المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

إذا عرفت هذا الأمور ...، ص219

مرحله دوم: بیان اقوال و أدله

ابتدای مبحث اجتماع امر و نهی گفتیم مرحوم آخوند مباحثشان را ضمن سه مرحله بیان می‌کنند: 1. بیان ده امر. 2. بیان اقوال و أدله. 3. بیان سه تنبیه. مرحله اول تمام شد. در مرحله دوم به چهار دیدگاه متفاوت در محل بحث اشاره می‌کنند:

دیدگاه اول: اجتماع ممتنع است (مشهور و مرحوم آخوند)

در آغاز مرحله دوم می‌فرمایند ما مثل مشهور معتقدیم اجتماع امر و نهی ممتنع است، لکن برای تبیین، تثبیت و استدلال بر مدعایمان و نقد سایر اقوال و أدله مخالفان، چهار امر را بیان می‌کنیم که زوایای مختلف مدعای ما تحلیل و روشن شود:

إحداها: أنّه لا ریب ...، ص219  [1]

امر اول: تضاد بین احکام در مرحله فعلیّت

ابتدا به یک مقدمه کوتاه اصولی دقت کنید:

مقدمه اصولی: مراحل چهارگانه حکم

مرحوم آخوند معتقدند حکم شرعی از آغاز شکل‌گیری تا مقام الزام مکلف به انجام آن چهار مرحله دارد: اقتضاء، انشاء، فعلیّت و تنجّز.

اقتضاء یعنی ملاحظه مصلحت یا مفسده یک فعل و به عبارت دیگر مرحله بررسی ملاک.

انشاء یعنی وجوب صلاة یا حرمت غصب در لوح محفوظ ثبت شده اما به مرحله الزام مکلف و ابلاغ به مکلف نرسیده.

فعلیّت یعنی مولا الزام یا ترک را به مکلف ابلاغ کرده و از مکلف فعل یا ترک را طلب می‌کند.

تنجّز یعنی مکلف هم از حکم شرعی آگاه شده و مانعی برای انجام دستور شارع وجود ندارد.

مرحله اقتضاء را مجازا حکم می‌نامیم زیرا هنوز الزام به فعل یا ترک متوجه مکلف نیست. پس بعث و زجر مولا یا به عبارت دیگر حبّ و بغض و اراده و کراهت مولا در مرحله فعلیّت و تنجّز است.

این چهار مرحله مربوط به شارع است و امتثال مکلف بعد از این چهار مرحله تصویر می‌شود.

البته بعضی از محققین مانند مرحوم امام سه مرحله برای حکم تصویر می‌کنند و بعضی از محققان مانند مرحوم آقا مصطفی خمینی و شیخنا الأستاد حفظه الله دو مرحله برای حکم معتقدند یکی مرحله انشاء و دیگری فعلیّت زیرا مرحله اقتضاء و ملاک قبل از مرحله حکم است و مرحله تنجّز نیز بعد از مرحله حکم است و اقتضاء و تنجز ارتباطی به مراحل حکم ندارد.

 می‌فرمایند بین احکام خمسه تضاد است[2] و این تضاد مربوط به مرحله بعث و زجر یعنی مرتبه فعلیّت و تنجّز است زیرا در این مرحله است که مولا طلب و خواسته‌ای از مکلف دارد که محال است دو خواسته متضاد داشته باشد، محال است که خداوند نسبت به یک شیء هم حبّ هم بغض داشته باشد. اما در مرحله اقتضاء و انشاء هیچ اشکالی ندارد که دو انشاء یا دو اقتضاء متضاد تصویر شود، یک شیء در آن واحد هم دارای مصلحت باشد هم دارای مفسده، شرب خمر هم اقتضاء مصلحت داشته باشد هم اقتضاء مفسده، این اشکالی ندارد.

پس اولین امر و اولین نکته این شد که امتناع اجتماع امر و نهی از باب استحاله تکلیف به محال که حیطه امتثال مکلف است نمی‌باشد بلکه از باب تکلیف محال و حیطه دستور شارع است. (دو اصطلاح تکلیف به محال و تکلیف محال را در مرحله اول، امر ششم، ضمن مقدمه‌ای توضیح دادیم) لذا حتی اشاعره که تکلیف به محال و تکلیف به غیر مقدور را برای شارع مجاز می‌دانند نیز اجتماع امر و نهی را مجاز نمی‌دانند زیرا اجتماع حبّ و بغض شارع در آن واحد در شیء واحد حتی در نگاه اشاعره هم محال است.

ثانیتها: أنّه لاشبهة فی ...، ص220

امر دوم: متعلق احکام فعل خارجی است نه عنوان ذهنی

مرحوم آخوند می‌فرمایند روشن است که متعلق احکام (آنچه واجب یا حرام شده) همان رفتاری است که در خارج از مکلف سر می‌زند و همان فعلی است که مکلف انجام می‌دهد. مانند نماز خواندن. البته این نماز یک اسم دارد که همان صلاة یا نماز است و یک عنوان از آن انتزاع و استخراج می‌شود که مثلا معراج المؤمن یا مقرِّب الی الله است. آنچه بر مکللف واجب شده اسم یا عنوان (و وجود ذهنی) نیست بلکه آن وجود خارجی است آنچه خدا از مکلف می‌خواهد و مصلحت دارد عمل خارجی نماز است نه جاری کردن اسم نماز بر  زبان یا تصور کردن عنوان معراج المؤمن در ذهن.

پس آنچه واجب شده عمل خارجی نماز است نه یک مفهوم خارج محمول (مفهومی که ما بإزاء خارجی نداشته باشد) آنچه واجب شده تصور نماز در ذهن و فکر کردن به نماز نیست بلکه همین خم و راست شدن و رکوع و سجده و حرکات خارجی نماز است که خدا واجب گردانیده است. لذا اگر می‌بینیم انسانها و شارع در بعث و زجرها در طلب و نهی‌ها از اسم و عنوان استفاده می‌کنند و مثلا می‌گویند یجب علیک الصلاة نه اینکه خداوند همین اسم و عنوان صلاة را از ما خواسته باشد که در ذهن تصور کنیم بلکه عمل خارجی نماز را از ما می‌خواهد و این اسم صرفا ابزار و وسیله است برای اشاره به آن عمل خارجی نه اینکه خود این اسم استقلال و خودکفایی داشته باشد.

ثالثتها: أنّه لایوجب ...، ص220

امر سوم: تعدد عنوان موجب تعدد معنون نیست

مرحوم آخوند می‌فرمایند تعدد عنوان و نام در یک معنون و وجود خارجی باعث نمی‌شود که آن وجود خارجی هم متعدد باشد.

دلیل مرحوم آخوند وجدان است که می‌فرمایند بالوجدان می‌بینیم یک وجود خارجی زید است لکن عناوین رجلٌ عالمٌ عادلٌ هاشمیٌ و ... بر او صادق و منطبق است اما باعث نمی‌شود بگوییم چند زید داریم یکی زیدی که عالم است یکی زیدی که عادل است و هکذا پس هر چه عنوان متکثّر و متعدد شود باعث تعدد معنون و آن وجود خارجی نیست.

بهترین مثال هم وجود باری تعالی است که یک واجب الوجود بیشتر در خارج نداریم اما اوصاف جلالیه (صفات سلبیه مانند جسم نبودن) و اوصاف جمالیه (صفات ثبوتیه مانند عالم) متعددی به عنوان أسماء الله الحسنی در قرآن و روایات وجود دارد که همه آنها حاکی از یک وجود خارجی بیشتر نیست و بر همگان روشن است که تعدد عنوان و اسامی در ذات باری تعالی موجب تعدد معنون و وجود خارجی خدا نیست. و به قول شاعر عبارات و تعابیر و توصیفات ما مختلف است اما حسن و زیبایی تو یک چیز بیشتر نیست که همه این تعابیر ما به همان جمال و زیبایی اشاره دارد.

رابعتها: أنه لایکاد یکون ...، ص221

امر چهارم: هر وجود خارجی تنها یک ماهیت دارد

مرحوم آخوند در آخرین امر مقدماتی می‌فرمایند می‌دانیم یک وجود خارجی تنها یک ماهیت دارد و محال است یک وجود خارجی دو ماهیت داشته باشد. به عنوان مثال زید ممکن است چند عنوان عالم، عادل و شاعر بر او صادق باشد اما یک ماهیت بیشتر ندارد. وجه استحاله که البته در کلام مرحوم آخوند اشاره نشده این است که ماهیات مباین هستند و محال است که یک وجود خارجی دو ماهیت مباین داشته باشد یک وجود خارجی هم ماهیّت غنم هم ماهیت بقر داشته باشد.

در کلّی طبیعی هم یک مفهوم و ماهیت بیشتر وجود ندارد و همین یک ماهیت است که در افراد مختلفی متبلور است. ماهیت انسانیت هم در زید است هم در عمرو.

به مناسبت این نکته، می‌فرمایند مرحوم صاحب فصول دو مدعا دارند که قابل نقد است:

مدعای اول صاحب فصول: تفاوت در مسأله اجتماع با اصالت وجود یا ماهیت

مرحوم صاحب فصول فرموده‌اند"

ـ اگر معتقد به أصالة الوجود باشیم اجتماع امر و نهی ممتنع است.

ـ اگر  معتقد به أصالة الماهیة باشیم اجتماع امر و نهی جایز است.

طبق مبنای أصالة الوجود، چون محور و أصالت با وجود خارجی است لذا نمی‌شود بر یک وجود خارجی دو ماهیّت متفاوت صلاة و غصب، صادق باشد (بر یک موجود خارجی دو ماهیت غنم و بقر صادق باشد)

طبق مبنای أصالة الماهیة، چون محور و أصالت با ماهیّت است در مورد اجتماع ما دو ماهیّت داریم یکی ماهیّت صلاة که واجب است و دیگری ماهیّت غصب که حرام است درست است که این دو ماهیت در خارج منطبق بر یک وجود خارجی شده‌اند لکن آنچه اهمیت دارد ماهیت است که تعددش باعث می‌شود همان وجود خارجی از حیث ماهیّت صلاتی، واجب و از حیث ماهیّت غصبی، حرام باشد.

نقد مدعای اول:

مرحوم آخوند می‌فرمایند چه قائل به أصالة الماهیه باشیم چه قائل به أصالة الوجود، در هر صورت نمی‌توان گفت یک وجود خارجیِ جزئی، دو ماهیت داشته باشد، یکی ماهیت غنم یکی بقر، یکی ماهیت صلاة یکی غصب. پس در ما نحن فیه معنون و وجود خارجی یا دارای ماهیّت صلاة است یا دارای ماهیّت غصب است و این دو ماهیّت قابل اجتماع در معنون واحد نیستند. بله صلاة و غصب می‌تواند مثل دو صفت عمل کند چنانکه می‌گوییم زیدٌ عالمٌ شاعرٌ و ماهیّت زید یک چیز بیشتر نیست.

کما ظهر عدم الإبتناء ...، ص221  [3]

مدعای دوم صاحب فصول: تفاوت در مسأله با نگاه به جنس و فصل

قبل از بیان مدعای دوم ایشان، یک مقدمه فلسفی که در عبارت مرحوم آخوند هم مورد اشاره قرار گرفته را ذکر می‌کنیم:

مقدمه فلسفی: ترکیب اتحادی و انضمامی

در فلسفه نسبت به کیفیت انتزاع جنس و فصل از یک وجود خارجی اختلاف است:

ـ بعضی معتقدند جنس و فصل از یک وجود خارجی انتزاع می‌شوند یعنی وجود خارجی زید یک چیز بیشتر نیست که از همان وجود عقل یک بار جنس و حیوان بودن را انتزاع (و استخراج) می‌کند و یک بار فصل و ناطق بودن را انتزاع می‌کند و می‌گوید حیوانٍ ناطق. به این ترکیب و کنار هم قرار گرفتن جنس و فصل می‌گویند ترکیب اتحادی یعنی جنس و فصل (حیوان و ناطق) در خارج متحداند و یک وجود خارجی بیشتر نیستند. این قول مشهور فلاسفه است.

ـ بعضی معتقدند جنس و فصل هر کدام از یک وجود خارجی جداگانه انتزاع می‌شوند لکن در خارج این دو وجود به یکدیگر ضمیمه می‌شوند و ما فقط یک وجود خارجی می‌بینیم. به این انضمام جنس و فصل هم می‌گویند ترکیب انضمامی یعنی دو وجود خارجی که به یکدیگر منضم و چسبیده شده است.[4]

مرحوم صاحب فصول در مدعای دومشان فرموده‌اند:

ـ کسانی که ترکیب جنس و فصل را در وجود خارجی، ترکیب اتحادی می‌دانند طبیعتا اجتماع امر و نهی را ممتنع می‌شمارند.

ـ و کسانی که ترکیب جنس و فصل در وجود خارجی را ترکیب انضمامی می‌دانند طبیعتا اجتماع امر و نهی را مجاز می‌شمارند.

توضیح مطلب این است که در ترکیب اتحادی در واقع یک وجود خارجی بیشتر نداریم که نمی‌تواند دو حکم مباین و متنافی وجوب و حرمت را بپذیرد اما در ترکیب انضمامی در واقع دو وجود خارجی است که هر کدام می‌توانند دربردانده یک حکم وجوب یا حرمت باشند و هیچ تنافی به وجود نمی‌آید.

نقد مدعای دوم:

مرحوم آخوند می‌فرمایند ارتباطی بین مسأله اجتماع امر و نهی با مسأله ترکیب اتحادی و انضمامی در جنس و فصل وجود ندارد. در محل بحث ما یک حرکت داریم که دو تا عنوان دارد یکی صلاة و دیگری غصب و این دو عنوان جنس و فصل حرکت مورد بحث نیستند، و نمی‌توان گفت مثلا صلاة بودن، جنس حرکت است و غصب بودن فصل حرکت است.

پس حرکتی که در خانه غصبی واقع شده یک ماهیّت بیشتر ندارد، حرکت را در فلسفه از هر مقوله‌ای از مقولات عشر[5] که بدانیم یک ماهیّت واحد دارد و اینگونه نیست که این حرکت اگر در قالب نماز باشد یک ماهیت داشته باشد و اگر در قالب ورزش باشد ماهیت دیگری داشته باشد، اگر در مسجد باشد یک ماهیت داشته باشد اگر در مکان غصبی باشد ماهیت دیگری داشته باشد، خیر حرکت تنها یک ماهیت دارد و این یک ماهیت هم نمی‌تواند در آن واحد هم واجب و هم حرام باشد.

إذا عرفتَ ما مهّدناه ...، ص222

دلیل دیدگاه اول: امر و نهی در معنون واحد جمع نمی‌شود

چهار امری که مرحوم آخوند به عنوان مقدمه توضیح دادند، چهار ستون اصلی استدلال ایشان است. خلاصه چهار امر این بود:

یکم: تنافی و تضاد بین احکام قبل از اینکه به امتثال مکلف مربوط باشد، از مرحله فعلیّت در مراحل جعل حکم آغاز می‌شود.

دوم: متعلق احکام فعل خارجی مکلف است نه عنوان متعلّق. عنوان و نام صلاة واجب نیست، محقق کردن در خارج واجب است.

سوم: تعدد عنوان موجب تعدد معنون نمی‌شود عناوین صلاة و غصب صرفا نام و صفت هستند و باعث تعدد در ماهیت حرکت نمی‌شوند، مثل زیدٌ عالمٌ شاعرٌ که تعدد عنوان عالم و شاعر باعث نمی‌شود زید دو وجود خارجی داشته باشد.

چهارم: هر وجود خارجی تنها یک ماهیّت دارد، صلاة در دار غصبی یک ماهیت بیشتر ندرد پس یک حکم بیشتر نمی‌پذیرد.

با روشن شدن این چهار مقدمه، استدلال مرحوم آخوند بر امتناع اجتماع امر و نهی روشن شده است. آنچه شارع از مکلف می‌خواهد همان حرکت و عمل خارجی است، نه عنوانی که بر این عمل طارئ و عارض شده است یعنی بردن نام و لفظ صلاة یا لفظ غصب بر مکلف واجب نیست بلکه فعل خارجی نماز بر مکلف واجب است، عمل خارجی هم یک ماهیّت بیشتر ندارد، یک ماهیّت هم فقط یک حکم می‌تواند داشته باشد پس حرکت و عملی که مکلف در خانه غصبی انجام داده یا صلاة است یا غصب و اجتماع عنوان صلاة و وجوب با عنوان غصب و حرمت قابل قبول نیست.

و أنّ غائلة اجتماع الضدین ...، ص222

دیدگاه دوم: اجتماع نیست که ممتنع باشد یا جائز (صاحب قوانین)

بعضی مانند مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین معتقدند در محل بحث ما که نماز در دار غصبی است اصلا اجتماع امر ونهی نشده که از امتناع یا جواز آن بحث کنیم زیرا حکم وجوب و حرمت به طبیعت تعلق می‌گیرد و اشکالی ندارد که دو طبیعت متفاوت بر یک عمل خارجی منطبق شوند و هر کدام حکم خود را بیاورند و اثر خود را بگذارند.

مرحوم صاحب قوانین دو بیان برای استدلال بر مدعایشان مطرح می‌کنند که مرحوم آخوند[6] هر دو را نقد می‌فرمایند.

بیان اول: تعلق امر و نهی به طبیعت مقید به وجود

(إنّ الطبایع من حیث هی) بیان اول مرحوم میرزای قمی در قوانین الأصول این است که:

ـ امر و نهی مولا به طبیعت (مثل طبیعت صلاة و طبیعت غصب) تعلق نمی‌گیرد، زیرا طبیعت (و کلی طبیعی) چیزی جز یک عنوان ذهنی نیست و هیچ اثر عقلی، شرعی و عادی ندارد. خداوند از ما توجه ذهنی به صلاة یا جهاد را نخواسته است، وجود خارجی و انجام عمل جهاد در خارج است که اثر شرعیِ جواز یا عدم جواز قتل دارد، یتیم شدن فرزندان را به دنبال دارد و ...

ـ امر و نهی مولا به وجود خارجی هم تعلق نمی‌گیرد، زیرا چیزی که در خارج محقق شده امر به تحقق آن، تحصیل حاصل است. وقتی نماز صبح در خارج محقق شده باشد دیگر امر به تحقق آن تحصیل حاصل است.

» مرحوم صاحب قوانین در نتیجه می‌فرمایند حکم شارع یا همان امر و نهی به طبیعت (با لحاظ) و مقیّد به وجود خارجی تعلق می‌گیرد، طبیعت با قید وجود و تحقق خارجی. پس قید، خارج از طبیعت است اما تقیّد به این قید داخل در طبیعت است.

(سه اصطلاح داریم، قید، مقیّد و تقیّد. قید و مقیّد که روشن است، تقیّد همان مقیّد و محدود بودنِ مقیّد به قید است که داخل و جزئی از مقیّد است)  

با توجه به این نکات، مرحوم صاحب قوانین می‌فرمایند دیگر اجتماع امر و نهی قابل تصویر نیست نه در مقام جعل حکم توسط شارع (بعث و زجر) و نه در مقام امتثال مکلف (اطاعت و عصیان) با این توضیح که:

در مقام جعل حکم توسط شارع، امر به طبیعت صلاة تعلق گرفته البته با لحاظ وجود خارجی یا همان معنون, نهی هم به طبیعت غصب تعلق گرفته البته با لحاظ وجود خارجی یا همان معنون، پس امر و نهی هر کدام به یک طبیعت جدا و مستقل تعلق گرفته‌اند و یک جا جمع نشدند که بحث کنیم اجتماع امر و نهی جایز است یا ممتنع.

در مقام امتثال عبد هم هیچ تنافی نیست زیرا مکلفی که در مکان غصبی نماز خواند، امر به صلاة ساقط می‌شود چون آن را امتثال و اطاعت کرد و نهی لاتغصب هم ساقط می‌شود و باقی نیست زیرا مکلف آن را معصیت و ترک کرد. یعنی در مقام امتثال، امر و نهی ساقط شده، باقی نمانده که اجتماع امر و نهی پیش آید.

پس متعلق امر و نهی متّحد نیستند، اجتماع ضدّین هم نشده است.

نقد بیان اول: تعدد عنوان موجب تعدد معنون نیست

(و أنت خبیر) مرحوم آخوند می‌فرمایند تمام توجیه و بیانات مرحوم صاحب قوانین نهایتا منتهی شد به این نکته که دو عنوان داریم و هرچند معنون خارجی یکی است اما امر و نهی شارع به عنوان و طبیعت تعلق گرفته است و دو طبیعت هم مستقل و جدای از یکدیگرند، اما در امر سوم از امور چهارگانه مقدماتی توضیح دادیم تعدد عنوان موجب تعدد معنون نیست، ما هم قبول داریم که دو طبیعت و دو عنوان داریم اما بالأخره مشکل این است که این دو طبیعت به یک وجود خارجی تعلق گرفته‌اند و این وجود خارجی هم یکی بیشتر نیست که هم در متعلق امر لحاظ شده، هم در متعلق نهی، تعدد طبیعت و عنوان باعث تعدد معنون و این وجود خارجی نمی‌شود و اجتماع امر و نهی و دو حکم متضاد در یک وجود خارجی محقق می‌شود.

کما ظهر ممّا حقّقناه ...، ص222  [7]

بیان دوم:  تعلق امر و نهی به طبیعتی که وجود خارجی مقدمه آن است

برای توضیح بیان دوم دو مقدمه اشاره می‌کنیم:

مقدمه فلسفی: رابطه وجود فرد و کلی طبیعی

در پاسخ به این سؤال که رابطه وجود خارجیِ فرد با کلی طبیعی یا همان طبیعت چگونه است؟ سه قول وجود دارد:

قول یکم: وجود فرد در خارج، عین کلی طبیعی است. (قول مشهور و مرحوم آخوند)

قول دوم: وجود فرد (حضرت آدم) مقدمه است برای وجود طبیعت (انسان).

قول سوم: وجود طبیعت مقدمه است برای وجود فرد خارجی.[8]

مقدمه اصولی: مقدمیّت یک شئ برای حرام و واجب

ممکن است یک شیء در یک آن هم مقدمه برای انجام یک واجب باشد هم مقدمه برای انجام یک حرام. فرد از خانه به مسجد می‌رود، همین حرکات او مقدمه انجام نماز واجب و مقدمه انجام غیبت حرام در مسجد است.

مرحوم صاحب قوانین می‌فرمایند طبق دیدگاه کسانی که در فلسفه معتقدند فرد مقدمه تحقق طبیعت است، اجتماع امر و نهی و اجتماع ضدین پیش نمی‌آید، زیرا امر و نهی به وجود خارجی تعلق نگرفته که اجتماع امر و نهی شود بلکه طبیعت صلاة امر دارد و طبیعت غصب هم نهی دارد، فرد خارجی صرفا مقدمه است برای تحقق طبیعت، و اشکالی ندارد که یک وجود خارجی هم مقدمه برای فعل واجب باشد هم مقدمه برای فعل حرام پس اینگونه نیست که وجوب و حرمت در فرد خارجی جمع شود.

(فی صورة عدم الانحصار) البته روشن است حرمت مقدمه در صورتی است که مقدمه منحصره نباشد، اما اگر مقدمه منحصره باشد دیگر حرمت ندارد مثل اینکه تنها راه نجات یک غریق، غصب ملک دیگران باشد که دیگر این غصب حرام نیست اما اگر دو راه مساوی باشد یکی غصبی و دیگری مباح در این صورت اگر عامدانه راه حرام را انتخاب کند مرتکب حرام شده است.

نقد بیان دوم: دو اشکال دارد

مرحوم آخوند می‌فرمایند بیان دوم ایشان دو اشکال دارد:

اولا: فرد عین طبیعت است نه مقدمه آن

چنانکه مشهور می‌گویند حق آن است که فرد خارجی عین طبیعت و کلی طبیعی در خارج است نه مقدمه برای آن؛ چگونه ممکن است فرد مقدمه طبیعت باشد زیرا در این صورت باید بین مقدمه و ذی‌المقدمه دوئیّت و تعدد باشد، باید وجود مقدمه غیر از وجود ذی المقدمه باشد در حالی که روشن است وجود فرد عین وجود طبیعت است و دو شیئ نیستند.

ثانیا: وجود و ماهیّت معنون واحد است

(أنّه إنّما یجدی) حتی با قبول اینکه فرد مقدمه طبیعت باشد می‌گوییم بیان دوم کارساز نیست زیرا بالأخره وجود و ماهیّتِ معنون و وجود خارجی یکی بیشتر نیست و یک ماهیت نمی‌تواند همزمان هم الزام به فعل و وجوب داشته باشد هم الزام به ترک و حرمت.

ثمّ إنّه قد استدل علی الجواز ...، ص224

دیدگاه سوم: جواز اجتماع امر و نهی

در آغاز مرحله دوم و بررسی اقوال و أدله گفتیم در رابطه با اجتماع امر و نهی سه دیدگاه وجود دارد، دیدگاه اول نظر مرحوم آخوند و مشهور بود که اجتماع امر و نهی ممتنع است، مرحوم صاحب قوانین این دیدگاه را مطرح فرمودند که اصلا اجتماعی نیست که از جواز یا امتناع آن صحبت کنیم. سومین دیدگاه معتقد به جواز اجتماع امر و نهی است.

مرحوم آخوند به دو دلیل قائلین به این دیدگاه اشاره می‌کنند:

دلیل یکم: جواز اجتماع بین سایر احکام متضاد مثل وجوب و استحباب

مرحوم آخوند در مقدمه اول از چهار مقدمه‌ای که برای دیدگاه خودشان بیان فرمودند (در صفحه 219) فرمودند: "لاریب أنّ الأحکام الخمسة متضادّة فی مقام فعلیّتها" تضاد بین همه احکام خمسه است نه اینکه مختص به وجوب و حرمت باشد. با توجه به این نکته مستدل می‌گوید:

ـ اگر تعدّد جهت و عنوان برای جواز اجتماع امر و نهی کافی نباشد،

ـ (تالی) اجتماع دو حکم غیر از وجوب و حرمت (مثلا وجوب و استحباب یا استحباب و کراهت) هم باید ممتنع باشد.

ـ و التالی باطلٌ، یعنی اجتماع دو حکم غیر از وجوب و حرمت قطعا جایز است به فتوای جمیع فقها و مدلول روایات، پس اگر مثلا بین وجوب و کراهت با اینکه تضاد است، اجتماع جایز باشد، باید بین وجوب و حرمت هم که تضاد است اجتماع جایز باشد. در نتیجه معلوم می‌شود تعدد جهت و عنوان، باعث جواز اجتماع امر و نهی است. چند مثال:

1. اجتماع وجوب و کراهت: مانند خواندن نماز واجب در حمام که همزمان هم واجب هم مکروه انجام می‌دهد.

2. اجتماع وجوب و استحباب: مانند خواندن نماز واجب در مسجد که حضور در مسجد مستحب است.

3. اجتماع استحباب و کراهت: روزه مستحب است اما در سفر مکروه است، یا در روز عاشورا حتی در وطن مکروه است، حال اگر روز عاشورا یا در سفر روزه بگیرد، جمع بین مستحب و مکروه کرده است.

4. اجتماع وجوب با اباحه: مثل خواندن نماز واجب در خانه.

5. اجتماع استحباب با اباحه: مثل خواندن نافله مستحب در خانه.

و الجواب عنه ...، ص224  [9]

جواب از دلیل اول:

مرحوم آخوند سه جواب از دلیل اول ارائه می‌دهند، دو جواب اجمالی و یک جواب تفصیلی:

جواب اول: اجتماع عقلا محال است این موارد باید توجیه شود

مرحوم آخوند می‌فرمایند وقتی برهان عقلی اقامه کردیم بر امتناع و استحاله اجتماع وجوب و حرمت باید ظواهر أدله شرعیه که به دنبال آن فقها فتوا به جواز در موارد مذکور داده‌اند را توجیه کنیم. نمی‌توان به خاطر یک ظهور، دست از برهان عقلی برداشت. چنانکه در قرآن خداوند می‌فرماید: "یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ"[10] یا می‌فرماید: "وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ، إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ"[11]

این آیات ظهور دارند در اینکه خداوند جسم دارد لذا دست دارد و می‌توان خدا را در روز قیامت با چشم ظاهر مشاهده نمود، چنانکه اهل سنت به خصوص وهابیت معتقد است. اما وقتی با برهان عقلی ثابت شده جسمانیّت برای خداوند محال است باید این معانی ظاهری را توجیه کنیم و مثلا بگوییم مقصود از یدالله، سلطه و قدرت خداوند است و مقصود دیدن با چشم باطن و آثار خداوند است.

جواب دوم: اجتماع دو حکم بر یک عنوان است نه دو عنوان

می‌فرمایند ظاهر کلام مستدل این است که در اجتماع واجب و مستحب یا سایر موارد هم اجتماع دو عنوان بر یک معنون و وجود خارجی داریم در حالی که در موارد مذکور یک عنوان بیشتر نیست، یک عنوان و طبیعت صلاة است که هم واجب است هم مستحب، یک عنوان و طبیعت روزه روز عاشورا است که هم مستحب است هم مکروه، در حالی که بحث ما در جایی است که دو عنوان و یک معنون است، عنوان صلاة و غصب بر معنون واحد جمع شده‌اند. اجتماع دو حکم بر یک عنوان و طبیعت چگونه ممکن است؟ این اشکالی است که هم ما باید پاسخ دهیم هم مستدل (خصم)، پس مستدل با کلام خودش به ما اشکال کرد که اگر اجتماع وجوب و حرمت ممتنع است اجتماع وجوب و استحباب هم باید ممتنع باشد، به مستدل می‌گوییم اجتماع وجوب و استحباب در یک عنوان صلاة پیش آمده شما هم باید پاسخ دهید چگونه دو حکم متضاد بر یک عنوان صلاة واقع شده است؟ البته ما هم که قائل به امتناع اجتماع هستیم باید پاسخ دهیم که چگونه دو حکم وجوب و استحباب بر یک عنوان وارد شده است؟

(لاسیّما) این اشکال زمانی مهم‌تر می‌شود که عنوان عبادت محل بحث بدل نداشته باشد. توضیح مطلب این است که:

ـ اگر مثلا نماز در حمام باشد، اینجا می‌توان برای فرار از اشکال جمع بین وجوب و کراهت بگوییم فرد بدل آن را انجام دهد یعنی در خانه‌اش نماز بخواند.

ـ اما اگر روزه عاشورا باشد که بدل ندارد یعنی روزهای قبل و بعد عاشورا بدل عاشورا نیستند زیرا استحباب روزه در هر روز مختص همان روز است، اینجا روزه عاشورا چون روزه است مستحب است و چون این روزه در عاشورا واقع شده مکروه است هیچ بدلی هم نیست، دو حکم استحباب و کراهت در یک عنوان و طبیعت روزه وارد شده، باید از این اشکال جواب داده شود که مرحوم آخوند در جواب سوم که جواب تفصیلی است دیدگاه خودشان را مطرح و از اشکال پاسخ می‌دهند.

أمّا تفصیلا فقد أجیب ...، ص225

جواب سوم: توجه به تقسیمات عبادات مکروهه

مرحوم آخوند می‌فرمایند برای نقد استدلال مستدل و پاسخ به اشکال مذکور ابتدا باید به اقسام عبادات مکروهه توجه نمود زیرا عباداتی که در شریعت مشمول حکم کراهت شده‌اند بر سه قسم‌اند:

قسم اول: قبل از تبیین قسم اول دو مقدمه کوتاه معرفتی بیان می‌کنیم:

مقدمه معرفتی: نافله مرتّبه و مبتدئه

در رابطه با نوافل و نمازهای مستحبی دو اصطلاح وجود دارد:

ـ نوافل مرتّبه یا مسبّبه: یعنی نوافلی که زمان معینی دارند مانند نافله نمازهای یومیه یا نافله و نماز مستحب در اوقات خاصی از روز.

ـ نوافل مبتدئه: یعنی نوافلی که زمان معینی ندارند مانند نماز زیارت اهل بیت علیهم السلام یا نماز تحیّت مسجد.

مقدمه معرفتی: اقسام کتب ادعیه

یکی از اموری که برای ما طلبه‌ها ضروری است آشنایی با کتب ادعیه منبع و مرجع است و توجه به تفاوت سبک نگارش در آنها است. هر کدام از کتب ادعیه مثل کتاب إقبال الأعمال و کتاب مهج الدعوات و منهج العبادات از مرحوم سید بن طاووس یا المصباح مرحوم کفعمی سبک خاصی در تدوین و گردآوری و دسته‌بندی ادعیه دارند. بعضی از کتب بر اساس ماه‌های قمری و انواع مستحبات ماه‌ها و روزهای سال دسته بندی شده‌اند.

اما مرحوم شیخ بهائی کتابی دارند که سبک و سیاقی متفاوت دارد. مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیلة، چنانکه از نام این کتاب روشن است ایشان در صدد گردآوری مجموعه اعمالی هستند که یک مسلمان در طول بیست و چهار شبانه روز ساعت می‌تواند به آنها مشغول باشد. توصیه میکنم این کتاب را کتابشناسی کرده و عناوینی از فهرست این کتاب که برایتان جالب است را یادداشت کنید.

عبادات مکروهی که نهی کراهتی به خود عبادت تعلق گرفته و بدل هم وجود ندارد. مانند روزه روز عاشوراء که توضحیش ذیل جواب دوم گذشت. ("صُم" و "لاتصم یوم عاشوراء")

قسم دوم: عبادات مکروهی که نهی کراهتی به خود عبادت تعلق گرفته و بدل هم دارد. مانند نماز در حمام. توضیح این قسم هم ذیل جواب دوم گذشت. ("صلّ" و "لاتصلّ فی الحمام")

قسم سوم: عبادات مکروهی که نهی کراهتی در آنها مستقیما به عبادت تعلق نگرفته بلکه به عنوان دیگری تعلق گرفته که در خارج منطبق و همراه شده با این عبادت. مثل "صلّ" و "لاتکن فی موضع التهمة" اگر فرد در مکانی که در معرض تهمت است مثل کازینو (قمارخانه) مشغول نماز شود هم عنوان نماز محقق شده هم عنوان حضور در موضع تهمت.

 

کمّیت و کیفیت تلاش تحت عنوان "همّت"

در پایان این جلسه به مناسبت چهارشنبه به دو نکته در رابطه با عنوان "همّت" اشاره شد یکی اصل تلاش و رنج و کمیّت آن و دیگری کیفیّت و در مسیر صحیح تلاش کردن، که در صورت تمایل، می‌توانید به پایان فایل صوتی این جلسه مراجعه بفرمایید.

أمّا القسم الأول: ...، ص225  [12]

مرحوم آخوند در نقد دلیل اول قائلین به جواز اجتماع و در پاسخ به اشکال اجتماع دو حکم متضاد در مواردی مثل استحباب و کراهت یا وجوب و استحباب به بررسی تفصیلی سه قسم مذکور می‌پردازند.

قسم اول: نهی کراهتی به خود عبادت تعلق گرفته و بدل ندارد

مرحوم آخوند می‌فرمایند اگر ما معتقدیم اجتماع امر و نهی یا همان وجوب و حرمت ممتنع است اما اجتماع استحباب و کراهت یا وجوب و کراهت اشکالی ندارد به این دلیل است که بین این دو تفاوت است. خلاصه کلامشان این است که در مثل صلّ و لاتغصب امر دائر است بین مصلحت صلاة و مفسده غصب اما در موارد دیگر مثل قسم اول که کراهت به خود عبادت تعلق گرفته و بدل هم ندارد امر دائر بین مصلحت أهم و مصلحت مهم است و اصلا مفسده‌ای در کار نیست لذا دلیل ندارد که قائل به امتناع اجتماع باشیم. به عبارت دیگر اجتماع دو حکم مولوی حقیقی فعلی نداریم که یکی طلب فعل و انجام دادن و دیگری طلب ترک داشته باشد.

توضیح کلام مرحوم آخوند را با بیان سه مقدمه کوتاه که با مطالب آنها آشنا هستید پی می‌گیریم:

مقدمه اصولی اول: نهی مساوی است با مبغوضیّت

از سالهای قبل بارها این نکته را فراگرفته‌ایم که هرگاه مولا از چیزی نهی کند چه نهی تحریمی و چه نهی کراهتی و تنزیهی، معنای نهی مولا مبغوضیّت آن عمل نزد مولا است معنای نهی مولا وجود حزازة، نقصان و مفسده در آن عمل است چه مفسده و مبغوضیت شدید که منجر به تحریم می‌شود چه مبغوضیّت خفیف که منجر به حکم کراهت می‌شود.

مقدمه اصولی دوم: عمل مبغوض صلاحیت تقرّب ندارد

بارها خوانده‌ایم که اگر یک عمل مبغوض مولا باشد چه به بغض خفیف (کراهت) و چه بغض شدید (حرمت) امکان ندارد انسان با انجام آن مقرّب درگاه خدا بشود. به عبارت دیگر آنچه مبغوض است مبعِّد عن الله است و با مبعِّد نمی‌توان مقرَّب درگاه خدا شد.

مقدمه اصولی سوم: تزاحم بین دو مستحب

گاهی اوقات بین دو مستحب تزاحم می‌شود با همان شرائطی که برای تزاحم در مقدمه‌ای ذیل امر هشتم از مرحله اول مطرح کردیم. راه حلّ تزاحم هم گفتیم عمل به أهم است. به عنوان مثال اگر قبل اذان صبح بیدار شده و امر دائر است بین خواندن تمام یازده رکعت نماز شب یا اینکه قسمتی از وقتش را برای مطالعه عقب افتاده درسش قرار دهد، نماز شب مستحب است و مطالعه درس هم مستحب است، اما جمع بین هر دو امکان ندارد و متزاحم هستند، در تزاحم دو مستحب، باید أهم را عمل نماید حال اگر فرض کنیم مطالعه کردن أهم باشد و فرد أهم را ترک کند و مهم یعنی نماز شب را انجام دهد باز هم نمازش صحیح است. نمازی که خوانده هم صحیح است هم ثواب دارد. اینکه مطالعه کردن أهم است معنایش این نیست که پس نماز شب خواندن مفسده دارد خیر مکللف هر کدام را انتخاب کند چه أهم و چه مهم بالأخره یک عمل مستحب را انتخاب کرده که با انجامش ثواب هم می‌برد.

با توجه به این سه مقدمه مرحوم آخوند دو جواب بیان می‌کنند:

جواب اول: هر دو عمل مستحب است و مفسده‌ای نیست

(فالنهی تنزیها) مرحوم آخوند در جواب اول می‌خواهند ثابت کنند بین "صُم" و "لاتصم یوم عاشورا" با "صلّ" و "لاتغصب" تفاوت است لذا در اولی اجتماع امر و نهی حقیقتا وجود ندارد اما در دومی اجتماع امر و نهی ممتنع است.

می‌فرمایند دو خصوصیت در صوم عاشورا (قسم اول که نهی به خود عبادت تعلق گرفته و بدل ندارد) وجود دارد که باعث می‌شود بگوییم بین "صُم" و "لاتصم یوم عاشورا" تضادی نیست و اجتماع امر و نهی یا مصلحت و مفسده نیست بلکه صرفا تزاحم دو مستحب است:

خصوصیت اول: روزه گرفتن در عاشورا صحیح است.

این خصوصیت در صدد اثبات وجود مصلحت و استحباب در "صُم" است.

به اجماع فقهای اسلام أعم از شیعه و سنی روزه گرفتن در روز عاشورا صحیح است. نتیجه مهمی که از این صحت می‌گیریم این است که صوم عاشورا قابلیّت تقرّب الی الله را دارد یعنی مبغوض و مبعِّد عن الله نیست چرا که اگر مبغوض حتی به بغض خفیف و کراهتی بود دیگر صحت عمل و ثواب بردن معنا نداشت، تقرب به خدا با عمل مبغوض مولا امکان ندارد. پس انجام صوم عاشورا دارای ثواب و مصلحت و صحیح است.

خصوصیت دوم: ترک صوم عاشورا مستحب است به دو بیان

این خصوصیت در صدد اثبات وجود مصلحت و استحباب در صوم عاشورا است.

مرحوم آخوند خصوصیت دوم را به دو بیان مطرح می‌کنند:

بیان اول: ترک روزه منطبق بر عنوان دارای مصلحت است

(إمّا لأجل انطباق) می‌فرمایند هر چند در ظاهر با "لاتصم یوم عاشوراء" مواجهیم اما این ترک روزه عاشورا منطبق است بر عنوان "مخالفت با بنی امیه" که دارای مصلحت است. پس چنانکه "صم" مصلحت دارد و مستحب است، "لاتصم یوم عاشوراء" یعنی "خالِف بنی أمیّة" و این مخالفت با بدعت بنی امیه در روزه شکرگزاری در روز عاشورا، دارای مصلحت است. پس دو مستحب داریم که تزاحم کرده‌اند، "صُم" می‌گوید روزه مستحبی بگیر و "لاتصم یوم عاشوراء" گویا می‌گوید با بنی امیه مخالفت کن و روزه نگیر، بین این دو مستحب، أقوی و أهم و أرجح این است که روزه نگیرد زیرا سیره اهل بیت بر ترک روزه عاشورا بوده است، البته استحباب ترک روزه به این معنا نیست که روزه گرفتن حزازة، مفسده و منقصت دارد بلکه همچنان می‌تواند روز عاشورا روزه بگیرد و این روزه صحیح است و ثواب و مصلحت دارد هیچ مفسده‌ای هم ندارد.

(کما یوجبها ما إذا) اگر تزاحم بین یک واجب مثل صلاة و یک حرام مثل غصب باشد طبیعتا طبق مبنای ما که اجتماع امر و نهی را ممتنع می‌دانیم، حرمت و مفسده موجود در غصب باعث می‌شود نماز در مکان غصبی هیچ مصلحتی نداشته باشد لذا امکان ندارد با عملی که نزد خدا مبغوض است به خدا تقرّب جست اما در ما نحن فیه که قسم اول است هیچ مفسده و مبغوضیتی وجود ندارد بلکه هر دو طرف مستحب هستند هم فعل صوم هم مخالفت با بنی امیه و ترک صوم.

و إمّا لأجل ملازمة ...، ص227  [13]

بیان دوم: ترک روزه ملازم با عنوان دارای مصلحت است

مرحوم آخوند می‌فرمایند ممکن است أرجح بودنِ ترک صوم عاشورا به این جهت باشد که ملازم شده با عنوان دارای مصلحتی مثل إحیاء امر اهل بیت علیهم السلام بنابراین:

ـ در واقع طلب به ترک صوم عاشورا تعلق نگرفته بلکه به إحیاء امر اهل بیت تعلق گرفته است.

ـ ترک صوم عاشورا (لاتصم یوم عاشوراء) حقیقتا متعلق طلب نیست بلکه بالعرض، بالمجاز و به عبارت دیگر مع الواسطه متعلق طلب قرار گرفته، یعنی حقیقتا طلب به إحیاء امر اهل بیت تعلق گرفته و به این واسطه شامل ترک صوم عاشورا هم می‌شود.

ـ در بیان اول و صورت انطباق، طلب ترکِ صوم حقیقتا به خود صوم عاشورا تعلق گرفته بود چون منطبق بود بر عنوان مخالفت با بنی امیه، چنانکه در سایر مکروهات (مثل کراهت خواب بین الطلوعین یا خواب قبل مغرب) طلب ترک حقیقتا به خود عمل تعلق گرفته با این تفاوت که در سایر مکروهات، منشأ نهی و طلب ترک وجود مفسده در نفس عمل (خواب قبل مغرب) است اما در صورت انطباق هیچ مفسده‌ای نیست بلکه صرفا أرجح بودن ترک صوم در مقایسه با فعل صوم و روزه گرفتن است. یعنی با دو مستحب متزاحم مواجه هستیم چنانکه در بیان اول گذشت.

خلاصه کلام اینکه نهی مولوی از صوم عاشوراء داریم اما این نهی دال بر وجود مفسده در صوم عاشورا نیست بلکه صرفا دلالت بر کمتر بودن مصلحت و ثواب صوم عاشورا دارد.

جواب دوم: نهی ارشادی است

(نعم یمکن أن یحمل) قبل از توضیح جواب دوم یک مقدمه اصولی کوتاه بیان می‌کنیم:

مقدمه اصولی: امر ارشادی و مولوی

با تعریف امر و نهی مولوی و ارشادی آشنا هستید، نهی مولوی آن است که عقل بدون بیان شارع متوجه مفسدۀ عمل نمی‌شود، مثلا مفسده استفاده از شربتی که یک ذره خون در آن ریخته را عقل متوجه نمی‌شود، لذا شارع با بیان نهی مولوی، حکم حرمت را اعلام می‌کند. نهی ارشادی آن است که عقل بدون بیان شارع متوجه مفسده عملی مثل ظلم می‌شود و بیان شارع صرفا ارشاد و اشاره به درک عقل است.

ـ نکته مهم و قابل ذکر این است که در اوامر و نواهی ارشادی در واقع شارع حکم و دستور ندارد و به تبع آن اطاعت و عصیان و ثواب و عقاب مستقل نخواهد داشت و تنها همان تبعیّت از درک عقل لازم است.

مرحوم آخوند به عنوان دومین جواب می‌فرمایند نهی "لاتصم فی یوم عاشوراء" در هر دو صورت (بیان اول و دوم یا همان انطباق و ملازم) صرفا یک نهی ارشادی است. (ارشاد به درک عقل در مخالفت با دشمنان اهل بیت علیهم السلام) بنابراین "لاتصم" بیانگر مفسده نیست لذا هیچ تنافی بین "صم" و "لاتصم" وجود ندارد. تنافی و اجتماع امر و نهی زمانی است که یکی حاوی مصلحت و دیگری حاوی مفسده باشد.

پس نهی را بر ارشاد به ترک حمل می‌کنیم چه در حالتی که ترک منطبق بر عنوان دارای مصلحت است (أرجح من الفعل) چه در حالتی که ترک ملازم با أرجح است. (عطف در عبارت اینگونه است که: یحمل النهی علی الإرشاد إلی الترک الذی هو أرجح من الفعل أو یحمل النهی علی الإرشاد الی الترک الذی هو ملازمٌ علی نحو الحقیقة.)

البته این نهی ارشادی یک نهی حقیقی است نه بالعرض و بالواسطه، یعنی نهی ارشادی مستقیما به صوم عاشورا خورده اما برای ارشاد به درک عقل که درک لزوم مخالفت با دشمنان اهل بیت یا احیاء و همراهی با امر اهل بیت است.

 

جایگاه عزای أباعبدالله الحسین علیه السلام

در پایان این قسم به مناسبتِ اشاره به عاشورا و مصائب اهل بیت علیهم السلام توجه به دو نکته مفید است:

نکته اول: عظمت مصیبت اربابمان آقا أباعبدالله علیه السلام مورد توجه جمیع أنبیاء، اولیاء و ملائکة الله و اسباب حزن آنان بوده است. در روایاتی از شیعه و با مضامینی مشابه در بعض کتب اهل سنت وارد شده که: فی تَفسیرِ قَولِهِ تَعالى: «فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَـتٍ» أنَّهُ رَأى ساقَ العَرشِ و أسماءَ النَّبِیِّ وَالأَئِمَّةِ علیهم السلام فَلَقَّنَهُ جَبرَئیلُ علیه السلام ، قُل : یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ ، یا عالی بِحَقِّ عَلِیٍّ ، یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَةَ ، یا مُحسِنُ بِحَقِّ الحَسَنِ وَالحُسَینِ ، ومِنکَ الإِحسانُ . فَلَمّا ذَکَرَ الحُسَینَ علیه السلام سالَت دُموعُهُ ، وَانخَشَعَ قَلبُهُ ، و قالَ : یا أخی جَبرَئیلُ! فی ذِکرِ الخامِسِ یَنکَسِرُ قَلبی ، و تَسیلُ عَبرَتی! قالَ جَبرَئیلُ : وَلَدُکَ هذا یُصابُ بِمُصیبَةٍ تَصغُرُ عِندَهَا المَصائِبُ . فَقالَ : یا أخی! و ما هِیَ ؟ قالَ : یُقتَلُ عَطشانا غَریبا وَحیدا فَریدا ، لَیسَ لَهُ ناصِرٌ و لا مُعینٌ ...

در روایت معروفی امام رضا علیه آلاف التحیّة و الثناء به ریّان بن شبیب فرمودند: یا بن شبیب، إن کنت باکیاً لشیء فابک للحسین علیه‌السلام ... . لذا در روز عاشورا که بنی امیه به جهت شکرگزاری روزه می‌گرفتند، اهل بیت علیهم السلام مقیّد بودند روزه نگیرند.

نکته دوم: یکی از شعرای معروف عرب در دوره معاصر "نَزار قَبّانی" است. اهل سوریه و سفیر این کشور در بیروت، لندن، چین و ... بوده است. سال 1377 هجری شمسی از دنیا رفته است. او که محور اشعارش زن و عشق بود و اشعار او را خوانندگان مرد و زن معروف عرب استفاده می‌کردند و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. بعد از خودکشی خواهرش در یک شکست عشقی، از بین رفتن پسرش بر اثر یک بیماری قلبی و از دست دادن همسرش در حادثه بمب‌گذاری سفارت عراق به نوعی مسیر زندگی، اشعار و ذهنیّاتش تغییر می‌کند. اشعاری برای مقاومت در فلسطین سرود همچنین شعر بسیار جالبی در شأن آقا امام حسین علیه السلام و مصائب ایشان و طعنه مخالفان به عزاداری برای حضرت، سروده که قسمتهایی از آن چنین است:

سال المخـالف حین انـهکـه العـجب                  هل للحـسین مع الروافـض من نسب

لا یـنـقضی ذکـر الحسین بثـغرهم                    وعلى امتداد الدهـر یُوقِـدُ کاللَّـهب

وکـانَّ لا اکَــلَ الزمـــانُ على دمٍ                     کدم الحـسین بـکـربلاء ولا شــرب

فاجـبـتـُه ما للـحـسین وما لـــکم                     یا رائــدی نــدوات آلـیـة الطـرب

ان لم یـکن بین الحــسین وبـیـنـنــا                نـسبٌ فـیـکـفـیـنا الـرثاء له نــسب

یا لائـمی حـب الحـسین اجــــــنـنا                 واجــتاح اودیــه الضـــمائر واشرابّْ

فلـقد تـشـرَّب فی النــخاع ولم یــزل                سـریانه حتى تســـلَّـط فی الـرُکــب

اما الـبـکاء فــذاک مــصـدر عـزّنا                     وبه نـواسـیـهـم لیـوم الـمنـقـلـب

نـبـکی على الــراس المـــرتـّل آیـه                  والــرمح مـنـبـره وذاک هو العـجـب

نـبـکی على الثـغـر المـکـسّـر ســنه                 نـبکی على الجـسـد السـلیب الـمُنتهـب

نـبـکی على خـدر الفــواطـم حــسره                 وعـلى الـشـبـیـبة قـطـّعـوا اربـاً ارب

دع عنـک ذکــر الخـالـدیـن وغـبـطهم              کی لا تــکون لـنـار بـارئـهـم حــطب

القسم الثانی: فالنهی فیه ...، ص227  [14]

قسم دوم: نهی کراهتی به خود عبادت تعلق گرفته و بدل دارد

گفتیم مثال قسم دوم صلاة فی الحمام بود. دو دلیل داریم: "صلّ" و "لاتصلّ فی الحمام" نهی به خود صلاة تعلق گرفته و صلاة فی الحمام بدل دارد یعنی می‌توان در خانه یا مسجد نماز بخواند.

مرحوم آخوند در جواب به این سؤال که چرا در صلّ و لاتغصب اجتماع امر و نهی را ممتنع می‌دانند اما در "صلّ" و "لاتصلّ فی الحمام" اجتماع را ممتنع نمی‌دانند و به عبارت دیگر در جواب به این سؤال که چطور در "صلّ" و "لاتصلّ فی الحمام"  دو حکم متفاوت نسبت به یک عنوان صلاة وارد شده مثل قسم اول دو جواب بیان می‌کنند و در هر دو جواب به دنبال اثبات این نکته هستند که در نهی کراهتی از یک عبادت، هیچ مفسده‌ای وجود ندارد که سبب امتناع اجتماع با امر بشود، به عبارت دیگر اینجا اصلا اجتماع دو حکم مولوی، حقیقی فعلی نشده است:

جواب اول: انطباق یا تلازم با عنوان دارای مصلحت

اولین جواب همان بیانی است که در قسم اول مطرح کردند. نهی و ترک صلاة فی الحمام منطبق است یا ملازمه دارد با عنوان دارای مصلحتی مثل حضور قلب که که نماز با حضور قلب أرجح است و نماز در حمام راجح است، و شارع می‌فرماید نماز در حمام که منجر به عدم حضور قلب می‌شود بهتر است ترک شود و در خانه یا مسجد نماز بخواند.

جواب دوم: ارشاد به درجات مختلف مصلحت و ثواب

محور کلام مرحوم آخوند در جواب دوم که با مقداری عبارت پردازی همراه شده این است که طبیعت صلاة یک حد وسطی از مصلحت و ثواب را دارد به عنوان مثال نماز در خانه ده درجه مصلحت دارد، شارع با نهی "لاتصلّ فی الحمام" می‌خواهد بیان کند که این نماز اگر تشخّص و تعیّن و وجود خارجی‌اش در حمام واقع شود درجه کمتری از ثوابِ نماز در خانه را به دنبال دارد و اگر در مسجد واقع شود درجه بیشتری از ثوابِ نماز در خانه را به دنبال دارد. معیار کم و زیاد شدن ثواب، سازگاری یا ناسازگاری آن مکان با روح نماز، حضور قلب، توجه به خداوند متعال و معراج المؤمن است، هر مکانی که سبب تضعیف حضور قلب شود ثواب نماز در آنجا کمتر است و هر مکانی سبب تقویت حضور قلب شود ثواب نماز خواندن در آنجا بیشتر است.

خلاصه کلام اینکه لاتصلّ فی الحمام و روایات مشابه‌ای که از نماز در مکان‌های مختلف نهی کراهتی می‌کنند صرفا ارشاد به مراتب مختلف در کیفیت نماز خواندن و ارتباط قلبی با معبود است که اصل این نکته را عقل درک می‌کند.

(ولیکن هذا مراد) می‌فرمایند همین نکته‌ای که ما با تفصیل و توضیح مطرح کردیم را مرحوم صاحب قوانین در رابطه با عبادات مکروه با تعبیری مختصر اینگونه مطرح فرموده‌اند که نهی کراهتی از عبادت به معنای أقلّ ثواباً است. پس ایشان کراهت را به معنای اقلّ ثواباً می‌دانند.

اشکال:

(و لایرد علیه) مستشکل می‌گوید اگر کراهت را مساوی با أقلّ ثواباً بدانیم بدان معنا است که هر جا یک لازمه و تالی فاسدی دارد که أحدی از فقهاء به آن ملتزم نیست. توضیح مطلب این است که نماز در مسجد محله که ثواب کمتری از نماز در مسجد جامع یا مسجد الحرام دارد باید متصف به کراهت شود چون گفته شد اقلُّ ثواباً یعنی کراهت، از طرف دیگر نماز در خانه که مصلحت بیشتری از نماز در حمام دارد باید متصف شود به مستحب، در حالی که هیچ فقیهی فتوا نمی‌دهد نماز در مسجد محله مکروه است و فتوا نمی‌دهند نماز در خانه مستحب است. پس اگر کراهت به معنای اقل ثوابا باشد یعنی هر جا اقل ثوابا بود باید مکروه باشد در حالی که فقها این کلام را قبول ندارند.

جواب:

(لما عرفت) مرحوم آخوند می‌فرمایند برداشت مستشکل صحیح نیست، مرحوم صاحب قوانین نمی‌فرمایند اقل ثوابا به معنای کراهت است بلکه می‌فرمایند نهی کراهتی در عبادات به معنای مقایسه بین افراد و حالات مختلف انجام آن عبادت است پس اگر از یک عبادتی نهی کراهتی شده باشد به معنای اقل ثوابا در مقایسه با حالت دیگر است نه اینکه لزوما آن عبادت متصف به کراهت بشود.

(و لایخفی أنّ النهی) در مقام جمع‌بندی کلامشان می‌فرمایند نهی در این قسم دوم چنانکه اشاره کردیم، نهی ارشادی است، ارشاد به وجود مراتب ضعیف و قوی در کیفیت نماز خواندن و ارتباط قلبی با معبود است که اصل این نکته را عقل درک می‌کند. پس در قسم دوم از عبادات مکروهه صرفا یک نهی ارشادی داریم در حالی که در قسم اول در جواب اول گفتیم نهی "لاتصم یوم عاشوراء" نهی مولوی است هر چند در جواب دوم گفتیم امکان دارد که آن نهی را ارشادی هم بدانیم.

روایات مربوط به صلاة فی الحمام

در اینجا اشاره‌ای به روایات باب صلاة فی الحمام می‌کنم که خوب است دوستان مراجعه کنند. حداقل به کتاب وسائل الشیعه یکی در کتاب الطهارة، ابواب آداب الحمام مراجعه کنید و دیگری کتاب الصلاة، باب صلاة فی الحمام. مرحوم شیخ حرّ عاملی در کتاب الطهاره ذیل ابواب آداب حمام 115 باب حاوی حدود 468 روایت گردآوری کرده‌اند. قسمتی از این ابواب و روایات مربوط به مکانهایی است که نماز خواندن در آنها مکروه است. مثل روایتی که می‌فرماید نماز فی عشرة مواضع مکروه است و روایات دیگری که نماز را در بعضی از مکانها مکوره می‌شمارند مثل: قبرستان، مسیر عبور مردم، بالای بام کعبه، در محل خوابیدن شتر، در محل ورود و خروج مورچه‌ها به لانه‌شان، در حمام و ...

عناوین ابواب مربوطه را مرور کنید و عنوانی که توجه شما را جلب کرد احادیثش را مطالعه کنید و ببینید می‌توانید به معیار یا حکمتی در این روایات برسید که وجه کراهت صلاة فی الحمام چیست. نکات مفیدی در مجموعه این روایات است که مطالعه آنها که بهانه‌ای برای أنس گرفتن ما با روایات اهل بیت علیهم السلام را بسیار توصیه می‌کنم.

و أمّا القسم الثالث: فیمکن ...، ص229  [15]

قسم سوم: نهی به عنوانی دیگر ملازم عبادت تعلق گرفته

سومین و آخرین قسم از اقسام عبادات مکروهه آن است که نهی نه به خود عبادت بلکه به عنوان دیگری تعلق گرفته که آن عنوان، در تحقق خارجی همراه با این عبادت یا ملازم با این عبادت شده است. مثالی که مرحوم آخوند جلسات قبل بیان فرمودند نماز در موضع تهمت بود. یک دلیل می‌گوید: "صلّ" و دلیل دیگر می‌گوید: "لاتکن فی موضع التهمة".

این قسم در مقایسه با دو قسم قبلی شباهت بیشتری به بحث اجتماع امر و نهی دارد زیرا در دو قسم قبلی فقط یک عنوان صلاة یا صوم بود که هم امر هم نهی به آن تعلق گرفته بود اما در این قسم با دو عنوان مواجهیم یکی صلاة یکی حضور در مکانی که فرد را در موضع تهمت قرار می‌دهد مثل قمارخانه (کازینو).

سؤال اصلی که مرحوم آخوند در صدد جواب دادن به آن هستند اینگونه است که چرا در رابطه بین دو دلیل: "صلّ" و "لاتغصب" می‌گویید اجتماع امر و نهی ممتنع است و جانب نهی را ترجیح می‌دهید و می‌فرمایید اگر در مکان غصبی نماز بخواند نمازش باطل است، اما در رابطه بین دو دلیل: "صلّ" و "لاتکن فی موضع التهمة" می‌گویید اجتماع امر و نهی مجاز است و مشکلی ایجاد نمی‌کند به این معنا که اگر مکلف در مکانی که او را در معرض تهمت می‌دهد نماز بخواند نمازش صحیح است و حتی با این نماز خواندن، مرتکب مکروه هم نشده است؟

مرحوم آخوند می‌فرمایند طبق سه مبنا به این سؤال پاسخ می‌دهیم (و نشان می‌دهیم که چه قائل به امتناع اجتماع امر و نهی باشیم و چه قائل به جواز، در اینجا هیچ مشکلی به وجود نمی‌آید و اینجا با "صلّ" و لاتغصب" یعنی وجوب و حرمت متفاوت است زیرا اجتماع دو حکم مولوی، حقیقی، فعلی نیست که یکی طلب فعل و انجام دادن داشته باشد و دیگری طلب ترک.)

مبنای اول: جواز اجتماع امر و نهی

دقت کنید که قائلین به جواز اجتماع می‌گویند دو عنوان است و یک معنون و تعدد عنوان موجب تعدد معنون می‌شود یعنی امر و نهی قابل جمع‌اند زیرا هر کدام به یک عنوان جداگانه تعلق گرفته‌اند.

طبق این مبنا، اجتماع به دو صورت می‌تواند تصویر شود:

صورت اول: نهی، صرفا یک نهی مولوی بالعرض است

(فیمکن أن یکون) صورت اول یا جواب اول آخوند این است که می‌فرمایند چه عبادت و نماز را متّحد و منطبق بر عنوان حضور در موضع تهمت بدانیم چه نماز را ملازم و همراه با عنوان حضور در موضع تهمت بدانیم، نهی در حقیقت و در واقع به خود عنوان حضور در موضع تهمت تعلق گرفته است اما بالعرض و با واسطه شامل نماز هم شده است یعنی چون در موضع تهمت نماز می‌خواند، نهی از حضور در این موضع به نوعی به نماز هم سرایت کرده است. پس صلاة حقیقتا نهی ندارد بلکه نهی‌اش عرضی است. فقط از عنوان حضور در موضع تهمت نهی شده است.

صورت دوم: نهی، صرفا یک نهی ارشادی حقیقی است

(و یمکن أن یکون) جواب دوم آخوند این است که می‌فرمایند طبق مبنای جواز اجتماع امر و نهی می‌توانیم بگوییم نهی مستقیما و حقیقتا به حضور در موضع تهمت تعلق گرفته است اما یک نهی ارشادی است یعنی ارشاد است به اینکه بهتر است در موضع تهمت نماز نخوانی و سایر افراد و امکنه را برای نماز خواندن انتخاب کنی. زیرا فرض این است که می‌توانی در مکانی نماز بخوانی که هم مزیّت عبادت را به دست آوری هم از مفسده حضور در موضع تهمت به دور باشی.

پس طبق قول به جواز اجتماع، هیچ اشکالی به جمع بین نماز واجب یا مستحب با کراهت وارد نیست چون در واقع عبادت مکروه نداریم و کراهت فقط به خاطر حضور در موضع تهمت است.

پس طبق مبنای اول فردی که در موضع تهمت نماز خوانده است هم نمازش صحیح و مسقط وظیفه است هم حضورش در موضع تهمت یک عمل مکروه بوده است.

مبنای دوم: امتناع اجتماع امر و نهی

طبق مبنای اجتماع امر و نهی هم دو دیدگاه قابل بررسی است:

دیدگاه اول: عنوان حضور در موضع تهمت ملازم شده با نماز

اگر کسی قائل باشد اجتماع امر و نهی ممتنع است اما نهی ارتباطی به نماز ندارد بلکه نهی به عنوان حضور در موضع تهمت تعلق گرفته که به صورت اتفاقی ملازم و همراه شده با نماز، طبق این مبنا نیز همان دو جواب مبنای قبلی قابل ارائه است. یعنی می‌توانیم بگوییم با یک نهی مولوی بالعرض یا با یک نهی ارشادی حقیقی مواجهیم. مهم این است که قائل به این مبنای دوم پذیرفته است که تعدد عنوان موجب تعدد معنون می‌شود و هیچ اشکالی به جمع بین نماز واجب یا مستحب با کراهت وارد نیست چون در واقع عبادت مکروه نداریم و کراهت فقط به خاطر حضور در موضع تهمت است.

دیدگاه دوم: عنوان حضور در موضع تهمت متحد با نماز باشد

این دیدگاه که در واقع مبنای سوم به شمار می‌آید معتقد است حضور در موضع تهمت با نماز متحد و منطبق شده است، یعنی نهی کراهتی نه به یک عنوان دیگر غیر نماز بلکه به خود نماز در موضع تهمت تعلق گرفته است، پس نسبت به خصوص نماز در موضع تهمت امر مستقیم و نهی کراهتی مستقیم داریم. بنابر این دیدگاه دو حالت وجود دارد:

حالت اول: ترجیح جانب نهی

(این حالت در کتاب تصریح نشده است) اگر کسی در امتناع اجتماع امر و نهی قائل به ترجیح جانب نهی باشد (مثل مرحوم آخوند) اینجا ترجیح جانب نهی معنا ندارد و در ما نحن فیه قابل تصویر نیست زیرا خلاف فرض است. فرض ما از ابتدای بررسی اقسام سه گانه عبادات مکروهه چنانکه در یک مقدمه توضیح دادیم این بود که انجام دادن آن عمل (صوم عاشورا، صلاة فی الحمام و صلاة فی موضع التهمة) طبق روایات و فتاوای فقها صحیح است. اگر ترجیح با جانب نهی باشد به این معنا است که امر وجود ندارد و فقط نهی داریم، اگر از نماز در موضع تهمت فقط نهی داشته باشیم امکان ندارد این عمل صحیح باشد پس حتما امر موجود است که فقها قائل به صحت شده‌اند.

حالت دوم: ترجیح جانب امر

مرحوم آخوند می‌فرمایند اگر قائل به امتناع اجتماع، ترجیح را در جانب امر معتقد باشد چنانکه فرض این مسأله نیز همین است که نمازی که در موضع تهمت خوانده می‌شود صحیح است نه باطل، در این صورت همان حکم قسم دوم از اقسام سه گانه جاری است یعنی می‌گوییم نهی از صلاة در موضع تهمت صرفا ارشاد به این است که نماز خواندن از حیث مکان نمازگزار حالات و مراتب و درجات مختلفی دارد، اگر در موضع تهمت باشد درجه و ثواب و مصلحت کمتری خواهد داشت زیرا حضور در موضع تهمت با روح نماز که معراج المؤمن است سازگار نیست. پس اگر حضور در موضع تهمت منطبق و متحد با نماز شده باشد یعنی اینکه تشخّص و انجام نماز در خارج در موضع تهمت واقع شده لذا مزیّت و مصلحتش نقصان پیدا می‌کند.

خلاصه بررسی اقسام سه‌گانه عبادات مکروهه

مرحوم آخوند فرمودند نهی کراهتی از یک عبادت بر سه قسم است:

قسم اول: نهی کراهتی به ذات عبادتی تعلق گرفته که دارای بدل نیست مثل صوم عاشورا

جواب اول به اشکال اجتماع امر و نهی این بود که چه در حالت انطباقِ "لاتصم" بر یک عنوان دارای مصلحت مثل مخالفت با بنی امیه و چه در حالت ملازمه بین "لاتصم" با عنوان دارای مصلحت مثل احیاء امر اهل بیت علهیم السلام، اصلا مبغضویّت و مفسده‌ای وجود ندارد و در واقع با دو مستحب مواجهیم، صوم مستحب که راجح است و مخالفت با بنی امیه که أرجح است.

جواب دوم این بود که نهی را ارشادی حقیقی بدانیم. ارشاد به حکم عقل مبنی بر تبعیّت از امام معصوم در مخالفت با بنی امیه، که در این صورت دیگر مفسده‌ای وجود ندارد و صرفا با دو مستحب مواجهیم یکی راجح و یکی أرجح.

قسم دوم: نهی کراهتی به ذات عبادتی تعلق گرفته که دارای بدل هست مثل صلاة فی الحمام

جواب اول این بود که بگوییم نهی منطبق یا ملازم است بر یک عنوان دارای مصلحت که با دو مستحب مواجه باشیم.

جواب دوم این بود که لاتصلّ فی الحمام ارشاد به مراتب مختلف درجات و مصلحت نماز باشد یعنی نماز در حمام نسبت به خانه و مسجد ثواب کمتری دارد.

قسم سوم: نهی کراهتی به عنوانی غیر از عبادت تعلق گرفته است.

اینجا هم طبق سه مبنا پاسخ دادند که:

ـ اگر اجتماع امر و نهی را جایز بدانیم دو عنوان متفاوت (صلاة و حضور در موضع تهمت) هر کدام جداگانه مصلحت و مفسده دارند و مکلف از این جهت که نماز خوانده ثواب برده و نمازش صحیح است و از این جهت که خودش را در معرض تهمت قرار داده فعل مکروه مرتکب شده است)

ـ و اگر اجتماع امر و نهی را ممتنع بدانیم، ترجیح جانب نهی و کنار گذاشتن امر که قابل تصور نیست زیرا فرض این است که نماز مذکور صحیح است یعنی امر دارد. و در ترجیح جانب امر هم گفتیم طبق دیدگاه ملازمه مشکلی در اجتماع نیست چون با دو عنوان مواجهیم و طبق دیدگاه انطباق و اتحاد هم مشکلی در اجتماع نیست زیرا کراهت در واقع ارشاد به نقصان مزیّت و ثواب نماز در موضع تهمت است.

و قد انقدح بما ...، ص229

بیان دو نکته:

 مرحوم آخوند بعد از بررسی اقسام عبادات مکروه در پاسخ به دلیل اول قائلین به جواز اجتماع امر و نهی دو نکته بیان می‌کنند و بعد از آن وارد بررسی دلیل دوم قائلین به جواز اجتماع می‌شوند.

نکته اول: بررسی "أقلّ ثوابا" در اقسام سه‌گانه

می‌فرمایند اصطلاحی که جمعی از اصولیان همچون صاحب قوانین در رابطه با عبادات مکروهه استفاده کرده بودند تحت عنوان "أقلّ ثواباً" به این معنا بود که عبادت مکروه نداریم بلکه ممکن است یک عبادت ثواب کمتری به دنبال داشته باشد. می‌خواهیم بررسی کنیم آیا بجای جوابهای مفصلی که ما به اقسام سه گانه دادیم می‌توانستیم از همین اصطلاح کوتاه استفاده کنیم و این همه طول و تفصیل در مطلب ندهیم؟ می‌فرمایند:

» در قسم اول عنوان "أقلّ" ثوابا قابل بیان نیست چه قائل به امتناع اجتماع باشیم چه قائل به جواز اجتماع زیرا در مورد صوم عاشورا اصلا بدل نداریم که بگوییم این بدل از آن بدل ثوابش کمتر است. اصطلاح اقل ثوابا مربوط به جایی است که یک عبادت دو فرد یا بدل داشته باشد که بگوییم این فرد از آن فرد ثواب بیشتر یا کمتری دارد در حالی که در قسم اول فقط یک روزه روز عاشورا داریم، روزه روز نهم یا یازدهم بدل از روز دهم نیستند و خودشان استحباب مستقل دارند.

» در قسم دوم هم که توضیح دادیم اقل ثوابا قابل تطبیق و استفاده است.

» در قسم سوم هم:

ـ طبق قول به جواز اجتماع که اقل ثوابا معنا ندارد زیرا قائل به جواز می‌گوید یک عنوان نماز داریم که ثواب دارد و یک عنوان حضور در موضع تهمت داریم که کراهت دارد و این دو در کنار یکدیگر قابل جمع‌اند که مکلف با یک عمل هم به خاطر نماز ثواب ببرد هم به خاطر حضور در مکانی که در معرض تهمت است عمل مکروه انجام داده باشد. حضور در موضع تهمت اصلا ثواب ندارد که نهی از آن را به معنای اقل ثوابا بدانیم.

ـ طبق قول به امتناع اجتماع هم می‌گوییم:

بنابر دیدگاه ملازمه بین عنوان صلاة و عنوان حضور در موضع تهمت باز با دو عنوان مواجهیم و جای طرح اصطلاح "اقل ثوابا" نیست زیرا نگاه این است که گویا دو عمل مستقل با دو حکم مستقل انجام شده است.

بنابر دیدگاه اتحاد و انطباق گفتیم که نهی، ارشاد به مراتب و درجات ثواب است لذا اصطلاح "اقل و ثوابا" جاری است.

کما انقدح بما ذکرنا ...، ص229  [16]

نکته دوم: پاسخ به اشکال اجتماع وجوب و استحباب

بحث در اولین دلیل قائلین به جواز اجتماع امر و نهی بود. مستدل فرمود اگر اجتماع امر وجوبی با نهی تحریمی ممتنع باشد باید اقسام دیگر اجتماع بین دو حکم مضاد هم ممتنع باشد در حالی که تمام فقها سایر موارد را مجاز می‌دانند. مرحوم آخوند تا اینجا اجتماع بین وجوب و کراهت، استحباب و کراهت را پاسخ دادند و فرمودند در این موارد اجتماع بین دو حکم مولوی، فعلی حقیقی وجود ندارد. در نکته پایانی ذیل دلیل اول مرحوم آخوند به بررسی اجتماع دو حکم وجوب و استحباب می‌پردازند. به عنوان مثال در اقامه نماز جماعت یا نماز واجب در مسجد، در آن واحد هم به واجبش عمل می‌کند هم به مستحب. در پاسخ به عدم اجتماع دو حکم مولوی فعلی حقیقی در وجوب و استحباب هم سه جواب می‌دهند:

جواب اول: حمل استحباب بر ارشاد

می‌فرمایند چه قائل به امتناع و چه جواز اجتماع دو حکم باشیم، در مواردی مثل خواندن نماز جماعت، دلیل استحباب، ارشاد به افضل الافراد است. پس "صلّ مع الجماعة" یک امر ارشادی حقیقی است یعنی امر مولوی و دارای مصلحت مستقل نیست که تضاد با وجود پیدا کند هر چند یک حکم حقیقی است یعنی مستقیما به نماز جماعت تعلق گرفته است. ارشاد به حضور در جمع مؤمنان است.

پس با حمل دلیل استحباب بر ارشاد، می‌گوییم اجتماع دو عنوان بر معنون واحد لازم نمی‌آید و یک عنوان بیشتر نداریم که همان نماز است. این مطلب در جواب سوم روشن‌تر می‌شود.

جواب دوم: حمل دلیل استحباب بر مولوی اقتضائی

می‌فرمایند چه قائل به امتناع و چه جواز اجتماع دو حکم باشیم، در مواردی مثل خواندن نماز جماعت، می‌توانیم بگوییم طلب حضور در جماعت یک امر مولوی است نه ارشادی اما این طلب، در مرحله اقتضاء باقی مانده و به فعلیت نرسیده به خاطر وجود مانع. وقتی امر مولوی فعلی وجوب نماز را داریم دیگر در آن واحد این نماز نمی‌تواند استحباب هم داشته باشد، لذا دلیل اقامه جماعت در مرحله اقتضاء باقی می‌ماند. اجتماع دلیل مولوی فعلی وجوبی با دلیل مولوی اقتضائی استحبابی هیچ امتناع ندارد.

پس با حمل دلیل استحباب بر مولوی اقتضائی، می‌گوییم اجتماع دو عنوان بر معنون واحد لازم نمی‌آید که در جواب سوم روشن‌تر می‌شود.

جواب سوم: طبق قول به امتناع: مؤکِّد وجوب است

کسانی که اجتماع دو عنوان بر معنون واحد را جایز می‌دانند می‌توانند اینگونه پاسخ دهند که دو عنوان داریم یکی نماز که واجب است و دیگری عنوان شرکت در اجتماع مؤمنان که مستحب است، در محل بحث عنوان نماز ملازم یا متحد شده با عنوان شرکت در جمع مؤمنان که حقیقتا مستحب است و ثانیا و بالعرض استحبابش به این معنون یعنی نماز هم تعلق پیدا کرده است. پس اشکال ندارد یک معنون و عمل در خارج داشته باشیم که هم عنوان صلاة بر آن صادق باشد و وجوب داشته باشد و هم عنوان شرکت در جماعت بر آن معنون صادق باشد و از این جهت استحباب داشته باشد. پس قائلین به جواز اجتماع، مشکلشان را با تعدد عنوان حلّ می‌کنند.

(لایخفی أنّه) کسانی که اجتماع دو عنوان بر معنون واحد را جایز نمی‌دانند (مانند مشهور و مرحوم آخوند) اینگونه پاسخ می‌دهند که ما یک معنون داریم که همین حرکات نماز در جماعت است، عنوان صلاة بر آن صادق است پس واجب است، امر استحبابی به شرکت در جماعت در واقع تأکید همان وجوبِ نماز است و اصلا امر استحبابی نداریم زیرا اگر معنون خارجی بخواهد علاوه بر وجوب، استحباب هم داشته باشد، لازم می‌آید اجتماع دو حکم در یک معنون و این ممتنع است، حتی نمی‌توانیم بگوییم استحباب حقیقتا به شرکت در اجتماع مؤمنان تعلق گرفته و بالعرض و المجاز به این معنون خارجی تعلق می‌گیرد زیرا باز لازم می‌آید اجتماع دو حکم در معنون واحد. ما می‌گوییم اصلا حکم استحباب به این معنون و حرکات صلاتیّة تعلق نمی‌گیرد نه حقیقتا نه بالعرض و بالواسطه. أدله شرکت در جماعت مؤمنان صرفا وجوبِ نماز را تأکید می‌کنند پس طبق قول امتناع اجتماع امر و نهی تنها یک حکم بیشتر نیست آن هم وجوبی است که مورد تأکید قرار گرفته است.

مرحوم آخوند تذکر می‌دهند آنچه در قسم اول از عبادات مکروهه گفتیم اینجا جاری نیست. در قسم اول عبادات مکروهه که مثالش صوم عاشوراء بود مشکل را با انطباق یا ملازم بودن با عنوان دارای مصلحت و تصویر تزاحم مستحبین حل کردند، یعنی صوم مستحب بود، ترک صوم عاشورا هم چون ملازم یا منطبق بر مخالفت بنی امیه بود مستحب بود پس در قسم اول توانستیم دو عنوان درست کنیم و اجتماع دو حکم متفاوت هم نبود بلکه فقط استحباب بود، اما اینجا نمی‌توانیم دو عنوان فرض کنیم زیرا باعث جمع بین دو حکم وجوب و استحباب بر معنون واحد می‌شود پس حتی بالعرض و المجاز هم استحباب قابل تصویر نیست زیرا بالأخره باید حقیقتا و بالأصالة به یک معنون تعلق بگیرد سپس بالعرض به معنون محل بحث تعلق بگیرد در حالی که معنون دیگری نداریم پس جمع دو حکم وجوب و استحباب در معنون واحد می‌شود (چه از باب انطباق چه از باب ملازم) لذا باید همان جواب دوم که حمل بر حکم اقتضائی بود را مطرح کنیم.

خلاصه کلام مرحوم آخوند در جواب از دلیل اول:

مستدل گفت اگر اجتماع امر وجوبی و نهی تحریمی ممتنع است چرا اجتماع امر (وجوبی یا استحبابی) با کراهت یا وجوب با استحباب به نظر جمیع فقهاء مجاز است؟

مرحوم آخوند در جواب از اجتماع امر (وجوبی یا استحبابی) با کراهت فرمودند عبادات مکروهه سه قسم است:

قسم اول عبادتی که نهی به ذات عبادت تعلق گرفته و بدل ندارد مثل صوم عاشورا، اینجا خلاصه کلامشان این شد که نهی "لاتصم یوم عاشورا" حقیقتا به صوم و بالعرض و المجاز به همراهی بنی امیه تعلق گرفته و دلالت می‌کند بر استحباب مخالفت با بنی امیه. در نتیجه تزاحم دو مستحب است یکی روزه گرفتن دیگری مخالفت با بنی امیه و این مخالفت أرجح و صوم راجح است و هر کدام را امتثال کند عملش صحیح و دارای ثواب است و البته مخالف با بنی امیه أرجح است.

قسم دوم هم عبادتی بود که نهی به ذات عبادت تعلق گرفته و بدل دارد مثل صلاة فی الحمام. فرمودند این نهی ارشاد به مراتب ثواب و مصلحت در نماز به واسطه مکانهای مختلف است و اصلا دال بر کراهت نیست.

قسم سوم هم عبادتی بود که نهی به عنوان دیگری غیر از نماز مثل عنوان حضور در موضع تهمت تعلق گرفته بود که فرمودند قائلین به جواز اجتماع مشکلی ندارند و تعدد عنوان موجب تعدد معنون می‌شود، قائلین به امتناع هم می‌توانند مطابق قسم دوم معتقد باشند نماز در موضع تهمت صرفا باعث کم شدن ثواب است و هیچ کراهتی به دنبال ندارد.

در مواردی هم که در ظاهر اجتماع وجوب و استحباب است مثل نماز جماعت می‌گوییم طبق نظر قائلین به جواز تعدد عنوان (نماز و حضور در جماعت مسلمانان) موجب تعدد معنون می‌شود لذا اجتماع اشکالی ندارد و طبق نظر قائلین به امتناع هم می‌گوییم دلیل استحباب در واقع مؤکِّد وجود است و در واقع استحبابی در کار نیست.

و منها: أنّ اهل العرف ...، ص230

دلیل دوم: دیدگاه عرف

دومین دلیل بر جواز اجتماع امر و نهی دیدگاه و برداشت عرف است. این دلیل ابتدا توسط اصولیان اهل سنت از جمله حاجبی در المختصر و شارح آن عضدی در قالب یک مثال مطرح شده که اگر مولا به عبدش امر کند این پارچه را برای من خیاطت کن و لباس بدوز، و عبد را نهی کند از ورود به مکان خاصی مثل خیاطی زید، حال اگر عبد وارد خیاطی زید شود و با استفاده از چرخ خیاطی زید لباس را بدوزد نگاه عرف این است که این عبد هم مطیع است هم عاصی از دو جهت، از این جهت که برای مولا لباس دوخته و امر مولا را امتثال کرده، مطیع و مستحق مدح است و از این جهت که نهی مولا را عصیان کرده، عاصی و مستحق مذمت است. پس یک عمل خیاطت است که عرف عبد را در این رابطه هم مطیع می‌داند هم عاصی. پس اجتماع امر و نهی ممتنع نیست و با یک معنون هم اطاعت هم عصیان محقق شد.

و فیه: مضافا الی ...، ص230  [17]

نقد دلیل دوم:

مرحوم آخوند در مقام نقد دلیل دوم بر جواز اجتماع امر و نهی، دو جواب مطرح می‌فرمایند:

جواب اول: مناقشه در مثال

قبل از بیان جواب مرحوم آخوند یک مقدمه فلسفی ذکر می‌کنیم:

مقدمه فلسفی: تباین بین مقولات عشر

در کتاب نهایة الحکمة مرحوم علامه طباطبائی (مرحله ششم، فصل اول) صفحه 111 خوانده‌اید یا خواهید خواند که: أنّ هناک أجناساً عالیةً لیس فوقها جنس ، وهی المسمّاة بـ «المقولات». ومن هنا یظهر : أوّلا : أنّ المقولات بسائط غیرُ مرکّبة من جنس وفصل ، وإلاّ کان هناک جنسٌ أعلى منها ، هذا خلفٌ. وثانیاً : أنّها متباینةٌ بتمام ذواتها البسیطة ، وإلاّ کان بینها مشترکٌ ذاتیٌّ وهو الجنس ، فکان فوقها جنس ، هذا خلفٌ. وثالثاً : أنّ الماهیة الواحدة لا تندرج تحتَ أکثر من مقولة واحدة ، فلا یکون شیءٌ واحدٌ جوهراً وکمّاً معاً ، ولا کمّاً وکیفاً معاً.

ثمّ إنّ جمهور المشّائین على أنّ المقولات عشر ، وهی الجوهر والکم والکیف والوضع والأین والمتى والجدة والإضافة وأن یفعل وأن ینفعل. و المعوَّل فیما ذکروه على الإستقراء، ولم یقم برهانٌ على أنّ لیس فوقها مقولةٌ هی أعمّ من الجمیع أو أعمّ من البعض.

در صفحه 167 در تعریف مقوله "أین" می‌فرمایند: الأین هیأةٌ حاصلةٌ للجسم من نسبته إلى المکان. والمکان بما له من الصفات المعروفة عندنا بدیهیُّ الثبوت ، فهو الذی یصحّ أن ینتقل الجسم عنه وإلیه ، وأن یسکن فیه.

ـ اگر یک جسم با توجه به مکان سنجیده شود مصداق مقوله أین است.

مرحوم آخوند می‌فرمایند جواب و نقد اول ما مربوط به مثالی است که مطرح کردید، زیرا مثال مذکور اصلا از محل بحث ما خارج است. ما در ابتدای بحث اجتماع امر و نهی در مرحله اول، امر اول توضیح دادیم بحث در جایی است که یک معنون وجود داشته باشد که دو عنوان بر آن صادق باشد، یک معنون یک ماهیت بیشتر ندارد در حالی که در مثال شما مأموربه یعنی خیاطت از مقوله فعل و انجام دادن کار است و منهی عنه و مکان مورد نهی از مقوله أین است. و معلوم است که بین مقولات مختلف تباین است یعنی شما دو ماهیت تصویر کرده‌اید و دیگر اجتماع امر و نهی در معنون واحد و ماهیت واحد نخواهد بود. مثال صلاة و غصب هر دو از مقوله فعل بود.

جواب دوم: اجتماع، عقلا ممتنع است

(المنع عن صدق) می‌فرمایند حتی در مثال شما هم فقط یک عنوان صادق است یا مطیع یا عاصی، یا جانب اطاعت غالب است و ترجیح دارد یا جانب عصیان، زیرا در مباحث قبل، برهان و استدلال اقامه نمودیم بر امتناع اجتماع امر و نهی.

نهایتا می‌پذیریم در توصلیّات جمع بین اطاعت و عصیان ممکن است به این معنا که وقتی مولا می‌گوید لباس نجس را برای نماز تطهیر کن و مکلف لباس را با آب غصبی تطهیر می‌کند بالأخره غرض مولا که تطهیر لباس با آب طاهر بوده محقق شده است و اشکالی ندارد در کنار این اطاعتی که انجام داده او را عاصی هم بدانیم چون غاصب است. مثال به خیاطت که مستدل مطرح کرد هم از توصلیّات است.

اما در تعبدیّات و عبادات که قصد قربت در آنها لازم است چنین چیزی امکان ندارد، اگر به یک کاری نهی تعلق گرفته باشد یعنی مبغوض مولا است و امکان ندارد مکلف با انجام دادن فعل مبغوض مولا، به مولا تقرّب بجوید و مطیع بشمار آید. یا جانب نهی ترجیح دارد یا جانب امر.

در مثال نماز در مکان غصبی، جانب نهی ترجیح دارد و مکلف می‌تواند نمازش را در مکان دیگری بخواند تا به امر و نهی مولا هر دو عمل کند و عاصی نباشد.

در مثال تجسس در احوال دیگران برای کشف وثاقت یا عدم وثاقت، جانب امر ترجیح دارد. مجتهد می‌خواهد بررسی کند سند یک روایات معتبر است یا نه؟ انتساب یک گفته توسط یک راوی به امام معصوم قابل پذیرش است یا نه؟ از طرفی نهی شده‌ایم از تجسس در زندگی دیگران و از طرف دیگر امر شده‌ایم به قبول حرف ثقه، در اینجا جانب امر به تجسس ترجیح دارد تا بتوانیم بین نقل ثقه و غیر ثقه تفکیک کنیم و به روایات ثقات عمل نماییم.

بقی الکلام فی ...، ص231

دیدگاه چهارم: تفصیل بین حکم عقل و عرف

چنانکه در ابتدای بحث اجتماع امر و نهی هم اشاره شد به مرحوم مقدس اردبیلی و مرحوم سید مجاهد (سید محمد طباطبائی) نسبت داده شده که در مسأله اجتماع امر و نهی بین حکم عقل و عرف تفاوت است به این بیان که عقل می‌گوید اجتماع امر و نهی اشکال ندارد زیرا عقل بین دو جهت امر و نهی می‌تواند تفکیک کند و هر کدام را مستقلا مورد بررسی و لحاظ قرار دهد اما عرف چنین تحلیل و دقتی ندارد و نماز در خانه غصبی را یک عمل بیشتر نمی‌بیند. دستورات شارع در آیات و روایات هم خطاب به عرف است. وقتی برداشت عرف این است که امر و نهی در یک دستور مولا جمع نمی‌شوند پس از نگاه عرف اجتماع امر و نهی در آن واحد در شیء واحد محال است.

نقد دیدگاه چهارم:

مرحوم آخوند دو جواب مطرح می‌فرمایند:

جواب اول: برداشت عرف مبتنی بر درک عقل است.

می‌فرمایند اصلا بحث ما در مدلول الفاظی مثل "صلّ" و "لاتغصب" نیست که به برداشت عرف مراجعه کنیم چون مدلول آنها روشن است، در حالی که بحث ما یک بحث عقلی است که عرف دقیق متوجه می‌شود آیا اجتماع امر و نهی ممکن است یا خیر؟ پس معنا و مدلول "صلّ" و "لاتغصب" روشن است می‌خواهیم ببینیم از نگاه عرف دقیق آیا امکان دارد یک فرد در آن واحد و با انجام فعل واحد هم مطیع باشد هم عاصی؟ این یک بحث عرفی دقیق و مبتنی بر نگاه عقل است و نظر مسامحی عرفی در آن اعتبار ندارد و ثابت کردیم از نگاه عقل اجتماع امر و نهی ممتنع است زیرا معنون و ماهیت واحد یک حکم بیشتر نمی‌پذیرد.

جواب دوم: بحث منحصر در مدلول الفاظ نیست.

(و قد عرفت) مرحوم آخوند ابتدای بحث اجتماع امر و نهی فرمودند تفاوتی ندارد که دلیل دال بر امر یا نهی یک دلیل لفظی (آیات یا روایات) باشند یا یک دلیل لبّی و عقلی مثل اجماع، سیره متشرعه و سیره عقلا باشد، در هر صورت بحث اجتماع مطرح است. پس مسأله اجتماع صرفا وابسته به لفظ و مدلول الفاظ و نگاه عرف در برداشت از این الفاظ نیست. لذا دلیل مرحوم مقدس اردبیلی اخص از مدعایشان است. (دلیل منحصر به مدالیل و مدلولهای الفاظ و مدعا مربوط به أعم از مدلول لفظ و عقل است)

پس مجالی نیست برای اینکه عرف را حاکم و تعیین کننده تکلیف در اجتماع امر و نهی بدانیم که بعد عرف بگوید بین دو مدلول تنافی است و اجتماع ممکن نیست و عقل بگوید اجتماع ممکن است. (هر چند از نگاه مرحوم مقدس اردبیلی عرف اجتماع را ممتنع می‌داند و مطابق اعتقاد مرحوم آخوند است اما اشکال مرحوم آخوند این است که مسیر تشخیص امتناع توسط ایشان درست طی نشده است)

فتدبّر که نه حکم عقل مسامحی به امتناع اجتماع معتبر است نه ادعای حکم عقل به جواز اجتماع.



[1]. جلسه 13 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 133، یکشنبه، 1403.07.15.

[2]. مرحوم امام در تهذیب الأصول (سه جلدی)، ج2، ص53 می‌فرمایند: فظهر: أنّ حدیث التضادّ بین الأحکام و إن اشتهر بین المتأخّرین ممّا لا أساس له، کما علیه بعض أهل التحقیق قدّس اللّٰه سرّه (در نهایة الدرایة).

[3]. جلسه 14 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 134، دوشنبه، 1403.07.16.

[4]. تبیین فلسفی دقیق این مطلب در طبیعیات شفاء مرحوم بوعلی سینا، فن اول، مقاله دوم، فصل دوم قابل استفاده است.

[5]. برای توضیح بیشتر در این رابطه مراجعه کنید به نهایة الحکمة مرحوم علامه طباطبائی، المرحلة التاسعة، الفصل التاسع: فی موضوع الحرکة، صفحه 265.

[6]. مرحوم آخوند در دو مورد اشاره فرمودند اوامر و نواهی شارع به طبعیت تعلق می‌گیرد نه به فرد خارجی:

مورد اول در فصل هفتم صفحه 193 بود که فرمودند: الحق أنّ الأوامر و النواهی تکون متعلقة بالطبائع دون الأفراد. مرحوم آخوند که قائل به أصالة الوجود هستند می‌فرمایند مطلوب مولا در اوامر و نواهی، طبیعت است نه خصوصیات فردیه و نه ماهیّت من حیث هی. وقتی مولا امر می‌کند و ایجاد یک فعل را از ما طلب می‌کند یا زمانی که نهی می‌کند و ترک یک فعل را طلب می‌کند طبیعت عمل برایش مهم است مثلا می‌فرماید أقیموا الصلاة، اینجا امر به طبیعت نماز است و اهمیت ندارد که ضمن کدام فرد محقق شود در خانه بخواند یا محل کار یا خیابان.

و قد عرفت أن الطبیعة بما هی هی لیست إلا هی لا یعقل أن یتعلق بها طلب لتوجد أو تترک و أنه لا بد فی تعلق الطلب من لحاظ الوجود أو العدم معها فیلاحظ وجودها فیطلبه و یبعث إلیه کی یکون و یصدر منه هذا بناء على أصالة الوجود.

مورد دوم در همین بحث اجتماع امر و نهی، مرحله اول، امر هفتم در صفحه 214 که اشاره فرمودند به بطلان قول تعلق حکم شرعی به فرد.

[7]. جلسه 15 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 135، سه‌شنبه، 1403.07.17.

[8]. برای توضیح بیشتر مراجعه کنید به الشفاء، الإلهیات، (بوعلی سینا)، مقاله پنجم، فصل اول و دوم. شوارق الإلهام، (عبدالرزّاق لاهیجی)، (چاپ سنگی)، ص144.

[9]. جلسه 16 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 136، چهارشنبه، 1403.07.18.

[10]. سوره مبارکه فتح، آیه 10.

[11]. سوره مبارکه قیامة، آیات 22 و 23.

[12]. جلسه 17 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 137، شنبه، 1403.07.21.

[13]. جلسه 18 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 138، یکشنبه، 1403.07.22.

[14]. جلسه 19 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 139، سه‌شنبه، 1403.07.24. دیروز به مناسبت بزرگداشت رحلت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها دروس تعطیل بود.

[15]. جلسه 20 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 140، چهارشنبه، 1403.07.25.

[16]. جلسه 21 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 141، شنبه، 1403.07.28.

[17]. جلسه 22 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 142، یکشنبه، 1403.07.29.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۱۹
سید روح الله ذاکری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی