شبهه سوم: انتساب خودکشی به پیامبر توسط مستشرقان و نقد شبهه
عناوین مورد بحث در این مطلب:
شبهه سوم: انتساب خودکشی به پیامبر (ص) توسط مستشرقان
مستند شبهه در صحیحین
پاسخ شارحان صحیحین به شبهه
نقد پاسخها
نقد سندی
به ادامه مطلب بروید
فهرست مطالب پایاننامه (کلیک کنید)
شبهه سوم: خودکشی پیامبر (ص)
یکی دیگر از مطالب صحیح بخاری که توجه افراد تیزبین را به خود جلب میکند، نسبت رفتاری است به شخصیت پیامبر گرامی اسلام9، که مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است.
مونتگمری وات علیرغم اعتقادات باطلش درباره شخصیت پیامبر9 و نسبت دادن مطالب ناروا به حضرت، بعد از بررسی وضعیت روحی ـ روانی پیامبر9 مینویسد:
و من الصعب مع ذلک أن ننسب أفکار الإنتحار لمحمد إلاّ إذا کان قد صرّح بوضوح بما یحمله علی ذلک؛[1]
بسیار بعید است[2] شخصیتی مانند پیامبر دست به خودکشی بزند اما او خود سخنی گفته است که به روشنی دلالت بر خودکشی دارد.
مستند شبهه در صحیحین
در صحیح بخاری ذیل روایتی که در شبهه اول متن آن ذکر شد، عبارتی ذکر شده که وات آن را صریح در خودکشی پیامبر9 میداند. عبارت چنین است:
ثُمَّ لَمْ ینْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّىَ، وَفَتَرَ الْوَحْىُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِىُّ - صلى اللّه علیه وسلم - فِیمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا کَىْ یتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ، فَکُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِکَىْ یلْقِىَ مِنْهُ نَفْسَهُ، تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ إِنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا. فَیسْکُنُ لِذَلِکَ جَأْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ فَیرْجِعُ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَیهِ فَتْرَةُ الْوَحْىِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِکَ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ. [3]
زمانی نگذشت که ورقه فوت کرد و برای مدتی نزول وحی قطع شد و پیامبر را محزون ساخت و چنانکه برای ما نقل شده آنقدر پیامبر محزون شدند که بارها به قله کوههای بلند میرفتند تا خود را پرت نمایند. پس هرگاه به بالای کوهی میرسیدند برای انداختن خود، جبرئیل بر ایشان ظاهر میشد و میفرمود: ای محمد (باور کن) تو حقیقتاً فرستاده خدایی. پس اضطراب قلب ایشان فرومینشست و جانشان آرام میگرفت. پس هنگامی که دوباره انقطاع وحی طولانی میشد همان بالا رفتن را تکرار میکردند، و هنگامی که به قله کوه میرسیدند جبرئیل بر ایشان ظاهر گشته و سخن خود را تکرار مینمود.
جمعی از مفسرین صحیح بخاری در بیان این عبارت فقط به ترجمه لغات آن اکتفا نمودهاند.[4] حتی عینی با وجود طرح مباحث و سؤالات متعدد پیرامون حدیث، درباره این شبهه مهم با عادی جلوه دادن اقدام به خودکشی برای توجیه آن میگوید:
علت اقدام به خودکشی ترس از تکذیب قوم بوده یا گمان میکردهاند که فترة وحی عقوبت یک خطای ایشان باشد.[5]
نقد:
اگر گمان میکردهاند انقطاع (فترة) وحی عقوبت خطایی باشد، پس چگونه است که میخواهند، خطا را با خطایی دیگر جبران کنند؟ این جواب صرفا استحسانی است آن هم بدون دلیل، و البته بیشتر به تضعیف جایگاه نبوت میماند تا دفاع از آن.
ابنحجر نیز برای توجیه مفاد این عبارت به نقل کلامی از اسماعیلی میپردازد که:
دلیل اقدام به خودکشی، ضعف حضرت در تحمل سختی رسالت بوده، مانند کسی که از شدت غم به دنبال رفع آن میرود حتی اگر شده با خودکشی.[6]
نقد:
این جواب هم بیشتر مقام نبوت را زیر سؤال میبرد، اگر ابنحجر واقعاً به چنین مطلبی معتقد است، تکرار خودکشی را چگونه توجیه میکند؟ آیا یکبار تصریح و تأکید حضرت جبرئیل به حقانیت نبوت ایشان کافی نبود. پس یقینی که از کلام ورقه حاصل شده بود چه شد؟ ظاهراً تأثیر کلام ورقه بیش از کلام جبرئیل است.
شیخ رفاعی سرور با اشاره به شبهه مورد بحث در صحیح بخاری چهار جواب ارائه میدهد:
1. در زمان اقدام حضرت به خودکشی حکمی برای این عمل صادر نشده بود لذا پیامبر9 فعل حرامی مرتکب نشدهاند تا شبههای به وجود بیاید. [7]
نقد:
بالأخره حضرت به احکام الهی یا شریعتی پایبند بودهاند، و در تمام شرایع قتل نفس محترم، حرام شمرده شده است، چنانکه قرطبی در تفسیرش معتقد است که:
قد حرم الله القتل فی جمیع الشرائع؛[8]
خداوند قتل را در تمام شریعتها حرام قرار داده است.
2. اگر هم وجود حکم شرعی حرمت برای خودکشی را بپذیریم، در این صورت باید به تمام احکام شرع توجه کنیم و یکی دیگر از احکام شرع هم این سخن پیامبر9 است که:
إن ربکم تبارک وتعالى رحیم، من هَمَّ بحسنة فلم یعملها کتبت له حسنة، فإن عملها کتبت له عشرة إلى سبعمائة إلى أضعاف کثیرة، ومن هَمَّ بسیئة فلم یعملها کتبت له حسنة، فإن عملها کتبت له واحدة أو یمحوها اللّه؛[9]
بدرستیکه پروردگارتان مهربان است، هر کسی قصد انجام دادن کار نیکوئی داشته باشد و آن را انجام ندهد، یک عمل نیک (در نامه اعمال او) نوشته میشود، و اگر انجام دهد، ده عمل نیک تا هفتصد و بلکه چندین برابر آن برای او نوشته میشود، و هر کس قصد انجام معصیتی داشته باشد، و انجام ندهد، یک حسنه برای او نوشته میشود، و اگر انجام دهد، (فقط) یک معصیت برای او نوشته میشود، و یا خداوند آن را نادیده میانگارد.
نتیجه این است که نه تنها پیامبر9 کار ناشایست نکردهاند بلکه نزد خدا مأجور هم هستند.[10]
نقد:
الف: در مقابل این حدیث، روایتی مشهورتر نقل شده که استدلال مستدل را درهم میریزد، روایت چنین است که:
من هم بسیئة فلم یعملها لم تکتب علیه فإن عملها کتبت علیه سیئة ومن هم بحسنة فلم یعملها کتبت له حسنة فإن عملها کتبت له عشرا؛[11]
هر کس قد انجام معصیتی داشته باشد، و انجام ندهد، چیزی برای او نوشته نمیشود، و هر کسی قصد انجام دادن کار نیکوئی داشته باشد و آن را انجام ندهد، یک عمل نیک (در نامه اعمال او) نوشته میشود، و اگر انجام دهد، ده عمل نیک، برای او نوشته میشود.
تعارض بین این دو روایت آشکار است.
ب: ممکن است برای رفع تعارض وجه جمعی مطرح شود که ابن حزم اشاره دارد، او مینویسد:
پیامبر فرمودند اعمال در گرو نیتها هستند، هر فردی قصد گناه داشته باشد و به خاطر خدا آن را ترک کند، عمل نیک و حسنه شمرده میشود، اما اگر به جهت دیگری مانند فراموشی، مغلوب شدن یا صرفا تصمیمش عوض شود، هیچ اجر و حسنهای ندارد.[12]
در صورت پذیرفتن این وجه جمع که ابن حجر هم به آن اشاره دارد[13]، باید بررسی نمود اینکه پیامبر9 خودکشی را ترک نمودهاند به چه دلیل بوده است؟ روایتی که بنا به گزارش بخاری جریان خودکشی را نقل میکند، این جواب را تأیید میکند که ترک آن به خاطر خدا نبوده، زیرا:
الف: در همان گزارش حداقل دو بار تکرار شده که پیامبر9 با شنیدن تأیید و تأکید حضرت جبرئیل، آرام میشدهاند و به دلیل آرام شدنشان از تصمیم خود منصرف میشدند، اگر هم ادعا شود این هم به خاطر خدا بوده، مشکل این است که چگونه ممکن است پیامبر9 به خاطر (شدت حزن از انقطاع وحی و تقرب به) خدا تصمیم به ارتکاب گناه بگیرند و به خاطر خدا هم آن را رها کنند، این دو متناقضاند.
ب: ابن حزم اشارهای دارد به اینکه اگر گناه، ظن سوء باشد، از آنجا که خدا از آن نهی فرموده پس اگر هم آن را ترک کند حسنهای ندارد[14]، رفتار پیامبر9 هم به ویژه در موارد تکرار آن نوعی سوء ظن به خدا و حضرت جبرئیل است، که حضرت را رها نمودهاند و مورد بی مهری قرار دادهاند، و این سوء ظن خود معصیتی است که خدا از آن نهی فرموده، و مرتکب آن در صورت ترک هم نمیتواند حسنهای را سزاوار باشد.
3. همین نگرانی و حزن شدید پیامبر9 دلیل بر این است که وحی از جانب خدا بوده و ادعای نبوت هم صحیح بوده، در غیر این صورت حزن شدید حضرت دلیلی ندارد.[15]
نقد:
با این توجیه دیگر چگونه میتوان توجه و آگاهی پیامبر9 را با اقدام به خودکشی جمع نمود؟
4. اما استبعاد این رفتار از پیامبر9 در اذهان به این دلیل است که حقیقت وحی شناخته نشده؛ چراکه وحی و ارتباط با خدا عین حیات است و به سیراب شدن زمین خشک میماند. لذا پیامبر9 برای ارتباط با خدا (وحی و ملاقات جبرئیل) و بهره بردن از حیات حقیقی، خود را به قله کوه میرسانده است.[16]
نقد:
علاوه بر اینکه این جواب با ظاهر روایت (که میگوید: "لِکَىْ یلْقِىَ مِنْهُ نَفْسَهُ " و ما بعد آن) هیچ سنخیتی ندارد، و این سؤال را پاسخ نمیدهد که پس چرا اقدام به خودکشی مینمودهاند؛ چرا حضرت جبرئیل در مقابل این رفتار پیامبر9 به جای بیان حقایق و معارف، چند مرتبه، آن هم صرفا بر رسالت ایشان تأکید میکند.
با توجه به اینکه شبهه این مستشرق از نظر محتوا، مستند به صحیح بخاری است؛ بسیاری از علما مانند ابنحجر[17] و سیوطی[18] و نیز علمای معاصر اهل سنت همچون ألبانی[19] عبارت " فِیمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا کَىْ یتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ " و مابعد آن را جزء اصل روایت مذکور در صحیح بخاری نمیدانند و میگویند این قسمت را معمّر یا زهری، از شنیدههای خود اضافه نمودهاند.
البته ابنحجر به نقل دیگری از همین روایت اشاره میکند که در آن، فقط جمله "فیما بلغنا" وجود ندارد؛ یعنی عبارتهای بعد از "فیما بلغنا" هم جزء روایت و مسند است، اما چون مبنای این تحقیق وجود روایت در صحیحین است لذا به بررسی آن نمیپردازیم. عبارت ابنحجر چنین است:
وقع عند ابنمردویه فی التفسیر من طریق محمد بن کثیر عن معمر بإسقاط قوله فیما بلغنا؛[20]
ابن مردویه در کتاب تفسیرش از طریق محمد بن کثیر از معمر این روایت را نقل نموده بدون ذکر جمله "فیما بلغنا".
اما همانطور که اشاره شد عبارت مذکور چنان ظهور بلکه صراحت در شبهه دارد که بسیاری از علمای اهل سنت یا اصلا به توضیح عبارت نپرداختهاند یا به ترجمه چند لغت آن اکتفا نمودهاند، تعداد اندکی هم جوابهائی دادهاند که بیشتر شبهه را تقویت میکند، و مصداق مَثَل معروف "عذر بدتر از گناه آوردن" است.
لذا برخی از علمای اهل سنت مانند ألبانی[21] کاملا پذیرفتهاند که به هیچ وجه نمیتوان از محتوای این عبارت و شبهه مربوط به آن دفاع نمود.
سعد المرصفی با قبول اعتراضات بحث را چنین خاتمه میدهد که:
هو کلام یجب طرحه من کتب السیرة النبویة؛[22]
آن (عبارت) سخنی است، که لازم است از کتب سیره پیامبر حذف شود.
هر چند روشن نیست که دلیل ذکر کردن چنین عبارتی با این محتوای سخیف اعتقاد بخاری به این محتوا بوده (به حکم ظهور عبارت) یا دلیل دیگری داشته اما به هر صورت عبارت مورد بحث در صحیح بخاری، گفته پیامبر9 نیست و سندی هم ندارد، پس مستند مونتگمری وات بیپایه و اساس است.
نقد سندی شبهه
از آنجا که سند این روایت از جهت نقد وارد بر آن مانند سلسله سند روایت شبهه قبل میباشد لذا از تکرار آن خود داری نموده و خواننده را به نکات ذکر شده در همانجا ارجاع میدهیم.
[1]. محمد فی المکة، ص91.
[2]. البته دلیل استبعاد او حقانیت پیامبر و رسالتشان نیست، بلکه از بین رفتن تمام زحمتها و مقدمهچیدنها برای ادعای نبوت ساختگی است.
[3]. صحیح بخاری، کتاب التعبیر، باب اول، ح6982.
[4]. به عنوان نمونه: الکشمیری، محمد انور، فیض الباری، تحقیق احمد عنایة، ج8، ص163، و ج1، ص120، چاپ اول، انتشارات دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1426قمری.
[5]. عمدة القاری، ج1، ص55؛ ارشاد الساری، ج14، ص414.
[6]. فتح الباری، ج12، ص451 و 452.
[7]. رفاعی سرور، المسیح بن مریم تصور سلفی، انتشارات دار هادف، ]بی جا[،]بی تا[، ص:650.
[8] . القرطبی، أبی عبدالله محمد، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق عبدالله الترکی، چاپ اول، انتشارات مؤسسة الرسالة،]بی جا[، 1427هـ ق، ذیل سوره مبارکه مائده، آیه32.
[9] . فتح الباری،ج10، ص551.
[10] . المسیح بن مریم تصور سلفی، ص650.
[11] . سیوطی، جلال الدین، شرح سنن النسائی، انتشارات دار إحیاء التراث العربی، بیروت،]بی تا[، ج6، ص157؛ السبتی الأموی، أبوالحسن علی، تنزیه الأنبیاء عما نسب إلیهم حثالة الأغبیاء، تحقیق، محمد رضوان الدایة، انتشارات دار الفکر المعاصر، بیروت، 1990هـ ق، ص55؛ ابن حزم، علی، الإحکام فی أصول الأحکام، انتشارات العاصمة، قاهره، ج6، ص867؛ فتح الباری، ج10، ص551؛ ابن حزم، علی، المحلی، تحقیق احمد محمد شاکر، انتشارات دار الفکر، ج3، ص99؛ الرازی (ابن ابی حاتم)، محمد عبدالرحمن، تفسیر إبن أبی حاتم، تحقیق أسعد محمد طیب،انتشارات المکتبة العصریة، صیدا، ج1، ص203.
[12] . الإحکام فی أصول الأحکام، ج6، ص867.
[13] . فتح الباری، ج10، ص551.
[14] . المحلی، ج10، ص200.
[15] . المسیح بن مریم تصور سلفی، ص651.
[16] . همان.
[17]. فتح الباری، ج12، ص450.
[18]. التوشیح، ج9، ص4087؛ همچنین: التاودی، محمد، حاشیة التاودی بن سودة علی صحیح البخاری، چاپ اول، انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت، 1427هـ ق، ج6، ص313.
[19]. ألبانی، ناصر الدین، دفاع عن الحدیث النبوی، ]بی چا[،]بی نا[.]بی جا[،]بی تا[، ص59و60.؛ سلسلة الأحادیث الضعیفة، ج10،ص452، ح4858؛ السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنة، ج1، ص265.
[20] . فتح الباری، ج12، ص450
[21]. دفاع عن الحدیث النبوی، ص59و60.
[22]. المرصفی، سعد، حدیث بدء الوحی فی المیزان، چاپ اول، انتشارات مکتبة المنار الإسلامیة کویت و انتشارات مؤسسة الریان بیروت، 1418هـ ق، ص85.