شبهه مستشرقان به تعدد زوجات پیامبر (ص) و زمینه آن در صحیحین و پاسخ به شبهه
آنچه در این فصل مورد بررسی قرار خواهد گرفت نه اصل مسأله ازدواج و تعدد زوجات و علل تشریع و اهمیت آن، بلکه خصوص علل تعدد زوجات در سیره شخص رسول اکرم است؛ آن هم با محوریت شبهات مستشرقان و بررسی زمینههای آن در گزارشگریهای شیخین در صحیحین از زندگانی شخصی حضرت است.
توجه به این نکته ضروری است که اصل مسأله تعدد زوجات حضرت از مسلمات تاریخ اسلام است، اما مهم علت این تعدد است. آنچه در این رساله مد نظر است بررسی ریشههای سوء برداشت از این رفتار حکیمانه پیامبر است. لذا برای بررسی زمینه شبهات مستشرقان به شخصیت حضرت در مورد تهمتهایی مانند: شهوترانی و توجه به زیبایی زنان، باید روایات صحیحین را مورد دقت قرار داد. بنابراین هم به بررسی زمینه سوء برداشت از اصل تعدد زوجات حضرت در روایات صحیحین خواهیم پرداخت، هم به ریشهیابی شبهات نسبت به هر یک از ازدواجهای حضرت در صحیحین.
روی ادامه مطلب کلیک کنید
فهرست مطالب این تحقیق (پایان نامه)
شبهه مستشرقان به تعدد زوجات پیامبر
در بین مسائلی که بسیار مورد استدلال دشمنان اسلام برای ایجاد بغض نسبت به اسلام در بین غیر مسلمانان است بعد از مسأله جهاد، عنوان تعدد زوجات است که طعنهها و شبهه افکنی ها در رابطه با شخصیت پیامبر به اوج خود میرسد. این حملات پرحجم گاهی در ظاهری استدلالی برای دفاع از جایگاه زن و گاهی با ناسزاگویی و نسبتهای ناروا در صدد تخریب شخصیت الهی حضرت و دین مبین اسلام بیان شده است. ما ابتدا شبهات آنان را نسبت به مسأله تعدد زوجات حضرت بررسی و نقد میکنیم سپس به شبهات آنان نسبت به هر یک از همسران حضرت خواهیم پرداخت.
امیل درمنگهام[1] مینویسد:
محمد در دوره آخر عمرش احساس کرد میل شدیدی به زنان پیدا کرده است.[2]
بودلی که به تبع استادش درمنگهام معتقد است، غرائز جنسی حضرت در اواخر عمرشان به حرکت درآمد[3]؛ مینویسد:
محمد از همه جهات از زنان لذت برد، او ارتباط جمسی با آنان را دوست میداشت و آنان هم خواسته او را برآورده میکردند.[4]
بودلی همچنین مینویسد: بسیاری از دشمنان او، معتقدند جهت پیشرفت اسلام این بوده که یک دین شهوانی است و شهوتپرستی را ترویج میکند در حالی که مسأله تعدد زوجات عادت ریشه دار و بسیار قدیمی عرب بوده که او هم نمیتوانست با آن مبارزه کند.
وی در جای دیگر، زندگی حضرت در مدینه را مملوّ از زنان، و در تعبیری سخیف ازدواجهای حضرت را ازدواجهای وبا گونه میداند.[5]
گوستاولوبون معتقد است:
تنها ضعف محمد محبتی بود که به زنان پیدا میکرد.[6]
هنری لامنس از مستشرقان پرکینه ضد اسلام و پیامآور آن در کتاب "هل کان محمد صادقا" مینویسد:
محمد داراری شهوت قوی و زیادی بود، لذتها تمام جسم او را در بر گرفته و اعضاء او را بیحس کرده بود.[7]
پطرس زکریا با چشم بستن بر واقعیات و اسناد تاریخی میگوید حضرت با بیش از شصت زن ازدواج کردهاند.[8] پطرس زکریا را در تلاش برای تخریب چهره حضرت، میتوان دنبالهرو امثال "پریدو" دانست که میگوید خدیجه در پنج سالگی با ایشان ازدواج و در هشت سالگی وارد خانه ایشان شد.[9]
بودلی در رابطه با اسلام آوردن هند همسر ابوسفیان مینویسد:
اسلام هند عجیبترین نوع اسلام آوردن بود، او نتوانست از مکه فرار کند پس با شجاعت نزد محمد آمد، و زمانی که محمد او را دید از چشمان زیبایش او را شناخت.[10]
مارگلیوث زشتترین اتهام را به حضرت وارد نموده و مینویسد:
In khadijah’s lifetime, as has been seen, Mohammed could not follow the dictates of either of the motives that have been alleged. viewed in the light of his subsequent conduct, his behaviour prior to her death illustrates in a striking way his extraordinary selfcontrol and determination to wait for the favourable moment before putting any plan into execution. [11]
در زمان حیات خدیجه چنانکه مشاهده شده، محمد نمیتوانست از هیچیک از انگیزههایی که به آن متهم شده پیروی کند. سلوک او قبل از درگذشت خدیجه اگر در پرتو رفتار بعدی او مورد دقت قرار گیرد، به شکل قابل توجهی نشاندهنده خویشتنداری شگفتآور و تصمیم وی در انتظار برای رسیدن زمان مناسب برای عملی ساختن نقشههای متفاوتش است.
این شبهات کار را به جایی رسانده که مانند: مونتگمری وات مینویسد:
تلاش کردم تا نگاه منفی قدیمی در بین اروپائیان را تغییر دهم، دیدگاهی که معتقد است محمد عمدا مردم را به افکاری دعوت کرده که خود به آن ایمان نداشت، برای رسیدن به قدرت سیاسی و إرضاء غرائز و شهوات.[12]
زمینه شبهه در صحیحین
چهرهای که در منابع متعدد حدیثی اهل سنت ترسیم میشود بسیار زنندهتر است از آنچه در صحیحین آمده اما از آنجا که محور این نوشتار صحیحین است فقط به این دو منبع استناد میکنیم. آنچه از روایاتی که مورد اشاره قرار میگیرد، نه تنها از دیدگاه مکتب اهل بیت باطل است بلکه هیچگاه به ذهن یک شیعه و بلکه یک مسلمان با تقوی، چنین مسائلی خطور هم نمیکند. لذا به جهت نقل چنین مطالبی از ساحت قدسی پیامبر عظیم الشأن اسلام عذر خواهی میکنیم.
بخاری از أنس بن مالک نقل میکند:
کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدُورُ عَلَى نِسَائِهِ فِی السَّاعَةِ الوَاحِدَةِ، مِنَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ، وَهُنَّ إِحْدَى عَشْرَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَنَسٍ أَوَکَانَ یُطِیقُهُ؟ قَالَ: کُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ أُعْطِیَ قُوَّةَ ثَلاَثِینَ.[13]
پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- در یک ساعت از شبانه روز با همسرانشان مباشرت میکردند در حالی که یازده زن داشتند. گفت: به أنس گفتم آیا چنین توانی داشت؟ گفت: ما با یکدیگر در این باره صحبت میکردیم که به او توان سی مرد داده شده است.
در صحیح مسلم هم مشابه این روایت نقل شده است.[14] بخاری که جریان مباشرت با صد زن در یک شب را برای حضرت سلیمان علی نبینا و آله وعلیه السلام نقل میکند،[15] بعد از حدیث مذکور در بالا، در روایت دیگر از زبان ابن عباس معیار برتری بر سایر مسلمانان را تعداد زیاد همسران معرفی میکند.[16] قاضی عیاض معتقد است چنین توانی باعث برتری نسبت به دیگران است[17] اما ابن حجر و به تبع او دیگران[18] پا را فراتر نهاده و معتقدند این رفتار حضرت از معجزات آشکار ایشان است زیرا که با اشتغال به عبادت و امور جامعه و مردم و مقدار کمِ خوراک که منجر به ضعف جسمی در مباشرت میشود، اما باز هم حضرت در یک شب و با یک غسل با تمام یازده همسرشان مباشرت میکردهاند.[19] عینی هم در شرح این حدیث در صدد حل مشکل مسیر حرکت حضرت بین خانههای همسرانشان است که آیا در طی مسیر از بازار هم رد میشدهاند یا نه؟[20] کحلانی صنعانی میگوید مقصود از شب بعد از مغرب نیست، زیرا تا نماز عشاء فرصتی نیست و باید منتظر میماندهاند.[21] قاضی عیاض میگوید حکمت در این کار حضرت حفظ عفت در همسرانشان بوده اما ابن حجر میگوید آنچه به ذهن میرسد این است که حکمت این کار عدالت بین همسران بوده که البته چنین عدالتی واجب نیست.[22]
روایت دیگری هم در صحیح بخاری هست که میگوید چنین کاری در یک شب و با نه همسر انجام شده که با روایت مذکور اختلاف دارد.[23]
نقد: ذهبی میگوید هیچگاه حضرت در آن واحد یازده همسر نداشتهاند.[24]
سند حدیث از دیدگاه شیعه مخدوش است اما آنچه در سیره حضرت مسلم است رعایت عدالت بین همسران و تقسیم اوقات بین آنان با شرائط خاصی بوده است، این کار هم معجزه نیست زیرا اصلا بعید نیست افراد دیگری هم توان این کار را داشته باشند، حضرت هم فرد ضعیف و نحیفی نبودهاند.
اما سؤال این است که آیا آنان که حفظ عفت برای همسران را حکمت این رفتار میدانند، مقصودشان این است که در غیر این رفتار ممکن بود همسران ایشان از دائره عفت خارج شوند، با اینکه ابن حزم ضمن نقل روایتی معتقد است اگر کسی نسبتی مانند: جریان افک به عایشه بدهد، کافر و قتلش واجب است.[25]
آیا آنان که اجرای عدالت را به عنوان توجیه این رفتار بیان میکنند، میپذیرند در زمانهایی که چنین رفتاری نداشتهاند، بر خلاف عدالت رفتار نمودهاند، و اگر مقصودشان از نسبت چنین رفتاری اجراء عدالت در بالاترین درجه بوده، باید گفت هر چند در خود این رفتار هم نوعی بیعدالتی در تقدیم و تأخیر وجود دارد، اما آیا اجراء عدالت آنهم در چنین درجهای فقط در این مسأله باید انجام میشده، چرا در مورد خوردن طعام یا مسکن همسران یا برای استراحت نمودن، چنین عدالت عجیبی را بکار نمیبردهاند، و یا حتی در رفتن به جنگها یا موارد مشابه چرا با قرعه یک یا دو نفر از همسران را انتخاب مینمودهاند. لذا برداشت عرفی از چنین رفتاری مسأله شهوتپرستی است که مکتب خلفا هم در ظاهر حاضر نیست چنین نسبتی را بپذیرد. در انتهای روایت أنس میگوید ما بین خودمان صحبت میکردیم که حضرت توان سی مرد را دارا هستند، آیا صحابه حضرت، در مورد روابط خصوصی ایشان کاوش میکردهاند و مذاکرات جلسات آنان در مورد خصوصیترین رفتارهای شخصی حضرت و نه از نگاه دستورات اسلامی، بوده است؟
در صحیح مسلم آمده است:
عَنْ جَابِرٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- رَأَى امْرَأَةً فَأَتَى امْرَأَتَهُ زَیْنَبَ وَهْىَ تَمْعَسُ مَنِیئَةً لَهَا فَقَضَى حَاجَتَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ « إِنَّ الْمَرْأَةَ تُقْبِلُ فِى صُورَةِ شَیْطَانٍ وَتُدْبِرُ فِى صُورَةِ شَیْطَانٍ فَإِذَا أَبْصَرَ أَحَدُکُمُ امْرَأَةً فَلْیَأْتِ أَهْلَهُ فَإِنَّ ذَلِکَ یَرُدُّ مَا فِى نَفْسِهِ ».[26]
جابر گفت: رسول خدا -درود و سلام خدا بر او باد- زنی را دید، پس نزد همسرشان زینب رفتند در حالی که او مشغول دلاکی و دباغی پوستینی از اموال خودش بود، پس حضرت احتیاجشان را برطرف کردند، سپس برای دیدن اصحابشان از منزل خارج شدند و فرمودند: بدرستیکه زن روی میکند در صورت شیطان و پشت میکند در صورت شیطان، پس هر گاه یکی از شما زنی را دید پس نزد همسرش برود زیرا باعث از بین رفتن حالتی میشود که در ذهنش ایجاد شده است.
ظاهر روایت این است که جابر خود شاهد قضیه بوده است، حال سؤال این است که دلِ جابر هم با دیدن آن زن تکان خورد یا خیر؟ اگر چنان نشد پس حدیث، برتری جابر بر حضرت را اثبات میکند، و اگر برای او هم چنین حالتی پیش آمده بوده چگونه است که نقل چنین اندیشه زشتی را نسبت به حضرت روا دانسته نه برای خود.
مناوی ضمن اینکه مدعی است آنچه نسبت به آن زن در ذهن پیامبر شکل گرفت نه شرعا مورد مؤاخذه است و نه باعث نقص در مقام و منزلت ایشان میشود، به نقل از ابن عربی مینویسد: آنچه برای حضرت اتفاق افتاده سرّی بوده که کسی غیر از خداوند از آن مطلع نبوده، و ایشان به جهت آرام کردن دلها و آموزش دادن به خلق این سرّ را افشاء نمودهاند.[27]
اگر مناوی قبول دارد این مسأله سرّ بوده پس چرا حضرت کلامشان را به صورت کلی بیان نکردهاند و باید به خودشان مثال میزدهاند، که موجب سوء تبلیغ باشد که وقتی پیامبر معصوم هم دچار چنین حالتی بشود پس جوانان مجرد غیر معصوم چه حالتی باید داشته باشند.
مسلم، خود در شش حدیث قبل از حدیث مذکور، روایت میکند که حضرت برای تشویق جوانان مجرد فرمودند: "ازدواج کنید که باعث حفظ چشم و شهوت است."[28] نووی در شرح حدیث جابر بدون اشاره به اشکال در چنین نسبتی به حضرت مینویسد: از حدیث استفاده میشود اگر مردی با دیدن زنی شهوتش تحریک شد مستحب است نزد همسرش برود و سزاوار نیست زنان برای غیر ضرورت از منزل خارج شوند و در معرض دید مردان قرار گیرند، و سزاوار است که مرد از زن (نا محرم) روی برگرداند و حتی چشمش را از لباس زن هم بپوشاند. در ادامه هم مینویسد: عالمان گفتهاند علت این بوده که حضرت خواستهاند علاوه بر گفتار در رفتار نیز این مسأله را نشان داده و آموزش دهند. [29]
عجیب است که او هیچ اشارهای نمیکند پیامبری که جوانان مجرد را برای حفظ چشم و شهوت، توصیه به ازدواج میکنند، چرا (العیاذ بالله) خودشان بعد از ازدواج با چند زن باز هم به توصیه نووی توجه ندارند و چشمشان را حتی از لباس نا محرم نمیپوشانند و با نگاه به زن نا محرم تحریک شده و سراغ چندمین همسرشان زینب میروند.
ابن حجر که برای توجیه چنین روایاتی در صحیح بخاری، جواز نگاه به زنان نا محرم و خلوت با آنان را از احکام مختص به حضرت میداند[30] (به جهت مصون بودن حضرت از چنین فتنهای) در شرح حدیثی که حضرت جوانان مجرد را توصیه به ازدواج میکنند، میگوید چقدر لطیف است روایت مسلم که بعد از تحریک شهوت به سراغ همسرتان بروید.[31] اگر او حضرت را مصون از چنین فتنهای میداند چگونه است که تحریک شدن حضرت با دیدن نامحرم را انکار نمیکند.
بخاری در کتاب الطلاق در باب "کسی که طلاق میدهد، آیا لازم است طلاق در حضور زن باشد" آورده است:
عَنْ أَبِی أُسَیْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى انْطَلَقْنَا إِلَى حَائِطٍ یُقَالُ: لَهُ الشَّوْطُ، حَتَّى انْتَهَیْنَا إِلَى حَائِطَیْنِ، فَجَلَسْنَا بَیْنَهُمَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اجْلِسُوا هَا هُنَا» وَدَخَلَ، وَقَدْ أُتِیَ بِالْجَوْنِیَّةِ، فَأُنْزِلَتْ فِی بَیْتٍ فِی نَخْلٍ فِی بَیْتِ أُمَیْمَةَ بِنْتِ النُّعْمَانِ بْنِ شَرَاحِیلَ، وَمَعَهَا دَایَتُهَا حَاضِنَةٌ لَهَا، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «هَبِی نَفْسَکِ لِی» قَالَتْ: وَهَلْ تَهَبُ المَلِکَةُ نَفْسَهَا لِلسُّوقَةِ؟ قَالَ: فَأَهْوَى بِیَدِهِ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیْهَا لِتَسْکُنَ، فَقَالَتْ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْکَ، فَقَالَ: «قَدْ عُذْتِ بِمَعَاذٍ» ثُمَّ خَرَجَ عَلَیْنَا فَقَالَ: «یَا أَبَا أُسَیْدٍ، اکْسُهَا رَازِقِیَّتَیْنِ، وَأَلْحِقْهَا بِأَهْلِهَا»[32]
أبی أسید –خدا از او راضی باشد- گفت: به همراه پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- خارج شدیم تا به دیوار (باغی) رسیدیم که به آن شوط گفته میشد، تا انتها رفتیم و میان دو دیوار نشستیم، پیامبر – درود و سلام خدا بر او باد- فرمود: همینجا بنشینید، و خود داخل (باغ) شد، "جونیة" آورده شده بود، و در خانه أُمیمة بنت نعمان بن شراحیل، که در آن نخلستان بود، حضور داشت، و با او دایهاش بود که قابله او بود، زمانی که پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- بر او وارد شدند فرمودند: خودت را به من هبه کن (و ببخش)، او گفت: آیا ملکه خود را به رعیّت هبه میکند؟ أسید گفت: پس حضرت دستشان را دراز کردند که بر "جونیه" بگذارند تا آرامش پیدا کند، پس "جونیة" گفت: از تو به خدا پناه میبرم، و حضرت فرمودند: به پناه دهنده (بزرگی) پناه جستی، سپس به طرف ما آمدند و فرمودند: ای أبا أسید دو لباس کتانی بر او بپوشانید و به خانوادهاش ملحق سازید.
از عنوانی که بخاری برای این باب انتخاب کرده به دست میآید حضرت آن زن را طلاق دادهاند، ابن حجر در جواب از این اعتراض که در روایت سخنی از عقد و ازدواج نیست، او هم که حاضر نشد خود را هبه کند، پس چگونه طلاقش دادهاند؟ به تبع کرمانی[33] میگوید: از احکام اختصاصی حضرت این است که میتوانستند زنی را به ازدواج خود درآورند بدون اجازه آن زن یا ولیش، و همین که دنبال آن زن فرستادهاند و او را احضار کردهاند و میل به او داشتهاند کافی است در ازدواج حضرت، و اینکه به آن زن فرمودهاند خود را به من هبه کن به جهت آرامش خاطر او و میل پیدا کردنش به حضرت بوده است.[34]
از منابع اهل سنت، روایات مشابه و نکات تاریخی به دست میآید که وقتی از زیبایی این زن که در مدینه هم نبود، برای حضرت صحبت شد فرمودند او را بیاورید، و برای این ارتباط و مشابه آن علتی غیر از میل حضرت به زیبایی او مطرح نمیشود. ظاهر روایت هم رفتاری بسیار زننده را در اولین ملاقات حضرت با "جوینة"، گزارش میکنند که توهین "جوینة" را به دنبال دارد، لذا شارحان صحیحین مانند: کرمانی[35] و عینی[36] برای سرپوش گذاشتن بر آن، میگویند او حضرت را نمیشناخته و به همین جهت خود را ملکه و حضرت را رعیت نامیده است. اما ابن حجر این ادعا را باطل میداند و میگوید سایر قرائن و روایات مشابه ثابت میکند او حضرت را میشناخته است.[37] ابن حجر در ادامه به روایتی مشابه اشاره میکند که قبل از اینکه حضرت سراغ یکی از زنانی که برایشان آورده شده بوده بروند، عایشه و حفصه برای آرایش کردنش بر او وارد میشوند، یکی از آن دو به (دروغ به) او میگوید اگر وقتی حضرت بر تو داخل شد بگویی " أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْکَ" توجه حضرت را به خودت جلب میکنی و مورد اعجاب ایشان خواهی بود.[38]
ابهامی هم در ظاهر روایت است که آیا راوی رفتار حضرت با "جونیّة" در اتاق را میدیده است؟
همه این نسبتها به حضرت زمانی است که ایشان چندین همسر دارند، به خدا پناه میبریم از چنین نسبتهای سخیفی به خاتم پیامبران و سرور کائنات و چراغ راه بشریت.
همچنین بخاری در کتاب النکاح باب ضرب الدف فی النکاح و الولیمة نقل میکند:
خَالِدُ بْنُ ذَکْوَانَ، عَنِ الرُّبَیِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذٍ، قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَدَاةَ بُنِیَ عَلَیَّ، فَجَلَسَ عَلَى فِرَاشِی کَمَجْلِسِکَ مِنِّی، وَجُوَیْرِیَاتٌ یَضْرِبْنَ بِالدُّفِّ، یَنْدُبْنَ مَنْ قُتِلَ مِنْ آبَائِهِنَّ یَوْمَ بَدْرٍ، حَتَّى قَالَتْ جَارِیَةٌ: وَفِینَا نَبِیٌّ یَعْلَمُ مَا فِی غَدٍ. فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَقُولِی هَکَذَا وَقُولِی مَا کُنْتِ تَقُولِینَ».[39]
خالد بن ذَکْوان نقل میکند که دختر مُعَوِّذِ ابن عَفْرَاءَ، به من گفت: فردای بعد از عروسی من پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- بر من وارد شد و بر زیر انداز من نشست چنانکه تو الآن نشستهای، و دختران دف میزدند و از پدرانشان که در روز بدر کشته شده بودند به نیکی یاد میکردند، تا آنکه یکی از آنان گفت: و در بین ما پیغمبری هست که از آینده مطلع است، پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- فرمود: چنین نگو، همان را بگو که میگفتی.
همچنین در صحیحین روایت شده که:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدْخُلُ عَلَى أُمِّ حَرَامٍ بِنْتِ مِلْحَانَ فَتُطْعِمُهُ - وَکَانَتْ أُمُّ حَرَامٍ تَحْتَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ - فَدَخَلَ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَطْعَمَتْهُ وَجَعَلَتْ تَفْلِی رَأْسَهُ، فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.[40]
پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- (هرگاه به قباء میرفتند) بر أم حرام دختر ملحان وارد میشدند و او به حضرت غذا میداد، -أم حرام همسر عبادة بن صامت بود- پس روزی پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- بر او وارد شدند و او به حضرت طعام داد و پس از آن به تمیز کردن موی حضرت پرداخت، پس رسول خدا –درود و سلام خدا بر او باد- خوابیدند.
ابن حجر در مورد اینکه پیامبر نزد زنی نامحرم نشستهاند و دختران آوازه خوان میخواندهاند و دف میزدند، و همچنین با زنی نامحرم خلوت کرده و موهای حضرت را تمیز میکرده و حضرت در خلوت او میخوابیدهاند، میگوید کرمانی گفته بر حضرت جائز بوده بدلیل ایمن بودن از فتنه، اما به نظر ابن حجر صحیحترین جواب این است که بگوییم از احکام مختص به حضرت جواز خلوت با زن اجنبیه و نگاه کردن به او بوده است.[41] ابن حجر که دلیل معتقدین به محرم بودن أم حرام را باطل میداند، میگوید در مورد جریان أم عبد الله بنت ملحان و أم حرام جواب صحیح همین است و کلام دمیاطی را که گفته است روایت، خلوت بودن را ثابت نمیکند میگوید هر چند احتمال قوی است اما ریشه اشکال را از بین نمیبرد زیرا همچنان اشکال از لمس سر حضرت در تمیز کردن و خوابیدن در دامن، به حال خود باقی است. او کلام قاضی عیاض که گفته است اصل، عدم اختصاص یک حکم شرعی به حضرت است و برای اختصاص باید دلیل بیان کرد، را رد میکند و مینویسد: دلیل بر این ادعا واضح است.[42]
در روایتی دیگر در صحیحین چنین آمده:
أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَخَلاَ بِهَا، فَقَالَ: «وَاللَّهِ إِنَّکُنَّ لَأَحَبُّ النَّاسِ إِلَیَّ».[43]
أنس بن مالک –خدا از او راضی باشد- گفت: یکی از زنان انصار نزد پیامبر _درود و سلام خدا بر او باد- آمد پس ایشان با آن زن خلوت کردند، و فرمودند: به خدا قسم شما زنان محبوبترین مردم نزد من هستید.
و نیز در صحیحین چنین میخوانیم:
عَائِشَةَ، قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَعِنْدِی جَارِیَتَانِ تُغَنِّیَانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ، فَاضْطَجَعَ عَلَى الفِرَاشِ، وَحَوَّلَ وَجْهَهُ، وَدَخَلَ أَبُو بَکْرٍ، فَانْتَهَرَنِی وَقَالَ: مِزْمَارَةُ الشَّیْطَانِ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ: «دَعْهُمَا»، فَلَمَّا غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَا.[44]
عایشه گفت: رسول خدا –درود و سلام خدا بر او باد- بر من وارد شد و نزد من دو دختر بودند که درباره جنگ بُعاث آواز میخواندن، حضرت بر زیر انداز دراز کشیدند و روی خود را برگرداندند، سپس ابوبکر وارد شد و مرا نهی کرد و گفت: آلات غناء شیطان نزد پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد-، پس رسول خدا –سلام بر او- به او رو کرده و فرمودند: آن دو را رها کن، و زمانی که ابوبکر غافل شد به آن دو اشاره کردم و رفتند.
همچنین در صحیحین آمده است که:
کَانَ یَوْمَ عِیدٍ، یَلْعَبُ السُّودَانُ بِالدَّرَقِ وَالحِرَابِ، فَإِمَّا سَأَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَإِمَّا قَالَ: «تَشْتَهِینَ تَنْظُرِینَ؟» فَقُلْتُ: نَعَمْ، فَأَقَامَنِی وَرَاءَهُ، خَدِّی عَلَى خَدِّهِ، وَهُوَ یَقُولُ: «دُونَکُمْ یَا بَنِی أَرْفِدَةَ» حَتَّى إِذَا مَلِلْتُ، قَالَ: «حَسْبُکِ؟» قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «فَاذْهَبِی»[45]
در روز عیدی عدهای از اهل سودان (و در روایتی دیگر جمعی از اهل حبشه) با سپر و سلاح خوشان بازی میکردند (در حال رقص محلی به نقلی دیگر در مسجد) بودند، پس یا من درخواست کردم از پیامبر –درود و سلام خدا بر او باد- یا حضرت مرا صدا زدند و پرسیدند آیا دوست داری نگاه کنی؟ گفتم بله، مرا پشت سر خود بلند کرد در حالی که گونهام را بر گونه ایشان (در بعض روایات آمده من سرم را بر شانه ایشان) گذاشتم، حضرت به آنان میفرمود ای بنی ارفده بازی کنید، تا خسته شدم، پیامبر پرسید بس است گفتم بله، فرمود: پس برو.
ابن رجب میگوید روایت شده که آن روز عید، روز عاشورا بوده که در جاهلیت نیز عید شمرده میشده.[46]
شکیب ارسلان، امیل درمنگهام را مورد ستایش بسیار قرار میدهد که چهره سیاهی از حضرت نشان نداده و گفته است: این رفتار نشان میدهد علاوه بر عبادت، وعظ و سایر اشتغالاتشان، قسمتی از وقتشان را نیز برای همسرانشان و آرامش آنان و گشایش دل مثل عایشه قرار میدادند با نشان دادن رقص شمشیر در مسجد و آوازه خوانی دو دختر جوان.[47]
[1]. Emile Dermenghem (1892-1971).
[2]. درمنگهام، امیل، حیاة محمد، مترجم به عربی عادل زعیتر، دار إحیاء الکتب العربیة، چاپ دوم، [بیتا]، ص 299.
[3]. الرسول، حیاة محمد، ص 43.
[4]. همان، ص 224.
[5]. همان، ص 89 و 199.
[6]. حضارة العرب، ص 112.
[7]. محمد رسول الله، ص 47.
[8]. ازهاق الباطل، ص 115.
[9]. منتسیکو، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، چاپخانه مجلس، [بیجا]، [بیتا]، ص 303.
[10]. الرسول، حیاة محمد، ص 294.
[11]. Mohammed and the Rise of Islam, p 177.
[12]. مونتگمری، وات، طبیعة الرؤیة المحمدیة، مترجم محمد فتح الله الزیادی، مجله کلیة الدعوة الإسلامیة، شماره 9، سال 1992، ص 634. ترجمه فصل اول این کتاب با عنوان طبیعة الرؤیة المحمدیة در مجله کلیة الدعوة الإسلامیه به چاپ رسیده است.
[13]. صحیح بخاری، کتاب الغسل، بَابُ إِذَا جَامَعَ ثُمَّ عَادَ، وَمَنْ دَارَ عَلَى نِسَائِهِ فِی غُسْلٍ وَاحِدٍ، حدیث 268، ج 1، ص 62.
در پایان همین روایت و روایات دیگری تعداد همسران را 9 نفر بیان میکند. کتاب الغسل، بَابٌ: الجُنُبُ یَخْرُجُ وَیَمْشِی فِی السُّوقِ وَغَیْرِهِ، حدیث 284، ج 1، 65؛ کتاب النکاح، ج 7، ص 34. صحیح مسلم، کتاب الحیض، باب جواز نوم الجنب واستحباب الوضوء له وغسل الفرج إذا أراد أن یأکل أو یشرب أو ینام أو یجامع، حدیث 28، مسلسل 309، ج 1، ص 249.
[14]. صحیح مسلم، کتاب الحیض، باب جواز نوم الجنب واستحباب الوضوء له وغسل الفرج إذا أراد أن یأکل أو یشرب أو ینام أو یجامع، حدیث 28، مسلسل 309، ج 1، ص 249.
[15]. صحیح بخاری، کتاب الجهاد و السیر، باب من طلب الولد للجهاد، حدیث 2819، ج 4، ص 22 و احادیث 3424، 5242، 6639، 6720، 7469؛ صحیح مسلم، کتاب الإیمان، باب الإستثناء، حدیث 23، مسلسل 1654، ج 3، ص 1275.
[16]. "فَتَزَوَّجْ فَإِنَّ خَیْرَ هَذِهِ الأُمَّةِ أَکْثَرُهَا نِسَاءً" ازدواج کن که برترین این امت کسی بود که بیشترین زنان را داشت. صحیح بخاری، کتاب النکاح، باب کثرة النساء، حدیث 5069، ج 7، ص 3.
[17]. عیاض، أبی الفضل، (متوفی 544ه)، الشفا بتعریف حقوق المصطفى، دار الفکر، بیروت، [بیتا]، ج 1، ص 89.
[18]. از جمله هیئت إفتاء در ریاض (عبد الله بن قعود، عبد الله بن غدیان، عبد الرزاق عفیفی و عبد العزیز بن عبد الله بن باز) چنین تبیینی را ارائه میدهند. الدویش، احمد، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، [بینا]، ریاض، [بیتا]، فتوی 3400، ج 4، ص 239.
[19]. فتح الباری، ج 6، ص 332.
[20]. عمدة القاری، ج 3، ص 241.
[21]. صنعانی، محمد، (متوفی 1182ه)، ، سبل السلام، محقق محمد عبد العزیز الخولی، مطبعة مصطفى البابی الحلبی وأولاده، چاپ چهارم، 1379، ج 3، ص 147.
[22]. فتح الباری، ج 9، ص 277.
[23]. صحیح بخاری، کتاب النکاح، بَابُ مَنْ طَافَ عَلَى نِسَائِهِ فِی غُسْلٍ وَاحِدٍ، ج 7، ص 34؛ کتاب الغسل، بَابٌ: الجُنُبُ یَخْرُجُ وَیَمْشِی فِی السُّوقِ وَغَیْرِهِ، حدیث 284، ج 1، ص 65.
[24]. سیر أعلام النبلاء، ج 16، ص 100.
[25]. المحلی، ج 11، ص 415.
[26]. صحیح مسلم، کتاب النکاح، باب ندب من رأى امرأة فوقعت فی نفسه إلى أن یأتی امرأته أو جاریته فیواقعها، حدیث 9، مسلسل 1403، ج 2، ص 1021
[27]. فیض القدیر فی ضرح الجامع الصغیر، ج 2، ص 493.
[28]. صحیح مسلم، کتاب النکاح، باب استحباب النکاح لمن تاقت نفسه إلیه ووجد مؤنة واشتغال من عجز عن المؤن بالصوم، حدیث 3، مسلسل 1400، ج 2، ص 1018.
[29]. صحیح مسلم بشرح النووی، ج 9، ص 178 و 179.
[30]. فتح الباری، ج 9، ص 174.
[31]. فتح الباری، ج 9، ص 94.
[32]. صحیح بخاری، کتاب الطلاق، بَابُ مَنْ طَلَّقَ، وَهَلْ یُوَاجِهُ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ بِالطَّلاَقِ، حدیث 5255، ج 7، ص 41.
[33]. صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج 9، ص 181.
[34]. فتح الباری، ج 9، ص 314.
[35]. صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج 9، ص 181.
[36]. عمدة القاری، ج 20، ص 231.
[37]. فتح الباری، ج 9، ص 312.
[38]. فتح الباری، ج 9، ص 313.
[39]. صحیح البخاری، کتاب المغازی، باب (بدون نام)، حدیث 4001، ج 5، ص 82؛ و کتاب النکاح، ضَرْبِ الدُّفِّ فِی النِّکَاحِ وَالوَلِیمَةِ، حدیث 5147، ج 7، ص 19.
[40]. صحیح بخاری، کتاب الجهاد و السیر، بَابُ الدُّعَاءِ بِالْجِهَادِ وَالشَّهَادَةِ لِلرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ، حدیث 2788، ج 4، ص 16؛ بَابُ فَضْلِ مَنْ یُصْرَعُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمَاتَ فَهُوَ مِنْهُمْ، جدیث 2799، ج 4، ص 18؛ کتاب الإستئذان، بَابُ فَضْلِ مَنْ یُصْرَعُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمَاتَ فَهُوَ مِنْهُمْ، حدیث 6282، ج 8، ص 63؛ کتاب التعبیر، باب الرؤیا بالنهار، حدیث 7001، ج 9، ص 34. صحیح مسلم، کتاب الإمارة، باب فضل الغزو فی البحر، حدیث 160-162، مسلسل 1912، ج 3، ص 1518.
[41]. فتح الباری، ج 9، ص 174.
[42]. فتح الباری، ج 11، 66-67.
[43]. صحیح بخاری، کتاب النکاح، بَابُ مَا یَجُوزُ أَنْ یَخْلُوَ الرَّجُلُ بِالْمَرْأَةِ عِنْدَ النَّاسِ، حدیث 5234، ج 7، ص 37؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب منفضائل الأنصار، حدیث 175، مسلسل 2509، ج 4، ص 1948.
[44]. صحیح بخاری، کتاب العیدین، بَابُ الحِرَابِ وَالدَّرَقِ یَوْمَ العِیدِ، حدیث 949، ج 2، ص 16؛ کتاب الجهاد و السیر، باب الدرق، حدیث 2906، ج 4، ص 39؛ صحیح مسلم، کتاب صلاة العیدین، باب الرخصة فی اللعب الذی لامعصیة فیه فی أیام العید، حدیث 16، 17، 19، مسلسل 892. در ورایات مسلم اشاره شده که روز عید بوده است.
[45]. صحیح بخاری، کتاب العیدین، بَابُ الحِرَابِ وَالدَّرَقِ یَوْمَ العِیدِ، حدیث 950، ج 2، ص 16؛ و باب الدرق، حدیث 2907، ج 4، ص 39؛ صحیح مسلم، کتاب صلاة العیدین، باب الرخصة فی اللعب الذی لامعصیة فیه فی أیام العید، حدیث 19 و 20، مسلسل 892، ج 2، ص 607.
[46]. ابن رجب سلامی بغدادی، زین الدین، (متوفی 795ه)، فتح الباری، مکتبة الغرباء الأثریة، المدینة النبویة، چاپ اول، 1417، ج 3، ص 339. ابن حجر هم شبیه همین بیان را دارد. فتح الباری، ج 9، ص 174.
[47] حاضر العالم الإسلامی، ج 1، ص 88.