المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

جمعه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۲۷ ب.ظ

پاسخ به شبهه تعدد زوجات

آنچه صحیحین به عنوان دو کتاب اصلی و پالایش شده حدیثی در مکتب خلفاء ارائه می‌دهند، نسبتی با دیدگاه مکتب اهل بیت ندارد، و نه تنها نمی‌تواند پاسخ به حجم عظیم شبهات مستشرقان و تهمت شهوت‌رانی به نبی مکرم اسلام باشد، که مستندی برای شبهه افکنی آنان است. پاسخ به شبهات مذکور را در دو مرحله بیان می‌کنیم:

1ـ پاسخ کلی به شبهه تعدد زوجات و شهوت‌رانی.

2ـ بررسی شبهات نسبت به هر یک از همسران.

اما در راستای پاسخ به شبهات توجه به مجموعه نکاتی در زندگی هر یک از همسران حضرت ضروری است.

همسران پیامبر

بنابر نظر مشهور همسران حضرت عبارت‌اند از:

روی ادامه مطلب کلیک کنید

فهرست مطالب این تحقیق (پایان نامه)

حضرت خدیجه 

خدیجة بنت خویلد بن أسد بن عبد العزى بن قصی و مادرشان فاطمة بنت زائدة بن الأصمّ بن هرم.[1] کنیه ایشان أم هند[2] و پانزده سال قبل از عام الفیل به دنیا آمدند.[3] در مورد ازدواج ایشان ابن سعد چنین نقل می‌کند که ابتدا ورقة بن نوفل بن أسد (پسر عمویشان) مطرح شد اما این ازدواج صورت نگرفت، و با أبوهالة (نماش بن زرارة)[4] ازدواج کردند. ثمره این ازدواج دو فرزند پسر به نام‌های هند و هالة بود. (هند در رکاب ‌امیرالمؤمنین در جمل به شهادت رسید.)[5] بعد از أبوهاله با عتیق بن عابد ازدواج کردند که ثمره این ازدواج هم یک دختر بود. [6] البته بعضی هم معتقدند حضرت خدیجه قبل از حضرت ازدواج نکرده بودند.[7]

ایشان که در جاهلیت به جهت شدت عفاف‌شان به لقب طاهره معروف بودند،[8] و از حیث نسب، شرافت و مال سرآمد زنان قریش بودند، به میوه دل عبدالله و آمنه (غیر مستقیم) پیشنهاد ازدواج دادند[9] و حضرت که در سن بیست و پنج سالگی بودند این پیشنهاد را پذیرفتند، و خدیجه چهل ساله به افتخار همسری سرور کائنات رسید.[10]

فضائل حضرت خدیجه که خداوند توسط جبرئیل بر او سلام و درود فرستاد،[11] قبل از ازدواج با حضرت، قبل از بعثت ایشان و به خصوص که اولین بانوی تصدیق کننده پیامبر بودند و محبت پیامبر نسبت به حضرت خدیجه در حیات و بعد از رحلتش، از قضایای مشهور تاریخ اسلام است. قلب پاک و محبت‌های بی‌دریغ خدیجه و خانه او محل آرامش پیامبر در مقابل آزار و اذیت مشرکانی چون أبولهب بود، فصلهای مهمی از تاریخ اسلام در خانه او که محل نزول جبرئیل بر حضرت بود، رقم خورد مانند: ولادت صدیقه طاهره و جریان لیلة المبیت. او که یکی از چهار بانوی برتر بهشت است[12] و تمام هستی‌اش را در راه خدا در طبق اخلاص نهاده بود بعد از مجاهدت‌های فراوان و سه سال تحمل رنج محاصره اقتصادی در سن شصت و پنج سالگی[13] بدرود حیات گفت و دنیای اسلام و قلب مطهر پیامبر را در اندوهی همیشگی فرو برد.

ثمره بیست و چهار سال زندگی حضرت خدیجه به همراه پیامبر چهار دختر و دو پسر بود.[14]

پیامبر در زمان حیات حضرت خدیجه با اینکه چند همسری بسیار مرسوم بود، همسر دیگری اختیار نکردند. به گفته ابن حزم از ایشان یک روایت در جوامع حدیثی اهل سنت نقل شده است.[15]

سودة بنت زمعة

سودة بنت زمعة بن قیس بن عبد شمس.

او با پسر عموی خود سکران بن عمرو بن عبد شمس از دواج کرد و از زنان سابق در اسلام بود، شوهر او نیز اسلام آورد و در هجرت دوم (در سال پنجم بعثت[16]) (در جمعی متشکل از هشتاد و سه مرد و هجده زن[17]) به سمت حبشه حرکت کردند، و بعد مدتی سکران و سوده به مکه بازگشتند[18]، و سکران از دنیا رفت. پیامبر در ماه رمضان سال دهم بعثت بعد از وفات حضرت خدیجه با او ازدواج کردند.[19].[20] بلاذری می‌گوید در سال بیست و سه هجری از دنیا رفته و عمر بر او نماز خوانده است.[21] اما ابن حجر نظریه صحیح را سال پنجاه و پنج می‌داند.[22]

از او پنج روایت در جوامع حدیثی اهل سنت نقل شده است.[23]

عایشه بنت أبی‌بکر

عائشة بنت أبی بکر بن أبی قحافة بن عامر. مادر او أم رومان است.[24]

عایشه در فصل‌های مهمی از تاریخ اسلام به خصوص بعد از رحلت پیامبر اکرم نقش‌های کلیدی بازی کرده و همچنین به جهت تکیه زدن پدرش بر مسند خلافت، جایگاه پررنگی در احادیث اهل سنت دارد. ابن جوزی می‌نویسد تعداد روایات او 2210 حدیث است که 297 روایت در صحیحین آمده است.[25] ذهبی او را أفقه زنان امت دانسته[26] و ابن حجر می‌گوید روایات او در جوامع حدیثی اهل سنت آن‌قدر زیاد است که گفته شده یک چهارم احکام شرعی از او نقل شده است.[27] او 66 سال زندگی کرد و وصیت کرد بعد فوتش همان شب دفن شود و أبوهریرة بر او نماز بخواند.[28]

او در سال 58 هجری از دنیا رفت. و طبق وصیتش در همان شب دفن شد. أبوهریرة (عامل مدینه مروان بود اما به جهت انجام عمره در مدینه نبود و أبوهریره جانشین او بود) بعد از نماز وتر شب هفدهم ماه مبارک رمضان در بقیع (بدون ممانعت ابن عمر) و با حضور جمیعت زیادی از جمله زنان بر او نماز خواند، و بعد از نزول قاسم بن محمد، عبد الله بن الزبیر، عروة بن الزبیر، عبد الله بن محمد بن عبد الرحمن بن أبی بکر و عبد الله بن عبد الرحمن بن أبی بکر، در قبر او، دفن شد. [29] ابن حزم از مالک بن أنس نقل می‌کند اگر کسی ابوبکر و عمر را دشنام دهد، شلاق می‌خورد اما اگر عایشه را دشنام دهد، کشته می‌شود، از او سؤال شد: چرا نسبت به عایشه باید کشته شود؟ گفت: زیرا خداوند در قرآن (جریان إفک) می‌فرماید: "خداوند شما را موعظه می‌کند ابدا چنین نسبتهایی تکرار نشود، اگر شما مؤمن هستید."[30] و کسی که عایشه را رمی کند (و مورد تهمت قرار دهد)، با قرآن مخالفت کرده و کسی که با قرآن مخالفت کند کشته می‌شود.[31]

عایشه تنها دوشیزه‌ای بود که پیامبر با او ازدواج کرد. اما مهم‌ترین نکته‌ای که باعث طرح یکی از شبهات پر حجم ‌ضد اسلام شده، مسأله سن او هنگام ازدواج و ورود به خانه پیامبر است، که در مرحله دوم بحث و بررسی شبهات مربوط به هر یک از همسران حضرت بررسی خواهد شد. در اینجا به اختصار دیدگاه شیخین نسبت به عایشه را، باید مورد بررسی قرار دهیم.

 

دیدگاه شیخین نسبت به عایشه

دیدگاه شیخین نسبت به عایشه را از ابعاد گوناگون باید مورد توجه قرار داد که به دو بعد اشاره می‌کنیم:

بعد اول: دیدگاهی که نتیجه آن، طعنه به پیامبر است.

روایات متعددی در مورد چگونگی تعامل عایشه با پیامبر در نُه سال زندگی با حضرت در صحیحین آمده است.  وقتی به صورت مجموعی در این روایات دقت می‌کنیم، طعنه به مقام و شخصیت پیامبر عظیم الشأن اسلام جلب نظر می‌کند. جوامع حدیثی اهل سنت به خصوص صحیحین عایشه را نه فقط محبوب دل پیامبر بلکه محبوب‌ترین مردم نزد حضرت معرفی می‌کنند تا حدی که شامل مادر عایشه هم می‌شود. ابن شبه نمیری (متوفی 262 ه‍) نقل می‌کند که پیامبر فقط در قبر پنج نفر از جمله سه زن (قبل از دفن) وارد شدند، خدیجه و فاطمه بنت أسد و أم رومان مادر عایشه.[32]

همچنین اهل سنت در حدیثی به حضرت نسبت می‌دهند که فرمودند: هر کس از نگاه کردن به زنی از حور العین خوشنود می‌شود به أم رومان نگاه کند.[33] مناوی می‌گوید البته نگاه به زن نامحرم حرام است و مقصود نگاه با چشم دل است نه چشم سر یا در حالی که کاملا پوشیده است.[34]

خلیفه دوم به عایشه در مقایسه با سایر همسران سهم بیشتری از بیت المال پرداخت می‌کرد به این دلیل که او محبوب حضرت بوده است.[35] این محبت نه تنها بعد از ازدواج که قبل از آن آغاز شده چرا که حضرت سه بار در خواب دیدند که قطعه‌ای از حریر روی عایشه انداخته شده و ملَکی می‌گوید حریر را بردار این همسر توست و حضرت حریر را کنار می‌زنند و می‌گویند اگر از جانب خداست می‌خواهم.[36]

عمر می‌گوید محبت پیامبر به عایشه به جهت زیبایی اوست که او را مغرور ساخته.[37]

حتی بخاری درباره سوده بنت زمعه دومین همسر پیامبر (قبل از عایشه[38]) نقل می‌کند که او (نوبت) شب و روز خودش را به عایشه بخشید تا حضرت را خشنود کند،[39] و بر مردم هم آشکار بود علاقه ویژه حضرت به عایشه لذا هر گاه هدیه‌ای می‌خواستند به حضرت تقدیم کنند زمانی را انتخاب می‌کردند که حضرت در منزل عایشه باشند تا خشنود شوند،[40] و حتی زمانی که همسران حضرت، أم سلمه را نزد ایشان می‌فرستند و او از ایشان تقاضا می‌کند به مردم بگویید مقید به خانه عایشه نباشند حضرت بعد از دو بار بی‌اعتتنایی، می‌فرمایند: مرا در مورد عایشه اذیت نکنید، در لحاف هیچ یک از شما نبودم که وحی بر من نازل شود الا او.[41] این رفتارهای حضرت منجر می‌شود به اینکه همسران حضرت ایشان را متهم به بی عدالتی بین آنان و عایشه کنند تا جایی که زینب بنت جحش در مقابل حضرت با عصبانیت صدای اعتراضش را در خانه عایشه بلند کرد و او را دشنام داد و عایشه هم جواب زینب را داد تا او را ساکت کرد.[42]

پیامبر فرمودند فضیلیت عایشه بر سایر زنان مانند برتری ترید بر سایر غذاها است.[43]

پیامبر ، عایشه که محبوب‌ترین مردم نزد او است[44] را (پشت خود) می‌پوشاند تا بازی (رقص محلی) اهل حبشه با سلاح‌هایشان در مسجد را ببیند و زمانی که عمر (برای بیرون کردنشان از مسجد) به آنان سنگ‌ریزه پرتاب کرد، حضرت فرمودند آنها را بحال خود بگذار.[45]

حتی نگرانی حضرت در مرض موتشان نیز چنین بیان می‌شود که در بین زنان حرکت می‌کردند و سؤال می‌فرمودند من فردا کجا هستم از جهت حرصی که بر بودن در منزل عایشه داشتند.[46]

اینها قسمتی از روایات صحیحین است، در حالی که سایر منابع اهل سنت، نسبت‌های زشت‌تری به حضرت می‌دهند.[47]

بعد دوم: دیدگاهی که طعنه به عایشه است.

اما در مقابل ابراز چنین علاقه بی حد و حصر از جانب حضرت، رفتارهایی که از عایشه در صحیحین ترسیم می‌شود نه تنها با جایگاه أمهات مؤمنین بلکه با جایگاه یک زن مسلمان هم منافات دارد و موجب تخریب شخصیت او است.

گاهی اوقات عایشه بر پیامبر رحمت  غضب می‌کند[48]و زمانی که طبق عادت مرسوم بین همسران حضرت، که در شبی که نوبت یکی از آنان بود بقیه (برای دیدن حضرت) به آنجا می‌رفتند زینب بنت جحش وارد خانه عایشه می‌شود و در مقابل عایشه حضرت دستشان را به طرف زینب دراز می‌کنند  و او اعتراض می‌کند و هر چند حضرت دستشان را برمی‌گردانند اما او با زینب بنت جحش صدایشان بلند می‌شود أبوبکر می‌رسد و به حضرت می‌گوید ای رسول خدا برای نماز خارج شو و خاک بر دهانشان بریز.[49]

عایشه و حفصه ‌ضد زینب بنت جحش که به حضرت شربت عسل داده بود، توطئه کرده و به پیامبر دروغ می‌گویند.[50]

عایشه موقع نماز شب حضرت پایش را در مقابل حضرت دراز می‌کرده و حضرت برای سجده رفتن پای او را فشار می‌داده و او پا را جمع می‌کرده و بعد از بلند شدن پیامبر دوباره پایش را دراز می‌کرده است.[51]

عایشه بعد از صحنه سازی برای پیامبر آنقدر از حضرت عصبانی می‌شود که پای خود را در گیاه بیابان فرو می‌کند و می‌گوید خدایا من که نمی‌توانم به او چیزی بگویم، عقرب یا ماری را بر من مسلط کن که مرا نیش بزند.[52]

طبق عقیده اهل سنت و نقل شیخین پیامبر در جریان إفک به او مظنون بودند و فرمودند اگر در پی معصیت رفته‌ای توبه کن، و او جواب داد شما بی‌گناهی مرا تصدیق نمی‌کنید، و بعد از نزول آیه إفک، وقتی پدر و مادرش می‌گویند بلند شو نزد حضرت برو، می‌گوید به خدا قسم نه نزد او می‌روم و نه او را تمجید و ستایش می‌کنم.[53] البته طبق نقل سایر منابع اهل سنت پدر او نیز به او مظنون بوده است و به حضرت عرض می‌کند: ای رسول خدا در مقابل این زن که به تو خیانت کرده و آبروی مرا برده است منتظر چه چیزی هستید.[54]

عمر می‌گوید مقصود از آیه "إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا"[55] "اگر شما به درگاه خدا توبه کنید (بهتر است) زیرا دلهای شما از حق منحرف گشته است" عایشه و حفصه هستند.[56]

وقتی عمر عایشه را به جهت اذیت کردن پیامبر توبیخ می‌کند، او جواب می‌دهد تو را با من چه کار است، تو به نقص خود (حفصه) بپرداز.[57]

روزی عایشه می‌گفت وای سرم، پیامبر فرمودند اگر به مرگ تو منجر شود برایت استغفار و دعا خواهم کرد، و عایشه جواب داد: وای از دست رفتم، بخدا قسم گمانم این است که آرزوی مرگ مرا داری و اگر من بمیرم تو بقیه روز را با یکی از زنانت به سر خواهی برد.[58]

نیمه شبی حضرت به طرف بقیع حرکت می‌کنند و عایشه (که سوء ظن به حضرت داشته) پنهانی به دنبال ایشان حرکت می‌کند، و حضرت به او می‌فرمایند: آیا گمان کردی خدا و رسول او بر تو ستم می‌کنند.[59]

أبی بکرة می‌گوید زمانی که نزدیک بود به یاری اصحاب جمل بشتابم، به لطف خدا از حدیثی سود بردم، که پیامبر فرموده بودند رستگار نخواهند شد قومی که زمام امور خویش را به زنی بسپارند.[60]

وقتی خولة بنت حکیم[61] خود را به حضرت هبه کرد، عایشه گفت آیا زن حیا نمی‌کند از اینکه خود را به مردی هبه کند، و زمانی که آیه "(موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی می‌توانی تأخیر اندازی"[62] نازل شد عایشه گفت: ای رسول خدا، نمی‌بینم پروردگارت را مگر اینکه در هوا [63] (هوس و خواسته) تو عجله می‌کند.[64]

این رفتارها قسمتی از آن چیزی است که در صحیحین آمده و اگر به روایات اهل سنت در سایر کتب مراجعه شود نسبتهایی زشت‌تر و رفتارهایی زننده‌تر از عایشه نسبت به پیامبر مشاهده خواهد شد.

حفصه

حفصة بنت عمر بن الخطاب بن نفیل. مادرش زینب بنت مظعون، خواهر عثمان بن مظعون، بود. او پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمد. خنیس بن حذافة (از مهاجرین در هجرت دوم به حبشه[65]) با او ازدواج کرد و همراه او به مدینه هجرت کرد.

خنیس بن حذافة بعد از جنگ بدر (بر اثر جراحات جنگ[66]) از دنیا رفت. [67] آن دو فرزندی نداشتند.[68]

او در سال سوم هجرت با پیامبر ازدواج کرد.[69] ابن سعد جریان ازدواج را ضمن چندین روایت چنین نقل می‌کند که وقتی حفصه شوهرش را از دست داد عمر ازدواج با حفصه را به عثمان پیشنهاد داد و عثمان که همسرش (رقیه دختر پیامبر) از دنیا رفته بود و در اندوه او بی تابی می‌کرد، جواب داد باید در این موضوع فکر کنم و او که  قصد ازدواج با أم کلثوم (دختر دیگر پیامبر) را داشت، بعد چند شب پاسخ داد فعلا احتیاجی به زنان ندارم، عمر که از این برخورد او دلگیر شده بود به ابوبکر مراجعه کرد و به او گفت اگر مایل هستی حفصه را به ازدواج تو درآورم، ابوبکر پاسخی نداد، عمر که بسیار عصبانی شده بود، نزد پیامبر شکایت کرد، و گفت شما تعجب نمی‌کنید از عثمان که من حفصه را به او عرضه کردم و او سرباز زد، و حضرت فرمودند عثمان با بهتر از حفصه و حفصه با بهتر از عثمان ازدواج می‌کند و با حفصه ازدواج نمودند. ابوبکر بعد از آن به عمر گفت من به خاطر پیامبر به تو پاسخی ندادم.[70]

پدر او عمر، شأن نزول آیه  "إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا"[71] "اگر شما به درگاه خدا توبه کنید (بهتر است) زیرا دلهای شما از حق منحرف گشته است" را دربارۀ عایشه و حفصه می‌داند.[72] و مفسرانی مانند: نسفی، زمخشری، فخرالدین رازی، أبی حیان أندلسی، محمد طنطاوی تمثیل خداوند در آیات بعدی به خیانت زن حضرت نوح و زن حضرت لوط، علی نبینا و آله و علیهما السلام را طعنه به عایشه و حفصه می‌دانند. [73]

پیامبر او را طلاق دادند و زمانی که عمر خبر آن را شنید خاک بر سر خود ریخت، اما به نقل عالمان اهل سنت جبرئیل نازل شد و فرمود خداوند امر می‌کند به جهت ترحم بر عمر به حفصه رجوع کن، و حضرت به او رجوع کردند[74] (و با وجود دستور خداوند به زندگی با حفصه) حضرت برای بار دوم قصد داشتند او را طلاق دهند که دوباره جبرئیل ایشان را نهی کرد.[75]

از او شصت روایت نقل شده[76] که در صحیحین ده روایت آورده شده است.[77] حفصه در سال 45 از دنیا رفت. مروان در محلی که بر جنازه‌ها نماز می‌خواندند بر او نماز خواند و در بقیع دفن شد. [78]

زینب بنت خزیمة

زینب بنت خزیمة بن الحارث بن عبد الله.

او که در جاهلیت به جهت عطوفت و مهربانی با فقیران، أم المساکین خوانده می‌شد، با پسر عمویش جهم بن عمرو ابن الحارث، ازدواج کرد. جهم بن عمرو او را طلاق داد و با عبیدة ابن الحارث بن المطلب، ازدواج کرد. او نیز در جنگ بدر به شهادت رسید. [79] پیامبر سی و یک ماه بعد از هجرت (در سال سوم) درماه رمضان با او ازدواج کردند، و بعد از هشت ماه در آخر ماه ربیع الثانی (سال چهارم) از دنیا رفت و حضرت بر او نماز گزاردند و او را در بقیع دفن نمودند. او در زمان فوتش سی و چند سال داشت.[80]

أم سلمة

نام او هند بنت أبی أمیة، و مادرش عاتکه بنت عامر بن ربیعة بود.

 همسر او أبو سلمة (عبد الله بن عبد الأسد مخزومی، پسر عمه پیامبر[81]) و از طایفه بنی مخزوم قریش است.[82]

ثویبة ابتدا حضرت حمزه (را که چهار سال از پیامبر بزرگ‌تر بود شیر داد[83]) و سپس پیامبر قبل از حلیمه چند روز از او شیر خوردند و بعد از آن أبو سلمة را شیر داد.[84] أبوسلمة با اسلام آوردنش مورد آزار و اذیت قبیله خودش قرار گرفت و برای نجات جانش به حضرت أبوطالب  پناهنده شد و ایشان در مقابل سماجت‌های آنان از او دفاع کردند.[85] تا زمانی که با راهنمایی پیامبر به همراه أم سلمة به حبشه هجرت کرد و سلمه در حبشه به دنیا آمد بعد مدتی به مکه و حضور پیامبر بازگشتند اما زمانی که قبل از حضرت در حال هجرت و خروج از مکه به سمت یثرب بود و زمام شتر أم سلمة و پسرش سلمة[86] را در دست داشت، مردان بنی مغیرة (از قبیله أم سلمة) راه را بر او بستند و بعد از مشاجره با او زمام شتر همسر و فرزندش را گرفتند و اجازه ندادند آنها را همراه ببرد و تنها رفت.[87] سال دوم، شانزده ماه بعد از هجرت که پیامبر برای غزوة عُشیرة از مدینه خارج شدند او را به جای خود گماردند.[88] او در رکاب پیامبر در جنگ بدر جنگید[89] و در جنگ احد بازویش مجروح شد و بعد از گذشت یک ماه زخم بازویش بهبود یافت و سی و پنج ماه بعد از هجرت (سال سوم) به عنوان فرمانده سریّه‌ای متشکل از صد و پنجاه نفر از مهاجرین و انصار، برای مقابله با قبیله‌ای که آماده جنگ با حضرت شده بودند اعزام شد و با پیروزی کامل بازگشت.[90] اما بر اثر جراحتی که برداشته بود در بازگشت از این سریّه در سوم جمادی الآخرة (سال سوم هجری) درگذشت.[91]

وقتی أبوسلمه در حال احتضار بود و خانواده، همسر و اولاد او (سلمه، عمر، زینب و رقیه[92]) حاضر بودند پیامبر بر بالین او نشستند (در حالی که بین ایشان و زنان پرده‌ای بود) و برایش دعا کردند و زمانی که از دنیا رفت دست بر صورتش کشیده و چشمانش را بستند.[93] او در حال احتضار چنین دعا کرد که خدایا بعد از من همسری بهتر از من را سرپرست خانواده‌ام قرار ده.  بعد از درگذشت او ابوبکر و سپس عمر از أم سلمة خواستگاری کردند اما او آنها را رد نمود سپس پیامبر از او خواستگاری نمودند و او خشنود شد[94] و در شعبان سال چهارم هجرت به همسری حضرت در آمد.[95]

به گفته ابن عساکر صحیح‌ترین تاریخ درگذشت أم سلمة سال شصت و یک هجری بعد از رسیدن خبر شهادت امام حسین بوده است.[96]

أم سلمة به گفته ابن حزم 378 حدیث روایت کرده است[97] شیخ طبرسی معتقدند او آخرین همسر حضرت بود که وفات یافت.[98]

زینب بنت جحش

زینب بنت جحش بن رئاب از بنی اسد بن خزیمه، مادرش أمیمیة بنت عبد المطلب عمه پیامبر بود.[99]

او که از مهاجرین بود[100] ابتدا با زید ازدواج کرد و از آنجا که به این ازدواج تمایل باطنی نداشت[101] با زید سر ناسازگاری گذاشت،[102] و پس از جدا شدن از او در سن سی و پنج سالگی با پیامبر ازدواج نمود.[103] در تاریخ این ازدواج اختلاف است، بعضی معتقدند در سال سوم هجرت بوده است[104] اما بعض دیگر مانند: ذهبی سال چهارم را صحیح می‌داند[105] و جمعی از جمله بلاذری نیز معتقدند سال پنجم صحیح‌ترین قول است.[106]

اهل سنت از او یازده روایت نقل کرده‌اند.[107] او که زن بسیار بخشنده‌ای بود[108] طبق نقلی اولین زنی است که بعد از پیامبر و در سال بیست هجرت از دنیا رفت و عمر بر او نماز خواند و در بقیع دفن شد.[109] به گفته ابن حزم از او یازده روایت نقل شده است.[110]

أم حبیبة بنت أبوسفیان

أم حبیبة بنت أبوسفیان بن حرب، نامش رملة و مادرش صفیة بنت أبی العاص بن أمیة عمه عثمان بن عفان، است. او با عبید الله بن جحش بن رئاب (برادر زینب بنت جحش) ازدواج کرد و در حالی که به حبیبه باردار بود از مکه در هجرت دوم به همراه شوهرش به حبشه وارد شدند. اما عبید الله در آنجا نصرانی شد و از دنیا رفت، و پیامبر در سال هفتم هجرت در نامه‌ای به نجاشی او را مأمور خواستگاری از أم حبیبه نمودند و أم حبیبة (که از نصرانی شدن شوهرش سرخورده بود، زندگی در غربت را بر بازگشت و تحمل طعنه‌های پدر و دیگر دشمنان ترجیح داده بوده)، از این پیشنهاد خشنود شد و از آن استقبال کرد. او روزی که به مدینه وارد شد سی و چند سال داشت. بعد از ورود أم حبیبه به مدینه و منزل پیامبر أبو سفیان (که صلح حدیبیه را نقض کرده بودند) برای تمدید صلح‌نامه به مدینه آمد و زمانی که بر دخترش وارد شد و خواست روی زیرانداز بنشیند، أم حبیبه آن را برداشت، أبوسفیان سؤال کرد آیا مرا لایق آن ندانستی یا آن را در شأن من ندیدی، و او جواب داد این زیرانداز رسول خدا است و تو فردی مشرک و نجس هستی، أبو سفیان گفت ای دخترم بعد از (جدا شدن از عقیده) من عقائد بدی پیدا کرده‌ای.

او در سال 44 هجرت از دنیا رفت.[111] از او شصت و پنج روایت در منابع اهل سنت نقل شده است.[112]

جویریة بنت حارث

جویریة بنت الحارث بن أبی ضرار از بنی المصطلق، نام او برّة بود که پیامبر نامش را جویریة گذاشتند. او با پسر عمویش مسافع بن صفوان ازدواج کرد که در غزوة بنی المصطلق کشته شد. بعد از پیروزی مسلمانان در تقسیم غنائم او در اختیار ثابت بن قیس بن شماس الأنصاری، قرار گرفت و ثابت بن قیس با او قرارداد بست که اگر 9 أوقیة[113] بپردازد او را آزاد کند. او که دختر بزرگ قبیله‌شان بود نزد حضرت آمد و (از وضعیت تحقیر آمیزش) شکایت کرد، و تقاضا کرد حضرت آن مبلغ را بپردازند تا آزاد شود، حضرت چنین کردند، و پیشنهاد ازدواج به او دادند. پدر او نیز نزد حضرت آمد و از اینکه دختر بزرگ قبیله به اسارت گرفته شده ابراز ناراحتی کرد و حضرت فرمودند اگر به او اختیار دهیم که خود انتخاب کند چگونه است؟ او گفت احسان می‌کنید، سپس پدرش نزد او رفت و به او گفت این مرد تو را مخیر کرده است، انتخاب تو چیست؟ مبادا ما را مفتضح و روسیاه گردانی، او پاسخ داد: من رسول خدا را انتخاب می‌کنم، پدرش گفت: به خدا قسم ما را روسیاه کردی.

نیت خیر خواهانه و برکت ازدواج حضرت با او بعد از اطلاع مسلمانانی که اسیران نزد آنان بودند آشکار شد که گفتند: حال که حضرت داماد این قبیله شده سزاوار نیست که این افراد را به بردگی بگیریم و به برکت این ازدواج صد خانواده از بنی المصطلق آزاد شدند. جویریه زمان ازدواج با حضرت بیست سال داشت و در سال 50 هجرت و در 65 سالگی از دنیا رفت، و مروان بن حکم والی مدینه بر او نماز خواند. [114]

اهل سنت هفت روایت از او نقل کرده‌اند.[115]

میمونة بنت حارث

میمونة بنت الحارث بن حزن، مادرش هند بنت عوف بن زهیر بود.

او با أبو رهم بن عبد العزى ازدواج کرد، بعد از شوهرش، پیامبر در شوال سال هفتم هجرت با او ازدواج کردند. این آخرین ازدواج حضرت بود. او در سال 61 هجری که 80 یا 81 ساله بود از دنیا رفت و ابن عباس بر او نماز خواند.[116] حضرت در منطقه سرف بر او وارد شدند و در همانجا هم از دنیا رفت و در همانجا دفن شد.[117] از او هفتاد و شش روایت در کتب حدیثی اهل سنت نقل شده است.[118]

صفیة

صفیة بنت حیی بن أخطب،  بن سعیة بن عامر بن عبید بن کعب بن الخزرج بن أبی حبیب بن النضیر بن النحام بن ینحوم از بنی إسرائیل از اولاد هارون بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام، مادرش برة بنت سموأل، بود. او ابتدا با سلام بن مشکم القرظی ازدواج کرد و بعد از او با کنانة بن الربیع بن أبی الحقیق النضری، ازدواج کرد.[119] او شب عروسی‌اش با کنانه در خواب دید که ستاره‌ای پرنور از جانب یثرب آمد و در دامن او قرار گرفت، وقتی این خواب را برای همسرش نقل کرد او سیلی محکمی بر صورتش زد که کبود شد.[120] او که از اسیران یهود خیبر بود، سهم پیامبر از غنائم قرار گرفت و حضرت به او اختیار دادند که بر دین خودش باقی باشد یا به خدا و رسولش ایمان آورد و او اسلام اختیار کرد و حضرت او را آزاد کرده و با او ازدواج نمودند و مهریه او را آزادی‌اش قرار دادند.[121]

پیامبر در جمادی الثانی سال هفتم هجرت با او ازدواج نمودند، او که از هیچ یک از همسرانش فرزندی به دنیا نیاورد،[122] در سال پنجاه از دنیا رفت[123] و سعید بن عاص بر او نماز خواند،[124] و در بقیع دفن شد.[125]

از او ده روایت در منابع اهل سنت نقل شده است.[126]

ماریة قبطیة

پیامبر در سال هفتم نامه‌ای به مقوقس فرماندار اسکندریه نوشتند و او را دعوت به اسلام نمودند، نامه‌رسان حاطب بن أبی بلتعة بود، مقوقس نامه حضرت را مورد تکریم قرار داد و گفت اگر (مجبور به اطاعت از) پادشاه روم نبود، مسلمان می‌شد، اما دو کنیز به نام ماریة و خواهرش شیرین را به همراه هدایای دیگری به سرپرستی پیر مرد خواجه‌ای (به نام مابور) برای حضرت فرستاد. ماریه و شیرین در راه مدینه وقتی توسط حاطب با اسلام آشنا شدند، اسلام آوردند. حضرت شیرین را به حسان بن ثابت هدیه دادند،[127] خداوند در ذی‌الحجة سال هشتم از ماریة ابراهیم را به حضرت عنایت فرمود و همین سبب دو چندان شدن حسادت بعض همسران حضرت بویژه عایشه شد. او در هجده ماهگی از دنیا رفت، فضل بن عباس او را غسل داد و حضرت بر او نماز خواندند و به دستور حضرت در بقیع نزد عثمان بن مظعون به خاک سپرده شد. ماریة که به فرموده پیامبر أم ولدی بود که فرزندش موجب آزادی‌اش می‌شود، در سال شانزده هجری از دنیا رفت، عمر بر او نماز خواند و در بقیع دفن شد. [128]

به گفته ابن حزم دو حدیث از او نقل شده است.[129]

ریحانة

ریحانة بنت زید بن عمرو بن خنافة، او که از قبیله بنی النضیر بود با مردی به نام حکم از قبیله بنی قریظه ازدواج کرد که سبب شده بعضی او را از بنی قریظه بدانند. بعد از کشته شدن شوهرش در بین اسیران بنی قریظه بود که به عنوان غنیمت در اختیار حضرت قرار گرفت و به خواست خود مسلمان شد و همسری حضرت را انتخاب نمود و در محرم سال ششم هجرت با ایشان ازدواج نمود. او در سال دهم بعد از بازگشت از حجة الوداع از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.[130]

ابن سعد زنان دیگری را نیز نام می‌برد که یا در حد خواستگاری بوده و یا حضرت بر آنان وارد نشدند.[131]



[1]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 396؛ المحبر، ص 18؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 14.

[2]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 15.

[3]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 17، الإستیعاب، ج 1، ص 35؛ إربلی، علی بن أبی الفتح، (متوفی693ه‍)،  کشف الغمة فی معرفة الأئمة، دار الأضواء، بیروت، چاپ دوه، 1405، ج 2، ص 135.

[4]. الإستیعاب، ج 4، ص 1544، ش 2699.

[5]. الإستیعاب، ج 4، ص 1545، ش 2699.

[6]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 15.

[7]. عاملی، سید جعفر مرتضی، بنات النبی ( ص ) أم ربائبه؟، مرکز الدراسات الإسلامیة، چاپ دوم، 1423، ص 67.

[8]. الإستیعاب، ج 4، ص 1817، ش 3311؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 218؛ الإصابة، ج 8، ص 99.

[9]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 1، ص 122.

[10]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 17.

[11]. مجلسی، محمد باقر، (متوفی 1111ه‍)،  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403، ج 16، ص 11؛ صحیح ابن حبان، ج 15، ص 469.

[12]. صدوق، محمد ابن علی بن بابویه، (381ه‍)، الخصال، محقق علی اکبر الغفاری، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1403، ص 206.

[13]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 217.

[14]. الإستیعاب، ج 4، ص 1818، ش 3311.

[15]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 533، ش 971.

[16]. دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 2، ص 297.

[17]. إمتاع الأسماع، ج 1، 44.

[18]. مشهور همین است اما ابن حجر از زبیر بن بکار نقل می‌کند که شوهر او در حبشه از دنیا رفته است. تهذیب التهذیب، ج 12، ص 378.

[19]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 52-53.

[20]. أسد الغابة، ج 5، ص 484. ابن حجر می‌گوید بعضی مرگ او را در ایام عمر می‌دانند (تهذیب التهذیب، ج 12، ص 378) اما نظر صحیح این است که در سال 55 از دنیا رفته  است. تقریب التهذیب، ج 2، ص 645.

[21]. انساب الأشراف، ج 1، ص 407.

[22]. ابن حجر می‌گوید بعضی مرگ او را در ایام عمر می‌دانند (تهذیب التهذیب، ج 12، ص 378) اما نظر صحیح این است که در سال 55 از دنیا رفته  است. تقریب التهذیب، ج 2، ص 645.

[23]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد من العدد، ص 222، ش 303.

[24]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 58.

[25]. ابن جوزی، دبو الفرج، (متوفی597ه‍)،  کشف المشکل من حدیث الصحیحین، محقق علی حسین البواب، دار الوطن للنشر، الریاض، 1418، ج 4، ص 248.

[26]. ذهبی، شمس الدین، (673-748)،  الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، دار القبلة للثقافة الاسلامیة، جدة، چاپ اول، 1413، ج 2، ص 513؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 135.

[27]. فتح الباری، ج 7، ص 83.

[28]. اسحاق بن راهویه، (متوفی238ه‍)، مسند إسحاق بن راهویه، تحقیق عبد الغفور عبد الحق، حسین برد البلوسی، مکتبة الإیمان، المدینة المنورة، چاپ اول، 1412، ج 2، ص 43.

[29]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 76- 77.

[30]. سوره مبارکه نور، آیه 24.

[31]. ابن حزم، ابی محمد علی، (متوفی456ه‍)،  المحلی، دار الفکر، [بی‌جا]، [بی‌تا]، ج 11، ص415.

[32]. النمیری، أبو زید عمر، (173-262)، تاریخ المدینة، محقق فهیم محمد شلتوت، دار الفکر، قم، 1410، ج 1، ص 121.

[33]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 277؛ المستدرک، ج 3، ص 473؛ الإستیعاب، ج 4، ص 1936؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 420؛ الجامع الصغیر، ج 2، ص 610.

البته در مورد اینکه فوت أم رومان قبل از حضرت بوده یا بعد از آن اختلاف است. ابن سعد می‌گوید حضرت این جمله را زمانی گفتند که جنازه ام رومان را در قبر گذاشتند. (الطبقات الکبری، ج 8، ص 277) اما ابن حجر می‌گوید بعد از حضرت فوت کرده است. (الإصابة، ج 8، ص 392).

[34]. فیض القدیر، ج 6، ص 197.

[35]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 304؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 4، ص 196.

[36]. در صحیح بخاری عدد دوبار آمده اما در صحیح مسلم سه بار بیان شده. صحیح بخاری، کتاب مناقب الأنصار، بَابُ تَزْوِیجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَائِشَةَ، وَقُدُومِهَا المَدِینَةَ، وَبِنَائِهِ بِهَا، حدیث 3895، ج 5، ص 56؛ کتاب النکاح، بَابُ النَّظَرِ إِلَى المَرْأَةِ قَبْلَ التَّزْوِیجِ، حدیث 5125، ج 7، ص 14؛ کتاب التعبیر، بَابُ کَشْفِ المَرْأَةِ فِی المَنَامِ، حدیث 7011، و 7012، ج 9، ص 36. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فی فضل عائشه، حدیث 2438، ج 4، ص 1889.

[37]. صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن، بَابُ {تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ}، حدیث 4913، ج 6، ص 156؛ کتاب النکاح، بَابُ حُبِّ الرَّجُلِ بَعْضَ نِسَائِهِ أَفْضَلَ مِنْ بَعْضٍ، حدیث 5218، ج 7، ص 34؛ صحیح مسلم، کتاب الطلاق، باب فی الإیلاء واعتزال النساء وتخییرهن وقوله تعالى { وإن تظاهرا علیه }، حدیث 31 به بعد، مسلسل 1479، ج 2، ص 1105.

[38]. طبری می‌نویسد هیچ اختلافی بین سیره نویسان نیست در اینکه حضرت قبل از عایشه با سوده ازدواج کرده‌اند. تاریخ طبری، ج 2، ص 411.

[39]. صحیح بخاری، کِتَابُ الهِبَةِ وَفَضْلِهَا وَالتَّحْرِیضِ عَلَیْهَا، بَابُ هِبَةِ المَرْأَةِ لِغَیْرِ زَوْجِهَا وَعِتْقِهَا، حدیث 2593، ج 3، ص 159؛ کتاب الشهادات، باب القرعة فی المشکلات، حدیث 2688، ج 3، ص 182.

[40]. صحیح بخاری، کتاب الهبة، باب قبول الهبة، حدیث 2574، ج 3، ص 175؛ و بَابُ مَنْ أَهْدَى إِلَى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ، حدیث 2581، ج3، ص 156.

[41]. صحیح بخاری، کتاب اصحاب النبی، باب فضل عائشه، حدیث 3775، ج 5، ص 30.

[42]. صحیح البخاری، کتاب الهبة، بَابُ مَنْ أَهْدَى إِلَى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ، حدیث 2581، ج3، ص 156. این روایت را ابن حجر از نسائی و ابن ماجه چنین نقل می‌کند که عایشه گفت زینب بنت جحش بر من وارد شد و مرا دشنام داد، حضرت او را منع کردند اما او ساکت نشد و به من گفتند او را دشنام بده و من آن قدر دشنام دادم که آب دهانش خشک و چهره‌اش پراشک شد. فتح الباری، ج 5، ص 72.

[43]. صحیح بخاری، کتاب أحادیث الأنبیاء، بَابُ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى {وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ}، حدیث 3411، ج 4، ص 158؛ و بَابُ قَوْلِهِ تَعَالَى {إِذْ قَالَتِ المَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ المَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ}، حدیث 3433، ج 4، ص 164؛ کتاب اصحاب النبی، باب فضل عائشه، حدیث 3769 و 3770، ج 5، ص 29؛ کتاب الأطعمة، باب الثرید، حدیث 5418 و 5419، ج 7، ص 75؛ و باب ذکر الطعام، حدیث 5428، ج 7، ص 77.

ابن حجر می‌گوید این تعبیر هیج صراحتی در برتری عایشه نیست. فتح الباری، ج 6، ص 321.

[44]. صحیح بخاری، کتاب المغازی، بَابُ غَزْوَةِ ذَاتِ السُّلاَسِلِ، حدیث 4358، ج 5، ص 166.

[45]. صحیح بخاری، کتاب الصلاة، بَابُ أَصْحَابِ الحِرَابِ فِی المَسْجِدِ، حدیث 454 و 455، ج 1، ص 98؛ کتاب الجهاد و السیر، بَابُ اللَّهْوِ بِالحِرَابِ وَنَحْوِهَا، حدیث 2901، ج 4، ص 38؛ کتاب النکاح، بَابُ نَظَرِ المَرْأَةِ إِلَى الحَبَشِ وَنَحْوِهِمْ مِنْ غَیْرِ رِیبَةٍ، حدیث 52 36، ج 7، ص 38؛ صحیح مسلم، کتاب صلاة العیدین، باب الرخصة فی اللعب الذی لامعصیة فیه فی أیام العید، حدیث 18، مسلسل 892، ج 2، ص 608، و حدیث 22، مسلسل 893، ج 2، ص 610.

[46]. صحیح بخاری، کتاب الجنائز، بَابُ مَا جَاءَ فِی قَبْرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ، حدیث 1389، ج 2، ص 102؛ کتاب اصحاب النبی، باب فضل عائشه، حدیث 3774، ج 5، ص 30؛ کتاب المغازی، بَابُ مَرَضِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَوَفَاتِهِ، حدیث 4450، ج 6، ص 13؛ کتاب النکاح، بَابُ إِذَا اسْتَأْذَنَ الرَّجُلُ نِسَاءَهُ فِی أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِ بَعْضِهِنَّ فَأَذِنَّ لَهُ، حىیث 5217، ج 7، ص 34؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فی فضل عائشة، حىیث 84، مسلسل 2443، ج 4، ص 1893.

[47]. به عنوان نمونه: پیامبر نگهبانی از اسیری را به عایشه سپردند و بر اثر غفلت او اسیر فرار کرد حضرت او را نفرین کردند که خدا دستانت را قطع کند، بعد از آن که اسیر فراری را پیدا کردند حضرت بر عایشه وارد شدند دیدند او به دستانش خیره شده، فرمودند تو را چه می‌شود؟ جواب داد منتظرم ببینم اول کدام دستم را خدا قطع می‌کند، پس حضرت بلند شدند و دست به درگاه خداوند بلند کردند و فرمودند ای خدا من هم بشری هستم که غضب می‌کنم و پشیمان می‌شوم، پس نفرین من بر هر مؤمن یا مؤمنه‌ای را، رحمت برای او قرار ده. مسند إسحاق بن راهویه، ج 2، ص 543، حدیث 582، مسلسل 1125؛ تخریج الأحادیث والآثار، ج 2، ص 261؛ المغازی، ج 1، ص 554؛ إمتاع الأسماع، ج 1، 267؛ 

[48]. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فی فضل عائشة، حدیث 2439، ج 4، ص 1890.

[49]. صحیح مسلم، کتاب الرضاع، باب القسم بین الزوجات وبیان أن السنة أن تکون لکل واحدة لیلة مع یومها، حدیث 1462، ج 2، ص 1084.

[50]. صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن، بَابُ {یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ}، حدیث 4912، ج 6، ص 156؛ و کتاب الطلاق، بَابُ {لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ}، حدیث 5267، ج 7، ص 44؛ کتاب الأیمان و النذور، بَابُ إِذَا حَرَّمَ طَعَامَهُ، حدیث 6691، ج 8، ص 141. صحیح مسلم، کتاب الطلاق، باب وجوب الکفارة على من حرم امرأته ولم ینو الطلاق، حدیث 20 به بعد، مسلسل 1474.

[51]. صحیح بخاری، کتاب الصلاة، بَابُ الصَّلاَةِ عَلَى الفِرَاشِ، حدیث 382، ج 1، ص 86؛ و بَابُ التَّطَوُّعِ خَلْفَ المَرْأَةِ، حدیث 513، ج 1، ص 108؛ صحیح مسلم، کتاب الصلاة، باب الاعتراض بین یدی المصلی، حدیث 272، مسلسل 512.

[52]. صحیح بخاری، کتاب النکاح، بَابُ القُرْعَةِ بَیْنَ النِّسَاءِ إِذَا أَرَادَ سَفَرًا، حدیث 5211، ج 7، ص 33. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فی فضل عائشه، حدیث 88، مسلسل 2445، ج 4، ص 1894.

[53]. صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن، بَابُ {إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ، وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ، وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ}، حدیث 4757، ج 6، ص 107. صحیح مسلم، کتاب التوبة، باب فی حدیث الإفک وقبول توبة القاذف، حدیث 56، مسلسل 2770، ج 4، ص 2129.

[54]. تاریخ المدینة، ج 1، ص 324؛ المعجم الأوسط، ج 6، ص 271؛ المعجم الکبیر، ج 23، ص 117؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 229.

[55]. سوره مبارکه تحریم، آیه 4.

[56]. صحیح بخاری، کتاب المظالم و الغصب، بَابُ الغُرْفَةِ وَالعُلِّیَّةِ المُشْرِفَةِ وَغَیْرِ المُشْرِفَةِ فِی السُّطُوحِ وَغَیْرِهَا، حدیث 2468، ج 3، ص 133؛ کتاب النکاح، بَابُ مَوْعِظَةِ الرَّجُلِ ابْنَتَهُ لِحَالِ زَوْجِهَا، حىیث 5191؛ صحیح مسلم، کتاب الطلاق، باب فی الإیلاء واعتزال النساء وتخییرهن وقوله تعالى { وإن تظاهرا علیه }، حدیث 34، مسلسل 1479.

[57]. صحیح مسلم، کتاب الطلاق، باب فی الإیلاء واعتزال النساء وتخییرهن وقوله تعالى { وإن تظاهرا علیه }، حدیث 30، مسلسل 1479، ج 2، ص 1105.

[58]. صحیح بخاری، کتاب المرضی، بَابُ قَوْلِ المَرِیضِ: " إِنِّی وَجِعٌ، أَوْ وَا رَأْسَاهْ، أَوِ اشْتَدَّ بِی الوَجَعُ، حدیث 5666، ج 7، ص 119.

[59]. صحیح مسلم، کتاب الجنائز،  باب ما یقال عند دخول القبور والدعاء لأهلها، حدیث 103، مسلسل 974، ج 2، ص 669.

[60]. صحیح بخاری، کتاب المغازی، بَابُ کِتَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى کِسْرَى وَقَیْصَرَ، حدیث 4425، ج 6، ص 8ز

[61]. همسر عثمان بن مظعون زنی فاضله و صالحه بود. نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 18، ص 199. او طبق نقل اهل سنت کسی بود که بعد از رحلت حضرت خدیجه پیشنهاد ازدواج با سودة بنت زمعه را به حضرت داد و عایشه را برای حضرت خواستگاری کرد. المعجم الکبیر (طبرانی)، ج 23، ص 23؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 412؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 2، ص 142.

عثمان بن مظعون که در سال سوم هجرت از دنیا رفت (الطبقات الکبری، ج 3، ص 396) از یاران باوفای حضرت و اولین فردی از مهاجرین بود که در بقیع دفن شد (أعیان الشیعة، ج 3، ص 297) و حضرت زمانی که پسرشان ابراهیم و دخترشان رقیه از دنیا رفتند برای هر کدام فرمودند او را به سلف صالح ما عثمان بن مظعون ملحق کنید. الکافی، کتاب الجنائز، باب النوادر، حدیث 45؛ و باب المسألة فی القبر ومن یسأل ومن لا یسأل، حدیث 18، ج 3، ص 241؛ أنساب الأشراف، ج 1، ص 212.

[62]. سوره مبارکه احزاب، آیه 51.

[63]. عینی در شرح حدیث بخاری می‌گوید خداوند فرموده ما ینطق عن الهوی و این تعبیر عایشه به جا نیست. عمدة القاری، ج 20، ص 109.

[64]. صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن، بَابُ قَوْلِهِ: (تُرْجِئُ مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکَ)، حدیث 4788، ج 6، ص 117؛ کتاب النکاح، بَابُ هَلْ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَهَبَ نَفْسَهَا لِأَحَدٍ، حدیث 5113، ج 7، ص 12. صحیح مسلم، کتاب الرضاع، باب جواز هبتها نوبتها لضرتها، حدیث 49 و 50، مسلسل 1464، ج 2، ص 1085.

[65]. المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 185.

[66]. السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 384.

[67]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 81.

[68]. المعارف (ابن قتیبة)، ص 135.

[69]. السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 384.

[70]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 81-83.

[71]. سوره مبارکه تحریم، آیه 4.

[72]. صحیح بخاری، کتاب المظالم و الغصب، بَابُ الغُرْفَةِ وَالعُلِّیَّةِ المُشْرِفَةِ وَغَیْرِ المُشْرِفَةِ فِی السُّطُوحِ وَغَیْرِهَا، حدیث 2468، ج 3، ص 133؛ کتاب النکاح، بَابُ مَوْعِظَةِ الرَّجُلِ ابْنَتَهُ لِحَالِ زَوْجِهَا، حىیث 5191؛ صحیح مسلم، کتاب الطلاق، باب فی الإیلاء واعتزال النساء وتخییرهن وقوله تعالى { وإن تظاهرا علیه }، حدیث 34، مسلسل 1479.

[73]. به ترتیب: نسفی، أبو البرکات، (متوفی 537ه‍)، مدارک التنزیل وحقائق التأویل، ج 4، ص 262؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 4، ص 131؛ تفسیر الرازی، ج 30، ص 49؛ ابن حیان اندلسی، ابو عبد الله محمد، (متوفی 745ه‍)، تفسیر البحر المحیط، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1422، ج 8، ص 290؛ طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، [بی‌نا]، [بی‌جا]، [بی‌تا]، ج 14، ص 485.

[74]. الإستیعاب، ج 4، ص 1812.

[75]. السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 384؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 185؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 5، ص 213.

[76]. جنداری، احمد، (متوفی 840ه‍)، شرح الأزهار، مکتبة غمضان، صنعاء، الیمن، [بی‌تا]، ج 1، ص 40.

[77]. کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج 4، ص 428.

[78]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 86. ابن سعد سن او را هنگام وفات 60 سال نقل می‌کند که با توجه به آنچه در ولادت او می‌گوید باید 63 سال می‌شد.

[79]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 115، السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 1061.

[80]. السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 385؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 115.

[81]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 207.

[82]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 87.

[83]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص 45.

[84]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 94؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 9؛ الطبقات الکبری، ج 1، ص 108.

[85]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 1، 249، سیرة ابن اسحاق، ج 2، ص 145.

[86]. او و برادرش محمد در رکاب أمیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، مادرشان أم سلمة با آن دو نزد أمیرالمؤمنین آمد و گفت هما علیک صدقة، فلو یصلح لی الخروج لخرجت معک. رجال الطوسی، ص 48، مسلسل 395؛ رجال ابن داود، ص 159، مسلسل 1259.

[87]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 322؛ أسد الغابة، ج 5، ص 588؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج 2، ص 215؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 87.

[88]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 433؛ غزوات النبی و سرایاه، ص 9.

[89]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 501.

[90]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 50؛ المغازی، ج 1، ص 340.

[91]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 40.

[92]. السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 4، ص 1059.

[93]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 241.

[94]. التمهید (ابن عبد البر)، ج 3، ص 187.

[95]. أسد الغابة، ج 1، ص 33.

[96]. تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 211.

[97]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 45، ش 12.

[98]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص 277.

[99]. تهذیب التهذیب، ج 12، ص 371.

[100]. المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 225.

[101]. المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 225؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 386.

[102]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 434.

[103]. المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 225؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 386.

[104]. تهذیب الکمال، ج 35، ص 184.

[105]. تاریخ الإسلام، ج 3، ص 212؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 18، ص 180.

[106]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 433؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 225؛ السیرة النبویة (ابن سید الناس)، ج 2، ص 386.

[107]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 153، ش 175.

[108]. المستدرک، ج 4، ص 24.

[109]انساب الاشراف، ج 1، ص 436.

[110]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 153، ش 175.

[111]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 96-100.

[112]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 72، ش 50.

[113]. هر أوقیة معادل چهل درهم است. لسان العرب، ج 15، ص 404

[114]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 116 – 120.

[115]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 195، ش 251.

[116]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 132 – 140.

[117]. إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص 278.

[118]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 68، ش 44.

[119]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 120.

[120]. المغازی، ج 2، ص 674؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 121.

[121]. المغازی، ج 2، ص 675؛  الطبقات الکبری، ج 8، ص 121.

[122]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 218.

[123]. ابن سعد می‌گوید نقل دیگری هم هست که سال 52 از دنیا رفت. الطبقات الکبری، ج 8، ص 129.

[124]. أنساب الأشراف، ج 1، ص444.

[125]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 129.

[126]. أسماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 155، ش 178.

[127]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 212 – 214.

[128]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 448؛ الطبقات الکبری، ج 8، ص 212 – 216.

[129]. أ سماء الصحابة الرواة و ما لکل واحد منهم من العدد، ص 348، ش 552.

[130]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 129 – 130.

[131]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 141 به بعد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی