المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

منابع حدیثی اهل سنت، بخاری و صحیح او

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ

عناوین مورد بحث در این مطلب:

منابع حدیثی اهل سنت

بخاری کیست؟

قضاوت درباره بخاری

مذهب بخاری

وفات بخاری

آثار و تألیفات بخاری

صحیح بخاری

به ادامه مطلب بروید

فهرست مطالب پایان‌نامه (کلیک کنید)

   

منابع حدیثی اهل سنت

مجموعه تألیف­های اهل سنت درباره حدیث براساس سبک نگارش، چنانکه نور الدین عتر بیان می‌کند،[1] در ده عنوان تقسیم‏بندی می‌شود:

1-     جمع ‏آوری بر اساس اسماء صحابه: جمع نمودن روایتهای هر یک از صحابه به­طور مستقل است، که دو نوع است: الف) مسانید: کتبی که بر اساس نام صحابه به ترتیب حروف، اسلام و یا شرافت در نسب است. مانند: مسند احمد بن حنبل. ب) أطراف: کتبی که در آن فقط به قسمت مورد نظر از متن روایت اشاره می­شود، مانند: تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف، اثر أبی الحجاج یوسف بن عبد الرحمن المزی، متوفی 742ه‍؛ و ذخائر المواریث فی الدلالة على مواضع الحدیث: اثر عبد الغنی النابلسی، متوفی1143ه‍.

2-     معاجم: در این نوع کتب، احادیث، بر اساس نام اساتید (شیوخ) نویسنده کتاب و غالبا به ترتیب حروف جمع­آوری می­شود. مهم­ترین نمونه آن المعجم الکبیر طبرانی متوفی 360ه‍ است.

3-     تنظیم براساس ابتدای احادیث: جمع­آوری احادیث بر اساس ترتیب حروف اولین کلمه حدیث، مانند: المقاصد الحسنة فی الأحادیث المشتهرة على الألسنة، اثر محمد بن عبد الرحمن السخاوی متوفی 902ه‍.

4-     مجامع: جمع­آوری احادیث چند کتاب مرجع در حدیث، یا به ترتیب ابواب، مانند: کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، اثر علی بن حسم المتقی الهندی، متوفی 975ه‍، که در آن احادیث نود و سه کتاب حدیثی را جمع­آوری نموده. و یا به ترتیب حروف اولین کلمه حدیث، مانند: الجامع الکبیر یا جامع الجوامع اثر جلال الدین السیوطی متوفی 911ه‍.

5-     زوائد: کتبی که احادیث غیر موجود در چند مجموعه حدیثی مشخصی را در خود جای داده است، مانند: مجمع الزوائد و منبع الفوائد، اثر نور الدین علی بن أبی بکر هیثمی، متوفی 807ه‍، که احادیث غیر موجود در کتب سته را از مسند احمد، مسند أبی یعلی، مسند بزاز و سه معجم (صغیر، اوسط و کبیر) طبرانی، جمع­آوری نموده است.

6-     تخریج: کتبی که به بررسی تفصیلی سند روایات یک کتاب در نقل­های متعدد، از راویان و منابع مختلف، و در بعضی از موارد به روایات هم معنای آن می‌پردازند را کتب تخریج گویند، مانند: التخلیص الحبیر فی تخریج أحادیث الرافعی الکبیر، اثر ابن حجر عسقلانی، که احادیث الشرح الکبیر رافعی، (شرح کتاب الوجیز فی الفقه الشافعی، غزالی) را تخریج نموده است.

7-     أجزاء: تحقیق دربارۀ یک سند یا سندهای متعدد یک روایت و یا جمع­آوری روایاتی خاص در یک موضوع را جزء نویسی گویند. مانند: جزء القراءة خلف الإمام، اثر بخاری و الرحلة فی طلب الحدیث، اثر خطیب بغدادی.

8-     مشیخات: مشیخه کتابی است که محدثان در آن نام­های اساتیدشان (شیوخ) و آنچه از ایشان شنیده­اند اعم از حدیث یا کتاب، با ذکر اسنادشان به شیوه­های مختلف از جمله فهرست جمع می­کنند، مانند: فهرست الإمام أبی­بکر محمد بن خیر.

9-     علل: مقصود کتبی است که در آنها احادیث معلل[2] با ذکر علت آن جمع­آوری می­شود.

10-    تدوین بر اساس ابواب: تدوین کتاب حدیث که بر اساس ابواب (اصناف هم گفته می­شده) بیشتر مورد توجه است چنین است که احادیث دارای موضوع واحد را ذیل عنوانی عام مانند: "کتاب الصلاة" گردآوری ­نموده و سپس تحت عنوان باب به دسته بندی آنها می­پرداختند. اقسام آن:

الف) جوامع: جامع به کتابی اطلاق می­شود که تمام ابواب و موضوعات دینی که عبارت­اند از: عقاید، احکام، سیر، آداب، تفسیر، فتن، اشراط الساعة، مناقب، در آن گردآوری شده است. دو کتاب الجامع الصحیح بخاری و مسلم از این دسته هستند.

ب) سنن: کتبی که در آنها احادیث مربوط به احکام را براساس ابواب فقه تدوین نموده‏اند. مشهورترین آنها سنن أبی‌داود، ترمذی، نسائی و ابن‌ماجه است. (مقصود از سنن أربعة، این چهار کتاب است؛ و مقصود از سنن سه­گانه، سه کتاب اول است؛ و مقصود از سنن پنج­گانه این کتب و مسند احمد است). این چهار کتاب با صحیح بخاری و مسلم به صحاح ستّه معروفند.

ج) مصنفات: کتبی که براساس ابواب تدوین شده اما احادیث موقوف، مقطوع و مرفوع نیز در آنها وجود دارد. مهمترین آنها مصنف عبدالرزاق الصنعانی (متوفی211ه‍) و مصنف أبی‌بکر بن أبی‌شیبه (متوفی235ه‍) است.

د) مستدرکات: کتبی که متمم کتاب حدیثی دیگر است و احادیثی که با وجود دارا بودن شرایط، از قلم مؤلف فوت شده را گردآوری نموده. معروفترین آنها مستدرک حاکم نیشابوری است.

ه) مستخرجات: کتبی که نویسنده، روایات کتاب حدیثی را به غیر از اسناد صاحب کتاب نقل کند (یعنی با سند خود از اساتیدش که به یکی از اساتید صاحب کتاب می­رسد) مانند: مستخرج أبی‏بکر اسماعیلی نسبت به صحیح بخاری و مستخرج أبی‏عوانه نسبت به صحیح مسلم.

در میان تمامی کتب حدیثی اهل سنت، بالاترین جایگاه و مهمترین مقام از آن دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم و است. در این‌جا به معرفی اجمالی این دو عالم بزرگ اهل سنت و کتابشان می‌پردازیم.

بخاری[3] کیست؟

محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیرة بن بَرْدِزْبَه[4] ابو‌عبدالله البخاری.[5] او در سیزدهم شوال سال 194 هجری بعد از نماز جمعه در شهر بخارا از شهرهای ماوراءالنهر به دنیا آمد.[6] در سنین کودکی بود که پدرش را از دست داد[7] بنابر نقلی وقتی بخاری در کودکی بینایی‌اش را از دست داد به دعای مادرش[8] شفا

گرفت.[9]

 بخاری می­گوید:

کمتر از ده سال از سنم گذشته بود که حفظ حدیث به من الهام شد.[10]

در هجده سالگی به همراه مادر و برادرش به حج رفت و برای کسب حدیث تنها در مکه ماند.[11] یک ویژه‌گی که او را میان عالمان اهل سنت متمایز نموده، حافظه قوی اوست. احمد بن حنبل می‌گوید:

حفظ حدیث به چهار نفر از اهل خراسان منتهی شد که یکی را محمد بن اسماعیل می‏دانند.[12]

او صد هزار حدیث صحیح و دویست هزار حدیث غیرصحیح را به حافظه سپرده بود.[13]

نوشته‌اند پس از ورود او به بغداد، اهل حدیث برای امتحان ایشان مجلسی ترتیب داده و قرار می­شود ده نفر هرکدام متن و سند ده حدیث را جابجا کرده و به بخاری عرضه کنند. بخاری بعد از شنیدن هر یک از آن صد حدیث می‏گفت: "آن را نمی‌شناسم". بعد از اتمام احادیث، هر یک را چنان‌که گفته شده بود خواند و سپس تمام صد حدیث را با متن و سند صحیح بیان کرد.[14]

او آن‌قدر به حافظه­اش اعتماد داشت[15] که بسیاری از احادیثی که در بصره شنیده بود را در شام می‌نوشت و بسیاری از احادیثی را که در شام شنیده بود در مصر آنها را کتابت می­نمود.[16] او سفرهای بسیاری به شهرهای مختلف از قبیل مرو، نیشابور، ری، بغداد، بصره، کوفه، مکه، مدینه، مصر، دمشق، عسقلان، حِمص و... انجام داد و از افراد زیادی حدیث آموخت. تعداد اساتید او در کسب حدیث بیش از هزار نفر بوده­اند.[17]

بعضی هم برای بیان عظمت بخاری آمار اغراق آمیزی ارائه داده­ و گفته­اند:

در مجلس املاء حدیث او در بغداد، بیش از بیست هزار نفر شرکت می­کرده­اند.[18]

شخصیت‌های بزرگی از علمای اهل سنت مانند: مسلم، نَسائی[19]، تَرْمِذی[20]، دارِمی[21] و ابن‌خُزیمه[22]، شاگردان او هستند.[23]

قضاوت درباره بخاری

درباره بخاری قضاوت‌های گوناگونی مطرح شده و جمع زیادی از عالمان در ستایش او سخن گفته‌اند. موسی بن هارون می­گوید:

اگر تمام مسلمانان جمع شوند تا فردی مثل بخاری تربیت کنند، عاجز خواهند ماند.[24]

ابوسهل می­گوید خودم از سی تن از عالمان مصر شنیدم که می‌گفتند:

آرزوی ما در دنیا نگاه کردن به محمد بن اسماعیل است.[25]

یحیی بن جعفر نیز ارادت خود را چنین ابراز نموده است که:

اگر قدرت داشتم، از عمر خود، کم نموده و به عمر محمد بن اسماعیل اضافه می‌کردم؛ چراکه مرگ من، مرگ یک نفر است و مرگ او از بین رفتن علم.[26]

موسی بن هارون الجمال (متوفی 294ه‍) نیز معتقد است:

عندی لو أن اهل الإسلام اجتمعوا علی ان ینصبوا مثل محمد بن اسماعیل آخر ما قدروا علیه.[27]

به نظر من نهایت توان تمامی مسلمانان این است که فردی مانند محمد بن اسماعیل را به جامعه بشری عرضه کنند.

خطیب بغدادی از رجاء بن المرجى نقل می­کند که:

فضل محمد بن إسماعیل على العلماء کفضل الرجال على النساء. هو آیة من آیات الله یمشی على ظهر الأرض.[28]

برتری محمد بن اسماعیل بر سایر علماء به مثابه برتری مردان بر زنان است. او یکی از نشانه‌های (بزرگ) خداست که روی زمین قدم نهاده است.

بخاری خود را مستجاب الدعوة می­داند، محمد بن ابی حاتم نقل می­کند که بخاری گفت:

ما ینبغی للمسلم أن یکون بحالة إذا دعا لم یستجب له. فقالت له امرأة أخیه بحضرتی: فهل تبینت ذلک أیها الشیخ من نفسک، أو جربت ؟ قال: نعم. دعوت ربی عزوجل مرتین، فاستجاب لی، فلن أحب أن أدعو بعد ذلک، فلعله ینقص من حسناتی، أو یعجل لی فی الدنیا. ثم قال: ما حاجة المسلم إلى الکذب والبخل؟[29]

سزاوار نیست وضعیت بنده مؤمن به گونه­ای باشد که دعای او مستجاب نشود. همسر برادر بخاری که در حضور من بود پرسید: آیا تو خود این­گونه هستی؟ گفت آری، دو بار به درگاه خدا دعا نمودم و مستجاب شد، و هرگز دوست ندارم بعد از آن چیزی از خدا طلب کنم، زیرا چه­بسا (در مقابل استجابت آن) چیزی از حسناتم کم شود یا خدا تعجیل کند در دادن حسنه­ای در دنیا، سپس گفت: فرد مسلمان چه نیازی به دروغ گفتن یا بخل ورزیدن دارد.

البته دوبار دیگر هم دعا نمود، یکی در نفرین کسانی که سبب خروج (بلکه اخراج) او از بخارا (و موت در غربت) شدند[30]، و دیگری در، خواستن مرگ از خدا بخاطر سختیهای تحقیر و اخراج از شهرها.[31]

چنین فضائلی را نه تنها در حیات او قائلند که بعد مرگش هم با توسل به قبرش از او شفاعت می­خواستند:

فخرج القاضی و الناس معه و استسقى القاضی بالناس و بکى الناس عند القبر و تشفعوا بصاحبه فأرسل الله تعالى السماء بماء عظیم غزیر فقام الناس من أجله بخرتنک سبعة أیام أو نحوها لا یستطیع أحد الوصول إلى سمرقند من کثرة المطر.[32]

پس قاضی به همراه مردم (از شهر) خارج شدند و نزد قبر (بخاری) به گریه و دعا برای باران پرداختند و صاحب قبر را شفیع خود (به درگاه) خدا قرار دادند و خداوند آب وسیع و زیادی فروآورد که از شدت باران مردم هفت روز یا حدود هفت روز در خرتنگ ماندگار شدند و أحدی توان رفتن به سمرقند را نداشت به جهت شدت باران.[33]

أبا عمرو بن نصر الخفاف می‌گفت: محمد بن اسماعیل در حدیث داناتر است از احمد و اسحاق به بیست درجه، و کسی که در تضعیف او سخن گوید از جانب من بر او هزار لعنت باد.[34]

ابن‌حجر بعد از نقل تمجید علما از بخاری می­نویسد:

ستایش عالمان بعد از بخاری درباره او، دریایی است که ساحل ندارد.[35]

البته این دریا آن‏چنان‌ که ابن‌حجر می­گوید هم پهناور نیست؛ چراکه جمعی نیز در مذمت او سخن گفته‌اند. شاید شدیدترین نقد درباره بخاری از طرف استادش محمد بن یحیی ذهلی انجام گرفته باشد زیرا او چنین گفته است:

بخاری، کافر، خارج از ایمان و همسرش بر او حرام و واجب است توبه کند و الاّ گردنش زده می‌شود و اموالش بین مسلمانان تقسیم می‌شود و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.[36]

این تقابل آشکار، که ریشه در مسأله خلق قرآن دارد، علماء اهل سنت را گرفتار چالشی بزرگ نموده است. عالم بزرگی مانند: سبکی در طبقات الشافعیة ابتدا ساحت هر دو طرف را منزه دانسته و معتقد است نهی محمد بن یحیی، مخالفت با ورود به مسائل کلام بوده نه تقابل با بخاری و اگر بخاری وارد این مسائل شده بخاطر وجوب روشن شدن مسأله بوده است. او وقتی با این پاسخ خود قانع نمی­شود، برای پاک کردن صورت مسأله شروع به ناسزا گفتن به مورخانی می­کند که جریان تقابل را نقل نموده­اند، او بالأخره در پایان مطلبش محمد بن یحیی را قربانی نموده و او را متهم به حسادت نسبت به بخاری می­کند. [37]

أبو زرعة الرازی[38] متوفی 264هـ و أبو حاتم الرازی[39] متوفی 277هـ از معاصران بخاری نیز روایت از او را ترک کردند.[40] سبکی با اینکه أبو زرعة را با لقب أحفظ الأمة[41] و أبو حاتم را با عنوان أحد الأئمة الأعلام[42] می­ستاید و از قول یونس بن عبد الأعلى نقل می­کند که:

أبو زرعة وأبو حاتم إماما خراسان بقاؤهما صلاح للمسلمین.[43]

أبو زرعة و أبو حاتم دو امام اهل خراسان‌اند که بقاء آنان به صلاح مسلمانان است.

اما وقتی کلام تقى الدین ابن دقیق العید را نقل می­کند که:

أعراض المسلمین حفرة من حفر النار وقف على شفیرها طائفتان من الناس المحدثون والحکام.[44]

آبروی مسلمانان (به مثابه) چاهی از چاه‌های جهنم است که بر لبه پرتگاه آنان دو دسته از مردم ایستاده‌اند: اهل حدیث و سلاطین.

فریادش را اینگونه بر قلمش جاری می­کند که:

و من أمثلة ما قدمنا، قول بعضهم فی البخاری ترکه أبو زرعة وأبو حاتم من أجل مسألة اللفظ فیالله والمسلمین أیجوز لأحد أن یقول البخاری متروک.[45]

و از مثالهای گفته ما، سخن (و جرح) بعضی (از اهل حدیث) است که أبوزرعة و أبوحاتم نقل حدیث از بخاری را ترک کرده‌اند به جهت (اختلاف در) مسأله لفظ؛ پس ای خدا و ای مسلمانان آیا جایز است کسی بگوید (حدیث) بخاری متروک است.

أبو سعید الجزری می­گوید به شهرهای متعددی از جمله مصر و شام سفر کردم اما:

ما رأیت أحدا من أهل العلم إلا و هو یعرف عبد الله بن عبد الرحمن و لایعرفون رجاء بن المرجا الحافظ و لا محمد بن إسماعیل.[46]

احدی از اهل علم را ندیدم إلا اینکه عبدالله ابن عبدالرحمن (دارمی صاحب سنن معروف متوفی 255هـ) را می‌شناختند اما رجاء بن المرجأ حافظ و محمد بن اسماعیل را نمی‌شناختند.

بسیاری از پیروان ابوحنیفه از منتقدین مشهور بخاری به شمار می‌روند؛ زیرا بخاری به جهت تعصب و عداوت خاصی که با ابوحنیفه و مذهب او داشت[47] حتی یک حدیث (با ذکر نام) در صحیحش از او نقل نمی­کند[48] و به خاطر اکراه از نامش از او به بعض الناس تعبیر می­کند.[49]

بخاری ابو‌حنیفه را در نقل حدیث تضعیف می­کند[50] و می­گوید:

کان مرجئا سکتوا عن رأیه و عن حدیثه؛[51]

او از مرجئه بود و (عالمان) از بیان نظر و نقل حدیث او خودداری می‌کردند.

همچنین او را جاهلی می­داند که سنت پیامبر9 را باید از حجّام بیاموزد.[52] بخاری معتقد است، ابوحنیفه دوبار از کفر توبه کرده است.[53] بخاری در مذمت أبوحنیفه تندترین تعبیر را درباره او آورده و می­نویسد:

أبوحنیفه شوم­ترین مولودی است در اسلام که بنیان اسلام را از بین برد.[54]

حمیدی[55] استاد بخاری و حماد بن سلمه[56] نیز به جای کنیه أبوحنیفه، أبوجیفه می‌گفته‌اند.

بخاری که به جهت مخالفت با أبوحنیفه و اتباعش کتاب القراءة خلف الإمام را نگاشته در مقدمه کتاب رفع الیدین فی الصلاة نیز که مخالف با أبوحنیفه است بیان می‌کند که این کتاب را در رد بر کسی نوشته‌ام که بدعت، تمام گوشت و خون و مغز او را پر کرده و سینه و قلبش از نفرت سنت رسول خدا پر گشته است.[57] او در کتاب "خلق أفعال العباد" می‌نویسد برای من تفاوتی ندارد پشت سر جهمی و روافض نماز بخوانم یا یهود و نصاری.[58]

عده­ای از علما نیز به دفاع از ابوحنیفه، بخاری و صحیحش را مورد نقد قرار داده­اند.[59] کوثری می‌نویسد:

من الغریب أن بعض من یعدّونه من أمراء المؤمنین فی الحدیث یتبجّج قائلا: انی لم أخرج فی کتابی عمن لا­یری ان الإیمان قول و عمل یزید و ینقص، مع أنه أخرج عن غلاة الخوارج و نحوهم و هو یدری بأن الإیمان قول و عمل یزید و ینقص غیر ثابت عند النقاد، و لا­إلتفات إلی المتساهلین ممن لا­یفرقون بین الشمال و الیمین.[60]

عجیب است که بعضی از افرادی (بخاری) که او  را امیرالمؤمنین در حدیث می­دانند، با سخن خود به (ابوحنیفه) طعنه می­زند و می­نویسد: من در کتاب (صحیح) خودم روایت کسی که معتقد نیست به اینکه ایمان مربوط به گفتار و رفتار اشخاص است و زیاد و کم می­شود، را نقل نکرده­ام با اینکه او (بخاری) روایاتی از غالیان خوارج و امثال آنها نقل کرده، در حالی که می­داند اعتقاد به مرتبط بودن ایمان به گفتار و رفتار و زیاد و کم شدن آن، از دیدگاه صاحب­نظران قطعی و مسلم نیست، و توجهی نمی­شود به (کلام) سهل­انگاران و کسانی که تفاوت بین چپ و راست را تشخیص نمی­دهند.

دکتر دمینی استادیار دانشکده اصول‏الدین ریاض می­نویسد:

تکلم فیه (أبوحنیفة) بعض الجهلة حقدا علیه و کرها له؛[61]

(در نقد و طعنه زدن به ابوحنیفه) سخن گفته­اند برخی جاهلان از روی کینه و دشمنی با او.

سخاوی و دیگران از شیخ جمال الدین یوسف حنفی قاضی حنفیة نقل می‌کنند که گفته است:

هر کس زیاد کتاب بخاری را مطالعه کند زندیق می‌شود.[62]

ابن‌حجر که ارادتش به بخاری بر کسی پوشیده نیست، در پایان زندگی‏نامه ابوحنیفه می­نویسد:

 و مناقب الامام أبی‌حنیفة کثیرة جدّا فرضی اللّه تعالی عنه و أسکنه الفردوس آمین؛[63]

فضیلتهای امام ابوحنیفه بسیار زیاد است، پس خداوند از او راضی باشد، و او را در بهشت برین جای دهد.

در نقد بخاری کتابهایی نگاشته شده است؛ به عنوان نمونه:

1-     کشف الإلتباس عما أورده الإمام البخاری علی بعض الناس، الغنیمی المیدانی (1222-1298).

2-    رفع الإلتباس عن بعض الناس، ابو‌الطیب شمس‏الحق العظیم‌آبادی (1273-1329)

3-    تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمة أبی‏حنیفة من الأکاذیب، زاهد الکوثری (1296-1371).

4-    منن الرحمن علی التابعی الجلیل أبی‏حنیفة النعمان، ظفر احمد العثمانی التهانوی (1310-1394).

5-    سیرة النعمان[64].

6-    جنایة البخاری إنقاذ الدین من إمام المحدثین، زکریا أوزون.[65] و...[66]

همچنین معمولا حنفیان از منتقدین بخاری به شمار می‌روند.[67]

زکریا أوزون در مقدمه کتاب جنایة البخاری می‌نویسد:

عالمان گذشته (به ویژه بخاری) حتی عمل اشتباه امامان و پیشوایان ازعالمان را هم دارای اجر و پاداش می‌دانستند اما سزاوارتر اعتماد به کلام خداوند متعال است که فرمود:

وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ * رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً.[68] و مى‏گویند: پروردگارا ما از پیشوایان و بزرگانمان اطاعت کردیم، در نتیجه ما را گمراه کردند * پروردگارا، سهم آنان را از عذاب، دو چندان، و مورد لعن عظیم خودت قرار ده.

مذهب بخاری

هر کدام از پیروان مذاهب أربعة خواسته­اند بخاری را پیرو مذهب خود قلمداد کنند اما بسیاری قائلند او خود مجتهد بوده و نیاز به تقلید نداشته است چنانکه ابن تیمیه گفته است:

أما البخاری و أبو داود فإمامان فی الفقه من اهل الإجتهاد.[69]

اما بخاری و أبوداود دو امام در فقه و اهل اجتهادند.

وفات او

بخاری با حافظه عجیب خود و بعد از سالیان متمادی تلاش در کسب علم و سرآمد شدن در بعض علوم زمان خود مانند: حدیث، رجال و تاریخ، و با کوله­باری از تألیفات و تجربه و مکانت اجتماعی و پرورش شاگردان بزرگ، در 56 سالگی قصد بازگشت به وطن می­کند.

او که در هجده سالگی و دور از وطن در کنار مرقد مطهر پیامبر9 نگارش کتاب التاریخ الکبیر را آغاز کرد که به تعبیر استادش اسحاق بن راهویه[70]، جادوی بخاری است[71]؛

او که پیامبر9 در خوابِ محمد بن یوسف به او سلام می­رسانند[72]؛

او که نجم بن فضیل در خواب می­بیند به دنبال پیامبر9 گامها را دقیقا جای گام پیامبر می­نهد[73]؛

او که در خواب می­بیند حشرات موذی (نسبت دروغ) را از پیامبر9 دور می­کند[74]؛

او که استادش احمد بن حنبل هنگام حرکت از بغداد به خراسان، به او می­گوید می­خواهی علم و مردم را تنها گذاشته و به سمت خراسان بروی[75]؛

او که استادش علی بن مدینی معتقد بوده بخاری مانند خود را ندیده[76]

در ابتدای ورود به خراسان در سال 250هـ به نیشابور وارد می­شود[77] و مورد استقبال بی­نظیر اهل نیشابور قرار می­گیرد و به نقل مسلم صاحب صحیح، محمد بن یحیی ذُهْلی[78] استاد بخاری در رأس عالمان و توده­های مردم به استقبال او می­روند، و محمد بن یحیی که حدس می­زده در مسأله کلام الله و قدیم بودن آن کدورتی بین محدثین و بخاری بوجود بیاید، سفارش می­کند کسی در این زمینه از بخاری سؤال نکند تا اگر اختلافی هم باشد علنی شدن آن باعث شماتت سایر مذاهب و دشمنان نشود اما چند روز بعد از ورود بخاری، فردی عقیده بخاری را در مجلسی سؤال می­کند و بخاری جواب می­دهد:

أفعالنا مخلوقة و ألفاظنا من أفعالنا.

افعال ما مخلوق­اند (و حادث) و تلفظ ما به قرآن هم (مصداقی) از افعال ماست.

این جواب مبهم بخاری سر آغاز نزاع بین او و محدثین و در رأس آنها محمد بن یحیی ذُهْلی می­شود[79] تا جایی که سخنان بعدی او در تبیین عقیده­اش (که القرآن کلام الله غیر مخلوق وأفعال العباد مخلوقة) هم کارساز نمی­افتد و  بعد از مدتی (با پشتیبانی سایر محدثین بزرگ) منجر به صدور حکم کفر بخاری و معتقدین به عقیده او (قدیم نبودن کلام الله) توسط ذهلی (استاد و شیخ روایت بخاری که ابتدای ورود بخاری شاگردان را تشویق به حضور و بهره­مندی از بخاری می­کرده) می­شود و بخاری بعد از مدت کوتاه[80] اقامتش در نیشابور، با شنیدن این حکم بدون فوت وقت از نیشابور خارج می­شود[81] به­طوری که برای انجام کارهای باقی­مانده­اش سه روز در دروازه شهر توقف می­کند.[82] او همچنین بعد از ورود به ری به دستور محمد بن یحیی ذهلی مجبور به ترک آنجا می­شود.[83]

اما با این وجود در ورود به بخارا مورد استقبال با شکوه[84] امیر آنجا خالد بن احمد ذُهْلی[85] قرار می­گیرد.

خالد بن احمد که با تواضع بسیار در مجلس محدثین حاضر می­شد و اهل علم و محدثین را تکریم می­نمود[86] و از ششصد نفر نقل حدیث نموده، و در این راه یک میلیون درهم هزینه می­کند[87] و حافظ أبو محمد، نصر بن احمد، به دعوت خالد بن احمد به بخارا می­رود و مسندی به درخواست او می­نگارد[88]، از بخاری تقاضا می­کند کتاب صحیح و التاریخ الکبیر خود را نزد او ببرد تا از بخاری استماع کند[89]، اما بخاری آنچنان غضبناک می­شود که بدون هیچ اغماضی به فرستاده امیر بخارا چنین پاسخ می­دهد که:

إنى لا أذل العلم ولا أحمله إلى أبواب السلاطین فإن کانت له حاجه إلى شئ منه فلیحضرنی فی مسجدی أو فى داری فإن لم یعجبک هذا فأنت سلطان فامنعنی من المجلس لیکون لی عذر عند الله یوم القیامة إنى لا أکتم العلم.[90]

من با بردن علم به دربار سلاطین، آن را ذلیل نمی‌کنم، اگر او (امیر بخارا) احتیاجی به علم من دارد باید در مسجد یا منزل من حاضر شود، و اگر اصرار بر خواست خود داری، سلطان هستی و می‌توانی جلسه درس مرا ممنوع کنی تا من روز قیامت عذری نزد خدا داشته باشم چرا که من علم را کتمان نمی‌کنم.

این برخورد بدون ملاحظه بخاری با احمد بن خالدی که در مقابل تمام تکفیرها و تحقیرها ‌ضد بخاری، او را تکریم کرد بسیار سنگین آمد و بخاری را در مقابل حکم از راه رسیده ذهلی به بخارا، تنها گذاشت و با پیگیری حریث بن أبی الورقاء و دیگران او مجبور به خروج از شهر شد. بخاری آنان را نفرین کرد[91] و به روستای خَرتَنک[92] و به منزل یکی از اقوامش وارد شد و بالأخره بعد از آن همه تحقیر آنقدر منزوی شد که طاقت تحمل نداشت و چند روز قبل از مرگش چنین دعا کرد که:

اللهم أنه قد ضاقت علی الأرض بما رحبت فاقبضنی إلیک. [93]

بار خدایا زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شده، پس مرا به سوی خویش ببر.

و در نهایت با کوله باری از محنت در شب عید فطر سال 256 هجری قمری در سن 62 سالگی در همان روستای خرتنک از دنیا رفت.[94]

بعد از دفن او بوی عطر زیادی از خاک قبرش بلند شد که مردم به عنوان تبرک آنقدر خاک قبر او را برداشتند که برای جلوگیری از آشکار شدن بدنش، ضریح چوبی مشبکی روی آن ساختند.[95] اکنون نیز قبر او در استان بخارای ازبکستان مزار شیفتگانش می­باشد.[96]

آثار و تألیفات

تألیفات زیادی به بخاری نسبت داده شده[97] که بعضی آمار آنها را تا 35 عنوان در موضوعات مختلف ذکر کرده‌اند.[98] به عنوان نمونه:

در علم تاریخ: التاریخ الکبیر،  التاریخ الأوسط، التاریخ الصغیر.

در علم کلام: خلق افعال العباد.

در علم رجال: الضعفاء الصغیر، أسامی الصحابه، الوحدان،[99] الکنی.

در علم حدیث: علل، الفوائد، صحیح.

در علم فقه: المبسوط، جزء القرائة خلف الإمام، جزء رفع الیدین.

در علم سیره: الأدب المفرد.

در علم اخلاق: برّ الوالدین. [100]

اما در میان تمام آثار او، تنها اثری که باعث ماندگار شدن و عظمت جایگاه او در مکتب خلفا شده کتاب صحیح اوست. دهلوی می­گوید:

صحیح بخاری به درجه­ای از شهرت رسیده که بالاتر از آن درجه­ای نیست.[101]

صحیح بخاری

صحیح[102] بخاری بنیان حدیث مکتوب و سنت پیامبر اسلام9 نزد اهل سنت، مجموعه چهار هزار حدیث است[103] که بخاری آنها را از بین ششصد هزار حدیث در طول شانزده سال گزینش نموده و قبل از نوشتن هر حدیث غسل کرده، دو رکعت نماز خوانده، استخاره نموده و بعد از یقین به صحت، آن را نگاشته است.[104] او این کتاب را با عنوان المسند الجامع الصحیح من حدیث رسول­الله و سننه و أیّامه در 97 کتاب تنظیم نموده است.

چنان‌که قضاوت علما درباره بخاری متفاوت است، درباره صحیح او نیز قضاوت‌های گوناگونی وجود دارد. عده­ای ستایش او را به جایی رسانده‌اند که گفته‌اند:

صحیح بخاری أصحّ کتب بعد از کتاب خداست. [105]

این عظمت به جایی می­رسد که ابن‌خلدون از اساتیدش چنین نقل می­کند:

شرح کتاب البخاری دین علی الاُمة.[106]

شرح نمودن کتاب بخاری دینی است بر امت.

مقصود از این جمله چنانکه خود ابن خلدون (متوفی 808 هـ) می‌گوید این است که تا آن زمان هیچ یک از علماء شرحی متناسب با جایگاه صحیح بخاری ننوشته‌اند.

سخاوی (831-902 هـ) از شاگردان ابن حجر در شرح حال عبد العزیز بن احمد هنتاتی (از ملوک تونس معروف به عزوز الحفصی، 761-837 هـ[107]) ذکر می‌کند که او با دیدن فتح الباری که فقط دو سوم آن به اتمام رسیده بود، برای حمایت از این تلاش ابن حجر مقداری طلا برای کاتبان این شرح و اهل مجلس إملاء آن فرستاد.[108]

خود ابن حجر نیز به شکرانه اتمام فتح الباری که حدود 25 سال (از 817 تا 842 هـ) به طول انجامید مجلس ولیمه عظیمی با حضور بسیاری از عالمان و بزرگان دنیای اسلام برپا نمود.[109]

أبوعامر فضل بن إسماعیل جرجانی درباره صحیح بخاری چنین سروده­ است:

هو الفرق بین الهدی و العمی                            هو السدّ بین الفتی و العطب

أسانید مثل نجوم السماء                                 أمام متون کمثل الشهب

حجاب من النار لاشک فیه                               یمیز بین الرضی و الغضب[110]

(صحیح بخاری) جداکننده هدایت و گمراهی است؛ و مانع بین نجات و هلاکت؛ سندهای (روایات) آن مانند ستارگان آسمان(زیبا و بی عیب هستند) در مقابل متن­هایی همچون شهاب‏های آسمانی؛ بدون شک (و تردید) حافظ از آتش (جهنم) است، و با آن می­توان رضایت یا غضب (پروردگار) را شناخت.

ابو‌زید مروزی می‌گوید:

بین رکن و مقام خواب بودم که در خواب دیدم پیامبر اکرم به من فرمودند ای ابو‌زید تا چه زمان کتاب شافعی را تدریس می‌کنی چرا کتاب مرا تدریس نمی‌کنی؟ گفتم یا رسول‌الله کتاب شما چیست؟ فرموند: جامع محمد بن اسماعیل. [111]

ابو‌عمرو بن صلاح (امام الحرمین) معتقد است که:

 اگر (فردی) سوگند یاد کند بر صحت تمامی احادیث صحیح بخاری و مسلم، قسمش صحیح و کفاره‌ای بر او نیست؛ زیرا امت اجماع دارند بر صحت آن‌دو و اجماع امت، معصوم از خطا است. [112]

قسطلانی نقل می‏کند:

ان صحیح البخاری ما قرئ فی شدة الاّ فرجت ولا رکب به مرکب فغرقت؛[113]

متن صحیح بخاری در هیچ گرفتاری خوانده نشده الا‌ این‏که گشایشی حاصل شده و اگر در کشتی باشد غرق نخواهد شد.

محمد جمال‏الدین قاسمی بعد از پذیرفتن کلام قسطلانی می‌گوید:

بسیاری از علما و بزرگان هم در سختی‌ها چنین عمل نموده‌اند.[114]

سبکی نیز معتقد است:

أما الجامع الصحیح وکونه ملجأ للمعضلات ومجربا لقضاء الحوائج فأمر مشهور[115]

اما کتاب الجامع الصحیح و اینکه پناهگاه مشکلات و در برآورده شدن حاجات مجرّب است، مسأله مشهوری است.

این دیدگاه‌های اغراق‌آمیز و امثال آنها چنان عظمتی به صحیح بخاری داده که عالم بزرگی مانند: ذهبی چنین ابراز می­دارد که:

عالمان در اظهار نظر علمی خود تحت تأثیر هیبت آن قرار می­گیرند.[116]

و این هیبت بخاری و صحیح او در زمان ما به جایی می­رسد که کوچک‌ترین سؤال و خدشه­ای در آن را، برابر با از بین رفتن سنت پیامبر9 می­دانند. عماد الشربینی بعد از دفاع از حدیث سحر النبی می­نویسد:

اما الحدیث فقد ثبت فی صحیح البخاری و هو مرجع أساسی للسنة فلو شککنا فی حجیة الثابت فی البخاری فکیف یقبل الناس بعد ذلک حدیثا ورد فی الصحاح أو فی روایة عن غیر طریق البخاری؟[117]

این حدیث در صحیح بخاری آورده شده که منبع بنیادین سنت (پیامبر) است، و اگر در صحت (و حجیت) روایات موجود در (صحیح) بخاری تشکیک شود، دیگر چگونه مردم حدیثی را قبول کنند که در صحاح یا توسط غیر بخاری نقل شده باشد.

حتی ألبانی که از بزرگترین عالمان معاصر اهل سنت است و از او به بخاری دوران تعبیر می‏کنند، در موارد اندکی[118] که به ضعف سندی روایتی که در صحیح بخاری هم آمده حکم می­کند، هیبت صحیح بخاری قلم او را وادار می­کند که بعد از حکم به ضعف یک روایت چنین بنویسد:

فقد أطلت الکلام على هذا الحدیث و راویه دفاعا عن السنة و لکی لا یتقول متقول، أو یقول قائل من جاهل أو حاسد أو مغرض: إن الألبانی قد طعن فی صحیح البخاری و ضعف حدیثه، فقد تبین لکل ذی بصیرة أننی لم أحکم عقلی أو رأیی کما یفعل أهل الأهواء قدیما و حدیثا، و إنما تمسکت بما قاله العلماء فی هذا الراوی.[119]

سخن در (اثبات) این حدیث و راوی آن به جهت دفاع از سنت(پیامبر) به درازا کشید، تا هیچ یاوه­گو یا جاهل یا حسود یا مغرضی نگوید البانی ( با اشکال به یکی از راویان بخاری) خدشه­ای در صحیح بخاری وارد کرده یا حدیث آن را تضعیف نموده، به تحقیق برای هر صاحب فهمی آشکار شد که من مانند پیروان هوای نفس در گذشته و امروز به حکم نظر و عقل خودم سخنی نگفتم بلکه فقط به سخنان عالمان درباره این راوی تمسک ( و آن را نقل) نمودم.

درباره صحیح بخاری کتاب‌های بسیاری به زبان­های مختلف به نگارش درآمده که مبارکفوری فقط کتاب­هایی که به زبان عربی تألیف شده را تا 146 کتاب می­شمارد[120]، و بیشتر آنها شروحی است که بر صحیح بخاری نگاشته شده و حاجی خلیفه در کشف الظنون[121] آنها را لیست کرده و سباعی معتقد است معتبرترین آن 82 شرح، عبارت است از:

التنقیح از بدرالدین زرکشی، متوفی 794 هـ.

فتح الباری از ابن حجر، متوفی 852 هـ.

عمدة القاری از العینی الحنفی، متوفی 855 هـ.

التوشیح از جلال الدین سیوطی، متوفی 911 هـ. [122]

عده­ای نیز نه تنها چنین جایگاهی را برای صحیح بخاری قائل نیستند بلکه در مقایسه با سایر منابع حدیثی اهل سنت اهمیت کمتری به آن می‏دهند. أبو سلیمان أحمد الخطابی البستی متوفی 388 هـ اولین شارح صحیحین که ذهبی او را با القابی چون الامام العلامة المفید المحدث الرحّال[123] می‌ستاید معتقد است:

هو (کتاب السنن لأبی داود) أحسن وضعا و أکثر فقها من الصحیحین.[124]

کتاب (سنن أبی داود) از نظر ساختار و تدبر و دقت برتر از صحیحین است.

عینی، بخاری را در علم تصریف ضعیف می­داند.[125]

مبارکفوری، به چند شبهه درباره صحیح بخاری اشاره می‏کند. [126]

 ابن‌حجر نیز در فصل 8 و 9 هدی الساری، به شبهات و نقدهای علما اشاره می­کند.

عده­ای هم معتقدند تمام صحیح بخاری نوشته او نیست بلکه توسط دیگران تکمیل شده،[127] برای نمونه ابن‌حجر در مواضع متعدد فتح الباری اشاره دارد به این که بخاری قسمت‌هایی از کتاب را که مربوط به رجال یا زندگی­نامه رجال یا مطالب دیگر بوده را سفید و خالی گذاشته بود و نویسندگان و ناقلین صحیح بخاری، آن را تتمیم کرده‌اند. او چنین می‌نویسد:

ولم أقف فی شیء من نسخ البخاری علی ترجمة لمناقب عبدالرحمن بن عوف ولا لسعید بن زید ... و أظن ذلک من تصرف الناقلین لکتاب البخاری کما تقدم مراراً انه ترک الکتاب مسودة.[128]

من در هیچ‌یک از نسخه‌های (صحیح) بخاری به زندگی‌نامه و مناقب عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید دست پیدا نکردم... و گمان می‌کنم به خاطر تصرف ناقلین کتاب بخاری در صحیح بخاری است. چنان‌که چندبار اشاره شد که بخاری کتاب را به صورت پیش نویس رها نمود.

و یا از دیگران نقل می‌کند که کتاب بخاری را از روی نسخه اصلی که از آن فربری بود نسخه‌برداری کردم پس دیدم چیزهایی در آن به اتمام نرسیده و قسمت‌هایی سفید گذاشته شده.[129]

عده­ای نیز بعضی از راویان احادیث صحیح بخاری را نقد کرده­اند. برای نمونه مقبلی یمنی می‌نویسد:

در رجال صحیحین افرادی هستند که بسیاری از علما تصریح کرده‌اند به جرح در آنها و با عبارات شدید اللحنی از آنها تعبیر نموده‌اند.[130]

عینی معتقد است:

در صحیح بخاری راویانی هستند که بعض متقدمین آنها را مجروح دانسته‌اند.[131]

عراقی می‌گوید:

این عقیده که تمام راویان صحیحین به اجماع علما ثقه‌اند، باطل است زیرا نسائی جماعتی از راویان آن دو را تضعیف نموده.[132]

ابن حجر نیز می­نویسد:

این عقیده که تمامی احادیث صحیحین، صحیح­اند را قاضی أبوبکر باقلانی، امام الحرمین، غزالی و داودی نمی­پذیرند.[133]

حتی مسلم (صاحب صحیح و شاگرد بخاری) را نیز می­توان از منتقدین صحیح بخاری دانست؛ زیرا او از 434 نفر از رجال صحیح بخاری روایتی نقل نمی­کند.[134]

ابن‌حجر تعداد احادیثی که در صحیحین مورد انتقاد قرار گرفته را 210 حدیث ذکر می‏کند و احادیثی که فقط بخاری نقل کرده را کمتر از هشتاد حدیث می‌داند که تعدادی را نیز هر دو نقل کرده‌اند.[135]

بخاری کتابی نگاشته با نام "الضعفاء" که اثری از آن نیست، اما ذهبی گزارشگری‌هایی از این کتاب دارد. او در شرح حال بعض راویان مانند: أیوب بن صالح بن عائذ می‌نویسد: تعجب است از بخاری که به جهت عقیده به إرجاء او را در کتاب الضعفاء آورده است اما به حدیث او احتجاج می‌کند.[136] یا در مورد ثابت بن محمد الزاهد می‌نویسد:

و العجب من البخاری حدث عن ثابت بن محمد الزاهد فی صحیحه و ذکره فی کتاب " الضعفاء ".

تعجب است از بخاری که از ثابت بن محمد زاهد در کتاب صحیحش حدیث نقل می‌کند در حالی که او را در کتاب ضعفاء تضعیف نموده است.

علاوه بر کتابهایی که مشتمل بر نقد صحیح بخاری هم هستند مانند: أضواء علی السنة المحمدیة از محمود أبو ریّة کتابهای مستقلی نیز در نقد صحیح بخاری نوشته شده است؛ به عنوان نمونه:

1-        التنبیه علی ما وقع فی کتاب البخاری من الأوهام، اثر ابو‌علی جیانی (متوفی 498ه‍)

2-       اوهام الجامع الصحیح للبخاری، اثر ابو‌محمد عبدالمؤمن الدمیاطی (متوفی 705ه‍)

3-       سیرة النعمان، اثر شبلی النعمانی (متوفی 1332ه‍)[137]

4-       الجرح علی البخاری، اثر عمر کریم الحنفی البتنوی.[138]



[1]. منهج النقد فی علوم الحدیث، ص197-210.

[2]. علة حدیث عبارت است از عوامل پنهان و پیچیده­ای در اسناد حدیث، که باعث بی­اعتباری آن می­شوند، هر چند ظاهر حدیث سلامت از آن علة را نشان دهد و رجال آن همه ثقه و جامع شروط صحت باشند. علم شناخت علل حدیث از مهم­ترین و دقیق­ترین علوم مربوط به حدیث است. ابن ­صلاح (الشهرزوری)، ابوعمرو عثمان(م642هـ ق)، مقدمة ابن الصلاح، تحقیق ابوعبدالرحمن صلاح، چاپ اول،  دارالکتب العلمیة، بیروت،1416هـ.ق.

[3]. منسوب به بخارا، از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شهرهای ماوراء النهر؛ و پایتخت حکومت سامانیان قبل از اسلام. معجم البلدان ج1، ص353؛ همچنین: بغدادی، صفی الدین عبد المؤمن، (متوفی 739ه‍)، مراصد الإطلاع علی أسماء الأمکنة و البقاع، محقق علی محمد البجاوی، دار إحیاء الکتب العربیة، چاپ اول، 1373 ه‍، جلد 1، ص 169.

اواخر سال 53 هجری معاویه عبید الله ابن زیاد که حاکم خراسان بوده را به طرف بخارا می­فرستد و او بعد جنگیدن با لشکریان ملکه بخارا (که 15 سال بعد از مرگ همسرش در آنجا حکومت کرد) با گرفتن غنائم و هدایای بسیار در مقابل گرفتن سالانه یک میلیون درهم مالیات با آنان صلح می‌کند و بعد از او سعید بن عثمان بن عفان که در سال 56 هـ به إمارت خراسان منصوب می­شود به آنجا حمله کرده و دوباره منجر به صلح می‌شود و بیش از سه دهه بعد بالأخرة به صورت رسمی توسط قتیبة بن مسلم (49-96هـ) امیر خراسان از جانب حجاج بن یوسف ثقفی (40-95 هـ) ضمیمه ممالک اسلامی شد. نرشخی، ابی بکر محمد بن جعفر (286- 348هـ)، تاریخ بخارا، دار المعارف چاپ دوم قاهره ( از مجموعه کتابهای ذخائر العرب ش 40. )، ص64.

[4]. به معنای کشاورز؛ همچنین کیفیت ضبط این لغت و اعراب آن را، ابن حجر در مقدمه فتح الباری به ابن ماکولا نسبت می­دهد، در حالی که ابن ماکولا در الإکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف والمختلف فی الأسماء والکنى والأنساب فقط ضبط حروف را بیان کرده نه اعراب آن را و در تهذیب مستمر الاوهام على ذوی المعرفة وأولی الافهام نیز این لغت را ندارد. (چه بسا سبب این نسبت در کلام ابن حجر تبعیت از نووی باشد در تهذیب الإسماء) هدی الساری، ص 478؛ إبن ماکولا، (متوفی 475ه‍)، إکمال الکمال، دار إحیاء التراث العربی، [بی‌تا]، [بی‌جا]، ج1، ص259.

[5]. بردزبه و مغیره مجوسی بوده‌اند.  مغیره توسط امیر بخاری (یمان جعفی) مسلمان شد، که به بخاری نسبت جعفی هم داده شده. پدر بخاری نیز از شاگردان و اصحاب مالک بود. المبارکفوری، عبدالسلام، سیرة الإمام البخاری، دار عالم الفوائد، مکة المکرمة، چاپ اول، 1422، ج1، ص53؛ الخطیب البغدادی، ابی‌بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام، تحقیق عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول،1417، ج2، ص6؛ الذهبی، شمس‌الدین محمد، جزء فیه ترجمة البخاری، ص29؛  ارشاد الساری (شرح صحیح البخاری)، ج1، ص45؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص242؛ هدی الساری، 478.

[6]. تاریخ بغداد، ج2، ص6؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص239؛ سیر اعلام النبلاء، ج12، ص392؛ الصفدی، صلاح‌الدین خلیل، الوافی بالوفیات، چاپ اول،  دارإحیاء التراث العربی، بیروت،1420قمری، ج2، ص148؛ سیرة الإمام بخاری، ج1، ص64؛ هدی الساری، ص478؛ النووی، محیی‌الدین، المنهاج شرح الجامع الصحیح، تحقیق مصطفی دیب البغاء، ص4،  دارالعلوم الانسانیة، دمشق 1418قمری؛ ارشاد الساری، ج1، ص45.

[7] . هدی الساری، ص478.

[8]. از قول خود بخاری نقل شده وقتی به خراسان رسیدم قسمتی از بینایی­ام را از دست دادم و با طبابت فردی بینایی­ام کامل برگشت. حال اینکه این دو مورد یک جریان بوده یا دو جریان، مورد اشاره قرار نگرفته است. سبکی، تاج الدین أبی نصر، (727-771ه‍)، طبقات الشافعیة الکبری، محققان محمد الطناحی، محمد الحلو، دار إحیاء الکتب العربیة، [بی‌جا]، [بی‌تا]، ج2، ص216؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص243؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص452؛ الوافی بالوفیات، ج19، ص 149.

[9]. تاریخ بغداد، ج2، ص11؛ طبقات الحنابله ج1، ص274، تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص58؛ تهذیب الکمال، ج24، ص 445؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص393.

[10]. هدی الساری، ص478؛ مختار رمزی، احمد، سیر أعلام المحدثین، دارالبشائر الإسلامیة، بیروت، چاپ اول،  1426قمری، ص139.

[11]. ارشاد الساری، ج1، ص45.

[12]. تاریخ الإسلام، ج19، ص247؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص423.

[13]. سیر اعلام المحدثین، ص148.

[14]. سیر اعلام النبلاء، ج12، ص408؛ تاریخ بغداد، ج2، ص20؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص246؛ سیرة الإمام البخاری، ج1، ص169؛ هدی الساری، ص 487.

[15]. یکی از نکاتی که این قدرت حافظه و دقت او را به چالش می‌کشد مقایسه بین نقل او از اساتیدش و نقل خود اساتید بخاری در کتبشان است. به عنوان مثال یکی از شیوخ بخاری حُمیدی است که مطالب صحیح بخاری با نام او آغاز می‌شود و مسند حمیدی هم به چاپ رسیده مقایسه بین نقل بخاری و کتاب استادش تفاوتهای زیادی را آشکار می‌کند.

[16]. البته در انتها، راوی می­گوید: "قلت له یا أباعبداللّه بکماله؟" قال: "فسکت." گفتم ای أبا عبدالله احادیث  را به­طور کامل (به ذهن آورده و) یادداشت می­کردی؟ راوی می­گوید در جواب من سکوت کرد. سیر اعلام النبلاء، ج12، ص411؛ تاریخ بغداد، ج2، ص11. همین مسأله باعث شده است بعضی از افراد احادیث صحیح بخاری را نقل به معنی و کم ارزش بشمارند.

[17]. همان، ص670؛ سیر اعلام المحدثین، ص140-141.

[18]. هدی الساری، ص486.

[19]. النسائی : بفتح النون والسین المهملة وبعد الألف همزة ویاء النسب هذه النسبة إلى بلد بخراسان یقال لها : نسا ، والنسبة المشهورة إلى هذه البلدة النسوی والنسائی. الأنساب ، سمعانی، ج5، ص483

[20]. الترمذی : هذه النسبة إلى مدینة قدیمة على طرف نهر بلخ الذی یقال له جیحون، خرج منها جماعة کثیرة من العلماء والمشایخ والفضلاء ، والناس مختلفون فی کیفیة هذه النسبة بعضهم یقولون بفتح التاء المنقوطة بنقطتین من فوق ، وبعضهم یقولون بضمها ، وبعضهم یقولون بکسرها ، والمتداول على لسان أهل تلک البلدة - وکنت أقمت بها اثنی عشر یوما - بفتح التاء وکسر المیم ، والذی کنا نعرفه قدیما فیه کسر التاء والمیم جمیعا. الأنساب، ج1، ص459.

[21]. الدارمی : بفتح الدال المهملة وکسر الراء ، هذه النسبة إلى بنی دارم. الأنساب، ج2، ص440.

[22]. الخزیمی : بضم الخاء المعجمة وفتح الزای وسکون الیاء المنقوطة باثنتین من تحتها وفی آخرها المیم ، هذه النسبة إلى أبی بکر محمد بن إسحاق بن خزیمة بن المغیرة بن صالح بن بکر النیسابوری الخزیمی ( إمام الأئمة )، الأنساب، ج2، ص362.

[23]. فرید، احمد، تراجم اعلام السلف، ص425،  دارالایمان، اسکندریة،]بی تا[؛ سیرة الإمام البخاری، ج2، ص685-789.

[24]. تاریخ بغداد، ج2، ص22؛ سیر اعلام النبلاء، ج12، ص434.

[25]. هدی الساری، ص485.

[26]. سیر اعلام النبلاء، ج12، ص418؛ هدی الساری، ص485.

[27]. تاریخ بغداد، ج2، ص22؛ تهذیب الأسماء، ج3، ص1172.

[28]. تاریخ بغداد، ج2، ص25. همچنین در تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص87.

[29]. سیر اعلام النبلاء، ج10، ص308.

[30]. بخاری، خالد بن احمد امیر بخارا و ایادی او که حکم به اخراج بخاری کردند را چنین نفرین کرد: "اللهم أرهم ما قصدونی به فی أنفسهم وأولادهم وأهالیهم" ترجمه: بار پروردگارا قصد سوء آنان نسبت به مرا به خودشان و اولاد و اهلشان برگردان. و امثال ابن حجر معتقدند این نفرین در کمتر از یک ماه مستجاب شد و خالد از طرف حکومت مرکزی از امارت عزل و به تحقیر و زندان مبتلا شد. هدی الساری، ص494؛ تغلیق التعلیق، ج5، ص440؛ تاریخ بغداد، ج2، ص32؛ تاریخ دمشق، ج52، ص97؛ تهذیب الکمال، ج24، ص465.

[31]. چنین دعا کرد: " اللهم إنه قد ضاقت علی الأرض بما رحبت فاقبضنی إلیک" که قبل از اتمام ماه (مبارک رمضان) مستجاب شد. تغلیق التعلیق، ج5، ص440؛ تاریخ بغداد، ج2، ص33؛ تاریخ دمشق، ج52، ص98؛ تهذیب الکمال، ج24، ص466؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص443 و 466؛ تهذیب التهذیب، ج9، ص45.

[32]. طبقات الشافعیة، ج2، ص234؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص469.

[33]. حتی به واسطه تعظیم بخاری برای منطقه بخارا هم احادیثی جعل شده است: در حدیثی به نام حدیث فاخره پیامبر6 بعد از اینکه از حضرت جبرئیل7 شنیدند علت نام گذاری بخارا به فاخرة این است که لأن بخاری یوم القیامة تفخر علی کل المدن بکثرة الشهداء، چنین دعا فرموده­اند: اللهم بارک فی فاخرة و طهر قلوبهم بالتقوی و زک اعمالهم واجعلهم رحماء فی امتی. تاریخ بخارا ص 41. این حدیث که اثری از آن در جوامع روایی اهل سنت نیست را زمخشری و قزوینی (605-682هـ) با دو حدیث دیگر به همین مضمون بدون سند نقل می­کنند. مانند این حدیث که روی حذیفة بن الیمان عن رسول الله صلی الله علیه و سلم ستفتح مدینة خلف نهر یقال له جیحون یقال لها بخاری محفوفة بالرحمة ملفوفة بالملائکة منصور أهلها، النائم فیها علی الفراش کالشاهر سیفه فی سبیل الله و خلفها مدینة یقال لها سمرقند فیها عین من عیون الجنة و قبر من قبور الأنبیاء و روضة من ریاض الجنة، یحشر موتاها یوم القیامة مع الشهداء. زمخشری، (متوفی 538ه‍)، ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، مؤسسة الأعلمی، بیروت، چاپ اول، 1412، ج1، ص272؛ قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، دار صادر، بیروت، [بی‌تا]، ص510. حموی در معجم البلدان، ج 4، ص 224 می­گوید: "اسم سمیت به بخارى بماوراء النهر فی بعض الاخبار لأنه روی أنه بعث إلیها أیوب النبی، علیه السلام، فدعا لها بالخیر فصارت بذلک فاخرة على غیرها."

[34]. تاریخ الإسلام، ج 19، ص 250.

[35]. هدی الساری، ص486..

[36]. سیر اعلام النبلاء، ج12، ص456؛ تاریخ بغداد، ج2، ص31؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص94.

 ابن‌حجر از قول یکی از منتقدین بخاری نقل می‌کند که علی بن مدینی کتابی در باب علل حدیث نوشته بود و آن را در دسترس کسی قرار نمی­داد، وقتی برای مدت کوتاهی از شهر خارج می­شود بخاری با تطمیع فرزند او، برای یک روز کتاب را امانت گرفته و برای استنساخ به کاتبان متعدد می­دهد. زمانی که مدینی از قضیه آگاه می­شود بسیار غمگین شده و بعد از مدت کوتاهی از دنیا می‏رود. بعد از آن بخاری، صحیح خود را به نگارش در می­آورد. تهذیب التهذیب، ج5، ص37.

[37]. طبقات الشافعیة، ج2، ص230.

[38]. أبو حاتم در رابطه با أبو زرعة می­گوید: "ما خلف بعده مثله علما وفقها وفهما وصیانة وصدقا" تاریخ بغداد، ج10، ص332؛ تاریخ مدینة دمشق، ج38، ص30؛ تهذیب الکمال، ج19، ص95؛ سیر أعلام النبلاء، ج13، ص75؛ تهذیب التهذیب، ج7، ص30؛ تاریخ الإسلام، ج20، ص130.

[39].  أبو حاتم الرازی الحافظ الکبیر والثقة الشهیر. شیبانی، أبوبکر بن أبی عاصم، (متوفی 287 ه‍)، السنة، الکتب الإسلامی، بیروت، چاپ سوم، 1413، ص 313؛ تهذیب التهذیب، ج9، ص28. قال أبو القاسم هبة الله بن الحسن اللالکائی: کان إماما عالما بالحدیث ، حافظا له ، متقنا متثبتا. تهذیب الکمال، ج24، ص385؛ تهذیب التهذیب، ج9، 29.

[40]. دیوان الضعفاء و المتروکین، ص343.

[41]. طبقات الشافعیة، ج1، ص65. همچنین در جلالت مقام أبو زرعة نقل شده إن أبا زرعة آیة ، وإن الله إذا جعل انسانا آیة ، أبان من شکله حتى لایکون له ثانیا. جرجانی، عبدالله ابن عدی، (متوفی 365ه‍)، الکامل، محقق یحیی مختار غزاوی، دار الفکر، بیروت، چاپ سوم، 1409، ج2، ص133؛ تاریخ بغداد، ج10، ص329؛ تاریخ مدینة دمشق، ج38، ص28؛ تهذیب الکمال، ج19، ص93؛ سیر أعلام النبلاء، ج13، ص74.

[42]. طبقات الشافعیة، ج2، ص207.

[43]. همان، ص208.

[44]. طبقات الشافعیة، ج2، ص12.

[45]. همان.

[46]. تاریخ مدینة دمشق، ج29، ص317.

[47]. الزیلعی، ابی‌محمد عبدالله، نصب الرایة لأحادیث الهدایة، چاپ اول،  مؤسسة الریان بیروت و  دارالقبلة، جدة، 1418قمری، ج1، ص355.

[48]. همچنین مسلم در صحیحش. (همان)

[49]. نصب الرایة، ص356. مانند استادش حمیدی که ضمن تدریس کتاب الرد علی أبی‏حنیفة در مسجدالحرام می­گفت از آوردن نام او در مسجدالحرام اکراه دارم. أبی‌حاتم التمیمی، محمد بن حبان (م354هـ.ق)، المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین،  تحقیق محمود ابراهیم زاید،  دارالبار، مکه، ]بی تا[، ج3، ص70.

[50]. علی رغم این‏که استاد بخاری (یحیی بن معین) درباره ابوحنیفه می­گوید: "ثقة ثقة." تاریخ بغداد، ج13، ص422؛ و درباره مدح کنندگان ابوحنیفه بنگرید به: الحارثی، محمدقاسم، مکانة الإمام ابی‌حنیفة بین المحدثین، چاپ اول،  إدارة القرآن و العلوم الإسلامیة، پاکستان 1413قمری، ص192-203.

[51]. البخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر،  دارالفکر،]بی جا[،]بی تا[، ج8، ص81، ش 2253.

[52]. همو، التاریخ الصغیر، چاپ اول،  دارالمعرفة، بیروت، 1406قمری، ج2، ص41.

[53]. الأندلسی، یوسف بن عبدالبّر، الإنتقاء فی فضائل الأئمة الثلاثة الفقهاء، تحقیق عبدالفتاح ابوغُدّة،  مکتب المطبوعات الإسلامیة، حلب،]بی تا[، ص281.

[54]. التاریخ الصغیر، ج2، ص93. بعضی از عالمان علت این موضع­گیری بخاری را همنشینی با نعیم بن حماد (جعل کننده حکایات ‌ضد ابو‌حنیفه) می­دانند. (العثمانی التهانوی، منن الرحمن علی التابعی الجلیل ابی‌حنیفة النعمان، چاپ اول  مکتبة الإمام ابی‌حنیفة، بیروت، 1415قمری، ص212؛ همو، قواعد فی علوم الحدیث، تحقیق عبد الفتّاح ابوغُدّة، چاپ پنجم،  مکتب المطبوعات الإسلامیة، بیروت، 1404قمری، ص380. بعضی هم علت آن را حسادت بخاری می­دانند. تاریخ الاسلام، ج9، ص312؛ منن الرحمن، ص152؛ الشکعة، مصطفی، الأئمة الأربعة، چاپ چهارم  دارالکتاب المصری و  دارالکتاب اللبنانی، 1418قمری، ص141از قسمت ابو‌حنیفه ؛ قوائد فی علوم الحدیث، ص383؛ الإنتقاء، ص280.

[55]. تاریخ بغداد، ج 13، ص 408.

[56]. الکامل (ابن عدی)، ج 2، ص 255.

[57]. بخاری، محمد بن اسماعیل،  قرة العینین برفع الیدین فی الصلاة، دار الأرقم، کویت، چاپ اول، 1404، ص 5.

[58]. بخاری، محمد بن اسماعیل، خلق أفعال العباد، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1404، ص 13.

[59]. عده­ای نیز به توجیهاتی پرداخته­اند که جانب احترام هر دو نگه ­داشته شود. غاوجی می­نویسد: "و من هذا یظهر أن کلام البخاری فی الاٍمام رحمهما اللّه تعالی انما وقع بسبب الخلاف المذهبی لا غیر و ذلک لا­یعد قدحا و لا­یجعل الاٍمام موضع اتهام بحال." ترجمه: و روشن است که سخن (و طعنه) بخاری درباره امام (ابوحنیفه) خدا رحمتشان کند فقط به سبب اختلاف عقیدتی (علمی) بوده و این هم اهانتی به امام (ابوحنیفه) نیست و امام را در موضع اتهام قرار نمی­دهد. غاوجی، وهبی سلیمان، أبو حنیفة النعمان إمام الأئمة الفقهاء، چاپ پنجم  دارالقلم، دمشق، 1413قمری، ص217.

[60]. الکوثری، محمد زاهد، تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمة أبی‌حنیفة من الأکاذیب، ص90، چاپ جدید،]بی نا[،]بی جا[، 1410قمری.

[61]. الدمینی، مسفر، قول البخاری سکتو عنه، ص175، چاپ اول، ]بی نا[، الریاض 1412قمری.

[62]. سخاوی، شمس الدین،  الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412، ج 10، ص 4 و 335؛ شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 7، ص 40.

[63]. تهذیب التهذیب، ج5، ص631، ش8296.

[64]. سیرة الامام البخاری، ص469-478.

[65]. أوزون، زکریا ؛ جنایة البخاری (إنقاذ الدین من إمام المحدثین)، چاپ اول،  ریاض الریس، بیروت، 2004.

[66]. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به: سیرةالامام البخاری، ج1، ص7 (مقدمه )، و نیز تحقیق عبدالفتاح أبوغدّة که در چند کتابی که او تحقیق نموده موجود است از قبیل: الغنیمی، عبدالغنی، کشف الإلتباس عمّا أورده الإمام البخاری علی بعض الناس، ص12-15(مقدمه)، و الإنتقاء (پاورقی)، چاپ اول،  مکتب المطبوعات الإسلامیة، حلب، 1414قمری، ص278-281.

[67]. به عنوان نمونه: بدر الدین العینی الحنفی، در مواردی از شرحش بر صحیح بخاری با نام عمدة القاری نقد می‌کند. عمدة القاری، ج 14، ص 36 و 41؛ و مولوی عبدالجلیل، محمد، سیف المقلدین علی أعناق المنکرین، [بی‌نا]، [بی‌تا]، [بی‌جا]، ص 134 و 164.

[68]. سوره مبارکه أحزاب، آیه 67 و 68.

[69]. ابن تیمیه، مجموعة الفتاوی، [بی‌نا]، [بی‌تا]، [بی‌جا]، ج20، ص40.

[70]. اسحاق بن راهویه کسی است که احمد بن حنبل در بارۀ او گفته است: ما جاوز الجسر أفقه من إسحاق بن راهویه. تاریخ بغداد، ج10، ص327؛ طبقات الحنابله، ج1، ص200؛ تهذیب الکمال، ج19، ص93.

[71]. تاریخ بغداد، ج2، ص8؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص75؛ تهذیب الکمال، ج24، ص441؛ تاریخ الإسلام، ج19، 249؛ طبقات الشافعیه، ج2، ص221؛سیر أعلام النبلاء، ج12 ص 403.

[72]. تغلیق التعلیق، ج5، ص422؛ تاریخ بغداد، ج2، ص10؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص78؛ تهذیب الکمال، ج24، ص445؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص443.

[73]. الکامل، ج1، ص131؛ هدی الساری، ص490؛ تاریخ بغداد، ج2، ص10؛ تهذیب الکمال، ج24، ص444.

[74]. تغلیق التعلیق، ج5، ص420.

[75]. تاریخ بغداد، ج2، ص244؛ طبقات الحنابلة، ج1، ص277؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص60؛ طبقات الشافعیة، ج2، ص217؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص244.

[76]. تغلیق التعلیق، ج5، ص406؛ تاریخ بغداد، ج2، ص18؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص 82؛ تهذیب الکمال، ج24، ص454.

[77]. تغلیق التعلیق، ج5، ص430؛  سیر أعلام النبلاء، ج12، ص404؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص250.

[78]. کان أحد الأئمة العارفین ، والحفاظ المتقنین ، والثقات المأمونین ، صنف حدیث الزهری ، وحده وقدم بغداد ، وجالس شیوخها وحدث بها ، وکان أحمد بن حنبل یثنى علیه وینشر فضله. تاریخ بغداد، ج4، 186؛ تهذیب الکمال، ج26، ص629؛ سیر أعلام النبلاء، ج12،ص276؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج12، ص147

الذهلی : بضم الذال المعجمة وسکون الهاء وفی آخرها اللام ، هذه النسبة إلى قبیلة معروفة وهو ذهل بن ثعلبة ، وإلى ذهل بن شیبان کان منها جماعة کثیرة من العلماء والکبراء ، الأنساب سمعانی 18/3؛ و لب اللباب فی تهذیب الأنساب، ابن اثیر، ج1، ص536.

[79]. بخاری می­گوید: "قد قصدنی هذا الرجل حسداً لما آتانی الله لا غیر" هدی الساری، ص 492؛ تغلیق التعلیق، ج5، ص434؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص269؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص459. ذهبی، الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، محقق محمد عوامة، دار القبلة للثقافة الاسلامیة، جدة، چاپ اول، 1413، ج2، ص229 می­نویسد: و لایکاد البخاری یفصح باسمه لما وقع بینهما.

البته با توجه به توضیحات در متن و اینکه محمد بن یحیی ذهلی به نقاط دیگر مانند ری هم نامه می­نویسد برای طرد کردن تفکر عقیدتی بخاری، حداقل اینکه حسد تنها دلیل و حتی مهم­ترین دلیل این مسائل بوده باشد را زیر سؤال می­برد. مخصوصا با مراجعه ترجمه او در کتب مختلف. ذهبی می­گوید: عن أحمد (بن حنبل): قال ما رأیت أحدا اعلم بحدیث الزهری من محمد بن یحیى. وقال أبو حاتم : هو امام أهل زمانه. وقال أبو بکر بن زیاد : کان أمیر المؤمنین فی الحدیث . قال الحسین بن الحسن : سمعت محمد بن یحیى یقول : ارتحلت ثلاث رحلات ، وأنفقت على العلم مائة وخمسین ألفا وأتیت البصرة فاستقبلتنی جنازة یحیى القطان على باب البلد . وقال ابن خزیمة : نا محمد بن یحیى امام عصره . وعن الدارقطنی قال : من أحب ان ینظر قصور علمه فلینظر فی علل حدیث الزهری لمحمد بن یحیى . قال أبو عمرو أحمد بن نصر الخفاف : رأیت محمد بن یحیى [ فی المنام ] فقلت ما فعل الله بک ؟ قال : غفر لی قلت : فما فعل بحدیثک ؟ قال کتب بماء الذهب ورفع فی علیین . مات الذهلی فی ربیع الأول سنة ثمان وخمسین ومائتین. تذکرة الحفاظ، ج2، ص531.

البته بعضی هم به چنین مسائلی دامن می­زدند مانند مسلم صاحب صحیح. ذهبی می­گوید: "کان مسلم بن الحجاج یظهر القول باللفظ ، ولایکتمه ، فلما استوطن البخاری نیسابور أکثر مسلم الاختلاف إلیه" (بسیار در مجلس او حاضر می­شد) سیر أعلام النبلاء، ج12، ص572، و به بخاری چنین إلقاء می­کرد که: "أشهد أنه لیس فی الدنیا مثلک ولا یبغضک إلا حاسد، تغلیق التعلیق، ج5، ص411؛ تاریخ بغداد، ج2، ص28؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص70؛ البدایة و النهایة، ج11، 32.

[80].  بعضی مانند ابن حجر در تغلیق التعلیق، ج5، ص430؛ و ذهبی در یک نقلش در  سیر أعلام النبلاء، ج12، ص404 و تاریخ الإسلام، ج19، ص250، و اتباع این دو، مدت اقامت او در نیشابور را پنج سال می­دانند که ظاهرا صحیح نیست به دو دلیل: 1ـ ابن حبان م 327ه‍ که أقدم است ورود بخاری به ری بعد از اخراج از نیشابور را سال 250 می­داند در الجرح و التعدیل، ج7، ص191؛ 2ـ کلاباذی (323-398هـ) و به تبع او ابوبکر بن خیر (502-575هـ). می­نویسند: "کان سماعه (محمد بن یوسف بن مطر الفربری) محمد بن إسماعیل مرتین، مرة بفربر فی سنة 248 ومرة ببخارى فی سنة 252." لذا با توجه به أقدم بودن این­ سه و در نظر گرفتن سیر حرکت از نیشابور و ورود به ری تا ورود به بخارا و اخراج از آنجا و موت در خرتنگ در سال 256، به نظر می­رسد همین نقل أصح باشد. رجال صحیح بخاری، ج1، ص24؛ إشبیلی، ابوبکر محمد بن خیر، (متوفی 575ه‍)،  فهرسة إبن خیر الإشبیلی، دار الکتب العملیة، بیروت، چاپ اول، 1419، ص83.

[81]. هدی الساری، ص491؛ تغلیق التعلیق، ج5، ص431؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 52، ص92؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص 458؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص269.

[82]. تاریخ الإسلام، ج19، ص269؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص459.

[83]. الجرح و التعدیل، ج7، ص191؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص53.

[84]. تغلیق التعلیق، ج5، ص439؛

[85]. أبو الهیثم خالد بن أحمد ابن خالد بن حماد بن عمرو بن مجالد من ولد ذهل بن شیبان الذهلی ولی الإمارة بخراسان قبل آل اللیث وسکن بخارى وله بها آثار جمیلة وسمع الحدیث الکثیر عن ستمائة نفر ولم یکن له سیئة إلا موجدته على الإمام محمد بن إسماعیل البخاری. الأنساب، ج 3، ص 18. قال ابن أبی حاتم: کتبت عنه مع أبی بالری وهو صدوق ثقة. ولما استوطن بخارى أقدم إلى حضرته حفاظ الحدیث ، مثل محمد بن نصر المروزی ، وصالح بن محمد جزرة ، ونصر بن أحمد بن أحمد البغدادیین وغیرهم. تاریخ بغداد، ج8، ص310.

[86]. تاریخ بغداد، ج8، ص310؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج12، ص225؛ الأنساب، ج3، ص18.

[87]. الوافی بالوفیات، ج 13، ص 149؛  المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک ، ج12، ص225.

[88]. تاریخ بغداد، ج 13، ص 295؛  المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک 13/ 48؛ الأعلام، ج 8، ص 21، البدایة و النهایة، ، ص 11، ص 114.

[89]. هدی الساری، 494؛ تغلیق التعلیق، ج5، ص 439؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص96؛ طبقات الشافعیة، ج2، ص 232؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص 271.

[90]. هدی الساری، ص494؛ تغلیق التعلیق، ج5، ص439؛ تاریخ بغداد، ج2، ص32؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 52، ص96؛ تهذیب الکمال، ج24، ص465.

[91]. بسیاری از عالمان اهل سنت علت زوال إمارت و مرگ خالد بن احمد در 14 سال بعد از فوت بخاری (به سال 269 یا 270) در تمرد از حکومت طاهریان و طرفداری از یعقوب لیث (المنتظم، ج12، ص225 و الأنساب، ج3، ص18) را نفرین بخاری دانسته­اند که خالد و حریث و دیگران را چنین نفرین کرده بود که: اللهم أرهم ما قصدونی به فی أنفسهم وأولادهم وأهالیهم. هدی الساری، ص494؛ تاریخ بغداد، ج2، ص32؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص97؛ تهذیب الکمال، ج24، ص465.

[92].  بفتح الخاء المعجمة و سکون الراء و فتح التاء المنقوطة باثنتین من فوقها و سکون النون و فی آخرها الکاف. الأنساب، ج2، ص340.

[93]. تغلیق التعلیق، ج5، ص440؛ تاریخ بغداد، ج2، ص33؛ تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص98،تهذیب الکمال، ج24، ص466.

[94]. سیرة الإمام البخاری، ج1، ص193؛ المنهاج (شرح النووی علی صحیح مسلم)، ج4؛ تاریخ بغداد، ج2، ص6؛ ارشاد الساری، ج1، ص55؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص273؛ الوافی بالوفیات، ج2، ص149.

[95]. سیر أعلام النبلاء، ج12، ص467؛ طبقات الشافعیة، ج2، ص234؛ تاریخ الإسلام، ج19، ص272

[96]. وهابیت که شیعه را به عنوان طائفه­ای قبر پرست معرفی می­کنند، هیچ مخالفتی با بنای باشکوه و زیارت مقبره بخاری نشان نمی­دهند.

[97]. بعضی از آنها چاپ شده و بعضی اصلاً موجود نیست مانند کتاب قضایا الصحابه و التابعین. (سیرة الامام البخاری، ج1، ص306)

[98]. همان، ج1، ص280 و پاورقی ص309.

[99]. در این کتاب راویانی ذکر شده­اند که فقط یک حدیث از آنها نقل شده است. هدی الساری، ص493.

[100]سیرة الامام البخاری، ج1، ص280-314.

[101]. الدهلوی (شاه ولی‏الله)، احمد، حجة‌الله البالغة، چاپ اول،  دارإحیاء العلوم، بیروت، 1410قمری، ج1، ص433.

. [102] اصطلاح "صحیح" نزد اهل سنت به کتاب حدیثی اطلاق می شود که تمام احادیث موجود در آن از نظر سند مورد قبول باشد. اولین نویسنده صحیح، بخاری است. تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج1، ص88؛ هدی الساری، ص 8.

[103]. این تعداد بدون در نظر گرفتن مکررات است. المنهاج (شرح النووی علی صحیح مسلم)، ص24؛  ابن‏الصلاح (الشهرزوری)، ابوعمرو عثمان، صیانة صحیح مسلم من الاخلال، تحقیق موفق بن عبدالله، چاپ دوم، دارالغرب الإسلامی، بیروت، 1408قمری، ص102؛ تدریب الراوی، ص102، و با شمارش مکررات به 9082 حدیث می­رسد. هدی الساری، ص470.

[104]. هدی الساری، ص 490.

[105]. المنهاج (شرح النووی علی صحیح مسلم)، ص21.

[106]. ابن‌خلدون، عبدالرحمن (732-808هـ.ق)، کتاب العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الأکبر، چاپ دوم  دارالفکر، بیروت، 1408قمری، ج1، ص560.

[107]. الأعلام، ج4، ص14.

[108]. الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، ج4، ص215.

[109]. کشف الظنون، ج1، ص548.

[110]. تاریخ مدینة دمشق، ج52، ص74؛ سیر أعلام النبلاء، ج12، ص471.

[111]. هدی الساری، ص490؛ ارشاد الساری، ج1، ص41؛ سیرة الإمام البخاری، ج1، ص323.

[112]. المنهاج (شرح النووی علی صحیح مسلم)، ص24.

[113]. ارشاد الساری، ج1، ص42.

[114]. القاسمی، محمد جمال‌الدین، قواعد التحدیث، چاپ اول،  مؤسسة الرسالة الناشرون، بیروت، 1425قمری، ص458.

[115]. طبقات الشافعیة، ج2، ص234.

[116]. میزان الإعتدال، ج1، ص641.

[117].  السنة النبویة فی کتابات أعداء الإسلام مناقشتها و الرد علیها، ج2، ص315.

[118]. مانند: الألبانی، محمد ناصرالدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة، چاپ دوم،  مکتبة المعارف، الریاض 1408هـ.ق، ج14، ص589، ش6763 و ص1037، ش6947 و ص1041، ش6949 و ص1042، ش6950.

[119]. سلسلة الأحادیث الضعیفة، ج3،ص465،ش1299.

[120]. سیرة الامام البخاری، ج1، ص364-458.

[121]. کشف الظنون، ج1، ص545.

[122]. السنة و مکانتها فی التشریع، ص 486.

[123]. تذکرة الحفاظ، ج3، ص1018.

[124]. نیل الأوطار، ج1، ص14.

[125]. عمدة القاری (شرح صحیح البخاری)، ج15، ص281.

[126]. سیرة الامام البخاری، ج2، ص461-468.

[127]. اضواء علی السنة المحمدیة، ص301.

[128]. فتح الباری، ج7، ص73.

[129]. هدی الساری، ص6.

[130]. المقبلی الیمنی، صالح بن المهدی، العلم الشامخ فی تفضیل الحق علی الآباء و المشایخ،  دارالبیان، دمشق، ]بی تا[، ص377.

[131]. عمدة القاری، ج1، ص8؛ هدی الساری، ص10.

[132]. العراقی، ألفیة الحدیث (و یلیها شرحها فتح المغیث)، تحقیق احمد محمد شاکر، چاپ دوم،  عالم الکتب،]بی جا[، 1408قمری، ص21.

[133]. فتح الباری، ج8، ص255.

[134]. المنهاج (شرح النووی علی صحیح مسلم)، ص22.

[135]. هدی الساری، ص10؛ درّ الیواقیت و الدرر، ج1، ص236، آمار را به گونه‏ای دیگر مطرح می‏کند.

[136]. میزان الإعتدال، ج 1، ص 289.

[137]. سیرة الإمام البخاری، ج1، ص22 (مقدمه).

[138]. همان، ج1، ص11 (مقدمه). عده‏ای هم با قبول اعتبار صحیح بخاری، اقدام به جمع‏آوری روایاتی کرده‌اند که بنابر اصول مورد نظر بخاری، صحیح­اند اما بخاری به آ نها اعتنا نکرده. چند نمونه از مجموعه کتبی که به عنوان مستدرکات درباره صحیحین نگاشته شده عبارتند از: مستدرک حاکم ابو‌عبداللّه (متوفی 405 هـ.ق)، المستدرک علی مستدرک الحاکم اثر محمد بن احمد الذهبی (متوفی 748) (بنگرید به:  الامام مسلم بن الحجاج، ج2، ص609)، مستدرک ابوذر الهروی المالکی (متوفی 434 هـ.ق)، الإستدراک و التتبع و کتاب الإلزامات و التّتبع، اثر دارقطنی (متوفی 385 هـ.ق) (بنگرید به: دار قطنی، ابی‌الحسن، الإلزامات و التتبع، تحقیق مقبل الوادعی،  دارالکتب العلمیة، چاپ دوم بیروت، 1405قمری، ص64.)، تقیید المهمل و تمییز المشکل، اثر أبی‏علی جیانی (متوفی 498هـ.ق) و مقدمه ابن‌صلاح  (متوفی 642).

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی