مقصد دوم: نواهی/ فصل اول: ماده و صیغه نهی
بسم الله الرحمن الرحیم
و صلّی الله علی سیّدنا محمد و آله الطاهرین، صلاة ترغم أنوف الجاحدین، اللهم وفّقنا للعلم و العمل به
جلسه یکم سال تحصیلی 1403-1404[1]
با استعانت از ذات مقدس پروردگار و ذیل توجهات آقا و مولایمان حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف و حضرت معصومه سلام الله علیها بحث را در سال تحصیلی جدید آغاز میکنیم.
نکاتی در آغاز مباحث کفایه در سال تحصیلی گذشته بیان شد که برای فراگیری کفایة الأصول بسیار ضروری است که به جهت عدم تکرار، دوستان را به جزوه سال قبل که در وبلاگ المصطفی بارگزاری شده ارجاع میدهم.
در ابتدای مباحث کفایه گفتیم مرحوم آخوند مباحث کتاب کفایة الأصول را در یک مقدمه، هشت مقصد و یک خاتمه تبویب فرمودهاند. عناوین مقاصد هشتگانه عبارت بودند از: 1. اوامر 2. نواهی 3. مفاهیم 4. عام و خاص 5. مطلق و مقید، مجمل و مبین 6. امارات معتبر شرعی و عقلی (مانند احکام قطع و ظن، اجماع، خبر واحد، قیاس)؛ 7. اصول عملیه 8. تعارض ادله شرعیه (تعادل و تراجیح).
مقصد اول که مبحث طولانی اوامر بود تمام شد. به این نکته هم اشاره شد آغاز مباحث اصولی با دو باب اوامر و نواهی به این جهت است که محور دستورات شارع، إفعل (وجوب و استحباب) و لاتفعل (حرمت و کراهت) است.
المقصد الثانی: فی النواهی، ج1، ص207
مقصد دوم: نواهی
موضوع بحث در مقصد دوم، نواهی است که مرحوم آخوند ضمن سه فصل مطالبشان را بیان میفرمایند: 1. ماده و صیغه نهی. 2. اجتماع امر و نهی. 3. آیا نهی از شیء مقتضی فساد است؟
فصل اول: ماده و صیغه نهی
در این فصل چهار نکته بیان میکنند:
نکته اول: معنای ماده نهی طلب ترک و صیغه نهی إنشاء طلب است
مرحوم آخوند میفرمایند معنای ماده و صیغه نهی مانند معنای ماده و صیغه امر است.
در مبحث اوامر فرمودند ماده "أ م ر" به معنای طلب فعل و انجام دادن کار است، پس ماده "ن ه ی" هم به معنای طلب ترک است. همچنین فرمودند صیغه أمر مثل إفعَل به معنای إنشاء (و دستور) طلب است، پس صیغه نهی مثل لاتفعل هم به معنای إنشاء ترک است.
ماده و صیغه نهی مانند ماده و صیغه امر است الا اینکه "امر" یک مسأله وجودی و "نهی" یک مسأله عدمی است.
پس آنچه در صیغه امر مطرح شد مثل لزوم علوّ (طلب عالی از دانی) در اینجا هم مطرح است.
نکته دوم: نهی طلب الترک است نه الکفّ عن الفعل
گفتیم ماده و صیغه نهی مانند ماده و صیغه امر است، فقط یک اختلاف در مبحث نهی و باب نواهی وجود دارد که در مبحث امر و باب اوامر نبود، برای تبیین این اختلاف دو مقدمه کوتاه بیان میکنیم:
مقدمه کلامی: معنای قدرت
در معنای قدرت و اینکه قادر چه کسی است گفته میشود قدرت یعنی توانایی انتخاب بین فعل یا ترک، انجام دادن یا ندادن. پس قادر کسی است که بر اساس ارادهاش بتواند یک کاری را انجام دهد یا انجام ندهد، به این فرد میگوییم قادر مثل قدرت بر آب نوشیدن. اما کسی که قادر بر انجام دادن یا انجام ندادن نیست قادر هم نیست، انسان قادر بر فعل یا ترک ضربان قلبش نیست زیرا ضربان قلب در اختیار انسان نیست.
مقدمه فقهی: تفاوت ترک و کفّ
در باب نواهی دو اصطلاح مطرح است یکی ترک الشیء و دیگری کفّ النفس عن الشیء.
ترک الشیء، یک امر عدمی است یعنی انجام ندادن چه انجام یک کار مورد رغبت باشد چه نباشد، فردی که خواب است در واقع آشامیدن آب و خوردن خاک را ترک کرده است.
کفّ النفس، یک امر وجودی است یعنی بازداشتن نفس که نیاز به توجه و تلاش دارد، میل دارد غیبت کند اما نفسش را از غیبت کردن بازمیدارد.
سؤال این است که معنای نهی، ترک است یا کفّ النفس است؟
مرحوم آخوند میفرمایند نهی به معنای ترک است نه کفّ النفس.
اشکال:
(و توهم) به مرحوم آخوند اشکال شده است که ترک یک امر عدمی ازلی است و امر عدمی در اختیار انسان نیست، و معنا ندارد خداوند مکلف را از چیزی نهی کند که در اختیار او نیست. به عبارت دیگر فردی که از ابتدای عمرش مشروب نخورده، تارک شرب خمر است دیگر لغو است که خداوند او را از شرب خمر نهی کند. حال که نهی به معنای ترک نیست نتیجه میگیریم نهی به معنای کفّ النفس است و هیچ اشکالی ندارد مکلفی که هیچگاه مشروب ننوشیده را از شرب خمر نهی کند یعنی بفرماید اگر میل به شرب خمر پیدا کردی باید نفس خودت را از شرب خمر بازداری و کفّ النفس داشته باشی.
جواب:
مرحوم آخوند میفرمایند نهی به معنای ترک الشیء است و اشکال هم وارد نیست زیرا هر چند ترک شرب خمر از ازل بوده است اما همینکه مکلف قادر است بر انجام شرب خمر و اقدام به شرب نمیکند کافی است برای اینکه شرب خمر در اختیار و تحت قدرت او باشد. اشکال این بود که ترک در اختیار و تحت قدرت مکلف نیست در حالی که ترک، از جهت بقاء و استمرار در اختیار مکلف است همینکه مکلف میتواند شرب خمر را انجام دهد اما انجام نمیدهد پس شرب خمر را ترک کرده و به نهی مولا عمل نموده است.[2]
ثمّ إنه لا دلالة لصیغته ...، ص207 [3]
نکته سوم: عدم دلالت بر مره یا تکرار
در این نکته هم به یک شباهت و یک تفاوت بین ماده و صیغه امر و نهی اشاره میکنند.
شباهت آن دو در این است که نه ماده و نه صیغه هیچ دلالتی بر لزوم تکرار در امتثال دستور مولا ندارند. در مبحث اوامر گفتیم در صیغه امر مثل "أُکتُب" نه ماده که کتابت است و نه هیئت که صیغه امر است دلالتی بر لزوم تکرار ندارند و این عقل است که دلالت میکند چون مولا طبیعت کتابت را از شما خواسته پس با یکبار امتثال آن، طبیعت کتابت محقق شده و دستور مولا ساقط شده است. در مبحث نهی هم نه ماده نه هیئت نهی دلالت بر یکبار ترک یا ترک دائمی ندارند و این عقل است که لزوم ترک دائمی را مطرح میکند.
پس تفاوت امر و نهی در این است که در مبحث امر، عقل میگوید یک بار امتثال کافی است و دستور مولا ساقط میشود مگر اینکه دلیل خاص دلالت کند بر لزوم تکرار؛ اما در مبحث نهی، عقل حکم میکند امتثال نهی مولا فقط زمانی محقق میشود که هیچ یک از مصادیق منهیعنه انجام نشود. وقتی مولا میفرماید: "لاتغتب" نهی از غیبت در صورتی امتثال میشود که هیچ یک از مصادیق غیبت محقق نشود پس به حکم عقل است که از صیغه نهی لزوم تکرار و ترک همیشگی را استفاده میکنیم.
به عبارت دیگر در امر و نهی تکلیف مولا به طبیعت تعلق گرفته، در امر با یک امتثال، طبیعت محقق شده و در نهی زمانی طبیعت ترک غیبت محقق میشود که همیشه آن را ترک کند نه فقط یک بار.
یک نکته را هم اضافه میکنند که لزوم ترک جمیع موارد غیبت در صورتی است که دستور و نهی مولا مطلق باشد اما اگر مقید به زمان خاصی باشد دیگر امتثال ساقط میشود. مثلا مولا فرموده در روزهای ماه مبارک رمضان اکل و شرب حرام و منهی است، اینجا لازم نیست مکلف تا آخر عمرش مصادیق اکل و شرب را ترک کند بلکه این نهی مربوط به خصوص ماه مبارک رمضان و در زمان روز است نه شب.
حتی میفرمایند ممکن است یک طبیعت باشد که مورد امر و نهی قرار گرفته باشد اما باز هم این تفاوت بین امر و نهی جاری است. مثل اینکه یک بار بفرماید: "تصدّق" که فعل امر است و بار دیگر بفرماید: "لاتتصدّق" که فعل نهی است. در این مثال با اینکه متعلق امر و نهی عنوان صدقه است لکن امتثال امر به صدقه لازمهاش این است که با یک بار صدقه دادن امر مولا امتثال شده است اما امتثال نهی لاتتصدّق (مثلا به ناصبی صدقه دادن حرام است) در صورتی است که هیچ موردی از موارد طبیعت صدقه دادن محقق نشود.
نکته چهارم: در صورت مخالفت، باز هم نهی باقی است.
(ثم إنه لا دلالة) قبل از بیان نکته چهارم یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: مقدمات حکمت
هم در اصول فقه مرحوم مظفر هم در مباحث قبلی کفایه خواندهایم و در مبحث مطلق و مقید به تفصیل خواهد آمد که کلام زمانی دلالت بر اطلاق میکند که مقدمات حکمت جاری باشد. یکی از مقدمات حکمت این است که مولا در مقام بیان باشد. مثلا مولا میفرماید: "إشتر کتابا" در این مثال مولا در مقام بیان و تعیین موضوع کتاب نیست بلکه در مقام بیان وجوب اصل خریدن کتاب است. پس اگر شک کردیم آیا میتواند کتابی با موضوع جغرافیا بخرد یا نه، نمیتوانیم بگوییم "إشتر کتابا" اطلاق دارد و شامل هر کتاب و هر موضوعی میشود زیرا مولا فقط در مقام بیان این نکته بوده که پولت را صرف خرید کتاب کن اما اینکه موضوع کتاب چه چیزی باشد در مقام بیان نبوده است لذا اطلاق هم وجود ندارد.
نکته چهارم بیان یک تفاوت دیگر بین امر و نهی است. در باب اوامر خواندیم که اگر مولا فرمود: "صلّ الصبح" و مکلف با آن مخالفت کرد و انجام نداد، این دستوری که مخالفت شده دیگر از بین میرود و باقی نمیماند حال سؤال این است که اگر مکلف نهی مولا را در یک مورد امتثال نکرد، مولا فرموده: "لاتغتب" اما مکلف یک بار غیبت کرد آیا صیغه نهی دلالت میکند بر اینکه دیگر نهی مولا شکسته شد و اعتنا نشد لذا دیگر نهیای وجود ندارد؟
میفرمایند صیغه نهی هیچ دلالتی ندارد بر اینکه بعد از مخالفت با نهی مولا آیا مکلف آزاد است در ارتکاب آن عمل یا خیر بلکه نیاز به قرینه داریم و اطلاق کلام مولا قرینه است بر اینکه حتی اگر یک بار با نهی مولا مخالفت نمود باز همچنان نهی مولا باقی است چون نهی به طبیعت تعلق گرفته است و باید آن را امتثال کند. اگر یک بار غیبت کرد باز هم نهی "لاتغتب" پا برجا است، باز هم طبیعت غیبت منهی عنه است.
البته باید احراز کنیم که مولا از این جهت در مقام بیان بوده که غیبت نکن مطلقا چه یک بار غیبت کرده باشی چه هیچ غیبتی انجام نداده باشی چون در مقدمه توضیح دادیم اگر مولا در مقام بیان نباشد امکان اطلاقگیری وجود ندارد. پس از جهت بقاء نهی و بقاء مبغوضیت غیبت، مولا در مقام بیان بوده هر چند از جهت دیگری (مثل حکم غیبت مصلحتی برای نجات جان یک انسان) در مقام بیان نباشد.
[1]. جلسه 1 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 121، یکشنبه، 1403.06.25 برابر با 11 ربیع الأول 1446.
[2]. مرحوم مظفر نقدی بر این نکته دوم مرحوم آخوند دارند و میفرمایند: و التحقیق ان هذا البحث ساقط من أصله , فانه ـ کما اشرنا الیه فیما سبق ـ لیس معنى النهى هو الطلب , حتى یقال إن المطلوب هو الترک أو الکف , و انما طلب الترک من لوازم النهى , و معنى النهى المطابقى هو الزجر و الردع . نعم الردع عن الفعل یلزمه عقلا طلب الترک , کما ان البعث نحو الفعل فى الامر یلزمه عقلا الردع عن الترک. فالامر و النهى کلاهما یتعلقان بنفس الفعل رأسا , فلا موقع للحیرة و الشک فى ان الطلب فى النهى یتعلق بالترک أو الکف .
[3]. جلسه 2 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 122، دوشنبه، 1403.06.26.