المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

عناوین مورد بحث در این مطلب:

شبهه چهارم: آیات شیطانی یا اسطوره غرانیق

مستند شبهه در صحیحین

پاسخ شارحان صحیحین به شبهه

نقد پاسخها

به ادامه مطلب بروید

فهرست مطالب پایان‌نامه (کلیک کنید)

    

شبهه چهارم: آیات شیطانی یا اسطورۀ غرانیق[1]

یکی از مستشرقانی که به این داستان پرداخته است مونتگمری وات است، او می­نویسد:

شیطان بی‌آن‌که محمد متوجه شود در آیات نخستین فرو لغزیده بود. این داستان بسیار عجیب و شگفت‌انگیز است، پیامبری که بزرگ­ترین دین یکتاپرستی را تبلیغ می­کند خود به شرک اختیار می‌دهد. در حقیقت این واقعه به اندازه­ای عجیب است که نشان می­دهد اساس آن صحیح بوده است و تصور نمی­رود کسی آن را اختراع کرده و قبول آن را از مسلمانان خواسته باشد.[2]

کارل بروکلمان[3] نیز داستان را کاملا صحیح می­انگارد و می­نویسد:

اعترف (النبی) فی السنوات الأولی من البعثة بآلهة الکعبة الثلاث ... و لقد أشار إلیهنّ فی إحدی الآیات الموحاة إلیه بقوله تلک الغرانیق العلی و إن شفاعتهنّ ترتضی[4]

(پیامبر) درسالهای اول بعثت به (حقانیت) خدایان سه گانه کعبه اعتراف نموده ... و در یکی از آیاتی که به او وحی شده، به آنها اشاره کرده، با این تعبیر که آنها پرنده­های سفید (لک­لک­های) برترند و شفاعتشان امید می­رود.

 

مستند شبهه در صحیحین

این داستان در بعضی از منابع دست اول اهل­سنت اعم از تفسیر، تاریخ و حتی حدیث وجود دارد و مستشرقان نیز از غفلت این دسته از علما سوء استفاده کرده و یکی پس از دیگری آنها را برای مخدوش نمودن چهره اسلام و شخصیت پیامبر9 تکرار نموده­­اند، لذا این داستان را با محوریت صحیحین مورد برسی قرار می­دهیم.

در صحیحین روایات متعدد با مضمونی واحد وجود دارد[5] که ارتباط آنها با این داستان باید مورد بررسی قرار گیرد، نمونه­ای از آن روایات:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ - رضى اللّه عنه - قَالَ قَرَأَ النَّبِىُّ - صلى اللّه علیه وسلم - النَّجْمَ بِمَکَّةَ فَسَجَدَ فِیهَا، وَسَجَدَ مَنْ مَعَهُ،[6] غَیرَ شَیخٍ أَخَذَ کَفًّا مِنْ حَصًى أَوْ تُرَابٍ فَرَفَعَهُ إِلَى جَبْهَتِهِ وَقَالَ یکْفِینِى هَذَا. فَرَأَیتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ قُتِلَ کَافِرًا.[7]

عبدالله (که خدا از او راضی باشد) گفت که پیامبر ( درود و سلام خدا بر او باد) سورۀ نجم را در مکه قرائت فرمودند و در هنگام قرائت، ایشان و اطرافیانشان به سجده افتادند، غیر از پیرمردی که کفی از سنگریزه یا خاک را به طرف پیشانی­اش بلند کرد و گفت: همین مقدار مرا کفایت می‏کند؛ و بعد از آن جریان، همین شخص را دیدم که در حال کفر کشته شد.

قبل از بررسی روایات مناسب است به روایتی که داستان را با تفصیل بیشتری حکایت می­کند توجه نمود. ابن‌حجر به نقل چند تن از علمای اهل سنت داستان را این­گونه بیان می­کند:

پیامبر در مکه (مسجد الحرام) مشغول خواندن سوره نجم بودند آن‌گاه که به آیات شریفه )أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی([8] رسیدند، شیطان بر زبان حضرت جاری کرد "تلک الغرانیق العلی و إن شفاعتهن لترتجی"[9]، مشرکان گفتند تاکنون از خدایان ما به نیکی یاد نکرده بود، پس پیامبر سجده نمودند آنها هم سجده کردند.[10]

نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است که هیچ‌یک از علمای اهل سنت به خصوص شارحان صحیح بخاری، کوچکترین اشاره­ای نکرده­اند به این‏که غیر از قضیه غرانیق حادثه دیگری هم اتفاق افتاده باشد که مسلمانان و مشرکان با هم به سجده افتاده باشند. حتی قاضی عیاض و ابن‌حجر که وجوه مختلفی برای جواب از شبهات پیرامون این داستان مطرح می­کنند اشاره­ای به وجود حادثه مشابه نکرده‌اند.

حال سؤال این است که آیا روایات صحیحین همان اسطوره غرانیق را حکایت می­کنند؟

اهل سنت پاسخ­های متفاوتی ارائه داده­اند، که از جهتی می­توان آنان را به دو گروه تقسیم نمود:

  1. بسیاری از علما با اشاره به ضعف سند این داستان خواسته­اند به نحوی صورت مسأله را پاک کنند. قاضی عیاض که بسیاری از بزرگان اهل سنت جملات او را تکرار کرده­اند،[11] چنین می­نوسید:

فیکفیک أن هذا حدیث لم یخرجه أحد من أهل الصحة ولا رواه ثقة بسند سلیم متصل وإنما أولع به وبمثله المفسرون والمؤرخون المولعون بکل غریب المتلقفون من الصحف کل صحیح وسقیم؛[12]

(همین مقدار) کافی است که این حدیث را هیچ یک از نقل کنندگان روایات صحیح نقل ننموده‏اند، و راویان آن نیز ثقة نیستند و سند آن صحیح و متصل نیست، و همانا امثال مفسران و مورخانی که به هر مطلب عجیب و غریبی تمسک می­کنند و مطالب درست و باطل را در می‏آمیزند، به آن دامن می­زنند.

ادعای این گروه از عالمان اهل سنت این است که اصل قضیه سجده درست بوده چنان‌که در صحیحین آمده، اما هیچ کلامی غیر از آیات قرآن بر زبان پیامبر9 جاری نشده بوده و آیات غرانیق وجود نداشته است[13] چنانکه در صحیحین نیز آیات غرانیق نیامده. ابن‌کثیر در دو کتاب خود بعد از نفی إلقاء شیطان می‌نویسد:

إلا أن اصل القصة فی الصحیح؛[14]

الا اینکه اصل داستان در صحیح بخاری آمده است.

 این افراد با یک مشکل اساسی مواجه­اند و آن این است که سجده مشرکان همراه با مسلمانان چه علتی داشته است؟

در پاسخ به این مشکل، جواب‌های متعددی مطرح شده:

جواب اول: پاسخی که قاضی عیاض برای حل این مشکل از ابن­مسعود نقل کرده و کرمانی[15] هم آن جملات را تکرار نموده این است که می­نویسد:

چون این سوره، اولین سوره سجده‌دار بوده لذا مشرکان برای مقابله با مسلمانان به سجده افتاده‏اند.[16]

او معتقد است که مشرکان با سجده کردن خود به نوعی دنبال به رخ کشیدن خدایان خود بوده­اند، و برای اثبات اینکه خدایانی دارند همراه مسلمانان به سجده افتاده­اند.

نقد:

این جواب چنان‌که بعضی مانند ابن­حجر[17] معتقدند، صحیح نیست. زیرا آن­گونه که روایات صحیحین حکایت می­کنند ابتدا پیامبر9 سجده نموده­اند و به تبع ایشان، مسلمانان، مشرکان، جن و إنس همراه با هم به سجده افتادند. پس همراه بودن مسلمانان و مشرکان در سجده نمی­تواند برای مقابله باشد.

جواب دوم: کرمانی در شرح خود بر صحیح بخاری به چند جواب اشاره کرده، او به عنوان یکی از پاسخهایی که علت سجده مشرکان همراه مسلمانان را بیان می­کند، چنین ادعا نموده که:

سجده مشرکان بدون قصد و اراده بوده.[18]

یعنی بدون اینکه اتفاقی بیافتد و پیامبر9 از بتهای آنان تمجید نمایند، مشرکان بدون قصد و اختیار به سجده افتاده­اند و گویا عمل لغو و بیهوده­ای از آنان سر زده است.

نقد:

ابن حجر این جواب را هم صحیح نمی­داند و آن را در تناقض با متن روایت می­داند زیرا چنان‌که ظاهر روایات حکایت می­کنند یکی از مشرکان مشتی از خاک را بر پیشانی خود گذاشته و این کار نمی­تواند بدون قصد باشد.[19]

جواب سوم: سومین جوابی که کرمانی هم آورده است این است که ترس از مخالفت مسلمانان باعث سجده مشرکان شد.[20]

نقد:

به تعبیر ابن حجر این بعیدترین جواب است زیرا در آن روز این مسلمانان بودند که از مشرکان ترس داشتند.[21]

جواب چهارم: ابو‌شهبه جوابی را مطرح کرده که می­توان آن را بیان دیگری از جواب دوم دانست او معتقد است:

انسان زمانی که در میان جمعی باشد و آن جمع رفتاری انجام دهند، ناخودآگاه و بدون توجه با آنان همراه می­شود هرچند خلاف خواسته­اش باشد، چنان‌که در روان‌شناسی هم ثابت شده است.[22]

نقد:

اگر هم اصل چنین ادعایی صحیح باشد، از آن‌جا که این جریان (سجده) در رمضان سال پنجم بعثت[23] اتفاق افتاده چگونه ممکن است جمعیت بسیار کم مسلمانان، تأثیری بر مشرکان لجوج عنود بگذارند که آنها خلاف رغبتشان ناخودآگاه به سجده بیفتند. چنان‌که طبق تصریح بخاری یکی از مشرکان (که بر زمین خم نشد بلکه خاک را با دست بالا آورد) امیة بن خلف بود.[24] اوکسی است که بلال را زیر شکنجه­های سخت و طاقت­فرسا وادار به رها کردن پیامبر9 می­کرد[25] و در جنگ بدر توسط بلال کشته شد.

جواب پنجم: آخرین پاسخ را آلوسی چنین تبیین نموده که:

کسی حق ندارد بگوید سجده مشرکان به خاطر مدح خدایانشان بوده بلکه ممکن است به خاطر وحشتی باشد که از شنیدن آیات سوره نجم )وَأَنَّهُ أَهْلَکَ عَاداً الاولى * وَثَمُودَ فَمَا أبقى * وَقَوْمَ نُوحٍ مّن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُواْ هُمْ أَظْلَمَ وأطغى([26] بر آنان چیره شده بود.[27]

نقد:

1-     اگر شنیدن این آیات این مقدار در دل مشرکان تأثیر داشته که برخلاف بنیان‌های اعتقادیشان در برابر خداوند به سجده بیافتند، چرا قبل از این جریان و در پنج سال گذشته بعثت، حتی از روزهای آغاز رسالت آن‌همه آیات تکان ­دهنده عذاب[28] و وعید آتش جهنم و هلاکت ابدی برای کفار تأثیری بر قلب و جان و عقل آنها نداشت و حتی این عداوت را تا ده سال بعد با سرسختی ادامه دادند و در جنگ بدر به هلاکت رسیدند؟

2-    سوره­ای که از ابتدا تا انتها مذمت مشرکان و خدایان آنهاست و کینه پیامبر9 و اسلام را در دل آنان سرشار می­کند، آیا حس انتقام­جویی را در دل مشرکان تقویت می­کند یا وحشت و ترس را؟

ألبانی در آخرین سطر از کتابش در رد اسطوره غرانیق بعد از بررسی مسائل پیرامون داستان غرانیق، با این گمان که بطلان داستان را اثبات و صحیحین را مبری از آن نموده است، با تکرار عبارتی از آلوسی، نا­خواسته مخاطب را در تحیر و سرگردانی از علت سجده مشرکان، رها می­کند و می­نوسید:

چگونه ممکن است مشرکان دو آیۀ "تلک الغرانیق العلی و إن شفاعتهن لترتجی"، که در قبل و بعدش با مذمت خودشان و خدایانشان احاطه شده را حمل بر مدح کرده و سجده کنند آن هم در آخر سوره![29]

2. این افراد نه تنها حکایت روایات صحیحین از داستان غرانیق را انکار نمی­کنند، بلکه اصل داستان را در غیر صحیحین نیز صحیح می­دانند.

ابن‌حجر از بزرگترین شارحان صحیح بخاری به صحت داستان غرانیق و به تبع آن وجود در صحیحین تصریح می­کند. او در این رابطه دو ادعا دارد:

الف: با تخطئه و طعنه به ابوبکر ابن‌عربی و مردود دانستن نظر قاضی عیاض مبنی بر عدم صحت احادیث غرانیق می­گوید:

لکن کثرة الطرق تدل علی أن للقصة اصلا.[30]

طریق­ و نقل‌های بسیار و متعدد دلالت می­کند بر این‏که اصل قضیه ثابت و صحیح است.

او کلام قاضی عیاض را که گفته هیچ‌یک از صاحبان صحاح این احادیث را نقل نکرده­اند مردود می­داند.[31]

ب: در میان نقل‌های متعدد، سه روایت وجود دارد که واجد شرط بخاری در تصحیح روایات

است که دو روایت از آنها شرط مسلم و بخاری را در تصحیح روایات دارا است.[32]

ابن‌تیمیه نیز جریان غرانیق و حتی إلقاء شیطان را می­پذیرد.[33]

قسطلانی[34] و شارح کتاب او زرقانی[35]، هم با بیان عباراتی مانند ابن حجر و تبیین هر دو مدعایش از طرفداران صحت و ثبوت این داستان است. سیوطی در تفسیرش سند داستان را مانند ابن‌حجر صحیح می­داند و قول به صحت را به ابن‌جریر، ابن أبی‌حاتم، ابن‌منذر و ابن‌مردویه نسبت می­دهد.[36]

البته نکته مهمی در اینجا مطرح است که سیوطی بعد از ذکر یکی از نقلهای صریح و کامل در روایات غرانیق، که آیات غرانیق را نیز متذکر می­شود، می­نوسید:

أخرجه البخاری عن ابن عباس بسند فیه الواقدی؛[37]

نقل کرده است آن (روایت) را بخاری از ابن عباس که در سلسلۀ سند آن واقدی است.

بنده با جستجو در کتب مختلف بخاری حدیث و سند مورد نظر سیوطی را پیدا نکردم، اما در مورد اینکه اشتباه از کاتب بوده یا سیوطی در نظر خود خطا کرده و یا اینکه در نسخه صحیح بخاری موجود نزد سیوطی چنین چیزی بوده و در نسخ فعلی حذف شده است، نیاز به تحقیق بیشتری دارد.

قبل از نتیجه گرفتن از مطالب باید به یک نکته اشاره نمود:

بررسی توجیه­ إلقاء شیطان

هر دو گروه برای فرار از شبهات، إلقاء آیات غرانیق بر زبان پیامبر9 را توسط شیطان، توجیه می‏کنند،[38] با این تفاوت که گروه اول از آن جهت که صحت روایات غرانیق را قبول ندارند، فقط با فرض گرفتن صحت آیات غرانیق، به توجیه آن پرداخته­اند،[39] که به آنها اشاره می­کنیم:

1. قتاده روایت نموده که: شیطان زمانی این جملات را بر زبان حضرت جاری ساخت که حضرت در خواب سبکی فرورفته بودند و متوجه إلقاء شیطان نشدند.[40]

نقد:

قاضی عیاض این توجیه را مردود می­داند و می­نویسد:

تسلط شیطان بر پیامبر9 حتی در حالت خواب هم با عصمت ایشان سازگار نیست.[41]

2. یکی از توجیهاتی که ابن حجر آن را نقل می­کند این است که:

شیطان آن قدر حضرت را در تنگنا قرار داد که حضرت مجبور شدند بدون اختیار آن جملات را بر

زبان جاری سازند.[42]                                                                                         

نقد:

این توجیه هم توسط ابن عربی چنین رد شده است که:

 

اگر اینگونه باشد هیچ­کس توان عبادت نمودن را نخواهد داشت.[43]

3. توجیه دیگری که ابن حجر ذکر کرده این است که:

 از آنجا که کفار خدایان خود را با آن اوصاف مدح می­کردند، و پیامبر هم آن اوصاف در حافظه مبارکشان بوده است، لذا آن جملات به صورت غیر عمدی (سهوی) بر زبانشان جاری شده.[44]

نقد:

این توجیه با عصمت پیامبر9 سازگار نیست، زیرا اگر هم ارتکاب سهو حتی بعد از بعثت پیامبر9 جایز باشد، در این مسأله چون مربوط به اصول دین و شریعت است چنین سهوی جایز نیست.

فخر رازی در این باره می­نویسد:

 ما یتعلق بجمیع الشرائع والأحکام من الله تعالى، وأجمعوا على أنه لا یجوز علیهم التحریف والخیانة فی هذا الباب لا بالعمد ولا بالسهو، وإلا لم یبق الاعتماد على شئ من الشرائع؛[45]

مسلمانان اجماع دارند که بر انبیاء جایز نیست تحریف و خیانت در آنچه مربوط به شریعت، احکام و دستورات خداست، نه عمدی و نه سهوی آن، و الا دیگر به هیچ یک از احکام و دستورات شریعت­ها نمی­توان اعتماد نمود.

4. چهارمین توجیه، مطلبی است که قاضی عیاض و به تبع او ابن حجر اشاره کرده­اند این است که:

 پیامبر این دو جمله را به جهت توبیخ کفار فرموده­اند و حتی اگر در حال نماز هم بوده­اند، در آن زمان هنوز سخن گفتن در نماز ممنوع نبوده است.[46]

نقد:          

 خود قاضی عیاض و ابن حجر در نقد این دلیل معتقدند که: هیچ دلیل یا قرینه­ای برای این

توجیه ارائه نشده است.[47]

5. توجیه پنجم این است که: یکی از مشرکان در میان تلاوت پیامبر9 آیات غرانیق را خوانده است و این کار به شیطان نسبت داده شده چون او آموزش داده، یا این‏که مقصود شیطان إنس است.[48]

6. توجیهی است که ایده آن را سلیمان بن حرب درگذشته به سال 224[49] مطرح نموده[50] و بعد از او ابن‌عطیه به نقل از پدرش به علمای مشرق نسبت می­دهد،[51] و بهترین وجه نزد قاضی ابوبکر بن عربی[52] و سایر محققین[53] و همچنین قاضی عیاض[54] ودیگران مانند عضد الدین ایجی[55]، قاضی جرجانی[56] و ابن‌حجر[57] است. شیطان از یک توقف کوتاه بین آیات استفاده می­کند و با صدا و لحنی مانند پیامبر9 آیات غرانیق را إلقاء کرده و مشرکان آن را از جانب پیامبر9 دانسته و سجده کرده­اند.

7. آخرین توجیه، ادعایی است که عضد الدین ایجی در مواقف و شارح آن قاضی جرجانی با استفاده از سخنان قاضی عیاض[58] و دیگران بیان می­کنند که:

ربما کان ما ذکر من العبارة قرآنا وتکون الإشارة بتلک الغرانیق إلى الملائکة فنسخ تلاوته للإیهام أی لإیهامه المشرکین أن المراد به آلهتهم؛[59]

دو عبارت ذکر شده (تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن ترتجی) دو آیه قرآن هستند و مقصود از تلک الغرانیق ملائکه­اند، اما تلاوت هر دو آیه نسخ شد تا مشرکان توهم نکنند مقصود از غرانیق خدایان آنها است.

 

نقد هر سه توجیه:

باید توجه داشت منکرین صحت داستان، که با فرض صحت به توجیه آن پرداخته‌اند، باید با فرض قبول صحت یکی از روایات حاکی از داستان، آن را توجیه کنند. روایاتی هم که به نظر آنان احتمال دارد صحیح باشند و تعدادی از بزرگان اهل سنت از قبیل ابن‌حجر و دیگران صحت سند آنها را قطعی می­دانند سه روایت است که متن دو روایت از آنها چنین است:

أخرج ابن‌جریر وابن‌المنذر وابن ‌ابی‌حاتم و ابن‌مردویه بسند صحیح عن سعید بن جبیر قال قرأ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم بمکة النجم فلما بلغ هذا الموضع )أفرأیتم اللات والعزى ومنات الثالثة الأخرى( ألقى الشیطان على لسانه تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی قالوا ما ذکر آلهتنا بخیر قبل الیوم فسجد وسجدوا ثم جاءه جبریل بعد ذلک قال أعرض على ما جئتک به فلما بلغ تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی قال له جبریل لم آتک بهذا هذا من الشیطان فأنزل اللّه) وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی (الآیة؛[60]

ابن‌جریر وابن‌ منذر وابن ‌ابی‌حاتم و ابن‌مردویه با اسناد صحیح از سعید بن جبیر نقل کرده­اند که هنگامی که پیامبر (که درود و سلام خدا بر او باد) در مکه سوره نجم را قرائت فرمودند و به آیه )  أفرأیتم اللات والعزى ومنات الثالثة الأخرى( رسیدند، شیطان این جملات را بر زبان ایشان راند، که " تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی " (مشرکان) گفتند تا امروز از خدایان ما به نیکی یاد نکرده بود، پس (پیامبر) سجده کردند و مشرکان نیز به سجده افتادند، سپس حضرت جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: برای من بخوان آنچه را که برای توآوردم، (پس پیامبر تکرار فرمودند ) تا رسیدند به " تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی " حضرت جبرئیل فرمودند این جملات را من برای تو نیاوردم بلکه اینها از شیطان است، سپس این آیه نازل شد که )وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی( تا انتهای آیه.

 أخرج عبد بن حمید و ابن‌جریر من طریق یونس عن ابن‌شهاب حدثنی ابو‌بکر بن عبد الرحمن بن الحارث ان رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم وهو بمکة قرأ سورة والنجم فلما بلغ أفرأیتم اللات والعزى ومنات الثالثة الأخرى قال إن شفاعتهن ترتجى وسها رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم ففرح المشرکون بذلک فقال الا انما کان ذلک من الشیطان فأنزل اللّه )وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا إذا تمنى ألقى الشیطان فی أمنیته( حتى بلغ )عذاب یوم عقیم(؛[61]

عبد بن حمید و ابن‌جریر از طریق یونس از ابن‌شهاب نقل کرده­ که به من خبر داده ابو‌بکر بن عبد الرحمن بن حارث که زمانی که پیامبر در مکه سوره نجم را قرائت فرمودند و به این آیه رسیدند که " أفرأیتم اللات والعزى ومنات الثالثة الأخرى" دچار سهو شده و گفتند: " إن شفاعتهن ترتجى "، مشرکان از این پیش­آمد خوشحال شدند، پیامبر فرمودند آگاه باشید که این جمله از شیطان بود، سپس این آیه نازل شد که " وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا إذا تمنى ألقى الشیطان فی أمنیته " تا رسیدند به " عذاب یوم عقیم ".

با دقت در فرازهای مختلف این دو روایت باید توجه داشت، مجموعه جملاتی که در هر یک از دو روایت است (مانند سایر روایات)، هر سه توجیه پنج، شش و هفت را رد می­کنند.

نقد این سه توجیه چنین است که:

توجیه پنجم و ششم که تلاوت آیات را به یکی از مشرکان یا شیطان انس یا جن نسبت داده‏اند با این فرازها در متن دو روایت منافات دارد:

الف: "ألقی الشیطان علی لسانه"، مرجع ضمیر در این جمله پیامبر9 هستند، یعنی شیطان آیات را بر زبان شخص پیامبر9 جاری کرده نه غیر ایشان.

ب: "فلما بلغ"، مرجع ضمیر فاعلی در "بلغ" نیز پیامبر9 هستند که بیان می­کند زمانی که پیامبر9 در قرائتشان به جمله " تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن ترتجی" رسیدند، حضرت جبرئیل فرمودند این جملات را من به شما القاء نکردم.

ج: "سها رسول الله"، در این جمله نیز صریحا سهو و خطای در قرائت آیات را به پیامبر9 نسبت می­دهد، در حالی که اگر القاء شیطان می­بود، پیامبر9 اصلا آن دو جمله را قرائت نفرموده بودند که سهو باشد یا نباشد.

د: "فقال"، فاعل این فعل هم پیامبر9 هستند.

هـ : "أعرض علیّ ما جئتک به ... قال له جبرئیل لم آتک بهذا"، این فراز از روایت مهم­ترین قسمتی است که با این دو توجیه سازگار نیست، زیرا حضرت جبرئیل خطاب به پیامبر9 می‏فرمایند: آنچه را برای تو آوردم بخوان و پیامبر9 آیات را با دو جمله "تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن تتجی" می­خوانند و حضرت جبرئیل می­فرمایند: من این دو جمله را برای شما نیاوردم، لذا معنا ندارد قرائت آن دو جمله القاء شیطان باشد، در غیر این صورت معتقدان به این توجیه باید بگویند خود پیامبر9 و حضرت جبرئیل هم متوجه نشدند آن دو جمله القاء شیطان بوده است.

توجیه هفتم هم که به نوعی در صدد است سخن پیامبر9 (تلک الغرانیق...) را صحیح جلوه دهد مردود است زیرا اگر مقصود از غرانیق ملائکه باشند دیگر عبارت "سها رسول الله" بی معنا خواهد بود؛ اما وجود دو کلمه "تلک" در "تلک الغرانیق العلی" و " هنّ" در "ان شفاعتهن" که مرجعشان سه بت لات، عزی و منات هستند، جایی برای مطرح کردن این توجیه باقی نمی­گذارند.

البته مهم­ترین نکته در نقد این توجیه فراز "لم آتک بهذا هذا من الشیطان" است، که حضرت جبرئیل تأکید می­کنند این دو جمله آیه قرآن نیست. چگونه در مقابل این صراحت می­توان بدون ارائه دلیل آن دو جمله را آیه قرآن دانست.

در پایان توجه به کلامی از ابن‌تیمیه درباره نگاه اعتقادی به مسأله برای روشن شدن قسمتی از مبناهایی که منجر به چنین اعتقاداتی می­شود مناسب است:

تنازعوا هل یجوز أن یسبق على لسانه ما یستدرکه اللّه تعالى ویبینه له بحیث لا یقره علی الخطأ کما نقل أنه ألقی علی لسانه، صلی اللّه علیه و سلم تلک الغرانیق العلی وإن شفاعتهن لترتجی ثم إن اللّه تعالی نسخ ما ألقاه الشیطان وأحکم آیاته فمنهم من لم یجوز ذلک ومنهم من جوزه إذ لا محذور فیه فإن اللّه تعالی ینسخ ما یلقى الشیطان ویحکم اللّه آیاته واللّه علیم حکیم لیجعل ما یلقى الشیطان فتنة للذین فی قلوبهم مرض والقاسیة قلوبهم وإن الظالمین لفی شقاق بعید؛ [62]

عالمان اختلاف دارند در این مورد که آیا جایز است کلام (خطائی) بر زبان پیامبر جاری شود که خداوند آن را تصحیح فرماید، به صورتی که اقرار به خطای پیامبر نباشد، چنانکه نقل شده بر زبان حضرت که درود و سلام خدا بر او باد، القاء شده "تلک الغرانیق العلی وإن شفاعتهن لترتجی" و سپس خداوند القاء شیطان را نسخ کرد و آیات خود را تحکیم نمود؛ بعضی آن را جایز نمی­دانند و عده­ای هم آن را جایز شمرده­اند زیرا اشکالی ندارد، چرا که خداوند القاء شیطان را از بین می­برد و آیات خود را تحکیم می­بخشد و خداوند دانا و حکیم است و القاء شیطان را آزمونی قرار دهد برای کسانی که دلهایشان بیمار است و آنان که سنگ­دل­اند و ظالمان در عداوت شدید دور از حق قار گرفته­اند.

ظاهر عبارت و ذکر استدلال برای جواز القاء شیطان و رد ننمودن اعتقاد به جواز، نشان می­دهد که خود او هم از معتقدان به جواز است در حالی که در جای دیگر عبارتی دارد که به هیچ وجه سازگاری با اعتقاد به جواز ندارد، و خط بطلانی است بر صدر تا ذیل اسطوره غرانیق، او می­نویسد:

فإنهم متفقون على أن الأنبیاء معصومون فی تبلیغ الرسالة ولا یجوز أن یستقر فی شیء من الشریعة خطأ باتفاق المسلمین وکل ما یبلغونه عن الله عز وجل من الأمر والنهی یجب طاعته فیه باتفاق المسلمین وما أخبروا به وجب تصدیقهم فیه بإجماع المسلمین وما أمروهم به ونهوهم عنه وجبت طاعتهم فیه عند جمیع فرق الأمة؛[63]

مسلمانان اتفاق نظر دارند در این که جمیع انبیاء در تبلیغ رسالتشان معصوم­اند، و به اجماع مسلمانان، جایز نیست خطایی در شریعت راه یابد، و هر آنچه از جانب خدا بیان می­کنند از امر ونهی، واجب است اطاعتشان به اتفاق مسلمانان، و به اجماع مسلمانان واجب است تصدیق تمام خبرهای آنان، و واجب است پیروی از آنچه به آن امر کنند یا نهی کنند نزد تمامی فرقه­های اسلامی.

بنابراین چگونه می­توان پذیرفت که پیامبر9 (معاذ الله) در جریان داستان غرانیق، در تبلیغ رسالتشان خطا کرده و دعوت به شرک نموده باشند، و در چنین موردی آیا باز هم پیروی از ایشان واجب است.

با وجود نقل­های متعدد بعضی از علمای متقدم اهل سنت،[64] اسطوره و ساختگی بودن این داستان مسلم است[65]، چراکه تبعات آن با بنیان‌های اعتقادی اهل سنت ناسازگار است، تبعاتی از قبیل: تسلط شیطان بر پیامبر9، عدم اعتماد به سایر گفته­های حضرت، کنار گذاشتن موقت توحید برای به دست آوردن قلوب مشرکان، از بین رفتن عصمت در اصول و احکام شریعت.

 

نتیجه: گروه اول از علمای اهل سنت که منکر صحت داستان و طبیعتاً وجود آن در صحیحین هستند، هیچ دلیل صحیح و قانع کننده­ای برای سجده مشرکان ارائه نداده‌اند تا بتوانند ارتباط روایات صحیحین را با غرانیق انکار کنند. همچنین توجیه قابل قبولی برای إلقاء شیطان مطرح نکرده‌اند. بنابراین باید گفت هر دو گروه که با مطرح کردن توجیه­های متعدد خواستند از شخصیت پیامبر9 و مقام عصمت ایشان دفاع کنند باید بپذیرند که شیخین در صحیحشان در واقع قسمتی از داستان غرانیق را حکایت می­کنند. در حالی که حد­اقل این دو کتاب باید مبری از چنان روایاتی می­بودند، اما شاهد هستیم که تعداد بسیاری از عالمان اهل سنت حتی معاصرین شیخین نیز مرتکب چنین اشتباهی شده­اند.[66] جالب است که ابن­عربی در پایان کلامش، به نوعی با تبرئه ناقلین داستان غرانیق تقصیر را بر عهده خدا گذاشته و می‏نویسد:

و لوشاء ربک لما رواها أحد و لا سطرها لکنه فعال لما یرید؛[67]

اگر خدا می­خواست احدی آن روایات را نقل نمی­نمود و نمی­نوشت، لکن خدا هر آنچه را اراده کند انجام می­دهد.



[1]. جمع غرنوق: "طائر أبیض طویل العنق من طیر الماء" پرنده­ای سفید با گردن بلند و از پرندگان آبی (مقصود لک‏لک است). الزمخشری، ابی‌القاسم جارالله محمود، الفائق فی غریب الحدیث، چاپ اول، انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت، 1417هـ ق، ج2، ص435؛ الدمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبری، تحقیق ابراهیم صالح، چاپ اول، انتشارات دارالبشائر، دمشق، 1426هـ ق، ج3، ص285.

[2]. محمد پیامبر و سیاستمدار، ص77.

[3].carl brockelmann

[4]. بروکلمان، کارل (1868-1956م)، تاریخ الشعوب الإسلامیة، ترجمه نبیه امین فارس و منیر البعلبکی، انتشارات دار العلم للملایین، بیروت،ص34.

[5]. صحیح بخاری، کتاب سجود القرآن، باب 1، ح1067 و باب 4، ح1070 و باب 5، ح1071؛ و کتاب مناقب الأنصار، باب 29، ح3853؛ و کتاب المغازی، باب 8، ح3972؛ و کتاب التفسیر سوره نجم، باب 1 و 2 ح4862 و 4863؛ صحیح مسلم، کتاب المساجد و مواضع الصلاة، باب 20، ح576.

[6]. در روایت دیگر آمده: "و سجد معه المسلمون و المشرکون و الجن و الإنس." با او سجده کردند مسلمانان و مشرکان و جن و انس. صحیح بخاری، کتاب سجود القرآن، باب 5، ح1071.

[7]. صحیح بخاری، کتاب سجود القرآن، باب 1، ح1067.

[8]. سوره نجم، آیات 19 و 20.

[9]. قریش (قبل از اسلام) دور کعبه طواف می­کردند و چنین می­گفتند: "واللات والعزی ومناة الثالثة الأخری فإنهن الغرانیق العلی وإن شفاعتهن لترتجی" کفار آن سه بت را دختران خدا و شفیع خود می‌پنداشتند. الکلبی، هشام، الأصنام، تحقیق محمد عبدالقادر احمد و احمد محمد عبید، انتشارات مکتبة النهضة المصریة،]بی جا[،]بی تا[، ص34.

[10]. فتح الباری، ج8، ص558.

[11]. عمدة القاری، ج7، ص101 و ج19، ص66؛ السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنة، ج1، ص366؛ الألبانی، محمد ناصرالدین، نصب المجانیق لنسف قصة الغرانیق،]بی چا[،]بی نا[.]بی جا[،]بی تا[، ص36 و 54؛ نیل الأوطار، ج5، ص327؛ حیاة الحیوان، ج3، ص288.

[12]. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ص 645.

[13]. نیل الأوطار، ج5، ص325-328، ح997 و 998؛  الشفا، ص645؛  السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنة، ج1، ص367.

[14]. البدایة و النهایة، ج3، ص138؛ السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنة، ج2، ص56.

[15] . صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج18،ص 116.

[16]. اکمال المعلم، ج2،ص525، ذیل ح 105 (576).

[17]. فتح الباری، ج8،ص781.

[18]. صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج18،ص116.

[19]. فتح الباری، همان.

[20]. صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج18،ص116

[21]. فتح الباری، همان.

[22]. السیرة النبویة فی ضوء القرآن و السنة، ج1، ص367.

[23]. الطبقات الکبری، ج1، ص206.

[24]. صحیح بخاری، کتاب التفسیر، سوره نجم، باب 2، ح4863.

[25]. الإصابة فی تمییز الصحابة، ج1، ص456.

[26]. سوره مبارکه نجم، آیات 50-52.

[27]. الآلوسی، محمود شهاب‏الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، تحقیق محمد سید و ابراهیم عمران، ج17، ص232، انتشارات دارالحدیث، قاهره 1426هـ ق.

[28]. مانند آیات سوره مبارکه مدثر.

[29]. نصب المجانیق لنسف قصة الغرانیق، ص69.

[30] . فتح الباری، ج8، ص558.

[31] . همان.

[32] . همان.

[33]. ابن­تیمیة، احمد الحرانی الدمشقی، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول، انتشارات مؤسسه قرطبة، ج1، ص471.

[34] . القسطلانی، احمد بن محمد (متوفی923هـ.ق) المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، چاپ اول، انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت، 1416هـ.ق، ج1، ص130.

[35] . زرقانی، محمد، شرح العلامة الزرقانی علی المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، چاپ اول، انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت،1417هـ.ق، ج2، ص24.

[36] . السیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، چاپ اول انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت، 1421هـ ق، ج4، ص661، ذیل آیه 52 سوره حج.

[37] . سیوطی، جلال الدین، لباب النقول فی أسباب النزول، انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت، ص136.

[38]. ابن‌حجر می­گوید: "و إذا تقرر ذلک (صحة السند) تعین تأویل ما وقع فیها مما یستنکر." بعد از پذیرفتن صحت سند باید به توجیه مضمون آن که مورد انکار است پرداخت. فتح الباری، ج8، ص558.

[39]. قاضی عیاض می­نویسد: "أما المأخذ الثانی فهو مبنى على تسلیم الحدیث لو صح، وقد أعاذنا اللّه من صحته ولکن على کل حال فقد أجاب عن ذلک أئمة المسلمین بأجوبة." (اما مطلب دوم مبتنی است بر پذیرفتن حدیث اگر صحیح باشد و پناه می­بریم به خداوند از صحت آن، اما به هر صورت بزرگان مسلمانان جوابهایی ارائه داده­اند.)  الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ص649.

[40] . فتح الباری، ج8، ص558؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ص650؛ الزیعلی، جمال الدین، تخریج الأحادیث و الآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری، تحقیق عبدالله السعد، چاپ اول، انتشارات دار ابن خزیمة، ریاض، 1414، ج2، ص393.

[41] . فتح الباری، ج8، ص559؛الشفا بتعریف حقوق المصطفی، همان.

[42] . فتح البار ی، ج8، ص559.

[43] . همان.

[44] . همان.

[45] . عصمة الأنبیاء، ص39.

[46] . فتح الباری، همان؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، همان.

[47] . فتح الباری، همان؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، همان.

[48] . فتح الباری، همان؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، 652.

[49]. تاریخ بغداد، ج9، ص38؛ تهذیب الکمال، ج11، ص392.

[50].  الجامع لأحکام القرآن، ج14، ص428، ذیل آیه 52 سوره حج. البته قسطلانی معتقد است اولین فردی که آن را مطرح نموده، طبری بوده است.المواهب اللدنیة، ج1، ص132.

[51]. ابن­عطیة الأندلسی، ابی‌محمد عبدالحق، المحرر الوجیز فی تفسیر کتاب العزیز، تحقیق عبدالسلام عبدالشافی محمد، ج4، ص129، ذیل آیه 52 سوره حج، چاپ اول، انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت 1413قمری.

[52]. أحکام القرآن، ج3، ص307.

[53]. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ص650.

[54] . فتح الباری، ج8، ص559.

[55] . جرجانی، علی، شرح المواقف، چاپ اول، انتشارات دارالسعادة، جوار محافظة مصر،1325هـ.ق، ج8، ص277.

[56] . همان.

[57]. فتح الباری، همان..

[58] . الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ص652.

[59] . شرح المواقف، همان.

[60].  الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج4، ص661، ذیل آیه 52 سوره حج.

[61]. همان، ص662؛ فتح الباری، ج8، ص558.

[62]. منهاج السنة النبویة، ج1، ص471.

[63] . همان، ج3، ص372، و نزدیک به آن در: ج1، ص471.

[64]. مورخان، محدثان و مفسران متعدد اهل سنت نقل کرده­اند و معمولاً محدثان و مفسران ذیل آیه 52 سوره مباکه حج، یا آیات 19و20 سوره مبارکه نجم به آن پرداخته­اند.

[65]. برای اطلاع از ادله بطلان این داستان بنگرید به: معرفت، محمد هادی، التمهید، ص90، چاپ اول، انتشارات مؤسسة النشرالإسلامی، قم 1412هـ ق.

[66]. مانند: أبی­داود السجستانی، سلیمان، سنن ابی‌داود، تحقیق محمد سید، کتاب الصلاة، باب 330، ح1406 و ج2، ص610، انتشارات دارالحدیث، قاهره 1420قمری؛ أحمد بن حنبل، المسند، ج2، ص150، ذیل مسند عبداللّه بن مسعود، ح4235، چاپ دوم، انتشارات دارالفکر، بیروت 1414قمری؛ السنن الکبری، ج2، کتاب الصلاة، باب 419، ص458، ح3766، چاپ اول، انتشارات دارالکتب العلمیة، بیروت 1414قمری؛ الدارمی، ابو‌محمد عبداللّه، سنن الدارمی، ج2، کتاب الصلاة، باب 160، ص918، ح1506، چاپ اول، انتشارات دارالمغنی الریاض و انتشارات دار ابن‌حزم بیروت، 1421قمری؛ ابن‌خُزَیمة السلمی، أبی‏بکر محمد، صحیح ابن‌خُزَیمة، ج1، کتاب الصلاة، باب 128، ص278، ح553، تحقیق مصطفی الأعظمی، چاپ دوم، انتشارات المکتب الإسلامی، بیروت 1412قمری.

[67]. أحکام القرآن، ج3، ص307، ذیل آیه 14سوره حج.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی