المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

ما عشق را پشت در این خانه دیدیم       زهرا در آتش بود حیدر داشت می‌سوخت

      شهادت حضرت فاطمه زهرا

روی بانوی دو گیتی شد ز سیلی نیلگون   سیل غم یکباره از هر سو روان شد سوی شاه


سامری گوساله ای را کرد میر کاروان        تا قیامت خلق را گمراه کرد از کوی شاه

مرثیه‌ای زیبا از مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی) رحمة الله علیه را در ادامه مطلب بخوانید.

شد به پا شور و نوا، تا از دل بانوی شاه

رفت از کف، صبر و طاقت، قوت از زانوی شاه


خسته شد پهلوی خاتون، رفت از او تاب و توان

آنچنان کز پیچ و تابش بسته شد بازوی شاه


تا حقیقت را به ناحق دست و گردن بسته شد

دست بیداد رعیت باز شد بر روی شاه


روی بانوی دو گیتی شد ز سیلی نیلگون

سیل غم یکباره از هر سو روان شد سوی شاه


سامری گوساله ای را کرد میر کاروان

تا قیامت خلق را گمراه کرد از کوی شاه


هرکه با آواز آن گوساله آمد آشنا

تا ابد بیگانه ماند، از صحبت دلجوی شاه


نغمۀ إنی انا الله نشنود گوساله خواه

غَره دنیا نبیند غُرّة نیکوی شاه

خاتم دین را به جادو برد دست اهرمن

شرمی از یزدان نکرد و بیمی از نیروی شاه


گرچه دست بندگی داد از نخست اندر غدیر

لیک آن بد عاقبت لب تر نکرد از جوی شاه


خضر می باید که تا نوشد ز آب زندگی

نیست آب زندگی شایان هر خوک و سگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی