المصطفی

المصطفی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۸ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

مرثیه‌ای از مرحوم شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی):

ماتم جهانسوز خاتم النبیین‌ است؟
یا که آخرین روز صادر نخستین‌ است؟

روز نوحه قرآن در مصیبت طاهاست
روز ناله فرقان از فراق یاسین‌ست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۱۰:۱۱
سید روح الله ذاکری

شهادت حضرت فاطمه

اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الْعَنِ الثّانِیَ وَ الثّالِثَ وَ الرّابِعَ ...
شمع وجود فاطمه سوسو گرفته است
شب با سکوت بغض علی خو گرفته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۰ ، ۰۶:۴۴
سید روح الله ذاکری

میلاد رسول رحمة للعالمین

حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم

و امام صادق علیه الصلوة و السلام مبارک باد.

17 ربیع میلاد رسول خدا

از روی توست ماه اگر این‌سان منور است
از عطر نام توست اگر گل معطر است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۰۷:۵۰
سید روح الله ذاکری

شهادت حضرت صدیقة طاهرة زهرای مرضیة سلام الله علیها را به محضر امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف و موالیان حضرتش تسلیت عرض می‌نمایم.

حضرت زهرا

أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏ وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏ وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏

از بس که بود مثل محمد، شمایلش
گویی پدر چو آینه بود، او مقابلش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۱۶:۳۱
سید روح الله ذاکری

امام علی علیه السلام

آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت 
خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت

 
پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت 
عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۴
سید روح الله ذاکری

اَللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاَةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ

أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ!

ای خدای من؛

مرا چه می‌شود، هرگاه عهد کردم وقت سحر خود را آماده نماز و مناجات با تو کنم،

چشمانم را با خواب، سنگین گرداندی و لذت مناجاتت را از من دریغ داشتی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۵۷
سید روح الله ذاکری

ما عشق را پشت در این خانه دیدیم       زهرا در آتش بود حیدر داشت می‌سوخت

      شهادت حضرت فاطمه زهرا

روی بانوی دو گیتی شد ز سیلی نیلگون   سیل غم یکباره از هر سو روان شد سوی شاه


سامری گوساله ای را کرد میر کاروان        تا قیامت خلق را گمراه کرد از کوی شاه

مرثیه‌ای زیبا از مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی) رحمة الله علیه را در ادامه مطلب بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۳۰
سید روح الله ذاکری
ای سوار اشهب دوران بیا
ای فروغ دیده ی امکان بیا
***
نوع انسان مزرع و تو حاصلی
کاروان زندگی را منزلی
***
سجده های طفلک و برنا و پیر
از جبین شرمسار ما بگیر
محمد اقبال لاهوری (1256-1317ه‍‌ش) از اندیشمندان اهل سنت پاکستان، که اولین بار توسط شهید مطهری به جامعه فرهنگی ایران معرفی شد. بسیار به ایران و فرهنگ فارسی علاقه مند بوده. دوازده هزار بیت شعر سروده که هفت هزار بیت آن به زبان فارسی است و این در حالی است که اصلا به ایران سفری نداشته است. شریعتی در مورد او میگوید ایرانی ترین خارجی و شیعه ترین سنی است. او نزدیک به دوازده سال در دانشگاه کمبریج ... بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۹
سید روح الله ذاکری

یک خیابان کرده مجنونم تو میدانی کجاست
آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاست


یک خیابان دل ربوده از تمام عاشقان
هست آنجا جای پای مهدی صاحب زمان


یک خیابان گشته منزلگاه جبرئیل امین
یک طرف استاده زهرا یک طرف ام البنین


یک خیابان را صفا و مروه می خوانیم و و بس
یا حسین گوییم و یا عباس ما در هر نفس


یک خیابان است زینب بسته احرام ولا
کعبه عشق است آن جا یا زمین نینوا


گام گام آن خیابان جای پای زینب است
پر فضای آن خیابان از صدای زینب است


کاش در بین دو شاهد عمر پایان می گرفت
کاش جانم را اجل در آن خیابان می گرفت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۸
سید روح الله ذاکری

سرّ ابراهیم و اسماعیل بود             یعنی آن اجمال را تفصیل بود

http://www.faraghlit.com/wp-content/uploads/2012/12/%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B9-20.jpg

شعری زیبا از اقبال لاهوری در معنی حریت اسلامیه و سرّ حادثه کربلا در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۲۱:۵۱
سید روح الله ذاکری

چند بیت از قصیده کوثریه مرحوم سید رضا هندی

به همراه ترجمه منظوم آن در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۹:۳۵
سید روح الله ذاکری

ز لوح دل نتوان زنگ معصیت بردن            

مگر به سودن بر خاک آستانۀ طوس

 
مطاف عالم اسلام و کعبۀ ایمان

حریم محترم قدس حضرت قدّوس

 
یگانه روض مقدس که هفت گنبد چرخ بر آستان رفیعش زنَد هزاران بوس
 
مقام عالی شاهی که در زمین و زمان به بام عرش معلّی به سلطنت زده کوس
 
غلام حکمت و رأیش دو صد ارسطالیس مریض دار شفایش هزار بطلمیوس

مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۲
سید روح الله ذاکری

بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این بار محکم تر بکوبیم
   

مکوب‌ ای دل به تلخی دست بر دست

در این قصر بلور آخر کسی هست

   

 بکوب‌ ای دل که این جا قصر نور است

 بکوب‌ای دل مرا شرم حضور است

   
 بکوب‌ ای دل که غفار است یارم  من از کوبیدن در شرم دارم
   
 بکوب‌ای دل که جای شک‌وظن نیست  مرا هر چند روی در زدن نیست
   
 کریمان گر چه ستار العیوب اند  گدایانی که محبوب اند خوب اند
   
بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در

بکوب ای دل هزاران بار دیگر

سید روح الله ذاکری

آجرک الله یا صاحب الزمان عجل الله ظهورک

نالۀ وا أبتا می‌رسد از سوخته‌ای  

کز دل مادر گیتی ببرد صبر و قرار

جورها دید پس از دورِ پدر از دوران

نه مساعد ز مهاجر، نه معین از انصار

بت پرستی به در کعبۀ مقصود و امید

آتشی زد که بر افروخته تا روز شمار

شرر آتش و آن صورت مهوش عجب است

نور حق کرده تجلّی مگر از شعلۀ نار

بند در گردن مرد افکن عالم افکند

بت پرستی که همی داشت به گردن زُنّار

مرحوم کمپانی، دیوان اشعار ص103

طعمۀ زاغ و زغن شد میوۀ باغ فدک

   نالۀ طاووس فردوس برین شد بر فلک

      بی وفا قومی دل آنان ز آهن سخت‌تر

         وعده‌های سست آنان چون هوایی در شَبَک

             پاس حق هرگز نجو از مردم حق ناشناس

                هر که حق را ننگرد کورش کند حقّ نمک

                    "مفتقر" گر جان سپاری در ره بانو رواست

                        راه حق است "إن تکن لله کان الله لک"

                            همچو قمری با غمش عمری به سر باید کنی

                                چارۀ دل را هم از این رهگذر باید کنی

                                                               مرحوم کمپانی، دیوان اشعار ص109

اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ آخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِکَ

سید روح الله ذاکری

شیخ بهایی رحمة الله علیه (دیوان اشعار)

تا کی به تمنای وصال تو یگانه   اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه   ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد   دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد   گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار   زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار   حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو   هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو   مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید   پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید   یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم، من که روم خانه به خانه

عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید   دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید   هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهایی که دلش زار غم توست   هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست   تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۳
سید روح الله ذاکری

آجرک الله یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجک و ظهورک

تا درِ بیت الحرام از آتش بیگانه سوخت

  کعبه ویران شد حرم از سوز صاحب‌خانه سوخت

    کرکس دون پنجه زد بر روی طاووس أزل

      عالمی از حسرت آن جلوۀ مستانه سوخت

         آتشی، آتش پرستی در جهان افروخته

            خرمن اسلام و دین را تا قیامت سوخته

                                  مرحوم کمپانی، دیوان اشعار ص105

سینه‌ای کز معرفت گنجینۀ اسرار بود

  کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود

    آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی

      از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود

        گردش گردونِ دون بین کز جفای سامری

          نقطۀ پرگار وحدت مرکز مسمار بود

            صورتش نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه

              روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود

                شهریاری شد به بندِ بنده‌ای از بندگان

                  آن که جبریل امینش بندۀ دربار بود

                    از قفای شاه، بانو با نوای جانگذاز

                      تا توانایی به تن تا قوّت رفتار بود

                        گرچه بازو خسته شد و زکار دستش بسته شد

                          لیک پای همتش بر گنبد دوّآر بود

                            دست بانو گرچه از دامان شه کوتاه شد

                              لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد

                                          مرحوم کمپانی، دیوان اشعار، ص106

 

اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ آخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِکَ

 

سید روح الله ذاکری

بسته است همه ی پنجره ها رو به نگاهم
چندی است که گم گشته ی در نیمه ی راهم
 
حس میکنم آیینه ی من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد وغبار است
 
از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجاده ی بارانی خود را نگشودم
 
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم
 
ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را
با خمس عشر طی کنم این مرحله ها را
 
بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب
 
ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت
در حیرتم آخر بنویسم چه  برایت
 
اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
 
در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
 
از بس که ملک دور وبرت پر زده گشته است
"پیراهن افلاک پر از عطر عبایت"
 
تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود الکن به ثنایت
 
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت

سید روح الله ذاکری

وقتی میان عقل و هوس جنگ می‌شود

قلبم به چشم هم زدنی سنگ می‌شود

آقا ببخش بس که سرم گرم زندگی است

کمتر دلم برای شما تنگ می‌شود

سید روح الله ذاکری