسباب النزول،  دارالکتب العلمیة، بیروت، ص136.

[44]. مانند: أبی­داود السجستانی، سلیمان، سنن ابی‌داود، تحقیق محمد سید، دارالحدیث، قاهره 1420قمری، کتاب الصلاة، باب 330، ح1406 و ج2، ص610،  ؛ أحمد بن حنبل، المسند، ج2، ص150، ذیل مسند عبداللّه بن مسعود، ح4235، چاپ دوم،  دارالفکر، بیروت 1414قمری؛ السنن الکبری، ج2، کتاب الصلاة، باب 419، ص458، ح3766، چاپ اول،  دارالکتب العلمیة، بیروت 1414قمری؛ الدارمی، ابو‌محمد عبداللّه، سنن الدارمی، ج2، کتاب الصلاة، باب 160، ص918، ح1506، چاپ اول،  دارالمغنی الریاض و  دار ابن‌حزم بیروت، 1421قمری؛ ابن‌خُزَیمة السلمی، أبی‏بکر محمد، صحیح ابن‌خُزَیمة، ج1، کتاب الصلاة، باب 128، ص278، ح553، تحقیق مصطفی الأعظمی، چاپ دوم،  المکتب الإسلامی، بیروت 1412قمری.

[45]. أحکام القرآن، ج3، ص307، ذیل آیه 14سوره حج.

[46]. صحیح بخاری، کتاب أحادیث الأنبیاء، بَابُ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى}، حدیث 3395، ج 4، ص 153؛ بَابُ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ المُرْسَلِینَ}، حدیث 3412، 3413، 3415، 3416، ج 4، ص 159؛ کتاب تفسیر القرآن، بَابُ قَوْلِهِ: {إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ} [النساء: 163] إِلَى قَوْلِهِ: {وَیُونُسَ، حدیث 4603، 4604، 4630، 4631، ج 6، ص 50 و 57؛ بَابُ {وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ المُرْسَلِینَ}، حدیث 4804، 4805 ج 6، ص 123؛ کتاب التوحید، بَابُ ذِکْرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرِوَایَتِهِ عَنْ رَبِّهِ، حدیث 7539، ج 9، ص 157ج 9، ص 157 صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب فی ذکر یونس علیه السلام، حدیث 166، 167 مسلسل 2376، 2377، ج 4، ص 1846، باب من فضائل موسى صلى الله علیه و سلم، حدیث 159، مسلسل 2373، ج 4، ص 1843. در رابطه با برتری حضرت موسی مراجعه شود به احادیث شماره: 2411، 3408، 6517، 7472.

[47]. صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب من فضائل إبراهیم الخلیل صلى الله علیه و سلم، حدیث 152، مسلسل 151، ج 4، ص 1839.

[48]. صحیح بخاری، کتاب الصلاة، بَابُ کَرَاهِیَةِ التَّعَرِّی فِی الصَّلاَةِ وَغَیْرِهَا، حدیث 364، ج 1، ص 82.؛ صحیح مسلم، کتاب الحیض، باب الاعتناء بحفظ العورة، حدیث 77، مسلسل 340، ج 1، ص 267.

[49]. فتح الباری، ج 1، ص 401.

[50]. فتح الباری، ج 2، ص 381.

[51]. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل عثمان، حدیث 36؛ مسلسل 2401، ج 4، ص 1866.

[52]. اصول الفقه، ص 53-54.

[53]. R. v. Bewdley

[54]. الرسول، حیاة محمد، ص 39.

[55]. همان، ص 44.

[56]. F. Buhl. (1850-1932).

[57]. سوره مبارکه ضحی، آیه 7.

[58]. الأصنامص 19.

[59]. روایت بخاری در عنوان قبل (پیامبر6 از دیدگاه صحیحین) مورد اشاره قرار گرفت.

[60]. دائرة المعارف الإسلامیة الإستشراقیة، ص 24.

[61]. وات، مونتگمری، ما هو الاسلام، ترجمه فتح الله الزیادی، مجله کلیة الدعوة الاسلامیه، طرابلس، 1402، شماره 9، ص 634. چنین نظری را به نگاه غربیان نسبت میدهد (ترجمه فصل اول این کتاب در مجله مذکور به چاپ رسیده است.)

[62]. محمد، ص 219.

[63]. تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 16.

[64]. الرسول، حیاة محمد، ص 340.

[65]. Hamilton Alexander Rosskeen Gibb, (1895-1975)

[66]. الاسلام و رسوله فی فکر هؤلاء، ص 25.

[67]. (به فرانسوی) Jean Jacques Rousseau, (1712-1778).

[68]. الاسلام و رسوله فی فکر هؤلاء، ص 45-46.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی