پاسخ به شبهه اول/ مقدمه دوم: واقعیت خارجی جهاد ابتدایی
فهرست مطالب این تحقیق (پایان نامه)
واقعیت خارجی جهاد ابتدائی
یک مسأله بسیار مهم در مورد جهاد ابتدائی که به تعبیر صاحب جواهر وجوبش از ضروریات دین است[1] تحقق خارجی این فریضه است. به عبارت دیگر آیا در زمان پیامبر جهاد ابتدایی انجام شد یا تمام جنگهای حضرت جهاد دفاعی بوده است؟[2]
برای پاسخ به سؤال دو راه وجود دارد: 1ـ بررسی روایات و نص خاص در مسأله. 2ـ بررسی تاریخی غزوهها و سرایای حضرت.
روی ادامه مطلب کلیک کنید
اول: بررسی نص خاص
بعضی با استناد به روایت محمد بن مسلم در مقام اثبات این نکته برآمدهاند که وجوب جهاد ابتدائی تا عصر ظهور حضرت حجت وجوبی بالقوه است. متن روایت چنین است:
علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن عمر بن أذینة ، عن محمد ابن مسلم قال : قلت لأبی جعفر ( علیه السلام ) : قول الله عز وجل : "وقاتلوهم حتى لا تکون فتنة ویکون الدین کله لله" فقال: لم یجئ تأویل هذه الآیة بعد ، إن رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) رخص لهم لحاجته وحاجة أصحابه فلو قد جاء تأویلها لم یقبل منهم لکنهم یقتلون حتى یوحد الله عز وجل وحتى لا یکون شرک.[3]
محمد بن مسلم میگوید: از امام باقر علیه السلام در مورد آیه: "با آنان بجنگید تا فتنه ریشهکن شود، و دین تنها از آن خدا باشد" پرسیدم، حضرت فرمود: تأویل این آیه هنوز نیامده است، بدرستیکه رسول خدا (که درود خدا بر او و خاندانش باد) به آنان اجازه داد به جهت احتیاج خود و اصحابش، اما وقتی زمان تأویل آیه فرا رسد، پذیرفته نخواهد شد از آنان (مگر دین حق)، لکن آنان کشته میشوند تا خداوند یکتا پرستش شود، و شرکی باقی نماند.
استدلال به این روایت مبتنی بر فراز "رخّص لهم" است. اینکه مرجع ضمیر در "لهم" چیست، دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: جمعی معتقدند مرجع ضمیر مشرکان هستند. یعنی به مشرکان اجازه داده شده باقی بر شرک باشند.[4]
نقد: اشکال این نظریه علاوه بر اینکه اجازه بقاء بر شرک به هر عنوان و جهتی از جانب خدا و رسول او تنافی ذاتی با رسالت حضرت دارد، عدم توجه به معنا و متعلق ترخیص است. به نظر ابن فارس ماده "رخص" یک ریشه معنایی دارد آن هم نرمی و سختگیری نکردن است.[5] سختیای را که حضرت مرتفع کردهاند سختی و کلفت در خطاب "قاتلوا حتی لاتکون فتنة و یکون الدین کله لله" است که تحقق چنین دستور و خطابی که آنقدر جهاد کنند تا تمامی شرک از روی زمین محو شود، بر مسلمانان آن هم با شرائط زمان حضرت سخت بوده است لذا به فرموده امام باقر حضرت این سختی را از عهده مسلمانان برداشتند تا در زمان ظهور، غایت مذکور در آیه شریفه تحقق پیدا کند.
نظریه دوم: مرجع ضمیر مسلمانان هستند. بعضی با استدلال به این روایت میگویند محمد بن مسلم که از راویان بزرگ است، در مقام سؤال از معنا و تفسیر آیه نیست بلکه ابهام او نسبت به تأویل آیه است، لذا از امام باقر میپرسد آیا وجوب قتال و جهاد ابتدائی که در آیه مطرح است شامل ما هم میشود یا نه؟ و حضرت میفرمایند خیر، پیامبر به جهت حاجت، وجوب را تا زمان ظهور برداشتهاند. محور استدلال قائل به نظریه دوم، این است که:
ما در مسئلهی جهاد ابتدایی یک نظریهای را ابراز میکنیم میگوئیم جهاد ابتدایی در اسلام بوده، به عنوان یک حکم انشائی بوده، به عنوان یک حکم اقتضایی بوده اما فعلیّتش مربوط به زمان ظهور حضرت مهدی(عج) است. کما اینکه در روایات داریم احکامی که فقط در زمان ظهور آن حضرت بیان میشود.[6]
نقد: اشکالی که به این استدلال وارد است، نه نفی استدلال به فراز "رخص لهم" بلکه عدم توجه به غایت در آیه شریفه مورد سؤال در روایت است. به عبارت دیگر ترخیص وارد در روایت (متعلق و) مربوط به اصل حکم وجوب جهاد ابتدائی نیست بلکه مربوط به جهاد با غایت آن "حتى لا تکون فتنة ویکون الدین کله لله" است که این غایت در زمان رسول اکرم محقق نشد و همچنان غیر مسلمان از ملحد، مشرک و اهل کتاب روی زمین وجود دارد لذا راوی میپرسد بعد از تحقق وجوب جهاد ابتدایی، آیا بر ما و آیندگان تحقق این غایت نیز واجب است؟ دلیل این برداشت این است که فراز "رخص لهم" أعم است از اینکه حکم جهاد ابتدائی در زمان پیامبر به فعلیت رسید بعد حضرت کلفت و سختی تحقق جهاد با غایت مذکور را تا قیام حضرت حجت رفع فرمودند، یا خیر قبل از عمل به حکم جهاد ابتدائی حضرت فعلیت وجوب را، موکول به زمان حضور فرمودند. به خصوص که آنچه سختی بسیار داشته، جهاد برای تحقق آن غایت بوده نه اصل جنگیدن لذا رخصت هم نسبت به همان غایت معنا پیدا میکند. به عبارت دیگر حداقل احتمال دارد که سؤال محمد بن مسلم از بقاء فعلیت غایت باشد نه تحقق فعلیت غایت، و امام باقر از رفع کلفت از محقق نمودن غایت حکم توسط پیامبر، خبر میدهند، نه از رفع وجوب جهاد ابتدائی.
نتیجه اینکه این روایت وجوب فعلی جهاد ابتدائی در زمان پیامبر را نفی نمیکند.
این روایت میتواند اشکال لغویت را هم مرتفع کند به این بیان که اگر هم تمام جنگهای زمان پیامبر دفاعی بودهاند نمیتوان گفت تشریع جهاد ابتدائی لغو است زیرا زمان تحقق آن (موضوع) فرا نرسیده است.
پس نص خاصی نداریم که تحقق جهاد ابتدایی در زمان حضرت را اثبات یا نفی کند.
دوم: بررسی تاریخی غزوهها و سرایای حضرت
راه دوم بررسی تحقق خارجی جهاد ابتدائی، بررسی جنگهایی است که پیامبر گرامی اسلام در زمان حیات شریفشان انجام دادهاند تا ببینیم آیا جهاد ابتدائی در زمان حضرت اتفاق افتاده یا خیر؟ یکی از پاسخها به شبهه انتشار اسلام با شمشیر، بررسی همین نکته است که آیا در حیات شریف حضرت کفار و مشرکان با زور اسلحه و شمشیر، مسلمان شدند یا با عمل به آیه شریفه: "أدْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ"[7] حضرت در گسترش مکتب توحیدی اسلام کوشیدهاند.
جنگیکه بیشتر مورد شبهه قرار گرفته جنگ بدر است.
سؤال اصلی این است که آیا جنگ بدر جهاد ابتدائی برای اسلام آوردن یا کشته شدن مشرکان بوده یا خیر؟
در پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که محور اصلی ایجاد این شبهه، اقدامات نظامی مسلمانان در مسیر کاروان تجاری قریش است که ممکن است این توهم را به وجود آورد که آغاز کننده جنگ و قتال، مسلمانان بودهاند.
برای رسیدن به پاسخ باید علل تحرکات و اقدامهای نظامی مسلمانان را مورد بررسی قرار داد.
علت تحرکات نظامی مسلمانان تا وقوع جنگ بدر
در بررسی عنوان مذکور باید به این سؤال پاسخ داد که تحرکات و اقدامات نظامی مسلمانان به جهت غارتگری یا حتی بازپسگیری اموال غارت شدهشان بوده، یا برای انتقام شکنجهها و ظلمهای چندین ساله مشرکان در مکه و کشتار بوده، یا علت دیگری غیر از این دو نکته، عامل اقدامات نظامی بوده است.
قبل از اینکه ادعای غارتگری و انتقام را مورد تحلیل قرار دهیم، دو عامل اصلی این تحرکات را بررسی میکنیم:
عامل اول: اعلام آمادگی نظامی به دشمنان
قبل از هجرت، دشمنان اسلام محدود به مشرکان مکه بود؛ اما بعد از هجرت خطرات دیگری هم موجودیت اسلام را به مخاطره میانداخت که قبائل یهودی و مشرکان اطراف و منافقان مدینه بودند. برای بررسی عامل اول باید دشمنان و کیفیت دشمنی آنان را مورد دقت قرار داد.
الف: مشرکان مکه.
سنگ آسیای دشمنی با پیامبر و مسلمانان، مشرکان مکه در چهارصد کیلومتری جنوب مدینه بودند. مشرکان مکه چندین سال به شکنجه و سرکوبی اقوام و آشنایان مسلمانان خود پرداخته بودند در حالی که:
1ـ پیامبر در مقابل تمام جنایتهای آنان از موعظه و هدایتگری و عدم مقابله به مثل، دست بر نمیداشتند و مسلمانان را نیز توصیه به صبر مینمودند، مانند: خاندان یاسر.[8]
2ـ مسلمانان به تبع حضرت اقدام مسلحانه نمیکردند و بعضی نهایتا به حبشه هجرت کردند.
این مدارای با مشرکان که به جهت حرص حضرت به هدایت مشرکان و مهربانی حضرت حتی با دشمنانشان و شکلگیری هسته اولیه مسلمانان در صدر اسلام بود، باعث میشد افرادی مانند: ابولهب، ابوجهل و ابوسفیان، گمان کنند مسلمانان افرادی ضعیف و ناتوان هستند که در هر زمان میتوانند زیر شکنجه نابودشان کنند.[9] در مورد کیفیت دشمنی مشرکان با اسلام و مسلمانان دو نکته مطرح است:
یکم: دشمنی شدید مشرکان با مکتب توحیدی اسلام.
از ابتدای دعوت علنی پیامبر مشرکان مکه وقتی گرایش بعضی را به دین جدید مشاهده کردند تمام همت خود را مصروف مقابله با آن کردند، از مذاکره شروع کردند و به سرعت مرتکب جنایاتی شدند که به شهادت رساندن تعدادی از مسلمانان زیر شکنجههای طاقت فرسا، و شهادت دلخراش سمیه به دست أبوجهل،[10] تنها گوشهای از آنها است. شکنجه تعدادی از مسلمانان را ابن اثیر در تاریخش تحت عنوان "ذکر تعذیب المستضعفین من المسلمین" گرد آورده است.[11] همچنین آن دسته از رؤسای قریش که از دشمنان سرسخت حضرت بودند را در عنوان "ذکر المستهزئین و من کان أشد الأذی للنبی" و کیفیت ابراز دشمنیشان را اشاره کرده است.[12] تحمل وجود و حضور مسلمانان نه در مکه بلکه روی زمین تا حدی برای مشرکان آزار دهنده بود که وقتی عدهای از مسلمانان با هجرت به حبشه به دنبال حفظ جان و آئین خود بودند و قریش که با خبر شدند، پادشاه حبشه (نجاشی) آنان را مجازات نکرده، نمایندگانی به حبشه فرستادند و با تقدیم هدایایی به نجاشی و درباریان او خواستار دستگیری و در اختیار گذاشتن همان جمعیت اندک مسلمانان در حبشه، بودند.[13] در اوج این قساوتها سه سال محاصره اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جمعیت اندک مسلمانان در شعب ابیطالب بود. همچنین نقشه جامعی برای کشتن شخص پیامبر کشیدند که با فداکاری امیرالمؤمنین و نجات جان شریف حضرت، با عنوان لیلة المبیت در تاریخ اسلام ماندگار شد.
دوم: اصرار مشرکان بر جنگ بعد از هجرت
آنچه به تصریح یا به اجمال در بسیاری از صفحات تاریخ صدر اسلام تکرار شده است دشمنی و توطئه جنگ و قتل عام مسلمانان توسط مشرکان است. مسلمانان در مکه دائما تحت شکنجه و کنترل مشرکان قرار داشتند و هر چند مشرکان تحمل تفکر توحیدی تعدادی مسلمان را حتی در کشور حبشه هم نداشتند اما لااقل در مقابل آنان احساس قدرت و توان سرکوبگری داشتند، اما وقتی پیمانهای عقبه اول و دوم و هجرت مسلمانان و سپس پیامبر به یثرب محقق شد، نگرانی مشرکان چندین برابر شد، زیرا مسلمانان میتوانستند به رهبری حضرت در مدینه، (نزدیک مکه و مرکز مشرکان) پایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مهمی را تشکیل دهند که در آن صورت، حاکمیت شرک با چالش جدی روبرو میشد. لذا کفار قریش طی نامهای خطاب به "ابن أبیّ" و مشرکان باقیمانده در مدینه، به سکوتشان در برابر مسلمانان به شدت اعتراض کردند و آنان و مسلمانان را تهدید به جنگ و کشتن نمودند، و آنان در صدد توطئه بودند که با علنی شدن قضیه توسط پیامبر قائله تمام شد.[14]
حتی أبوجهل بعد از هجرت نامهای برای شخص پیامبر فرستاد و ضمن اهانت به حضرت تهدید کرد که به زودی تو و سایر مسمانان را خواهیم کشت، اموالتان را غارت و خانوادهتان را به بردگی خواهیم گرفت.[15] تهدیدها و احساس خطر تا اندازهای در بین مسلمانان بود که نه تنها در روز سلاح به همراه داشتند که شب را هم با سلاح میخوابیدند.[16]
ب: قبائل یهودی، مشرکان اطراف و منافقان مدینه
یهودیان که طبق گزارش أبوالفرج اصفهانی و سمهودی، از زمان حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام برای جنگ با عمالقه به حجاز و منطقه یثرب آمده بودند[17] تا قبل از بعثت رسول گرامی اسلام نجات خود را از مشرکان و قبائل اوس و خزرج، در ظهور پیامبر جدید میدیدند، اما وقتی متوجه شدند حضرت از بنی اسرائیل نیستند به انکار و مخالفت پرداختند، که خداوند در سوره مبارکه بقره از آن یاد فرموده است.[18] در مورد شدت دشمنی یهود با مسلمانان بهترین دلیل، کلام خداوند متعال است که میفرماید:
"لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا".[19]
مسلما یهود و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت.
وجود یهودیان و مشرکان اطراف و منافقان مدینه تهدید دیگری برای موجودیت اسلام به حساب میآمد، به خصوص که در کنار مسلمانان میزیستند و دسترسی بهتری برای ترور پیامبر داشتند، و در پیکار مسلمانان با مشرکان هم به راحتی میتوانستند مدینه را مورد تاخت و تاز قرار دهند. ارتباطات آنان را با منافقانی مانند: عبد الله بن أبیّ و مشرکان مکه، برای نابودی اسلام در بررسی جنگهای مرتبط با آنان بیان خواهیم کرد. ابن اسحاق نام تعدادی از منافقان انصار که با یهودیان همکاری میکردند را بیان نموده است.[20]
در غزوه بنی قینقاع تبیین خواهیم نمود که این تهدیدیشان را هم عملی نمودند و با وجود بازگشت پیروزمندانه مسلمانان از جنگ بدر، به مسلمانان و شخص پیامبر اعلام جنگ نمودند که غزوه بنی قینقاع اتفاق افتاد و با شکستی مفتضحانه ترک دیار کردند.
نتیجه
این نکته روشن است که رشد و گسترش یک عقیده آن هم در حد و اندازه یک دین و آئین جدید بدون همراهی جمعیت معتنابهی از انسانهای مخلص و ثابت قدم امکان پذیر نیست.[21] مسلمانان در سیزده سال حضور در مکه دست به سلاح نبردند، اما بعد از تبلیغهای طاقتفرسای پیامآور رحمت در مکه، طائف و مناطق اطراف و بیعتهای پنهانی با تازه مسلمانان ساکن یثرب و هجرت عدهای از مسلمانان قبل از حضرت به یثرب، زمینهشکلگیری حکومت اسلامی در یثرب فراهم شد و با هجرت مبارک پیامبر گرامی اسلام تحقق یافت. جمعیت مسلمانان در مدینه از جهت تمرکز جمعیتی و آزادی در اعمال عبادی و توان دفاعی، به اندازهای رسید که حضرت برای مظلومیت زدایی و دفع حمله مشرکان و چارهاندیشی برای خطر یهودیان و منافقان مدینه، اقداماتی انجام دادند، از جمله آنها:
1ـ امضاء پیماننامه با یهودیان و سایر قبائل اطراف مدینه.
پیمان بستن در بین اقوام و قبائل مرسوم بود و تا اندازهای اهمیت داشت و طرفین خود را ملزم به پایبندی به آن میدانستند که گاهی به جهت اقتضاء منافعشان با دشمنشان هم پیمانهای خاصی را امضاء میکردند. تمام یهودیان یثرب هم که قبل از بعثت حضرت منتظر پیامبری بودند تا با یاری او از مشرکان یثرب یعنی دو قبیله مهم اوس و خزرج نجات پیدا کنند و بعد از انکار پیامبری حضرت، از اینکه شهر در اختیار مسلمانان قرار گرفته بیمناک بودند، ضمن قبول شرائطی مانند: یاری نکردن دشمنان اسلام، پیماننامه حسن همجواری با مسلمانان امضاء کردند.[22] روشن است که اگر مسلمانان در موضع ضعف قرار داشتند، امضاء پیماننامه اثبات ضعف مسلمانان و احتیاج به دیگران در برابر دشمنانی مانند قریش بود لذا اقدامات نظامی حضرت میتوانست اقتدار مسلمانان را به رخ بکشد. همچنین لشگر کشیهای پیامبر که همهگی تا جنگ بدر در مقابل مشرکان قریش بود، به جهت ظلمهای آنان در حق مسلمانان کاملا توجیه داشت، در حالی که اگر این لشگرکشی در برابر سایر اقوام و قبائل میبود، نوعی اعلان جنگ و سلطه طلبی به شمار میرفت.
2ـ اعزام چند سریّه و انجام چند غزوه.
پیامبر بنا به عللی، چند سریّه را اعزام و چند غزوه را تا قبل از جنگ بدر رهبری کردند. از جمله:
ـ مسلمانان تا قبل از هجرت، موقعیت هیچ حرکت مسلحانه و برنامهریزی شدهای در دفاع از خودشان نداشتند، لذا حضرت تعدادی از مسلمانان را در غالب چند سریّه با فرماندهی افراد زبدهای مانند حضرت حمزه و با اهداف معینی به مناطق از پیش تعیین شده و با فاصله زمانی، اعزام فرمودند و در چند غزوه هم خود فرماندهی را بر عهده گرفتند.
ـ اعزام این سرایا و تحرکات نظامی خاص، نمایش اقتدار و توانایی دفاعی مسلمانانی بودن که تا آن زمان در موقعیت مظلومیت و ضعف دیده شده بودند و مشرکان با تهدیدهای مکرر به دنبال حملهای سریع و همه جانبه به مسلمانان بودند. مسلمانان برای این منظور از سایر حربههای تبلیغاتی در فرهنگ عرب مانند شعر به ویژه در آن زمان که به سرعت خبرش به اطراف میرسید، بهره میبردند. چنانکه حضرت حمزه فرمانده اولین سریّه مسلمانان در مقابل مشرکان قریش شعری سرودند و در آن غلبه لشگر سی نفره خود بر لشگر دویست نفره مشرکان قریش را به رخ آنان کشیدند.[23]
این عامل یعنی صرف نمایش آمادگی نظامی به دشمنان، نه آغاز جنگ، مهمترین عامل برای دفع خطرات مختلف از موجودیت اسلام و مسلمانان بوده است. به خصوص که اصل لشگر کشی و صرفا حضور نظامی در یک منطقه نشانه قدرت یک گروه شمرده میشده است. در این باره به نگاه ابوجهل به لشگرکشی، در غزوة بدر اشاره خواهیم کرد.
شاهد اینکه قصد پیامبر رفع مظلومیت از مسلمانان و ایجاد رعب در دل دشمنان برای جلوگیری از جنگ و کشتار بوده، این است که در هیچ یک از سرایا و غزوههای تا قبل جنگ بدر هیچ قتل و جنگی اتفاق نیافتاد، (الا در سریّه عبدالله بن جحش که یک مشرک کشته شد که آن هم بر خلاف دستور حضرت بود) [24] و در جنگ بدر هم مشرکان آغاز کننده بودند. ما در عنوان "نفی غارتگری و جنگطلبی" به بررسی این ادعا خواهیم پرداخت.
عامل دوم: امیدواری یا نجات مسلمانان در بند مشرکان
طبق شواهد متعدد تاریخی و قرآنی زمانی که مسلمانان و سپس پیامبر به مدینه هجرت کردند تعدادی از مسلمانان یا توسط قبیلهشان از هجرت منع میشدند یا محبوس بودند. تحرکات نظامی مسلمانان و به رخ کشیدن قدرت نظامی در مقابل کاروان تجاری قریش و یا بعضی از توطئههای گزارش شده، باعث میشد مسلمانان تحت سلطه مشرکان، امیدوار به نجات باشند و در برابر آزار مشرکان احساس تنهایی نکنند، بعضی هم توانستند به عناوین مختلف با فرار یا حضور در کاروان تجاری قریش به مسلمانان بپیوندند. به گوشهای از شواهد تاریخی و قرآنی اشاره میکنیم:
ـ خداوند متعال درباره مسلمانان گرفتار در دست مشرکان مکه در سوره مبارکه نساء میفرماید:
وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً.[25]
چرا در راه خدا و (برای نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعف (که مشرکان هر گونه راه چاره را بر آنان بستهاند) نمىجنگید؟ مستضعفانى که همواره مىگویند: اى پروردگارا ما را از این شهرى که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و برای ما سرپرستى بگمار و از جانب خود براى ما یاورى قرار ده.
مفسران جهت نزول این آیه و مقصود از مستضعفین را مسلمانان باقیمانده در مکه و گرفتار ظلم مشرکان میدانند، که سلمة بن هشام، ولید بن الولید، عیاش بن أبی ربیعة و أبو جندل ابن سهیل از آنان هستند. ابن عباس میگوید من و مادرم از آن مستصعفان بودیم.[26]
ـ مشرکان قریش از هجرت بعض افراد ممانعت میکردند حتی بین زن و شوهر جدائی میانداختند. أبو سلمة[27] از طایفه بنی مخزوم قریش از کسانی است که به همراه همسرش به حبشه هجرت کرد و و سلمه در حبشه به دنیا آمد بعد مدتی به مکه و حضور پیامبر بازگشت و قبل از حضرت به مدینه هجرت کرد اما زمانی که در حال خروج از مکه به سمت یثرب بود و زمام شتر أم سلمة[28] و پسرش سلمة[29] را در دست داشت، مردان بنی مغیرة (از قبیله أم سلمة) راه را بر او بستند و بعد از مشاجره با مردان قبیله أبو سلمه، زمام شتر همسر و فرزندش را گرفتند و اجازه ندادند آنها را همراه ببرد،[30] و او تنها هجرت کرد.
ـ زینب دختر پیامبر که قبل از بعثت به درخواست[31] حضرت خدیجه با پسر خالهاش أبوالعاص[32] ازدواج کرد، بعد از بعثت ایمان آورد، اما أبوالعاص بر کفر خود باقی ماند و مانع هجرت زینب به مدینه شد بعد از اسارت أبوالعاص در جنگ بدر پیامبر در مقابل جدا شدن از زینب و رساندنش به مدینه او را آزاد نمودند.[33]
ـ مقداد بن أسود که از سابقین در اسلام بود[34] و عتبة بن غزوان به قصد ملحق شدن به مسلمانان همراه کاروان تجاری قریش حرکت کردند و در سریّه عبیدة بن الحارث به مسلمانان ملحق شدند. [35]
ـ أبو جندل که توسط پدرش با غل و زنجیر محبوس شده بود زمانی که متوجه شد مسلمانان تا حدیبیه (در بیست و دو کیلومتری مکه،[36] البته برای انجام اعمال عمره نه جنگیدن[37])، پیش آمدهاند و پدرش به نمایندگی از قریش برای ممانعت و مذاکره از مکه خارج شده، با همان غل و زنجیری که در زندان به او زده بودند فرار کرد و خود را به پیامبر رسانید.[38]
ـ أبو بصیر (عتبة) هم که از حضور مسلمانان تا حدیبیه مطلع شده بود از زندان مشرکان مکه فرار کرد و در مدینه خود را به حضرت رسانید.[39]
دقت در این زوایای تاریخ که به صورت پراکنده ثبت شده، میتواند گوشهای از اهداف اقدامات نظامی مسلمانان را نمایان سازد.
نفی غارتگری و جنگطلبی
بعد از اثبات دو عامل قبل، یک عامل دیگر که مطرح میشود و به خصوص مورد سوء استفاده مستشرقان قرار گرفته، این است که هدف از جنگهای زمان پیامبر را غارت اموال دشمنان مخصوصا در شرائط سخت اقتصادی صدر اسلام، و روحیه جنگجویی، انتقام و کشورگشایی معرفی میکنند. با دقت در تحرکات نظامی مسلمانان و جنگهای آنان با مشرکان و کفار، به خصوص یهودیان در زمان پیامبر باید بررسی نمود که آیا میتوان به پیامبر رحمت نسبت داد که آغازگر جنگ با دشمنانشان بودهاند، آن هم به هدف غارت اموال آنان یا حتی تصاحب اموال مشرکان در مقابل ظلمها و غارتگری سیزده ساله آنان در مکه، و یا اینکه به هدف قتل عام مشرکان و سایر دشمنان، و پیشبرد اسلام با زور شمشیر به خشونت گرایی متوسل شدهاند.
ابتدا کیفیت وقوع غزوههای پیامبر و سریّههای مهم تاریخ اسلام را مورد بررسی قرار میدهیم سپس دو ادعای غارتگری و جنگطلبی را بررسی میکنیم و در نهایت به سؤال اصلی بحث پاسخ خواهیم داد که آیا جهاد ابتدائی در زمان پیامبر اتفاق افتاده یا خیر؟
سریّه حمزة بن عبد المطلب
اولین اقدام نظامی مسلمانان، سریّه حمزة بن عبد المطلب[40] بود که پیامبر هفت ماه بعد از هجرت[41] حضرت حمزه را با پرچمی سفید[42] در رأس سی نفر از مهاجرین، به نزدیکی دریای سرخ محل عبور کاروان تجاری قریش[43] که با همراهی سیصد نفر به ریاست ابوجهل از شام بازمیگشت، اعزام کردند.[44] در این سریّه احدی از انصار حضور نداشت[45] و دو طرف در سیف البحر (ساحل دریای سرخ) یعنی سرزمین عیص[46]، در منطقه قبیله جهینة[47] رو در روی یکدیگر قرار گرفتند، اما با وساطت مجدی بن عمرو الجهنی که با هر دو طرف همپیمان بود و تقاضایش را میپذیرفتند،[48] جریان بدون جنگ و قتال پایان یافت.
سریّه عبیدة بن الحارث بن مطلب
یک ماه بعد از آن، حضرت سریّهای با شصت سوار از مهاجرین بدون حضور انصار به فرماندهی عبیدة بن الحارث بن مطلب،[49] و با پرچمی سفید، به سوی کاروان تجاری قریش اعزام میکنند و در منطقه رابغ به کاروان تجاری قریش که با دویست همراه به ریاست ابوسفیان در حرکت بودند، میرسند. در این سریّه نیز جنگی اتفاق نیافتاد.[50] رویداد قابل ذکر این سریّه آن است که مقداد بن عمرو البهرانی (مقداد بن أسود) و عُتبة بن غَزوان که مسلمان بودند و به هدف ملحق شدن به مسلمانان با کاروان قریش همراه شده بودند، فرار کرده و به مسلمانان پیوستند.[51]
سریّه سعد بن أبی وقاص
یک ماه بعد یعنی نه ماه بعد از هجرت در ماه ذیالقعدة، پیامبر سعد بن أبی وقاص را در رأس بیست نفر به طرف خَرّار[52] محل عبور کاروان تجاری قریش اعزام میکنند. حضرت پرچم سفیدی را به مقداد بن أسود میدهند، و از سعد تعهد میگیرند که از منطقه خرّار جلوتر نرود. در این غزوه هم حضرت هیچیک از انصار را اعزام نفرمودند. سعد میگوید پیاده به راه افتادیم،[53] روزها مخفی میشدیم و شبها حرکت میکردیم و صبح روز پنجم که به خرار رسیدیم دیدیم کاروان تجاری قریش روز قبل از آنجا عبور کرده و چون پیامبر تأکید فرموده بودند، جلوتر نرفته و بازگشتیم با اینکه میتوانستیم به آنان برسیم.[54]
غزوه أبواء (وَدّان)[55]
اولین غزوهی پیامبر غزوة أبواء بوده است.[56] دوازده ماه بعد از هجرت در ماه صفر[57] با لشگر دویست نفری در حالی که پرچم سفید را به حضرت حمزهسپرده بودند، بدون حضور انصار از مدینه به قصد بنی ضُمره[58] و کاروان تجاری قریش با همراهی صد نفر از قریش و ریاست أمیة بن خلف، خارج شدند. در این غزوه هیچ درگیری اتفاق نیافتاد. در قریب به اتفاق کتب سیره مرجع، تعبیری که آمده این است که "فلم یلق کیدا"[59] یعنی با نیرنگی روبرو نشد. کلمه "کید" به مکر و نیرنگ هم ترجمه شده[60] اما معنای دقیقتر را ابن فارس چنین بیان میکند: "معالجه چیزی به همراه شدت"[61] این تعبیر که در سه سریّه قبلی دیده نمیشود را میتوان کنایه دانست از اینکه گزارش نیرنگ و تهدیدی به مسلمانان رسیده بوده، که حضرت شخصا وارد عمل میشوند اما بالأخره بدون تعرض به کاروان قریش و درگیری قضیه خاتمه پیدا میکند. و با بنی ضُمرة پیماننامهای مبنی بر دفاع طرفین از یکدیگر در مقابل هجوم دشمن، امضاء میکنند. [62]
غزوة بُواط[63]
در ماه ربیع الأول، سیزده ماه بعد از هجرت حضرت با لشگری دویست نفره با پرچم سفید به قصد کاروان تجاری قریش متشکل از هزار و پانصد شتر و همراهی صد نفر به ریاست أمیة بن خلف، به سمت بواط در حدود هشتاد و هشت کیلومتری[64] مدینه حرکت میکنند. در کتب سیره مانند غزوه قبل چنین تعبیر شده که "فلم یلق کیدا" یعنی با نیرنگی روبرو نشدند که آن را علاج کنند.[65]
غزوة بدر أولی (سَفوان)[66]
در ماه ربیع الأول بعد از غزوة بواط، در حالی که حضرت در مدینه بودند، یکی از مشرکان قریش به نام کُرز بن جابر فَهری[67] به چراگاه چهار پایان و حیوانات اهل مدینه که در منطقه جَمَّاء در پنج کیلومتری مدینه بود[68]، شبیخون زد، حضرت زید بن حارثه را در مدینه گماردند[69] و پرچم سفید را به امیر المؤمنین دادند[70] و در تعقیب کُرز تا وادی سفوان از منطقه بدر رفتند اما او گریخته بود.[71]
غزوة العُشیرة[72]
شانزده ماه بعد از هجرت خبر حرکت کاروان تجاری قریش به طرف شام به مدینه میرسد و حضرت در جمادی الآخرة لشگری با صد و پنجاه نفر از مهاجرین و سی شتر به سمت منطقه ینبع در حدود دویست کیلومتری[73] مدینه به قصد کاروان قریش که به طرف شام میرفته به حرکت در میآورند و پرچم سفید را به حضرت حمزه میسپارند، وقتی میرسند که کاروان قریش از آنجا گذشته بوده، اما با بنی مدلج پیماننامهای امضاء میکنند و با بنی ضمرة هم تجدید پیمان میکنند. در همین غزوة پیامبر امیرالمؤمنین را أباتراب خطاب فرمودند.[74]
سریّه عبدالله بن جحش
اواخر ماه رجب (هفده ماه بعد هجرت) پیامبر عبد الله بن جحش را در رأس هشت نفر از مهاجرین به سمت نخلة مکانی بین مکه و طائف برای کسب اطلاع از کاروان قریش اعزام میکنند و چون هدف از اعزام آنان سرّی بوده لذا حضرت مقصد را به آنان نمیگویند بلکه به عبدالله میفرمایند بعد از دو روز راه به طرف مکه نامه را بگشاید، وقتی آنان به محل مأموریت میرسند بر خلاف دستور حضرت یکی از چهار نفر محافظ کاروان قریش را کشته و دو نفر دیگر را اسیر و اموالشان را غنیمت گرفته و تقسیم میکنند. حضرت آنان را برای تخلف از دستورشان توبیخ نموده و بالآخره جریان با نزول آیه 217 سوره مبارکه بقره[75] خاتمه یافت.[76]
جنگ بدر
اولین غزوه مهم بین مشرکان مکه و مسلمانان در روز جمعه، هفده رمضان المبارک سال دوم هجرت اتفاق افتاد که به جهت نام آن منطقه، بدر نامیده شده است.[77] منطقه بدر در فاصله 30 کیلومتری دریای سرخ، در جنوب غربی مدینه با فاصله 153 کیلومتر و در شمال مکه با فاصله 343 کیلومتر قرار دارد.[78]
اتفاقاتی که در سریّه عبدالله بن جحش آن هم در ماه حرام افتاد، دستآویزی شد برای یهودیان اطراف مدینه، و تبلیغات ضد آئین اسلام،[79] همچنین چند روز پس از آن قبله مسلمانان بعد از طعنههای بسیار یهودیان اطراف مدینه، در ماه شعبان تغییر یافت و با تغییر قبله نه تنها یهودیان دست از طعنهها و زخم زبانها برنداشتند که به نوعی دست به توطئه ضد اسلام و متزلزل ساختن مسلمانان زدند که خداوند از این توطئه آنان در سوره مبارکه آل عمران پرده بر میدارد.[80] تهدیدهای مشرکان هم روز به روز بیشتر میشد، به خصوص که کشته شدن عمرو بن حضرمی از مشرکان مکه در جریان سریّه عبدالله بن جحش وضعیت مسلمانان را در حالت آماده باش قرار داده بود.
در جریان غزوه عُشیرة که کاروان تجاری مهمی از مکه به سمت شام حرکت کرده بود مسلمانان به مشرکان نرسیدند، طبق اخبار و محاسبات مسلمانان در زمان خاصی این کاروان در بازگشت از شام به بدر میرسید، منطقه بدر از نظر موقعیت خاص آن و از جهت وجود آب در آن منطقه مسیر معمول کاروانهای تجاری شام بود. به خصوص که بدر هر سال محل برپایی موسم مهمی برای عرب بود.[81]
مسلمانان به رهبری پیامبر در حالی با تجهیزات اندک و هفتاد شتر حرکت کردند که هر سه نفر به نوبت از یک شتر استفاده میکردند.[82]
کاروان تجاری شام که با سی مرد جنگجو محافظت میشد، هزار شتر اموال را حمل میکردند و پنجاه هزار دینار به همراه داشتند و تمامی قریش سرمایهشان را برای تجارت فرستاده و در این کاروان تجاری سهمی داشتند. ابوسفیان که ریاست کاروان را برعهده داشت با توجه به غزوة عُشیرة و توصیه اطرافیانش، در شام تصمیم گرفت برای عبور چنین کاروان بزرگی از منطقه بدر، از قریش کمک بخواهد لذا هنگام خروج از شام ضمضم بن عمرو را به سمت مکه فرستاد و دستور داد زمان ورود به مکه بینی شترش را پاره کند، جهاز شتر را برگرداند و در حالی که لباس خود را پاره کرده فریاد کمک خواهی سر دهد.[83] ورود ضمضم با این وضعیت خاص تمامی قریش را به حرکت آورد و جمعیت زیادی از مردان و اشراف قریش به هیجان آمده به سرعت به سمت بدر به راه افتادند.[84]
ابوسفیان قبل از رسیدن به بدر مسیر کاروان را به سمت ساحل دریای سرخ تغییر داد و زمانی که مطمئن شد کاروان از دسترس مسلمانان دور شده پیغام فرستاد که قریشیان بازگردند. بین جنگجویان قریش که به جحفه رسیده بودند اختلاف افتاد، بعضی مانند: أخنس بن شریق مخالف جنگیدن بودند اما ابوجهل پافشاری کرد و گفت باز نمیگردیم تا زمانی که به بدر برسیم و سه روز در آنجا اقامت کنیم، شترانی کشته و اطعام کنیم، شراب بنوشیم، کنیزکان برای ما آواز بخوانند و آوازه لشگر کشی و حضور ما به عرب برسد تا همواره از ما بیمناک باشند، أخنس بن شریق که پافشاری ابوجهل را دید به بنی زهره خطاب کرد خدا اموال شما را نجات داد، محمد () فرزند خواهر شما است، اگر پیامبر باشد، شما با همراهی او سعادتمندتر خواهید بود و اگر دروغگو باشد سزاوار نیست به دست شما کشته شود، ترسو بودن را بر عهده من گذارید و بازگردید و تمام بنی زهره بازگشتند. [85]
پیامبر که هدفشان جنگیدن نبود و حتی با ادوات نظامی کافی هم نیامده بودند وقتی از تغییر مسیر کاروان تجاری قریش مطلع شدند نخواستند بیش از آن پیشروی کنند اما زمانی که ازحضور کاروان جنگی قریش مطلع شدند، که مسلمانان را به جنگیدن فراخوانده، عقب نشینی را صلاح ندانستند زیرا روشن بود که عقبنشینی مسلمانان به ویژه با رجزخوانی ابوجهل، نشانه ضعف و مایه شماتت دشمن شمرده میشد. لذا هر دو لشگر مشرکان و مسلمانان در بدر موضع گرفتند.
ابتدا عتبة بن ربیعة از لشگر مشرکان با برادر و پسرش به میدان آمده و مبارز طلبیدند و هر سه کشته شدند.[86] و چنانکه در تاریخ اسلام معروف است جنگ با پیروزی و اقتدار کامل مسلمانان به پایان رسید.
غزوة بنی قینقاع[87]
دیدن لشگر پیروز اسلام در بازگشت از جنگ بدر بسیار بر یهود گران آمد و گویا از قریش نا امید شده بودند و زمانی که پیامبر در اجتماعشان آنان را به اسلام دعوت فرمودند پاسخی شنیدند که بسیار برای مسلمانان غیر منتظره بود، زیرا آنان گفتند: ای محمد () فریب پیروزیات بر قومی جاهل را نخور، ما مردان نبردیم، اگر با ما بجنگی خواهی فهمید که تا کنون با مثل ما نجنگیدهای. همچنین رفتار بسیار زشت یک یهودی با زنی عرب در بازار و کشته شدن آن یهودی و یک مسلمان اوضاع را بسیار بغرنج کرد و وقتی نقض عهدشان آشکار شد به امید یاری سایر یهودیان اطراف مدینه به داخل قلعه خود رفته و منتظر حمایت بودند که بالأخرة با محاصره قلعهشان (و عدم حمایت سایر قبائل یهود) مجبور به ترک دیار شدند. [88]
غزوة ذات السویق
در ماه ذیحجه سال دوم هجرت أبوسفیان با لشگری دویست نفره برای حمله به مسلمانان و أداء نذری که کرده بود، نزدیک مدینه آمد و شبانه خود را به مدینه رساند و نخلستان و زراعتی را آتش زد و دو نفر را هم کشت و به گونهای فرار کردند که پیامبر با دویست نفر از مهاجرین و انصار به او نرسیده و بعد از پنج روز[89] به مدینه بازگشتند.[90]
غزوة قرقرة الکدر[91]
این غزوة در نیمه محرم سال سوم هجری به دنبال اطلاع یافتن از لشگرکشی بعض قبال به منطقه قرقرة الکدر برای حمله به مدینه با دویست نفر از اصحاب انجام شد و بعد از پانزده روز بدون درگیری و حادثهای پایان یافت.[92]
سایر غزوهها هم برای دفع هجمه و فتنه دشمنان و یا پیمان شکنی یهود انجام شده است به ویژه که دشمنان أعم از یهودیان و مشرکان بعد از جنگ أحد به گمان خود اسلام را در معرض سقوط میدیدند، آنها عبارتاند از:
غزوة غطفان[93] ـ غزوة بنی سلیم[94] ـ غزوة أحد[95] ـ حمراء الأسد [96] ـ غزوة الرجیع[97] ـ غزوة بدر الثانیة[98] ـ غزوة ذات الرقاع[99] ـ غزوة دومة الجندل[100] ـ غزوة بنی المصطلق یا مریسیع[101] ـ غزوة خندق یا احزاب[102] ـ غزوة بنی
قریظة[103] ـ غزوة بنی لحیان[104] ـ غزوة ذی قرد یا الغابة[105] ـ غزوة خیبر[106] ـ غزوة وادی القری[107].
سریّه موتة[108]
پیامبر روش ارسال نامه و فرستادن رسولان صلحجوی اسلام را به صورت منظم از سال هفتم هجری آغاز کردند. در جمادی الأولی سال هشتم هجری هم به جهت تهدیدی که از شمال و مناطق شام متوجه مسلمانان بود و هم به جهت ادامه سیاست مذکور، حضرت حارث بن عمیر را به سمت پادشاه بصری فرستادند نامه رسان پیامبر برای ملک بصری در ناحیه شام قبل از رسیدن به مقصد در منطقهای به نام موته بر خلاف تمام قوانین ثابت بین قبائل و کشورها توسط یکی از بزرگان قبیله غسّان کشته میشود از جانب ملک بصری یا مقام بالاتر او قیصر روم هم حتی بهانهای ارائه نمیشود که خود نوعی اعلان جنگ به مسلمانان بوده و زمانی که پیامبر لشکر سه هزار نفری مسلمانان را به سمت آنان اعزام کردند متوجه لشگر کشی دشمن شدند که هرقل آنان را با لشگریان بسیاری تقویت کرده بود. [109]
غزوة فتح مکه
رسول گرامی اسلام که خود را پایبند به اجرای دقیق مفاد صلحنامه بین ایشان و مشرکان در صلح حدیبیه میدانستند،[110] بیست و دو ماه بعد از انعقاد صلحنامه، از پیمانشکنی مشرکان مطلع شدند و در ماه رمضان سال هشتم هجری به طرف مکه حرکت کردند.[111] حضرت که مایل بودند برای فتح مکه خونی ریخته نشود و با رأفت تمام با دشمنان دیرینهشان برخورد کردند به فرماندهان لشگرها دستور فرمودند نجنگید الا با کسی که با شما بجنگد،[112] البته خالد بن ولید درگیر شد و لشگریان همراه با او بیست و چهار نفر از مشرکان را کشتند.[113]
غزوة حنین[114]
پیامبرخدا پانزده روز در مکه اقامت فرمودند و روز شنبه ششم شوال سال هشتم هجرت، در حالی که با لشگر ده هزار نفری عازم شهر مدینه بودند اطلاع پیدا کردند که قبائل هوازن و ثقیف و همپیمانان آنها با این اندیشه که مسلمانان تا به حال با جنگجویان زبردست روبرو نشدهاند، به طرف مسلمانان حرکت کردهاند لذا دو هزار نفر از تازه مسلمانان مکه هم با حضرت همراه شدند و در منطقه حنین بعد از جنگی سخت پیروز شدند.[115]
غزوة طائف هم به دنبال همین غزوه حنین اتفاق افتاد. وقتی قبیله ثقیف در حنین شکست خوردند به طرف طائف رفتند و در حصار آنجا دوباره آماده جنگ شده و مغلوب گشتند.[116]
غزوه تبوک[117]
عظمت اسلام و مسلمان شدن جمع بسیاری از ساکنان حجاز، همسایگان شمالی و روم را به فکر لشگرکشی و سرکوبی مسلمین انداخت. پیامبر در رجب سال نهم هجری، خود رهبری لشگر مسلمانان را بر عهده گرفتند و در گرمای شدید تابستان به منطقه تبوک در 788 کیلومتری[118] شمال مدینه حرکت کردند و ضمن بیان سخن معروفشان خطاب به أمیر المؤمنین که "أنت منی بمنزلة هرون من موسی"ایشان را به عنوان جانشین خود در مدینه باقی گذاشتند، و نهایتا بدون درگیری به مدینه بازگشتند.[119]
بعد از بررسی اجمالی غزوهها و بعض سریّهها به سؤال اصلی بحث بازمیگردیم که آیا اقدامات نظامی حضرت به هدف غارتگری و کشتار مخالفان انجام میشده یا خیر؟ پاسخ را در ضمن دو نکته بیان میکنیم:
نکته اول: نفی غارتگری
بیشترین اقدامات نظامی مسلمانان که در معرض شبهه غارتگری قرار دارند تا زمان وقوع جنگ بدر اتفاق افتادهاند، این اقدامات به هیچ وجه نه برای غارت کردن بلکه حتی برای تقاص اموال مصادرهشدهشان توسط قریش هم نبوده است. به عبارت دیگر انگیزه آنان تصاحب اموال نبوده است.
هرچند مسلمانان هم از جهت شرع با اذنی که خداوند به آنان داد،[120] و هم از جهت قوانین عرفی و هم از جهت اخلاقی کاملا مجاز بودند به اینکه در مقابل غارتگریهای قریش در مکه لااقل به همان اندازه و از همان افراد تقاص کرده و بازپس بگیرند، اما پیامبر چنین نکردند. ابتدا شواهدی را ذکر میکنیم مبنی بر تصاحب اموال مسلمانان در مکه، فقط به جهت اجبار مسلمانان به دستکشیدن از اسلام:
ـ ابن اسحاق نقل میکند: هرگاه ابوجهل میشنید فردی مسلمان شده اگر انسان شرافتمند و دارای موقعیت اجتماعی بود چنین تهدید میکرد که قطعا صبر تو را در هم میشکنیم، نظر تو را تغییر میدهیم و شرافت تو را لگدمال میکنیم و اگر تاجر بود قسم میخورد و میگفت قطعا تجارت تو را تعطیل میکنیم و حتما اموالت را نابود میسازیم و اگر انسان ضعیفی بود او را مورد ضرب و شتم قرار میداد.[121]
ـ یکی از اهداف مشرکان از سه سال محاصره اقتصادی و منع تجارت با مسلمانان ، به زانو درآوردن آنان از جهت معیشت و اقتصاد بود، که یار با وفای پیامبر، خدیجه کبری تمام دارائیشان را در این راه تقدیم کردند.
ـ وقتی بنو جحش بن رئاب از مکه خارج شدند ابوسفیان خانههای آنان را تصاحب کرد و به عمرو بن علقمه فروخت.[122] أبا أحمد که به مدینه هجرت کرده بود در فتح مکه (وقتی دید منزلشان را مشرکان تصاحب کردهاند) نزد رسول خدا آمد (برای بازپسگیری آن) و حضرت در مقابل خواسته او سکوت فرمودند.[123]
ـ صهیب هم زمانی که برای هجرت، در مقابل ممانعت مشرکان چارهای جز ترک اموالش ندید از آنها دست شست و به مدینه هجرت کرد.[124]
ـ منزل پیامبر را بعد از هجرت ایشان عقیل (که هنوز اسلام نیاورده بود) تصرف کرد و فروخت و در جریان فتح مکه برای حضرت خیمهای در منطقه حجون بر پا نمودند و وقتی به ایشان عرض شد به منزلتان تشریف نمیبرید فرمودند آیا عقیل برای ما منزلی باقی گذاشته.[125]
اما با وجود چنین حقی به دو دلیل مدعی هستیم پیامبر دست به تقاص نزدند:
دلیل اول: بیشتر اقدامات نظامی (أعم از غزوه و سریّه) در مقابل کاروان قریش تا زمان جنگ بدر اتفاق افتاده است و با وجود اینکه توان رزمی چنین کاری وجود داشته، اما در هیچیک از آنها تصاحب اموال اتفاق نیافتاده است. البته در سریّه عبدالله بن جحش اموال اندکی غنیمت گرفته شد که آن هم بر خلاف دستور پیامبر بود به ویژه که آن افراد در ابتدای ورود به مدینه مورد توبیخ قرار گرفتند.[126]
دلیل دوم: مهمترین دلیل این است که در جنگ بدر که بزرگترین کاروان تجاری قریش در حرکت بوده است و مسلمانان با عنایت الهی و اقتدار کامل به پیروزی قاطع و کمرشکنی رسیدند، به تعقیب کاروان تجاری نپرداختند.
حتی در شواهدی که ارائه دادیم پیامبر در مقابل تقاضای أبا أحمد بعد از فتح مکه، برای بازپسگیری اموالشان، سکوت فرمودند.
نکته دوم: نفی جنگطلبی
از ابتدای هجرت تا وقوع جنگ بدر هفت غزوه و سریّه اتفاق افتاده که در هیچیک از آنها خونی ریخته نشده مگر در سریّه عبدالله بن جحش که فقط عمرو ابن الحضرمی از مشرکان کشته شد و نه تنها برخلاف دستور حضرت عمل کرده بودند و مورد توبیخ حضرت قرار گرفتند بلکه فضای عمومی مدینه با ورود آنها متشنج شد و مسلمانان کشتن در ماه حرام را مورد سرزنش قرار دادند، که البته جریان با نزول آیه 127 سوره مبارکه بقره، به نفع مسلمانان تمام شد. لذا با وجود اینکه از جنبه رزمی و نظامی قابلیت غلبه و انتقام گرفتن از مشرکان قریش وجود داشت چنین مسألهای اتفاق نیافتاد و حتی در جنگ بدر هم مسلمانان آغازکننده نبودند. در نکاتی که برای بیان غزوهها و بعض سرایا بیان کردیم شواهدی وجود دارد که تأکید میکنند قصد پیامبر از غزوهها و سریّههای تا جنگ بدر، اعلام آمادگی نظامی مسلمانان بوده است نه جنگطلبی. به بعضی از این شواهد اشاره میکنیم:
ـ وقتی حضرت حمزه از سریّهای که فرماندهاش بودند بدون قتال بازگشتند و خبر وساطت "مجدی بن عمرو" و ممانعت از ایجاد جنگ بین دو لشگر را به پیامبر داد، حضرت در مورد "مجدی بن عمرو" فرمودند: فکر نمیکردم او چنین نیک نفس (مطاع) و فرخنده کردار باشد.[127]
ـ در سریة سعد بن أبی وقاص، پیامبر امر فرموده بودند از منطقه خرّار جلوتر نروید حتی اگر بتوانید به راحتی به مشرکان دست یابید، و او که میتوانست با پیشروی بیشتر به آنان دست یابد، بدون جنگ بازگشت. [128]
ـ در تمام سریّههایی که حضرت اعزام میفرموند توصیههایی را بیان میفرمودند از جمله در مورد نکشتن عدهای و امان دادن عادیترین شخصیت مسلمان به بزرگترین سران شرک و تلاش برای هدایت آنان.[129]
ـ در بعض غزوهها مانند: غزوه أبواء و بُواط تعبیری که در اکثر کتب تاریخ نقل شده این است که "فلم یلق کیدا" با نیرنگی روبرو نشد، که در غزوه أبواء توضیح دادیم این عبارت به معنای برخورد با توطئه و تهدید دیگران است نه ابتداء به جنگ.
ـ این اقدامات نظامی میتوانست برای غیر مسلمانان اطراف، پیامآور این نکته باشد که اگر مسلمانان پیماننامه حسن همجواری و صلح با آنان امضاء میکنند به جهت ضعیف بودن و احتیاج به آنان در دفاع در مقابل دشمن نیست. چنانکه در غزوة عُشیرة انجام شد. [130]
ـ قبل از جنگ بدر با وجود اینکه حضرت به وحی الهی قبل خروج از مدینه از پیروزی قطعی خود مطلع بودند، باز هم زمانی که عتبة بن ربیعة از رؤسای قریش برای جلوگیری از وقوع جنگ بدر تلاش کرد و حتی خونبها و اموال عمرو بن حضرمی که در سریّه عبدالله بن جحش کشته شده بود را بر عهده گرفت، و با لجاجت ابوجهل به نتیجه نرسید، پیامبر وقتی تلاش او را دیدند فرمودند: اگر در یکی از این قوم خیری باشد در صاحب شتر سرخ مو است.[131]
[1]. جواهر الکلام، ج 21، ص 9.
[2]. مقصود وقوع جهاد ابتدائی از جهت احکام فقهی و واقعیت تاریخ است و الا اگر گفته شود تمام جهادها جهاد دفاعی است یعنی حتی جهاد ابتدائی هم در اصل دفاع از حقوق خداوند و مؤمنین است، از جهت محتوا صحیح است اما از جهت اصطلاح فقهی خیر.
[3]. کافی، ج 8، ص 201.
[4]. فیض کاشانی، محمد محسن، (متوفی 1091ه)، الوافی، محقق حسینی اصفهانی، مکتبة الامام أمیر المؤمنین علی علیه السلام، اصفهان، چاپ اول، 1406، ج 26، ص 432؛ عبارت این کتاب چنین است: "رخص لهم، یعنی فی بقائهم على الشرک". همچنین مجلسی، محمد باقر، (متوفی 1111ه)، مرآة العقول، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404، ج 26، ص 111، مؤمن قمی، محمد، الولایة الإلهیة الاسلامیة (الحکومة الاسلامیة)، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1428، ج 2، ص 391؛ دراسات فی ولایة الفقیه، ج 3، ص 383؛ عجیب است که مولی صالح مازندرانی در شرح اصول کافی میفرمایند: فترخص هو أی لم یستقص ولم یضق علیه ( لحاجته وحاجة أصحابه ) إلى أخذ المال لاصلاح أحوال بعض العساکر المنصورة. مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول الکافی، ار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1421، ج 12، ص 267.
[5]. معجم مقاییس اللغة، ج 2، ص 500.
[6]. فاضل لنکرانی، محمد جواد، درس جهاد ابتدائی، جلسه 21، مورخ 26/07/1391، متن این جلسات در سایت ایشان قابل دسترسی است. http://www.fazellankarani.com/persian/lesson/6170
[7]. سوره مبارکه نحل، آیه 125.
[8]. کان النبی صلى الله علیه وسلم یمر بعمار وأبیه وأمه وهم یعذبون بالأبطح فی رمضاء مکة فیقول صبرا یا آل یاسر فإن موعدکم الجنة. شعب الإیمان، ج 2، 239؛ ابن عبد البر، (متوفی 463ه)، الإستیعاب، محقق علی محمد بجاوی، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412، ج 4، ص 1589.
[9]. در مورد مدارای مسلمانان جریانی نقل شده که ریشههایی از تفکر مسیحیت را هم نشان میدهد. وقتی یکی از قریش مشتی به یک چشم عثمان بن مظعون میکوبد و جمع حاضر او را مسخره میکنند او میگوید به چشم دیگر من هم مشتی بزن که نزد خداوند مأجور هستم. أنساب الأشراف، ج 1، ص 228؛ المعجم الکبیر، ج 9، ص 37؛ دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 2، ص 292؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 78؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 34.
[10]. عمرو بن هشام بن المغیرة المخزومی القرشی، کنیه او أبوالحکم است که مسلمانان او را أبوجهل خواندند. الأعلام، ج 5، ص، ص 87؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 73.
[11]. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 66.
[12]. همان، ج 2، ص 70.
[13]. همان، ج 2، ص 79.
[14]. دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 3، ص 178؛ تاریخ الإسلام، ج 2، ص 149.
[15]. طبرسی، أحمد بن علی، (متوفی 548ه)، الاحتجاج، محقق خرسان، دار النعمان، نجف، 1386، ج 1، ص 40.
[16]. المستدرک، ج 2، ص 401؛ دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 3، ص 6؛ لباب النقول، ص 145.
[17]. الأغانی، ج 22، ص 343؛ سمهودی، أبو الحسن علی، (متوفی 911ه)، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1419، ج 1، ص 126.
[18]. سوره مبارکه بقره، آیه 89: "وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ" و هنگامى که از طرف خداوند، کتابى براى آنها آمد که موافق نشانههایى بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مىدادند با این همه، هنگامى که این کتاب، و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص: 310.
[19]. سوره مبارکه انعام، آیه 82.
[20]. السیرة النبویة، ج 2، ص 363.
[21]. أمیرالمؤمنین به زیبایی این نکته را در خطبه 56 نهج البلاغة تبیین فرمودهاند.
[22]. المغازی، ج 1، ص 176؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 308؛ إمتاع الأسماع، ج 1، ص 122.
[23]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص431؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 2، ص 360؛ أعیان الشیعة، ج 6، ص 247.
[24]. المغازی، ج 1، ص 13؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 435؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 10.
[25]. سوره مبارکه نساء، آیه 75.
[26]. شیخ طوسی، أبی جعفر محمد، التبیان فى تفسیر القرآن، قصیر العاملی، مکتب الإعلام الإسلامی، چاپ اول، 1409، ج3، ص: 259؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج3، ص: 117؛ الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج2، ص: 183؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص: 80؛ الجامع لأحکام القرآن، ج5، ص: 279؛ تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص: 315؛ زمخشری، جار الله محمود، (متوفی 538ه)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، مکتبة مصطفى البابی الحلبی، 1385، ج1، ص: 534؛ ابن قنیبة، أبو محمد، (متوفی 276ه)، غریب القرآن، محقق احمد صقر، دار الکتب العلمیة، 1398، ص: 114.
[27]. نام او عبد الله بن عبد الأسد المخزومی. أنساب الأشراف، ج 1، ص 207.
[28]. نام او هند بنت أبی أمیة بن المغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم است و شرح حالش در ذکر همسران پیامبر خواهد آمد.
[29]. او و برادرش محمد در رکاب أمیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، مادرشان أم سلمة با آن دو نزد أمیرالمؤمنین آمد و گفت هما علیک صدقة، فلو یصلح لی الخروج لخرجت معک. رجال الطوسی، ص 48، مسلسل 395؛ ابن داود حلی، تقی الدین حسن، (قرن هشتم)، رجال ابن داود، محقق آل بحرالعلوم، منشورات مطبعة الحیدریة، النجف الأشرف، 1392، ص 159، مسلسل 1259.
[30]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 322؛ أسد الغابة، ج 5، ص 588؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 2، ص 215؛
[31]. حضرت خدیجه از پیامبر تقاضا نمود که زینب با پسر خواهرشان هالة ، ازدواج کند و حضرت مخالفت نفرمودند. تاریخ طبری، ج 2، ص 163؛ المعجم الکبیر، ج 22، ص 427
[32]. ابن اسحاق میگوید: أبو العاص بن ربیع، از افراد معدودی بود در مکه که نسبت به اموال، امانت و تجارت دقت داشت. بعد از بعثت مشرکان قریش نزد او و عتبه رفتند و گفتند شما دو نفر دغدغه محمد () را نسبت به دخترانش از بین بردهاید، اگر دختران او را طلاق دهید هر زنی را بخواهید به همسری شما در میآوریم، عتبه که هنوز بر دختر حضرت (رقیه یا ام کلثوم) وارد نشده بود قبول کرد، اما أبوالعاص نپذیرفت. السیرة النبویة، (ابن هشام)، ج 2، ص 478؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 163؛ ابن شهر آشوب، مشیر الدین محمد، (متوفی 588)، مناقب آل أبی طالب، المکتبة الحیدریة، النجف الأشرف، 1376، ج 1، ص 140. أبوالعاص در سال ششم هجری اسلام آورد. تاریخ الإسلام، ج 2، ص 358.
[33]. زینب در بین اموالی که برای آزاد سازی أبوالعاص فرستاده بودند گردنبندی که حضرت خدیجه به زینب هدیه داده بود را فرستاد و وقتی پیامبر آن را مشاهده کردند آن را به زینب برگرداندند و او را به شرط جدا شدن از زینب و رساندن او به مدینه آزاد کردند. الإستیعاب، ج 4، ص 1701؛ أسد الغابة، ج 5، ص 237
[34]. الإستیعاب، ج 4، ص 1481. او از یاران باوفای پیامبر و مطیع محض امیر المؤمنین بود. شیخ مفید، محمد بن نعمان، (متوفی 413)، الإختصاص، محقق علی أکبر الغفاری ، محمود الزرندی، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ،بیروت، 1414، ص 9.
[35]. المغازی (موسی بن عقبة)، ص 151؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 428؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 2، ص 356.
[36]. شُرَّاب، محمد، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، دار القلم، بیروت، چاپ اول، 1411، ص 97.
[37]. در اشاره به جریان حدیبیه خواهد آمد.
[38]. السیرة النبویة، ج 3، ص 782؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 281؛ السیرة النبویة (عیون الأثر)، ج 2، ص 121؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 3، ص 321.
[39]. تاریخ طبری، ج 2، ص 284؛ دلائل النبوة، ج 4، ص 107؛المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 270؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 3، ص 335.
[40]. در مورد اینکه اولین غزوه کدام بوده اختلاف است، واقدی معتقد است سریّه حمزه اولین سریّه بوده اما ابن هشام معتقد است اولین سریّه، سریّه عبیدة بن حارث بوده است. المغازی، ج 1، ص 9؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 428.
در مورد اینکه سه سریّه حمزة بن عبدالمطلب، عبیدة بن الحارث بن مطلب و سعد بن أبی وقاص در سال اول هجرت بودهاند یا سال دوم هم اختلاف است. طبری نقل میکند نظر واقدی مقدم است که در سال اول بوده اما ابن اسحاق معتقد به سال دوم است. تاریخ طبری، ج 2، ص 120.
[41]. تاریخ طبری، ج 2، ص 119.
[42]. تاریخ طبری، ج 2، ص 120؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 11.
[43]. کاروان تجاری قریش در تابستان به طرف شمال مکه (شام) و در زمستان به طرف جنوب (یمن) حرکت میکرد. بغدادی، محمد بن حبیب، (متوفی 245ه)، المنمق فی اخبار قریش، محقق أحمد فاروق، [بینا]، [بیجا]، [بیتا]، ص 219. خداوند متعال در قرآن چنین یاد فرموده است که "لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ، إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ" سوره مبارکه قریش، آیات 1 و 2.
[44]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 431.
[45]. السیرة النبویة، ج 2، ص 431.
[46]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 6؛ غزوات الرسول وسرایاه، ص 6.
[47]. السیرة الحلبیة، ج 3، 136.
[48]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 6؛ غزوات الرسول وسرایاه، ص 6؛ دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 3، ص 9.
[49]. المغازی (موسی بن عقبة)، ص 150.
[50]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 7؛ المغازی، ج 1، ص 10؛ السیرة النبویة، (ابن هشام)، ج 2، ص 428؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 120.
[51]. المغازی (موسی بن عقبة)، ص 151؛ السیرة النبویة، (ابن هشام)، ج 2، ص 428.
[52]. منطقهای است از سمت جحفه به طرف مکه، نزدیک خُم. غزوات الرسول وسرایاه، ص 7؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 7.
[53]. المغازی (واقدی)، ج 1، ص 11؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 7؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 81؛ غزوات الرسول وسرایاه، ص 7؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 17، ص 3. به این نکته در بعض تواریخ اشاره نشده.
[54]. المغازی (واقدی)، ج 1، ص 11؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 7؛ تاریخ طبری، ج 2، 120؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 355؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 17، ص 3.
[55]. برای این غزوه دو نام ذکر شده. أبواء و وَدّان دو منطقه نزدیک به هم با فاصله شش میل (حدود 11 کیلومتر) هستند. الطبقات الکبری، ج 2، ص 8.
وَدّان در 250 کیلومتری مدینه واقع شده. المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص 296
أبواء محل دفن مادر پیامبر حضرت آمنة بنت وهب است. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص 52.
[56]. در مورد اینکه اولین غزوه کدام بوده اختلاف است، ابن هشام به تبع ابن اسحاق میگوید اولین غزوه، أبواء یا ودان بوده، السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 428؛
[57]. بیشتر اهل سیر معتقدند که این غزوه در ماه صفر انجام شده، اما طبری مینویسد به اتفاق اهل سیر این غزوه در ماه ربیع الأول واقع شده. تاریخ طبری، ج 2، ص 123؛ المغازی (موسی بن عقبه)، ص 150؛ المغازی، ج 1، ص11؛ السیرة انبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 428؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 8.
[58]. بعضی مانند ابن اسحاق حرکت حضرت را به قصد بنی ضمره و کاروان قریش میدانند؛ السیرة النبویة(ابن هشام)، ج 2، ص 428؛ و بعضی هم فقط کاروان قریش را ذکر میکنند مانند واقدی در المغازی، ج 1، ص 12.
[59]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 428؛ غزوات الرسول و سرایاه، ص 230؛ المغازی، ج 1، ص 207؛ خلیفة بن خیاط العصفری، (متوفی 240ه)، تاریخ خلیفة بن خیاط، محقق سهیل زکار، دار الفکر، بیروت، ص 30؛ بغدادی، محمد بن حبیب، (245ه)، المحبر، مطبعة الدائرة، [بیجا]، 1361، ص 110؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 66؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 121.
[60]. الصحاح، ج2، ص: 533.
[61]. معجم مقاییس اللغه، ج5، ص: 149؛ أصلٌ یدلُّ على معالجةٍ لشیء بشدّة.
[62]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 428؛ غزوات الرسول و سرایاه، ص 230؛ المغازی، ج 1، ص 207؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 30؛ المحبر، ص 110؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 66؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 121.
[63]. بَواط هم گفته شده اما ضمه را حموی مشهورتر میداند. معجم البلدان، ج 1، ص 503.
[64]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 9؛ در این کتاب مینویسد چهار برد.
[65]. المغازی، ج 1، ص 12؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 433؛
[66]. نسبت به غزوة العُشیرة و سفوان اختلاف است. واقدی، طبری و ابن سعد معتقدند اول سفوان بوده سپس العشیرة. المغازی، ج 1، ص 12؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 123؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 9.
سَفوان وادی است از ناحیه بدر. معجم البلدان، ج 3، ص 225
[67]. که بعد از آن مسلمان شد و حضرت او را به عنوان فرمانده یکی از لشگرها اعزام کردند و در فتح مکه مسیر را اشتباه رفته و گرفتار مشرکان شده و کشته میشود. الإستیعاب، ج 3، ص 1310.
[68]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 9.
[69]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 435.
[70]. تاریخ طبری، ج 2، ص 123.
[71]. المغازی، ج 1، ص 12؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 165؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج1، ص 301.
[72]. حلبی اعراب را چنین ذکر کرده و میگوید اهل مغازی در این اعراب اختلافی ندارند. السیرة الحلبیة، ج 2، ص 349.
[73]. در ناحیه ینبع قرار دارد، در فاصله 9 برد از مدینه. الطبقات الکبری، ج 2، ص 10.
[74]. المغازی، ج 1، ص 12؛ السیرة النبویة، (ابن هشام)، ج 2، ص 433؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 9؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 164.
[75]. یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ فَأُولٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. از تو، در بارۀ جنگ کردن در ماه حرام، سؤال مىکنند؛ بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است؛ ولى جلوگیرى از راه خدا(و گرایش مردم به آیین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان بازمىدارد) حتّى از قتل بالاتر است. و مشرکان، پیوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند؛ ولى کسى که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک(گذشتۀ) او، در دنیا و آخرت، بر باد مىرود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود.. (ترجمه آیة الله مکارم شیرازی)
[76]. جریاناتی در مورد این سریّه نقل شده که به جهت اختصار بیان نکردیم. المغازی، ج 1، ص 13؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 435؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 10.
[77]. دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 3، ص 126.
[78]. فرحات آل قاسم، عدنان، دروس فی السیرة النبویة، دار السلام، بیروت، 1341، ج 2، ص 112.
[79]. المغازی، ج 1، ص 16.
[80]. سوره مبارکه آل عمران، آیه 72: "وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ". طباطبائی، محمد حسین، (متوفی 1402ه)، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة النشر الإسلامی، قم [بیتا]، ج 3، ص 257.
[81]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 451.
[82]. السیرة النبویة، ج 2، ص 445.
[83]. المغازی، ج 1، ص 27-28.
[84]. المغازی، ج 1، ص 31
[85]. المغازی (موسی بن عقبة)، ص 164؛ المغازی، ج 1، ص 44؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 450.
[86]. السیرة النبویة، ج 2، ص 455.
[87]. این غزوه در روز شنبه نیمه شوال سال دوم هجری، بیست ماه بعد از هجرت اتفاق افتاد. المغازی، ج 1، ص 176.
[88]. المغازی، ج 1، ص 176؛ السیرة النبویة، ج 2، ص 561؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 172.
[89]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 230.
[90]. المغازی، ج 1، ص 181؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 558؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 175.
[91]. در حدود 176 کیلومتری مدینه. در الطبقات الکبری، ج 2، ص 31 آمده ثمانیة برد.
[92]. المغازی، ج 1، ص 182؛ السیرة النبویة(ابن هشام)، ج 2، ص 558؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 31؛
[93]. دوازدهم ربیع الأول سال سوم هجری. المغازی، ج 1، ص 193
[94]. جمادی الأولی سال سوم هجری. همان، ج 1، ص 196.
[95]. روز شنبه، هفتم شوال سال سوم هجری، سی و دو ماه بعد هجرت، همان ، ج 1، ص 199.
[96]. روز یکشنبه، هشتم شوال سال سوم هجری. همان، ج 1، ص 334.
[97]. ماه صفر سال چهارم هجری، سی و شش ماه بعد از هجرت. همان، ج 1، ص 354.
[98]. ذیقعده سال چهارم هجری. همان، ج 1، ص 384.
[99]. روز شنبه، دهم محرم سال پنجم هجرت. همان، ج 1، ص 395.
[100]. اواخر ربیع الأول سال پنجم هجرت. همان، ج1، ص 402.
[101]. روز دوشنبه، دوم شعبان سال پنجم هجرت. همان، ج 1، ص 404.
[102]. روز سه شنبه، هشتم ذیقعده سال پنجم هجری. همان ج 1، ص 440.
[103]. روز چهارشنبه، بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هجری. همان، ج 1، ص 496.
[104]. ربیع الأول سال ششم هجرت. همان، ج 1، ص 535.
[105]. سوم ربیع الثانی سال ششم هجری. همان، ج 1، ص 537.
[106]. صفر سال هفتم هجری. همان، ج 2، ص 634.
[107]. جمادی الثانی، سال هفتم هجری. همان، ج 2، ص 709.
[108]. واقدی و ابن هشام تعبیر غزوه موته دارند اما تعبیر ابن سعد دقیقتر است که تعبیر میکند به سریّه موتة.
[109]. المغازی، ج 2، ص 755؛ السیرة النبویة، ج 3، ص 829؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 128.
[110]. نمونه آن برگرداندن أبو جندل و أبو بصیر به مشرکان است. السیرة النبویة، ج 3، ص 782؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 281 و 284؛ السیرة النبویة (عیون الأثر)، ج 2، ص 121؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 3، ص 321 و 335؛ دلائل النبوة، ج 4، ص 107؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 270. سیوطی، جلال الدین، (متوفی 911ه)، کفایة الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب (الخصائص الکبرى)، دار الکتاب العربی، 1320، ج 1، ص 242.
[111]. المغازی، ج 2، ص 784؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 854؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 134.
[112]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 867؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 335؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 2، ص 563. البته نسبت به تعداد اندکی بنا به جهات خاصی امر کرده بودند به کشتنشان، که در تعدادشان اختلاف است، تاریخ طبری شش نفر میداند، تاریخ طبری، ج 2، ص 335.
[113]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 136.
[114]. حنین منطقهای در بیست و شش کیلومتری شمال شرق مکه است که امروزه به نام شرائع معروف است. این منطقه یازده کیلومتر با حدود حرم فاصله دارد. المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص 104.
[115]. المغازی، ج 2، ص 885؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 889؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 149.
[116]. المغازی، ج 2، ص 922؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 917؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 158.
[117]. المغازی، ج 2، ص 989؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 943؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 165
[118]. المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص 69.
[119]. تاریخ طبری، ج 2، ص 368؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 947؛ دلائل النبوة، ج 5، ص 220؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 4، ص 12.
[120]. سوره مبارکه حج، آیه 39. أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه جهاد داده شده زیرا به آنان ظلم شده و خداوند بر یاریشان توانا است.
[121]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 1، ص 211؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 1، ص 495؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 16، ص 231.
[122]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 346.
[123]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 347.
[124]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 227؛ در انساب الأشراف، ج 1، ص 182 بعد از ذکر این جریان در حدیثی مجعول نزول آیه شریفه "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله" را به این جریان نسبت میدهد.
[125]. این روایت در ابواب مختلفی از فقه شیعه و تسنن مورد تمسک است. فاضل جواد در اشاره به بیع فضولی میگویند: « أنّ أُسامة ابن زید قال للنبیّ ( صلى الله علیه وآله وسلم ) یوم الفتح : أتنزل غداً فی دارک یا رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) ؟ فقال : وهل ترک لنا عقیل من دار » وظاهره أنّه قد أجاز ما صنعه عقیل تکرّماً. عاملی، سید محمد جواد، (متوفی 1228ه)، مفتاح الکرامة، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، چاپ اول، 1419، ج 10، ص 370. همچنین رجوع کنید به: صحیح بخاری، کتاب الجهاد، حدیث 3058؛ صحیح مسلم، کتاب الحج، باب 80، حدیث 1351
[126]. جریاناتی در مورد این سریّه نقل شده که به جهت اختصار بیان نکردیم. المغازی، ج 1، ص 13؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 435؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 10.
[127]. المغازی، ج ، ص 10.
[128]. المغازی (واقدی)، ج 1، ص 11؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 7؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 81؛ غزوات الرسول وسرایاه، ص 7؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 17، ص 3. به این نکته در بعض تواریخ اشاره نشده.
[129]. الکافی، کتاب الجهاد، باب إعطاء الأمان، حدیث 9، ج 5، ص 30.
[130]. المغازی، ج 1، ص 12؛ السیرة النبویة، (ابن هشام)، ج 2، ص 433؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 9؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 164.
[131]. المغازی، ج 1، ص 60؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 453 - 454؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 1، ص 333؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 1، ص 404.