المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

فهرست مطالب این تحقیق (پایان نامه)

شبهه دوم: قساوت در سیره حضرت

یکی از نکاتی که مستشرقان برای محکوم کردن اسلام به کار برده‌اند، پنهان نمودن حقانیت و رأفت اسلام و پیام‌آور آن پشت مسأله‌ای به نام خشونت است. مسأله‌ای که در دنیای امروز به اسلام هراسی تعبیر می‌شود.

رابرت اسپنسر[1] مستشرق امریکایی معاصر که امروزه با تألیف‌ها و سخنرانی‌هایش نقش بسزایی در اسلام هراسی بازی می‌کند بعد از اینکه بعضی از خصلتهای نیک حضرت را از منابع اسلامی ذکر می‌کند و آنها را غیر قابل انکار می‌داند باز هم دشمنی خود را این‌گونه ابراز می‌کند که:

he must have had a great deal of personal magnetism, as well as charm, in order to command such fierce loyalty among his followers.[2]

او می‌بایست تا حد چشمگیری جذابیت شخصی و به همان اندازه فریبندگی می‌داشت، تا چنین وفاداری (و ثبات قدم) شدیدی را در بین یاورانش برانگیخته باشد.

وی در مطلبی با عنوان واقعیت ترسناک می‌نویسد:

Of course, many non-Muslims cannot accept the reality of what Muhammad did and taught because its implications are simply too frightening.[3]

روی ادامه مطلب کلیک کنید

البته بسیاری از غیر مسلمانان نمی‌توانند واقعیت آنچه محمد مرتکب شده و آموزش داده را بپذیرند، زیرا آن مفاهیم حقیقتا وحشتناک هستند.

گلور[4] می‌نویسد:

محمد یک حاکم مطلق بود و عقیده داشت مردم باید هر آنچه او می‌خواهد را انجام دهند، این تفکر در ذات او رسوخ کرده بود، او مصمم بود سر مخالفان را قطع کند.[5]

لئونیان[6] معتقد است: تاریخ اسلام زنجیره‌ای وحشتناک از خون‌ریزی، جنگ‌ها و کشتارها است.[7]

بودلی قساوت را با تعبیری نرم‌تر به حضرت نسبت می‌دهد. او که معتقد است:

محمد توان مقابله با عادات قدیمی عرب را نداشت.[8]

می‌نویسد:

محمد تشنه خونریزی برای صرف خونریزی نبود ... اگر او مثله کردن را از تعالیم و دستورات خود قرار داده به جهت همراهی با عادات زمان خودش بود.[9]

زمینه شبهه در صحیحین

در این مورد روایتی را بخاری و مسلم را نقل کرده‌اند. در صحیح بخاری روایت در دو کتاب جهاد و حدود آمده است که روایت کتاب جهاد اندکی تفصیل دارد و چنین است:

حَدَّثَنَا مُعَلَّى بْنُ أَسَدٍ، حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَهْطًا مِنْ عُکْلٍ، ثَمَانِیَةً، قَدِمُوا عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاجْتَوَوْا المَدِینَةَ، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ ابْغِنَا رِسْلًا، قَالَ: «مَا أَجِدُ لَکُمْ إِلَّا أَنْ تَلْحَقُوا بِالذَّوْدِ»، فَانْطَلَقُوا، فَشَرِبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا، حَتَّى صَحُّوا وَسَمِنُوا، وَقَتَلُوا الرَّاعِیَ وَاسْتَاقُوا الذَّوْدَ، وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ، فَأَتَى الصَّرِیخُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَبَعَثَ الطَّلَبَ، فَمَا تَرَجَّلَ النَّهَارُ حَتَّى أُتِیَ بِهِمْ، فَقَطَّعَ أَیْدِیَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، ثُمَّ أَمَرَ بِمَسَامِیرَ فَأُحْمِیَتْ فَکَحَلَهُمْ بِهَا، وَطَرَحَهُمْ بِالحَرَّةِ، یَسْتَسْقُونَ فَمَا یُسْقَوْنَ، حَتَّى مَاتُوا، قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: قَتَلُوا وَسَرَقُوا وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَسَعَوْا فِی الأَرْضِ فَسَادًا.[10]

أنس بن مالک (خدا از او خشنود باشد) گفت: گروهی هشت نفره از قبیله عُکل (برای اسلام آوردن) خدمت پیامبر رسیدند، اما هوای مدینه با آنان ناسازگار بود، پس گفتند: ای رسول خدا  برای ما شیر فراهم ساز، حضرت فرمودند چیزی برایتان نمی‌یابم مگر آنکه به گله‌گاه شتران بروید. آنان به آنجا رفته و از ادرار و شیر شتران نوشیدند تا سلامت خود را بازیافته و فربه شدند، آنان ساربان را کشتند و شتران را (به حرکت درآورده و) ربودند[11] و بعد از مسلمان شدن کفر ورزیدند، سپس کسی که فریاد یاری طلبی سر می‌داد نزد پیامبر که درود و سلام خدا بر او باد، آمد، حضرت گروهی را به تعقیب آنان فرستادند، و هنوز آفتاب بلند نشده بود که آنان را آوردند، (به دستور) حضرت دست و پای آنان را قطع کردند، سپس دستور دادند میخ‌های آهنی آورده شود، پس از اینکه میخ‌ها داغ شد، (به دستور) حضرت بر چشمان آنان کشیدند، و آنان را در سنگلاخ سیاه اطراف مدینه رها کردند، آنان آب طلب می‌کردند اما آبی به آنان داده نشد تا مردند. أبوقلابة گفت: آنان مرتکب قتل و سرقت شدند و به جنگ با خدا و رسول او که درود و سلام خدا بر او باد، برخاستند، و افساد در زمین نمودند.

در کتاب الطب صحیح بخاری روایت عبارات اضافه‌ای دارد که:

فَقَطَعَ أَیْدِیَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، وَسَمَرَ أَعْیُنَهُمْ، فَرَأَیْتُ الرَّجُلَ مِنْهُمْ یَکْدِمُ الأَرْضَ بِلِسَانِهِ حَتَّى یَمُوتَ قَالَ سَلَّامٌ: فَبَلَغَنِی أَنَّ الحَجَّاجَ قَالَ لِأَنَسٍ: حَدِّثْنِی بِأَشَدِّ عُقُوبَةٍ عَاقَبَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَحَدَّثَهُ بِهَذَا فَبَلَغَ الحَسَنَ، فَقَالَ: «وَدِدْتُ أَنَّهُ لَمْ یُحَدِّثْهُ بِهَذَا»[12]

پس (به دستور) حضرت دست و پای آنان را قطع کردند و بر چشمانشان میل داغ کشیدند، پس دیدم یکی از آنان را که (برای استفاده از خنکی خاک و رفع عطش) خاک را با زبانش کنار می‌زد، تا مرد. سلّام گفت: به من خبر رسید که حجاج به أنس گفت: شدیدترین عقوبتی که پیامبر درود و سلام خدا بر او باد، در مجازات نمودن استفاده کرده است را برای من نقل کن، و أنس همین جریان را نقل کرد، خبر نقل أنس برای حجاج به حسن (بصری) رسید پس گفت: دوست داشتم که چنین جریانی را برای حجاج نقل نمی‌کرد.

همچنین در صحیح مسلم در کتاب القسامة شبیه همین محتوا، ضمن هفت نقل، مورد اشاره قرار گرفته است.[13]

بنابر این روایات شیخین، سؤال این است که هر چند کشته شده‌گان مرتد، قاتل و سارق باشند اما آیا می‌توان زجر کش نمودن آنان با رها کردنشان بعد از قطع دست و پا و میله داغ کشیدن بر چشمها روی سنگلاخ و زیر آفتاب، اعتنا نکردن به فریاد تشنگی آنان، تا حدی که زبان بر زمین بکشند که به خاک مرطوبی برسد را به انسان کاملی که وجود مبارکش رحمت برای جهانیان است نسبت داد؟

شارحان صحیحین یا از کنار این سؤال بدون هیچ اشاره‌ای و صرفا با توضیح مفردات روایت عبور کرده‌اند و فقط به حکم فقهی شرب بول إبل و چرایی استشفاء به آن پرداخته‌اند مانند: إبن بطال[14] (متوفی 449ه‍)، الدمامینی[15] (763- 827 ه‍)، زکریا بن محمد انصاری[16] (متوفی 926 ه‍)، محمد الشبیهی الزرهونی المالکی[17] (متوفی 1318ه‍)، عبد العزیز الراجحی،[18] یا مانند: قسطلانی (متوفی 923 ه‍) با مستمسک قرار دادن ارتداد آنان معتقدند مثل کلب عقور (گزنده) هیچ حرمتی نداشته‌اند،[19] و یا بدون ارائه دلیل ادعا کرده‌اند دلیل انجام چنین رفتاری با آنان به جهت قصاص بوده است، مانند: قنّوجی[20] (1248- 1308 ه‍) و کشمیری[21] (متوفی 1353 ه‍)، و یا به توجیهاتی دست زده‌اند که بررسی خواهیم کرد. البته چنین نسبتهایی به همین‌جا ختم نمی‌شود و بخاری حتی به امیرالمؤمنین نسبت می‌دهد با اینکه پیامبر در زمان خودشان نهی کرده بودند اما ایشان چند نفر زندیق را آتش زدند و ابن عباس گفت اگر من بودم مخالف نهی حضرت عمل نمی‌کردم.[22]

در رابطه با این احادیث که جریان سریّه‌ای را نقل می‌کنند که در شوال سال ششم به نقلی به فرماندهی کُرز بن جابر فَهری با بیست سواره اتفاق افتاده[23] عالمان اهل سنت به خصوص شارحان صحیحین با چند سؤال مواجه‌اند:

سؤال اول: ارتباط بین عنوانی که بخاری برای این باب در کتاب الجهاد و السیر انتخاب نموده که "إذا حرق المشرک المسلمَ هل یحرق؟" در حالی که در روایت مسأله آتش زدن وجود ندارد.

بعضی این عنوان را صحیح دانسته و بدون هیچ توضیحی صحت این حکم فقهی را به مسأله قصاص مرتبط می‌دانند.[24]

إبن ملقّن معتقد است میله داغ کشیدن بر چشمها هم نوعی آتش زدن است و روایت را مصداقی برای حکم قصاص می‌داند،[25] و می‌گوید در روایت مسلم آمده است که آنان هم با شتربان چنین کرده بودند اما روایت دال بر این مسأله چون شرط بخاری را نداشته آن را در صحیحش نیاورده.

ابن حجر نیز معتقد است سزاوار بود این عنوان در دو باب قبل ذکر شود و ذکر در اینجا چه بسا از تصرف ناقلین باشد.[26]

اما دمامینی می‌نویسد اگر کلام بخاری نبود باید می‌گفتیم هیچ مناسبتی بین عنوان و روایت نیست.[27]

 سؤال دوم: چرا طبق نقل شیخین پیامبر از آب دادن به آنان در آن وضعیت که مردنشان هم قطعی بود دریغ ورزیدند؟ در حالی که بسیاری از شارحان صحیحین اعتراف می‌کنند که به اجماع فقهاء نباید آب را از کسی که قتل او واجب شده منع کرد؟

کرمانی (717-768 ه‍) در شرح صحیح بخاری[28] به تبع نووی[29] (631 - 676 ه‍) و قاضی عیاض[30] (متوفی 544 ه‍) در شرح صحیح مسلم بر خلاف ظاهر روایت معتقد است در روایت نیامده که پیامبر نهی کرده باشند از آب دادن به آنان.

این استدلال را ابن حجر بسیار ضعیف می‌داند و معتقد است حضرت از این کار آگاه بوده‌اند و سکوتشان کافی است در اثبات حکم.[31]

بعضی مانند: خطّابی (319- 388ه‍) معتقدند آب ندادن به آنان به این جهت بوده که قصد کشتن آنان را داشته‌اند، و الا برای ولی دم جایز نیست چنین اعمالی را در مورد قاتل انجام دهد و او را رها کند که زنده بماند،[32] که بدر الدین عینی بطلان این جواب را واضح می‌داند.[33]

ابن ملقّن[34] به تبع ابن بطال[35] و او به تبع مهلب معتقدند حکمت آب ندادن حضرت به این افراد این بود که حضرت با دادن شیر، آنان را مداوا نمودند اما آنان کفران نعمت کردند.

در مقابل چنین جوابی باید پرسید گویندگان در صدد تنقیص پیامبر آن هم با چنین انتقام بی‌رحمانه‌ای هستند یا در صدد تنقیص آن افراد در حال مرگ.

سؤال سوم: چرا به دستور حضرت میله داغ بر چشم آنان کشیده‌اند با اینکه حدود سه سال قبل از آن در غزوه احد از مثله کردن منع نمودند[36]؟

در مقابل این سؤال دو جواب مطرح شده:

1ـ ابن سیرین[37] و قاضی عیاض[38] معتقدند و کرمانی[39] نقل می‌کند که این فعل حضرت قبل از نهی از مثله کردن بوده است.

این پاسخ علاوه بر اینکه علتی بیان نمی‌کند، ابن بطال هم آن را مردود می‌داند به این دلیل که بعد از حضرت أبوبکر عبدالله بن إیاس را در حالی که زنده بود آتش زد، و از مهلب نقل می‌کند که نهی از مثله نهی تحریمی نبوده است.[40]

2ـ بسیاری از شارحان صحیحین و فقهاء اهل سنت مسأله قصاص را مطرح می‌کنند.

شوکانی اعتقاد به قصاص را به ابن جوزی نسبت می‌دهد[41] در حالی که ابن جوزی در المنتظم[42] نقل می‌کند آنان خار در دهان و چشم شتربان فرو کرده بودند، پس میل داغ کشیدن بر چشم آنان نمی‌تواند قصاص کارشان باشد.

این پاسخ (قصاص) چندین ابهام دارد:

یکم: در هیچ‌یک از روایات بخاری در صحیح حتی اشاره هم نشده که آنان با شتربان چنین کاری کرده باشند.

دوم: آنچه در بسیاری از کتب مغازی، حدیث، تفسیر و تاریخ اهل سنت توسط بزرگان آنان از جمله ابن سعد، واقدی، ابن عبد البر، زمخشری، زیعلی، آلوسی، ابن حبان، ابن حجر، ابن قتیبه، ابن جوزی، ابن سید الناس، حلبی و نویری دربارۀ رفتار آنان با شتربان آمده چنین عبارتی است که:

فقطعوا یده ورجله و غرزوا الشوک فی لسانه وعینیه حتى مات.[43]

دست و پای او را قطع کردند و خار در دهان و چشم او فروکردند تا مرد.

بعضی هم مانند: بلاذری، ابن هشام، احمد بن سهل بلخی، سلیمان بن موسی کلاعی، و ابن کثیر، عبارتشان چنین است که آنان شتربان را کشتند (یا ذبح کردند) و خار در چشمانش فروکردند.[44]

آنچه دست‌آویز عده‌ای برای بیان حکم قصاص شده نقلی است که از جمله مسلم در صحیحش آورده:

إنما سمل النبی صلى الله علیه و سلم أعین أولئک لأنهم سملوا أعین الرعاء. [45]

همانا (به دستور) پیامبر که درود و سلام خدا بر او باد چشم آنان را کندند زیرا آنان چشمهای شتربانان را در آورده بودند.

نووی در شرح صحیح مسلم می‌گوید در اکثر نسخ صحیح مسلم "سمل" آمده در بعض نسخ هم "سمر"، در بخاری هم "سمر" ذکر شده، معنای "سمل" خالی کردن و خارج ساختن است و معنای "سمر" آهن داغ بر چشم کشیدن است.[46] همچنین اهل لغت مانند: خلیل بن احمد[47] بیان می‌کنند معنی سمل خارج ساختن چشم از حدقه است.

نتیجه اینکه طبق نقل بخاری آنان فقط شتربان را کشته بودند، و طبق نقل مسلم هم چشم او را خارج ساخته‌اند که سایر نقلها توضیح می‌دهند توسط خار حدقه چشم را خالی کرده‌اند، و میل داغ کشیدن بر چشم نمی‌تواند قصاص کار آنان باشد. بله طبق نقل اندکی از نسخ صحیح مسلم که "سمر" ذکر شده به این معنا است که آهن داغ بر چشم شتربان کشیده شده است، اما یک ابهام باقی می‌ماند که طبق نقل بسیاری از منابع اهل سنت از جمله منابعی که اشاره شد و بعض نقلهای صحیح بخاری مانند: کتاب الحدود، و چنانکه سیوطی هم این را منقول اهل مغازی می‌داند[48] شتربان که نامش یسار و غلام پیامبر بوده است یک نفر بوده است، ابن حجر هم بعد از اینکه احتمال می‌دهد بعض راویان به جهت نقل به معنا دچار مجاز گویی در استفاده از صیغه جمع شده باشند همین نظر را ترجیح می‌دهد به این دلیل که احدی از اهل مغاری نگفته‌اند فردی غیر یسار کشته شده باشد[49] اگر هم چند نفر بوده‌اند که تعداد دقیقی بیان نشده باز هم اندک بوده‌اند زیرا تعداد شترها پانزده نفر بوده است[50] که اگر دو یا سه نفر از آنان میل داغ بر چشم مثلا سه شتربان کشیده باشند چرا باید هشت نفر آنان چنین عذابی بشوند.

شوکانی ضمن نقل حدیث أبی الزنّاد از أبو داود و نسائی که می‌گوید خداوند ضمن نزول آیه محاربة[51] به جهت چنین رفتاری با آن افراد، رسولش را عتاب نموده، می‌گوید حدیث أبی الزنّاد دلالت می‌کند آن فعل حضرت جایز نبوده است و استشهاد می‌کند به همین روایت بخاری در کتاب الجهاد.[52]

نتیجه: هیچ‌یک از شارحان صحیحین و بزرگان اهل سنت صریحا زشتی چنین نسبتی را به پیامبر رحمت، نمی‌پذیرند به ویژه که چنین نسبت ناروایی در صحیحین آمده است، اما غیر مستقیم می‌توان از منابع آنان و حتی صحیح بخاری وقاحت موجود در نسبت چنین قساوتی توسط شیخین به حضرت را دریافت. یکی در حدیث أبی الزنّاد که اشاره شد، که البته به نوع دیدگاه مکتب خلفاء به مسأله عصمت بازمی‌گردد که با مکتب اهل بیت در تناقض است. دیگری ذیل روایت خود بخاری در کتاب الطب است که می‌گوید:

قَالَ سَلَّامٌ: فَبَلَغَنِی أَنَّ الحَجَّاجَ قَالَ لِأَنَسٍ: حَدِّثْنِی بِأَشَدِّ عُقُوبَةٍ عَاقَبَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَحَدَّثَهُ بِهَذَا فَبَلَغَ الحَسَنَ، فَقَالَ: «وَدِدْتُ أَنَّهُ لَمْ یُحَدِّثْهُ بِهَذَا»[53]

سلّام گفت: به من خبر رسید که حجاج به أنس گفت: شدیدترین عقوبتی که پیامبر درود و سلام خدا بر او باد، با آن مجازات کرده است را برای من نقل کن، و أنس همین جریان را نقل کرد، خبر نقل أنس برای حجاج به حسن (بصری) رسید پس گفت: دوست داشتم که چنین جریانی را برای حجاج نقل نمی‌کرد.

ابن حجر و عینی نقل می‌کنند حجاج بعد از شنیدن این جریان بالای منبر رفت و مردم را با دست‌آویز قرار دادن این حدیث تهدید کرد و أنس از این کار خود پشیمان شد. [54]

طبری نقل می‌کند که حضرت قصد میل داغ کشیدن بر چشم آنان را داشته‌اند اما آیه نازل شده و دیگر چنین نکرده‌اند.[55] اما إبن عطیة أندلسی و ابن کثیر در رد آن می‌گویند روایت أنس از روایات صحیح و مورد اتفاق است.[56]

پاسخ به شبهه:

در پاسخ به شبهه باید گفت سند و متن این حدیث از نظر شیعه مردود است. و در نقل شیعه از این جریان چنین نسبت‌های ناروایی به حضرت وجود ندارد.

جالب است که حتی مواردی که اهل سنت از امامان شیعه نقل کرده‌اند هم چنین نسبتهایی به حضرت وجود ندارد، شافعی در رابطه با این جریان، از امام سجاد چنین نقل می‌کند:

أخبرنا ابن أبی یحیى عن جعفر عن أبیه عن علی بن حسین وقال والله ما سمل رسول الله صلى الله علیه وسلم عینا ولا زاد أهل اللقاح على قطع أیدیهم وأرجلهم. [57]

خبر داد به ما ابن أبی یحیی از جعفر از پدرش از علی بن حسین که فرمود به خدا قسم (به دستور) رسول خدا که درود و سلام خدا براو باد چشم کسی را از حدقه بیرون نیاوردند و در مورد اهل شتران شیر ده بیشتر از قطع دست و پایشان انجام ندادند.

بیهقی بعد از نقل این روایت از شافعی بدون اشکال در سند آن می‌نویسد حدیث أنس (که در صحیح بخاری آمده) ثابت و صحیح است و چنین انکاری بی معنا است[58] و خود شافعی هم آن را حمل بر نسخ کرده است.[59]

مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی این جریان را چنین روایت کرده‌اند:

عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قدم على رسول الله قوم من بنی ضبة مرضى فقال لهم رسول الله صلى الله علیه وآله : أقیموا عندی فإذا برئتم بعثتکم فی سریة ، فقالوا : أخرجنا من المدینة فبعث بهم إلى إبل الصدقة یشربون من أبوالها ویأکلون من ألبانها فلما برئوا واشتدوا قتلوا ثلاثة ممن کانوا فی الإبل فبلغ رسول الله صلى الله علیه وآله فبعث إلیهم علیا علیه السلام فهم فی واد قد تحیروا لیس یقدرون أن یخرجوا منه قریبا من أرض الیمن فأسرهم وجاء بهم إلى رسول الله صلى الله علیه وآله فنزلت هذه الآیة علیه "إنما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الأرض فسادا أن یقتلوا أو یصلبوا أو تقطع أیدیهم وأرجلهم من خلاف أو ینفوا من الأرض"[60] فاختار رسول الله صلى الله علیه وآله القطع فقطع أیدیهم وأرجلهم من خلاف.[61]

امام صادق علیه السلام فرمودند: جمعی از بنی ضبة در حالی که مریض بودند بر رسول خدا وارد شدند، رسول خدا که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد فرمودند: نزد من بمانید تا زمانی که سلامتی‌تان را بازیافتید در سریّه‌ای شما را اعزام کنم، گفتند (به جهت ناسازگاری آب و هوا) دستور دهید از مدینه خارج شویم، پس حضرت آنان را به منطقه شتران صدقه اعزام نمود و آنان از ادرار و شیر شتران استفاده کردند و زمانی که سلامت خود را بازیافتند و قوی شدند، سه نفر از محافظان شتران را کشتند، به پیامبر که درورد و سلام خدا بر او و خاندانش باد خبر دادند و حضرت علی علیه السلام را به سمت آنان فرستاد، آنان در منطقه‌ای نزدیک سرزمین یمن گرفتار شده بودند و متحیر در چگونگی خروج از آن منطقه بودند که امیرالمؤمنین آنان را اسیر کرده و نزد پیامبر که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد، آوردند، سپس این آیه نازل شد که: "مجازات آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‌خیزند، و مرتکب فساد در روى زمین مى‌شوند، فقط این است که اعدام شوند؛ یا به صلیب کشیده شوند، یا دست و پای آنها بعکس یکدیگر بریده شود؛ و یا تبعید گردند." پس رسول خدا که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد قطع کردن را انتخاب نمودند و دست و پای آنان را بر عکس یکدیگر بریدند.

تفسیر و تبیین چرایی دستور خداوند متعال در آیه شریفه از موضوع این رساله که صحیحین باشد خارج است.


 

نمونه‌هایی از تناقض‌های مستشرقان درباره جهاد پیامبر

یکی از نکاتی که در نگاشته‌های بعضی از مستشرقان به چشم می‌خورد تناقض‌هایی است که در نگاه آنان جهاد پیامبر وجود دارد. آنان به هر جهت (غفلت و یا بی‌طرف نشان دادن خودشان) در قسمتهایی از عباراتشان تمجید از حضرت و مطالب حق دیده می‌شود اما در جای دیگر مخالف آن را ادعا می‌کنند.

مونتگمری وات که جهاد را حتی در تفکر مسلمانان دارای پست‌ترین جایگاه می‌داند به این جهت که عادت قدیمی عرب بوده،[62] در کتاب تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی می‌نویسد:

من مسلمانان را رقیبانی که به زور و سرزده وارد اروپا شدند نمیدانم بلکه آن ها را نمایندگان یک تمدن با دستاوردهای بزرگ می‌دانم که به خاطر اعتبار و منزلتشان در بخش وسیعی از کره زمین مسلط شدند و منافعشان به سرزمین‌های مجاور نیز جریان یافت.[63]

همچنین او در این کتاب در باره جهاد پیامبر می‌نویسد:

این برنامه شکل دیگری از غارتهای بدوی بود که قبائل عرب قرن‌ها با آن خود گرفته بودند.[64]

وی دو صفحه بعد که از پیروزی‌های مسلمانان سخن می‌گوید، می‌نویسد:

این سخن بدین معنا نیست که اسلام به وسیله شمشیر گسترش یافته است زیرا بت پرستان بین قبول اسلام و جنگ مختار بودند.[65]

او در همین جمله هم با زیرکی فقط دو گزینه برای اختیار معرفی می‌کند، قبول اسلام یا جنگ (مرگ).

البته او در مقدمه کتاب تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، جملاتی در این کتاب را که ممکن است مثبت‌نگری نسبت به اسلام تلقی شود را با این عبارت خنثی کرده است که:

در آغاز لازم است تأکید کنم که این دیدگاه به عنوان نقطه نظر یک مسلمان و نه به عنوان نظر یک مورخ اروپایی قرون وسطی اظهار می‌شود. این سخن از طرفی بدین معنا است که من به عنوان یک آماتور و بدون شایستگی حرفه‌ای، در تاریخ سخن خواهم گفت، بنابراین امیدوارم قصور مرا در این بخش از موضوع عفو کنید، و از سوی دیگر بدین معنا است که دیدگاه من با یک مورخ اروپایی متفاوت خواهد بود.[66]

همچنین بودلی در کتاب الرسول می‌نویسد:

محمد تا آن زمان با هیچ فردی نجنگیده بود و حتی از دستانش هم (در این راه) استفاده نکرده بود، و هیچ آشنایی با فنون یا فرماندهی جنگی نداشت، تنها آشنایی او با این امور به جنگ‌های قبیله‌ای در شانزده سالگی عمرش بازمی‌گشت که او فقط تیر برای عمویش حمل می‌کرد.[67]

با این وجود بلافاصله می‌نویسد:

اما آنچه توجه را به خود جلب می‌کند این است که محمد با وجود جهل به امور جنگی، برتری چشمگیر، و توان اعجاب آوری در جایگاه فرمانده جنگی از خود نشان داد.[68]

کارن آرمسترانگ نیز در چندین مورد از جمله جنگ‌های حضرت چنین عباراتی دارد:

او هیچ برنامه ای برای کارهای خود نداشت و هر مشکلی را در جای خود بررسی و حل می‌نمود.[69]

سعی می‌کرد کارها را به روش آزمون و خطا پیش ببرد.[70]

او رهبر نظامی امت نبود و نمی‌توانست به خود اجازه دهد که بدون مشورت با سایر رؤسا تصمیمی اتخاذ نماید.[71]

او در عین حال برای رفع ابهام از موفقیتهای چشمگیر حضرت، چنین می‌نگارد:

طبق روال همیشگی او به طرز معجزه آسائی به حوادث اجازه می‌داد که پیش بیایند و سپس خود را به بهترین وجه با آنها تطبیق می‌داد بدون آنکه نقشه از پیش طراحی شده‌ای داشته باشد.[72]

جمع‌بندی مطالب این فصل

در این فصل ضمن بررسی دو شبهه از شبهات مستشرقان به شخصیت پیامبر با بررسی روایات صحیحین در موضوعات مرتبط با جهاد و برخورد پیامبر با مخالفان و بررسی و نقد دفاعیات شارحان صحیحین به این نتیجه رسیدیم که آنچه در روایات مذکور از صحیحین آمده سندی است بر نسبت‌های به دور از معارف اسلامی و حتی به دور از عقلانیت مستشرقان به شخصیت حضرت از قبیل انتشار اسلام با شمشیر و خشونت و قساوت حضرت در برخورد با مخالفان.



[1]. Robert Spencer. (1962).

[2]. Spencer, Robert, The Truth About Muhammad (Founder of the World's Most Intolerant Religion), P 183.

[3]. Ibid, P 191.

[4]. Golver.

[5]. مناهج المستشرقین فی الدراسات الإسلامیة، ج 1، ص 128.

[6]. Levonian

[7]. خالدی، مصطفی، و فروخ، عمر، التبشیر و الإستعمار، مکتبة العصریة، بیروت، چاپ پنجم، 1973، ص 41؛ الإسقاط فی مناهج المستشرقین و المبشرین، ص 148.

[8]. الرسول، حیاة محمد، ص 242.

[9]. الرسول، حیاة محمد، ص 147

[10]. صحیح البخاری، کتاب الوضوء، بَابُ أَبْوَالِ الإِبِلِ، وَالدَّوَابِّ، وَالغَنَمِ وَمَرَابِضِهَا، حدیث 233، ج 1، ص 56؛ کتاب الزکاة، بَابُ اسْتِعْمَالِ إِبِلِ الصَّدَقَةِ وَأَلْبَانِهَا لِأَبْنَاءِ السَّبِیلِ، حدیث 1501، ج 2، ص 130؛کتاب الجهاد و السیر، باب إذا حرق المشرک المسلم هل یحرق؟، حدیث 3018، ج 4، ص 62؛ کتاب الطب، بَابُ الدَّوَاءِ بِأَلْبَانِ الإِبِلِ، حدیث 5685، ج 7، ص 123؛ و حدیث 5686، ج 7، ص 123؛ کتاب الحدود، بَابُ سَمْرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْیُنَ المُحَارِبِینَ، حدیث 6805، ج 8، ص 163؛ و بَابُ المُحَارِبِینَ مِنْ أَهْلِ الکُفْرِ وَالرِّدَّةِ، حدیث 6802، ج 8، ص 162.

[11]. جالب است که کورانی (متوفی 893 ه‍) با وجود تصریح به سرقت در نقلهای متعدد می‌نویسد اگر اشکال شود که در روایت بخاری آمده آنان شترها را به حرکت درآوردند و این سرقت نیست (تا حد سرقت بر آنان جاری شود) پاسخ این است که ظاهرش شبیه سرقت است. کورانی، احمد، الکوثر الجاری الی ریاض احادیث البخاری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الأولی، 1429، ج 1، ص 387.

[12]. صحیح بخاری، کتاب الطب، بَابُ الدَّوَاءِ بِأَلْبَانِ الإِبِلِ، حدیث 5685، ج 7، ص 123

[13]. صحیح مسلم، کتاب القسامة والمحاربین والقصاص والدیات، باب حکم المحاربین والمرتدین، حدیث 9 به بعد، مسلسل 1671.

[14]. ابن بطّال، أبوالحسن علی، (متوفی 449ه‍)، شرح صحیح البخاری، تحقیق أبوتمیم یاسر، مکتبة الرشد، ریاض، چاپ دوم، 1423، ج 1، ص 346.

[15]. الدمامینی، بدر الدین، مصابیح الجامع، تحقیق نور الدین طالب، دار النوادر، دمشق-بیروت، الطبعة الثانیة، 1431، ج 1، ص 357، و ج 6، ص 348.

[16]. الأنصاری، زکریا بن محمد، تحفة الباری بشرح صحیح البخاری، مصحح محمد أحمد عبد العزیز سالم، دار الکتب العلمیة، دار ابن حزم، بیروت، الطبعة الأولی، 1425، ج 1، ص 205.

[17]. الشبیهی الزرهونی، محمد، الفجر الساطع علی الصحیح الجامع، تحقیق عبد الفتاح الزِّنیفی، مکتبة الرشد، الطبعة الأولی، 1430، ج 1، ص 386 و ج 7، ص 314.

[18]. الراجحی، عبدالعزیز، محنة الملک الجلیل شرح صحیح محمد بن اسماعیل، دار التوحید، ریاض، الطبعة الأولی، 1434، ج 1، ص 513.

[19]. قسطلانی، شهاب الدین، إرشاد الساری، تصحیح محمد الخالدی، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولی، 1416، ج 1، ص 462.

[20]. القنّوجی البخاری، محمد صدیق، عون الباری بحل أدلة البخاری، دار النوادر، سوریه لبنان کویت، الطبعة الثانیة، 1431، ج 1ص 618.

[21]. کشمیری هندی، محمد أنور شاه، فیض الباری علی صحیح البخاری، محقق محمد بدر عالم المیرتهی، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولی، 1426، ج 1 ص 432.

[22]. صحیح بخاری،کتاب الجهاد و السیر، بَابٌ: لاَ یُعَذَّبُ بِعَذَابِ اللَّهِ، حدیث 3017، ج 4، ص 61؛ کِتَابُ اسْتِتَابَةِ المُرْتَدِّینَ وَالمُعَانِدِینَ وَقِتَالِهِمْ، بَابُ حُکْمِ المُرْتَدِّ وَالمُرْتَدَّةِ وَاسْتِتَابَتِهِمْ، حدیث 6922، ج 9، ص 15.

[23]. المغازی، ج 1، ص 568؛ غزوات الرسول و سرایاه، ص 93.

[24]. الفجر الساطع علی الصحیح الجامع، ج 7، ص 314.

[25]. ابن الملقن، سراج الدین، (متوفی 804ه‍)،  التوضیح لشرح الجامع الصحیح، دار النوادر، دمشق، چاپ اول، 1429، ج 4، ص 458.

[26]. فتح الباری، ج 6، ص 107.

[27]. مصابیح الجامع، ج 6، ص 348.

[28]. الکرمانی، صحیح البخاری بشرح الکرمانی، دار الفکر، [بی تا] [بی جا]، ج 2، ص 87.

[29]. نووی، (متوفی 676ه‍)، صحیح مسلم بشرح النووی، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407، ج 11، ص 154.

[30]. إکمال المعلم بفوائد مسلم، ج 5، ص 464.

[31]. فتح الباری، ج 1، ص 294.

[32]. خطّابی، حمد، أعلام الحدیث فی شرح صحیح البخاری، تحقیق محمد آل سعود، جامعة أم القری مکه، الطبعة الأولی، 1409، ج 1، ص 286.

[33]. عمدة القاری، ج 3، ص 156.

[34]. التوضیح لشرح الجامع الصحیح، ج 4، ص 457.

[35]. شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 424

[36]. المجموع (نووی)، ج 8، ص 359؛ نصب الرایة، ج 3، ص 222؛ خثعمی السهیلی، أبو القاسم، (508-581)، الروض الأنف فی تفسیر السیرة النبویة لابن هشام، دار الفکر، بیروت، 1409، ج 4، ص 33.

[37]. التوضیح لشرح الجامع الصحیح، ج 4، ص 456.

[38]. إکمال المعلم بفوائد مسلم، ج 5، ص 463.

[39]. صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج 2، ص 87.

[40]. شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 423.

[41]. نیل الأوطار، ج 7، ص 335.

[42]. المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج 3، ص 264.

[43]. غزوات الرسول و سرایاه، ص 93؛ الطبقات، ج 2، ص 93؛ المغازی، ج 1، ص 569؛ الإستیعاب، ج 4، ص 1582، الفائق فی غریب الحدیث، ج 1، ص 213؛ نصب الرایة، ج 4، ص 234؛ تفسیر الآلوسی، ج 5، ص 107؛ الثقات، ج 3، ص 447؛ الإصابة، ج 5، ص 435؛ ابن قتیبة دینوری، أبی محمد، (متوفی 276ه‍)،  المعارف، محقق ثروت عکاشه، دار المعارف، مصر، 1969، ص 147؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 263؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 78؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص 190؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 10، ص 114 و ج 17، ص 213.

[44]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 378؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 1055؛ بلخی، احمد بن سهل (م507ه‍)، البدء و التاریخ، برطرند، پاریس، 1899، ج 4، ص 223؛ الحمیری الکلاعی، أبی الربیع سلیمان(634ه‍)، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله ( ص ) والثلاثة الخلفاء، تحقیق محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420، ج 1، ص 586؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 4، ص 440؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 241.

[45]. صحیح مسلم، کتاب القسامة والمحاربین والقصاص والدیات، باب حکم المحاربین والمرتدین، حدیث 14، مسلسل 1671.

[46]. صحیح مسلم بشرح النووی، ج 6، ص 171.

[47]. العین، ج 7، ص 267.

[48] التوشیح علی الجامع الصحیح، ج 1، ص 234.

[49]. فتح الباری، ج 1، ص 291.

[50]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 93؛ غزوات الرسول و سرایاه، ص 93؛ المغازی، ج 1، ص 570؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 264؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 76؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 17، ص 213.

[51]. إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ‏ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ. سوره مبارکه مائده، آیه 33.

[52]. نیل الأوطار، ج 7، ص 331 و 335.

[53]. صحیح بخاری، کتاب الطب، بَابُ الدَّوَاءِ بِأَلْبَانِ الإِبِلِ، حدیث 5685، ج 7، ص 123

[54]. فتح الباری، ج 10، ص 120، عمدة القاری، ج 21، ص 235.

[55]. طبری، أبی جعفر محمد بن جریر، (متوفی 310ه‍)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، دار الفکر، بیروت، 1415، ج 6، ص 285. همچنین در الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 2، ص 278

[56]. المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 2، ص 184؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 2، ص 52.

[57]. کتاب الأم، ج 4، ص 259؛ شافعی، محمد بن ادریس، (متوفی204ه‍)، المسند، دار الکتب العلمیة، بیروت، [بی‌تا]، ص 315.

[58]. السنن الکبری، ج 9، ص 70.

[59]. بیهقی، احمد بن حسین، (متوفی 458ه‍)، معرفة السنن والآثار، محقق سید کسروی حسن، دار الکتب العلمیة، بیروت، [بی‌تا]، ج 6، ص 555.

[60]. سوره مبارکه مائده، آیه 33، ترجمه آیة الله مکارم.

[61]. الکافی، کتاب الحدود، باب حد المحارب، حدیث اول، ج 7، ص 245.

[62]. الاستشراق فی الفکر الاسلامی المعاصر، ص 155.

[63]. تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص 16.

[64]. همان، ص 24.

[65]. همان، ص 26.

[66]. همان، ص 15.

[67]. الرسول، حیاة محمد، ص 148.

[68]. همان.

[69]. محمد، ص222.

[70]. همان، ص 230.

[71]. همان، ص 234.

[72]. همان، ص 293.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی