شبهات جهاد/ شبهه اول: انتشار اسلام با شمشیر (زمینه شبهه در صحیحین)
فهرست مطالب پایاننامه (کلیک کنید)
شبهات جهاد
در بررسی و نقد آرای مستشرقان، شناخت آرای اهل سنت در آن زمینه، و در نهایت تطبیق بین آندو بایسته است؛ این کار هم میتواند در بهدست آوردن ریشه طرح شبهه به محقق کمک کند و هم در پاسخ و نقد شبهه راه گشا باشد؛ لذا در این فصل به بررسی و نقد شبهاتی میپردازیم که از طرفی نسبت به جهاد پیامبر مطرح شدهاند و از طرف دیگر، زمینه آنها در صحیحین موجود باشد.
روی ادامه مطلب کلیک کنید
البته از این حقیقت نباید گذشت که عامل مهم طرح شبهات از جانب مستشرقان آن هم با بیانی مغرضانه ضد اسلام و شخصیت پیامبر دشمنی با اصل این دین است، چنانکه بیکر میگوید دشمنی مسیحیان با اسلام به این جهت است که اسلام سد بزرگی شد در مقابل نصرانیت و شهرهای مسیحیان در مقابل آن خاضع شدند.[1]
جهاد پیامبر در نگاه مستشرقان
پیامبر در نگاه مستشرقان و حتی معاصران از آنان فردی است که "هیچ برنامهای برای کارهای خود نداشت"[2]، و " به روش آزمون و خطا در کارها عمل میکرد"[3]؛ او "طبق روال همیشگی به طرز معجزه آسائی به حوادث اجازه میداد که پیش بیایند و سپس خود را به بهترین وجه با آنها تطبیق میداد بدون آنکه نقشه از پیش طراحی شدهای داشته باشد"؛[4] "او رهبر نظامی امت نبود و نمی توانست به خود اجاز دهد که بدون مشورت با سایر رؤسا تصمیمی اتخاذ نماید."[5] او "خود هم گمان نمیکرد دامنه اندیشه و تفکرش تبدیل به یک امپراطوری بزرگ شود".[6]
لامنس هجرت پیامبر از مکه به مدینه را به مثابه هجرت از ملکوت به ملک و از زهد همه جانبه به اشتغال به حکومت و دنیا معرفی میکند.[7]
بودلی بدون اینکه نامی از عقلانیت دفاع در برابر ظلم ببرد تمام جهادهای پیامبر را غارتگری محض نامیده و مینویسد:
عادت غارت و حمله یک قبیله به قبیله دیگر، از زمانهای دور قبل از محمد بوده و بعد از او هم زمان زیادی باقی ماند تا به امروز و همین الآن هم اگر بتوانند به همان روش عمل میکنند.[8]
چنین برخوردهایی کار را به جایی رسانده که عبارات متناقضی حتی از یک مستشرق نسبت به مسأله جهاد مشاهده میکنیم که در پایان این فصل به آن اشاره خواهیم کرد.
شبهه اول: انتشار اسلام با شمشیر
یکی از گستردهترین شبهات ضد اسلام که شاید بتوان گفت در بین غیر مسلمانان به ویژه غربیان، کمتر کسی است که اندک اطلاعاتی در مورد اسلام داشته باشد و این شبهه در ذهنش افکنده نشده باشد، این است که گسترش اسلام به خصوص در زمان پیامآور آن، به زور شمشیر و کشتار محقق شده و گویا چنین برای مخاطبان تصویرسازی میشود که اگر شمشیر در بین نبود هیچ فردی مسلمان نمیشد و این دین خود بخود از بین میرفت. به نمونههایی از عبارات آنان اشاره میکنیم:
مونتگمری وات در مورد نگاه غرب به حضرت مینویسد:
Of all the world's great men none has been so much maligned as Muhammad… At one point Muhammad was transformed into Mahound.[9]
هیچیک از بزرگمردان عالم، به اندازه محمد دشمن نداشتهاند... در یک برهه محمد تبدیل شد به ماهوند (فرمانده تاریکیها).
توماس آرنولد[10] نیز مینویسد:
the sword came to be looked upon by Christian historians as the instrument of Muslim propaganda.[11]
مورخان مسیحی به شمشیر به عنوان ابزار تبیلغ مسلمانان مینگرند.
منسنیور کولی مینویسد:
محمد با قرار دادن شمشیر در دست پیروانش نسبت به مقدسترین قوانین اخلاق کوتاهی نموده و هرگونه فسادی را برای پیروانش مجاز شمرده و به کشتهشدهگان در جنگ وعده بهشت و لذتهای دائمی میدهد.[12]
کارل بروکلمان[13] برای تبیین مختصر جهاد مینویسد:
بر هر مسلمان اعلان جنگ و دشمنی با غیر مسلمان لازم است، چرا که این یک واجب دینی است.[14]
مویر و کایتانی[15] معتقدند:
علت ازدیاد جمعیت مسلمانان لشگرکشی و اکراه مردم بر دین اسلام بوده است.[16]
همچنین مویر میگوید:
شمشیر محمد و قرآن بدترین دشمنان تمدن، آزادگی و حقیقت هستند که تا کنون عالم به خود دیده است.[17]
گویلیماین[18] در کتاب تاریخ فرانسه مینویسد:
عربها دینشان را با خشونت تحمیل کردند و به مردم گفتند یا بمیرید یا اسلام آورید در حالی که پیروان مسیح جان مردم را سرشار از محبت و احسان نمودند.[19]
وضعیت عالم چگونه خواهد بود اگر عرب بر آن مسلط شود؟ در این صورت ما هم مانند: اهل مراکش و الجزائر مسلمان خواهیم شد.[20]
زمینه شبهه در صحیحین
یکی از روایات موجود در صحیحین که باید مورد بررسی قرار گیرد این روایت است که:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ المُسْنَدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو رَوْحٍ الحَرَمِیُّ بْنُ عُمَارَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ وَاقِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی یُحَدِّثُ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ، وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»[21]
رسول خدا که درورد و سلام خدا بر او باد فرمود: امر شدهام به قتال مردم تا شهادت دهند به یگانگی خدا و رسالت محمد، و نماز را به پا دارند و زکات دهند، پس آنگاه که چنین کردند خونها و اموال آنان از من حفظ خواهد شد مگر آنچه را که اسلام معین کرده باشد (مانند: قصاص) که حسابشان با خداست.
این حدیث در هفت مورد از ابواب مختلف صحیح بخاری با سندهای متفاوت نقل شده است.[22] همچنین در پنج مورد از ابواب متعدد صحیح مسلم با سندهای مختلف روایت شده است.[23]
قسمت مهم در روایت، فراز "أمرت أن أقاتل الناس حتی یشهدوا أن لا إله إلا الله" است. در مورد اینکه مقصود از "الناس" چیست یک بحث فقهی در کتب اهل سنت است و نکاتی هم در مورد تخصیص خوردن آن بیان شده اما چه مقصود معنای ظاهر آن یعنی تمام غیر مسلمانان باشد یا فقط مشرکان، مهم بررسی تعبیر "أقاتل" است. روایت با این امر و دستور آغاز میشود و گویا وظیفه و دستور اولیه کشتن است و حضرت برای کشتار مبعوث شدهاند الا اینکه استثناء هم دارد و آن پذیرش اسلام است. برای دفاع از این حدیث صحیحین، نویسندگان و فقیهان اهل سنت عموما تعبد به احکام شرع و اعتقاد تمام ادیان به برقراری یکتاپرستی در عالم را دستآویز قرار دادهاند.
اما آنچه بعض شارحان صحیحین مانند: ابن حجر و بعضی از نویسندگان معاصر اهل سنت برای دفع شبهه بیان میکنند، استفاده از معنای مشارکت در باب مفاعله است، آنان میگویند: "أقاتل" با "أقتل" تفاوت معنایی دارد، و مقصود روایت قتل نیست بلکه قتال و جنگ با عدو و مقاتِل است، و جهاد دفاعی هم به ضرورت عقلی واجب است. [24]
نقد: چنین روایتی با این الفاظ در منابع حدیثی شیعه وجود ندارد. اما با توجه به اینکه بخاری آن را به پیامبر نسبت میدهد باید گفت توجیه ابن حجر و دیگران نمیتواند شبهه را دفع کند، به چند دلیل:
دلیل یکم: هر چند باب مفاعله در مواردی در معنای مشارکت بکار رفته است، اما اصل در معنای باب مفاعله مشارکت و طرفینی بودن نیست. شاهد این ادعا چنانکه محقق اصفهانی هم فرمودهاند،[25] استعمالات قرآنی است. از جمله آیات: "یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون"[26] و "ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب"[27] و "وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً".[28] در این آیات باب مفاعله بدون قرینه در معنایی غیر مشارکت بکار رفته است. لذا در روایت محل بحث نه تنها باب مفاعله دلالتی بر مشارکت ندارد بلکه قرینه بر خلاف مشارکت نیز در آن وجود دارد. غایت مذکور در روایت (حتی یشهدوا) قرینه است بر اینکه تنها عامل انتفاء حکم کشتن، اسلام آوردن است، نه دست کشیدن غیر مسلمانان از جنگ. لذا تا مسلمان نشدهاند کشته خواهند شد، بجنگند یا نه.
دلیل دوم: به فرض که معنای طرفینی را بپذیریم، اشکال این است که امر و تکلیف متوجه پیامبر است و طبیعتا حضرت باید آغاز کننده باشند تا امر خداوند امتثال شود. چنانکه در آیه "فَإن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ"[29] مفاد "قاتلوکم" در جمله شرطیه این است که اگر آنان آغاز به قتال و جنگ نمودند با آنان بجنگید لذا در "أن أقاتل" آغاز نمودن حضرت مد نظر است. پس باز هم شبهه باقی است.
دلیل سوم: در فراز پایانی در چندین روایت آمده "فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ" در روایت مذکور در کتاب الصلاة صحیح بخاری هم آمده "فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَیْنَا دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ" جمله شرطیه و تعبیر "عَصَمُوا" و "حَرُمَت" دلالت میکند بر اینکه بدون شهادتین و انجام نماز و أداء زکات، خون و مالشان حرمت ندارد و واجب است توسط حضرت کشته شوند و کشتن مشروط نیست به اینکه آنان جنگ را شروع کنند، یا قتال طرفینی باشد.
دلیل چهارم: فراز "فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ"جمله شرطیه است و فقهاء اهل سنت ذیل این فراز مباحث مختلفی مطرح کردهاند که آیا مسلمان تارک نماز یا زکات، کافر و قتلش واجب است یا نه؟ لذا مفهوم این فراز آن است که اگر مسلمان نشوند بر پیامبر واجب است کشتن آنان، در حالی که در موارد متعدد از جمله دو اسیر در سریّه عبدالله بن حجش و اسیران جنگ بدر حضرت حتی از کشتن اسیران منع کردند و در جریان فتح مکه به طور گسترده به مشرکان امان دادند، و در بررسی تاریخی غزوهها و سرایا و علل اقدامات نظامی حضرت توضیح خواهیم داد که مبنای اولیه پیامبر بر کشتار نبوده است.
[1]. الراعی، توفیق یوسف، دراسات فی فهم المستشرقین للإسلام، مجلة الشریعة و الدراسات الإسلامیة، ذو القعدة، 1412، عدد 18، ص 144.
[2]. محمد، (آرمسترانگ)، ص 222.
[3]. همان، ص 230.
[4]. همان، ص 293.
[5]. همان، ص 233.
[6]. الرسول، حیاة محمد، ص 258.
[7]. نبوة محمد فی الفکر الاستشراقی المعاصر، ص 262.
[8]. الرسول، حیاة محمد، ص 245.
[9]. muhammad at medina, p 324.
[10]. Thomas Walker Arnold, (1864-1930).
[11]. ARNOLD, T, W, THE PREACHING OF ISLAM, SECOND EDITION, LONDON, P 46.
[13]. Brockelmann, carl. (1868-1956)
[14]. تاریخ الشعوب الإسلامیة، ص 78.
[15]. Caetani.
[16]. الإسقاط فی مناهج المستشرقین و المبشرین، ص 148.
[17]. سعید، ادوارد، الإستشراق (المعرفة، السلطة، الإنشاء)، ترجمه عربی کمال أبودیب، چاپ دوم، مؤسسة الأبحاث العربیة، بیروت، 1984م، ص168.
[18]. Guillimain
[19]. الإسقاط فی مناهج المستشرقین و المبشرین، ص 148، شوقی، أبو خلیل، تسامح الإسلام و تعصب خصومه، کلیة الدعوة الإسلامیة، طرابلس، چاپ سوم، 1428، ص 57.
[20]. مناهج المستشرقین فی الدراسات الإسلامیة، ج 1، ص 128.
[21]. صحیح البخاری، کتاب الإیمان، باب (15) بَابٌ: {فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ}، حدیث 25، ج 1، ص 14.
[22]. صحیح البخاری کتاب الصلاة، بَابُ فَضْلِ اسْتِقْبَالِ القِبْلَةِ، حدیث 392، ج 1، ص 87؛ و کتاب الزکاة، باب وجوب الزکاة، حدیث 1399، ج 2، ص 105؛ کتاب الجهاد و السیر، باب بَابُ دُعَاءِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ النَّاسَ إِلَى الإِسْلاَمِ وَالنُّبُوَّةِ، وَأَنْ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ، حدیث 2946، ج 4، ص 48؛ و کِتَابُ اسْتِتَابَةِ المُرْتَدِّینَ وَالمُعَانِدِینَ وَقِتَالِهِمْ، بَابُ قَتْلِ مَنْ أَبَى قَبُولَ الفَرَائِضِ، وَمَا نُسِبُوا إِلَى الرِّدَّةِ، حدیث 6924، ج 9، ص 15؛ و کِتَابُ الِاعْتِصَامِ بِالکِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَابُ الِاقْتِدَاءِ بِسُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، حدیث 7284، ج 9، ص 93؛ و کِتَابُ الِاعْتِصَامِ بِالکِتَابِ وَالسُّنَّةِ، در عنوان بَابُ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ}، ج 9، ص 112.
[23]. صحیح مسلم، کتاب الإیمان، باب 8، احادیث 32 تا 36، ج 1، ص 51-53.
[24]. فتح الباری، ج 1، ص 71 – 72. او از ابن دقیق العید و شافعی نقل میکند. همچنین در ج 12، ص 179؛ أبو السعود، صلاح، إزهاق الباطل الرد علی شبهات القمص زکریا بطرس، مکتبة النافذة، چاپ اول، 2009، ص 212.
[25]. نهایة الدرایة، ج 4، ص 437. مرحوم امام در کتاب البیع این کلام محقق اصفهانی را با تمسک به تبادر طرفینی بودن باب مفاعله نقد میکنند. خمینی (امام)، سید روح الله، (متوفی 1410ه)، کتاب البیع، مؤسسة تنظیم ونشر آثار الامام الخمینی، تهران، چاپ اول، 1421، ج 1، ص 69. اشکال ایشان وارد نیست زیرا اگر هم چنین تبادری محقق باشد معنای ثابت در عصر نص را اثبات نمیکند و با أصالة عدم النقل نیز نمیتوان تبادر در عصر نص را ثابت نمود.
[26]. سوره مبارکه بقره، آیه 9.
[27]. سوره مبارکه انفال، آیه 13.
[28]. سوره مبارکه توبه، آیه 107.
[29]. سوره مبارکه بقره، آیه 191.