تدوین حدیث از نگاه مکتب اهل بیت، مکتب خلفا و مستشرقان
عناوین مورد بحث در این مطلب:
تدوین حدیث: الف: دیدگاه مکتب اهل بیت علیهم السلام. ب: دیدگاه مکتب خلفا
آسیب شناسی تدوین حدیث: 1. جریان منع تدوین حدیث. 2. آثار منع تدوین حدیث
تدوین حدیث از دیدگاه مستشرقان
به ادامه مطلب بروید
فهرست مطالب پایاننامه (کلیک کنید)
تدوین حدیث
یکی دیگر از نکاتی که در رمزگشایی از علت نقل روایات مطرح شده در دو فصل جهاد و ازدواج راهگشا است، بررسی اجمالی مسأله تدوین حدیث نزد اهل سنت است.
در زمینه تدوین حدیث، مکتب اهل بیت: و مکتب خلفا در دو مسأله، تفاوت اساسی دارند:
-
ضرورت تدوین حدیث: مکتب اهل بیت: دقیقاً در مقابل مکتب خلفا، از همان صدر اول معتقد به لزوم کتابت و تدوین حدیث بوده است.
-
آغاز تدوین حدیث: از آنجا که شیعه معتقد به خلافت دوازده امام است و اقوال آنان را مانند اقوال پیامبر9 حجت میدانند، تا حدود سه قرن به طور مستقیم به سیره صحیح پیامبر9 دسترسی داشتهاند. از این رو آغاز غیبت کبرای حضرت بقیةالله4 را ابتدای محرومیت از دسترسی مستقیم به سیره پیامبر9 میدانند، در حالی که مکتب خلفا آغاز آن را رحلت پیامبر9 میدانند. البته این عقیده شیعه باعث عدم تدوین حدیث حتی از زمان پیامبر9 هم نشده است.
دیدگاه هر دو مکتب را در مورد تاریخ تدوین حدیث به اختصار اشاره میکنیم:
الف: دیدگاه مکتب اهل بیت:
شیعیان معتقدند اولین کسی که به جمع حدیث پرداخت امیرالمؤمنین7 بودهاند. حضرت صحیفهها و کتبی در مسائل و احکام مختلف نگاشته بودند که بعضی از آنها به املاء پیامبر9 بوده است. یکی از این کتب که بسیار بین مسلمانان مشهور است، کتابی است که با تعبیرهای متعدد از آن نام بردهاند از جمله کتاب علی7 و الصحیفة و الجامعة، که حجم زیادی داشته. این کتاب نزد ائمه نگهداری میشده. [1] بعد ایشان ابورافع، اولین کسی است که به تبعیت از امیرالمؤمنین به تدوین حدیث پرداخت[2]. نام او أسلم و غلام عباس بن عبدالمطلب بوده که عباس او را به پیامبر9 میبخشد و پیامبر9 با شنیدن خبر اسلام آوردن عباس از أبورافع، او را آزاد میکنند. او جایگاه والایی بین اصحاب و یاران پیامبر9 و امیرالمؤمنین7 داشت و در هر دو بیعت عقبه و رضوان حضور داشته و به هر دو قبله نماز گذارده و با جعفر بن أبیطالب به حبشه و با پیامبر9 به مدینه و با حضرت علی7 به کوفه هجرت نمود. در زمان خروجش همراه حضرت علی7، 85 سال داشت تا اینکه بعد از شهادت حضرت، همراه امام حسن7 به مدینه باز گشت؛[3] او کلیددار بیتالمال در حکومت حضرت علی7 بود.[4] او کتابی با عنوان السنن و الأحکام و القضایا نگاشت؛[5] نجاشی کتاب رجال خود را با معرفی او و کتابش آغاز نموده است (در ذکر راویان طبقه اول).[6]
ذهبی در بیان اهتمام بعضی از شیعیان صدر اول به حدیث و نقش آنان در حفاظت از حدیث میگوید:
فلو ردّ حدیث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبویة و هذه مفسدة بینة؛[7]
اگر حدیثهای (نقل شده توسط) اینان (شیعیان) مردود شمرده شود، قسمت مهمی از آثار ( و سنت پیامبر) از بین خواهد رفت، و این اشتباه (بزرگ و) آشکاری است.
ب: دیدگاه مکتب خلفا
بعضی از صحابه در زمان حیات پیامبر9 سخنان حضرت را به صورت صحیفهها و اوراق محدودی نزد خود حفظ مینمودند.[8] حتی خود حضرت نیز به نوشتن سخنانشان امر میفرمودند، چنانکه نامههای ایشان به سلاطین و پادشاهان معاصرشان معروف است. اما جمعی از صحابه و تابعین برخلاف این سنت نبوی به قانون منع کتابت و تدوین حدیث که از زمان خلفا آغاز شده بود پایبند بوده و از گردآوری حدیث اکراه داشتند.[9] فرمان جواز تدوین حدیث توسط عمر بن عبدالعزیز (63 ـ 101ه) در زمان حکومتش صادر شد[10] لکن به دلیل کوتاهی زمان حکومت و حیات او، فرمانش اجرا نشد. نخستین کسی که فرمان او را اجابت کرد ابنشهاب زهری (متوفی 124ه) بود. خود زهری چنین افتخار میکند:
قبل از من هیچکس به تدوین حدیث نپرداخته بود.[11]
بزرگانی از عالمان معاصر زهری مانند: مالک[12](93 ـ 179 ه) و دَراوَردِی[13](متوفی186ه) و همچنین ابنحجر[14] این ادعای او را تأیید میکنند.
آسیبشناسی تدوین حدیث
اهل سنت قائلند سنت پیامبر9 آنچنانکه قرآن تدوین شد، رسماً در زمان حیاتشان تدوین نشد.[15]
منع از تدوین حدیث نظریه و عقیدهای است که از جانب اهل سنت و بر مبنای عمل سه خلیفه و بعضی از روایات آنان در نهی از کتابت حدیث مطرح است. بنابراین اکثر قریب به اتفاق آنان در اصل وجود منع از تدوین حدیث بعد از رحلت حضرت نظر واحدی دارند؛ هرچند پیامبر گرامی اسلام9 نه تنها از کتابت حدیث منع نفرمودند بلکه اصحاب را به کتابت حدیث تشویق مینمودند، با تعابیری مانند:
قیّدوا العلم بالکتاب؛[16]
از علوم با نوشتن محافظت نمایید.
اما دیدگاه شیعه و مکتب اهل بیت: کاملاً در نقطه مقابل مکتب خلفا است. شیعه معتقد است هیچ منعی از جانب پیامبر9 یا اهل بیت: نسبت به تدوین سنت صحیح صادر نشده است. [17]
با توجه به اعتقاد اهل سنت در این زمینه و پیآمدهای آن لازم است دو مسأله مورد بررسی قرار گیرد:
1. جریان منع تدوین حدیث
الف: در زمان حیات پیامبر9
علتهای عدم کتابت و تدوین حدیث در زمان پیامبر9 در نگاه عالمان اهل سنت:
1- روایات پیامبر9: بعضی مانند: ابنحجر،[18] اولین علت آن را سخنان و روایات پیامبر9 میدانند. این روایات در بسیاری از کتب حدیثی اهل سنت منعکس شده است.[19] مسلم در صحیح خود از أبی سعید خدری از پیامبر9 چنین روایت میکند:
لا تکتبوا عنی و من کتب عنی غیر القرآن فلیمحه.[20]
چیزی از سخنان مرا ننویسید و هر کس غیر از آیات قرآن چیزی از سخنان مرا نوشته باید آنرا از بین ببرد.
از طرفی چنانکه اشاره شد، وجود روایاتی با مضمون اباحة یا امر به کتابت حدیث، باعث بروز اختلافات زیادی بعد از رحلت پیامبر9 بین صحابه و تابعین آنها شد،[21] لذا بسیاری از علمای اهل سنت در صدد توجیه روایات نهی از کتابت حدیث یا جمع بین آنها و روایاتی که دال بر جواز کتابت حدیثاند، برآمدهاند.[22] سیوطی بعد از نقل حدیث " لاتکتبوا عنی" مینویسد:
هذا منسوخ بالأحادیث الواردة فی الإذن فی الکتابة وکان النهی حین خیف اختلاطه بالقرآن فلما أمن ذلک أذن فیها. وقیل مخصوص بکتابة الحدیث مع القرآن فی صحیفة واحدة لئلا یختلط فیشتبه على القارئ.[23]
این (حدیث لاتکتبوا عنی) با روایات وارده در اذن به کتابت نسخ شده، و جهت نهی از کتابت حدیث درآمیختن با قرآن بوده که با رفع این مانع اذن در کتابت صادر شده، و گفته شده نهی از کتابت مخصوص کتابت آیات قرآن و حدیث در یک صحیفه بوده تا مانع اشتباه قاری (در تمییز آیات از احادیث) شود.
البته به این نکته باید توجه داشت که خلیفه دوم که سرسختترین مخالفان کتابت حدیث بود استشهادی به روایات منع از کتابت توسط پیامبر9 نکرده است، و تقاضای قلم و دوات در لحظات عمر شریف حضرت ناسخ احادیث منع کتابت است.[24]
در هر صورت چه کسانی که قول به نسخ را ترجیح میدهند مانند: ابنحجر، ابنقیم، منذری و دیگران[25]، که مبنایشان پذیرفتن صحت روایات نهی از کتابت است، و چه کسانی که این روایات را ضعیف السند، و روایات امر به کتابت را حجت میدانند، غیر از بیان استحسانات، دلیل علمی بر علت منع رسمی خلیفه دوم از کتابت حدیث ارائه نمیدهند.
2ـ ناتوانی در کتابت: در آن زمان وضعیت به گونهای بوده که تعداد کاتبها کمتر از انگشتان دست بود، و این تعداد کم نیز فقط فرصت کتابت آیات قرآن را داشتند و تدوین سنت نیاز به کاتبان بیشتری داشت که فقط به تدوین سنت مشغول باشند. [26]
3ـ اعتماد بر حافظه. یکی از علل منع کتابت حدیث را وسعت حافظه و قوت ذهنها دانستهاند،[27] تا اندازهای که یکی از علتهای نهی پیامبر9 از کتابت حدیث را محافظت از صرف توانایی حفظ، و کتابت را عامل ترک حفظ و ضعف حافظه دانستهاند.[28] أبوسعید خدری از سردمداران منع کتابت بین راویان حدیث در رد درخواست کتابت حدیث به أبی نضرة چنین پاسخ میدهد که:
کان رسول الله صلى الله علیه وسلم یحدثنا فنحفظ فاحفظوا عنا کما کنا نحفظ عن نبیکم صلى الله علیه وسلم.[29]
رسول خدا _درود و سلام خداوند بر او باد- سخن میگفتند و ما حفظ مینمودیم، پس شما هم از ما حفظ کنید چنانکه ما از پیامبرتان -درود و سلام خدا بر او- حفظ مینمودیم.
4ـ ترس از بی اعتباری قرآن. [30]
ب: بعد از حیات پیامبر9
اهل سنت درباره عدم تدوین حدیث پس از حیات حضرت نیز ادلهای را مطرح کردهاند که مهمترین آنها از این قرار است:
-
پراکندگی سنت: جمع کردن سنت به جهت انتشار حافظانش، یقیناً ممکن نبود.[31]
-
مهجور ماندن قرآن: ترس از ترک قرآن و پیروی از سنت.[32]
3. عدم احتمال از بین رفتن سنت.[33]
خلفا و کتابت حدیث
آغاز رسمی منع از تدوین حدیث، در دوران خلافت ابوبکر بود. او به انگیزههای مختلف دستور داد حتی نقل حدیث هم ممنوع شود چه رسد به کتابت آن و به جای پرداختن به حدیث، کتاب خدا محور حلال و حرام قرار گیرد.[34] ابن أبی ملیکة چنین نقل میکند:
ان الصدیق جمع الناس بعد وفاة نبیهم فقال انکم تحدثون عن رسول اللّه احادیث تختلفون فیها والناس بعدکم اشد اختلافاً فلاتحدثوا عن رسول اللّه شیئاً فمن سألکم فقولو بیننا و بینکم کتاب اللّه فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه؛[35]
صدیق (خلیفه اول) بعد از وفات پیامبر مردم را جمع کرد و گفت: شما احادیثی از پیامبر نقل میکنید که در آنها اختلاف دارید، و مردم بعد از شما اختلاف بیشتری خواهند داشت، پس هیچ حدیثی از پیامبر نقل نکنید و هر کس از شما سؤالی (از سنت و حکم شریعت) پرسید بگوئید بین ما و شما کتاب خداست پس حلال آن را حلال و حرامش را حرام بشمارید.
ابوبکر برای آنکه این نظریهاش را به صورت عملی در میان مسلمانان تبلیغ کند، پانصد حدیث مکتوبی که جمعآوری کرده بود را آتش زد و در جواب تعجب عایشه از این کار گفت:
میترسم راویان مورد اعتماد من اشتباه کرده باشند و من حدیث باطلی را نقل کنم.[36]
عمر درباره کتابت و تدوین حدیث با اصحاب پیامبر9 مشورت کرد و آنان نظر مثبت خود را نسبت به تدوین حدیث اعلام نمودند اما عمر بعد از یک ماه فکرکردن دستور داد سنت تدوین نشود و هر آنچه در دست مردم است باید از بین برود زیرا امکان دارد با آیات قرآن مشتبه شود یا مردم قرآن را رها کنند، چنانکه امتهای پیشین چنین کردند.[37]
عمر در زمان خلافت خود دستور داد، هرکس هرآنچه از احادیث مکتوب دارد نزد او بیاورد تا نظر خود را درباره آن بیان کند. مردم گمان کردند هدف او پاکسازی سنت رسول خدا از احادیث باطل و اختلافات در نقل است اما زمانی که کتابهای خود را نزد عمر جمع کردند او همه آنها را آتش زد.[38]
او به همین مقدار هم اکتفا نکرد و در دستوری به تمام نواحی حکومت اسلامی، محو تمام احادیث مکتوب را واجب دانست.[39]
ذهبی رفتار عمر را چنین حکایت میکند:
عمر بسیاری از اصحاب حتی بزرگان صحابه پیامبر را به خاطر نقل حدیث اذیت کرد[40] و دستور میداد بسیار کم از پیامبر حدیث نقل کنید[41] تا آنجا که أبوهریره میگوید حق نداشتیم بگوییم قال رسولالله تا زمانی که عمر از دنیا رفت.[42]
ابن حزم نهی عمر از نقل حدیث را به شدت انکار کرده و مینویسد: امکان ندارد عمر از نقل سنت نهی کرده باشد زیرا اگر نهی ثابت باشد یا به این جهت بوده که اصحاب را متهم به دروغ بستن به حضرت میکرده که چنین چیزی نیست و یا نهی از تبلیغ سنن حضرت و امر به کتمان آن میکرده که این هم خروج از اسلام است، و اگر اصحاب را متهم به کذب میدانسته خود او هم از اصحاب بوده است، از طرف دیگر از عمر بیش از پانصد روایت نقل شده است.[43]
در مقابل این منع شدید از نقل حدیث حتی حدیثها و سخنان پندآموز پیامبر9، تمیم بن أوس الداری، مسیحی اسلامآوردهای که به وارد کردن اسرائیلیات در حدیث مشهور است[44] و از سردمداران ورود مسیحیات (اسرائیلیات) در دین[45] و همچنین اولین قصهگو به شمار میرود،[46] از عمر برای قصهگویی اجازه میگیرد و عمر به او اجازه میدهد که قبل از خطبههای نماز جمعه با قصهگویی مردم را موعظه کند.[47]
2. آثار منع تدوین حدیث
الف) انحراف از سنت پیامبر6
گفتیم تدوین حدیث نزدیک به یک قرن مورد نهی و انکار قرار داشت، اما زمانی که بنا شد احادیث و سنن رسول خدا6 تدوین شود چگونه و به دست چه کسانی تدوین شد؟ تدوین کنندگان سنت کسانی بودند که به شدت با اهل بیت: زاویه داشتند، و از حق منحرف بودند، و آنچه را با افکار و معتقدات خود سازگار بود نشر میدادند. از اولین کسانی که دستور به تدوین سنت دادند خالد بن عبدالله قسری است، او که در سالهای 106 تا 120 امیر عراقین (از طرف هشام بن عبد الملک) بود،[48] میگفت اگر امیرالمؤمنین امر کند خانه کعبه را تکه تکه نموده و به شام منتقل میکنم.[49] خالد بن عبدالله قسری که ناصبی پر کینهای بود[50] بالای منبر چنین میگفت: " اللهم العن علی بن أبی طالب بن عبد المطلب بن هاشم زوج فاطمة وأبا الحسن والحسین ، هل کنّیت؟"[51] شهاب الدین زهری میگوید: خالد بن عبدالله قسری به من گفت سیره پیامبر را برای من تدوین کن، من سؤال کردم در این بین به سیره علی بن أبیطالب هم برخورد میکنم، آن را هم بیاورم؟ گفت خیر الا اینکه او را در قعر جهنم نشان دهی. أبو الفرج اصفهانی وقتی این جریان را نقل میکند مینویسد: خداوند لعنت کند خالد و پیروان او را و درود خدا بر امیر مؤمنان.[52]
محقق کتاب الأغانی ذیل این عبارت أبوالفرج در پاورقی ضمن اعتراض به این کلام او مینویسد: این تعبیر علامت تشیع أبو الفرج است.[53]
گویا دفاع از امیر مؤمنان فقط اختصاص به شیعه دارد.
معمّر میگوید به زهری گفتم کاتب صلحنامه حدیبیه چه کسی بود؟ خندید و گفت علی بن أبیطالب اما اگر از بنی أمیة سؤال کنی میگویند عثمان.[54]
در مواردی هم عداوت با اهل بیت معیار جرح و تعدیل رجالیان اهل سنت قرار میگیرد. ابن حجر نسبت به ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، ضمن توثیق او در نظر خودش و دیگران میگوید او بسیار متمایل به مذهب اهل دمشق بود در دشمنی باعلی، میگوید روزی اصحاب حدیث درب منزل ابراهیم بن یعقوب جمع بودند، کنیزی بیرون آمد و جوجهای را برای تهیه غذا به آنان داد که بکشند، آنان (که رقیق القلب بودند) قبول نکردند، سپس ابراهیم بن یعقوب گفت: سبحان الله برای کشتن یک جوجه کسی پیدا نمیشود اما علی در یک نصف روز بیست هزار و اندی مسلمان را ذبح کرد.[55] در شرح حال بعضی از افراد مثل همین ابراهیم میگویند حریزی المذهب است. مقصود از این تعبیر شدت عداوت با امیرالمؤمنین7 است زیرا حریز بن عثمان که در صحیح بخاری هم روایت دارد، هفتاد مرتبه صبح و هفتاد مرتبه شام امیرالمؤمنین7 را لعن میکرد.[56]
همچنین سلیمان بن عبد الملک در ولایتعهدیاش در سال 82 هجری، وارد مدینه شد و از أبان بن عثمان خواست سیره را برای او تدوین کند و زمانی که أبان کتاب آماده خودش را به او نشان داد، او دستور نسخه برداری داد اما زمانی که دید فضیلتی از بنی مروان در آن نیامده و نسبت به اهل شام طبق میل آنان نیست دستور دارد نسخه را آتش بزنند.[57] زمانی فردی در مقابل حجاج افتخار میکرد به اینکه قبیله ما با زنی از شیعیان ازدواج نکرده و اگر بر او لعن أباتراب عرضه شود انجام میدهد، حجاج گفت والله این منقبت است.[58]
ب) جعل حدیث
یکی از آثار بسیار مهم منع تدوین حدیث، دامن زدن به جعل حدیث است. پس از رحلت پیامبر9 فضای جامعه اسلامی به گونهای دیگرگون شد که به جای خشکاندن ریشههای جعل حدیث، بستر بسیار مناسبی برای آن پدید آمد. عالمان فریقین نسبت به آغاز جعل و وضع حدیث نظریههای متفاوتی دارند. علمای شیعه براساس سخن امیرالمؤمنین7 که فرمودهاند:
لقد کذب على رسول الله صلى الله علیه وآله على عهده حتى قام خطیبا فقال: من کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار. [59]
فردی در زمان رسول اکرم9 به دروغ کلامی را به ایشان نسبت داد، و ایشان ضمن خطبهای فرمودند: هر کس از روی عمد دروغی را به من نسبت دهد جایگاهش پر از آتش خواهد شد.
معتقدند جعل حدیث از زمان حیات پیامبر9 آغاز شد،[60] اما نظریههای عالمان اهل سنت در اینباره مختلف است. بعضی مانند: ابن جوزی[61]، ابنتیمیه [62] و ابنحجر [63] آغاز آن را از زمان حیات حضرت میدانند.[64] اکثر علمای معاصر اهل سنت، آغاز آن را سال 40 هجری[65] (بعد از خلفای چهارگانه) و گروهی دیگر اواخر قرن اول هجری[66] (بعد از وفات صحابه) میدانند. آنان برای ردّ این نظریه که جعل حدیث از زمان پیامبر9 آغاز شده دو دلیل ارائه میدهند:
-
اصحاب پیامبر9 که خوف و محبت خداوند با خون و گوشت آنها آمیخته شده و جان و روحشان را فدای حضرتش کردهاند، هیچگاه و به هیچ انگیزهای چنین کاری نمیکنند و اصلاً این کار معقول نیست.[67]
-
شأن پیامبر9 والاتر از این است که به دروغ کلامی را به ایشان نسبت دهند.[68]
به احتمال بسیار قوی آنچه علمای اهل سنت را به ردّ این نظریه وادار کرده، اشکالاتی است که با ردّ عدالت بعضی از صحابه برای مبانی علمی و اعتقادی آنان به وجود میآید.
اما روایاتی در کتب اهل سنت به خصوص متقدمان آنان وجود دارد که تأکید میکند جعل حدیث و دروغ بستن به پیامبر9 از زمان حیات خود حضرت شروع شده است.[69]
روایاتی که بر صحت این نظریه دلالت دارند دو دسته هستند:
دسته اول: روایاتی که آغاز جعل حدیث و دروغ بستن به رسول خدا9 را به عصر پیامبر9 میرسانند و منشأ صدور را به صورت کامل و داستانی چنین بیان میکنند که راوی میگوید:
پیامبر فردی را به منطقهای فرستادند، او بعد از ورود، به دروغ اعلام میکند پیامبر حکم درباره زنانتان را به من سپرده است، خبر به گوش پیامبر رسید، حضرت دستور دادند به فردی از انصار که او را به قتل برساند و آتش بزند، آن فرد وقتی میرسد فرد دروغگو مرده و دفن شده بوده، آن انصاری هم نبش قبر کرده و جنازه او را آتش میزند، سپس راوی میگوید که پیامبر فرمودند:
من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّأ مقعده من النار؛[70]
هر کس به من از روی عمد دروغ بندد، جایگاهش پر از آتش خواهد شد.
ابنحجر حدیث را بدون اشکال و حسن[71] میداند.[72] ابنتیمیّة نیز معتقد به صحت آن است.[73] ابنجوزی به تفصیل و با ذکر سند و متن، روایت را از 98 طریق نقل نموده است.[74] سیوطی نیز از 97 طریق این روایت را نقل میکند. [75]
دسته دوم: روایاتی که هشدار پیامبر9 از دروغ بستن به ایشان را نقل نموده و تنها به جهت صدور این کلام حضرت اشاره دارند. در این دسته از روایات علت تحذیر چنین بیان شده است:
وذلک أنه بعث رجلا فی حاجة فکذب علیه فوجدوه میتاً لم تقبله الأرض؛[76]
حضرت این سخن را زمانی ایراد فرمودند که فردی را برای کاری فرستاده بودند و او به دروغ سخنی را به حضرت نسبت داده بود (بعد از پیگیری مسأله) جنازه او را پیدا کردند در حالی زمین جنازهاش را (برای دفن) نمیپذیرفت.
ج) ورود اسرائیلیات
یکی دیگر از آثار منع تدوین حدیث که آسیب جدی به بنیان حدیث وارد کرد ورود اسرائیلیات بود. اصطلاح "اسرائیلیات" گرچه در ظاهر به معنای مطالبی است که به مرجع اسرائیلی (یهودی) باز میگردد اما در کاربردی وسیعتر بر هر داستان یا مطلبی که منشأ نقل آن منبع یهودی یا نصرانی یا غیر اینها باشد دلالت میکند. [77]
هرچند استفاده از کتب و مطالب اهل کتاب بهویژه تورات از زمان پیامبر9 توسط بعضی از صحابه آغاز شد اما به شکل سازمان یافته، بعد از وفات حضرت شکل گرفت.
پیامبر9 برای آمیخته نشدن معارف اسلامی با عقائد انحرافی به شدت استفاده افراد غیر متخصص را از کتب اهل کتاب منع فرموده بودند؛ نمونه آن روایتی است که اهل سنت برای توجیه کردن فرمان عمر مبنی بر منع کتابت حدیث به آن استناد میکنند[78]؛ راوی میگوید: عمر فردی را به خاطر استفاده از کتب اهل کتاب در یک مجلس سه بار کتک زد و دلیل کار خود را چنین بیان نمود:
عمر میگوید کتابی از اهل کتاب را استنساخ کردم، روزی پیامبر9 فرمودند آن چیست در دست تو عرض کردم کتابی است که استنساخ کردهام تا به دانشم بیافزایم. حضرت آنقدر ناراحت شدند که چهره حضرت سرخ شد ... . [79]
یکی از سردمداران وارد کردن اسرائیلیات به علوم اسلامی، کعبالأحبار است. وی و همدستانش احادیث و داستانهای بسیار زیادی از اسرائیلیات را وارد منابع اسلامی کردند. به عنوان نمونه رشید رضا میگوید:
کعب و وهب بن منبه از بدترین، ریاکارترین و نیرنگبازترین آنان هستند. به طوری که هیچ خرافهای در کتب تفسیر و تاریخ اسلام نیست مگر اینکه رد پای آنان در آن پیداست.[80]
و یا ابنکثیر مینویسد:
کعب در خلافت عمر اسلام آورد و عمر از معلومات او در کتبی که قبل از اسلامش نگاشته بود استفاده میکرد و گاهی علاوه بر اینکه عمر از سخنان او استفاده میکرد به مردم نیز اجازه میداد از اطلاعات او استفاده کنند و عقاید او را چه صحیح چه باطل برای دیگران نقل نمایند در حالی که این امت به یک کلمه از سخنان کعب نیازی نداشتند.[81]
أبو هریره یکی از راویان إسرائیلیات است که حدیثهائی مانند: مشت زدن حضرت موسی به صورت ملک الموت و نابینا شدن ملک الموت از اوست.[82]
أبوهریره با وجود اینکه یک سال و نه ماه از حیات پیامبر9 را درک کرده است[83] و در زمان عمر مانند بسیاری از صحابه جرأت نقل حدیث نداشت[84] بیشترین تعداد احادیث از پیامبر9 در کتب اهل سنت از او نقل شده که تعداد آنها به 5374 حدیث میرسد[85] و بخاری 446 حدیث را در صحیحش آورده[86]، در حالی که افراد دیگر و با سابقه طولانیتر مانند: ابوبکر 142[87] و عثمان 146[88] حدیث، در کتب اهل سنت از آنها نقل شده که بخاری از ابوبکر 22 [89] و از عثمان 9 [90] حدیث نقل میکند.
محمود أبوریّة با اشاره به یکی از اسرائیلیات در صحیحین که "تمام فرزندان آدم هنگام تولد توسط شیطان لمس میشوند (تأثیر میگذارد) و نوزاد به خاطر آن گریه میکند الاّ مریم و پسر او"،[91] مینویسد:
فقط تفضیل این دو بر سایر انبیا حتی خاتم آنان حضرت محمد صلوات الله علیه نیست که تعجبآور است بلکه صاحبان این عقیده پا را فراتر نهاده برای محو نمودن این تأثیر شیطان در نفس پیامبر روایاتی ساختهاند که ملائکه سینه پیامبر را شکافتهاند و قلب آن حضرت و لخته خون سیاهی را (که تأثیر شیطان بوده) بیرون آورده و در آب زمزم شستوشو دادهاند و دوباره قلب را در جای خود قرار دادهاند،[92] آن هم نه یکبار بلکه به اتفاق علما چهار بار این عمل جراحی انجام شده (از سه سالگی تا إسراء).[93]
او در جای دیگر در مورد موضع بعضی از عالمان اهل سنت در برابر اسرائیلیات مینویسد:
عجیب است که اسرائیلیات همچنان تا امروز در کتب و تألیفات وجود دارد و آنها را درست میپندارند و حتی بعضی چنین داستانهایی را تقدیس میکنند.[94]
تدوین حدیث در نگاه مستشرقان
از آنجا که نگاه مستشرقان بیشتر معطوف به منابع اهل سنت است و دیدگاههای غیر منصفانه آنان در بعض موارد با استناد به دیدگاههای اهل سنت تأمین میشود، در تاریخ تدوین حدیث نیز برای تنزّل دادن جایگاه حدیث و استناد منابع روایی به پیامبر9 آرائی بر پایه معتقدات عالمان اهل سنت ارائه دادهاند.
ویلیام مویر (1819-1905) نتیجه چندین مقاله خود دربارۀ عرب، اسلام و سیره پیامبر9 را در بین سالهای 1856 تا 1861 در چهار مجلد با عنوان THE LIFE OF MOHAMMAD (زندگانی محمد) در لندن به چاپ رساند[95]؛ او در این کتاب معتقد است تا نیمه قرن دوم هجری هیچ کتاب مدون و موثق حدیثی نگاشته نشد.[96] مستشرقان با توجه به احادیث منع پیامبر9 از کتابت در کتب اهل سنت یکی از علل مهم عدم تدوین حدیث را همین احادیث میدانند چنانکه مارگلیوث با استناد به مسند احمد بن حنبل کتابت حدیث را در نگاه پیامبر9 ممنوع معرفی میکند و به نقل از طبری میگوید تا یک قرن بعد از پیامبر9 مرسوم بود میگفتند:
I have read the Koran and heard the tradition[97].
قرآن را میخوانم و سنت را میشنوم.
او بعد از آنکه مینویسد قرآن نمیتواند تمامی احتیاجات نظام اسلامی را برآورده کند[98] ادعا میکند آنچه پیامبر9 آورد قرآن بود و از قرن دوم مجموعهای نگاشته شد به عنوان تبعیت و اطاعت از پیامبر که مانند اطاعت از خدا، عمل به آن را واجب دانستند.[99]
همچنین شاخت در کتاب أصول الفقه خود چنین ابراز میکند که بعد گذشت مدتی از رحلت پیامبر اسلام9 و عدم دسترسی به تنزیل و نبودن بسیاری از احکام در قرآن و نیاز مسلمانان به احکام دینی، بزرگان دست به توسعه در احادیث زده و احادیث جدیدی جعل شد.[100] او در جای دیگر با صراحت بیشتری تأکید میکند تمامی روایات فقهی به نگارش درآمده در قرن دوم جعلی و ساخته اوهام محدثان است.
همچنین شاخت در کتاب An Introduction to Islamic law (مقدمهای بر فقه اسلام) معتقد است گرداوری احادیث از نیمه قرن دوم هجری آغاز گردید آن هم نه تدوین احادیث و گفتههای پیامبر 9 بلکه معتقد است که عالمان بر اساس نیازهای جامعه احادیثی را جعل میکردند و برای اقبال نزد مسلمانان آنها را به صحابه پیامبر نسبت میدادند.[101] هامیلتون گیب نیز کار را به جایی میرساند که ادعا میکند حتی احادیثی مانند: "من کذب علیّ متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار" نیز برای جلوگیری از جعل حدیث، جعل شد.[102]
آنان مانند بعض قدماء از بزرگان اهل سنت معتقدند: "هیچ حدیثی در زمان پیامبر9 تدوین نشده است."[103]
[1]. صدر، سیدحسن، تأسیس الشیعة لعلوم الإسلام، اعلمی، عراق، ]بی تا[، ص279؛ الحسینی الجلالی، محمدرضا، تدوین السنة الشریفة، چاپ اول، مکتب الاٍعلام الاٍسلامی، قم، 1413هـ ق، ص62-76.
[2] . تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص280.
[3]. امین، سید محسن، اعیان الشیعة، تحقیق حسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت،]بی تا[، ج1،ص139 و ج2،ص105؛ النجاشی، ابنالعباس احمد، رجال النجاشی، تحقیق نائینی، چاپ اول، دارالأضواء، بیروت، 1408هـ ق، ج1، ص61و64
[4]. شرفالدین، عبدالحسین، المراجعات، تحقیق حسین الراضی، دارالکتب الإسلامی، ]بی جا[،]بی تا[، مراجعه110، ص523.
[5]. رجال النجاشی، ج1، ص64.
[6]. همان، ص61.
[7]. الذهبی، شمسالدین محمد بن احمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد البجاوی، دارالمعرفة، بیروت،]بی تا[، ج1، ص5.
[8]. السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص60.
[9]. فتح الباری، ج1، ص185.
[10]. همان، ج1، ص256؛ الخطیب البغدادی، ابیبکر احمد بن علی، تقیید العلم، چاپ اول، المکتبة العصریة، بیروت، 1422هـ ق، ص107.
[11]. الخطیب، محمد عجاج، السنة قبل التدوین، دار الفکر، بیروت، 1414هـ ق، ص332؛ الکتّانی، محمد، الرسالة المستطرفة، چاپ پنجم، دارالبشائر الإسلامیة، بیروت، 1414هـ ق، ص4؛ الصالح، صبیحی، علوم الحدیث ومصطلحه، چاپ هجدهم: دارالعلم للملایین، بیروت، 1991م، ص46.
[12]. ابنجوزی، جمالالدین ابیالفرج عبدالرحمن، صفة الصفوة، تحقیق عبدالسلام هارون، چاپ اول، دارالفکر، بیروت، 1413هـ ق، جزء 2، ص81؛ الأصفهانی، ابینعیم احمد، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، تحقیق سعید الأسکندرانی، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1421هـ ق، ج3، ص324؛ إبنکثیر، أبوالفداء إسماعیل، البدایة و النهایة، تحقیق عبدالوهاب فتیح، چاپ اول، دارالحدیث، قاهرة، 1413هـ ق، جزء 9، ص347؛ تاریخ مدینة دمشق،ج55، ص334.
[13]. سیر اعلام النبلاء، ج5، ص334؛ تاریخ مدینة دمشق، ج55، ص334. دَراوَرْدِی در اصل دارأبجرد بوده که برای سهولت، چنین تلفظ شده. نام منطقهای است در بغداد و در نهاوند، الجزری، ابن الأثیر (متوفی630هـ.ق)، لب اللباب فی تهذیب الأنساب، [بی چا]، دار صادر، بیروت، [بی تا]، ج1، ص496؛ السیوطی، جلال الدین، لب اللباب فی تحریر الأنساب، [بی چا]، دار صادر، بیروت، [بی تا]، ص103.
[14]. فتح الباری، ج1، ص185.
[15]. السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، ص59.
[16]. تقیید العلم، ص69.
[17]. العاملی، سیدجعفر مرتضی ، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، چاپ دوم، دارالحدیث، قم 1428قمری، ج1، ص62.
[18]. فتح الباری، ج1، ص185.
[19]. الحاکم النیشابوری، أبوعبدالله محمد، المستدرک،تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، دارالمعرفة، بیروت،]بی تا[، ج1،ص127؛ الهیثمی، نورالدین علی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، چاپ سوم دارالکتاب العربی، بیروت، 1402هـ ق، ج1،ص155؛ النسائی، أحمد، السنن الکبری، چاپ اول، تحقیق عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، دارالکتب العلمیة، بیروت،1411،ج5،ص11؛ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج، چاپ اول، دار ابن عفان، المملکة العربیة السعودیة، 1416هـ ق، ج6، ص303؛ أبویعلی الموصلی، مسند أبویعلی، چاپ دوم، تحقیق حسین سلیم أسد، دارالمأمون للتراث، ]بی تا[،ج2،ص466؛ أبیحاتم التمیمی، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، چاپ دوم، تحقیق شعیب الأرنؤوط، مؤسسة الرسالة، 1414هـ ق،]بی جا[، ج1، ص265؛ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الإتقان فی علوم القرآن، چاپ اول، تحقیق سعید المندوب، دارالفکر، لبنان، 1416، ج1، ص160؛ إبن عدی، عبدالله (م365هـ ق)، الکامل، چاپ سوم، تحقیق یحیی مختار غزاوی، دارالفکر، بیروت، 1409، ج3، ص57 و ج5، ص120؛ تقیید العلم، ص30 .
[20]. صحیح مسلم، کتاب الزهد والرقائق باب 16، ح 72 (3004)، ج 4، ص 2298.
[21]. النووی، محییالدین، المنهاج (شرح النووی علی صحیح مسلم)، ذیل روایت مذکور، بیتالأفکار الدولیة، تک جلدی، ]بی جا[،]بی تا[، باب 16، ح 72 (3004).
[22]. الشابندر، غالب حسن، مشکلة تدوین الحدیث فی عصر النبی، چاپ اول، دارالعلوم، بیروت 1414قمری، ص22؛ السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، ص61؛ الزهرانی، محمد، تدوین السنة النبویة، چاپ دوم، دارالخضیری، المدینة 1419قمری، ص74؛ رشید رضا، محمد، مجلة المنار، دار الجیل، بیروت، ]بی تا[، ج10، ص765.
[23]. الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج، ج6، ص303.
[24]. احمد، امتیاز، دلائل التوثیق المبکر، ترجمه امین قلعجی، قاهره، الطبعة الأولی، 1410، سلسة منشورات جامعة الدراسات الإسلامیة کراتشی – پاکستان، ص 239.
[25]. منهج النقد فی علوم الحدیث، ج1، 42.
[26]. السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، ص59؛ مشکلة تدوین الحدیث فی عصر النبی، ص22.
[27]. السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، ص59؛ مشکلة تدوین الحدیث فی عصر النبی، ص22؛ ابنحجر العسقلانی، احمد بن علی، هدی الساری (مقدمة فتح الباری)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الأولی، 1408، ص4.
[28]. أبو زهو، محمد محمد، الحدیث و المحدثون، الرئاسة العامة للإدارات البحوث العلمیة، ریاض، چاپ دوم، 1404، ص123.
[29]. الأنصاری الهروی، ذم الکلام و أهله، محقق عبد الرحمن عبد العزیز الشبل، مکتبة العلوم والحکم، مدینه منورة، چاپ اول، 1418، ج3، ص242.
[30]. السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، ص59؛ مشکلة تدوین الحدیث فی عصر النبی، ص22.
[31] . المعلی، عبدالرحمن، الأنوار الکاشفه لما فی کتاب أضواء علی السنة من الزلل و التضلیل و المجازفة، چاپ دوم، المکتب الإسلامی، بیروت 1405قمری، ص51.
[32] . همان.
[33] . همان.
[34]. تذکرة الحفاظ، ج1، ص2؛ حجیة السنة، ص394.
[35] . همان.
[36]. تذکرة الحفاظ، ج1، ص5؛ حجیة السنة، ص394؛ المتقی الهندی، علاءالدین علی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، تحقیق محمود عمر الدمیاطی، کتاب العلم من قسم الأفعال، باب فی آداب العلم و العلماء، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1419قمری، ج10، ص126، ح29446.
[37]. تقیید العلم، ص50؛ حجیة السنة، ح 395؛ به همین مضمون در: السیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، چاپ اول، دارالتراث،]بی جا[، 1392قمری، ج2، ص67؛ ابنسعد الزهری، محمد، الطبقات الکبری، دار صادر، بیروت، ]بی تا[، ج5، ص188.
[38]. تقیید العلم، ص53.
[39]. همان.
[40]. السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، ص64.
[41]. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص601.
[42]. همان، 602، و به همین مضمون: تذکرة الحفاظ، ج1، ص7.
[43]. ابن حزم الأندلسی، أبی محمد علی (384-456ه)، الإحکام فی أصول الأحکام، مطبعة العاصمة، قاهرة، [بیتا]، ج 2، ص 250.
[44]. الذهبی، محمدحسین، الإسرائیلیات فی التفسیر والحدیث، چاپ چهارم، ]بی نا[،]بی جا[،1411قمری، ص71.
[45]. أبوریّة، محمود، أضواء علی السنة المحمدیة، دار الکتاب الإسلامی، قم،]بی تا[، ص181.
[46]. ابنحجر العسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمیز الصحابة، تحقیق عادل عبدالموجود، علی محمد معوّض،چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت،1415هـ ق، ج1، ص488.
[47]. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص447؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج3، ص616.
[48]. تاریخ الإسلام، ج 8، ص 83.
[49]. الأغانی، ج 22، ص 281.
[50]. الکاشف فی معرفة من له روایه فی کتب السنه، ج 1، ص 366؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 633؛ تاریخ الاسلام، ج 8، ص 83:
[51]. بلاذری، احمد، (متوفی 279ه)، أنساب الأشراف، تحقیق محمد حمید الله، مطابع دار المعارف، مصر، 1959، ج 9، ص 59؛ أبو الفرج، (متوفی 356ه)، الأغانی، دار إحیاء التراث العربی، [بیجا]، [بیتا]، ج 22، ص 283
[52]. الأغانی، ج 22، ص 281.
[53]. همان.
[54]. المصنف (عبد الرزاق الصنعانی)، ج 5، ص 343، ح 9722.
[55]. تهذیب التهذیب، ج 1، 159.
[56]. تاریخ الإسلام، ج 10، ص 124.
[57]. زبیر بن بکّار، (متوفی 256ه)، الموفقیات، محقق سامی مکی العانی، عالم الکتب، بیروت، چاپ دوم 1416، ص 275، ح 184.
[58]. مسعودی، (متوفی 346ه)، مروج الذهب و معادن الجوهر، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1404، ج 3، ص 144.
[59] . عبده، شرح نهج البلاغه، دار الذخائر، قم، چاپ اول، 1412، ج2، ص88، خطبه210.
[60]. الحر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، چاپ دوم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، بیروت، 1424قمری ج27، کتاب القضاء، باب 14، از ابواب صفات قاضی، ص207، ح1؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، تحقیق محمد جعفر شمسالدین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1411هـ ق، ج1، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، ص116، ح1.
[61] . ابنجوزی، جمالالدین ابیالفرج عبدالرحمن، الموضوعات من الأحادیث المرفوعات، تحقیق الدکتور جیلار، چاپ اول، مکتبة أضواء السلف، الریاض، 1418هـ ق، ج1، ص53.
[62] . ابنتیمیة، احمد الحرانی الدمشقی، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، تحقیق محمد عبدالحمید، المکتبة العصریة، بیروت، 1411قمری، ص169؛
[63] . ابنحجر العسقلانی، احمد بن علی، التلخیص الحبیر، تحقیق محمد الثانی، چاپ اول، دار اضواء السلف، الریاض 1428قمری، ج6، ص2973.
[64]. أضواء علی السنة المحمدیة، ص65؛ امین، احمد، فجر الإسلام، چاپ یازدهم: دارالکتاب العربی، بیروت، 1975میلادی، ص211؛
[65]. عابد، ابیبکر، الوضع والوضاعون فی الحدیث النبوی، دارالفضیله، ]بی جا[،]بی تا[، ص46.
[66]. فلاته، عمر، الوضع فی الحدیث، مؤسسة مناهل العرفان بیروت، و مکتبة الغزالی دمشق، 1401قمری، ج1، ص214.
[67]. الموضوعات من الأحادیث المرفوعات، ص51؛ السنة قبل التدوین، ص192.
[68]. الأشقر، عمر سلیمان، الوضع فی الحدیث النبوی، چاپ اول، دارالنفائس، الأردن 1424قمری، ص19.
[69] . الموضوعات من الأحادیث المرفوعات، ج1، ص53، ابن جوزی روایاتی را به نقل 98 تن از صحابه آورده است.
[70]. الرویانی، ابیبکر محمد، مسند الرویانی، تحقیق ایمن علی ابویمانی، چاپ اول، مؤسسه قرطبة،]بی جا[، 1416قمری، ج1، ص75؛ ابنجوزی، جمالالدین ابیالفرج عبدالرحمن، ناسخ الحدیث و منسوخه، چاپ اول، دار ابنحزم، بیروت، 1423قمری، ص401، ش362؛ الموضوعات من الأحادیث المرفوعات، ج1ص50-53، (چهار روایت میآورد که مورد تأیید اوست، شمارههای 41تا44)؛ المقریرزی، تقیالدین احمد، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد النمیسی، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت 1420قمری، ج14، ص97؛ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، تحذیر الخواص من اکاذیب القُصّاص، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت 1423قمری، ص32و33؛ الطبرانی، ابیالقاسم سلیمان، المعجم الأوسط، تحقیق صالح شعبان و احمد اسماعیل، چاپ اول، دارالحدیث، القاهرة 1417قمری، ج2، ص377 ؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج1ص145؛ الطحاوی، ابیجعفر احمد، شرح مشکل الآثار، تحقیق شعیب الأرنووط، چاپ اول، مؤسسة الرسالة، بیروت 1415قمری، ج1، باب62، ص352، ح378و379 ؛ السنة قبل التدوین، ص192.
[71]. "الحسن هو ما عرف مخرجه واشتهر رجاله وعلیه مدار اکثر الحدیث ویقبله اکثر العلماء واستعمله عامة الفقهاء." روایت حسن روایتی است که راویان آن معین و مشهور باشند چنانکه اکثر احادیث هم چنین است، و مورد قبول اکثر علماست، و عموم فقها بر اساس آنها عمل نمودهاند. تدریب الراوی، ج1، ص153.
[72]. "لا شک ان طریق احمد ما بها بأس و شاهدها حدیث بریدة فالحدیث حسن." شکی نیست که روایت نقل شده از طریق احمد اشکالی متوجه آن نیست، شاهد آن هم حدیث بریدة است، پس روایت حسن است. التلخیص الحبیر، ج6، ص2973.
[73]. "هذا اسناد صحیح علی شرط الصحیح لا نعلم له علّة." سند این روایت صحیح و شرائط صحت را دارا است و هیچ نقص پنهانی هم در آن نیست. الصارم المسلول، ص170.
[74] . الموضوعات، ج1، ص53 ـ 129.
[75] . تحذیر الخواص، ص19 ـ 42.
[76]. الموضوعات، ج1، ص101، ش157 و 158؛ کنز العمال، ج10، ص132، ش29485.
[77]. الإسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص13.
[78] . الشربینی، عماد، السنة النبویة فی کتابات أعداء الإسلام مناقشتها و الرد علیها، چاپ اول دارالیقین، مصر، 1423هـ ق، ج1، ص294.
[79]. روایات دیگری هم به این مضمون نقل شده: مجمع الزوائد، ج1،ص173 و 174؛ ابن کثیر ذیل یکی از همین روایات مینویسد: " و اسناده علی شرط مسلم" سند این حدیث شرط مسلم در صحت را دارا است. البدایة و النهایة، ج2، ص135؛ تقیید العلم، ص53.
[80]. المنار، ج27، ص783.
[81]. ابنکثیر، أبوالفداء إسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، چاپ دوم دارالخیر، بیروت، 1412هـ ق، ج4، ص19.
[82]. صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب(68) من أحب الدفن فی أرض المقدسة أو نحوها، ح1339؛ صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب (42) من فضائل موسی صلی الله علیه و سلم، ح157 (2372).
[83]. أضواء علی السنة المحمدیة،ص200.
[84]. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص602، و به همین مضمون: تذکرة الحفاظ، ج1، ص7.
[85].ابن حزم الأندلسی، أبی محمد علی، أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد من العدد، تحقیق سید کسروی حسن، چاپ اول، دارالکتب العلمیة، بیروت،1412، ص37. جالب است که بعد از او بیشترین تعداد از عبدالله بن عمر است با 2630حدیث، همان، ص38.
[86]. أضواء علی السنة المحمدیة، ص224.
[87]. أسماء صحابة الرواة و ما لکل واحد من العدد، ص57.
[88]. همان، ص56.
[89]. أضواء علی السنة المحمدیة، ص224.
[90]. همان، ص225.
[91]. این حدیث در بسیاری از کتب اهل سنت موجود است. صحیح البخاری، کتاب بدء الخلق، باب 11 (صفة ابلیس)، ح3286، ج 4، ص 125؛ و کتاب احادیث الأنبیاء، باب 44، ح3431، ج 4، ص 164؛ صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب 40 (فضائل عیسی)، ح 146، مسلسل 2366، ج 4، ص 1838.
[92]. صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب 6 (ذکر الملائکة)، ح3207، ج 4، ص 109.
[93]. اضواء علی السنة المحمدیة، ص185.
[94]. همان، ص181.
[95]. موسوعة المستشرقین، ص578.
[96]. المطیری، حاکم عبیسان، تاریخ تدوین السنة و شبهات المستشرقین، مجلس النشر العلمی جامعة الکویت، کویت، چاپ اول، 2002، ص113.
[97]. D. S. MARGOLIOUTH, EARLY DEVELOPMENT OF MOHAMMEDANISM, second series, 1913, new york, p67.
[98]. ibid, p65.
[99]. ibid, p69.
[100]. أصول الفقه، ص 56
[101]. Schacht, Josep,An Introduction to Islamic law, oxford, 1982, p34.
[102]. Mohammedanim, p83-84.
[103]. السباعی، مصطفی، السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، چاپ چهارم، مکتب الاٍعلام الاٍسلامی، بیروت، 1405هـق،ص29؛ النشمی، عجیل جاسم، المستشرقون و مصادر التشریع، المجلس الوطنی، کویت، 1404هـ ق، ص87.