خلاصه مباحث دوران بین متباینین
در
شبهه وجوبیه شک در مکلفبه
در رساله شک از کتاب رسائل،
خلاصه مباحث دوران بین متباینین
در
شبهه وجوبیه شک در مکلفبه
در رساله شک از کتاب رسائل،
متباینین و اقسام اقل و اکثر و مثال حقوقی
دومین مطلب ذیل بحث شک در مکلفبه در رسائل، بررسی شبهه وجوبیه است (دوران بین واجب و غیر حرام). مکلف یقین به اصل حکم وجوب دارد اما در مکلفبه (متعلق وجوب) شک دارد.
برای فهم دقیق کلام مرحوم شیخ انصاری دو مقدمه یکی اصولی و دیگری حقوقی بیان میکنیم:
خلاصه مدعا و دلیل شیخ انصاری از ابتدای بحث شبهه محصوره (در شبهه موضوعیه تحریمیه مکلفبه) چنین شد که فرمودند:
جلسه نود و هفتم (شنبه، 96.12.19) بسمه تعالی
الثانی: فیما إذا دار الأمر فی الواجب... ج2، ص315
در خلاصه مذکور در جزوه جلسه قبل گذشت بحث رساله شک در جایی بود که شک حالت سابقه ندارد، شک در مکلفبه و شبهه وجوبیه، است که دو قسم بود: متباینین و اقل و اکثر، مباحث قسم اول تمام شد.
بحث در شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه دوران بین اقل و اکثر است. قبل از ورود به بحث توجه به سه مقدمه اصولی لازم است:
مقدمه اصولی اول: اقل و اکثر استقلالی و ارتباطی
ابتدای بحث متباینین در جلسه 77، صفحه 147 جزوه، مقدمه مفصلی در تعریف متباینین و اقل و اکثر و مثال برای شبهه وجوبیه و تحریمیه بیان کردیم، گفتیم اقل و اکثر دو قسم دارد: استقلالی و ارتباطی:
الف: اقل و اکثر استقلالی: مکلف چه اقل را انجام دهد چه اکثر را به همان اندازه ثواب (در واجب) و عقاب (در حرام) خواهد داشت. به عبارت دیگر اگر در واقع اکثر واجب باشد و فرد اقل را اتیان کند به همان اندازه ثواب دارد و بریء الذمه شده، به همین جهت گفته شده استقلالی که اقل میتواند وجودی مستقل از اکثر داشته باشد.
مثال: یقین دارد به زید بدهکار است اما نمیداند صد درهم است یا صد و ده درهم. نذر کرده بوده در این ماه قمری نماز شب او ترک نشود، یقین دارد تعدادی نماز شب او قضا شده اما نمیداند دو مورد بوده یا چهار مورد.
ب: اقل و اکثر ارتباطی یک فعل است که اقل و اکثر در قالب همان یک عمل قابل تصویر است، اکثر همان اقل است با ضمیمه شئ اضافهای، لذا اگر در واقع اکثر واجب یا حرام بوده اما اقل را انجام دهد، نه واجب را امتثال کرده نه حرام مرتکب شده. پس اقل هویت مستقل از اکثر ندارد. مثال: یقین دارد نماز واجب است اما نمیداند نماز بدون سوره و 9 جزئی (اقل) بر او واجب است یا با سوره و 10 جزئی (اکثر). *
مقدمه اصولی دوم: محل بحث در ارتباطی است.
اینجا محل بحث در اقل و اکثر ارتباطی است زیرا در اقل و اکثر استقلالی به اجماع علماء نسبت به اکثر برائت جاری است. از شک در اقل و اکثر ارتباطی هم میتوان تعبیر نمود به شک در جزئیت یک شیء برای مأموربه. مثلا شک در جزئیت سوره برای نماز.
مقدمه سوم اصولی فلسفی: اقسام جزء
جزء، از نگاه موطِن و محل تحقق آن دو قسم است:
1. جزء خارجی: چیزی که تحقق خارجی مأموربه وابسته به آن و در خارج قابل اشاره است. مثل سوره که جزء نماز است در خارج.
2. جزء ذهنی: نام دیگر جزء ذهنی "قید" است، قید هم بر دو قسم است:
الف: خود قید در ذهن است لکن منشأ انتزاع آن در خارج و چیزی غیر از مأموربه است. مثال: نماز مقید به طهارت است، و این قید طهارت از وضوء انتزاع شده که وضو چیزی غیر از نماز است. پس قید طهارت ذهنی است نه خارجی.
ب: خود قید در ذهن است لکن منشأ انتزاع آن در خارج است و وجود خارجی منشأ انتزاع مطابق با مأموربه است:
مثال اول: حکم شرعی چنین است: "أعتق رقبة مؤمنة". رقبه مقید شده به قید ایمان و منشأ انتزاع این قید در خارج، همان مأموربه یعنی رقبة است، رقبه و مؤمنه در خارج یکی است.
مثال دوم: بر کسی که روزه ماه مبارک رمضان را شکسته است کفاره واجب شده، کفاره مقید شده به اطعام مسکین، منشأ انتراع قید اطعام مسکین در خارج همان مأموربه به یعنی کفاره است. **
میفرمایند شک بین اقل و اکثر در اصل شک در این است که شیئ (سوره) جزء مأموربه هست یا نه؟ جزء مشکوک دو قسم است:
1ـ جزء خارجی است مانند إستعاذة (أعوذ بالله من الشیطان الرجیم) گفتن یا سوره یا قنوت که شک دارد در جزئیت سوره برای نماز.
2ـ جزء ذهنی است که قید نام دارد (تقیّد جزء ذهنی است) جزء ذهنی (قید) دو قسم است:
الف: منشأ انتزاعش در خارج متفاوت با مأموربه است. شک دارد نماز مقیّد به طهارت هست یا نه؟ منشأ انتزاع قید طهارت، وضو است که چیزی غیر از نماز است، و نهایتا مقید بودن نماز به طهارت منجر میشود به وجوب وضوء برای نماز.
ب: منشأ انتزاع قید در خارج متفاوت با مأموربه نیست بلکه یکی از خصوصیتهای مأموربه است. دو مثال بیان میکنند:
مثال اول: شک دارد عتق رقبة مقیّد یه ایمان هست یا نه؟ قید ایمان یکی از خصوصیات مأموربه به یعنی رقبه است و در خارج قید ایمان در همان شخص رقبة قابل صدق است. اینجا شک دارد در جزئیت قید ایمان برای رقبة.
مثال دوم: شک دارد کفاره إفطار عمدی روزه، یک شیء معین (إطعام) است یا مردد بین سه گزینه است. پس قید تعیین از مصادیق کفاره در خارج انتزاع شده و چیزی غیر از مأموربه (مصداق کفاره) نیست. اینجا شک دارد در جزئیت قید تعیین در کفاره.
پس بحث از اقل و اکثر یعنی شک در جزئیت یک شیء برای واجب، و جزء هم سه قسم است، منشأ شک در هر کدام از این سه قسم فقدان، اجمال، تعارض نصین (که این سه را شبهه حکمیه میدانیم) یا موضوع خارجی است که مجموعا سه قسم ضرب در چهار منشأ شک میشود دوازده مسأله لکن شیخ انصاری همه را در قالب دو قسم (جزء خارجی و ذهنی) مطرح میکنند:
گفتیم این قسم چهار مسأله دارد زیرا منشأ شک یکی از چهار عامل است:
بعضی از فقهاء فتوا دادهاند گفتن "أعوذ بالله من الشیطان الرجیم" در رکعت اول نماز و قبل از شروع سوره واجب است. هر چه فحص کردیم نص معتبر پیدا نکردیم، شک داریم آیا گفتن إستعاذة جزء نماز است یا خیر، وظیفه چیست؟ در مقام جواب دو قول مطرح شده:
قول اول: احتیاط واجب است و باید این جزء مشکوک هم اتیان شود.
قول دوم: نسبت به جزء مشکوک برائت جاری است هم برائت عقلی هم برائت نقلی. این قول مشهور بین خاصة و عامة است.
مرحوم شیخ میفرمایند در بین قدماء کسی را نیافتم که قائل به قول اول باشد. برای بررسی أدله اقوال پنج مطلب بیان میکنند:
بررسی أدله اقوال
برای بررسی أدله اقوال پنج مطلب بیان میکنند: 1ـ برائت عقلی از اکثر. 2ـ استصحاب عدم وجوب اکثر. 3ـ أدله وجوب احتیاط. 4ـ برائت نقلی از اکثر. 5ـ بررسی چند اصل در اثبات برائت از اکثر. البته ترتیب منطقی اقتضا میکرد أدله هر کدام از دو قول تفکیک شود.
مطلب اول: برائت عقلی از اکثر
کسی که میداند واجبی دارد که دارای أجزاء است، نسبت به یک جزء اضافه مثلا إستعاذة شک دارد و هر چه فحص کرد دلیل معتبری بر جزئیت آن پیدا نکرد لذا جزء مشکوک را ترک کرد، عقل میگوید قبیح است مولا او را مؤاخذه کند بر ترک جزء مشکوک. تفاوتی هم ندارد مولا اصلا دلیلی بر جزئیت إستعاذة بیان نکرده باشد یا بیان کرده باشد و بر ما مخفی باشد در هر دو صورت عقل حکم به برائت میکند. چنانکه قائلین به احتیاط هم نباید تفاوتی قائل شوند بین جایی که مولا دلیل بیان نکرده باشد یا بیان کرده و بر ما مخفی مانده باشد در هر دو صورت باید بگویند احتیاط واجب است.
تحقیق:
* نسبت به تعاریف و اقسام اقل و اکثر چند منبع در همان جلسه 77، صفحه 147 جزوه، معرفی شد که علاوه بر آن میتوانید ذیل عنوان اقل و اکثر در کتاب کفایة الأصول مرحوم آخوند صفحه 363 (چاپ آل البیت) به حواشی آن مانند حاشیه مرحوم مشکینی، منتهی الدرایة فی شرح الکفایة از مرحوم جزائری مروج، و حاشیه مرحوم کمپانی با عنوان نهایة الدرایة مراجعه بفرمایید.
** نسبت به این مقدمه دو نکته را توجه داشته باشید:
اولا: به عنوان یکی از مطالب فلسفی دخیل در فهم علم اصول در دفتر یا برگه ها یا فایلی که قبلا گفتهام برای علوم دخیل در علم اصول داشته باشید، یادداشت نمایید.
ثانیا: دوستانی که علاقه به مباحث فلسفی دارند میتوانند بحث را از جهات مختلف پیگیری نمایند از جمله تفاوت بین جزء و شرط. مراجعه کنید به مطالب مرحوم سبزواری در شرح منظومه ذیل این بیت که: "للشیء غیر الکون فی الأعیان - کون بنفسه لدى الأذهان" و این شعر که: "تقیّدٌ جزءٌ و قید خارج".
جلسه نود و هشتم (یکشنبه، 96.12.20) بسمه تعالی
فإن قلت: إن بناء العقلا علی... ج2، ص318، س10
مرحوم شیخ انصاری فرمودند حکم شک در جزئیّت جزء خارجی در فقدان نص، برائت است و اتیان جزء مشکوک لازم نیست، به دلیل برائت عقلی و نقلی. استدلال به برائت عقلی توضیح داده شد که عقل عقاب بر عدم إتیان جزء مشکوک را تقبیح میکند زیرا عقاب بلابیان قبیح است و بیان هم به مکلف نرسیده. در ادامه بحث چند اشکال مترتب بر یکدیگر را بیان و پاسخ میدهند:
اشکال: بر خلاف آنچه شما فرمودید، بناء عقلا در شک در جزئیت یک شیء، بر وجوب احتیاط است. دو مثال بیان میکنیم:
مثال اول: طبیب برای رفع دل درد مثلا دستور میدهد مریض چند گیاه دارویی را ترکیب کند و معجون ساخته شده را استفاده کند، اگر مریض شک کند در اینکه مثلا "ریشه شیرین بیان" هم جزء دستور پزشک بود یا نه؟ فرض این است که چه طبیب گفته باشد چه نگفته باشد، "ریشه شیرین بیان" ضرری به حال مریض ندارد، در صورت ترک آن جزء، عقلاء مریض را مذمت میکنند.
مثال دوم: پدر به فرزند دستور میدهد وسائل سفر را آماده کند و وسائل مورد نیاز را هم نام میبرد، پسر شک میکند پدر کتاب رسائل را هم ذکر کرد یا نه؟ اگر آن را بر ندارد عقلا مذمتش میکنند.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند مثالهای شما ارتباطی به محل بحث ما ندارد.
اما مثال اول: مثال اول از محل بحث خارج است زیرا:
اولا: ما گفتیم عقل، مکلفی را که فحص از دلیل برای جزء مشکوک نموده و دلیلی پیدا نکرده مستحق مؤاخذه و عقاب نمیداند، شما اگر به این دلیل اشکال دارید باید ثابت کنید استحقاق عقاب هست در حالی که در مثال اول اصلا بحث عقاب نیست بلکه دستور طبیب است که امر ارشادی است و ثواب و عقاب ندارد.
ثانیا: بحث ما در اطاعت محض از امر مولا است در حالی که دستور طبیب صرفا برای رسیدن به خاصیّت و درمان مورد نظر است لذا اگر فرد احراز کرد که در مثال "ریشه شیرین بیان" برای رفع دل درد مفید است میتواند به معجون اضافه کند حتی اگر هم طبیب نگفته باشد لذا وقتی صرف خاصیت مهم بود نه امر طبیب اگر طبیب نه با جمله دستوری بلکه با جمله خبری هم بگوید مثلا این گیاههای دارویی را ترکیب میکنی و میخوری، باز هم برای مریض لازم است نسبت به جزء مشکوک احتیاط کند و اگر ضرر ندارد "ریشه شیرین بیان" هم اضافه کند زیرا ملاک، رسیدن به خاصیت مطلوب است و با اضافه کردن "ریشه شیرین بیان" هم به خاصیت مطلوب میرسد.
اما مثال دوم: خوب اگر شرایط دستور پدر مانند ما نحن فیه باشد که فرد فحص کرده و به بیانی از جانب مولا دست پیدا نکرده اگر پدر، پسر خود را بر ترک جزء مشکوک عقاب کند مذمت میشود زیرا اگر پدر متمکن از رفع شک و بیان جزئیات دستورش باشد حتی از راههای غیر متعارف باید بیان میکرد، لذا وقتی بیان نکرده یا بیان کرده و پسر بعد از فحص هم دسترسی به بیان پیدا نکرده حق عقاب هم ندارد.
نعم (قبول وجوب احتیاط در بعض موارد)
میفرمایند قبول میکنیم یک جا احتیاط واجب است آن هم در صورتی است که یقین داریم هدف مولا و طبیب از دستور دادن رسیدن به غرض خاصی است و شک در محصِّل غرض داشته باشیم.
توضیح مطلب: طبیب دستور به تهیه معجونی داده به غرض اسهال صفراء (روان کردن کار کیسه صفراء) و خروج راحت محتویات آن است برای از بین بردن درد، در اینجا اگر یقین داریم مأموربه إسهال الصفراء است نه أجزاء معجون، یا یقین داشتیم مأموربه أجزاء معجون است اما غرض از معجون برای طبیب مهم است در این صورت باید جزء مشکوک هم اتیان شود زیرا وقتی یقین داریم غرض طبیب و مولا در هر صورت باید محقق شود، باید به گونهای عمل کنیم که یقین کنیم به تحصیل غرض، که با احتیاط کردن ممکن است.
به این استثناء ذیل مسأله چهارم (شبهه موضوعیه) میپردازند و میگویند در اکثر موارد شک در احکام شرعی، اطلاع از غرض شارع نداریم که تحصیل غرض با احتیاط کردن واجب باشد، لذا چون غرض مولا برای ما روشن نیست عند الشک در جزئیت یک شیء برائت جاری میکنیم. *
فإن قلت: ... (اشکال به نعم) ج2، ص319، س10
قبل از بیان اشکال یک مقدمه کلامی بیان میکنیم:
مقدمه کلامی: دو اصطلاح در باب وجوب لطف
در بعض مباحث اصولی مانند اجماع، اصطلاح کلامی به کار میرود با عنوان قاعده لطف. مرحوم علامه حلی در کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد صفحه 444 (چاپ جامعه مدرسین) میفرمایند: اللطف هو ما یکون المکلف معه أقرب إلی فعل الطاعة و أبعد من فعل المعصیة. **
تعبیر کلامی دیگری که در علم اصول هم کاربرد دارد چنین است "الواجبات الشرعیة ألطاف فی الواجبات العقلیة" در تفسیر آن احتمالاتی است از جمله اینکه احکام و واجبات شرعیه لطفاند و ما را نزدیک میکنند به واجبات عقلیة.
توضیح مطلب: عقل میگوید اطاعت مولا واجب است، سرکشی و عصیان مولا قبیح است، حال وقتی یک حکم شرعی میگوید نماز واجب است و "إن الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر" یعنی میگوید نماز میتواند انسان را از منکر و عصیان مولا بازدارد. پس غرض از واجبات شرعیه این است که زمینه را فراهم کنند برای عمل به واجبات عقلیه که اطاعت از مولا باشد. ***
مستشکل میگوید شما در "نعم" پذیرفتید اگر شک در محصِّل غرض مولا داشتیم احتیاط واجب است. ادعای ما این است که شک در تمام واجبات شرعیه از همین قبیل است یعنی شک در محصِّل غرض مولا است لذا احتیاط واجب است. اشکال به دو بیان تقریر شده:
بیان اول: مستشکل میگوید اوامر شرعی تابع غرض و مصلحت در مأموربه (یعنی در متعلق امر) است. اگر نماز واجب شده خود نماز مصلحت داشته، مصلحت در یک واجب شرعی هم به دو صورت قابل کشف است:
1. از خود عنوان مأموربه میتوان استفاده کرد، مثل اینکه مولا به صورت جمله خبریه بفرماید: إن الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر.
2. شارع تصریح به غرض نماید، مثل اینکه بفرماید صلّ لأجل أن تنهی عن الفحشاء و المنکر.
نتیجه اینکه یقین داریم مولا از واجب کردن نماز غرضی دارد، حال شک داریم این غرض با نماز 9 جزئی حاصل میشود یا با نماز 10 جزئی، باید احتیاط کرده و جزء مشکوک را هم اتیان کنیم تا یقین به تحصیل غرض مولا پیدا کنیم.
بیان دوم: بیان اول فقط ثابت کرد مولا غرض دارد اما بیان دوم چیستی غرض را هم روشن میکند و میگوید غرض از واجبات شرعیه فراهم نمودن زمینه برای اطاعت حکم عقل مبنی بر طاعت مولا و دوری از عصیان مولا است، غرض تقرّب انسان به انجام واجبات عقلیه است، پس لطف (و قرب به واجبات عقلیه) یا مأموربه است یا غرض آمر از امر است که در هر دو صورت باید یقین کنیم به حصول لطف، شک داریم لطف و قرب به واجبات عقلیه، با نماز 9 جزئی محقق میشود یا با نماز 10 جزئی اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی لذا باید احتیاط نمود و جزء مشکوک را انجام داد. جواب مرحوم شیخ خواهد آمد إن شاء الله.
تحقیق:
* مراجعه کنید به رسائل ج2، ص352 که بحث مسأله چهارم و شبهه موضوعیه در سی صفحه بعد است. مطالب مسأله چهارم دو صفحه است مطالعه نمایید و هر مقدار از مطلب را دریافت کردید یادداشت کنید.
** دلیل بر وجوب لطف را در همان صفحه از کشف المراد ملاحظه کنید و ارائه دهید. همچنین مراجعه کنید به کتاب گوهر مراد ص249.
*** برای تفسیر جمله مذکور مراجعه کنید به کتاب گوهر مراد صفحه 250. همچنین کتاب إیضاح الفرائد ج2، ص295 از مرحوم تنکابنی شاگرد مرحوم شیخ انصاری. نسبت به این مقدمه دو نکته را توجه داشته باشید:
اولا: به عنوان یکی از مطالب کلامی دخیل در فهم علم اصول در دفتر یا برگه ها یا فایلی که قبلا گفتهام برای علوم دخیل در علم اصول داشته باشید، یادداشت نمایید.
ثانیا: دوستانی که علاقه به مباحث کلامی دارند میتوانند بحث را در منابع مطرح شده پیگیری نمایند و با منابع بیشتری آشنا شوند و مطالب اضافهای گردآوری کنند.
معرفی اجمالی کتاب:
کتاب گوهر مراد اثر مرحوم عبدالرّزاق لاهیجی (متوفای 1072ه ق) شاگرد و داماد مرحوم ملاصدرا که استادشان لقب فیّاض به ایشان دادند. داماد دیگر مرحوم ملاصدرا مرحوم فیض کاشانی است. کتاب گوهر مراد از کتب کلامی معتبر، جامع و به زبان فارسی است.
جلسه نود و نهم (دوشنبه، 96.12.21) بسمه تعالی
قلت: أوّلاً مسألة البرائة ... ج2، ص319، س17
مرحوم شیخ فرمودند حکم شک در جزئیت شیء برائت از وجوب است، سپس با یک نعم و استدراک فرمودند اگر در جایی یقین به غرض مولا داشتیم و شک کردیم غرض مولا با عمل فاقد جزء مشکوک هم محقق میشود یا فقط با عمل واجد جزء مشکوک محقق میشود، احتیاط جاری است و باید جزء مشکوک هم اتیان شود زیرا یقین به اشتغال ذمه به غرض داریم باید یقین به فراغ ذمه پیدا کنیم.
مستشکل گفت ما در تمام موارد شک در احکام شرعی در اصل شک در محصّل غرض داریم پس در شک در جزئیت باید قائل به وجوب احتیاط باشیم نه برائت.
جواب: مرحوم شیخ دو جواب بیان میکنند که قبل از توضیح آن یک مقدمه کلامی را اشاره میکنیم:
مقدمه کلامی: افعال الله معلّل به أغراضاند
نسبت به افعال الله و اینکه منشأ آنها غرض خاصی است یا نه، سه نظریه بین عالمان اسلامی مطرح است:
نظریه اول: أشاعره معتقدند أفعال الله معلّل به أغراض نیست و لازم نیست که مأموربه مصلحت و منهیعنه مفسده داشته باشد. از آنجا که اشاعره معتقد به حسن و قبح عقلی نیستند میگویند أشیاء ذاتا مصلحت یا مفسده ندارند و چنین نیست که کفاره دادن مصلحتی داشته باشد که خداوند به جهت وجود مصلحت آن را واجب کرده باشد.
طبق این مبنا دیگر شک در تحصیل غرض مولا معنا ندارد زیرا اصلا غرضی وجود ندارد که ما شک کنیم در تحصیل آن.
نظریه دوم: به بعضی از علماء إمامیة مانند مرحوم سید صدر شارح وافیة، مرحوم آقا جمال خوانساری، صاحب فصول و صاحب قوانین نسبت داده شده که افعال الله (اوامر و نواهی) تابع مصالح و مفاسد است اما این مصلحت و مفسده ممکن است در متعلق امر باشد مانند مصلحت داشتن نفس نماز و روزه و ممکن است مصلحت در متعلق نباشد مثل اوامر امتحانیّة که مصلحت در انجام یک عمل نیست بلکه مصلحت در خود امر کردن است تا بتواند مطیع بودن عبد را معین کند.
طبق این مبنا هم وقتی مصلحت در صرف امر کردن باشد، ما یقین میکنیم با امر نمودن، غرض شارع محقق شده دیگر شک در تحصیل غرض مولا نداریم که احتیاط واجب باشد.
نظریه سوم: مشهور عدلیّة (شیعه و معتزله) معتقدند اوامر و نواهی شارع تابع مصلحت و مفسده در متعلق است، یعنی هیچ کاری را شارع واجب نمیکند إلا اینکه متعلق امر (نماز) مصلحت ملزمه داشته و هیچ فعلی تحریم نشده الا اینکه متعلق نهی (دروغ) مفسده ملزمه داشته است.
اولا: دلیل شما أخص از مدعا است.
مدعی: حکم شک در جزئیت احتیاط است. دلیل: تحصیل غرض لازم است.
مستشکل به طور مطلق ادعا کرد نسبت به شک در جزئیت، احتیاط واجب است زیرا شک در محصِّل غرض داریم، میگوییم این دلیل فقط طبق مبنای مشهور عدلیه صحیح است اما طبق مبنای اول و دوم مذکور در مقدمه صحیح نیست زیرا اشاعره معتقدند اصلا غرضی وجود ندارد که در تحصیل آن شک کنیم. پس مدعا شامل تمام مبانی میشود اما دلیل فقط شامل مبنای سوم.
ثانیا: جواب اصلی این است که حتی طبق مبنای سوم هم کلام مستشکل صحیح نیست و با اینکه اوامر شرعی تابع مصالح و أغراض هستند باز هم احتیاط کردن واجب نیست. توضیح مطلب:
الف: روشن است که واجبات تعبدیّة زمانی لطف و محصِّل غرض شارعاند که با تمام أجزاء و شرائط از جمله قصد قربت انجام شوند. نماز بدون قصد قربت قطعا غرض شارع را تأمین نمیکند و فائدهای ندارد.
ب: لطف و تحصیل غرض شارع فقط با امتثال تفصیلی ممکن است، در ما نحن فیه (شک در جزئیت شیء مشکوک) که نمیداند نماز 9 جزئی واجب است یا 10 جزئی، اگر اقل را انجام دهد نمیتواند بگوید یقینا مأموربه همین است لذا نمیتواند قصد قربت و قصد وجه کند، اگر هم اکثر را اتیان کند باز هم نمیتواند بگوید یقینا مأموربه همین است و لذا نمیتواند قصد قربت و قصد وجه کند، پس با وجود شک بین اقل و اکثر یقین به تحصیل غرض شارع ممکن نیست به عبارت دیگر با وجود شک، احتیاط واجب نیست.
نتیجه: حال که تحصیل غرض و احتیاط واجب نیست و مخالفت قطعیه و رها کردن عمل هم جایز نیست صرفا میتواند با انجام اقل از مخالفت قطعیه فرار کند و در همان هم قصد قربت کند. *
سؤال: آیا میتوان گفت حالا که نه در اتیان اقل قصد وجه و قربت ممکن است نه در اتیان اکثر پس بهتر است که اکثر را انجام دهد نه اقل را.
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اصلا قاعده لطف ارتباط به ما نحن فیه ندارد و چه قاعده لطف را قبول کنیم چه قبول نکنیم در هر صورت مکلف اقل را باید انجام دهد زیرا قدر متیقن از واجب همین اقل است و با انجام آن میتواند از عصیان و مخالفت قطعیه نجات پیدا کند، اتیان اکثر هم واجب نیست و شارع نمیتواند بر ترک اکثر ما را عقاب کند زیرا وقتی بعد از فحص دلیل و بیان بر وجوب اکثر پیدا نکردیم برائت جاری است و مؤاخذه بدون بیان قبیح است. به عبارت دیگر علم اجمالی ما به وجوب یک مرکب ذو أجزاء منحل شد به یک علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در جزئیت شیء مشکوک که در شک بدوی برائت جاری است.
تحقیق:
* جهت آشنایی با کفایة الأصول که سال دیگر إن شاء الله خواهید خواند، مراجعه کنید به کفایة ص364 (چاپ آل البیت) و در آنجا نقد مرحوم آخوند به هر دو جواب مرحوم شیخ انصاری را ببینید که با این عبارت شروع میشود: "و توهم انحلاله إلى العلم بوجوب الأقل تفصیلا و الشک فی وجوب الأکثر بدوا ..."
جلسه صدم (سهشنبه، 96.12.22) بسمه تعالی
فإن قلت: إنّ ما ذکر فی... ج2، ص321، س8
مرحوم شیخ انصاری فرمودند اگر شک کردیم در جزئیت یک شیء در واجب (اقل و اکثر ارتباطی) برائت نسبت به جزء مشکوک (اکثر) جاری است، از دو اشکال پاسخ دادند.
اشکال سوم: مستشکل میگوید شما در مبحث قبلی که دوران بین متباینین بود فرمودید احتیاط واجب است و ظهر و جمعه را باید انجام دهد، دلیل شما وجود مقتضی و عدم مانع بود اینجا هم عینا همان مطلب جاری است و باید قائل به وجوب احتیاط شوید.
توضیح مطلب این است که شما برای وجوب احتیاط در متباینین فرمودید:
مقتضی موجود است زیرا علم اجمالی داریم به ثبوت تکلیف پس مقتضی احتیاط موجود است.
مانع مفقود است زیرا آنچه ممکن است مانع ثبوت و تنجّز تکلیف باشد جهل تفصیلی به واجب است یعنی تفصیلا نمیدانیم کدامیک بر ما واجب است اما جهل تفصیلی مانع وجوب احتیاط نیست نه در مرحله امتثال عبد نه در مرحله توجه خطاب از جانب شارع:
در مرحله امتثال حق ندارد هر دو را ترک کند و مخالفت قطعیه نماید، انجام هر دو هم ممکن است و موجب عسر و حرج نمیشود.
در مرحله توجه خطاب شارع هم اشکالی وجود ندارد زیرا اگر بگوییم خطاب شارع متوجه جاهل نمیشود لازم میآید جاهل مقصّر هم خطاب و تکلیفی نداشته باشد در حالی که به اجماع علماء تکلیف در حق جاهل مقصّر ثابت است.
نتیجه: چنانکه در دوران بین متباینین قائل به وجوب احتیاط شدید در دوران بین اقل و اکثر ارتباطی هم قائل به وجوب احتیاط شوید.
قلت: مرحوم شیخ در مقام جواب میفرمایند در ما نحن فیه، جهل تفصیلی عقلا مانع از توجه خطاب شارع به مکلف است.
زیرا اینجا یک اقل داریم یک اکثر، نسبت به اکثر جهل تفصیلی داریم و نمیدانیم خصوص اکثر واجب باشد، عقل میگوید عقاب بلابیان قبیح است لذا قبیح است شارع ما را به جهت ترک اکثر (جزء مشکوک) مؤاخذه و عقاب نماید.
سؤال: اگر نسبت به اکثر بیان تفصیلی (که خصوص اکثر واجب است) نداریم و عقاب قبیح است خوب نسبت به اقل هم بیان تفصیلی نداریم و عقاب باید قبیح باشد، چرا شما قبح عقاب بلابیان را در اکثر جاری میکنید در اقل جاری نمیکنید؟ اگر قبح عقاب بلا بیان هم در اکثر جاری شود هم در اقل با یکدیگر تعارض میکنند و برای رفع تعارض دو راه داریم یا تساقط است که میشود مخالفت قطعیه یا احتیاط است و هو المطلوب.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند ما نسبت به اکثر بیان نداریم اما نسبت به اقل بیان و علم تفصیلی داریم، یقین داریم اقل مطلوب شارع است یا مستقلا (یعنی نماز بدون استعاذه) یا اقل مطلوب شارع است در ضمن اکثر (یعنی 9 جزئی که همراه جزء دهم باشد) پس در هر صورت چون نسبت به اقل یقین به تکلیف داریم در صورت ترک اقل عقاب شارع قبیح نیست.
و ما ذکر فی المتباینین... ج2، ص322، س1
در متباینین گفتیم احتیاط واجب است و جهل تفصیلی به خصوص ظهر یا خصوص جمعه مانع تکلیف و عقاب شارع نیست. به دو دلیل:
اول: اگر جهل به خصوصیت ظهر یا جمعه بودن، هم ظهر را از عهده ما بردارد هم جمعه را، سبب مخالفت قطعیه با علم اجمالی میشود.
دوم: اگر جهل به خصوصیت ظهر یا جمعه بودن تکلیف را از عهده ما بردارد باعث میشود جاهل مقصّر هم به جهت جهلش تکلیف نداشته باشد و معذور باشد در حالی که معذور بودن جاهل مقصّر خلاف مشهور امامیه و اجماع مسلمین است.
همین دو دلیل که در متباینین سبب وجوب احتیاط شد، در ما نحن فیه (اقل و اکثر ارتباطی و شک در جزئیت) سبب وجوب احتیاط نیست:
اما دلیل اول: در ما نحن فیه احتیاط واجب نیست زیرا ما علم داریم به وجوب اقل، یعنی چه اقل واجب باشد چه اکثر، قطعا مکلف اقل را باید انجام دهد، در متباینین نمیتوانستیم بگوییم یک طرف را قطعا باید انجام دهد، اما اینجا میگویم یک طرف یعنی اقل را قطعا باید انجام دهد چه جزء دهم واجب باشد چه واجب نباشد.
پس اینکه علم تفصیلی دارم اقل بر عهده من ثابت است، نمیتواند اتیان اکثر را بر من واجب کند زیرا ملاک عقل دفع عقاب است و اینجا با انجام دادن اقل عقاب دفع میشود.
اما دلیل دوم: در ما نحن فیه هم میگوییم جاهل مقصر معذور نیست و تکلیف دارد اما نه از باب علم اجمالی به اینکه یا اقل واجب است یا اکثر، بلکه جاهل مقصر علم اجمالی دارد در شریعت اسلام یک واجبات و محرماتی دارد (به این میگوییم علم اجمالی کبیر) و اگر توجه به آنها نکند اخلال در شریعت بوجود میآید لذا جاهل مقصر تکلیف دارد به جهت علم اجمالی کبیر نه به جهت علم اجمالی صغیر (علم اجمالی به خصوص نماز با استعاذه یا بدون استعاذه) پس در ما نحن فیه علم اجمالی منحل شده به علم تفصیلی و شک بدوی، مکلف علم تفصیلی به وجوب اقل دارد، دیگر علم اجمالی از بین رفت. در متباینین چون علم اجمالی بود میگفتیم احتیاط واجب است و جاهل مقصر عقاب دارد اما اینجا اصلا علم اجمالی وجود ندارد بلکه فقط یک علم تفصیلی است به وجوب اقل و یک شک بدوی نسبت به اکثر.
نتیجه: در ما نحن فیه ابتدا علم اجمالی هست اما نمیتواند وجوب احتیاط بیاورد زیرا منحل میشود به یک علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر که نسبت به وجوب اکثر برائت جاری است.
یک سؤال و جواب ذیل مطلب باقی است که خواهد آمد إن شاء الله.
جلسه صد و یکم (چهارشنبه، 96.12.23) بسمه تعالی
و دوران الإلزام فی الأقلّ بین... ص322، س21
خلاصه بحث این شد که فرمودند حکم شک در جزئیت شیء مشکوک، وجوب اقل و برائت از اکثر است. دلیل هم برائت عقلی و نقلی بود. در تبیین برائت عقلی نتیجه این شد که آنچه سبب وجوب احتیاط میشود علم اجمالی است و علم اجمالی در ما نحن فیه منحل میشود به یک علم تفصیلی در اقل و شک بدوی در اکثر لذا برائت از اکثر جاری است.
سؤال: شما میفرمایید علم اجمالی منحل میشود و علم تفصیلی داریم اقل قطعا واجب است. ما یک علم اجمالی در ما نحن فیه تصویر میکنیم و به دنبال آن قائل به وجوب احتیاط میشویم. توضیح مطلب: ما هر چند علم تفصیلی به اصل وجوب اقل داشته باشیم باز هم مردد هستیم که وجوب اقلّ وجوب نفسی مستقل است یا وجوبش مقدّمی است برای رسیدن و عمل نمودن به اکثر؟ علم اجمالی داریم اقل یا واجب است نفسیّاً یا واجب است مقدمیّاً، پس علم اجمالی تصویر شد، باید قائل به وجوب احتیاط شوید.
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند قبول داریم در وجوب نفسی یا مقدّمی بودن اقل تردید داریم اما خود شما هم میگوییم وجوب اقل یا نفسی است یا مقدمی یعنی وجوب اقل را پیش فرض گرفتهاید، یعنی وجوب اقل معلوم بالتفصیل است و عقل میگوید جایی که علم به وجوب داری نباید عمل را ترک کنی چه علم اجمالی به وجوب و چه علم تفصیلی، هر جا هم شک بدوی داری برائت جاری است. حال در ما نحن فیه سه وضعیت داریم:
الف: علم تفصیلی داریم اقل واجب است. عقل میگوید باید آن را اتیان کنی.
ب: شک بدوی داریم در وجوب جزء مشکوک (اکثر). عقل میگوید لازم نیست آن را اتیان کنی.
ج: علم اجمالی داریم به یک واجب نفسی که یا اقل است یا اکثر. این علم اجمالی قبل از تحلیل مسأله وجود داشت اما بعد منحل شد به همان علم تفصیلی به اقل و شک بدوی در اکثر.
سپس میفرمایند هر جا علم اجمالی ما منحل شد به علم تفصیلی و شک بدوی حکم همین است که معلوم بالتفصیل واجب است و در مشکوک بدویّاً برائت جاری است. یک مثال فقهی هم بیان میکنند که اگر دو ظرف است "الف" و "ب"، یقین و علم تفصیلی داریم ظرف "الف" نجس است، بعد علم اجمالی پیدا میکنیم یکی از دو ظرف خمر است، فتوا چنین است که ظرف "الف" نجس است چون علم تفصیلی به نجاست داریم، ظرف "ب" هم طاهر است زیرا علم اجمالی منحل شد به یک علم تفصیلی در ظرف "الف" و یک شک بدوی در ظرف "ب".
و مما ذکرنا یظهر أنه یمکن... ص323، س9
مرحوم شیخ در مسأله اول (فقدان نص) برای بررسی اقوال، پنج مطلب دارند، یک مطلب را تا اینجا توضیح دادند که استدلال به برائت عقلی از اکثر بود. چهار مطلب دیگر باقی مانده است:
مطلب دوم: استصحاب عدم وجوب اکثر
مرحوم شیخ فرمودند دلیل بر برائت از اکثر در ما نحن فیه برائت عقلی و نقلی است. تبیین برائت عقلی تمام شد. قبل از ورود به اثبات برائت نقلی، یک دلیل دیگر برای برائت از اکثر بیان میکنند که به طور کامل قبول ندارند آن هم استصحاب عدم وجوب اکثر است.
توضیح مطلب: یقین داریم قبل از ورود وقت نماز (یا قبل بلوغ یا در ازل)، اکثر (نماز با إستعاذة) واجب نبود، بعد از ورود وقت نماز شک داریم اکثر واجب است یا نه؟ استصحاب میکنیم عدم وجوب اکثر را، استصحاب میگوید اتیان اکثر برای ما واجب نیست. دو نکته باید توجه شود:
الف: اگر گفته شود ما همین استصحاب را در اقل جاری میکنیم و نتیجه میگیریم اقل واجب نیست، در نتیجه دو استصحاب در اقل و در اکثر تعارض و تساقط میکنند. میگوییم این استصحاب در أقلّ جاری نیست زیرا نسبت به اقل یقین و علم تفصیلی به وجوب داریم، شکی نیست که استصحاب جاری کنیم.
ب: در دوران بین متباینین (ظهر و جمعه) میگفتیم نمیشود فقط در یک طرف أصل جاری کرد زیرا ترجیح بلامرجح است، بلکه جریان اصل (برائت) در هر دو تعارض و تساقط میکند، اما اینجا اشکالی ندارد اصل عملی فقط در اکثر جاری شود زیرا نسبت به اقل علم تفصیلی و یقین داریم نه شک.
پس هر چند در وجوب نفسی یا غیری (مقدمی) اقلّ تردید و علم اجمالی داریم اما نسبت به اصل وجوب أقلّ چنانکه توضیح داده شد علم تفصیلی داریم لذا امکان ندارد برائت از أقل جاری کنیم. أدلهای داریم که وجوب أجزاء (اقل) را در نماز یقینا ثابت میکنند: آیاتی مانند "وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ" در سوره مدثر آیه 3 که اشاره به تکبیرة الإحرام دارد، آیه "وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ" در سوره بقره آیه 238 که اشاره به قیام در نماز دارد، "فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ" در سوره مزمل آیه 20 که اشاره به قرائت در نماز دارد (البته بعضی گفتهاند این آیه اشاره به تلاوت قرآن دارد و بعض هم گفتهاند اشاره به اصل نماز دارد) و آیه "ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا" در سوره حج آیه 77 که دال بر وجوب رکوع و سجده است. پس این آیات دلالت میکند یک یک أجزاء نمار خطاب تفصیلی دارند و مثلا أقیموا الصلاة میگوید نماز با این اجزاء واجب است اما یک روایت نا معتبر یا فتوای بعض فقهاء بر وجوب إستعاذة در نماز سبب شده شک کنیم نماز بدون استعاذة (اقل) واجب است یا نماز با استعاذة (اکثر)، نتیجه جریان برائت در اکثر است.
لکن الإنصاف أن التمسک ... ص324، س2
در نقد استصحاب عدم وجوب اکثر (که نوعی استصحاب عدم ازلی است) میفرمایند جریان آن کم فائده است و نیازی به آن نداریم زیرا استصحاب عدم وجوب اکثر به دو هدف ممکن است إجراء شود و هر دو هدف کم فائده است:
هدف اول: نفی اثر مطلق وجوب در اکثر (نفی عقاب در ترک اکثر). استصحاب کنیم عدم وجوب اکثر را تا نتیجه بگیریم ترک اکثر عقاب ندارد، یعنی کاری نداریم به اینکه وجوب نفسی است یا غیری بلکه مطلق وجوب را از اکثر نفی میکنیم، نتیجه این میشود که وجوب اکثر اثر (عقاب) ندارد. مرحوم شیخ میفرمایند: ما قبول داریم استصحاب عدم وجوب در اقل جاری نیست زیرا یقین داریم اقل واجب است اما إجراء استصحاب عدم وجوب در اکثر هم فائدهای ندارد زیرا برای اثبات و احراز عدم عقاب در ترک اکثر دو راه وجود دارد:
راه اول: از استصحاب استفاده کنیم و بگوییم یقین داریم قبل از اسلام (یا در ازل) فلان کار واجب یا حرام نبود و ترک یا فعلش عقاب نداشت الآن شک داریم، استصحاب میکنیم و احراز میکنیم الآن هم عقابی بر ترک آن وجود ندارد.
راه دوم: همین که وجوب اکثر ثابت نباشد و شک در آن داشته باشیم کافی است و بارها گفتهایم حکم عقل قطعی این است که در شک بدوی برائت جاری است و عقاب ندارد دیگر نیاز نداریم عدم عقاب را با استصحاب ثابت کنیم.
روشن است که راه دوم سادهتر و مقدم است و نوبت به راه اول نمیرسد. در مباحث ظن در ج1 ص127 هم گذشت که وقتی دلیلی بر حجیت یک شیء (وجوب اکثر) نداشتیم شک در حجیّت مساوی است با عدم حجیت. شک بدوی در وجوبِ اکثر مساوی است با عدم وجوبِ اکثر دیگر نیازی به إجراء أصالة عدم الحجیة نداریم.
هدف دوم: نفی اثر وجوب نفسی اکثر. یعنی بگوییم در ازل، اکثر (نماز با إستعاذه) وجوب نفسی مستقل نداشت و ترک کردن آن عقاب نداشت الآن شک داریم، استصحاب کنیم همچنان اکثر وجوب نفسی مستقل ندارد و ترک کردن آن هم عقاب ندارد، خوب این استصحاب جاری نیست زیرا تعارض میکند با استصحاب عدم وجوب نفسی اقل.
نتیجه: اگر جهت إجراء استصحابِ عدم وجوبِ اکثر، نفی اثر وجوب نفسی اکثر باشد جاری نیست و معارض دارد و اگر جهت إجراء استصحاب نفی عقاب باشد نیازی به استصحاب نداریم و بی فائده است؛ بله در یک مورد هست که استصحاب عدم وجوب اکثر جاری است و فائده هم دارد آن هم موردی است که با استصحاب عدم وجوب، بخواهیم یک اثر عارضی غیر از عقاب را نفی کنیم مثل اینکه نذر کرده هر واجبی را که انجام داد از باب شکر یک درهم صدقه دهد، نماز با إستعاذه خواند، شک دارد واجب همین بوده که یک درهم صدقه دهد یا واجب این نبوده است، اینجا میتواند استصحاب کند عدم وجوب اکثر را و فائدهاش این است که صدقه بر او واجب نیست. ( اینجا تأمل کنید ببینید میتوان به مرحوم شیخ انصاری اشکال کرد که إجراء استصحاب در همین مورد نذر هم فائده ندارد و طبق مبنای خودشان چه اقل را انجام دهد چه اکثر را باز هم باید صدقه دهد)
استفاده از فرصت فرهنگی تعطیلات نوروز
به مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم در پایان درسشان عرض شد نصیحتی بفرمایید طلاب آماده رفتن به سفر تبلیغی هستند ایشان فرمودند به مردم موقع رفتن به سفر میگوییم شما را به خدا میسپاریم اما به شما میگویم خدا را به شما میسپارم. توجه کنیم در این ایام ارتباط با اقوام و خویشاوندان، عمل ما با گفتار ما و دستوارت دین مطابق باشد، چرا که: دو صد گفته چون نیم کردار نیست. در زمینه مباحث روز جامعه مانند حجاب و شبهات آن و وظیفه حکومت اسلامی که در سخنان مقام معظم رهبری هم اشاره شد مطالعه کنیم تا در مقابل سؤال و شبهه دیگران بتوانیم پاسخگو باشیم. میتوان با نکات و تمثیهای اخلاقی مختصر و زیبا گاهی مجلس غیبت و تهمت را منوّر به نور معارف اهل بیت نمود.
جلسه صد و دوم (شنبه، 97.01.18)[1] بسمه تعالی
ثمّ بما ذکرنا فی منع جریان... ص325 س1
مطلب سوم: أدله وجوب احتیاط
شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه دو قسم اصلی داشت: متباینین و اقل و اکثر. در متباینین فرمودند با فقدان نص، اجمال نص و شبهه موضوعیه، احتیاط (موافقت قطعیه) واجب است و در تعارض نصین وظیفه تخییر است.
در اقل و اکثر (ارتباطی)، شک در جزء خارجی (نه ذهنی) با منشأ فقدان نص دو قول بود: 1. وجوب احتیاط. 2. برائت از اکثر (نظر شیخ). گفتیم در بررسی اقوال و أدله آنها پنج مطلب دارند:
1. استدلال به برائت عقلی برای اثبات عدم وجوب اکثر (عدم وجوب اتیان جزء مشکوک مانند إستعاذة در نماز)
2. تبیین استدلال به استصحاب عدم وجوب اکثر.
3. أدله قائلین به وجوب احتیاط در ما نحن فیه.
4. استدلال به برائت نقلی برای اثبات عدم وجوب اکثر.
5. بررسی چند اصل در اثبات برائت از اکثر.
نتیجه مطلب اولشان این شد که علم اجمالی به جزئیت شیء مشکوک (استعاذة) منحل به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر میشود و به دلیل قبح عقاب بلا بیان مؤاخذه نمودن مکلف بر ترک اکثر قبیح است.
در مطلب دوم هم استدلال به استصحاب عدم وجوب اکثر بعد از حکم عقل و انحلال علم اجمالی را فاقد ثمره دانستند.
اما مطلب سوم (بحث امروز) بیان پنج دلیل برای قائلین به وجوب احتیاط و نقد آنها است. باید توجه داشت ضمن سه اشکال در مطالب گذشته دو دلیل قائلین به احتیاط اشاره و نقد شد. یک دلیلشان بناء عقلا در اوامر أطباء و موالی عرفیه بود، دلیل دیگر هم قیاس حکم وجوب احتیاط در دوران بین متباینین به اقل و اکثر بود که نقد شد. اگر این دو دلیل را هم به حساب آوریم مجموعا هفت دلیل برای قول وجوب احتیاط در ما نحن فیه مطرح کردهاند.
بررسی پنج دلیل قول به وجوب احتیاط و نقد آنها:
دلیل اول: استصحاب اشتغال ذمه
مکلف قبل از اتیان اقل یقین دارد ذمه او مشغول به تکلیف (نماز) شده است، أقلّ (نماز بدون استعاذه) را امتثال میکند، شک دارد فراغ ذمه حاصل شد یا نه؟ استصحاب میکند اشتغال ذمه به اتیان اکثر را.
دلیل دوم: قاعده اشتغال
مکلف مثلا اول اذان یقین به اشتغال ذمه و تکلیف (وجوب نماز) دارد، اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی، فراغ یقینی هم فقط با اتیان اکثر محقق میشود. در دلیل اول توجه به حالت یقین سابق بود اما در این دلیل توجه به وضعیت فعلی اشتغال ذمه است.
دلیل سوم: اشتراک حاضر و غائب در احکام
مستدل میگوید در جای خودش ثابت شده احکام شرعی مشترک است بین حاضران در عصر نص و ما غائبان، وظیفه حاضران امتثال تفصیلی و عمل به حکم واقعی بوده، پس وظیفه ما هم امتثال تفصیلی و عمل به حکم واقعی است که با احتیاط نمودن میسّر است.
دلیل چهارم: دفع عقاب محتمل
عقل حاکم به دفع عقاب محتمل است و در ترک احتیاط و ترک عمل به اکثر، احتمال عقاب میرود پس احتیاط واجب است. به عبارت دیگر عمل به اکثر واجب است از باب مقدمه علمیه یعنی اتیان اکثر مقدمه است برای علم به امتثال تکلیف واقعی.
دلیل پنجم: لزوم قصد قربت
در تعبدیات قصد قربت رکن عمل است، با اتیان اقل (نماز بدون استعاذة) یقین پیدا نمیکند مطلوب واقعی را انجام داده لذا قصد قربت هم امکان ندارد، اما اگر اکثر را امتثال کند از دو حال خارج نیست یا تکلیف واقعی اکثر است که با قصد قربت انجام داده یا تکلیف واقعی اقل است که باز هم در ضمن همین اکثر بوده و با قصد قربت انجام داده است. (شبیه همان مثل معروف که: "چون که صد آمد نود هم پیش ما است") پس با اتیان اکثر یقین میکند واجب واقعی را با قصد قربت انجام داده است.
فإن الأوّل مندفعٌ... ص325، س14
مرحوم شیخ انصاری هر پنج دلیل را نقد میکنند:
نقد دلیل اول:
اولا: با اینکه در متباینین قائل به وجوب احتیاط شدیم، اما استدلال به استصحاب اشتغال را نقد کردیم که وقتی عقل حکم به وجوب احتیاط میکند نوبت به استصحاب اشتغال نمیرسد، اینجا هم میگوییم وقتی عقل حکم به برائت از اکثر میکند دیگر شک نداریم تا بتوانیم استصحاب جاری کنیم.
ثانیا: علم اجمالی در اقل و اکثر منحل میشود به یک علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر، نتیجه هم برائت از اکثر است. با این بیان، یقین سابق به اشتغال ذمه وجود ندارد تا استصحاب شود، زیرا یقین سابق ما، وجوب أقل است اقل را که انجام داد، وجوب اکثر هم یقین سابق ندارد تا استصحابش کنیم. یقین سابق به وجوب اقل که اثر و فائدهای در وجوب اکثر (وجوب احتیاط) ندارد.
نعم میفرمایند بله اگر کسی بر خلاف مشهور اصولیان شیعه معتقد باشد:
اولا: اصل مثبت حجت است (مثبِتات اصول عملیه حجتاند). بنابراین قبل اتیان اقل یقین داریم به اشتغال ذمه، بعد اتیان اقل شک میکنیم، استصحاب میکنیم اشتغال ذمه را، اینجا استصحاب فقط اشتغال ذمه را ثابت کرد نه وجوب اتیان اکثر را. وجوب اتیان اکثر لازمه عقلی اشتغال ذمه است.
ثانیا: در استصحاب یقین سابق لازم نیست بلکه احتمال سابق کافی است یعنی با اینکه یقین سابق به وجوب اکثر نداریم اما همینکه احتمال وجوب اکثر و اشتغال ذمه میدهیم برای استصحاب کافی است و اشتغال ذمه را استصحاب میکنیم.
اگر کسی این دو مبنای باطل را قبول کند ممکن است استصحاب اشتغال جاری شود اما میگوییم حتی با اعتقاد به این دو مبنای باطل هم نمیتوان استصحاب اشتغال ذمه را ثابت نمود زیرا بالأخره در استصحاب یک حالت سابقه باید تصویر شود در حالی که وجوب اکثر در ما نحن فیه هیچ حالت سابقهای ندارد.
توضیح مطلب: علم اجمالی منحل شد به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر، اشتغال ذمه به وجوب اقل یقینا ثابت است اما نسبت به وجوب اکثر هیچ حالت سابقهای وجود ندارد زیرا فرض مسأله فقدان نص است و قبح عقاب بلابیان میگوید وجوب اکثر بیان ندارد و چیزی به نام وجوب اکثر نداریم بنابراین احتمال شرعی وجوب اکثر هم نمیرود تا بتوانید استصحاب کنید.
نقد دلیل دوم:
میفرمایند دو جلسه قبل در "إن قلت" سوم، همین اشکال بیان شد و به تفصیل جواب دادیم که در ما نحن فیه فقط اشتغال یقینی به اقل داریم، نسبت به اکثر اشتغال یقینی نیست، شک بدوی است و برائت جاری خواهد بود.
نقد سایر أدله خواهد آمد إن شاء الله.
جلسه صد و سوم (یکشنبه، 97.01.19) بسمه تعالی
و أمّا الثالث ففیه: أن مقتضی... ص326، س12
در مطلب سوم مرحوم شیخ انصاری پنج دلیل برای قائلین به وجوب احتیاط و لزوم اتیان اکثر بیان فرمودند، نقد دو دلیلش گذشت.
نقد دلیل سوم:
دلیل سوم بر وجوب احتیاط تمسک به اشتراک احکام بین حاضرین در عصر نص و زمان نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و غائبین بود. گفته شد چنانکه بر حاضرین امتثال حکم واقعی واجب است بر ما غائبین در عصر نص هم امتثال حکم واقعی واجب است، و زمانی میتوانیم بگوییم حکم واقعی را امتثال کردهایم که اکثر را اتیان نماییم.
مرحوم شیخ انصاری در نقد این دلیل میفرمایند در صورتی حاضر و غائب در احکام و تکالیف مشترکند که شرائط و وضعیت یکسانی داشته باشند. روشن است که هر حکمی برای حاضرین بوده برای ما غائبین ثابت نیست وظیفه حاضران در زمان حضرت شرکت در جنگ أُحد بوده است این تکلیف که بر غائبان واجب نیست، حتی مسلمانان در عصر نص هم از همه جهت احکامشان مشترک نیست، مسلمان اهل مکه اگر در سفر پنج روزه به مدینه و خدمت حضرت مشرّف میشد وظیفهاش نماز شکسته بود در حالی که اهل مدینه وظیفهشان نماز تمام بوده. پس صرف اشتراک احکام بین حاضر و غائب بدون توجه به شرایط و وضعیت حاضران و غائبان بی معنا است.
علاوه بر اینکه اصلا خود حاضران در زمان حضرت هم اگر شک میکردند نماز بدون استعاذه (اقل) واجب است یا نماز با استعاذة (اکثر) معلوم نیست وظیفه شان وجوب احتیاط بوده باشد، اگر مستدل در دلیل سوم ادعا میکند وظیفه حاضران هم در صورت شک در جزئیتِ استعاذة، وجوب احتیاط و عمل به اکثر بوده، ادعای بدون دلیل و اصل نکته مورد اختلاف است.
نقد دلیل چهارم:
دلیل چهارم دفع عقاب محتمل و وجوب اتیان اکثر از باب مقدمه علمیه بود.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند وجوب مقدمه فرع وجوب ذی المقدمه است. ابتدا باید وجوب ذی المقدمه ثابت بشود تا مقدمهاش واجب شود. در ما نحن فیه علم اجمالی ما منحل شد به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر، یقین داریم اقل (به عنوان ذی المقدمه) واجب است و آن را اتیان میکنیم اما نسبت به اکثر اصلا علم به وجوبش نداریم که مقدمهاش (جزء مشکوک یا همان إستعاذة) واجب باشد. دو جلسه قبل هم گفتیم اگر علم اجمالی منحل شود به علم تفصیلی در اقل و شک بدوی در اکثر، به اجماع علما در شک بدوی برائت جاری است. آنجا مثال زدیم اگر دو ظرف است "الف" و "ب"، یقین داریم ظرف "الف" نجس است، بعد علم اجمالی پیدا میکنیم یکی از دو ظرف خمر است، فتوا چنین است که ظرف "الف" نجس و ظرف "ب" طاهر است زیرا علم اجمالی به خمریت یکی از دو ظرف منحل شد به یک علم تفصیلی به نجاست ظرف "الف" و یک شک بدوی در نجاست ظرف "ب". *
نعم میفرمایند بله اگر کسی قائل باشد حتی با انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی و شک بدوی باز هم احتیاط واجب است اینجا هم میتواند بگوید احتیاط و اتیان اکثر واجب است اما چنین سخنی قابل گفتن نیست زیرا وقتی قبول کنیم علم اجمالی منحل شد به علم تفصیلی در اقل و شک بدوی در اکثر دیگر خود بخود قضیه روشن است که اتیان اقل واجب است و نسبت به اکثر چون شک بدوی است برائت جاری خواهد بود. در پایان نقد دلیل چهارم مرحوم شیخ میفرمایند دلیل إجراء برائت عقلی از اکثر در مورد انحلال علم اجمالی نیاز به تأمل بیشتری دارد. **
نقد دلیل پنجم:
دلیل پنجم بر وجوب احتیاط این بود که در تعبدیات نمیتوانیم اقل را با قصد قربت انجام دهیم زیرا یقین نداریم اقل نزد شارع مطلوبیت ذاتی دارد (مقصود از مطلوبیت ذاتی، وجوب نفسی است، یعنی نمیدانیم اقل وجوب نفسی دارد یا وجوب مقدمی دارد و مقدمه رسیدن به اکثر است) اما اگر اکثر را با قصد قربت امتثال کردیم، چه در واقع اقل واجب باشد و چه اکثر در هر صورت واجب را با قصد قربت انجام دادهایم.
قبل از نقد دلیل پنجم یک مقدمه فقهی بیان میکنیم:
مقدمه فقهی: تفاسیر مختلف از معنای قصد قربت
در شرح لمعه، کتاب الطهار، بحث واجبات وضوء به عنوان اولین واجب در وضوء بحث نیت مطرح شده و شهید ثانی به چند تفسیر از قصد قربت اشاره میکنند و در ج1، ص320 (چاپ ده جلدی) میفرمایند: و التقرب به إلى اللّٰه تعالى: بأن یقصد فعله لله امتثالا لأمره أو موافقة لطاعته، أو طلبا للرفعة عنده بواسطته تشبیها بالقرب المکانی، أو مجردا عن ذلک فإنه تعالى غایة کل مقصد.
البته عالیترین شکل قصد قربت همان است که امیر المؤمنین علیه الصلوة و السلام فرمودند: "الٰهی ما عَبَدتُکَ خَوفاً من نارِک و لا طَمَعاً فی جَنَّتِک بَل وَجَدتُکَ أهلاً للعبادة فَعَبَدتُک". ***
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ما اقل را انجام میدهیم با قصد قربت و اشکالی هم ندارد زیرا قصد قربت معانی مختلفی دارد از جمله: قصد تقرب به مولا؛ قصد رسیدن به نعیم و بهشت، قصد تخلص از عقاب و البته در مقدمه گفتیم عالیترین شکل قصد قربت کلام حضرت امیر علیه السلام است که "وَجَدتُکَ أهلاً للعبادة فَعَبَدتُک".
خلاصه مطلب اینکه میتوان اقل را انجام داد با قصد تخلص از عقاب که نوعی قصد قربت است و اشکالی هم ندارد زیرا یقین داریم انجام اقل واجب است چه در واقع، مطلوب ذاتی و واجب نفسی باشد و چه واجب مقدمی و غیری باشد، در هر صورت واجب (اقل) را با قصد قربت اتیان کردهایم، قصد وجه (وجوب) هم که لازم نیست.
مطلب سوم از پنج مطلب ذیل بررسی اقوال، پنج دلیل قول به وجوب احتیاط بود که تبیین و نقد شد. جلسه بعد وارد مطلب چهارم (برائت نقلی از اتیان اکثر) خواهیم شد إن شاء الله.
تحقیق:
* مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد فی شرح الفرائد ج5، ص437 میفرمایند مثال فقهی مذکور تناسب با محل بحث ندارد البته در پایان کلامشان به نوعی تمثیل را توجیه و تصحیح میکنند. قسمتی از عبارتشان چنین است: "إن المثال أجنبیّ عن المقام..." مطلب سه خطی ایشان را مراجعه کنید.
** مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد فی شرح الفرائد ج5، ص437 میفرمایند: "ثمّ إن الوجه فی تأمّل شیخنا العلّامة قدس سره فی حکم العقل بالبراءة على ما یستفاد من قوله: (نعم لو ثبت أن ذلک) إلخ و صرّح به فی مجلس البحث هو أن الوجه فی المصیر إلى الاحتیاط..."
ایشان با توضیح نکتهای که مرحوم شیخ انصاری در مجلس درسشان مطرح کردهاند وجه تأمل را توضیح میدهند و البته در پایان عبارتشان هم میفرمایند: "فلا ینبغی تخصیص التأمّل فی ذلک من جهة العقل فتأمل." مطلب ایشان را مراجعه کنید.
*** مرحوم شیخ بهائی این جمله معروف حضرت را در دیوان شعرشان با نام "نان و حلوا" چنین تفسیر میکنند:
نان و حلوا چیست؟ ای نیکو سرشت این عبادتهای تو بهر بهشت
نزد اهل حق، بود دین کاستن در عبادت، مزد از حق خواستن
رو حدیث ما عبدتک، ای فقیر از کلام شاه مردان، یاد گیر
چشم بر اجر عمل، از کوری است طاعت از بهر طمع، مزدوری است
خادمان، بیمزد گیرند این گروه خدمت با مزد، کی دارد شکوه؟
عابدی کاو اجرت طاعات خواست گر تو ناعابد نهی نامش، رواست
تا به کی بر مزد داری چشم تیز! مزد از این بهتر چه خواهی، ای عزیز
کاو تو را از فضل و لطف با مزید از برای خدمت خود آفرید
با همه آلودگی، قدرت نکاست بر قدت تشریف خدمت کرد راست
جلسه صد و چهارم (دوشنبه، 97.01.20) بسمه تعالی
و أما الدلیل النقلی فهو الأخبار... ص328، س2
مطلب چهارم: برائت نقلی از اتیان اکثر
بحث در شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین اقل و اکثر (ارتباطی)، شک در (جزئیت) جزء خارجی با منشأ فقدان نص بود، دو قول مطرح شد: یکی وجوب احتیاط و لزوم اتیان اکثر (اتیان جزء مشکوک مثلا استعاذه در نماز) و دیگری برائت از اتیان اکثر که نظر مشهور است. گفتیم برای بررسی این دو قول مرحوم شیخ انصاری پنج مطلب بیان میکنند: 1. اثبات برائت از اکثر با دلیل عقل، 2. اثبات برائت از اکثر با استصحاب. 3. تبیین و نقد پنج دلیل بر وجوب احتیاط و اتیان اکثر. این سه مطلب تمام شد.
مطلب چهارم استدلال به روایات برای اثبات برائت از وجوب اکثر (واجب نبودن جزء مشکوک) است.
میفرمایند روایات صحیح السند و واضح الدلاله برائت از اکثر (اتیان جزء مشکوک) را ثابت میکنند، حتی کسانی که دلیل عقلی بر برائت از اکثر را نپذیرفتند و عقلا قائل به وجوب احتیاط شدهاند و حتی با انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر باز هم احتیاط را واجب دانستند با پذیرش این روایات نهایتا قائل به برائت از اکثر شدهاند.
مرحوم شیخ انصاری دو حدیث را مورد بررسی قرار میدهند:
حدیث اول: حدیث حجب
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ: مَا حَجَبَ اللَّهُ عِلْمَهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ.
امام صادق علیه السلام میفرمایند هر تکلیفی که آگاهی و علم به آن از بندگان پوشیده شده، از عهده مکلفان برداشته شده است. در ما نحن فیه علم به وجوب إستعاذة (جزء مشکوک یا همان اکثر) بر بندگان پوشیده شده و نصی بر وجوب آن نداریم لذا تکلیفی هم نسبت به إستعاذة در نماز نخواهیم داشت.
سؤال: ما علم به وجوبِ خصوصِ أقل هم نداریم پس وجوب أقل هم باید از مکلفان برداشته شود؟
جواب: ما علم به وجوب أقل داریم، یقین داریم اصل نماز بدون استعاذة واجب است یا واجب نفسی (یعنی در واقع همین اقل واجب باشد) یا واجب غیری و مقدمی (یعنی در واقع اکثر واجب است و اتیان اقل مقدمه وصول به اکثر است)
حدیث دوم: حدیث رفع
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9(رُفِعَ) وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ (أَشْیَاء) الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ یَد.
مرحوم شیخ انصاری ابتدای بحث برائت در رسائل ج2، ص36 این حدیث را به طور کامل ذکر کردند و فقرات مختلف آن را تفسیر و تبیین نمودند. اینجا هم با اشاره به دو مبنا که در آدرس مذکور بحث کردند میفرمایند طبق فراز "ما لایعلمون" در فرمایش نبی گرامی اسلام9 یا تکلیفِ وجوبِ جزء مشکوک (إستعاذة) از امت برداشته شده چون علم به وجوبش نداریم، یا عقاب و مؤاخذة بر ترک عمدی جزء مشکوک از جاهل برداشته شده، با اینکه اگر در واقع نماز با إستعاذة واجب باشد این فرد کلّ نماز با إستعاذة را ترک کرده است اما طبق حدیث، این فرد جاهل عقاب نخواهد داشت. پس مرفوع (رفع شده، برداشته شده) در حدیث رفع را چه تکلیف شارع بدانیم چه عقاب شارع در هر صورت حدیث رفع میگوید جزء مشکوک واجب نیست و ترک آن عقاب نخواهد داشت.
روایات دیگری هم هست مانند الناس فی سعة ما لایعملون که ثابت میکنند برائت از اکثر را.
مرحوم شیخ انصاری برای بررسی بیشتر دو روایت مذکور، دو نکته بیان میکنند:
نکته اول: نقد کلام شریف العلماء
مرحوم محمد شریف آملی مازندرانی حائری معروف به شریف العلماء مازندرانی متوفای 1246 و مدفون در کربلای معلّی، از اساتید مرحوم شیخ انصاری بودهاند. یکی از شاگردان ایشان به نام سید ابراهیم قزوینی متوفای 1262 مباحث خارج ایشان را در کتابی با عنوان ضوابط الأصول (مجموع 134 ضابطه) تقریر نموده است. مرحوم شریف العلماء جریان مثل حدیث رفع در ما نحن فیه یعنی اقل و اکثر (ارتباطی) را قبول ندارند، بیانی دارند که مرحوم شیخ انصاری مطرح و نقد میکنند. فهم کلام مرحوم شریف العلماء و نقد مرحوم شیخ نیاز به بیان چند مقدمه کوتاه اصولی دارد:
مقدمه اصولی اول: عقاب در ترک مقدمه و ذی المقدمة
به ضرورت اسلام کسی که واجب شرعی و ذی المقدمة را ترک کند مستحق عقاب است، همچنین به اتفاق علماء کسی که مقدمه واجب مثل وضو را ترک کند مستحق عقاب مستقل نیست یعنی تارک وضو که تارک الصلاة هم هست، مستحق دو عقاب نیست بلکه تارک الصلاة یک عقاب خواهد داشت.
مقدمه اصولی دوم: مرفوع در حدیث رفع
رُفع ما لایعلمون میگوید خداوند در مواردی از جمله عدم علم و آگاهی، چیزی را رفع کرده، سؤال این است که مرفوع در حدیث رفع چیست؟ چه چیزی را به عنوان مرفوع در حدیث مقدَّر بگیریم؟ شیخ انصاری ابتدای بحث برائت ج2، ص32 دو مبنا را در پاسخ به این سؤال اشاره کردند که در دو جلسه آینده ج2، ص334 هم خواهد آمد:
مبنای اول: مشهور معتقدند مؤدّای حدیث رفع، رفع مؤاخذة و عقاب است یعنی جاهلِ تارکِ تکلیف شرع، عقاب ندارد.
مبنای دوم: بعضی معتقدند مؤدای حدیث رفع، رفع جمیع آثار شرعیه است چه تکلیفی چه وضعی.
مقدمه اصولی سوم: مقدمه داخلیه و خارجیه
در اصول فقه مرحوم مظفر مبحث غیر مستقلات عقلیه بحث مقدمه واجب ج1، ص269و270 خواندهایم مقدمه اقسامی دارد از جمله مقدمه وجوب (مقدمه وجوبیه) و مقدمه واجب (مقدمه وجودیه) عبارت مرحوم مظفر بعد از واجب نفسی و غیری، چنین بود:
مقدمة الوجوب... هی ما یتوقف علیها نفس الوجوب بأن تکون شرطا للوجوب... مثالها الاستطاعة بالنسبة إلى الحج...
مقدمة الواجب و تسمى المقدمة الوجودیة و هی ما یتوقف علیها وجود الواجب... کالوضوء بالنسبة إلى الصلاة و السفر بالنسبة إلى الحج. مقدمه وجودیة هم دو قسم است مقدمه داخلیه و خارجیه که میفرمایند:
المقدمة الداخلیة هی جزء الواجب المرکب کالصلاة. و إنما اعتبروا الجزء مقدمة فباعتبار أن المرکب متوقف فی وجوده على أجزائه فکل جزء فی نفسه هو مقدمة لوجود المرکب... المقدمة الخارجیة و هی کل ما یتوقف علیه الواجب و له وجود مستقل خارج عن وجود الواجب. *
مرحوم شریف العلماء فرمودهاند حدیث رفع ظهور در نفی وجوب نفسی دارد یعنی میگوید در صورت جهل، تکلیف وجوب نفسی از عهده شما برداشته شده مثل اینکه مکلف شک کند دعاء عند رؤیة الهلال وجوب نفسی دارد یا نه؟ حدیث رفع میگوید واجب نیست، اما حدیث رفع شامل شک در وجوب غیری نمیشود لذا اگر فرد شک کرد إستعاذة جزء نماز هست یا نه؟ إستعاذة وجوب غیری دارد یا خیر؟ حدیث رفع جاری نمیشود. دلیل تفاوت بین واجب نفسی و غیری این است که حدیث رفع میگوید در صورت جهل، مؤاخذه و عقاب برداشته شده، خوب روشن است که عقاب در ترک اصل واجب و ذی المقدمه مطرح است و ترک مقدمه اصلا عقاب ندارد که خداوند در صورت جهل مکلف، عقاب را بردارد. نتیجه اینکه استدلال به مثل حدیث رفع در ما نحن فیه صحیح نیست.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند قبول داریم که ترک مقدمه و واجب غیری، عقاب مستقل ندارد اما ترک مقدمه منشأ و علت است برای ترک ذی المقدمه یعنی وقتی مکلف یک جزء واجب (مثل رکوع) را ترک کند سبب ترک کل واجب شده است پس با این نگاه ترک جزء عقاب به دنبال دارد و اخبار برائت هم عقاب بر ترک جزء را برداشتهاند.
نعم بله اگر اخبار برائت مثل حدیث رفع فقط ظهور داشتند در رفع عقاب از ترک شیءای که خود آن شیء قابلیت عقاب داشته باشد، در این صورت کلام مرحوم شریف العلماء صحیح بود زیرا ترک جزء عقاب مستقل ندارد، لکن با این وجود باز هم میگفتیم عقاب بر ترک جزء داخلی صحیح است زیرا ترک جزء منجرّ به ترک کل میشود بلکه ترک جزء عین ترک کل است و ترک کل هم عقاب دارد پس ترک جزء هم عقاب دارد.
نتیجه کلام مرحوم شیخ این شد که حدیث رفع شامل ما نحن فیه (شک در جزئیت) هم میشود، شک داریم إستعاذة در نماز واجب است یا نه به عبارت دیگر شک داریم ترک إستعاذة در نماز عقاب دارد یا نه؟ حدیث رفع میگوید عقاب ندارد.
فافهم نقد قبل نیست بلکه میخواهند بفرمایند کلّ دو حیثیت دارد یعنی به کلّ دو نگاه میتوان داشت: 1. یک یک أجزاء کنار هم قرار گرفته را کل میگوییم. 2. هیئت قائم به تمام أجزاء و مجموعه أجزاء را کل میگوییم. بنابر نگاه اول ترک یک جزء علت ترک کل نیست زیرا ممکن است یک جزء را ترک کند اما ده جزء دیگر را انجام دهد. اما بنابر نگاه دوم به محض اینکه یک جزء (رکوع) را ترک کرد هیئت و شکل کلّ (نماز) از بین رفت و دیگر انجام دادن سایر اجزاء هم نمیتواند کلّ را محقق سازد. مقصود در ما نحن فیه نگاه دوم است.
تحقیق:
* ضمن مراجعه به آدرس داده شده از کتاب اصول فقه، وجه تسمیه مقدمه داخلیة (یک خط) را یادداشت نموده و توضیح دهید.
جلسه صد و پنجم (سهشنبه، 97.01.21) بسمه تعالی
ثم إنه لو فرضنا عدم تمامیة... ص330، س1
چهارمین مطلب در مسأله، اثبات برائت از اکثر (جزء مشکوک) با روایات بود. دو حدیث حجب و رفع اشاره شد. گفتیم مرحوم شیخ برای بررسی این دو حدیث دو نکته بیان میکنند. نکته اول نقل و نقد کلام استادشان مرحوم شریف العلماء بود.
نکته دوم: نقد کلام صاحب فصول
دومین نکته را میتوان پاسخ به یک سؤال دانست:
سؤال: از طرفی اخبار برائت مانند حدیث حَجب میگویند اتیان اکثر (جزء مشکوک) واجب نیست، از طرف دیگر أدلهای برای احتیاط إقامه شده از جمله حکم عقل به وجوب احتیاط که میگوید اتیان اکثر واجب است، رابطه روایات با حکم عقل به احتیاط چگونه است؟
جواب: میفرمایند دو قول در مسأله است:
قول اول: مرحوم شیخ: أخبار برائت حاکم بر احتیاط است. *
نظریه مرحوم شیخ این است که علم اجمالی بین اقل و اکثر منحل شد به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر، اگر کسی حکم عقل به برائت از اکثر (که در مطلب اول به تفصیل ثابت کردیم) را تمام نداند و ردّ نماید، و با وجود انحلال علم اجمالی و شک بدوی در وجوب اکثر باز هم بگوید نسبت به اکثر عقلاً احتیاط واجب است میگوییم روایات برائت مانند حدیث حجب حاکم و مقدم است بر احتیاط عقلی زیرا وقتی شارع در اخبار برائت میگوید جاهل به وجوب اکثر عقاب ندارد دیگر معنا ندارد عقل حکم کند به وجوب احتیاط زیرا حکم عقل مبتنی است بر دفع عقاب محتمل، در اینجا هم شارع میگوید عقابی نیست پس عقل نمیتواند برای نجات از عقاب محتمل، احتیاط را واجب بداند. **
قول دوم: صاحب فصول: أدلة احتیاط حاکم بر روایات برائت است.
مرحوم (شیخ محمد حسین اصفهانی) صاحب فصول در دو موضع از کتاب الفصول الغرویة فی الأصول الفقهیة این مطلب را بیان میکنند: یکی در صفحه 51 مبحث صحیح وأعم و ثمره آن، دیگری در صفحه 364 تحت عنوان "فصل و من الأدلة العقلیة أصل العدم عند عدم الدلیل". ***
قبل از توضیح کلامشان به یک مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: اخبار برائت و احکام تکلیفی و وضعی
اخبار برائت مانند حدیث رفع از دو جهت مورد بررسی قرار میگیرند یکی رفع حکم تکلیفی مانند وجوب یا حرمت، دیگری رفع حکم وضعی مانند جزئیت و شرطیّت. مرحوم صاحب فصول بین حکم تکلیفی و وضعی تفاوت قائلاند و میفرمایند اخبار برائت نمیتوانند حکم تکلیفی را رفع کنند اما میتوانند حکم وضعی را رفع نمایند. توضیح مطلب:
اخبار برائت میگویند اگر شک کردی در وجوب استعاذه در نماز چون جاهل به حکم وجوب استعاذه هستی پس تکلیف وجوب نداری، اما قاعده اشتغال و عقل حکم میکند باید نماز را با استعاذه بخوانی زیرا اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی پس اخبار برائت و حدیث رفع نمیتوانند حکم تکلیفی وجوب جزء مشکوک را بردارند.
اما نسبت به حکم وضعی قضیه متفاوت است زیرا اخبار برائت میگویند اگر شک کردی در جزئیت سوره در نماز خداوند حکم وضعی جزئیت را از شما برداشته است، عقل هم حکم به جزئیت سوره در نماز ندارد، لذا اخبار برائت جاری است و جزئیت سوره در نماز را برمیدارد. نتیجه اینکه "ما" در "رفع ما لایعلمون" مقصود حکم تکلیفی نیست بلکه مقصود حکم وضعی است.
با توجه به مقدمه، مرحوم صاحب فصول دو مدعی دارند یکی در حکم تکلیفی و دیگر در حکم وضعی:
مدعای اول صاحب فصول:
در اقل و اکثر و شک در تکلیف وجوب یک شیء اخبار برائت (از اتیان اکثر) جاری نیست و باید احتیاط نمود به سه دلیل:
دلیل اول: قاعده اشتغال. میفرمایند عقل میگوید یقینا ذمه مکلف مشغول به نماز است، نمیداند نماز بدون إستعاذة واجب است یا با إستعاذة، اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی، عقل میگوید نماز با إستعاذه بخوان تا یقین به فراغ ذمه پیدا کنی. به عبارت دیگر عقل میگوید دفع عقاب محتمل واجب است، اگر إستعاذه را ترک کند احتمال عقاب هست لذا باید نماز با استعاذه بخواند. وقتی عقل تکلیف ما را روشن نمود دیگر جاهل به حکم إستعاذة نیستیم که حدیث حجب و حدیث رفع بگویند جزء مشکوک (إستعاذة) واجب نیست.
دلیل دوم: استصحاب اشتغال. میفرمایند قبل از اتیان اقل یقین داریم به اشتغال ذمه به نماز، بعد از اتیان اقل شک پیدا میکنیم فراغ ذمه حاصل شد یا نه، استصحاب میکنیم اشتغال ذمه سابق را و باید اکثر را هم اتیان کند تا یقین به قراغ ذمه پیدا کند، لذا با وجود استصحاب نمیتوان به اخبار برائت عمل کرد زیرا موضوع اخبار برائت "ما لایعلمون" و "ما حجب الله علمه" است، استصحاب اشتغال میگوید من بیان، علم و حکم ظاهری هستم و میگویم اتیان اکثر واجب است دیگر جاهل به حکم إستعاذه نیستید که برائت جاری کنید.
پس بین استصحاب اشتغال ذمه و اخبار برائت در ما نحن فیه باید گفت استصحاب اشتغال حاکم و مقدم است بر اخبار برائت یعنی ما به استصحاب عمل میکنیم و اخبار برائت را کنار میگذاریم، اگر به اخبار برائت عمل کنیم (مانند شیخ انصاری) و استصحاب را کنار بگذاریم لازم میآید استصحاب که یک بیان و حکم ظاهری حجت است را کنار بگذاریم و نه تنها استصحاب بلکه تمام أدله ظنیة مانند خبر واحد و شهادت عدلین که بیان و حکم ظاهری و حجت بودنشان را پذیرفته بودیم باید کنار گذاشته شود زیرا أدله ظنیة علم آور نیستند و اخبار برائت میگویند هر جا علم نداری تکلیفی نداری.
سؤال: چه اشکالی دارد بگوییم اخبار برائت مقدم و حاکماند لکن اگر در جایی دلیل ظنی حجت قائم شد، اخبار برائت را تخصیص میزنیم و میگوییم "رفع ما لایعلمون" جاری است الا زمانی که خبر واحد یا شهادت عدلین تکلیف را بیان کنند که در این صورت برائت جاری نیست زیرا بیان آمده است.
جواب: صاحب فصول میفرمایند اگر دلیل حجیت خبر واحد، اخبار برائت را تخصیص بزند پس دلیل حجیت استصحاب هم میتواند اخبار برائت را تخصیص بزند و بگوید وقتی استصحاب اشتغال ذمه جاری شد، در حکم بیان شارع است و دیگر "رفع ما لایعلمون" جاری نیست.
دلیل سوم: اخبار احتیاط. روایات باب احتیاط میگوید در موارد شبهه باید احتیاط نمود، بنابراین اخبار احتیاط بیان هستند و ما را از عدم علم خارج میکند لذا اخبار برائت مانند "رفع ما لایعلمون" جاری نیست.
نکته اصلی صاحب فصول در هر سه دلیل این است که هر کدام از این سه دلیل باعث میشوند موضوع حدیث رفع که جهل و ما لایعلمون است از بین برود و دیگر اخبار برائت و حدیث رفع در اقل و اکثر جاری نخواهد بود.
نقد مرحوم شیخ به سه دلیل صاحب فصول جلسه بعد خواهد آمد إن شاء الله.
تحقیق:
* مرحوم آشتیانی شاگرد مرحوم شیخ انصاری در بحر الفوائد ج5، ص443 میفرمایند تعبیر به حکومت مسامحه است و دقیقتر تعبیر به ورود است. قسمتی از عبارت ایشان: "لایخفی علیک أن التعبیر بالحکومة فی المقام لایخلو عن مسامحة لعدم..."
مرحوم تنکابنی شاگرد دیگر مرحوم شیخ انصاری نیز همین اشکال را دارند در إیضاح الفرائد ج2، ص303 میفرمایند: "لا یخفى انّه لا بدّ فى الحکومة من النظر و التفسیر فهى تخصیص بلسان التفسیر و کلّ ذلک غیر متطرق فى الدّلیل العقلى اذ ..." توضیح یک خطی دلیل ایشان در نفی رابطه حکومت و اثبات رابطه ورود را یادداشت کرده و توضیح دهید.
مناسب است تعریف حکومت و ورود را از اصول فقه یادداشت نموده و توضیح دهید.
** مرحوم اعتمادی در شرح رسائل ج2، ص429 ذیل این کلام شیخ انصاری نکته مفیدی دارند، میفرمایند: "أنّ للعقل حکمان فی باب العلم الاجمالی، أحدهما: حرمة المخالفة القطعیة، و الثانی: وجوب الاحتیاط. أمّا الأوّل فهو حکم منجز غیر قابل للردع لاستقلال العقل بقبح اذن الشارع فی المخالفة القطعیة لرجوعه إلى التناقض أو الإذن فی المعصیة الذی استقل العقل بقبحه، و أمّا الثانی فهو معلّق على عدم إذن الشارع فی المخالفة الاحتمالیة، لأنّ حکم العقل بوجوب الاحتیاط إنّما هو من أجل وجوب دفع العقاب المحتمل، و مع إذن الشارع مثلا فی ترک الأکثر یرتفع احتمال العقاب فینتقی موضوع حکم العقل."
*** هر دو عبارت را مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد ج5، ص443 تا 447 به تفصیل آوردهاند.
جلسه صد و ششم (چهارشنبه، 97.01.22) بسمه تعالی
أقول قد ذکرنا فی المتباینین... ص331، س1
نسبت به تحلیل رابطه بین اخبار برائت مثل حدیث رفع و أدله احتیاط مرحوم صاحب فصول فرمودند أدله احتیاط مقدماند لکن دو مدعا داشتند که فعلا بحث در مدعای اول ایشان است. فرمودند أدله احتیاط مقدماند بر حدیث رفع و اخباری که ثابت میکنند برائت از حکم تکلیفی وجوب را (نه حکم وضعی) در بحث اقل و اکثر جاری نمیشوند زیرا سه دلیلی که جلسه قبل توضیح دادیم بیان هستند و میگویند اتیان اکثر واجب است، دیگر نوبت نمیرسد به إجراء حدیث رفع که حکم جاهل را بیان میکند.
نقد مدعای اول صاحب فصول:
مرحوم شیخ انصاری قائل به تقدیم اخبار برائت بر أدله احتیاط هستند و میفرمایند هر سه دلیل صاحب فصول مناقشه دارد ابتدا دلیل دوم و سپس دلیل اول و سوم را نقد میکنند:
نقد دلیل دوم: مثبتات و لوازم عقلی اصول عملیه حجت نیست.
شما گفتید قبل از اتیان اقل یقین به اشتغال ذمه دارد بعد از ایتان اقل شک دارد آیا هنوز ذمهاش مشغول است یا نه؟ استصحاب میکند اشتغال ذمه را اما این مقدار استدلال شما را تمام نمیکند بلکه باید بگویید حال که ذمه مشغول است پس اتیان اکثر واجب است، وجوب اتیان اکثر لازمه عقلی اشتغال ذمه است، اگر وجوب اتیان اکثر حالت سابقه داشت و آن را استصحاب میکردید صحیح بود اما شما اشتغال ذمه را استصحاب میکنید و لازمه عقلی آن که اتیان اکثر است را نتیجه میگیرید و این هم اصل مثبت و باطل است. *
مرحوم شیخ بعد از نقد دلیل سوم نکتهای دارند که اینجا بیان میکنیم. ایشان میفرمایند حتی اگر اصل مثبت هم حجت باشد باز هم استصحاب اشتغال جاری نیست زیرا استصحاب یک حالت سابقه نیاز دارد و با انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در وجوب اکثر، حالت سابقه اشتغال یقینی فقط به اقل تعلق میگیرد و در وجوب اکثر صرفا احتمال و شک بدوی به اشتغال ذمه هست یعنی صرفا احتمال عقاب است که اخبار برائت میگویند به احتمال عقاب اعتنا نکن.
نقد دلیل اول: دلیل اول تمسک به قاعده اشتغال بود که مبنایش حکم عقل به دفع عقاب محتمل است. اشکالش این است که وقتی شارع در حدیث رفع و اخبار برائت میفرماید اتیان مشکوک را از شما نمیخواهم، یا به عبارت دیگر وقتی شارع میگوید ترک جزء مشکوک عقاب ندارد، دیگر معنا ندارد عقل به خاطر احتمال عقاب بگوید احتیاط واجب است، شارع میگوید عقابی در کار نیست.
مثل جاهل به قبله که باید به چهار طرف نماز بخواند، حال اگر شارع فرمود در بین چهار جهت مثلا اگر به جهت شمال نماز نخواندی عقاب نداری، حال اگر قبله واقعی همان جهت شمال بود دیگر عقابی در ترک آن وجود ندارد زیرا خود شارع فرموده ترک آن عقاب ندارد.
نقد دلیل سوم: صاحب فصول فرمودند أخبار احتیاط مقدماند بر اخبار برائت، مرحوم شیخ میفرمایند ضمن بحث شبهه تحرمیه در شک در اصل تکلیف (ابتدای بحث شک در سال گذشته) گفتیم اخبار احتیاط یک حکم مولوی تعبدی را بیان نمیکنند بلکه ارشادند به حکم عقل، حکم عقل هم دفع عقاب محتمل است و اخبار برائت میگوید احتمال عقاب وجود ندارد. پس اخبار برائت مقدم شدند بر اخبار احتیاط.
و بالجمله تا اینجا مدعای اول صاحب فصول نقد شد.
تحقیق:
* مرحوم محمد حسین بن عبدالرحیم صاحب الفصول الغرویة فی الأصول الفقهیة ذیل استدلال به استصحاب اشتغال فرمودند اگر به اخبار برائت عمل کنیم لازم میآید استصحاب که یک بیان و حکم ظاهری حجت و از أدله ظنیة است را کنار بگذاریم. مرحوم شیخ انصاری اصل استصحاب را نقد کردند اما نقد خصوص این نکته را مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد ج5، ص451 نقد فرمودهاند که قسمتی از عبارتشان چنین است: "لا معنى له عند من له أدنى تأمّل لوجود الفرق البیّن بینهما بما لا یخفى على الأوائل، فإن حجیّة الأدلّة الظنّیة لیست من حیث احتمال الضرر و العقاب، بل من حیث کشفها عن الواقع ظنّا و لو بحسب النوع و الطبع و دلیل اعتبارها إنما دلّ علیه من هذه الحیثیّة و الجهة و حاصل مفاده ... و العجب کل العجب من اشتباه هذا الفرق البیّن علیه مع ما علیه من مقام العلم."
به مناسبت شهادت امام کاظم علیه الصلوة و السلام
حضرت در کلامی نورانی خطاب به هشام بن حکم موعظههای متعددی دارند که یک قسمت از روایت چنین است:
یا هشامُ ، إنّ العاقِلَ نَظَرَ إلَى الدُّنیا و إلى أهلِها فعَلِمَ أنّها لا تُنالُ إلاّ بِالمَشَقَّةِ ، و نَظَرَ إلَى الآخِرَةِ فعَلِمَ أنّها لا تُنالُ إلاّ بِالمَشَقَّةِ ، فطَلَبَ بِالمَشَقَّةِ أبقاهُما. کافی، ج1، ص18.
حضرت میفرمایند چه دنیا چه آخرت به دست نمیآید إلا با سختی و زحمت، پس عاقل کسی است که زحمت و سختی را برای ماندگارترِ از آندو صرف کند.
توجه کامل به آخرت در کنار توجه به مسائل تربیتی، اهمیت دادن به جوانان شیعه و رسیدگی به نیازمندان از سیره حضرت یک الگوی کامل ساخته است. در اوج سختی و گرفتاری تلاش کردن و خدمت به دین و مکتب در زوایای زندگانی حضرت قابل مشاهده است.
یک نمونۀ آن، مطالعه در کیفیت حضور حضرت در آخرین زندان با زندانبانی فردی قسیّ القلب به نام سندی بن شاهک بوده که حضرت در زیر زمین منزلش محبوس بودهاند، دو نکته در این رابطه سزاوار مطالعه است:
الف: توجه حضرت به تبلیغ عملی در تربیت جامعه و تقویت مکتب. یکی از عالمان شیعه فردی است به نام أبوالفتح محمود و معروف به کشاجم، این عالم شیعی نواده سندی بن شاهک آخرین زندانبان امام کاظم علیه السلام است.
ب: توجه حضرت به ارتباط با خدا.
متأسفانه ماه رجب هم رو به پایان است، تلاش کنیم در فرصت باقیمانده این ماه و ماه شعبان برای ورود به دریای بیکران رحمت پروردگار در ماه مبارک رمضان خودمان را آماده کنیم و مقدمات اسباب مغفرت و چشیدن لذت عبادت را فراهم سازیم.
اینکه چه چیزی در زندگی روزمره ما دغدغه ذهنمان باشد بسیار اهمیت دارد، مقصودم بی توجهی به مسائل زندگی و خانواده نیست اما این نکته مهم است که ذهن ما به طور عادی و مداوم مشغول مسائل دنیایی است یا دغدغه آخرت هم داریم.
برای تبیین دغدغه داشتن در امور معنوی و ذهنی مثالی بیان میکنم:
ثعالبی در ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب مینویسد: "حمام منجاب، منجاب امرأة کان لها حمام بالبصرة لم یر مثله، وکان یغل غلةً کثیرة، وکانت تأتی إلیه وجوه الناس، وفیه یقول الشاعر: یا رب قائلةٍ یوماً و قد تعبت ... کیف الطریق إلى حمام منجاب!" تفصیل جریان را در کشکول مرحوم شیخ بهائی مطالعه کنید که میفرمایند: "احتضر بعض المترفین وکان کلما قیل له قل: لا إله إلا الله، یقول هذا البیت: یا رب قائلة یوما و قد تعبت * أین الطریق إلى حمام منجاب و سبب ذلک أن امرأة عفیفة ..."
مرحوم کفعمی عالم بزرگ دعائی شیعه در کتاب محاسبة النفس که کتاب مختصر و جالبی است که مطالعه آن را به دوستان توصیه میکنم میفرمایند: یا نفس: و من العجب أنه لو أخبرک طفل: بأن عقربا فی جیبک لرمیت بثوبک، أو حیة فی إزارک لرمیت بأطمارک. أفکان قول الأنبیاء و الأبدال، أقل عندک من قول الأطفال؟! أم صار حر نار جهنم وزقومها، أحقر عندک من العقرب و سمومها؟! و لا جرم فلو انکشف للبهائم علانیتک و سریرتک، لضحکوا من غفلة سیرتک.
جلسه صد و هفتم (یکشنبه، 97.01.26) بسمه تعالی
و أضعف من ذلک ... ص332، س10
اثبات برائت از اکثر (جزء مشکوک) با روایات، چهارمین مطلبی بود که ذیل اقوال در اقل و اکثر (ارتباطی) وارد شدیم. گفتیم مرحوم شیخ ذیل دو حدیث حجب و رفع دو نکته بیان میکنند. نکته اول نقد کلام استادشان مرحوم شریف العلماء و نکته دوم نقد کلامی از صاحب فصول بود. صاحب فصول دو مدعا داشتند، در مدعای اول فرمودند أدله احتیاط حاکم و مقدماند بر اخبار برائت از جمله حدیث رفع لذا حدیث رفع نمیتواند حکم تکلیفیِ وجوب را بردارد بلکه احتیاط و اتیان اکثر واجب است. مرحوم شیخ آن را نقد کردند.
مدعای دوم صاحب فصول:
صاحب فصول در مدعای دوم بیانی دارند که نتیجهاش جواز تمسک به اخبار برائت است و در نتیجه هم نظر با شیخ انصاری میفرمایند در ما نحن فیه برائت جاری است.
قبل از تبیین مدعای دوم صاحب فصول دو مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی اول: حکم وضعی و کیفیت جعل آن
حکم شرعی به دو قسم کلی تقسیم میشود: حکم تکلیفی (مانند وجوب و حرمت) و حکم وضعی (مانند جزئیت و شرطیت). فقهاء غیر از أحناف، احکام تکلیفیة را خمسة میدانند اما أحناف معتقد به احکام تکلیفیه ثمانیة هستند. *
بدون شک حکم تکلیفی مجعول مستقیم شارع است، یعنی شارع مستقلا وجوب نماز و حرمت دروغ را جعل نموده است. اما نسبت به احکام وضعیه بین عالمان اختلاف است که آیا احکام وضعی هم مجعول مستقیم شارعاند یا احکام وضعی از احکام تکلیفیه انتزاع و أخذ میشوند؟
مرحوم شیخ انصاری معتقدند احکام وضعیه جعل مستقل ندارند و مجعول شرعی نیستند. شارع میفرماید یجب الصلاة مع الرکوع، یجب الصلاة مع السورة، ما از این حکم تکلیفی انتزاع میکنیم جزئیت سوره و رکوع را برای نماز که یک حکم وضعی است.
مقدمه دوم اصولی: مرفوع در حدیث رفع
در جلسه 104 اشاره شد بین عالمان اختلاف است که حدیث رفع چه چیزی را رفع کرده است؟ صاحب فصول در بحث صحیح و أعم از کتابشان صفحه 51 میفرمایند حدیث رفع مطلق آثار و احکام را رفع کرده و برمیدارد چه حکم تکلیفی و چه حکم وضعی، البته در بحث برائت و اشتغال صفحه 364 از این نظر عدول کرده و میفرمایند حدیث رفع فقط احکام تکلیفیه را رفع میکند اما رافع حکم وضعی نیست، یعنی اگر در وجوب شیء شک کردیم حدیث رفع میگوید واجب نیست اما اگر در جزئیت شیء شک کردیم حدیث رفع ساکت است و رافع حکم وضعی نیست.
مرحوم شیخ انصاری معتقدند حدیث رفع فقط حکم تکلیفی را رفع میکند و حکم وضعی اصلا مجعول شارع نیست که در حدیث رفع، در موارد عدم علم و شک در یک حکم وضعی آن را بردارد. چیزی که جعل و وضعش به دست شارع نیست رفعش هم به دست شارع نیست.
صاحب فصول در مدعای دومشان میفرمایند هر گاه شک کردی در جزئیت یک شیء (إستعاذه جزء نماز هست یا نه؟) اخبار برائت میگویند برائت جاری است و جزء نیست، أدله احتیاط هم کاری به حکم وضعی ندارند و فقط نسبت به حکم تکلیفی میگفتند احتیاط کن پس شامل حکم وضعی نمیشوند در نتیجه نسبت به شک در جزئیت، فقط برائت جاری است، لذا إستعاذة جزء نماز نیست.
خلاصه هر دو مدعای مرحوم صاحب فصول این شد که حدیث رفع هم احکام تکلیفیه را بر میدارد هم احکام وضعیه را، لکن نسبت به احکام تکلیفیه أدله احتیاط حاکماند و اخبار برائت جاری نیست اما نسبت به احکام وضعیه فقط اخبار برائت جاری است.
سؤال: صاحب فصول به چه دلیل معتقدند حدیث رفع هم رافع حکم تکلیفی است هم رافع حکم وضعی؟
جواب: صاحب فصول میفرمایند عالمان شیعه هم در موارد شک در حکم تکلیفی و هم حکم وضعی به دو اصل تمسک میکنند که این دو اصل دلیلی غیر از حدیث رفع ندارد:
1ـ أصالة العدم، عالمان هر جا شک کردند چه شک در حکم تکلیفی و چه شک در حکم وضعی میگویند اصل عدم آن حکم است.
2ـ عدم الدلیل دلیل العدم، هر جا دلیل بر حکم تکلیفی یا وضعی پیدا نکردی بنابگذار بر اینکه حکمی نیست چه تکلیفی چه وضعی.
صاحب فصول میفرمایند ما هر چه در کلمات عالمان مرور کردیم دلیلی برای این دو اصل غیر از اخبار برائت و حدیث رفع پیدا نکردیم پس با تمسک به حدیث رفع معتقد به این دو اصل شدهاند.
نقد مدعای دوم:
کلام صاحب فصول در مدعای دوم شامل دو قسمت بود، در قسمت اول فرمودند حدیث رفع هم رافع حکم تکلیفی است هم رافع حکم وضعی. البته ایشان در مباحث برائت و اشتغال از این مبنا عدول کرده و حدیث رفع را فقط شامل احکام تکلیفی دانستهاند و اگر بر مبنایشان باقی بودند به تفصیل آن را نقد میکردیم و ثابت میکردیم اولا: حدیث رفع فقط رافع حکم تکلیفی است و ثانیا: جزئیت و حکم وضعی اصلا مجعول شارع نیست تا در حدیث رفع آن را رفع کند.
اما در قسمت دوم که فرمودند دلیل اینکه حدیث رفع هم شامل حکم تکلیفی است هم حکم وضعی، دو اصل است یکی "أصالة العدم" دیگری "عدم الدلیل دلیل العدم" مرحوم شیخ در نقد آن میفرمایند به دو نکته باید توجه شود:
1. دلیل عالمان شیعه در تمسک به آن دو اصل، اخبار برائت و حدیث رفع نیست.
2. اصلا ارتباطی بین اخبار برائت و این دو اصل نیست و علماء شیعه تفاوت بین این دو را توضیح دادهاند.
توضیح نکته اول:
مبنای حجیت "أصالة العدم" حدیث رفع نیست بلکه بناء عقلاء است که هر جا شک کردند در وجود یک حکم یا وجود یک جزء، بنا بر عدم میگذارند، مانند أصالة عدم الجزئیة. شاهدش این است که علماء حتی در موارد شک در احکام لفظیه هم به این اصل تمسک میکنند مانند أصالة عدم القرینة در حالی که خود شما هم قبول دارید حدیث رفع فقط شامل احکام شرعیه است نه احکام لفظیه.
همچنین "عدم الدلیل دلیل العدم" به تصریح خود علماء دلیل حجیتش حدیث رفع نیست شما چگونه به علماء چنین نسبتی میدهید. علمائی مانند شیخ طوسی، ابن زهره، محقق حلی و علامه حلی، شهید اول و دیگران تصریح میکنند مبنای این اصل که "عدم الدلیل دلیل العدم" حصول قطع یا حصول ظن است. علما میفرمایند چه در حکم تکلیفی و وضعی چه در غیر آن وقتی فحص و جستجو کردیم و دلیل بر آن پیدا نکردیم یا یقین پیدا میکنیم به اینکه دلیلی نیست که یقین حجت است یا ظن و اطمینان پیدا میکنیم، که ظن هم در صورت نبود یقین، حجت است. پس مدرک این اصل دوم هم اخبار برائت نیست.
توضیح نکته دوم خواهد آمد إن شاء الله.
تحقیق:
* مراجعه کنید به کتاب أصول العامة للفقه المقارَن صفحه 58 که در ذیل معرفی اجمالی میشود. در این کتاب تعریف حکم تکلیفی و وضعی، اعتباری یا انتزاعی بودن حکم وضعی، و نکات پیرامونی در این مبحث را مطالعه و نکته برداری کنید. همچنین توضیح ایشان در حکم شرعی از نگاه أحناف (پیروان مذهب حنفی) را مطالعه کنید.
معرفی اجمالی کتاب:
أصول العامة للفقه المقارَن کتاب معروفی است از مرحوم سید محمد تقی حکیم (۱۳۴۱ ـ ۱۴۲۳ق/۱۳۰۱ ـ ۱۳۸۱ش) دربارۀ مباحث اصولی در تطبیق و مقارنه مباحث فقهی شیعه و اهل سنت. چنانکه در مقدمه کتاب میفرمایند آن را برای تدریس در دانشکده فقه (زیر مجموعه منتدی النشر که مرحوم محمد رضا مظفر تأسیس کرده بودند) برای طلاب سال سه و چهار تدوین کردهاند. در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر خواندهاید که در مباحث حجج وقتی نام استحسان و مصالح مرسله و سد ذرایع از حجج شرعیه اهل سنت نام میبرند طلبه را به همین کتاب مرحوم حکیم ارجاع داده و میفرمایند: "و نحیل الطلّاب على محاضرات «مدخل الفقه المقارن» الّتی ألقاها استاذ المادّة فی کلّیة الفقه الأخ السیّد محمد تقی الحکیم، فإنّ فیها الکفایة." آشنایی با این کتاب و مخصوصا سبک کار ایشان برای طلاب مفید است. کتابشناسی آن را بر اساس سرفصلهایی که در صفحه 38 این جزوه، جلسه 21 بیان شد ارائه دهید.
جلسه صد و هشتم (دوشنبه، 97.01.27) بسمه تعالی
و بالجمله فلم نعثر علی... ص334، س8
مرحوم صاحب جواهر برای اثبات اینکه اخبار برائت هم رافع حکم تکلیفی است هم رافع حکم وضعی به دو اصل در کلمات فقهاء تمسک کردند و فرمودند "أصالة العدم" و "عدم الدلیل دلیل العدم" هیچ مستندی غیر از اخبار برائت نمیتواند داشته باشد و این دو اصل، هم در حکم تکلیفی هم در حکم وضعی جاری میشوند پس اخبار برائت که مستند این دو اصل است هم عند العلماء در همه احکام تکلیفی و وضعی جاری میشود. مرحوم شیخ دو نکته در نقد آن داشتند یکی اینکه ثابت کردند مستند این دو اصل اخبار برائت نیست.
توضیح نکته دوم:
مرحوم شیخ میفرمایند اصلا ارتباطی بین این دو اصل و اخبار برائت نیست که صاحب فصول اخبار برائت را دلیل و مستند این دو اصل بدانند، زیرا روایت حَجب و امثال آن (الناس فی سعة ما لایعلمون) طبق نظر همه علما به روشنی دال بر رفع مؤاخذه بر ترک حکم تکلیفی است نه حکم وضعی، حضرت فرمودهاند آنچه علمش بر عباد محجوب و مخفی است ترک کردنش مؤاخذه ندارد یعنی ترک آن حکم تکلیفی، مؤاخذه ندارد پس ارتباط به حکم وضعی ندارد.
نسبت به حدیث نبوی رفع هم علما دو دستهاند:
اکثر اصولیان قائلاند حدیث رفع هم فقط مؤاخذه بر ترک حکم تکلیفی را برمیدارد و ارتباط به حکم وضعی ندارد.
بعضی معتقدند حدیث رفع هم رافع حکم تکلیفی است هم رافع حکم وضعی. بنا بر قول این دسته از علما که حدیث رفع را شامل حکم وضعی هم میدانند باز حدیث رفع نمیتواند مستند آن دو اصل قرار گیرد زیرا آن دو اصل در جایی جاری است که اصلا اقتضاء حکم نباشد اما حدیث رفع در جایی جاری است که اقتضاء حکم باشد.
توضیح مطلب: أصالة العدم و عدم الدلیل دلیل العدم، در جایی جاری میشوند که اصلا نمیدانیم اقتضاء حکم شرعی هست یا نه؟ مثلا نمیدانیم اصلا حکم حرمتی نسبت به بازی فوتبال هست یا نه، اینجا میگوییم اصل عدم حرمت است. اما حدیث رفع در جایی جاری است اقتضاء حکم باشد، کلمه رفع یعنی اینکه احتمال و اقتضاء وجود حکم هست اما شارع میگویند به آن اعتنا نکن، مثل اینکه شارع فرموده الخمر حرامٌ، شک داریم در مورد اضطرار هم حرمت خمر هست یا نه برائت جاری میکنیم، پس در موارد جهل و اضطرار و نسیان اقتضاء وجود حکم و تکلیف هست لکن شارع در حدیث رفع فرموده حکمی ندارید و اگر حدیث رفع نبود باید حکم حرمت را در همه حالات اضطرار و نسیان هم جاری میدانستیم لکن حدیث رفع در مصادیقی مانند جهل، نسیان و اضطرار حاکم بر دلیل حرمت شرب خمر خواهد بود و حکم حرمت را برمیدارد.
نعم یمکن التمسک بها... ص335، س9
اشکال: مرحوم شیخ انصاری فرمودند دو اصل مذکور فقط در موردی جاری است که اقتضاء حکم نباشد و حدیث رفع در موردی جاری است که اقتضاء حکم باشد پس حدیث رفع مستند حجیت آن دو اصل نیست، اشکال این است که مواردی داریم حتی اقتضاء وجود حکم هم نیست و صرفا یک توهم تکلیف است اما حدیث رفع جاری است، شرب تتن مانند شرب خمر نیست که حکم حرمت داشته باشد، صرف توهم اقتضاء حرمت است اما نسبت به شرب تتن علماء هم به حدیث رفع تمسک میکنند هم أصالة عدم الحرمة جاری میکنند. پس کلام صاحب فصول صحیح است که مستند أصالة العدم، حدیث رفع است.
لکن تصادق بعض موارد... ص335، س15
جواب: اگر رابطه بین مورد جریان دو اصل مذکور با مورد جریان حدیث رفع تساوی بود یعنی مورد جریانشان یکی بود کلام صاحب فصول صحیح بود اما رابطه بین آنها عام و خاص من وجه یعنی تباین جزئی است (یک وجه افتراق و دو وجه اشتراک):
وجه اشتراک: مواردی که هم حدیث رفع جاری است هم أصالة العدم مثل حکم شرب تتن.
وجه افتراق اول: موردی که حدیث رفع جاری است اما أصالة العدم جاری نیست، مانند حکم شرب خمر در اضطرار.
وجه افتراق دوم: موردی که حدیث رفع جاری نیست اما أصالة العدم جاری است، مانند أصالة عدم القرینة.
وقتی رابطه دو اصل مذکور و حدیث رفع و اخبار برائت تباین جزئی است یعنی موردی داریم که دو اصل مذکور جاری میشوند اما حدیث رفع و اخبار برائت جاری نیستند از اینجا روشن میشود مستند دو اصل مذکور حدیث رفع نیست.
ثم إنّ فی الملازمة التی... ص335، س17
مرحوم شیخ در پایان نقد کلام صاحب فصول به یک نکته دیگر ایشان هم اشکال میکنند.
صاحب فصول در مدعای اولشان (در جلسه 105 تبیین شد) فرمودند أدله احتیاط حاکم بر اخبار برائت هستند به سه دلیل (قاعده اشتغال، استصحاب اشتغال و اخبار احتیاط). ضمن استدلال به استصحاب اشتغال فرمودند استصحاب یک حکم ظاهری و بیان شرعی است که با إجراء آن دیگر جهل نداریم که حدیث رفع بگوید رفع ما لایعلمون پس نسبت به اکثر باید احتیاط کرد. سپس یک ملازمهای را مطرح فرمودند که اگر استصحاب اشتغال با اینکه بیان ظاهری شمرده میشود حاکم و مقدم بر اخبار برائت نباشد و کنار گذاشته شود، سایر أدله ظنیه که بیان ظاهری هستند مانند خبر واحد هم باید کنار گذاشته شوند و حجت نخواهند بود. پس تا زمانی که أدله ظنیه و استصحاب جاری باشد نوبت به إجراء حدیث رفع و اخبار برائت نمیرسد.
مرحوم شیخ میفرمایند قبول داریم که أمارات حاکم بر برائت هستند اما ملازمهای بین حجیت خبر واحد با إجراء استصحاب اشتغال نیست زیرا خبر واحد از أمارات و طریق إلی الواقع است که مکلف را از حالت شک و تحیّر خارج میکنند اما استصحاب از اصول عملیه است که صرفا وظیفه شاک و متحیّر را در مقام عمل بیان میکند و ناظر به حکم الله واقعی نیست و شک در حکم شرعی همچنان باقی میماند.
فافهم در بعض نسخ دارد فافهم و اغتنم که دال بر دقت در مطلب است.
جلسه صد و نهم (سهشنبه، 97.01.28) بسمه تعالی
و أعلم أنّ هنا أصولاً... ص336، س2
بحث در شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین اقل و اکثر (ارتباطی)، شک در (جزئیت) جزء خارجی با منشأ فقدان نص بود، دو قول مطرح شد: 1ـ وجوب احتیاط و اتیان اکثر (استعاذه) 2ـ برائت از اتیان اکثر که نظر مشهور و شیخ انصاری است. گفتیم برای بررسی این دو قول مرحوم شیخ انصاری پنج مطلب بیان میکنند: 1. اثبات برائت از اکثر با دلیل عقل. 2. اثبات برائت از اکثر با استصحاب. 3. تبیین و نقد پنج دلیل بر وجوب احتیاط و اتیان اکثر. 4ـ اثبات برائت از اکثر با روایات. این چهار مطلب تمام شد.
مطلب پنجم: نقد تمسک به سه اصل بر برائت
بعضی از علما به سه اصل عملی تمسک کردهاند برای اثبات برائت از اکثر مرحوم شیخ انصاری اصل برائت از اکثر را با دلیل عقل و نقل ثابت کردند و تمسک به این سه اصل را دارای اشکال میدانند لذا به بررسی آنها میپردازند:
اصل اول: استصحاب عدم وجوب اکثر
این اصل یک اصل حکمی و استصحاب عدم ازلی است، لذا برای تبیین آن یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: استصحاب عدم ازلی
بحث از استصحاب عدم ازلی در تألیفات متأخران دو جای علم اصول مطرح میشود یکی در بحث عام و خاص و دیگری در تنبیهات استصحاب. مرحوم شیخ انصاری بحث مستقلی از آن ندارند لکن میتوان گفت ایشان استصحاب عدم ازلی را حجت نمیدانند چنانکه مشهور اصولیان متأخر مانند مرحوم نائینی، مرحوم بروجردی و مرحوم امام هم آن را حجت نمیدانند، هر چند ممکن است از بعض مباحث فقهی مرحوم شیخ انصاری حجیت استصحاب عدم ازلی را برداشت نمود. در مقابل، مرحوم آخوند و مرحوم خوئی قائل به حجیت استصحاب عدم ازلی هستند. معنای اصطلاح "أزلی" به معنای مصطلح در فلسفه و علوم عقلی نیست که در مقابل أبد قرار میگیرد بلکه مقصود از ازل در این اصطلاح اصولی، حالت سابقه یقینی به عدم یک صفت است. مثال: یقین دارد زید قبل از به دنیا آمدن فاسق نبود، یقین دارد شرب تتن قبل از بلوغ بر زید حرام نبود الآن شک دارد حرام شده است یا نه؟ استصحاب میکند عدم فسق و عدم حرمت را.
در جلسه 101 (آخرین جلسه در سال شمسی گذشته) صفحه 195 جزوه، این استصحاب را توضیح دادیم که یقین دارد قبل از بلوغ یا قبل ورود وقت نماز، إستعاذة بر زید واجب نبود، حال شک دارد إستعاذة بر او واجب است یا خیر، استصحاب میکند عدم وجوب را.
نقد اصل اول:
در همان مطالب گذشته نقد این استصحاب به تفصیل مطرح شد و مختصرا این بود که اگر جهت إجراء استصحابِ عدم وجوبِ اکثر، نفی اثر وجوب نفسی اکثر باشد جاری نیست و معارض دارد و اگر جهت إجراء استصحاب نفی عقاب باشد نیازی به استصحاب نداریم و بی فائده است زیرا با دلیل عقل و روایات این نکته ثابت شد.
اصل دوم: استصحاب عدم وجوب جزء مشکوک
این هم یک اصل حکمی است، یقین دارد قبل از بلوغ جزء مشکوک بر او واجب نبود، الآن شک دارد استصحاب میکند عدم وجوب را.
نقد اصل دوم:
این استصحاب هم قابل جریان نیست. در اینکه مقصود از وجوب چیست که میگویید یقین سابق داریم به عدم وجوب 3 احتمال است: 1ـ وجوب نفسی جزء. 2ـ وجوب غیری عقلی جزء. 3ـ وجوب غیری شرعی جزء. این سه احتمال را هم نقد میکنیم:
احتمال اول: مقصود وجوبِ نفسیِ جزء باشد.
اشکالش این است که وجوب نفسی جزء، عین وجوب کلّ نماز است زیرا در نماز یک وجوب نفسی که بیشتر نداریم، یقین سابق به عدم وجوب نفسی جزء یعنی یقین سابق به عدم وجوب اکثر (کل) که در استصحاب قبلی نقد کردیم.
احتمال دوم: مقصود از وجوب، وجوب غیری و مقدمی باشد این هم دو احتمال دارد:
الف: وجوب غیری و مقدمی به معنای لابدیّت عقلیه باشد. به این بیان که انسان عقلا ناچار است برای تحقق یک کل، ابتدا أجزاء آن را انجام دهد، (أجزاء، مقدمه داخلیهاند) پس اینکه میگویید یقین سابق داریم جزء مشکوک واجب نبوده، مقصودتان این است که یقین سابق دارید جزء مشکوک وجوب مقدمی عقلی نداشته است.
اشکالش این است که وجوب مقدمی عقلی لازمه وجوب کلّ است، یعنی اگر استعاذه جزء (داخلی) نماز باشد خوب لابدیت عقلی دارد و اگر جزء نماز نباشد لابدیّت عقلی ندارد، با وجود این تلازم دیگر چرا بحث از اصل حکمی (وجوب جزء مشکوک) میکنید بلکه باید بحث کنید از اصل موضوعی (جزئیت شیء مشکوک)، بجای اینکه بگویید اصل، عدم وجوب جزء مشکوک است بگویید اصل، عدم جزئیت جزء مشکوک است، اگر هم اصل موضوعی جزئیت مقصودتان باشد سومین اصلی است که آن را نقد خواهیم کرد.
ب: وجوب غیری و مقدمی شرعی مقصودتان باشد.
اشکالش این است که در این صورت هر چند وجوب مقدمی جزء میتواند جدا از وجوب نماز بیان شود (یک بار بگوید صلّ و بار دیگر بگوید صلّ مع الإستعاذة) و تلازم عقلی نیست، لکن نتیجه استصحاب این است که استعاذة وجوب مقدمی شرعی ندارد، این که ثمره شرعی ندارد، شما به دنبال آن یک نتیجه عقلی میگیرید که پس واجب بر ما همان أقل است. این هم اصل مثبت و باطل است.
اصل سوم: استصحاب عدم جزئیت
این یک اصل موضوعی است یعنی ما حکم شرعی را استصحاب نمیکنیم بلکه میگوییم یقین داریم قبل از وجوب نماز در شریعت اسلام إستعاذة جزء نماز نبود، شک داریم آیا الآن استعاذة جزء نماز هست یا نه، استصحاب میکنیم عدم جزئیت إستعاذة را. وقتی جزئیت نبود طبیعتا وجوبی هم نخواهد بود.
نقد اصل سوم:
مرحوم شیخ این اصل را هم نقد و رد میکنند. قبل تبیین کلام مرحوم شیخ یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: موضوع خارجی و اعتباری
روشن است که هر حکمی موضوع میخواهد، موضوعات احکام دو قسماند:
1ـ موضوع خارجی. این موضوع ذاتا در خارج محقق است بدون توجه به احکام اسلام مانند خمر که شارع حکم حرمت را بر آن حمل میکند.
2ـ موضوع اعتباری یا اختراعی. این موضوع ذاتا در خارج نیست بلکه صرفا یک اعتبار است از جانب عرف یا شارع. مثلا نماز یک ماهیت خارجی ندارد لکن شارع اعتبار میکند مجموعه تکبیر، قرائت، رکوع، سجود و تشهد را به عنوان یک موضوع و حکم وجوب را بر آن حمل میکند. همچنین مانند اعتبار ملکیت بر یک شیء از جانب عرف و عقلا.
برای حکم کردن نسبت به موضوع اعتباری سه مرحله وجود دارد: 1ـ التفات از جانب آمر. 2ـ اعتبار یا همان اختراع و ملاحظه أجزاء موضوع. 3ـ امر کردن. *
اصل عدم جزئیت شیء مشکوک هم سه احتمال دارد که هر سه باطل است. توضیح مطلب خواهد آمد إن شاء الله.
تحقیق:
* برای مطالعه بیشتر در این مطلب مراجعه کنید به حاشیه مرحوم مشکینی بر کفایة الأصول ج1، ص143 (ذیل مبحث حقیقت شرعیه). مراجعه به این کتاب از جهاتی مفید است یکی اینکه سال آینده که وارد کفایه شوید ان شاء الله یکی از حواشی مهم کفایه همین کتاب است که باید از الآن با آن آشنایی اجمالی پیدا کنید و نکته دیگر اینکه نکات مفید اینچنینی در توضیح مطالب اصولی زیاد دارند. این کتاب ابتدا در حاشیه کفایه به صورت دور نویس چاپ میشد لذا حجم کتاب کفایه چاپ سنگی دو جلد میشد. اما در سالهای اخیر با حروفچینی کامپیوتری (متن کفایه بالای صفحه و حواشی پایین صفحه) در پنج جلد به چاپ رسیده است.
جلسه صد و دهم (چهارشنبه، 97.01.29) بسمه تعالی
و منها أصالة عدم جزئیة الشیء... ص336، س12
سومین اصلی که برای اثبات برائت از اکثر مورد استدلال قرار گرفته بود استصحاب عدم جزئیت شیء مشکوک بود که یک اصل موضوعی است. یقین دارد قبل از اسلام، إستعاذة جزء نماز نبوده است (نمازی نبوده که إستعاذة جزء آن باشد) الآن شک دارد إستعاذه جزء نماز هست یا نه؟ استصحاب میکند عدم جزئیت را.
برای تبیین نقد مرحوم شیخ انصاری یک مقدمه گفتیم که خلاصهاش این بود موضوعات اعتباری و اختراعی که توسط معتبِر جعل میشود مانند صلاة که توسط شارع جعل شده و یا مالکیت که توسط عرف و عقلا جعل شده، برای اینکه موضوع یک حکم قرار گیرند سه مرحله به ترتیب طی میشود: 1ـ مرحله التفات و توجه معتبِر (اعتبار یا اختراع کننده) به کلیّت موضوع. 2ـ مرحله اعتبار یا اختراع و در نظر گرفتن أجزاء موضوع مانند أجزاء نماز. معتبِر اجزائی که در ابتدای امر ارتباطی به یکدیگر ندارند مانند تکبیر، قرائت، رکوع، سجود، تشهد و سلام را در نظر میگیرد و مجموعه اینها را یک مرکب اعتبار میکند. 3ـ مرحله أمر و دستور دادن.
مرحوم شیخ در نقد اصل سوم میفرمایند جزئیت به تنهایی را که نمیتوان بدون توجه به کل و مرکبش در نظر گرفت، اگر به یک شیء میگوییم جزء، اول باید مرکب را در نظر بگیریم تا بتوانیم أجزائش را تصور کنیم. جزء یک مفهوم اضافی است و با اضافه به کل معنا پیدا میکند پس خود جزئیت به طور مستقل یک امر حادث مسبوق به عدم (استصحاب عدم ازلی) نیست بلکه باید موضوع بودن یک جزء (سوره) را با توجه به کل (نماز) بررسی نمود. میفرمایند اینکه میگویید اصل، عدم جزئیت شیء مشکوک است (اصل عدم موضوعیت شیء مشکوک است)، موضوع قرار گرفتن یک شیء سه مرحله دارد در کلام شما هم سه احتمال است (عکس سه مرحلهای که در مقدمه بیان شد را پیگیری میکنند) میگوییم مراد شما از عدم جزئیت چیست؟
احتمال اول: عدم جزئیت در مرحله امر
اگر مقصود شما از شک در جزئیت این است که شک دارید شارع به سوره به عنوان جزء مرکب (صلاة) امر کرده یا نه، استصحاب جاری میکنید و میگویید قبل از اسلام شارع به نمازی که سوره جزئش باشد امر نکرده بود، الآن شک داریم استصحاب میکنیم میگوییم شارع به نمازی که سوره جزئش باشد امر نکرده است. پس سوره جزء نماز نیست.
اشکالش این است که میشود اصل مثبت، زیرا با استصحاب ثابت میکنید شارع به نمازی که سوره جزئش باشد امر نکرده است، نتیجه عقلی میگیرید که پس به نمازی امر کرده که سوره جزئش نیست و این هم لازمه عقلی و اصل مثبت است.
احتمال دوم: عدم جزئیت در مرحله اعتبار یا اختراع
اگر مقصود شما از شک در جزئیت این است که شک دارید شارع در مرحله اعتبار و اختراع اصلا سوره را به عنوان یک جزء از أجزاء نماز ملاحظه و اعتبار کرده یا نه؟ استصحاب میکنید و میگویید اصل این است که شارع در زمان اختراعِ این مرکب، سوره را به عنوان جزء آن اعتبار و اختراع نکرده است.
مرحوم شیخ میفرمایند إجراء این اصل در ظاهر مشکلی ندارد اصل مثبت هم نمیشود زیرا میگوییم یقین داریم شارع اقل (نماز بدون سوره یا استعاذه) را ملاحظه و اعتبار کرده است، شک داریم جزء مشکوک را هم اعتبار کرده یا نه میگوییم اصل عدم اعتبار جزء مشکوک است، یقین به وجوب اقل میگوید نماز (اقل) را اتیان کن.
به عبارت دیگر برای وجوب اقل در مرکبی مانند نماز در مرحله اعتبار و اختراع شارع دو نکته لازم است: جنس وجودی و فصل عدمی:
جنس أقل (وجود أجزاء اقل) را ثابت کرد زیرا یقین داریم أجزاء اقل مثل تکبیر، رکوع و سجود در نماز واجب است.
فصل أقل (عدم جزئیت جزء مشکوک مثلا سوره) را هم با أصل عدم جزئیت ثابت کرد.
نتیجه میشود وجوب أقل و اصل مثبت نیست (از لازمه عقلی برای وجوب أقل استفاده نشد)
لکن اشکالش این است که همین مطالبی که در نفی اکثر گفتید را در نفی أقل میگوییم و تعارض میکنند. توضیح مطلب:
الف: جزء و کل (مرکب) با یکدیگر معنا پیدا میکنند، اگر سوره جزء نماز باشد یعنی همه أجزاء به علاوه سوره، یک مرکب را تشکیل میدهند و اگر سوره جزء نماز نباشد یعنی سایر أجزاء غیر از سوره یک مرکب را تشکیل میدهند.
ب: جزء و کل (مرکب) یک جعل بیشتر ندارند، شارع جعل میکند نمازی را که أجزائش تکبیر، رکوع، سجده و... است.
ج: شک در جزئیت جزء مساوی است با شک در مرکب بودن اکثر. یعنی وقتی شک دارم سوره جزء نماز است یا نه در اصل شک دارم اکثر (نماز با سوره) جعل شده است یا نه؟
نتیجه: اشکال این است که همین سیر استدلال را که شما برای نفی اکثر بکار بردید ما برای نفی اقل بکار میبریم در نتیجه تعارض و تساقط میکنند. به این بیان که شما گفتید شک داریم مرکبی را که شارع ملاحظه، اعتبار و جعل کرده أجزاء به علاوه سوره است یا نه گفتید اصل این است که اعتبار و اختراع شارع أجزاء به علاوه سوره نیست ما هم میگوییم شک داریم مرکبی را که شارع اعتبار و اختراع کرده أجزاء بدون سوره است یا نه؟ میگوییم اصل این است که اعتبار و اختراع شارع أجزاء بدون سوره نیست.
در نتیجه این دو اصل: 1ـ اصل عدم اعتبار و اختراع مرکب با سوره (اکثر) 2ـ اصل عدم اعتبار مرکب بدون سوره (اقل) تعارض و تساقط میکنند و باید برای اثبات برائت از اکثر برویم سراغ همان دلیل عقلی و نقلی.
احتمال سوم خواهد آمد إن شاء الله.
به مناسبت چهارشنبه و آغاز ماه شعبان المعظّم
باید توجه کنیم اینکه اصلا توفیق درک ماه رجب و شعبان را پیدا کردیم خودش فی نفسه یک امتیاز و فرصت است.
حضرت امیر علیه الصلوة و السلام فرمودند الفرصة تمرّ مرّ السحاب فانتهزوا فرص الخیر.
توجه به وقت و زمان از موارد تأکیدات اهل بیت علیهم السلام در روایات فراوانی است با عناوینی همچون فرصت، عمر، نظم و امثال آن. انسان بدون نظم نمیتواند به مقصود و هدف برسد. گاهی انسان تأمل میکند میبیند عمر و وقت نزد او از بی ارزشترین امور شده است. گاهی سر سفره بعد از غذا کنار بشقاب پلو خودش و فرزندش را نگاه میکند مبادا دانه برنجی افتاده باشد روی سفره، مبادا اسراف شود، به بچه تذکر میدهد این کار خوبی است اما آیا یک دقیقه وقت و عمر ما آن هم در چنین ماههایی به اندازه یک دانه برنج ارزش ندارد که با دقت و توجه دقائق و ساعات عمر را استفاده کنیم. ایجاد روحیه نظم و انضباط میتواند زمینهساز موفقیتهای گوناگون باشد.
خیلی باید مراقب باشیم وسوسه شیطان ما را نا امید از ادامه راه درس و بحث و کوشش نکند. در مسائل علمی هرگاه دیدید بی حوصله شدهاید یا انگیزه ادامه دادن ندارید به مباحثهتان دقت کنید که ریشه ضعف را در آنجا بخشکانید. بارها گفتهام مباحثه خوب نشان دهنده حضور مفید در کلاس، مطالعه و تحقیق و دقت خوب است.
گاهی ممکن است وسوسه شوید که دیگر این درسها را برای چه بخوانم من که به جایی نرسیدم با اینها. نسبت به قضاوت کردن و محاسبه کردن خودتان خلط بین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت نکنید، در اهداف کوتاه مدت مثل اهداف سالانه خودتان را با سختگیری محاسبه کنید امسال چه کردم یا در ماه محرم گذشته برای تبلیغ رفتن چه کردم برای ماه مبارک رمضان و محرم آینده خودم را آماده کرده ام یا نه؟ اما نسبت به اهداف بلند مدت که خدمت گسترده تری به مکتب و مذهب است هنوز زود است و باید زمان بیشتری بگذرد، معلومات و مهارتهای بیشتری کسب کنید البته با مدیریت زمان و عدم اتلاف انرژی جوانی. در سایر مراکز علمی دنیا هم همین است که یک دانشجوی پزشکی که برای رسیدن به مرحله دکتری باید مثلا هشت سال درس بخواند در سال چهارم بگوید من که الآن بعد از چهار سال تحصیل در مقطع دکتری نمیتوانم جراحی کنم پس به جایی نرسیدم و رها کنم، خیر باید بین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت تفکیک نمود. در محاسبه خودتان هم فقط به کاستیها توجه نکنید کارهای مفید و تقیدات به برنامه و نکات مثبت در مرور گذشته را هم مد نظر داشته باشید صرفا بیان نا امیدی نباشد. محاسبه دو بعد دارد هم باید تشویق امرو خیر و مثبت باشد هم توبیخ امور منفی و نادرست.
یکی از فرصتهای خیر در این ماه شعبان المعظم توجه به مناجات و راز و نیاز است.
بعضی از بزرگان میفرمایند برای شب قدر از شب قدر باید آماده شد یعنی شب قدر که تمام شد باید تلاش کند زمینه جلب رحمت پروردگار را تا شب قدر آینده فراهم کند. لااقل این ایام باقیمانده تا شب قدر را دریابیم و خودمان را به اشک ریختن در سحر وادار کنیم.
نبی گرامی اسلام9 میفرمایند: اُحِبُّ الصبیانَ لِخَمْسٍ : اَلاْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ الْبَکّاؤُونَ، وَ الثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَ الثّالِثُ: یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَ الرّابِـعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَ الْخامِسُ، یَعمُرون ثُمَّ یُخرِبُونَ. این حدیث را در کتاب المواعظ العددیة از مرحوم آیة الله مشکینی مطالعه کنید و این کتاب را تهیه کنید کتاب مفیدی است که مواعظ عددی اهل بیت: را گردآوری نمودهاند.
جلسه صد و یازدهم (شنبه، 97.02.01) بسمه تعالی
و منه یظهر عدم جواز... ص338، س10
گفتیم سه احتمال در مقصود از اصل عدم جزئیت شیء مشکوک که یک اصل موضوعی است وجود دارد، دو احتمال نقد شد.
احتمال سوم: اگر مقصود از اصل عدم جزئیت شیء مشکوک، اصل عدم التفات شارع به جزئیت شیء مشکوک باشد دو اشکال دارد:
اولا: اصل مثبت است زیرا اصل استصحاب میگوید التفات به جزء مشکوک نبوده خوب اینکه اثر شرعی ندارد، عقل است که میگوید پس التفات به اقلّ بوده است لذا أقلّ واجب میباشد این هم اصل مثبت و باطل است.
ثانیا: عدم التفات نسبت به شارع عقلا محال است و نمیتوان گفت شارع از جزئیت شیء مشکوک غافل بوده است، چه شک در جزئیت شیءای در واجبات باشد چه در مستحبات.
فتأمل اشاره به نقد اشکال دوم است، صحیح است که عدم التفات نسبت به شارع عقلا امکان ندارد اما اشکالی هم ندارد که شارع تعمدا به نکتهای توجه نکند مانند اینکه مصلّی در حال نماز با بینی نفس بکشد یا با دهان، شارع چنین نکتهای را در أجزاء موضوعش (نماز) اصلا لحاظ نکرده اما معنایش این نیست که غافل بوده است. پس اشکال دوم وارد نیست اما اشکال اول به حال خود باقی است.
خلاصه مسأله اول:
گفتیم در شک در مکلفبه شبهه وجوبیه دوران بین اقل و اکثر (ارتباطی) و شک در جزئیت شیء خارجی با منشأ فقدان نص دو قول است، قائلین به احتیاط مجموعا هفت دلیل ارائه دادند (دو إن قلت و پنج دلیل مستقل) و مرحوم شیخ همه نقد فرمودند و خودشان قائل شدند به برائت از اکثر. فرمودند اتیان جزء مشکوک (إستعاذة) واجب نیست به دو دلیل یکی برائت عقلی و دیگری برائت شرعی (روایات). از روایات هم دو حدیث حَجب و رفع را مطرح کردند و دو کلام مرحوم شریف العلماء و صاحب فصول را هم نقد فرمودند.
المسألة الثانیة: ما إذا کان الشک... ص339
دومین مسأله در شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین اقل و اکثر (ارتباطی)، شک در جزئیت شیء خارجی، بررسی حکم شک با منشأ اجمال نص است. در این مسأله چند مطلب بیان میکنند:
مطلب اول: تحریر محل نزاع و مدعا
نص شرعی وارد شده لکن یکی از الفاظ آن سبب اجمال در فهم مقصود شارع شده به نوعی که دوران امر مشکوک بین اقل و اکثر میشود. در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر خواندهایم * که اجمال اسبابی دارد که مرحوم شیخ به دو سبب آن اشاره میکنند و برای هر کدام مثال بیان میکنند:
سبب اول: اجمال در معنای عرفی. گاهی ممکن است مجمل بودن معنا نزد عرف سبب اجمال در روایت شود مانند اینکه زراره از امام باقر علیه السلام نقل کرده که حضرت فرمودهاند: " إِنَّمَا عَلَیْکَ أَنْ تَغْسِلَ مَا ظَهَرَ." در غُسل واجب است غَسل و شستن ظاهر بدن، نسبت به یک جزء مثل داخل لاله گوش یا داخل ناف شک میکند که از ظاهر بدن شمرده میشود که شستنش واجب باشد (اکثر) یا از باطن بدن است که شستن آن واجب نیست (أقل).
سبب دوم: اجمال در معنای شرعی. گاهی ممکن است مجمل بودن معنای شرعی یک لفظ سبب اجمال در مکلفبه و به تبع آن اجمال در حکم شرعی شود. مثال: فقیهی که در علم اصول مبنای صحیحی را قبول دارد نه أعمی، معتقد است کلمه صلاة وضع شده برای صلاة صحیحه تام الأجزاء، حال شک دارد "أقیمو الصلاة" یا "إن الصلاة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً" مقصود صلاة با سوره است (اکثر) یا فاقد سوره (أقل). اینجا هر چند معنای لغوی یا عرفی روشن باشد اما معنای شرعی لفظ صلاة اجمال دارد.
نظر مرحوم شیخ در این مسأله هم برائت از اکثر است به همان دلیل عقلی و نقلی که در مسأله اول بیان کردند.
مطلب دوم: پاسخ به چند اشکال
مطلب دوم را هم میتوان بیان أدله قائلین به احتیاط و نقد آن دانست، هم میتوان بیان چند اشکال به مدعای مرحوم شیخ دانست که نقد میفرمایند:
اشکال اول: در مسأله اول چون فقدان نص بود، برائت جاری است اما در این مسأله چون نص شرعی معتبر داریم باید مانند دوران بین متباینین قائل به وجوب احتیاط شویم زیرا نص شرعی میگویند نماز واجب است پس یقین به اشتغال ذمه داریم، و اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی لذا باید احتیاط نمود و اکثر را انجام داد.
حتی بعض فقهاء ذیل مبحث صحیح و أعم در علم اصول میفرمایند یکی از ثمرات اختلاف نظر در صحیح و أعم در أجزاء عبادات محقق میشود که آقایان صحیحی اگر شک کردند در جزئیت یک شیء در عبادات، واجب است احتیاط کنند لکن قائلین به أعم میتوانند أصالة البرائة از اتیان اکثر جاری نمایند.
جواب: مرحوم شیخ انصاری جوابشان را به دو بیان ارائه میدهند:
بیان اول: ما قبلا هم گفتیم در متباینین قائل به احتیاط هستیم به این جهت که علم اجمالی باقی است لکن در اقل و اکثر علم اجمالی منحل میشود به علم تفصیلی به اقل (وجوب شستن همه اعضا غیر از باطن گوش) و شک بدوی در اکثر (باطن گوش) و در شک بدوی برائت جاری است. پس احتیاط معنا ندارد و آنچه در غسل واجب است شستن ظاهر بدن است چه از باب وجوب نفسی چه وجوب مقدمی (شستن اقل مقدمه باشد برای انجام اکثر) و باطن گوش ظاهر بدن نیست، دلیل شرعی چیزی از باطن گوش نمیگوید لذا شستن آن واجب نیست.
بیان دوم: در متباینین مانند شک در وجوب نماز جمعه و ظهر، در هر طرف که اصل برائت از وجوب جاری میکردیم معارض با طرف دیگر بود و دو اصل برائت تعارض و تساقط میکردند احتیاط واجب بود، و فرقی نمیکرد یک نص شرعی مجمل داشته باشیم ( مانند الصلاة الوسطی) یا دو نص متعارض شرعی داشته باشیم (مانند یجب صلاة الظهر، یجب الجمعة) یا حتی اگر نص شرعی هم نباشد و فقط یقین داشته باشیم یکی از ظهر یا جمعه واجب است، لکن در اینجا اصل برائت نسبت به اکثر جاری است چون شک بدوی است اما نسبت به اقل برائت جاری نیست زیرا یقین و علم تفصیلی داریم به وجوب أقل.
پاسخ از بحث ثمره صحیح و اعم را هم در اشکال سوم و نکات ذیل آن بیان میکنند.
فإن قلت: إذا کان متعلق...ص341، س1
اشکال دوم: شمای مرحوم شیخ در مسأله چهارم شک در جزئیت در شبهه موضوعیه در صفحه 352 خواهید گفت که وقتی مطلوب مولا و مفهوم خطاب روشن و شک در مصداق خطاب باشد، وظیفه احتیاط است. خوب این ادعا را ما همینجا مطرح میکنیم که مطلوب مولا روشن است که غُسل است، لکن در مصداق غُسل در خارج شک دارید 9 جزء دارد یا ده جزء، باید احتیاط نمود و اکثر را انجام داد تا یقین به انجام وظیفه پیدا شود و الا اگر اقل را انجام دهد و به انجام وظیفه احتمالی اکتفا کند، و خلاف واقع باشد مستحق عقاب است.
جواب: در مسأله چهارم خواهد آمد که ما یقین به مطلوب و مفهوم خطاب مولا داریم و شک در مصداق خارجی آن است؛ لکن در اینجا خطاب و امر مولا به کلّی مطلوب تعلق نگرفته بلکه به مصداق غسل تعلق گرفته و فرموده یجب الغسل، همین غسل برای ما مردد است بین 9 جزء یا ده جزء، پس اینجا در اصلِ مفهوم و مطلوب شارع شک داریم لذا علم اجمالی منحل میشود به علم تفصیلی به وجوب اقل و شک بدوی در اکثر و نسبت به اکثر برائت جاری است و عقابی وجود ندارد.
تحقیق:
* مرحوم مظفر در کتاب اصول فقه بعد از بحث عام و خاص و مطلق مقید در عنوان المجمل و المبیّن میفرمایند اسباب اجمال زیاد است و به پنج سبب اشاره میکنند و مثال میزنند. ضمن خلاصهگیری از دو صفحه مطلب ایشان به اختصار پنج سبب مذکور در کلامشان به همراه مثال را یادداشت کرده و توضیح دهید.
جلسه صد و دوازدهم (یکشنبه، 97.02.02) بسمه تعالی
و نظیر هذا توهم أنه إذا... ص341، س13
اشکال سوم: این اشکال را به دو جهت مطرح میکنند: یکی اینکه از ذیل اشکال اول پاسخ دهند و دوم اینکه مبنایی از مرحوم وحید بهبهانی را نقد نمایند.
اشکال سوم: قائلین به وضع الفاظ عبادات در صحیح، مفهوم نماز برایشان روشن است که تام الأجزاء و الشرائط است و شک در مصداق خارجی آن دارند که در خارج باید نماز 9 جزئی خواند یا ده جزئی، برای یقین به اتیان وظیفه باید احتیاط نمود و اکثر را انجام داد.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند مستشکل بین مفهوم و مصداق خلط کرده، مفهوم نماز هم در اینجا برای ما روشن نیست، نمیدانیم نماز تام الأجزاء و الشرائط نزد شارع به چه معنا است، نماز تام الأجزاء 9 جزئی است یا ده جزئی؟
فافهم اشاره به دقت در مطلب است که توضیحش سه صفحه بعد (ص344) خواهد آمد.
ذیل اشکال اول گفته شد یک ثمره در اختلاف مبنای صحیحی و أعمی این است که قائل به صحیح باید احتیاط کند و قائل به أعم لازم نیست احتیاط کند میگوییم میتوان توجیه نمود و گفت مثل مرحوم وحید بهبهانی(متوفی 1205ق) که قائل شدهاند به وجوب احتیاط، قبول داریم ایشان صحیحی است نه أعمی اما ایشان نفرموده قائلین به صحیح باید احتیاط کنند بلکه ایشان چون مبنایشان وجوب احتیاط در شک در جزئیت است لذا در اینجا هم فرمودهاند احتیاط واجب است.
پس قول به وضع الفاظ عبادات در صحیح تلازم ندارد با قول به وجوب احتیاط زیرا فقهاء با اینکه قائل به مبنای صحیح هستند اما طومارها و نوشتههایشان پُر است از إجراء برائت در شک در جزئیت شیء مشکوک در عبادات.
و التحقیق أنّ ما ذکروه ثمرة للقولین...ص342، س7
تبیین و نقد کلام مرحوم وحید بهبهانی
با وجود توجیه کلام مرحوم وحید بهبهانی لکن مرحوم شیخ انصاری میخواهند اصل ارتباط بحث صحیح و أعم به وجوب یا عدم وجوب احتیاط را نقد کنند. برای روشنتر شدن مطلب یک مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مبنای صحیحی و أعمی
در اصول فقه مرحوم مظفر ج1، ص37 ذیل بحث حقیقت شرعیه و از ملحقات آن بحثی را خواندهایم با عنوان صحیح و أعم. بعضی معتقدند الفاظ عبادات مانند صلاة وضع شده برای صلاة صحیح و تام الأجزاء و بعضی معتقدند الفاظ عبادات وضع شده برای أعم از صحیح و فاسد یعنی نماز وضع شده برای . ثمره اختلاف قول بین صحیحی و أعمی آنجا ظاهر میشود که در شک در جزئیت یک شیء برای عبادات قائل به صحیح باید احتیاط کند و قائل به أعم لازم نیست احتیاط کند. به این بیان که قائل به صحیح شک دارد نماز بدون سوره همان نماز تام الأجزاء و الشرائط هست یا نه؟ باید احتیاط کند و اکثر (نماز با سوره) را اتیان کند. اما قائل به أعم میگوید صلاة هم بر صحیح (تام الأجزاء) صادق است هم بر فاسد و فاقد یک جزء، پس اقیموا الصلاة اطلاق دارد، هم نماز فاقد سوره صلاة است هم نماز واجد سوره. اما طبق مبنای صحیحی صلاة اطلاق ندارد و فقط شامل صلاة صحیحه میشود. *
مرحوم وحید بهبهانی میفرمایند در موضوعله الفاظ عبادات دو مبنا است:
مبنای اول: شارع در وضع الفاظ عبادات، اول تمام أجزاء نماز را لحاظ کرده سپس لفظ صلاة را برای آن وضع کرده، پس اگر یکی از أجزاء انجام نشود نماز صحیح نیست و اصلا صلاة انجام نشده است. بنابر این مبنا گفته شده هرگاه شک کنیم در جزئیت یک شیء برای نماز گویا مفهوم نماز روشن است که صلاة تام الأجزاء است اما مصداق آن مجمل است که نماز ده جزئی فاقد سوره است یا نماز یازده جزئی واجد سوره، واجب است احتیاط نموده و نماز با سوره خواند.
نقد مبنای اول: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند هر چند دلیل أقیموا الصلاة مجمل است اما چون علم اجمالی ما منحل شد به علم تفصیلی به اقل و شک بدوی در اکثر، قاعده قبح عقاب بلا بیان میگوید در شک بدوی برائت جاری است نه احتیاط. اینکه گفتید یقین به مفهوم و شک در مصداق داریم این هم صحیح نیست دو صفحه بعد نقدش میکنیم که اینجا ما در مفهوم شک داریم و اصلا نمیدانیم مفهوم نماز نزد شارع ده جزئی است یا یازده جزئی، به عبارت دیگر نمیدانیم شارع مفهوم نماز را برای چه چیزی وضع کرده است.
مبنای دوم: وضع الفاظ عبادات در أعم. مرحوم وحید بهبهانی توضیح میدهند چگونه قول به أعم باعث میشود نسبت به شک در جزئیت سوره احتیاط واجب نباشد. مرحوم شیخ آن را نقل و سپس نقد میکنند. دو اصطلاح در عبارت آمده که نیاز به توضیح دارد:
یکم. مقوِّم: جزئی است که با نبودش واجب هم نیست مانند ارکان نماز، پس مقوّم یعنی ارکان یک عبادت (و یک ماهیت).
دوم. مقسِّم: جزئی است که نبودنش باعث عدم نماز نیست بلکه باعث تقسیم اوصاف یک ماهیت مانند نماز میشود. مثل جزئیت قیام در نماز. نماز نشسته نماز هست اما نماز تقسیم میشود به ایستاده و نشسته. پس جزء مقسم نسبت به ارکان، نوعی قید زائد و اضافه است.
برای این دو اصطلاح یک مثال عرفی میزنند میفرمایند در "سریر" به معنای تخت یک ارکان و مقوّم داریم که چهار پایه و یک صفحه روی آن است، یک مقسِّم داریم که مثل تکیهگاه داشتن تخت است، تکیهگاه داشتن یک قید زائد بر اصل تخت است.
با توجه به این دو اصطلاح تفاوت اصلی مبنای صحیح و اعم در این است که صحیحی میگوید صلاة یعنی عمل تام الأجزاء و الشرائط، پس همه أجزاء نماز رکن نماز و مقوّم آن هستند و هر کدام از أجزاء نباشد صلاة نیست، لذا اگر شک کردیم سوره در نماز واجب است یا نه در اصل در حقیقت نماز و مقوّمات و ارکان آن شک کردهایم، در این صورت لفظ صلاة اطلاق ندارد که هم شامل فاقد سوره بشود هم شامل واجد سوره.
اما أعمّی میگوید لفظ صلاة برای یک قدر مشترک بین صحیح و فاسد وضع شده است یعنی أجزائی که هم در صحیح هست هم در فاسد، نماز یازده جزئی فقط پنج رکن و مقوِّم دارد، اگر یک رکن نباشد ماهیت صلاة نیست، اما سایر أجزاء مقسّماند. قیام جزء مقسِّم نماز است، اگر قیام در نماز نباشد باز هم نماز هست. کلمه صلاة از نگاه به قیام اطلاق دارد هم عمل فاقد آن، صلاة است هم عمل واجد آن، به عبارت دیگر أجزاء نماز مجموعه ارکانی است (مثل تکبیر، رکوع، سجده) که قیدها و تقییداتی در کنار آن اضافه شده مانند قیام.
نتیجه اینکه اگر نسبت به یک جزء (مثلا رکوع) شک داشتیم جزء مقوّم نماز هست یا نه؟ در این صورت احتیاط واجب است زیرا ما یقین داریم نماز بر ما واجب است اما نمیدانیم نماز با رکوع یا بدون رکوع، اینجا نمیتوانیم به أصالة الإطلاق تمسک کنیم و بگوییم لفظ صلاة اطلاق دارد و مقید به قید رکوع نشده پس عمل بدون رکوع هم نماز هست، خیر باید احتیاط نمود و جزء مشکوک را انجام داد.
اما اگر نسبت به یک جزئی مثل سوره یا جلسه استراحت بین دو سجده شک داشتیم جزء مقسّم نماز و قیدی از قیود نماز هست یا نه؟ در این صورت احتیاط واجب نیست زیرا در اصل شک داریم نماز مقید به سوره یا جلسه استراحت شده است یا نه؟ أصالة الإطلاق میگوید چنین قیدی وجود ندارد و عمل بدون آن هم صلاة است.
خلاصه کلام مرحوم وحید بهبهانی این شد که آقایان صحیحی تمام أجزاء نماز را رکن و مقوِّم میدانند لذا معتقدند عند الشک فی جزئیّة شیء، احتیاط واجب است اما آقایان أعمّی معتقدند اگر شک در أجزاء مقوِّم نماز بود احتیاط واجب است و اگر شک در أجزاء مقسِّم نماز بود نسبت به جزء مشکوک برائت جاری است. (البته معمولا شک در اجزاء مقسّم عبادات مانند نماز است)
مرحوم شیخ در ادامه یک اشکالی که به این بیان وارد شده را جواب میدهند و از مرحوم بهبهانی دفاع میکنند، سپس اصل ادعای مرحوم وحید بهبهانی را نقد میکنند.
تحقیق:
* مرحوم مظفر در این بحث أعمی هستند. ضمن مراجعه به کتاب اصول فقه توضیح دهید چهار دلیلی که برای قول به أعم میتوان ارائه نمود کدام است.
جلسه صد و سیزدهم (دوشنبه، 97.02.03) بسمه تعالی
نعم هنا توهّمٌ نظیر ما ذکرناه... ص344، س14
مرحوم وحید بهبهانی (م 1205) و به تبع ایشان شاگردشان مرحوم محمد تقی اصفهانی (م 1248) صاحب هدایة المسترشدین فرمودند ثمره نزاع صحیح و أعم این است که صحیحی باید قائل به وجوب احتیاط و اتیان اکثر باشد و أعمی قائل به برائت از اکثر شود. یک اشکال به کلام مرحوم وحید بهبهانی وارد شده شیخ آن را پاسخ میدهند سپس اصل مدعای مرحوم بهبهانی را رد میکنند.
اشکال: مستشکل میگوید مرحوم وحید بهبهانی فرمودند قائل به أعم اگر شک در مقوّم داشت احتیاط واجب است و نمیتواند به اطلاق لفظ صلاة تمسک کند بگوید مقید به سوره نشده پس نماز بدون سوره هم کافی است خیر باید سوره را هم بخواند، و اگر شک در مقسِّم داشت احتیاط واجب نیست و میتواند به أصالة الإطلاق تمسک کند بگوید کلمه صلاة در "أقیموا الصلاة" مطلق است شامل نماز بدون سوره هم میشود پس نماز بدون سوره هم کافی است. ما میگوییم حتی اگر شک در مقسِّم هم باشد باز احتیاط واجب است و أصالة الإطلاق جاری نیست.
توضیح مطلب: به اجماع ثابت شده بلکه ضرورت دین اقتضا دارد شارع به عمل فاسد امر نمیکند بلکه مأموربه همیشه باید عمل صحیح باشد، عمل صحیح هم یعنی عمل تام الأجزاء، حال شک داریم سوره در نماز واجب است یا نه؟ واجب است عمل را به گونهای انجام دهیم که یقین کنیم به اتیان تمام أجزاء و این هم تنها با احتیاط و اتیان اکثر مقدور است.
به عبارت دیگر به اجماع و ضرورت یقین داریم غرض شارع به نماز صحیح تعلق گرفته، شک داریم غرض شارع با نماز فاقد سوره حاصل میشود یا نه؟ (شک در محصِّل غرض) باید نماز با سوره بخوانیم تا یقین به تحصیل غرض شارع پیدا کنیم.
مثال: مولا فرمود "أعتق مملوکا مؤمنا" چنانکه یقین به مملوک بودن لازم است، یقین به مؤمن بودن هم لازم است هرچند در معنای ایمان شک داشته باشیم، باید عتقی انجام دهیم که یقین کنیم هم مملوک است هم مؤمن.
پاسخ: مرحوم شیخ میفرمایند این کلام مستشکل مغالطه و خلط بین مفهوم و مصداق و باطل است.
توضیح مطلب: شارع نفرموده "أقیموا الصلاة الصحیحة" بلکه فرموده "أقیموا الصلاة" شارع صلاتی از ما میخواهد که در أدله دیگر أجزائش را برای ما روشن کرده مثلا فرموده نماز باید تشهد داشته باشد، پس نماز بدون تشهد میشود نماز فاسد نماز با تشهد میشود صحیح، حال نسبت به یک جزئی شک داریم که جزء نماز هست یا نه؟ دلیلی هم از جانب شارع نیامده. از طرفی مطلوب شارع انجام دادن أجزائی است که با دلیل، جزء بودنشان ثابت شده از طرف دیگر دلیلی نداریم بر اینکه فلان شیء هم جزء نماز است، در این صورت أصالة الإطلاق میگوید لفظ صلاة مقید به آن جزء نشده پس انجام دادنش لازم نیست (احتیاط کردن لازم نیست)
و هذه المغالطة جاریةٌ فی... ص345، س12
میفرمایند این کلام مستشکل همان مغالطه و خلط بین مفهوم و مصداق است زیرا اگر مستشکل بگوید کلمه صلاة در "أقیموا الصلاة" اطلاق ندارد و فقط شامل صلاة صحیحة میشود لازمهای دارد که خود مستشکل هم ملتزم نمیشود. لازمه کلام مستشکل این است که هیچ مطلقی نداشته باشیم زیرا در کنار هر مطلقی مثل صلاة در "أقیموا الصلاة" و رقبة در "أعتق رقبةً" وقتی قید صحیحه بگذارید دیگر اطلاق ندارد و در هر جزئی شک کردیم باید آن جزء را انجام دهیم و دیگر تمسک به أصالة الإطلاق امکان ندارد در حالی که در موارد بسیار زیادی فقهاء عند الشک به أصالة الإطلاق تمسک میکنند و وجوب یک شیء را نفی میکنند.
و بالجمله فاندفاع هذا التوهم... ص345، س16
مرحوم شیخ انصاری وارد نقد کلام مرحوم وحید بهبهانی میشوند و میفرمایند شما ادعا کردید طبق مبنای اعمی هر جا شک در مقسِّم (قید زائد بر ارکان) باشد أصالة الإطلاق جاری است و نتیجه میگیریم برائت از جزء مشکوک و قید زائد را. این کلام شما صحیح نیست و اینگونه نیست که در همه موارد شک أصالة الإطلاق جاری باشد تا برائت جاری کنید.
تبیین جواب مرحوم شیخ نیاز به یک مقدمه اصولی دارد:
مقدمه اصولی: مقدمات حکمت در أصالة الإطلاق
در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر مبحث مطلق و مقید تحت عنوان المسألة الخامسة: مقدمات الحکمة، ج1، ص184 خواندهایم که تفاوت عام و خاص با مطلق و مقید در کیفیت استفاده شمول است. شمول در عام از الفاظ خاص آن استفاده میشود مانند کلّ و جمیع، اما شمول در مطلق از مقدمات حکمت استفاده میشود. میفرمایند مشهور مقدمات حکمت را سه تا میدانند:
1ـ امکان اطلاق و تقیید (مانند قصد قربت امکان اطلاق ندارد زیرا امکان تقیید قبل از تعلق حکم نیست)
2ـ عدم نصب قرینه بر خلاف ظاهر.
3ـ متکلم در مقام بیان باشد. *
یکی از مقدمات حکمت این است که مولا در مقام بیان باشد. دو مثال در عبارت مرحوم شیخ انصاری اشاره شده:
مثال اول: طبیب به مریض میگوید: "یجب علیک شرب الدواء" مریض نمیتواند بگوید طبیب امر کرده من دارو بخورم پس هر دارویی خوردم صحیح است چون کلمه دواء اطلاق دارد. خیر در این مثال دواء اطلاق ندارد زیرا طبیب در مقام بیان چیستی دارو نبود بلکه فقط میخواست مریض را از ترک دارو برحذر دارد.
مثال دوم: مولا به عبد میگوید "یجب علیک المسافره غداً" عبد نمیتواند بگوید کلمه "المسافرة" اطلاق دارد و به هر مکانی که رفتم صحیح است، خیر مولا در مقام بیان مکان سفر نبوده فقط میخواست عبد آماده باشد برای سفر.
مرحوم شیخ میفرمایند کلمه "الصلاة" در أقیموا الصلاة اطلاق ندارد زیرا مولا در مقام بیان جزئیات نماز نیست و فقط قصدش اشاره به وجوب آن در شریعت مقدس اسلام است. پس نمیتوانید با تمسک به آن بگویید چون مولا نامی از سوره یا جلسه استراحت نیاورده پس جزء نماز نبوده و برائت از اکثر جاری کنید، خیر مولا اصلا در مقام بیان أجزاء نماز نبوده چنانکه در تمام اوامر وارد در قرآن در مقام امر به عبادت چنین است که قصدش بیان جزئیات حج، زکات و امثال آن نیست. پس تمسک أعمّی به اطلاق کلام و نتیجهگیری برائت در شک در جزء مقسِّم صحیح نیست.
کلام مرحوم شیخ یک نتیجه گیری هم دارد که خواهد آمد إن شاء الله.
تحقیق:
* ضمن مراجعه به کتاب اصول فقه در آدرس مذکور، بحث قدر متیقن در مقام تخاطب را مطالعه کرده و توضیح دهید.
جلسه صد و چهاردهم (سهشنبه، 97.02.04) بسمه تعالی
و بالجملة فحیث لایقبح... ص346، س8
شیخ انصاری نسبت به تمسک أعمی به أصالة الإطلاق با استفاده از مقدمه مذکور در جلسه قبل فرمودند شارع در آیات شریفهای مثل "أقیموا الصلاة" در مقام بیان جزئیات نماز نیست لذا نمیتوان لفظ "صلاة" را از نظر جزئیات مطلق دانست و بگوییم هم شامل فاقد سوره میشود هم واجد سوره.
در تبیین این کلامشان میفرمایند هیچ قبحی ندارد که متکلم کلامی کلّی بیان کند که از نظر جزئیاتش مجمل و مهمل باشد اما از همان نظر کلّی که نمازی در شریعت وجود دارد دستور به آن صحیح است و قبحی ندارد. لذا وقتی در مقام بیان جزئیات نبود نمیتوانیم أصالة الإطلاق یا به عبارت دیگر أصالة عدم التقیید جاری کنیم و بگوییم شارع صلاة را مقید به سوره نکرده پس سوره واجب نیست. پس صرف ذکر نکردن قیود و جزئیات ثابت نمیکند مولا، مطلق را اراده کرده بلکه باید اراده مطلق در کلام مولا ثابت شود.
پس اطلاق ثابت نمیشود الا با ضمیمه دو نکته:
الف: بعد از دستور به صلاة، جزء و قیدی برای آن بیان نکرده باشد.
ب: اراده کرده باشد مطلق را یعنی در مقام بیان باشد.
و إلا اگر شارع اراده نکرده مطلق را و قیدی هم برای واجب نیاورد، مثلا نزد خودش اراده کرده نماز مقید به سوره را اما برای مخاطب خود اسمی از سوره نبرده است، اینجا مکلف دانستنِ مخاطب به قیدی که در کلام مولا بیان نشده قبیح است زیرا شارع بیان نکرده است.
پس اگر یقین داشته باشیم مولا در آیه شریفه "أقیموا الصلاة" در مقام بیان جزئیات نماز نیست ذکر نکردن جزئیات در خصوص این آیه هیچ اشکالی ندارد هر چند در واقع یک سری جزئیاتی را هم واجب بداند.
نتیجه: مقتضای تدبّر در مطلقات وارده در قرآن کریم آن است که خداوند در این مطلقات در مقام بیان جزئیات و کیفیت عبادت نیست بلکه غالب دستورات عبادی قرآن چنین است که قبلا آن عبادت و أجزاء و شرائطش در لسان نبی گرامی اسلام9 مطرح شده است سپس خداوند برای تأکید و اشاره به همان عمل میفرمایند "أقیموا الصلاة" یا "لله علی الناس حج البیت" یا "کتب علیکم الصیام". *
مهمترین دلیل بر اثبات برائت از اکثر برای أعمی تمسک به أصالة الإطلاق بود که نقد شد، به أدله دیگری هم تمسک شده که یا بطلانشان واضح است یا فقط در موارد جزئی و خاصی مفید هستند.
نظر شیخ انصاری در دیدگاه صحیحی و أعمّی
مرحوم وحید بهبهانی دو مدعا داشتند: 1ـ صحیحی باید احتیاط کند. 2ـ أعمی در شک در جزء مقوّم باید احتیاط کند و در شک در جزء مقسّم به حکم أصالة الإطلاق برائت از جزء مشکوک (اکثر) جاری میکند. مرحوم شیخ در مدعای اول فرمودند خلط بین مفهوم و مصداق است و در مدعای دوم فرمودند شارع در مطلقات قرآنی در مقام بیان نیست لذا أصالة الإطلاق جاری نیست.
در مقام نتیجه گیری از ثمره اختلاف صحیحی و أعمی در ما نحن فیه میفرمایند:
صحیحیها اگر شک کنند در جزئیت یک شیء برای عبادتی مانند نماز و دلیلی بر جزئیت پیدا نکنند کلام مجمل خواهد بود و از دلیل آن عبادت نه میتوان جزئیت مثلا جلسه استراحت را ثابت کرد نه میتوان عدم جزئیت را ثابت کرد، بلکه باید در بحث اقل و اکثر مبنا انتخاب کنند که در شک در اقل و اکثر با منشأ اجمال دلیل قائل به وجوب احتیاطاند یا برائت از اکثر. ما معتقد هستیم به برائت از اکثر.
أعمی ها هم در شک در جزئیت اگر بتوانند ثابت کنند مولا در دلیل آن عبادت در مقام بیان جزئیات بوده و کلامش را مطلق گذاشته (قید جزئیت جلسه استراحت را نیاورده) میتوانند به أصالة الإطلاق (أصالة عدم التقیید) تمسک کنند و معتقد به برائت از اکثر شوند.
فافهم اشاره به این است که گفتیم تمام مطلقات قرآنی در مقام بیان نیستند، در تمسک به روایات هم باید در مقام بیان بودن، ثابت شود، اگر ثابت نشد مولا در مقام بیان است به اصل لفظی أصالة الإطلاق نمیتوانیم تمسک کنیم بلکه باید اصل عملی برائت جاری کنیم.
سومین مسأله در شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین اقل و اکثر (ارتباطی)، شک در جزئیت شیء خارجی، بررسی حکم شک با منشأ تعارض نصّین است.
یک روایت میگوید سوره جزء نماز است و روایت دیگر میگوید سوره جزء نماز نیست.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اکثر اصحاب به طور مطلق فرمودهاند در تعارض دو دلیل متکافئ و همسان، وظیفه تخییر است. از این کلامشان برداشت میکنیم در تمام موارد تعارض حکم به تخییر میکنند چه در متباینین چه در اقل و اکثر و چه تعارض در جزئیت چه در غیر جزء. پس مخیریم به یکی از دو حدیث عمل نماییم. **
مرحوم شیخ میفرمایند روشن است که اگر دلیل اجتهادی و روایت معتبری داشته باشیم که اطلاق داشته باشد و عمل واجب را مقید به جزء مشکوک نکرده باشد ما بر اساس أصالة الإطلاق حکم به برائت از وجوب آن جزء میکنیم و متعارضین را کنار میگذاریم.
توضیح مطلب: روایت الف میگوید سوره جزء نماز است. روایت ب میگوید سوره جزء نماز نیست. اگر روایت دیگری باشد که به طور مطلق بگوید نماز واجب است (و در مقام بیان هم باشد لذا اطلاقش ثابت باشد) روشن است که دلیل الف و ب به تعارض تساقط میکند و اصطلاحا میرویم سراغ عام فوقانی که همان روایت مطلق باشد، با تمسک به اطلاق آن و عدم تقیید نماز به سوره، میگوییم نماز بدون سوره هم صحیح است.
البته فرض اینکه عام فوقانی در مسأله وجود داشته باشد از مباحث مقصد سوم (شک) خارج است زیرا پیش فرض همه علما در مبحث شک آن است که دلیل اجتهادی و آیه و روایتی در مسأله نبوده که رافع شک باشد. بله ممکن است دلیل اجتهادی (روایت) بگوید سوره جزء نماز است و دلیل اجتهادی دیگری بگوید سوره جزء نماز نیست، دلیل اجتهادی داریم لکن مبتلای به معارض است و دلیل اجتهادی مبتلا به معارض فائدهای ندارد، باید روایتی پیدا کرد که هم اطلاق داشته باشد هم معارض نداشته باشد، چنین چیزی هم از مباحث شک خارج است زیرا در مبحث شک پیش فرض علماء این است که اگر دلیل اجتهادی بدون معارض نباشد وظیفه تخییر است یا برائت یا احتیاط یا إباحة.
تحقیق:
* مرحوم شیخ انصاری در نقد تلازم بین قول به صحیح و أعم و وجوب احتیاط و عدم وجوب فرمودند: "فاندفاع هذا التوهم غیر خفیّ بأدنی إلتفات" این مطالب را در کتاب مطارح الأنظار ج1، ص47 که تقریرات اصول مرحوم شیخ انصاری به قلم مرحوم کلانتری است مطالعه کنید. آنجا ذیل بحث صحیح و أعم و ثمره آن، به این بحث هم میپردازند و در مقام نقد در ج1، ص65 میفرمایند: "هذا أمر لا یکاد یختلف فیه من له درایة بأدنى المطالب النظریّة".
ضمن مراجعه به مطارح الأنظار مدعا و دلیل مرحوم شیخ در مبنای صحیح و أعم را ذکر کنید.
** نسبت به تخییر ابتدایی یا استمراری در جلسه 36 صفحه 65 جزوه خلاصه نظر مرحوم شیخ انصاری اشاره شد.
جلسه صد و پانزدهم (چهارشنبه، 97.02.05) بسمه تعالی
فإن قلت: فأیّ فرق بین... ص349، س1
کلام در مسأله سوم از موارد شک به نحو اقل و اکثر (ارتباطی) در جزء خارجی بود. فرمودند مشهور در مورد تعارض نصین قائل به تخییراند. مرحوم شیخ انصاری در جلسه قبل نکتهای مطرح کردند که منشأ اشکال و جواب شده و ادامه بحث در این مسأله در مورد همین اشکال و جواب است. فرمودند در متعارضین دو حالت داریم:
حالت اول: دلیل مطلق سالم از تعارض (بدون معارض) در بین نباشد، در این حالت حکم به تخییر میکنیم.
حالت دوم: دلیل مطلق بدون معارض باشد، در مقام بیان هم باشد، تخییر را رها کرده به مطلق عمل میکنیم.
دلیل مطلق: أقیموا الصلاة (صلّ)
دلیل الف: صلاة مقیّد است به وجود سوره دلیل ب: صلاة مقیّد است به عدم سوره
فرمودند در حالت دوم دو دلیل به تعارض کنار میروند و أقیموا الصلاة میگوید نماز مطلق است و مقید به سوره نشده است.
اشکال: مستشکل میگوید معیار مشهور برای حکم به تخییر، وجود تعارض است چرا شما بحث دلیل مطلق را مطرح کردید، وقتی با متعارضین مواجهیم باید حکم به تخییر کنیم، دلیل مطلقی باشد یا نباشد. به عبارت دیگر چرا بین وجود و عدم دلیل مطلق فرق میگذارید و دو حالت درست میکنید:
حالت اول: غیر از متعارضین دلیل مطلقی در بین نیست. اینجا میفرمایید وظیفه تخییر است.
حالت دوم: غیر از متعارضین دلیل مطلقی هست، اینجا میگویید باید به مطلق عمل نمود و دلیل مطلق مانع عمل به تخییر است.
اگر معیار تعارض است در هر دو حالت تعارض وجود دارد و باید حکم به تخییر کنیم.
توضیح مطلب: مستشکل میگوید وقتی دو دلیل مساوی (متکافئ) تعارض میکنند دو مبنا بیشتر نیست:
مبنای اول: تساقط. با این مبنا اگر دلیلِ مطلقی هم نباشد، نباید حکم به تخییر کنید بلکه تساقط کرده و وظیفه برائت یا احتیاط است.
مبنای دوم: تخییر. (چنانکه مشهور میگویند) با این مبنا اگر دلیلِ مطلق هم باشد وظیفه تخییر است نه عمل به دلیل مطلق. محتوای دلیل مطلق مثل محتوای دلیل "ب" است، شما وقتی به دلیل مطلق عمل کنید گویا به دلیل "ب" که یکی از متعارضین بود عمل کردهاید در حالی که طبق مبنایتان باید حکم به تخییر میکردید.
پس بود و نبود دلیل مطلق اهمیت ندارد، در متعارضین یا باید قائل به تساقط بود یا قائل به تخییر.
جواب: برای تبیین جواب مرحوم شیخ دو مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی اول: دلیل ثالث در متعارضین
مرحوم شیخ در انتهای رسائل مبحث تعادل و تراجیح میفرمایند اگر دو دلیل متعارض بودند و دلیل سومِ عام یا مطلقی هم وجود داشت که حکمش موافق با یکی از متعارضین بود، وظیفه چیست؟ مثال:
دلیل الف: أکرم زیداً دلیل ب: لاتکرم زیداً
دلیل مطلق یا عام: أکرم العلماء
فرض این است که زید عالم است، یعنی دلیل عام موافق با دلیل الف است، در حکم این مسأله دو نظریه است:
نظریه اول: دلیل عام مرجّح است. دلیل عام موافق با دلیل الف است لذا دلیل الف مرجح دارد و مقدم است و تعارضی نخواهد بود.
نظریه دوم: دلیل عام مرجع است. دلیل الف و ب تعارض و تساقط میکنند باید به دلیل عام مراجعه کرد.
مقدمه اصولی دوم: دلیل حجیت اصول لفظیه
در بحث دلیل حجیت اصول لفظیه مانند أصالة الإطلاق، أصالة العموم و ... دو مبنا است:
مبنای اول: تعبد به بناء عقلا است، چون عقلا زمان شک در تقیید میگویند اصل عدم تقیید است ما هم متعبد به بناء عقلائیم.
مبنای دوم: اصول لفظیه ظهور سازی میکنند و در جای خودش ثابت شده ظواهر حجتاند. لفظ مطلق ظهور در اطلاق دارد.
مرحوم شیخ میفرمایند وقتی دو دلیل متعارضاند و یک دلیل ثالثِ مطلق موافق با یکی از متعارضین وجود دارد، دو مبنا داریم:
مبنای اول: دلیل ثالث (مطلق) مرجّح یکی از متعارضین است. در این صورت اصلا تعارضی باقی نمیماند که مستشکل بگوید باید قائل به تخییر شوید. دلیل "ب" میگفت نماز مقیّد به سوره نیست، دلیل مطلق هم همین را میگوید، دیگر دلیل "الف" و دلیل "ب" متعارضین متساوی و متکافئ نیستند که حکم به تخییر کنیم.
مبنای دوم را در جلسه شنبه بیان خواهیم کرد إن شاء الله.
نکته: اهمیت استفاده از عمر
در صحبت قبل به نکات مختصری دربارۀ عمر، زمان و اهمیت آن، جوانی و سلامتی اشاره کردم.
فرصت مغتنم جوانی، سلامتی، امنیت و مکتب اهل بیت: را باید قدر دانست و إلا امام رضا علیه السلام فرمودند: اَحسِنوا جِوارَ النِّعَمِ فَاِنّها وَحشِیَّةٌ ما نَأَتْ عَنِ قَومٍ فَعادَتْ اِلَیهِم. نعمتها را قدر بدانید که نعمت گریزپا است، اگر از دست قومی بگریزد بازگشتی در آن نیست.
بحمدالله رشادتها و شهادتهای جوانان غیور این مملکت در دفاع از کیان مکتب اهل بیت: هم شاهد گویا برای درک رنجهای فراوان شیعه و عالمان و بزرگان این مکتب در راه استمرار مذهب است هم إتمام حجتی است برای ما که از فرصت موجود چگونه بهره میبریم.
توصیه میکنم زندگانی و کیفیت شهادت مرحوم قاضی نورالله شوشتری از عالمان بزرگ شیعه را مطالعه کنید. مرحوم آیة الله مرعشی نجفی در ج1، ص158 مقدمه کتاب إحقاق الحق ایشان که از منابع کلامی مرجع نزد عالمان است کیفیت شهادتشان را توضیح میدهند. ایشان از شوشتر به مشهد مشرف شدند و بعد از کسب مقامات علمی و عملی در کنار مضجع شریف امام رؤوف در سال 993 به قصد خدمت به مکتب و مذهب عازم دیار هند شدند که در آن زمان اکبر شاه تیموری پادشاهی میکرد. ... تفصیل جریان را مطالعه کنید.[2]
در کیفیت شهادت ایشان میفرمایند: أمر بتجریده عن اللباس وضربه بالسیاط الشائکة إلى أن انتثر لحم بدنه الشریف وقضى نحبه شهیدا وحیدا فریدا غریبا بین الأعداء متأسیا بجده سید الشهداء وإمام المظلومین أبی عبد الله الحسین علیه الصلاة والسلام ، وفی بعض المجامیع المخطوطة أنه بعد ما ضربوه بتلک السیاط وضعوا النار الموقدة فی إناء من الصفر أو الحدید على رأسه الشریف حتى غلى مخه ولحق بأجداده الطاهرین ، وکانت تلک الفجیعة سنة 1019 .
چند توصیه:
1ـ نسبت به مباحثه اگر تا الآن نتوانستید به مطلوب خودتان برسید إحیاء مباحثه در فرصت باقیمانده هم میتواند زمینه مباحثه در سال آینده درسی را فراهم کند.
2ـ توجه به خانواده: الف: برای نظراتشان احترام قائل باشیم. ب: طلاب شهرستانی مدیون خانوادههایشان هستند به جهت حضور در غربت. ج: کمک کردن قابل توجه در خانه در روزهای پنجشنبه و جمعه. د: معاشرت با همسر و اولاد بر اساس تکریم آنان.
3ـ توجه به سلامت خود و خانواده، ورزش و تفریح.
3ـ در تربیت اولاد که بسیار دقیق، ظریف و پر زحمت است دقت کنیم. رفتار و تربیت اولاد ما بازتاب عملکرد ما است، پس در زندگی اخلاقمدارانه و اهل بیت پسند، بکوشیم.
جلسه صد و شانزدهم (شنبه، 97.02.08) بسمه تعالی
و إن قلنا إنهما متکافئان... ص349، س15
بحث در تعارض نصین نسبت به جزئیت شیء مشکوک بود، یک روایت و دلیل میگفت نماز مقیّد به سوره است و دلیل دیگر میگفت نماز مقیّد به سوره نیست، مرحوم شیخ فرمودند اگر یک دلیل مطلق در بین باشد باید به آن عمل نمود و دو دلیل متعارض، تساقط میکنند.
اشکالی مطرح شد که در جلسه قبل گذشت مستشکل در یک قسمت از اشکالش گفت مشهور معتقدند در نصّین متعارضین وظیفه تخییر است، پس بر خلاف کلام مرحوم شیخ انصاری باید بگوییم چه دلیل مطلق باشد چه نباشد چون دو خبر متعارض داریم باید قائل به تخییر بین آنها شویم نه اینکه به دلیل مطلق عمل کنیم.
برای جواب مرحوم شیخ انصاری دو مقدمه اصولی در جلسه قبل بیان کردیم. بعد ازمقدمه فرمودند دو مبنا در ما نحن فیه است:
مبنای اول این است که دلیل مطلق، مرجّح یکی از متعارضین (در مثال ما دلیل مطلق مرجّح دلیل "ب") است وقتی یک طرف ترجیح پیدا کرد دیگر تعارض از بین میرود و تعارضی نیست که قائل به تخییر شویم.
مبنای دوم: بعضی معتقدند دلیل مطلق مرجع است یعنی بعد از تعارض دو دلیل و تساقط آنها، تعبدا باید به دلیل مطلقِ موجود رجوع کرد نه اینکه ظهور عرفی دلیل مطلق، مُرجّح یکی از دو طرف تعارض باشد. پس بنابر مبنای دوم بر خلاف نظر مستشکل میگوییم باید به دلیل مطلق و أصالة الإطلاق عمل نمود و نباید قائل به تخییر شویم زیرا اخبار تخییر میگویند در صورتی که دلیل شرعی برای خروج از تعارض نداشتی، و تعارض مستقر شد، آنگاه مخیّری، اما در ما نحن فیه دلیل مطلق یک دلیل شرعی است و نوبت به تخییر بین متعارضین نمیرسد چه تخییر عقلی و چه تخییر شرعی. صورت مسأله چنین میشود:
دلیل مطلق: صلّ (أصالة الإطلاق: چه با سوره چه بدون سوره)
دلیل (مقیِّد) الف: صلاة مقیّد است به وجود سوره متعارضین دلیل (مقیِّد) ب: صلاة مقیّد است به عدم سوره
اخبار تخییر
و الفرق بین هذا الأصل... ص350، س3
سؤال: چرا بین اصل لفظی (أصالة الإطلاق) با اصل عملی (برائت و احتیاط) تفاوت میگذارید؟
در دوران بین أصالة الإطلاق (دلیل مطلق) و اخبار تخییر، به أصالة الإطلاق عمل میکنید نه به اخبار تخییر در متعارضین
اما در دوران بین أصالة البرائة یا أصالة الإحتیاط و اخبار تخییر، حکم به تخییر میکنید و به أصالة الإحتیاط توجه نمیکنید.
خلاصه اینکه چرا أصالة الإطلاق را بر اخبار تخییر مقدم میکنید لکن أصالة الإحتیاط را بر اخبار تخییر مقدم نمیکنید؟
جواب: میفرمایند اصل برائت و احتیاط یک اصل عملیه فرعیه هستند برای زمانی که دلیل شرعی نباشد، اما أصالة الإطلاق میگوید دلیل مطلق حجت و دلیل شرعی است و تا وقتی دلیل شرعی هست نوبت به اصل عملی نمیرسد. به عبارت دیگر وقتی أصالة الإطلاق و دلیل مطلق به عنوان حجت شرعی موجود هست نوبت به تخییر نمیرسد و وظیفه معلوم است، اما اگر دلیل مطلق نداشتیم اخبار تخییر میگویند تا وقتی دو روایت متعارض هست مخیّری و همین اخبار تخییر حجت و دلیل شرعیاند و نوبت به اصول عملیه مثل احتیاط نمیرسد زیرا اصول عملیه در جایی جاری میشوند که نص و دلیل شرعی نباشد.
خلاصه اینکه دلیل مطلق (أصالة الإطلاق) یک حکم اوّلی است اما تخییر یک حکم ثانوی است، تا وقتی حکم اولی هست نوبت به حکم ثانوی نمیرسد.
هذا و لکن الإنصاف... ص350،س12
تا اینجا مرحوم شیخ انصاری نتیجه گرفتند اگر دلیل مطلقی در بین باشد أصالة الإطلاق حاکم و مقدم است بر اخبار تخییر و اگر دلیل مطلق نبود، به اخبار تخییر عمل میکنیم و نوبت به اصول عملیه مثل برائت و احتیاط نمیرسد.
اما در ادامه از مدعایشان دست برداشته و میگویند انصاف این است که اخبار تخییر حاکم و مقدماند بر أصالة الإطلاق و دلیل مطلق.
میفرمایند همانطور که دلیل مطلق (أصالة الإطلاق) یک حکم و حجت شرعی است، اخبار تخییر هم میگوییند یکی از دو خبر متعارض دلیل و حجت شرعیاند، و این حجت شرعی میتواند دلیل مطلق را تقیید بزند.
به عبارت دیگر همه علماء قبول دارند خبر واحد به عنوان یک حجت و دلیل شرعی میتواند روایت مطلق را تقیید بزند، اینجا هم اخبار تخییر میگویند یکی از متعارضین حجت و دلیل شرعی است و میتواند دلیل مطلق را تقیید بزند و بر آن مقدم شود، پس نتیجه این است که اخبار تخییر مقیِّد دلیل مطلق و مقدم هستند و ما به دلیل مطلق تقیید خورده عمل میکنیم. به طور مثال اگر به مقتضای اخبار تخییر ما دلیل "ب" را انتخاب کردیم، صلّ میگفت نماز واجب است مطلقا (چه باسوره چه بدون سوره)، دلیل "ب" آن را تقیید میزند میگوید نماز بدون سوره واجب است.
فالظاهر یک سؤال دیگر به وجود میآید:
سؤال: اگر همه علماء قبول دارند که اولا: اخبار تخییر میگوید یکی از متعارضین حجت شرعی است. ثانیا: این حجت و دلیل شرعی میتواند دلیل مطلق را تقیید بزند و بر اطلاق مقدم شود پس چرا مشهور علما در صورتی که علاوه بر متعارضین یک دلیل مطلق هم وجود داشته باشد معتقدند به دلیل مطلق باید عمل نمود و تخییر را کنار گذاشت؟
جواب: میفرمایند علت عمل مشهور به دلیل مطلق (أصالة الإطلاق) و تقدیم آن بر تخییر این است که مشهور دلیل مطلق را مرجِّح یکی از متعارضین میدانند (نه مرجع) و با ترجیح یکی از متعارضین دیگر تعارض از بین میرود، وقتی تعارض نبود صحبت از تخییر هم بی معنا است.
اما اینکه کدام یک از دو مبنای مرجع بودن دلیل مطلق یا مرجِّح بودن آن صحیح است و به چه دلیل، در مباحث تعادل و تراجیح خواهد آمد. *
خلاصه مسأله سوم:
مرحوم شیخ انصاری فرمودند نسبت به شک در جزئیت یک شیئ با منشأ نصّین متعارضین، اگر دلیل مطلق ورای متعارضین وجود نداشت وظیفه تخییر است لکن اگر دلیل مطلقی در بین بود اخبار تخییر میگویند یکی از متعارضین حجت و دلیل شرعی است، ما هستیم و دو حجت و دلیل شرعی: 1. دلیل مطلق که أصالة الإطلاق آن را حجت کرد. 2. دلیل مقیِّد (یکی از متعارضین) که اخبار تخییر آن را حجت کرد. نتیجه این است که به دلیل مطلق بعد از تقیید عمل میکنیم.
تحقیق:
* برای رسیدن به جواب این سؤال یا به محل بحث تعادل و تراجیح مراجعه کنید یا به إیضاح الفرائد مرحوم تنکابنی که شرح مفیدی برای رسائل است مراجعه کنید در ج2، ص323 که میفرمایند: سیجیء فى باب التعادل و الترجیح انّ المطلق...
مطلب چهار خطی ایشان را یادداشت کرده و در جلسه بعد توضیح دهید.
جلسه صد و هفدهم (یکشنبه، 97.02.09) بسمه تعالی
المسألة الرابعة: فیما إذا شک فی... ص352
چهارمین مسأله شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین اقل و اکثر (ارتباطی)، شک در جزئیت شیء خارجی، بررسی حکم شک با منشأ موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) است. در این مسأله به سه نکته اشاره میکنند:
نکته اول: تحریر محل بحث
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر در موردی حکم روشن است، مفهوم موضوع هم روشن است لکن شک و تردید در مصداق موضوع است، در چنین صورتی وظیفه چیست؟ محل بحث را با بیان دو مثال توضیح میدهند:
مثال اول: شارع مقدس فرموده روزه یک ماه قمری واجب است. پس یقین داریم حکم شرعی وجوب است، موضوع آن هم یقینی است که یک ماه قمری یعنی بین الهلالین است بین دو رؤیت هلال ماه. پس هم حکم برای ما روشن و مبیِّن است هم مفهوم موضوع، لکن مصداق موضوع برای ما مشتبه شده و به جهت مسائل خارجی نمیدانیم ماه مبارک 30 روزه و اکثر است یا 29 روزه و اقل.
مثال دوم: شارع مقدس فرموده صلّ مع الطهارة. حکم شرعی وجوب است، موضوع آن هم طهارت است، مفهوم طهارت هم برای ما روشن است که رافع للحدث و مبیح للصلاة است. لکن در مصداق موضوع (طهارت) شک داریم شستن دستها قبل از صورت واجب است یا نه؟ نمیدانیم واجب بر ما اکثر (وضو با شستن دستها در ابتدا) است یا اقل (وضو بدون شستن دستها)
نکته دوم: مدعی و دلیل
میفرمایند احتیاط واجب است و باید اکثر را اتیان نمود.
دلیل: مفهوم موضوع و حکم شارع روشن و مبیّن است، غرض شارع برای ما روشن است که به صوم یک ماه قمری تعلق گرفته، شک داریم آیا با 29 روز روزه غرض شارع تحصیل میشود یا نه؟ شک در محصِّل غرض شارع داریم احتیاط واجب است و باید به گونهای عمل کنیم که یقین به امتثال تکلیف و تحصیل غرض پیدا کنیم. به عبارت دیگر مرحوم شیخ انصاری دو دلیل دارند:
اول: بعد از اتیان اقل شک داریم وظیفه شرعی را انجام دادهایم یا نه؟ اصل عدم اتیان وظیفه شرعی است. (استصحاب اشتغال ذمه)
دوم: قاعده اشتغال. یقین به اشتغال ذمه داریم نمیدانیم با اتیان اقل فراغ ذمه حاصل میشود یا نه، اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی.
نکته سوم: چرا حکم به برائت نمیکنید؟
در نکته سوم به یک سؤال پاسخ میدهند.
سؤال: شما در مسأله اول و دوم که فقدان و اجمال نص بود (شبهه حکمیه) فرمودید شک داریم اتیان اکثر واجب است یا نه برائت جاری میکنیم، چرا در اینجا برائت از اکثر جاری نمیکنید؟
جواب: میفرمایند دو مسأله اول شبهه حکمیه بود یعنی در اصل وجوب اکثر شک داشتیم و عقل میگفت اتیان اکثر واجب نیست به جهت قبح عقلاب بلا بیان، نقل و روایات هم میگفتند رفع ما لایعلمون و ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم، اما در این جا حکم و تکلیف برای ما روشن است متعلق تکلیف هم روشن است شک در مصداق خارجی و محصِّل غرض است لذا نمیتوان برائت عقلی یا نقلی جاری نمود.
پس وقتی مکلف یقین دارد به وجوب یک مرکب ذو أجزاء و مفهوم أجزاء هم برایش روشن است اگر شک کند یکی از أجزاء را اتیان کرده است یا نه هم عقل میگوید باید یقین به امتثال تکلیف پیدا کنی هم استصحاب میگوید تا قبل از اتیان اقل یقین به وجوب أجزاء داشتی بعد از اتیان اقل شک داری وجوب أجزاء ساقط شد یا نه؟ استصحاب میکنیم بقاء وجوب أجزاء را.
خلاصه بحث شک در جزئیت جزء خارجی
خلاصه مبنای مرحوم شیخ انصاری این شد که نسبت به شک با منشأ فقدان و اجمال نص برائت، و با منشأ تعارض نصین تخییر و با منشأ موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) احتیاط جاری است.
أما القسم الثانی و هو الشک... ص354
تا اینجا بحث شک در اقل و اکثر نسبت به جزئیت شیء خارجی بود، قسم اول از اقسام اقل و اکثر تمام شد و وارد قسم دوم یعنی جزء ذهنی میشوند. در جلسه 97 و صفحه 187 جزوه ضمن بیان مقدمه اصولی توضیح دادیم خود جزء ذهنی هم که نام دیگر آن "قید" است، دو قسم دارد:
یکم: خود قید در ذهن است لکن منشأ انتزاع آن در خارج و چیزی غیر از مأموربه است. مثال: نماز مقید به طهارت است، و این قید طهارت از وضوء انتزاع شده که وضو چیزی غیر از نماز است. پس قید طهارت ذهنی است نه خارجی.
دوم: خود قید در ذهن است لکن منشأ انتزاع آن در خارج است و وجود خارجی منشأ انتزاع مطابق با مأموربه است. مثال: در "أعتق رقبة مؤمنة" رقبه مقید شده به قید ایمان و منشأ انتزاع این قید در خارج، همان مأموربه یعنی رقبة است، رقبه و مؤمنه در خارج یکی است.
حال سؤال این است که اگر شک کردیم در جزئیت یک جزء ذهنی وظیفه چیست؟ بین علما اختلاف است:
قول اول: مرحوم شیخ انصاری معتقدند حکم شک در هر دو قسم جزء ذهنی مانند حکم شک در جزء خارجی است. به عبارت دیگر در هر دو قسم جزء ذهنی نسبت به شک با منشأ فقدان و اجمال نص، برائت جاری است، با منشأ تعارض نصین تخییر و در شبهه موضوعیه احتیاط واجب است.
قول دوم خواهد آمد إن شاء الله.
جلسه صد و هجدهم (دوشنبه، 97.02.10) بسمه تعالی
و قد یفرّق بینهما بإلحاق... ص354، س8
گفتیم جزء ذهنی یا همان قید دو قسم است:
1. منشأ انتزاع جزء ذهنی در خارج و مغایر با مأموربه است. مانند شک در جزئیت شستن دستها قبل صورت برای طهارت (وضو) نسبت به نماز. پس طهارت یک قید و جزء ذهنی برای نماز است، و منشأ انتزاع طهارت، وضو است که در خارج چیزی غیر از نماز است. نمیداند شستن دستها قبل از صورت جزء وضو هست (اکثر) یا نه (اقل). به عبارت دیگر شک دارد قید طهارت به نحو اکثر واجب شده یا اقل.
2. منشأ انتزاع جزء ذهنی در خارج و مطابق با مأموربه است. مانند شک در جزئیت قید ایمان برای رقبة در أعتق رقبةً. نمیداند قید ایمان جزء و قید رقبة هست (اکثر) یا نه (اقل) یعنی نمیداند قید عتق رقبه به نحو اکثر واجب شده یا اقل.
گفتیم نسبت به حکم شک در جزئیت جزء ذهنی برای واجب دو قول است:
قول اول: نظریه مرحوم شیخ انصاری بود که فرمودند در هر دو قسم حکم همان است که در جزء خارجی و بحث اقل و اکثر گذشت.
قول دوم: مرحوم صاحب قوانین و علامه حلی قائل به تفصیل بین دو قسم جزء ذهنی هستند و میفرمایند در قسم اول برائت (همان حکم اقل و اکثر در جزء خارجی) و در قسم دوم احتیاط (همان حکم متباینین) جاری است.
دلیل: دلیل قول دوم را به دو بیان اشاره میکنند:
بیان اول:
بیان استدلال در قسم اول از جزء ذهنی: میفرمایند در قسم اول چون منشأ انتزاع طهارت (وضو) چیزی غیر از مأموربه (نماز) است در اصل شک ما در اقل و اکثرِ أجزاء طهارت به شک در جزء خارجی برمیگردد، شک داریم شستن دست جزء خارجی وضو هست یا نه، طبیعتا باید همان احکام شک در جزء خارجی مطرح شود که برائت در صورت فقدان و اجمال نص بود. بله نسبت به نماز یقین به حکم و وجوب داریم شک در تکلیف نیست اما نسبت به وضو نمیدانیم به نحو اکثر واجب شده یا اقل در اینجا عقل و نقل حکم به برائت میکنند:
عقل میگوید چون جزئیت شستن دستها قبل صورت توسط شارع بیان نشده پس قبح عقاب بلابیان میگوید واجب نیست.
شرع میگوید چون علم به جزئیت شستن دستها قبل صورت از شما محجوب شده (حدیث حجب) و علم به آن نداری (حدیث رفع) پس تکلیف نداری.
پس وقتی با عقل و شرع ثابت شد شستن دستها قبل صورت جزء خارجی وضو (منشأ انتزاع طهارت) نیست، تقیّد و جزئیت ذهنی آن هم منتفی میشود به إنتفاء منشأ انتزاعش.
بیان استدلال در قسم دوم: میفرمایند در قسم دوم چون منشأ انتزاع همان مأموربه ما است و نسبت به مأموربه هم یقین به تکلیف داریم لذا قاعده اشتغال ذمه اجازه نمیدهد در هیچ صورتی برائت جاری کنیم زیرا اگر رقبة کافرة آزاد کنیم شک داریم وظیفه شرعیه یقینی مان را انجام دادیم یا خیر؟ قاعده اشتغال میگوید اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی.
نکته: فرق قسم اول و قسم دوم در نگاه مرحوم علامه حلی و مرحوم میرزای قمی این است که:
در قسم اول (که منشأ انتزاع غیر از مأموربه است) دو تکلیف مجزا و مستقل داریم یکی وضو یکی نماز. نسبت به نماز یقین به تکلیف داریم نسبت به وضو به نحو اکثر شک داریم برائت جاری میکنیم. اما در قسم دوم یک تکلیف بیشتر نیست نمیدانیم مطلق رقبة است یا رقبة مؤمنة لذا احتیاط واجب است.
بیان دوم:
در قسم اولِ جزء ذهنی، برائت عقلی و شرعی میگوید آن مقدار که یقین به تکلیف داری باید امتثال کنی اما اگر شک در کلفت و مشقت زائد بر اصل تکلیف داشتی مثل اینکه شک داشتی علاوه بر اصل نماز که وجوبش یقینی است، تسلیم هم جزء نماز هست یا نه، بر ترک آن عقابی نیست. در قسم اول هم یقین به وجوب اصل نماز دارد نمیداند علاوه بر نماز، وضوء به نحو اکثر واجب است یا وضوء به نحو اقل، شستن دستها قبل صورت کلفت و مشقت زائد بر اصل وضو و نماز است و عقل و شرع آن را نفی میکند.
در قسم دوم جزء ذهنی که مکلف یقین دارد عتق رقبه بر او لازم است و شک دارد رقبه باید مؤمنه باشد یا نه، اگر مکلف رقبه کافره آزاد کند احتمال میدهد عتق رقبه مؤمنه واجب باشد لذا با عتق رقبه کافره اصلا تکلیف را امتثال نکرده پس احتیاط و یقین به فراغ ذمه واجب است. پس در قسم دوم جزء ذهنی که نمیدانیم مطلق رقبه بر ما واجب است یا رقبه مقیّد به قید مؤمنة، احتیاط و اتیان اکثر و مقیّد بر ما واجب است چنانکه در متباینین (جمعه و ظهر) احتیاط واجب بود.
و کأنّ هذا هو السرّ فیما... ص355، س15
مرحوم شیخ میفرمایند همین توضیحات مورد نظر مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین بوده که استدلال علامه حلی را تأیید نمودهاند و از استدلال ایشان دفاع کردهاند. بعضی به علامه حلی اعتراض کردهاند که چرا در قسم دوم از جزء ذهنی قائل به وجوب احتیاط و اتیان اکثر شدهاند. مستشکل گفته است که وقتی یقین به اشتغال ذمه به قید ایمان نداریم پس تحصیل فراغ ذمه و احتیاط هم لازم نیست.
مرحوم میرزای قمی در جواب از اشکال و در دفاع از علامه حلی فرمودهاند ما در قسم دوم و مثال أعتق رقبة یقین داریم ذمه ما مشغول به عتق رقبه است حال یا رقبة مطلق باید آزاد شود یا رقبة مقید به قید ایمان، وقتی نمیدانیم کدام یک بر ما واجب است و یقین به تکلیف و اشتغال ذمه به عتق داریم باید فراغ ذمه یقینی پیدا کنیم و این هم فقط با امتثال مقیّد (رقبة مؤمنة) ممکن است زیرا قدر مشترک بین رقبة مؤمن و کافر نداریم که همان قدر مشترک را امتثال کنیم و قید ایمان را رها کنیم.
جلسه صد و نوزدهم (سهشنبه، 97.02.11) بسمه تعالی
هذا و لکن الإنصاف عدم خلوّ... ص356، س8
مرحوم میرزای قمی فرمودند بین دو قسم جزء ذهنی (قید) تفاوت است و در قسم اول (که منشأ انتزاع قید در خارج مغایر با مأموربه است) برائت جاری میکنیم (در فقدان و اجمال نص) و در قسم دوم (که منشأ انتراع قید در خارج مطابق با مأموربه است) احتیاط جاری میکنیم.
نقد قول دوم: مرحوم شیخ در نقد قول دوم چند نکته دارند:
اولا: میفرمایند شما در بیان دومتان فرمودید أدله برائت نفی میکنند کلفت و مشقت زائد را یعنی رفع ما لایعلمون میگوید قید زائد مشکوک لازم نیست امتثال شود، وقتی ملاک، مشقت زائد بودنِ قید مشکوک است دیگر تفاوتی ندارد قید زائد در وجود خارجی با مأموربه مطابق باشد یا نباشد. به عبارت دیگر تفاوتی ندارد قید مشکوکِ زائد، در جزئی از أجزاء طهارت ( و وضو) باشد که با نماز مغایر است یا در جزئیت ایمان باشد که با رقبه مطابق است، به صرف اینکه شک داریم قید زائد بر اصل واجب باید امتثال شود یا نه، أدله برائت میگوید لازم نیست امتثال شود پس دیگر احتیاط در قسم دوم هم صحیح نیست زیرا قید ایمان یک مشقت زائد بر اصل عتق رقبة است که به جهت مشکوک بودن أدله برائت میگوید امتثال این قید واجب نیست.
ثانیا: شما برای تفصیل بین دو قسم فرمودید در قسم اول دو وجود مستقل داریم یکی وضو (طهارت) و یکی نماز اما در قسم دوم یک وجود مستقل بیشتر نیست که رقبة باشد، علت این ادعای شما هم این بود که در قسم اول یک مقدمه داریم (وضو) و یک ذی المقدمه (نماز) اما در قسم دوم یک واجب بیشتر نیست. مرحوم شیخ انصاری میفرمایند این ادعای شما هم صحیح نیست زیرا در هر دو قسم یک مأموربه داریم که یا فاقد شرط (جزء ذهنی) است یا واجد شرط.
توضیح مطلب: فرد باید برای إقامة نماز باید وضو بگیرد حال اگر وقت نماز شده و فاقد طهارت است باید تحصیل طهارت کند و وضو بگیرد. همچنین اگر منحصرا عتق رقبه مؤمنة بر فرد واجب باشد و در خارج هم رقبه مؤمنه نباشد و فقط رقبه کافره هست، چنانکه برای نماز باید وضو بگیرد برای این عتق هم باید اول تلاش کند و رقبه را هدایت کند تا مؤمن شود سپس او را آزاد کند.
پس صرف اینکه شارع به نمازی امر کند که مشروط به وضو است دلیل نمیشود وضو مغایر با نماز باشد و ایجاد دو شیء مستقل بر مکلف واجب باشد، خیر نماز مشروط به وضو است یا فرد وضو دارد یا ندارد عمل یک چیز بیشتر نیست، نماز با طهارت باشد یا بدون طهارت یک عمل و وجود بیشتر نیست، همینطور در رقبه که مؤمنه باشد یا کافره، یک عتق بیشتر نیست.
نتیجه اشکال دوم این است که تفاوت گذاشتن بین شروط (أجزاء ذهنی) باطل است و در خارج با یک وجود بیشتر مواجه نیستیم، نماز با طهارت یا هست یا نیست چنانکه رقبه مؤمنه یا هست یا نیست.
پس حکم تمام اقسام شرط واحد است چه شرط را به جزء خارجی ملحق کنیم که حکمش برائت باشد و چه شرط را به متباینین ملحق کنیم که حکمش احتیاط باشد.
و أما ما ذکره المحقق القمی میفرمایند از میرزای قمی تعجب میکنیم که ایشان در بحث متباینین (جمعه و ظهر) که ما و دیگران قائل به احتیاط شدیم ایشان برائت جاری کردند و در قسم دوم جز ذهنی که بسیاری از علماء قائل به برائت هستند ایشان قائل به احتیاط شدند.
در آستانه میلاد به سعادت ولی الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
توجه به چند نکته نسبت کیفیت تشویق و ترغیب مردم به انتظار فرج مهم است:
ـ تشویق و ترغیب به انتظار فرج و اهمیت و جایگاه آن نیاز به توضیح ندارد اما باید توجه داشت به گونهای باشد که اگر هزار سال دیگر هم طول کشید مردم در اعتقاد به مهدویت ضعیف نشوند.
ـ تعبیر فوکو یاما در کنفرانس تلاویو به دو بال برای شیعه (امام حسین و حضرت حجت علیهما السلام)
ـ کاشان از مکانهای عریق شیعی همسنگ قم. خاستگاه جریان نه ربیع
ـ آثار البلاد و أخبار العباد قزوینی متوفی682 قرن 7 در ص432: قاشان: مدینة بین قم وأصفهان. أهلها شیعة إمامیة غالیة جداً. وألف أحمد بن علی ابن بابه القاشانی کتاباً ذکر فیه فرق الشیعة، فلما انتهى إلى الإمامیة وذکر المنتظر قال: من العجب أن فی بلادنا قوماً، وأنا شاهدتهم على هذا المذهب، ینتظرون صباح کل یوم طلوع القائم علیهم، ولا یقنعون بالانتظار بل یرکبون خیلهم متوشحین بالسیوف شاکین السلاح، ویخرجون من مساکنهم إلى خارج البلد مستقبلین للإمام، کأنهم قد أتاهم برید أخبرهم بوروده، فإذا طلع النهار عادوا متأسفین وقالوا: الیوم أیضاً ما جاء!
ـ رساله فیروزیه میرزا عبدالله افندی ص6: و لکن آخر الأمر رفته رفته به علت دیر شدن ظهور حضرت صاحب الأمر و از راه غلبه نمودن شیاطین إنس و جن و ... جماعت اهل کاشان باز چنان سنی متعصب شدند که از اهل سنت نیز سنی تر مینمودند.
ـ در اواخر قرن 8 و اوائل 9 کتاب ابطال نهج الباطل فضل بن روزبهان خوانده میشده در کاشان.
عباراتی دارد البانی از عالمان معاصر اهل سنت که به او بخاری دوران گفته شده مطالعهاش برایتان مفید است: در کتاب سلسلة الأحادیث الصحیحة ج4، ص42 ذیل حدیث شریف: " لتملأن الأرض جورا وظلما، فإذا ملئت جورا وظلما، بعث الله رجلا منی، اسمه اسمی، فیملؤها قسطا وعدلا، کما ملئت جورا وظلما ". مینویسد:
واعلم یا أخی المسلم أن کثیر من المسلمین الیوم قد انحرفوا عن الصواب فی هذا الموضوع، فمنهم من استقر فی نفسه أن دولة الإسلام لن تقوم إلا بخروج المهدی! وهذه خرافة وضلالة ألقاها الشیطان فی قلوب کثیر من العامة، وبخاصة الصوفیة منهم، ولیس فی شیء من أحادیث المهدی ما یشعر بذلک مطلقا، بل هی کلها لا تخرج عن أن النبی صلى الله علیه وسلم بشر المسلمین برجل من أهل بیته، ووصفه بصفات بارزة أهمها أنه یحکم بالإسلام وینشر العدل بین الأنام، فهو فی الحقیقة من المجددین الذین یبعثهم الله فی رأس کل مائة سنة کما صح عنه صلى الله علیه وسلم ، فکما أن ذلک لا یستلزم ترک السعی وراء طلب العلم والعمل به لتجدید الدین، فکذلک خروج المهدی لا یستلزم التواکل علیه وترک الاستعداد والعمل لإقامة حکم الله فی الأرض، بل على العکس هو الصواب، فإن المهدی لن یکون أعظم سعیا من نبینا محمد صلى الله علیه وسلم الذی ظل ثلاثة وعشرین عاما وهو یعمل لتوطید دعائم الإسلام، وإقامة دولته فماذا عسى أن یفعل المهدی لو خرج الیوم فوجد المسلمین شیعا وأحزابا، وعلماءهم - إلا القلیل منهم - اتخذهم الناس رؤسا! لما استطاع أن یقیم دولة الإسلام إلا بعد أن یوحد کلمتهم ویجمعهم فی صف واحد، وتحت رایة واحدة، وهذا بلا شک یحتاج إلى زمن مدید الله أعلم به، فالشرع والعقل معا یقتضیان أن یقوم بهذا الواجب المخلصون من المسلمین، حتى إذا خرج المهدی، لم یکن بحاجة إلا أن یقودهم إلى النصر، وإن لم یخرج فقد قاموا هم بواجبهم، والله یقول: * (وقل اعملوا فسیرى الله عملکم ورسوله) *. ومنهم - وفیهم بعض الخاصة - من علم أن ما حکیناه عن العامة أنه خرافة ولکنه توهم أنها لازمة لعقیدة خروج المهدی، فبادر إلى إنکارها، على حد قول من قال: " وداونی بالتی کانت هی دواء "! وما مثلهم إلا کمثل المعتزلة الذین أنکروا القدر لما رأوا أن طائفة من المسلمین استلزموا منه الجبر!! فهم بذلک أبطلوا ما یجب اعتقاده، وما استطاعوا أن یقضوا على الجبر! وطائفة منهم رأوا أن عقیدة المهدی قد استغلت عبر التاریخ الإسلامی استغلالا سیئا، فادعاها کثیر من المغرضین، أو المهبولین، وجرت من جراء ذلک فتن مظلمة، کان من آخرها فتنة مهدی (جهیمان) السعودی فی الحرم المکی، فرأوا أن قطع دابر هذه الفتن، إنما یکون بإنکار هذه العقیدة الصحیحة! وإلى ذلک یشیر الشیخ الغزالی عقب کلامه السابق! وما مثل هؤلاء إلا کمثل من ینکر عقیدة نزول عیسى علیه السلام فی آخر الزمان التی تواتر ذکرها فی الأحادیث الصحیحة، لأن بعض الدجاجلة ادعاها، مثل میرزا غلام أحمد القادیانی، وقد أنکرها بعضهم فعلا صراحة، کالشیخ شلتوت، وأکاد أقطع أن کل من أنکر عقیدة المهدی ینکرها أیضا، وبعضهم یظهر ذلک من فلتات لسانه، وإن کان لا یبین. وما مثل هؤلاء المنکرین جمیعا عندی إلا کما لو أنکر رجل ألوهیة الله عز وجل بدعوى أنه ادعاها بعض الفراعنة! (فهل من مدکر ) .
برگرد ای توسل شب زنده دارها پایان بده به گریه ی چشم انتظارها
از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو حاجت روا شوند هزاران هزارها
یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن دل بسته این پیاده به لطف سوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو "مهزیار" شد یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها
دیگر برای تو صدقه رد نمیکنم بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها
یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود اما مسیر تو به من افتاده بارها
شب ها بدون آمدنت صبح می شوند برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند یا ایها العزیز تمام ندارها
ـــــــــــــ
رسیده سن حضورت به سن نوح اما شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری
شبیه کودک زاری شدم که در بازار... تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری
جلسه صد و بیستم (شنبه، 97.02.15) بسمه تعالی
و ممّا ذکرنا یظهر الکلام... ص357، س16
بحث در جزء ذهنی از اقل و اکثر بود. مرحوم شیخ تا اینجا نظریهشان این شد که بین جزء خارجی و ذهنی تفاوتی نیست و فرمودند هرگاه در اقل و اکثر (ارتباطی) شک کردیم در جزئیت یک شیئ (چه به عنوان جزء خارجی چه جزء ذهنی):
در فقدان و اجمال نص برائت از اکثر (و عدم احتیاط) جاری است.
در تعارض نصین حکم به تخییر نمودند.
در شبهه موضوعیه نیز وظیفه عمل به احتیاط است.
مرحوم شیخ انصاری در پایان بحث از شک در جزء ذهنی سه نکته بیان میکنند:
1. دوران بین تعیین و تخییر.
2. حکم شک در شرطیت.
3. شک در شرطیت یا جزئیت مسَبَّب باشد از یک حکم تکلیفی.
عنوان دوران بین تعیین و تخییر در مباحث قبل هم مورد اشاره بوده است. مرحوم شیخ میفرمایند از مطالب گذشته در إجراء أصالة البرائة نسبت به شک در قید زائد، حکم دوران بین تعیین و تخییر هم روشن میشود. بحث دوران را با یک مثال توضیح میدهند: در کفّارة روزه ماه مبارک رمضان شک دارد خصوص عتق رقبة بر او واجب است یا مخیر است بین یکی از کفارات سهگانه (عتق، إطعام شصت مسکین و صوم ستین یوما) از مباحث قبل روشن شد که دو وجه در مسأله وجود دارد:
یا باید بگوییم حکم این شک همان حکم شک بین مطلق و مقیّد است که گفتیم اصل برائت از قید زائد است، تعیین قید زائد است؛
یا باید بگوییم حکم این شک همان حکم شک بین متباینین است که احتیاط واجب بود (ماند شک بین ظهر و جمعه)
مرحوم شیخ میفرمایند نه تنها دو وجه فرضی بلکه دو قول در مسأله وجود دارد:
قول اول: قول به تخییر.
دلیل: گفته شود تعیین یک کفاره، قید زائد و مشقت بر مکلف است و سلب اختیار از او کلفت زائد است لذا با أصالة الإطلاق یا همان برائت از تقیید میگوییم اصل برائت ذمه از تعیین است لذا مکلف مختار است در انتخاب هر یک از سه کفاره. به عبارت دیگر ما علم نداریم خصوص عتق رقبه بر مکلف واجب باشد و حدیث حجب میگوید ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم، پس تکلیف به تعیین عتق برداشته شده وقتی تعیین عتق برداشته شد حدیث سعة میگوید الناس فی سعة ما لایعلمون میگوید هر کدام از سه گزینه را خواست انتخاب کند. بله روشن است که نمیتوان با تمسک به حدیث حجب و حدیث رفع اصل تکلیف کفاره را کنار گذاشت و برائت در اصل تکلیف جاری کرد زیرا وجوب یک کفاره یقین است.
پس این قول میگوید جانب تخییر مقدم است.
قول دوم: قول به تعیین.
دلیل: چه وظیفه مکلف به طور معین عتق رقبه باشد و چه مخیر باشد بین عتق رقبه اطعام و صوم، در هر صورت یقین داریم با عتق رقبة میتواند تکلیف را امتثال کند اما ممکن است با اطعام یا صوم تکلیفش ساقط نشود، لذا اشتغال یقینی ذمه به تکلیف اقتضاء دارد فراغ یقینی را و باید گفت جانب تعیین مقدم است.
به عبارت دیگر قول اول برائت ذمه از تعیین جاری کرد میگوییم اصل برائت ذمه از تعیین معارض است با اصل برائت ذمه از تخییر. شما گفتید اصل این است که کفاره معین نیست بلکه مخیّر است ما میگوییم اصل این است که کفاره مخیر نیست بلکه معیّن است.
افراد مورد تردید هم (عتق، اطعام و صوم) نه وجه مشترک خارجی دارند که بگوییم بعضی از أجزاء خارجی این سه مورد مشترک است لذا همان قدر مشترک انجام شود و نه وجه مشترک ذهنی دارند.
معرفی اجمالی کتاب:
یکی از اموری که به جهات مختلف برای طلاب ضروری است توجه به کاربرد مطالب اصولی در فقه به طور خاص، یا در معارف دین (فقه، تفسیر، کلام و ...) به طور عام است. توجه به کاربرد قواعد اصولی:
1ـ انگیزه طلبه در فراگیری علم اصول را بالا میبرد.
2ـ باعث تثبیت مطالب اصولی در ذهن و عدم فراموشی آنها میشود.
3ـ طلبه با کارورزی قواعد اصولی به زوایای فقهی اصولی مباحث آشنا میشود.
4ـ باکارورزی قواعد اصولی راه برای تطبیق آن قواعد در مسائل نوپدید و استنباطات جدید باز میشود.
در هر صورت عملیاتی شدن و بکارگرفتن دانش اصول فقه اندوخته شده و تطبیق اصول بر فروع در مرحله عمل و استخراج معارف دین بسیار برای طلبه شیرین است.
برای رسیدن به این هدف چند راهکار وجود دارد از جمله:
ـ یادداشت برداری از اصول و قواعدی که به مرور فرا میگیرد و توجه به مثالهای کتاب درسی هر چند اندک باشد.
ـ تطبیق ذهنی مثالهای بیشتر و مطرح نمودن با استاد.
ـ مراجعه به کتبی که با این هدف نگاشته شده از جمله:
القواعد و الفوائد فی الفقه و الأصول و العربیّة، از شهید اول.
تمهید القواعد از شهید ثانی. (در ادب عرفی، فقه و اصول)
الأصول الأصلیّة و القواعد الشرعیة، از مرحوم عبدالله شبّر متوفای 1242. (مشتمل بر قواعد فقهی و اصولی مستفاد از روایات است)
المعجم التطبیقی للقواعد الأصولیة فی الفقه الإمامیة زیر نظر جناب آقای محمد حسن ربّانی بیرجندی. این کتاب هر چند نیاز به تکمیل و اصلاح دارد اما میتواند در این مسیر مفید باشد. این کتاب کار جمعی گروهی از پژوهشگران در دفتر تبلیغات اسلامی مشهد است که مجموعه کتب مهم فقهی متأخران، از زمان علامه حلّی; تا صاحب جواهر; (مجموعه 18 کتاب مشهور فقه شیعه) را بررسی کرده و تطبیقات فقهی برای قواعد اصولی را از محتوای این کتب استخراج نموده است. این کتاب را بر اساس معیارها و سرفصلهای کتابشناس که در جلسه 21 صفحه 38 جزوه ارائه شد کتابشناسی نموده و ارائه دهید.
جلسه صد و بیست و یکم (یکشنبه، 97.02.16) بسمه تعالی
و المسألة فی غایة الإشکال... ص358، س12
نکته اول ذیل بحث اقل و اکثر در جزء ذهنی حکم دوران بین تعیین و تخییر بود. دو قول و دلیلشان بیان شد.
نظریه مرحوم شیخ انصاری تقویت تقدیم جانب تعیین است و حکم مسأله را ملحق به متباینین میدانند لذا چند نکته در نقد قول به تخییر بیان میکنند:
یکم: قول به تقدیم جانب تخییر صحیح نیست زیرا عقل حکم به برائت ذمه از جانب تعیین نمیکند. توضیح مطلب: عقل میگوید علم اجمالی داریم به ثبوت تکلیف وجوب، شک داریم مکلفبه معینا عتق است یا مخیر بین عتق و اطعام و صوم است، اگر فرد إطعام کند عقلا نمیتوان گفت بریء الذمة شده است. به عبارت دیگر اشتغال ذمه یقینی داریم اما با إطعام برائت ذمه یقینی حاصل نمیشود.
دوم: چنین نیست که عتق رقبة چیزی غیر از مکلفبه و جزء یا شرط مکلفبه باشد بلکه اگر در واقع فقط عتق رقبة واجب باشد، این عتق عین مکلفبه است پس نمیتوان دست از اتیان مکلفبه برداشت.
سوم: برائت شرعی هم که قائل به تخییر تمسک کرد صحیح نیست زیرا اگر مستدل بگوید أخبار برائت مانند حدیث حَجب و رفع میگویند مالایعلمون تکلیف ندارد و ما علم به تعیین نداریم پس تخییر ثابت است میگوییم ما علم به تخییر هم نداریم پس تعیین ثابت است. پس بین أصالة عدم التعیین و أصالة عدم التخییر تعارض و تساقط جاری میشود چنانکه جلسه قبل هم توضیح داده شد.
نتیجه: مرحوم شیخ میفرمایند با توجه به این سه نکته میگوییم حکم به وجوب احتیاط (مانند دوران بین متباینین) و تقدیم جانب تعیین أقوی است.
دومین نکته ذیل بحث اقل و اکثر و شک در جزء ذهنی بررسی حکم شک در شرطیت است. قبل از بیان مطلب یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: أمور دخیل در واجبات
معمولا چهار چیز در هر واجبی دخالت دارد:
1ـ جزء. چیزی است که در اتیان واجب دخالت دارد و دخیل در ماهیت واجب است، مانند رکوع در نماز.
2ـ شرط. چیزی است که در اتیان واجب دخالت دارد اما دخیل در ماهیت واجب نیست، مانند طهارت در نماز.
3ـ مانع. چیزی که نبود آن در واجب دخیل و شرط است و اگر قبل یا حین العمل محقق شود باعث بطلان مأموربه خواهد شد، مانند حدث که اگر قبل نماز یا حین نماز حادث شود مانع از تحقق نماز خواهد بود.
4ـ قاطع. چیزی که اگر قبل عمل محقق شود خللی به واجب وارد نمیکند اما اگر حین العمل محقق شود سبب بطلان واجب خواهد شد، مانند قهقهه در نماز.
مرحوم شیخ انصاری شانزده صفحه دیگر در مسأله دوم از تنبیه اول یعنی در صفحه 374 کتاب اشاره به تفاوت بین مانع و قاطع دارند. مرحوم خوئی معتقدند مانع و قاطع تفاوتی ندارند. *
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند حکم شک در شرطیت مانند حکم شک در جزئیت است. پس باید در شک در شرطیت یک شیء در واجب با منشأ فقدان و اجمال نص برائت جاری است و میگوییم شرط نیست، در تعارض نصین تخییر و در شبهه موضوعیه احتیاط واجب است.
همچنین اگر شک کرد در مانعیت مثلا حدث برای نماز میت أصالة عدم المانعیة جاری است، یعنی شک داریم آیا نماز میت مشروط به عدم و نبود حدث شده یا نه؟ أصالة عدم المانعیة میگوید حدث مانع نماز میت نیست.
همچنین اگر شک کرد در قاطعیّت یک شیء برای واجب أصالة عدم القاطعیة جاری است. یعنی اگر یقین دارد قهقهه جزء ماهیت نماز نیست، حال اگر شک کرد آیا قهقهه باعث قطع هیئت اتصالیة در نماز میشود یا نه (قاطعیت دارد یا نه) در این صورت استصحاب میکند بقاء هیئت اتصالیه نماز را، یعنی یقین داشت تا قبل از قهقهه زدن، هیئت اتصالیه نماز موجود بود بعد از قهقهه شک میکند همچنان هیئت اتصالیه باقی است یا از بین رفت، استصحاب میکند بقاء هیئت اتصالیه را، نتیجه میشود أصالة عدم القاطعیة.
شرطیت و جزئیت یک حکم وضعی است. گاهی منشأ شک در شرطیت یا جزئیت یک شیء در واجب، شک در حکم تکلیفی است. مثال: نمیداند مولا فرموده: "یجب السورة فی الصلاة" یا نفرموده، اگر فرموده باشد نتیجه میگیرد جزئیت سوره را در نماز و إلا فلا.
میفرمایند در این صورت بحث از جزئیت و شرطیت معنا ندارد بلکه باید بحث از همان حکم تکلیفی و منشأ شک کنیم. زیرا اگر ثابت کردیم آن حکم تکلیفی هست خود بخود به دنبالش جزئیت هم میآید و اگر ثابت کردیم حکم تکلیفی نیست طبیعتا جزئیت هم منتفی خواهد بود. علت این مسأله هم این است که تا زمانی که اصل در شک در سبب جاری میشود نوبت به جریان اصل در مسبب نمیرسد. به عبارت دیگر اصل سببی مقدم است بر اصل مسببی.
به عنوان مثال اگر ما شک در اصل وجوب داشتیم أصالة البرائة عن التکلیف جاری میشود و نوبت به أصالة عدم الجزئیة نمیرسد و دیگر بحث نمیکنیم از احتیاط یا برائت نسبت به جزء مشکوک بلکه به اصل حاکم اعتنا میکنیم که در ناحیه سبب جاری میشود اگر اصل احتیاط و وجوب در ناحیه سبب (حکم تکلیفی) جاری شد نسبت به جزء هم همان جاری است و اگر اصل برائت در ناحیه سبب (حکم تکلیفی) جاری شد نسبت به جزء هم همان برائت جاری خواهد بود.
پس در جایی که شک در جزئیت و شرطیت ناشی از شک در حکم تکلیفی است بحث از جزئیت و شرطیت معنا ندارد و باید از خود سبب و حکم تکلیفی بحث نمود.
مرحوم شیخ انصاری در بحث از اقل و اکثر (ارتباطی) در شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه فرمودند چه شک در جزئیت جزء ذهنی باشد و چه شک در جزئیت جزء ذهنی باشد و چه شک در شرطیت یک شیء برای واجب باشد حکم آن است که در فقدان و اجمال نص، برائت از وجوب مشکوک جاری است، در تعارض نصّین تخییر و در شبهه موضوعیه هم احتیاط واجب خواهد بود.
تحقیق:
* برای تبیین مانع و قاطع و دیدگاه مرحوم خوئی که عینیت آن دو است مراجعه کنید به کتاب مصباح الأصول ج3، ص211 (این کتاب در چاپهای جدید جلد دوم است. در چاپهای قدیم مصباح الأصول فقط جلد دوم و سوم بود که مباحث الفاظ را ندارد.) قسمتی از عبارت ایشان چنین است: ان القاطع لیس إلا هو المانع بعینه، فان الأمور المعتبرة فی الصلاة... .
[1]. بعد از تعطیلات نوروز و امتحانات پایان ترم اول.
[2]. شهید اول نسبت به تعبیر علیه الصلوة و السلام برای ائمه اهل بیت در غایة المراد میفرمایند: عض أهل الخلاف منع من لفظ الصلاة على غیر الأنبیاء. و من العجب المنع فی حقّ علی علیه السلام و أبنائه و قد قال تعالى «وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ»، و کانت النفس المدعوّة علیّا علیه السلام
جلسه هفتاد و هشتم (یکشنبه، 96.11.15) بسمه تعالی
أما القسم الأول... ج2، ص278
گفتیم شک در مکلف به، شبهه وجوبیه، دو قسم است: متباینین و اقل و اکثر.
در متباینین مانند مباحث گذشته یا شبهه حکمیه است یا موضوعیه، منشأ شبهه حکمیه هم یا فقدان نص است یا اجمال نص یا تعارض نصین. پس چهار مسأله باید بررسی شود: شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین با منشأ 1. فقدان نص، 2. اجمال نص، 3. تعارض نصین یا 4. موضوع خارجی.
فرد یقین دارد ظهر جمعه در عصر غیبت یک تکلیف وجوب نماز دارد لکن بعض فقهاء فتوا دادهاند نماز جمعه است و بعضی فتوا دادهاند نماز ظهر است، هر چه فحص کرد نص معتبر پیدا نکرد که مکلفبه کدام است، پس شک دارد مکلفبه نماز جمعه است یا نماز ظهر (متباینین) منشأ شبهه هم فقدان نص معتبر است، وظیفه چیست؟
دو حکم باید بررسی شود یکی مخالفت قطعیه و دیگری موافقت قطعیه:
اگر علم داشتیم به حرمت مخالفت قطعیه مثل اینکه اجماع یا ضرورت دین یا مذهب قائم شد که ظهر جمعه نمیتواند هم نماز ظهر را ترک کند هم نماز جمعه را، مسافر سر چهار فرسخ نمیتواند هم نماز قصر را ترک کند هم نماز تمام را، اینجا تکلیف روشن است و مسلما مخالفت قطعی حرام است، نمیتواند هم برائت از وجوب ظهر جاری کند هم برائت از وجوب جمعه.
به عبارت دیگر اجماع دلیل خاص است بر اینکه حق مخالفت قطعیه ندارد، اما سؤال این است که اگر اجماع نباشد، اگر دلیل خاص نباشد آیا میتوان در هر دو طرف علم اجمالی (متباینین) برائت از وجوب جاری کرد یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال دو قول مطرح شده:
قول اول: (شیخ) حرام است.
مشهور و مرحوم شیخ میفرمایند مخالفت قطعیه (إجراء برائت در هر دو طرف) حرام است.
دلیل: عقلا میگویند وقتی یقین به اصل وجوب داری شک در مکلفبه اگر هر دو طرف را رها کنی قطعا مولا را معصیت کردهای. تفاوتی ندارد این یقین و علم شما علم تفصیلی به تکلیف باشد یا علم اجمالی در هر صورت نمیتوانی با دستور مولا مخالفت قطعی کنی.
قول دوم: اگر اجماع باشد حرام است.
مرحوم خوانساری و مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین میفرمایند اگر اجماع قائم شد بر حرمت مخالفت قطعیه مانند همان مثال ظهر و جمعه، مخالفت قطعیه حرام است اما اگر اجماعی در مسأله نبود مخالفت قطعیه اشکال ندارد.
آیا در محل بحث، موافقت قطعیه (هم نماز ظهر بخواند هم جمعه، هم قصر بخواند هم تمام) واجب است یا میتواند یکی را امتثال کند مثلا فقط ظهر بخواند؟ به دو قول اشاره میکنند: 1ـ وجوب موافقت قطعیه. 2ـ جواز موافقت احتمالیه (البته قائل به تفصیل هم داریم):
قول اول: (شیخ) واجب است.
مرحوم شیخ موافقت قطعیه را واجب میدانند زیرا مقتضی موجود و مانع مفقود است. قبل توضیح وجود مقتضی یک مقدمه اصولی:
مقدمه اصولی: اشتراک احکام بین عالم و جاهل
در دیدگاه فقهای شیعه أحکام الله واقعی مشترکند بین عالم و جاهل، (البته ثواب و عقاب مشترک بین عالم و جاهل نیست * ) به عبارت دیگر تعلق تکالیف به مکلفان مشروط به علم نیست، به سه دلیل: 1ـ اجماع. 2ـ روایات متواتر. 3ـ دلیل عقلی ( لزوم دور از اختصاص احکام به عالم). دلیل سوم نیاز به توضیح دارد که بهترین توضیح را در کتاب اصول فقه خواندهایم. مرحوم شیخ در رسائل همینجا مختصرا اشاره به دور میکنند. در انتهای کفایة هم خواهید خواند که مرحوم آخوند در مباحث اجتهاد و تقلید به اختصار میفرمایند: "تواتر الأخبار و إجماع أصحابنا الأخیار على أن له تبارک و تعالى فی کل واقعة حکما یشترک فیه الکل" کفایة چاپ آل البیت ص469. اما مرحوم مظفر در ج2، ص32 در مقدمه یازدهم از پانزده مقدمهای که ابتدای مقصد سوم تبیین کردهاند، به صورت دقیق و روشن و جداگانه این بحث را تبیین فرموده و میفرمایند احکام مشترک است بین عالم و جاهل، به عبارت دیگر محال است احکام الله واقعی مقید به علم باشد زیرا دور محال پیش میآید.
بیان دور: اگر بگوییم وجوب نماز مقید است به علم به آن، یعنی تا وقتی مکلف علم به وجوب پیدا نکرده، نماز بر او واجب نیست، خوب از آن طرف هم زمانی علم پیدا میکند به وجوب نماز که اول واجب شده باشد، پس:
نماز واجب نمیشود مگر اینکه مکلف علم به وجوب پیدا کند و مکلف علم به وجوب پیدا نمیکند مگر زمانی که نماز واجب شود. وجوب نماز متوقف بر علم به وجوب شد، علم به وجوب هم متوقف بر وجوب نماز شد.
وجود متقضی: مکلف یقین و علم به اصل تکلیف وجوب دارد هر چند علم او اجمالی است یعنی مکلف شخصِ حکم را نمیداند و مردد است بین وجوب ظهر یا جمعه، پس جاهل به شخص حکم است اما احکام الله مشترک بین عالم و جاهل است وقتی اصل حکم و تکلیف را میداند و ذمه او مشغول به تکلیف شده، اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی لذا باید هر دو عمل را انجام دهد تا فراغ یقینی پیدا کند.
عدم مانع: گفتیم مقتضی تکلیف موجود است، حال میگوییم مانعی هم از تنجّز این تکلیف نیست لذا موافقت قطعیه واجب است.
توضیح عدم مانع از تنجّز تکلیف: در محل بحث مکلف از طرفی علم دارد به اصل وجوب و از طرف دیگر جهل دارد به ظهر یا جمعه، تنها چیزی که ممکن است مانع شود از تنجّز و ثبوت تکلیف برای این مکلف، جهل او به شخصِ ظهر یا جمعه است، این جهل هم هیچ مانعیتی ندارد و باید موافقت قطعیه کند و هر دو عمل را انجام دهد، زیرا این جهل و تردید نه مانع عقلی است نه شرعی:
اما مانع عقلی: گفته شده فرد جاهل به شخصِ حکمِ جمعه یا ظهر عقلا تکلیف ندارد. این مطلب به دو بیان ارائه شده که مرحوم شیخ هر دو بیان را نقد میکنند:
بیان اول: شرط امتثال تکلیف، و انجام عمل در خارج، علم تفصیلی به حکم است، وقتی مکلف نمیداند جمعه بر او واجب است یا ظهر پس قادر نیست بر امتثال و وظیفهای ندارد میتواند برائت از تکلیف جاری نماید. (إذا انتفی الشرط إنتفی المشروط)
نقد: مرحوم شیخ میفرمایند برای انجام تکلیف عقل نمیگوید باید علم تفصیلی باشد، همینقدر که علم اجمالی دارد کافی است و میتواند با انجام هر دو عمل، تکلیف را امتثال کند. شاهدش این است که همه علماء معتقدند تکلیف به مجمل صحیح است، به طور مثال دو کتاب در اتاق قرار دارد، اگر مولا به عبد بگوید کتاب را بیاور و توضیح ندهد که کدام یک از دو کتاب، عقلا و علماء میگویند بر عبد لازم است هر دو کتاب را بیاورد نه اینکه اصل دستور را ترک کند. پس جهل به شخصِ تکلیف ظهر یا جمعه باعث ترک اصل تکلیف نمیشود.
بیان دوم: شرط اصل تکلیف علم است، مکلفی که نمیداند ظهر واجب است یا جمعه اصلا تکلیفی ندارد، به عبارت دیگر محال است خداوند شخص جاهل را مورد خطاب قرار دهد زیرا دستور دادن به مخاطب جاهل لغو و بی اثر است.
نقد: بیان دوم هم سه اشکال دارد:
اولا: در وجود مقتضی توضیح دادیم احکام مشترک بین عالم و جاهل است، پس توجه خطاب به جاهل اشکالی ندارد.
ثانیا: لازم میآید مخالفت قطعیه با علم اجمالی به ثبوت اصل تکلیف.
ثالثا: اگر جهل مانع از تکلیف باشد باید بگویید جاهل مقصّر هم تکلیف ندارد، در این صورت مکلف به دنبال آموختن احکام نمیرود تا چیزی بر او واجب نشود در حالی که تمام علماء میگویند جاهل مقصر هم تکلیف دارد هم عقاب.
نتیجه: مرحوم شیخ انصاری بعد از اثبات حرمت مخالفت قطعیه، ثابت کردند موافقت قطعیه واجب است لوجود المقتضی و عدم المانع.
تحقیق:
* در همان ابتدای بحث مرحوم مظفر اشاره کردهاند به اینکه چرا ثواب و عقاب مشترک نیست. میفرمایند: فإذا لم یحصل العلم و لا ما یقوم مقامه بعد الفحص و الیأس لایتنجّز علیه التکلیف الواقعی... این عبارت سه خطی را یادداشت نمایید و به همراه توضیح ارائه دهید.
نکته:
توجه به اصول فقه، یادداشت برداری و خلاصه نویسی نکات و مرور آنها امری ضروری برای طلبه است. تا انتهای رسائل و کفایه و ابتدای درس خارج طلبه بی نیاز از مطالب اصول فقه نیست. بهترین راهکار برای مرور مطالب آن (چه برای کسی که اصول فقه را خوب خوانده و چه برای کسی که ضعیف خوانده) همین مراجعات جزئی است که در قالب مقدمات اصولی بیان میکنیم. هر جا در رسائل اشاره به بحثی میشود که در اصول فقه هم خواندهاید با مراجعه به اصول فقه و نوشتن خلاصهای از آن بحث مورد نظر و جمع آوری این نکات مراجعه شده در قالب یک فایل یا فیش، میتوانید در اوقات معطلی مانند اتوبوس، صف دکتر یا سلمانی، و موارد مشابه با همراه داشتن این نوشتهها یا تصویر آنها در موبایل مطالب را مرور نمایید تا حضور ذهن شما تقویت شود (این حضور ذهن تا آخر عمر برای کسی که در هر رشته از مطالب دینی میخواهد کار کند ضروری است) با تقید به این نکته بعد از اتمام رسائل حجم زیادی از مطالب اصول فقه را مرور کردهاید. مخصوصا الآن که مراجعه کنید چون سطع دریافتتان از مطلب نسبت به قبل افزایش یافته (سن، عقل و درک و تجربه شما بالا رفته) در فهم مطالب آن راحتتر خواهید بود. همین روش نسبت به ادبیات و فقه هم مطرح خواهد بود.
جلسه هفتاد و نهم (دوشنبه، 96.11.16) بسمه تعالی
و دعوی أنّ مرادهم تکلیف الجاهل... ج2، ص281، س4
گفتیم نسبت به شک در مکلفبه شبهه وجوبیه بین متباینین با فقدان نص مخالفت قطعیه حرام و موافقت قطعیه واجب است. دلیل مرحوم شیخ بر وجوب موافقت قطعیه وجود مقتضی و عدم مانع بود. گفتیم مانع، یا عقلی است یا شرعی، توضیح دادند مانع عقلی وجود ندارد، قبل از نفی مانع شرعی از یک اشکال پاسخ میدهند.
اشکال: مستشکل میخواهد ثابت کند جهل مانع عقلی از وجوب موافقت قطعیه است. بیان مطلب:
اشتراک احکام بین عالم و جاهل را قبول داریم اما این قاعده میگوید جاهل هم مکلّف است، لکن جهل او مانع از وجوب عمل به تکلیف است. مستشکل با یک مثال کلامش را توضیح میدهد. مثل آنجا که فرد جنب مکلف به نماز هست اما نماز در حال جنابت از او خواسته نشده بلکه اول باید با غسل کردن جنابت را مرتفع کند سپس نماز به جای آورد، در ما نحن فیه هم جاهل به شخصِ نماز (نمیداند نماز ظهر واجب است یا جمعه) مکلف است اما باید ابتدا جهل خود را برطرف کند تا بتواند تکلیف را امتثال کند، و فرض ما در مسأله اول فقدان نص است یعنی مکلف هر چه فحص کرده نص معتبر شرعی پیدا نکرده لذا میگوییم جهل مکلف به شخصِ حکم مانع از وجوب امتثال تکلیف است.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند این اشکال در اصل همان بیان اول در مانع عقلی است که در صفحه قبل نقد کردیم. شما میگویید شرط ایجاد و امتثال مأموربه در خارج از بین رفتن جهل است، جواب دادیم چنین شرطی وجود ندارد زیرا عقل میگوید با وجود اجمال کلام مولا میتوانید آن را امتثال کنید به این نحو که هم نماز ظهر بخوانید هم نماز جمعه. در جنابت میگوییم تا زمانی که جنب است نمیتواند نماز را امتثال کند اینجا هم میگوییم تا زمانی که جاهل است نمیتواند شخصِ حکم را امتثال کند اما میتواند موافقت قطعیه کند.
اما مانع شرعی
ثابت کردیم مانع عقلی از وجوب موافقت قطعیه وجود ندارد. حال میگوییم مانع شرعی هم وجود ندارد زیرا هیچ آیه و روایتی نداریم که بگوید در علم به اصل تکلیف و جهل به شخصِ حکم مکلف میتواند اصل تکلیف را رها کند به عبارت دیگر هیچ آیه و روایتی نمیگوید جهل به شخصِ حکم، عذر شرعی است برای ترک تکلیف. همچنین بارها گفتهایم أدله برائت هم در اطراف علم اجمالی جاری نمیشود زیرا اگر أدله برائت در یک طرف از متباینین (ظهر و جمعه) جاری شود ترجیح بلامرجح است و اگر در هر دو طرف جاری شود منجر به مخالفت قطعیه میشود که قطعا حرام است.
یک مؤید از روایات هم میآورند که امام کاظم علیه السلام در صحیحه عبد الرحمن بن حجّاج دستور به احتیاط میدهند. *
تا اینجا گفتیم نسبت به موافقت قطعیه دو قول است: قول اول نظریه مرحوم شیخ بود که فرمودند موافقت قطعیه واجب است زیرا مقتضی موجود و مانع مفقود است.
قول دوم: جواز موافقت احتمالیه
قائلین به جواز موافقت احتمالی و کفایت امتثال یکی از دو محتمل، سه دلیل دارند:
دلیل اول: جواز شرعی در موارد مشابه
دلیل اول را مرحوم شیخ در قالب اشکال و جواب مطرح میفرمایند:
فإن قلت: (اشکال به وجوب موافقت قعطیه) مرحوم شیخ فرمودند علم اجمالی مانند علم تفصیلی منجّز و ثابت است لذا موافقت قطعیه و خواندن نماز ظهر و جمعه (احتیاط کردن) واجب است، قائل به جواز موافقت قطعیه میگوید ما قبول داریم علم تفصیلی علّت تامه است برای ثبوت تکلیف اما علم اجمالی علّت تامه ثبوت تکلیف و احتیاط (موافقت قطعیه) نیست زیرا مواردی داریم خود شارع با وجود علم اجمالی فرموده تکلیف ندارید، پس روشن میشود که علم اجمالی علّت تامه وجوب احتیاط نیست. خوب دلیل دیگری هم بر وجوب احتیاط و موافقت قطعیه نداریم لذا به حکم أدله برائت میگوییم موافقت قطعیه و انجام هر دو عمل (ظهر و جمعه) واجب نیست و اگر مکلف احتیاط و موافقت قطعیه نکرد عقاب ندارد زیرا بیان و نص معتبر نداشت.
نتیجه اینکه در محل بحث سه راهکار وجود دارد:
1ـ موافقت قطعی و احتیاط. توضیح دادیم دلیل بر وجوب این راه نداریم.
2ـ مخالفت قطعی و ترک اصل تکلیف. این هم عند العقلا مذموم و باطل است زیرا یقین به اصل تکلیف وجوب داریم.
3ـ موافقت احتمالیه. نهایتا آنچه واجب است همین راه سوم و موافقت احتمالیه است.
به دو مورد از مواردی که شارع اجازه مخالفت با علم اجمالی داده (البته در قلت) اشاره میکنند:
مورد اول: موارد استصحاب در شریعت. فرد به مرز چهار فرسخ رسیده، علم اجمالی به وجوب نماز دارد اما نمیداند قصر بر او واجب است یا تمام، شارع میفرماید حالت سابقه وجوب تمام را استصحاب کن و تمام بخوان، شارع نفرموده موافقت قطعیه و احتیاط واجب است.
مورد دوم: موارد جواز تخییر در شرعیت. اگر یک فقیه فتوا به وجوب نماز جمعه داد و فقیه دیگر فتوا به وجوب نماز ظهر داد، مکلف یقین دارد تکلیف وجوب نماز دارد لکن نمیداند ظهر است یا جمعه، اینجا فقهاء میگویند مکلف مخیر است یکی را انتخاب کند. پس موافقت قطعیه واجب نیست.
نقد دلیل اول:
قلت: مرحوم شیخ انصاری در مقام جواب از استدلال و اشکال میفرمایند علم اجمالی مانند علم تفصیلی علت تامه تنجّز و ثبوت تکلیف است. آنچه علم تفصیلی را علت تامه قرار داده برای ثبوت تکلیف همان وجود علم و انکشاف نسبت به تکلیف واقعی است، خوب این علم و انکشاف در علم اجمالی هم هست فقط انکشاف در علم تفصیلی تام و در علم اجمالی ناقص است اما علم و انکشاف در هر دو هست. بله در بعض موارد شارع به جهتی (مانند کاشفیت قوی از واقع یا مصلحت تسهیل یا امثال آن) یک طرف در علم اجمالی را بدل ظاهری برای حکم واقعی قرار میدهد لذا ما مکلف به امتثال همان یک طرف هستیم و بر ترک طرف دیگر عقاب نخواهیم داشت. مانند همان دو موردی که مثال زده شد، در استصحاب شارع امتثال یک احتمال (مثلا وجوب نماز تمام) را از مکلف خواسته است. اما این موارد به دلیل خاص است و جایی که دلیل خاص نداریم علم اجمالی سبب وجوب موافقت قطعیه خواهد بود.
فإن الواقع... نتیجه اینکه وقتی علم داریم به اصل تکلیف وجوب نماز در ظهر جمعه هر چند شخص حکم را ندانیم چارهای نیست مگر اینکه یا موافقت حقیقی و قطعی کنیم با دستور شارع و به احتیاط عمل نماییم، یا اگر شارع با دلیل خاص اجازه ترک یک طرف را داده است موافقت حکمی کنیم با دستور شارع و یک طرف را (مثلا حالت سابقه را) بدل ظاهری از حکم واقعی بدانیم. یعنی بنا بگذاریم بر اینکه إن شاء الله واقع همین طرف است. البته در شبهه محصوره در صفحه 213 کتاب توضیح دادیم مقصود از این بدلیت این است که یک طرف در ظاهر بدل از حکم الله واقعی باشد نه اینکه نتیجه بگیریم پس طرف دیگر حکم الله نیست یا نمیتواند باشد.
تحقیق:
* تأمل کنید با اینکه مرحوم شیخ از صحیحه عبدالرحمن تعبیر به دلیل میکنند (یدلّ علی وجوب الإحتیاط) چرا آن را مؤید دانستیم.
جلسه هشتادم (سهشنبه، 96.11.17) بسمه تعالی
و مما ذکرنا یظهر... ج2، ص283، س5
گفتیم نسبت به شک در مکلفبه شبهه وجوبیه دوران بین متباینین با منشأ فقدان نص، مخالفت قطعیه حرام است اما نسبت به موافقت قطعیه دو قول بود، یک قول نظر مرحوم شیخ انصاری و مشهور بود مبنی بر وجوب موافقت قطعیه به دلیل وجود مقتضی و فقدان مانع.
قول دوم جواز موافقت احتمالیه و إکتفاء به امتثال یکی از دو محتمَل بود، قائلین به قول دوم سه دلیل دارند، دلیل اول آنها را مرحوم شیخ انصاری در قالب إن قلت بیان و نقد کردند. دو دلیل دیگر باقی مانده یکی روایات و دیگری عدم امکان قصد قربت در تعبدیات. مرحوم شیخ دلیل دوم را بیان و ردّ میکنند و به مناسبت کلامی از محقق خوانساری و میرزای قمی را در حدود هفت صفحه مطرح و نقد میکنند سپس وارد دلیل سوم میشوند.
دلیل دوم: روایات
روایاتی داریم که دلالت میکند بر کفایت موافقت احتمالیه، از جمله:
روایت امام صادق علیه السلام که "مَا حَجَبَ اللَّهُ عِلْمَهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ." میفرمایند تکلیف و حکمی را که خداوند مخفی کرده از مردم (آنچه را مردم نمیدانند) از عهده آنان برداشته شده، خوب در ما نحن فیه مکلف نمیداند نماز جمعه بر او واجب است یا نه، حدیث میگوید تکلیف نداری، مکلف نمیداند نماز ظهر بر او واجب است یا نه، حدیث میگوید تکلیف نداری، بله اگر هر دو عمل را ترک کند میشود مخالفت قطعیه که حرام است لذا میگوییم یکی از دو عمل را انجام دهد کفایت میکند.
همچنین در کتاب عوالی اللئالی به نبی گرامی اسلام نسبت داده شده که "النَّاسُ فِی سَعَةٍ مَا لَمْ یَعْلَمُوا" مردم تا زمانی که علم به یک حکم شرعی ندارند مکلف به آن نیستند.
نقد دلیل دوم:
قبل از بیان کلام مرحوم شیخ دو مقدمه اصولی را اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی اول: مقدمه علمیه
در جلسه 47 امسال صفحه 87 جزوه یک مقدمه گفتیم و اصطلاح "مقدمه علمیه" را توضیح دادیم. خلاصهاش این بود که وقتی علم و یقین دارد به وجود تکلیف، عقل حکم میکند باید یقین پیدا کنی به امتثال، (اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی). دو مثال زدیم یکی شستن صورت و دستها مقداری بیش از آنچه در وضو واجب است تا مقدمه شود برای یقین به شستن مقدار واجب. مثال دیگر هم نماز خواندن به چهار طرف برای کسی که اطلاع از جهت قبله ندارد برای حصول یقین به امتثال تکلیف.
مقدمه اصولی دوم: واجب نفسی و غیری
در کتاب اصول فقه مبحث اوامر در بحث صیغه امر ج1، ص77 خواندیم که واجب یا نفسی است یا غیری. فرمودند: "الواجب النفسی هو الواجب لنفسه لا لأجل واجب آخر کالصلاة الیومیة و یقابله الواجب الغیری کالوضوء فإنه إنما یجب مقدمة للصلاة الواجبة لا لنفسه إذ لو لم تجب الصلاة لما وجب الوضوء."
نتیجه دو مقدمه این است که وجوب مقدمه علمیه از باب وجوب غیری است.
مرحوم شیخ میفرمایند این روایات یک منطوق دارند یک مفهوم:
منطوق: این است که هر آنچه را علم ندارید تکلیف هم ندارید.
مفهوم: این است که هر گاه علم پیدا کردید تکلیف دارید، پس علم تکلیف میآورد مطلقا چه علم تفصیلی چه علم اجمالی.
طبق منطوق باید بگوییم فرد علم به وجوب خصوص نماز جمعه ندارد پس تکلیف ندارد، علم به وجوب خصوص نماز ظهر ندارد پس تکلیف ندارد، اما مفهوم میگوید علم اجمالی به وجوب داری پس تکلیف داری، این تعارض بین منطوق و مفهوم است، دو راه برای رفع تعارض وجود دارد:
یکم: بگوییم این روایات مربوط به شک بدوی است و اصلا شامل علم اجمالی نمیشود، این روایات میگویند هر جا شک بدوی نسبت به تکلیف داشتی برائت جاری کن و تکلیف نداری.
دوم: بگوییم منطوق این روایات میگوید علم به وجوب نفسی نماز جمعه نداری پس تکلیف نداری، علم به وجوب نفسی نماز ظهر نداری پس تکلیف نداری از طرف دیگر مفهوم این روایات با ضمیمه حکم عقل مبنی بر وجوب غیری مقدمه علمیه، میگوید اگر علم داشتی به وجوب غیری نماز جمعه، تکلیف وجوب داری، اگر علم داشتی به وجوب غیری نماز ظهر، تکلیف وجوب داری.
پس طبق این روایات ثابت شد هم نماز جمعه واجب است هم نماز ظهر.
منطوق گفت نماز جمعه وجوب نفسی ندارد مفهوم گفت وجوب غیری دارد.
منطوق گفت نماز ظهر وجوب نفسی ندارد، مفهوم گفت وجوب غیری دارد.
پس هیچ تعارضی بین منطوق و مفهوم وجود ندارد چنانکه ثابت شد که هر دو عمل را باید انجام دهد.
هیچ اشکالی ندارد یک شیء وجوب نفسی نداشته باشد اما وجوب غیری داشته باشد مانند وضوء.
جلسه هشتاد و یکم (96.11.18) بسمه تعالی
و اعلم أنّ المحقق القمی;... ج2، ص284، س5
گفته شد قائلین به جواز موافقت احتمالیه در شک مکلفبه، شبهه وجوبیه متباینین با فقدان نص، سه دلیل دارند، دلیل اول نوعی قیاس ما نحن فیه به باب استصحاب و تخییر بود، دلیل دوم هم تمسک به روایات بود که نقد شد، قبل از ورود به دلیل سوم کلامی از مرحوم میرزای قمی و محقق خوانساری که از قائلین به این قول هستند نقل و نقد میکنند.
کلام میرزای قمی;
مرحوم میرزای قمی مدعایشان کفایت موافقت احتمالیه و امتثال یکی از ظهر یا جمعه در ما نحن فیه است لذا به محقق خوانساری اشکال میکنند که چرا در مثال ظهر و جمعه ایشان قائل به وجوب احتیاط و موافقت قطعیه شدهاند. قبل از بیان کلامشان یک مقدمه اصولی با استفاده از کلمات مرحوم میرزای قمی در کتاب قوانین از غیر محل بحث بیان میکنیم:
مقدمه اصولی کلامی: تأخیر بیان از وقت حاجت و خطاب
در علم کلام و اصول دو اصطلاح مورد توجه است: تأخیر بیان از وقت حاجت و تأخیر بیان از وقت خطاب:
1ـ تأخیر بیان از وقت حاجت: مرحوم میرزای قمی در قوانین میفرمایند: "قانون: ذهب أصحابنا و جمیع أهل العدل إلى إمتناع تأخیر بیان المجمل عن وقت الحاجة لاستلزامه تکلیف ما لا یطاق" عدلیّه (شیعه و معتزله) معتقدند اگر مولا اعلام کرده برای روز اول ماه شوال تکلیفی دارد و الآن زمان عمل مکلف (اول شوّال) رسیده اما شارع وظیفه مکلف را سوم شوّال بیان کند، و بگوید در اول این ماه شوال هم باید به دستورم عمل کنی چنین کاری از مولای حکیم قبیح و محال است زیرا لازم میآید تکلیف به ما لایطاق.
2ـ تأخیر بیان از وقت خطاب: میفرمایند تأخیر بیان از وقت خطاب هیچ اشکالی ندارد مصداق بارز آن هم عام و خاص و مطلق و مقید در کلام شارع و عقلا است. هیچ اشکالی ندارد الآن که شارع و مولای عرفی در حال صحبت و خطابه است یک دستور عامی بدهد که "صلّ نافلة الظهر فی کل وقت" و خاص را در ان موقع بیان نکند، چند ماه بعد قبل از اینکه مخاطب به سفر برود بفرماید: "لاتصل نافلة الظهر فی السفر". (به این قسم اصطلاحا تأخیر البیان إلی وقت الحاجة هم گفته میشود) *
مرحوم میرزای قمی سه نکته در کلامشان مطرح میکنند:
نکته اول: میفرمایند دلیل ما بر کفایت موافقت احتمالیه آن است که اگر مولای حکیم وظیفه و تکلیفی را که در واقع معین و روشن است از ما بخواهد اما تکلیف را مجمل بیان کند به نوعی که مکلف نتواند از این کلام مجمل مقصود مولا را بفهمد که وظیفه او ظهر است یا جمعه، این از مولا حکیم قبیح است زیرا تأخیر بیان از وقت حاجت است. ظهر جمعه شده مکلف میخواهد به وظیفهاش عمل کند لکن اجمال کلام مولا مانع انجام تکلیف است.
پس در ما نحن فیه چون علم اجمالی دارد به اصل وجوب، حق ندارد هر دو عمل را ترک کند اما دلیلی هم بر موافقت قطعیه و وجوب احتیاط و عمل به هر دو طرف (ظهر و جمعه) نداریم، لذا امتثال یک محتمل کافی خواهد بود.
نکته دوم: سپس میفرمایند ما در بحث دلیل انسداد ثابت کردیم باب علم به احکام شرعیه بر ما منسد است لذا خداوند علم به واقع و عمل مطابق واقع را از ما نخواسته بلکه اکتفا کرده به ظن، وظیفه ما عمل به ظنون معتبر است اگر مطابق واقع بود فبها و اگر طبق نظر شیعه که از مخطّئة هست (در مقابل مصوّبه) مطابق واقع نبود معذوریم. پس وقتی باب علم منسد است مجبور به عمل بر اساس علم نیستیم و عمل بر اساس ظن کافی است، در این صورت چرا بگوییم موافقت قطعیه واجب است برای حصول علم به واقع.
نکته سوم: بله یک استثناء هست که اگر در موردی اجماع یا نص خاص داشتیم که حتی با اجمال دلیل باز هم مولا عمل مطابق واقع را از ما میخواهد و مولا نفرموده فقط اگر علم تفصیلی داشتی مکلّف هستی بلکه فرموده در این مورد باید هر طور شده تکلیف واقعی را امتثال کنی، طبیعتا احتیاط و موافقت قطعیه واجب است و اگر عمل از تعبدیات باشد دیگر قصد تعیین عمل در نیت شرط نیست، اما چنین استثنائی در خارج مصداق ندارد، و موردی نداریم که بتوانیم ثابت کنیم یقینا شارع موافقت قطعیه را از ما خواسته است.
پس در هر صورت کلام محقق خوانساری دقیق نیست زیرا اگر دلیل خاص بر احتیاط نداشته باشیم که نداریم باید بگوییم احتیاط واجب نیست و اگر دلیل خاص بر وجوب احتیاط و موافقت قطعیه داشتیم باید بگوییم احتیاط واجب است نه اینکه مانند محقق خوانساری بگوییم "لایبعد القول بالإحتیاط" نه خیر در مورد نص خاص باید بگوییم احتیاط واجب است.
مرحوم شیخ انصاری در ادامه بحث عبارت محقق خوانساری را هم ذکر میکنند سپس به نقد کلام هر دو بزرگوار میپردازند.
تحقیق:
* مراجعه کنید به قوانین الأصول با چاپ جدید از مؤسسة الإحیاء الکتب الإسلامیة ج2، ص217، با چاپ رحلی قدیم (چاپ سنگی) ج2، ص341. روی جلد چاپهای جدید نام کتاب اینگونه ذکر شده: "القوانین المحکمة فی الأصول المتقنة" ایشان دو دلیل برای جواز تأخیر بیان از وقت خطاب ذکر میکنند، که عبارتشان چنین شروع میشود: "لنا علی الجواز مطلقاً..." این دو دلیل را یادداشت کرده و ارائه دهید.
به مناسبت دهه فجر
سه نکته در پیروزی و سربلندی این انقلاب مؤثر بود:
1ـ شخص و شخصیت مرحوم امام أعلی الله مقامه الشریف.
2ـ از زمان پیروزی انقلاب تا بعد از جنگ آنچه سبب بی اثر شدن تلاشهای بی وقفه تمامی دنیا و استکبار شد اتحاد مردم با محوریت ارزشهای انقلاب بود.
3ـ دلگرمی مردم به خطوط ترسیم شده در انقلاب و پیگیری رسیدن به اهداف.
در مورد نکته اول و شخصیت مرحوم امام خمینی:
نکته محوری در این رابطه جمع بین علم و عمل است. فرمود: "من إتخذ الحق لجاما إتخذه الناس إماما".
اندیشمند و روزنامه نگار عرب مینویسد: ان الخمینی حیّر الغرب و ازعج الشرق و احرج العرب و شغل العالم.
نکاتی از زوایای زندگی فردی و اجتماعی مرحوم امام توسط نزدیکان و اطرافیان ایشان نقل شده که به چند مورد اشاره میکنم
روحانیت علما و عملا جایگاه محوری در پیشبرد مکتب اهل بیت: و این انقلاب عظیم داشت و طلاب باید با تأسی به اهل بیت: و درس گرفتن از عملکرد مرحوم امام در مقام شناخت و انجام وظیفه باشند. مهمترین کارکرد روحانیت در فرهنگسازی و ترسیم خطوط مکتب اهل بیت: است که متأسفانه از سوی بعضی طلاب در مواردی، مورد بیمهری قرار میگیرد. در مسائلی مانند آواز خوانی با لباس پیغمبر9 در کنار نوازندگان، یا تبلیغهای نادرست و مخرّب معارف دین در مسأله ازدواج مجدد. فقط یک جمله عرض میکنم که اگر کسی احساس میکند که توان الگو شدن دارد چرا برای تحقق مقدمات ازدواج دو دختر و پسر مجرد الگو نمیشود؟ چرا برای تغییر دیدگاه های غلط جامعه و فرهنگ تجمل گرایی و توقعات بیجا و نوع نگرشهای دیگرگون شده، که مانع بزرگی برای ازدواج دختر و پسر مجرد است جهاد نمیکند؟ چرا برای جلوگیری از طلاق و جدایی ازدواج کردهها عمر خویش را صرف نظریه پردازی و اقدام عملی نمیکند؟ و از این قبیل سؤالات؛ به ویژه در این مسأله که تقابل شدید بین دیدگاه عمومی غالب زنان جامعه ایران با چنین تبلیغها و الگوسازی هایی برای ازدواج مجدد وجود دارد.
برای مطالعه در نکته دوم و پی بردن به دیدگاه دشمنان انقلاب و کیفیت دشمنی آنان، مطالعه کتاب "استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم " که ترجمه از زبان انگلیسی است مفید خواهد بود.
جلسه هشتاد و دوم (شنبه، 96.11.21) بسمه تعالی
و ما ذکره قدس الله سرّه قد وافق... ج2، 285،س8
گفتیم قائلین به جواز موافقت احتمالیه در شک مکلفبه، شبهه وجوبیه دوران بین متباینین با فقدان نص، سه دلیل دارند، دلیل اول نوعی قیاس ما نحن فیه به باب استصحاب و تخییر بود، دلیل دوم هم تمسک به روایات بود که هر دو دلیل تبیین و نقد شد، گفتیم قبل از ورود به دلیل سوم کلامی از مرحوم میرزای قمی و محقق خوانساری که از قائلین به این قول هستند نقل و نقد میکنند، کلام مرحوم صاحب قوانین هم گذشت، در این جلسه به بیان کلام محقق خوانساری میپردازند سپس هر دو کلام را نقد خواهند کرد.
کلام محقق خوانساری:
میفرمایند کلام مرحوم میرزای قمی (متوفای 1231) در بعض نکاتش موافق با کلام مرحوم خوانساری (متوفای 1098) در مشارق الشموس فی شرح الدروس است. کلام شارح دروس در کتاب الطهارة مبحث تطهیر مخرج غائط، سه نکته دارد:
نکته اول: اگر بر اساس نص خاص یا اجماع، یقین پیدا کردیم به وجوب یک فعل معین در شریعت (نماز صبح)، یا وجوب یک فعلی تا زمان معینی (وجوب امساک تا اذان مغرب)، قطعا باید عمل را به نحوی اتیان کنیم که یقین کنیم واجب امتثال شده است. (اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی).
نکته دوم: اگر یقین به تکلیفِ وجوب داشتیم لکن اجمال نص موجب شک در مکلفبه شد مثل تردید بین ظهر و جمعه یا تردید در غایت و نهایتِ وجوب امساک بین غروب آفتاب و اذان مغرب (ذهاب حمره مشرقیه)، از طرفی هم یقین داریم انجام این دو تکلیف مشروط به علم نیست، در این صورت احتیاط واجب است و باید موافقت قطعیه کند هم ظهر بخواند هم جمعه، و در مثال دوم هم باید صبر کند تا حکم مغیّی (وجوب امساک) مرتفع شود، یعنی ذهاب حمره مشرقیه محقق شود.
روشن شد که در صورت اجمال نص مرحوم خوانساری بر خلاف مرحوم میرزای قمی فرمودند احتیاط و موافقت قطعیه واجب است.
نکته سوم: اگر به جهت وجود نص یا اجماع یقین پیدا کردیم به اصل تکلیفِ وجوب، لکن در مورد نص دو روایت متعارض داشتیم که یکی میگفت ظهر واجب است یکی میگفت جمعه واجب است یا در مورد فقدان نص اجتمع الأمة علی قولین (وجوب ظهر یا جمعه) بود، اینجا سه راهکار وجود دارد:
یکم: هر دو طرف شک را ترک کنیم. این راه باطل است زیرا یقین به اصل وجوب میگوید تارک هر دو مستحق عقاب است.
دوم: هر دو طرف شک را اتیان کنیم (موافقت قطعیه). این راه هم دلیلی بر وجوبش نداریم.
سوم: موافقت احتمالیه کنیم و یکی را انجام دهیم. میفرمایند ظاهرا تکلیفی بیش از این نداریم، چه مشترک باشند در امری (اقل و اکثر باشند مانند تردید بین نماز بدون سوره و با سوره) یا متباین باشند. (مانند ظهر و جمعه یا وجوب أداء دین و إزاله نجاست از مسجد)
حکم نسبت به مثال روزه (غایة معینه) هم همین است.
نتیجه: مرحوم خوانساری فرمودند در شک مکلفبه شبهه وجوبیه چه اقل و اکثر و چه متباینین اگر منشأ شک اجمال نص باشد، موافقت قطعیه واجب است اما اگر منشأ شک تعارض نصین یا فقدان نص باشد موافقت احتمالیه کافی است. مرحوم میرزای قمی هم فرمودند در شبهه وجوبیه دوران بین متباینین با فقدان یا اجمال یا تعارض نصین، موافقت احتمالیه کافی است.
پس نکته دوم از کلام محقق خوانساری مخالف مرحوم میرزای قمی و نکته سوم موافق است.
و أنت خبیرٌ بما فی هذه الکلمات... ج2، ص286، س12
مرحوم شیخ انصاری به مدعای هر دو بزرگوار اشکال دارند.
نقد کلام مرحوم میرزای قمی:
چهار اشکال به کلام ایشان وارد میدانند:
اشکال اول: مرحوم میرزای قمی فرمودند: "اگر مولای حکیم وظیفه و تکلیفی را که در واقع معین و روشن است از ما بخواهد اما تکلیف را مجمل بیان کند به نوعی که مکلف نتواند از این کلام مجمل مقصود مولا را بفهمد که وظیفه او ظهر است یا جمعه، این از مولا حکیم قبیح است زیرا تأخیر بیان از وقت حاجت است". اشکالش این است که اجمال و تردید از ناحیه مولا و شارع نیست زیرا شارع تکلیف را معین فرموده و به همان نحو توسط أئمه معصومین: ابلاغ فرموده، عامل تردید و اجمال بین ظهر و جمعه شارع نیست که بگویید لازم میآید تأخیر بیان از وقت حاجت بلکه شارع تکلیف را بتمامه بیان کرده، اسباب خارجی و ظلم ظالمین سبب اجمال و تردید ما شده، حال وظیفه مکلف این است که به عمومات و قواعد کلی که شارع برای حالت تردید مقرر فرموده مراجعه کند مانند برائت یا احتیاط شرعی، و اگر قوانین کلی شرعی هم نبود باید به حکم عقل عمل نماید.
به نظر ما عقل در یقین به اصل تکلیف و شک در مکلفبه میگوید احتیاط واجب است زیرا اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی.
اشکال دوم: میگوییم محل بحث ما صورتی است که اگر هم تأخیر بیان از وقت حاجت باشد هیچ اشکالی ندارد و دلیلی بر قبح آن نداریم، آن هم جایی است که مکلف بتواند با احتیاط نمودن تکلیف را امتثال کند. در ما نحن فیه اشکالی ندارد مولا مثلا روز چهارشنبه بفرماید ظهر جمعه یک وجوب داری که یا ظهر است یا جمعه و بعدا به تو خواهم گفت کدام است، تا ظهر جمعه هم مولا هیچ کدام را تعیین نکند و رفع اجمال ننماید، اینجا چون مکلف میتواند با احتیاط نمودن و خواندن هر دو نماز به وظیفه یقینی خودش عمل نماید، تأخیر بیان از وقت حاجت هیچ اشکالی ندارد و استحاله عقلی ندارد.
جلسه هشتاد و سوم (دوشنبه، 96.11.23) بسمه تعالی
أما ما ذکره تبعا للمحقق المذکور... ج2، ص287، س8
مرحوم شیخ انصاری بعد از اثبات وجوب موافقت قطعیه در صورت شک در مکلفبه شبهه وجوبیه دوران بین متباینین با منشأ فقدان نص، وارد شدند در بررسی سه قول دوم مبنی بر کفایت موافقت احتمالیه. دلیل اول و دوم بررسی و نقد شد. ذیل دلیل دوم وارد شدند در نقل کلامی از مرحوم میرزای قمی و محقق خوانساری در کفایت موافقت احتمالیه. با نقد کلام مرحوم میرزای قمی نقد کلام محقق خوانساری هم روشن میشود. گفتیم پنج اشکال به کلام مرحوم میرزای قمی وارد میدانند که دو اشکال گذشت.
اشکال سوم: میفرمایند در صدر و ذیل کلام مرحوم میرزای قمی تناقض است. ایشان در نکته پایانی کلامشان یک استثناء مطرح فرمودند که اگر اجماع یا نص خاص داشتیم بر وجوب موافقت قطعیه طبیعتا موافقت قطعیه در آن صورت خاص واجب است.
اشکال این است که همه قبول دارند حکم عقل قابل تخصیص و استثناء بردار نیست. مرحوم میرزای قمی از طرفی در ابتدای کلامشان فرمودند عقلا امکان ندارد مولا یک تکلیف مجمل بیان کند و مکلف را از اجمال و تحیّر خارج نکند زیرا لازم میآید تأخیر بیان از وقت حاجت پس اگر تکلیف مجمل باشد موافقت قطعیه واجب نیست زیرا تکلیف مشروط به علم تفصیلی است و این فرد علم تفصیلی ندارد، اما در پایان کلامشان با نعم این حکم عقل را تخصیص زدند و فرمودند در یک جا تکلیف به مجمل قبیح نیست و تکلیف مشروط به علم تفصیلی نیست بلکه علم اجمالی هم میتوانند سبب وجوب موافقت قطعیه شود آن هم جایی که اجماع یا نص خاص داشته باشیم بر وجوب موافقت قطعیه. خوب روشن است که حکم عقل تخصیص بردار نیست، چگونه ایشان در ابتدای کلام به حکم عقل تمسک میکنند سپس آن را تخصیص و استثناء میزنند.
نتیجه این است که شما با قاعده عقلی قبح تأخیر بیان از وقت حاجت خواستید ثابت کنید علم تفصیلی به حکم شرعی شرط عقلی برای موافقت قطعیه با تکلیف است و اگر تکلیف مجمل بود موافقت قطعیه واجب نیست، لکن با نعم این قاعده عقلی را نقض کردید.
اشکال چهارم: شما در بیان استثناء فرمودید: "لو... ورد النص علی وجوب شیء... من دون اشتراطه بالعلم به" یعنی اگر خطابی از جانب شارع وارد شود و مشروط به علم تفصیلی به تکلیف نباشد؛ خوب مگر امکان دارد تکلیف شرعی مشروط به علم باشد؟ ثابت کردیم اگر تکلیف مشروط به علم باشد دور بوجود میآید. (علم به حکم شرعی متوقف بر خطاب شرعی است اگر خطاب شرعی هم متوقف و مشروط به علم به حکم باشد لازم میآید توقف علم به حکم شرعی بر علم به حکم شرعی که دور است و محال)
نعم، بعد إختفاء هذا الخطاب... ج2، ص287، س18
اشکال: از طرفی فرمودید احکام اطلاق دارد و مشترک بین عالم و جاهل است از طرف دیگر اجمال در خطاب را پذیرفتید، وظیفه ما در مقابل با تکلیف مجمل چیست؟
پاسخ: مرحوم شیخ با عبارت نعم بعد إختفاء... میخواهند از این اشکال مقدر پاسخ دهند، میفرمایند حکم شارع مطلق است و شامل عالم و جاهل است و در واقع یکی از ظهر یا جمعه واجب است، لکن اگر خطاب و حکم واقعی به جهت فقدان نص برای ما مجمل و مخفی شد و ندانستیم کدام یک از ظهر یا جمعه واجب است شارع به سه روش میتواند با دلیل ثانوی رفع اجمال نماید:
طریق اول: شارع بفرماید موافقت قطعیه لازم است، شارع بدون اینکه معین کند کدام یک از ظهر یا جمعه واجب است با یک خطاب مطلق دیگر بفرماید به آن تکلیف مجمل عمل کن، یعنی احتیاط کن و هر دو را انجام بده.
طریق دوم: شارع تصریح کند مخالفت با تکلیف واقعی اشکال ندارد که دو وجه دارد:
وجه اول: شارع بفرماید در صورتی امتثال تکلیف واجب است که علم تفصیلی داشته باشی به حکم، و چون خطاب برای شما مجمل است تکلیف نداری و برائت در هر دو طرف شک جاری است. با این تصریح شارع، مخالفت قطعیه مجاز خواهد بود.
وجه دوم: شارع بگوید قطع به امتثال تکلیف لازم نیست بلکه انجام یکی از دو محتمل کافی است و اتیان یکی از دو محتمل را بدل از حکم واقعی قرار دادم، یعنی فقط برائت در یک طرف جاری کن که میشود موافقت (یا مخالفت) احتمالیه.
میفرمایند وجه اول که جریان برائت در هر دو طرف است در ما نحن فیه امکان ندارد زیرا علم اجمالی داریم به ثبوت تکلیف، پس نمیتوانیم در مورد تکلیف مجمل بگوییم هیچ حکمی نداریم زیرا مخالفت قطعیه با علم اجمالی است.
وجه دوم هم دلیل بر إجراء برائت در یک طرف و إکتفاء به امتثال یک محتمل نداریم.
حال که در ما نحن فیه (فقدان نص) شارع نه خطابی دارد که مخالفت قطعیه را تجویز کند نه خطابی دارد که موافقت احتمالیه را تجویز کند نتیجه این است که عقل حکم میکند به وجوب احتیاط و موافقت قطعیه با علم اجمالی.
با این حکم عقل مبنی بر وجوب احتیاط، نیازی به حکم شارع نداریم زیرا حکم شارع ارشادی خواهد بود. البته چنین حکم ارشادی در روایات مختلفی هم وارد شده است.
جلسه بعد وارد اشکال پنجم به کلام مرحوم میرزای قمی خواهیم شد.
پیش تحقیق:
برای جلسه بعد ذیل اشکال پنجم به کلام مرحوم میرزای قمی باید به دو نکته توجه داشت:
1ـ تقسیم اوامر شارع به مولوی و ارشادی.
2ـ وجود یا عدم ثواب و عقاب در اوامر ارشادی.
به همین جهت به چند عبارت از مرحوم شیخ انصاری در رسائل و کتاب مطارح الأنظار مراجعه کنید و عبارات مذکور در ذیل را تکمیل نمایید. سپس نظر مرحوم شیخ را جمعبندی کنید:
ـ در ابتدای سال تحصیلی و آغاز بحث شبهه وجوبیه ذیل تنبیه دوم جلد2، صفحه 150 مرحوم شیخ نکاتی بیان کردند. مراجعه کنید به جزوه جلسه پنجم، چهارشنبه، 96.06.15 و مطالب آن جلسه را مجدد مطالعه نمایید.
همچنین در رسائل ج2، ص70: أنّ الأمر بالتوقّف فی هذه الشبهة لا یفید استحقاق العقاب على مخالفته؛ لأنّ المفروض کونه للارشاد، فیکون المقصود منه التخویف عن لحوق غیر العقاب من المضارّ المحتملة: ... عبارت را تا "و ما نحن فیه" تکمیل کنید.
ـ مرحوم شیخ در مطارح الأنظار (چاپ جدید) میفرمایند:
ج1، ص218: فاعلم: أنّ الإتیان بالمقدّمة العلمیّة فی مورد الاحتیاط اللازم إنّما هو بواسطة تحصیل العلم بوجود ما هو المأمور به فی الواقع؛ و العلم بالامتثال و إن کان من الامور الواجبة التی یستقلّ بها العقل، إلّا أنّ ذلک الوجوب وجوب عقلیّ إرشادی لا یترتّب على امتثاله مصلحة زائدة على مصلحة المأمور به، و لا على مخالفته عقاب آخر غیر العقاب اللازم على تقدیر ترک المأمور به، و إذا کان حال ذی المقدّمة على هذه المثابة فکیف یعقل... عبارت را تکمیل کنید تا ابتدای "و ممّا ذکرنا یظهر فساد."
ج2، ص423: و الحکم الشرعی المطابق لحکم العقل أیضا هو إرشادی، إذ لا حکم تشریعیّ کما هو توهّمه بعضهم، و إذ هو فاسد؛ لأنّ المراد من الإرشاد فی الأوامر و النواهی المسوقة لبیان ذلک لیس إلا... تا "و أما الشرع" عبارت را تکمیل کنید.
جلسه هشتاد و چهارم (سهشنبه، 96.11.24) بسمه تعالی
و أما ما ذکره من إستلزام ذلک... ج2، ص288، س15
مرحوم صاحب قوانین قائل به جواز موافقت احتمالیه در ما نحن فیه بودند. مرحوم شیخ انصاری عبارت ایشان را در قالب سه نکته ارائه نمودند و با پنج اشکال آن را نقد میکنند که چهار اشکال گذشت.
اشکال پنجم: قبل از توضیح اشکال پنجم یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: قصد قربت، وجه و تعیین
یکی از مباحثی که ضمن صیغه امر در باب اوامر مطرح است بررسی دو عنوان تعبدی و توصلی است. اصولیان معمولا بعد از تبیین تعبدیّات و تفکیک آن از توصلیات، به استدلال دربارۀ لزوم یا عدم لزوم قصد قربت، قصد وجه و قصد تعیین بحث میکنند. در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر هم در ج1، ص71 با عنوان "محل الخلاف من وجوب قصد القربة" اجمالا با این عناوین آشنا شدهاید. *
اما معنای این سه اصطلاح:
قصد قربت: انگیزه عمل، تقرّب به خداوند با اطاعت نمودن از دستور خدا باشد نه ریا و غیر خدا. به عبارت دیگر قصد قربت، قصد امتثال امر مولا است. لزوم یا عدم لزوم قصد قربت، محور تفکیک تعبدیات و توصلیات است. (جلسه پنجم امسال در صفحه 9 جزوه چهار معنا برای تعبدی و توصلی بیان کردیم و در جلسه هفتم صفحه 11 جزوه هم اشاره شد که مرحوم شیخ انصاری قصد قربت را به معنای قصد امتثال امر میدانند نه قصد مطلوبیت عند المولا.)
قصد وجه: یعنی وجه و دلیل انجام یک عمل عبادی چیست؟ وجوب آن عمل است یا استحباب آن؟
قصد تعیین: یعنی انجام دهنده یک عمل خاص عبادی، قصد کند معیّنا همین عمل بر عهده او است نه عمل دیگر.
آخرین اشکال به کلام مرحوم میرزای قمی آن است که ایشان ضمن نکته سومشان که از پذیرش وجوب موافقت قطعیه در فرض وجود اجماع و نص خاص صبحت کردند داخل پرانتز فرمودند: "المستلزم ذلک الفرض لإسقاط قصد التعیین فی الطاعة" یعنی اگر هم در یک مورد استثناءً وجوب موافقت قطعیه را بپذیریم سبب میشود که قصد تعیین را هم معتبر ندانیم زیرا زمانی که نص خاص یا اجماع بگویند باید هر دو عمل را انجام دهی (وجوب موافقت قطعیه)، با اینکه یکی از این دو حکم واقعی است، مکلف نمیتواند قصد تعیین نماید. وقتی نماز ظهر میخواند نمیتواند بگوید معینا نماز ظهر بر من واجب است و وقتی هم نماز جمعه میخواند نمیتواند بگوید معینا نماز جمعه بر من واجب است.
اشکال این کلام مرحوم میرزای قمی آن است که علت عدم امکان قصد تعیین در موافقت قطعیه (انجام هر دو عمل)، اصل وجود شک و تردید است نه موافقت قطعیه. همین که فرد شک دارد ظهر جمعه نماز ظهر بر او واجب است یا جمعه سبب میشود نتواند قصد تعیین کند، چه قائل باشیم به کفایت موافقت احتمالیه و چه معتقد باشیم به وجوب موافقت قطعیه. پس عدم امکان قصد تعیین ارتباطی به موافقت قطعیه ندارد.
سؤال: با توجه به کلام شما قصد تعیین به جهت وجود شک قابل تصور نیست، اما قصد وجه و قصد قربت چطور؟ آیا وقتی میخواهد موافقت قطعیه کند میتواند در انجام هر یک از ظهر و جمعه، قصد قربت و قصد وجه داشته باشد؟
جواب: قبل از بیان جواب مرحوم شیخ انصاری یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: امر ارشادی و مولوی، ثواب و عقاب
جلسه قبل با عنوان پیش تحقیق، چند عبارت از کلمات مرحوم شیخ انصاری در رسائل و مطارح الأنظار را اشاره کردیم که دوستان مراجعه کنند برای پاسخ به دو سؤال: یکی جهت تقسیم اوامر و نواهی شارع به مولوی و ارشادی، و دیگری وجود یا عدم ثواب و عقاب در اوامر ارشادی. با توجه به عباراتی که جلسه قبل اشاره شد میگوییم:
حکم شرعی مطابق درک عقل را ارشادی (ارشاد به حکم عقل) مینامیم و اگر عقل از درک آن عاجز باشد آن را مولوی مینامیم. طبق نظر عدلیّه (شیعه و معتزله) احکام تابع مصالح و مفاسد است، اگر عملی واجب شده قطعا مصلحت ملزمه داشته و اگر حرام شده قطعا مفسده ملزمه داشته است. امتثال امر مولوی ثواب و عقاب دارد اما امتثال امر ارشادی ثواب و عقاب ندارد. ثواب و عقاب مربوط به دستگاه تقنین شارع است و عقل ثواب و عقابی ندارد، لذا در امتثال امر ارشادی اگر فرد عملش مطابق واقع باشد مصلحت آن عمل را درک میکند و إلا ثواب جداگانهای ندارد، همچنین در نهی ارشادی هم عقابی علاوه بر مفسده ذاتی عمل نیست.
مرحوم شیخ میفرمایند قصد قربت و قصد وجه به دو طریقه ممکن است:
طریق اول: در انجام هر کدام از نماز ظهر و جمعه نیت میکند هم وجوب را هم قصد قربت را. به این بیان که:
قصد وجوب (قصد وجه) نیاز به تصویر حکم تکلیفی وجوب دارد، خوب در ما نحن فیه گفتیم موافقت قطعیه از باب مقدمه علمیة واجب است و عقل حکم میکند به وجوب احتیاط، پس وجوب هست لذا قصد وجوب مشکلی ندارد.
اما قصد قربت: وقتی وجوب یک عمل در شریعت ثابت شد طبیعتا در انجام هر یک از ظهر و جمعه میتواند قصد قربت و امتثال امر شارع هم داشته باشد.
اشکال طریق اول: هر دو بُعد قصد وجوب و قصد قربت در این طریق اشکال دارد:
اما قصد وجوب: قصد وجه یعنی نیت وجوب به عنوان حکم الله واقعی در یک عمل، در حالی که وجوب مقدمه علمیه یک وجوب مقدّمی عقلی است و ارتباطی به وجوب ذیالمقدمه به عنوان وجوب واقعی ندارد و فرد وقتی که نماز جمعه میخواند نمیتواند بگوید آنچه بر من واجب است همین است و لاغیر، پس قصد وجه ممکن نیست.
اما قصد قربت: خواندن نماز جمعه به جهت یقین به فراغ ذمه است (مقدمه علمیه)، خواندن نماز ظهر هم به جهت یقین به فراغ ذمه است، زیرا اگر ذمه فرد مشغول باشد احتمال عقاب میدهد، پس خواندن هر یک از دو نماز از باب وجوب مقدمی عقلی است و وجوب مقدمی هم وجوب و امر ارشادی است نه مولوی، لذا ثواب و عقاب ندارد که قصد قربت معنا پیدا کند. خلاصه کلام اینکه علت انجام هر یک از دو عمل وجوب مقدمی است که یک وجوب ارشادی است و در مقدمه گفتیم امتثال امر ارشادی ثواب ندارد و عملی که ثواب ندارد و طاعت شمرده نشود نمیتواند مقرِّب إلی الله باشد.
طریق دوم: وقتی نماز جمعه میخواند نیت کند آنچه بر او واجب است و تقرّبا الی الله انجام میدهد یا همین عمل است یا نماز ظهر، به عبارت دیگر اینگونه نیت کند که نماز جمعه میخوانم احتیاطا قربة الی الله، همچنین در خواندن نماز جمعه.
مرحوم شیخ از این طریقه دفاع میکنند لذا از یک اشکال هم جواب میدهند:
اشکال: قصد وجه و قربت باید در هر عمل جداگانه مطرح شود یعنی وقتی میخواهد نماز جمعه بخواند باید قصد کند این عمل بر او واجب است نه عمل دیگر، چنین چیزی هم ممکن نیست زیرا فرد یقین ندارد وظیفه او حتما نماز جمعه است و چیزی هم به نام قصد وجه مردد بین ظهر و جمعه که شما فرمودید نداریم. پس از طرفی هر کدام از دو عمل که واجب باشد عبادت است و نیاز به قصد قربت دارد، قصد قربت مردد بین ظهر و جمعه هم نداریم، پس طریقه دوم هم باطل است.
جواب: میفرمایند قصد وجه در خصوص هر عمل اگر هم لازم باشد در عبادات واقعیه و مواردی است که انسان علم تفصیلی به واقع دارد اما در جایی که علم اجمالی و تردید است و از باب مقدمه علمیه انجام میدهد، لازم نیست به صورت معین در هر کدام از دو عمل قصد قربت کند بلکه همین مقدار که قصد قربت مردد بین دو عمل کند کافی است زیرا او در اصل قصد کرده تقرب به خدا را با واجب واقعی که البته نمیداند واجب واقعی کدام یک از دو عملی است که انجام میدهد و این هم خللی به نیت وارد نمیکند.
تحقیق:
* ضمن مراجعه به کتاب اصول فقه و مطالعه مبحث مورد نظر، آن را خلاصهگیری نموده و ارائه دهید.
جلسه هشتاد و پنجم (چهارشنبه، 96.11.25) بسمه تعالی
و مما ذکرنا یندفع توهّم... ج2، ص290، س7
گفتیم نسبت به شک در مکلفبه شبهه وجوبیه دوران بین متباینین با منشأ فقدان نص، مخالفت قطعیه حرام است اما نسبت به موافقت قطعیه دو قول بود، مرحوم شیخ انصاری فرمودند موافقت قطعیه واجب است به دلیل وجود مقتضی و فقدان مانع؛ قول دوم جواز موافقت احتمالیه و إکتفاء به امتثال یکی از دو محتمَل بود، اشاره کردیم قائلین به قول دوم سه دلیل دارند، دلیل اول نوعی قیاس به باب استصحاب و تخییر بود دلیل دوم هم تمسک به روایات و أدله برائت بود که بیان و نقد کردند، به مناسبت کلامی از محقق خوانساری و میرزای قمی را مطرح و نقد کردند. حال وارد دلیل سوم میشوند و میفرمایند از مطلب جلسه قبل نقد دلیل سوم هم روشن میشود:
دلیل سوم: لزوم تشریع
مستدل میگوید موافقت قطعیه در ما نحن فیه منجر به تشریع و بدعت میشود زیرا واجبات دو قسم است، تعبدیات و توصلیات:
قسم اول: از آنجا که تعبدیات نیاز به قصد قربت و امتثال امر دارند، وقتی فرد میخواهد احتیاط کند و موافقت قطعیه نماید یعنی ه ردو طرف مشکوک را باید امتثال کند و در امتثال هر دو هم باید قصد قربت کند، در حالی که وقتی ظهر را انجام میدهد نمیتواند قصد قربت کند زیرا معلوم نیست نماز ظهر مأموربه باشد، وقتی نمیداند شارع به نماز ظهر امر کرده یا نه اگر قصد قربت کند و نیت کند شارع امر کرده، این بدعت و تشریع و نسبت دادن بی دلیل یک حکم به شارع و حرام است. همچنین وقتی نماز جمعه بخواند همین شبهه تشریع وارد است. حال برای رهایی از تشریع و بدعت باید یکی از دو طرف علم اجمالی را انجام دهد یعنی موافقت احتمالیه کند، زیرا اگر موافقت قطعیه (احتیاط) کند یقینا مرتکب بدعت و تشریع شده و یکی از دو نمازی که خوانده مصداق إدخال ما لیس من الدین فی الدین بوده، در حالی که در موافقت احتمالیه وقتی فقط یک طرف را انجام میدهد یقین به تشریع و بدعت ندارد و صرفا احتمال مخالفت وجود دارد.
قسم دوم: در توصلیات موافقت قطعیه و احتیاط نمودن هیچ اشکالی بوجود نمیآورد زیرا قصد قربت شرط نیست لذا میتواند مثلا هم کافر را دفن کند هم إزاله نجاست از مسجد نماید.
نقد دلیل سوم:
مرحوم شیخ در دفاع از وجوب موافقت قطعیه دو جواب میدهند که جواب دوم مهمتر است:
جواب اول: وقتی ثابت کردیم موافقت قطعیه واجب است، از طرف دیگر اگر در انجام هر دو عمل قصد قربت کنیم تشریع و بدعت است، لذا میگوییم مکلف دو راه دارد:
یکم: وجوب قصد قربت را ترجیح دهیم و بگوییم یکی از دو عمل را انجام دهد تا امکان قصد قربت باشد و یکی از دو عمل را رها کند.
دوم: وجوب موافقت قطعیه را ترجیح دهیم و بگوییم در انجام این دو فعل قصد قربت لازم نیست.
میفرمایند راه دوم بهتر است زیرا در راه اول یک واجب را کلاً رها کردیم اما در راه دوم فقط یک جزء واجب که قصد قربت باشد رها میشود. پس انجام یک واجب دارای أجزاءِ متعدد، بهتر است از انجام دادن یک جزء (قصد قربت) زیرا موافقت قطعیه و انجام هر دو عمل یقینا واجب است، حال در مقام امتثال ممکن نیست در هر دو قصد قربت کند، خوب قصد قربت ساقط میشود زیرا المیسور لایسقط بالمعسور، (آن مقدار از واجب که قابل امتثال است ساقط نمیشود با یک جزء معسور و متعذّر، اگر قصد قربت نمودن معسور است آن را رها کنید) پس به اتیان ذات واجب اکتفا میکند و قصد قربت را در ما نحن فیه کنار میگذارد.
این جواب صحیح نیست زیرا اولا: قصد قربت در تعبدیات به منزله هویت عمل است و بدون آن دیگر عمل، عبادت نخواهد بود و قطعا امتثال امر محقق نخواهد شد. ثانیا: شما برای رهایی از تشریع باز گرفتار تشریع شدید، زیرا با اینکه یقین داریم این عمل عبادی است و باید با قصد قربت انجام شود میگویید قصد قربت نمیخواهد خوب تشریع فقط إدخال ما لیس من الدین فی الدین نیست بلکه إخراج ما کان مسلّما فی الدین من الدین هم تشریع و بدعت است. شارع میگوید قصد قربت لازم است شما میگویید لازم نیست.
جواب دوم: جواب اصلی مرحوم شیخ این جواب است که با دو بیان مطرح میکنند:
بیان اول: میفرمایند هم موافقت قطعیه واجب است هم قصد قربت در هر دو امکان دارد. نسبت به قصد تعیین جلسه قبل گفتیم به جهت وجوب موافقت قطعیه قصد تعیین ساقط است و اشکالی هم ندارد، اینجا هم میگوییم اصل قصد قربت ثابت است اما تعیین در قصد قربت لازم نیست. به عبارت دیگر وقتی به جهت شک در مأموربه نمیتوانیم در هر کدام معینا قصد قربت کنیم به صورت کلی قصد قربت میکنیم و میگوییم نماز ظهر میخوانم به قصد امتثال واجب واقعی که یا ظهر است یا جمعه قربة الی الله، همچنین نماز جمعه میخوانم به قصد امتثال واجب واقعی که یا ظهر است یا جمعه قربة إلی الله.
قصد وجه هم به همین صورت انجام خواهد شد یعنی در خواندن هر یک از ظهر و جمعه قصدش این است که یا ظهر بر او واجب است یا جمعه.
نکته:
"نمایشگاه کتاب دین" با شرکت تعداد معتنابهی از ناشران داخلی و خارجی از 25 بهمن تا 5 اسفند در مصلی قم برگزار میشود، علاقهمندان به تهیه کتاب از فرصت تخفیف مناسب در این نمایشگاه استفاده کنند.
به مناسبت شهادت حضرت زهرا3 (95 روز)
یکی از مباحث پرکاربرد، محوری، پر استفاده و مورد توجه مردم در جریان حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها مسأله فدک است. برای پاسخ به سؤآل جوانان یا شبهات مغرضین که چرا حضرت دنبال مال دنیا بودند یا اینکه اگر حق حضرت بود چرا امیر مؤمنان علیه السلام در زمان خلافت و حکومت ظاهریشان آن را باز پس نستاندند. باید توجه داشت که مسأله فدک در نگاه اهل بیت به هیچ وجه یک مسأله مالی نبوده. با مطالعه دو خطبه معروف حضرت به روشنی میتوان دریافت اصل تقابل حضرت بر اساس غصب جایگاه خلافت نبی گرامی اسلام است. توجه دادن به عدم مشروعیت حاکمیت فردی است که به ظلم فدک را غصب میکند در حالی ذرهای حق و لیاقت چنین جایگاه و چنین کاری را ندارد.
مرحوم شرف الدین در کتاب شریف المراجعات که قبلا توصیه به مباحثه آن (هفتهای یک جلسه) کرده بودم در مراجعه (نامه) 104 در مقام بیان استشهادات اهل بیت، بزرگان شیعه و اهل سنت بر احتجاجات علیه حاکمیت غاصب نسبت به دو خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها میفرمایند: وللزهراء علیها السلام حجج بالغة ، وخطبتاها فی ذلک سائرتان، کان أهل البیت یلزمون أولادهم بحفظهما کما یلزمونهم بحفظ القرآن.
جریانی بین امام کاظم علیه السلام و هارون الرشید در تاریخ ثبت است که: ان هارون الرشید کان یقول لموسى بن جعفر : حُدَّ فدکا حتى أردها إلیک ، فیأبى حتى ألح علیه فقال ( ع ) : لا آخذها إلا بحدودها قال : وما حدودها ؟ قال : ان حددتها لم تردها ؟ قال : بحق جدک إلا فعلت ، قال اما الحد الأول فعدن ، فتغیر وجه الرشید وقال : أیها ، قال : والحد الثانی سمرقند ، فأربد وجهه . والحد الثالث إفریقیة ، فاسود وجهه وقال : هیه . قال : والرابع سیف البحر مما یلی الجزر وأرمینیة ، قال الرشید : فلم یبق لنا شئ ، فتحول إلى مجلسی قال موسى : قد أعلمتک اننی إن حددتها لم تردها فعند ذلک عزم على قتله . مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص435؛ بحار ج29، ص200.
سلیمان کتّانی نویسنده عرب زبان مسیحی لبنانی در سیره و زندگانی حضرت کتابی دارد با عنوان "فاطمة الزهراء وتر فی غمد" فاطمه زهرا سلام الله علیها شمشیری در نیام که با مقدمه مرحوم امام موسی صدر توسط مجمع جهانی اهل بیت به چاپ رسیده است. در صفحه 211 این کتاب مینویسد: و الارض ما استحقت من فاطمه غیر بسمتین طافتا علی ثغرها کما تطوف السخریه علی فم حکیم أمام کومة من الجهلة أو شرمذة من الأّفّاکین. و البسمة الأولی تذوّقها ثغر فاطمه و الألم یعصر قلبها حول فراش أبیها یطوف حوله شبح الموت و کانت بسمة فیها کلّ الغبطة و کلّ الرضا، لقد شهدت لها بهذه البسمة ...
دنیا لیاقت نداشت بیش از دو لبخند بر لبان فاطمه ببیند ...
در پایان توجه به مرثیه زیبایی از مرحوم کمپانی به جا است که میفرمایند:
نالۀ وا أبتا میرسد از سوختهای کز دل مادر گیتی ببرد صبر و قرار
جورها دید پس از دورِ پدر از دوران نه مساعد ز مهاجر، نه معین از انصار
بت پرستی به در کعبۀ مقصود و امید آتشی زد که بر افروخته تا روز شمار
شرر آتش و آن صورت مهوش عجب است نور حق کرده تجلّی مگر از شعلۀ نار
بند در گردن مرد افکن عالم افکند بت پرستی که همی داشت به گردن زُنّار
جلسه هشتاد و ششم (شنبه، 96.11.28) بسمه تعالی
و الحاصل أن نیة الفعل هو قصده... ج2، ص291، س14
قائلین به موافقت احتمالیه سه دلیل داشتند، دلیل اول نوعی قیاس به باب استصحاب و تخییر بود، دلیل دوم تمسک به روایات و أدله برائت بود، دلیل سوم لزوم تشریع از موافقت قطعیه بود. مرحوم شیخ فرمودند این دلیل سوم دو جواب دارد که جواب دومشان را به دو بیان توضیح میدهند. بیان اول گذشت.
بیان دوم: قبل از توضیح این بیان یک مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: ثواب در یک مقدمه ارشادی
دو جلسه قبل (جلسه 84) اشاره کردیم ضمن مقدمهای به تبیین امر ارشادی و مولوی و اینکه در امر ارشادی ثواب و عقاب نیست پرداختیم. و عباراتی از رسائل و مطارح الأنظار مرحوم شیخ آوردیم اما سؤالی مطرح میشود که اگر وجوب ارشادی ثواب و عقاب ندارد پس چرا طهارات ثلاث (وضو، غسل و تیمم) که مقدمه نمازاند و وجوبشان ارشادی است، ثواب دارند. مخصوصا در تیمم که اشکال قویتر است زیرا اصل طهارت ذاتی تیمم هم مورد تردید است.
علما از این اشکال پاسخ دادهاند قسمتی از عبارات مرحوم شیخ انصاری در این بحث را سه جلسه قبل (جلسه 83) ذکر کردیم مرحوم شیخ انصاری در مطارح الأنظار سه وجه برای پاسخ به این سؤال ذکر میکنند. مرحوم مظفر هم در اصول فقه برای این سؤال، جواب دارند. *
بیان دوم این است که برای نیت و قصد قربت در هر فعل باید به کیفیت وجوب آن توجه نمود، به عبارت دیگر باید دید صفت و خصوصیتی که بر اساس آن وجوب یک عمل ثابت شده چه بوده است؟ آیا این عمل به نحو معین و مشخص واجب شده یا به نحو مردد و غیر معین. صفت نماز صبح این است وجوب مشخص و بدون تردید است لذا نمازگزار هم به همان نحو قصد قربت میکند، اما در ما نحن فیه وجوب نماز ظهر یا جمعه مورد تردید است، پس وقتی صفت وجوب در هر کدام از ظهر و جمعه به نحو تردید است، قصد قربت در آن عمل هم به همان نحو و صفت واجب است و باید انجام شود.
پس قصد قربت در ما نحن فیه یعنی همان قصدی که در طریقه دوم دو جلسه قبل اشاره کردیم که قصد میکند نماز جمعه میخوانم به قصد امتثال امر واقعی که یا ظهر است یا جمعه قربة الی الله، همینطور در خواندن نماز ظهر. پس اینگونه قصد قربت نمودن تشریع نخواهد بود زیرا قصد قربت بر همان اساس و صفتی است که عمل واجب شده است.
بله ایراد تشریع به کسانی وارد است که میگویند باید در هر یک از ظهر و جمعه به خصوص قصد قربت کند به عنوان یک واجب ظاهری. وقتی ظهر میخواند بگوید نماز ظهر میخوانم به عنوان واجب ظاهری قربة الی الله، و برای جمعه خواندن هم این گونه نیت کند که نماز جمعه میخوانم به عنوان واجب ظاهری قربة الی الله.
بنابر این مبنا در هر کدام جداگانه و بدون تردید قصد قربت میکند که طبیعتا یکی از دو قصد قربت (در یکی از ظهر و جمعه) تشریع خواهد بود. مانند اینکه فردی در وقت نماز ظهر شک کند نمازش را خوانده یا نه؟ فقهاء میگویند باید دوباره نماز ظهر بخواند، خوب اگر در واقع نماز ظهرش را خوانده بود دوباره خواندنش تشریع میشود.
البته میتوان از این فتوای فقهاء و آن مبنای وجوب ظاهری دفاع نمود به این بیان که تشریع در صورتی محقق میشود که فرد در هر عمل نیت وجوب واقعی عند الله کند، در حالی که بنابر مبنای وجوب ظاهری و مثال فقهی مذکور به قصد دو واجب واقعی انجام نداده بلکه به قصد دو واجب ظاهری انجام میدهد پس بنابر آن مبنا هم تشریع نخواهد بود.
و لکنّک عرفت... اما دقت نظر اقتضا دارد این دفاع هم صحیح نباشد زیرا قصد قربت در دو واجب ظاهری از باب وجوب مقدمه علمیه است، و گفتیم وجوب مقدمی امر ارشادی است که ثواب و عقاب ندارد، و چیزی که ثواب و عقاب ندارد طاعت نیست تا بتوان به سبب آن قصد قربت الی الله نمود.
نتیجه: کیفیت صحیح قصد قربت این شد که در هر یک از دو عمل نیت کند انجام واجب واقعی را که مردد است بین یکی از دو عمل.
فإن قلت: مستشکل میگوید شمای شیخ انصاری فرمودید راه فرار از تشریع قصد قربت به نحو مردد است، ما ثابت میکنیم وجوب ظاهری بالخصوص در هر یک از دو عمل مستقلا وجود دارد لذا هم قصد قربت بالخصوص در هر یک از دو عمل ممکن است هم قصد وجوب ممکن است، تشریع هم نخواهد بود. توضیح مطلب:
قصد قربت بالخصوص در عمل اول: مثلا فرض کنید اول نماز ظهر میخواند میگوید: نماز ظهر میخوانم واجب بر من قربة الی الله، خوب این عمل بالخصوص واجب است لذا میتواند قصد وجوب و قربت بالخصوص هم داشته باشد. دلیل بر وجوب این عمل، اجماع است. چه کسانی که موافقت قطعیه را واجب میدانند چه کسانی که از باب حرمت مخالفت قطعیه و جواز موافقت احتمالیه انجام یک عمل را واجب میدانند معتقدند یک نماز بر او واجب است، پس این نماز اول که نماز ظهر است بر فرد واجب است لذا قصد وجوب و قربت میکند.
قصد قربت بالخصوص در عمل دوم: در مثال ما عمل دومش نماز جمعه است، دلیل بر وجوب بالخصوص این عمل دوم هم استصحاب است که به سه بیان مطرح شده که نتیجه همه یکی است:
بیان اول: فرد قبل از انجام عمل اول یقین به اشتغال ذمه داشت، بعد از آن شک دارد، استصحاب میکند بقاء اشتغال ذمه به تکلیف را لذا عمل دوم هم بر او وجوب ظاهری خواهد داشت.
بیان دوم: شک دارد با انجام عمل اول واجب واقعی را اتیان کرده یا نه؟ تا قبل انجام عمل اول یقین داشت واجب واقعی را انجام نداده بود حالا هم شک دارد واجب واقعی را انجام داده یا نه؟ استصحاب میکند بقاء واجب واقعی را، پس انجام عمل دوم هم واجب است.
بیان سوم: قبل از انجام عمل اول یقین داشت یک وجوب واقعی بر عهده او است بعد انجام عمل اول شک دارد آن وجوب ساقط شد یا نه، استصحاب میکند بقاء وجوب واقعی را.
نتیجه: هر دو عمل را انجام میدهد قصد وجوب و قربت مستقل در هر عمل هم دارد تشریع هم نیست زیرا دلیل شرعی بر وجوب دارد.
قلت: مرحوم شیخ میفرمایند دلیل وجوب عمل اول در بیان شما اجماع بود، خوب این اجماع مدرکی است، مدرک و مستند این اجماع حکم عقل است، زیرا عقل است که میگوید از باب مقدمه علمیه باید هر دو عمل را انجام دهید، وقتی وجوب به حکم عقل ثابت شد میشود امر ارشادی که ثواب و عقاب ندارد و عملی که ثواب و عقاب ندارد طاعت نیست که بتوان قصد قربت و وجوب عند الله نمود.
نسبت به عمل دوم هم میگوییم دلیل وجوب آن هم وجوب موافقت قطعیه از باب مقدمه علمیه و حکم عقل است نه استصحاب.
استصحاب شما هم سه بیان داشت،
اشکال بیان اول: به بیان اول از استصحاب دو اشکال وارد است:
اشکال اول: بارها گفتیم عقل حکم میکند به وجوب موافقت قطعیه، مکلف بعد از انجام عمل اول شک ندارد بلکه قطع دارد عمل دوم هم به حکم عقل واجب است، پس دیگر جای استصحاب نیست زیرا فرض این است که یقین به وجوب دارد نه شک در وجوب.
اشکال دوم: اگر هم با استصحاب ثابت کنید که فرد قبل از انجام عمل اول یقین به اشتغال ذمه داشت، بعد از آن شک دارد، استصحاب میکند بقاء اشتغال ذمه به تکلیف را، هنوز مسأله تمام نشده بلکه باید حکم عقل ضمیمه شود، یعنی باز عقل است که میگوید اشتغال ذمه یقینی برائت یقینی میخواهد لذا باید نماز دوم را هم بخواند؛ پس روشن شد انجام عمل دوم هم به حکم عقل شد نه استصحاب.
اشکال بیان دوم و سوم: اشکال این دو بیان هم این است که اصل مثبت میشود و در مباحث استصحاب ثابت خواهیم کرد لوازم و مثبتات اصول عملیه حجت نیست. در بیان دوم استصحاب کردید بقاء واجب واقعی را، لازمه عقلیاش این است که پس عمل دوم (نماز جمعه) هم واجب است، در بیان سوم استصحاب کردید بقاء وجوب واقعی را، لازمه عقلیاش این است که پس عمل دوم (جمعه)هم وجوب دارد.
نکته: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند بله موردی داریم که استصحاب میتواند وجوب شرعی را ثابت کند لکن ارتباط به ما نحن فیه ندارد. فقهاء فرمودند مکلفی که داخل وقت شک کرد نمازش را خوانده یا نه، فتوا دادند باید دوباره نماز را بخواند، زیرا ابتدای دخول وقت یقین داشت نماز نخوانده شک دارد نماز خواند یا نه؟ بنابر یقین سابق میگذارد که نماز نخوانده.
ممکن است توهم شود اینجا با استصحاب ثابت کرد عدم اتیان نماز ظهر، اما اینکه باید دوباره نماز بخواند، لازمه عقلی و اصل مثبت است. جواب این است که وقتی با استصحاب ثابت کرد نماز نخوانده دیگر شارع است که میگوید "أقیموا الصلاة" نه عقل، در حالی که در بیان دوم و سوم شارع نمیگفت نماز جمعه (عمل دوم) بخوان بلکه عقل میگفت.
در تنبیه ششم از تنبیهات استصحاب خواهد آمد که لازمه عقلی حجت نیست اما لازمه شرعی حجت است. **
مسأله اول فقدان نص تمام شد. خلاصه مطالب این مسأله را در جلسه بعد بیان خواهیم کرد.
تحقیق:
* کلام مرحوم شیخ انصاری و مرحوم مظفر را در پاسخ به سؤال مذکور بیاورید.
** مراجعه کنید به تنبیه ششم از تنبیهات استصحاب و مختصری از مدعا و دلیل شیخ را یادداشت کرده ارائه دهید.
جلسه هشتاد و هفتم (شنبه، 96.12.05)[1] بسمه تعالی
المسألة الثانیة: ما إذا اشتبه الواجب... ج2، ص295
گفتیم مرحوم شیخ انصاری در رساله شک کتاب رسائل دو مقام از بحث دارند، شک بدون حالت سابقه یا با حالت سابقه، در مقام اول دو موضع از بحث دارند، شک در اصل تکلیف و شک در مکلفبه، نسبت به شک در مکلفبه سه مطلب بود: شبهه تحریمیه، وجوبیه و دوران بین محذورین؛ در مطلب دوم (شبهه وجوبیه) اطراف شبهه دو قسم بود: متباینین و اقل و اکثر، نسبت به متباینین چهار مسأله است زیرا منشأ شک فقدان، اجمال یا تعارض نصّین است که شبهه حکمیهاند و مسأله چهارم که منشأ شک موضوع خارجی است و شبهه موضوعیه نامیده میشود. مسأله اول تمام شد.
خلاصه نظر مرحوم شیخ انصاری در مسأله اول این شد که مخالفت قطعیه حرام است به دلیل مخالفت با علم اجمالی و موافقت قطعیه واجب است به دلیل وجود مقتضی (علم به اصل تکلیف) و عدم مانع عقلی و شرعی.
رسیدیم به بحث از شک بدون حالت سابقه، در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین با منشأ اجمال نص.
میفرمایند در یقین به اصل تکلیف که نص خاص معتبر هم وارد شده لکن اجمال این نص باعث شده شک کنیم بین چند متباینین که کدام یک به عنوان مأموربه (مکلفبه) بر من واجب است، برای تبیین بحث دو مثال میآورند، قبل از بیان مثال اول یک مقدمه لغوی:
مقدمه لغوی: معانی کلمه عین
زُبیدی در تاج العروس من جواهر القاموس نقل میکند بعضی تا سی و پنج معنا برای کلمه عین ذکر کردهاند سپس این معانی را با مثالهایی بیان میکند. معانی مختلف این کلمه در قرآن و روایات نیز به کار رفته، بعض آیات قرآن: "عَیْنٌ جٰارِیَةٌ"، "عَلىٰ أَعْیُنِ النّٰاسِ"، "وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا"، "حُورٌ عِینٌ"، "وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ". بعض روایات: "ما أبیَن الحق لذی عینین"، "یا بُنی اختر المجالس على عینیک"، "من تاب قبل أن یعاین فکذا". بعض معانی مشهور عین: چشم، چشمه، جاسوس، طلا و نقره. *
مثال اول: یک مثال عرفی است که مولا فرموده "إئتنی بعینٍ" مخاطب مردد و مجمل است که مقصود مولا طلا بوده یا نقره.
مثال دوم: آیه 238 سوره مبارکه بقرة: " حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ" بعض روایات صلاة وسطی را به نماز جمعه تفسیر نمودهاند و بعض روایات آن را به نماز ظهر تفسیر کردهاند زیرا وسط روز است یا وسط نمازهای روز (صبح و عصر) است.
میفرمایند در منشأ اجمال نص هم حکم همان حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه است که در مسأله قبل تبیین شد، بلکه در اینجا به طریق أولی باید قائل به حرمت مخالفت قطعی و وجوب موافقت قطعی باشیم زیرا در مسأله اول با اینکه فقدان نص بود گفتیم به جهت علم اجمالی موافقت قطعیه (احتیاط) واجب است اینجا که نص هم ثابت است به طریق أولی حکم جاری است.
فتأمل، نقد أولویت است زیرا ملاک حرمت مخالفت قطعی و وجوب موافقت قطعیه، علم اجمالی بود که در دو مسأله مساوی است. **
بعد از تبیین محل بحث میفرمایند همان اقوال، اشکالات و جوابهایی که در مسأله اول مطرح شد اینجا هم جاری است، لذا میگوییم نسبت به موافقت قطعیه دو قول مطرح است:
قول اول: نظریه مرحوم شیخ انصاری است که موافقت قطعیه واجب است به دلیل وجود مقتضی و عدم مانع.
قول دوم: صاحب قوانین به تبع محقق خوانساری قائل به عدم وجوب موافقت قطعیهاند. أدلهشان مفصل گذشت اما سه دلیل به اختصار:
دلیل اول: اجمال نص باعث جهل مکلف به تکلیف میشود، و عقاب جاهل قبیح است، پس جاهل تکلیف (وجوب احتیاط) ندارد.
نقد: اگر میتواند جهل و اجمال را با یک دلیل منفصل رفع نماید و علم تفصیلی به حکم پیدا کند، تکلیف دارد و عقاب او قبیح نیست.
دلیل دوم: تکلیف نمودن کسی که عاجز از رفع اجمال و عاجز از تحصیل علم تفصیلی به حکماست ، قبیح است، لذا تکلیف (احتیاط) ندارد.
نقد: فرد عاجز از علم تفصیلی به حکم است اما عاجز از احتیاط (خواندن ظهر و جمعه) و امتثال قطعی حکم نیست، پس تکلیف دارد.
دلیل سوم: صاحب قوانین فرمودند تکلیف مجمل موجب تأخیر بیان از وقت حاجت است که قبیح میباشد، پس احتیاط واجب نیست.
جواب: گفتیم اولا سبب اجمال، شارع نبوده. ثانیا با احتیاط کردن میتوان تکلیف را امتثال کرد پس تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح نیست.
بررسی کلام محقق خوانساری
در جلسه 82 و صفحه 285 کتاب، کلام محقق خوانساری ذیل سه نکته تبیین شد، آنجا در نکته دوم و سوم فرمودند در صورت اجمال نص احتیاط واجب است و در صورت تعارض یا فقدان نص احتیاط واجب نیست. حال در اینجا میفرمایند قسمتی از کلام محقق خوانساری مطابق قول ما به وجوب احتیاط (موافقت قطعیه) است، ایشان ضمن بحث از شک در اقل و اکثر ارتباطی و اثبات برائت و عدم تکلیف نسبت به جزء مشکوک، عبارتی دارند که مناسب با بحث ما است، فرمودهاند: اگر مکلف یقین به اصل تکلیف نسبت به عنوان خاصی داشته باشد لکن معنای آن عنوان را نداند و همین سبب تردید و اجمال او گردد، احتیاط (موافقت قطعیه) بر او واجب است.
مرحوم شیخ میفرمایند ظاهر این عبارت وجوب احتیاط با اجمال نص است، لکن با دقت در کلامشان متوجه میشویم موردی که ایشان معتقد به وجوب احتیاط هستند با آنچه ما معتقد به وجوب احتیاط در آن هستیم متفاوت است لذا کلام ما و ایشان مخالف یکدیگر است.
قبل از بیان چرایی تفاوت بین قول ایشان با نظریه مرحوم شیخ، یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: خطابات شارع و غائبین در عصر نص
در مباحث الفاظ علم اصول ذیل بحث عام و خاص یکی از عناوین مورد بحث، بررسی خطابات شفاهی شارع است. چند نکته:
1ـ مکلفان سه قسماند یا در زمان تخاطب و بیان احکام توسط نبی گرامی اسلام9جزو حاضرین در جلسه بودهاند یا جزو غائبین یا مانند ما از معدومین در زمان خطاب بودهاند. اما نسبت به اینکه ما مخاطب حقیقی خطابات شارع هستیم یا نه دو مبنا است:
مبنای اول: غائبین و معدومین مخاطب حقیقی و مستقیم شارع نیستند بلکه طبق نص خاص و قواعد اشتراک احکام بین حاضر و غائب میگوییم آنان هم مکلف به تکالیف هستند.
مبنای دوم: غائبین و معدومین مخاطب حقیقی و مستقیم شارع هستند.
2ـ شارع مقدس در قرآن چند گونه خطاب دارد، ظاهر بعض خطابها عام است مانند "لله علی الناس حج البیت" این خطابات قطعا شامل هر سه دسته حاضر، غائب و معدوم میشود، ظاهر بعض خطابها حاضرین هستند مانند: "کتب علیکم الصیام".
3ـ مقصود حضرت برای مخاطبانشان مجمل نبوده و اجمال در خطاب نسبت به حاضرین خلاف حکمت و غرض از تشریع است که شارع حکم شرعی را معمّا گونه بیان کند که مخاطبین متوجه نشوند، اما اجمال نسبت به ما امکان دارد زیرا ما مخاطب مستقیم احکام نبودهایم بلکه با أدله خاصه شمول احکام نسبت به ما ثابت میشود لذا امکان دارد به جهت از بین رفتن قرائن پیرامونی برای ما که در عصر نص معدوم بودیم خطاب شارع دچار اجمال شود. ***
مرحوم شیخ میفرمایند در ما نحن فیه دو مسأله است:
مسأله اول: اگر به هر جهتی کلام برای مخاطبِ حاضر مجمل بود، آیا احتیاط بر او واجب است؟
مسأله دوم: اگر خطاب و تکلیف برای حاضرین معلوم بوده لکن به جهاتی مانند حذف قرائن پیرامونی برای ما مجمل شده، آیا احتیاط (موافقت قطعیه) بر ما واجب است؟
مرحوم شیخ میفرمایند ظاهر عبارت محقق خوانساری وجوب احتیاط در مسأله اول است اما بحث ما وجوب احتیاط در مسأله دوم است.
نتیجه اینکه بین مسأله اجمال نص با فقدان نص تفاوت است:
طبق مبنای اول در تکلیف معدومین که مخاطب مستقیم نیستند بنابراین در زمان صدور نص که مخاطب نبودهاند در زمان وصول و رسیدن نص به معدومین هم چون نص مجمل است گویا نصی به آنان نرسیده است پس مسأله از قبیل فقدان نص خواهد بود.
طبق مبنای دوم در تکلیف معدومین که مخاطب مستقیم هستند بنابر این مبنا صورت فقدان نص با اجمال نص متفاوت خواهد بود (زیرا در اجمال نص بالأخره نص به آنان رسیده). در هر صورت به نظر ما هم در فقدان هم در اجمال نص موافقت قطعیه واجب است.
فافهم اشاره به نقد برداشت از کلام محقق خوانساری دارد که ظاهر کلام این است که ایشان در صدد بیان حکم شرعی برای حاضرین نیستند بلکه دنبال استنباط و بیان حکم شرعی برای کسانی هستند که در عصر نص مخاطب مستقیم شارع نبودهاند.
تحقیق:
* مطالب چند کتاب لغت را بیاورید، از جمله معجم مقاییس اللغة (ابن فارس در صدد ریشهیابی معانی لغات است)، أساس البلاغة (زمخشری در پی تفکیک معنای حقیقی از مجازی است) و مجمع البحرین (مرحوم طریحی توجه به تمثیل از آیات و روایات دارند).
** در تفسیر وجه تأمل دو عبارت را بیاورید: 1ـ بحر الفوائد ج5، ص363 (8 جلدی) که اینگونه تمام میشود: "فالفرق فاسد علی کل تقدیر"؛ 2ـ حاشیه مرحوم آخوند بر رسائل ص250 که در قسمتی از آن میفرمایند: "تعلّق التّکلیف معلوم فی کلتی المسألتین"
*** مراجعه کنید به اصول فقه و مطارح الأنظار جلد2. مشابه این بحث در رسائل ج1، ص166 در حجیت ظواهر گذشت.
جلسه هشتاد و هشتم (یکشنبه، 96.12.06) بسمه تعالی
المسألة الثالثة: ما إذا إشتبه الواجب... ج2، ص298
شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین چهار مسأله داشت، دو مسأله آن (فقدان و اجمال نص) گذشت.
مسأله سوم آن است که مکلف یقین به اصل تکلیفِ وجوب دارد لکن شک دارد مأموربه (مکلفبه) او چیست؟ منشأ شک هم تعارض دو نصّ معتبر است. مرحوم شیخ میفرمایند مثال بحث بعضی از مسائل قصر و اتمام در نماز مسافر است. در وسائل الشیعة کتاب الصلاة، باب اول از ابواب صلاة مسافر حدیث 8 و 9 دو روایت متعارض است:
یک روایت میگوید قصر نماز در سیر به اندازه یک روز است، روایت دیگر میگوید قصر نماز در سیر به اندازه دو روز است. فرد به اندازه یک روز مسیر را پیموده است، یقین دارد نماز عشاء بر او واجب است اما نمیداند نمازش قصر است یا تمام.
نظر مرحوم شیخ: مرحوم شیخ انصاری مانند مشهور معتقدند در این مسأله فرد مخیر است.
دلیل: روایات باب تخییر (اخبار علاجیه) میگویند احتیاط کردن لازم نیست و مخیر است در انجام یکی از دو عمل.
از دو اشکال هم پاسخ میدهند:
اشکال اول: روایات تخییر جاری نیست زیرا معارضاند با روایاتی که میگوید مخیر نیستی بلکه به طرف مطابق احتیاط عمل کن.
جواب: میفرمایند بحث ما در متباینین (قصر و اتمام) است و هیچیک مطابق احتیاط نیست، پس روایاتی که میگوید به طرفی عمل کن که مطابق احتیاط است در محل بحث ما جاری نیست و اخبار تخییر بدون معارض جاری خواهد بود.
اشکال دوم: روایات احتیاط میگویند به گونهای عمل کن که مطابق احتیاط باشد و قطع به امتثال پیدا کنی، لذا در اینجا باید هم قصر بخواند هم اتمام، پس حکم به تخییر صحیح نیست.
جواب: قبلا هم در مباحث اشتغال گذشت که اخبار احتیاط نه سنداً نه دلالتاً توان معارضه با اخبار تخییر را ندارند.
دو سؤال را پاسخ میدهیم که در عبارت مرحوم شیخ انصاری نیامده:
سؤال: مرحوم شیخ در فقدان و اجمال نص قائل به وجوب موافقت قطعیه شدند، چرا اینجا نمیفرمایند هر دو نص تعارض و تساقط میکنند میرویم سراغ حکم عقل به وجوب موافقت قطعیه؟
پاسخ: وقتی نص خاص (روایات تخییر) تکلیف را روشن میکند و میگوید مخیّر هستی نوبت به حکم عقل برای خروج از تحیّر نمیرسد.
چهارمین و آخرین مسأله در شک در مکلفبه شبهه وجوبیه دوران بین متباینین بررسی شبهه موضوعیه است. به عبارت دیگر اگر تکلیف وجوب معلوم و یقینی بود، لکن یک عارضه خارجی باعث شک و شبهه در مکلفبه شده است، وظیفه چیست؟ نکته مهم این است که نه ایجاد شبهه به نص و شارع مربوط است نه رفع شبهه، بلکه شک و شبهه از یک امر خارجی عارض شده است. سه مثال دارند:
مثال اول: یقین دارد یک نماز از او قضا شده (یقین به تکلیف)، حتی ممکن است قبلا معلوم بوده برایش که چه نمازی بوده لکن الآن به جهت فاصله زمانی زیاد فراموش کرده نماز فائت کدامیک از نمازهای یومیه بوده است.
مثال دوم: یقین دارد باید به جهت قبله نماز بخواند اما به جهت عدم آشنایی با مسائل نجومی نمیداند جهت قبله کدام طرف است.
مثال سوم: یقین دارد به وجوب وضو با آب مطلق، دو ظرف آب دارد به جهت عارضه تاریکی نمیتواند تشخیص دهد کدام یک مطلق و کدام یک مضاف است،.
در مسأله دو قول است:
قول اول: مرحوم شیخ: مخالفت قطعیه حرام و موافقت قطعیه (احتیاط) واجب است.
یعنی در مثال اول یک نماز ثنائیة و یک ثلاثیة و یک رباعیة بخواند، در مثال دوم هم به چهار طرف نماز بخواند و در مثال سوم هم با هر دو آب وضو بگیرد.
دلیل: میفرمایند چنانکه در شبهه تحریمیه محصوره با منشأ شک در موضوع خارجی (در جلسه 45، صفحه 83 جزوه و صفحه 210 جلد دوم رسائل) گذشت:
مخالفت قطعیه حرام است زیرا وقتی علم اجمالی داریم قضای نماز فائت بر من واجب است هر چند تفصیلا جاهل است که چه نمازی بوده، لکن علم به تکلیف دارد پس اگر مخالفت قطعی کند با تکلیف إقض ما فات، عقاب خواهد داشت.
موافقت قطعیه هم واجب است زیرا اشتغال یقینی به تکلیف داریم، عقل میگوید از باب مقدمه علمیه (مقدمه علم به امتثال تکلیف، انجام هر دو طرف شک است) باید هر دو طرف را امتثال کند تا یقین به فراغ ذمه پیدا شود، پس اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی.
قول دوم: صاحب قوانین: موافقت احتمالیه کافی است.
دلیل: ایشان در تمام صور شک در مکلفٌبه شبهه وجوبیه یک دلیل کلّی دارند که معتقدند تکلیف به مجمل قبیح است زیرا لازم میآید تأخیر بیان از وقت حاجت. در ما نحن فیه مکلف نمیداند تکلیف وجوب قضا به چه نمازی تعلق گرفته اگر فرد را تکلیف کنید به وجوب احتیاط، لازم میآید هم تکلیف داشته باشد هم نداند چه تکلیفی دارد، و این هم عقلا قبیح است.
نقد قول دوم: میفرمایند دو جواب قبلا دادیم که:
اولا: اجمال از ناحیه شارع نیست که لازم بیاید تأخیر بیان از وقت حاجت بلکه اجمال و اشتباه از ناحیه موضوع خارجی و مکلف است.
ثانیا: اجمال هم که باشد چون احتیاط (عمل به هر دو طرف) و قطع به امتثال ممکن است لذا تأخیر بیان از وقت حاجت هیچ قبحی ندارد.
ثالثا: اشکال جدید این است که اصلا در شبهه موضوعیه تکلیف مجملی وجود ندارد، بلکه تکلیف معلوم است، حتی مکلفبه هم در مواردی معلوم بوده و میدانسته چه نمازی از او قضا شده لکن به جهت عروض یک مسأله خارجی مانند فراموشی، مصداق نماز فائت را فراموش کرده، پس اصلا اجمالی در تکلیف نیست و جایی که اصل تکلیف روشن است اشتغال یقینی هست، پس فراغ ذمه یقینی هم لازم است. "إقض ما فات" عام است یعنی چه علم تفصیلی داشته باشی که چه نمازی از شما قضا شده یا جهل تفصیلی داشتی و ندانستی چه نمازی از شما فوت شده، قضاء نماز واجب است.
مؤید نظریه شیخ انصاری
میفرمایند یک روایت هم مؤید نظر ما است که موافقت قطعیه واجب است، روایت چنین است که حسین بن سعید میگوید: "سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ نَسِیَ صَلَاةً مِنَ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ لَا یَدْرِی أَیَّتُهَا هِیَ؟ قَالَ یُصَلِّی ثَلَاثَةً وَ أَرْبَعَةً وَ رَکْعَتَیْنِ فَإِنْ کَانَتِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْعِشَاءَ کَانَ قَدْ صَلَّى وَ إِنْ کَانَتِ الْمَغْرِبَ وَ الْغَدَاةَ فَقَدْ صَلَّى."
سؤال شده از امام صادق علیه السلام که فردی یک نمازش قضا شده و نمیداند کدامیک از نمازهای یومیه بوده، وظیفهاش چیست؟ حضرت جواب فرمودند یک سه رکعتی یک چهار رکعتی و یک دو رکعتی بخواند. بعد حضرت توضیح میدهند که با خواندن این سه نماز قطعا وظیفه را انجام داده و بعد از اشتغال ذمه یقینی، برای او یقین به فراغ ذمه حاصل میشود.
پس این روایت هم تأیید میکند وجوب موافقت قطعیه در شبهات موضوعیه را.
سؤال: این روایت در باب صلاة، آن هم شک در خصوص نماز فائت است، چگونه از آن برای تمام شبهات موضوعیه استفاده میکنید؟
جواب: هر گاه برای یک حکم علتی ذکر شود، هر جا آن علت محقق باشد حکم هم خواهد بود. مانند اینکه وقتی حرمت شرب خمر تعلیل میشود به إسکار، یعنی هر جا إسکار باشد حرمت خواهد بود چه مایع باشد چه جامد. در روایت مذکور هم حضرت نفرمودند یقین دارد یک نماز از او قضا شده پس یک نماز قضا بخواند که موافقت احتمالیه کرده باشد، بلکه میفرمایند خواندن سه نماز بر او واجب است به این علت که نماز فوت شده هر کدام از نمازهایش بوده باشد اینگونه با موافقت قطعیه بریء الذمه خواهد شد.
مشهور هم همین علیت و تعلیل را از روایت برداشت کردهاند زیرا این علت را به موردی غیر از مورد مذکور در روایت هم سرایت دادهاند و در مورد مسافری که یقین دارد یک نمازش قضا شده لکن نمیداند کدام نماز بوده فرمودهاند یک نماز دو رکعتی و یک نماز سه رکعتی بخواند برئ الذمة میشود و لازم نیست سه نماز بخواند چون تمام نمازهای مسافر یا دو رکعتی است یا سه رکعتی.
وجه تأیید: وجه اینکه مرحوم شیخ این روایت را مؤید دانستند نه دلیل ممکن است یکی از این دو وجه باشد که:
وجه اول: علت قضاء سه نماز، یقین به برائت ذمه نیست زیرا یقین به برائت ذمه با خواندن پنج نماز حاصل میشود نه سه نماز. *
وجه دوم: سند روایت مرفوعه است.
مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد میفرمایند این روایت نه تنها مؤید بلکه دلیل بر مطلب است. **
تحقیق:
* وجه اول را مرحوم تبریزی در اوثق الوسائل ج4، ص78 بیان میکنند، آن را مطالعه کنید سپس ببینید نقدی بر آن به ذهنتان میرسد؟
** بحر الفوائد ج5، ص370: "جعل ما ورد فی باب الفائتة المرددة دلیلاً ... أولی من جعله مؤیّداً..." ایشان وجه اول برای مؤید بودن را نقد میکنند. هشت خط عبارت ایشان که خیلی روشن و ساده است را یادداشت کرده با ضمیمه برداشت خودتان، ارائه دهید.
جلسه هشتاد و نهم (دوشنبه، 96.12.07) بسمه تعالی
و ینبغی التنبیه علی أمور... ج2، ص301
مسائل چهارگانه شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین، تمام شد. مرحوم شیخ انصاری نتیجه گرفتند اگر منشأ شک فقدان، اجمال یا موضوع خارجی باشد احتیاط و موافقت قطعیه واجب است اما در تعارض نصّین وظیفه تخییر است.
قبل از ورود به بحث اقل و اکثر هفت تنبیه بیان میکنند:
قبل از بیان مطلب به سه مقدمه اصولی در بیان چند اصطلاح پرکاربرد در فقه و اصول اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی اول: شک در اصل واجب یا شرط آن
شک در مکلفبه از نظر متعلق شک دو قسم است:
الف: شک در اصل واجب. میداند نماز قضا بر او واجب است اما نمیداند نمازی که قضا شده دو رکعتی بوده یا سه رکعتی.
ب: شک در شرط واجب. میداند رو به قبله بودن شرط نماز است اما نمیداند قبله کدام طرف است. طاهر بودن لباس شرط نماز است اما نمیداند کدام لباسش طاهر است.
پس بعد از یقین به اصل تکلیف، گاهی شک فرد مربوط به اصل عمل میشود و گاهی مربوط به شرطی از شرایط عمل.
مقدمه دوم اصولی: اقسام شرط از حیث علم مکلف
شرائط واجبات از نظر دخالت علم و جهل مکلف دو قسم است:
شرط واقعی: شرطی که تحقق واقعی یک واجب مشروط به آن است و اگر آن شرط رعایت نشود در واقع عمل انجام نشده است. به عبارت دیگر علم و جهل مکلف در این شرط موضوعیت ندارد. مانند طهارت نسبت به نماز که اگر از روی جهل یا نسیان بدون وضو نماز خواند، باطل است و باید إعادة یا قضا کند.
شرط علمی (ذُکری): شرطی است که علم و جهل مکلف در آن موضوعیت دارد، یعنی اگر مکلف عالم و ملتفت بود لازم المراعاة است و الّا اگر از روی جهل یا نسیان شرط را رعایت نکرد عمل صحیح است. مانند جهر و إخفات در نماز که اگر نماز صبح را نسیانا به إخفات خواند و بعد نماز یادش آمد، نمازش صحیح است. یا بعضی مثال میزنند به نجس بودن لباس نمازگزار که اگر نمیدانست و بعد از نماز متوجه نجس بودن لباس شد، نماز صحیح است. همینطور مباح بودن آب وضو.
(البته بین شرط علمی و ذُکری هم میتوان تفاوت قائل شد. ذُکری یعنی علاوه بر علم، ذُکر و التفات هم داشته باشد)
مقدمه سوم: انصراف و اهمیت منشأ آن
دو اصطلاح تبادر و انصراف در مباحث ظهورات الفاظ پرکاربرد است، در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر خواندهایم که:
تبادر: هو انسباق المعنی من نفس اللفظ مجردا عن کلّ قرینة. سبقت گرفت یک معنا به ذهن در استعمال بدون قرینه. *
انصراف: انصراف الذهن من اللفظ إلى بعض مصادیق معناه أو بعض أصنافه یمنع من التمسک بالإطلاق و إن تمت مقدمات الحکمة مثل انصراف المسح فی آیتی التیمم و الوضوء إلى المسح بالید و بباطنها خاصة. صرف و توجه ذهن از یک لفظ به بعضی از مصادیق یا اصناف معنایش باعث شکلگیری ظهوری جدید در لفظ میشود. در اصطلاح انصراف مهم برای فقیه این است که منشأ آن را بیابد، اگر منشأ انصراف، کثرت استعمال لفظ در یک معنای خاص باشد و این کثرت استعمال ظهور جدیدی برای لفظ ساخته باشد، حجت است و این ظهور جدید در یک معنای خاص میتواند جلوی اطلاق لفظ را بگیرد؛ اما اگر منشأ انصراف ناشی از لفظ نباشد بلکه ناشی از عامل خارجی باشد مانند غلبه وجودی یک معنا کإنصراف الذهن من لفظ الماء فی العراق إلی ماء دجلة و فرات، یا أکمل أفراد بودن یک معنی مثل انصراف ذهن از طلب به اکمل افراد آن که طلب وجوبی باشد، در این صورت حجت نیست. **
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در مسأله چهارم توضیح دادیم که اگر شک مکلف که منشأش موضوع خارجی است در مصداق ذات الواجب باشد احتیاط واجب است، شک دارد مکلفبه نماز قصر است یا تمام، منشأ شک هم موضوع خارجی است گفتیم واجب است احتیاط و موافقت قطعیه که هر دو نماز را بخواند. سؤال این است که اگر شک مکلف در مصداق شرط یک واجب باشد نه ذات واجب، آیا باز هم احتیاط نمودن واجب است؟ مثال: رو به قبله بودن، طهارت داشتن، یا طهارت بدن و لباس، شرط نماز هستند نه جزء و ذات نماز، اگر مکلف در قبله، یا طهارت لباسش شک کند باز هم احتیاط واجب است که به چهار طرف نماز بخواند، با هر دو آب مشکوک وضو بگیرد، یا با هر دو لباس نماز بخواند، یا احتیاط واجب نیست و میتوان بین شک در ذات واجب با شک در شرط واجب تفاوت قائل شد؟ به عبارت دیگر اگر موضوع خارجی که منشأ شک مکلف شده، مصداق بودن برای شرط واجب باشد احتیاط واجب است؟ در مسأله دو قول است:
قول اول: مرحوم ابن ادریس: احتیاط واجب نیست.
قول دوم: شیخ انصاری و مشهور: احتیاط واجب است.
منشأ این اختلاف دو قول به یک اختلاف مبنای دیگر باز میگردد که شرایط واجبات شرط واقعی هستند یا شرط علمی؟
مبنای اول: شرط واقعیاند. در این صورت احتیاط واجب خواهد بود، اگر استقبال قبله شرط واقعی نماز باشد یعنی علم و جهل مکلف دخالت ندارد چه علم داشته باشد چه جاهل و چه شاک باشد باید حتما نماز رو به قبله بخواند، در این صورت باید به چهار طرف نماز بخواند تا یقین کند وظیفهاش را انجام داده است.
مبنای دوم: شرط علمیاند. در این صورت احتیاط واجب نیست زیرا مراعات این شرط بر جاهل یا شاک واجب نیست.
تفاوت دو قول و دو مبنا در مثال فقهی ساتر در نماز روشن است، مرحوم ابن ادریس معتقدند شرایط نماز شرط علمیاند لذا اگر دو لباس دارد یکی نجس است و نمیداند کدام است، چون علم ندارد شرط ساتر طاهر برداشته میشود و میتواند عاریا نماز بخواند. اما مشهور میگویند احتیاط، واجب است و باید دو نماز بخواند یکی با لباس "الف" و دیگری با لباس "ب"
بل النزاع فیما کان من هذا القبیل... در این عبارت مرحوم شیخ میخواهند اشاره کنند به این نکته که راه صحیح بررسی علت اختلاف دو قول توجه به مبنایی است که باعث اختلاف شده است، به عبارت دیگر ما دو نوع بحث داریم:
بحث اول: منشأ اختلاف فتوا با مرحوم ابن ادریس در بحث شک در مصداقِ شرطِ واجب، مسأله شرط علمی یا واقعی بودن است.
بحث دوم: (لا بکفایة الفعل) منشأ اختلاف فتوا با صاحب قوانین در بحث شک در مصداق اصل واجب، موافقت احتمالیه یا قطعیه است.
در این تنبیه منشأ اختلاف فتوا را باید در بحث اول (شرط علمی یا واقعی بودن) جستجو نمود و أدله آن را بررسی و نقد کرد لذا میگوییم:
دلیل قول و مبنای اول: مرحوم ابن ادریس شرایط واجب را شرط علمی دانستند دو دلیل ( بر سقوط شرط مجهول یا مشکوک) دارند:
دلیل اول: انصراف.
روایاتی که شرایط نماز را بیان میکنند اطلاق دارند هم شامل عالم به آن شرط میشود هم ظان هم شاک اما انصراف دارند به اکمل افراد که فرد عالم باشد. توضیح مطلب: روایات مثلا میفرمایند یجب ستر العورة فی الصلاة. شرط ستر عورت مطلق است و میگوید ساتر شرط نماز است چه مکلف عالم به این شرط است، یا علم اجمالی به وجود این شرط دارد یا شاک است، اما این شرط انصراف دارد به أکمل افرادش که فرد عالم باشد، پس اگر فرد علم به این شرط ندارد ستر عورت در نمازش واجب نیست و میتواند عاریا نماز بخواند. (البته روشن است که به دور از نگاه ناظر محترم)؛ همچنین در مثال شرطیت ترتیب بین نماز ظهر و عصر قضا شده.
دلیل دوم: سقوط قصد وجه و تعیین
میفرمایند اگر علم به شرط لازم (و احتیاط نمودن) لازم باشد دیگر قصد وجه و قصد تعیین در واجب ممکن نیست. اگر فرد بخواهد به چهار طرف نماز بخواند نمیتواند قصد وجه و قصد تعیین کند چون نمیداند کدام یک از اینها واجب واقعی هستند، پس دو راه داریم:
راه اول: قصد وجه و تعیین را کنار بگذاریم و احتیاط نموده به چهار طرف نماز بخوانیم تا شرط قبله مراعات شود.
راه دوم: پایبند به قصد وجه و قصد تعیین باشیم و دست از احتیاط برداریم و فقط به یک طرف نماز بخوانیم با قصد وجه و تعیین.
نتیجه راه اول این است که شرط قبله شرط واقعی باشد، نتیجه راه دوم این است که شرط قبله شرط علمی باشد.
مرحوم ابن ادریس میفرمایند روش دوم مقدم و أولی است.
نقد هر دو دلیل خواهد آمد إن شاء الله.
تحقیق:
* مراجعه کنید به اصول فقه، ج1، ص23، علائم حقیقت و مجاز، علامت اول: تبادر. کلاً یک صفحه مطلب دارد خلاصه کنید.
** مراجعه کنید به اصول فقه، ج1، ص189 مبحث مطلق و مقید (تنبیه دوم ذیل مقدمات حکمت)دو صفحه مطلب دارد خلاصه کنید.
جلسه نود (سهشنبه، 96.12.08) بسمه تعالی
و کلا الوجهین ضعیفان... ج2، ص302، س5
در تنبیه اول از هفت تنبیه ذیل بحث شبهه وجوبیه در متباینین بیان شد که مرحوم ابن ادریس معتقدند اگر شک مربوط به یکی از شروط واجبات بود احتیاط (موافقت قطعیه) واجب نیست و موافقت احتمالیه کافی است. دو دلیل داشتند که مرحوم شیخ نقد میفرمایند:
نقد دلیل اول: دلیل اول این بود که ادله شرایط در واجبات انصراف دارند به اینکه شرط علمی هستند، اشکال این است که:
اولا: چنانکه در مقدمه جلسه قبل اشاره کردیم در اصول ثابت شده أکملیّت افراد نمیتواند منشأ انصراف لفظ مطلق به یکی از مصادیقش باشد. پس اصل ادعای انصراف باطل است. و زمانی که انصراف وجود نداشت لفظ (ستر العورة) بر اطلاقش باقی است و دلالت میکند نماز در هر صورت مشروط به مثل ستر عورت است چه فرد علم تفصیلی داشته باشد به این شرط چه علم اجمالی چه شک و جهل.
ثانیا: اگر ادعای انصراف شما صحیح باشد و شرایط واجبات را شرط علمی بدانیم دیگر از بحث شک در مکلفبه خارج خواهید شد، زیرا در واقع شرط قبله برای شاک مطرح و واجب نیست که بحث کنیم به چهار طرف نماز بخواند (و احتیاط کند) یا به یک طرف کافی است.
نقد دلیل دوم: مرحوم ابن ادریس فرمودند امتثال قصد وجه و تعیین أولی از احتیاط و مراعات شرط قبله است. اشکال این است که:
اولا: به چه دلیل شما مراعات قصد وجه و تعیین را مقدم کردید بر مراعات شرط قبله (که به جهت مراعات شرط قبله احتیاط واجب شد)
ثانیا: قصد وجه، قصد تعیین و جزمیّت (قطعیّت) در قصد قربت همه اینها در صورتی است که فرد متمکن از انجامش باشد و در صورت مراعات شرط قبله و به چهار طرف نماز خواندن، فرد متمکن از انجام این امور نیست، پس مراعات شرط قبله و احتیاط نمودن اولی است از انجام این امور.
و السرّ فی تعیّنه للسقوط... میفرمایند در ما نحن فیه دو دسته شرط داریم:
دسته اول: شرط قبله.
دسته دوم: شرط قصد وجه، قصد تعیین، جزمیّت در قصد قربت (نه اصل قصد قربت)
مرحوم ابن ادریس فرمودند امتثال دسته دوم مقدم است لذا از دسته اول و شرط قبله و احتیاط نمودن و نماز خواندن به چهار طرف دست بر میداریم، در مقابل مرحوم شیخ ادعا فرمودند دسته اول مقدم است و باید شرط قبله مراعات شود و احتیاطا به چهار طرف نماز بخواند که یقین کند شرط قبله را امتثال کرده. میفرمایند سرّ اینکه ما دسته اول را مقدم کردیم این است که رتبه این دو دسته شرط مساوی نیست بلکه رتبه دسته اول مقدم است زیرا شرط قبله در نماز در هر حال لازم است اما شرط دسته دوم در صورتی واجب است که فرد متمکن از امتثالش باشد، وقتی در ما نحن فیه مکلف عاجز از امتثال دسته دوم است، پس دسته دوم ساقط میشود و مراعاتش لازم نیست.
به عبارت دیگر قبلا[2] هم اشاره شد جزمیّت در قصد قربت تابع کیفیت وجوب یک عمل است، وقتی یک عمل به نحو احتیاطی و موافقت قطعیه با اتیان جمیع اطراف واجب شده پس قصد قربت در آن هم به همین شکل مردد بین انجام دو عمل خواهد بود و جزمیّت در آن لازم نیست، قصد وجه و قصد تعیین نیز همینطور به ویژه که نسبت به اصل وجوب قصد وجه و تعیین هم اختلاف است.
خلاصه کلام شیخ انصاری در تنبیه اول این شد که اصل اولیه در شرایط واجبات این است که شرط واقعیاند نه شرط علمی، و در شک در شرط واقعی (در اصل شرط واقعی شک ندارد یعنی یقین دارد نماز مشروط به قبله است بلکه در جهت قبله در خارج شک دارد) هم از باب مقدمه علمیه باید احتیاط و موافقت قطعیه نمود تا یقین به امتثال تکلیف و دفع ضرر محتمل حاصل شود. بله اگر در مورد شرطی دلیل داشتیم که شرط علمی است طبیعتا از محل بحث خارج است و دیگر نسبت به آن شرط احتیاط و موافقت قطعیه واجب نخواهد بود.
دومین تنبیه از تنبیهات هفتگانه ذیل شک در مکلفبه شبهه وجوبیه دوران بین متباینین بحثی تکراری در کیفیت قصد قربت است.
سؤال این است که در تنبیه اول از طرفی ثابت کردیم چنانکه در شک نسبت به مصداق اصل واجب (نماز صبحش قضا شده یا نماز ظهرش) گفتیم احتیاط و موافقت قطعیه واجب است، در شرایط واجبات هم احتیاط واجب است و مثلا در شک نسبت به قبله هم باید به چهار طرف نماز بخواند، از طرف دیگر قصد قربت جزء هویت یک عمل عبادی است، سؤال این است که در چهار نماز به چهار طرف کیفیت قصد قربت چگونه خواهد بود؟
میفرمایند کیفیت قصد قربت به همان نحو است که قبلا[3] توضیح دادیم، در هر کدام از نمازهایی که میخواند نیت میکند آن عمل را برای احراز امتثال واجب واقعی انجام میدهد که یا همان عمل یا عمل بعدش واجب واقعی او میباشد. و میتواند این نیت را خلاصه کند در این عبارت که این نماز را انجام میدهم احتیاطا قربة الی الله.
پس رکن نیت این شد که یا به این عمل یا به عمل دیگرش واجب را امتثال خواهم کرد، لذا باید دقت کرد در انجام هر یک از چهار نماز به چهار طرف همین نیت و عزم بر امتثال فرد دیگر را داشته باشد چون عزم بر امتثال سایر اطراف شبهه هم جزء نیت بود و بدون این عزم، نیت باطل است. بنابراین کسی که فقط میخواهد نماز به یک طرف بخواند دیگر دنبال امتثال واجب واقعی نیست بلکه امکان دارد همین یک نمازی که به یک جهت میخواند واجب واقعی باشد و احتمال دارد واجب واقعی نباشد، پس نمیتواند بگوید در هر صورت (قبله به هر طرفی باشد) من وظیفه را امتثال کردهام.
بله در صورتی که فرد شک دارد نسبت به عبادی بودن یک عمل، مثل اینکه احتمال میدهد جنب باشد لذا غسل جنابت که یک عمل تعبدی است بر او واجب باشد، در اینجا نیت میکند غسل جنابت میکنم به قصد امتثال امر واقعی احتیاطا قربة الی الله، اینجا هم قصد و نیتش احتیاطی است اما طرف دیگری ندارد که آن را هم نیت کند و عزم بر انجام طرف دیگر داشته باشد. البته این صورت که طرف دیگر ندارد از محل بحث ما که علم اجمالی (وجود اطراف) است خارج میباشد.
جلسه نود و یکم (چهارشنبه، 96.12.09) بسمه تعالی
الثالث: أن الظاهر أنّ وجوب کلّ... ج2، ص305
سومین تنبیه از تنبیهات هفتگانه ذیل شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین مربوط به اثبات عقلی بودن وجوب موافقت قطعیه و اتیان تمام محتملات است.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند حال که در شبهه وجوبیه دوران بین متباینین ثابت کردیم در فقدان نص، اجمال نص و شبهه موضوعیه موافقت قطعیه واجب است و هر دو محتمل باید امتثال شود، این وجوب احتیاط عقلی است یا شرعی؟ دو قول است:
قول اول: مرحوم شیخ انصاری: وجوب عقلی است.
دلیل: از باب مقدمه علمیه و وجوب دفع ضرر محتمل باید همه اطراف شبهه را اتیان کند مثلا هم نماز جمعه بخواند هم نماز ظهر. نتیجه اینکه اگر هم روایتی حکم به احتیاط کند امر ارشادی خواهد بود.
قول دوم: وجوب مولوی شرعی است.
قائلین به این قول دو دلیل دارند:
دلیل اول: روایات وجوب احتیاط یا روایت حسین بن سعید[4] در وجوب قضاء نماز با خواندن سه نماز دو، سه و چهار رکعتی، ثابت میکنند شرعا احتیاط واجب است که یک وجوب مولوی خواهد بود.
نقد: مرحوم شیخ میفرمایند در مباحث برائت (که سال گذشته خواندهاید) به تفصیل استدلال کردیم که چون عقل حکم به وجوب احتیاط دارد این روایات وجوب ارشادی خواهند بود نه مولوی.
دلیل دوم: دلیلی است مرکّب از اجماع و استصحاب که در چند جلسه قبل[5] به تفصیل گذشت. خلاصه کلام این بود که فرد نمیداند ظهر واجب است یا جمعه، قطعا یکی از این دو عمل به اجماع علما واجب است و فرد حق مخالفت قطعیه ندارد، پس یک عمل واجب شد به دلیل اجماع، عمل دیگر هم واجب است به حکم استصحاب که سه بیان داشت یکی از آنها این بود که تا قبل از اتیان یک عمل یقین داشت به اشتغال ذمه، بعد از انجام یکی از دو عمل شک دارد آیا ذمهاش فارغ شد یا نه، استصحاب میکند بقاء اشتغال ذمه به تکلیف را. استصحاب هم یک دلیل شرعی برگرفته از لاتنقض الیقین بالشک است، نتیجه این است که انجام هر دو عمل واجب خواهد بود شرعا.
نقد: مرحوم شیخ میفرمایند در همان بحث چند جلسه قبل تمسک به این دلیل را نقد کردیم و گفتیم با استصحاب فقط میتوان ثابت کرد بقاء اشتغال ذمه را، اما استصحاب نمیگوید عمل دوم واجب است بلکه عقل میگوید حال که با استصحاب ثابت شد اشتغال ذمه داری پس عمل دوم هم واجب است، این هم اصل مثبت است و در تنبیه ششم از تنبیهات استصحاب ثابت خواهیم کرد که اصل مثبت (لوازم عقلی اصول عملیه) حجت نیست هر چند لوازم شرعی آنها حجت است.
ثمره بحث
میفرمایند ثمره اختلاف دو قول در این تنبیه هم به نوعی از مطالب چند جلسه قبل روشن میشود که طبق نظر ما که وجوب عقلی را پذیرفتیم و اوامر شارع را ارشادی دانستیم، امتثال حکم عقل به وجوب احتیاط و امتثال امر ارشادی مولوی ثواب و عقاب مستقل ندارد و فقط بر اتیان یا ترک واقع است که ثواب و عقاب مطرح میشود لذا وضعیت مکلف چند حالت دارد:
حالت اول: مکلف همه اطراف علم اجمالی را ترک میکند، نه نماز جمعه میخواند نه نماز ظهر. اینجا فقط یک عقاب دارد بر ترک واقع.
حالت دوم: مکلف یک طرف (مثلا نماز جمعه) را ترک میکند و یک طرف (نماز ظهر) را انجام میدهد و اتفاقا همان طرفی که ترک کرده در واقع واجب باشد، در این حالت هم یک عقاب دارد بر ترک واقع.
حالت سوم: مکلف یک طرف (مثلا نماز جمعه) را ترک میکند و یک طرف (نماز ظهر) را انجام میدهد و اتفاقا همان طرفی که ترک کرده مطابق واقع نبود یعنی آن طرفی که انجام داده مطابق واقع در آمد، در این حالت به جهت ترک یکی از دو محتمل عقاب ندارد؛ بله ممکن است به جهت تجری در این حالت سوم فرد را به خاطر ترک یکی از دو محتمل (مخالفت احتمالیه با حکم عقل) مستحق عقاب بدانیم اما مبتنی است بر این مبنی که تجری عقاب دارد یا نه که ما در گذشته[6] گفتیم متجری عقاب ندارد حتی اگر یقین داشته به حرمت یک کاری که در واقع حرام نبوده باز هم عقاب ندارد و فقط قبح فاعلی دارد که اصل بحث هم در عنوان تجری مطرح شده بود.
گفتیم احتیاط (موافقت قطعیه) و اتیان جمیع محتملات عقلا واجب است و در قبله مشکوک باید به چهار طرف نماز بخواند، حال اگر فرد با همان نیّتی که توضیح دادیم که عمل را انجام میدهد احتیاطا قربة الی الله، به یک طرف نماز خواند و قبل از نماز به سه طرف دیگر اطمینان یا یقین پیدا کرد قبله همان طرفی است که نماز خوانده، در این صورت این نمازش مجزی است و کفایت از واقع میکند و دیگر نیاز نیست به سه طرف باقیمانده هم نماز بخواند، زیرا فرد وظیفه واقعی را با قصد قربتی که بر عهدهاش بوده، امتثال کرده است؛ هر چند در حین خواندن نماز نمیدانست واجب واقعی و قبله همین طرف است. مهم این بود که یقین یا اطمینان پیدا کند نماز را به جهت قبله خوانده است، و این یقین و اطمینان هم به دو صورت ممکن است محقق شود:
صورت اول: با امتثال جمیع اطراف و نماز خواندن به چهار طرف.
صورت دوم: به یک طرف نماز خوانده اما بعد از نماز یقین یا اطمینان پیدا کند که قبله به همین طرف بوده است.
در هر دو صورت واجب واقعی را انجام داده و چیز دیگری بر عهدهاش نیست.
به مناسبت تعطیلات نوروز و امتحانات ترم اول
یکم: نسبت به ایام نوروز و ارتباط با خانوادهها باید به شدت توجه کنیم مبادا رفتار ما و معاشرت ما سبب تضعیف جایگاه دین و روحانیت در نگاه مردم شود. مردم به دقت رفتارهای ما را مورد توجه قرار میدهند هر چند گاهی خود ما غافل از موشکافیهای آنان هستیم. مخصوصا در تطبیق گفتار با رفتارمان، تطبیق قول با فعلمان، تطبیق علم با عملمان، خیلی باید توجه کنیم در صله رحمها و دید و بازدیدها نسبت نماز اول وقت، نسبت به اختلاط نادرست، نسبت به تحلیلهای سیاسی و اقتصادی و اوضاع اجتماعی، به خصوص نسبت به غیبت، تهمت و دروغ باید شدیدا رعایت کنیم و به دستورات دین عمل نماییم و الگوی خانواده و فامیل خودمان باشیم.
دوم: طبیعت انسان به گونهای است که گاهی دچار بی حالی و کسالت روحی میشود یا در امور مادی و دنیایی احساس عقب ماندگی میکند یا در امور زندگی احساس سختی و گرفتاری میکند که همه اینها باعث سست شدن در انجام وظائف و درس خواندن یا شک کردن نسبت به توجه خدا و اهل بیت: به خودش میشود در موارد زیادی برای برطرف شدن این حالات یک نکته مفید است که انسان در سه جا آمادگی زیادی برای تحول روحی دارد: بیمارستان، قبرستان و زندان، هر از گاهی به قبرستان و بیمارستان سر بزنیم به آسایشگاه معلولان و افراد کم توان ذهنی سر بزنیم هم به آنان خدمت و توجهی بکنیم هم به خودمان...
سوم: نسبت به پایبندی به تقویم آموزش در برگزاری جلسات کلاس و اعتراض بعض دوستان به عدم تعطیلی کلاس در روزهایی که گاهی بعضی کلاسهای دیگر تعطیلاند، به چند نکته باید توجه کنیم:
اولا: نگاه طلبهها و بزرگان دین به تلاش علمی در مسیر پیشرفت و نیل به اهداف تبلیغی و تقویت مکتب اهل بیت: نگاه انجام وظیفه است، خوب درس خواندن ما و تلاش برای کسب توفیق خدمت به جامعه و دین نوعی واجب شرعی است، طبیعتا ترک وظیفه و ترک واجب (حتی برای یک جلسه) بدون حجت شرعی امکان ندارد.
ثانیا: صرف پایبندی به قانون حتی اگر بر خلاف میل و راحتطلبی همه ما باشد، خود موضوعیت دارد و نشان دهنده تقیّد به نظم و انضباط و قانونمداری است که بدون آن هیچ فرد و جامعهای به صلاح نخواهد رسید.
ثالثا: یکی از اعتراضات عمومی در ذهن طلبهها که به جا و وارد است کثرت تعطیلات حوزه به ویژه در مقایسه با حوزه قدیم قم و ایران و حوزه نجف میباشد، عقلانی بودن اعتراض و منصفانه و مفید بودن انتقاد، اقتضاء دارد ابتدا از خودمان شروع کنیم.
لذا دوستانی که مجرد هستند حتما قدر بدانند فرصت فراغ بال را و به نحو احسن از آن برای تلاش علمی و حضور در امتحانات پیشرو استفاده کنند و دوستان متأهل هم سعی کنند با توجه به میل و رغبت خانوادهشان به سفر و رفتن نزد خانواده و رساندن آنان به شهرستان در غیر از ایام امتحانات توجه ویژهای به خانواده داشته باشند تا نسبت به حضور شما در ایام امتحانات در قم راضی باشند. البته گفته شده إن شاء الله از سال آینده امتحانات از ایام نوروز جدا خواهد شد.
جلسه نود و دوم (شنبه، 96.12.12) بسمه تعالی
الخامس: لو فرض محتملات الواجب... ج2، ص308
پنجمین تنبیه از تنبیهات هفتگانه ذیل شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین مربوط به حکم شبهه محصوره و غیر محصوره در محل بحث است. در تنبیه اول بیان شد که شبهه وجوبیه مکلفبه دوران بین متباینین شک یا در مصداق اصل واجب است (نماز ظهر یا جمعه) یا در مصداق شرط واجب (طرف قبله). حال در این تنبیه میفرمایند هر کدام از آن دو حالت هم دو صورت دارد:
صورت اول: اطراف شبهه محصوره است.
صورت دوم: اطراف شبهه غیر محصوره است.
از ضرب دو حالت در دو صورت چهار صورت به دست میآید که حکم دو صورت اول روشن است و اشاره نمیکنند:
صورت اول: شبهه محصوره و شک در مصداق اصل واجب است، احتیاط (موافقت قطعیه) واجب است، هم ظهر بخواند هم جمعه.
صورت دوم: شبهه محصوره و شک در مصداق شرط واجب است، احتیاط واجب است، به چهار طرف نماز بخواند تا یقین کند به قبله.
صورت سوم: شبهه غیر محصوره و شک در مصداق شرط واجب است.
مثال اول: صد لباس دارد که میتواند به عنوان ساتر در نماز استفاده کند در دسترس مکلف است و یقین دارد فقط یکی از آنها پاک است، پس اولا: اطراف شبهه غیر محصوره است، ثانیا: شک در مصداق شرط واجب (ساتر طاهر در نماز) است، اینجا میفرمایند اگر مراعات شرط، واجب باشد موجب عسر و حرج است زیرا فرضا اگر فرد میخواهد نماز ظهر و عصر بخواند، صد دست لباس مشکوک هم هست که فقط یکی از آنها پاک است، در صورت وجوب احتیاط باید صد نماز ظهر و صد نماز عصر بخواند و این هم علاوه بر اینکه موجب عسر و حرج است، اصلا در وقت نماز ظهر زمان کافی ندارد. پس حال که مکلف توان امتثال شرط را ندارد، شرط از عهده او برداشته میشود اما اصل واجب باقی است یعنی بدون ساتر نماز میخواند زیرا شرطِ نماز، ساتر طاهر بود که میسّر نیست، لذا صلاة عاریا میخواند.
مثال دوم: عموما فقهاء در قبله مشکوک نماز به چهار طرف را کافی میدانند، اما اگر کسی مبنایش این باشد که اختلاف اندک هم در درجه قبله جایز نیست و باید به جهت قبله نماز بخواند، و قبله را هم نمیداند در این صورت 360 درجه محدوده شک در قبله است، اگر به هر 5 درجه یک نماز بخواند میشود 72 نماز ظهر و 72 نماز عصر که غیر محصوره و معسور است لذا شرط قبله ساقط است.
پس تکلیف این صورت هم روشن شد که شرط ساقط است و احتیاط واجب نیست.
صورت چهارم: شبهه غیر محصوره و شک در مصداق اصل واجب است.
مثل اینکه نذر کرده یک روز خاصی از سال 97 را روزه بگیرد، اما فراموش کرده کدام روز بوده است، اگر احتیاط (موافقت قطعیه) واجب باشد باید تمام سال (غیر از دو روز حرام) را روزه بگیرد که موجب عسر و حرج است، لذا احتیاط بر او واجب نیست اما حق مخالفت قطعیه هم ندارد، نمیتواند هیچ روزی را روزه نگیرد زیرا در این صورت با علم اجمالی به وجوب یک روز روزه مخالفت کرده است.
و لو قلنا... حتی کسانی که در شبهه تحریمیه غیر محصوره (شک در حرمت یکی از پانصد بطری آب) هم قائل به جواز ارتکاب کل اطراف بودند و میگفتند مخالفت قطعیه تدریجیه اشکال ندارد، اینجا میگویند مخالفت قطعیه حرام است و نمیتواند تمام اطراف را ترک کند زیرا تفاوت شبهه تحریمیه با وجوبیه این است که:
در شبهه تحریمیه تا آخرین فرد را مرتکب نشده نمیتوان گفت مخالفت قطعیه کرده است و نسبت به آخرین فرد هم بعد از ارتکاب میتوان گفت معصیت کرده است نه قبل از ارتکاب.
اما در شبهه وجوبیه به محض اینکه قصد کرد هیچ یک از واجبات را انجام ندهد عصیان و مخالفت قطعیه نموده که حرام است. *
لذا حتی کسانی که در شبهه تحریمیه غیر محصوره قائل به جواز ارتکاب همه اطراف علم اجمالی هستند در شبهه وجوبیه غیر محصوره قائل به حرمت ترک جمیع اطراف هستند.
دو سؤال مطرح میکنند:
سؤال اول: بالأخره در این صورت چهارم (شبهه غیر محصوره و شک در مصداق اصل واجب) وظیفه چیست؟
جواب: مرحوم شیخ دو احتمال با دلیلش بیان میکنند:
احتمال اول: انجام یک فرد کفایت میکند، در مثال بالا یک روز روزه بگیرد کافی است.
دلیل: از طرفی شبهه غیر محصوره است و احتیاط موجب عسر و حرج است، لذا موافقت قطعیه (از باب مقدمه علمیه) واجب نیست، از طرف دیگر مخالفت قطعیه هم حرام است، برای فرار از مخالفت قطعیه میگوییم یک روز روزه بگیرد کافی است.
احتمال دوم: (نظر شیخ انصاری) باید به مقداری که به عسر و حرج نمیافتد اطراف علم اجمالی را انجام دهد. در مثال بالا به تعدادی از روزهای سال روزه بگیرد که به عسر و حرج نیافتد.
دلیل: مرحوم شیخ در مقام استدلال میفرمایند: اگر در موردی نص خاص شرعی داشته باشیم که یک روز روزه کافی است تبعیّت میکنیم اما اگر چنین نص خاصی نباشد از طرفی علم اجمالی به وجوب روزه، میگوید واجب است تمام سال را روزه بگیری و طبق حکم عقل به دفع ضرر محتمل و مقدمه علمیة تا زمانی که عسر و حرج بوجود نیامده و مانع وجوب نشده باید روزه بگیرد مثلا یک ماه روزه گرفت بعد هرگاه منجر به عسر و حرج شد دیگر تکلیف از او برداشته میشود، پس هر مقداری که برایش مقدور است باید روزه بگیرد تا زمانی که یقین کند تکلیف ندارد، این یقین به عدم تکلیف هم از دو راه میآید:
یکم: موافقت قطعیه کند لذا یقین پیدا میکند به اینکه دیگر تکلیفی ندارد.
دوم: بعد از انجام یک ماه روزه، دلیل عسر و حرج بگوید دیگر تکلیف ندارد.
و هذا الحکم مطّردٌ...
سؤال دوم: شما احتمال دوم را انتخاب کردید و فرمودید هر مقدار ممکن است باید انجام دهد، تا زمانی که مانعی به نام عسر و حرج بیاید که تکلیف را برمیدارد، سؤال این است که اگر در مواردی بعض افراد معین از واجب غیر مقدور شد حکم چیست؟
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند مسأله دو صورت دارد:
صورت اول: عروض مانع در بعض اطراف غیر معین علم اجمالی
در مثال مذکور فرد یقین دارد که اگر بخواهد تمام سال را روزه بگیرد در ایام نا مشخصی دچار سنگ کلیه و مشکلات گوارشی میشود، در این صورت چون معلوم نیست کدام روز است باید به همان دلیل مذکور در احتمال دوم تا زمانی که مشکلی پیش نیامده روزه بگیرد و هرگاه متوجه شد روزه گرفتنش سبب ایجاد بیماری میشود آن را ترک کند.
صورت دوم: عروض مانع در بعض اطراف معین علم اجمالی
در مثال مذکور که احتیاطا باید کل سال را روزه بگیرد، اگر یقین داشته باشد روزه گرفتن در تابستان که روزها بلند است او را مبتلا به زخم معده میکند، در این صورت دو قول است:
قول اول: مشهور معتقدند باز هم وجوب کل اطراف باقی است و باید به همان دلیل مذکور در احتمال دوم، تمام روزها را روزه بگیرد تا زمانی که مانعی بیاید و تکلیف را بردارد.
قول دوم: در مثال مذکور، وجوب روزه در ایام تابستان ندارد، نسبت به ایام دیگر هم که علم اجمالی نداریم تا روزه واجب باشد پس أصالة البرائة جاری خواهد بود. لذا قول اول صحیح نیست. (البته یک روز را باید روزه بگیرد که مخالفت قطعیه نشود) **
تحقیق:
* مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد ج5، ص380 با این کلام شیخ انصاری مخالفاند و میفرمایند: "... فإذا قلنا بعدم تأثیر العلم الإجمالی فی الشبهة الغیر المحصورة، حتی فی المقام فلیس فی ترک الکل مخالفة منجّز من الشارع فتأمل." قبل از عبارت مذکور را کامل کنید و بعد از تأمل و مباحثه عبارت، بفرمایید به نظر شما اشکال ایشان به مرحوم شیخ انصاری وارد است یا نه؟
** مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد ج5، ص383 علاوه بر اینکه به انتساب قول اول به مشهور اشکال دارند، میفرمایند در اینجا باید همان تفصیلی مطرح شود که در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه محصوره ذیل تنبیه پنجم بیان شد و مرحوم شیخ انصاری شش صورت مطرح کردند که اول علم اجمالی آمده است یا اول اضطرار محقق شده. قسمتی از عبارت بحر الفوائد: "فما عن المشهور فی الکتاب و إن لم نتحقّقه من اطلاق القول بوجوب الإحتیاط..."
جلسه نود و سوم (یکشنبه، 96.12.13) بسمه تعالی
السادس: هل یشترط فی تحصیل... ج2، ص310
ششمین تنبیه از تنبیهات هفتگانه ذیل شک در مکلفبه، شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین مربوط به احتیاط (موافقت قطعیه) با وجود تمکّن از تحصیل علم تفصیلی است. تا اینجا شیخ انصاری فرمودند چه شک در مصداق اصل واجب باشد یا در مصداق شرط واجب باشد احتیاط (موافقت قطعیه) واجب است.
مکلفی که علم اجمالی دارد به وجوب نماز به یکی از چهار طرف (قبله)، دو حالت نسبت به او متصوّر است:
حالت اول: قادر بر علم تفصیلی به قبله نیست زیرا نه خود آشنای به قبله است نه فرد آگاه به جهت قبله وجود دارد.
حالت دوم: قادر بر علم تفصیلی به قبله هست و میتواند با سؤال از بیّنة یا طرق شرعی دیگر علم به جهت قبله پیدا کند.
سؤال: اگر مکلفی که علم اجمالی دارد به وجوب یکی از ظهر یا جمعه، قصر یا إتمام و یا یکی از چهار جهت، قادر بر تحصیل علم تفصیلی و سؤال از دیگران هست، آیا باید علم تفصیلی کسب کند و حق ندارد چند بار عمل را تکرار نماید یا باز هم مجاز است احتیاط کند؟
به عبارت دیگر: آیا شرط عمل بر اساس احتیاط، عدم تمکّن از علم تفصیلی است؟
به عبارت سوم: آیا وقتی امتثال تفصیلی ممکن است نوبت به امتثال اجمالی میرسد؟ مثل اینکه میتواند با پرسیدن جهت قبله یک نماز بخواند اما پرسیدن را کسر شأن خود میداند آیا میتواند بدون پرسیدن جهت قبله به چهار طرف نماز بخواند؟
جواب: در مسأله دو قول است:
قول اول: مشهور معتقدند در صورت تمکّن از علم تفصیلی نمیتواند احتیاط کند و عمل را چند بار به چهار جهت تکرار کند، بلکه باید با تحصیل علم تفصیلی و سؤال از دیگران به جهت قبله واقعی نماز بخواند.
دلیل: در عبادات قصد وجه و تعیین لازم است و اگر فرد احتیاطا به چهار طرف نماز بخواند نمیتواند قصد وجه (قصد وجوب همان طرفی که میخواهد نماز بخواند) و تعیین (قصد کند معینا همین طرف بر من واجب است) نماید (که قبلا چندین بار توضیح داده شد).
پس وقتی متمکّن از علم تفصیلی است و با سؤال از دیگران هم قبله واقعی را پیدا میکند هم میتواند قصد وجه و تعیین نماید، در این صورت جایز نیست قصد وجه و تعیین را ترک کند.
قول دوم: با وجود تمکّن از علم تفصیلی میتواند بر اساس علم اجمالی و احتیاط، عمل را چند بار تکرار کند و موافقت قطعیه نماید.
مرحوم شیخ انصاری اینجا بین دو قول نظری انتخاب نمیکنند اما در رسائل ج2، ص409 ذیل عنوان: "الخاتمة فیما یعتبر فی العمل بالأصل" (ابتدای رسائل 4) قول اول را انتخاب میکنند و دلیل دیگری ارائه میدهند. *
فرع:
در پایان این تنبیه میفرمایند بنابر نظر مشهور (قول اول) اگر در یک عمل مثل نماز دو علم اجمالی و دو تردید داشت: 1ـ جهت قبله را نمیداند، 2ـ دو لباس دارد و علم اجمالی دارد یکی نجس است، مثل اینکه میخواهد در اتاق هتل نماز صبح بخواند اما هم جهت قبله را نمیداند هم یکی از دو لباسی که دارد نجس است و نمیداند کدام است، در این صورت باید هشت نماز بخواند چهار نماز به چهار جهت با لباس "الف" و چهار نماز با لباس "ب". اگر یکی از این دو تردید را میتواند با سؤال کردن برطرف کند و تبدیل به علم تفصیلی نماید، مثلا میتواند با سؤال کردن علم تفصیلی به لباس طاهر پیدا کند باید از آن جهت علم تفصیلی کسب کند و فقط چهار نماز بخواند به چهار جهت با لباس طاهر و حق ندارد هشت نماز بخواند.
نتیجه اینکه هر فرد از نظر علم به مکلفبه سه حالت دارد:
حالت اول: متمکن از علم تفصیلی و رفع تردید است که باید علم تفصیلی تحصیل کند.
حالت دوم: متمکن از علم تفصیلی نیست که احتیاط و موافقت قطعیه انجام میدهد.
حالت سوم: از جهت طهارت متمکن از علم تفصیلی است اما از جهت قبله نه، اینجا هر مقدار میتواند باید علم تفصیلی تحصیل کند.
هفتمین و آخرین تنبیه ذیل بحث دوران بین متباینین در شبهه وجوبیه مکلفبه، اشاره به تقسیم جدید برای کیفیت تردید و امتثال است.
میفرمایند ممکن است در مواردی علاوه بر اینکه مکلفبه مردد است که نماز قصر است یا تمام، مکلفبه یا همان مشتبه دو امر مترتب بر یکدیگر باشند. مثال: فرد نمیداند وظیفه او قصر است یا تمام، وقت ظهر است میخواهد نماز ظهر و عصر بخواند، نماز ظهر و عصر مترتب بر یکدیگرند یعنی اول باید ظهر بخواند و بعد از آن عصر را. یا اینکه در قبله مردد بین جهات أربع است و میخواهد نماز ظهر و عصر بخواند، اینجا چهار طریقه در کیفیت احتیاط و موافقت قطعیه تصویر میشود، مرحوم شیخ ابتدا به دو طریقه اشاره میکنند سپس در ضمن استدلال بر طریقه دوم به طریقه سوم اشاره میکنند و در پایان طریقه چهارم را توضیح میدهند.
طریقه اول: ابتدا نماز ظهر را هم شکسته هم تمام بخواند سپس نماز عصر را هم شکسته و تمام بخواند.
این طریقه به اجماع فقهاء صحیح است زیرا فرد ابتدا قطعا تکلیف واقعی نسبت به نماز ظهر را امتثال کرده (علم تفصیلی پیدا کرده به اتیان جمیع محتملات نماز ظهر) سپس امتثال قطعی نسبت به نماز عصر نموده (و جمیع محتملات نماز عصر را اتیان کرده) است. **
طریقه دوم: ابتدا یک محتمل را در هر دو مشتبه اتیان کند سپس محتمل دیگر را در هر دو مشتبه به جا آورد. مثل اینکه ابتدا ظهر و عصر را شکسته بخواند سپس ظهر و عصر دیگری به نحو تمام بخواند. در این طریقه مهم این است که دو مشتبه را به صورتی انجام دهد که مسانخ و هم جنس یکدیگر باشند یعنی اول ظهر شکسته و عصر شکسته سپس ظهر تمام و همجنس آن یعنی عصر تمام بخواند.
تحقیق:
* مرحوم شیخ انصاری در رسائل ج2، ص409 ذیل عنوان: "الخاتمة فیما یعتبر فی العمل بالأصل" (ابتدای رسائل 4) میفرمایند: "یعدّ تکرار العبادة- لإحراز الواقع- مع التمکّن من العلم التفصیلیّ به أجنبیّا عن سیرة المتشرّعة، بل من أتى بصلوات غیر محصورة لإحراز شروط صلاة واحدة- بأن صلّى فی موضع تردّد فیه القبلة بین أربع جهات، فی خمسة أثواب أحدها طاهر، ساجدا على خمسة أشیاء أحدها ما یصحّ السجود علیه، مائة صلاة- مع التمکّن من صلاة واحدة یعلم فیها تفصیلا اجتماع الشروط الثلاثة، یعدّ فی الشرع و العرف لاعبا بأمر المولى." مدعی و دلیل شیخ انصاری در عبارت مذکور را یادداشت کرده و در بحث فردا بیان کنید.
مرحوم آخوند در کفایة الأصول چاپ آل البیت ص375 در نقد دلیل مرحوم شیخ انصاری ذیل عنوان "خاتمة فی شرایط الأصول" میفرمایند: "و توهم کون التکرار عبثا و لعبا بأمر المولی و هو بنافی قصد الإمتثال المعتبر فی العبادة فاسدٌ لوضوح ..." این عبارت دو خط دیگر ادامه دارد، پنج کار را انجام دهید:
یکم: دو خط دیگر را یادداشت کنید و عبارت کفایه را کامل نمایید.
دوم: برداشت خودتان از عبارت مرحوم آخوند را بنویسید.
سوم: بین کلام مرحوم شیخ انصاری و کلام مرحوم آخوند قضاوت نمایید.
چهارم: نقد مرحوم آخوند به مرحوم شیخ انصاری را ذیل عبارت رسائل که بالا آوردم در حاشیه رسائل هم میتوانید ببینید. درر الفوائد فی الحاشیة علی الفرائد (چاپ جدید) ص271.
پنجم: مرحوم آخوند قصد وجه را معتبر نمیدانند. در کفایه چاپ آل البیت صفحه 365 و 366 توضیحاتی دارند از جمله میفرمایند: "أن إعتبار قصد الوجه من رأس مما یقطع بخلافه" با یادداشت ادامه این عبارت نظر مرحوم آخوند را توضیح دهید.
معرفی اجمالی چند کتاب:
** مرحوم شیخ انصاری در متن رسائل نام چند کتاب را ذکر میکنند:
الموجز الحاوی لتحریر الفتاوی از مرحوم ابن فهد حلّی متوفای 841ه که کتاب فقهی است.
کشف الإلتباس عن موجز أبی العباس از مرحوم مفلح صَیمری متوفای 900ه که شرح کتاب الموجز است.
مسالک الأفهام فی شرح شرایع الإسلام از شهید ثانی متوفای 965ه که کتاب فقهی است.
روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان از شهید ثانی در شرح کتاب علامه حلی. کتاب فقهی است.
المقاصد العَلیّة فی شرح الرسالة الألفیة از شهید ثانی، کتاب فقهی است.
نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام از علامه حلی متوفای 726ه کتاب فقهی است.
مدارک الأحکام فی شرح شرائع الإسلام از سید محمد موسوی عامِلی متوفای 1009ه کتاب فقهی است.
در مورد هر کدام از این کتب که توانستید یک کتابشناسی مختصر و شخصیتشناسی مختصر نسبت به مؤلف آن انجام دهید. در جزوه جلسه 21 سرفصلهای کتابشناسی و مقصود اجمالی از آن تبیین شد.
جلسه نود و چهارم (دوشنبه، 96.12.14) بسمه تعالی
قولان متفرعان علی القول... ج2، ص313، س1
تنبیه هفتم بررسی مواردی بود که علاوه بر تردید در مکلفبه (قصر یا تمام)، مکلفبه یا همان مشتبه دو امر مترتب بر یکدیگر باشند مانند ترتب نماز عصر بر اتیان نماز ظهر، گفتیم چهار طریقه در کیفیت احتیاط و موافقت قطعیه تصویر میشود، طریقه اول این بود که ابتدا نماز ظهر را به قصر و تمام بخواند سپس نماز عصر را به قصر و تمام بخواند. این طریقه به اجماع علما صحیح است.
طریقه دوم این بود که ابتدا نماز ظهر و عصر را به قصر بخواند سپس نماز ظهر و عصر را به تمام بخواند. مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر در تنبیه قبل معتقد به قول دوم شدیم و گفتیم احتیاط و امتثال اجمالی صحیح است حتی با تمکن از علم تفصیلی، در این صورت این طریقه دوم هم مانند طریقه اول صحیح و کافی است، اما اگر قائل به قول اول شدیم و گفتیم مراعات علم تفصیلی واجب است یعنی تا وقتی توان تحصیل علم تفصیلی دارد و با سؤال کردن میتواند از طهارت لباس یا جهت قبله اطلاع پیدا کند، حق ندارد احتیاط و امتثال اجمالی کند نسبت به طریقه دوم دو قول خواهیم داشت که مبتنی بر دو مبنا هستند. قبل از بیان دو قول به یک مقدمه برگرفته از کلمات مرحوم شیخ انصاری اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: عدم جواز احتیاط با تمکن از علم تفصیلی
در تنبیه ششم گفتیم مشهور معتقدند تا زمانی که تحصیل علم تفصیلی ممکن است و میتواند امتثال تفصیلی (بدون تکرار) داشته باشد نباید با تکرار عمل، احتیاط و امتثال اجمالی نماید، وقتی میتواند با سؤال کردن اطلاع از لباس طاهر یا جهت قبله پیدا کند و علم تفصیلی را مراعات کند حق ندارد با امتثال اجمالی به چهار طرف نماز بخواند و احتیاط نماید. حال اینان که میگویند مراعات علم تفصیلی واجب است، نسبت به دلیل وجوب مراعات علم تفصیلی دو مبنا دارند:
مبنای اول: علت وجوبِ مراعاتِ علم تفصیلی از بین رفتن تردید است، لذا تا جایی که ممکن است باید تردید در نماز و تکرار آن را از بین ببرد تا بتواند قصد تعیین نماید. فرد حکم قصر و اتمام را نمیداند قبله را هم نمیداند حال در نماز عشاء مثلا این فرد باید 8 نماز بخواند (قصر به چهار طرف و اتمام به چهار طرف) اما میتواند با سؤال کردن از جهت قبله مطلع شود، طبق این مبنا باید قبله را سؤال کند که فقط دو نماز (یکی قصر و دیگری اتمام) بخواند نه 8 نماز و لااقل نسبت به قبله تردید را از بین ببرد.
مبنای دوم: علت وجوب مراعاتِ علم تفصیلی صرف وجود علم تفصیلی است نه از بین رفتن تردید.
میفرمایند نسبت به طریقه دوم دو قول است:
قول اول: طریقه دوم صحیح است.
قول دوم: طریقه دوم باطل است.
هر کدام از این دو قول مبتنی بر یک مبنا است، پس گویا در مسأله دو مبنا است:
مبنا و قول اول: علت وجوبِ مراعات علم تفصیلی، از بین رفتن تردید و تکرار عمل و امکان قصد تعیین است.
پس این مبنا میگوید اگر در موردی، بتوان با علم تفصیلی از تکرار واجب (مثلا به چهار طرف نماز خواندن) جلوگیری کرد حق ندارد عمل را با تکرار انجام دهد و اگر در موردی کسب علم تفصیلی هم نتواند از تکرار عمل جلوگیری کند، دیگر کسب علم تفصیلی و اعتناء به آن لازم نیست.
بنابراین دو حالت قابل تصویر است که باید بررسی کنیم ما نحن فیه (طریقه دوم) کدام یک از این دو حالت است:
حالت اول: بی اعتنایی به علم تفصیلی موجب تکرار بیشتر عمل در واجب میشود، مثل اینکه فرد قبله را نمیداند دو لباس هم دارد که یکی طاهر است اما نمیداند کدام طاهر است، نسبت به نماز صبح این فرد باید هشت نماز بخواند (با لباس "الف" به چهار طرف، و با لباس "ب" به چهار طرف) خوب اگر لااقل متمکّن از تحصیل علم تفصیلی نسبت به لباس باشد میتواند تکرار نسبت به لباس را از بین ببرد و با لباس طاهر به چهار طرف نماز بخواند نه هشت نماز. در این صورت باید علم تفصیلی به دست آورد و افراد مردد را تقلیل دهد.
حالت دوم: بی اعتنایی به علم تفصیلی موجب تکرار بیشتر نمیشود، به عبارت دیگر وجود و عدم یک علم تفصیلی مساوی است.
حال باید ببینیم طریقه دوم مصداق حالت اول است یا دوم؟
قائل به مبنای اول میگوید طریقه دوم، از مصادیق حالت دوم است که بی اعتنایی به علم تفصیلی منجر به تکرار عمل نمیشود لذا طریقه دوم صحیح است.
توضیح مطلب: در طریقه اول مکلف دو نماز ظهر یکی شکسته و یکی تمام میخواند بعد میرفت سراغ نماز عصر، یعنی علم تفصیلی پیدا میکرد واجب ظهر را انجام داده بعد میرفت سراغ نماز عصر، اما در طریقه دوم این گونه است که فقط ظهر را شکسته خوانده هنوز علم تفصیلی ندارد که واجب واقعی ظهر را اتیان کرده، نماز عصر را شکسته میخواند میفرمایند با اینکه فرد میتواند به طریقه اول عمل کند و علم تفصیلی به اتیان ظهر پیدا کند بعد نماز عصر را اتیان کند اما تحصیل این علم تفصیلی لازم نیست و میتواند به طریقه دوم عمل کند. دلیل اینکه میتواند به علم تفصیلی اعتنا نکند این است که توجه به علم تفصیلی و عمل به طریقه اول مانع تکرار عمل نمیشود، چه فرد به علم تفصیلی توجه کند و مثل طریقه اول نماز بخواند یا به علم تفصیلی توجه نکند و مانند طریقه دوم نماز بخواند در هر دو طریقه، بالأخره چهار نماز خوانده است و شرط ترتب هم رعایت شده یعنی اگر در واقع نماز شکسته واجب بوده مکلف ظهر و سپس عصر را شکسته خوانده و اگر در واقع نماز تمام واجب بوده باز هم مکلف اول ظهر و سپس عصر تمام خوانده است و بالأخره یا نماز شکسته واجب بوده یا نماز تمام.
خلاصه اینکه بین طریقه اول و دوم از نظر: الف: ترتب عصر بر ظهر و ب: تعداد تکرار عمل، تفاوتی نیست و هر دو طریقه صحیح است.
ذیل این مطلب یک سؤال و جواب است سپس وارد بیان قول و مبنای دوم میشوند که قائل است به بطلان طریقه دوم، إن شاء الله خواهد آمد.
جلسه نود و پنجم (سهشنبه، 96.12.15) بسمه تعالی
و من ذلک یظهر عدم... ج2، ص313، س14
بحث در هفتمین و آخرین تنبیه ذیل دوران بین متباینین بود، در بحث دیروز گفتیم:
واجب مشتبه (مثلا بین قصر و اتمام) اگر دو امر مترتب باشند (مثل نماز عصر که مترتب بر نماز ظهر است) به چندین طریق میتوان آن را اتیان کرد که چهار طریق را بررسی میکنند:
طریقه اول: ابتدا نماز ظهر را قصرا و إتماما بخواند سپس نماز عصر را قصرا و إتماما بخواند، این طریقه به اجماع علما صحیح است.
طریقه دوم: ابتدا نماز ظهر و عصر را شکسته بخواند سپس نماز ظهر و عصر را تمام بخواند.
در طریقه دوم دو قول است که مبتنی بر دو مبنا است، قول و مبنای اول این بود که زمانی مراعات علم تفصیلی و تحصیل آن واجب است که عمل بر اساس علم تفصیلی مانع از تکرار عمل بشود، اما در طریقه دوم مانع تکرار عمل نمیشود و اصلا تفاوتی بین طریقه اول و دوم از نظر تعداد تکرار عمل وجود ندارد.
بحث امروز پاسخ به یک اشکال و سپس بیان قول و مبنای دوم در طریقه دوم است.
اشکال به قول و مبنای اول: مکلف زمانی میتواند نماز عصر بخواند که یقین داشته باشد نماز ظهر را مطابق واقع اتیان کرده است، حال در طریقه دوم مکلف قبل از خواندن نماز ظهر یقین داشت ذمهاش مشغول به نماز ظهر بود، بعد از خواندن نماز ظهرِ شکسته شک دارد نماز ظهر واقعی را اتیان کرده که بتواند نماز عصر بخواند یا نه؟ استصحاب میکند بقاء اشتغال ذمه به نماز ظهر را، پس اول باید نماز ظهر را شکسته و تمام بخواند تا یقین کند به اتیان نماز ظهر، بعد نماز عصر بخواند این همان طریقه اول است.
نتیجه: طریقه دوم صحیح نیست زیرا شرط ترتّب رعایت نمیشود، ترتب یعنی اول وظیفه واقعی ظهر را انجام دهد بعد عصر را بخواند.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند ترتب بین نماز ظهر و عصر یعنی اینکه مکلف زمانی میتواند نماز عصر واقعی را اتیان کند که نماز ظهر واقعی را اتیان کرده باشد، خوب وقتی مکلف نماز ظهر شکسته خواند سپس عصر شکسته خواند، یا در واقع نماز شکسته بر او واجب است که ترتب را مراعات کرده و ظهر و عصر شکسته خوانده، امتثال امر شده است، یا در واقع نماز تمام واجب است که عمل قبلی کلاً بی فائده است مکلف دوباره ظهر و عصر تمام میخواند پس هیچ اشکالی از نظر ترتیب وجود ندارد.
و لذا لایجوز الإتیان... اگر مکلف اول ظهر شکسته بخواند بعد عصر شکسته و تمام بخواند سپس ظهر تمام بخواند ترتب رعایت نشده و باطل است.
نتیجه: طریقه دوم صحیح است زیرا همانطور که میتواند اول نماز شکسته بخواند همانگونه هم میتواند بعد از آن عصر شکسته بخواند و این ظهر و عصر شکسته مشترکاند در اینکه احتمال دارد واجب واقعی باشند یا واجب واقعی نباشند و اگر بنا باشد استصحاب اشتغال ذمه جاری شود یا اصل عدم فعل واجب واقعی جاری شود در هر دو جاری است.
أو أن الواجب مراعاة العلم التفصیلی... ج2، ص314، س1
قول و مبنای دوم: طریقه دوم باطل میباشد زیرا مبنایمان این است که صرف علم تفصیلی مهم است و فرد تا میتواند باید بر اساس علم تفصیلی عمل کند، اهمیتی ندارد که علم تفصیلی مانع تکرار عمل میشود یا نه. پس مکلف باید اول ظهرِ شکسته و تمام بخواند تا علم تفصیلی پیدا کند به انجام نماز ظهر، سپس نماز عصر شکسته و تمام بخواند. اما در طریقه دوم وقتی نماز عصر شکسته میخواند یقین و علم تفصیلی ندارد که نماز ظهر را مطابق واقع خوانده یا نه.
پس هر چند فرد از نظر قصر و اتمام تردید دارد و باید عمل را تکرار کند اما لااقل میتواند نماز ظهر را به گونهای بخواند که علم تفصیلی پیدا کند وظیفه را امتثال کرده بعد نماز عصر بخواند، این هم با طریقه اول ممکن است نه طریقه دوم.
مرحوم شیخ انصاری در پایان طریقه دوم یک قید هم اضافه میکنند و میفرمایند طریقه دوم که ظهر و عصر شکسته میخواند مقصود این است که در وقت مشترک نماز ظهر و عصر این کار را انجام میدهد. با تبیین طریقه سوم وجه اضافه نمودن این قید روشنتر میشود.
أمّا إذا تحقق الأمر بالظهر فقط.... ج2، ص314، س10
طریقه سوم: در وقت مختص نماز ظهر (مثلا چهار دقیقه اول اذان ظهر) ظهر و عصر شکسته بخواند و بعد از آن هم ظهر و عصر تمام بخواند، میفرمایند طریقه سوم باطل است.
توضیح مطلب: گفتیم اگر واجب مشتبه، دو امر مترتب بر یکدیگر باشند مثل نماز ظهر و عصر، چهار طریقه برای اتیان واجب مورد بررسی قرار میگیرد. سومین طریقه آن است که فرد در ابتدای اذان ظهر که مثلا به اندازه چهار دقیقه وقت مختص نماز ظهر است، در این چهار دقیقه نماز ظهر و عصر شکسته بخواند، میفرمایند ممکن است بگوییم این طریقه نماز خواندن باطل است زیرا امکان دارد در واقع نماز تمام بر این فرد واجب باشد و چهار دقیقه اول وقت مختص نماز ظهر باشد.
به عبارت دیگر اینکه فرد هم نماز عصر شکسته باید بخواند هم نماز عصر تمام از باب مقدمه علمیه است یعنی با این کار علم پیدا کند به امتثال امر مولا به نماز عصر، خوب اگر در واقع نماز تمام واجب باشد، این فرد در وقت مختص نماز ظهر که مثلا چهار دقیقه است، دو دقیقه ظهر شکسته خوانده و دو دقیقه عصر شکسته خوانده، در حالی که در وقت مختص به ظهر اصلا نماز عصر امر شرعی ندارد پس وقتی در دو دقیقه دوم، نماز عصر شکسته میخواند کاری انجام میدهد که اصلا امر ندارد.
(طبق مبنای دوم که میگفت صرف علم تفصیلی و امتثال تفصیلی مهم است این مسأله کاملا روشن است که تا میتواند باید به صورتی نماز بخواند که یقین به ترتب عصر بر ظهر پیدا کند که این هم فقط طریقه اول است اما در این طریقه سوم هر چند میتوان گفت اگر وظیفه شکسته بوده نمازش صحیح است و اگر وظیفه إتمام بوده نمازش صحیح است لکن باز میشود احتمالی و اَگَری، در حالی که در طریقه اول هیچ احتمال و اگر وجود ندارد.)
بل الأصل عدم الأمر... مقصود استصحاب است که قبل از اذان یقین دارد امر به نماز عصر نداشت، بعد اذان در وقت مختص نماز ظهر شک دارد نماز عصر امر دارد یا نه، استصحاب میکند عدم امر نسبت به نماز عصر را. *
نتیجه: اگر مکلف در وقت مختص نماز ظهر، (یکی از محتملات نماز عصر را بخواند یعنی نماز عصر شکسته بخواند) کار غیر شرعی است زیرا امر نداشته است.
طریقه چهارم: ابتدا نماز ظهر شکسته بخواند سپس نماز عصر تمام بخواند بعد از آن ظهر تمام و عصر شکسته بخواند.
این طریقه هم باطل است زیرا گفتیم نماز عصر مترتب بر نماز ظهر است، اگر در واقع نماز تمام واجب باشد این فرد که نماز ظهر شکسته میخواند سپس وارد عصر میشود در وقت مختص نماز ظهر وارد نماز عصر شده، یعنی اصلا نماز عصر تمام امر نداشته که او شروع به خواندن عصر تمام نموده است.
أما ما لایحتمله... اما آن جایی که مانند صورت اول و دوم وقتی محتملات نماز عصر را انجام میدهد میتوان امر به عصر را تصویر نمود دیگر أصالة عدم الأمر جاری نیست و نمیتواند ثابت کند عمل نامشروع و ممنوع است.
خلاصه بحث دوران بین متباینین و هفت تنبیه را در جلسه فردا بیان میکنیم إن شاء الله.
تحقیق:
* مرحوم تبریزی در اوثق الوسائل ج4، ص100 نکتهای دارند نسبت به تعبیر "بل الأصل عدم الأمر" و میفرمایند از باب مماشاة با خصم بیان شده، عبارت شش خطی ایشان را مراجعه و تأمل کنید.
پیش مطالعه:
در جلسه 77 جزوه صفحه 147 ابتدای بحث از متباینین در شبهه وجوبیه، مقدمهای در اقسام اقل و اکثر (ارتباطی و استقلالی) با مثالهایش تبیین شد، برای بحث بعدی دوباره آن را مطالعه کنید.
جلسه نود و ششم (چهارشنبه، 96.12.16) بسمه تعالی
در رساله شک بحث در جایی بود که شک حالت سابقه ندارد، بعدِ بحث از موضع اول (شک در اصل تکلیف) وارد بحث از موضع دوم (شک در مکلفبه) شدند، و فرمودند سه مطلب دارد: شبهه تحریمیة، وجوبیه، دوران بین محذورین، ذیل مطلب دوم (شبهه وجوبیة) فرمودند مکلفبه دو قسم است: یا متباینین هستند یا اقل و اکثر، در قسم اول (متباینین) چهار مسأله بود زیرا منشأ شک بدون حالت سابقه در مکلفبه شبهه وجوبیه، دوران بین متباینین، فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین (شبهه حکمیه) و یا موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) بود، بعد از بررسی چهار مسأله به تبیین هفت تنبیه پرداختند و قسم اول (دوران بین متباینین) تمام شد. خلاصه بحث شبهه وجوبیه متباینین چنین بود که:
مسأله اول (فقدان نص): مرحوم شیخ انصاری فرمودند:
مخالفت قطعیه (إجراء برائت در هر دو طرف) حرام است زیرا مخالف با علم اجمالی به وجود تکلیف است.
موافقت قطعیه واجب است زیرا مقتضی (علم اجمالی) موجود و مانع عقلی و شرعی هم مفقود است.
مسأله دوم (اجمال نص): این مسأله مانند مسأله اول مخالفت قطعیه حرام و موافقت قطعیه واجب است.
مسأله سوم (تعارض نصین): فرمودند مکلف مخیر است به دلیل روایات باب تخییر.
مسأله چهارم (شبهه موضوعیه):
مانند شک در قبله که مخالفت قطعیه حرام است زیرا یقین به وجود تکلیف دارد و موافقت قطعیه (احتیاط) واجب است لذا باید به چهار طرف نماز بخواند به این دلیل که اشتغال یقینی به تکلیف داریم، عقل میگوید از باب مقدمه علمیه (مقدمه علم به امتثال تکلیف، انجام هر دو طرف شک است) باید هر دو طرف را امتثال کند تا یقین به فراغ ذمه پیدا شود، پس اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی.
سپس هفت تنبیه بیان فرمودند که خلاصه آنها چنین بود:
تنبیه اول: در شبهه موضوعیه، حرمت مخالفت و وجوب موافقت جاری است چه شک در مصداق اصل واجب باشد (نماز قصر یا تمام) چه شک در مصداق شرط واجب باشد (جهت قبله).
تنبیه دوم: کیفیت نیت و قصد قربت در انجام اطراف علم اجمالی چنین است که در انجام هر یک از اطراف علم اجمالی باید قصد قربت داشته باشد به همان عمل در حال انجامش یا با انجام سایر اطراف، که به طور خلاصه میشود انجام عمل احتیاطا.
تنبیه سوم: وجوب موافقت قطعیه، وجوب عقلی است و روایات احتیاط دال بر آن هم امر ارشادی هستند که ثواب و عقاب مستقل ندارند.
تنبیه چهارم: اگر شروع کرد به انجام تمام اطراف علم اجمالی (نماز به چهار طرف) و بعد از اولین عمل متوجه شد قبله همان طرف بوده دیگر مجزی است واقع است و نیاز به تکرار نماز به سه جهت دیگر نیست.
تنبیه پنجم: اگر شبهه موضوعیه محصوره باشد چه شک در مصداق اصل واجب (قصر و اتمام) چه شک در مصداق شرط واجب (طهارت یا نجاست لباس مصلّی) در هر صورت احتیاط و موافقت قطعیه واجب است.
اگر شبهه موضوعیه غیر محصوره باشد در صورت شک در مصداق شرط واحب مانند قبله، هب جهت عسر و حرج شرط ساقط است اما مشروط باقی است و باید یک نماز بخواند. مثال: صد لباس ساتر دارد یقین دارد 99 تا نجس و یکی پاک است نمیداند لباس پاک کدام است، خواندن صد نماز معسور است لذا شرط ساتر طاهر ساقط است و یک نماز میخواند عاریا.
اگر شبهه موضوعیه غیر محصوره باشد در صورت شک در مصداق اصل واجب باید به مقداری که منجر به عسر و حرج نمیشود عمل را اتیان کند. مثال: نذر کرده روزه یک روز معین در سال 97 را اما فراموش کرد کدام روز بوده، چون موافقت قطعیه واجب است باید تمام سال (غیر عیدین) را روزه بگیرد اما هر زمان روزه گرفتن معسور شد، عسر و حرج تکلیف را برمیدارد و ادامه لازم نیست.
تنبیه ششم: مشهور معتقدند احتیاط نمودن (امتثال اجمالی و به چهار طرف نماز خواندن) در صورتی جایز است که نمیتواند با سؤال کردن یا سایر طرق شرعی به حکم واقعی برسد، لذا اگر میتواند با سؤال کردن قبله را پیدا کند حق ندارد به چهار طرف نماز بخواند.
تنبیه هفتم: اگر مشتبه دو امر مترتب بر یکدیگر باشند مانند نماز عصر که مترتب بر ظهر است، و فرد هم وظیفه قصر یا اتمام را نمیداند در این صورت کیفیت انجام نماز ظهر و عصر که مشکوک بین قصر و اتمام است چند طریق هاست که چهار طریقه عبارتاند از:
طریقه اول: ظهر را شکسته و تمام بخواند سپس عصر را شکسته و تمام بخواند. به اجماع علماء این قسم صحیح است زیرا هم علم تفصیلی مراعات شده (بعد از خواند ظهر به قصر و اتمام یقین و علم تفصیلی پیدا کرد به انجام ظهر سپس اقدام به خواندن عصر نمود) هم ترتب نماز عصر بر نماز ظهر اتیان شده که بالأخره نماز عصر بعد از ظهر واقع شد.
طریقه دوم: ظهر و عصر شکسته بخواند سپس ظهر و عصر تمام بخواند (در وقت مشترک). دو مبنا بود:
مبنای اول: مراعات علم تفصیلی فقط به جهت جلوگیری از تکرار عمل واجب است، در طریقه دوم مراعات کردن یا نکردن علم تفصیلی تأثیری در تکرار عمل ندارد پس نیاز نیست به علم تفصیلی اعتنا کرد و حتما مانند طریقه اول نماز خواند لذا طریقه دوم صحیح است.
مبنای دوم: صرف مراعات علم تفصیلی اهیمت دارد نه مانعیت از تکرار، لذا باید مثل طریقه اول نماز بخواند و طریقه دوم باطل است.
طریقه سوم: ظهر و عصر شکسته بخواند در وقت مختص به نماز ظهر، و سپس ظهر و عصر تمام. این طریقه هم باطل است.
طریقه چهارم: ظهر شکسته بخواند و عصر تمام سپس ظهر تمام و عصر شکسته، این طریق مسلما باطل است زیرا ترتیب رعایت نشده.
میلاد با سعادت حضرت زهرا 3
در آستانه میلاد با سعادت حضرت صدیقة طاهره زهرای مرضیه توجه به یک نکته إن شاء الله مفید خواهد بود:
خداوند متعال در سوره مبارکه واقعه آیات 77 تا 79 میفرماید: "إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ، فی کِتابٍ مَکْنُونٍ، لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ.
با تمسک به قرآن و تفاسیر اهل سنت یک نکته مهم باید مورد توجه قرار گیرد: ذیل این آیات شریفه فخر رازی (543-606 ق) صاحب تفسیر مفاتیح الغیب از مفسّران، متکلمان و از علماء بزرگ اهل سنت در ج29، ص431 به بعد چند نکته دارد که بین آن نکات دو نکته برای ما مهم است:
1ـ بعد از اشکال و جوابهایی نتیجه میگیرد مکنون یعنی محفوظ و مصون از تغییر و تبدیل که مقصود لوح محفوظ است.
2ـ در مقصود از مطهّرون عموم تفاسیر اهل سنت میگویند مقصود کسانی است که با وضو هستند، و حتی در فقه امثال شافعی و دیگرانشان تمسک میکنند به همین آیه که لایجوز مسّ المصحف للمحدث، بعد فخررازی اشکال میکند که اگر مقصود از کتاب مکنون لوح محفوظ باشد با این معنای از مطهّرون سازگار نیست، لذا توضیح میدهد که مقصود از مطهّرون: "هم الملائکة طهرهم الله فی أول أمرهم و أبقاهم کذلک طول عمرهم و لو کان المراد نفی الحدث لقال: لا یمسه إلا المطهرون أو المطهرون، بتشدید الطاء و الهاء، و القراءة المشهورة الصحیحة المطهرون من التطهیر." میگوید اگر مراد نفی حدث و وضو گرفتن بود باید یا میفرمود مُتَطَهِّرون یا میفرمود مُطَّهِّرون در حالی که قرائت مشهور و صحیح مُطَهَّرون است. پس مقصود رفع حدث نیست بلکه مقصود ملائکه است.
ما این دو نکته او را قبول داریم غیر از تطبیق مطهرون بر ملائکه، بکله میگوییم الف و لام در "المطهّرون" یا به اطلاق یا به الف و لام عهد دلالت دارد بر مصادیق آیه تطهیر که "ُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً" نتیجه اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها مصداق مطهّرون در آیه شریفه " لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ" خواهند بود.
ـ فخر رازی در ابتدای تفسیرش ج1، ص92 ذیل عنوان "فی اللطائف المستنبطة من قولنا أعوذ بالله من الشیطان الرجیم" مینویسد:
"... النکتة السادسة: قال تعالى: لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ فالقلب لما تعلق بغیر اللّه و اللسان لما جرى بذکر غیر اللّه حصل فیه نوع من اللوث، فلا بد من استعمال الطهور."
حال باید به کلام نورانی امام صادق علیه السلام توجه نمود که فرمودند: " اعراب القلوب على أربعة أنواع : رفع ، وفتح ، وخفض ، ووقف ، فرفع القلب فی ذکر الله تعالى ، وفتح القلب فی الرضى عن الله ، وخفض القلب فی الاشتغال بغیر الله ، ووقف القلب فی الغفلة عن الله تعالى" سپس توضیحاتی دارند حضرت و بعد از آن میفرمایند: "فعلامة الرفع ثلاثة أشیاء : وجود الموافقة ، وفقد المخالفة ، ودوام الشوق ، وعلامة الفتح ثلاثة أشیاء : التوکل ، والصدق ، والیقین ، وعلامة الخفض ثلاثة أشیاء : العجب ، والریاء ، والحرص ، وعلامة الوقف ثلاثة أشیاء : زوال حلاوة الطاعة ، وعدم مرارة المعصیة ، والتباس علم الحلال والحرام ". مستدرک وسائل ج12، ص169.
توجه کنیم اگر چه در مباحث فقه و اصول توصیه اکید میشود به خوب درس خواندن و در مباحث اصول این چند وقت دائم سخن از حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه بود، اینها مهم است و تحصیلش شرعا بر ما لازم است اما اصل مطلب و محتوای حقیقی و راه نجات همان است که امام صادق علیه السلام میفرمایند در علامات رفع و فتح قلب که نمونه بارز و آشکار آن مادر بزرگوارشان صدیقه طاهره، زهرای مرضیه سلام الله علیها هستند.
امیدواریم خداوند متعال به برکت وجود حضرتش ما را از رهپویان مکتبشان قرار دهد و علما و عملا مورد توجه و تأیید حضرتش قرار گیریم به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد9.
[1]. بعد از تعطیلات دهه فاطمیه سلام الله علیها به روایت 95 روز (جمادی الثانی 1439)
[2]. در جلسه 86، صفحه 165 جزوه و صفحه 291 کتاب. در بیان دوم از جواب دوم از دلیل سوم قائلین به کفایت موافقت احتمالیه.
[3]. در جلسه 86، صفحه 165 جزوه و صفحه 291 کتاب. در بیان دوم از جواب دوم از دلیل سوم قائلین به کفایت موافقت احتمالیه.
[4]. در جلسه 88، صفحه 170 جزوه و صفحه 300 کتاب گذشت.
[5]. در جلسه 86، صفحه 165 جزوه و صفحه 293 کتاب گذشت.
[6]. در جلسه 55، صفحه 103 جزوه و صفحه 231 کتاب گذشت.
جلسه هفتاد و هفتم (شنبه، 96.11.14) بسمه تعالی
المطلب الثانی: فی اشتباه الواجب... ج2، ص277
کتاب رسائل در سه رساله قطع، ظن و شک تدوین شده است. دسته بندی کلی رساله شک تا اینجا به این نحوه بود:
بحث شک در دو مقام است: 1ـ بدون حالت سابقه 2ـ با حالت سابقه. بررسی مقام اول در دو موضع:
موضع اول: در اصل تکلیف (در سه مطلب):
1. شبهه تحریمیه: (در چهار مسأله)
منشأ شک فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین (شبهه حکمیه) یا موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) برائت جاری است.
2. شبهه وجوبیه: (در چهار مسأله)
منشأ شک فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین (شبهه حکمیه) یا موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) برائت جاری است.
3. دوران بین محذورین: (در چهار مسأله)
منشأ شک فقدان نص، اجمال نص، موضوع خارجی (توقف) تعارض نصین (قائل به تخییر)
موضع دوم: در مکلفبه (در سه مطلب):
1. شبهه تحریمیه (در دو مقام):
یکم: شبهه محصوره: (در چهار مسأله)
منشأ شک فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین (شبهه حکمیه) یا موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) (مخالفت قطعی حرام، موافقت قطعی واجب)
دوم: شبهه غیر محصوره: (در چهار مسأله)
منشأ شک فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین (شبهه حکمیه) یا موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) (جواز ارتکاب بعض، حرمت مخالفت قطعی)
2. شبهه وجوبیه (در دو قسم):
یکم: دوران بین متباینین (در چهار مسأله):
منشأ فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین (شبهه حکمیه) یا موضوع خارجی (شبهه موضوعیه)
دوم: دوران بین اقل و اکثر
دومین مطلب ذیل بحث شک در مکلفبه، بررسی شبهه وجوبیه است (دوران بین واجب و غیر حرام). مکلف یقین به اصل حکم وجوب دارد اما در مکلفبه (متعلق وجوب) شک دارد.
برای فهم دقیق کلام مرحوم شیخ انصاری دو مقدمه یکی اصولی و دیگری حقوقی بیان میکنیم:
مقدمه اول اصولی: متباینین و اقل و اکثر (استقلالی و ارتباطی)
شبهه یا تحریمیه است یا وجوبیه، اطراف علم اجمالی هم یا متباینیناند یا اقل و اکثر، اقل و اکثر هم یا استقلالی است یا ارتباطی.
ـ متباینین: اطراف علم اجمالی (در شبهه تحریمیه و وجوبیه) دو موضوع متباین و غیر مرتبطاند که باید حکمشان بررسی شود:
مثال وجوب: یقین دارد ظهر جمعه در عصر غیبت، یک عملی بر او واجب است اما شک دارد نماز ظهر است یا نماز جمعه. یا در مسافرت سر چهار فرسخ رسیده، نمیداند وظیفهاش قصر است یا إتمام. (این قسم محل بحث اینجا است)
مثال حرمت: یقین دارد یکی از دو إناء (شبهه محصوره) یا یکی از هزار إناء (شبهه غیر محصوره) نجس است. حکمشان گذشت.
ـ اقل و اکثر: اقل و اکثر دو قسم دارد: استقلالی و ارتباطی:
الف: اقل و اکثر استقلالی: مکلف چه اقل را انجام دهد چه اکثر را به همان اندازه ثواب (در واجب) و عقاب (در حرام) خواهد داشت. به عبارت دیگر اگر در واقع اکثر واجب باشد و فرد اقل را اتیان کند به همان اندازه ثواب دارد و بریء الذمه شده و اگر در واقع اکثر حرام باشد و او اقل را مرتکب شده به همان اندازه عقاب خواهد داشت. *
مثال وجوب: یقین دارد به زید بدهکار است اما نمیداند صد درهم است یا صد و ده درهم. نذر کرده بوده در این ماه قمری نماز شب او ترک نشود، یقین دارد تعدادی نماز شب او قضا شده اما نمیداند دو مورد بوده یا چهار مورد.
مثال حرمت: یقین دارد جنب و حائض یک حکم حرمت در قرائت قرآن دارند اما شک دارد حرمت فقط تعلق گرفته به خواندن آیه سجده دار (اقل) یا تمام آن سوره (اکثر).
نکته: در شبهه تحریمیه اقل و اکثر استقلالی، علم اجمالی منحل میشود به یک علم تفصیلی و شک بدوی به این بیان که اقل (آیه سجده دار) معلوم الحرمة است نسبت به اکثر شک بدوی دارد در حرمت، برائت از حرمت اکثر جاری میکند.
ب: اقل و اکثر ارتباطی یک فعل است که اقل و اکثر در قالب همان یک عمل قابل تصویر است، اکثر همان اقل است با ضمیمه شیئ اضافهای، لذا اگر در واقع اکثر واجب یا حرام بوده اما اقل را انجام دهد، نه واجب را امتثال کرده نه حرام مرتکب شده. **
مثال وجوب: یقین دارد نماز واجب است اما نمیداند نماز بدون سوره و 9 جزئی (اقل) بر او واجب است یا با سوره و 10 جزئی (اکثر).
مثال حرمت: یقین دارد ساختن مجسمه ذی روح حرام است، شک دارد ساختن کل اعضاء (اکثر) حرام است یا ساختن نیم تنه بالا (اقل) هم حرام است.
نکته: در شبهه تحریمیه اقل و اکثر ارتباطی مقدار اکثر معلوم الحرمة است، نسبت به اقل شک بدوی دارد که اصلا ساختن نیم تنه بالا حرمت دارد یا نه؟ شک بدوی است و محل جریان أصالة البرائة. ***
مقدمه دوم حقوقی: مثال حقوقی تباین و اقل و اکثر
یک مثال برای بحث اقل و اکثر در اطراف شبهه، ماده 225 قانون تجارت است که میگوید: "تاریخ تحریر و مبلغ برات با تمام حروف نوشته می شود. اگر مبلغ بیش از یکدفعه به تمام حروف نوشته شده و بین آنها اختلاف باشد مبلغ کمتر، مناط اعتبار است اگر مبلغ با حروف و رقم هر دو نوشته شده و بین آنها اختلاف باشد، مبلغ با حروف معتبراست." ****
مرحوم شیخ انصاری بر خلاف مطلب اول (شبهه تحریمیه) در اینجا یعنی شبهه وجوبیه تقسیم بندی جدیدی بیان میکنند و میفرمایند شک در مکلفبه دو قسم است زیرا اطراف شبهه یا متباینین هستند یا اقل و اکثر.
اگر اطراف شبهه متباینین باشند حکم در چهار مسأله بررسی خواهد شد زیرا منشأ شبهه و شک فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین (شبهه حکمیه)و یا موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) است. اگر هم اطراف شبهه اقل و اکثر باشند اقسامی دارد که خواهد آمد. (تا حدود 27 قسم برای اقل و اکثر قابل تصویر است لکن مبتلابه و مهم از آنها فقط پنج قسم است که در جای خودش خواهد آمد.)
توضیح و مثال اقسام متباینین و اقل و اکثر در مقدمه توضیح داده شد.
قبل از ورود به اصل بحث دو سؤال را جواب میدهند:
سؤال اول: دو مثال (ظهر و جمعه، قصر و اتمام) که برای شبهه وجوبیه متباینین اشاره کردید، در اصل مثال برای اقل و اکثرند زیرا در ظهر جمعه شک دارد واجب او یک واجب دو رکعتی است (نماز جمعه) یا واجب چهار رکعتی است، در نماز قصر و اتمام شک دارد واجب او دو رکعتی است یا چهار رکعتی، پس در اصل شک او به اقل و اکثر بازمیگردد.
جواب: تباین نماز ظهر با جمعه روشن است، نماز جمعه یک عمل مستقل دو رکعتی است و نماز ظهر هم یک عمل مستقل چهار رکعتی است و نمیتوان دو رکعت آخر نماز ظهر را ادامه دو رکعت نماز جمعه به حساب آورد، همچنین نماز قصر و اتمام. البته جزئیات مسأله در بحث اقل و اکثر خواهد آمد. *****
سؤال دوم: چرا در مطلب قبل (شبهه تحریمیه) بحث اقل و اکثر را مطرح نکردید با اینکه مثال فقهی دارد؟ (در مقدمه اشاره شد)
جواب: میفرمایند در شبهه تحریمیه فقط در صورت تباین بین علماء اختلاف است که احکامش را در دو عنوان محصوره و غیر محصوره بررسی کردیم، اما در شبهه تحریمیه دوران بین اقل و اکثر اختلافی بین فقهاء نیست و همه بالإجماع قائلاند اگر اقل و اکثر استقلالی باشند حرمت أقل (قرائت آیه سجده دار برای جنب و حائض) قطعی و یقینی است و نسبت به اکثر (کل سوره) شک بدوی دارد و برائت از تکلیف جاری است. و اگر اقل و اکثر ارتباطی باشد حرمت اکثر (ساختن مجسمه کل بدن) قطعی و یقینی است نسبت به اقل (ساخت یک عضو) شک بدوی داریم أصالة البرائة جاری است. در عبارت کتاب (لأن الأکثر معلوم الحرمة و الشک فی حرمة الأقل) به حکم اقل و اکثر ارتباطی اشاره شده و در نسخه بدلی که در پاورقی آمده به حکم اقل و اکثر استقلالی اشاره دارد که در مقدمه با "نکته" اشاره شد.
البته در شبهه وجوبیه دوران بین اقل و اکثر هم برائت از اکثر جاری میشود که احکامش در قسم دوم خواهد آمد.
تحقیق:
* شهید صدر، حلقات ج2، ص423: انّ ما یتمیّز به الاکثر على الاقل من الزیادة على تقدیر وجوبه یکون واجبا مستقلا عن وجوب الاقل.
** شهید صدر، حلقات ج2، ص423: انّ هناک وجوبا واحدا له امتثال واحد و عصیان واحد، و هو إمّا متعلّق بالاقل أو بالاکثر.
*** برای تقسیمات بیشتر در مسأله با توجه به فقدان، اجمال، تعارض نصین یا شبهه موضوعیه در متباینین و اقل و اکثر استقلالی و ارتباطی به همراه مثال مراجعه کنید به شرح الرسائل از مرحوم اعتمادی، ج2، ص367.
**** اقل و اکثر (استقلالی یا ارتباطی) را بر ماده مذکور از قانون تجارت در مطالعه و مباحثه تطبیق داده و با اولویت نوشته، ارائه دهید.
***** مرحوم آشتیانی در بحر الفواند ج5، س317 (چاپ 8جلدی) توضیحاتی در این رابطه دارند که میتوانید مراجعه کنید.
جلسه شصت و نهم (یکشنبه، 96.11.01) بسمه تعالی
المقام الثانی فی الشبهة الغیر المحصورة... ج2، ص257
سیر بحث از ابتدای رساله شک تا اینجا چنین بود که:
مبحث شک در دو مقام:
1ـ با حالت سابقه (استصحاب)
2ـ بدون حالت سابقه (برائت، تخییر، احتیاط)، در این مقام دو موضع بود:
1ـ شک در اصل تکلیف
2ـ شک در مکلفبه، در این موضع سه مطلب بود:
الف: دوران بین محذورین (واجب و حرام)
ب: شبهه وجوبیة (واجب و غیر حرام)
ج: شبهه تحریمیه (حرام و غیر واجب) در این مطلب چهار مسأله بود:
1ـ فقدان نص معتبر
2ـ اجمال نص
3ـ تعارض نصین
4ـ موضوع (امر) خارجی، در این مسأله دو قسم بود:
الف: شبهه محصوره
ب: شبهه غیر محصوره
رسیدیم به بحث شک در مکلفبه، شبهه تحریمیه موضوعیه غیر محصوره.
در شبهه غیر محصوره دو مطلب دارند: 1ـ بررسی حکم شبهه غیر محصوره و دلیل آن. 2ـ بیان تنبیهات (4تنبیه)
قبل از ورود به مطلب مرحوم شیخ انصاری یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: ضابطه محصوره و غیر محصوره
مرحوم شیخ مانند بحث از شبهه محصوره در اینجا هم ابتدای بحث، ضابطه تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن اطراف شبهه را بیان نمیکنند اما ذیل مباحث شبهه غیر محصوره در تنبیه دوم ج2، ص268 اجمالا میفرمایند: "إن غیر المحصور ما بلغ کثرة الوقائع المحتملة للتحریم إلی حیث لایعتنی العقلاء بالعلم الإجمالی الحاصل فیها." نظر و دلیل شیخ در همان جا بررسی خواهد شد.
مشهور و مرحوم شیخ در شبهه محصوره فرمودند مخالفت قطعیه با علم اجمالی حرام و موافقت قطعیه واجب است اما در شبهه غیر محصوره میفرمایند اجتناب از جمیع اطراف علم اجمالی در شبهه غیر محصوره واجب نیست، بلکه فرد میتواند بعض اطراف را مرتکب شود. شش دلیل بر این مدعا ارائه شده که مرحوم شیخ دلیل اول را قاطعانه و دلیل دوم را با تردید میپذیرند:
شهید ثانی(م966) در روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان، و محقق ثانی(م940) در جامع المقاصد فی شرح القواعد و دیگران ادعای اجماع کردهاند بر جواز ارتکاب بعض اطراف شبهه غیر محصوره. مرحوم وحید بهبهانی(م1206) بالاتر از آن مدعی اجماع جمیع مسلمانان بر این حکم هستند و بعضی هم پا را فراتر نهاده و مدعی ضرورت دین مبین اسلام بر این جواز شدهاند.
مرحوم شیخ این دلیل را معتبر میدانند. در بحث حجیت اجماع منقول هم گذشت که هر چند شیخ قائل به عدم حجیت اجماع منقول هستند اما فرمودند که اگر قرائن اطمینانی بر تحقق اجماع خاصی داشته باشیم میتواند دلیل بر حکم شرعی باشد.
توضیح این دلیل نیاز به یک مقدمه اصولی دارد:
مقدمه اصولی: اقسام عسر و حرج
عسر و حرج دو قسم است:
1ـ حرج شخصی. ممکن است شخصی از امتثال یک تکلیف شرعی مانند وضو گرفتن در سرما به حرج بیافتد اما دیگری نه.
2ـ حرج نوعی. انجام یک تکلیف شرعی برای عموم مردم طاقت فرسا است و شارع مقدس به جهت مصلحت تسهیل بر مکلفین حکم شرعی را از همه برمیدارد. مثال: اگر در رؤیت هلال ماه ذیالحجة بین شیعه و اهل سنت اختلاف شد نتیجهاش میشود اختلاف در روز عرفه و عید قربان که مناسک خاصی دارد، در این صورت ممکن است برای جمع اندکی از شیعیان امکان داشته باشد رفتن به عرفات و مشعر و منی بر اساس نظر خودشان اما غالب و عموم شیعیان نمیتوانند بر خلاف نظر حاکمیت در عربستان رفتار نمایند لذا شارع مقدس تکلیف را از همه برداشته و شیعیان هم در عید قربان طبق نظر اهل سنت مناسکشان را انجام میدهند.
مستدل میگوید وجوب اجتناب از همه اطراف در شبهه غیر محصوره باعث عسر و حرج بر اغلب مردم است لذا شارع وجوب اجتناب از جمیع اطراف را برداشته است. مثل اینکه علم اجمالی دارد یکی از مرغ فروشیهای شهر گوشت میتة (بدون ذبح شرعی) میفروشد، خوب اجتناب از همه مرغ فروشیها منجر به عسر و حرج برای خیلی از مردم است لذا شارع وجوب اجتناب از همه موارد را از همه مکلفان برداشته است حتی آنانکه برایشان حرجی نیست. دلیل بر این نظریه دو آیه: "یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْر" و "ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ" است.
سؤال: این دو آیه خطاب به مکلفان است و ظهور دارد در اینکه اگر یک حکم و تکلیفی برای مخاطب حرج و مشقت داشته باشد، تکلیف از او برداشته شده نه از مکلفانی که هیچ مشقتی برای آنان ندارد پس این دو آیه حرج شخصی را میگویند نه نوعی را.
جواب: مستدل میگوید قبول داریم این دو آیه ظهور در حرج شخصی دارد اما با ضمیمه روایاتی که مقصود خداوند را از این آیه تفسیر میکنند متوجه میشویم وجود و عدم تکلیف تابع یسر و عسر غالبی و نوعی است نه شخصی.
مرحوم شیخ دو جواب در نقد دلیل دوم ذکر میکنند:
جواب اول: دلیل أخص از مدعی است. آن آیات و روایات مربوط به عسر و حرج شخصی است نه نوعی. شارع مقدس حتی در موارد سخت و طاقت فرسا و حرج شخصی عقلا میتواند مکلف را الزام کند به امتثال تکلیف حرجی، لکن از باب مصلحت تسهیل بر مکلف منّت نهاده و امتناناً فرموده تکلیف معسور را برداشتم (چنانکه در حدیث رفع همینگونه است) اما در حرج نوعی ممکن است یک تکلیف برای هشتاد درصد مردم حرج داشته باشد، اگر تکلیف شرعی از همه مکلفان برداشته شود در این صورت باعث میشود آن بیست درصد که نیازی به تسهیل و سهل گیری شارع نداشتهاند از مصلحت و منافع تکلیف محروم شوند و این خلاف امتنان است.
مدعای مستدل رفع حکم در حرج شخصی و نوعی بود اما دلیل او فقط حرج شخصی را بر میدارد، پس دلیل أخص از مدعی است.
سؤال: مواردی در شریعت داریم که شارع حکم شرعی یک موضوع را به جهت حرج نوعی برداشته است چه اشکال دارد این آیات هم دال بر حرج نوعی باشد؟
جواب: طبق گفته خود شما باید یک موضوع و یک حکم حرجی تصور شود بعد شارع به جهت حرج نوعی تکلیف را بردارد در حالی که در بحث شبهه غیر محصوره موضوع مشخصی نداریم که شارع گفته باشد به جهت حرجی بودن، وجوب اجتناب را از آن موضوع برمیدارم و شما بگوییم مقصود حرج نوعی است. عنوان شبهه غیر محصوره در شریعت موضوع حکم قرار نگرفته بلکه این نام و عنوان اختراع فقهاء است ما در یک یک موارد شبهه غیر محصوره باید به سراغ موضوع و حکم شرعی آن برویم مثلا نسبت به موضوع میتة که شارع حکم به حرمت أکل و وجوب اجتناب کرده (إجتنب عن المیتة إلا ما کان حرجیا) فرد علم اجمالی دارد یک قصابی شهر گوشت مرغ میتة میفروشد، اینجا حکم شرعی، حرمت میتة است و از طرف دیگر اجتناب از جمیع مرغ فروشیهای شهر هم حرجی نیست (لااقل برای خیلی از افراد) بلکه فرد میتواند برود به یک مرغ زنده فروشی و بگوید یک مرغ در مقابل من ذبح کن و استفاده کند. مورد دیگر: فرد علم اجمالی دارد یکی از هزاران ماء الشعیر تولیدی این کارخانه خاص، الکل دارد خوب از همه آنها اجتناب میکند، یا حتی کلا از ماء الشعیر خوردن اجتناب میکند، حرجی هم پیش نمیآید. همچنین در موضوعات دیگری مانند غصب. پس معیار حرج شخصی است.
بله در خصوص طهارت و نجاست روایات میگویند ملاک حرج نوعی است شاید به جهت مبتلی نشدن بعض مکلفان به وسواس که بگویند برای ما حرجی نیست شارع فرموده ملاک در طهارت و نجاست حرج نوعی است. و در کلمات فقها هم که به مشقت و حرج نوعی تمسک شده در مبحث طهارت و نجاست است.
جواب دوم: خروج بعض اطراف از محل ابتلاء. میفرمایند اصلا نیازی به تمسک به قاعده عسر و حرج نداریم بلکه در تنبیه سوم ذیل شبهه محصوره توضیح دادیم یکی از سه شرط وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی إبتلاء مکلف است. پس اگر بعض اطراف از ابتلاء مکلف خارج باشد دلیلی بر وجوب اجتناب از همه اطراف نداریم. در شبهه غیر محصوره هم معمولا بعض اطراف از ابتلاء مکلف خارج است لذا وجوب اجتناب در شبهه غیر محصوره نخواهیم داشت و دیگر نوبت به بحث عسر و حرج نمیرسد.
جلسه هفتادم (دوشنبه، 96.11.02) بسمه تعالی
الثالث: الأخبار الدالة علی... ج2، ص260، س11
دلیل سوم: جمع بین اخبار حلّ و اخبار توقف
دلیل سوم از شش دلیلی که مرحوم شیخ برای عدم وجوب اجتناب از جمیع اطراف شبهه غیر محصوره (عدم وجوب موافقت قطعیه) بررسی میکنند تمسک به روایات است.
مستدل میگوید دو طائفه روایت صحیح السند داریم که در ظاهر متعارض هستند اما از جمع بین آنها نتیجه میگیریم جواز ارتکاب در اطراف شبهه غیر محصوره را:
طائفه اول: روایات "کلّ شیء لک حلال" میگوید، هر مشتبهی را میتوانی مرتکب شوی، چه در شبهه محصوره چه غیر محصوره.
طائفه دوم: روایات "قف عند الشبهه" میگوید در مقابل هر مشتبهی احتیاط کن و مرتکب نشو، چه در شبهه محصوره و چه غیر محصوره.
تعارض بین این دو طائفه روشن است که یکی حکم به جواز ارتکاب و دیگری حکم به عدم جواز ارتکاب میکند.
مستدل میگوید هر دو طائفه صحیح السند و حجتاند لذا با یک وجه جمع دو بُعدی بین این دو طائفه به هر دوی آنها عمل مینماییم:
بُعد اول: طائفه اول که میگویند ارتکاب مشتبه اشکالی ندارد، اطراف شبهه غیر محصوره را میگوید.
بُعد دوم: طائفه دوم که ارتکاب مشتبه را ممنوع میکند اطراف شبهه محصوره را میگوید.
پس ثابت شد در شبهه غیر محصوره اجتناب از جمیع اطراف واجب نیست.
مرحوم شیخ این دلیل را هم بر جواز ارتکاب بعض اطراف شبهه غیر محصوره قبول ندارند و سه جواب بیان میکنند:
جواب اول: هر دو بُعد وجه جمع مستدل باطل است:
بُعد اول: مستدل گفت عدم جواز ارتکاب در طائفه دوم را حمل بر موارد شبهه محصوره میکنیم. این ادعا باطل است زیرا چنانکه در شبهه محصوره گذشت عدم جواز ارتکاب را از أدله اولیة احکام مانند "إجتنب عن الخمر" (چه معلوم بالتفصیل و چه معلوم بالإجمال، چه شبهه محصوره چه غیر محصوره) و از حکم عقل به دفع ضرر محتمل (محصوره یا غیر آن) استفاده میکنیم نه از أدله "قف عند الشبهة".
بُعد دوم: مستدل گفت جواز ارتکاب در طائفه اول را بر موارد شبهه غیر محصوره حمل میکنیم. این ادعا هم باطل است زیرا گفتیم روایات "کل شیء لک حلال" فقط شبهه بدویة را میگوید و شامل اطراف علم اجمالی نمیشود.
جواب دوم: سلّمنا که أخبار حلّ مانند "کل شیء لک حلال" شامل اطراف علم اجمالی و شبهه غیر محصوره میشوند اما میگوییم رابطه دو طائفه عام و خاص مطلق است به این بیان که أخبار حلّ میگویند "کل شیء لک حلال" میگویند ارتکاب مشتبه و مشکوک حلال است، چه شک بدوی باشد چه علم اجمالی به شبهه محصوره و چه علم اجمالی به شبهه غیر محصوره باشد، اخبار توقف و عدم جواز ارتکاب قطعا شامل شک بدوی نمیشوند زیرا به اجماع اصولیان در شک بدوی برائت جاری است نه توقف، پس اخبار توقف دو مورد شبهه محصوره و غیر محصوره را از تحت اخبار حل خارج نمود، نتیجه این است که در شبهه غیر محصوره هم باید احتیاط و اجتناب نمود.
جواب سوم: میفرمایند اگر رابطه عام و خاص مطلق بین دو طائفه را قبول نکنید میگوییم قدر متیقن از اخبار حلّ، شک بدوی است اما ممکن است شامل شبهه غیر محصوره هم بشود، و قدر متیقن از أخبار توقف شبهه محصوره است و ممکن است شامل شبهه غیر محصوره هم بشود، خوب هر دو طائفه نسبت به شبهه غیر محصوره ظهور دارند چرا شما شبهه غیر محصوره را دادید به اخبار حلّ، به اخبار توقف ندادید، این ترجیح بلا مرجح است.
إلا أن یقال: إن اکثر أفراد... ج2،ص261، س15مرحوم شیخ میخواهند از مستدل دفاع کنند، میفرمایند در جواب سوم گفتیم هم اخبار حل ظاهرا شامل شبهه غیر محصوره میشود هم اخبار توقف و اگر شبهه غیر محصوره را به اخبار حلّ بدهیم ترجیح بلا مرجح است، الآن میگوییم یک مرجحی میتوان پیدا نمود که شبهه غیر محصوره داخل در اخبار حلّ باشند. وجه ترجیح این است که ما در اکثر موارد شک بدوی میتوانیم به گونهای به قضیه نگاه کنیم که تبدیل شود به علم اجمالی شبهه غیر محصوره، با این توضیح که طلبه در کتابخانه میخواهد یک کتابی را استفاده کند شک بدوی پیدا میکند به غصبی بودن آن کتاب، اگر اینگونه توضیح دهیم که این طلبه علم اجمالی دارد یک کتاب غصبی بین هزاران جلد کتابهای کتابخانه موجود است، یا همین کتاب غصبی است یا یکی از هزاران کتاب دیگر و این هم میشود شبهه غیر محصوره، نتیجه اینکه در اکثر موارد، شک بدوی تبدیل به شبهه غیر محصوره میشود حال اگر بخواهیم موارد شبهه غیر محصوره را از تحت اخبار حل خارج کنیم و اخبار حلّ را تخصیص بزنیم میشود تخصیص اکثر، زیرا فقط دو درصد از موارد شک، شک بدوی است که تحت اخبار حل باقی میماند، تخصیص اکثر هم بر شارع قبیح است که این همه اخبار حلّ (کل شیء لک حلال) را فقط برای دو درصد بیان کرده باشد.
فتدبّر نقد توجیه و ترجیحی است که در إلا أن یقال بیان کردند. (جلسه قبل هم در مقدمه اشاره کردیم که) در تنبیه دوم معیار تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن شبهه را که بیان میکنیم و روشن میشود مثال کتاب که شما زدید و مثالهای مشابه آن، شک بدوی است نه شبهه محصوره، پس اخبار حل فقط شامل شک بدوی میشوند.
برای اثبات جواز ارتکاب بعض اطراف شبهه غیر محصوره به روایاتی استدلال شده که در اینجا یک روایت را اشاره میکنند و به دو فراز آن تمسک میکنند. قبل از بیان روایت یک مقدمه طبی (غذایی) بیان میکنیم:
مقدمه طبی (پزشکی): کیفیت تولید پنیر
پنیر مایه، آنزیمی است که در قدیم از معده برّه یا بزغاله یا حتی گوساله تازه به دنیا آمدهای که هنوز شیر نخورده بود استحصال میشد، حیوانی که یا مرده به دنیا میآمد یا بعد از به دنیا آمدن تلف میشد یا قبل از تلف او را ذبح شرعی میکردند، برای استحصال چنین مادهای مورد استفاده بود. طبیعتا اگر حیوان میتة باشد این ماده موجود در معدهاش هم نجس خواهد بود. البته الآن هم از طریق قارچها (گیاهی) پنیر مایه ساخته میشود هم از طریق حیوانی، در کشورهای غیر مسلمان هم ممکن است از همان آنزیم موجود در معده خوک استفاده شود.
به دو فراز از روایت أبی الجارود * از امام باقر علیه السلام استدلال شده:
فراز اول: أبی الجارود سؤال کرد فرد مورد اعتمادم به من خبر داده بعضی از تولیدکنندگان پنیر از پنیر مایه میتة استفاده میکنند، آیا استفاده از پنیرهای موجود در بازار حلال است؟ حضرت فرمودند: "أمِن أجل مکانٍ واحدٍ یجعل فیه المیتة، حُرّم جمیع ما فی الأرض؟ آیا به خاطر یک پنیر فروشی که اجمالا میدانی پنیرش نجس است باید از همه پنیرها اجتناب کنی؟ نه خیر اجتناب لازم نیست.
فراز دوم: حضرت میفرمایند من خودم از بازار گوشت میخرم با اینکه علم اجمالی دارم بعضی از قصابیها ذبحشان شرعی نیست.
میفرمایند فراز اول مربوط به شک بدوی است نه علم اجمالی زیرا حضرت میفرمایند اگر در روستا و منطقه شما پنیر نجس وجود داشته باشد دیگر تمام پنیرهای در روی زمین و شهرهای دیگر هم نجس است؟ خیر. حضرت میفرمایند نسبت به پنیر شهرهای دیگر شک بدوی داری لذا أصالة الطهارة و أصالة الحلیة جاری است و ارتباط به علم اجمالی و شبهه غیر محصوره ندارد. اما فراز دوم هم حکم حلیّت گوشت به جهت قاعده سوق المسلمین است که أمارة و دلیل خاص بر حلیّت است و ارتباطی به علم اجمالی و شبهه محصوره ندارد.
إلا أن یقال مگر اینکه گفته شود أماراتی مانند سوق المسلمین زمانی جاری میشوند که علم اجمالی نباشد و الا اگر علم اجمالی باشد سوق المسلمین جاری نمیشود، پس حکم حضرت مبتنی بر سوق المسلمین نیست بلکه مبتنی بر علم اجمالی شبهه غیر محصوره است.
فتأمل خواهد آمد أماراتی مانند سوق المسلمین با وجود علم اجمالی هم میتوانند جاری شوند پس حکم مبتنی بر سوق المسلمین است.
تحقیق:
* برای آشنایی اجمالی با کتب رجالی و شخصیتشناسی أبیالجارود مراجعه کنید به "رجال نجاشی" ص170 شماره 448، و "معجم رجال الحدیث" مرحوم خوئی ج7، ص321. نکات مهم و جالب مذکور در این دو کتاب پیرامون أبی الجارود را یادداشت کنید و ارائه دهید.
جلسه فردا به معرفی اجمالی این کتاب و لزوم آشنایی با آن و سایر کتب مرجع در علم رجال اشاره خواهم کرد.
جلسه هفتاد و یکم (سهشنبه، 96.11.03) بسمه تعالی
الخامس: أصالة البرائة بناءً علی... ج2، ص263، س12
پنجمین دلیلی که بر عدم وجوب اجتناب از بعض اطراف علم اجمالی بررسی میکنند ضعف احتمال ضرر و به عبارت دیگر تمسک به أصالة البرائة است.
با ضمیمه دو نکته دلیل پنجم را تبیین میکنند:
الف: در شبهه محصوره ثابت کردیم قطعا در اطراف شبهه محصوره نمیتوان برائت جاری نموده و همه را مرتکب شد زیرا از باب مقدمه علمیه (علم به امتثال تکلیف و دفع ضرر محتمل) واجب است اجتناب از جمیع اطراف.
ب: در اطراف شبهه غیر محصوره احتمال ضرر در ارتکاب بعض اطراف آن قدر ضعیف است که دفع این ضرر الزامی نیست. به عبارت دیگر وجود تکلیف در هر یک از اطراف شبهه غیر محصوره آن قدر ضعیف است که عقل حکم به امتثال آن از باب مقدمه علمیه نخواهد داشت.
نتیجه: در شبهه محصوره دفع ضرر محتمل باعث میشد نتوانیم حتی در اطراف برائت جاری کنیم اما این معیار (دفع ضرر محتمل) در شبهه غیر محصوره وجود ندارد زیرا احتمال ضرر و عقاب در شبهه غیر محصوره آن قدر ضعیف است که عقلاء اعتنا به آن نمیکنند لذا میتوانیم در بعض اطراف علم اجمالی برائت جاری کنیم. پس اجتناب از جمیع اطراف در شبهه غیر محصوره واجب نیست.
سه مثال عرفی هم میزنند از جمله اینکه اگر به فردی اطلاع دهید امروز یا فرزند شما یا یک جوان دیگری در تصادف از بین رفت، چون اطراف شبهه محصوره است سریعا مخاطب ما متأثر شده و ترتیب اثر داده و پیگیری میکند زیرا عقلا و عقلائیا احتمال ضرر بسیار قوی است. اما اگر بگویند امروز یک جوانی از جوانهای شهر از بین رفت، مخاطب ما خیلی اعتنا نمیکند که شاید فرزند من بوده است. دلیل این تفاوت رفتار عقلا قوّت و ضعف احتمال ضرر است.
پس اعتنا به شبهه غیر محصوره و دفع ضرر در نگاه عقلا مانند شک بدوی است لذا میتوان گفت که شارع موافقت قطعیه در اطراف شبهه محصوره را لازم نمیداند.
فتأمل: اشاره به نقد مطلب قبل است که در مثالهای مطرح شده ضرر دنیوی مطرح بود و نمیتوان حکم عقلا در ضرر دنیوی را به ضرر اخروی قیاس نمود.
این دلیل پنجم را مرحوم شیخ قبول دارند هر چند تزلزل هم دارند. در بیان تنبیه اول به نوعی میخواهند بپذیرند، در ضابطه دوم در تنبیه دوم (انتهای صفحه 270) متمایل به ردّ آن هستند و در ضابطه چهارم در تنبیه دوم (صفحه 271) که ضابطه مورد نظر خودشان است میل به قبول آن دارند لکن در نهایت آن را سبب توطین نفس نمیدانند.
بنابر این اگر بخواهیم از اشکالی که شیخ با فتأمل مطرح کردند جواب دهیم که دلیل پنجم إحیاء شود به حاشیه مرحوم حاج آقا رضا همدانی که حاشیه مختصر و پر محتوایی است مراجعه کنید. *
دلیل ششم: خروج بعض اطراف از إبتلاء
میفرمایند چون در اطراف شبهه غیر محصوره معمولا بعضی از اطراف آن از إبتلاء مکلف خارج است دیگر اجتناب از جمیع اطراف واجب نیست و علم اجمالی تکلیف منجّز نمیآورد.
مرحوم شیخ به جهت وضوح به اشکال این دلیل اشارهای نمیکنند نه اینکه دلیل ششم را قبول داشته باشند. نقد دلیل ششم این است که بحث ما در شبهه غیر محصوره در جایی است که نسبت به هر کدام از اطراف شبهه احتمال عقلائی إبتلاء وجود دارد، مثلا نسبت به هر کدام از مرغ فروشیهای قم احتمال ابتلاء هست که مسیرش از آن طرف باشد و از یک مرغ فروشی که تا به حال خرید نکرده است مرغ بخرد.
خلاصه مطلب اول:
خلاصه مطلب اول در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه غیر محصوره این شد که شش دلیل بررسی شد اکثر آنها مانند دلیل 2، 3، 4و 5 تأمل و اشکال داشت بعض آن مانند دلیل ششم قصور داشت و مرتبط به بحث ما نبود لکن از مجوعه این أدله یقین یا اطمینان پیدا میکنیم احتیاط در شبهه غیر محصوره واجب نیست و میتوان بعض اطراف را مرتکب شد. پس حصول ظن معتبر و اطمینان هم کافی است زیرا مسأله از فروع دین است.
در جلسه بعد وارد مطلب دوم و چهار تنبیه ذیل شبهه غیر محصوره خواهیم شد إن شاء الله.
میلاد با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
ذکر و توجه به حضرت زینب به واسطه حماسه آفرینی ایشان در جریان عاشورا و پس از آن، لااقل بین شیعیان مشهور و معروف است. اگر بخواهیم تمام شخصیت حضرت در زندگیشان به ویژه در مصائب کربلا را در یک جمله خلاصه کنیم باید گفت محور عظمت شخصیت ایشان در باور به سنتهای الهی خلاصه میشود.
در توضیح این محور باید ابتدا به معنای کلمه "باور" دقت نمود. باور چیزی فراتر از یقین است. انسان ممکن است حالت نفسانی یقین به تمام اصول و فروع دین پیدا شود و عقلا یقین پیدا کند به اصول دین، رازقیت خداوند و مسبب الأسباب بودن ربّ الأرباب اما در مرحله عمل و رفتار نتواند پایبند بماند، در توکل مبتلا به ضعفهای بزرگ باشد. اما باور مرحله بعد از یقین عقلی و استدلالی است.
ممکن از پزشکی یقین به ضرر سیگار داشته باشد اما در مرحله عمل خودش سیگاری باشد.
از مجموعه حضور حضرت در صحرای کربلا و جریان اسارت و به ویژه خطبههای بلند حضرت میتوان بروز و ظهور این باور را مشاهده نمود. باور به "رَبُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلا"
مجموعه رفتارهای حضرت در مسیر همان کلام نورانی أباعبدالله الحسین علیه السلام است که فرمودند: "إلی رضا برضائک ... تسلیما لأمرک لامعبود سواک."
ـ منشأ دو لقب معروف حضرت: عالمة و عقیلة
تحقیق:
* برای وجه فتأمل و نقد آن مراجعه کنید به کتاب "حاشیة فرائد الأصول" که نام دیگرش "الفوائد الرضویة علی الفرائد المرتضویة" است از مرحوم حاج آقا رضا همدانی ص226
معرفی اجمالی کتاب:
در جزوه جلسه قبل به جهت بررسی روایت أبی الجارود وعده معرفی کتاب رجالی داده شد. کتاب "معجم رجال الحدیث" اثر گرانسنگ مرحوم آیة الله خوئی متوفای 1371 هـ ش کتابی پرکاربرد در تحقیقات رجالی است. فعلا آشنایی شما به این کتاب و مراجعه مختصر که ضمن مطالب کتاب داده میشود مهم است. در سالهای آینده باید در استدلالها و تحقیقیات مرحوم خوئی دقت نموده و کیفیت توثیق و تضعیف یک راوی و و بعد از آن توجه به مبانی رجالی ایشان برای شما لازم است. آشنایی با مباحث مقدماتی علم رجال در جلد اول این کتاب 23 جلدی مفید است. البته در کنار این کتاب آشنایی و مراجعه به کتب مرجع در علم رجال از قبیل کتاب رجال مرحوم نجاشی هم لازم است که در جزوه قبل آدرس داده شد. طبیعتا در سالهای آینده و تحقیقات رجالی ابتدا به کتب مرجع مانند "رجال نجاشی" "رجال کشی" "رجال ابن غضائری" "الفهرست" شیخ طوسی و سایر منابع مراجعه خواهید کرد، سپس از تحقیقات مرحوم خوئی هم بهرهمند خواهید شد.
جلسه شصت و نهم (یکشنبه، 96.11.01) بسمه تعالی
المقام الثانی فی الشبهة الغیر المحصورة... ج2، ص257
سیر بحث از ابتدای رساله شک تا اینجا چنین بود که:
مبحث شک در دو مقام:
1ـ با حالت سابقه (استصحاب)
2ـ بدون حالت سابقه (برائت، تخییر، احتیاط)، در این مقام دو موضع بود:
1ـ شک در اصل تکلیف
2ـ شک در مکلفبه، در این موضع سه مطلب بود:
الف: دوران بین محذورین (واجب و حرام)
ب: شبهه وجوبیة (واجب و غیر حرام)
ج: شبهه تحریمیه (حرام و غیر واجب) در این مطلب چهار مسأله بود:
1ـ فقدان نص معتبر
2ـ اجمال نص
3ـ تعارض نصین
4ـ موضوع (امر) خارجی، در این مسأله دو قسم بود:
الف: شبهه محصوره
ب: شبهه غیر محصوره
رسیدیم به بحث شک در مکلفبه، شبهه تحریمیه موضوعیه غیر محصوره.
در شبهه غیر محصوره دو مطلب دارند: 1ـ بررسی حکم شبهه غیر محصوره و دلیل آن. 2ـ بیان تنبیهات (4تنبیه)
قبل از ورود به مطلب مرحوم شیخ انصاری یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: ضابطه محصوره و غیر محصوره
مرحوم شیخ مانند بحث از شبهه محصوره در اینجا هم ابتدای بحث، ضابطه تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن اطراف شبهه را بیان نمیکنند اما ذیل مباحث شبهه غیر محصوره در تنبیه دوم ج2، ص268 اجمالا میفرمایند: "إن غیر المحصور ما بلغ کثرة الوقائع المحتملة للتحریم إلی حیث لایعتنی العقلاء بالعلم الإجمالی الحاصل فیها." نظر و دلیل شیخ در همان جا بررسی خواهد شد.
مشهور و مرحوم شیخ در شبهه محصوره فرمودند مخالفت قطعیه با علم اجمالی حرام و موافقت قطعیه واجب است اما در شبهه غیر محصوره میفرمایند اجتناب از جمیع اطراف علم اجمالی در شبهه غیر محصوره واجب نیست، بلکه فرد میتواند بعض اطراف را مرتکب شود. شش دلیل بر این مدعا ارائه شده که مرحوم شیخ دلیل اول را قاطعانه و دلیل دوم را با تردید میپذیرند:
شهید ثانی(م966) در روض الجنان فی شرح إرشاد الأذهان، و محقق ثانی(م940) در جامع المقاصد فی شرح القواعد و دیگران ادعای اجماع کردهاند بر جواز ارتکاب بعض اطراف شبهه غیر محصوره. مرحوم وحید بهبهانی(م1206) بالاتر از آن مدعی اجماع جمیع مسلمانان بر این حکم هستند و بعضی هم پا را فراتر نهاده و مدعی ضرورت دین مبین اسلام بر این جواز شدهاند.
مرحوم شیخ این دلیل را معتبر میدانند. در بحث حجیت اجماع منقول هم گذشت که هر چند شیخ قائل به عدم حجیت اجماع منقول هستند اما فرمودند که اگر قرائن اطمینانی بر تحقق اجماع خاصی داشته باشیم میتواند دلیل بر حکم شرعی باشد.
توضیح این دلیل نیاز به یک مقدمه اصولی دارد:
مقدمه اصولی: اقسام عسر و حرج
عسر و حرج دو قسم است:
1ـ حرج شخصی. ممکن است شخصی از امتثال یک تکلیف شرعی مانند وضو گرفتن در سرما به حرج بیافتد اما دیگری نه.
2ـ حرج نوعی. انجام یک تکلیف شرعی برای عموم مردم طاقت فرسا است و شارع مقدس به جهت مصلحت تسهیل بر مکلفین حکم شرعی را از همه برمیدارد. مثال: اگر در رؤیت هلال ماه ذیالحجة بین شیعه و اهل سنت اختلاف شد نتیجهاش میشود اختلاف در روز عرفه و عید قربان که مناسک خاصی دارد، در این صورت ممکن است برای جمع اندکی از شیعیان امکان داشته باشد رفتن به عرفات و مشعر و منی بر اساس نظر خودشان اما غالب و عموم شیعیان نمیتوانند بر خلاف نظر حاکمیت در عربستان رفتار نمایند لذا شارع مقدس تکلیف را از همه برداشته و شیعیان هم در عید قربان طبق نظر اهل سنت مناسکشان را انجام میدهند.
مستدل میگوید وجوب اجتناب از همه اطراف در شبهه غیر محصوره باعث عسر و حرج بر اغلب مردم است لذا شارع وجوب اجتناب از جمیع اطراف را برداشته است. مثل اینکه علم اجمالی دارد یکی از مرغ فروشیهای شهر گوشت میتة (بدون ذبح شرعی) میفروشد، خوب اجتناب از همه مرغ فروشیها منجر به عسر و حرج برای خیلی از مردم است لذا شارع وجوب اجتناب از همه موارد را از همه مکلفان برداشته است حتی آنانکه برایشان حرجی نیست. دلیل بر این نظریه دو آیه: "یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْر" و "ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ" است.
سؤال: این دو آیه خطاب به مکلفان است و ظهور دارد در اینکه اگر یک حکم و تکلیفی برای مخاطب حرج و مشقت داشته باشد، تکلیف از او برداشته شده نه از مکلفانی که هیچ مشقتی برای آنان ندارد پس این دو آیه حرج شخصی را میگویند نه نوعی را.
جواب: مستدل میگوید قبول داریم این دو آیه ظهور در حرج شخصی دارد اما با ضمیمه روایاتی که مقصود خداوند را از این آیه تفسیر میکنند متوجه میشویم وجود و عدم تکلیف تابع یسر و عسر غالبی و نوعی است نه شخصی.
مرحوم شیخ دو جواب در نقد دلیل دوم ذکر میکنند:
جواب اول: دلیل أخص از مدعی است. آن آیات و روایات مربوط به عسر و حرج شخصی است نه نوعی. شارع مقدس حتی در موارد سخت و طاقت فرسا و حرج شخصی عقلا میتواند مکلف را الزام کند به امتثال تکلیف حرجی، لکن از باب مصلحت تسهیل بر مکلف منّت نهاده و امتناناً فرموده تکلیف معسور را برداشتم (چنانکه در حدیث رفع همینگونه است) اما در حرج نوعی ممکن است یک تکلیف برای هشتاد درصد مردم حرج داشته باشد، اگر تکلیف شرعی از همه مکلفان برداشته شود در این صورت باعث میشود آن بیست درصد که نیازی به تسهیل و سهل گیری شارع نداشتهاند از مصلحت و منافع تکلیف محروم شوند و این خلاف امتنان است.
مدعای مستدل رفع حکم در حرج شخصی و نوعی بود اما دلیل او فقط حرج شخصی را بر میدارد، پس دلیل أخص از مدعی است.
سؤال: مواردی در شریعت داریم که شارع حکم شرعی یک موضوع را به جهت حرج نوعی برداشته است چه اشکال دارد این آیات هم دال بر حرج نوعی باشد؟
جواب: طبق گفته خود شما باید یک موضوع و یک حکم حرجی تصور شود بعد شارع به جهت حرج نوعی تکلیف را بردارد در حالی که در بحث شبهه غیر محصوره موضوع مشخصی نداریم که شارع گفته باشد به جهت حرجی بودن، وجوب اجتناب را از آن موضوع برمیدارم و شما بگوییم مقصود حرج نوعی است. عنوان شبهه غیر محصوره در شریعت موضوع حکم قرار نگرفته بلکه این نام و عنوان اختراع فقهاء است ما در یک یک موارد شبهه غیر محصوره باید به سراغ موضوع و حکم شرعی آن برویم مثلا نسبت به موضوع میتة که شارع حکم به حرمت أکل و وجوب اجتناب کرده (إجتنب عن المیتة إلا ما کان حرجیا) فرد علم اجمالی دارد یک قصابی شهر گوشت مرغ میتة میفروشد، اینجا حکم شرعی، حرمت میتة است و از طرف دیگر اجتناب از جمیع مرغ فروشیهای شهر هم حرجی نیست (لااقل برای خیلی از افراد) بلکه فرد میتواند برود به یک مرغ زنده فروشی و بگوید یک مرغ در مقابل من ذبح کن و استفاده کند. مورد دیگر: فرد علم اجمالی دارد یکی از هزاران ماء الشعیر تولیدی این کارخانه خاص، الکل دارد خوب از همه آنها اجتناب میکند، یا حتی کلا از ماء الشعیر خوردن اجتناب میکند، حرجی هم پیش نمیآید. همچنین در موضوعات دیگری مانند غصب. پس معیار حرج شخصی است.
بله در خصوص طهارت و نجاست روایات میگویند ملاک حرج نوعی است شاید به جهت مبتلی نشدن بعض مکلفان به وسواس که بگویند برای ما حرجی نیست شارع فرموده ملاک در طهارت و نجاست حرج نوعی است. و در کلمات فقها هم که به مشقت و حرج نوعی تمسک شده در مبحث طهارت و نجاست است.
جواب دوم: خروج بعض اطراف از محل ابتلاء. میفرمایند اصلا نیازی به تمسک به قاعده عسر و حرج نداریم بلکه در تنبیه سوم ذیل شبهه محصوره توضیح دادیم یکی از سه شرط وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی إبتلاء مکلف است. پس اگر بعض اطراف از ابتلاء مکلف خارج باشد دلیلی بر وجوب اجتناب از همه اطراف نداریم. در شبهه غیر محصوره هم معمولا بعض اطراف از ابتلاء مکلف خارج است لذا وجوب اجتناب در شبهه غیر محصوره نخواهیم داشت و دیگر نوبت به بحث عسر و حرج نمیرسد.
جلسه هفتادم (دوشنبه، 96.11.02) بسمه تعالی
الثالث: الأخبار الدالة علی... ج2، ص260، س11
دلیل سوم: جمع بین اخبار حلّ و اخبار توقف
دلیل سوم از شش دلیلی که مرحوم شیخ برای عدم وجوب اجتناب از جمیع اطراف شبهه غیر محصوره (عدم وجوب موافقت قطعیه) بررسی میکنند تمسک به روایات است.
مستدل میگوید دو طائفه روایت صحیح السند داریم که در ظاهر متعارض هستند اما از جمع بین آنها نتیجه میگیریم جواز ارتکاب در اطراف شبهه غیر محصوره را:
طائفه اول: روایات "کلّ شیء لک حلال" میگوید، هر مشتبهی را میتوانی مرتکب شوی، چه در شبهه محصوره چه غیر محصوره.
طائفه دوم: روایات "قف عند الشبهه" میگوید در مقابل هر مشتبهی احتیاط کن و مرتکب نشو، چه در شبهه محصوره و چه غیر محصوره.
تعارض بین این دو طائفه روشن است که یکی حکم به جواز ارتکاب و دیگری حکم به عدم جواز ارتکاب میکند.
مستدل میگوید هر دو طائفه صحیح السند و حجتاند لذا با یک وجه جمع دو بُعدی بین این دو طائفه به هر دوی آنها عمل مینماییم:
بُعد اول: طائفه اول که میگویند ارتکاب مشتبه اشکالی ندارد، اطراف شبهه غیر محصوره را میگوید.
بُعد دوم: طائفه دوم که ارتکاب مشتبه را ممنوع میکند اطراف شبهه محصوره را میگوید.
پس ثابت شد در شبهه غیر محصوره اجتناب از جمیع اطراف واجب نیست.
مرحوم شیخ این دلیل را هم بر جواز ارتکاب بعض اطراف شبهه غیر محصوره قبول ندارند و سه جواب بیان میکنند:
جواب اول: هر دو بُعد وجه جمع مستدل باطل است:
بُعد اول: مستدل گفت عدم جواز ارتکاب در طائفه دوم را حمل بر موارد شبهه محصوره میکنیم. این ادعا باطل است زیرا چنانکه در شبهه محصوره گذشت عدم جواز ارتکاب را از أدله اولیة احکام مانند "إجتنب عن الخمر" (چه معلوم بالتفصیل و چه معلوم بالإجمال، چه شبهه محصوره چه غیر محصوره) و از حکم عقل به دفع ضرر محتمل (محصوره یا غیر آن) استفاده میکنیم نه از أدله "قف عند الشبهة".
بُعد دوم: مستدل گفت جواز ارتکاب در طائفه اول را بر موارد شبهه غیر محصوره حمل میکنیم. این ادعا هم باطل است زیرا گفتیم روایات "کل شیء لک حلال" فقط شبهه بدویة را میگوید و شامل اطراف علم اجمالی نمیشود.
جواب دوم: سلّمنا که أخبار حلّ مانند "کل شیء لک حلال" شامل اطراف علم اجمالی و شبهه غیر محصوره میشوند اما میگوییم رابطه دو طائفه عام و خاص مطلق است به این بیان که أخبار حلّ میگویند "کل شیء لک حلال" میگویند ارتکاب مشتبه و مشکوک حلال است، چه شک بدوی باشد چه علم اجمالی به شبهه محصوره و چه علم اجمالی به شبهه غیر محصوره باشد، اخبار توقف و عدم جواز ارتکاب قطعا شامل شک بدوی نمیشوند زیرا به اجماع اصولیان در شک بدوی برائت جاری است نه توقف، پس اخبار توقف دو مورد شبهه محصوره و غیر محصوره را از تحت اخبار حل خارج نمود، نتیجه این است که در شبهه غیر محصوره هم باید احتیاط و اجتناب نمود.
شک بدوی
أخبار حلّ (عام) شبهه غیر محصوره أخبار توقف (خاص)
(کل شیء لک حلال) شبهه محصوره (قف عند الشبهة)
جواب سوم: میفرمایند اگر رابطه عام و خاص مطلق بین دو طائفه را قبول نکنید میگوییم قدر متیقن از اخبار حلّ، شک بدوی است اما ممکن است شامل شبهه غیر محصوره هم بشود، و قدر متیقن از أخبار توقف شبهه محصوره است و ممکن است شامل شبهه غیر محصوره هم بشود، خوب هر دو طائفه نسبت به شبهه غیر محصوره ظهور دارند چرا شما شبهه غیر محصوره را دادید به اخبار حلّ، به اخبار توقف ندادید، این ترجیح بلا مرجح است.
شک بدوی
قدر متیقن از أخبار حلّ ظهور شبهه غیر محصوره قدر متیقن از اخبار توقف
شبهه محصوره
إلا أن یقال: إن اکثر أفراد... ج2،ص261، س15
مرحوم شیخ میخواهند از مستدل دفاع کنند، میفرمایند در جواب سوم گفتیم هم اخبار حل ظاهرا شامل شبهه غیر محصوره میشود هم اخبار توقف و اگر شبهه غیر محصوره را به اخبار حلّ بدهیم ترجیح بلا مرجح است، الآن میگوییم یک مرجحی میتوان پیدا نمود که شبهه غیر محصوره داخل در اخبار حلّ باشند. وجه ترجیح این است که ما در اکثر موارد شک بدوی میتوانیم به گونهای به قضیه نگاه کنیم که تبدیل شود به علم اجمالی شبهه غیر محصوره، با این توضیح که طلبه در کتابخانه میخواهد یک کتابی را استفاده کند شک بدوی پیدا میکند به غصبی بودن آن کتاب، اگر اینگونه توضیح دهیم که این طلبه علم اجمالی دارد یک کتاب غصبی بین هزاران جلد کتابهای کتابخانه موجود است، یا همین کتاب غصبی است یا یکی از هزاران کتاب دیگر و این هم میشود شبهه غیر محصوره، نتیجه اینکه در اکثر موارد، شک بدوی تبدیل به شبهه غیر محصوره میشود حال اگر بخواهیم موارد شبهه غیر محصوره را از تحت اخبار حل خارج کنیم و اخبار حلّ را تخصیص بزنیم میشود تخصیص اکثر، زیرا فقط دو درصد از موارد شک، شک بدوی است که تحت اخبار حل باقی میماند، تخصیص اکثر هم بر شارع قبیح است که این همه اخبار حلّ (کل شیء لک حلال) را فقط برای دو درصد بیان کرده باشد.
فتدبّر نقد توجیه و ترجیحی است که در إلا أن یقال بیان کردند. (جلسه قبل هم در مقدمه اشاره کردیم که) در تنبیه دوم معیار تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن شبهه را که بیان میکنیم و روشن میشود مثال کتاب که شما زدید و مثالهای مشابه آن، شک بدوی است نه شبهه محصوره، پس اخبار حل فقط شامل شک بدوی میشوند.
برای اثبات جواز ارتکاب بعض اطراف شبهه غیر محصوره به روایاتی استدلال شده که در اینجا یک روایت را اشاره میکنند و به دو فراز آن تمسک میکنند. قبل از بیان روایت یک مقدمه طبی (غذایی) بیان میکنیم:
مقدمه طبی (پزشکی): کیفیت تولید پنیر
پنیر مایه، آنزیمی است که در قدیم از معده برّه یا بزغاله یا حتی گوساله تازه به دنیا آمدهای که هنوز شیر نخورده بود استحصال میشد، حیوانی که یا مرده به دنیا میآمد یا بعد از به دنیا آمدن تلف میشد یا قبل از تلف او را ذبح شرعی میکردند، برای استحصال چنین مادهای مورد استفاده بود. طبیعتا اگر حیوان میتة باشد این ماده موجود در معدهاش هم نجس خواهد بود. البته الآن هم از طریق قارچها (گیاهی) پنیر مایه ساخته میشود هم از طریق حیوانی، در کشورهای غیر مسلمان هم ممکن است از همان آنزیم موجود در معده خوک استفاده شود.
به دو فراز از روایت أبی الجارود * از امام باقر علیه السلام استدلال شده:
فراز اول: أبی الجارود سؤال کرد فرد مورد اعتمادم به من خبر داده بعضی از تولیدکنندگان پنیر از پنیر مایه میتة استفاده میکنند، آیا استفاده از پنیرهای موجود در بازار حلال است؟ حضرت فرمودند: "أمِن أجل مکانٍ واحدٍ یجعل فیه المیتة، حُرّم جمیع ما فی الأرض؟ آیا به خاطر یک پنیر فروشی که اجمالا میدانی پنیرش نجس است باید از همه پنیرها اجتناب کنی؟ نه خیر اجتناب لازم نیست.
فراز دوم: حضرت میفرمایند من خودم از بازار گوشت میخرم با اینکه علم اجمالی دارم بعضی از قصابیها ذبحشان شرعی نیست.
میفرمایند فراز اول مربوط به شک بدوی است نه علم اجمالی زیرا حضرت میفرمایند اگر در روستا و منطقه شما پنیر نجس وجود داشته باشد دیگر تمام پنیرهای در روی زمین و شهرهای دیگر هم نجس است؟ خیر. حضرت میفرمایند نسبت به پنیر شهرهای دیگر شک بدوی داری لذا أصالة الطهارة و أصالة الحلیة جاری است و ارتباط به علم اجمالی و شبهه غیر محصوره ندارد. اما فراز دوم هم حکم حلیّت گوشت به جهت قاعده سوق المسلمین است که أمارة و دلیل خاص بر حلیّت است و ارتباطی به علم اجمالی و شبهه محصوره ندارد.
إلا أن یقال مگر اینکه گفته شود أماراتی مانند سوق المسلمین زمانی جاری میشوند که علم اجمالی نباشد و الا اگر علم اجمالی باشد سوق المسلمین جاری نمیشود، پس حکم حضرت مبتنی بر سوق المسلمین نیست بلکه مبتنی بر علم اجمالی شبهه غیر محصوره است.
فتأمل خواهد آمد أماراتی مانند سوق المسلمین با وجود علم اجمالی هم میتوانند جاری شوند پس حکم مبتنی بر سوق المسلمین است.
تحقیق:
* برای آشنایی اجمالی با کتب رجالی و شخصیتشناسی أبیالجارود مراجعه کنید به "رجال نجاشی" ص170 شماره 448، و "معجم رجال الحدیث" مرحوم خوئی ج7، ص321. نکات مهم و جالب مذکور در این دو کتاب پیرامون أبی الجارود را یادداشت کنید و ارائه دهید.
جلسه فردا به معرفی اجمالی این کتاب و لزوم آشنایی با آن و سایر کتب مرجع در علم رجال اشاره خواهم کرد.
جلسه هفتاد و یکم (سهشنبه، 96.11.03) بسمه تعالی
الخامس: أصالة البرائة بناءً علی... ج2، ص263، س12
پنجمین دلیلی که بر عدم وجوب اجتناب از بعض اطراف علم اجمالی بررسی میکنند ضعف احتمال ضرر و به عبارت دیگر تمسک به أصالة البرائة است.
با ضمیمه دو نکته دلیل پنجم را تبیین میکنند:
الف: در شبهه محصوره ثابت کردیم قطعا در اطراف شبهه محصوره نمیتوان برائت جاری نموده و همه را مرتکب شد زیرا از باب مقدمه علمیه (علم به امتثال تکلیف و دفع ضرر محتمل) واجب است اجتناب از جمیع اطراف.
ب: در اطراف شبهه غیر محصوره احتمال ضرر در ارتکاب بعض اطراف آن قدر ضعیف است که دفع این ضرر الزامی نیست. به عبارت دیگر وجود تکلیف در هر یک از اطراف شبهه غیر محصوره آن قدر ضعیف است که عقل حکم به امتثال آن از باب مقدمه علمیه نخواهد داشت.
نتیجه: در شبهه محصوره دفع ضرر محتمل باعث میشد نتوانیم حتی در اطراف برائت جاری کنیم اما این معیار (دفع ضرر محتمل) در شبهه غیر محصوره وجود ندارد زیرا احتمال ضرر و عقاب در شبهه غیر محصوره آن قدر ضعیف است که عقلاء اعتنا به آن نمیکنند لذا میتوانیم در بعض اطراف علم اجمالی برائت جاری کنیم. پس اجتناب از جمیع اطراف در شبهه غیر محصوره واجب نیست.
سه مثال عرفی هم میزنند از جمله اینکه اگر به فردی اطلاع دهید امروز یا فرزند شما یا یک جوان دیگری در تصادف از بین رفت، چون اطراف شبهه محصوره است سریعا مخاطب ما متأثر شده و ترتیب اثر داده و پیگیری میکند زیرا عقلا و عقلائیا احتمال ضرر بسیار قوی است. اما اگر بگویند امروز یک جوانی از جوانهای شهر از بین رفت، مخاطب ما خیلی اعتنا نمیکند که شاید فرزند من بوده است. دلیل این تفاوت رفتار عقلا قوّت و ضعف احتمال ضرر است.
پس اعتنا به شبهه غیر محصوره و دفع ضرر در نگاه عقلا مانند شک بدوی است لذا میتوان گفت که شارع موافقت قطعیه در اطراف شبهه محصوره را لازم نمیداند.
فتأمل: اشاره به نقد مطلب قبل است که در مثالهای مطرح شده ضرر دنیوی مطرح بود و نمیتوان حکم عقلا در ضرر دنیوی را به ضرر اخروی قیاس نمود.
این دلیل پنجم را مرحوم شیخ قبول دارند هر چند تزلزل هم دارند. در بیان تنبیه اول به نوعی میخواهند بپذیرند، در ضابطه دوم در تنبیه دوم (انتهای صفحه 270) متمایل به ردّ آن هستند و در ضابطه چهارم در تنبیه دوم (صفحه 271) که ضابطه مورد نظر خودشان است میل به قبول آن دارند لکن در نهایت آن را سبب توطین نفس نمیدانند.
بنابر این اگر بخواهیم از اشکالی که شیخ با فتأمل مطرح کردند جواب دهیم که دلیل پنجم إحیاء شود به حاشیه مرحوم حاج آقا رضا همدانی که حاشیه مختصر و پر محتوایی است مراجعه کنید. *
دلیل ششم: خروج بعض اطراف از إبتلاء
میفرمایند چون در اطراف شبهه غیر محصوره معمولا بعضی از اطراف آن از إبتلاء مکلف خارج است دیگر اجتناب از جمیع اطراف واجب نیست و علم اجمالی تکلیف منجّز نمیآورد.
مرحوم شیخ به جهت وضوح به اشکال این دلیل اشارهای نمیکنند نه اینکه دلیل ششم را قبول داشته باشند. نقد دلیل ششم این است که بحث ما در شبهه غیر محصوره در جایی است که نسبت به هر کدام از اطراف شبهه احتمال عقلائی إبتلاء وجود دارد، مثلا نسبت به هر کدام از مرغ فروشیهای قم احتمال ابتلاء هست که مسیرش از آن طرف باشد و از یک مرغ فروشی که تا به حال خرید نکرده است مرغ بخرد.
خلاصه مطلب اول:
خلاصه مطلب اول در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه غیر محصوره این شد که شش دلیل بررسی شد اکثر آنها مانند دلیل 2، 3، 4و 5 تأمل و اشکال داشت بعض آن مانند دلیل ششم قصور داشت و مرتبط به بحث ما نبود لکن از مجوعه این أدله یقین یا اطمینان پیدا میکنیم احتیاط در شبهه غیر محصوره واجب نیست و میتوان بعض اطراف را مرتکب شد. پس حصول ظن معتبر و اطمینان هم کافی است زیرا مسأله از فروع دین است.
در جلسه بعد وارد مطلب دوم و چهار تنبیه ذیل شبهه غیر محصوره خواهیم شد إن شاء الله.
میلاد با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها
ذکر و توجه به حضرت زینب به واسطه حماسه آفرینی ایشان در جریان عاشورا و پس از آن، لااقل بین شیعیان مشهور و معروف است. اگر بخواهیم تمام شخصیت حضرت در زندگیشان به ویژه در مصائب کربلا را در یک جمله خلاصه کنیم باید گفت محور عظمت شخصیت ایشان در باور به سنتهای الهی خلاصه میشود.
در توضیح این محور باید ابتدا به معنای کلمه "باور" دقت نمود. باور چیزی فراتر از یقین است. انسان ممکن است حالت نفسانی یقین به تمام اصول و فروع دین پیدا شود و عقلا یقین پیدا کند به اصول دین، رازقیت خداوند و مسبب الأسباب بودن ربّ الأرباب اما در مرحله عمل و رفتار نتواند پایبند بماند، در توکل مبتلا به ضعفهای بزرگ باشد. اما باور مرحله بعد از یقین عقلی و استدلالی است.
ممکن از پزشکی یقین به ضرر سیگار داشته باشد اما در مرحله عمل خودش سیگاری باشد.
از مجموعه حضور حضرت در صحرای کربلا و جریان اسارت و به ویژه خطبههای بلند حضرت میتوان بروز و ظهور این باور را مشاهده نمود. باور به "رَبُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلا"
مجموعه رفتارهای حضرت در مسیر همان کلام نورانی أباعبدالله الحسین علیه السلام است که فرمودند: "إلی رضا برضائک ... تسلیما لأمرک لامعبود سواک."
ـ منشأ دو لقب معروف حضرت: عالمة و عقیلة
تحقیق:
* برای وجه فتأمل و نقد آن مراجعه کنید به کتاب "حاشیة فرائد الأصول" که نام دیگرش "الفوائد الرضویة علی الفرائد المرتضویة" است از مرحوم حاج آقا رضا همدانی ص226
معرفی اجمالی کتاب:
در جزوه جلسه قبل به جهت بررسی روایت أبی الجارود وعده معرفی کتاب رجالی داده شد. کتاب "معجم رجال الحدیث" اثر گرانسنگ مرحوم آیة الله خوئی متوفای 1371 هـ ش کتابی پرکاربرد در تحقیقات رجالی است. فعلا آشنایی شما به این کتاب و مراجعه مختصر که ضمن مطالب کتاب داده میشود مهم است. در سالهای آینده باید در استدلالها و تحقیقیات مرحوم خوئی دقت نموده و کیفیت توثیق و تضعیف یک راوی و و بعد از آن توجه به مبانی رجالی ایشان برای شما لازم است. آشنایی با مباحث مقدماتی علم رجال در جلد اول این کتاب 23 جلدی مفید است. البته در کنار این کتاب آشنایی و مراجعه به کتب مرجع در علم رجال از قبیل کتاب رجال مرحوم نجاشی هم لازم است که در جزوه قبل آدرس داده شد. طبیعتا در سالهای آینده و تحقیقات رجالی ابتدا به کتب مرجع مانند "رجال نجاشی" "رجال کشی" "رجال ابن غضائری" "الفهرست" شیخ طوسی و سایر منابع مراجعه خواهید کرد، سپس از تحقیقات مرحوم خوئی هم بهرهمند خواهید شد.
جلسه هفتاد و دوم (چهارشنبه، 96.11.04) بسمه تعالی
الأول: أنه هل یجوز ارتکاب... ج2، ص266
ابتدای بحث از شبهه غیر محصوره گفتیم مرحوم شیخ دو مطلب کلی بیان میکنند، مطلب اول بیان حکم و بررسی أدله آن بود که فرمودند حکم شبهه غیر محصوره جواز ارتکاب بعض اطراف است.
مطلب دوم بیان چهار تنبیه ذیل بحث شبهه محصوره است:
تنببه اول: عدم جواز ارتکاب جمیع اطراف
این تنبیه در مقام پاسخ به یک سؤال است:
سؤال: تا اینجا ثابت کردیم ارتکاب بعض محتملات در شبهه غیر محصوره اشکال ندارد، آیا مجاز به ارتکاب جمیع اطراف هستیم؟
جواب: نسبت به ارتکاب جمیع اطراف دو حالت متصور است:
حالت اول: ارتکاب دفعی، یعنی همه ظرفهای غیر محصوره را (مثلا پانصد ظرف ربّ تاریخ مصرف گذشته را که علم اجمالی داشته یکی از اینها نجس است، باز کرده و) روی هم بریزد، در این صورت اگر یک ظرف از این رب ها را بفروشد علم تفصیلی دارد مرتکب حرام شده است، در این حالت اختلافی نیست و روشن است که چنین کاری مجاز نیست.
حالت دوم: ارتکاب تدریجی همه اطراف علم اجمالی، در این حالت برای بررسی حکم باید سراغ أدله ششگانهای که در مطلب اول اقامه شد برای جواز ارتکاب، مورد بررسی قرار گیرد.
از آن شش دلیل، فقط سه دلیل قابل طرح و بررسی است. (دلیل دوم، چهارم و ششم رد شد و دلیل اول سوم و پنجم را اینجا بررسی میکنند)
اما اجماع دلیل اول اجماع بود، ثابت کردیم به اجماع فقهاء ارتکاب اطراف شبهه غیر محصوره جایز است. باید دقت کنیم که مقصود اجماع کنندگان چیست، جواز ارتکاب جمیع اطراف است یا فقط بعض اطراف؟
به عبارات علماء که مراجعه میکنیم میبینیم تصریح نشده به ارتکاب بعض یا جمیع، و ممکن است بگوییم همین عدم تصریح و اطلاق در کلمات آنان دلالت میکند بر جواز ارتکاب چه ارتکاب بعض اطراف چه ارتکاب جمیع اطراف، اما میتوان از قرینه مقابله در کلمات علماء به این نتیجه رسید که فقط ارتکاب بعض اطراف را جایز میدانند نه جمیع اطراف را.
توضیح مطلب: علما در بررسی حکم مشتبه دو عنوان را بررسی میکنند ابتدا میفرمایند ارتکاب اطراف شبهه محصوره جایز نیست بعد که به شبهه غیر محصوره میرسند میفرمایند ارتکاب اطراف شبهه غیر محصوره جایز است. از این مقابله بین شبهه محصوره و غیر محصوره متوجه میشویم چنانکه در شبهه محصوره صحبت از ارتکاب بعض مشتبهات است یعنی فقهاء معتقدند ارتکاب بعض مشتبهات در شبهه محصوره حرام است، پس در شبهه غیر محصوره هم کلام فقهاء و اصولیان در مورد ارتکاب بعض مشتبهات است که میفرمایند ارتکاب مجاز است.
ممکن است گفته شود وقتی در معاقد اجماعات (عبارات فقهاء و اصولیان) تصریح به ارتکاب بعض یا جمیع نشده خوب بگوییم جواز ارتکاب اطلاق دارد چه ارتکاب بعض چه ارتکاب جمیع.
پاسخ این است که اجماع دلیل لبّی (عقلی) است و در کتاب اصول فقه خواندهایم اگر نسبت به مقتضای دلیل لبّی شک کردیم نمیتوان به اطلاق آن تمسک کرد. *
اما اخبار دلیل سوم تمسک به وجه جمع بین اخبار حلّ و اخبار توقف بود. نسبت به این دلیل هم میگوییم ثابت کردیم اخبار حلّ شامل شبهه غیر محصوره نمیشود اما اگر کسی دلالت آنها بر شبهه غیر محصوره را قبول داشته باشد "کلّ شیء لک حلال" دلیل لفظی است و اطلاق دارد یعنی میگوید ارتکاب اطراف شبهه غیر محصوره حلال است چه ارتکاب بعض اطراف چه ارتکاب جمیع اطراف.
اما دلیل پنجم که گفتیم چون احتمال عقلائی ضرر در اطراف شبهه غیر محصوره بسیار ضعیف است لذا دفع ضرر محتمل هم واجب نیست، پس در اطراف شبهه غیر محصوره مانند شک بدوی برائت جاری است و ارتکاب جمیع اطراف اشکالی ندارد (با این قید که از ابتدا قصد ارتکاب کلّ را نداشته باشد. این قید را در و التحقیق توضیح میدهند)
و التحقیق: عدم جواز ارتکاب الکل
مرحوم شیخ انصاری در مقام بیان نظریه خودشان میفرمایند روشن است که ارتکاب جمیع اطراف شبهه غیر محصوره منجر به مخالفت قطعیه با علم اجمالی میشود. فرد یقین دارد یکی از اطراف شبهه غیر محصوره حرام است و با ارتکاب جمیع اطراف علم پیدا میکند به مخالفت با دلیل "إجتنب عن الحرام". پس وظیفه این است که میتواند اطراف شبهه غیر محصوره را مرتکب شود مگر آن مقداری که منجر به مخالفت قطعیه میشود مثلا اگر یقین دارد یکی از پانصد ظرف حرام است، 499 ظرف را میتواند به عنوان حلال ظاهری مرتکب شود و ظرف آخر را ترک کند به عنوان حرام ظاهری. همچنین اگر یقین دارد سه ظرف از پانصد ظرف نجس و حرام است اینجا هم فقط میتواند 497 ظرف را استفاده کند.
اما از نظر عقاب، ارتکاب جمیع اطراف را به سه صورت تقسیم میکنند:
صورت اول: فرد از ابتدا قصد ارتکاب جمیع را ندارد اما آرام آرام جمیع را مرتکب میشود، در این قسم یک عقاب بر فعل حرام واقعی دارد.
قسم دوم: فرد از ابتدا قصد ارتکاب جمیع را دارد نه به جهت ارتکاب حرام بلکه مثلا قصدش عدم اسراف است و نهایتا همه را مرتکب میشود، در این قسم فرد مرتکب حرام شده و فقط یک عقاب بر استفاده از حرام واقعی دارد.
قسم سوم: فرد از ابتدا قصد ارتکاب جمیع را دارد به قصد استفاده از حرام (خمر) یعنی هر کدام را مرتکب میشود که مقدمه باشد برای رسیدنش به حرام، در این صورت اگر تجری را حرام و مستحق عقاب بدانیم چنین فردی از همان اولین ارتکاب در شبهه غیر محصوره متجری است و به تعداد هر ارتکابش عقاب خواهد داشت علاوه بر یک عقاب بر ارتکاب حرام واقعی، اما اگر تجری را حرام ندانیم نهایتا بعد از ارتکاب جمیع یک عقاب دارد بر ارتکاب حرام واقعی.
نتیجه تنبیه اول:
ارتکاب جمیع اطراف شبهه غیر محصوره حرام است و باید به اندازه مقدار حرام (مثلا یک ظرف) را ترک کند به عنوان حرام ظاهری و نسبت به سایر اطراف مجاز است به عنوان حلال ظاهری. دلیل بر جواز ارتکاب هم همان دلیل پنجم در أدله جواز ارتکاب است که ضرر محتمل در شبهه غیر محصوره آن قدر ضعیف است که نمیتواند مانع ارتکاب بسیاری از اطراف شبهه غیر محصوره شود (99 درصد) و دفع ضرر محتمل در آنها واجب نیست بله حق ارتکاب آخرین فرد را ندارد زیرا منجر به مخالفت قطعیه با علم اجمالی شده و عقاب دارد.
تحقیق:
* برای وجه تسمیه اجماع به دلیل لبّی، و علت عدم اطلاق در دلیل لبّی مراجعه کنید به کتاب اصول فقه مرحوم مظفر ج2، ص105. عنوان الإجماع عند الإمامیة مرحوم مظفر ذیل مقصد سوم (مباحث حجج) وقتی به بررسی حجیت اجماع میپردازند هم وجه تسمیه و هم علت عدم اطلاق را ضمن شش خط به صورت روان و ساده توضیح میدهند. عبارت ایشان را یادداشت نموده و ارائه دهید.
جلسه هفتاد و سوم (شنبه، 96.11.07) بسمه تعالی
الثانی: اختلف عبارات الأصحاب... ج2، ص268
تنبیه دوم: ضابطه محصوره و غیر محصوره
تنبیه دوم از چهار تنبیهی که مرحوم شیخ انصاری ذیل شبهه غیر محصوره بیان میفرمایند، بررسی ضابطه تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن اطراف شبهه در علم اجمالی است. در این رابطه چهار ضابطه و ملاک را بررسی میفرمایند:
جمعی از فقهاء از جمله شهید ثانی، محقق ثانی، فاضل میسی (متوفای 938) و صاحب مدارک معتقدند هر جا عرف شمارش اطراف شبهه را معسور و سخت بداند (هر چند ممتنع و محال نداند) مانند هزار مورد، معلوم میشود شبهه غیر محصوره است و هر جا عرف شمارش اطراف شبهه را میسور و راحت بداند ماند 100 مورد، شبهه محصوره است.
مرحوم شیخ انصاری دو اشکال به این ضابطه وارد میدانند:
اشکال اول: گفتیم در اطراف شبهه غیر محصوره اجتناب واجب نیست و ارتکاب بعض اطراف اشکالی ندارد، شش دلیل در مطلب اول بیان شد، اگر ما دلیلمان بر جواز ارتکاب بعض اطراف، اجماع محصل یا منقول باشد این ضابطه مفید است زیرا متعلَّق اجماع روشن خواهد بود. توضیح مطلب اینکه در دلیل اجماع گفته شد به اجماع علماء در شبهه غیر محصوره اجتناب از کل واجب نیست، اگر بگوییم معقد اجماع در عبارات علماء همین کلیشه "عدم وجوب اجتناب در شبهه غیر محصوره" است لذا کشف میکنیم نظر امام معصوم هم همین است، خوب تعبیر "غیر محصوره" که فرضا در کلام معصوم آمده به چه معنا است؟ معنای غیر محصوره را عرف معین میکند و میگوید غیر محصوره یعنی شبههای که شمارش اطراف شبهه سخت است. طبق اجماع مشکلی ندارد اما اگر دلیلمان سایر أدله مثلا قاعده عسر و حرج باشد این ضابطه مفید نخواهد بود زیرا دلیل دوم میگوید هر جا عسر و حرج بود اجتناب لازم نیست، عسر و حرج در مقام عمل و فعل مکلف است نه عسر و حرج در شمارش. یا اگر دلیل اخبار حلّ یا روایت أبی الجارود باشد که در آنها چنین عنوانی وجود نداشت.
اشکال دوم: اصل ضابطه اول هم دچار ابهام و اجمال است زیرا اگر ملاک، شمارش اطراف باشد خوب شمارش هزار مورد در یک دقیقه سخت است و عسر دارد اما در بیست دقیقه عسر ندارد، پس باید معلوم میکردید در چه مقدار زمان، شمارش سخت باشد.
ضابطه دوم: سختی شمارش در زمان کم
محقق ثانی در بعض کتبشان فرمودهاند عنوان "غیر محصور" یک حقیقت عرفیه است نه حقیقت شرعیه و عرف هم میگوید معیار در تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن عُسر یا یُسرِ شمارش اطراف شبهه در زمان اندک است. لذا اطراف شبهه سه صورت دارد:
صورت اول: یقین دارد به محصوره یا غیر محصوره بودن، مثل اینکه هزار طرف، یقینا غیر محصوره و سه طرف یقینا محصوره است.
صورت دوم: اگر یقین ندارد، مجتهد محاسبه کند ببیند یک عدد به کدام طرف از هزار یا سه نزدیکتر است، عدد 900 در سختی شمارش در زمان اندک مانند هزار است، پس غیر محصوره میباشد و عدد 10 در سهولت مانند 3 است، پس محصوره خواهد بود.
صورت سوم: شک دارد عدد 500 ملحق به محصوره است یا غیر محصور، اگر با تأمل به نتیجه نرسید وظیفهاش استصحاب است یقین داشت قبل از ایجاد شبهه استفاده از این شیء خاص جایز بود، شک دارد احتمال نجاست به نحو محصوره است یا غیر محصوره استصحاب میکند جواز استفاده را تا زمانی که ناقل و تعیین کننده وضعیت محقق شود که شبهه محصوره است یا غیر محصوره.
مرحوم شیخ انصاری سه اشکال به این تعریف وارد میکنند:
اشکال اول: در صورت اول از طرفی فرمودید اگر اطراف شبهه عددی مانند هزار باشد غیر محصوره است، از طرف دیگر علت آن را هم سختی شمارش در زمان اندک دانستید، این دو طرف کلام شما سازگار نیستند زیرا مواردی داریم که هزار بلکه ده هزار مورد است اما شمارش عسر و حرجی برای مکلف پیش نمیآورد، مانند اینکه علم اجمالی دارد صد قطعه از ده هزار سنگی که در صحن مسجد الحرام استفاده شده غصبی است، اما هیچ عسر و حرجی نیست زیرا مکلف میتواند بجای نماز خواندن در صحن مسجد الحرام برود در شبستان آن نماز بخواند. یا یقین دارد یک دانه برنج از این ده هزار دانه برنج (یک کیلو برنج) نجس یا غصبی است، خوب میتواند از آن استفاده نکند و از برنج دیگری استفاده کند. پس سهولت در اینجا مانند سهولت در شبه محصوره است. بنابراین عدد و شمارش نمیتواند معیار دقیقی برای تشخیص محصوره یا غیر محصوره باشد.
اشکال دوم: در صورت دوم فرمودید مجتهد به ظن خودش عمل کند، به چه دلیل چنین ظنی حجت است، این نیاز به دلیل خاص دارد.
اشکال سوم: در صورت سوم هم فرمودید استصحاب میکنیم، نسبت به استصحاب شما دو احتمال است:
احتمال اول: اگر مقصودتان استصحابِ جواز ارتکاب است که قبل از علم اجمالی یقین داشت به جواز ارتکاب، این صحیح نیست زیرا علم اجمالی به نجاست یا غصبیت، مانع جریان استصحاب حالت سابقه میشود.
احتمال دوم: اگر میگویید استصحاب میکنیم جواز ارتکاب را زیرا علم اجمالی اثر و فایده ندارد زیرا در دلیل پنجم از شش دلیل بر جواز ارتکاب در شبهه غیر محصوره، گفتیم احتمال ضرر در شبهه غیر محصوره آنقدر اندک است که عقلا اعتنا نمیکنند، پس با وجود علم اجمالی میتوانیم استصحاب کنیم حالت سابقه جواز ارتکاب را.
شیخ انصاری میفرمایند اشکال این احتمال هم این است که با فتأمل اشاره کردیم این احتمال در امور دنیوی ضعیف است اما نسبت به امور اخروی قوی است لذا نمیتوانید استصحاب جاری کنید بلکه هر جا شک کردید اطراف شبهه محصوره است یا غیر محصوره باید احتیاط کرده و از همه اطراف اجتناب کنید.
جلسه هفتاد و چهارم (یکشنبه، 96.11.08) بسمه تعالی
و قال کاشف اللثام فی مسألة... ج2، ص271، س3
ضابطه سوم: منجرّ به ترک عمل میشود یا نه
گفتیم در تنبیه دوم چهار ضابطه برای تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن اطراف شبهه بیان میکنند. سومین ضابطهای که بررسی میکنند کلامی است از مرحوم فاضل هندی متوفای 1137 در کتاب کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام. ایشان فرمودهاند معیار و ضابطه آن است که اگر ترک جمیع اطراف شبهه منجر شود به ترک اصل یک فعل، شبهه غیر محصوره خواهد بود و اگر ترک جمیع اطراف شبهه منجر به ترک اصل فعل نشود شبهه محصوره است.
مثال برای شبهه غیر محصوره: علم اجمالی دارد در مجموعه روستاها و بخشهای اطراف محل سکونتش ده ملک غصبی وجود دارد لکن نمیداند منزل خودش هم غصبی است یا نه، آن ده ملک غصبی در روستای خودشان هم هست یا نه؟ وقتی فرد میخواهد نماز بخواند اگر از تمام اطراف شبهه اجتناب کند باید اصل نماز را ترک کند زیرا نمیتواند روزی چند بار از روستایشان به منطقهای دور دست در خارج محدوده جغرافیایی شک برود و برگردد. پس چون اجتناب از جمیع اطراف منجرّ به ترک اصل فعل میشود شبهه غیر محصوره است و اجتناب از جمیع اطراف واجب نیست.
مثال برای شبهه محصوره: یقین دارد یکی از قصابیهای منطقه الف در قم گوشت میتة میفروشد، خوب اینجا میتواند از منطقه ب گوشت بخرد و اجتناب از همه قصابیهای منطقه الف منجر به ترک اصل خریدن گوشت نمیشود.
مرحوم شیخ فقط میفرمایند فیه ما لایخفی من عدم الضبط. اشکالاتی به ضابطه سوم وارد است و این ضابطه هم نمیتواند در تشخیص شبهه محصوره و غیر محصوره کمک کند. از جمله اشکالات این است که در روستا دو قصابی هست و فرد یقین دارد یکی از آن دو گوشت میته میفروشد اگر هر دو طرف را ترک منجر به ترک اصل فعل خریدن گوشت میشود، اینجا بگوییم چون منجر به ترک فعل شد شبهه غیر محصوره است یا اینکه بگوییم چون دو طرف دارد شبهه محصوره است؟ *
ضابطه چهارم: عدم اعتناء به احتمال ضرر
ضابطهای که مورد توجه مرحوم شیخ انصاری است بر گرفته از همان دلیل پنجم بر جواز ارتکاب بعض اطراف شبهه غیر محصوره است. میفرمایند معیار تشخیص محصوره و غیر محصوره آن است که اگر اطراف علم اجمالی آن قدر زیاد باشد که عقلاء به احتمال ضرر و علم اجمالی اعتنا نکنند شبهه غیر محصوره است و اگر اعتنا کنند شبهه محصوره خواهد بود. مثالهایی در همان دلیل پنجم بیان کردند از جمله اینکه اگر گفته شود یکی از شما دو نفر دزدی کرده هر کدام از این دو نفر ناراحت میشوند و موضع گیری مینمایند اما اگر گفته شود یکی از اهالی قم دزدی کرده شنونده این سخن ناراحت نمیشود و نمیگوید شاید مقصود متکلم من بودهام.
این معیار در مسائل استدلالی فقهی اصولی هم مورد توجه علماء است. مثال: اگر فقیهی علم اجمالی داشته باشد ده روایت از 35868 روایت موجود در وسائل الشیعة قرائنی برای فهم کلام امام معصوم داشته که آن قرائن به ما نرسیده است، أحدی از فقهاء نمیگوید پس تمام روایات وسائل الشیعة را کنار میگذارم بلکه به این احتمال اعتنا نمیکنند و به أصالة عدم القرینة عمل مینمایند.
همچنین اگر شک کنند لفظ خاصی از معنای لغویاش نقل داده شده به معنای اصطلاحی جدید یا نه؟ به این احتمالات توجهی نمیکنند.
مرحوم شیخ نسبت به ضابطه مورد نظر خودشان به سه نکته اشاره میکنند:
با توجه به ضابطه چهارم ممکن است در وقایع مختلف حتی نسبت به یک موضوع حکم تغییر کند مثلا اگر یک دانه برنج نجس بین هزار دانه باشد شبهه غیر محصوره نخواهد بود زیرا همه این هزار دانه را با مثلا چهار لقمه میتوان خورد، چهار لقمه هم شبهه محصوره است نه غیر محصوره، در همین موارد اگر به نوعی باشد که دانه دانه خورده بشود میشود شبهه غیر محصوره مانند تنقّلات و آجیل که مردم تخمه را دانه دانه میخورند پس هزار تا تخمه میشود شبهه غیر محصوره اگر قصدش خوردن باشد باز همین جا اگر بخواهد به عنوان دو تا نیم کیلو بفروشد میشود شبهه محصوره.
این تحقیقات و بررسی چهار ضابطه باز هم برای انسان اطمینان خاطر نمیآورد زیرا سه ضابطه اول که نقد شد و این ضابطه مورد نظر شیخ انصاری هم از حیث استدلال مبتنی است بر همان دلیل پنجمی که برای جواز ارتکاب ارائه شد (ضعف احتمال ضرر در اطراف شبهه غیر محصوره) و نسبت به آن دلیل مرحوم شیخ یک فتأمل و اشکال داشتند.
میفرمایند اگر در موردی یقین داشتیم به محصوره یا غیر محصوره بودن که یقین حجت است و بر اساس همان عمل میکنیم و اگر ظن یا شک داشتیم در محصوره یا غیر محصوره بودن، چون نسبت به دلیل پنجم (ضعف احتمال ضرر) تردید داریم آن چه مسلّم است وجود علم اجمالی است و اطلاق دلیل "إجتنب عن الخمر" و "إجتنب عن النجس" شامل محصوره و غیر محصوره میشود زیرا در هر دو صورت بالأخره ما با یک خمر مواجهیم، چه خمر موجود بین ده گزینه، چه خمر موجود بین هزار گزینه، وقتی علم اجمالی منجّز بود به حکم عقل دفع ضرر محتمل واجب است لذا باید احتیاط نمود.
خلاصه اینکه علم اجمالی میگوید اجتناب از جمیع اطراف واجب است شک در محصوره یا غیر محصوره بودن برمیگردد به اینکه مجوز برای ارتکاب بعض اطراف داریم یا خیر، عند الشک وظیفه احتیاط و اعتنا به علم اجمالی و ترک جمیع محتملات است.
البته روشن است که اگر حرج شخصی پیش آید مجاز است به اندازه رفع حرج بعض اطراف را مرتکب شود.
تحقیق:
* مراجعه کنید به کتاب بحر الفوائد فی شرح الفرائد مرحوم آشتیانی ایشان در جلد 5، صفحه 304، سطر 5 چاپ جدید دو اشکال به ضابطه سوم بیان میکنند، اشکال اولشان سه کلمه است. آن را یادداشت کرده و بیان کنید.
جلسه هفتاد و پنجم (دوشنبه، 96.11.09) بسمه تعالی
الثالث: إذا کان المردد بین الأمور...ج2، ص274
گفتیم مرحوم شیخ انصاری ذیل شبهه غیر محصوره چهار تنبیه بیان میکنند، تنبیه سوم در بیان یک صورت خاص از شبهه است که هر چند اطراف شبهه غیر محصوره است لکن کیفیت شک به گونهای است که تبدیل به شبهه محصوره میشود.
قبل از بیان کلام مرحوم شیخ یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: اقسام شبهه از حیث قلّت و کثرت اطراف علم و شک
در ابتدای بحث علم اجمالی جلسه 38 صفحه 69 جزوه ذیل صفحه 199 کتاب ضمن یک مقدمه اصولی گفتیم علم اجمالی آن است که مکلف علم و یقین به تکلیف الزامی دارد اما متعلق حکم (مکلف به) را نمیداند، در علم اجمالی همیشه بهرهای از علم و یقین وجود دارد که یقین دارد یکی از این دو ظرف نجس است، اما نقصانی از شک (عدم العلم) هم در علم اجمالی هست یعنی نمیداند کدامیک نجس است. پس علم اجمالی وسط بین شک بدوی و علم تفصیلی است که میگوییم شبهه مقرون به علم اجمالی.
با توجه به نکته مذکور رابطه بین اطراف و افراد علم و شک در علم اجمالی سه صورت پیدا میکند:
1ـ شبهه قلیل در قلیل. 2ـ شبهه قلیل در کثیر. 3ـ شبهه کثیر در کثیر. اما توضیح این سه اصطلاح:
اصطلاح اول: شبهه قلیل در قلیل (شبهه محصوره)
شبهه قلیل در قلیل به این معنا است که اطراف یقین او قلیل و اندک است اطراف شک او هم قلیل است. مانند اینکه یقین دارد یک عدد از چهار لیوان خمر است، یکی از سه کتاب غصبی است یکی از دو سخن غیبت است. این قسم شبهه همان شبهه محصوره است که تا الآن از آن صحبت میکردیم.
اصطلاح دوم: شبهه قلیل در کثیر (شبهه غیر محصوره)
به این معنا که اطراف یقین او قلیل و اندک است اما اطراف شک او کثیر است. مانند اینکه یقین دارد یک (یا دو) بطری از بین هزار بطری آب نجس است. این قسم همان شبهه غیر محصوره است که ضابطه آن در تنبیه سوم بررسی شد.
اصطلاح سوم: شبهه کثیر در کثیر
مقصود این است که اطراف یقین او کثیر و اطراف شک او هم کثیر است. یقین دارد پانصد گوسفند از هزار و پانصد گوسفند موجود در این گلّه غصبی است. یقین دارد هزار منزل از سه هزار منزل موجود در این منطقه وقفی و غیر قابل خرید و فروش است.
در تنبیه سوم میخواهند بررسی کنند که شبهه کثیر در کثیر از نظر حکم ملحق به شبهه محصوره است یا غیر محصوره؟
میفرمایند حکم شبهه کثیر در کثیر مانند شبهه محصوره است زیرا مثلا یقین دارد پانصد گوسفند از هزار و پانصد گوسفند موجود در این گلّه غصبی است نسبت پانصد به هزار و پانصد نسبت یک به سه است گویا یقین دارد یک دسته از سه دسته این گلّه غصبی است بنابراین شبهه محصوره خواهد بود.
و أما ما عدا هذه در این عبارت گویا از اشکالی پاسخ میدهند:
اشکال: مستشکل میگوید شما چرا بین دو عدد پانصد و هزار و پانصد نسبت سنجی میکنید که نتیجه بگیرید نسبت یک سوم و شبهه محصوره است، ما میگوییم غیر از این احتمالی که شما مطرح کردید در نسبت یک به سه احتمالات دیگر هم هست به این صورت که بگوییم مثلا روی هر یک گوسفند که دست بگذارد شک دارد این گوسفند در بین هزار و پانصد گوسفند غصبی است یا نه یا بگوییم مثلا روی هر دو گوسفند که دست بگذارد شک دارد این دو گوسفند در بین هزار و پانصد گوسفند غصبی هست یا نه، بنابراین حکم شبهه غیر محصوره را دارد.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند معیار تعدادی است که یقین به نجاست یا غصبیت دارد، وقتی یقین دارد پانصد گوسفند غصبی است باید نسبت بین معلوم (500) با مشکوک و محتملات (1500) سنجیده شود به عبارت دیگر معلوم و مشکوک در افراد شبهه باید در مقابل یکدیگر باشند به این معنا که یا این پانصد تا نجس است یا آن پانصد تا یا پانصد تای سوم. اما اگر بگویید یا این یک گوسفند غصبی است یا یک گوسفند دیگر، ممکن است هر دو گوسفند غصبی باشد و دیگر علم و شک (غصبی و غیر غصبی، یا حرام و حلال) در مقابل هم قرار نگرفتند اما در دستههای پانصد تایی نمیتوان گفت ممکن است هم تمام این دسته پانصد تایی غصبی باشد هم تمام دسته پانصد تایی دیگر.
دلیل بر وجود این تقابل هم همان مباحث جریان اصل در اطراف علم اجمالی است که میگفتیم نسبت به اطراف اگر بخواهیم اصل جاری کنیم با یکدیگر تعارض و تساقط میکنند.
تنبیه چهارم بیان حکم سایر اقسام از بحث اصلی شک در مکلف به شبهه تحریمیه است که با بیان آن بحث از شک در مکلفبه شبهه تحریمیه تمام خواهد شد إن شاءالله. *
تحقیق:
* مرحوم شیخ انصاری فرمودند در شک در مکلفبه سه مطلب است، شبهه تحریمیه، وجوبیه و دوران بین محذورین، جلسه فردا ان شاء الله مطلب اول یعنی شبهه تحریمیه تمام میشود. چند کار را انجام دهید:
1ـ تمام شقوق شک در مکلفبه را به صورت نموداری ترسیم نمایید.
2ـ فقط نظریه مختصر شیخ انصاری در شقوقی که تا الآن گذشته را ضمن ترسیم نمودار، اشاره کنید.
3ـ خلاصه مباحث مطلب اول را آماده و ارائه کنید.
جلسه هفتاد و ششم (سهشنبه، 96.11.10) بسمه تعالی
الرابع أّنا ذکرنا فی المطلب... ج2، ص275
تنبیه چهارم: سایر اقسام در شبهه تحریمیه
آخرین تنبیه در مطلب دوم و آخرین نکته در بحث شبهه تحریمیه بیان اقسام باقیمانده از شبهه تحریمیه است. بهتر بود مرحوم شیخ انصاری برای این مطلب عنوان تنبیه چهارم را انتخاب نمیکردند.
در رساله شک فرمودند شک یا در اصل تکلیف است یا در مکلفبه، شک در مکلفبه هم یا شبهه تحریمیه است یا وجوبیه یا دوران بین محذورین، در شبهه تحریمیه فرمودند چهار مسأله است زیرا منشأ شبهه یا فقدان نص معتبر یا اجمال نص یا تعارض نصّین و یا موضوع خارجی است. مرحوم شیخ ابتدا از موضوع خارجی (شبهه تحریمیه موضوعیه) شروع کردند و جهت این کار الآن روشن شد که مهمترین مسأله در شبهه تحریمیه همین شبهه موضوعیه است و با بررسی آن حکم سایر مسائل هم روشن میشود.
حکم شبهه تحریمیه موضوعیه این شد که یا شبهه محصوره است یا غیر محصوره، اگر شبهه محصوره باشد مخالفت قطعیه حرام و موافقت قطعیه واجب است اما اگر غیر محصوره باشد مخالفت قطعیه حرام است اما موافقت قطعیه واجب نیست یعنی جایز است بعض اطراف را در شبهه غیر محصوره مرتکب شود.
اما در شبهه تحریمیه حکمیه یعنی جایی که منشأ شک فقدان نص، اجمال نص یا تعارض نصّین است همان تقسیم بندی به محصوره و غیر محصوره جاری است و حکم هم همان است. میفرمایند لکن در بین فقدان، اجمال و تعارض نصیّن هم مورد اجمال نص دارای کاربرد بیشتری است. برای شبهه تحریمیه حکمیه با منشأ اجمال نص سه مثال میزنند و بحث از شبهه تحریمیه را به پایان میرسانند:
مثال اول: لفظ غناء در حرمت غناء مطالب مفصّلی در مکاسب محرمه بیان کردهاند. اینجا به عنوان مثال میفرمایند مکلف یقین دارد غناء در نصوص و روایات حرام شمرده شده است اما این لفظ غناء در روایات مجمل است، فرد در مکلفبه شک دارد که صوت مُطرِب است یا صوت دارای ترجیع، رابطه بین دو عنوان مُطرِب و مرجِّع عموم و خصوص من وجه است، یعنی یک ماده اشتراک و دو ماده افتراق: *
ماده اشتراک: صوتی که هم مطرب است هم مرجّع . ماده افتراق اول: صوتی که مطرب هست اما ترجیع ندارد. ماده افتراق دوم: صوتی که مرجّع هست اما مطرب نیست. حکم حرمت در ماده اشتراک روشن است که یقینا حرام خواهد بود. اما نسبت به دو ماده افتراق شک داریم که آیا حکم حرمت هست یا نه؟ منشأ شک هم اجمال نص است.
مثال دوم: أذان ثالث در روایت معتبر آمده است: "الْأَذَانُ الثَّالِثُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ بِدْعَةٌ" اذان ثالث که بدعت و حرام است را حضرت به جهت روشن بودن قرائن برای راوی توضیح ندادهاند اما برای ما مجمل است و بین فقهاء اختلاف شده که مقصود از أذان ثالث چیست؟
در مکتب اهل بیت: سه نماز واجب است که اذان گفتن برای آنها استحباب ندارد: 1ـ نماز عصر برای حاجی که در صحرای عرفات است. 2ـ نماز عشاء شب مشعر (مزدلفه) که شب عید قربان است. 3ـ نماز عصر برای کسی که در نماز جمعه شرکت نموده است.
حال بین فقهاء اختلاف شده که مقصود از اذان سومی که حرام است، چیست؟ پس یقین به حرمت دارد اما شک در مکلفبه شبهه تحریمیه با منشأ اجمال نص است.
بعضی از فقهاء فرمودهاند مقصود از اذان سوم اذان گفتن برای نماز عصر است. زیرا اذان اول اذان برای نماز صبح است، اذان دوم اذان برای نماز ظهر و اذان سوم هم اذان برای نماز عصر خواهد بود.
بعضی از فقهاء میفرمایند مقصود از اذان سوم بدعتی است که خلیفه سوم گذاشته است ** که خانهاش از مسجد دور بود، دستور داده بود موقع ظهر یک اذان کنار منزل او گفته شود تا متوجه وقت ظهر شود، یک اذان هم قبل شروع خطبهها در مسجد النبی گفته میشد و برای اقامه نماز جمعه هم یک اقامه گفته میشد که مجموعا سه مرتبه میشود. بعض فقهاء میگویند نبی گرامی اسلام در ظهر جمعه یک اذان و یک اقامه تشریع فرمودند دیگر اضافه نمودن شیء سوم بدعت و حرام است. ***
حال نمیدانیم مقصود از اذان ثالث که حرام است، اذان برای نماز عصر جمعه است یا مقصود اذان بدعت خلیفه سوم است که ظهر جمعه به جای دو بار (یک اذان و یک اقامه) سه بار (دو اذان و یک اقامه) گفته میشد. (به اقامه، اذان هم گفته شده).
مثال سوم: لفظ جدّد در روایت از أمیرالمؤمنین علیه الصلوة و السلام نقل شده است که: "مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ"[1] این حدیث مجمل است زیرا "جدّد" به چند وجه خوانده شده:
وجه اول: "جدّد" با جیم به این معنا که قبری که خراب شده را دوباره تجدید و اصلاح کنند.
وجه دوم: "حدّد" با حاء به این معنا که قبر را از زمین بالا آورده و بلندتر از سطح زمین آن را بسازند.
وجه سوم: "خدّد" با خاء به معنای دفن کردن میّت در قبری که قبلا میت دیگری را دفن کردهاند و بدن آن میت پوسیده است.
وجه چهارم: "جدّث" هم خوانده شده که چند معنا دارد از جمله گنبد و بارگاه ساختن روی قبر.
حال نمیدانیم مقصود مکلفبهی که حضرت امیر علیه الصلوة و السلام حرام اعلام نمودهاند کدام وجه است زیرا نص مجمل است.
تحقیق:
* مرحوم تبریزی در أوثق الوسائل ج4، ص35 میفرمایند: إنّما خصّ المثال بالعموم من وجه لخروج العموم و الخصوص مطلقا من محلّ الکلام لانحلال العلم الإجمالی فیه على علم تفصیلی و شکّ بدوی. فرض عام و خاص مطلق را بعد از مطالعه و مباحثه توضیح دهید.
** مرحوم علامه امینی1 در کتاب گرانسگ الغدیر ج8، ص125تا 128 ضمن تبیین تاریخی قضیه اذان ثالث در کتب اهل سنت، روایات مکتب خلفا در تصریح به جدید (و بدعت) بودن این کار خلیفه دوم را اشاره میکنند توجیهات اهل سنت را نقد میفرمایند. مراجعه کنید و خلاصهای از مطالب ایشان را به جزوه ضمیمه نمایید.
*** مرحوم امام در تحریر الوسیلة ج1، ص240 در فرع دوم از فروع ذیل نماز جمعه میفرمایند: "الثانی: الأذان الثانی یوم الجمعة بدعة محرمة، و هو الأذان الذی یأتی المخالفون به بعد الأذان الموظف، و قد یطلق علیه الأذان الثالث، و لعله باعتبار کونه ثالث الأذان و الإقامة، أو ثالث الأذان للإعلام و الأذان للصلاة، أو ثالث باعتبار أذان الصبح و الظهر، و الظاهر أنه غیر الأذان للعصر."
از تحقیقی که جلسه قبل هم داده شد غفلت نشود و از فرصت تعطیلی سه روزه استفاده نمایید و تحقیقات این جلسه را هم انجام دهید.
شهادت حضرت زهرا3 به روایت 75 روز
به مناسبت شهادت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها توجه به نکته محوری تلاش حضرت بعد از رحلت نبی گرامی اسلام9 و بلند کردن علم دفاع از ولایت و امامت، مهم است. همان نکتهای که از جانب خلفا و اتباع مکتب خلفا به حاشیه رانده میشود به عناوین مختلف، چه با انکار اصل ولایت و امامت و چه با انکار صدق و راستی ادعا و کلام فردی که به نقل خودشان سیّدة زنان دو عالم است.
یکی از شبهاتی که مطرح میشود نسبت به انکار یا تحریف جریان عظیم هجوم به بیت وحی است. برای پاسخ به بسیاری از شبهات باید به یک نکته توجه داشت که خلیفه دوم که در رأس این جریان است فردی است که چندین مرتبه در مقابل شخص و شخصیّت نبی گرامی اسلام9 ایستاده و در اجتماع مسلمانان به طور علنی با دستور حضرت و حکم الله مخالفت کرده است:
1ـ در جریان صلح حدیبیة در سال ششم هجرت.
2ـ در حجة الوداع و مخالفت با حکم خدا و رسول در عمره تمتع که از چالشهای کلامی فقهی بزرگ اهل سنت است، که در مقابل اجتماع چند هزار نفره مسلمانان در شهر مکه دستور خدا و رسول را در خروج از احرام اطاعت نکرد و گفت اگر روزی به خلافت برسم این حکم را تغییر خواهم داد و بعدا هم این کار را کرد و چنین بدعتی در دین گذاشت که: "متعتان محللتان فی عهد رسول الله، انا احرمهما و اعاقب علیهما ،متعة الحج و متعة النساء" این رفتار خلاف شرع و عقل او در جمع همان هزاران نفری انجام شد که چند روز بعد در غدیر شاهد نصب چندین باره امیر المؤمنین علیله الصلوة و السلام به امامت و خلافت بودند. 3ـ جریان رزیّة یوم الخمیس.
فردی که در مقابل شخص و شخصیّت نبی گرامی اسلام9 میایستد و مخالفت عملی و علنی میکند چه إبا دارد از مخالفت با دختر و داماد حضرت و ارتکاب بزرگترین جنایت تاریخ با غصب خلافت.
در پایان اشاره به سروده زیبای مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی) این عالم اصولی بزرگ، به جا است که: (دیوان، ص42)
تا در بیت الحرام از آتش بیگانه سوخت کعبه ویران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت
شمع بزم آفرینش با هزاران اشک و آه شد چنان کز دود آهش سینه کاشانه سوخت
آتشی در بیت معمور ولایت شعله زد تا ابد زان شعله هر معمور و هر ویرانه سوخت
آه از آن پیمانشکن کز کینه خمّ غدیر آتشی افروخت تا هم خمّ و هم پیمانه سوخت
گنج علم و معرفت شد طعمه افعی صفت تا که از بیداد دونان گوهر یک دانه سوخت
حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا خرمنی در آرزوی خام آب و دانه سوخت
کرکس دون پنجه زد بر روی طاووس ازل عالمی از حسرت آن جلوه مستانه سوخت
آتشی آتشپرستی در جهان افروخته خرمن اسلام و دین را تا قیامت سوخته
جلسه سی و هفتم (سهشنبه، 96.09.14) بسمه تعالی
قبل از ورود به بحث شک در مکلف به تذکر یک نکته در بحث تخییر مفید است.
نکته: تخییر در مسأله اصولی یا فقهی
سؤال: وقتی بر اساس دلیل در متعارضین قائل به تخییر شدیم سؤال این است که این تخییر فقهی است یا اصولی؟ به عبارت دیگر فردی که مخیر است و حق انتخاب دارد مکلف و مقلِّد است یا مجتهد و مرجع تقلید؟
پاسخ: برای پاسخ به این سؤال ابتدا مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: تخییر اصولی و فقهی
در مباحث اصول * توضیح داده میشود که نسبت به حکم شرعی دو بُعد مطرح است: :
یکی بُعدِ حجیتِ حکم شرعی و دیگری بُعدِ عمل به حکم شرعی.
بُعد حجیت را تخییر در مسأله اصولی و بُعد عمل به آن را تخییر در مسأله فقهی مینامیم.
به عبارت دیگر اگر از روایات باب تعارض استفاده کنیم که انسان در انتخاب حجت شرعی از این دو روایت مخیّر است، انتخاب یکی از دو روایت عمل مجتهد است و مکلف توجهی به این مطالب ندارد لذا میگوییم تخییر در مسأله اصولی، اما اگر از روایات باب تعارض استفاده کنیم انسان در مقام عمل به حکم شرعی مخیّر است، مقام عمل برای عموم مکلفین (چه مجتهد و چه مقلد) است لذا میگوییم تخییر در مسأله فقهی.
نتیجه اینکه اگر تخییر را تخییر در مسأله اصولی بدانیم حق انتخاب با مجتهد است و وقتی مجتهد یکی از دو طرف را انتخاب کرد مقلّد او باید به همان طرف عمل کند و دیگر مقلّد حق انتخاب و تخییر ندارد، اما اگر تخییر را تخییر در مسأله فقهی بدانیم هم مجتهد هم مکلف هر دو حق انتخاب دارند و لازم نیست مقلّد پایبند به انتخاب مجتهد و مرجع تقلیدش باشد.
در پاسخ به سؤال باید گفت جمعی از اصولیان معتقد به تخییر فقهی هستند که باید در جای خودش بررسی و تحلیل شود.
گفتیم در مبحث شک دو مقام از بحث بود: 1ـ شک بدون لحاظ حالت سابقه (برائت، اشتغال و تخییر) 2ـ شک با لحاظ حالت سابقه (استصحاب)، در مقام اول دو موضع از بحث بود: 1ـ شک در اصل تکلیف. 2ـ شک در مکلف به. بعد از بررسی مطالب موضع اول وارد بحث از موضع دوم میشوند که شک در مکلفبه باشد.
الموضع الثانی فی الشک فی المکلفبه... ج2، ص195
اینجا بحث به این صورت است که حکم و نوع تکلیف (وجوب یا حرمت) برای فرد روشن است یقین دارد مثلا یک تکلیف وجوب دارد اما نمیداند این وجوب به فرد نماز جمعه تعلق گرفته یا نماز ظهر؟ به عبارت دیگر یقین به تکلیف وجوب دارد اما نسبت به مکلفبه شک دارد که ظهر است یا جمعه. در این موضع هم مانند بحث از شک در تکلیف سه مطلب مورد بحث است: شبهه تحریمیة، شبهه وجوبیة و دوران بین محذورین.
دوران بین حرام و غیر واجب، با این توضیح که مکلف یقین دارد حرمت بر عهده او آمده اما فرد و مکلفبه را نمیداند. یقین دارد از این دو ظرف یکی خمر و یکی سرکه است یعنی یقین دارد یکی (خمر) حرام و یکی (سرکه) غیر حرام (مباح) است، پس حکم (تحریم) مسلّم است اما فرد آن را نمیداند که کدام یک از دو ظرف است.
در این مطلب هم مانند مباحث گذشته چهار مسأله است زیرا منشأ شک فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین یا امر خارجی است.
حکم تحریم را یقین دارد مثل یقین به حرمت خمر و شک در فرد آن (مکلفبه) دارد، منشأ این شک هم اشتباه و مشتبه شدن موضوع خارجی است. روشن است که شبهه موضوعیه است چون حکم را میداند و موضوع مشتبه شده است.
سؤال: در دوازده مسأله قبلی از شبهه تحریمیه، وجوبیة و دوران بین محذورین در شک در اصل تکلیف، همیشه ابتدا از شبهه حکمیه بحث میکردید که منشأش فقدان یا اجمال یا تعارض نص بود بعد بحث از شبهه مضوعیه (شک با منشأ موضوع خارجی) را مطرح میفرمودید چرا اینجا عکس آن عمل میکنید یعنی ابتدا از شبهه موضوعیه (شک با منشأ موضوع خارجی) بحث میکنید؟
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند لإشتهار العنوان فی کلام العلماء که در جهت این اشتهار هم در آینده و مرور مباحث روشن خواهد شد.
شبهه نسبت به فردِ حرام اگر شبهه موضوعیه باشد که مسأله اول است، دو قسم در آن متصور میباشد:
قسم اول: شبهه محصوره: یقین به حرمت دارد و شک در فرد و موضوع خارجی دارد لکن افراد این شک و شبهه محصور و قابل شمارش هستند که مثلا دو یا ده تا است. مثل اینکه یقین دارد به حکم حرمت خمر، در مقابل او دو ظرف قرار دارد که نمیداند کدام یک از این دو خمر است.
قسم دوم: شبهه غیر محصوره: افراد مشکوک غیر محصورهاند و عرفا قابل شمارش نیستند. مانند اینکه یقین دارد یک ظرفی از ظرفهای سرکه موجود در سرکه فروشیهای قم، خمر است.
البته اینکه تعریف دقیق شبهه محصوره و غیر محصوره چیست و ملاک تشخیص و تفاوت گذاشتن بین آن دو چیست در مباحث بعد و باب تنبیهات خواهد آمد.
پس در شک در مکلفبه، شبهه تحریمیه، با منشأ موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) دو مقام از بحث وجود دارد: 1ـ شبهه محصوره. 2ـ شبهه غیر محصوره.
تحقیق:
* برای توضیح مختصر تخییر در مسأله اصولی و فقهی مراجعه کنید به أوثق الوسائل فی شرح الرسائل ج3، ص360. البته توضیح کاملتر در کتاب بحوث فی علم الأصول ج7، ص393 آمده که تقریرات درس خارج شهید صدر است. (غیر از کتاب حلقات)
معرفی اجمالی کتاب:
به مناسبت میلاد مسعود نبی گرامی اسلام، رحمة للعالمین حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و و سلم آشنایی و استفاده از یک کتاب معتبر در زندگینامه حضرت و اهل بیت ایشان مفید است. کتاب حیاة القلوب علامه محمد باقر مجلسی رحمة الله علیه متوفای 1110 در قصص أنبیاء و اهل بیت: است که به زبان فارسی نگاشته شده و بارها به چاپ رسیده است. انتشارات سرور قم چندین بار این کتاب را در پنج جلد تجدید چاپ نموده است.
جلسه سی و هشتم (شنبه، 96.09.18) بسمه تعالی
أما المقام الأول فی ... ج2، ص199.
گفتیم در مبحث شک بدون حالت سابقه، شک در مکلفبه، شبهه تحریمیه، با منشأ موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) دو مقام از بحث وجود دارد: 1ـ شبهه محصوره. 2ـ شبهه غیر محصوره.
در شبهه محصوره که جلسه قبل توضیحش گذشت، به دو سؤال اصلی باید پاسخ داده شود قبل از توضیح این دو سؤال دو مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اول اصولی: شک بدوی و علم اجمالی
وقتی مکلف از جهل کامل به حکم شرعی خارج میشود و توجه به وظیفه شرعی خود مینماید از سه حال خارج نیست یا شک بدوی به حکم شرعی پیدا میکند یا علم اجمالی به حکم پیدا میکند یا علم تفصیلی.
شک (یا شبهه) بدوی آن است که فقط احتمال تکلیف میدهد اما اینکه این تکلیف، الزام (وجوب یا حرمت) است یا غیر الزام (کراهت و استحباب) جاهل است، پس شک دارد که اصلا تکلیف الزامی متوجه او هست یا تکلیف الزامی ندارد و حکم او اباحه است؟ مثل اینکه شک دارد در حرمت سیگار کشیدن. در مباحث گذشته خواندیم که اصولیان در تمام موارد شک در اصل تکلیف (شبهه تحریمیه و وجوبیه) قائل به برائت هستند. پس شک بدوی هیچ بهرهای از علم (انکشاف واقع) در آن نیست.
علم اجمالی آن است که مکلف علم و یقین به تکلیف الزامی دارد اما متعلق حکم (مکلف به) را نمیداند، در علم اجمالی همیشه بهرهای از علم و یقین وجود دارد که یقین دارد یکی از این دو ظرف نجس است، اما نقصانی از شک (عدم العلم) هم در علم اجمالی هست یعنی نمیداند کدامیک نجس است. پس علم اجمالی وسط بین شک بدوی و علم تفصیلی است که میگوییم شبهه مقرون به علم اجمالی)
علم تفصیلی هم یعنی انکشاف تام که در ابتدای رسائل بحث قطع خواندیم. در علم تفصیلی هیچ شک و جهلی وجود ندارد مانند اینکه یقین دارد حکم خمر حرمت است یا یقین دارد این مایع مقابل او خمر است.
مقدمه دوم اصولی: ضابطه محصوره و غیر محصوره
مرحوم شیخ در اینجا ضابطه تشخیص محصوره یا غیر محصوره بودن اطراف شبهه را بیان نمیکنند اما ذیل مباحث شبهه غیر محصوره در تنبیه دوم ج2، ص268 میفرمایند: "إن غیر المحصور ما بلغ کثرة الوقائع المحتملة للتحریم إلی حیث لایعتنی العقلاء بالعلم الإجمالی الحاصل فیها. نظر و دلیل شیخ در همان جا بررسی خواهد شد.
در شبهه محصوره دو سؤال اصلی باید پاسخ داده شود لذا دو مقام از بحث وجود دارد:
1ـ آیا مخالفت قطعیه با علم اجمالی حرام است؟ به عبارت دیگر آیا در اطراف علم اجمالی شبهه محصوره، مجاز هستیم همه اطراف را مرتکب شویم و هر دو ظرفی که علم به نجاست یکی داریم را بیاشامیم که در این صورت قطعا با علم اجمالی مخالفت کردهایم.
2ـ بر فرض که مخالفت قطعیه با علم اجمالی حرام باشد و حق نداشته باشیم که هر دو طرف را مرتکب شویم و استفاده کنیم اما آیا موافقت قطعیه با علم اجمالی واجب است؟ به عبارت دیگر آیا اجتناب از همه اطراف علم اجمالی شبهه محصوره واجب است؟ یعنی نباید حتی یکی از اطراف علم اجمالی را هم مرتکب شویم تا یقین کنیم که با علم اجمالی موافقت کردهایم، یا اینکه مجاز هستیم از یک طرف اجتناب کنیم و در طرف دیگر مثلا برائت یا اصل طهارت جاری کنیم؟
میخواهیم بررسی کنیم آیا در شک در مکلف به شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره، مخالفت قطعیه با علم اجمالی حرام است یا مجاز است و میتوانیم هر دو طرف شبهه را مرتکب شویم؟ در پاسخ به این سؤال پنج قول است که فعلا به دو قول اشاره میکنند:
قول اول: مشهور از جمله مرحوم شیخ میفرمایند: مخالفت قطعیه با علم اجمالی جایز نیست (حرام است).
قول دوم: مخالفت قطعیه با علم اجمالی جایز است لذا مکلف میتواند هر دو طرف را مرتکب شود.
دلیل قول اول: مرحوم شیخ میفرمایند مقتضی حرمت موجود و مانع از حرمت مفقود است لذا باید حکم نمود به حرمت مخالفت قطعیه.
تبیین وجود مقتضی حرمت:
ما أدله شرعی فراوانی داریم که میفرمایند إجتنب عن الخمر یا إجتنب عن الغیبة، خوب این أدله میگویند از خمر اجتناب کن چه علم تفصیلی به خمریّت داشته باشی چه علم اجمالی، پس اگر علم اجمالی داشت یکی از دو ظرف خمر است باید اجتناب کند.
اشکال: این روایات میگویند از معلوم الخمریة اجتناب کن یعنی وجوب اجتناب در صورتی است که علم تفصیلی داری این ظرف خمر است نه علم اجمالی.
جواب: میفرمایند: اولا: به چه دلیل میگویید این روایات اختصاص دارد به معلوم الخمریة و علم تفصیلی، دلیلی وجود ندارد.
ثانیا: اگر بگوییم این روایات اختصاص به علم تفصیلی دارد و شامل علم اجمالی نمیشود یک تالی فاسد و نتیجه باطلی دارد که خود مستشکل هم ملتزم به آن نمیشود. اگر بگوییم "إجتنب عن الخمر" یعنی فقط مایعی که علم تفصیلی به خمریّت آن داری حرام است، معنایش این است که اگر علم اجمالی به خمریّت داشتی باید در واقع حلال باشد در حالی که أحدی از علماء نمیگوید مایعی که علم اجمالی به خمریّت آن داریم حلال واقعی است. حتی کسانی که میگویند الفاظ برای معانی معلوم وضع شدهاند یعنی مثلا لفظ خمر برای مایع مسکر با قید علم وضع شده، مقصودشان این است که چه علم اجمالی باشد چه علم تفصیلی. پس اگر هم کسی بگوید لفظ "خمر" یعنی معلوم الخمریة، این معلوم الخمریة هم شامل معلوم بالتفصیل میشود هم معلوم بالإجمال.
(نکته: اگر انسان مجاز باشد به ارتکاب اطراف علم اجمالی در نتیجه همه محرمات را میتواند با یک شبهه سازی ساده مرتکب شود، لیوان خمر معلوم بالتفصیل را با لیوان سرکه جابجا کند تا مشتبه شود بعد هر دو را مرتکب شود، البته شیخ یک نقدی به این کلام دارند که خواهد آمد در ج2، ص208، سآخر)
نتیجه اینکه مقتضی برای حرمت مخالفت قطعیه موجود است و نباید همه اطراف را در علم اجمالی مرتکب شود.
تبیین عدم المانع
فرض میکنیم مقتضی حرمت مخالفت قطعیه موجود است، حال باید ثابت شود مانعی هم نیست. (اگر ثابت کردیم کاغذ اقتضاء سوختن را دارد باید ثابت کنیم رطوبت که مانع از سوختن است مفقود است) آیا مانعی از حرمت مخالفت قطعیه با علم اجمالی وجود دارد؟
اگر مانعی از حرمت مخالفت قطعیه وجود داشته باشد یا مانع عقلی است یا مانع شرعی:
مانع عقلی وجود ندارد زیرا عقل میگوید وقتی علم و یقین داری یکی از این دو ظرف خمر است حق نداری از هر دو استفاده کنی و با حکم مولا مخالفت کنی، پس عقل مشکلی ندارد نه با عموماتی مانند قف عند الشبهة و نه با روایات خاصهای مانند إجتنب عن الخمر و میگوید به این تکلیف توقف و حرمت عمل کن و از خمر اجتناب کن حتی خمری که علم اجمالی به آن داری. حتی اگر فرد مخالفت کرد با علم اجمالی عقل حکم میکند مستحق عقاب است زیرا مولا بیان (إجتنب عن الخمر) دارد و میتواند بر ترک تکلیف عقاب کند.
مانع شرعی داریم یا نه؟ بعضی از علما به روایات تمسک کردهاند که ثابت کنند مانع شرعی داریم از حرمت مخالفت قطعیه. به عبارت دیگر دو روایت میآورند که ثابت کنند مخالفت با علم اجمالی اشکال ندارد و محتوای این دو روایت مانند هم است که میفرماید: "کل شیء حلال حتى تعرف أنه حرام بعینه" این روایت میفرماید حکم اولیه در همه چیز حلیّت است تا زمانی که علم تفصیلی پیدا کنی به حرمت، نتیجه این است که چه شک بدوی داشته باشی به حرمت یک شیء یا علم اجمالی داشتی به حرمت (یکی از این دو ظرف مثلا) اصل حلال بودن استفاده از مشتبه است. ("حتی تعرف أنه حرام" از علم تفصیلی سخن میگوید لذا در مقابل علم تفصیلی میماند شک بدوی و علم اجمالی که این دو ذیل کل شئ لک حلال باقی میمانند)
مؤید علمائی که به این روایات استدلال کردهاند مثالهای مطرح در این روایات است، یعنی میگویند مثالها مطلق آورده شده و هم شامل شبهه و شک بدوی میشود هم شامل علم اجمالی و در هر دو مورد میگوید میتوانید مرتکب شوید. مثل اینکه فرمودهاند لباسی خریداری میکنی اما احتمال میدهی دزدی باشد، یا مملوکی را میخواهی خریداری کنید اما احتمال میدهی حرّ باشد یا با زنی میخواهی ازدواج کنی که احتمال میدهی خواهر رضاعی تو باشد در همه این موارد به شک و شبهه اعتنا نکن چه شک بدوی چه شک در قالب علم اجمالی. مخصوصا که در تمام این مثالهایی که زده شد غالبا افراد علم اجمالی دارند البته به نحو شبهه غیر محصوره که یکی از لباسهای موجود در بازار قم دزدی است و با اینکه علم اجمالی دارند حضرت میفرمایند میتوانی مرتکب شوی و اشکالی ندارد.
مرحوم شیخ انصاری استدلال این عالمان به روایات را نقد میکنند و نتیجه میگیرند مانع شرعی از حرمت مخالفت قطعیه نداریم و این روایات نمیگویند مخالفت با علم اجمالی مجاز است که خواهد آمد إن شاء الله.
جلسه سی و نهم (یکشنبه، 96.09.19) بسمه تعالی
و لکن هذه الأخبار و أمثالها... ج2، ص201، س9
مرحوم شیخ انصاری و مشهور قائل شدند به حرمت مخالفت قطعیه با علم اجمالی در شبهه موضوعیه محصوره، گفتیم بعضی به دو روایت تمسک کردهاند تا ثابت کنند مخالفت با علم اجمالی اشکال ندارد، روایاتی که میگفت تا زمانی که علم تفصیلی به حکم شرعی نداری، (چه علم اجمالی داشته باشی چه شک بدوی) ارتکاب اطراف شبهه اشکال ندارد و مورد مشتبه بر شما حرام نیست.
نقد تمسک به روایات کل شیء لک حلال
قبل از بیان نقد مرحوم شیخ یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: حجیت مفهوم
در مبحث مفاهیم از کتاب اصول فقه مرحوم مظفر خواندیم چنانکه منطوق و معنای ظاهری یک آیه یا روایت حجت و تکلیف آور است مفهوم جمله هم در مواردی (مانند مفهوم شرط، مفهوم غایت و مفهوم حصر) حجت و تکلیف آور است. در مواردی که مفهوم حجت است، این امکان وجود دارد که بین مفهوم و منطوق تعارض اتفاق بیافتد. *
مرحوم شیخ در مقام جواب میفرمایند این روایات مربوط به شبهه بدوی است و از بحث ما که علم اجمالی است خارج است زیرا اگر مربوط به علم اجمالی باشند بین منطوق و مفهوم این روایات تعارض بوجود میآید.
توضیح مطلب: منطوق و معنای لفظی روایت این است که "هر شئای بر شما حلال است تا علم به حرمت پیدا کنی، مستدل جلسه قبل گفت این منطوق مطلق است یعنی هر چیزی حلال است چه شک بدوی در اصل تکلیف داشته باشی چه علم اجمالی به تکلیف. از طرف دیگر مفهوم غایت در جمله "حتی تعرف الحرام منه بعینه" میگوید اگر علم به حرمت داشتید دیگر این شیء حلال نیست. خوب ما در علم اجمالی روشن است که علم به حرمت داریم، علم به وجود نجس یا خمر در این بین این دو ظرف داریم و میدانیم یک حرامی هست، پس مفهوم میگوید چون میدانید در بین این دو ظرف (معلوم به اجمال) حرام هست پس استفاده نکن، منطوق را هم گفتید مطلق است میگوید چه شک بدوی چه علم اجمالی داشته باشی به حکم، حلال است و استفاده کن، نتیجه اینکه اگر منطوق مطلق باشد هم شامل شک بدوی هم علم اجمالی بشود تناقض بین منطوق و مفهوم بوجود میآید منطوق میگوید در علم اجمالی از هر دو ظرف استفاده کن، مفهوم میگوید استفاده نکن.
قطعا اهل بیت: به گونهای صحبت نمیکنند که منجر به تناقض شود، تنها راه حل تعارض این است که بگوییم مقصود از "کل شیء لک حلال" شبهه بدوی است و شامل علم اجمالی نمیشود در این صورت در شبهه بدوی منطوق میگوید تا علم نداری و شکات ابتدایی است استفاده بر تو حلال است و اگر شک تبدیل به علم (اجمالی یا تفصیلی) به حرمت شد، استفاده نکن و حرام است.
نتیجه این شد که این حدیث از محل بحث ما که علم اجمالی است خارج میباشد.
شش اشکال به این جواب شیخ انصاری وارد شده که ایشان تبیین و نقد میفرمایند:
اشکال اول: در حدیث یک کلمه "بعینه" آمده، این کلمه میگوید هر شیءای حلال است تا زمانی که علم داشته باشی خود این شیء و این فرد خارجی حرام است یعنی علم تفصیلی داشته باشی به حرمت این شیء به خصوص و معین، و در علم اجمالی که نمیدانیم ظرف اول نجس است یا نه، و نمیدانیم ظرف دوم نجس است یا نه؟ پس حکم حرمت زمانی است که شخص و عین یک شیء را بدانی حرام است و در علم اجمالی چنین علم تفصیلی نداریم پس حرام نیست.
به عبارت دقیقتر مستشکل میگوید شمای مرحوم شیخ فرمودید اگر حدیث شامل علم اجمالی باشد مستلزم تناقض است زیرا منطوق میگوید هر چیزی حتی معلوم به اجمال حلال است و استفاده کن مفهوم میگوید معلوم به اجمال را استفاده نکن و حرام است. اشکال ما این است که منطوق شامل علم اجمالی هست و میگوید در شک بدوی و شبهات علم اجمالی هر شیء حلال است اما اصلا مفهوم حدیث شامل علم اجمالی نمیشود، در حدیث یک کلمه "بعینه" آمده که قید برای حرمت است، یعنی تا زمانی که عینا و تفصیلا علم به حکم حرمت نداری بنابگذار بر حلیّت، حرمت زمانی هست که علم تفصیلی باشد با این بیان دیگر تناقضی نیست زیرا منطوق میگوید در مورد علم اجمالی استفاده کن و مفهوم هم کاری با علم اجمالی ندارد بلکه از علم تفصیلی سخن میگوید.
جواب اشکال اول: مرحوم شیخ هر دو حدیث در استدلال مستدل را نقد میکنند. ابتدا بر اساس حدیث اول جواب میدهند.
حدیث اول این بود که: "کل شیء حلال حتی تعرف أنه حرام بعینه"
میفرمایند کلمه "بعینه" در این روایت قید برای حرمت نیست که شمای مستشکل بیان کردید بلکه تأکید برای ضمیر در "أنّه" است یعنی امام علیه السلام میخواهند تأکید کنند که هر شیء حلال است تا زمانی که علم به حرمت عینا برایت موجود باشد، یعنی خودِ علم به حرمت مهم است نه اینکه علم به حرمت یک فرد معین و تفصیلی داشته باشی، بلکه علم به خودِ حکم حرمت داشته باشی یعنی ظن نباشد یقین و علم باشد. بنابراین در علم اجمالی هم علم به عین حرمت و خودِ حکم حرمت داریم پس حق ندارد اطراف علم اجمالی را مرتکب شود.
کلمه "بعینه" در موارد زیادی برای تأکید بکار میرود مانند اینکه گفته میشود: "رأیت زیدا نفسه بعینه" یعنی خودِ زید را دیدم و اشتباه نکردم، اینجا هم حضرت میفرمایند حکم حرمت در صورتی است که خود علم به حکم باشد نه شک یا ظن، یعنی علم به حرمت باشد که در علم اجمالی هم علم به حرمت هست پس باید از اطراف علم اجمالی اجتناب کند و این تأکید هم به جهت اهمیت مسأله است که فقط علم است (چه تفصیلی چه اجمالی) که میتواند حکم حرمت بیاورد و در موارد شک بدوی مردم مبتلای به وسواس نشوند.
و إلا یعنی اگر "بعینه" تأکید نباشد بلکه قید برای حرام باشد که مستشکل گفت، دیگر کلمه "بعینه" لغو و بی فائده میشود. اگر مقصود حضرت از "حتی تعرف أنه حرام بعینه" این باشد که هر شئای را که علم داری به حرمت این شیء حرام است عین این شیئ. خوب معلوم است که هر شیءای را که علم داریم به آن شیء علم به خود آن شیء داریم دیگر، معنا ندارد که بعد از علم به یک شیء دوباره حضرت بفرمایند علم به عین آن شیء داشته باشی.
در علم اجمالی ما علم داریم ظرف زید نجس و ظرف عمرو طاهر است اما دو ظرف با هم مشتبه شده، اینجا بالأخره علم داریم ظرف زید نجس است، چون علم به نجاست هست باید از اطراف علم اجمالی اجتناب کرد.
بله اگر این دو ظرف را کنار هم قرار دهیم میگوییم یکی از ایندو نجس و حرام است لابعینه در این صورت فرد و شخص حرام معین نیست اما حکم نجس و حرام معلوم و معین است که ظرف زید بود.
تحقیق:
* ضمن مراجعه به کتاب اصول فقه به طور خلاصه یادداشت کنید چند مفهوم بحث شد و کدامیک حجت بود.
جلسه چهلم (دوشنبه، 96.09.20) بسمه تعالی
و أما قوله علیه السلام فهو... ج2، ص202، س6
مرحوم شیخ فرمودند مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی در شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره، حرام است چون مقتضی موجود و مانع مفقود است. بعضی به دو روایت تمسک کردند تا نشان دهند این دو روایت مانع از حرمت مخالفت قطعیه هستند و حکم میکنند به جواز مخالفت قطعیه و ارتکاب اطراف علم اجمالی. شیخ انصاری در پاسخ به اشکال اول، استدلال به حدیث اول را نقد کردند.
حدیث دوم: کلّ شیء فیه حلال و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام منه بعینه.
مستدل گفت مقصود از "حتی تعرف الحرام منه بعینه" علم تفصیلی است یعنی در مورد علم تفصیلی به حرمت تکلیف شما وجوب اجتناب است اما علم اجمالی و شک بدوی ذیل "فهو لک حلال" باقی میمانند. مرحوم شیخ میفرمایند ما مثل شما قبول داریم جمله "حتی تعرف الحرام منه بعینه" بر خلاف حدیث قبل، دلالت بر علم تفصیلی دارد به جهت وجود "منه" که فاصله انداخته بین "تعرف الحرام" (علم به حرام) و "بعینه" زیرا ضمیر منه به شئ برمیگردد و "بعینه" قید برای معرفة الحرام است یعنی ظهور دارد در شناخت حرام به صورت شخصی و تأکید میکند حلیّت تا زمانی است که عینا شخص حرام را بشناسی. طبیعتا در علم اجمالی به حرمت یکی از دو مورد، ما نمیدانیم مورد حرام ظرف الف است یا ب، پس حکم حرمت مختص جایی است که تفصیلا بدانیم یک ظرف خمر و حرام است، و در مقابل اگر علم اجمالی یا شک بدوی داشتیم تحت قسمت اول حدیث باقی میماند که "فهو لک حلال".
اما اشکال استدلال به این حدیث چنین است که باید از ظهور این حدیث در علم اجمالی دست برداریم و بگوییم حکم حلیّت مختص به شک بدوی است زیرا اگر این حدیث بگوید در اطراف علم اجمالی و شبهه محصوره مجاز به مخالفت قطعیه هستی و میتوانی همه اطراف را مرتکب شوی و استفاده کنی، دو تالی فاسد و دو مشکل دارد:
اولا: اینکه میشود تناقض با أدله احکام که میگوید إجتنب عن الخمر یا إجتنب عن الغیبة زیرا این روایات در دو جلسه قبل توضیح دادیم أدله احکام میگویند خمر حرام است و من در اطراف علم اجمالی علم و یقین دارم در (یکی از دو ظرف) مقابل من خمر وجود دارد پس اجتناب لازم است. أدله احکام میگوید از اطراف علم اجمالی اجتناب کن و مشتبه الخمریة را مرتکب نشو، اما حدیث "حتی تعرف الحرام منه بعینه" میگوید از اطراف علم اجمالی اجتناب نکن و مشتبة الخمریة را مرتکب شو؛ این تناقض است و حل تعارض به این است که بگوییم روایت محل بحث فقط شامل شک بدوی میشود و میگوید فقط در شک بدوی حکم حلیّت است.
ثانیا: اینکه میشود تناقض و تعارض بین همین دو حدیثی که شمای مستدل تمسک کردید؛ دیروز (ضمن بیان تناقض بین منطوق و مفهوم) توضیح دادیم "حتی تعرف أنه حرام" شامل علم اجمالی هم میشود و میگوید ارتکاب اطراف علم اجمالی حرام است حال اگر این حدیث "حتی تعرف الحرام منه بعینه" دلالت کند بر اینکه ارتکاب اطراف علم اجمالی حرام نیست تعارض و تناقض است بین روایاتی که خود مستدل تمسک کرد.
اشکال دوم: مستشکل میگوید شما الآن در أولا فرمودید تناقض میشود بین "حتی تعرف الحرام منه بعینه" با أدله احکام، ما میگوییم تناقضی نیست. قبل بیان کلام مستشکل یک مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: حکم ظاهری و واقعی
در دومین صفحه از کتاب اصول فقه مرحوم مظفر خواندهایم که حکم یا واقعی است یا ظاهری و به تبع آن دلیل بر حکم شرعی هم یا اجتهادی است یا فقاهتی. وقتی حکم واقعی یک شئ مجهول بود برای خروج از تحیر به حکم ظاهری تمسک میکنیم. مثال میزدند به اختلاف فقهاء در وجوب أذان و إقامه برای نماز. پس در حکم ظاهری ما دسترسی به حکم واقعی نداریم و امکان دارد حکم ظاهری که بر اساس أدله مشروع و حجت به دست آوردهایم مخالف با حکم واقعی باشد. در واقع إقامه واجب باشد اما مجتهد حکم کند به إباحه به عنوان حکم ظاهری.
مستشکل میگوید تناقضی وجود ندارد زیرا أدله احکام مانند إجتنب عن الخمر حکم واقعی خمر را بیان کرده است و روایت "کل شئ فیه حلال و حرام ..." حکم ظاهری را برای زمان شک و تحیّر بیان میکند و اشکالی ندارد که حکم واقعی حرمت باشد اما حکم ظاهری و عند الشک حلیّت باشد لذا تناقضی نیست که شمای شیخ انصاری به خاطر تناقض بین "إجتنب عن الخمر" و "حتی تعرف الحرام منه بعینه" دست از ظهور حتی تعرف الحرام بردارید خیر هر دو را قبول داریم.
به عبارت دیگر إجتنب عن الخمر میگوید حکم واقعی خمر حرمت است چه مکلف علم تفصیلی داشته باشد چه علم اجمالی و چه شک بدوی، اما "کل شئ حلال" میگوید کسی که شک بدوی دارد حکم ظاهری خمر برای او حلیّت است. نسبت به شک بدوی در خمر "إجتنب عن الخمر" حکم واقعی حرمت را میگوید و "کل شئ حلال" حکم ظاهری حلیّت را، چنانکه در شک بدوی هیچ تناقضی بین دو روایت نیست در علم اجمالی هم تناقضی نیست که یک روایت بگوید خمر معلوم بالإجمال حرامٌ واقعا و دیگری بگوید حلالٌ ظاهرا.
جواب: قبل توضیح جواب مرحوم شیخ یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مبنای طریقیت و سببیت در حجیت أمارات
در ابتدای جلد دوم اصول فقه و 15 مقدمهای که برای مباحث حجج بیان میکنند، در مقدمه 13 و 14 خواندهایم نسبت به حجیّت أمارات دو مبنای مشهور وجود دارد یکی طریقیت و دیگری سببیت. مبنای طریقیت معتقد است حکم ظاهری صرفا طریق و رساننده ما به حکم واقعی است حال ممکن است مطابق واقع باشد یا نه، اگر مطابق واقع نباشد مصلحت واقع از ما فوت میشود، مبنای سببیت هم معتقد است اگر حکم ظاهری که مجتهد بیان کرده با حکم واقعی متفاوت بود خداوند مطابق آن حکم ظاهری یک حکم جعل میکند که واقع و مصلحتش از مکلف فوت نشود.
مرحوم شیخ میفرمایند وقتی حکم ظاهری خمر، حلیّت است که فرد جهل به حکم دارد یا شک بدوی دارد اینجا برائت جاری میکند و حکمش حلیّت است، اما اگر فرد علم و یقین دارد به وجود خمر در یکی از این دو ظرف دیگر جهل یا شک بدوی نیست که بگوییم حکم ظاهری، بلکه اینجا فرد عالم است لکن اجمالا، پس حکم ظاهری اصلا برای عالم به حکم (هر چند اجمالا) جاری نیست، پس تناقض پا برجا است که "إجتنب عن الخمر" میگوید خمر معلوم بالإجمال حرام است و "کل شئ لک حلال" در حدیث دوم میگوید حلال است. لذا چنانکه توضیح دادیم باید از ظهور حدیث دوم دست برداریم.
اشکال سوم: قبل از بیان اشکال به مقدمه کوتاهی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: تفصیل بین مخالفت دفعی و تدریجی
گفتیم در بحث مخالفت قطعیه چند قول است مرحوم شیخ قائل به حرمت و بعضی قائل به جواز شدند یک قول به تفصیل در مسأله این است که مخالفت قطعیه با علم اجمالی اگر دفعی باشد مثل اینکه هر دو ظرف را مخلوط کند و بیاشامد حرام است، اما اگر یک روز ظرف الف و روز بعد ظرف ب را بیاشامد، مخالفت تدریجی اشکال ندارد.
مستشکل که در محل بحث قائل به تفصیل است میگوید علت حرمت مخالفت قطعیه آن است که عقل میگوید قبیح است مولا اذن به ترک مأموربه دهد. وقتی مولا مفسده ملزمه دیده در خمر و آن را حرام کرده است عقلا قبیح است که به مکلف اجازه دهد از خمر استفاده کند، پس علت حرمت مخالفت قطعیه این است که عقل میگوید اذن شارع به مخالفت با دستورش قبیح است. عقل هم زمانی حکم به این قبح میکند که مکلف به صورت دفعی و یک مرتبه دو طرف علم اجمالی را مرتکب شود اما ابتدا یک ظرف را استفاده کند، صرف خوردن ظرف الف مخالفت قطعی با حکم مولا نیست همچنین صرف خوردن ظرف ب مخالفت قطعی با حکم مولا نیست زیرا نمیتوانیم بگوییم هر کدام از ظرف الف و ب جداگانه خمر است. پس مکلف در استفاده از هر ظرف به طور جداگانه علم به مخالفت با شارع ندارد لذا ارتکاب تدریجی اطراف علم اجمالی اشکالی نخواهد داشت. بله بعد از اینکه هر دو ظرف را خورد علم پیدا میکند به مخالفت اما عقل او را تقبیح نمیکند بلکه عقل میگفت در حال خوردن هر ظرف جداگانه نباید مخالفت قطعی با دستور مولا کنی، اینجا مخالفت تدریجی است نه دفعی.
اگر ارتکاب تدریجی اطراف علم اجمالی اشکال داشته باشد باید در شبهه غیر محصوره هم از تمام اطراف آن اجتناب کرد در حالی که فقهاء در شبهه غیر محصوره فتوا به حرمت ارتکاب نمیدهند. همچنین در مواردی از فقه مخالفت تدریجی را شاهد هستیم مانند تخییر استمراری بین دو خبر یا فتوای دو مجتهد مساوی که در نتیجه منجر به چنین مخالفتی میشود چنانکه در مباحث قبل هم گذشت.
جواب مرحوم شیخ خواهد آمد إن شاء الله.
جلسه چهل و یکم (سهشنبه، 96.09.21) بسمه تعالی
قلت: إذن الشارع فی... ج2؛ ص204، س1
اشکال سوم این بود که در ارتکاب دفعی و یک مرتبه مخالفت قطعیه پیش میآید و نظریه مشهور و شیخ انصاری که حرمت مخالفت قطعیه هست صحیح میباشد اما در ارتکاب تدریجی مخالفت قطعیه بوجود نمیآید که حرام باشد.
جواب اشکال سوم: مرحوم شیخ میفرمایند جلسات قبل توضیح دادیم "إجتنب عن الخمر" هم شامل علم تفصیلی میشود هم شامل خمر معلوم بالإجمال، و عقل هم عمل به "أجتنب" و پرهیز از خمر معلوم بالإجمال را لازم میداند، پس اگر شارع مخالفت تدریجی با إجتنب عن الخمر را مجاز بداند با حکم عقل به عدم اذن منافات خواهد داشت.
نعم میفرمایند بله اگر دلیل خاص داشته باشیم که شارع اجازه دهد در اطراف علم اجمالی یک طرف را حلال ظاهری بدانیم و مرتکب شویم و طرف دیگر هم حرام ظاهری بدانیم (جایگزین و بدل از حرام واقعی) و ترک کنیم، در این صورت مخالفت قطعیه نمیشود و مهم این است که باید دلیل خاص داشته باشیم بر این مسأله و فقط در بعض موارد دلیل خاص داریم لذا به طور کلی نمیتوانیم بگوییم در اطراف علم اجمالی ارتکاب یک طرف مجاز است، خیر بلکه نیاز به دلیل خاص دارد و جایی که دلیل خاص داریم گویا شارع ما را مخیر گذاشته در انتخاب یک طرف به عنوان حلال ظاهری و انتخاب طرف مقابل به عنوان حرام ظاهری. (یک طرف را شارع بدل ظاهری از حرام واقعی قرار میدهد یعنی میگوید چون شک داری و متحیّر هستی یک طرف را در ظاهر بدل حرام واقعی بدان)
مهم این است که مدعای ما که حرمت مخالفت قطعیه و حرمت ارتکاب هر دو طرف بود ثابت شد.
با این توضیحات حدیث دوم را باید اینگونه معنا نمود که "کل شئ فیه حلال و حرام فهو لک حلال حتی ... حلال است تا زمانی که علم پیدا کنی ارتکاب این یک ظرف فقط حرام است (علم تفصیلی) و یا علم پیدا کنی در ارتکاب این فرد همراه با طرف دیگر در مجموع مرتکب حرام شدهای (علم اجمالی).
اشکال چهارم: قبل از بیان اشکال یک مقدمه فقهی اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: اقسام ارتکاب مشتبه
ارتکاب امر مشتبه بر دو قسم است:
قسم اول: فرد میتواند مشتبه را دفعتا مرتکب شود یا تدریجا. هر دو مایع را مخلوط کند دفعتا بنوشد یا اول یکی سپس دیگری را.
قسم دوم: فرد نمیتواند مشتبه را دفعتا مرتکب شود بلکه فقط تدریجا امکان ارتکاب هست. مثال: خواندن کتب ضلال بر فردی که هدف و توان پاسخگویی ندارد حرام است، حال اگر کتاب ضلال بودن که سبب انحراف فرد از دین میشود مشتبه شود در یکی از دو کتاب، اینجا ارتکاب دفعی که در آن واحد هر دو کتاب را بخواند ممکن نیست بلکه تدریجا امکان دارد اول کتاب الف و بعد کتاب ب را مطالعه نماید، یعنی مرتکب حرام شود تدریجا لکن در اینجا روشن است که مکلف وقتی کتاب الف را مطالعه میکند خود بخود کتاب "ب" را ترک کرده و اگر کتاب "ب" را میخواند خود بخود کتاب الف را ترک کرده است.
(این اشکال چهارم در واقع قول به تفصیل دیگری است در مسأله که میشود قول چهارم) مستشکل میگوید شمای شیخ انصاری در نعم فرمودید حتی برای ارتکاب یک طرف با اینکه مخالفت قطعیه نمیشود حتما نیاز به اذن شارع داریم لکن ما میگوییم در بعض موارد نیاز به دلیل خاص و اذن صریح شارع نداریم و حتی اگر شارع اذن به ارتکاب هر دو طرف هم بدهد اشکالی ایجاد نمیکند و همان تخییری که شما گفتید محقق میشود. آن مورد هم جایی است که فرد مشتبه از قسم دوم در مقدمه و از اموری باشد که در حال ارتکابِ یک طرف، خود بخود تارکِ طرف دیگر است در این صورت بگوییم گویا این فرد مخیر شده بین انتخاب حلال و حرام و آن طرفی را که مرتکب میشود در حق او حلال است و طرف دیگر را که خود بخود تارک است همان طرف حرام است. ترک حرام حتی در خواب هم محقق میشود و نه نیاز قصد و توجه دارد نه نیاز به قصد امتثال پس همینکه خود بخود تارکّ طرف دیگر است به دستور شارع اعتنا کرده و حرام را ترک نموده و مخالفت قطعیه نشده است.
جواب اشکال چهارم: مرحوم شیخ میفرمایند "إجتنب عن الخمر" یا "إجتنب عن کتب الضلال" میگوید حتی از خمر معلوم بالإجمال و مشتبه بین دو طرف هم اجتناب کن، وقتی شرع و عقل میگویند باید از هر دو طرف اجتناب کنی، جواز ارتکاب یک طرف نیاز به دلیل شرعی دارد که شارع بفرماید یک طرف را بنابر حرام واقعی بگذار و طرف دیگر را میتوانی مرتکب شوی، لذا صرف اینکه مثلا در زمان مطالعه کتاب ضالة الف، خود بخود تارک کتاب "ب" هست کفایت نمیکند بلکه باید شارع اذن در فعل یک طرف بدهد تا مجاز باشیم به ارتکاب آن. و طبیعتا اگر یک طرف را شارع اجازه ارتکاب داد قطعا باید طرف دیگر را ترک کنیم زیرا اگر شارع اجازه دهد طرف دیگر را هم مرتکب شویم مخالفت قطعیه میشود و دیگر دستور "إجتنب عن کتب الضلال" لغو خواهد شد.
نتیجه اینکه اگر شارع اجازه داده و فرمود یک طرف از اطراف علم اجمالی را بدل ظاهری از حلال واقعی بدان و طرف دیگر را بدل ظاهری از حرام واقعی بدان، این صحیح است و اشکالی ندارد اما اگر شارع چنین چیزی نفرموده و دلیل خاص نداریم، وظیفه ما عمل به "إجتنب عن کتب الضلال" است که شامل هر دو طرف علم اجمالی میشود و هر دو را باید ترک نماید.
پس این قول به تفصیل هم نقد شد.
باید توجه داشت وقتی میگوییم در مثال "إجتنب عن الخمر" یا "إجتنب عن کتب الضلال" عقل میگوید باید هر دو طرف را ترک کنی، این حکم غیر مستقل عقلی است یعنی وقتی شارع به طور مطلق فرمود "إجتنب عن الخمر" که هم شامل علم تفصیلی میشود هم شامل علم اجمالی، عقل حکم کرد به اجتناب از علم تفصیلی و اطراف علم اجمالی، حال اگر همان شارع بگوید در بعض موارد خاص مجاز به ارتکاب یک طرف هستی، عقل هم بر اساس حکم شارع حرکت خواهد کرد و تناقضی بین حکم عقل و شرع پیش نمیآید.
جلسه چهل و دوم (چهارشنبه، 96.09.22) بسمه تعالی
فإن قلت الإذن فی أحدهما... ج2، ص205، س5
مرحوم شیخ انصاری در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره قائل به حرمت مخالفت قطعیه شدند، و دلیلشان وجود مقتضی در أدله احکام (مانند إجتنب عن الخمر) و عدم مانع عقلی و شرعی بود. بعضی فرمودند مانع شرعی از حرمت مخالفت قطعیه وجود دارد و به احادیثی مانند کل شیء لک حلال تمسک کردند و نتیجه گرفتند مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی (یعنی ارتکاب همه اطراف) شرعا اشکالی ندارد، مرحوم شیخ از این استدلال جواب دادند و شش اشکال وارد به جوابشان را هم پاسخ میدهند.
اشکال پنجم: مرحوم شیخ در نقد اشکال چهارم فرمودند حتی در امور تدریجی که امکان ارتکاب دفعی وجود ندارد باز هم نمیتوان تصویر کرد که شارع اذن به ارتکاب هر دو طرف بدهد هر چند در دو واقعه جداگانه.
مستشکل برای تصویر جواز اذن شارع به ارتکاب هر دو طرف در دو واقعه جداگانه میگوید مسلّم است که فقهاء در مواردی معتقدند به تخییر استمراری و معنای تخییر استمراری آن است که نسبت به دفن کافر مثلا در واقعه اول جانب فعل و ارتکاب را انتخاب کند و در واقعه دوم جانب ترک و اجتناب را انتخاب کند، وقتی در مجموع به این دو عمل با هم نگاه میکنیم میبینیم یکی از این دو عمل مخالفت قطعی با حکم شرعی است زیرا حکم شرعی دفن کافر یا وجوب است یا حرمت، با این وجود فقهاء اشکالی نمیبینند و معتقد به جواز این مخالفت قطعیه هستند، در ما نحن فیه (صورت تدریجی که امکان ارتکاب یک دفعه وجود ندارد) هم همینگونه مشی میکنیم و میگوییم کتاب اول را که به تنهایی مورد توجه قرار میدهیم حرام قطعی نیست بلکه میگوییم کتاب اول را میتواند مطالعه کند و بنابگذارد بر اینکه کتاب اول حلال ظاهری است پس کتاب دوم حرام ظاهری خواهد بود، این واقعه تمام میشود نوبت میرسد به کتاب دوم، نسبت به کتاب دوم هم میگوییم بنابگذارد حلال ظاهری است و آن را مطالعه کند و کتاب اول حرام ظاهری خواهد بود، در واقعه قبلی بناگذاشته بود کتاب اول حلال ظاهری است اما آن واقعه دیگر تمام شده هر چه بوده الآن مکلف هست و واقعه دوم، لذا در واقعه دوم میتواند بنا بگذارد که کتاب اول حرام ظاهری بوده است و کتاب دوم حلال ظاهری است.
پس باید هر واقعه را جداگانه بررسی کرد، در هر واقعه که اذن به مطالعه یک کتاب داریم خود به خود متوقف بود بر اجتناب از کتاب دیگر، در این صورت اصلا نیاز نداریم تصویر کنیم که شارع از طرف دیگر منع کرده است، پس اجازه دارد کتاب اول را مطالعه کند و چون خود بخود کتاب دوم را ترک میکند نیاز به نهی و منع شارع از کتاب دوم نیست و دیگر شارع گویا نهی از کتاب دوم نکرده، وقتی هم کتاب دوم را مطالعه میکند میگوییم خود بخود کتاب اول را ترک کرده و شارع نهیی از کتاب اول ندارد.
نتیجه اینکه دقیقا مانند تخییر استمراری معتقد میشویم به در هر واقعه و ارتکاب، جداگانه حکم را بررسی میکنیم هر چند در نهایت از بالا که نگاه میکنیم میبینم مخالفت قطعیه با علم اجمالی شده است.
جواب اشکال پنجم: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در هر صورت و به هر نحوی که اذن شارع به ارتکاب هر دو طرف را تصویر کنیم چه در دو واقعه، چه در امور تدریجی که امکان ارتکاب دفعی ندارد، در هر صورت اگر در نهایت از جانب شارع مجاز باشیم به ارتکاب هر دو طرف علم اجمالی، این قطعا مخالف است با أدله حرمت در أحکام مانند "إجتنب عن الخمر" یا "إجتب عن کتب الضلال" زیرا هدف و غرض شارع دوری مکلف از مفسده خمر و کتب ضلال است و با توضیحی که مستشکل داد این غرض شارع نقض میشود زیرا مکلف با ارتکاب هر دو طرف علم اجمالی قطعا مبتلای به مفسدهای شده است که شارع از آن نهی کرده بود.
اما اینکه مستشکل به حکم تخییر استمراری تمسک کرد هم میفرمایند تخییر استمراری به جهت نص و دلیل خاص آن هم فقط در دو مورد است نه در همه جا، در دو مورد است که شارع استثنائا حکم به تخییر استمراری فرموده:
1ـ یکی در باب خبرین متعارضین که یقین (سبق) به تکلیف ندارد و یکی میگوید دفن کافر واجب است و دیگری میگوید حرام است، حتی احتمال دارد در واقع هر دو خبر هم اشتباه باشد و حکم آن اباحه باشد، اینجا دلیل خاص میگوید "إذاً فتخیّر". وجود دلیل بر این صورت در مباحث قبل در دوران بین محذورین گذشت.
2ـ در جایی که یقین (سبق) به تکلیف دارد شک در مکلف به و شبهه وجوبیه است، نمیداند روز جمعه نماز ظهر واجب است یا نماز جمعه، اینجا هم دلیل خاص میگوید هر هفته و هر دفعه میتواند یکی از این دو را انجام دهد و طرفی را که انجام میدهد (مثلا نماز ظهر) بدل از طرف دیگر (نماز جمعه) است. اثبات دلیل خاص در این صورت هم در مبحث شبهه غیر محصوره خواهد آمد.
اما در عکس شبهه وجوبیه، یعنی در شبهه تحریمیه که یقین به تکلیف حرمت دارد و شک در مکلفبه نمیتوانیم بگوییم یک طرف مثلا ظرف الف را مرتکب شود و بگوید ظرف ب بدل باشد برای حرام واقعی و من ظرف ب را مرتکب نمیشوم، خیر این حق انتخاب و جواز ارتکابِ حتی یک طرف، در شبهه تحریمیه دلیل خاص میخواهد که نداریم.
تا اینجا نتیجه این شد که در شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره، مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی حرام است حتی ارتکاب یک طرف هم نیاز به دلیل خاص دارد و مجاز نیست.
رحلت مرحوم آیة الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی
فردا سالگرد رحلت فقیه، اصولی و فیلسوف کبیر مرحوم آیة الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی از شاگردان برجسته مرحوم آخوند خراسانی، به تاریخ شمسی در سال 1321 است. دقت در زوایای زندگی ایشان از نظر علمی و معنوی و مطالعه شیوه زندگی علمی و معنوی ایشان از زبان شاگردانشان همچون مرحوم آیة الله بهجت، توجه ویژه ایشان به معنویات و رضایت اهل بیت در کنار درس و بحث، پرورش شاگردان ممتازی مانند مرحوم آیة الله میلانی، مرحوم آیة الله خوئی، مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم علامه امینی، مرحوم مظفر، مرحوم آیة الله بهجت و ...، میتواند الگو و حجت بر ما باشد. دیوان اشعار فارسی و عربی ایشان و مدایح و مراثی ایشان برای اهل بیت علیهم السلام بسیار عالمانه و پرمحتوا است.
در توجه به وظیفهمان در مقابل مکتب، مذهب و امام زمان7 در هر دو بعد علمی و معنوی نباید از توجه لحظه به لحظه در اعمال و رفتارمان نسبت به رضایت حضرت غافل شویم. در امر درس و بحث دقت داشته باشیم که مباحثه نبض فعالیتهای علمی و تحقیقی ما است، چنانکه پزشک با سنجش نبض فرد به یک سری اطلاعات در مورد سلامت یا بیماری فرد پی میبرد، میتوان با سنجش مباحثه به سلامت یا عدم سلامت روند فعالیتهای علمی خودمان پی ببریم.
مرحوم آیة الله بهجت نسبت به استادشان مرحوم اصفهانی میفرمایند: " آقا شیخ محمدحسین طوری بود که اگر کسی به فعالیتهای علمیاش توجه میکرد، تصور میکرد در شبانه روز هیچ کاری غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسی از برنامههای عبادی ایشان اطلاع پیدا میکرد، فکر میکرد غیر از عبادت به کاری نمیپردازد. مرحوم آقا شیخ محمدحسین در روضهشان مقید بود که خود پای سماور بنشیند، و خود او همه کفشها را جفت کند."
نسبت به تقیدشان به سوره قدر در روز جمعه و امثال این عبادات نکاتی بیان شده که مطالعه خواهد کرد. از پسر ایشان نقل شده که در زمان طفولیت اولاد مرحوم اصفهانی گاهی ایشان در منزلی که یک اتاق بیشتر نداشت و بچه ها مشغول بازی بودند، عبا به سر میکشید و مشغول مطالعه میشد.
تا ضعف و نقص خودمان را نپذیریم به فکر اصلاح نمیافتیم و تا خودمان را اصلاح نکنیم نمیتوانیم اطرافیان و جامعه را اصلاح کنیم و وظیفهمان در مقابل مکتب و امام زمان علیه السلام را انجام دهیم.
به دو نکتهای که به طور قطع و مسلم از روایات استفاده میشود باید توجه داشت:
1ـ مذموم بودن تسویف و امروز و فردا کردن در انجام امور و وظائف.
2ـ توجه به عیب دیگران و غافل شدن از عیوب خود.
وجود نقص و ضعف در برنامه آموزشی حوزه و نظام پرورشی طلاب، و نکاتی از این قبیل نمیتواند حجت و بهانهای برای کم کاری و سهلانگاری در انجام وظیفه ما باشد.
از وسوسههای شیطان و استفاده از دو عامل مذکور توسط شیطان نباشد غافل شد.
ان شاء الله خداوند متعال توفیق شناخت وظیفه و عمل به آن عنایت فرماید.
جلسه چهل و سوم (شنبه، 96.09.25) بسمه تعالی
فإن قلت: إن المخالفة القطعیة... ج2، ص207، س1
مرحوم شیخ انصاری نسبت به شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره فرمودند مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی حرام است و دلیلشان وجود مقتضی در أدله احکام (مانند إجتنب عن الخمر) و عدم مانع عقلی و شرعی بود. بعضی فرمودند احادیثی مانند "کل شیء لک حلال" مانع شرعی از حرمت مخالفت قطعیه هستند پس مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی (یعنی ارتکاب همه اطراف) شرعا اشکالی ندارد، مرحوم شیخ از این استدلال جواب دادند. شش اشکال به جوابشان وارد شده که پنج اشکال را جواب دادند.
اشکال ششم: این شک اشکال نقضی است که مستشکل میگوید مورد بسیار زیادی در فقه داریم فوق حدّ إحصاء، که فقهاء فتوا میدهند به جواز مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی. مستشکل هفت مثال فقهی بیان میکنند و مرحوم شیخ هم پاسخ میدهند.
مثال اول: در مورد شبهه غیر محصوره که مثلا یقین دارد یک ماست از ماستهای لبنیاتیهای قم نجس است، فقهاء فتوا میدهند به جواز استفاده از همه ماستهای لبنیاتیهای قم و این هم مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی است.
مثال دوم: قبل از توضیح این مثال یک مقدمه فقهی از لمعه اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: بکارگیری بل اضراب در اقرار
در لمعه و شرح آن خواندهایم که میفرمایند:" (لو قال: هذه الدار لزید، بل لعمرو دفعت إلى زید) عملا بمقتضى إقراره الأول (و غرم لعمرو قیمتها)، لأنه قد حال بینه، و بین المقر به بإقراره الأول فیغرم له، للحیلولة الموجبة للغرم (إلا أن یصدقه زید) فی أنها لعمرو فتدفع إلى عمرو من غیر غرم. الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج6، ص421، چاپ کلانتر.
فردی در حضور قاضی إقرار میکند کتاب در دست او ملک زید است و سپس میگوید نه ملک عمرو است، "هذا الکتاب لزیدٍ بل لعمرو" اینجا قاضی حکم میکند که باید کتاب را به زید بدهد و قیمت آن را به عمرو، خوب قاضی علم اجمالی دارد که یا گرفتن کتاب از مُقِرّ حرام است یا گرفتن قیمت، اما حکم میکند به گرفتن هر دو طرف علم اجمالی از مقرّ.
مثال سوم: در همان مثال دوم فقهاء میفرمایند جایز است که فرد ثالثی کتاب مذکور را از زید بخرد و پولی را هم که نزد عمرو بود مثلا هدیه بگیرد، بعد مجموعه آن کتاب و پول را در خرید یک کتاب دیگری استفاده کند، یقین پیدا میکند قمستی از هزینه کتابی که خریده حرام بوده و در ملک مقرّ است. در حالی که فقهاء فتوا میدهند جایز است در هر دو (کتاب و پول) تصرف کند و یک شیئ واحد بخرد.
مثال چهارم: باز در همان مثال سوم قبلی اگر فرد بگوید "هذا الکتاب لزیدٍ بل لعمروٍ بل لخالد" قاضی حکم میکند کتاب را به زید دهد و به اندازه قیمت کامل کتاب، به عمرو و به اندازه قیمت کامل کتاب به خالد بدهد. باز هم اینجا یقین داریم آنچه بر زید واجب است دادن کتاب است در حالی که او را مجبور میکنند یک بر قیمت کتاب را به عمرو دهد و یک بار دیگر قیمت کتاب را به عمرو دهد.
مستشکل در مقام توضیح میگوید چگونه است که شما معتقدید روایات "کل شئ لک حلال" شامل علم اجمالی نمیشود چون اگر شامل همه اطراف علم اجمالی بشود و همه اطراف را حلال بدانیم مخالفت قطعیه با علم اجمالی میشود، اما در روایت: "إقرار العقلاء علی أنفسهم جایز" میگویید این دلیل شامل همه اطراف علم اجمالیاش میشود هم شامل اقرار به نفع زید میشود هم اقرار به نفع عمرو در حالی که قطعا فقط یکی از دو یا سه اقرار صحیح است اما میگویید مقرّ باید هم کتاب را به زید بدهد هم قیمت کتاب را به عمرو و خالد بپردازد پس در "کل شئ لک حلال" هم همینگونه مشی کنید و بگویید در علم اجمالی مجاز است همه اطراف را مرتکب شود.
مثال پنجم: زید میگوید هر دو جلد این کتاب دو جلدی ملک من است و عمرو هم میگوید هر دو جلد ملک من است، قاضی حکم میکند به تنصیف یعنی یک جلد را به زید بدهند و یک جلد را به عمرو؛ با اینکه یقین داریم هر دو جلد یا ملک زید است یا ملک عمرو.
مثال ششم: در باب صلح اگر دو مودِّع (امانت گذارنده) داشته باشیم، زید یک درهم و عمرو دو درهم نزد ودعی (کسی که امانت قبول کرده) گذاشتهاند و یک درهم نزد ودعیّ بدون افراط و تفریط تلف شد، قاضی حکم میکند از دو درهم باقی مانده یک درهم را به عمرو بدهند و درهم دیگر را نصف کنند، نیمی از آن را به زید و نیمی از درهم را به عمرو بدهند، در حالی که قطعا این یک درهم به طور کامل ملک یک نفر بود، و در این حکم قاضی یک نصف درهم به غیر مالکش داده شده است.
مثال هفتم: یقین داریم بین زید و عمرو بیع محقق شده اما این دو نسبت به ثمن یا مثمن اختلاف دارند یکی میگوید قلم را معامله کردیم یکی میگوید دفتر را معامله کردیم، در این صورت هم قاضی حکم میکند به انفساخ بیع، یعنی پول مشتری برگردانده میشود و جنس فروشنده هم به او پس داده میشود با اینکه یقین داریم یک معاملهای محقق شد و مشتری مالک پولش نیست و فروشنده هم مالک جنسش نیست، حال اگر کسی برود قلم و دفتر را از فروشنده بخرد، پول مشتری را هم مثلا هدیه بگیرد و با مجموع اینها یک کتاب بخرد، یقین پیدا میکند تصرف در این کتابی که خریده تصرف در مال دیگری و غصب و حرام است.
نتیجه: مستشکل میگوید به همان دلیل که در این هفت مثال و انبوه مثالهای دیگر حکم قاضی یا فتوای مجتهد به جواز مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی را صحیح میدانید باید در محل بحث هم مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی را مجاز بدانید.
قلت: مرحوم شیخ از تمام مثالها جواب میدهند و دو ملاک کلی در تفاوت بین ما نحن فیه و مثالهای مذکور بیان میکنند:
ـ نسبت به شبهه غیر محصوره میفرمایند فتوای جواز ارتکاب جمیع اطراف ملاکی دارد که این ملاک در شبهه محصوره (ما نحن فیه) نیست لذا نباید حکم این دو مورد را به یکدیگر قیاس کنید. در مباحث شبهه غیر محصوره ج2، ص257 توضیح خواهند داد که فقهاء به شش دلیل قائل به جواز ارتکاب هستند، ملاکهایی مانند خروج از محل إبتلا و عسر و حرج باعث تفاوت بین حکم در شبهه محصوره با غیر محصوره میشود. همچنین در ص266 تنبیه اول نظریه خودشان که قول به عدم جواز ارتکاب جمیع اطراف است را تبیین میکنند.
ـ نسبت به مواردی که مربوط به حکم قاضی بود هم به این جهت است که دلیل خاص میگوید قاضی موظف است بر اساس اسباب ظاهری مانند اقرار، قسم، شاهد و بیّنه حکم کند نه علم اجمالی خودش، پس گویا قاضی به عنوان نماینده زید و عمرو کتاب و پول را از مقِرّ میگیرد و به آنها واگذار میکند، بنابراین حکم قاضی منجر به مخالفت قطعیه برای خود قاضی نخواهد شد زیرا قاضی نمیخواهد آن کتاب و پول را برای خودش بگیرد و در هر دو تصرف کند که مخالفت با علم اجمالیاش پیش بیاید. مانند همان مثال "واجدی المنی فی الثوب المشترک" که در مباحث قطع[1] گذشت، آنجا فرمودند مجتهد هم میتواند به زید بگوید مجاز هستی وارد مسجد شوی، هم میتواند به عمرو بگوید مجازی وارد مسجد شوی، زیرا هر کدام وظیفه عملیه خودشان را دارند و وظیفه یکی به دیگری ارتباط ندارد.
ـ اما موردی که گفته شد شخص ثالث میتواند هم کتاب را و هم قیمت آن را بگیرد و در هر دو تصرف کند با اینکه یقین دارد یکی از کتاب و قیمتش را از کسی گرفته که مالکش نبوده، اینجا هم:
اولا: بعضی از فقهاء میفرمایند چنین کاری جایز نیست زیرا آن شخص ثالث یقین به مخالفت قطعیه پیدا میکند.
ثانیا: در مباحث قطع ج1، ص82 در توجیه دوم از شبههای مانند شبهه محل بحث، گذشت که بعضی مبنایشان این است که حکم ظاهری برای هر شخص، نسبت به دیگری حکم واقعی خواهد بود. مثل اینکه اگر زید بر اساس اسباب ظاهری مانند اقرار یا قسمِ آقای بکر، مالی به دست آورد هر چند مالکیت زید برای خود زید حکم ظاهری است اما دیگران مانند خالد (شخص ثالث) باید مالکیت زید را یک حکم واقعی بدانند و آثار مالکیت واقعی را بر آن مترتب کنند. بنابر این مبنا دیگر شخص ثالث (خالد) هم میتواند کتاب را از زید بخرد هم قیمت را از عمرو بگیرد و در هر دو تصرف کند. این بحث مبنایی است و اگر مستشکل مبنا را قبول ندارد باید اصل مبنا را نقد نماید. یک مثال هم برای این مبنا بیان میکنند:
اگر زید خودش مجتهد است یا مرجع تقلیدِ زید بگوید بیع به صیغه فارسی صحیح است و زید خانهای را با إجراء صیغه فارسی خریداری کرد، حال عمرو میخواهد خانه را از زید بخرد اما مرجع تقلید عمرو میگوید بیع به صیغه فارسی باطل است، اینجا میفرمایند حکم ظاهری صحت و جواز برای زید در حق عمرو حکم واقعی خواهد بود و عمرو باید آثار صحت و مالکیت را بر بیع زید جاری کند.
مثال دیگر: زید و عمرو واجدی المنی فی الثوب المشترک و مسافر هستند، زید حاضر است، دو رکعت اول نماز ظهر خود را به زید اقتدا میکند و دو رکعت دوم را به عمرو، اشکالی هم ندارد زیرا حکم طهارت ظاهری هر کدام از آن دو در حق زید حکم واقعی است.
ـ نسبت به مثال (ششم) صلح در مباحث قطع ج1، ص83 گذشت، این حکم تعبدی است لکن دو توجیه هم مطرح است: الف: آن را یک صلح قهری و اجبار شرعی بدانیم بین دو ودیعه گذار. ب: بواسطه اختلاط دو مال با یکدیگر شراکت بین دو مالک ایجاد میشود و مالی که در باب شراکت تلف میشود از ملک هر دو شریک تلف شده است. البته بعضی از فقهاء هم معتقدند باید با قرعه تعیین تکلیف نمود.
نتیجه: مرحوم شیخ دو ملاک برای تفاوت مثالهای مذکور با ما نحن فیه (شبهه محصوره) بیان فرمودند: 1ـ وجود دلیل خاص در آن مثالها. 2ـ برای شخصی که جمع میکند بین دو طرف، مخالفت قطعیه پیش نمیآید.
جلسه چهل و چهارم (یکشنبه، 96.09.26) بسمه تعالی
خصوصا إذا قصد من ارتکاب... ج2، ص208، س9
مرحوم شیخ انصاری در پایان بحث از حکم مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی به دو نکته اشاره میکنند:
نکته اول: کلامی از صاحب فصول و صاحب حدائق
صاحب فصول و صاحب حدائق برای نقد قول به جواز مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی فرمودهاند اگر مخالفت قطعیه در شبهه تحریمیه مجاز باشد غرض مولا از تحریم محرمات نقض خواهد شد و هر فردی میتواند با مشتبه سازی علم تفصیلی خود، حرام الهی را مرتکب شود مثل اینکه در یک لیوان خمر بریزد و در لیوان دیگر سرکه سپس بدون دقت جای این دو را چند بار عوض کند تا نتواند تشخیص دهد کدام یک خمر بود سپس به جهت قول به جواز مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی هر دو را بنوشد. مثال دیگری هم بیان میکنند به ایجاد چنین شبههای بین زوجة و أجنبیة.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ظاهرا این اشکال وارد نباشد و کسانی که قائل به جواز مخالفت قطعیه هستند چنین چیزی را قبول ندارند یعنی در مواردی که فرد عمدا ایجاد شبهه میکند به قصد ارتکاب حرام، مجاز به مخالفت قطعیه نیست. لااقل نسبت به بعض موارد قطعا چنین شبهه سازی عمدی را قبول ندارند آن هم موارد دماء و فروج است که شارع نهایت اهتمام را برای تقیّد به حدود الهی اعلام کرده است.
نکته دوم: اشاره به تفصیلی دیگر در مسأله
مرحوم شیخ ضمن اشاره به تفصیل سوم یا قول پنجم در مسأله میفرمایند تا اینجا صحبت ما از شبهه و تردید در علم اجمالی به جهت یک عنوان حرام بود، یعنی یقین داشتیم عنوان خمر در یکی از این دو لیوان محقق شده است. لکن بعضی قائل به تفصیل در حکم مخالفت قعطیه با علم اجمالی شدهاند به این بیان که گاهی شبهه و علم اجمالی بین دو عنوان حرام است، مثل اینکه یقین دارد ارتکاب یکی از این دو ظرف حرام است یا به جهت خمر بودن یا به جهت مغصوب بودن.
صاحب حدائق فرمودهاند اگر تردید در علم اجمالی به جهت یک عنوان حرام (خمریّت) باشد یعنی نمیداند کدام یک از این دو ظرف حرام است اجتناب از هر دو طرف علم اجمالی واجب است اما اگر تردید در علم اجمالی به جهت دو عنوان حرام باشد (خمریّت یا غصبیّت) اجتناب از هر دو واجب نیست.
مرحوم شیخ میفرمایند چنانکه در مباحث قطع ج1، ص94 اشاره کردیم این تفصیل هم باطل است. زیرا وقتی انسان اجمالا یقین و علم دارد یک حرام بین این دو ظرف دارد مخالفت قطعیه و ارتکاب هر دو طرف، حرام است عقلا و شرعا چه تردید در یک عنوان حرام باشد یا دو عنوان. خلاصه اینکه اگر صاحب حدائق میخواهند بفرمایند در تردید بین دو عنوان مجاز به ارتکاب هر دو ظرف است که چندین صفحه بحث کردیم و ثابت کردیم این مخالفت قطعیه است و حرام. اما اگر مقصودشان این است که احتیاط واجب نیست و فقط یک طرف را میتواند مرتکب شود، این را هم به زودی نقد خواهیم کرد و ثابت میکنیم که حتی یک طرف را هم نمیتواند استفاده کند.
خلاصه اقوال در حکم مخالفت قطعیه:
قول اول: شیخ انصاری و مشهور قائل شدند به حرمت مخالفت قطعیه مطلقا.
قول دوم: مخالفت قطعیه جایز است مطلقا.
قول سوم: مخالفت قطعیه تدریجیه مجاز است نه دفعی.
قول چهارم: مخالفت قطعیه تدریجیهای که امکان ارتکاب دفعی در آن نیست جایز است.
قول پنجم: اگر تردید و اشتباه در صدق یک عنوان باشد مخالفت قطعیه حرام است و اگر تردید بین دو عنوان باشد مجاز است.
بحث از مخالفت قطعیه تمام شد از جلسه بعد إن شاء الله وارد میشویم در حکم موافقت قطعیه با اطراف علم اجمالی.
کتابخانه شناسی
برای آشنایی دوستان با کتابخانههای موجود در قم به تعدادی از آنها که بیشتر برای طلاب مفید هستند اشاره میکنم:
الف: کتابخانههای نزدیک حرم و مرکز شهر که یا مختص طلاباند یا فضایی مجزّا برای طلاب و کتب مورد نیاز آنان فراهم نمودهاند:
1ـ کتابخانه مرحوم آیة الله بروجردی، در دو طبقه با دو سالن مجزا و قفسه باز علاوه بر کتاب، دسترسی به نرمافزارهای اسلامی و سایتهای مفید نیز فراهم است. آدرس: صحن مسجد أعظم حرم. ساعت کار 7صبح تا 9 شب (پنج شنبه 7صبح تا 7شب). تلفن: 37837744
2ـ کتابخانه مرحوم آیة الله گلپایگانی (مدرسه آیة الله گلپایگانی) این کتابخانه در زیرزمین مدرسه دارای دو بخش عمومی و امانی است. ساعت کار: 7:30 صبح تا 8 شب. تلفن: 7703077.
3ـ کتابخانه مرحوم آیة الله مرعشی، کتابخانهای کم نظیر در جهان از حیث کثرت نسخ خطی و فراوانی کتب موجود در آن. این کتابخانه علاوه بر بخش مورد استفاده عموم، فضایی مختص طلاب به صورت قفسه باز و ارائه شروح و حواشی مختلف کتب حوزوی فراهم نموده است. آدرس: خیابان ارم روبروی پاساژ قدس، تلفن:7741970. ساعت کار 7 صبح تا 9 شب، شنبهها ویژه خواهران.
4ـ کتابخانه مرحوم آیة الله حائری. این کتابخانه در مدرسه فیضیه در چندین طبقه به صورت قفسه باز و موضوعات گسترده به همراه فضایی مجزا برای استفاده از نرمافزارهای اسلامی و سایتهای مفید به طلاب محترم خدمات ارائه میدهد. تلفن: 37741483
5ـ کتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه، خیابان ارم مقابل حرم مطهر. (دو فضای مستقل برای آقایان و بانوان)
ب: کتابخانه های تخصصی: (کتابخانههایی که علامت ستاره دارند صبح مخصوص بانوان و عصر تا شب مخصوص آقایان است)
کتابخانه تخصصی: فقه، اصول و حقوق، خیابان سمیه، تلفن: 7732010 *
کتابخانه تخصصی: کلام، فلسفه، منطق: بلوار امین، کوچه 17تلفن: 2932069 * (موقتا تعطیل است)
کتابخانه تخصصی ادبیات عرب، فارسی و ... : خیابان سمیه، تلفن : 7732014 *
کتابخانه تخصصی حدیث: خیابان سمیه، تلفن: 7733026 *
کتابخانه تخصصی علوم قرآن: دور شهر، تلفن: 7738081 *
کتابخانه تخصصی تاریخ: سه راه یزدان شهر، تلفن: 7731355
کتابخانه اهل قلم، خیابان معلم، تلفن: 371160 (داخلی 1256)
کتابخانه تخصصی امام حسین علیه السلام، تلفن: 37739680
کتابخانه تخصصی حدیث مؤسسه دار الحدیث: مقابل دانشگاه آزاد، شهرک جهاد، ت: 7176417
کتابخانه تخصصی فقه و اصول مرکز فقهی ائمه اطهار 2-7832480
کتابخانه تخصصی امام خمینی(ره)، تلفن: 37742247 کتابخانه تخصصی پژوهشکده حج و زیارت، تلفن: 37740800
کتابخانه تخصصی جهاد و شهادت، تلفن 37105 داخلی 151-506
کتابخانه تخصصی دانشگاه ادیان و مذاهب (پردیسان)، تلفن: 32802610
کتابخانه تخصصی صاحب الزمان علیه السلام، (جمکران) تلفن: 37732212
کتابخانه تخصصی فقه و اصول مرکز فقهی ائمه اطهار، میدان معلم، تلفن 37749494
کتابخانه تخصصی مذاهب اسلامی، تلفن 32935011 کتابخانه تخصصی مؤسسه شیعه شناسی، تلفن: 32804636
کتابخانه زبانهای خارجی و منابع اسلامی، تلفن 37839111 کتابخانه مجمع عالی حکمت اسلامی، تلفن 37757610
کتابخانه مدرسه اسلامی هنر، تلفن: 37830782 کتابخانه مطالعات اسلامی زن و خانواده، تلفن: 32907610
برای آشنایی با سایر کتابخانههای عمومی و تخصصی شهر قم و کتابخانههای موجود در پردیسان و همچنین برای آشنایی با بعضی از کتابخانههای سراسر کشور و جستجوی اینترنتی در منابع این کتابخانهها مراجعه کنید به سایت: www.lib.ir
جلسه چهل و پنجم (دوشنبه، 96.09.27) بسمه تعالی
و أما المقام الثانی: فالحق فیه... ج2، ص210، س1
مرحوم شیخ انصاری فرمودند در مبحث شک بدون حالت سابقه، شک در مکلفبه، شبهه تحریمیه، با منشأ موضوع خارجی (شبهه موضوعیه) دو مقام از بحث وجود دارد: الف: شبهه محصوره. ب: شبهه غیر محصوره. نسبت به شبهه محصوره هم فرمودند دو مقام از بحث وجود دارد:
1ـ بررسی حکم مخالفت قطعیه بود که نتیجه گرفتند حرام است زیرا علم اجمالی منجِّز تکلیف است و حرمت برای اطراف علم اجمالی ثابت است به اقتضاء أدله احکام مانند إجتنب عن الخمر.
2ـ مقام دوم بررسی حکم موافقت قطعیه است. وقتی گفتیم مخالفت قطعیه و ارتکاب هر دو طرف حرام است، آیا موافقت قطعیه هم واجب است؟ یعنی اجتناب از هر دو طرف واجب است یا نه مکلف میتواند یک طرف را مرتکب شود و از طرف دیگر اجتناب کند که میگوییم موافقت احتمالیه (احتمال دارد واقع همان باشد که مکلف عمل کرده یعنی همان طرفی را که استفاده کرده حلال باشد)
در مسأله چند قول است:
قول اول: مشهور و شیخ انصاری میفرمایند: موافقت قطعیه واجب است.
قول دوم: موافقت قطعیه واجب نیست بلکه میتواند یک طرف را اجتناب کند و طرف دیگر را مرتکب شود.
قول سوم: وقتی حرام برای ما مشتبه شد و نمیدانستیم باید هر دو طرف را ترک کرد یا میتوان فقط یکی را ترک کرد، دلیل القرعة لکل امر مشکل را إجراء کنیم.
البته قول به تفصیل هم داریم که خواهد آمد.
دلیل بر وجوب موافقت قطعیه
مرحوم شیخ ابتدا بر قول اول استدلال میکنند سپس وارد بررسی دلیل قول دوم میشوند. میفرمایند در مقام اول توضیح دادیم که أدله اولیه احکام مانند "إجتنب عن الخمر" اقتضاء دارد از خمر معلوم بالتفصیل و معلوم بالإجمال باید اجتناب کرد مانع عقلی و شرعی هم برای حرمت وجود ندارد، پس تکلیف منجَّز و ثابت است، و اجتناب از هر دو طرف واجب خواهد بود.
به عبارت دیگر وقتی گفتیم مخالفت قطعیه حرام است یعنی یقین دارم به اشتغال ذمه نسبت به حرمت خمر، اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی، فراغ یقینی زمانی حاصل میشود که از هر دو مشتبه اجتناب کند.
دو اشکال به این دلیل وارد شده که مرحوم شیخ بیان کرده و پاسخ میدهند:
اشکال اول: مستشکل میگوید ما به ظرف الف نگاه میکنیم شک در نجاست یا خمریّت آن داریم، أصالة الحلیة میگوید استفادهاش برای شما حلال است؛ نسبت به ظرف دوم هم شک داریم أصالة الحلیة جاری میکنیم، إجراء أصالة الحلیة یک قاعده فقهی است که جداگانه در هر مشتبه جاری میشود لکن اینجا به جهت اینکه علم اجمالی عارض شده بر نجاست یکی از دو ظرف لذا إجراء أصالة الحلیة در هر دو طرف منجر به تعارض میشود و برای رفع تعارض قائل میشویم به إجراء أصالة الحلیة به نحو علی البدل و تخییر بین دو طرف. یعنی چون علم اجمالی داریم یکی از این دو نجس است پس آصالة الطهاره را هم فقط در یکی غیر معین از این دو طرف جاری میکنیم. نتیجه این که موافقت قطعی (اجتناب از دو طرف) واجب نیست و مخالفت احتمالی (اجتناب از یک طرف) کفایت میکند.
جواب: مرحوم شیخ دو جواب دارند:
اولا: میفرمایند نمیتوانیم أصالة الحلیة در اینجا جاری کنیم زیرا ما یقین به اشتغال ذمه به حرمت خمر داریم و این یقین برای ما منجِّز و تکلیف آور است، حکم عقل هم در چنین موردی این است که اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی، فراغ ذمه یقینی زمانی حاصل میشود که موافقت قطعیه کرده و از هر دو طرف اجتناب کند. پس أصالة الإشتغال مقدم است بر أصالة الحلیة.
ثانیا: در مباحث استصحاب خواهد آمد که تعارض دو اصلی که هیچکدام بر دیگری مقدم نیست (مانند تعارض دو أصالة الحلیة در ما نحن فیه) منجر به تساقط میشود نه تخییر.
اشکال دوم و پاسخ از آن إن شاء الله خواهد آمد.
فصل زمستان، فصل بهار عبادت و مناجات
در اواخر فصل پاییز و اول فصل زمستان قرار داریم. بعض مردم در تدارک آماده شدن برای شب یلدا (طولانیترین شب سال از غروب آخرین روز پاییز تا اولین صبح زمستان) هستند، از کشاورزی که در بندرعباس و مناطق گرمسیر از سه ماه قبل در تدارک کشت هندوانه برای شب یلدا و کسب درآمد است تا افرادی که در تدارک شب نشینیهای آن هستند. یکی از راههای ساده برای بررسی وضعیت معنوی و پیبردن به نقائص و اشکالات کارمان مقایسه کردن امور معنوی به امور مادی است. فردی که برای دیدن یک فیلم یا سریال یا مسابقه فوتبال برنامه ریزی میکند، تنقلات تهیه میکند و خانه را خلوت میکند، عوامل حواسپرتی را جمع میکند، زمان پخش برنامه هم با دقت نگاه میکند و سخن گفتن حتی یک بچه را هم برنمیتابد، اگر نسبت به امام زمان علیه السلام، خواسته حضرتش، عوامل خوشنودی حضرت و دور شدن از اسباب غفلت از حضرت همین مقدار اهمیت بدهد، منتظر رسیدن وقت نماز باشد، منتظر رسیدن وقت سحر و مناجات باشد به توفیقات یزرگی دست خواهد یافت.
ما با عقلمان توحید و لزوم آن را درک کردهایم اما سرازیر کردن آن از عقل به قلب، نیازمند حرکت کردن از حیطه نظر به حیطه عمل است که خداوند متعال مکرر در قرآن کریم فرموده: "الذین آمنوا و عملوا الصالحات".
تحقق این مهم و چشیدن لذت عبادت و مناجات میسر نیست الا با قدم گذاشتن در وادی عمل، و البته کاری مهم و سخت است.
بزرگان توصیه میکنند بر استفاده حداکثری از فرصت زمستان که شبها طولانی تر است، هم فرصت کافی برای استراحت است هم فرصت مغتنم برای بهرهمندی از فیوضات و فضائل مناجات سحر.
برای رسیدن به هدف راهی نیست جز تلاش در مسیر درس خواندن و عمل به وظیفه و توجه مضاعف به راز و نیاز با خالق متعال که مبادا همین اصطلاحات و مسائل علمی ما را از توجه به وظیفه اصلی و سلوک الی الله باز دارد. بزرگان ما بهترین الگو در این مسیرند مرحوم آیة الله العظمی میلانی و حالات ایشان در نماز شب و حضور قلبشان در هر لحظه و حالت، برای ما بسیار درس آموز است. هدایت یافتن پورفسور بلون (بول ون) بلژیکی و داستان اسلام آوردن و تشیع او به سبب همین توجه وافر مرحوم میلانی به مناجات سحر و دعای پر مغز و محتوای أبو حمزه ثمالی بوده است.
لااقل سعی کنیم پیگیری در امور مادی و حسرت خوردنها نسبت به امور دنیایی را در امور معنویمان هم ایجاد کنیم تا آرام آرام اشتغال بیش از حد به امور دنیا و غفلت از مناجات جای خود را به دلمشغولیهای معنوی و توجه به رضای خداوند متعال و حضرت حجت علیه السلام بدهد. إن شاء الله.
جلسه چهل و ششم (سهشنبه، 96.09.28) بسمه تعالی
فإن قلت: قوله کل شئ... ج2، ص212، س4
مرحوم شیخ فرمودند موافقت قطعیه با اطراف علم اجمالی واجب است زیرا با وجود "إجتنب عن الخمر" عقل حکم میکند به اشتغال یقینی ذمه به تکلیف و فراغ یقینی فقط با موافقت قطعیه حاصل خواهد شد. دو اشکال را پاسخ میدهند، اشکال اول گذشت.
اشکال دوم: قبل از بیان آن یک مقدمه اصولی را توضیح میدهیم:
مقدمه اصولی: استحاله استعمال لفظ در اکثر از معنی
در ابتدای کتاب اصول فقه، مرحوم مظفر چهارده مقدمه بیان میکنند، عنوان مقدمه سیزدهم ترادف و اشتراک است، ذیل این بحث در ج1، ص32 میفرمایند: وإنّما وقع البحث والخلاف فی جواز إرادة أکثر من معنىً واحد من المشترک فی استعمالٍ واحد، على أن یکون کلّ من المعانی مراداً من اللفظ علىحدة وکأنّ اللفظ قد جُعل للدلالة علیه وحده. وللعلماء فی ذلک أقوال وتفصیلات کثیرة لا یهمّنا الآن التعرّض لها. وإنّما الحقّ عندنا عدم جواز مثل هذا الاستعمال.
در مقام استدلال بر مطلب میفرمایند استعمال لفظ در یک معنا یعنی فناء لفظ در معنا و زمانی که یک لفظ در یک معنا فانی شد، فناء در معنای دیگر به طور همزمان محال است. در مقام تشبیه میفرمایند: ألاترى أنّه لا یمکن أن یقع لک أن تنظر فی مرآة واحدة إلى صورة تسع المرآة کلَّها وتنظر- فی نفس الوقت- إلى صورة اخرى تسعها أیضاً؛ إنّ هذا لمحال. *
مستشکل میخواهد با استفاده از روایات "کل شئ لک حلال حتی تعرف انه حرام" ثابت کند موافقت قطعیه واجب نیست بلکه موافقت احتمالیه کفایت میکند، زیرا در مقابل علم تفصیلی دو قسم شک وجود دارد:
قسم اول: شک بدوی بدون هیچ علمی. در شک بدوی ممکن است ما فقط نسبت به یک ظرف شک بدوی داشته باشیم و ممکن است شک نسبت به بیشتر از یک ظرف باشد. مثل اینکه شک دارم این ظرف واحد خمر است یا نه یا دو شک مستقل نسبت به دو ظرف در نفس تحقق پیدا کند، نسبت به ظرف "الف" شک بدوی دارم خمر است یا نه؟ و نسبت به ظرف "ب" هم شک بدوی دارم خمر است یا نه؟ مهم این است که در شک بدوی اشکالی ندارد در هر دو ظرف حلیت جاری کنیم و بنا بگذاریم بر حلال بودن زیرا احتمال دارد هیچیک از این دو ظرف خمر نباشد.
قسم دوم: شک به همراه علم که میگوییم علم اجمالی. در علم اجمالی در همان مثال دو ظرف، ما یک شک داریم و یک علم، علم به خمریت یک ظرف و شک در تعیین خمر. اینجا عقلا امکان ندارد در هر دو ظرف حلیت جاری کنیم زیرا علم و یقین داریم یکی از آن دو خمر است.
مستشکل میفرماید: "کل شئ لک حلال" شامل هر دو قسم شک میشود به این بیان که:
نسبت به شک بدوی میگوید شما رخصت و جواز ارتکاب داری، در ظرف "الف" شک دارد، روایت میگوید حلال است، در ظرف "ب" هم شک دارد میگوید حلال است، تنافی و تناقضی هم پیش نمیآید چون ممکن است در واقع هر دو حلال باشند.
نسبت به علم اجمالی هم روایت میگوید رخصت و جواز ارتکاب داری لکن وقتی در یک طرف حلیّت جاری کردیم باید بنا بگذاریم بر حرمت طرف دیگر زیرا عقلا امکان ندارد در طرف دیگر هم معتقد به حلیّت شویم چون یقین داریم یکی از دو ظرف خمر است.
خلاصه کلام اینکه شارع مقدس با "کل شئ لک حلال" میفرماید شما میتوانی شک و احتمال حرام بودن را ملغی و منتفی کنی، در شک بدوی و مثال مذکور ما دو شک داریم لذا میتوانیم به روایت تمسک کنیم و بگوییم هر دو شک را منتفی میکنیم و میگوییم ظرف "الف" معینا موضوع حلال است و ظرف "ب" هم معینا موضوع حلال است. لکن در علم اجمالی فقط یک شک داریم پس بر اساس روایت یک ظرف را مخیریم حلال بدانیم لذا وقتی مثلا گفتیم ظرف "الف" موضوع حکم حلال است دیگر باید ظرف "ب" را موضوع حکم حرمت بدانیم. یعنی نسبت به یک ظرف إلغاء حرمت و در ظرف دیگر إعمال حرمت کردهایم.
نتیجه اینکه موافقت قطعیه (اجتناب از هر دو) واجب نیست و طبق روایات موافقت احتمالیه (اجتناب از یکی) کافی است.
سؤال: این کلام شما منجر میشود به استعمال لفظ "حلال" در اکثر از معنای واحد که محال است، طبق تفسیر شما شارع کلمه "حلال" را هم به معنای حلیت تعیینی (در شک بدوی) استعمال کرده هم حلیّت تخییری در یک طرف (در علم اجمالی).
پاسخ: مستشکل میگوید "حلالٌ" در یک معنا بیشتر استعمال نشده است آن هم ملغی و منتفی کردن شک است، لکن در تطبیق این کلام نسبت به شک بدوی ما چون در دو ظرف شک بدوی داریم طبیعتا در هر دو، احتمال خمر بودن را منتفی میدانیم اما در علم اجمالی یک شک داریم و توضیح دادیم به جهت حکم عقل نمیتوانیم در هر دو ظرف حلیت جاری کنیم، لذا در تطبیق روایت در علم اجمالی چون یک شک فقط تصویر میشود پس یک حلیت داریم که طبیعتا این حلیت مخیر است بین دو ظرف.
جواب اشکال دوم: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند:
اولا: معنای ظاهری روایات این است که هر جا شک داشتی در حکم حلال یا حرام بودن بنابگذار بر حلّیت، دیگر روایت ظهور ندارد در اینکه این ظرف را موضوع حکم حلّیت بدان.
ثانیا: سلّمنا که روایت میگوید مورد مشکوک را موضوع حکم حلّیت بدان، خوب این نکته در هر دو طرف شک جاری است یعنی روایت میگوید هر جا شک داری بگو موضوع حلّیت است، نسبت به ظرف "الف" شک داری بگو موضوع حلّیت است، در ظرف "ب" شک داری بگو موضوع حلّیت است، چنین چیزی هم به اعتراف خود شما فقط در شک بدوی ممکن است نه علم اجمالی، پس حکم حلّیت در روایت شامل علم اجمالی نمیشود.
به عبارت دیگر روایت میگوید مشکوک را حلال بدان، نمیگوید بین دو مشکوک مخیر هستی یکی را حلال بدانی و دیگری را حرام، این هم شامل شک بدوی میشود نه علم اجمالی. پس روایت هیچ اشارهای به تخییر ندارد.
فتدبّر شاید اشاره به این باشد که مستشکل نگفت معنای ظاهری روایت تخییر بین دو مشکوک در علم اجمالی است بلکه مستشکل ادعا نمود حکم مشکوک حلّیت است لکن به حکم عقل در شک بدوی میشود حلیّت تعیینی و در علم اجمالی میشود حلّیت تخییری، پس تعیین و تخییر را مستشکل از ظاهر روایت برداشت نکرد بلکه از حکم عقل استفاده نمود.
در هر صورت اشکال شیخ انصاری به مستشکل وارد است که "إجتنب عن الخمر" به حکم عقل دلالت میکند بر اشتغال یقینی به تکلیف حرمت و اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی لذا موافقت قطعیه واجب است و حق ارتکاب هیچ طرفی را ندارد. یعنی مرحوم شیخ انصاری منکر تخییر عقلی در اینجا معلوم بالإجمال هستند.
تحقیق:
* ضمن مراجعه به اصول فقه به این سؤال پاسخ دهید که حکم استعمال لفظ در اکثر از معنا در تثنیه و جمع چیست؟
جلسه چهل و هفتم (چهارشنبه، 96.09.29) بسمه تعالی
احتج من جوّز ارتکاب ما عدا... ج2، ص214، س1
گفتیم در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره دو مقام از بحث وجود دارد، مقام اول در اثبات حرمت مخالفت قطعیه بود، مقام دوم در بررسی موافقت قطعیه است. فرمودند سه قول است، قول اول نظر مشهور و شیخ انصاری بر وجوب موافقت قطعیه بود که بر آن استدلال آوردند. قول دوم جواز موافقت احتمالیه بود.
أدله قول دوم: جواز موافقت احتمالیه
قائلین به این قول دو دلیل دارند که مرحوم شیخ بیان و نقد میکنند:
دلیل اول:
مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین (متوفی 1231ه) و مرحوم ملا احمد نراقی (1185-1245ه) در مناهج الأحکام و الأصول که قائل به جواز مخالفت احتمالیه هستند در دلیل اول دو مدعا دارند که برای هر کدام دلیل ارائه میدهند:
مدعای اول و دلیل: جواز ارتکاب یک إناء
دلیل: میفرمایند حدیث "کل شئ لک حلال" دلالت میکند بر جواز ارتکاب یکی از دو طرف شبهه، زیرا این حدیث میگوید مورد مشکوک و مشتبه بر شما حلال است، ظرف "الف" مشکوک و مشتبه است پس استفاده از آن حلال است.
مدعای دوم و دلیل: عدم جواز ارتکاب إناء دیگر
دلیل: میفرمایند حدیث "کل شئ حلال" شامل إناء دوم نمیشود، در توضیح این دلیل سه بیان ارائه شده که محتوای آنها یکی است:
بیان اول: صاحب قوانین میفرمایند علم به ارتکاب حرام، حرام است.
میفرمایند ظرف اول را مجاز بودی مرتکب شوی، اما اگر ظرف دوم را هم مرتکب شوی علم پیدا میکنی به ارتکاب حرام، و علم به ارتکاب حرام هم حرام است.
بیان دوم: مرحوم نراقی میفرمایند ارتکاب حرام، حرام است.
میفرمایند اگر ظرف دوم را هم مرتکب شود قطعا مرتکب حرام شده است و ارتکاب حرام هم بر مکلف حرام است.
بیان سوم: مرحوم نراقی میفرمایند لازمه ارتکاب ظرف دوم، ارتکاب حرام است.
گفته شده اگر ظرف دوم را هم مرتکب شود لازمهاش ارتکاب حرام است، زیرا آنچه حرام است ارتکاب یک ظرف به شرط اجتماع با ظرف دیگر است؛ وقتی إناء دوم را هم مرتکب شود اجتماع دو إناء محقق شده پس حرام خواهد بود اما ارتکاب یک ظرف به شرط انفراد (یعنی ارتکاب یک ظرف به شرط عدم ارتکاب ظرف دیگر) مشکوک و مشتبه است که "کل شئ حلال" میگوید حلال است.
جواب از دلیل اول:
مرحوم شیخ انصاری در جواب از دلیل اول هر دو مدعا را نقد میکنند:
نقد مدعای اول: میفرمایند در اطراف شبهه نمیتوان دو گونه برخورد کرد، یا باید بگویید علم اجمالی در دو طرف شبهه اثر دارد و منجِّز تکلیف حرمت است، دیگر هیچ کدام از دو طرف شبهه را نباید مرتکب شود و "کل شئ لک حلال" جاری نیست، یا بگویید علم اجمالی بی اثر است و تکلیفی نمیآورد که در این صورت مکلف میتواند هر دو طرف را مرتکب شود. دیگر اینکه علم اجمالی باشد منجّز و تکلیف آور هم باشد اما نصفه و نیمه این ادعای بلادلیل است.
نقد مدعای دوم:
مدعای دوم این بود که ظرف دوم را حق ندارد مرتکب شود. این مدعا به سه بیان مطرح شده بود که هر سه را نقد میکنند:
نقد بیان اول: بیان اول این بود که علم به ارتکاب حرام، حرام است، این کلام در ظاهرش کلام عجیبی است و شاید ما متوجه مقصود مرحوم میرزای قمی نمیشویم، لذا میگوییم نسبت به مقصود میرزای قمی سه احتمال است که البته هر سه احتمال باطل است:
احتمال اول: بگوییم مقصود همین معنای ظاهری عبارت است که میرزای قمی میفرمایند علم به ارتکاب حرام، حرام است.
اشکال این است که مسلما ارتکاب حرام، حرام است، اما علم به ارتکاب حرام که حرام نیست. فرد الآن علم پیدا میکند یک ساعت پیش مرتکب غیبت شد، علم به ارتکاب غیبت و ارتکاب حرام که حرام نیست.
بله در یک مورد علم به ارتکاب حرام، حرام است که البته از محل بحث ما خارج است، آن هم جایی است که زید در کار فرد دیگر تجسس میکند تا علم پیدا کند که مرتکب حرام میشود یا نه، اینجا این علم به ارتکاب حرام، حرام است زیرا مصداق تجسس است، تازه اینجا هم خود تجسس حرام است چه علم پیدا کند به اینکه فرد دیگر مرتکب حرام شده چه علم پیدا نکند.
احتمال دوم: بگوییم مقصود ایشان غیر از ظاهر عبارتشان است. یعنی میخواهند بفرمایند عقل میگوید مخالفت علمیه و یقینی با حکم مولای حقیقی یا مولای عرفی قبیح و حرام است اما مخالفت احتمالیه عند العرف اشکالی ندارد. به عبارت دیگر اگر انسان علم و یقین پیدا کند به حرام، ارتکاب جایز نیست اما اگر علم پیدا نکرد و فقط احتمال حرمت میداد میتواند مرتکب شود.
قبل از بیان اشکال شیخ انصاری به این احتمال یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مقدمه علمیه
یکی از مباحثی که ذیل بحث از مقدمه واجب در اصول فقه خواندهاید تقسیمات مقدمه است. در کفایة هم ص92 (چاپ آل البیت) خواهید خواند که مقدمه از چهار جهت مختلف تقسیماتی دارد، تقسیم سوم آن تقسیم مقدمه است به مقدمه وجود، مقدمه صحت، مقدمه وجوب و مقدمه علم. مقصود از مقدمه علمیه آن است که فرد برای حصول علم و یقین به انجام واجب به عنوان مقدمه فعلی را انجام دهد. دو مثال اول: فرد برای اینکه یقین کند مقدار واجب شستن صورت در وضو را انجام داده، مقداری از اطراف صورت را هم میشوید که مقدمه شود برای حصول علم به اتیان واجبش. مثال دوم: فردی که اطلاع از قبله ندارد برای اینکه علم پیدا کند به استقابل قبله به چهار طرف نماز بخواند. آقایان علما میفرمایند انجام مقدمه علمیه واجب است. مرحوم آخوند در کفایة الأصول میفرمایند: المقدمة العلمیة و إن استقل العقل بوجوبها إلا أنه من باب وجوب الإطاعة إرشادا لیؤمن من العقوبة على مخالفة الواجب المنجز لا مولویا من باب الملازمة و ترشح الوجوب علیها من قبل وجوب ذی المقدمة. *
اشکال این است که لازمه کلام شما مخالفت با مقدمه علمیة است. وقتی تکلیف منجِّز حرمت شرب خمر داریم فعلی که مقدمه میشود برای علم به شرب خمر بر ما حرام است. اگر فرد هر دو ظرف را بیاشامد یقین و علم به ارتکاب حرام پیدا میکند، نوشیدن یک ظرف هم مقدمه علم به ارتکاب حرام است، اگر بگویید نوشیدن یک ظرف اشکال ندارد با اجماع علما در لزوم رعایت مقدمه علمیه مخالفت کردهاید.
احتمال سوم: بگوییم مقصود ایشان از علم به ارتکاب حرام، علم تفصیلی به ارتکاب حرام است، یعنی وقتی فرد یک ظرف را مرتکب شد علم تفصیلی به ارتکاب حرام ندارد لذا ارتکاب یک ظرف و اجتناب از ظرف دیگر اشکال ندارد و موافقت احتمالیه صحیح است.
اشکال این است که منجر میشود به مخالفت قطعی تدریجی، زیرا وقتی ظرف اول را مرتکب میشود علم تفصیلی به حرام ندارد، همچنین زمانی که ظرف دوم را مرتکب میشود حین الإرتکاب یقین و علم تفصیلی ندارد که همین ظرف دوم حرام است، پس هر دو ظرف را میتواند مرتکب شود و این هم مخالفت قطعی تدریجی است نه مخالفت احتمالی.
شیخ انصاری یک إن أرید (احتمال) چهارم هم مطرح میکنند که همان احتمال اول است.
نقد بیان دوم: مرحوم نراقی فرمودند وقتی مجموع را مرتکب شود علم به حرام پیدا میکند پس ارتکاب یک طرف اشکال ندارد.
اشکالش این است که علت حرمت مجموع دو ظرف با هم چیست؟ خوب روشن است علت حرمت، وجود یک ظرف حرام بین دو ظرف است، پس ارتکاب یک ظرف هم حرمت را به دنبال دارد و ارتکاب ظرف دیگر دخالتی در حرمت ندارد، بله ارتکاب ظرف دیگر مقدمه است برای علم پیدا کردن به ارتکاب حرام، خوب در بالا گفتیم علم به ارتکاب حرام، حرام نیست.
نقد بیان سوم: مرحوم نراقی فرمودند ارتکاب یک ظرف به شرط اجتماع با ظرف دیگر حرام است نه به تنهایی.
اشکالش این است که گفتیم ارتکاب یک ظرف هم حرام است چه ظرف دوم را هم مرتکب بشود یا نه، بله شرط اجتماع که ایشان مطرح کردند شرط است برای علم به ارتکاب حرام (یعنی وقتی یک ظرف را مرتکب شد احتمال مخالفت میدهد اما وقتی ظرف دوم را هم مرتکب شد و جمع کرد بین هر دو ظرف علم پیدا میکند به ارتکاب حرام) و باز در بالا گفتیم علم به ارتکاب حرام، حرام نیست.
تحقیق:
* ضمن مراجعه به کفایة الأصول فقط عنوان سایر تقسیمات در مقدمه واجب را یادداشت نمایید.
جلسه چهل و هشتم (شنبه، 96.10.02) بسمه تعالی
الثانی: ما دلّ علی جواز تناول... ج2، ص216، س5
گفتیم نسبت به شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره مقام دوم بررسی حکم موافقت قطعیه است. فرمودند سه قول است، قول اول نظر مشهور و شیخ انصاری بر وجوب موافقت قطعیه بود که بر آن استدلال آوردند. قول دوم از مرحوم صاحب قوانین و مرحوم نراقی مبنی بر جواز موافقت احتمالیه بود که یک دلیلشان بیان و نقد شد.
دلیل دوم: نص خاص
میفرمایند در محل بحث نص خاص میگوید موافقت احتمالیه کافی است. از طرفی روایاتی داریم که میگویند جمیع اطراف علم اجمالی را میتوانید مرتکب شوید و از طرف دیگر روایاتی داریم که حرام واقعی مانند خمر را ممنوع و تحریم میکنند، جمع بین این دو دسته روایات اقتضاء میکند بگوییم حکم ظاهری آن است که نسبت به یک طرف مجاز به ارتکاب هستیم و نسبت به طرف دیگر باید اجتناب کنیم که میشود همان موافقت احتمالیه. مانند روایاتی که میگویند در اشتباه قبله میتوانید به بعضی از جهات أربع نماز بخوانید و نماز به بعضی از جهات را ترک کنید. تعداد این روایات زیاد است مانند موثقه سماعة.
سماعة از امام صادق علیه السلام پرسیده است فردی برای بنی أمیه کار کرده[2] و از این راه حقوق و مالی به دست آورده که مال حرام است. اما این مال را در راه خیر مانند صدقه، صله رحم و کمک به خویشاوندان و حج مصرف میکند با این توجیه که "إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ" یعنی این کارهای خیر آن گناهان و اثر سوء اموال حرام را خنثی کند. حضرت فرمودند خود این صدقه هم کار حرام است و با معصیت نمیتوان معصیت را پوشانید، بعد حضرت فرمودند اگر این مال حرام با اموال حلال خودش که محصوره هم هست مخلوط شود و قابل تمییز و جداسازی نباشند "فلا بأس" اشکالی در استفاده از این مال نیست و میتواند در آن تصرف کند.
سؤال: ظاهر روایت میگوید در شبهه محصوره فرد میتواند جمیع اطراف علم اجمالی را مرتکب شود و این هم مخالفت قطعیه با علم اجمالی است که خود شمای مرحوم صاحب قوانین و مرحوم نراقی هم مخالفت قطعیه را به حکم عقل حرام میدانید.
پاسخ: مستدِّل که استدلال به حدیث را قبول دارد در پاسخ میگوید:
اولا: روایت نمیگوید همه اطراف علم اجمالی را مرتکب شود زیرا در روایت آمده: "وَ هُوَ یَتَصَدَّقُ مِنْهُ" و "مِن" برای تبعیض است یعنی قسمتی از آن مال را صدقه دهد، پس روایت نمیگوید همه اطراف علم اجمالی را میتوانی مرتکب شوی.
ثانیا: اگر هم ظهور روایت را در جواز تصرف در جمیع اطراف علم اجمالی بپذیریم میگوییم دو دسته روایت داریم: دسته اول این موثقه سماعة و امثال آن است که میگوید میتوانی جمیع اطراف علم اجمالی را مرتکب شوی و دسته دوم روایاتی است که میگوید از حرام واقعی باید اجتناب کنی مانند "إجتنب عن الخمر" راهکار جمع بین این دو دسته روایات آن است که بگوییم نسبت به یک طرف از اطراف علم اجمالی به موثقه سماعة عمل میکنیم و میگوییم ارتکاب آن اشکالی ندارد و نسبت به طرف دیگر علم اجمالی به أدله احکام عمل میکنیم که میگوید: "إجتنب عن الخمر" لذا یک ظرف را حلال ظاهری میدانیم و ظرف دیگر را هم خمر ظاهری (و بدل از خمر واقعی) پس جمع بین روایات اقتضاء دارد بگوییم در اطراف علم اجمالی موافقت احتمالیه کافی است.
نقد دلیل دوم:
مرحوم شیخ انصاری در نقد دلیل دوم میفرمایند در معنای موثقه سماعة سه احتمال است:
احتمال اول: جواز مخالفت قطعیه و ارتکاب جمیع اطراف علم اجمالی که معنای ظاهری روایت است.
گفتیم این احتمال به نظر ما و مستدِّل باطل است. اینکه مستدل در پاسخ به سؤال گفت من تبعیضیه ثابت میکند که تصرف در بعض مال حلال است نه در کلّ مال، این صحیح نیست زیرا حضرت میفرماینند اگر مال حرام با مال حلال مخلوط شد "فلابأس" اشکالی ندارد در آن تصرف کنی، یعنی اشکالی ندارد در کل این مال تصرف کنید حضرت نفرمودند تصرف در بعض این مال بی اشکال است.
علاوه بر اینکه ظاهر روایت هم دلالت میکند بر تصرف این در جمیع این مال زیرا مقداری از مال را که مثلا صدقه داده و مابقی را نزد خود نگه داشته، هم صدقه دادن تصرف در مال است هم نگه داشتن نزد خودش تصرف در مال است. پس روایت تصرف در کل مال حلال مخلوط به حرام را تجویز میکند و این هم مخالفت قطعیه است که خود مرحوم صاحب قوانین هم قبول ندارند.
احتمال دوم: همان کلام مستدل که موثقه میگوید بعض اطراف علم اجمالی را میتوانی مرتکب شوی و مابقی بر تو حرام است.
احتمال سوم: بگوییم روایت نص خاص است و حضرت در خصوص این مورد میفرمایند مجاز به ارتکاب همه اطراف علم اجمالی هستی نظیر باب ربا که دلیل خاص داریم اگر مقداری مال ربوی ندانسته با مال حلالش مخلوط شود و قابل تمییز نباشد، تصرف در همه آن مال جایز است.
وقتی احتمال اول نفی شد دیگر دو احتمال بعدی مساوی هستند چرا صاحب قوانین معتقد به احتمال دوم هستند و موافقت احتمالیه را در همه موارد نتجیه میگیرند، خوب به احتمال سوم عمل کنند که اختصاص موافقت احتمالیه به مورد خاص است. نهایت مسأله این است که إذا جاء الإحتمال بطل الإستدلال.
سپس مرحوم شیخ انصاری وارد بررسی تفصیلی چنین روایاتی میشوند و میفرمایند روایاتی که دلالت میکنند ارتکاب مشتبهات حلال است سه طائفه هستند و هیچ کدام دلالت بر مدعای صاحب قوانین (لزوم موافقت احتمالیه یا جواز مخالفت احتمالیه) ندارند:
طائفه اول: روایاتی که محتوایشان از قبیل "کل شئ لک حلال حتی تعرف أنه حرام بعینه" است.
این طائفه فقط شامل شبهات بدویة است و ارتکاب مشکوک به شبهه بدویة را حلال میداند نه شبهات مقرون به علم اجمالی و اگر شامل شبهات مقرون به علم اجمالی هم بشود متعذِّر است زیرا چنانکه مرحوم آشتیانی در بحر الفوائد ج4، ص156 میفرمایند لازم میآید استعمال لفظ در اکثر از معنا که در دو جلسه قبل ضمن مقدمهای توضیح دادیم محال است. اگر "کل شئ لک حلال" هم شامل شک بدوی شود که میگوید اگر در دو طرف، شک بدوی داری میتوانی هر دو را مرتکب شوی، هم شامل علم اجمالی شود که بگوید فقط یکی از دو طرف را علی البدل میتوانی مرتکب شوی، این استعمال لفظ واحد است در دو معنا.
طائفه دوم: روایاتی که دلالت میکنند بر جواز ارتکاب هر دو طرف، در شبهه محصوره
یکی از روایات این طائفه هم همان موثقه سماعة بود که توضیح و نقدش الآن گذشت.
تحقیق:
ـ روایاتی که در ادامه بحث مرحوم شیخ انصاری اشاره میکنند را مراجعه کنید و متن کامل آنها را یادداشت نمایید.
جلسه چهل و نهم (یکشنبه، 96.10.03) بسمه تعالی
و منها ما دلّ علی جواز... ج2، ص218، سآخر
گفتیم مرحوم شیخ انصاری میفرمایند روایاتی که دلالت میکنند ارتکاب مشتبهات حلال است سه طائفه هستند و هیچ کدام دلالت بر مدعای صاحب قوانین (لزوم موافقت احتمالیه یا جواز مخالفت احتمالیه) ندارند، طائفه اول و دوم گذشت.
طائفه سوم: روایاتی که میگویند اگر پولی از عامل (کارمند سلطان جائر)، سارق و سلطان جائر به تو رسید با اینکه علم اجمالی داری به وجود حرام در آن مال، اما میتوانی در آن تصرف کنی. گویا این روایات میگویند اجتناب از همه اطراف علم اجمالی صحیح نیست.
مرحوم شیخ میفرمایند این طائفه هم موارد خاصهای است که دلیل خاص داریم بر جواز تصرف در اطراف علم اجمالی. مثلا قاعده ید و جواز أخذ از مسلمان میگوید تصرف در ان مال برای تو جائز است، یا قاعده صحت میگوید تصرف مسلمان در یک مال را حمل بر صحت کن و عند الشک بگو إن شاء الله از خود او و حلال است.
در عبارت رسائل مرحوم شیخ بررسی این روایات را در آینده وعده میدهند و البته در رسائل چنین بحث نمیآید و مرحوم شیخ در مکاسب چاپ مجمع الفکر ج2، ص178 به بررسی این روایات و اثبات این مدعایشان، پرداختهاند. قسمتی از عبارت مکاسب چنین است:
فالروایة إمّا من أدلّة حلّ مال السلطان، المحمول بحکم الغلبة إلى الخراج و المقاسمة، و إمّا من أدلّة حلّ المال المأخوذ من المسلم؛ لاحتمال کون المعطی مالکاً له، و لا اختصاص له بالسلطان أو عماله أو مطلق الظالم أو غیره، و أین هذا من المطلب الذی هو حِلّ ما فی ید الجائر مع العلم إجمالًا بحرمة بعضه، المقتضی مع حصر الشبهة للاجتناب عن جمیعه؟ *
نتیجه: این طوائف از روایات موارد خاصهای است که مانع از قاعده عقلیه لزوم اجتناب از اطراف علم اجمالی نمیشود. عقل میگوید باید دستور شارع مبنی بر لزوم امتثال أدله محرمات واقعی مانند "إجتنب عن النجس" را امتثال کنی لذا در اطراف علم اجمالی به حکم عقل:
اولا: دفع ضرر قطعی موجود بین مشتبهین واجب است.
ثانیا: وقتی امتثال تکلیف یقینی متوقف است بر اجتناب از هر دو مشتبه در علم اجمالی، اطاعت مولا به ترک مشتبهین لازم است.
پس به این دو دلیل عقلی باید گفت عقل حکم میکند به لزوم اجتناب از اطراف شبهه محصوره، مخصوصا که دو طائفه از روایات و هچنین فتاوای اصحاب هم مؤیّد این قاعده عقلی هستند:
مؤید اول: روایاتی که دلالت میکنند بر اجتناب از هر دو مشتبه در اطراف علم اجمالی. مانند روایت نبوی منقول از عوالی اللئالی که: " مَا اجْتَمَعَ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ إِلَّا غَلَبَ الْحَرَامُ الْحَلَالَ" یا روایت "أترکوا ما لا بأس به حذرا عما به البأس" یعنی از مورد مشتبه پرهیز کنید تا مبتلای به حرام نشوید.
و یا عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ السَّمْنِ- وَ الْجُبُنِّ نَجِدُهُ فِی أَرْضِ الْمُشْرِکِینَ بِالرُّومِ أَ نَأْکُلُهُ؟ فَقَالَ أَمَّا مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ قَدْ خَلَطَهُ الْحَرَامُ فَلَا تَأْکُلْ وَ أَمَّا مَا لَمْ تَعْلَمْ فَکُلْهُ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ".
و یا روایت تثلیث که امام صادق علیه السلام میفرماید: " قَالَ رَسُولُ اللَّهِ حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ ".
حضرت میفرمایند اثر ارتکاب حرام هلاکت است، لکن این ارتکاب و به تبع آن هلاکت دو صورت دارد:
صورت اول: هلاکت و منقصت دنیوی، اگر امر مشتبه از موارد شک بدوی باشد چون فرد نمیداند اصلا این مایع نجس و حرام است یا نه، استفادهاش حلال است لکن در صورتی که در واقع نجس باشد مرتکب چیزی شده که منقصت و مفسده ذاتی داشته و طبیعتا اثر وضعی و دنیایی خود را میگذارد لکن حرام مرتکب نشده هر چند مستحب است از مشکوک به شبهه بدویّة هم اجتناب کند.
صورت دوم: اگر مشتبه از موارد علم اجمالی باشد و فرد آن را مرتکب شود هلاکت اخروی و عقاب را به دنبال دارد و عقل میگوید دفع عقاب محتمل لازم است پس باید از همه اطراف شبهه محصوره اجتناب کرد تا مبتلای به عقاب و هلاکت نشود.
روایات دیگری را هم مرحوم شیخ اشاره میکنند که در متن خواهیم خواند.
تحقیق:
* عبارت مذکور از مکاسب را مراجعه نمایید و مدعا و دلیل مرحوم شیخ را با دسته بندی مطلب یادداشت نمایید.
جلسه پنجاهم (دوشنبه، 96.10.04) بسمه تعالی
و فائدة الإستدلال بمثل هذا... ج2، ص220، س1
مرحوم شیخ انصاری در پایان استدلال به مؤید اول یک سؤال را پاسخ میدهند:
سؤال: شمای شیخ انصاری ثابت کردید قاعده عقلی اجتناب از همه اطراف علم اجمالی را لازم میداند، دیگر چه نیازی به استدلال به این روایات است؟
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند استدلال به این روایات مانند خبر تثلیث ضرورت دارد. قبل از تبیین جواب مرحوم شیخ یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه فقهی اصولی: عنوان اولیه و ثانویه
در بعضی از مباحث اصول مانند مبحث حکومت در ابتدای جلد4 رسائل و مبحث قاعده لاضرر و همچنین در فقه اصطلاحی وجود دارد به نام عنوان اولی یا عنوان ثانوی، یا حکم اولیه و حکم ثانویه. همیشه عناوین ثانویة بر عناوین اولیه مقدماند. توضّأ للصلاة، حکم اولیه وضو برای نماز واجب را بیان میکند، اما رفع وجوب وضو در صورت ضرر به عنوان قاعده ثانوی شناخته میشود که در مقام عمل، باید به قاعده ثانویه عمل نمود. پس حکمی که به عنوان ثانویه تعلق میگیرد مقدم است بر حکمی که به عنوان اولیه تعلق میگیرد.
مرحوم شیخ انصاری در مورد وجه پرداختن به روایات در این مؤید اول میفرمایند هر چند ما با قاعده عقلی لزوم اجتناب از مشتبه الخمریة در اطراف علم اجمالی را ثابت کردیم اما این حکم مستقل عقلی نیست بلکه عقل بر اساس دلیل قطعی "إجتنب عن الخمر" چنین حکمی دارد. در مقابل "إجتنب عن الخمر" که یک حکم اولی است روایاتی مانند "کل شئ حلال" وجود دارد که حکم ثانویه هستند، و گفتیم حکم ثانوی مقدم است بر حکم اولی لذا در مقام عمل عند الشک باید به "کل شئ حلال" به عنوان حکم ثانوی عمل نمود. و باید فتوا داد به جواز ارتکاب اطراف علم اجمالی.
اما فائده بحث از اخباری مانند حدیث تثلیث این است که این احادیث هم یک حکم ثانوی هستند، و در نتیجه دو حکم ثانوی تعارض خواهند کرد، حکم ثانوی "کل شئ حلال" میگوید اطراف علم اجمالی را میتوانی مرتکب شوی اما حدیث تثلیث میگوید اطراف علم اجمالی را مرتکب نشو، وقتی این دو دسته روایات را با یکدیگر ملاحظه میکنیم میبینیم اخبار تثلیث مخصص "کل شئ لک حلال" هستند زیرا "کل شئ لک حلال" میگوید هر مشکوکی بر تو حلال است چه مشکوک به شبهه بدویه چه مشکوک در علم اجمالی، اما خبر تثلیث "کل شئ لک حلال" را تخصیص میزند و میگوید هر مشتبهی بر تو حلال است الا مشکوک و مشتبه در علم اجمالی.
وقتی "کل شئ لک حلال" نسبت به علم اجمالی تخصیص خورد و دیگر شامل اطراف علم اجمالی نشد، تکلیف ما نسبت به اطراف علم اجمالی را "إجتنب عن الخمر" روشن میکند که به حال خودش باقی است و از تخصیص خوردن سالم مانده و میگوید اجتناب از معلوم بالإجمال واجب است.
فتأمل ممکن است وجه تأمل این باشد که بگوییم رابطه بین حکم ثانوی حلیّت در "کل شئ لک حلال" با حکم ثانوی عدم حلیّت در اخبار تثلیث عام و خاص نیست بلکه تباین است و این دو قابل جمع با یکدیگر نیستند لذا تعارض و تساقط میکنند و حکم اولیه "إجتنب عن الخمر" باقی میماند که بر اساس آن عقل میگوید از اطراف علم اجمالی باید پرهیز نمود.
مؤید دوم: سیره معصومان و عالمان
مؤید دوم بر لزوم اجتناب از اطراف شبهه محصوره (و بطلان قول صاحب قوانین و مرحوم نراقی در جواز ارتکاب یکی از اطراف علم اجمالی) کلامی است از صاحب حدائق که فرمودهاند موارد فراوانی در سیره معصومان (قول و تقریر)، اصحاب اهل بیت:، عالمان شیعه و حتی اهل سنت است که میبینیم اجتناب از مشتبهین را لازم میدانند. به بعضی از موارد اشاره میکنند:
مورد اول: نسبت به دو ظرف آب متشبه که یکی حلال و یکی حرام است، هم روایت هم فتوای تمام علما میفرماید اجتناب از آن دو مطلقا لازم است چه هر دو را با هم استفاده کند چه به صورت تدریجی و جداگانه.
مورد دوم: دو لباس دارد که یکی از آنها یقینا نجس است و نمیداند کدام است، اگر برای نماز لباس دیگری ندارد فتوا میدهند که در هر دو لباس باید نماز بخواند تا یقین کند به موافقت قطعیه با امر مولا.
مورد سوم: یقین دارد قطره خونی روی پایین لباسش افتاد اما نمیداند دقیقا کدام نقطه است، فقها میفرمایند باید احتیاط کند و همه قسمتهای مشکوک را بشوید تا یقین به طهارت پیدا کند. پس روایات میگویند حق ندارد در لباسش أصالة الطهاره جاری کند و بگوید حالا که علم اجمالی دارم و نجاست برایم مشکوک است پس بنا را بر طهارت (أصالة الطهاره) میگذارم.
مورد چهارم: چند گوسفند رو به قبله و با حفظ شرایط شرعی ذبح شدهاند اما یقین داریم یکی از اینها قبل از ذبح مرده و میتة بوده و حالا شک داریم کدام یک بوده است، اینجا حق تصرف در هیچکدام را ندارد و باید همه را به اهل کتاب (یهودی و مسیحی *) بفروشد البته به صورتی باید بفروشد که مخالف با أدله حرمت بیع میتة نباشد، مثلا به این نحو که قصد کند فقط حیوان مذکّی (تذکیه و ذبح شرعی شده) را میفروشد، یا اینکه مثلا از فروش غیر مذکی، قصد کند فروش پشم حیوان را، که معامله أجزاء غیر ذی روح میتة حلال است.
مورد پنجم: روایتی است که مرحوم شیخ به عنوان مؤید هم قبول ندارند بلکه میفرمایند فقط ارتباط اندکی با بحث ما دارد.
قبل از بیان این مورد یک مقدمه فقهی اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: حکم حیوان موطوئه
در شرح لمعه کتاب الأطعمة و الأشربة ج7، ص294 (چاپ کلانتر) خواندهایم که: "یحرم من الحیوان ذوات الأربع، و غیرها على الأقوى الذکور و الإناث موطوء الإنسان و نسله المتجدد بعد الوطء ... و یجب ذبحه و إحراقه بالنار.
این روایت مربوط به سؤالی است که یحیی ابن أکثم قاضی القضات حکومت مأمون از امام جواد علیه السلام پرسید که بعض مناظرات او با حضرت و رسوایی او و مخالفان امام جواد علیه السلام معروف است، او به حضرت عرض میکند فردی صاحب گله گوسفند است روزی میبیند چوپان با یکی از گوسفندان عمل حرام انجام میدهد و به محض دیدن صاحب گله، گوسفند را بین گله رها میکند، اینجا صاحب گله علم اجمالی دارد به وجود غنم موطوئه در بین گله، وظیفه چیست؟ حضرت فرمودند گوسفندان را به دو دسته تقسیم کند و قرعه بیاندازد هر دسته که قرعه به نامش در آمد را کنار بگذارد و دسته دیگر را دو قسم کند و همینطور ادامه دهد تا یک گوسفند باقی بماند و همان گوسفند را موطوئه به حساب آورد و تصرف در ما بقی جایز است.
کیفیت تمسک به حدیث توضیحی دارد که إن شاء الله خواهد آمد.
معرفی اجمالی کتاب:
* کتاب آشنایی با ادیان بزرگ نوشته آقای حسین توفیقی برای مطالعه اجمالی در ادیان بزرگ دنیا، خصوصا آئین یهود و مسیحیت مناسب است. در صفحه 111 این کتاب اشاره مختصری به احکام گسترده شریعت یهود دارد از نمازهای یومیه و روزه واجب تا طهارت و نجاست و احکام مفصلی مربوط به خوردن گوشت حیوانات.
جلسه پنجاه و یکم (سهشنبه، 96.10.05) بسمه تعالی
و هی حجة القول بوجوب القرعة... ج2، ص223، س8
پنجمین و آخرین مورد از موارد تأیید وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی در سیره اهل بیت: و عالمان روایت مربوط به غنم موطوئه بود. مرحوم شیخ میفرمایند قائلین به هر سه قول در مسأله موافقت قطعیه به این حدیث تمسک کردهاند:
قائلین به قول سوم (وجوب قرعه) به این روایت تمسک کردهاند برای اثبات قولشان که حضرت در مورد مشتبهین در علم اجمالی دستور به انجام قرعه دادهاند. لکن چنین استدلالی صحیح نیست زیرا تا اینجا توضیح دادیم طبق اصول و قواعد عقلی و شرعی (روایات) باید از اطراف علم اجمالی اجتناب نماییم نه اینکه با قرعه یکی از اطراف را مرتکب شویم.
قائلین به قول اول (وجوب اجتناب از همه اطراف علم اجمالی) به این حدیث تمسک کردهاند به این بیان که روایت میفرماید باید از همه اطراف اجتناب کنی مگر اینکه حجت شرعی داشته باشد بر جواز ارتکاب فقط یک طرف، پس بدون حجت شرعی اجتناب از همه اطراف علم اجمالی (موافقت قطعیه) واجب است.
در پایان میفرمایند انصاف این است که این روایت مفید برای استدلال بر قول دوم (جواز ارتکاب یک طرف از صاحب قوانین و مرحوم نراقی) است. زیرا این روایت میگوید بالأخره در علم اجمالی مجاز هستی یک طرف را مرتکب شوی لکن بهتر و مستحب است آن یک طرف را با قرعه به دست آوری.
اما بنابر نظر مشهور (وجوب اجتناب از همه اطراف) یا باید گفت که مشهور از عمل به این روایت اعراض کردهاند به جهت ضعف سند، یا فقط در مورد خاص که غنم موطوئه باشد به آن عمل نمودهاند.
نتیجه مباحث اخیر این شد که مرحوم شیخ فرمودند علاوه بر اینکه دلیل عقلی میگوید دفع ضرر و عقاب محتمل واجب است و أدله حاکم مانند "إجتنب عن الخمر" به حکم عقل دلالت میکنند بر وجوب اجتناب از همه اطراف علم اجمالی اما دو مؤید از روایات هم ذکر کردند که روایت اخیر در بحث قرعه را حتی مؤید هم ندانستند. *
و ینبغی التنبیه علی أمور... ج2، ص225
در پایان بحث از شبهه محصوره بعد از اثبات حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه 9 تنبیه بیان میکنند:
تنبیه اول: هیچ تفصیلی در مسأله صحیح نیست.
قبل از توضیح این تنبیه و بیان محل نزاع یک مقدمه فقهی اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: اقسام مشتبه در علم اجمالی
در مبحث علم اجمالی وقتی دو امر بر انسان مشتبه شود، دو طرف علم اجمالی که مشتبه شده صوری دارد که اینجا به دو صورت اشاره میکنند:
صورت اول: هر دو مشتبه از یک ماهیت و حقیقت باشند، مانند دو ظرف آب موجود که نمیدانیم کدام یک نجس است.
صورت دوم: دو مشتبه از دو ماهیت و حقیقت باشند، مانند دو ظرف مایع که یکی سرکه است و یکی خمر که مشتبه شده است.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند به حکم أدلهای مانند "إجتنب عن الخمر" یا إجتنب عن النجس" که عام هستند معتقدیم اجتناب از جمیع اطراف علم اجمالی واجب است چه مشتبهین ماهیت و حقیقت واحده باشند یا دو ماهیت باشند.
صاحب حدائق قائل به تفصیل بین دو صورت مذکور در مقدمه شدهاند که شیخ انصاری میخواهند آن را نقد کنند. این قول به تفصیل در کتاب حدائق در مقام نقد کلامی از صاحب مدارک بیان شده است.
به عنوان مقدمه میگوییم صاحب مدارک موافقت قطعیه (وجوب اجتناب از همه اطراف علم اجمالی) را واجب نمیدانند اما صاحب حدائق مانند شیخ انصاری واجب میدانند لکن تفصیلی در مسأله قائل میشوند.
صاحب مدارک فرمودهاند مؤید اعتقاد به عدم اجتناب از همه اطراف علم اجمالی، فتاوای اصحاب است که اگر قطره خونی به طرف ظرف آب چکید و شک کرد که داخل ظرف آب افتاد یا بیرون ظرف آب، میتواند از ظرف آب استفاده کند و پاک است. صاحب مدارک میفرمایند از این فتوا میتوانیم استفاده کنیم ارتکاب مورد مشتبه در شبهه محصوره اشکال ندارد.
صاحب حدائق دو اشکال به این کلام صاحب مدارک وارد کردهاند:
اشکال اول: فتوای اصحاب در مورد شبهه غیر محصوره است و ارتباطی به بحث شبهه محصوره ندارد. وقتی شک دارد قطره خونی افتاد یا داخل ظرف آب یا بیرون ظرف آب، خوب این بیرون ظرف همه نقاط اطراف را شامل میشود نمیداند روی کدام نقطه از میز یا کدام نقطه از فرش یا کدام نقطه از زمین و... افتاد این هم شبهه غیر محصوره است.
اشکال دوم: اگر هم بگوییم بحث از شبهه محصوره است باز هم فتوای اصحاب مؤید کلام صاحب مدارک نیست و ثابت نمیکند در شبهه محصوره میتوان بعض اطراف را مرتکب شد بلکه بر اساس این فتوا باید قائل به تفصیل در مسأله بشویم به این بیان که:
اگر مشتبهین از یک ماهیت و حقیقت بودند مانند دو ظرف آب که علم اجمالی داریم یکی نجس است، اجتناب از هر دو واجب است، و قاعده مذکور در کلام فقهاء مبنی بر وجوب اجتناب از همه اطراف در شبهه محصوره این صورت را میگوید.
اما اگر مشتبهین از دو ماهیت و حقیقت بودند اجتناب از همه اطراف واجب نیست، لذا در مثال علم اجمالی به نجاست یکی از ظرف آب یا اطراف آن، چون ظرف آب و فرش دو ماهیت و حقیقت هستند لذا ارتکاب اطراف شبهه اشکال ندارد.
تحقیق:
* برای اطلاع از وجه تأیید در پنج مورد روایتی که گذشت مراجعه کنید به أوثق الوسائل ج3، ص412. البته وجه مؤید بودن مورد پنجم یعنی روایت قرعه را خود شیخ انصاری توضیح دادند که این روایت برای قول دوم مفید است.
معرفی اجمالی کتاب:
به مناسبت میلاد امام حسن عسگری علیه السلام که فردا است و لزوم توجه به تبلیغ و خدمت به مذهب و مکتب و انجام وظیفهمان در مقابل فرزند بزرگوار ایشان حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف کتاب سخن و سخنوری از مرحوم محمد تقی فلسفی کتابی است مناسب برای آشنایی با فنون مورد نیاز در امر تبلیغ و بیان مطالب چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی و منبر.
خرید و مطالعه این کتاب و استفاده از مطالب و مثالهای زیبای ایشان را به شما توصیه میکنم.
جلسه پنجاه و دوم (چهارشنبه، 96.10.06) بسمه تعالی
و فیه بعد منع کون ما حکاه... ج2، ص226، س5
گفتیم مرحوم صاحب حدائق تفصیلی مطرح کردند در جواز ارتکاب یکی از اطراف شبهه محصوره اگر اطراف علم اجمالی از یک ماهیت باشند (دو ظرف آب) و عدم جواز اگر دو ماهیت متفاوت باشند (خمر و سرکه، یا ظرف آب و فرش). اما نقد مرحوم شیخ انصاری:
نقد مرحوم شیخ بر کلام صاحب حدائق
نقد اشکال اول: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند فتوایی که صاحب مدارک به آن تمسک کردند قطعا مربوط به شبهه محصوره است نه غیر محصوره. مخصوصا که برداشت فقهاء از روایتی در همین باب، محصوره بودن شبهه را تأیید میکند: "سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَعَفَ فَامْتَخَطَ فَصَارَ بَعْضُ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْراً صِغَاراً فَأَصَابَ إِنَاءَهُ هَلْ یَصْلُحُ لَهُ الْوُضُوءُ مِنْهُ فَقَالَ إِنْ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً یَسْتَبِینُ فِی الْمَاءِ فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ کَانَ شَیْئاً بَیِّناً فَلَا تَتَوَضَّأْ مِنْهُ." علی بن جعفر از برادرشان امام کاظم7 میپرسد مردی از بینیاش خون آمده و خواست با فشار خون را خارج کند و قمستی از آن خون به صورت قطرات ریزی به ظرف آبی که در مقابلش بود پاشید، آب داخل ظرف پاک است یا نجس؟ فقهاء فرمودهاند اینجا در اصل سؤال سائل از این است که خون یا داخل ظرف افتاده با به قسمت بیرونی ظرف خورده. بنابراین روشن است که تردید بین داخل ظرف و بیرون ظرف نمیتواند شبهه غیر محصوره باشد. (در صفحه 236 ذیل تنبیه سوم، متن کامل روایت و تفسیر آن خواهد آمد)
نقد اشکال دوم: نسبت به تفصیلی که صاحب حدائق بیان کردند مرحوم شیخ دو اشکال دارند:
اولا: أدله احکام مانند "إجتنب عن الخمر" که میگویند از مشتبهین اجتناب کنید اطلاق دارند و میگویند اجتناب واجب است چه مشتبهین از یک ماهیت باشند یا دو ماهیت متفاوت. همچنین حکم عقل هم به وجوب دفع ضرر محتمل مطلق است و هر دو را شامل میشود.
ثانیا: تفصیل صاحب حدائق یک ضابطه کلی و صحیحی ندارد که چگونه تشخیص دهیم مشتبهین دو ماهیت متفاوت دارند یا نه؟ به عنوان مثال اگر سرکه و خمر را از نظر جنس حساب کنیم هر دو یک ماهیت جنسیّة دارند که مایع بودن است، اگر از نظر نوع حساب کنیم دو ماهیت نوعیه دارند که یکی خمر است یکی سرکه، حتی میتوانیم همه مشتبهات را تحت ماهیتی با عنوان شیء قرار دهیم بگوییم ماهیت همهشان شیء بودن است پس ماهیتشان مشترک است. بالأخره معلوم نیست از نظر صاحب حدائق خمر و سرکه یا آب و ظرف یا آب و فرش ماهیتشان متفاوت است یا نه و معیارشان چیست؟
نعم هنا شیئ آخر... ج2، ص226، سآخر
مرحوم شیخ با یک نعم میخواهند مقداری از اشکالشان به صاحب حدائق را پس بگیرند و به نوعی قائل به تفصیل جدیدی شوند و البته سپس با و الأقوی دوباره آن را نقد کنند. میفرمایند مشتبهین از نگاه ماهیت، حکم و عنوان، به چهار قسم تقسیم میشوند:
قسم اول: مشتبهین در ماهیت مختلف اما در حکم شرعی و عنوان متّفقاند. مثال: سرکه و خمر، اگر مایعی مشتبه بود و نمیدانستیم سرکه است یا خمر، ماهیت این دو متفاوت است اما یک حکم برای یک عنوان داریم که لاتشرب باشد. میفرمایند در این قسم حق ارتکاب هیچیک از اطراف را نداریم زیرا یک تکلیف لاتشربِ منجّز داریم.
قسم دوم: مشتبهین در ماهیت و حکم مختلف هستند اما در عنوان مشترکاند. مثال: علم اجمالی دارد یا لباسش نجس است که نمیتواند نماز بخواند یا محل سجدهاش نجس است، اگر لباس نجس باشد حکم لاتلبسه فی الصلاة است، و اگر محل سجده نجس باشد حکم لاتسجد علیه است. در این قسم مانند صاحب حدائق میگوییم میتواند یک طرف را مرتکب شود زیرا یک تکلیف منجّز نداریم بلکه هم در مکلفبه مردد است هم در تکلیف بین لاتلبس و لاتسجد تردید است.
قسم سوم: مشتبهین ماهیتشان یکی است لکن در عنوان و حکم شرعی متفاوتاند. مثال: دو ظرف آب است علم اجمالی دارد یا یک ظرف نجس است و یا ظرف دیگر غصبی است، پس علم اجمالی دارد یا تکلیفش إجتنب عن النجس است یا لاتغصب، در این قسم هم چون تکلیف منجِّز نداریم و تکلیف مردد است پس اجتناب از جمیع اطراف، واجب نیست.
قسم چهارم: مشتبهین هم در ماهیت هم در حکم هم در عنوان مختلفاند. مثال: علم اجمالی دارد یا این زن أجنبیة است و یا این مایع خمر است، اینجا دو ماهیت است إمرأة و خمر، حکم این دو هم متفاوت است لاتنظر الی الأجنبیة و لاتشرب، عنوان هم متفاوت است یکی أجنبیة یکی خمر، در این قسم هم چون تکلیف مردد است و تکلیف منجِّز نداریم ارتکاب بعض اطراف علم اجمالی جایز است.
نتیجه اینکه باید تفصیل داد بین قسم اول که اجتناب از همه اطراف واجب است و سه قسم بعد که اجتناب از همه اطراف واجب نیست.
سؤال: ممکن است گفته شود ما در سه قسم اخیر یک تکلیف واحد منجّز میتوانیم تصویر کنیم و بگوییم در همه موارد مثل نجس، غصب، خمر و أجنبیة، یک تکلیف "إجتنب عن الحرام" داریم، پس اجتناب از همه اطراف واجب است.
جواب: ما گفتیم به حکم عقل غیر مستقل اجتناب از همه اطراف علم اجمالی واجب است، عقل غیر مستقل تابع دستور شارع است یعنی عقل میگوید چون شارع نسبت به خمر واقعی دستور مستقیم داده که "إجتنب عن الخمر" پس برای دفع ضرر محتمل از اطراف علم اجمالی اجتناب کن، اما در "إجتنب عن الحرام" یک دستور مستقل شرعی نداریم که عقل به جهت امتثال آن بگوید از همه اطراف اجتناب کن به عبارت دیگر شارع نفرموده "إجتنب عن الحرام" بلکه این "إجتنب عن الحرام" یک دستور انتزاعی است که شمای مستشکل از أدله احکام مانند حرمت خمر و غصب و ... انتزاع و استخراج کردهاید، آنچه معتبر و مهم است جعل و دستور مستقیم شارع است که به عنوان تکلیف منجز باید امتثال شود و در سه قسم اخیر ما چنین تکلیف مستقل منجِّزی نداریم بلکه تکلیف همچنان مردد است.
و الأقوی: مرحوم شیخ ابتدا تفصیل صاحب حدائق را نقد کردند بعد تفصیل دیگری در مسأله بیان فرمودند و این تفصیل را کامل توضیح دادند و تثبیت کردند حال میخواهند ضمن نقد قول به تفصیل بفرمایند در تمام اقسام اجتنباب از جمیع الأطراف واجب است. *
میفرمایند أقوی این است که در تمام اقسام چهارگانه هم مخالفت قطعیه حرام است هم موافقت قطعیه واجب است.
اما دلیل حرمت مخالفت قطعیه در تمام اقسام آن است که عقل و عرف حکم میکنند شما نسبت به مشتبهین یقینا یک تکلیف حرمت از جانب شارع دارید که مردد است بین مشتبهین پس باید از هر دو مشتبه اجتناب کرد.
پس هر چند مشتبهین مردد است اما مخالفت قطعی و ارتکاب هر دو طرف، قطعا حرام است. عقل و عرف تفاوتی نمیبیند بین اینکه یک ظرف باشد نمیداند همین یک ظرف نجس است یا غصبی است، ارتکاب در اینجا مخالفت قطعی با حرام است در ما نحن فیه هم چنین است که اصل حرمت را میداند اما تفصیل آن را که نجاست است یا غصبیت نمیداند، به صرف یقین به وجود حرام عقل و عرف حکم میکنند به اجتناب از همه اطراف.
نکتهای هم که در مورد نواهی واقعی و انتزاعی در شریعت گفته شد نقد دارد زیرا وقتی مکلف آگاه میشودکه در شریعت مقدس اسلام محرمات متعددی وجود دارد مجموعه این دستورات شارع به ترک را میتوان عقلا و عرفا یک دستور و یک نهی جامع به حساب آورد و به شارع نسبت داد که فرموده است "إجتنب عن الحرام" و در لزوم اجتناب از حرام تفاوتی نیست بین حرام معلوم بالتفصیل و معلوم بالإجمال. پس چنانکه بعد از دستور شارع به "إجتنب عن الخمر" عقل و عرف میگویند معنا ندارد شارع اجازه به ارتکاب هر دو ظرف مشتبه الخمریة بدهد، همچنین بعد از انتزاع "إجتنب عن الحرام" هم عقل و عرف میگویند معنا ندارد شارع اذن به ارتکاب هر دو طرف و مخالفت قطعیه با اطراف علم اجمالی بدهد. این نسبت به حکم مخالفت قطعیه، حکم موافقت قطعیه هم خواهد آمد إن شاء الله.
نکته: منهج شناسی مرحوم شیخ
* یکی از نکاتی که باید ضمن خواندن رسائل و مکاسب مورد توجه طلبه باشد روش علمی و منهج استدلالی مرحوم شیخ انصاری در کیفیت ورود و خروج نسبت به مطلب، تقدیم و تأخیر یک استدلال، توجه به کتاب فقهی یا لغوی یا حدیثی خاص، نقد یک استدلال یا مکتب فقهی یا تأثر از یک مکتب فقهی و روش خاص و... میباشد. مختصرا اشاره میکنم که در همین مطلب میتوان گوشهای از منهج شیخ انصاری را مشاهده نمود که در صدد آموزش به طلبه هستند تا خلاقیت ذهنی و جولان فکری طلبه را در تحلیل دقیق مطالب و توجه به زوایای تأثیر گذار در مسأله پرورش دهند تا هم در مقام استنباط حکم به اشتباه نیافتد هم در تحلیل آیات و روایات مختلف مربوط به اقتصاد، سیاست، اجتماع، محیط زیست، روانشناسی و .... به خطا نرود.
نکته:
تا انتهای ترم اول ده جلسه باقی مانده، خودمان را آماده کنیم در پایان ترم که در خلوت خودمان محاسبه میکنیم در این نیم سال تحصیلی چه کردم، با اهمیت دادن به مطالعه و مباحثه (لااقل مباحثه یک اصول و یک فقه) در مقابل وجدانمان سرافکنده نباشیم و چنانکه موقع نقد حوزه و دیگران با قدرت گلایه میکنیم در نقد رفتار خودمان و اصلاح آن هم با قدرت عمل نماییم.
در جزوه دیروز کتابی از مرحوم محمد تقی فلسفی از مبارزان علیه رژیم طاغوت در زمینه کسب مهارتهای تبلیغ معرفی کردم. توجه به این نکته ضروری است که بقاء انقلاب اسلامی بیشتر از حدوث آن، احتیاج به تلاش و کوشش دارد و در مرحله اول بر عهده ما طلبهها است که به ندای یاری طلبی امام زمانمان، ندای حقیقت طلبان دنیا، ندای کمک خواهی انقلاب و ندای رهبری معظم انقلاب در مسلح شدن به سلاح علم و ایمان لبیک بگوییم و دین خود را به خونهای شهداء صدر اسلام، شهداء کربلا، شهدای انقلاب اسلامی و شهدای مدافع حرم و تمامی حق طلبان عالم أداء نماییم و کسی که در این راه تلاش کند قطعا توفیق رفیق او خواهد بود. باشد که رستگار شویم.
جلسه پنجاه و سوم (شنبه، 96.10.09) بسمه تعالی
و أما الموافقة القطعیة... ج2، ص228، س6
گفته شد مرحوم شیخ انصاری در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره بعد از اثبات حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه 9 تنبیه دارند که در تنبیه اول نقد تفصیلی از صاحب حدائق را بیان میکنند. بعد از نقد تفصیل صاحب حدائق خودشان هم یک تفصیل چند بُعدی ارائه دادند و فرمودند این تفصیل هم قابل پذیرش نیست و با این تفاصیل نمیتوان مخالفت قطعیه را تجویز کرد. در این جلسه میخواهند ثابت کنند با این تفصیل حتی نمیتوان دست از موافقت قطعیه هم برداشت.
پس مرحوم شیخ قائلاند موافقت قطعیه با اطراف علم اجمالی واجب است و هیچ تفصیلی هم پذیرفته نیست.
دلیل: از طرفی در این موارد هم تکلیف منجّز داریم، علم اجمالی داریم به وجود حرام در یکی از دو طرف، از طرف دیگر نه أدله حلیّت مانند "کل شیئ لک حلال" در این تفاصیل جاری است نه أدله برائت عقلی یا نقلی.
اما برائت نقلی (شرعی) جاری نیست زیرا إجراء برائت در اطراف علم اجمالی از سه صورت خارج نیست:
صورت اول: برائت شرعی را در هر دو طرف علم اجمالی جاری کنیم، این صورت مخالفت قطعی با دستور "إجتنب عن الحرام" خواهد بود که با حکم عقل و شرعی تنافی دارد.
صورت دوم: برائت شرعی را فقط در یک طرف معین جاری کنیم، این صورت هم منجر به ترجیح بلا مرجح خواهد شد چرا در طرف "الف" برائت جاری کنیم در طرف "ب" جاری نکنیم یا چرا در طرف "ب" جاری کنیم در طرف "الف" جاری نکنیم.
صورت سوم: برائت شرعی را در یکی علی البدل (لابعینه) جاری کنیم، این صورت هم صحیح نیست زیرا گفتیم در روایات مانند "کل شیء لک حلال" اثری از جواز ارتکاب یک طرف علی البدل نمیبینیم، این بدلیت را از عقل هم نمیتوان استفاده نمود زیرا عقل در اطراف علم اجمالی میگوید تکلیف منجّز داری و باید اجتناب کنی.
اما برائت عقلی جاری نیست زیرا:
اولا: برائت عقلی موضوعش قبح عقاب بلابیان است، در اینجا عقل میگوید بیان داریم "إجتنب عن الخمر" "إجتنب عن الحرام" و سایر أدله احکام بیان هستند، پس اگر شارع مکلف را بر ارتکاب یکی از اطراف علم اجمالی عقاب کند عقل هیچ منعی نمیبیند و عقاب شارع را قبیح نمیداند.
ثانیا: عقل حکم میکند به دفع ضرر و عقاب محتمل، در اطراف علم اجمالی اگر یکی را مرتکب شود احتمال عقاب و ضرر هست، پس عقل میگوید حق ارتکاب هیچ طرفی را نداری.
و بالجملة میفرمایند نتیجه بحث در تنبیه اول این شد که هیچ تفصیلی در اطراف علم اجمالی وجود ندارد و حکم به حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه مطلق است و استثناء بردار نیست و تفصیل بین اتحاد ماهیت، حکم و عنوان با اختلاف ماهیت، حکم و عنوان وجود ندارد.
تفکیک بین حکم مخالفت قطعی و مخالفت احتمالی هم ممکن نیست زیرا حکم در این بحث از دو حال خارج نیست:
یکم: یا باید حکم به جواز مخالفت داد که دیگر فرقی بین مخالفت قطعیة و احتمالیة نیست و باید بگوید مخالفت قطعیة هم جایز است.
دوم: یا باید حکم به عدم جواز مخالفت داد که در این صورت مخالفت احتمالیة هم حرام خواهد بود. (مانند نظر شیخ و مشهور)
الثانی: أن وجوب الإجتناب... ج2، ص229
تنبیه دوم: وجوب اجتناب عقلی یا شرعی (ارشادی یا مولوی)
در مباحث قبل از جمله تنبیه اول ثابت کردیم اجتناب از اطراف علم اجمالی واجب است، سؤالی که در این تنبیه به آن پاسخ داده میشود آن است که این وجوب اجتناب یک حکم عقلی است یا شرعی به عبارت دیگر یک امر ارشادی است یا مولوی.
قبل از ورود به بحث یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: امر مولوی و ارشادی
در مورد معنا و تفاوت دو امر مولوی و ارشادی در یک موضوع باید توجه داشت که عقل در آن موضوع درک و حکمی دارد یا خیر؟ اگر عقل نسبت به موضوع درکی نداشت و لولا خطاب شارع توان ادراک حسن یا قبح یک عمل را ندارد، و از طرفی هم شارع در آن موضوع، حکمی صادر کرده است، این حکم اعم از امر یا نهی را حکم و امر مولوی مینامیم. اما اگر عقل نسبت به موضوعی خاص درکی داشت و به دنبال این درک، حکمی ارائه داد مانند حُسن عدل یا قبح ظلم، در این صورت امر شارع را ارشادی مینامیم زیرا اگر در این موارد هم امر شارع را مولوی بدانیم لازم میآید لغویت در امر و نهی شارع به این بیان که هر گونه امر یا نهی برای انبعاث و تحریک مکلف است در مقابل عمل، وقتی عقل با بیان حکم به قبح یا حسن، این انبعاث و تحریک را بوجود آورده دیگر ایجاد عین همان کاری که عقل قبلا انجام داده لغو و بیهوده است و کار لغو از مولای حکیم محال است.
تفاوت اثر در مولوی یا ارشادی بودن امر آن است که اگر ما یک فعلی را عقلا قبیح دانستیم دیگر شارع نهی مستقلی در آن مورد ندارد و به تبع این نکته عقاب مستقل هم نخواهد داشت. اما اگر نهی مولوی داشته باشیم طبیعتا به دنبال ترک نهی شارع عقاب خواهد آمد.
اگر ما وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی را با دلیل عقلی ثابت کردیم نتیجه این خواهد بود که دیگر شارع امر مولوی به اجتناب ندارد، پس اگر یک طرف را مرتکب شد و اتفاقا آن طرف خمر نبود، عقابی نخواهد داشت زیرا نسبت به خصوص مشتبه اول امر مولوی مستقل به اجتناب از جانب شارع نداشتیم که با ترک آن عقاب شویم، عقل هم مرتکب حرام واقعی را مستحق عقاب میداند نه مرتکب عنوان مشتبه را، حکم عقل به لزوم اجتناب به این دلیل بود که مکلف مبتلای به حرام واقعی نشود، پس بعد از ارتکاب این یک طرف، نه عقاب شرعی نه عقلی وجود ندارد. بله اگر طرف دیگر را هم مرتکب شود چون مخالفت قطعیه پیش میآید شرعا یک عقاب خواهد داشت.
اگر ما وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی را با دلیل شرعی ثابت کردیم نتیجه این است که شارع امر مولوی به اجتناب دارد و اگر فرد یک طرف را مرتکب شد هر چند آن یک طرف حرام واقعی نباشد بالأخره از دستور مولا به اجتناب از هر دو سرپیچی کرده و یک عقاب بر آن عمل خواهد داشت، بعد اگر طرف دیگر را هم مرتکب شد (که منجر به مخالفت قطعیه میشود) یک عقاب دیگر هم اضافه خواهد شد. پس بر ارتکاب هر کدام از دو طرف علم اجمالی یک عقاب مستقل خواهد داشت.
در مسأله دو قول است: بعضی مانند شیخ انصاری قائل به ارشادیت هستند و بعضی هم قائل به مولویت.
قول اول: شیخ انصاری: وجوب اجتناب امر ارشادی است.
نتیجه این مبنای شیخ انصاری این خواهد شد که اگر فردی هر دو طرف را مرتکب شد نهایتا یک عقاب بیشتر نخواهد داشت.
دلیل: استدلال مرحوم شیخ انصاری آن است که عقل حکم میکند به دفع ضرر و عقاب محتمل یا مقطوع، شارع هم به تبع آن فرموده "تحرّز عن الوقوع فی معصیة النهی عن الخمر" از وقوع در عصیان و سرکشی نسبت به نهی از شرب خمر پرهیز کن (مشتبه را ترک کن) بعد از ارتکاب یک طرف که اتفاقا حرام واقعی هم نبود، امر مولا به تحرّز، ارشادی و به جهت عدم ارتکاب حرام واقعی بود و مخالفت با حکم واقعی هم نشده که عقاب داشته باشد، عقل هم میگوید حرام واقعی را مرتکب نشده، پس مکلف مبتلای به مفسده نشده است تا مستحق عقاب باشد.
نتیجه اینکه فرقی نیست چه ما وجوب اجتناب را حکم عقل بدانیم و چه بگوییم حکم شرعی ارشادی است در هر دو صورت این حکم به دلیل عدم ابتلاء به مفسده واقعی است، و زمانی که ارتکاب یک طرف اتفاقا مصادف حرام واقعی نشد دیگر عقابی نیست.
جلسه پنجاه و چهارم (یکشنبه، 96.10.10) بسمه تعالی
و أما حکمهم بوجوب دفع الضرر... ج2، ص230، س5
گفتیم در تنبیه دوم از تنبیهات نهگانه ذیل شبهه محصوره میخواهند به این سؤال پاسخ دهند که وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی از جانب شارع امر ارشادی است یا مولوی؟ دو قول در مسأله است، قول اول نظریه مرحوم شیخ انصاری بود که وجوب اجتناب را امر ارشادی میدانستند. امروز دو اشکال وارد بر نظریهشان را بیان کرده و پاسخ میدهند سپس دو دلیل قائلین به مولوی بودن امر را هم اشاره و نقد میکنند.
در اشکال اول مستشکل میخواهد ثابت کند در ارتکاب مشتبه حتی اگر در واقع حرام نباشد، شرعا عقاب وجود دارد.
در اشکال دوم میخواهد ثابت کند در ارتکاب مشتبه حتی اگر در واقع حرام نباشد هم عقلا عقاب وجود دارد.
اشکال اول: شمای مرحوم شیخ فرمودید وجوب اجتناب به حکم عقل است و امر شارع هم ارشادی است لذا اگر تخلف کرد و یکی از مشتبهین را مرتکب شد و اتفاقا مصادف با حرام واقعی نبود عقاب ندارد زیرا عقل میگوید حکم من به جهت اجتناب از حرام واقعی بود و این فرد که مرتکب حرام واقعی نشده، امر شارع هم چون ارشادی است ثواب و عقاب ندارد، ما میگوییم میتوانیم یک حکم حرمت شرعی مولوی ارتکاب مشتبهین تصویر کنیم که در نتیجه فرد حتی با ارتکاب یک طرف و عدم إصابة به واقع هم عقاب شود.
توضیح مطلب: عالمان شیعه میفرمایند اگر در موردی مثل خوردن شیءای یا انجام فعلی قطع یا ظن و اطمینان به ضرر دنیوی داری ارتکاب آن مورد هم حرام است هم عقاب دارد حتی اگر در واقع اشتباه میکرده و ضرری نداشته باشد پس ملاکِ حکم به اجتناب در ضرر دنیوی، احتمال ضرر است خوب همین حکم را در ما نحن فیه که ضرر أخروی است جاری میکنیم و میگوییم اگر یک مشتبه را مرتکب شد و در واقع هم خمر نبود چون احتمال حرمت و ضرر اخروی میداد مرتکب حرام شده و عقاب خواهد داشت.
جواب: قیاس ضرر أخروی به دنیوی مع الفارق است، به دو تفاوت بین حکم ضرر دنیوی و أخروی اشاره میکنیم:
تفاوت اول: در ضرر دنیوی سه حالت فرض میشود:
حالت اول: اینکه فرد علم تفصیلی به ضرر دارد، خوب اینجا یقینا ارتکاب آن حرام است و عقاب دارد. در ما نحن فیه علم تفصیلی ندارد.
حالت دوم: فرد ظن معتبر و اطمینان به ضرر دارد، در ضرر دنیوی شارع هر ظن معتبر به ضرر را طریق شرعی و أماره به ضرر واقعی میداند، لذا با ضرر مظنون معامله ضرر مقطوع میکند و ارتکاب آن عقاب خواهد داشت. در ما نحن فیه ظن به حرمت یک مشتبه ندارد.
حالت سوم: فرد شک دارد این شیء یا این فعل ضرر دنیوی دارد یا خیر، در این صورت حکم شارع إباحه و جواز ارتکاب است مثلا به جهت مصلحت تسهیل بر مردم که اگر از تمام موارد مشکوک الضرر در ضرر دنیوی هم بخواهند اجتناب کنند عسر و حرج پیش میآید پس حتی اگر در واقع هم ضرر دنیوی داشته باشد، شارع در مشکوک الضرر اجتناب را واجب نکرده است.
پس تفاوت اول این شد که نسبت به شک در ضرر دنیوی شارع اجازه ارتکاب داده حتی اگر در واقع ضرر داشته باشد اما در ضرر اخروی اگر مشکوک در واقع ضرر (عقاب و عذاب به دنبال) داشته باشد عقلا ممکن نیست شارع اجازه ارتکاب بدهد و بعد عذاب هم بکند.
تفاوت دوم: در ضرر دنیوی مواردی داریم که یقینا ضرر هست اما شارع اجازه ارتکاب داده به جهت دستیابی به یک مصلحت أهم اخروی، مانند جهاد و خمس که قطعا ضرر دنیوی هستند اما شارع اجازه داده بلکه امر کرده به ارتکاب این ضرر دنیوی. اما در ضرر أخروی چنین نیست و عقلا امکان ندارد شارع هم به مکلف اجازه انجام یک فعل دارای ضرر اخروی را بدهد و در عین حال مکلف را هم عذاب کند.
بله ما (شیخ انصاری) قبول کردیم به حکم عقل دفع ضرر اخروی چه ضرر قطعی و چه ضرر مشکوک و محتمل، واجب است اما اگر مشتبه را مرتکب شد و مصادف واقع نبود (در واقع حرام نبود) عقلا مستحق عقاب نیست زیرا عقل میگوید وجوب اجتناب به جهت نجات از حرام بود و در ما نحن فیه فرد مرتکب حرام نشده تا عقاب داشته باشد.
نتیجه اینکه در باب ضرر دنیوی حاکم شارع است و هر گونه مصلحت بداند امر میکند یک جا ضرر دنیوی قطعی را میگوید باید انجام دهی یک جا ضرر دنیوی مشکوک را هم ممکن است بگوید حق ارتکاب ندارد (مانند موارد دماء و فروج) اما در ضرر أخروی حاکم عقل است و عقل هم ملاکش نجات از حرام واقعی است نه صرف اجتناب از مشتبه پس هر چند ارتکاب مشتبه نزد عقل صحیح نیست اما اگر مرتکب مشتبه شد و در واقع حرام نبود عقلا مستحق عقاب نیست.
بله ممکن است از باب تجری چنین فردی را مذمت نمود که مباحثش گذشت و در ادامه همین بحث هم اشاره خواهد شد.
اشکال دوم: مستشکل میگوید شمای شیخ انصاری میگویید در عقاب اخروی ملاک، احتمال عقاب نیست بلکه اگر مرتکب حرام واقعی شد عقاب دارد و صرف ارتکاب مشتبه عقاب ندارد، ما میگوییم موردی داریم که عالمان شیعه صرفا احتمال عقاب را ملاک میدانند نه إصابه به واقع را خوب در محل بحث هم باید بگوییم صرف احتمال حرام و ارتکاب مشتبه هم عقاب دارد.
قبل از توضیح کلام مستشکل مقدمه کلامی بیان میکنیم:
مقدمه کلامی: قاعده وجوب شک منعم
یکی از قواعد عقلی که در اصل از مباحث علم کلام است لکن در فقه و اصول هم کاربرد دارد مسأله وجوب شکر منعم است. در علم کلام ضمن استدلال بر وجوب شناخت خدا در کنار تمسک به دفع عقاب محتمل، به این قاعده تمسک شده است. در فقه در اثبات اصل وجوب عبادت و توبه از معصیت به این قاعده تمسک شده و در اصول هم در کنار تمسک به حکم عقل به دفع عقاب محتمل، به قاعده وجوب شکر منعم در مباحثی مانند علم اجمالی و شبهه محصوره تمسک شده است.
این قاعده میگوید شکر منعم واجب است حتی اگر احتمال عقاب هم نباشد. در اینکه معنای شکر چیست و نعمت کدام است مباحث دقیقی است که اگر درست تفسیر و تحلیل نشود منجر به ایجاد شبهاتی خواهد شد.
مستشکل میگوید به اعتقاد علماء معتزله و امامیه اگر کافری صرفا احتمال داد این جهان خالقی و این نعمتها منعِمی دارد، برای دفع عقاب محتمل و عدم عصیان منعِم شناخت خدا و اطاعت از او بر این کافر واجب است و اگر آنها را ترک کند عقلا مستحق عقاب است. همین حکم عقل را در ما نحن فیه هم جاری میکنیم و میگوییم وقتی احتمال میدهد یکی از مشتبهین حرام باشد حق ارتکاب ندارد و اگر مرتکب شد مستحق عقاب است حتی اگر اتفاقا موردی را که مرتکب شده حرام وخمر نباشد.
جواب: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند باز هم قیاس ما نحن فیه به حکم وجوب شکر منعم مع الفارق است زیرا:
اگر مقصودتان فتوای فقهاء به وجوب شکر منعم است که میگویند به صرف احتمال ضرر در ترک شکر منعم تارک شکر منعم مستحق عقاب است این فتوا به این جهت است که فقهاء بعد از استدلالات عقلی یقین دارند به وجود منعم و وجوب شکر او، لذا نسبت به فقهاء دیگر صرف احتمال ضرر نیست بلکه فقهاء یقین دارند به ضرر در ترک شکر منعم.
اگر مقصودتان احتمالی است که کافر میدهد یعنی فرد کافر عقلا احتمال میدهد منعمی باشد پس به صرف احتمال، واجب است برای جلوگیری از عصیان منعِم، او را بشناسد و الا به حکم عقل عقاب میشود، خوب اولا بعضی اصلا قبول ندارند که دفع ضرر محتمل عقلا واجب است. ثانیا: آنان هم که قبول دارند عقلا دفع ضرر محتمل واجب است باز هم میگویند بر این کافر واجب است شناخت و اطاعت خدا و اگر شناخت خدا را رها کند مستحق عقاب است زیرا قطعا مرتکب عصیان و سرکشی در مقابل مولا شده و حرام واقعی را مرتکب شده است. پس علت وجوب دفع ضرر و عقاب بر تارک شکر، مبتلا شدن به عصیان مولا است خوب در ما نحن فیه که فرد یک مشتبه را مرتکب شده و حرام واقعی نبوده یعنی مبتلا به عصیان مولا نشده پس دلیلی بر استحقاق عقاب وجود ندارد.
جلسه پنجاه و پنجم (دوشنبه، 96.10.11) بسمه تعالی
و قد یتمسک لإثبات الحرمة... ج2، ص231، س17
گفته شد در تنبیه دوم از تنبیهات نهگانه ذیل شبهه محصوره میخواهند به این سؤال پاسخ دهند که وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی از جانب شارع امر ارشادی است یا مولوی؟ دو قول در مسأله بود، قول اول (شیخ انصاری) گفت امر ارشادی است.
قول دوم: وجوب اجتناب امر مولوی است.
دو جلسه قبل در ابتدای تنبیه دوم گفتیم بنابر این قول اگر کسی یک مشتبه را مرتکب شود، مرتکب حرام شده و عقاب دارد چون اجتناب از مشتبه بر او واجب بوده است، و اگر طرف دوم را هم مرتکب شود دو عقاب خواهد داشت. قول دوم دو دلیل دارد:
دلیل اول: از چند نکته تشکیل شده است: الف: ارتکاب یک طرف در علم اجمالی تجری و جرأت بر مخالفت مولا است. ب: تجری قبیح است عقلا. ج: کلما حکم به العقل حکم به الشرع، اگر عقل حکم به قبح میکند شارع هم حکم به حرمت خواهد کرد.
نتیجه: ارتکاب یک طرف در علم اجمالی شرعا حرام است. پس حرمت شرعی به عنوان یک امر مولوی به اجتناب ثابت شد.
نقد: مرحوم شیخ میفرمایند: ما در مباحث علم اجمالی در ابتدای کتاب رسائل توضیح دادیم اگر مکلف مشکوکی را مرتکب شود و بعدا بفهمد حرام واقعی نبوده این نه تنها عقاب ندارد و قبیح نیست بلکه اگر یقین داشت به حرمت و مرتکب شد سپس فهمید اشتباه کرده و در واقع حرام نبوده باز هم مرتکب حرام نشده و عقاب ندارد.
مرحوم علامه حلی هم هر چند در نهایة الوصول إلی علم الأصول مردد هستند اما در تذکرة فتوا میدهند به عدم حرمت و عدم عقاب به همین جهت که در واقع مرتکب حرام نشده است. علامه در تذکره ج2، ص391 میفرمایند: "لو أخّر حتى مضى إمکان الأداء و مات لم یکن عاصیا، و یقضی الولی لأن التقدیر أنه موسع یجوز له ترکه فلا یعاقب على فعل الجائز"
دلیل دوم: أدله احتیاط میگویند وجوب احتیاط در اطراف علم اجمالی یک امر مولوی است، به عبارت دیگر عدم احتیاط و عدم اجتناب در اطراف علم اجمالی شرعا حرام است پس امر مولوی ثابت شد که میگوید باید از مشتبه اجتناب کند.
نقد: أدله احتیاط هم میگویند احتیاط واجب است به این جهت که مرتکب حرام نشوی، چه دو روایت نبوی9 "أترکوا ما لابأس به حذراً عما به البأس" و "من ارتکب الشبهات وقع فی المحرمات" و چه روایات اهل بیت: مانند "إن الوقوف عند الشبهة أولی من الإقتحام فی الهلکة" در همه اینها علت وجوب اجتناب از مشتبه و عدم ارتکابِ حتی یک طرف به جهت نجات از حرام است، خوب در محل بحث ما فرد یک طرف را مرتکب شده و اتفاقا حرام هم نبوده، پس وقتی به حرام نیافتاده دلیلی بر حرمت و عقاب وجود ندارد.
خلاصه تنبیه دوم: امر به وجوب اجتناب از مشتبهین امر ارشادی است لذا اگر فرد حکم عقل به وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی را تخلف کرد و یک مشتبه را مرتکب شد و اتفاقا مصادف با حرام واقعی نبود به حکم عقل هیچ عقابی ندارد زیرا مرتکب حرام نشده است.
الثالث: أنّ وجوب الإجتناب... ج2، ص233
تنبیه سوم: شرایط تنجز تکلیف اجتناب از مشتبهین
تا اینجا مرحوم شیخ فرمودند اجتناب از هر دو طرف در اطراف علم اجمالی به حکم عقل واجب است چون تکلیف منجّز و قطعی در اطراف علم اجمالی شبهه محصوره وجود دارد، فرد یقین دارد یکی از دو ظرف نجس است، عقل با توجه به دلیل إجتنب عن النجس میگوید اجتناب از نجس واجب است چه نجس معلوم بالتفصیل چه معلوم بالإجمال. در تنبیه سوم میخواهند سه شرط بیان کنند برای تنجّز تکلیف در اطراف علم اجمالی که اگر هر کدام از این سه شرط محقق نشود تکلیف منجّز نخواهیم داشت و دیگر وجوب اجتناب نخواهد بود. به عبارت دیگر مواردی هست که هم شبهه محصوره است هم علم اجمالی وجود دارد اما ارتکاب اطراف علم اجمالی اشکال ندارد زیرا تکلیف منجّزی نیست. این سه شرط اجمالا عبارتاند از:
1ـ علم اجمالی تکلیف "إجتنب" جدید بیاورد. 2ـ دو طرف مقدور مکلف باشد. 3ـ دو طرف مبتلابه مکلف باشد. اما توضیح این سه شرط:
شرط اول: علم اجمالی تکلیف منجّز جدید بیاورد.
اگر فرضا علم تفصیلی داشتیم به حرمت هر کدام از مشتبهین، باید تکلیف منجّز جدید برای آن تصویر شود و الا اگر با وجود علم تفصیلی تصویر تکلیف جدید ممکن نباشد، اجتناب از مشتبهین (معلوم بالإجمال) لازم نیست. چند مثال میزنند که بحث روشن شود:
مثال: یک طرف شبهه ظرف آبی است که از قبل پاک بوده و طرف دیگر شبهه ظرف بول یا مایع متنجّس است، یک طرف شبهه لباسی است که تمامش از قبل نجس شده بوده و طرف دیگر لباس پاک است، یک طرف شبهه آب کری است که با افتادن یک قطره بول متنجس نمیشود و طرف دیگر آب قلیلی است که متنجس میشود، اگر قطرهای بول روی یکی از این دو طرف شبهه افتاد، نسبت به یک طرف (طرف نجس یا طرف آب کر) اصلا تکلیف منجّز جدیدی نیامده است، علم اجمالی ما سبب نشده تکلیف منجز برای طرف متنجس شکل بگیرد زیرا قبل از افتادن بول هم اجتناب از مایع متنجس واجب بود بعد از افتادن قطره بول هم واجب است، فقط ما هستیم و ظرف مایعی که از قبل طاهر بوده، خوب اینجا علم اجمالی تکلیف جدید نمیآورد لذا همچنان میگوییم اجتناب از نجس معلوم بالتفصیل واجب است و اجتناب از طرف دیگر واجب نیست.
دلیل: دلیل اینکه اجتناب از طرف مشکوک واجب نمیباشد آن است که تا الآن صحبت از شک در مکلف به بود و گفتیم در شک در مکلف به تحریمیه موضوعیه محصوره اجتناب واجب است اما اینجا ما هستیم و فقط یک طرف که نمیدانیم قطره بول داخل آب پاک افتاده یا نه؟ این شک در اصل تکلیف است که آیا نسبت به این ظرف آب تکلیف حرمتی دارم یا نه؟ شک در یک طرف شک بدوی است و أصالة الطهارة یا أصالة الحلیّة جاری است.
شک ما اصلا کاری به طرف معلوم النجاسة ندارد و نمیتواند برای ظرف بول یا متنجس تکلیف جدیدی بیاورد زیرا تحصیل حاصل است.
یکی از آثار این شرط اول را در تنبیه پنجم ذیل صور اضطرار به ارتکاب بعضی از اطراف علم اجمالی خواهیم خواند.
شرط دوم: دو طرف مقدور باشد.
اگر یکی از دو طرف مشتبهین عادتا مقدور مکلف نباشد، در خصوص آن طرف تکلیف منجزّی برای مکلف وجود ندارد.
مثال: در سالن انتظار فرودگاه یک توریست شیعه پیرو شیخ زکزاکی حفظه الله در حال حرکت به سمت پرواز نیجریه است و زید هم در حال حرکت به سمت پرواز عراق و عتبات عالیات، زید بعد پرواز متوجه میشود در تماس با توریست اهل نیجریه قطره خونی از بینی او چکیده است، نمیداند روی لباس خودش افتاد یا لباس او، اینجا استفاده از لباس توریستی که به کشورش بازگشته عادتا مقدور زید نیست و تکلیف به غیر مقدور هم قبیح است، لذا در اینجا هم در اصل شک ما شک در مکلفبه نیست بلکه زید نسبت به لباس خودش شک بدوی در اصل تکلیف دارد که آیا شستن لباس برای نماز واجب است یا نه؟ در شک بدوی برائت جاری است و اجتناب واجب نمیباشد.
دلیل: دلیل اینکه تکلیف به طرف غیر مقدور تعلق نمیگیرد آن است که فرد خود بخود غیر مقدور را تارک است، دیگر نهی او از غیر مقدور لغو و تحصیل حاصل است. به عبارت دیگر خطاب و توجه تکلیف حرمت از جانب شارع برای انبعاث و تحریک مکلف به ترک کردن است، خوب در غیر مقدور خود بخود مکلف تارک است و نیازی به خطاب و تکلیف شارع نیست.
شرط سوم: دو طرف مبتلیبه باشد.
اگر یکی از مشتبهین عادتا مبتلیبه نباشد هر چند عقلا إبتلاء ممکن باشد، سبب میشود اجتناب از طرف مبتلیبه هم واجب نباشد.
مثال: زید هدیهای به بکر و خالد میدهد، بکر یقین دارد یکی از این دو هدیه از مال حرام تهیه شده، اما هدیهای که خالد گرفته عادتا مبتلیبه بکر نیست، در این صورت با تکلیف منجز و قطعی نسبت به هدیه بکر وجود ندارد پس شک بدوی در اصل تکلیف دارد آیا هدیه خودش از مال حرام بوده یا نه، برائت جاری است.
دلیل: تکلیف فرد نسبت به غیر مبتلیبه مستهجن است و فرد خود بخود غیر مبتلیبه را تارک است لذا نهی او تحصیل حاصل خواهد بود. به عبارت دیگر خطاب و توجه تکلیف حرمت از جانب شارع برای انبعاث و تحریک مکلف به ترک کردن است، خوب در غیر مبتلیبه خود بخود مکلف تارک است و نیازی به خطاب و تکلیف شارع نیست.
بله شارع میتواند به صورت معلق و مشروط، تکلیفی را بر عهده فرد قرار دهد و بگوید اگر آن مشتبه مورد ابتلاء شما قرار گرفت اجتناب از آن واجب است، چنین تکلیفی اشکال ندارد اما تکلیف منجّز نیست، و آنچه در مشتبهین اجتناب را واجب میکند تکلیف منجّز است.
ذیل این شرط سوم نکتهای بیان میکنند که إن شاء الله خواهد آمد.
جلسه پنجاه و ششم (سهشنبه، 96.10.12) بسمه تعالی
و هذا باب واسع...ج2، ص234، سآخر
گفتیم وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی سه شرط دارد: 1ـ ایجاد تکلیف منجّز جدید توسط علم اجمالی. 2ـ مقدور بودن. 3ـ مبتلیبه بودن برای مکلف. برای شرط سوم یک نکته بیان میکنند و سپس چند مثال دیگر هم مطرح میکنند:
میفرمایند این شرط سوم سبب میشود در خیلی از موارد شبهه محصوره اجتناب لازم نباشد و کار بر مکلف سخت نشود. چند مثال میزنند که دو مورد را اشاره میکنیم:
مثال اول: علم اجمالی دارد یا لباس خودش نجس است یا لباس زید هر کدام از این دو فرد میتوانند در لباس خودشان أصالة الطهارة جاری کنند و تعارضی هم بین دو أصالة الطهارة پیش نمیآید زیرا هر کدام نسبت به لباس طرف دیگر تکلیفی ندارد. وقتی زید در لباس خودش أصالة الطهاره جاری میکند گویا دیگر تکلیفی به نام نجاست یا طهارت لباس عمرو اصلا وجود ندارد، همچنین در طرف لباس عمرو.
مثال دوم: اگر مردی دو همسر دارد یکی را طلاق داده هم خودش هم همسرانش شک دارند کدام یک را طلاق داده، اینجا از دو بُعد قابل دقت است:
بُعد اول: نسبت به تکلیف زوجة. همسر اول یقین دارد یا او را طلاق داده یا هوویش را، الآن میخواهد از اموال شوهر به عنوان نفقه استفاده کند آیا حق دارد یا نه؟ شک دارد الآن زوجه هست که از نفقه استفاده کند یا زوجه نیست میتوان أصالة عدم الطلاق جاری کند و خود را همچنان زوجه بداند، هر کدام از دو همسر اگر جداگانه أصالة عدم الطلاق جاری کنند تعارضی هم پیش نمیآید زیرا رابطه زوجیت بین مرد و همسر دوم مبتلیبه همسر اول نیست لذا هر کدام از دو همسر میتوانند به علم اجمالی به طلاق و عدم زوجیت اعتنا نکنند و همچنان مطالبه نفقه نمایند.
بُعد دوم: خود مرد که علم اجمالی دارد یکی از دو زنش را طلاق داده حق نگاه کردن به هیچکدام را ندارد زیرا هر دو همسر مبتلیبه او است و نمیتواند در هر دو همسر اصل عدم بینونت (عدم طلاق) جاری کند زیرا إجراء دو اصل نسبت به هر دو همسر تعارض میکنند و مخالف با علم اجمالی او است.
نعم بله اگر مسأله و وضعیت به گونهای باشد که همسریِ همسر اول ارتباط پیدا کند به همسر دوم نمیتواند اصل عدم طلاق جاری کند. به عنوان مثال اگر همسر اول که اصل عدم طلاق جاری کرده و صد هزار تومان از مال شوهر به عنوان نفقه برداشته، پول را به همسر دوم هدیه دهد، و همسر دوم هم که با إجراء اصل عدم طلاق صد هزار تومان از مال شوهر به عنوان نفقه برداشته، مجموع دویست هزار تومان را پرداخت کند و یک شیءای بخرد علم اجمالی دارد به وجود حرام در این مال و إجراء أصل عدم طلاق توسط همسر اول ارتباط پیدا میکند به همسر دوم.
و مما ذکرنا یندفع ما تقدم... ج2، ص235، س15
ذیل بحث إبتلاء به پنج مطلب اشاره میکنند:
مطلب اول: نقد کلامی از صاحب مدارک
میفرمایند در تنبیه اول کلامی از صاحب مدارک نقل کردیم که ایشان قائل به جواز ارتکاب در اطراف شبهه محصوره بودند مؤیدشان هم فتوای اصحاب به جواز ارتکاب در موردی بود که شک دارد قطره خون داخل آب افتاد یا به بیرون ظرف خورد، صاحب مدارک فرمودند چون این مثال علم اجمالی در شبهه محصوره است و فقهاء فتوا به جواز ارتکاب مشتبه دادهاند پس باید فتوا داد در علم اجمالی شبهه محصوره ارتکاب اطراف اشکالی ندارد.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند با توضیح این شرط سوم (إبتلاء) روشن میشود که وجه فتوای اصحاب و مشهور به جواز ارتکاب در آن مورد بخصوص، خروج ظرف است از مورد إبتلاء. پس فقها معتقد به جواز ارتکاب اطراف علم اجمالی نیستند بلکه در خصوص موردی که یک طرف از محل إبتلاء خارج باشد فتوا به جواز ارتکاب میدهند و این هم مطلب صحیحی است. در مثال ظرف آب، آنچه مورد إبتلاء مکلف است آب داخل ظرف است که آن را بنوشد یا با آن وضو بگیرد یا یک متنجس را بشوید و طاهر کند، اما بیرون ظرف مورد ابتلاء مکلف نیست اینکه نقطهای از بیرون ظرف نجس باشد یا طاهر باشد مکلف کاری با آن ندارد. بله اگر حالتی پیش بیاید که بیرون ظرف هم مبتلیبه مکلف باشد وجوب اجتناب از هر دو طرف خواهد آمد.
میفرمایند مؤید این برداشت ما که ارتکاب مورد غیر مبتلیبه جایز است، همان صحیحه علی بن جعفر از امام کاظم علیهما السلام است که در تنبیه اول هم اشاره شد که فردی از بینیاش خون آمده و خواست با فشار خون را از بینیاش خارج کند لذا قطرات ریزی از خون پاشید، نمیداند داخل آب افتاد یا به بیرون ظرف چسبید، حضرت فرمودند اگر داخل آب خون میبیند از آن پرهیز کند و الا پاک است.
برداشت مشهور این بود که راوی میپرسد شخصی شک دارد خون داخل ظرف افتاده یا به بیرون ظرف چسبیده، اینجا تردید بین ظرف و آب داخل آن از موارد شبهه محصوره است، که حضرت فرمودند اگر خون داخل آب نمیبیند آب پاک است. علت این نکته خروج قسمت بیرونی ظرف از محل إبتلاء است.
البته مرحوم شیخ طوسی از این صحیحه علی بن جعفر برداشتی خلاف مشهور داشتهاند، شیخ طوسی در استبصار ج1، ص23 میفرمایند: "فالوجه فی هذا الخبر أن نحمله على أنه إذا کان ذلک الدم مثل رأس الابرة التی لا تحسّ و لا تدرک فانّ مثل ذلک معفو عنه." برداشت شیخ طوسی این است که روایت میگوید اگر خون بسیار اندک بود و در آب محو شد، آن آب پاک است و میتوان استفاده نمود.
مطلب دوم: معیار تشخیص مورد إبتلاء
میفرمایند اصل تشخیص اینکه یک شیء مورد إبتلاء فرد هست یا نه کاری سخت است.
مواردی داریم که یقین داریم به خروج از إبتلاء مانند اینکه قطره خونی از بینیاش چکید نمیداند روی لباسش افتاد یا روی کبوتری افتاد که پرواز کرد و رفت، اینجا قطعا آن کبوتر خارج از محل إبتلاء است و اجتناب از لباس واجب نیست. موارد مبتلیبه هم روشن است اما موارد متعددی هم هست که انسان تردید پیدا میکند که مبتلیبه هست یا نه؟ مثل اینکه نمیداند قطره خون روی لباسش افتاد یا روی سنگ پله، خوب ممکن است به ذهن برسد که سنگ پله مبتلیبه فرد نیست اما بعید هم نیست که در آینده برای سجده یا تیمم بخواهد از آن سنگ استفاده کند، اینکه ممکن است در آینده مورد إبتلاء باشد حکمش چیست؟ بگوییم الآن حکم مورد إبتلاء را دارد و اجتناب از آن واجب است یا نه چون فعلا مبتلی به نیست پس وجوب اجتناب هم ندارد.
میفرمایند معیاری که ممکن است گره گشا باشد این است که در هر موردی بررسی کنیم اگر فرد یقین به نجاست داشت آیا تکلیف به اجتناب از آن شیء بدون قید إبتلاء به جا و حَسَن بود یا نه؟ اگر چنین تکلیفی عرفا به جا و حَسَن بود که شارع بگوید از این سنگ پله که نجس شده اجتناب کن (به صورت مطلق بگوید نه اینکه شارع بفرماید اگر این سنگ پله مورد إبتلاء تو بود از آن اجتناب کن) معلوم میشود مورد إبتلاء است و الا اگر چنین تکلیفی به جا و حَسَن نبود معلوم میشود مورد إبتلاء مکلف نیست. مثل اینکه اگر گفته شود از نجاست گچبری بکار رفته در سقف پرهیز کن، خوب اینجا عرف میگوید نجاست گچبری بکار رفته در سقف به من چه ارتباط دارد و تکلیف به اجتناب از آن لغو و بی ثمر است پس میفهمیم این مورد از إبتلاء مکلف خارج است.
البته در پایان میفرمایند: إلّا أن تشخیص ذلک مشکلٌ جدّاً.
نکته:
یکی از الزامات عالم طلبگی توجه به مباحث عقیدتی و کلامی است. توانایی پاسخ به شبهات سادهای که به ذهن بسیاری از افراد میرسد را نمیتوان کار تخصصی در علم کلام نامید و به بهانه عدم علاقه، شانه از زیر بار مسؤلیت پاسخگویی خالی کرد. سؤالات و شبهاتی که در خیلی از موارد هم نمیتوان گفت ناشی از غرض و مرض است. طلبه باید با فراگیری کلیات مباحث کلام شیعی بتواند پاسخگوی سؤالات و شبهات ساده کلامی باشد که حتی ممکن است فرزند خردسال خودش از او بپرسد.
إن شاء الله جلسه فردا در این باب صحبت خواهم کرد. اجمالا یکی از این دست شبهات را مطرح میکنم تا به جواب آن فکر کنید. کلیپهای متعددی در فضای مجازی وجود دارد که فیلم کوتاهی از فضاهای بسیار زیبای طبیعت به همراه امکانات رفاهی شیک و لوکس در بلندترین نقطه یک درّه مرتفع و سرسبز را به تصویر میکشد و زیر این کلیپ یک جمله مینویسند: "از بهشت چی بگم که اینا مسلمون بشن" یا "آخه از بهشت چی بهشون بگم که ندیده باشن".
جلسه پنجاه و هفتم (چهارشنبه، 96.10.13) بسمه تعالی
نعم یمکن أن یقال عند الشک... ج2، ص237، س8
مرحوم شیخ انصاری برای وجوب اجتناب در اطراف علم اجمالی شبهه محصوره، سه شرط بیان فرمودند، ذیل شرط سوم که إبتلاء بود گفتیم چند مطلب بیان میکنند، دو مطلب بیان شد.
مطلب سوم: مقتضای اصول عملیه عند الشک
مرحوم شیخ انصاری در مطلب دوم معیار تشخیص مورد ابتلاء را بیان فرمودند که اگر عرفا تکلیف نسبت به هر طرف جداگانه به جا و حَسَن بود بدون قید إبتلاء معلوم میشود آن طرف مورد إبتلاء است و إلا فلا. حال در مطلب سوم میفرمایند اگر کسی نتوانست با این معیار مورد ابتلاء بودن را تشخیص دهد و در خود معیار هم شک کرد که بالأخره وقتی علم اجمالی دارد قطره خون داخل ظرف افتاده یا بیرون ظرف، داخل ظرف افتاده یا روی زمین، بیرون ظرف و روی زمین مورد ابتلاء هست یا نه؟ به عبارت دیگر شک کرد تکلیف منجّز نسبت به بیرون ظرف و زمین به جا و حَسَن هست یا نه، اصل عملی عند الشک در إبتلاء چیست؟
میفرمایند در ما نحن فیه اصل عملی عند الشک، برائت است، زیرا در اصل تکلیف منجّز نسبت به زمین و بیرون ظرف شک دارد، برائت جاری میکند و میگوید تکلیفی ندارد، وقتی تکلیف نداشت یعنی محل إبتلائش نیست و وقتی یک طرف از محل إبتلاء خارج شد دیگر اجتناب از آب داخل ظرف که مورد إبتلاء بود هم واجب نیست.
إجراء برائت هم یک قانون کلی است که در هر جایی که شک در اصل تکلیف منجّز باشد جاری است، به عنوان مثال:
مورد اول: اگر در جایی شک کرد نسبت به یک شیء تکلیف منجّز دارد یا تکلیف مشروط و مقید است به امر معلوم العدم. مثال: مولا فرموده أکرم العالم، شک دارد مولا قید عادل را هم اضافه کرده یا نه؟ اگر مولا قید عادل را هم آورده باشد عدالت زید محقق العدم و معلوم العدم است، معلوم است که زید عادل نیست و لذا اکرامش هم واجب نخواهد بود، اما اگر قید عادل نباشد اکرام زید واجب است.
مورد دوم: علم دارد تکلیف مولا معلق و مقید به قیدی است لکن شک دارد آن قید محقق شده که تکلیف منجّز و ثابت شود یا نه. مثال این مورد دوم بحث ما نحن فیه است که علم دارد تکلیف تنجیزی مولا مقید به إبتلاء است لکن شک دارد نسبت به یک طرف به طور کلی مورد ابتلاء هست یا نه؟
مورد سوم: علم دارد تکلیف مولا معلق و مقید به قیدی است لکن نسبت به یک فرد خاص شک دارد که این فرد از افراد آن قید هست یا نه. مثال این مورد هم بحث ما نحن فیه است که یقین دارد تکلیف تنجیزی مولا مقید به إبتلاء است اما نمیداند این بیرون ظرف یا روی زمین از افراد إبتلاء هست یا نه؟
پس خلاصه مطلب سوم این شد که اگر در مقام عمل شک کرد در معیار إبتلاء یا تشخیص مورد إبتلاء، برائت جاری است و میتواند طرفی که مورد إبتلاء او است را مرتکب شود.
مطلب چهارم: مقضای اصل لفظی عند الشک
در این مطلب میخواهند مطلب سوم را نقد کنند قبل از توضیح این مطلب یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: تقدم اصول لفظیه بر اصول عملیه
اصول علمیه (برائت، اشتغال، تخییر، استصحاب) عند الشک جاری است اما اگر بتوانیم با إجراء اصل لفظی (مانند أصالة الإطلاق، أصالة العموم، أصالة الحقیقة و...) شک را مرتفع کنیم نوبت به اصول عملیه نمیرسد، زیرا وقتی متن و الفاظ یک آیه یا روایت عموم یا اطلاق داشتند و شامل فرد مشکوک میشدند دیگر تکلیف روشن است.
مرحوم شیخ از تمسک به اصول عملیه دست برداشته و میفرمایند در ما نحن فیه عند الشک اصل لفظی جاری است و مشکل را حل میکند و نوبت به اصل عملی نمیرسد. توضیح مطلب: مولا فرموده إجتنب عن النجس یا إجتنب عن الحرام، یقین داریم این دلیل لفظی تقیید خورده و یک مورد از آن خارج شده یعنی إجتنب عن الحرام الا اینکه مورد ابتلاء نباشد، یعنی اگر مورد ابتلاء نبود دیگر إجتنب هم نیست، حال مکلف شک دارد بیرون ظرف مبتلی به او هست یا نه؟ به عبارت دیگر شک دارد قید إبتلاء به چه معنا است آیا معنای إبتلاء شامل بیرون ظرف هم میشود یا نه؟ این قید إبتلاء مجمل شد، مرحوم شیخ میفرمایند وقتی قید مجمل بود اطلاقِ مطلق به حال خودش باقی است (اجمال قید به عام سرایت نمیکند).
یک دلیل مطلق داریم میگوید "إجتنب عن النجس" این دلیل اطلاق دارد شامل مبتلیبه و غیر مبتلیبه میشود.
یک دلیل مقیِّد داریم که میگوید اگر مبتلیبه نبود اجتناب لازم نیست. (إجتنب عن النجس إلا ما کان خارجا عن محل الإبتلاء)
شک داریم بیرون این ظرف مبتلیبه من هست که بگوییم تحت اطلاق حکم "إجتنب" باقی است یا مبتلیبه من نیست، میگوییم یقین داریم تحت اطلاق "إجتنب" بود نمیدانیم از اطلاق "إجتنب" خارج شد یا نه، میگوییم همچنان تحت اطلاق و حکم "إجتنب" باقی است. به عبارت علمی اصولی میفرمایند قید إبتلاء مجمل است اما اجمال قید به مطلق سرایت نمیکند و هر جا شک کردیم فردی یا موردی توسط قید از تحت مطلق خارج شده یا نه میگوییم مطلق به اطلاقش باقی است و شامل مشکوک هم میشود و فرد مشکوک همان حکم مطلق را دارد. *
پس قاعده کلی آن است که هر جا یقین داشتیم یک مشتبه (ظرف مقابل رئیس جمهور عراق) خارج از محل إبتلاء است دیگر علم اجمالی نسبت به آن مشتبه منجّز نیست و ارتکاب مشتبه مبتلیبه که ظرف خودم باشد اشکال ندارد، اما اگر شک کردم بیرون ظرف من مورد إبتلاء من هست یا نه، به اطلاق "إجتنب عن النجس" تمسک میکنم و میگویم علم اجمالی منجّز است و اجتناب واجب است.
نتیجه: اصل در مسأله إبتلاء وجوب إجتناب از اطراف علم اجمالی است الا جایی که یقین داشته باشیم یک مشتبه مورد إبتلاء نیست در این صورت از مشتبهی که مورد إبتلاء است اجتناب لازم نیست.
مطلب پنجم: مقتضای أدله شرعیه
مرحوم شیخ به نوعی دست از مطلب سوم و چهارم برمیدارند و میفرمایند چه بسا بتوانیم بگوییم نه نوبت به اصول عملیه میرسد نه اصول لفظیه بلکه تکلیف ما با مراجعه به دلیل شرعی صحیحه علی بن جعفر روشن میشود و شکی نمیماند که به اصل تمسک کنیم، زیرا صحیحه علی بن جعفر را خیلی بعید است بگوییم مربوط به شبهه محصوره نیست یا بگوییم مورد خاص است و عمومیت ندارد، خیر این صحیحه مربوط به شبهه محصوره است و معیار کلی میتوان از آن به دست آورد که هر جا مانند داخل ظرف و بیرون ظرف باشد میتوان بیرون ظرف را غیر مبتلیبه شمرد، لذا بگوییم در چنین مواردی تکلیف منجز نداریم و اجتناب از مبتلیبه واجب نیست.
فافهم اشاره به این است که اگر هم صحیحه علی بن جعفر را مربوط به مورد خاص ندانیم از این حدیث هم یک معیار روشنی در تشخیص إبتلاء و عدم إبتلاء به دست نیامد.
تحقیق:
* مرحوم شیخ ذیل مباحث شبهه غیر محصوره در ج2، ص343 و 344 مطالبی دارند که به نوعی برگشت از این مبنا است و میگویند در شرایط خاصی اجمال قید به مطلق سرایت میکند و تمسک به مطلق جایز نیست. میفرمایند قید گاهی مقوّم است و گاهی مقسّم اگر مقوم باشد اجمال قید سبب اجمال مطلق میشود و تمسک به مطلق صحیح نخواهد بود.
معرفی اجمالی کتاب:
دیروز مقام معظم رهبری در دیدار با تعدادی از خانوادههای شهدا نسبت به اغتشاشات اخیر در بعضی از شهرها جمله مهمی خطاب به آنان فرمودند که "مانع از دشمنی دشمن ایجاد روحیه شجاعت و شهامت در جوانها و مردم است که شهدای شما نمونه بارز آن بودند" در جزوه دیروز اشاره کردم رکن کار طلبه و مهمترین وظیفه طلبه توجه به مسائل عقیدتی و کلامی در حد عمومی است اگر تمایل به کار تخصصی در این حیطه ندارد. طلبه عنوان خاص است برای کسی که در مقام تبلیغ و دفاع از مذهب و مکتب است.
کتاب المراجعات از مرحوم سید عبد الحسین شرف الدین موسوی عامِلی (۱۲۹۰-۱۳۷۷ه.ق) کتابی است که باید شما آن را مباحثه کنید و مهارتهای مختلفی را از این کتاب کسب نمایید. بعد از کتابشناسی آن و شخصیتشناسی مؤلف، برنامه ریزی کنید برای مباحثه هفتگی این کتاب (لااقل هفتهای یک مباحثه دو ساعته)
شیخ ابراهیم زکزاکی که در نیجریه در حدود بیست سال چیزی نزدیک به 25 میلیون نفر را شیعه کرده است، الگوی کار جهادی در مباحث عقیدتی و شیعی است. اجتماع شیعیان نیجریه دوسال قبل در اربعین، که منجر به دستگیری ایشان از سوی دولت نیجریه و به شهادت رساندن بعضی از شیعیان آنجا شد، بزرگترین اجتماع شیعیان در جهان بعد از کربلا بوده است.
جلسه پنجاه و هشتم (شنبه، 96.10.16) بسمه تعالی
الرابع: أن الثابت فی کل من... ج2، ص239
تنبیه چهارم: آثار وضعی در مشتبهین (حکم ملاقی)
گفتیم مرحوم شیخ انصاری بعد از اثبات حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه با اطراف علم اجمالی در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره، 9 تنبیه بیان میکنند. سه تنبیه تمام شد. در مطالب قبل از تنبیهات و همچنین در سه تنبیه گذشته بحث در مورد حکم تکلیفی اطراف علم اجمالی در شبهه محصوره بود که حرمت مخالفت و وجوب موافقت ثابت شد، در تنبیه چهارم به بررسی اثر علم اجمالی نسبت به حکم وضعی میپردازند.
قبل از تبیین مطالب این تنبیه یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: تقسیمات حکم
برای حکم تقسیمات متعددی در فقه و اصول مطرح است، از جمله تقسیم حکم به مولوی و ارشادی، ظاهری و واقعی، اولی و ثانوی، تأسیسی و إمضائی، عقلی و شرعی، تکلیفی و وضعی. حکم شرعی از جهت کیفیت جعل دو قسم است:
1ـ احکام خمسه تکلیفیة احکامی هستند که مستقیما به افعال عباد تعلق میگیرند، و از خطاب مولا استفاده میشود، مانند وجوب أداء دین و حرمت خلف وعده. *
2ـ حکم وضعی حکمی است که مستقیما جعل و اعتبار شارع و بعث و زجر به آن تعلق نگرفته است و غیر مستقیم از خطاب مولا استفاده میشود. مانند ملکیت و زوجیت. **
مرحوم شیخ انصاری در رسائل میفرمایند حکم وضعی تابع حکم تکلیفی است و جعل مستقل ندارد. ***
در مبحث حکم وضعی دو اصطلاح دیگر هم بکار میرود با عنوان اثر وضعی و اثر شرعی:
اثر شرعی آن است که مستقیما توسط شارع مقدس جعل شده، مانند حدّ برای شرب خمر، ضمان و قصاص و....
اثر وضعی در بعضی از کاربردها مقصود آثار تکوینی یک فعل یا یک شیئ است مانند مستی حاصل از شرب خمر یا تیرگی قلب به سبب لقمه حرام.
تا کنون نسبت به حکم تکلیفی مشتبهین بحث کردیم و گفتیم از باب مقدمه علمیه (اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی) به ترک حرام (خمر) و عمل حداکثری به "إجتنب عن الخمر یا عن الحرام" حکم تکلیفی ما در قبال مشتبهین حرمت ارتکاب یا وجوب اجتناب از هر دو طرف است، با این وجود اگر مکلف بعد از علم اجمالی عمدا یا نسیانا یکی از مشتبیهن را مرتکب شد دو حالت دارد:
حالت اول: آن مشتبه همان حرام واقعی بوده، در تنبیه دوم گفتیم در این حالت حکم تکلیفی حرمت و عقاب برای او ثابت است. اینجا هم اضافه میکنیم اثر وضعی هم بر آن ثابت است.
حالت دوم: مشتبهی که مرتکب شده حرام واقعی نبود، در این صورت در تنبیه دوم گفتیم حرام مرتکب نشده و عقاب هم ندارد اما سؤال این است که آیا سایر آثار وضعی ارتکاب حرام از قبیل حدّ شرعی شرب خمر یا ضمانت یا قصاص برای مرتکب این مشتبهی که حرام واقعی نبوده ثابت است؟
مرحوم شیخ نظریهشان این است که وجوب اجتناب از مشتبهین را از باب مقدمه علمیه ثابت کردیم اما آثار شرعیه وضعی را نمیتوان از باب مقدمه علمیه بر هر دو مشتبه جاری نمود زیرا دلیلی بر آن نداریم. أدله شرعیه فقط میگوید اثر شرعی مانند حدّ اختصاص به شرب خمر دارد و این فرد هم مرتکب شرب خمر نشده است، پس اگر یک مشتبه را مرتکب شد و اتفاقا حرام واقعی نبود و شک کردیم اثر شرعی حدّ، ضمان یا قصاص را به دنبال دارد یا نه، أصالة العدم جاری میکنیم و میگوییم اصل این است که موجب حدّ را انجام نداده یا اصل عدم وجوب حدّ است.
پس بر مشتبهین غیر از حکم تکلیفی سایر آثار شرعیه مترتب نمیشود.
و هل یحکم بتنجس ملاقیه؟... ج2، ص239، ص9
پس گفتیم غیر از حکم تکلیفی سایر آثار شرعیه بر مشتبهین مترتب نمیشود اما یکی از آثار شرعی که مورد بحث و اختلاف شده اثر شرعی نجاست ملاقی یکی از مشتبهین است. روشن است که نجاست یک حکم و اثر وضعی است. اگر پارچهای با آب یکی از دو ظرف مشتبه ملاقات کرد آیا اثر وضعی نجاست را بر این پارچه مترتب کنیم و بگوییم پارچه نجس است یا نه؟
مرحوم شیخ انصاری برای پاسخ به این سؤال چهار صورت را بررسی میکنند، صورت اول را به تفصیل و سه صورت بعد را در صفحه آخر این تنبیه به اختصار. اما خلاصه این چهار صورت:
1ـ علم اجمالی داریم به نجاست یکی از مشتبهین، بعد از آن یک ملاقی (به کسر) با یکی از مشتبهین برخورد میکند.
2ـ برای هر یک از مشتبهین یک ملاقی (به کسر) فرض کنیم، یکی با ظرف "الف" و دیگری با ظرف "ب" برخورد کند.
3ـ قبل از شکلگیری علم اجمالی پارچهای با یکی از مشتبهین ملاقات کرد، سپس ملاقی (به فتح) یعنی اصل آن مشتبه مثلا "الف" از بین رفت و بعد از آن علم اجمالی پیدا کردیم به نجاست این ملاقی (به کسر) یا آن مشتبه دوم.
4ـ علم اجمالی داریم به نجاست یکی از مشتبهین، پارچهای با یکی از مشتبهین برخورد کرد سپس ملاقی (به فتح) و مشتبه از بین رفت.
صورت اول: ملاقی با یک مشتبه بعد علم اجمالی
فعلا بحث در بررسی صورت اول است (دو یا سه جلسه بعد به سه صورت اخیر خواهیم رسید إن شاء الله) که علم اجمالی داریم یکی از این دو ظرف (مشتبهین) نجس است، پارچهای با یکی از مشتبهین ملاقات کرد و مرطوب شد، آیا این ملاقی (به کسر) نجس است؟
در پاسخ به این سؤال دو قول مطرح شده که مبتنی بر دو مبنا است که نجاست از خطاب و دستور مولا استفاده میشود تا حکم تکلیفی باشد یا مستقیم از خطاب و دستور مولا استفاده نمیشود تا حکم وضعی باشد؟
قول اول: ملاقی با یکی از مشتبهین نجس است. حتی اگر ملاقات به چند واسطه باشد یعنی پارچه با یکی از دو مایع مشتبه ملاقات کند بعد کتابی با این پارچه مرطوب ملاقات و تماس پیدا کند. به دو دلیل تمسک شده:
دلیل اول: مرحوم سید أبو المکارم بن زهرة فرمودهاند: دلیل "إجتنب عن النجس" عام است هم شامل نجس میشود هم شامل ملاقی نجس. به عبارت دیگر أدلهای مانند آیه شریفه " وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ" میفرمایند از پلیدی و نجاست پرهیز کن، خوب چه زمان یقین پیدا میکنیم به این دستور مولا عمل نمودهایم؟ زمانی که هم از مشتبه النجاسة هم از ملاقی با نجس پرهیز کنیم. پس پرهیز از ملاقی واجب است و ملاقی هم نجس خواهد بود. ****
دلیل دوم: روایتی است که راوی سؤال میکند موشی در ظرف روغن افتاد و مرد، آیا روغنها نجس است؟ امام باقر علیه السلام جواب میفرمایند که "إن الله سبحانه حرّم المیتة" خداوند میته را حرام فرموده است یعنی روغنها نجس است. با دقت در پاسخ حضرت متوجه میشویم حکم ملاقی با نجس آنقدر روشن و واضح بوده که حضرت نمیفرمایند چون روغنها با نجس (میتة) ملاقات کرده نجس است بلکه حضرت فقط میفرمایند خداوند میتة را نجس دانسته و حرام نموده است، یعنی لازمه کلام حضرت این است که روغنها نجس است زیرا با نجس ملاقات کرده است. خوب در اطراف علم اجمالی شبهه محصوره که به حکم عقل و شرع اجتناب از هر دو مشتبه واجب است، یعنی باید با هر کدام از مشتبهین معامله نجس نمود و از هر دو اجتناب کرد، بنابراین با ملاقی یکی از مشتبهین هم باید معامله نجس نمود و از آن اجتناب کرد.
قول دوم: ملاقی با یکی از مشتبهین نجس نیست.
دلیل: "إجتنب عن النجس" فقط میگوید اجتناب از عین نجس واجب است. نجاست یک حکم وضعی سببی است یعنی دلیل داریم که ملاقات با نجس سبب نجاست است و شرب خمر موجب ثبوت حدّ است، همچنین دلیل داریم اجتناب از مشتبه النجاسة در علم اجمالی هم واجب است، اما دلیلی نداریم بر اینکه ملاقات با مشتبه هم سبب نجاست باشد، چنانکه دلیل نداریم شرب مشتبه هم موجب حدّ شرعی باشد. پس شک داریم ملاقی با مشتبه نجس است یا نه، أصالة الطهارة یا أصالة الإباحة جاری میشود و ملاقی پاک خواهد بود.
مرحوم شیخ قول دوم را انتخاب میکنند و دو دلیل قول اول را نقد میفرمایند.
تحقیق:
* برای تعریف حکم تکلیفی و وضعی مراجعه کنید به تقریرات مباحث اصول مرحوم نائینی در فوائد الاصول، ج4، ص: 384.
** برای تعریف حکم تکلیفی و وضعی مراجعه کنید به ابتدای حلقه ثانیة شهید صدر، دروسٌ فی علم الأصول، ج2، ص12.
*** مراجعه کنید به رسائل، ج3، صفحات 125 تا 127 ضمن قول هفتم از اقوال استصحاب (که معمولا خوانده نمیشود) و دلیل مرحوم شیخ بر این مدعا را یادداشت کرده و ارائه کنید.
**** با مراجعه به غنیة النزوع از مرحوم أبو المکارم بن زهره دو کار را انجام دهید:
الف: ضمن اشاره به نام کامل این کتاب، آن را کتابشناسی کنید. کیفیت کتابشناسی را در جلسه 21 صفحه 38 جزوه توضیح دادم.
ب: بررسی کنید آیا ایشان فقط به دلیل اول تمسک کردهاند یا دلیل دیگری هم دارند.
جلسه پنجاه و نهم (یکشنبه، 96.10.17) بسمه تعالی
و الأقوی هو الثانی... ج2، ص240، س11
در تنبیه چهارم گفته شد آثار شرعیه مشتبهین در ارتکاب یک طرف که اتفاقا مصادف واقع نبوده مترتب نمیشود. اما نسبت به خصوص اثر شرعی نجاست ملاقی یکی از مشتبهین بین فقها اختلاف است، بعضی قائل به نجاست ملاقی بودند و بعضی هم عدم نجاست.
مرحوم شیخ میفرمایند قول أقوی عدم نجاست ملاقی است. دلیل قول دوم دیروز تبیین شد، اما دو دلیل قول اول باید نقد شود:
نقد قول اول: قول اول دو دلیل داشت که توسط مرحوم سید بن زهره و علامه حلی مطرح شده بود:
نقد دلیل اول: مرحوم شیخ میفرمایند "إجتنب عن النجس" یا آیه شریفه " وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ" نهایت دلالتشان این است که از عین نجس اجتناب کن، اگر هم در موردی علم اجمالی داشتیم به حکم عقل و امر ارشادی مولا اجتناب از هر دو مشتبه واجب است که مباحثش مفصل گذشت، پس این أدله نمیگویند ملاقی با نجس هم نجس است چه رسد به اینکه ملاقی با مشتبه نجس باشد، بله اگر در ملاقی نجس أجزائی از عین نجاست بود اجتناب واجب است اما دلیلی بر وجوب اجتناب از ملاقی مشتبه نداریم و باید بنا بر طهارت گذاشت. *
نعم بله اگر در موردی دلیل خاص داشتیم که ملاقی با مشتبه، محکوم به نجاست است تابع دلیل خاص هستیم اما به طور کلی نمیتوان ملاقی با مشتبه را نجس دانست. یکی از آن موارد خاص رطوبتی است که از فرد خارج شود در حالی که إستبراء نکرده است، این رطوبت مشکوک و مشتبه به نجاست است، حال اگر لباس فرد با این رطوبت مشتبه ملاقات کرد نص خاص میگوید لباس محکوم به نجاست است زیرا ظاهر این است که بول در مجری مانده بوده و این رطوبت همان بول است لذا بر اساس این ظاهر حال میگوییم محکوم به نجاست است و نمیتوان أصالة الطهارة جاری کرد. پس از اینکه شارع فرموده بعد از خروج رطوبت مشتبه وضو بگیر میفهمیم بنا را بر ظاهر حال و بول بودن گذاشته است.
لا أنه أوجب نه اینکه شارع فرموده باشد وضو واجب است به صرف خروج بلل و رطوبت مشتبه که قائل به قول اول بگوید در تمام موارد مشتبه طبق این دلیل باید بگوییم محکوم به نجاست است خیر بلکه اینجا چون ظاهر حال بول بودن است شارع فرموده وضو بگیر و تحصیل طهارت کن، پس این حکم اختصاص به رطوبت مشتبه قبل از استبراء دارد نه هر رطوبتی.
با این توضیح روشن شد که تعجب صاحب حدائق هم به جا نیست. صاحب حدائق فرمودهاند تعجب میکنیم چرا فقهاء در ملاقی با یکی از اطراف شبهه محصوره فرمودهاند أصالة الطهارة جاری است اما در خصوص بلل و رطوبت مشتبه فرمودهاند محکوم به نجاست است، روشن شد که دلیل خاص سبب حکم به نجاست در بلل مشتبه شده است.
نقد دلیل دوم: دلیل دوم تمسک به روایتی از امام باقر علیه السلام بود. متن روایت چنین است: "أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ وَقَعَتْ فَأْرَةٌ فِی خَابِیَةٍ فِیهَا سَمْنٌ أَوْ زَیْتٌ فَمَا تَرَى فِی أَکْلِهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَأْکُلْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ الْفَأْرَةُ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ أَنْ أَتْرُکَ طَعَامِی مِنْ أَجْلِهَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّکَ لَمْ تَسْتَخِفَّ بِالْفَأْرَةِ وَ إِنَّمَا اسْتَخْفَفْتَ بِدِینِکَ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْمَیْتَةَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ." جابر جعفی میگوید فردی آمد نزد امام باقر علیه السلام و سؤال کرد موشی افتاده داخل خمرهای از روغن حیوانی جامد یا روغن گیاهی مایع، (و مرده است) خوردن چنین روغنی چه حکمی دارد؟ امام باقر علیه السلام فرمودند آن را نخور. آن مرد گفت یک موش کوچک ناچیزتر از آن است که من به خاطر آن از طعام (چندین ماه) خودم استفاده نکنم، حضرت فرمودند تو با این سخنت موش را کوچک نشمردی بلکه حکم خدا را کوچک شمرده چرا که خداوند متعال میتة هر چیزی (حتی میته حلال گوشت) را تحریم کرده است.
کیفیت استدلال قائلین به قول اول چنین است که حضرت فرمودند اگر از این طعام استفاده کنی حکم خدا را کوچک شمردهای، خوب روشن است که روغن با میتة ملاقات پیدا کرده و چون حکم ملاقی هم همان حکم نجاست میتة است حضرت فرمودند از روغنها اجتناب کن و الا اگر حکم ملاقی، نجاست نبود که حرمتی نبود و به دنبال آن استخفاف به حکم الله هم نبود. پس لازمه نجاست و حکم به اجتناب از هر چیز، نجاست و وجوب اجتناب از ملاقی آن است.
اولا: این روایت ضعیف السند است. علت ضعف سند هم وجود عمرو بن شمر در سند این روایت است. تعدادی از بزرگان علم رجال او را تضعیف کردهاند از جمله مرحوم نجاشی در مورد او میگوید: "عمرو بن شمر، أبو عبد الله الجعفی عربی ، روى عن أبی عبد الله علیه السلام ، ضعیف جدّا"
ثانیا: روایت ارتباط به ما نحن فیه ندارد زیرا حضرت میفرمایند: "إن الله حرّم المیتة من کل شیئ" ظاهر روایت این است که خداوند میته را حرام فرموده خوب اگر بگویید پس ملاقی میته هم حرام است برداشت باطلی است زیرا بنابر این برداشت باید گفت هر چیزی با میته ملاقات کرد باید حرام باشد مثلا اگر کتابی به بدن میته موش برخورد کرد باید استفاده از این کتاب حرام باشد در حالی که قطعا این برداشت صحیح نیست، بلکه برداشت صحیح آن است که بگوییم "حرّم" در این فراز از روایت دال بر حرمت تکلیفی نیست بلکه به معنای "نَجَّس" (مثلا حرمت وضعی) است یعنی خداوند میته هر چیزی را نجس شمرده است، پس ملاقی با نجس هم نجس است. در این صورت هم میگوییم روایت ارتباط به ما نحن فیه ندارد زیرا روایت میگوید ملاقی نجس، نجس است نه ملاقی مشتبه که محل بحث است. پس روایت نمیتواند ثابت کند ملاقی مشتبه هم نجس است.
و ارتکاب التخصیص ممکن است گفته شود ما کلمه "حرّم" را به معنای ظاهریاش که تحریم باشد میگیریم لکن میگوییم متعلق حرام دو قسم است:
1ـ نجاسات. 2ـ غیر نجاسات، میگوییم متعلق حرام در روایت تخصیص خورده و غیر نجاسات خارج شدهاند یعنی روایت میگوید خداوند نجاسات را تحریم کرده پس ملاقی نجس را هم تحریم کرده است.
میفرمایند این تخصیص صحیح نیست زیرا:
اولا: این برداشت با ظاهر روایت سازگار نیست همچنین با تعبیر "من کلّ شیئ" که تصریح به شمول است سازگار نمیباشد.
ثانیا: این تخصیص مستهجن است زیرا مستلزم تخصیص اکثر میباشد، روشن است که محرمات غیر نجس بسیار بیشترند از محرمات نجس، حال اگر شما با تخصیص بیشتر افراد را از تحت "حرّم" خارج کنید منجر به تخصیص اکثر خواهد شد که از مولای حکیم قبیح است.
ثالثا: اگر چنین برداشتی صحیح باشد منجر میشود به نجس دانستن ملاقی نجس نه نجاست ملاقی مشتبه.
نتیجه اینکه روایت نمیتواند ثابت کند ملاقی با مشتبه هم نجس است.
تحقیق:
* مرحوم امام در مکاسب محرمه دلیل دیگری هم بر نقد تمسک به آیه شریفه "وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ" بیان کرده و میفرمایند: "لعلّ الأقرب أن یکون الأمر، بهجر الأوثان أو عبادتها، و أمّا النجس المعهود، فمن البعید إرادته فی أول سورة نزلت علیه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم على ما قیل أو بعد إقرأ، قبل تأسیس الشریعة، أصولا و فروعا، على ما یشهد به الذوق السلیم." مکاسب محرمه، ج1، ص53. همچنین به ذیل این آیه در تفاسیر مراجعه کنید و کلام مفسرّان را یادداشت نمایید از جمله المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص81. فخر رازی در مفاتیح الغیب، ج30، ص: 700 میگوید: احتج من جوز المعاصی على الأنبیاء بهذه الآیة، قال لولا أنه کان مشتغلا بها و إلا لما زجر عنها بقوله: وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ و الجواب المراد منه الأمر بالمداومة على ذلک الهجران، کما أن المسلم إذا قال: اهدنا فلیس معناه أنا لسنا على الهدایة فاهدنا، بل المراد ثبتنا على هذه الهدایة، فکذا هاهنا.
معرفی اجمالی کتاب:
یکی از مجموعه کتبی که الآن لازم است اجمالا آشنا شوید و در سالهای بعد مورد استفاده بیشتر قرار دهید کتبی است با عنوان آیات الأحکام. در این زمینه کتب متعدد بین شیعه و اهل سنت نگاشته شده است. یکی از کتب شیعه در این زمینه کتاب "کنز العرفان فی فقه القرآن" از فاضل مقداد سیوری متوفی 826 است. این سبک نگارش کتاب مربوط به جمعآوری آیاتی از قرآن است که به بیان احکام شرعی اشاره دارد. این کتب به گونههای مختلفی نگاشته شده بعضی بر اساس ترتیب ابواب فقه و بعضی بر اساس ترتیب آیات قرآن. نسبت به تعداد چنین آیاتی اختلاف است، مشهور است که آیات الأحکام پانصد تا است که البته دقیق نیست. مرحوم فاضل مقداد سیوری در ج1، ص54 این کتاب به پنج حکم شرعی مستفاد از این آیه اشاره میکنند. این احکام را یادداشت کنید. (این کتاب در کتابخانهها از جمله کتابخانه مدرسه آیة الله گلپایگانی، اینترنت و نرم افزارهای علوم اسلامی موجود است.) نام چند کتاب دیگر از کتب آیات الأحکام را هم یادداشت نمایید.
جلسه شصتم (دوشنبه، 96.10.18) بسمه تعالی
فإن قلت: وجوب الإجتناب... ج2، ص242، س5
مرحوم شیخ هم در استدلال بر عدم نجاست ملاقی مشتبه و هم در نقد دو دلیل قول اول فرمودند ما دلیل بر نجاست أعیان نجسه و نجاست ملاقی نجس (در صورت وجود رطوبت) داریم اما بر نجاست ملاقی مشتبه (ملاقی یکی از اطراف علم اجمالی) دلیلی نداریم.
اشکال: مستشکل میگوید قبول داریم دلیل مستقل بر اثبات نجاست ملاقی مشتبه نداریم اما وقتی شیئای با یکی از مشتبهین برخورد کرد، خود ملاقی هم میشود یکی از اطراف علم اجمالی و چنانکه از مشتبهین اجتناب واجب بود از ملاقی هم اجتناب واجب است. توضیح مطلب: فرض میکنیم قبل از ملاقات لباس با یکی از مشتبهین، علم اجمالی ما دو طرف داشت، ظرف الف و ظرف ب اما بعد از ملاقات پارچه با ظرف الف علم اجمالی ما گویا سه طرف دارد و از هر سه طرف باید اجتناب کرد، پس وجوب اجتناب از متلاقیین (ملاقات کننده و ملاقات شونده) هم ثابت شد و دیگر نمیتوانید در ملاقی مشتبه أصالة الطهارة جاری کنید.
مستشکل برای روشنتر شدن کلام خود یک مثال دیگر هم میزند که اضافه شدن به اطراف علم اجمالی اشکالی ندارد و تکثیر اطراف علم اجمالی سبب میشود حکم اجتناب هم تکثیر شود چنانکه اگر آب ظرف الف را به دو قسم تقسیم کنیم سبب تکثیر اطراف علم اجمالی میشود و حکم وجوب اجتناب بر همه اطراف جاری خواهد بود.
جواب: مرحوم شیخ انصاری از این اشکال جواب میدهند و میفرمایند ملاقِی یکی از مشتبهین (لباسی که با مایع یکی از دو ظرف آب مشتبه به نجاست برخورد کرده) هیچگاه یکی از اطراف علم اجمالی نخواهد بود به این دلیل که جریان أصالة الطهاره در ملاقَی (به فتح) معارض است با جریان أصالة الطهارة در طرف دیگر علم اجمالی و امکان ندارد ما با اینکه یقین به نجاست یکی از دو ظرف داریم در هر دو أصالة الطهارة جاری کنیم زیرا میشود مخالفت قطعیه با علم اجمالی، اما إجراء أصالة الطهارة در ملاقِی (به کسر) تعارضی با ملاقَی (به فتح) ندارد زیرا طهارت در ملاقِی (به کسر) جاری است اما در ملاقَی (به فتح) جاری نیست. مرحوم شیخ برای تبیین کلامشان مقدمه نسبتا طولانی را توضیح میدهند:
مقدمه اصولی: جریان اصل در شک سببی و مسببی
در مباحث مربوط به شک یکی از اصطلاحات شایع در فقه و اصول شک در ناحیه سبب و مسبَّب است. گاهی برای انسان شک در شیئای ایجاد میشود که وقتی دقت میکنیم میبینیم این شک ما ناشی از شک دیگری است، پس دو شک تصویر شد یکی سبب برای ایجاد شک دیگر شده، به شک اول میگوییم شک سببی و به شک دیگری که به دنبال آن پیدا شده میگوییم شک مسببی.
وقتی دو شک وجود داشت که یکی سبب و دیگری مسبب بود، باید در ناحیه سبب اصل عملی جاری کنیم و با إجراء اصل عملی در ناحیه سبب دیگر شک در مسبب از بین میرود و نوبت به إجراء اصل در ناحیه مسبب نمیرسد.
در علت تقدیم اصل سببی بر مسببی اختلاف است و چند دلیل بیان شده از جمله: 1ـ اصل سببی حاکم است بر اصل مسببی. 2ـ اصل سببی وارد است بر اصل مسببی 3ـ سیره عقلا. 4ـ صحیحهای از زراره در باب استصحاب.
گاهی إجراء اصل در سبب محذور و مشکلی ندارد، نوبت به مسبب نمیرسد و گاهی إجراء اصل در سبب محذور دارد که نوبت به إجراء اصل در مسبب خواهد رسید، همچنین گاهی اصل سببی و مسببی موافق هستند و گاهی مخالفاند. این حالات مختلف را مرحوم شیخ انصاری در قالب سه صورت با مثال تبیین میکنند:
صورت اول: اصل در سبب جاری میشود که مخالف با اصل در مسبب است.
مثال: آب قلیلی دارد که مشکوک الطهارة است (شک دارد آب پاک است یا نجس) از طرفی هم یقین دارد لباسش نجس شده، لباس نجس را با آب مشکوک الطهارة میشوید، سپس شک میکند لباسش پاک شده یا نه؟ نسبت به هر کدام از آب و لباس یک اصل مخالف با دیگری مطرح است، نسبت به آبِ مشکوک، أصالة الطهارة مطرح است، نسبت به لباس استصحاب نجاست مطرح است که یقین دارد لباسش نجس بود نمیداند بعد شستن با این آب مشکوک پاک شد یا نه استصحاب میگوید بنا بگذار بر نجاست لباس. شک در طهارت لباس مسبب است از شک در طهارت آب، یعنی اگر تکلیف آب روشن شود تکلیف لباس هم روشن میشود. وظیفه این است که در ناحیه سبب که آب باشد أصالة الطهارة جاری میکند نتیجه میگیرد آب پاک است لذا دیگر تکلیف لباس هم روشن میشود یعنی شکی در طهارت لباس نخواهد داشت.
صورت دوم: اصل در سبب جاری میشود که موافق با اصل در مسبب است.
مثال: لیوان آبی است شک دارد شرب این آب حلال است یا نه، این شک مسبّب و ناشی است از اینکه شک دارد این آب طاهر است یا نه؟ نسبت به شرب آب شک (مسببی) دارد أصالة الحلیة جاری است، نسبت به طهارت آب شک (سببی) دارد أصالة الطهارة جاری است، اینجا أصالة الطهارة در سبب جاری میکند دیگر تکلیف مسبّب و نوشیدن آب هم روشن میشود که حلیّت است.
صورت سوم: اصل در مسبب جاری میشود برای این صورت دو مثال میزنند:
مثال اول: دو ظرف آب دارد که هر کدام نصف مقدار کر هستند، ظرف الف یقینا نجس است چون چند قطره خون در آن ریخته و ظرف ب یقینا طاهر است، برای اینکه آب نجس هم تطهیر و پاک شود این دو ظرف را در حوض خالی ریخت که با یکدیگر جمع شوند و به مقدار کر شود، بعد از مخلوط شدن شک دارد این آب داخل حوض پاک است یا نجس؟ این شک مسبب و ناشی است از شک در اینکه آیا نجاست آب نجس غلبه کرده بر تمام آب و رنگ و بو را تغییر داده لذا نجس است یا آب پاک غلبه کرده لذا پاک است، پس شک در غلبه نجاست شک سببی است و محل جریان أصالة عدم الغلبة است و شک در طهارت آب مخلوط شده در حوض شک مسببی است که أصالة الطهاره جاری است.
اینجا اصل در ناحیه سبب قابل جریان نیست زیرا معارض دارد، اگر در ناحیه سبب بگوییم اصل عدم غلبه نجاست ظرف الف است، همین اصل در ظرف ب هم جاری است یعنی اصل عدم غلبه طهارت ظرف ب است. پس خود شک در ناحیه سبب دو بُعد دارد که معارض هستند و بعد از تعارض تساقط میکنند، نوبت میرسد به اصل در ناحیه مسبب که معارض هم ندارد و باید بگوییم اصل طهارت آب حوض است.
مثال دوم: دو ظرف آب دارد علم اجمالی دارد یکی نجس است نمیداند کدام یک هست، یک لباس نجس هم دارد که میخواهد آن را بشوید و طاهر کند، لباس نجس را یک بار با ظرف الف میشود بار دوم با ظرف ب میشوید، شک پیدا میکند لباسش طاهر شده یا نجس است، این شک مسبب و ناشی است از اینکه اول لباس را با آب نجس شسته بعد با آب پاک، (شستن با آب پاک مؤخر بوده) که در این صورت لباس پاک است یا اول لباس را با آب پاک شسته بعد با آب نجس، (شستن با آب نجس مؤخر بوده) که در این صورت لباس نجس است، پس شک در طهارت لباس شک مسببی است و شک در تقدیم و تأخیر ظرف نجس شک سببی است.
اینجا اصل در ناحیه سبب قابل جریان نیست زیرا معارض دارد، اگر بگوید اصل تأخّر ظرف طاهر است، تعارض پیدا میشود با اصل تأخّر ظرف نجس، پس در ناحیه سبب در هر دو بُعد سبب (ظرف الف و ب) اصل تأخر جاری میشود و تعارض و تساقط میکنند نوبت میرسد به إجراء اصل در مسبب که شک دارد لباسش طاهر است یا نه، أصالة الطهارة میگوید لباس طاهر است. (نسبت به لباس نمیتوان عند الشک استصحاب کرد و گفت حالت سابقهاش نجاست بوده الآن هم بگوییم نجس است، زیرا یقین داریم آن نجاست لباس با شستن با آب طاهر که مردد بین ظرف الف و ب هست از بین رفته و دیگر حالت سابقه نجاست باقی نمانده است.)
بعد از بیان مقدمه میفرمایند شک در ناحیه ملاقِی مسبب و ناشی است از شک در ناحیه ملاقَی، و در مقدمه گفتیم تا زمانی که اصل سببی جاری باشد نوبت به اصل مسببی نمیرسد اما در اینجا إجراء اصل در ناحیه سبب (ملاقَی) محذور و مشکل دارد زیرا اگر در ملاقَی (ظرف الف) أصالة الطهارة جاری کنیم معارض خواهد بود با أصالة الطهارة در ظرف ب لذا إجراء أصل طهارت در هر دو مشتبه تعارض و تساقط میکند نوسبت میرسد به إجراء اصل در ناحیه مسبب که ملاقِی باشد، شک داریم ملاقِی نجس است یا پاک، أصالة الطهارة میگوید پاک است.
نتیجه اینکه برای حکم ملاقی (لباسی که با مایع یکی از دو ظرف مشتبه به نجاست برخورد کرده) دلیلی بر نجاستش نداریم، أصالة الطهارة هم بدون مشکل جاری است و ثابت میکند ملاقِی با مشتبه طاهر و پاک است.
نعم در این قسمت مرحوم شیخ به یک توهم پاسخ میدهند:
توهم شده که ما نسبت به مشتبهین نمیتوانستیم در هر دو أصالة الطهارة جاری کنیم زیرا مخالفت قطعیه با علم اجمالی بود، همچنین نمیتوانستیم فقط در یکی از مشتبهین أصالة الطهارة جاری کنیم زیرا ترجیح بلامرجح بود، اما میگوییم إجراء أصالة الطهارة در ملاقِی باعث ترجیح جانب ملاقَی شود یعنی وقتی ملاقِی را طاهر دانستیم بگوییم ملاقَی (ظرف الف) هم طاهر خواهد بود.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند أصالة الطهارة در مشتبهین یعنی ظرف الف (ملاقَی) و ظرف ب با تعارض از بین رفت و تساقط نمود و الساقط لایعود، چیزی که ساقط شده دیگر قابل تمسک نیست، لذا احدی از فقهاء هم قائل نشده به إجراء أصالة الطهارة در ملاقَی.
فالتحقیق: میفرمایند خلاصه کلام این شد که هر گاه دو اصل (در ناحیه سبب) با یکدیگر تعارض و تساقط کردند نوبت میرسد به اصل در ناحیه مسبب، هر چند اگر اصل در ناحیه سبب جاری میشد نوبت به إجراء اصل در ناحیه مسبب نمیرسید اما وقتی اصل سببی به تعارض تساقط کرد نوبت به اصل مسببی میرسد و تفاوتی هم ندارد اصل در ناحیه سبب موافق با اصل در ناحیه مسبب باشد یا مخالف آن. فافهم و اغتنم در اینجا فافهم اشاره به دقت در مطلب است.
جلسه شصت و یکم (سهشنبه، 96.10.19) بسمه تعالی
نعم لو حصل للأصل فی هذا... ج2، ص244، س2
در ابتدای بحث حکم ملاقی مشتبه، در جزوه جلسه پنجاه و هشتم روز شنبه اشاره کردیم مرحوم شیخ به چهار صورت در مسأله ملاقی مشتبه اشاره میکنند که صورت اول را به تفصیل در چهار صفحه و نیم بررسی کردند و سه صورت بعد را در صفحه آخر این تنبیه به اختصار اشاره میکنند.
صورت اول این بود که ابتدا علم اجمالی دارد به نجاست یکی از مشتبهین، سپس یک شیء (ملاقِی) با یکی از مشتبهین برخورد میکند، فرمودند اجتناب از ملاقی واجب نیست زیرا دلیل بر نجاست ملاقی و اجتناب از آن نداریم و در ملاقِی أصالة الطهارة جاری است.
صورت دوم: هر مشتبه یک ملاقِی دارد.
صورت دوم آن است که علم اجمالی داریم یکی از این دو ظرف آب نجس است، لباس من با ظرف الف برخورد میکند و دست من با ظرف ب، پس دو ملاقِی داریم با دو مشتبه، حال وظیفه چیست؟
در صورت قبل ضمن مقدمهای مرحوم شیخ توضیح دادند چه در ناحیه سبب و چه در ناحیه مسبب اگر ما دو اصل در عرض هم داشتیم (یعنی دو اصلی که در ناحیه سبب جاری باشد یا دو اصلی که در ناحیه مسبب جاری باشد) با یکدیگر تعارض و تساقط میکنند، در صورت اول گفتیم در ناحیه سبب أصالة الطهارة در هر دو مشتبه جاری میشود و تعارض و تساقط میکنند، نوبت میرسد به اصل مسببی که أصالة الطهارة در ملاقی بود. اما در صورت دوم دو أصالة الطهارة در دو مشتبه تعارض و تساقط میکنند همچنین دو أصالة الطهارة هم در دو ملاقی تعارض و تساقط میکنند لذا نه در ناحیه سبب أصالة الطهارة جاری است نه در ناحیه مسبب (ملاقِی).
نتیجه اینکه در صورت دوم اجتناب از هر دو ملاقی واجب است.
صورت سوم: اول ملاقات، بعد از بین رفتن ملاقَی و سپس علم اجمالی
صورت سوم آن است که دو ظرف آب در مقابل فرد قرار دارد شبهه و علم اجمالی هم ندارد، سپس پارچهای با ظرف الف ملاقات کرد و بعد از ملاقات هم ظرف الف از بین رفت، سپس علم اجمالی پیدا کرد یکی از دو ظرف (یا ظرف الف که مفقود شد یا ظرف ب) نجس بوده، در این صورت ملاقِی ظرف الف در حکم خود ظرف الف است پس باید هم از ملاقِی اجتناب کند هم از ظرف ب زیرا علم اجمالی دارد یا ملاقی نجس است یا ظرف ب، لذا از هر دو باید اجتناب کند.
دلیل: دلیل بر اینکه در این صورت سوم اجتناب از ملاقی واجب است با توجه به دو نکته روشن میشود:
الف: در جلسه قبل ضمن مقدمه گفتیم اگر دو اصل معارض بودند تساقط کرده و از بین میروند اما اگر یک اصل معارض نداشت همچنان جاری خواهد بود.
ب: در تنبیه سوم گفتیم یکی از شرایط تنجّز تکلیف در شبهه محصوره و علم اجمالی آن است که همه اطراف شبهه مبتلا به باشد، لذا اگر یکی از اطراف علم اجمالی مبتلیبه نباشد نسبت به طرف دیگر أصل (مثلا أصالة الطهارة) جاری است.
با توجه به این دو نکته میگوییم نسبت به مشتبهین و دو ظرف الف و ب، ظرف الف که مفقود شده و از إبتلاء مکلف خارج شده است لذا أصالة الطهاره در ظرف ب جاری میشود، ظرف الف هم نیست که أصالة الطهارة در ظرف الف معارض با أصالة الطهارة در ظرف ب باشد، از طرف دیگر نسبت به ملاقی هم اگر أصالة الطهارة جاری کنیم تعارض میکند با أصل طهارت در ظرف ب، نمیتوانیم هم ظرف ب را طاهر بدانیم هم ملاقی را، زیرا در اصل یقین داریم یکی از این دو نجس است، پس وقتی أصالة الطهارة در ملاقِی جاری نشد وظیفه اجتناب از ملاقِی خواهد بود.
فمحصّل ما ذکرنا پس روشن شد که معیار جریان یا عدم جریان أصالة الطهارة در ملاقی آن است که این أصالة الطهارة معارض دارد یا نه، اگر مانند صورت اول جریان أصالة الطهارة در ملاقِی معارض نداشت حکم میکنیم به طهارت ملاقی اما اگر مانند صورت دوم و سوم أصالة الطهارة در ملاقِی معارض داشت (در صورت دوم، تعارض بین طهارت دو ملاقی بود و در صورت سوم تعارض بین ملاقی و ظرف ب بود) دیگر نمیتوانیم در ملاقِی أصالة الطهارة جاری کنیم و آن را طاهر بدانیم.
صورت چهارم: اول علم اجمالی سپس ملاقات سپس فقدان ملاقَی
صورت چهارم آن است که اول علم اجمالی دارد به نجاست یکی از مشتبهین (یکی از دو ظرف الف و ب) سپس پارچه ملاقات میکند با ظرف الف، بعد از ملاقات ظرف الف (ملاقَی) از بین میرود، در این صورت اجتناب از ظرف ب واجب است اما اجتناب از ملاقِی واجب نیست.
دلیل: وقتی فرد علم اجمالی پیدا کرد به نجاست یکی از دو ظرف، هر دو طرف مورد إبتلاء او است لذا دو تکلیف منجّز دارد نسبت به هر کدام از دو ظرف، یک اجتناب از ظرف الف و یک اجتناب از ظرف ب، وقتی پارچه با ظرف الف ملاقات میکند تا اینجا مانند صورت اول است یعنی دو اصالة الطهارة در ناحیه سبب (یعنی مشتبهین) تعارض و تساقط میکنند لذا در هیچکدام از دو ظرف أصالة الطهارة جاری نشد، جریان أصالة الطهارة در ملاقِی (مسبب) بدون معارض جاری است و ملاقِی پاک است، حال وقتی ملاقَی یعنی ظرف الف از بین برود، تکلیف منجّز وجوب اجتناب از ظرف ب همچنان باقی است. نتیجه این است که اجتناب از ظرف ب واجب است اما اجتناب از ملاقِی واجب نیست و ملاقِی طاهر خواهد بود.
فتأمل جیّداً که اشاره به دقت در مطلب است.
تنبیه چهارم از تنبیهات نهگانه شبهه محصوره تمام شد.
جلسه شصت و دوم (چهارشنبه، 96.10.20) بسمه تعالی
الخامس: لو اضطر إلی... ج2، ص245
تنبیه پنجم: اضطرار به ارتکاب بعض اطراف
گفته شد مرحوم شیخ انصاری بعد از اثبات حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه با اطراف علم اجمالی در شک در مکلفبه شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره، 9 تنبیه بیان میکنند. چهار تنبیه گذشت.
تنبیه پنجم بررسی حکم صورت اضطرار مکلف به ارتکاب بعض اطراف علم اجمالی است. این اضطرار شش صورت دارد که البته حکم تعدادی از صورتها مشترک است. این شش صورت از ضرب دو حالت اضطرار در سه زمان حصول علم اجمالی به دست میآید، به عبارت دیگر برای تشخیص حکم در وضعیت اضطرار، دو مؤلّفه اصلی مورد توجه است یکی حالت اضطرار یکی زمان حصول علم اجمالی:
اضطرار به ارتکاب دو حالت دارد:
الف: مضطر به استفاده یکی از مشتبهین به طور معین است، مانند اینکه ظرف "الف" دارو و ظرف "ب" آب است و یقین دارد یکی نجس است، فرد به طور معین مضطر به استفاده از دارو است.
ب: مضطر به استفاده یکی از مشتبهین به طور غیر معین است، مانند اینکه دو مایع هست یکی یقینا نجس است و نمیداند کدام است لکن برای رفع عطش و نجات از مرگ، مضطر شده به استفاده یکی از آن دو.
زمان حصول علم اجمالی به نجاست هم سه حالت دارد:
1ـ اول مضطر به استفاده شد سپس علم اجمالی به نجاست یکی از دو مایع پیدا کرد.
2ـ هم زمان با اضطرار، علم اجمالی پیدا کرد.
3ـ اول علم اجمالی پیدا کرد سپس مضطر شد به استفاده یکی از مشتبهین.
از ضرب دو حالت اضطرار در سه زمان حصول علم اجمالی شش صورت به دست میآید:
صورت اول: اول اضطرار به بعض معین سپس علم اجمالی
فرد اول مضطر شد به استفاده ظرف معین دارو از دو ظرف موجود، بعد از حصول اضطرار و قبل از استفاده از ظرف، علم اجمالی پیدا کرد یکی از آن دو نجس است، اینجا مجاز به استفاده از ظرف دارو است و اجتناب از ظرف دیگر هم واجب نیست یعنی میتواند هر دو ظرف را استفاده کند.
دلیل: در تنبیه سوم گفتیم شرط اول برای وجوب اجتناب در اطراف علم اجمالی، ایجاد تکلیف منجزّ در اطراف، توسط علم اجمالی است، در صورت اول به جهت وجود اضطرار مکلف به ظرف دارو، اصلا تکلیف منجز نسبت به ظرف دارو ندارد، لذا شک نسبت به ظرف دیگر هم میشود شک بدوی و در آن أصالة الطهارة جاری است، و اجتناب از ظرف دیگر هم واجب نیست.
صورت دوم: اضطرار به بعض معین همزمان با علم اجمالی
همزمان با تحقق اضطرار به استفاده از ظرف معین (دارو) علم اجمالی پیدا میکند به نجاست یکی از دو ظرف، حکم این صورت مانند صورت قبل است که میتواند از دارو استفاده کند و اجتناب از ظرف دیگر هم واجب نیست.
دلیل: همان دلیل صورت اول است که لحظه حصول علم اجمالی، اضطرار مانع تعلق علم اجمالی به ظرف معین دارو است، لذا از ابتدا به ظرف دارو تکلیف منجز تعلق نمیگیرد و سبب میشود شک در ظرف دیگر شک بدوی باشد که أصالة الطهارة جاری است.
صورت سوم: اول علم اجمالی سپس اضطرار به بعض معین
ابتدا فرد علم اجمالی دارد یا ظرف دارو نجس است یا ظرف آب، سپس اضطرار پیدا میکند به استفاده از ظرف دارو، اینجا استفاده از ظرف دارو مجاز است اما استفاده از ظرف آب جایز نیست.
دلیل: علم اجمالی تکلیف منجّز "إجتنب عن النجس" میآورد و به حکم عقل از باب مقدمه علمیه (اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی) اجتناب از هر دو واجب است تا علم پیدا کند به امتثال تکلیف، اما وقتی به استفاده از دارو اضطرار پیدا کرد، فقط دارو را میتواند استفاده کند اما اجتناب از ظرف آب همچنان بر او واجب میماند. پس دلیل شرعی که اجازه میدهد انسان در حال اضطرار از نجس و حرام استفاده کند فقط شامل حال ظرف دارو است و رفع وجوب اجتناب از ظرف آب نمیباشد.
صورت چهارم: اول اضطرار به بعض غیر معین سپس علم اجمالی
صورت پنجم: اضطرار به بعض غیر معین همزمان با علم اجمالی
صورت ششم: اول علم اجمالی سپس اضطرار به بعض غیر معین
حکم در هر سه صورت مذکور جواز ارتکاب یک فرد غیر معین از مشتبهین است به جهت اضطرار، و وجوب اجتناب از سایر اطراف علم اجمالی است.
دلیل: میفرمایند در صورت اول و دوم گفتیم در حالت اضطرار به فرد معین اگر اول اضطرار بود بعد علم اجمالی دلیل شیخ انصاری خیلی روشن بود که وقتی اضطرار از اول هست اصلا علم اجمالی تکلیف منجز نمیآورد، اما در این سه صورت حتی اگر اول اضطرار باشد بعد علم اجمالی بیاید باز هم اجتناب از فرد غیر مضطرالیه واجب خواهد بود و به طریق اولی اگر علم اجمالی همزمان یا قبل از اضطرار حاصل شود باز هم اجتناب از فرد غیر مضطر واجب خواهد بود.
توضیح مطلب: وقتی اول اضطرار است بعد علم اجمالی میآید مثال چنین است که دو ظرف آب دارد در ابتدا نه علم به نجاست أحدهما دارد نه اضطرار به شرب یکی برای نجات از مرگ، سپس مثلا به جهت جراحت و شدت خونریزی اضطرار پیدا میکند به نوشیدن یکی از دو ظرف آب، بعد از تحقق اضطرار هنوز آب نخورده علم اجمالی پیدا میکند قطره خونی در یکی از دو ظرف افتاد و أحدهما نجس شد، خوب اگر اضطرار به یک فرد معین بود میگفتیم شارع قطعا اجازه ارتکاب ظرف معین مضطر را داده است نسبت به ظرف دیگر میشود شک بدوی، اما در اینجا فرد مضطر به استفاده یکی از دو ظرف آب به نحو غیر معین است لذا وقتی علم اجمالی پیدا کرد به نجاست أحدهما یقین دارد یکی از دو ظرف نجس است، چون اضطرار به یک ظرف غیر معین است این اضطرار نمیتواند مانع تنجز تکلیف به جهت علم اجمالی شود، تکلیف منجز به اجتناب از حرام واقعی شکل میگیرد اما شارع اجازه میدهد فقط یک ظرف غیر معین را به جهت اضطرار استفاده کند اما ظرف دیگر همچنان امکان دارد نجس واقعی باشد و دلیلی برای جواز ارتکاب نخواهد داشت.
یک اشکال به این کلامشان مطرح است که تبیین کرده و پاسخ میدهند.
پیش تحقیق:
با استفاده از فرصت تعطیلی پنجشنبه و جمعه برای آماده شدن ذهنتان با مطلبی که هفته بعد وارد خواهیم شد مراجعه کنید به کتاب اصول فقه مرحوم مظفر ابتدای جلد دوم، مرحوم مظفر در آغاز مقصد سوم (مباحث حجج) پانزده مقدمه بیان میکنند که عنوان مقدمه دهم "مقدمات دلیل انسداد" است. این مقدمه و بحث انسداد کلاً دو صفحه است این دو صفحه را خلاصه گیرینموده و ارائه دهید.
نکته:
امروز چهارشنبه است اما نکتهای نمیگوییم، شنبه آغاز ترم دوم این سال تحصیلی است ان شاء الله نکات مهمی در آغاز هفته آینده در رابطه با توجه به دو بُعد علم و عمل، بررسی وضعیت خودمان، تلاش برای پیشرفت و چرایی نیاز به فقه و اصول بیان خواهم کرد.
جلسه شصت و سوم (شنبه، 96.10.23) بسمه تعالی
فإن قلت: ترخیص ترک بعض... ج2، ص246، س1
گفتیم در تنبیه پنجم که بررسی حکم اضطرار در ارتکاب یکی از مشتبهین است شش صورت برای اضطرار بیان میکنند. این شش صورت از ضرب دو حالت اضطرار (به یک طرف معین یا غیر معین) در سه زمان حصول علم اجمالی (قبل یا بعد یا همزمان با اضطرار) ایجاد میشود که خلاصه شش صورت این شد اگر ابتدا اضطرار پیدا کرد به استفاده از یک ظرف، همزمان با اضطرار یا بعد از اضطرار علم اجمالی به نجاست أحدهما آمد، اجتناب از ظرف دیگر واجب نیست اما اگر اول علم اجمالی آمد سپس اضطرار به معین محقق شد، یا کلا مضطر به یک ظرف غیر معین بود (چه علم اجمالی قبل یا بعد یا همزمان با اضطرار بوجود آمده باشد) استفاده از ظرف دیگر حرام است. پس در دو صورت ارتکاب ظرف دیگر علاوه بر مورد مضطرّالیه، جایز و در چهار صورت حرام است.
نسبت به چهار صورتی که فرمودند ارتکاب طرف دیگر (غیر مضطرالیه) حرام است یک اشکال مطرح شده که پاسخ میدهند:
إن قلت: مستشکل میگوید از طرفی شارع نسبت به فرد مضطر إلیه اجازه ارتکاب داده از طرف دیگر امکان دارد نجس و حرام واقعی همین ظرف مضطرّالیه باشد، پس معلوم میشود تحفّظ بر واقع و امتثال حکم واقعی برای شارع در این صورت مهم نبوده و الا اجازه ارتکاب مضطرّالیه که ممکن است حرام واقعی باشد را نمیداد. حال که در موارد اضطرار به یک طرف شارع تکلیفی نسبت به مضطرّالیه ندارد بگوییم در همه صور ششگانه اجتناب از طرف دیگر هم واجب نیست و شارع اجتناب از حرام واقعی را نخواسته است.
قلت: مرحوم شیخ انصاری میفرمایند چندین بار اشاره کردیم آنچه ما را وادار میکند به اجتناب از اطراف علم اجمالی، مقدمه علمیه است. علم دارم به وجود حرام بین مشتبهین، عقل میگوید دفع ضرر محتمل واجب است، لذا اجتناب از همه اطراف را واجب دانستیم تا علم و یقین حاصل کند به اجتناب از حرام واقعی، حال اگر هیچ طرف مضطرّالیه نبود تحصیل علم به اجتناب از حرام واقعی واجب بود یعنی باید به نوعی رفتار میکرد که یقین کند از حرام واقعی اجتناب کرده، این هم ممکن نبود الا با اجتناب از هر دو طرف، اما در صورت اضطرار به یک طرف خداوند تحصیل علم به اجتناب را از ما نخواسته چون خودش اجازه داده برای رفع اضطرار یک طرف را مرتکب شویم، اما دلیلی نداریم که بگوییم دیگر حرام واقعی نسبت به طرف غیر مضطرّالیه وجود نداریم خیر همچنان که در غیر صورت اضطرار عقل میگفت باید از محتمل الحرمة اجتناب کنی بعد از اضطرار به یک طرف هم عقل میگوید فرد دیگر همچنان محتمل الحرمة است و به جهت دفع ضرر محتمل باید از آن اجتناب کنی.
به عبارت دیگر ما دو نکته داریم:
الف: وجوب تحصیل علم به اجتناب از حرام واقعی به حکم عقل.
ب: حکم واقعی حرمت نجس.
مرحوم شیخ میفرمایند: اگر به جهت اضطرار، شارع وجوب تحصیل علم را از ما نخواسته باشد و اجازه ارتکاب یک طرف را داده باشد اما همچنان حکم دیگر باقی است که احتمال دارد طرف غیر مضطرّالیه نجس باشد و امتثال حکم واقعی إجتنب عن النجس لازم باشد.
خلاصه مطلب اینکه اگر اضطرار بعد از علم اجمالی باشد (صورت ششم) که خیلی روشن است اول علم اجمالی تکلیف منجز اجتناب از هر دو طرف را آورد و هر چند ارتکاب یک طرف به جهت اضطرار مجاز باشد، وجوب اجتناب از طرف دیگر باقی است و اگر هم اضطرار قبل علم اجمالی یا همزمان با علم اجمالی باشد شارع تحصیل علم به اجتناب از نجس را از ما نخواسته اما حکم واقعی إجتنب عن النجس همچنان باقی است لذا باید از طرف غیر مضطرّالیه هم اجتناب کرد.
مرحوم شیخ یک تنظیر اصولی هم دارند برای جوابشان و میفرمایند اینکه گفتیم در مورد اضطرار شارع فقط اجتناب از یک طرف محتمل الحرمة را از ما خواسته است نظیر این مسأله اصولی است که شارع در مسأله حجت بر حکم شرعی با اینکه راههای مختلفی برای امتثال حکم واقعی وجود دارد چه از راه یقینی و حجت مانند پرسیدن از امام معصوم در عصر حضور و چه راه غیر یقینی و غیر حجت مانند قیاس اما در بین راههای مختلف شارع به عمل به اطمینان و ظن هم اکتفا نموده است و تحصیل علم به واقع را از ما نخواسته بلکه اکتفا کرده به امتثال تکلیف محتمل که از راه ظن معتبر به دست آمده هر چند احتمال مخالفت با واقع دارد.
نتیجه: هم در محل بحث هم در مسأله طریق شرعی برای رسیدن به حکم شرعی میبینیم شارع مقدس به احتمال تکلیف هم اعتنا دارد در موارد اضطرار میگوید اجتناب از یک طرف (غیر مضطر) هم کافی است و در راههای رسیدن به حکم شرعی میگوید اهتمام به یکی از طرق شرعی مانند استصحاب یا تخییر هم کافی است.
به مناسبت بحث از طرق شرعی تحصیل حکم شرعی، نکتهای را مرتبط با بحث انسداد مطرح میکنند که در جزوه جلسه قبل گفتیم از فرصت تعطیلی پنجشنبه و جمعه استفاده کنید برای مطالعه مبحث انسداد در کتاب اصول فقه (2 صفحه) فردا إن شاء الله وارد این نکته خواهیم شد.
گزارش اجمالی ترم اول:
امروز اولین جلسه از ترم دوم سال تحصیلی 96-97 است. بررسی و محاسبه ترم اول از جهات گوناگون چه مربوط به کلاس چه مربوط به مطالعه و تحقیق و مطالعه کار پسندیده بلکه لازمی است. به همین مناسبت به قسمتی از آمار فعالیتهای علمی ترم 1 اشاره میکنیم، آماری که در صورت عدم مطالعه، تحقیق و مباحثه شما عزیزان نسبت به درس، در حدّ اعداد و ارقامی بیش نیست.
تعداد 62 جلسه درسی در ترم اول برگزار کردیم که در این جلسات نزدیک به 40 کتاب اجمالا معرفی و موارد متعددی در کلاس آورده شد. این کتب در موضوعاتی مانند فقه، اصول، اخلاق، تفسیر، کلام، أدعیة، جغرافیا، تراجم، تبلیغ و سخنوری، ادیان و قانون اساسی، مدنی و مجازات اسلامی بود. با توجه به علاقه بعض دوستان به هر رشتهای از رشتههای علوم اسلامی در ضمن مطالب اشارههایی برای تحقیق و پیگیری علاقهشان در ضمن ارتباط با مباحث اصولی مطرح شد. بیش از 60 تحقیق از مطالب متن کتاب و نکات پیرامونی إرجاع داده شد. هر هفته نکته اخلاقی و در مناسبتها به فراخور حال مطالبی بیان شد. صفحات جداگانهای در مورد شیوه کتابشناسی، کتابخانه شناسی (معرفی اجمالی کتابخانههای مفید برای تحقیق طلاب در قم) و روش تحصیل (کلاس، مطالعه، تحقیق، مباحثه و یادداشتبرداری) ارائه شد. 2 جلسه (هفتگی) کنفرانس مرور خلاصه نظرات مرحوم شیخ از ابتدای ترم، توسط دو نفر از عزیزان حاضر در بحث ارائه و به دنبال آن سؤالات تشریحی و تستی طراحی شده توسط آنان توزیع شد و به جهت عدم استقبال حاضران در پاسخ مکتوب (و کتابباز) به سؤالات این طرح رها شد. چهار جلسه کلاس تحقیق صبح پنجشنبه در مدرسه آیة الله گلپایگانی برگزار شد.
جلسه شصت و چهارم (یکشنبه، 96.10.24) بسمه تعالی
و مما ذکرنا تبیّن أن مقتضی... ج2، ص246، س17
در تنبیه پنجم ذیل جوابی که مرحوم شیخ از اشکال دادند یک تنظیر اصولی هم اشاره کردند به طرق شرعیه برای وصول به تکالیف واقعیه، به این مناسبت یک اشکال به قائلین انسداد مطرح میکنند که به اصل بحث صور ششگانه اضطرار و علم اجمالی مربوط نیست.
قبل از بیان اشکال مرحوم شیخ به قائلین انسداد باب علم لازم است یک مقدمه اصولی بیان کنیم:
مقدمه اصولی: مقدمات انسداد باب علم
در هر دو جلسه قبل اشاره کردیم که بحث مقدمات انسداد در اصول فقه را دوباره مرور نمایید. مرحوم مظفر در ابتدای مقصد سوم و مباحث حجج پانزده مقدمه بیان میکنند که در مقدمه هشتم و نهم به طور اشاره و در مقدمه دهم به تفصیل مقدمات دلیل انسداد را توضیح میدهند. سؤال اصلی این بحث آن است که ما برای دستیابی به حکم شرعی راههای گوناگونی داریم:
1ـ از طریق علم پیدا کردن به احکام به تکالیفمان عمل کنیم.
2ـ با حصول ظن به احکام، تکالیفمان را به دست آوریم.
3ـ با حصول شک میتوان به تکلیف دستپیدا کرد.
4ـ صرفا با وهم و احتمال 20 درصد هم میتوان به حکم شارع رسید.
طریق صحیح دستیابی به حکم شرعی کدام است؟
به طور کلی علما دو دستهاند:
الف: مشهور متأخرین (اصطلاح انفتاح و انسداد مربوط به دوره متأخر است و از زمان مرحوم میرزای قمی به بعد شایع شد) قائل به انفتاح باب علم (یقین) و علمی (ظن معتبر) هستند.
ب: بعضی از اصولیان مانند مرحوم میرزای قمی قائل به انسداد باب علم و علمی به احکام شرعی هستند لذا معتقد به حجیت مطلق ظن هستند. قائلین به انسداد باب علم میگویند چون راه علم به احکام شرعی منسد است پس مطلق ظنون (چه ظن خاص و معتبر و چه ظن غیر معتبر) حجت است.
در این رابطه مباحث مختلفی مطرح است لکن مهمترین نکتهای که مرحوم مظفر هم در اصول فقه در مقدمه دهم بیان میکنند مقدمات دلیل انسداد است یعنی دلیل قائلین به انسداد باب علم یا دلیل بر حجیت مطلق ظن چیست؟
دلیل انسداد از چهار مقدمه تشکیل شده که با این مقدمات نتیجه میگیرند حجیت مطلق ظن را:
مقدمه اول: در عصر غیبت باب علم (یقین) و علمی (ظن خاص) به احکام شرعی منسد است. (انفتاحیون این مقدمه را قبول ندارند)
مقدمه دوم: یقین داریم مانند بهائم رها نشدهایم و تکالیف شرعی برای ما ثابت است.
مقدمه سوم: راه رسیدن به حکم شرعی و فراغ ذمه از علم اجمالی به ثبوت حکم در هر مسألهای یکی از چهار امر است:
الف: تقلید از عالم انفتاحی. این مورد که صحیح نیست زیرا انسدادی قائل به خطا بودن عقیده به انفتاح است.
ب: احتیاط کردن در تمام مسائل. این هم اولا: موجب عسر و حرج میشود. ثانیا: به اجماع علما احتیاط واجب نیست.
ج: در هر مسأله به أصالة البرائة یا احتیاط یا اصول عملیه دیگر مراجعه کنیم. برائت هم مخالف با علم اجمالی به تکالیف است.
د: در هر مسألهای که ظن حاصل میشود به ظن عمل نموده و در سایر مسائل مطابق اصول عملیه رفتار کنیم.
مقدمه چهارم: وقتی سه حالت اول نقد شد امر منحصر میشود در حالت چهارم "د"
نتیجه: گفتیم چهار راه برای رسیدن به حکم شرعی و عمل نمودن به آن وجود دارد: علم، ظن، شک و وهم. قائل به انسداد میگوید علم که منتفی است، در بین سه مورد باقی مانده روشن است که ظن (مثلا احتمال 90 درصد) ترجیح دارد بر شک (پنجاه پنجاه) و وهم (احتمال 10 درصد) و تا وقتی میتوان از طریق راجح (فرد برتر) به حکم رسید نمیتوان سراغ طریق مرجوح رفت زیرا تقدیم مرجوح بر راجح عقلا بر مولای حکیم قبیح است.
پس طریق ظن به احکام شرعیه معتبر است مادامی که دلیل قطعی بر بطلان عمل به ظن نداشته باشیم و اگر دلیل متواتر و قطعی قائم شد بر بطلان ظنی مانند قیاس به چنین ظنی عمل نخواهیم کرد.
مرحوم شیخ انصاری میخواهند از همان راهی که در جلسه قبل ثابت کردند اجتناب از طرف غیر مضطر الیه در چهار صورت آخر واجب است و مکلف باید بعد از ارتکاب فرد مضطرالیه احتیاط کند و از غیر مضطرالیه اجتناب نماید، قائلین به انسداد را ملزم کنند به لزوم احتیاط در موارد انسداد باب علم. باید توجه داشت که مرحوم شیخ انصاری قائل به انسداد نیستند.
قائلین به انسداد میگویند برای وصول به حکم الله در هر مسأله شرعی، عقلا چهار طریق ممکن است مطرح شود:
1ـ از راه علم به حکم شرعی. 2ـ ظن به حکم شرعی (ظن مطلق یا ظن خاص). 3ـ عمل بر اساس شک و اصول عملیه. 4ـ عمل به وهم و اعتنا به هر حکم شرعی موهوم.
باب علم که منسدّ است، نسبت به موارد شک هم اگر اصل برائت جاری باشد که با علم اجمالی به وجود تکلیف شرعی منافات دارد و اگر اصل احتیاط باشد: اولا: احتیاط در تمام مسائل موجب عسر و حرج است. ثانیا: به اجماع علما احتیاط در تمام مسائل واجب نیست. عمل به وهم نیز فراغ یقینی از تکلیف نمیآورد، پس باقی میماند عمل بر اساس ظن.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند ما مثل بحث دیروز در صورت اضطرار به غیر معین، که میگفتیم ارتکاب مضطرالیه غیر معین جایز است و ارتکاب فرد جایز نیست، میگوییم یک علم اجمالی داریم به ثبوت تکلیف در هر واقعه و مسألهای، و عقلا بر ما لازم است برای رسیدن به این حکم شرعی تلاش کنیم، این علم اجمالی اطرافی دارد یعنی اجمالا علم دارم یا موظف هستم به حرکت بر اساس علم یا ظن یا شک یا وهم. در نگاه قائلین به انسداد یکی از این اطراف مضطرالیه است و باید کنار گذاشته شود، آن هم راه علم است، خوب وقتی از باب اضطرار یک طرف را جدا کردیم، همچنین به جهت دلیل معتبر طریق ظن به حکم شرعی را هم حجت دانستیم، دو طرف دیگر برای علم اجمالی باقی میماند که شک و وهم باشد، و طبق استدلال جلسه قبل گفتیم نسبت به افراد غیر مضطر الیه و افرادی که دلیل بر جواز ارتکاب نداریم باید احتیاط نمود. در اینجا هم باید قائل به انسداد در مورد شک و وهم بر اساس احتیاط عمل نماید در حالی که قائل به انسداد میگوید عمل به احتیاط واجب نیست و بر اساس اصول عملیه رفتار میکند. این رفتار بر اساس اصول عملیه صحیح نیست.
نعم میفرمایند بله اگر قائل به انسداد بعد از اینکه ادعا نمود احتیاط واجب نیست با دلیل عقلی یا اجماع ثابت کند تنها راه رسیدن به حکم شرعی عمل بر اساس ظن (ظن مطلق یا خصوص ظن خاص) و اصلا شک و وهم طریق به حکم شرعی نیستند (یک مبنا در بحث انسداد) و طرف علم اجمالی ما قرار نمیگیرند در این صورت اشکال ما وارد نیست زیرا از طرفیت علم اجمالی خارج شدند؛ یا اینکه قائل به انسداد دلیل اقامه کند بر اینکه هر جا علم اجمالی داشتیم و شک کردیم در مکلفبه در اطراف علم اجمالی اصلا احتیاط لازم نیست (مبنای دیگر در بحث انسداد) اشکال ما وارد نخواهد بود. لکن مهمترین کلام و دلیل آنان عدم وجوب احتیاط است و به همین جهت مطلق ظنون را حجت میدانند و دلیل عقلی یا اجماع اقامه نمیکنند بر مدعایشان که موارد شک و وهم اصلا طرف علم اجمالی نیستند یا اینکه احتیاط در شک در مکلفبه واجب نیست.
جلسه شصت و پنجم (دوشنبه، 96.10.25) بسمه تعالی
السادس: لو کان المشتبهات... ج2، ص248.
تنبیه ششم: تحقق تدریجی مشتبه
تنبیه ششم از تنبیهات نهگانه ذیل شبهه محصوره پاسخ به یک سؤال است که آیا وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی در شبهه محصوره فقط در حالتی است که مشتبهین (اطراف علم اجمالی) تحققشان دفعی باشد (دو ظرف آب موجود در مقابل فرد) یا شامل تحقق تدریجی هم میشود؟
مرحوم شیخ سه مثال برای بحث مطرح میکنند و ضمن پاسخ به سؤال، حکم شرعی این سه مثال را هم بررسی میکنند:
مثال اول: زن وقتیّة عددیة بوده یعنی هم میدانسته که در هر ماه سه روز حائض است هم میدانسته این سه روز کدام یک از سه روزهای یک ماه است یعنی میدانسته مثلا سه روز اول در ماه حائض میشده یا سه روز دوم یا سه روز سوم تا پایان ماه. این زن الآن عددیة است (یقین دارد ایام حیض او سه روز است) اما فراموش کرده کدام یک از سه روزهای در ماه بوده که مضطربه نام دارد، همچنین یقین دارد در تمام این ماه فعلی خون میبیند که طبیعتا سه روزش حیض و ما بقی استحاضه خواهد بود، ابتدای ماه این زن علم اجمالی دارد یکی از سه روزهای این ماه او حائض است اما نمیداند کدام یک؟ اطراف این علم اجمالی ه تدریجی الوجود است یعنی الآن که اول ماه است علم اجمالی دارد یکی از سه روزها حائض است اما نمیداند سه روز اول است که به تدریج خواهد آمد یا سه روز دوم که به تدریج خواهید آمد یا سه روزهای بعدی. تا الآن میگفتیم اجتناب از همه اطراف علم اجمالی واجب است، در اینجا آیا بگوییم در تمام ماه و تمام اطراف علم اجمالی ورود این زن به مسجد و قرائت سور عزائم بر او حرام است و بر زوج او مباشرت حرام است، یا خیر؟
مثال دوم: تاجری است که در هر روز معاملات متعددی انجام میدهد، علم اجمالی دارد یکی از این معاملات او ربوی و حرام خواهد بود اما نمیداند کدام یک هست، این معاملات هم تدریجی الوجودند، آیا اجتناب از تمام معاملات امروز بر این تاجر حرام است و باید از همه اطراف اجتناب کند؟
مثال سوم: فردی نذر کرده یا قسم خورده بر ترک مباشرت در یک شب خاص این هفته، لکن آن شب خاص را فراموش کرده است، آیا اجتناب از مباشرت در همه شبهای این هفته بر او واجب است؟
مرحوم شیخ میفرمایند چنانکه در تنبیه سوم گفتیم و در تنبیهات بعد از آن هم تکرار کردیم معیار برای اجتناب از اطراف علم اجمالی وجود تکلیف منجّز است، هر گاه مکلف بالفعل تکلیف منجّز برایش تصویر شد لامحاله اجتناب از جمیع اطراف علم اجمالی واجب است و اگر تکلیف منجز فعلی نداشت دیگر اجتناب از همه اطراف بر او واجب نیست پس صرف دفعی یا تدریجی الوجود بودن اطراف علم اجمالی اهمیت در حکم ندارد.
لذا در مثال اول میگویند اجتناب زوج از جمیع اطراف علم اجمالی واجب نیست زیرا آیه شریفه "فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْن" میفرماید مردی که مبتلای به حائض است (زوجهاش بالفعل حائض است) اجتناب بر او واجب میباشد، روز اول ماه نمیتوانیم بگوییم این زن حائض است پس خود بخود زوج او مبتلا و مواجه با حائض بالفعل و یقینی، نیست که شارع اجتناب از حائض را بر او واجب کند. به عبارت دیگر وقتی در سه روز اول نمیتوانیم قطعا بگوییم این زن حائض است پس شوهر او مبتلا و مواجه با حائض نیست و زوج تارک مباشرت با حائض است دیگر امر به اجتناب از حائض تحصیل حاصل و از مولای حکیم محال است. نتیجه اینکه نسبت به مباشرت با این زن تکلیف منجّزی نیست که اجتناب از اطراف علم اجمالی واجب باشد.
به تفاوت این حکم با موردی که اطراف علم اجمالی بالفعل موجود بود مانند دو ظرفی که در مقابل مکلف بود و یقین داشت یکی نجس است دقت کنید، تفاوت این است که در مورد ظرف یقین دارد همین الآن یک تکلیف منجز، ثابت و بالفعل بر عهدهاش آمد اما در محل بحث روز اول تکلیف منجّز و ثابت و بالفعل نیامد بلکه تکلیف مشروط و معلّق آمد، یعنی خدا فرموده اگر زوجه حائض بود اجتناب کن، در سه روز اول یقین ندارد زوجهاش حائض است پس تکلیف منجز و ثابت به اجتناب ندارد. خلاصه اینکه چون تکلیف منجّز نیست پس وجوب اجتناب از جمیع اطراف هم نیست.
در مثال دوم تکلیف فعلی منجز وجود دارد زیرا حکم حرمت ربا قبل از معامله به این مکلف تعلق گرفته، این فرد قبل از اینکه معاملات امروز را شروع کند شارع مقدس فرموده: "أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا" پس چون تکلیف منجز هست باید از جمیع معاملات آن روزش اجتناب کند.
در مثال سوم هم تکلیف فعلی منجز وجود دارد زیرا به محض این که فرد نذر کرد یا قسم خورد حکم حرمت حنث قسم و وجوب أداء نذر آمد هر چند زمان أداء نذر نرسیده باشد، لذا اگر یقین دارد قسم خورده بر ترک مباشرت در یکی از ایام این هفته اما شک دارد برای کدام روز این هفته بوده، اجتناب از مباشرت در همه ایام این هفته واجب است.
تفاوت اساسی بین مثال اول با مثال سوم که در اولی فرمودند تکلیف منجز نداریم اما در مثال سوم فرمودند تکلیف منجز داریم، آن است که زمان حیض در مثال اول قید حکم است یعنی حکم اعتزال و دوری جستن از حائض مقید شده است به زمان حیض لذا اگر این زمان نباشد دیگر حکم نیست، وقتی نمیتوان گفت حائض است پس وجوب اعتزال نیست؛ اما در مثال سوم زمان ظرف حکم است نه قید، قسم خورده یا نذر کرده ترک مباشرت در روز خاصی را و فراموش کرده، آن روز خاص ظرف زمانی بوده برای امتثال نذر یا قسمش، لذا یقین دارد به محض خواندن صیغه نذر، ناذر بر او صادق است و ذمهاش مشغول شد به تکلیف حرمت تخلف نذر یا حرمت حنث قسم، و برای فراغ ذمه لازم است جمیع اطراف را ترک کند.
همچنین در مثال تاجر وقتی فرد بالفعل تاجر و شغل او تجارت است پس بالفعل تاجر است و "حرّم الربا" به او تعلق گرفته و مشروط نیست بلکه این فرد عرفا تاجر است حتی اگر خواب باشد، و بر فرد تاجر معامله ربوی حرام است لذا وقتی علم اجمالی دارد به ربوی بودن یکی از معاملات امروزش، اجتناب از جمیع اطراف بر او واجب است.
و حیث قلنا بعدم وجوب الإحتیاط... ج2، ص249، س9
حکم مخالفت قطعیه در مثال اول
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند گفتیم اگر تکلیف منجز بالفعل وجود نداشت موافقت قطعیه با اطراف علم اجمالی واجب نیست، لازم نیست از همه اطراف اجتناب کند. اینجا سه سؤال پیوسته به یکدیگر مطرح میشود:
سؤال اول: آیا مخالفت قطعیه جایز است؟
آیا میتوان در مثال اول حکم نمود به جواز مباشرت برای زوج در تمام سه روزهای یک ماه یعنی جواز مباشرت در تمام اطراف علم اجمالی؟ یا نه باید بگوییم یکی از سه روزها و یکی از معاملات را باید ترک کند مابقی را حق ارتکاب دارد؟
جواب: میفرمایند مخالفت قطعیه اشکالی ندارد زیرا دلیلی نداریم بر حرمت مخالفت قطعیه در جایی که تکلیف بالفعل ندارد، لذا در هر موردی باید عند الشک به اصل عملی مناسب همان مورد عمل نمود.
بنابراین در مثال اول نسبت به زن حائض در سه روز اول شک دارد زوجه او حائض است یا نه استصحاب میکند طهارت قبلش را لذا مباشرت جایز است، سه روز دوم هکذا تا روز 27 ماه میتواند استصحاب کند، لکن در سه روز آخر دیگر نمیتواند استصحاب کند زیرا علم دارد یا این سه روز حائض است یا سه روزهای قبل، همچنین نمیتواند بگوید چون روزهای قبل با استصحاب حکم کرد به طهارت پس این سه روز حائض است زیرا میشود اصل مثبت (استصحاب طهارت در روزهای قبل نمیتواند حیض سه روز آخر را ثابت کند چون لازمه عقلی است) نسبت به سه روز آخر شک دارد در حکم حرمت مباشرت، أصالة البرائة عن التکلیف جاری میکند یا شک دارد در جواز مباشرت أصالة الإباحة جاری میکند.
اما نسبت به مثال دوم میفرمایند اگر فرضا در این مثال هم حکم کنیم به جواز ارتکاب اطراف علم اجمالی، آن تاجر هم میتواند نسبت به تمام معاملاتش أصالة الإباحة جاری کند.
البته باب معاملات یک تفاوتی دارد که بحث جواز از صحت جدا است. یعنی معاملات این تاجر جایز است و مرتکب حرام نشده اما معاملاتش صحیح است یا فاسد؟ میفرمایند ثابت کردهایم اصل در معاملات بر فساد است لذا أصالة الفساد میگوید شک داری این معاملات صحیح هستند یا فاسد و بی اثرند، بنابگذار بر فساد این معاملات. نتیجه اینکه این معاملات حرام نبودند اما صحیح هم نیستند یعنی سبب نمیشود تاجر مالک ثمن بشود و مشتری هم مالک مثمن. چنانکه اگر فرد یک معامله میخواهد انجام دهد و جاهل است به ربوی بودن این معامله فقها میفرمایند کار حرامی مرتکب نشده اما معاملهاش اثر هم ندارد و سبب انتقال ملکیت ثمن و مثمن بین بایع و مشتری نمیشود. همچنین بنابر قول کسانی که بیع صبی را صحیح میدانند اگر صغیر معامله ربوی انجام داد تکلیف و عقاب ندارد لکن معاملهاش فاسد و بی اثر است.
جلسه شصت و ششم (سهشنبه، 96.10.26) بسمه تعالی
و لیس هنا مورد التمسک... ج2، ص250، س1
در مثال تاجر فرمودند اگر فرضاً کسی قائل شود تکلیف منجزی ندارد، مخالفت قطعیه و ارتکاب تمام معاملاتی که یقین دارد یکی از آنها ربوی است جایز است، زیرا در هر معامله أصالة الإباحة جاری است لکن أصالة الفساد میگوید این معامله اثر ندارد و فاسد است شرعا.
سؤال دوم: با اصل عملی إباحة نتیجه گرفتید انجام معامله حرام نیست، با تمسک به أصالة العموم در أوفوا بالعقود هم نتیجه بگیرید صحت عقد و وجوب وفاء به آن را. به عبارت دیگر شک داریم معاملات این تاجر صحیح است و اثر انتقال ملکیت را دارد یا نه؟ أوفوا بالعقود میگوید به عقدهایت وفا کن، لذا عند الشک میگوییم وفاء به عقد واجب و عقد هم صحیح است.
جواب: میفرمایند اصل عملی إباحة جاری است اما اصل لفظی عموم جاری نیست زیرا میشود تمسک به عام در شبهه مصداقیه. بیان مطلب: شارع فرموده "أوفوا بالعقود" این دلیل تخصیص خورده به "عقد ربوی" حال تاجر نمیداند این معاملهاش مصداق أوفوا بالعقود است که صحیح و دارای اثر باشد یا نه؟ این شبهه مصداقیه است که در اصول ثابت شده تمسک به عام (أوفوا بالعقود) در شبهه مصداقیه جایز نیست پس نمیتوانید با تمسک به عام "أوفوا بالعقود" نتیجه بگیرید صحت معامله و دارای اثر بودن آن را. (دلیل بطلان در 3 خط بعد)
سؤال سوم: چرا بین اصل عملی و لفظی تفاوت میگذارید، اگر اصل عملی إباحة جاری است باید اصل لفظی عموم هم جاری باشد؟
جواب: میفرمایند اصول عملیه با لفظیه تفاوت دارند.
فتأمل اشاره به توضیح تفاوت اصول عملیه با اصول لفظیه است. اصل عملی عند الشک جاری است و تمام است لکن اصل لفظی مبتنی بر ظهورات الفاظ است، باید اول معنای ظاهری عموم در أوفوا بالعقود و شمول آن نسبت به فرد مشکوک ثابت بشود تا بعد بتوانیم به أصالة العموم تمسک کنیم، در اینجا علم اجمالی به ربوی بودن یکی از این معاملات سبب میشود که ندانیم اصلا این معامله مصداق عقد شرعی هست که وفاء به آن واجب باشد یا نه؟ وقتی ظهور أوفوا بالعقود نسبت به هر یک از معاملههای این تاجر مشکوک است، عموم شکل نمیگیرد که به أصالة العموم تمسک کنیم. *
السابع: قد عرفت أن المانع... ج2، ص251
تنبیه هفتم: علم اجمالی در مکلف واحد
هفتمین تنبیه از تنبیهات نهگانه ذیل شبهه محصوره به قسم جدیدی از مشتبه میپردازد. قبل از ورود به مطلب چند مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه اول اصولی: اقسام مشتبه در علم اجمالی
اطراف علم اجمالی یا همان مشتبه سه قسم است:
قسم اول: مشتبه شیئ است (یعنی شبهه در مکلفبه است)، مثل اینکه نمیداند ظرف "الف" نجس است یا ظرف "ب".
یا مشتبه شخص است (یعنی مکلف). این قسم هم دو صورت دارد:
قسم دوم: تردید و شبهه بین دو شخص است، مثل واجدی المنی فی الثوب المشترک، فرمودند جداگانه أصالة الطهارة جاری میکنند.
قسم سوم: تردید در یک شخص است، فقط مثالش خنثی است که مردد است بین رعایت احکام مرد یا زن.
مقدمه دوم زیست شناسی: خنثی و تِرَنس
یکی از مباحثی که هم در روایات و فقه مورد بحث و بررسی بوده و هست هم در زیست شناسی هم در روانپزشکی، عنوان ترنس (تراجنسیتی) به معنای افراد دارای هویت جنسی متناقض (یا نا متعارف). خداوند در موارد مختلفی از جمله سوره نجم آیه 45 میفرماید: "خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى" هر چند نظریهای مطرح شده که خنثی را جنسبیت سومی به شمار میآورد اما طبق ظواهر شریعت انسان یا مذکر است یا مؤنث. بعضی از اختلالات ژنتیکی سبب میشود غیر از مرد و زن متعارف، افرادی با عنوان خنثی یا ترنس به دنیا بیایند. ترنس اقسامی دارد اما اجمالا بعضی از افراد ترنس جسمشان کاملا سالم و دارای مشخصههای کاملا مردانه یا کاملا زنانه است اما روان و ویژگیهای اخلاقی رفتاری آنان عکس جسمشان است، یعنی جسم مردانه با روحیات و خلقیات کاملا زنانه یا به عکس، چنین افرادی از آن جهت که جسمشان مرد است خانواده و جامعه آنان را مرد میشناسد و از او رفتارهای مردانه انتظار دارد و مثلا در مدرسه پسرانه پذیرش میشود در حالی که به هیچ وجه روحیات او با چنین شرایطی سازگار نیست و به شدت تحت فشار یک تناقض قرار میگیرد. فرد خنثی گاهی هر دو دستگاه تناسلی مردانه و زنانه را دارا است، چنین افرادی که عموما هم قابلیت باردار شدن ندارند دو قسماند: 1ـ خنثی مشکل. 2ـ خنثی غیر مشکل. خنثی غیر مشکل کسی است که با علائمی که در فقه هم مطرح است مانند تقدم خروج بول از یک دستگاه تناسلی یا شمارش تعداد دندهها میتوان جنسیت او را تشخیص داد و در احکام شرعی هم بنا برهمان بگذارد. نسبت به خنثی مشکل که طبق علائم مذکور هم نمیتوان تشخیص داد نکاتی هست:
1ـ از نظر اصل وجوب نماز، روزه، حج و امثال اینها تردیدی وجود ندارد اما در جزئیات و فروعاتش باید به فتاوای فقهاء رجوع نمود.
2ـ تغییر جنسیت در فقه شیعه مجاز شمرده شده اما گفته شده عموما اهل سنت قائل به عدم جواز هستند با تمسک به أدلهای از جمله آیه 119 سوره نساء "وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّه" همچنین گفته شده در نگاه مسیحیت امری ممنوع است. 3ـ بعد تغییر جنسیت نسبت به مسائل مربوط به بعد آن، حکم عنوان جدید را باید رعایت کند. 4ـ نسبت به ارث بردن خنثیای که تغییر جنسیت داده مهم مراعات حکم زمان موت مورّث است. 5ـ اگر خنثیای که تغییر جنسیت داده متأهل باشد، نکاح او منفسخ خواهد شد. 6ـ حکم شهادت دادن او در دادگاه تابع وضعیت فعلی او است. 7ـ در بعض از صور که منجر به عسر و حرج روحی روانی و اجتماعی شود ممکن است تغییر جنسیت واجب شود. مباحث فراوانی در این رابطه مطرح است که مورد بحث و بررسی فقهاء است از جمله: الف: مسأله عدّة انفساخ نکاح در زن شوهر داری که مرد شده یا مردی متأهلی که زن شده. ب: مسأله تغییر در روابط خانوادگی مانند خواهر، برادر، عمو، دائی و امثال اینها. ج: اگر به عنوان زن ازدواج کرده بود بعد از تغییر جنسیت به مردانگی، مستحق مهریه هست یا نه؟ د: در قراردادهایی که جنسیت مطرح است بعد از تغییر جنسیت یک طرف قرارداد آیا طرف مقابل خیار دارد یا خیر؟ خیار تخلف شرط است یا خیار دیگر؟ ***
مقدمه سوم اصولی: حذف متعلق دال بر عموم نیست
گفته شده حذف متعلّق دال بر عموم است. در آیه 1 سوره مائده "أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ" فرموده چهارپایان بر شما حلال است و نفرموده چه چیزِ چهار پایان حلال است از حذف متعلقِ حلیّت میفهمیم تمام امور مربوط به چهار پایان از أکل و بیع و استفاده از آنها و .... حلال است. در آیه 23 سوره نساء "حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ" متعلق حرمت بیان نشده پس همه رفتارهای نسبت به مادر از قبیل ازدواج، آزار و قتل و... حرام است. در مقابل مشهور و مرحوم شیخ انصاری معتقدند حذف متعلق دال بر عموم نیست بلکه سبب اجمال کلام میشود. و یا باید قرینه بر یک برداشت اقامه شود یا به قدر متیقن اکتفا شود (مثل نکاح در أمهات) **
تنبیه هفتم بحث از خنثی مشکل است (در ج1،ص99 هم گذشت) که علم اجمالی دارد یا محرمات مرد را باید رعایت کند مانند پوشیدن طلا یا احکام زن را باید رعایت کند مانند پوشاندن بدن از نامحرم. آیا اجتناب از جمیع اطراف علم اجمالی بر خنثی واجب است؟ به عبارت دیگر باید فتوا دهیم خنثی نه با مرد میتواند ازدواج کند نه با زن، هم احکام مرد را رعایت کند هم احکام زن را یا خیر؟ دو قول است:
قول اول: مرحوم شیخ میفرمایند وظیفه خنثی مشکل احتیاط و اجتناب از جمیع اطراف است. در تنبیه اول گفتیم در علم اجمالی تفاوتی ندارد که یک عنوان مثل خمریّت مردد باشد بین دو طرف یا دو عنوان مثل نجاست و غصیبت مردد باشد بین دو طرف، علم اجمالی داشت یا محل سجدهاش نجس است یا لباسش غصبی است، گفتیم باید از جمیع اطراف اجتناب کند و تکلیف منجّز دارد، اینجا هم مردد است بین دو عنوان مرد و زن که باید از محرمات بر هر دو اجتناب کند و واجبات بر هر دو را انجام دهد. به زن و مرد نامحرم نگاه نکند.
سؤال: حکم دیگران نسبت به خنثی چگونه است؟ آیا زنها میتوانند به او نگاه کنند؟ آیا مردها میتوانند به او نگاه کنند؟
جواب: میفرمایند مرد شک دارد میتوانند به موی خنثی نگاه کنند؟ أصالة الإباحة میگوید مجاز است به خنثی نگاه کنند همینطور زنها.
اشکال: دو آیه در قرآن داریم که مخالف با این جواب شما است:
آیه اول: سوره نور آیه 30 " قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ" در آیه نفرموده مردان از چه کسی چشم بپوشند، فقط از زنها یا شامل غیر زنها هم میشود؟ حذف متعلقِ غضِّ نظر دال بر عموم است یعنی از هر کسی غیر مرد باید چشم بپوشد از جمله از خنثی.
جواب: میفرمایند ثابت کردیم حذف متعلق دال بر عموم نیست. آیه نسبت به اینکه مردان از چه چیزی چشم پوشی کنند اجمال دارد، نسبت به چشم پوشی از زنها دلیل قطعی داریم اما نسبت به چشم پوشی از خنثی شک داریم، أصالة الحلیّة میگوید حلال و مباح است.
تحقیق:
* فکر کنید و مثال دیگری برای بحث تدریجی الوجود بیاورید.
** مطارح الأنظار شیخ انصاری چاپ مجمع الفکر ج2، ص303 در "هدایة: هل التحلیل و التحریم المضافین إلى الأعیان یلازم الاجمال أم لا؟" به عنوان مذکور ذیل بحث مجمل و مبیّن مراجعه کنید و مدعی و دلیل شیخ را که دو خط است بیاورید.
*** یکی از منابع مهم در نگاه روانپزشکی به این مسأله کتاب "کاپلان و سادوک" است.
معرفی اجمالی کتاب:
شیخ انصاری قسم مربوط به مباحث حجج (قطع، ظن و شک) از علم اصول را در رسائل تألیف کردهاند اما مباحث الفاظ (مباحث جلد اول اصول فقه مرحوم مظفر مانند عام و خاص، مطلق و مقید، اجتماع امر و نهی و مبحث ضد) را تألیف نفرمودند. شاگرد ایشان مرحوم أبو القاسم کلانتری متوفی 1281 دوره کامل اصول شیخ از جمله مباحث الفاظ را تقریر کردهاند با عنوان "مطارح الأنظار" که هر چند اتقان بالایی ندارد اما اجمالا برای دسترسی به آراء شیخ انصاری در مباحث الفاظ مفید است مخصوصا در تطبیق با مباحث جلد اول کفایة.
جلسه شصت و هفتم (چهارشنبه، 96.10.27) بسمه تعالی
و عدم جواز التمسک بعموم... ج2، 252، س3
مرحوم شیخ فرمودند خنثی باید احتیاط کند و از زن نامحرم و مرد نامحرم اجتناب کند اما زنها میتوانند به او نگاه کنند و مردها هم میتوانند مثلا به موهای او نگاه کنند. اشکال شد دو آیه قرآن خلاف این سخن شما است. آیه اول اشاره و نقد شد.
آیه دوم: سوره نور آیه 31 " قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِن... لا یُبْدینَ زینَتَهُنَ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِن" در این آیه شریفه خداوند میفرماید بر زنان واجب است به نامحرم نظر نکنند... و حرام است زینتشان را آشکار کنند الا برای شوهرانشان، پدرانشان و...، پس اظهار زینت بر زنان حرام است مطلقا چه اظهار برای مردان چه زنان و چه برای خنثی، فقط افراد معینی (مثل شوهر و پدر و زنان مانند خودشان) در آیه استثناء شدهاند اما خنثی تحت عموم حرمت اظهار زینت باقی میماند.
جواب: میفرمایند برای نگاه زن به خنثی و حرمت اظهار زینت نمیتوان به عموم این آیه تمسک کرد زیرا تمسک به عام است در شبهه مصداقیه که بطلان آن در اصول ثابت شده است. توضیح مطلب: در اصول فقه مرحوم مظفر هم اشاره شده اگر مولا فرمود أکرم العلماء و شک داشتیم زید مصداق عالم هست تا اکرامش واجب باشد یا نه، نمیتوانیم بگویم أکرم العلماء عام است و شامل زید هم میشود. (به عبارت دیگر دلیل موضوع ساز نیست) دلیل بر این مطلب را در جلسه قبل در جواب سؤال سوم و تبیین "فتأمل" در کلام شیخ توضیح دادیم. حال در ما نحن فیه خداوند فرموده زنان زینتشان را آشکار نکنند الا برای شوهران، پدران و... طوائفی که در آیه ذکر شده است. شک داریم آیا خنثی مصداق مرد است که اظهار زینت در مقابل او حرام باشد یا مصداق مرد نیست، نمیتوانیم با تمسک به عام بگوییم مرد است پس اظهار زینت برای خنثی حرام است، زیرا میشود تمسک به عام (حرمت اظهار زینت) در شبهه مصداقیة (مصداق خنثی).
فرمودند بر خنثی رعایت نمودن یک سری احکام واجب است از جمله میفرمایند بر خنثی تزویج (انتخاب زوجه) و تزوّج (انتخاب زوج) حرام است زیرا باید زن یا مرد بودن خودش احراز شود لذا اگر بخواهد زن بگیرد و صیغه نکاح بخواند شک داریم این عقد سبب زوجیت شد یا نه اصل عدم تأثیر عقد است یعنی استصحاب میکنیم عدم زوجیت قبل از عقد را پس همچنان این زن بر خنثی حرام است.
و یمکن أن یقال: بعدم... ج2، ص252، س9
گفتیم نسبت به وظیفه خنثی دو قول است قول اول نظر مرحوم شیخ بود که فرمودند احتیاط واجب است.
قول دوم: قول دوم کلام صاحب حدائق است که در جلد اول صفحه 99 در مباحث قطع سال گذشته هم به آن پرداختند. مرحوم صاحب حدائق میفرمایند در غیر مسأله نکاح، احتیاط بر خنثی واجب نیست و احکام مختص زنان و مختص مردان متوجه خنثی نمیشود، زیرا:
دلیل اول: خطابات شرعی برای زنان متوجه کسی است که زن بودنش محرز است و انصراف دارد از خنثی و شامل خنثی نمیشود، همچنین خطابات شرعی مربوط به مردان. شاهد بر این ادعا آن است که روایات متعدد میگویند تشبّه مرد به زن و تشبّه زن به مرد حرام است و فقهاء از این روایات استفاده میکنند پوشیدن لباس مختص مرد بر زنان حرام است و بالعکس، پس خطابات شارع ظهور دارند در مواردی که زن و مرد بودن محرز است. خنثی نه مرد بودنش محرز است نه زن بودنش پس این احکام متوجه او نیست و از خنثی انصراف دارد.
دلیل دوم: زمانی یک تکلیف و خطاب شارع متوجه مکلف میشود که ماهیت خطاب و تکلیف برای مکلف تفصیلا روشن باشد، مثلا بداند خطاب "إجتنب" دارد حال چه دو "إجتنب" مردد بین دو شیئ "إجتنب عن الخمر" یا "إجتنب عن الغصب" چه یک "إجتنب" مردد بین دو شیئ "إجتنب عن کلیهما" در حالی که نسبت به اصناف انسان (مرد و زن) یک خطاب متوجه مردها و احکامشان است و خطاب دیگر متوجه زنها و احکامشان است، خنثی نمیداند زن و نمیداند مرد است، نمیداند خطاب زن یا مرد متوجه او هست یا نه؟ خطاب و تکلیفی ندارد.
نقد دلیل اول: دو اشکال به دلیل اول وارد است: اولا: در اصول ثابت شده اگر منشأ انصراف ظهور لفظ باشد حجت است اما اگر منشأ انصراف عوامل خارجیه باشد حجت نیست. اینجا منشأ انصراف اشتباه خارجی است که خنثی نمیداند مرد است یا زن. ثانیا: مرحوم شیخ میفرمایند نسبت به احکام مشترک چه میگویید مانند حرمت زنا، این أدله شامل خنثی هم میشود و انصراف از خنثی ندارد.
نقد دلیل دوم: علم تفصیلی به توجه خطاب لازم نیست همینمقدار که علم اجمالی دارد یا خطاب مختص مردان متوجه او است یا خطاب مختص زنان متوجه او است کفایت میکند علم اجمالی است در اطراف شبهه محصوره و احتیاط واجب است زیرا ملاک وجوب احتیاط علم اجمالی بود که نمیتوانست نسبت به هر دو طرف أصالة البرائة جاری کند، اینجا هم نمیتواند هم نسبت به احکام و محرمات مختص مردان أصالة البرائة جاری کند هم نسبت به احکام و محرمات مختص به زنان، جریان اصل در هر دو طرف تعارض و تساقط میکند لذا احتیاط بر خنثی واجب است و باید از محرمات مختص زنان و مردان اجتناب کند. پس علم اجمالی دارد یا مرد است و باید بدن خود را از نگاه زنان حفظ کند یا زن است و باید بدن خود را از نگاه مردان حفظ کند، علم اجمالی تکلیف منجّز میآورد که وجوب حفظ بدن از نگاه است. حکم خنثی مثل فردی است که نمیداند نماز شکسته بخواند یا تمام باید احتیاط کند نه اینکه بگوید هیچ نمازی نمیخوانم.
تنبیه هشتم: أصالة الحرمة در اطراف علم اجمالی
قبل از ورود به مطلب، دو مقدمه اصولی که یکی از آنها خلاصهای از مطالب قبل است اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی اول: تعارض اصل عملی در اطراف شبهه محصوره
مرحوم شیخ در صفحه 228 کتاب (جلسه53) فرمودند جریان اصل در اطراف علم اجمالی از سه حالت خارج نیست: یا در هر دو اصل مثلا طهارت جاری شود که منجر به مخالفت قطعیه است یا در یکی اصل جاری شود که ترجیح بلامرجح است و یا در هیچکدام که این حالت سوم صحیح است. یعنی إجراء أصل در هر کدام از اطراف علم اجمالی معارض است با إجراء همان اصل در طرف دیگر. پس إجراء اصل به خاطر تعارض، کالعدم است. وظیفه عملِ بر اساس احتیاط و اجتناب از هر دو است.
مقدمه اصولی دوم: تعارض دو أصالة الحرمة
در مباحث گذشته مثالهایی که میزدیم بررسی جریان أصالة الإباحة یا أصالة الطهارة در اطراف علم اجمالی بود، که میگفتیم یقین دارد یکی از دو ظرف نجس است آیا میتوان هم در ظرف "الف" هم در ظرف "ب" أصالة الطهارة جاری نمود؟ حال میگوییم گاهی ممکن است در اطراف علم اجمالی اصل حرمت تصویر شود، مثل اینکه دو ظرف است یقین داریم هر دو خمر بودند، یقین داریم یکی سرکه شده لکن نمیدانیم کدام است، استصحاب حرمت در هر کدام تصویر میشود.
در تنبیه هشتم به دو سؤال پاسخ میدهند:
سؤال اول: تا الآن گفتیم جریان أصالة الطهارة در هر دو طرف علم اجمالی ممکن نیست زیرا تعارض و تساقط میکنند. آیا میتوان أصالة الحرمة در هر دو طرف جاری نمود یا دو أصالة الحرمة هم تعارض و تساقط میکنند؟
جواب: میفرمایند در مسأله دو قول است:
قول اول: مشهور و شیخ انصاری میفرمایند خیر. یک اصل در هر دو طرف علم اجمالی جاری نمیشود زیرا تعارض و تساقط میکنند و وجود این دو اصل کالعدم است چه أصالة الطهارة بشد چه أصالة الحرمة. هر دو تعارض و تساقط میکنند و باید احتیاط نمود.
قول دوم: در صفحه 214 کتاب (جلسه47) خواندیم که بعضی با تمسک به روایاتی مانند جواز تصرف در مال حلال مخلوط به حرام میگفتند موافقت احتمالیه با اطراف علم اجمالی کافی است، یا به عبارت دیگر میگفتند مخالفت احتمالیه اشکالی ندارد، اینان معتقدند بین أصالة الإباحة یا أصالة الحلیّة با أصالة الحرمة تفاوت است. إجراء أصالة الطهارة در هر دو طرف علم اجمالی (مشتبهین) منجر به مخالفت قطعیه با علم اجمالی میشود اما فقط در یک طرف میتوانیم طهارت جاری کنیم و مرتکب شویم که میشود مخالفت احتمالیه، اما اگر مشتبهین محل جریان أصالة الحرمة باشند دیگر إجراء اصل در هر دو طرف مخالفت قطعی با علم اجمالی نیست لذا باید در هر دو طرف اصل حرمت جاری نمود و مخالفت احتمالیه جایز نیست. مثال: فرد یقین دارد هر دو ظرف خمر بود، یقین دارد یکی سرکه و پاک شده اما نمیداند کدام است، اینجا میتوانیم در هر دو طرف أصالة الحرمة (استصحاب حرمت و خمریّت) جاری کنیم و مخالفت با دستور مولا نمیشود، یکی از این دو قطعا خمر است و مولا اجتناب از یکی را لازم میداند، اگر ما بگوییم مکلف از هر دو اجتناب کند این مخالفت عملی با دستور مولا نیست بلکه عمل بر طبق احتیاط است.
بله مخالفت التزامی با دستور مولا هست زیرا در واقع یکی سرکه و مباح است و ما حکم کردیم به خمریت و نجاست هر دو ظرف لکن مخالفت التزامیة اشکالی ندارد.
نقد: مرحوم شیخ میفرمایند شما برای جواز مخالفت احتمالیه به روایات تمسک کردید، خوب:
اولاً: روایات عام است میگوید ارتکاب یک مشتبه جایز است چه أصالة الطهارة و أصالة الحلیّة جاری شود و چه أصالة الحرمة.
ثانیا: اگر هم بگویید که روایات تخصیص خورده و فقط شامل أصالة الطهارة میشود نه أصالة الحلیة دیگر از محل نزاع و اختلاف بین ما و شما خارج میشود زیرا ما و شما یک نظریه داریم که وجوب اجتناب از هر دو طرف است. چند مثال هم مرحوم شیخ بیان میکنند: اگر یقین دارد این دو زن أجنبیة هستند و نگاه به آن دو حرام است، بعد یقین پیدا کرد یکی از این دو زن محرم او شده اما نمیداند کدام یک است، اینجا طبق قول دوم اصل حرمت (استصحاب حرمت نظر) به هر دو جاری است و اجتناب از نظر به هر دو واجب است و طبق قول اول تعارض و تساقط میکنند و اجتناب از نظر به هر دو واجب است. همین بیان در مثالهای بعد به ترتیب در قالب أصالة حرمة الأکل، أصالة حرمة التصرف، أصالة حرمة القتل، و أصالة حرمة التصرف تطبیق میکند.
تحقیق:
شنبه ان شاء الله بحث شبهه محصوره تمام میشود، خلاصه آراء شیخ در شبهه محصوره و 9 تنبیه را آماده کرده و ارائه نمایید.
جلسه شصت و هشتم (شنبه، 96.10.30) بسمه تعالی
و ربما یقال: إن الظاهر أن محل... ج2، ص255، س3
بحث در تنبیه هشتم بود گفته شد در این تنبیه دو سؤال مطرح میشود، سؤال اول و پاسخش این شد که چنانکه نمیتوان در همه اطراف علم اجمالی أصالة الطهارة جاری کرد و منجر به تعارض و تساقط میشود همچنین نمیتوان در همه اطراف أصالة الحرمة جاری نمود.
سؤال دوم: تا الآن در کلیت بحث علم اجمالی در شبهه محصوره گفتیم اختلاف نظر است مشهور و شیخ معتقد به حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیهاند و بعضی قائل به جواز مخالفت احتمالیه هستند. آیا میتوانیم بگوییم این اختلاف نظر فقط در مسائلی مانند امور مالی و طهارت و نجاست است و الا در دماء و فروج و أعراض اختلافی نیست و همه معتقدند اجتناب از هر دو واجب است زیرا شارع در این امور اهتمام خاصی دارد و راضی به ارتکاب هیچ طرفی نیست؟
جواب: این جا هم دو قول است:
قول اول: صاحب قوانین معتقدند در موارد دماء و فروج و أعراض بدون شبهه همه قائلاند موافقت قطعیه واجب است و باید احتیاط کرده و از هر دو طرف اجتناب نمود.
قول دوم: مرحوم شیخ و مشهور معتقدند هیچ تفاوتی نیست و در همه موارد ملاک یکی است، یعنی ملاک مشتبهین به شبهه محصوره است یا در همه جا اجتناب از هر دو واجب است یا در همه جا ارتکاب یک طرف جایز است.
تنبیه نهم: تکثیر مشتبهین
اگر دو ظرف آب است که علم اجمالی داریم یکی نجس است، ظرف "الف" سفید و ظرف "ب" مثلا سبز رنگ است لکن ظرف "الف" با ظرف دیگری اشتباه شد و ندانستیم ظرف الف کدام یک از این دو ظرف سفید بود، در این صورت میفرمایند به نوعی سبب تکثیر اطراف علم اجمالی میشود و همچنان اجتناب از همه اطراف علم اجمالی واجب است.
دلیل: مکلف در علم اجمالی بین ظرف "الف" و "ب" یک "إجتنب عن النجس" داشت و از باب مقدمه علمیه واجب بود از هر دو ظرف اجتناب کند، الآن اجتناب از هر دو ظرف سفید مقدمه است برای امتثال مقدمه علمیه. به عبارت دیگر مقدمةُ المقدمةِ مقدمةٌ. به همان دلیل که اجتناب از هر دو ظرف "الف" و "ب" واجب بود الآن اجتناب از هر سه ظرف واجب است.
بحث شبهه محصوره و تنبیهات نه گانه ذیل آن تمام شد.
خلاصه مدعا و دلیل شیخ انصاری از ابتدای بحث شبهه محصوره چنین شد که فرمودند:
ـ مخالفت قطعیه با علم اجمالی حرام است زیرا مقتضی حرمت موجود و مانع مفقود است.
دلیل: مقتضی أدله اولیه احکاماند که "إجتنب عن الحرام" اجتناب واجب است از معلوم بالتفصیل و معلوم بالإجمال. مانع هم یا مانع عقلی است یا شرعی، عقل هیچ اشکالی در اجتناب از همه اطراف نمیبیند؛ دلیل شرعی هم روایات "کل شیئ لک حلال" بود که نقد شد.
ـ موافقت قطعیه با علم اجمالی واجب است. دلیل: دفع ضرر و عقاب محتمل واجب است. مؤید روایی هم ذکر کردند.
تنبیه اول: تفصیل بین اتحاد ماهیت، حکم و عنوان با اختلاف ماهیت، حکم و عنوان وجود ندارد و در هر صورت احتیاط واجب است.
تنبیه دوم: امر به وجوب اجتناب از مشتبهین امر ارشادی است لذا اگر فرد حکم عقل به وجوب اجتناب از اطراف علم اجمالی را تخلف کرد و یک مشتبه را مرتکب شد و اتفاقا مصادف با حرام واقعی نبود به حکم عقل هیچ عقابی ندارد زیرا مرتکب حرام نشده است.
تنبیه سوم: بیان سه شرط برای وجوب اجتناب: 1ـ علم اجمالی تکلیف منجّز جدید بیاورد. 2ـ هر دو مقدور باشد. 3ـ هر دو مبتلابه باشد.
تنبیه چهارم: بررسی حکم ملاقی یکی از مشتبهین بود که چهار صورت داشت:
ـ صورت اول: ابتدا علم اجمالی دارد به نجاست یکی از مشتبهین، سپس یک شیء (ملاقِی) با یکی از مشتبهین برخورد میکند، فرمودند اجتناب از ملاقی واجب نیست زیرا دلیل بر نجاست ملاقی و اجتناب از آن نداریم و در ملاقِی أصالة الطهارة جاری است.
ـ صورت دوم: هر مشتبه یک ملاقی دارد، اینجا هم اجتناب از هر دو ملاقی واجب است چنانکه اجتناب از هر دو مشتبه واجب است.
ـ صورت سوم: اول ملاقات، بعد از بین رفتن ملاقَی و سپس علم اجمالی. از هر دو باید اجتناب کند.
دلیل: معیار جریان یا عدم جریان أصالة الطهارة در ملاقی آن است که این أصالة الطهارة معارض دارد یا نه، اگر مانند صورت اول جریان أصالة الطهارة در ملاقِی معارض نداشت حکم میکنیم به طهارت ملاقی اما اگر مانند صورت دوم و سوم أصالة الطهارة در ملاقِی معارض داشت (در صورت دوم، تعارض بین طهارت دو ملاقی بود و در صورت سوم تعارض بین ملاقی و ظرف ب بود) دیگر نمیتوانیم در ملاقِی أصالة الطهارة جاری کنیم و آن را طاهر بدانیم.
ـ صورت چهارم: علم اجمالی سپس ملاقات سپس فقدان ملاقَی. اجتناب از ظرف "ب" واجب اما اجتناب از ملاقِیِ ظرف "الف" واجب نیست.
دلیل: علم اجمالی تکلیف منجز جدید آورد لذا اجتناب از ظرف "ب" واجب است اما در ملاقِی أصالة الطهارة بلا معارض جاری است.
تنبیه پنجم: صور اضطرار به ارتکاب یک طرف علم اجمالی:
اضطرار شش صورت دارد که از ضرب دو حالت اضطرار (به یک طرف معین یا غیر معین) در سه زمان حصول علم اجمالی (قبل یا بعد یا همزمان با اضطرار) ایجاد میشود. اگر ابتدا اضطرار پیدا کرد به استفاده از یک ظرف، همزمان با اضطرار یا بعد از اضطرار علم اجمالی به نجاست أحدهما آمد، اجتناب از ظرف دیگر واجب نیست زیرا علم اجمالی تکلیف منجز نیاورد، اما اگر اول علم اجمالی آمد سپس اضطرار به معین محقق شد، یا کلا مضطر به یک ظرف غیر معین بود (چه علم اجمالی قبل یا بعد یا همزمان با اضطرار بوجود آمده باشد) استفاده از ظرف دیگر حرام است. زیرا علم اجمالی تکلیف منجز میآورد، پس در دو صورت ارتکاب ظرف دیگر علاوه بر مورد مضطرّالیه، جایز و در چهار صورت حرام است.
تنبیه ششم: تحقق تدریجی اطراف علم اجمالی بود که فرمودند معیار برای اجتناب از اطراف علم اجمالی وجود تکلیف منجّز است، هر گاه مکلف بالفعل تکلیف منجّز برایش تصویر شد لامحاله اجتناب از جمیع اطراف علم اجمالی واجب است و اگر تکلیف منجز فعلی نداشت دیگر اجتناب از همه اطراف بر او واجب نیست پس صرف دفعی یا تدریجی الوجود بودن اطراف علم اجمالی اهمیت در حکم ندارد.
سه مثال زدند به حائض و تاجر و نذر، در مثال اول تکلیف منجز تصویر نمیشد اما در دو مثال بعد تصویر میشد.
تنبیه هفتم: فرمودند علم اجمالی در مکلف واحد (خنثی) همان حرمت مخالفت قطعیه و وجوب موافقت قطعیه را دارد. لذا بر حنثی احتیاط واجب است.
تنبیه هشتم: أصالة الحرمة هم مانند أصالة الطهارة در همه اطراف علم اجمالی در موارد خودش جاری میشود و تعارض و تساقط میکنند نتیجه میشود وجوب احتیاط.
تنبیه نهم: اگر یک ظرف طاهر با یکی از اطراف علم اجمالی اشتباه شد، اجتناب از هر سه ظرف واجب است به همان ملاک اصلی در علم اجمالی که وجوب اجتناب از باب مقدمه علمیة بود اینجا هم از باب مقدمه اتیان مقدمه علمیة اجتناب از هر سه ظرف واجب است.
[1]. فرائد الأصول، ج1، ص80 و 96.
[2]. در بعض نسخ روایت چنین دارد "مِنْ عَمَلِ بَنِی أُمَیَّةَ" در بعض نسخ هم "من عُمّال بنی أمیة" دارد. نسخه "من عمل" بهتر است زیرا در دو صفحه بعد به روایتی اشاره میکنند که در آن "عامل" آمده و برای اینکه آن مورد تکرار به شمار نیاید اینجا بنا را بر نسخه "مِن عمل" میگذاریم.