آیه نفر و نقد آن
بازگشت به فهرست
جلسه بیست و یکم (چهارشنبه، 98.08.22) بسمه تعالی
و من جملة الآیات: قوله... ص277، س1
بحث ما از ابتدای امسال در بررسی أدله حجیت خبر واحد بود. مرحوم شیخ انصاری فرمودند به أدله أربعة تمسک شده برای اثبات حجیت خبر واحد. اولین دلیل آیات است. آیه اول آیه نبأ بود که مرحوم شیخ نهایتا استدلال به آن را بر حجیت خبر واحد نپذیرفتند و عمده اشکالشان هم این بود که جمله شرطیه در آیه جمله شرطیه محققة الموضوع است (مانند إن رُزقت ولدا فاختنه) لذا مفهوم ندارد پس نمیتواند دلالت کند بر حجیت خبر واحد عادل.
آیه دوم: آیه نفر
دومین آیه از آیات پنجگانهای که تمسک شده بر حجیت خبر واحد آیه نفر است.
در این آیه مرحوم شیخ دو مطلب دارند، ابتدا استدلال به آیا را از جنبههای مختلف و با بیانهای متعدد ثابت میکنند و در مطلب دوم استدلال به آیه را نفی کرده و نتیجه میگیرند این آیه هم دال بر حجیت خبر واحد نیست.
مطلب اول: بیان استدلال به آیه
متن کامل آیه در سوره مبارکه توبه آیه 122 چنین است:
وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون.
ترجمه آیه: چنین نیست که همه مؤمنان موظف به کوچ کردن باشند اما چرا از هر قومی جمعی کوچ نمیکنند (به مدینه) تا احکام دین را بیاموزند و وقتی نزد قوم خود بازگشتند آنان را انذار کنند و (با بیان احکام دین، از عذاب خداوند بیم دهند)، چه بسا قومشان (از مخالفت احکام خدا) بر حذر باشند (و دوری کنند). مستدل میگوید:
اولا: آیه دلالت میکند بر اینکه وقتی کوچ کنندگان قومشان را انذار کرده و بیم دادند بر قومشان حذر کردن (از عذاب خدا) واجب است.
ثانیا: در آیه به صورت مطلق فرموده وقتی کوچ کنندگان از احکام دین خبر دادند، حذر کردن بر قوم واجب است چه قوم، یقین به حکم الله پیدا کنند چه اطمینان پیدا کنند. پس آیه مخصوص خبر متواترِ یقین آور، نیست بلکه شامل خبر واحد ظنی و اطمینان آور هم میشود.
نتیجه: وقتی مخبِر واحد خبر آورد (و انذار کرد)، بر شنونده قبول آن واجب است. (یعنی برای شنوده حجت است)
تبیین وجوب حذر
مهم این است که مستدل ثابت کند در مقابل خبرِ مخبِرِ واحد و انذار او، حذر واجب است یعنی قبول إنذارِ منذِر (خبر واحد)، واجب است. میفرمایند وجوب حذر به دو وجه ثابت شده است:
وجه اول: با استفاده از کلمه "لعلّ"
معنای کلمه لعلّ در ادب عربی مرکب از دو بُعد محبوبیت و شک است. یعنی چیزی برای گوینده محبوب و مطلوب است، اما شک دارد چیزی که به دنبالش هست محقق میشود یا نه لذا ابراز امیدواری میکند. اما از آنجا که جهل در ساحت قدسی پروردگار راه ندارد لذا نسبت به کلام خداوند کلمه "لعلّ" را نه به معنای امیدواری و شک بلکه به معنای محبوب و مطلوب بودن معنا میکنیم.
پس لعلّهم یحذرون یعنی بر حذر بودن قوم و قبول خبر منذِرِ واحد، محبوب خدا است، برای استدلال به آیه صرف محبوبیت کافی نیست بلکه باید ثابت شود این محبوبیت تلازم دارد با وجوب قبول خبر واحد.
تلازم بین محبوبیت حذر و وجوب حذر
اثبات تلازم بین محبوبیت حذر (قبول خبر واحد) و وجوب حذر (وجوب قبول خبر واحد) به دو بیان مطرح شده است:
بیان اول: مرحوم صاحب معالم فرمودهاند علت حذر کردن و بیم داشتن، وجود عقاب است، عقاب خداوند هم یا هست یا نیست، پس حذر کردن دو قسم است:
قسم اول: حذر واجب است. جایی که مقتضی عقاب هست، حذر واجب است.
قسم دوم: حذر لغو است. جایی که مقتضی عقاب نیست، حذر کردن لغو است زیرا وقتی عقابی نیست از چه چیزی حذر و پرهیز کند.
ما نحن فیه از قسم اول است زیرا آیه شریفه میگوید حذر کردن محبوب خدا است پس مقتضی عقاب هست، اگر چنین باشد باید بگوییم حذر کردن واجب است.
نتیجه: محبوبیت حذر کردن تلازم دارد با وجوب حذر کردن و قبول خبر واحد زیرا حذر کردن فقط دو قسم دارد و اگر واجب نباشد لازم میآید لغو باشد و خداوند امر به کار لغو نمیکند.
بیان دوم: بیان دوم مبتنی است بر استفاده از اجماع مرکب. اصطلاح مرکب را در جلسه 15، صفحه 29 جزوه ضمن یک مقدمه اصولی تبیین کردیم و گفتیم اجماع مرکب یعنی إحداث قول ثالث که باطل است. مستدل در بیان دوم میگوید علماء نسبت به قبول خبر واحد دو دسته هستند:
دسته اول: مانند مرحوم سید مرتضی و مرحوم ابن ادریس قبول خبر واحد را حرام میدانند.
دسته دوم: مانند مشهور قبول خبر واحد را واجب میدانند.
قول سومی بین فقهاء وجود ندارد، حال اگر ما معتقد شویم قبول خبر واحد و إنذار منذِر صرفا محبوب است نه واجب، میشود إحداث و ایجاد قول سوم و مخالفت با تمام علماء زیرا أحدی از علماء قائل نشده اند که قبول خبر واحد صرفا مطلوب است نه واجب، و احداث قول ثالث و مخالفت با اجماع مرکب هم باطل است.
نتیجه اینکه به دو بیان ثابت شد بین محبوبیت حذر با وجوب قبول حذر تلازم است. وقتی آیه به روشنی دلالت بر محبوبیت حذر نزد خدا دارد پس قطعا دلالت بر وجوب حذر هم دارد.
به مناسبت چهارشنبه: یک راهکار برای جبران ضعف سابق
یکی از دغدغهها و سؤالات پرتکرار طلاب عزیز در پایه هفت این است که بعضی میگویند دروی سابق اعم از ادبیان، منطق، فقه و اصول را ضعیف خواندهاند و چگونه میتوانند جبران کنند، بعضی هم میگویند دروس سابق را خوب خواندهاند اما از حافظهشان رفته است. به طور کلی راه اصلی برای جبران نقائص گذشته این نیست که دوباره آن کتاب را درس بگیرید و مباحثه کنید بلکه باید با مراجعه ضمن دروس اصلی که الآن مشغول خواندن آن هستید نقص گذشته را جبران کنید. اگر در ضمن دروس فعلی شما این جبران اتفاق بیافتد چند فائده دارد از جمله:
1. نیاز به اختصاص زمان مختص به یک کتاب و موضوع اضافه در کنار درسهای فعلیتان نیست.
2. یادگیری، تحکیم و تثبیت مباحث قبل را به صورت کاربردی و نه خام به پیش میبرید که سبب میشود بحث کتاب حاضر را هم بهتر دریافت کنید. به عنوان مثال حفظ لغات انگلیسی به صورت خام سختتر است از حفظ همان لغات در قالب یک جمله کاربردی و روزمره.
با توجه به نکتهای که مطرح شد نسبت به دروس مختلف به اختصار توضیح میدهم:
ـ برای جبران ضعف در ادبیات یا فراموشی نکات ادبی، با هممباحثه خود قرار بگذارید که عبارت را با دقت و توجه به اعراب صحیح عبارتخوانی کنید. نسبت به نکات مبهم برنامه ریزی کنید که هر کدام از شما در هفته فقط دو نکته را مراجعه کنید مثلا روزهای شنبه و سهشنبه شما و روزهای یکشنبه و چهارشنبه هممباحثهتان یک نکته را که در تجزیه و ترکیب عبارت جوابش را نمیدانستید مثلا إعراب مستثنی به إلاّ، به همان کتابهای ادبیاتی که خواندهاید مراجعه کنید برای هر مراجعه یک ربع وقت بگذارید یعنی شما در هفته نیم ساعت وقت گذاشتید، در پایان سال نکاتی که شما و هممباحثهتان جمع کردهاید حدود صد نکته میشود که کپی نوشتههایتان را به یکدیگر بدهید و مطالعه و مرور کنید. همین صد نکته پرکاربرد و پرتکرار در عبارت را که جمع کردهاید قسمت مهم نیاز شما به تسلط بر عبارات عربی و عبارتخوانی را مرتفع میکند. البته این کار نیاز به همت و پافشاری بر برنامهتان دارد.
ـ برای جبران ضعف در منطق یا اصول فقه میتوانید از مقدمات منطقی یا اصولی که برای مباحث بیان میشود استفاده کنید. به این صورت که در همین بیست جلسه از ابتدای سال تا کنون، 4 مقدمه منطقی و 12 مقدمه اصولی گفتهایم که عمدتا مقیّد به ارجاع به کتاب المنطق و کتاب اصول فقه مرحوم مظفر بودهایم، اگر همین نکاتی که در دو کتاب مذکور، قبلا خواندهاید مراجعه کنید و خصوص همان بحث مختصر را یک مرور و خلاصه نویسی کنید با گردآوری این نوشتهها در پایان پایه دهم، هم یک دور خلاصه المنطق و اصول فقه مرحوم مظفر را دارید هم تسلط نسبی بر محتوای آنها هم اعتماد به نفس در فراگیری مباحث رسائل و کفایه.
نکته دیگر اینکه قبلا هم تذکر دادهام قبل از ورود به هر مبحث از مباحث رسائل، مثلا بحث امروز ما که ورود به آیه نفر بود، مراجعه کنید به کتاب اصول فقه ضمن مطالعه و مباحثه همان مبحث جزئی در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر که معمولا هم حجم کمی دارد، ذهنتان را برای دریافت مطلب رسائل آماده کنید.
یادتان باشد از مرور مجموعه فیشها و خلاصههای ادبی، منطقی، اصولی و فقهی به صورت دورهای غافل نشوید. إن شاء الله در جلسهای دیگر شیوه خلاصه نویسی با هدف مرور در سالهای بعد و شیوه مرور آن را بیان خواهم کرد.
جلسه بیست و دوم (شنبه، 98.08.25) بسمه تعالی
الثانی: أنّ ظاهر الآیة ... ص277، س13
کلام در دلالت آیه نفر بر حجیت خبر واحد و وجوب قبول خبر واحد بود. استدلال کننده به آیه نفر معتقد است این آیه دلالت میکند بر وجوب حذَر یعنی وجوب قبول خبر منذِر که همان قبول خبر واحد باشد. گفته شد وجوب حذر به دو وجه ثابت شده است. وجه اول گذشت.
وجه دوم: استفاده ز کلمه "لولا"
دومین وجه برای اثبات وجوب حذر بر قوم، دلالت کلمه "لولا" است. "لولا" تحضیضیه وقتی بر فعل ماضی وارد میشود به معنای توبیخ بر ترک یک عمل است. خدا میفرماید چرا جمعی کوچ نمیکنند، پس نفر واجب است که خداوند بر ترک آن توبیخ میکند، علت نفر هم تفقّه و یادگیری احکام دین برای إنذار نمودن است، پس کلمه "لولا" ثابت کرد إنذار واجب است، و میگوییم بین وجوب إنذار (بیان خبر توسط مخبِرِ منذِر) و وجوب قبول إنذار (و قبول خبر واحد) تلازم است.
تلازم بین وجوبِ إنذار و وجوب قبول (حذر)
این تلازم به دو بیان مطرح شده است:
بیان اول: قبل از توضیح بیان اول به یک مقدمه اصولی اشاره میکنیم:
مقدمه اصولی: غایت واجب، واجب است
در کتاب اصول الفقه مرحوم مظفر، ج1، ص40، مقدمه سیزدهم از مقدمات پانزده گانه ابتدای جلد دوم در مباحث طریقیت و سببیت در حجیت أمارات، خواندهایم که شیعه معتقد است احکام تابع مصالح و مفاسدند، اگر نماز واجب شده قطعا مصلحت داشته است و این مصلحت هم ملزِمه و الزام آور بوده که نماز را واجب کرده است پس چون تحصیل و به دست آوردن مصلحت نماز واجب بوده خدا نماز را واجب گردانده است. حال اگر انجام کاری را خداوند واجب کرده معلوم میشود رسیدن به آن هدف و مصلحت، واجب بوده است. به عبارت دیگر بدون وجود آن هدف و مصلحت امکان ندارد خداوند کاری را واجب گرداند. به عبارت سوم علماء میفرمایند غایة الواجب، واجبةٌ، یعنی اگر کاری واجب شده است پس رسیدن به هدفِ از آن فعل هم واجب است.
میفرمایند گفتیم کلمه "لولا" دلالت میکند بر اینکه نفر و کوچ برای یادگیری احکام واجب است، هدف و غایت از این نفر هم إنذارِ قوم معرفی شده، غایت از إنذار هم حذَر شمرده شده است. پس وقتی نفر واجب است غایت آن که إنذار باشد واجب است و وقتی إنذار واجب باشد غایت آن که حذر باشد واجب است.
سؤال: در بعض موارد غایت در اختیار ما نیست چگونه ممکن است غایتی که در اختیار ما نیست واجب باشد؟ به عبارت دیگر إنذار بر کوچ کنندگان واجب است و حذر که غایت آن است بر قوم واجب است، این دو چه ارتباط و تلازمی با یکدیگر دارند؟
پاسخ: مرحوم شیخ میفرمایند وقتی تحقق یک فعلی واجب باشد، تحقق غایت آن هم لامحاله و قطعا واجب است چه تحقق غایت در اختیار ما باشد یا نه. سه مثال بیان میکنند:
مثال اول: تُب لعلّک تُفلح. توبه فعل ما است اما تحقق رستگاری در اختیار ما نیست بلکه در اختیار خدا است.
مثال دوم: أسلِم لعلّک تدخل الجنة. اسلام آوردن در اختیار ما است اما ورود به بهشت در اختیار ما نیست.
مثال سوم: آیه شریفه به حضرت موسی و هارون علیهما السلام میفرماید با زبان نرم با فرعون صحبت کنید اما دیگر پذیرفتن یا نپذیرفتن فرعون در اختیار حضرت موسی و هارون نیست.
در ما نحن فیه هم هر چند حذر کردن قوم در اختیار منذِر و خبر واحد نیست اما چون إنذار واجب است قطعا حذر هم واجب است.
بیان دوم: دومین بیان در تلازم بین وجوب إنذار و وجوب حذر این است که گفتیم کلمه "لولا" دلالت میکند بر وجوب إنذار، حال اگر فقط خداوند بر منذِر إنذار و تذکر دادن را واجب گرداند اما بر شنونده حذر را واجب نکند لازم میآید فعل منذِر لغو باشد، مثل اینکه مولای عرفی (در غیر اوامر امتحانیه) به فرزندش بگوید واجب است دستورات مرا جهت إجرا به کارمندان شرکتم إبلاغ کنی اما به کارمندان هم بگوید لازم نیست به سخن فرزند من گوش دهید. پس برای فرار از لغویّت میگوییم حال که إنذار واجب شده پس قطعا حذَر هم واجب است.
مثال فقهی: مرحوم شیخ انصاری یک مثال فقهی از مسالک الأفهام شهید ثانی بیان میکنند. میفرمایند زن بعد از طلاق باید عده نگه دارد و اگر در مدت عدة متوجه شد از شوهرش باردار است حق ندارد کتمان و پنهان کند و باید به قاضی اعلام کند پس اگر بر زن اعلام این مسأله واجب است قطعا بر قاضی هم قبول قول او واجب است و الا اعلام باردار بودن توسط زن لغو و بی فائده خواهد بود.
فإن قلت: المراد بالنفر... ص278، س7
مستدِل برای تحکیم و تثبیت استدلال به آیه نفر بر حجیت خبر واحد یک اشکال را هم مطرح میکند و از آن پاسخ میدهد.
اشکال: به مستدل اشکال شده است که آیه نفر هیچ ارتباطی به بحث یادگیری احکام دین ندارد تا برای حجیت خبر واحد به آن استدلال کنید و بگویید إنذار و بیان احکام دین واجب است و نتیجه بگیرید حذر و قبول آن هم واجب است.
دلیل بر این ادعا هم آیات قبل و بعد از آیه نفر در سوره مبارکه برائت است که مربوط به جهاد پیامبر6 و مسلمانان با کفار میباشد. حتی ابتدای همین آیه نفر هم که میفرماید همه مؤمنان نمیتوانند کوچ کنند مقصودش کوچ برای جهاد فی سبیل الله است نه کوچ برای یادگیری احکام دین.
بله دو کلمه در آیه نفر آمده که نیاز به توجیه دارد آن هم کلمه "تفقّه" و "إنذار" است.
کلمه تفقه در لغت یعنی فهم عمیق، رزمندگان اسلام با حضور در جهاد و جبهههای نبرد حق علیه باطل و مشاهده آیات الهی و نصرت خداوند، به یک بصیرت و دریافت عمیقی از معارف دین دست پیدا میکنند که بعد از بازگشت از جبهه با نقل آنها برای کسانی که تخلف و کوتاهی کردند و در جبهه حاضر نشدند آنان را إنذار نمایند. پس تفقّه و إنذار که در آیه نفر آمده، فائده نفر و کوچ برای جهاد است نه اینکه تفقّه و إنذار غایت و هدف از نفر و کوچ کردن باشد که بگویید نفر واجب است لذا غایت آن که إنذار باشد واجب است و حال که إنذار واجب است غایت آن که حذر و قبول قول منذِر باشد واجب است، همه این برداشتها نادرست است.
جواب: مستدل از اشکال سه جواب میدهد:
جواب اول:
ابتدای آیه نفر هیچ اشاره و دلالتی بر نفر و کوچ برای جهاد ندارد. این نکته هم که آیه نفر در بین آیات جهاد آمده که از آن تعبیر میشود به قرینه سیاق، دلیل بر مدعای شما نیست بلکه یک قرینه ضعیف است. ما موارد دیگری هم در قرآن داریم که یک آیه بین آیاتی واقع شده که موضوعش به آنها ارتباط ندارد. مانند آیه اکمال دین.
جواب دوم:
قبول میکنیم که مقصود از نفر در آیه نفر و کوچ برای جهاد است اما این منافاتی با بحث تفقّه و یادگیری احکام ندارد.
زیرا خداوند متعال امر میکند به مردم که در رکاب نبی گرامی اسلام6 به جهاد بروند که علاوه بر دفاع از کیان اسلام، احکام دین را هم از حضرتش بیاموزند و وقتی نزد قوم خود بازگشتند به آنان یاد دهند و آنان را إنذار کنند. پس غایت از نفر شد إنذار و غایت از إنذار هم حذر است.
ما برای این ادعا یک قرینه هم داریم، قرینه جمله "فلولا نفر من کلّ فرقة منهم طائفة" است. اگر مقصود صرفا جهاد و جنگیدن بود، مهم فقط حضور تعداد لازمی از رزمنده ها در جبهه بود دیگر اهمیت نداشت که حتما از هر قومی یک عده خاصی به جنگ بروند، همین که من به الکفایة حاضر شود کافی است. پس اینکه خداوند متعال فرموده از هر قومی گروهی به جهاد بروند نشان میدهد که این گروه علاوه بر جهاد، احکام را هم از محضر پیامبر6 استفاده کنند و بعد از مراجعه به قوم خود، آنان را إنذار نمایند و چنین نشود که یک قوم جمیعا به جهاد بروند و من به الکفایة را تأمین کنند و از قوم دیگر أحدی به جهاد نرود.
جلسه بیست و سوم (یکشنبه، 98.08.26) بسمه تعالی
و ثالثا: إنّه قد فسّر الآیة... ص279، س8
کلام در استدلال به آیه نفر بر حجیت خبر واحد بود. گفتیم در مطلب اول کیفیت استدلال به آیه تبیین میشود. مستدل برای تقویت ادعای خود یک إن قلت را جواب میدهد. اشکال این بود که آیه نفر ارتباطی به کوچ برای یادگیری احکام ندارد بلکه از نفر و کوچ برای جهاد سخن میگوید. مستدل سه جواب میدهد که دو جوابش گذشت: اولا: آیه ربطی به جهاد ندارد. ثانیا: اگر هم در بحث جهاد باشد امر میکند علاوه بر حضور کنار پیامبر6 برای جهاد، احکام را هم از حضرتش بیاموزند.
جواب سوم:
قبل از بیان سومین جواب مستدل یک مقدمه تاریخی بیان میکنیم. (هر چند مرحوم شیخ انصاری نهایتا استدلال به این آیه را نقد میکنند لکن فعلا با بیان این مقدمه در صدد تقویت کلام مستدل هستیم تا به نقد آن هم برسیم):
مقدمه تاریخی: معنای غزوه و سریّة
جهاد و جنگهایی که در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام6 رخ داده به دو قسم کلی تقسیم میشود: غزوة و سریّة.
1. غزوه. غَزو در لغت به معنای اراده، طلب و قصد است، اما در اصطلاح سیره نویسان جنگهایی است که شخص پیامبر6 در آنها حاضر بودهاند. در مورد تعداد غزوههای حضرت اختلاف است که قسمتی از تفاوت آراء هم به اشتراک یا تعدد بعض غزوهها باز میگردد، اما عددی که بیشتر مورد اشاره قرار گرفته 27 غزوة است. *
مهمترین این غزوهها هفت غزوة بدر، أحد، خندق، خیبر، فتح مکه، حنین و تبوک بوده است که در شأن اینها آیاتی از قرآن نازل شد، حضرت تنها در غزوة أحد مجروح شدند، در بدر و حنین ملائکه برای قتال به یاری حضرت و مسلمانان شتافتند، و فقط در غزوة طائف از منجنیق و در غزوة أحزاب از خندق استفاده نمودند. **
2ـ سریّه. سریّه از ماده سری بر وزن فعیلة به معنای فاعلة در لغت به سیر در شب معنا شده. سَری به معنای نفیس هم آمده لذا سریّه افراد گزینش شده برای یک نبرد خاص را گویند، و در اصطلاح نظامی به لشگری گفته میشود که حداقل سه و حداکثر پانصد نفر باشند. به سریّه بعث هم گفته میشود. ***
اما در اصطلاح سیرهنویسان به جمع اعزامی از سوی پیامبر6گفته میشود که خود حضرت در آن حضور نداشتهاند. ****
در شمارش سرایای زمان پیامبر6 بیش از شمارش غزوهها اختلاف وجود دارد بعضی تعداد آن را تا 66 سریّة شمردهاند. مرحوم طبرسی عدد 36 را صحیح میدانند. *****
اولین سریّه اعزامی توسط حضرت، سریّه حمزة بن عبد المطلب; است که در ماه مبارک رمضان و هفت ماه بعد هجرت در قالب یک لشگر سواره نظام 30 نفره به طرف کاروانی از قریش که به ریاست أبوجهل از شام به سمت مکه باز میگشت اعزام شدند. در این سریّه که بعد از غزوة أبواء بوده هیچ درگیری و قتالی اتفاق نیافتاد. ******
آخرین سریّه هم سریّه أسامة بن زید بوده که چهار روز مانده از ماه صفر سال یازدهم هجری به دستور حضرت آماده حرکت برای جنگ با روم شدند.
مستدل در جواب سوم میگوید اگر هم بپذیریم که آیه نفر در رابطه با کوچ برای جهاد سخن میگوید باز هم میگوییم مقصود از دو تعبیر تفقه و إنذار در آیه یادگیری احکام و معارف دین است زیرا اینگونه نبوده که پیامبر اسلام6 در تمام جنگهای زمانشان شرکت کرده باشند بلکه در بیشتر لشگرها حاضر نبودند چون نیازی به حضور حضرت نبود که تعبیر میشود به سریّة.
مخصوصا بعد از نزول آیاتی در مذمت متخلّفان از همراهی حضرت در غزوهها و مذمت منافقان، تعداد زیادی از مسلمانان برای حضور در جهاد اعلام آمادگی میکردند، بنابراین خداوند در آیه نفر که در رابطه با غزوه تبوک در سال نهم هجری نازل شد میفرماید: "ما کان المؤمنون لینفروا کافة" چنین نباشد که تمام مؤمنان برای جهاد و سرایا کوچ کنند بلکه جمعی هم باید در مدینه نزد حضرت بمانند تا در فرصت کم باقیمانده از حیات حضرت، احکام و معارف دین را یاد بگیرند و وقتی مجاهدان بازگشتند این افراد به مجاهدان احکام و معارف را تعلیم دهند. *******
خلاصه این سه جواب این است که در هر صورت نمیتوانیم از ظهور آیه در مسأله تفقّه و یادگیری احکام و معارف دین رفع ید کنیم هرچند سیاق آیات قبل و بعد از این آیه در رابطه با جهاد باشد بلکه بدون شبهه این آیه دلالت میکند بر این که جمعی باید بروند برای یادگیری اصول و فروع دین و در ابتدای بحث هم ثابت کردیم وقتی نفر، تفقّه و إنذار واجب باشد بالملازمه حذر و قبول قول مخبرِ منذِر واجب میباشد.
سپس مستدل برای تقویت کلام خود، به چند روایت از روایات تفسیریهای تمسک میکند که اهل بیت در آنها برای لزوم یادگیری احکام و معارف دین و وجوب قبول قول مخبِر به همین آیه نفر تمسک میکنند.
مرحوم شیخ انصاری هفت روایت از این روایات تفسیریه را ذکر میکنند و در پایان میفرمایند این نهایت توجیه استدلال به آیه نفر بر حجیت خبر واحد بود که بیان شد و بعد از آن وارد نقد استدلال میشوند.
تحقیق:
* مراجعه کنید به کتب لغت از جمله معجم مقاییس اللغة و کتب تاریخ و سیره از جمله السیرة النبویة، از ابن هشام، ج 4، ص 1027 و السیرة الحلبیة، از حلبی، ج2، ص342.
** مراجعه کنید به سبل الهدی و الرشاد، ج4، ص9.
*** مراجعه کنید به کتب لغت مانند معجم مقاییس اللغة و کتب تاریخ و سیره مانند التنبیه و الإشراف از مسعودی، ص243.
**** مراجعه کنید به الصحیح من سیرة النبی الأعظم6، از مرحوم سید جعفر مرتضی عاملی عالم خدوم به مکتب اهل بیت که که کمتر از سه هفته پیش به رحمت خدا رفتند. ج5، ص223.
***** مراجعه کنید به مروج الذهب ومعادن الجوهر، ج 2، ص 282، و مجمع البیان، ج 2، ص 384.
****** مراجعه کنید به المغازی، ج 1، ص 2؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 431؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص 135؛ غزوات الرسول وسرایاه، ص6؛ دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 3، ص 10؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص 163؛ المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج 3، ص 140.
******* مراجعه کنید به تفسیر المیزان مرحوم علامه طباطبائی، ج11، ص423 ذیل آیه نفر که میفرمایند: المراد بالتفقه فی الآیة أعم من تعلم الفقه بالمعنی المصطلح علیه الیوم. کلام مرحوم علامه ذیل آیه نفر را خلاصه گیری کرده و ارائه دهید.
توصیه
توصیه أکید میکنم به دوستان به صورت برنامه ریزی شده با یک شیب ملایم نسبت به مطالعات تاریخی با مشورت اساتید فن، برای خودتان برنامه ریزی کنید چرا که طلبه به هر رشته تخصصی که علاقهمند باشد و حتی اگر به تاریخ علاقهای نداشته باشد باز هم به تاریخ و سیره معصومان و اهل بیت:، تاریخ اسلام و تاریخ ایران هر چند در حد اطلاعات جامع عمومی نیاز دارد و انجام این کار بر عهده خود شما است لذا اگر در پاسخ به یک سؤال تاریخی عقائدی، یا در منبر و تبلیغ و مواجهه با جوانان و دانشجویان نسبت به بعض نکات عمومی و عادی تاریخی به چالش کشیده شدید و به جهت ضعف اطلاعات نتوانستید از عهده مطلب برآیید نباید حوزه و سیستم آموزشی حوزه و درسهای فقه و اصول را عامل این ضعف خود بشمارید و علتی جدید برای بی انگیزگی خودتان دست و پا کنید، هر چند سیستم آموزشی حوزه را هم بدون نقص نمیدانیم.
جلسه بیست و چهارم (دوشنبه، 98.08.27) بسمه تعالی
لکن الإنصاف عدم... ص282، س7
گفتیم مرحوم شیخ انصاری ذیل آیه نفر دو مطلب دارند. مطلب اول تبیین استدلال بود که با تفصیلاتش مطرح و تمام شد.
مطلب دوم: نقد استدلال
خلاصه استدلال این شد که مستدل ادعا کرد طبق آیه نفر، إنذار واجب است و وجوب إنذار ملازمه دارد با وجوب حذَر و قبول قول منذِر چه قول منذِر متواتر و یقین آور باشد چه قول منذِر خبر واحد ظنی و اطمینان آور باشد. پس آیه شریفه دلالت میکند بر وجوب قبول خبر واحد و این مطلب هم همان حجیت خبر واحد است.
مرحوم شیخ سه اشکال به این دلیل وارد میدانند:
اشکال اول: آیه شامل خبر واحد ظنی نمیشود
قبل از بیان اشکال اول یک مقدمه اصولی بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: اطلاق و مقدمات حکمت
در رابطه با بحث مقدمات حکمت به دو نکته اشاره میکنیم:
نکته اول: در مبحث عام و خاص و مطلق مقید کتاب اصول فقه مرحوم مظفر خواندهایم که لفظ عام با لفظ مطلق هم وجه اشتراک دارند هم وجه افتراق:
وجه اشتراک: هر دو در معنای خودشان شمول و گستردگی دارند و شامل افراد و مصادیق متعددشان میشوند.
وجه افتراق: کیفیت استفاده شمول نسبت به افراد و مصادیق متعدد در عام با استفاده از الفاظ خاص است مانند کل و جمیع؛ اما در مطلق با استفاده از مقدمات حکمت است.
نکته دوم: در کتاب اصول فقه مرحوم مظفر ج1؛ ص184 ذیل بحث مطلق و مقید خواندهایم که الفاظ وضع شدهاند برای ذات معنا نه معنای مطلق، مثلا لفظ کتاب فقط دلالت دارد بر ذات این شیئ در خارج یعنی ما بین الدفّتین (اوراقی که بین دو جلد قرار گرفته است) دیگر دلالت ندارد بر اینکه شامل تمام افراد و مصادیقش هم میشود، مثلا وقتی پدر میگوید إشتر کتاباً خود لفظ کتاب دلالت ندارد بر اطلاق و اینکه هر کتابی در هر موضوعی با هر نوع چاپی خریدی کفایت میکند. اگر بخواهیم یک لفظ را به صورت مطلق معنا کنیم که شامل تمام افراد و مصادیقش بشود نیاز به قرینه داریم و این قرینه بر دو قسم است:
الف: قرینه خاص (مثل توضیح دادن توسط متکلم) ب: قرینه عام. این قسم دوم (قرینه عام) را مقدمات حکمت مینامند.
مشهور اصولیان مقدمات حکمت را سه مقدمه میدانند که در صورت وجود هر سه مقدمه، میتوان از کلام اطلاق گیری کرد:
مقدمه یکم: امکان اطلاق و تقیید.
مقدمه دوم: عدم نصب قرینه (نه متصله نه منفصله) بر تقیید.
مقدمه سوم: أن یکون المتکلم فی مقام البیان. متکلم در مقام بیان حکم تمام افراد و مصادیق لفظ (کتاب) بکار رفته در کلامش باشد، اما اگر در مقام اهمال و بی اعتنایی یا اجمال نسبت به حکم آن افراد باشد نمیتوان ادعا کرد حکم (إشتر) شامل تمام مصادیق کتاب از هر موضوع و علم و هر نوع چاپی میشود. بلکه متکلم فقط در این مقام بوده که مخاطبش که اهل مطالعه نیست را به کتاب خریدن ترغیب کند دیگر در مقام بیان نبوده که چه کتابی با چه موضوعی را بخرد. پس در جمله إشتر کتابا، نمیتوانیم بگوییم متکلم امر کرده به خریدن هر کتابی حتی کتاب با موضوع جفر و رمل. *
فعلا این مقدمه سوم مهم است که متکلم در مقام بیان باشد یعنی در مقام بیان حکم نسبت به تمام افراد و مصادیق کلامش باشد.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اشکال اول این است که در آیه دو نکته باید بررسی شود:
الف: وجوب نفر و إنذار بر نافرین و کوچ کنندگان. (فلولا نفر...)
ب: وجوب حذَر بر قوم و منذَرین. (لعلهم یحذرون)
مستدل ادعا کرد آیه نفر دلالت میکند بر وجوب قبول خبر منذِر و اطلاق دارد چه منذِر متواتر (و یقین آور) باشد، چه منذِر واحد (و ظنی) باشد. پس حکم وجوب حذَر را مطلق و شامل دو مصداق یقین و اطمینان دانست.
اشکال این است که خداوند در آیه نفر در مقام بیان حکم نفر است و با تفصیل توضیح میدهد که همه نباید کوچ کنند بلکه از هر قومی یک جمع خاصی واجب است کوچ کنند، اما نسبت به حکم وجوب حذَر در "لعلهم یحذرون" در مقام بیان نیست که حذر از قول منذِر در چه زمانی است، آیا حذَر فقط زمانی واجب است که از قول منذِر یقین پیدا کنیم یا اطلاق دارد چه یقین پیدا کنیم و چه ظن اطمینانی.
پس آیه نفر از نظر حکم وجوب نفر در مقام بیان است و اطلاق دارد اما از نظر حکم وجوب حذَر در مقام بیان نیست و اطلاق ندارد بلکه فقط شامل بالاترین فرد (قدر متیقن) حذَر میشود که یقین باشد. یعنی اگر قوم و منذَرین از إنذار منذِر یقین پیدا کردند به حکم الله، واجب است حذر کرده و به حکم خدا عمل نمایند.
نتیجه اینکه از آیه نفر فقط میتوان مطلوب بودن حذَر را استفاده نمود، اما اینکه این حذَر علاوه بر صورت علم و یقین در صورت ظن و اطمینان هم واجب باشد از آیه استفاده نمیشود.
بنابراین زمانی که از قول منذِر و خبر واحد فقط ظن پیدا کردیم همچنان آیه شریفه "إن الظن لایغنی من الحق شیئا" شامل این ظن میشود و آن را حجت نمیداند و آیه نفر هم شامل حذَر در مورد ظن نمیشود که بگوییم آیه "إن الظن لایغنی من الحق شیئا" را تخصیص زده و میگوید ظن اطمینانی حجت است که نتیجه تخصیص بگوید ظن مطلقا حجت نیست الا ظن حاصل از قول منذِر.
شاهد بر این ادعای ما همان روایات تفسیریهای است که اهل بیت در مبحث امامت و شناخت امام به آیه نفر استشهاد میفرمودند و روشن است که بحث امامت از اصول دین است و شناخت امام باید بر اساس علم و یقین باشد، پس برداشت امامان معصوم هم این است که آیه زمانی حذَر را واجب میداند که برای منذَر یقین به حکم الله پیدا شود نه ظن و اطمینان.
تحقیق:
مراجعه کنید به کتاب اصول فقه، سرفصل مطالب در بحث مطلق و مقید را یادداشت کنید، سپس بحث مقدمات حکمت را خلاصهگیری نموده و ارائه دهید.
جلسه بیست و پنجم (سهشنبه، 98.08.28) بسمه تعالی
الثانی: أن التفقه الواجب... ص283، س18
مرحوم شیخ انصاری نسبت به استدلال به آیه نفر بر حجیت خبر واحد سه اشکال دارند. اشکال اول گذشت و خلاصه آن چنین بود که آیه نفر، حذَر (وجوب قبول خبر و إنذار منذِر) را فقط در صورت تواتر و یقین به حکم الله بودن، واجب میکند و شامل صورت ظن به حکم نمیشود و خبر واحد هم یک خبر ظنی است لذا آیه نفر حجیت خبر متواتر و قطعی را ثابت میکند و اما حجیت خبر واحد را شامل نمیشود.
اشکال دوم: آیه نفر حجیت خبر واحد ظنی را انکار میکند
اشکال دوم یک پله ترقی و بالاتر رفتن در ادعا، نسبت به اشکال اول است. در اشکال اول فرمودند آیه نسبت به خبر ظنی ساکت است و اطلاق ندارد اما در اشکال دوم میفرمایند عبارات آیه نفر فقط توجه به خبر یقینی دارد و گویا حجیت خبر واحد ظنی را انکار میکند.
توضیح مطلب: میفرمایند فراز "لیتفقّهوا فی الدین" میگوید نفر واجب است برای تفقّه در دین، تفقّه و فقه یعنی فهم عمیق و شناخت دقیق، شناخت دین یعنی شناخت یقینی و شناخت واقعیات دین، و إنذاری هم که در آیه واجب شده یعنی إنذار نسبت به واقعیات و حقائق دین، لذا وجوب حذَر هم اختصاص دارد به یقین به همین واقعیات یعنی مردم و منذَرین وقتی علم و یقین پیدا کردند منذِر، از واقعیات دین خبر میدهد واجب است قبول کنند.
در خبر واحد ظنی منذَر یقین پیدا نمیکند محتوای خبر، واقعیات دین باشد زیرا خبر واحد را شارع تعبّدا حجت قرار داده و فرموده صدّق العادل، ممکن است راوی و مخبِر خطا کند یا عمدا دروغ بگوید، در خبر واحد هیچ یقینی پیدا نمیشود که محتوای خبر از واقعیات و حقائق دین باشد لذا آیه نفر میگوید چنین چیزی حجت نیست.
میفرمایند مشابه محتوای آیه نفر را با این توضیحی که دادیم، در روایات هم میبینیم:
مثال اول: فرد میگوید أخبِر فلاناً بأوامری لعله یمتثلها. در این جمله امتثال کردن شنونده در صورتی است که علم پیدا کند این خبر دستور مولایش میباشد.
مثال دوم: روایاتی که به راویان امر میکند، روایات را برای دیگران نقل کنند، و به مردم هم امر میکند این روایات را بپذیرند، قطعا مقصود این است که وقتی افراد روایات را شنیدند و یقین پیدا کردند به این که محتوای روایت از امور واقعیه و حقائق دین هست واجب است آن را بپذیرند و عمل کنند این روایات نمیگویند حتی به خبرهای ظنی که علم به مطابقتشان با واقع ندارید هم عمل کنید.
مثال سوم: روایاتی که میگوید بر عالم و فرد مطّلع از واقعیاتِ دین، کتمان علم حرام است و باید آنها را به مردم خبر دهد، و مردم هم باید قبول کنند، قطعا مقصود از وجوب پیروی مردم و هدایت پذیری از علماء زمانی است علم داشته باشند کلام این عالم حقیقت و واقعیت دین است زیرا علماء در بعض موارد با یکدیگر اختلاف مبنا دارند و نمیتوان هر دو را واقعیت دین به شمار آورد و خداوند هیچ گاه امر نمیکند که تمام خبرهای علماء را واقعیت دین بدانید حتی اگر یقین ندارید.
تفاوت اشکال اول با دوم
در پایان اشکال دوم میفرمایند تفاوت این اشکال با اشکال اول در این است که:
در اشکال اول گفتیم آیه خبر و إنذار متواتر و یقینی را حجت قرار میدهد اما اطلاق ندارد و شامل خبر ظنی نمیشود. به عبارت دیگر آیه نسبت به خبر ظنی ساکت است.
اما در اشکال دوم با استفاده از فراز "لیتفقّهوا فی الدین" گفتیم آیه میفرماید فقط خبر یقین آور، وجوب قبول و حذَر دارد و خبری که ظن به واقعیات و حقائق دین بیاورد را لاحجة میداند.
پس در اشکال اول آیه نسبت به خبر ظنی ساکت است اما در اشکال دوم آیه نسبت به خبر ظنی ناطق به عدم حجیت است.
اشکال سوم: خبر مخبِر، إنذار نیست.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند اگر از اشکال اول و دوم دست برداریم و بپذیریم که آیه نفر اطلاق دارد و هم خبر و إنذار یقینی را شامل میشود هم إنذار ظنی را، اما باز هم میگوییم آیه نفر صرف خبر ظنی و مطلق خبر را حجت قرار نمیدهد و شامل روایات متداول در احکام نمیشود.
قبل از توضیح کلام مرحوم شیخ انصاری به یک مقدمه که در کلام ایشان آمده اشاره میکنیم:
مقدمه فقهی: اقسام بیان مسائل دین
کسانی که مسائل دین را بیان میکنند در سه دسته تقسیم بندی میشوند، مجتهدان، وعّاظ و راویان.
دسته اول: مجتهدان.
مجتهد کسی است که احکام دین را با استفاده از تخصصش و دارا بودن شرائط، استنباط میکند و به مردم و مقلدانش اعلام مینماید. بنابراین مجتهد عالم به احکام میشود منذِر و مقلدانش که جاهل به احکاماند میشوند منذَر. مجتهد مقلّدانش را نسبت به احکام دین إنذار و از ترک آنها تخویف میکند و میترساند.
دسته دوم: وعّاظ.
واعظ یعنی خطیب و سخنران. واعظ احکامی را که مردم از آنها اجمالا اطلاع هم دارند برای مردم به صورت شیوا بیان میکند و آنان را إنذار میدهد و مثلا میگوید دروغ نگویید، خلف وعده نکنید، تهمت نزنید، پایبند به تعهد و انجام وظیفه باشید. پس واعظ هم إنذار و تخویف میکند.
دسته سوم: راویان.
راوی یعنی مخبِر و کسی که صرفا یک کلامی را از فردی میشنود و مانند ضبط صوت برای دیگران بازگو میکند.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند آیه نفر میفرماید:
"و لینذروا قومهم إذا رجعوا الیهم" یعنی نافرین و کوچ کنندگان وقتی نزد قوم خود بازگشتند مردم را إنذار کنند.
"لعلهم یحذرون" یعنی مردم هم تخوّف کنند و بیم پذیر باشند.
إنذار و تخویف چنانکه در مقدمه توضیح داده شد شامل واعظ و مجتهد میشود نه راوی و مخبِر.
توضیح مطلب: مرحوم شیخ انصاری برای تبیین مطلب مقداری دسته بندی کلامشان را تغییر میدهند و میفرمایند إنذار و تخویفی که آیه واجب کرده بر دو قسم است:
قسم اول: إنذار و تخویف به نحو إفتاء که نتیجه کار علمی و اجتهادی مجتهد است. مانند: لاتشربوا العصیر فإن شربه یوجب المؤاخذة.
قسم دوم: إنذار و تخویف به نحو بیان خبر و روایت که از سخن معصوم خبر میدهد. مانند: من شرب العصیر فکأنما شرب الخمر.
در قسم اول میگوییم پذیرفتن انذار و تخوّف، فقط بر مقلدان آن مجتهد واجب است نه مجتهدان دیگر و نه حتی بر عموم مردم.
در قسم دوم که بیان خبر و روایت است دو جهت وجود دارد:
جهت اول: تخویف و إیعاد و برحذر داشتن است.
جهت دوم: صرف حکایت کلام امام معصوم است.
نسبت به جهت اول میگوییم شأن تخویف و بر حذر داشتن، شأن مجتهد است زیرا مجتهد با استفاده از تخصصش از بعض روایات برداشت میکند که این روایات در مقام تحذیر و تخویف و إنذار هستند لذا آنها را برای مردم بیان میکند و روشن است که کلامش در حق مقلّدانش حجت خواهد بود و این برداشت نه برای مجتهد دیگر مفید و حجت است نه برای عموم مردم.
نسبت به جهت دوم میگوییم چون در این جهت، اجتهاد و برداشت شخصی وجود ندارد و راوی مانند ضبط صوت فقط ناقل کلام امام معصوم است حتی اگر هم محتوای روایت إنذار و حذر باشد باز هم خبر دادن و نقل راوی إنذار نیست بلکه صرفا نقل کلام معصوم است. چه بسا راوی عجم و غیر عرب باشد و فقط عین جمله یک خطی امام معصوم را شنیده و برای دیگران نقل میکند و حتی خودش هم متوجه معنای آن نمیشود که إنذار شمرده شود.
نتیجه اینکه آیه نفر میگوید إنذار و تخویف بر منذِر واجب است و بر مردم و منذَرین هم تخوّف و پذیرفتن آن واجب است. با توضیحات داده شده روشن شد که در صرف نقل خبر که جهت دوم بود، إنذار و تخویف وجود ندارد که قبول آن واجب باشد.
جلسه بیست و ششم (چهارشنبه، 98.08.29) بسمه تعالی
فالحق: أّنّ الإستدلال... ص286، س2
کلام در بیان سه اشکال به استدلال به آیه نفر بود. مرحوم شیخ فرمودند اگر دو اشکال اول و دوم پذیرفته نشود اشکال سوم وارد است که آیه میگوید بر کوچ کنندگان إنذار واجب است و بر قوم هم تخوّف و حذر کردن. در حالی که نسبت به خبر واحد و روایات اهل بیت: راوی و مخبِر منذِر شمرده نمیشود و تخویف هم نمیکند تا بر مردم تخوّف و حذر کردن واجب باشد و آیه فقط شامل مجتهد و واعظ میشود.
میفرمایند حق و أولی این است که برای وجوب کفایی اجتهاد و وجوب تقلید بر عوام، به آیه نفر استدلال شود نه برای وجوب عمل به خبر واحد.
مرحوم شیخ انصاری برای اینکه نشان دهند سایر علماء همنظر با ایشان هستند و معتقدند نمیتوان برای حجیت خبر واحد به آیه نفر تمسک کرد، کلامی از مرحوم شیخ بهائی را اشاره میکنند.
مرحوم شیخ بهائی در ابتدای کتاب چهل حدیثشان (الأربعون حدیثا) به یک روایت مشهور از نبی گرامی اسلام6 اشاره کردهاند که حضرت فرمودند: هر کسی که (با کتابت)، چهل حدیث را برای امتام حفظ کند (و به آیندگان منتقل کند) خداوند در روز قیامت او را در رتبه فقهاء و علماء مبعوث خواهد کرد. ایشان بعد از نقل این حدیث میفرمایند بعضی برای حجیت خبر واحد به این حدیث تمسک کردهاند که اگر خبر واحد حجت نبود حضرت تشویق به نقل روایات و انتقال آنها به آیندگان نمیکردند. پس این روایت دالّ بر حجیت خبر واحد است.
مرحوم شیخ بهائی میفرمایند اگر بنا باشد برای حجیت خبر واحد به آیه نفر تمسک شود، این حدیث هم از نظر دلالت کمتر از آیه نفر نیست لکن نه آیه نفر نه حدیث مذکور قابل استدلال بر حجیت خبر واحد نیستند.
مرحوم شیخ انصاری هم میفرمایند در استدلال به روایات بر حجیت خبر واحد این حدیث را به تفصیل بررسی و استدلال به آن را نقد خواهیم کرد.
هذا و لکن ظاهر الروایة المتقدمة... ص286، س11
سؤال: شمای شیخ انصاری فرمودید آیه نفر در رابطه با إنذار و منذِر سخن میگوید درحالی که در خبر واحد نه مخبِر، منذِر است و نه خبرش إنذار شمرده میشود. اما در روایت صحیحه السندی که از کتاب علل فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل کردید حضرت فرمودند یکی از علل وجوب حج آن است که مردم معارف، روایات و أخبار را از معصومان دریافت کرده و به دیگران منتقل کنند، سپس حضرت استشهاد کردند به آیه نفر، پس آیه نفر شامل خبر و نقل روایت هم میشود.
مرحوم شیخ انصاری دو جواب دارند:
جواب اول: این روایت خودش خبر واحد است و نمیتوان برای اثبات حجیت خبر واحد به خبر واحد تمسک کرد زیرا دور (توقّف الشیء علی نفسه) لازم میآید. (چنانکه برای اثبات پیامبر بودن یک فرد نمیتوان به کلام خودش استناد کرد که میگوید من پیامبر هستم)
جواب دوم: روایت میگوید حاجی ها معارف و أخبار را از اهل بیت: دریافت کنند و برای اقوام خودشان نقل کنند و اطلاق دارد هم شامل خبر واحد میشود هم خبر متواتر، اما قرینه داریم که مقصود از نقل خبر فقط نقل خبر به صورت تواتر و حصول یقین است نه خبر واحد. قرینه این است که در گذشته و حال برای سفر حج به صورت کاروانی حرکت میکردند نه انفرادی، لذا وقتی از یک منطقه یک کاروان 70 نفره حرکت میکرده برای حج، و در مدینه خدمت امام صادق7 میرسیدند اینان بعد از بازگشت به منطقه خودشان همه شهادت میدهند که مثلا امام صادق7 در جلسهای که خدمتشان رسیدند چنین و چنان فرمودند، وقتی مثلا ده نفر یک کلام را از حضرت نقل کنند این نقل، متواتر و یقین آور خواهد بود. پس باز هم حدیث مذکور شامل خبر واحد نمیشود و نمیتواند خب رواحد را حجت قرار دهد.
نظریه مرحوم شیخ در آیه نفر
مرحوم شیخ انصاری بالأخره دلالت آیه نفر بر حجیت خبر واحد را نپذیرفتند و فرمودند این آیه نهایتا إنذار و تخویف در کلام محتهد و واعظ را حجت قرار میدهد و از آنجا که نقل خبر توسط راوی فاقد إنذار و تخویف است پس آیه شاملش نمیشود.
به مناسبت چهارشنبه: تقویت عزت نفس در کودک، نوجوان و جوان
یکی از نکاتی که توجه به آن و اگاهی نسبت به آن میتواند در آرامش زندگی انسان مؤثر باشد و در مراحل و سنین مختلف زندگی انسان بروز و ظهور دارد مسأله استقلال نفسی است.
وقتی از نگاه اخلاقی به این ویژگی و خصوصیت اخلاقی نگاه میکنیم میتوان یک مرز برای آن تعیین کرد بین عملکرد مثبت و منفی، در بُعد مثبت میتوان از آن به عناوین اخلاقی مانند عزت نفس یا اعتماد به نفس یاد نمود و در بُعد منفی میتوان از آن با عنوان خود محوری نام برد.
به بررسی بسیار اجمالی این مسأله در سه مقطع از زندگی انسان میپردازم (کودکی، نوجوانی و جوانی)
الف: کودکی. کودکان تقریبا در سنین سه و چهار سالگی روحیه استقلال طلبی پیدا میکنند. در غذا خوردن، لباس پوشیدن، کفش پوشیدن میبینید بسیار پافشاری میکنند بر اینکه خودشان مستقلا و بدون کمک پدر و مادر کار را انجام دهند.
ب: نوجوانی. بچهها تقریبا با ورود به سن دوزاده یا سیزده سالگی، تا حدود هجده سالگی در سطحی بالاتر به استقلال در تصمیم گیری و انتخاب مسیر فعالیتها، دوستیها، ارتباطات و خوب و بد امور فکر میکنند.
نسبت به این دو مقطع (کودکی و نوجوانی) باید توجه داشت بزرگترین اشتباه، تقابل و ستیز با استقلال طلبی فرزند است. در مقطع کودکی حتی اگر در کارهایی که خطرناک هستند مثل اینکه فرزند چهارساله میگوید من میخواهم خودم چای بریزم و والدین از شدت داغ بودن آب میترسند و ممکن است ممانعت کنند و با استقلال طلبی و اعتماد به نفس او تقابل کنند. یا در سنین نوجوانی وقتی یک نوجوان برای انتخاب یک وسیله یا انتخاب یک کتاب خود را بی نیاز از مشورت با والدین میبیند و حتی ممکن است در مقابل سختگیری آنان موضعگیری کند بزرگترین اشتباه والدین میتواند ستیز کردن با روحیه استقلال طلبی او و بی اعتمادی به توانایی او باشد.
راهی که برای هر دو مقطع با سطح عملکرد متفاوت، قابل توصیه است مدیریت و همراهی با کودک و نوجوان و راهنمایی دادن غیر مستقیم به آنان است. مثلا در مورد کودکی که میخواهد قوری را از داخل سینی بردارد و چای بریزد نباید بگوییم داغ است و تو نمیتوانی، بلکه بگوییم صبر کن مرتبه اول من چای بریزم و مرتبه دوم شما چای بریز، در همین فاصله آب و چای از شدت حرارتشان کاسته شده و خطر آنچنانهای ندارند، اجازه دهیم هم ببیند که میتواند هم به ما نشان دهد که میتواند حتی اگر هم نتوانست و چای را چپه کرد باز هم ما به هدفمان رسیدهایم زیرا هدف نشان دادن اعتمادمان به او و کمک کردن به او در اعتماد کردن به خودش بود.
در سنین نوجوانی که مرحله بسیار مهمی از نظر روحیات افراد به شمار میرود به ویژه که در آستانه سن بلوغ و تحولات جسمی، روحی و روانی قرار دارد نیاز به مهارت بیشتری است که البته والدین باید قبل از تحقق نیاز، دنبال کسب این مهارت باشند. در این مقطع سنی تا جایی که ممکن است از دستوری صحبت کردن پرهیز کنیم و به مطالبه غیر مستقیم از طریق مطالبه دلیل بر رفتارش با او مدارا کنیم. و البته توجه هم داشته باشیم قسمت مهمی از رفتارهایی که به نظر ما ممکن است ناشایست باشد مربوط به تحولات جسمی بلوغ است نه از روی غرض ورزی و بی ادبی.
چه کودک و چه نوجوان وقتی کار ناپسندی انجام میدهند نباید مستقیم به او اعتراض کرد بلکه اول نظر خودش را در مورد این رفتار بپرسیم سپس مطالبه دلیل کنیم. امام هادی علیه السلام فرمودند: مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ. کسی که نزد خودش کرامتی ندارد و خود را پست میشمارد از شر او در امان نیستی. برای تقویت روحیه اعتماد به نفس، عزت نفس و احساس کرامت در فرزند راههای مختلفی است که یکی از آنها استفاده از بازی است. به فرزندانتان بگویید با مطالعه یک کتاب داستان مانند زندگی اهل بیت: برای شما نمایش اجرا کنند. تشویقشان کنید برای شما (فقط والدین) به صورت رسمی سخنرانی کنند حتی در حد سه دقیقه، در امور ساده خانه به طور جدی از آنان نظر سنجی کنید و یک مسأله ای را به بحث و بررسی بگذارید.
ج: اما نسبت به مقطع جوانی فقط به یک نکته اشاره میکنم که فرد به مرحلهای رسیده که اگر اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشد میتواند به دیگران هم کمک کند و الا برای خود و دیگران ممکن است مشکلاتی ایجاد کند. بک نکته مهم مربوط به بعد از ازدواج است، فرد باید توجه داشته باشد که به استقلال طلبی و عزت نفس همسرش احترام بگذارد و به او فضای بروز و ظهور بدهد. به خصوص مرد نباید به جهت جایگاه مدیریتی که دارد کرامت و عزت نفس خود را در زیر دست دیدن همسر ببیند.
توجه به تفاوتهای زن و مرد بسیار در تعامل زن و شوهر کارساز است. زن با تمجید شدن و مرد با تأیید شدن احساس اعتماد و عزت نفس پیدا میکنند و وقتی چنین رفتاری از همسرش میبیند مهمترین پیامی که ناخودآگاه بین آنان مخابره میشود احترام به عزت نفس فرد مقابل و عدم تفوّق، سلطه طلبی و خود برتر بینی است.
إن شاء الله موفق بر تربیت و تهذیب نفس خودمان و سپس خانوادهمان باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد6.