آجرک الله یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجک و ظهورک
تا درِ بیت الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ویران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت
کرکس دون پنجه زد بر روی طاووس أزل
عالمی از حسرت آن جلوۀ مستانه سوخت
آتشی، آتش پرستی در جهان افروخته
خرمن اسلام و دین را تا قیامت سوخته
مرحوم کمپانی، دیوان اشعار ص105
سینهای کز معرفت گنجینۀ اسرار بود
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود
گردش گردونِ دون بین کز جفای سامری
نقطۀ پرگار وحدت مرکز مسمار بود
صورتش نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه
روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بندِ بندهای از بندگان
آن که جبریل امینش بندۀ دربار بود
از قفای شاه، بانو با نوای جانگذاز
تا توانایی به تن تا قوّت رفتار بود
گرچه بازو خسته شد و زکار دستش بسته شد
لیک پای همتش بر گنبد دوّآر بود
دست بانو گرچه از دامان شه کوتاه شد
لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد
مرحوم کمپانی، دیوان اشعار، ص106
اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ آخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِکَ