تحلیلی کوتاه از منشأ نقل بعض روایات باطل در منابع اهل سنت و ایجاد شبهه نسبت به شخصیت پیامبر (ص)
فهرست مطالب این تحقیق (پایان نامه)
آنچه از بررسی این شبهات و زمینه آنها در صحیحین و موضع علماء اهل سنت میتوان نتیجه گرفت این است که هر چند مهمترین دلیل طرح و پذیرش چنین مطالبی از سوی عالمان اهل سنت به نوع نگاه آنان به مسأله عصمت بازمیگردد، اما یکی از علل اصلی بوجود آمدن این شبهات بهویژه در قرنهای اخیر، این عقیده است که صحیحین أصح کتب بعد از کتاب خدا هستند، چرا که آنان روایات موجود در سایر کتب حدیثی مرجعشان را در موارد متعددی مورد نقد قرار میدهند اما در استناد به صحیحین به ویژه صحیح بخاری آنها را چنان در هاله ای از عصمت قرار میدهند که با کوچکترین تردید و شکی هم به شدت مقابله میکنند تا آنجا که عالمان بزرگی مانند ألبانی که او را بخاری دوران لقب داده اند ترس و واهمه دارند از اینکه گفته شود او یکی از راویان احادیث صحیح بخاری را تضعیف کرده است.[1]
و البته آنگاه که در پاسخ شبهات به چالش کشیده میشوند منشأ این پافشاریهای بی دلیل خود را بر ملا میسازند که چیزی نیست جز
جمود بر صحت مطلق هر آنچه بین دو جلد صحیحین است؛ چنانکه شربینی تشکیک در حجیت یک روایت از صحیح بخاری را برابر با از بین رفتن سنت پیامبر و عدم اعتماد به سایر کتب روایی میداند.[2]
و چنانکه ابن حجر نقل میکند که:
حدیثی را که بخاری بگوید نمیشناسم، حدیث نیست.[3]
در حالی که ذهبی مینویسد:
و فی رواة الصحیحین عدد کثیر، ما علمنا أن أحدا نص علی توثیقهم؛[4]
در بین راویان احادیث صحیح بخاری عده زیادی هستند که احدی آنها را توثیق ننموده.
آنان در دفاع از صحیحین و پاسخ به شبهاتی که آغاز مطرح شدن آنها قرنها قبل بوده کتب متعددی نوشته و مینویسند. البته هرچند در مقابل این طرفداری بیچون و چرا و طرفداران سر سختی که حتی مسح متن صحیح بخاری را باعث دفع بیماری وبا میدانند[5] بوده و هستند افرادی از عالمان اهل سنت که به همین اندازه بخاری و صحیحش را تقبیح نموده و نقل حدیث او از خوارج و غالیان را به رخ طرفدارانش میکشند و تا آنجا پیش میروند که میگویند بخاری حتی چپ و راست را هم تشخیص نمیدهد[6] اما باید توجه داشت که هر دو دسته گرفتار نوعی عقدهگشائی میباشند.
بنابراین حداقل در خصوص شبهاتی که مورد بررسی قرار گرفت باید گفت مهمترین راه اهل سنت در پاسخ به آنها که بنیان شخصیت پیامبر أعظم را به عنوان انسان کامل و الگوی بشریت مورد خدشه قرار میدهد، شکستن عصمت صحیحین (شیخین) است که راه را برای نقدها و پاسخهای واقعبینانه هموار میسازد در غیر این صورت هیچگاه چالشی که علماء اهل سنت با آن مواجهاند حل نخواهد شد و به تبع آن مستشرقان بر ادعاهای بی پایه و اساس خود پای خواهند فشرد.
کسی که او را سلطان العلماء[7]، علامه ذوالفنون و یگانه عصرش[8]، میخوانند، یعنی عز الدین عبد العزیز السلمی الدمشقی از عالمان بزرگ اهل سنت در قرن هفتم هجری قمری است که مینویسد:
ما رأیت أحدا رجع عن مذهب إمامه إذا ظهر له الحق فی غیره بل یصیر علیه مع علمه بضعفه وبعده، فالأولى ترک البحث مع هؤلاء الذین إذا عجز أحدهم عن تمشیة مذهب إمامه قال لعل إمامی وقف على دلیل لم أقف علیه ولم أهتد إلیه؛[9]
هرگز ندیدهام کسی را که بعد آگاه شدن از بطلان نظر و مذهب امامش، از آن مذهب دست بردارد، پس ترک نمودن بحث با این افرادی که زمان عجز از پیروی و دفاع از امامشان هم دست از عقیده باطلشان برنمیدارند و میگویند شاید پیشوای من دلیلی داشته که من اطلاع ندارم، بهتر است.
مصداقهای این سخن الآن هم هستند که بدون توجه به صحیح یا باطل بودن یک مطلب و ادعایی، فقط به دفاع از پیشوای خود میاندیشند و بس. به عنوان نمونه أبو شهبه در بررسی عبارتی (که آن را غیر از متن حدیث میداند) در پایان یکی از روایات صحیح بخاری[10] که از اقدام مکرر پیامبر به خودکشی حکایت میکند بعد از ارائه توجیهی ضعیف در علت نقل چنین عبارتی توسط بخاری، و حتی ارائه استدلال بر سخیف بودن محتوای آن عبارت، مینویسد:
و لو أن هذه الروایة کانت صحیحة لأولناها تأویلا مقبولا اما و هی علی هذه الحالة فلا نکلّف أنفسنا عناء البحث عن مخرج لها؛[11]
اگر این (عبارت پایانی) روایت صحیح میبود توجیه قابل قبولی ارائه میدادیم اما با ضعف آن دیگر نیازی به تحمل نمودن زحمت برای توجیه آن نیست.
یکی دیگر از عللی که باعث غفلت بسیاری از محدثان اهل سنت خصوصا شیخین در نقل چنین روایاتی شده است، کلامی است از کسی که ابن حزم درباره او میگوید:
در فقه الحدیث همتائی ندارد چه رسد به بالاتر از خودش.[12]
او أبو عمر بن عبد البر از عالمان بزرگ اهل سنت در قرن پنجم هجری قمری است که مینویسد:
أما طلب الحدیث على مایطلبه کثیر من أهل عصرنا الیوم دون تفقه فیه ولا تدبر لمعانیه، فمکروه عند جماعة أهل العلم؛[13]
عالمان آموختن حدیث را بدون دقت و تأمل در معانی آن، چنانکه بسیاری از اهل زمان ما به دنبال آن هستند، مکروه و مذموم میشمرند.
این مطلب را ذهبی با بیان بسیار تندی چنین ابراز میدارد:
أما المحدثون فغالبهم لا یفهمون، ولا همة لهم فی معرفة الحدیث، ولا فی التدین به ... معذور سفیان الثوری إذ یقول لو کان الحدیث خیرا لذهب کما ذهب الخیر صدق والله ... خطابی معک یا محدث لا مع من یسمع ولا یعقل ولا یحافظ على الصلوات، ولا یجتنب الفواحش ... فیا هذا لا تکن محروما مثلى فأنا نحس أبغض المناحیس.[14]
اما محدثان، پس غالب آنها (معنی و باطن حدیث را) نمیفهمند، و همتی هم برای شناخت و درک حدیث و عمل به آن ندارند. سفیان ثوری معذور است که گفت: اگر در حدیث خیری بود باید کم میشد چنانکه خیر کم شد[15] به خدا قسم راست گفت، با تو هستم ای محدث، نه با کسی که میشوند و نمیفهمد و اهل نماز نیست و از معاصی اجتناب ندارد، با تو هستم، مانند من محروم نباش، من نحس هستم و از افراد نحس بیزارم.
و چه بسا نقل و گسترش امثال این روایات بین اهل سنت، که بیشتر توهین به اسلام و پیامآور آن است تا بیان عقاید اسلامی و سیرۀ پیامبر، شخصیتی مانند: شعبة بن الحجاج (درگذشته به سال 160 هجری قمری، از رجال صحیحین[16] که او را امیرالمؤمنین در حدیث میخوانند[17]، و وقتی سفیان خبر فوت او را شنید گفت: حدیث مُرد[18]) را بر آن داشته که بگوید: کسی را نمیشناسم که مانند من در حدیث جستجو و تلاش نموده باشد اما (بعد از این همه تلاش) دریافتم که سه چهارم حدیث دروغ است.[19] او بعد از صرف عمری در طلب حدیث، دچار تزلزل و عذاب وجدان شده که میگوید:
ای کاش آتش گیره حمام بودم و چیزی از حدیث را نمیشناختم.[20]
و بعد از مرگ او پسرش بنا به وصیت پدر کتابها و نوشتههای او را از بین میبرد.[21]
اما امروز اگر اهل سنت بخواهند این واقعیت تلخ را بپذیرند، هرچند بعد از گذشت قرنها از صدر اسلام نمیتوانند عقائد مکتوب پیشینیان خود را پاکسازی کنند، اما میتوانند با پذیرفتن بطلان قسمتی از عقائد گذشتگانشان خط بطلان بر قسمتی از شبهات مستشرقان بکشند. برای چنین کاری، اولین و مهمترین گام، از بین بردن حباب عصمتی است که صحیحین به ویژه صحیح بخاری را، در آن مصون از هر خطائی میپندارند، که گوئی هر آنچه بین دو جلد صحیحین است وحی نازل شده از جانب پروردگار میباشد، دو کتابی که در بسیاری از علوم اسلامی نزد اهل سنت منشأ آراء عالمان بوده و هستند.
رشید رضا این مطلب را چنین بیان میکند:
کسی که صحت روایات یا اسانید صحیح بخاری را انکار کند، تکفیر میشود چنانکه اساتید الأزهر، دکتر محمد توفیق صدقی را به خاطر تشکیک در سند یک حدیث تکفیر کردند چنانکه عادتشان است.[22]
البته با وجود تمام این افراطگریها، در زمان معاصر متفکرانی از اهل سنت با تمام جرأت در مقابل تکفیرها، از میان اهل سنت برخواستهاند که به طور استدلالی، به نقد صحیحین و اعتقادات افراطی طرفداران آن روی آوردهاند، به عنوان نمونه: جمال الدین قاسمی بعد از اشاره به اینکه دست کشیدن بر متن صحیح بخاری بیماری وبا را شفا میدهد، گفتۀ یکی از مخالفینِ (عقائد افراطی دربارۀ صحیح بخاری) را نقل میکند که گفته است:
من هنوز جواب قانع کنندهای پیدا نکرده ام برای این سؤال که چگونه عالمان اهل سنت مسح متن بخاری را موجب شفا میدانند در حالی که چنین مزیتی را برای متن قرآن قائل نیستند.[23]
همچنین محمود أبو ریّة، در دو کتاب أضواء علی السنة المحمدیة، و شیخ المضیرة أبوهریرة، عبد الوارث الکبیر در مقالۀ لیس کل ما فی صحیح البخاری صحیح، در مجله الوعی الإسلامی کویت و دکتر جمال البنا در کتاب تجرید البخاری و مسلم من الأحادیث التی لاتلزم. جمال البنا هدفش از نوشتن این کتاب را پاک نمودن چهره پیامبر از نسبتهای عالمان به ایشان دانسته عالمانی که غفلت بر آنان چیره شده است.[24] همچنین افراد مشهوری از بزرگان وهابیت بوده و هستند، که بعد از تحقیقات فراوان گرایش به مکتب اهل بیت پیدا نموده و به نقد وهابیت از درون پرداختهاند، مانند: شیخ عبدالله علی القصیمی در کتاب هذه هی الأغلال، و حسن بن فرحان المالکی در کتاب قراءة فی کتب العقائد (المذهب الحنبلی نموذجا)؛ همچنین عبدالرحمن القرضاوی. پسر یوسف القرضاوی در دیوان أکتب تاریخ المستقبل که آن را به سید حسن نصرالله تقدیم نموده، ضمن قصیدهای زیبا با عنوان هی الخیانة چنین سروده است:
بالأمس کنّا نری فی العزّ قاهرةً و الیوم نرقب نحو العزّ طهرانا[25]
[1]. الألبانی، محمد ناصرالدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة و أثرها السئّ فی الأمة، چاپ دوم، مکتبة المعارف، ریاض، 1408، ج3 ،ص465، ش1299.
[2]. الشربینی، عماد، السنة النبویة فی کتابات أعداء الإسلام مناقشتها و الرد علیها، دارالیقین، مصر، چاپ اول، 1423، ج2، ص315.
[3]. هدی الساری، ص676.
[4] . میزان الإعتدال، ج3، ص426.
[5] . قواعد التحدیث، ص458.
[6] . تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمة أبیحنیفة من الأکاذیب، ص90.
[7] . الأعلام، ج4، ص21.
[8] . العکری الحنبلی، عبد الحی (1032- 1089هـ.ق)، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، تحقیق عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرنؤوط، دار بن کثیر، دمشق، 1406هـ.ق، ج5، ص301.
[9]. السلمی الدمشقی، عزالدین عبد العزیز، قواعد الأحکام فی مصالح الأنام، مکتبة الکلیات الأزهریة، مصر 1388 هـ ق، ج2،ص159.
[10] . صحیح بخاری،کتاب التعبیر، باب اول ما بدئ به رسول الله من الوحی الرؤیا الصالحة، ح6982.
[11] . أبوشهبة، محمد، السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنة، دارالقلم، دمشق، 1412هـ.ق، ج1، ص265.
[12]. القرطبی، أبو عمر یوسف، (368-463هـ ق)، جامع بیان العلم و فضله، محقق فواز احمد زمرلی، مؤسسة الریان، بیروت، دار ابن حزم، بیروت، چاپ اول، 1424، مقدمه محقق، ج 1، ص 15.
[13]. جامع بیان العلم و فضله، ج2، ص249، ذیل شماره 996 باب (70) ذکر من ذم الإکثار من الحدیث دون التفهم له و التفقه فیه.
[14]. ذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد، (متوفی 748ه)، زغل العلم، محقق محمد بن ناصر العجمی، مکتبة الصحوة الإسلامیة، [بیجا]، [بیتا]، ص 27.
[15]. عبارت سفیان ثوری در بعض نقلها چنین است: لو کان فی هذا الحدیث خیر لنقص کما ینقص الخیر ولکنه شر فأراه یزید کما یزید الشر. جامع بیان العلم وفضله، ج 2، ص 125.
[16]. المقدسی (ابن القیسرانی)، محمد، الجمع بین رجال الصحیحین، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1405، ج1، ص218 ش 808.
[17]. تقریب التهذیب، ج1، ص 418، ش 2798.
[18]. سیر أعلام النبلاء،ج7، ص 226.
[19]. همان، ج 7، ص 226.
[20]. همان، ج 7، ص 213؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 197؛ تاریخ الإسلام، ج 9، ص 421.
[21]. سیر أعلام النبلاء، ج 7، ص 213؛ تاریخ الإسلام، ج 9، ص 421.
[22]. رشید رضا، محمد، المنار، دار الجیل، بیروت، [بیتا]، ج 29، ص 51.
[23] . قواعد التحدیث، ص458.
[24]. تجرید البخاری و مسلم من الأحادیث التی لاتُلزم، صفحه إهداء، ص 9.
[25]. این دیوان در سایت او با عنوان عبد الرحمن یوسف به آدرس زیر در دسترس است:
http://arahman.net/2012-12-31-00-20-44/32-dwaween/714-2013-01-17-10-04-43