امر دوم: وضع و اقسام آن
امر دوم: وضع و اقسام آن
در دومین امر از امور سیزدهگانه در مقدمه کفایه هفت مطلب دربارۀ وضع و اقسام آن بیان میکنند که عناوین آنها چنین است: 1. تعریف وضع. 2. اقسام وضع. 3. امکان قسم سوم. 4. استحاله قسم چهارم 5. بررسی وقوع اقسام ثلاثه. 6. کیفیت وضع در جمله خبریّة و انشائیة. 7. کیفیت وضع اسماء اشاره، ضمائر و موصولات.
مطلب اول: تعریف وضع: ارتبط خاص بین لفظ و معنا
مرحوم آخوند در تعریف وضع میفرمایند ارتباط خاصی بین لفظ و معنا است که منشأ این ارتباط خاص بر دو گونه است:
ـ گاهی وضع واضع است که گفته نام این شیء را کامپیوتر یا رایانه میگذارم که از آن به وضع تعیینی تعبیر میکنند.
ـ گاهی کثرت استعمال است که مثلا مرحوم امام از امریکا به شیطان بزرگ تعبیر کردند و آنقدر این تعبیر استعمال شد که ظهور در امریکا پیدا کرده است. از این نوع ارتباط بین لفظ و معنا به وضع تعیّنی تعبیر میکنند.
مطلب دوم: اقسام وضع
مرحوم آخوند به چهار تقسیم برای مبحث وضع اشاره میکنند.
یک تقسیم در رابطه با وضع را در امر ششم و تقسیم دیگری را در امر هشتم بیان خواهند کرد اما اینجا به دو گونه تقسیم اشاره میکنند: ـ یکی تقسیم بر اساس منشأ وضع که فرمودند یا تعیینی است یا تعیّنی.
ـ یکی تقسیم بر اساس معنایی که واضع آن را تصوّر کرده است که بر چهار قسم است (ترتیب ذکر این چهار قسم بر اساس ترتیب مشهور بین اولیان است هر چند در ترتیب عبارت کتاب قسم دوم و سوم جابجا است):
قسم اول: وضع عام، موضوعله عام
واضع یک معنای کلّی را تصور میکند و اسم انسان را برای آن معنای کلی وضع کرده و قرار میدهد. پس وضع (تصور) عام است و موضوعله و چیزی که این نام برای آن وضع شده هم عام است. یک معنای کلی تصور شده و برای همان معنای کلی اسم وضع شده.
قسم دوم: وضع خاص، موضوعله خاص
واضع یک معنا و موضوعله جزئی مثلا فرزند خودش را تصور میکند و نام غلامحسین را برای او وضع کرده و قرار میدهد. پس تصور خاص و موضوعله هم خاص است.
قسم سوم: وضع عام، موضوعله خاص
واضع یک معنای عام مثل کلّی انسان را تصور میکند، سپس برای یکی از افراد آن نام زید را انتخاب میکند. پس تصور عام بود اما موضوعله خاص و مختص یکی از افراد آن عام.
قسم چهارم: وضع خاص، موضوعله عام
یک موضوعله و معنای خاص را تصور میکند مثلا زید را دیده و خصوص زید را تصور میکند سپس برای کلی انسان نام انسان را قرار میدهد. پس تصور خاص بود اما چیزی که برای آن لفظی وضع کرد عام بود.
جلسه 6 (دوشنبه، 1402.07.10) بسمه تعالی
فتکون الأقسام ثلاثه ...، ص24، س11
در رابطه با چهار قسم مذکور دو بحث وجود دارد یکی امکان شکلگیری است و دیگری وقوع در خارج است. مرحوم آخوند معتقدند از چهار قسم مذکور، سه قسم امکان تحقق دارند لکن قسم چهارم امکان ندارد و تصویر آن استحاله دارد.
مطلب سوم: امکان قسم سوم
در بررسی اقسام چهارگانه میفرمایند قسم اول و دوم که روشن است و نیاز به توضیح و اثبات ندارد اما قسم سوم یعنی وضع عام و موضوعله خاص توضیحش چنین است که واضع یک معنای عام مثل کلی انسان را در نظر میگیرد، طبیعتا تصوّر انسان شامل تصور افرادش هم هست هر چند اجمالا، سپس نام زید را برای یکی از افراد انسان وضع میکند. پس قسم سوم هم مانند قسم اول و دوم از جهت امکان مشکلی ندارد.
مطلب چهارم: استحاله قسم چهارم
اما قسم چهارم وضع، محال است. زیرا آنچه را واضع تصور کرده، خاص بوده پس اصلا تصوری نسبت به عام نداشته است اما نام را برای عام وضع کرده پس گویا بدون هیچ تصوری از عام، برای عام وضع انجام شده و چنین چیزی محال است. یعنی محال است که چیزی تصور نشود و برایش نامگذاری شود. زید را دیده و هیچ تصوری از مفهوم انسان ندارد اما کلمه انسان را برای معنای عام و کلی انسان وضع میکند. مشکل اینجا است که تصور خاص و فرد با تصور عام کاملا متفاوت است. وقتی عام را تصور کند، اجمالا افراد را هم تصور کرده پس میتواند با تصور عام برای یکی از افراد عام نامگذاری کند اما وقتی خاص را با ویژگیهای مختص خودش تصور میکند معنایش این است که هیچ تصوری از عام ندارد لذا نمیتواند بری مفهوم عام نامگذاری کند.
نعم ربما یوجب تصوّره ...، ص24، س16
مرحوم آخوند در این عبارت قصد رمزگشایی از خطای مرحوم محقق رشتی دارند. مرحوم محقق رشتی در کتاب اصولیشان با عنوان بدائع الأفکار معتقدند قسم چهارم هم امکان عقلی دارد. مرحوم آخوند میفرمایند آنچه سبب خطای ایشان شده این است که فرمودهاند میتوان از تصور خاص به تصور عام منتقل شد و با تصور معنای عام، یک لفظ برای همین معنای عام وضع نمود. پس چنانکه میتوان با تصور عام، برای خاص لفظ وضع نمود عکسش هم ممکن است که با تصور خاص به تصور عام منتقل شویم و سپس برای همان تصور عام یک لفظ وضع نماییم.
مرحوم آخوند میفرمایند بله اگر گفته شود از تصور خاص به تصور عام منتقل میشود سپس با تصور عام یک لفظ را برای همان معنای عام وضع میکند، این در واقع همان قسم اول است که وضع عام و موضوعله هم عام است، یعنی هر چند ابتدا خاص را تصور کرد اما از خاص منتقل شد به تصور عام، پس عام را بنفسه با تمام خصوصیاتش تصور میکند سپس لفظی را برای همان معنای عام وضع میکند که همان قسم اول است و هیچ اشکالی ندارد.
به عبارت دیگر در کلام محقق رشتی سه مرحله وجود دارد:
الف: خاص تصور شده است.
ب: از تصور خاص به تصور عام (بنفسه و تفصیلا) منتقل شده است.
ج: بعد از تصور عام بنفسه، برای همان معنای عام لفظ وضع شده است.
ایشان مرحله دوم را دقت نکردهاند و فقط به مرحله الف و ج توجه کرده و گمان کردهاند با تصور خاص، برای عام لفظ وضع شده است.
خلاصه کلام اینکه در اینجا تصور بنفسه عام محقق شده، (تصور بنفسه یعنی تصور با ویژگیها و مختصات، تصور بوجه یعنی تصور اجمالی) و هذا یعنی این تصور خاص و رسیدن به عام که محقق رشتی بیان نمود تفاوت دارد با قسم سوم که آنچه تصور شده عام است و به طور اجمال و بوجهه شامل تصور افرادش هم میشود.
و فرق واضحٌ ... یعنی تفاوت است بین تصور خاص، بوجهه و اجمالا (که در قسم سوم محقق است وضع عام و موضوعله خاص) و بین تصور عام بنفسه و تفصیلا هر چند این تصور عام بنفسه به سبب تصور امر دیگری (خاص) اتفاق بیافتد.
به عبارت دیگر میفرمایند فرق است بین قسم سوم و صورتی که مرحوم رشتی مطرح فرمودند چرا که در قسم سوم یک تصور اجمالی از خاص وجود دارد و اگر این تصور اجمالی در قسم چهارم هم تصویر شود یعنی بگوییم تصور خاص، منجر میشود به تصور اجمالی عام قطعا این حرف باطل است چون به هیچ وجه تصور خاص به تصور عام منجر نمیشود و کلام محقق رشتی هم اگر منحصر در مرحله الف و ج بود استحاله وجود داشت اما مرحله ب مشکل را حل میکند و گویا فقط مرحله ب و ج وجود دارد.
ظاهرا عدم توجه مرحوم رشتی به تفاوت بین این دو قسم سبب خطای ایشان و اعتقاد به امکان قسم رابع شده است.
به مناسبت میلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیه السلام
نکاتی توضیح داده شد در این رابطه که در روایات مختلفی از پیامبر و اهل بیت چنین وارد شده که أدّبوا اولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّکم و حبّ اهل بیت نبیّکم و قراءة القرآن. در این رابطه دو مثال در محبت اهل بیت خصوصا آقا أمیرالمؤمنین علیه السلام مطرح شد یکی جریانی از دختر ابوالأسود دوئلی و دیگری جریان شهادت حجر بن عدی.
در صورت تمایل میتوانید به فایل این نکات در وبلاگ[1] مراجعه کنید.
جلسه 7 (چهارشنبه، 1402.07.12) بسمه تعالی
مطلب پنجم: بررسی وقوع اقسام ثلاثه
در مطلب سوم از امکان اقسام یکم تا سومِ وضع سخن گفتند در این مطلب وقوع آنها را ضمن سه نکته بررسی میکنند.
نکته اول: قسم اول مانند وضع أسماء اجناس
وضع عام موضوعله عام مثل انسان، حیوان، کتاب، جدار و ...
نکته دوم: قسم دوم مانند وضع أسماء أعلام
وضع خاص موضوعله خاص مثل أسماء أعلام (اشخاص) و نامی که والدین برای فرزند انتخاب میکنند.
نکته سوم: کیفیت وضع حروف
در رابطه با اینکه آیا قسم سوم (وضع عام و موضوعله خاص) واقع شده است یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا وضع حروف مانند: "من"، "إلی"، "فی" و ... از مصادیق قسم سوم است یا نه سه قول مطرح است:
قول یکم: صاحب معالم: وضع عام موضوعله خاص
مرحوم صاحب معالم (شیخ حسن بن شهید ثانی، متوفای 1011ه ق) فرمودهاند وضع حروف و امثال آن (مثل أسماء اشاره و ضمائر) از مصادیق قسم سوم است به این بیان که واضع تصور کرده معنای کلی و عامِ إبتدائیّت را سپس لفظ "مِن" را وضع کرده برای یکی از مصادیق این معنا. مثلا وقتی میگوید: "سرتُ من بیتی إلی الحرم" مقصود از "من" همین ابتدائیّت خاص از منزلش میباشد.
قول دوم: تفتازانی: وضع و موضوعله عام اما مستعملٌ فیه خاص
آقای تفتازانی[2] (م 791 ه ق) معتقد است وضع حروف از مصادیق قسم اول است لکن با این تفاوت که وضع عام، موضوعله عام اما مستعمل فیه آنها خاص است یعنی واضع کلی ابتدائیت را تصور کرده سپس "مِن" را برای همان معنای کلی وضع نموده لکن اعلام کرده در مقام استعمال، از آن معنای خاص اراده شود.
قول سوم: مرحوم آخوند: وضع، موضوعله و مستعمل فیه عام است
مرحوم آخوند معتقدند در حروف وضع عام، موضوعله عام و در اغلب موارد مستعملفیه هم عام است. این مدعایشان را با نقد دو قول قبل به اثبات میرسانند.
نقد قول دوم:
الخصوصیة المتوهمة ... اینکه تفتازانی مستعملفیه در حروف را خاص و جزئی میداند، دو احتمال دارد:
احتمال اول: جزئی خارجی
قبل از بیان احتمال اول دو مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه اول فلسفی: وجود خارجی و ذهنی
در بدایة الحکمة مرحوم علامه طباطبایی صفحه 35 ابتدای مرحله دوم خواندهایم که ماهیت دو نوع تحقق و وجود دارد:
وجود خارجی: همین وجودی که بر آن آثاری مانند جرم داشتن یا رشد کردن یا قابلیّت دیده شدن مترتب میشود.
وجود ذهنی: وجودی است که هیچکدام از آثار مذکور بر آن مترتب نمیشود و صرفا در ذهن انسان وجود دارد و مثلا جا اشغال نمیکند.
مقدمه دوم منطقی: جزئی حقیقی و اضافی
در المنطق مرحوم مظفر، ص57 خواندهایم: (عبارت با جابجایی نقل شده است)
الجزئی (الحقیقی): المفهوم الذی یمتنع صدقه على أکثر من واحد. مثل محمد، هذا الکتاب و ...
الکلی: المفهوم الذی لا یمتنع صدقه على اکثر من واحد. مثل مفهوم : انسان. حیوان. معدن. ابیض. تفاحة و ...
الجزئی الإضافی: المفهوم المضاف الى ما هو اوسع منه دائرة. فزید مثلا جزئی حقیقی فی نفسه وجزئی اضافی بالقیاس الى الحیوان ، وکذا الحیوان بالقیاس الى الجسم النامی ، والجسم النامی بالقیاس الى مطلق الجسم.
ممکن است مقصود تفتازانی از ادعای استعمال حروف در معنای خاص، معنای جزئی خارجی باشد، یعنی وقتی متکلم میگوید: "سرتُ من قم" مقصودش یک موضع خاص از قم است.
نقد احتمال اول: استعمال عرفی اینگونه نیست
اشکالش این است که استعمالات عرف اینگونه نیست بلکه عرف، حروف را در همان معنای عام استعمال میکند، مثلا شما میگویید: "سِرتُ من قم إلی مشهد" در اینجا "مِن" در معنای عام ابتدائیت بکار رفته زیرا ابتدا قرار گرفتنِ قم افراد زیادی دارد میتواند از راهآهن قم با قطار حرکت را آغاز کرده باشد یا از ترمینال با اتوبوس حرکت کرده باشد یا از درب منزلش با ماشین سواری یا از شمال قم یا جنوب قم و یا مکانهای مختلف دیگر، پس وقتی میگوید از قم حرکت کردم، کلمه "از" مصادیق زیادی دارد که عرف آن را در همان معنای کلی بکار میبرد لذا وقتی سؤال شود از کجایِ قم؟ گفته میشود مبدأ حرکت (کلی) قم بوده، دیگر چه تفاوتی دارد از کجای قم باشد.
مرحوم صاحب فصول و برادرشان صاحب هدایة المسترشدین این اشکال به کلام تفتازانی را وارد میدانستهاند و در صدد توجیه برآمدهاند.
گفتهاند مقصود تفتازانی از اینکه مستعملفیه حروف جزئی است نه جزئی خارجی در مقابل جزئی ذهنی بلکه جزئی اضافی در مقابل جزئی حقیقی بوده. یعنی در همان مثال "سرتُ من قم الی مشهد" تعبیر "من قم" در مقایسه با مبادی مختلفی که برای آغاز حرکت وجود دارد، (مثل تهران و ساوه و ...) جزئی است.
مرحوم آخوند میفرمایند: "و هو کما تری" چه بسا مقصودشان این است که:
اولا: تعبیر جزئی وقتی علی الإطلاق بکار میرود متبادر از آن، جزئی حقیقی است نه اضافی و در عبارت تفتازانی هم قرینهای بر جزئی اضافی بودن وجود ندارد.
ثانیا: با تعبیر جزئی اضافی فقط تعبیر و ظاهر را عوض میکنید و الا محتوا همان است که شامل کلی ابتدائیت از هر مکانی در قم میشود.
نتیجه اینکه مستعملفیه حروف، جزئی خارجی نیست.
جلسه 8 (شنبه، 1402.07.15) بسمه تعالی
و إن کانت موجبة لکونه جزئیا ...، ص26، س2
احتمال دوم: جزئی ذهنی
مرحوم آخوند ابتدا این احتمال را توضیح میدهند سپس به نقد آن میپردازند. توضیح این احتمال نیاز به ذکر دو مقدمه دارد:
مقدمه اول، فلسفی: معنای عرض
در فلسفه در تعریف عرض (در مقابل جوهر) گفته میشود ماهیّتی است که برای موجود شدن و تحقق، نیاز به موضوع یا به عبارت دیگر نیاز به محل (یا همان معروض) دارد یعنی خودش مستقلا در خارج قابل تحقق نیست.
مانند ترس که برای محقق شدن نیاز به وجود نفس دارد یعنی ترس بر نفس انسان عارض میشود. (مراجعه کنید به دروس فلسفه مرحوم آیة الله مصباح، ص190)
مقدمه دوم، ادبی: تعریف حروف
ابن حاجب در الکافیة فی علم النحو، ص11 میگوید: الکلمة: لفظٌ وُضع لمعنى مفرد، و هی: اسم، وفعل، وحرف.
لأنها إمّا أن تدلّ على معنى فی نفسها أو لا، الثّانی الحرف.
و الأوّل إمّا أن یقترن بأحد الأزمنة الثّلاثة أو لا، الثّانی الاسم، و الأوّل الفعل، و قد علم بذلک حدّ کلّ واحد منها.
پس حرف دارای معنای مستقل نیست و نیاز به موضوعی دارد که بر آن عارض شود.
با توجه به این دو مقدمه مرحوم آخوند میفرمایند ممکن است مقصود تفتازانی از خاص و جزئی بودن مستعملٌفیه در حروف، جزئی ذهنی باشد به این جهت که ما نمیتوانیم در ذهنمان مثلا کلّی ابتدائیّت را تصور کنیم الا اینکه یک محل (موضوع یا همان معروض) داشته باشد، چنانکه در تعریف حرف گفته شده ما دلّ علی معنیً فی غیره یعنی خودش مستقلا معنا ندارد بلکه برای معنادار شدن نیاز به چیز دیگری مثل اسم یا فعل دارد. پس وقتی واژه "مِن" به گوش ما میخورد آنچه در ذهن تصور میکنیم ابتدائیت از یک مکان خاص است مثل ابتدائیت از شهر قم، نه یک ابتدائیت کلّی. پس مستعملٌفیه "مِن" شد جزئی ذهنی. (وضع عام، موضوعله عام و مستعمل فیه خاص و جزئی ذهنی)
فالمعنی و إن کان لامحالة ...، ص26، س6
نقد احتمال دوم:
مرحوم آخوند سه اشکال به احتمال دوم وارد میدانند:
اشکال اول: استلزام دو لحاظ و تصور در حروف
قبل توضیح این اشکال یک مقدمه اصولی
مقدمه اول، اصولی: نیاز استعمال لفظ به تصور آن
در تعریف وضع مرحوم آخوند فرمودند ارتباط خاص بین لفظ و معنا است. ایجاد کننده این ارتباط واضع است که لفظ (مثلا کتاب) و معنا (این شیء خارجی) را تصور میکند و با نامگذاری، بین آن دو ارتباط ایجاد میکند. سایر اهل زبان و استعمال کنندگانِ این الفاظ هم برای استفاده از لفظ کتاب همان ارتباط را تصور میکنند زیرا استعمال الفاظ و به عبارت دیگر سخن گفتن، فعل اختیاری انسان است و یک فارسی زبان وقتی میگوید کتاب خریدم، لفظ کتاب و معنای آن یعنی این شیء خارجی را تصور کرده و چنین کلمات و جملهای را گفته است. البته توجه به این ارتباط بین لفظ و معنا برای فرد یا کودکی که تازه لغات را میآموزد محسوس است لکن وقتی بزرگتر شود و ممارست در سخن گفتن پیدا کند همین فعل اختیاری را بدون توجه و به صورت ناخودآگاه انجام میدهد.[3]
مقدمه دوم، فلسفی، ادبی: جزئی بودن تصور ذهنی
در دو مقدمهای که ذیل احتمال اول گفتیم دو نکته روشن شد: یکی اینکه که از نظر فلسفی تمام ماهیت و هویت عرض وابسته به معروض است، و دیگری اینکه از نظر ادبی "حروف" معنای مستقلی ندارند و تصور معنایشان وابسته به شیء دیگر مثل اسم یا فعل است، و هویت حروف چیزی نیست جز همین وابستگی ذهنی به شکلی که هر تصور ذهنی از یک حرف با تصور ذهنی دیگر از همان حرف متفاوت خواهد بود هرچند تصور کننده یک نفر باشد.
مرحوم آخوند در اشکال اول میفرمایند قبول داریم که تصور معنای حرفی در ذهن بدون وابستگی به اجزاء دیگر جمله، امکان ندارد (در جمله "سرتُ من قم الی مشهد" مِن برای معنای دار شدن نیاز به "سرت" و "قم" دارد) و همین وابستگی، سبب جزئی شدن و خروج "مِن" از معنای کلی ابتدائیت میشود، لکن تفتازانی نمیتواند با این تصور و لحاظ، مستعملٌفیه را جزئی بشمار آورد زیرا طبق مقدمه اول، مرحله استعمال خودش به صورت جداگانه نیاز به تصور و لحاظ دارد و در این صورت لازم میآید هر فردی که یکی از حروف را در جملهای استعمال میکند دو تصور داشته باشد یکی تصور حرف و وابستگی به قبل و بعد خودش در مقام استعمال و دیگری تصوری که پیش نیاز سخن گفتن و استعمال است.
به عبارت دیگر متکلم و بکارگیرنده در مقام استعمال لفظ "مِن" دو تصور و لحاظ باید داشته باشد:
یکی همین تصور جزئی ذهنی که تفتازانی در مستعمل فیه مطرح کرد.
دیگری تصوری که طبق مقدمه اول گفتیم هر استعمالی به عنوان یک فعل اختیاری به آن نیاز دارد.
پس گویا مستعمِل (بکارگیرنده لفظ) در مقام استعمال، همان "مِن" که در معنای جزئی ذهنی لحاظ کرده بود را لحاظ میکند برای ابتدائیت از قم. و هو کما تری یعنی بالوجدان میبینیم اهل لسان موقع صحبت کردن یک تصور بیشتر ندارند و دو لحاظ و تصور، مطابق استعمالات عرفی نیست.
ترجمه عبارت کتاب: فالمعنی و إن کان ... قبول داریم وابستگی معنای حرفی در قبل و بعدش سبب میشود حرف، یک ماهیت جزئی ذهنی داشته باشد (چنانکه تفتازانی میگوید) إلا أنّ هذا اللحاظ، الا اینکه این لحاظ در زمان استعمال (در مستعمل فیه) وجود ندارد و الا اگر این لحاظ (یعنی کلام تفتازانی) در مستعملٌفیه و هنگام استعمال وجود داشته باشد پس ناچاریم برای استعمال حرف (مثل مِن) یک تصور دیگر هم داشته باشیم یعنی بگوییم آن حرفی که به صورت جزئی ذهنی تصور شده بود را تصور میکنم برای کاربرد در سیر از قم به مشهد. بداهة أنّ تصور ... دلیل این لحاظ دوم آن است که استعمال هر لفظی نیاز به تصور دارد. (چنانکه در مقدمه اول اشاره کردیم)
اشکال دوم: عدم تحقق در خارج و عدم امتثال
تبیین اشکال دوم نیاز به یک مقدمه منطقی دارد.
مقدمه منطقی: کلی طبیعی، منطقی و عقلی
در المنطق مرحوم مظفر، ص88 در انتهای مبحث کلیّات خمس خواندهایم که کلی یا کلی طبیعی است یا کلی منطقی و یا عقلی. مرحوم مظفر این سه اصطلاح را در مثال "الإنسان کلیٌّ" نشان داده و فرمودند:
ـ اگر انسان را بما هو انسان در نظر بگیریم بدون توجه به کلی بودن یا نبودن، انسان یک کلی طبیعی است و الکلی الطبیعی موجود فی الخارج بوجود أفراده.
ـ اگر "کلیٌ" را به تنهایی در نظر بگیریم یعنی صرف مفهوم کلی (ما لایمتنع صدقه علی کثیرین) کلی منطقی خواهد بود که لا وجود له إلا فی العقل ... و لاموطن لها خارج الذهن.
ـ اگر مجموعه "الإنسان کلیٌّ" را در نظر بگیریم یسمّی الکلی العقلی لأنه لا وجود له الا فی العقل.
نکتهای که توجه به آن لازم است نگاه مرحوم آخوند به اصطلاح کلی عقلی است. ایشان اصطلاح متفاوتی از تعبیر مشهور منطقیین دارند و معتقدند هر چیزی قید ذهنی داشت عقلی و غیر قابل تحقق در خارج است هر چند جزئی باشد نه کلی.[4]
مرحوم آخوند میفرمایند اگر تفتازانی مستعمل فیه را جزئی ذهنی بداند، همینکه قید ذهنی اضافه شد یعنی در خارج قابلیّت تحقق ندارد، زیرا کلّی عقلی (امور ذهنی) بر امور خارجی قابل تطبیق نیستند چرا که امور ذهنی و عقلی جایگاهشان فقط ذهن است نه در خارج.
در نتیجه اوامر و دستوراتی از شارع که برداشت حکم از آنها وابسته به معنای حرفی باشد قابل امتثال نیستند. وقتی مولا میگوید: "سِر من البصرة" حرف مِن وابسته به سیر و بصره و طبق کلام تفتازانی یک امر جزئی ذهنی و عقلی است یعنی بصرهای که در ذهن گوینده است نه بصرهای که در جهان خارج است (جزئی خارجی را نقد کردیم) و عبد نمیتواند از بصره داخل ذهن مولا حرکت را آغاز کند مگر اینکه بگوییم حرف مِن مجرد و جدای از قبل و بعدش بکار رفته و بصره در ذهن مولا خصوصیتی ندارد که در این صورت استعمال مِن در غیر ما وُضِع له و به صورت مجازی خواهد بود و نمیتوان تمام حروف در اوامر مولا را حمل بر مجاز نمود.
جلسه 9 (یکشنبه، 1402.07.16) بسمه تعالی
مع أنّه لیس لحاظ المعنی ...، ص26، سآخر
اشکال سوم: عدم تفاوت وضع، در حروف و اسماء
سومین اشکال یک اشکال نقضی است. مرحوم آخوند میفرمایند آنچه در بحث وضع برای ما مهم است مسأله تصور است که واضع در بُعد وضع و موضوعله از حیث عام یا خاص بودن، چگونه لفظ و معنا را تصور کرده است، دیگر کیفیت این لحاظ و تصور در مستعمل فیه، دخالت در کیفیت وضع ندارد. پس چنانکه در أسماء، تصور مستقل بودنِ معنای اسمی، در مستعمل فیه لازم نیست در حروف هم باید بگویید تصورِ وابسته بودنِ معنای حرفی در مستعملٌفیه لازم نیست و نیازی نداریم این تصور را به عنوان جزء ذهنی مطرح کنیم.
نتیجه اینکه قول تفتازانی که در حروف وضع عام، موضوعله عام و مستعمل فیه خاص است قابل دفاع نمیباشد.
و بالجمله: لیس المعنی ...، ص27، س3
مرحوم آخوند در جمعبندی مطالبشان در نقد کلام تفتازانی و به خصوص با توجه به اشکال سومشان میفرمایند واضع معنای ابتدائیت را تصور کرده و برای آن دو لفظ وضع کرده یکی لفظ إبتداء که اسم است و دیگری لفظ "مِن" که حرف است لذا کیفیت وضع و استعمال در حروف و اسماء هم سنخ آنها در معنا، دو شباهت دارد:
الف: چنانکه در استعمال کلمه ابتداء در معنای اسمی نیاز به تصور استقلالی بودن معنای آن نیست، همچنین در استعمال حرف "مِن" هم نیازی به تصور وابسته و آلی بودن معنای حرف نداریم.
ب: چنانکه تصور ابتدائیت در معنای اسمی موجب نمیشود در مقام استعمال در معنای جزئی بکار رود همچنین تصور ابتدائیت در معنای حرفی هم موجب نمیشود در مقام استعمال در معنای جزئی بکار رود.
إن قلت: مستشکل میگوید با این نکتهای که شما فرمودید دیگر تفاوتی بین معنای اسمی و معنای حرفی در کاربرد ابتدائیت وجود ندارد و این دو باید مترادف باشند یعنی دو لفظ برای یک معنا لذا باید بتوانیم هر کدام را در جای دیگری بکار بریم یعنی بجای "سرتُ من البصره" بگوییم "سرتُ إبتداء البصره" یا بجای جمله "إبتداء سیری کان سریعا" باید بتوانیم بگوییم "من سیری کان سریعا" در حالی که چنین چیزی واضح البطلان است و خود شما هم این استعمال را غلط میدانید.
قلت: مرحوم آخوند میفرمایند حرف و اسم هم سنخ آن در معنا، یک تفاوت و یک شباهت دارند:
ـ تفاوتشان در وضع است. یعنی واضع معنای ابتدائیت را تصور کرده و اعلام کرده برای بکارگیری معنای ابتدائیت به صورت مستقل و معنای اسمی از لفظ "إبتداء" استفاده کنید و برای بکارگیری معنای ابتدائیت به صورت غیر مستقل و معنای حرفی، از لفظ "مِن" استفاده کنید. و همین تفاوت در وضع باعث شده که نتوانیم هر کدام را بجای دیگری بکار بریم زیرا بر خلاف وضع واضع است.
ـ شباهتشان در معنایی است که برای آن وضع شدهاند.
و قد عرفت که شیوه اراده معنای ابتدائیت مقوّم و رکن معنای ابتدائیت نیست. یعنی معنای ابتدائیت را به شیوه اسمی اراده کنیم یا به شیوه حرفی این ارتباطی به اصل معنا ندارد بلکه مرتبط به شیوه وضع واضع است و الا "مِن" و "إبتداء" هر دو برای یک معنا وضع شدهاند.
نتیجه بحث از کیفیّت وضع حروف این شد که مرحوم آخوند معتقدند در حروف وضع عام، موضوععام و مستعمل فیه هم عام است. به این نظرشان در مطلب هفتم هم اشاره میکنند.
نقد قول اول:
مرحوم آخوند به نقد قول اول که مرحوم صاحب معالم فرمودند در حروف وضع عام و موضوعله خاص است نپرداختند لکن از نقد قول تفتازانی نقد قول اول هم روشن میشود به این بیان که وقتی مرحوم آخوند ثابت فرمودند مستعمل فیه در حروف عام است قطعا امکان ندارد موضوع له خاص باشد. (اگر موضوع له عام باشد امکان دارد مستعمل فیه خاص یا عام باشد اما اگر مستعمل فیه عام باشد امکان ندرد که موضوع له خاص باشد)
تحقیق:
در رابطه با دیدگاه نهایی مرحوم آخوند در وضع حروف دو تحقیق را انجام دهید:
یکم: مراجعه کنید به ابتدای اصول فقه مرحوم مظفر مبحث وضع، ایشان سه نظریه در رابطه با وضع حروف بیان میکنند. اولین نظریه را به نجم الأئمه شیخ رضی منتسب میدانند و مختار مرحوم آخوند که الآن با نظر آخوند آشنا شدیم. هر سه نظریه را یادداشت کنید و نظر نهایی مرحوم مظفر که متفاوت از نظر مرحوم آخوند است را با دلیلشان بیان کنید.
دوم: شیخنا الأستاد آیة الله مروی حفظه الله میفرمودند مرحوم آخوند مدعایشان در کیفیت وضع حروف را از ابن حاجب گرفتهاند لکن مبنای مرحوم آخوند در مبحث وضع را با تجمیع پنج موضع از مطالب ایشان میتوان به دست آورد که در این پنج موضع به کیفیت وضع حروف اشاره میکنند:
1. همین بحث که البته به نکاتشان در کیفیت وضع در جمله خبریه و انشائیه و أسماء مبهمات در دو مطلب بعدی هم باید توجه نمود.
2. ابتدای امر دوزادهم از امور سیزدهگانه مذکور در مقدمه کفایه. ج1، ص56 (چاپ مجمع الفکر)
3. اواسط بحث مشتق در امر سیزدهم، ج1، ص64.
4. در مبحث تقسیم واجب به مطلق و مشروط، ج1، ص139.
5. در مبحث مفهوم شرط، ج1، ص276.
ثم لایبعد أن یکون ...، ص27، سآخر
مطلب ششم: کیفیت وضع در جمله خبریّة و انشائیة
در ابتدای امر دوم و مبحث وضع گفتیم مرحوم آخوند هفت مطلب بیان میکنند: 1. تعریف وضع. 2. اقسام وضع. 3. امکان قسم سوم. 4. استحاله قسم چهارم 5. بررسی وقوع اقسام ثلاثه. این پنج مطلب تمام شد.
قبل از بیان کلام مرحوم آخوند در تفاوت معنای اسمی و حرفی و جمله خبریه و انشائیه، دو مقدمه بیان میکنیم:
مقدمه ادبی: إنشاء و إخبار
میدانیم یک تفاوت مهم بین إخبار و إنشاء این است که إخبار یعنی خبر دادن که محتمل الصدق و الکذب است مثل اینکه میگوید جاء زیدٌ، اما إنشاء یعنی ایجاد کردن و دستور دادن که احتمال کذب در آن نمیرود، پدر به پسرش میگوید درس بخوان اینجا معنا ندارد بگوییم پدر کذب میگوید.
لکن بعض الفاظ و جملات هم قابلیت بکار رفتن در إخبار را دارند هم إنشاء مثل "بعتُ داری" این جمله هم میتواند خبر دادن از یک معامله باشد هم میتواند انشاء عقد بیع از جانب بایع و ایجاد یک معامله باشد. سؤال این است که آیا کیفیت وضع در جمله خبریه با جمله انشائیه تفاوت دارد؟ مرحوم آخوند در این مطلب به این سؤال پاسخ میدهند.
میفرمایند[5] بعید نیست که تفاوت وضع بین خبر و إنشاء هم مانند تفاوت وضع بین معنای حرفی و اسمی باشد به این بیان که یک شباهت و یک تفاوت داشته باشند:
ـ تشابه این است که هر دو جمله وضع شدهاند برای دلالت بر یک نسبت تام و یصح السکوت علیه. یعنی مستعملٌفیه هر دو یکی است.
ـ تفاوت این است که در جمله خبریه از یک نسبت موجود خبر میدهیم اما در جمله انشائیه از ایجاد آن نسبت سخن میگوییم.
در نتیجه میتوانیم بگوییم به نظر مرحوم آخوند کیفیت وضع در جملههای خبری و إنشائی به این صورت است که وضع عام، موضوعله عام و مستعمل فیه عام است.
فتأمّل
میتواند اشاره به دقت باشد چنانکه انتهای این بحث هم فتأمل و امر به دقت دارند. همچنین مرحوم آخوند در اواسط مبحث مشتق، ج1، ص66 (چاپ مجمع الفکر) میفرمایند: ... و منه ظهر عدم اختصاص الإشکال و الدفع بالحروف بل یعم غیره فتأمل فی المقام فإنه دقیق و مزال الأقدام للأعلام و قد سبق فی بعض الأمور بعض الکلام و الإعادة مع ذلک لما فیها من الفائدة و الإفادة فافهم.
مرحوم مروج در منتهی الدرایة، ج1، ص47 میفرمایند: : أنّ هذه الدعوى لا تسمع إلّا فی خصوص الألفاظ المشترکة التی تستعمل تارة فی الإخبار و أُخرى فی الإنشاء کصیغة- بعتُ-، (این مثال را در مقدمه بحث به عنوان بعتُ داری بیان کردیم) و أمّا المختصة بإحداهما، کالجملة الاسمیة المختصة بالأخبار، و صیغة- افعل- و ما شاکلها المختصة بالإنشاء، فلا تصح الدعوى المزبورة فیها، لعدم معهودیة صحة قصد الإخباریة بالألفاظ المختصة بالإنشاء، و الإنشائیة بالألفاظ المختصة بالأخبار.
جلسه 10 (دوشنبه، 1402.07.17) بسمه تعالی
ثمّ إنّه قد انقدح ...، ص28، س3
مطلب هفتم: وضع اسماء اشاره، ضمائر و موصولات (أسماء مبهمات)
مرحوم آخوند در آخرین مطلب از مطالب هفتگانه امر دوم، به بررسی کیفیت وضع در أسماء مبهمات مثل اسم اشاره، ضمائر و موصولات میپردازند و میفرمایند در أسماء مبهمات هم مانند حروف وضع عام، موضوعله عام و مستعمل فیه هم عام است.
به عنوان مثال واضع، کلّی اشاره به نزدیک را تصور کرده است سپس برای همین معنای کلّی مثلا لفظ "هذا" را وضع کرده است و حتی مستعمِل هم که از لفظ "هذا" استفاده میکند مقصودش کلی اشاره به نزدیک است. بله روشن است که بعد از مرحله وضع و بعد مرحله استعمال، آنچه در خارج محقق میشود این است که مشارالیه "هذا" از معنای کلی خارج میشود و تشخص پیدا میکند اما این تشخّص و جزئی شدن، مربوط به شیوه استعمال است نه اصل استعمال به این بیان که فرد از لفظ "هذا" را در همان معنای کلی اشاره به نزدیک استعمال میکند لکن وقتی مخاطب ملاحظه میکند میبیند اشاره به سمت زید است متوجه میشود مقصود از معنای کلی "هذا" زید است اینجا است که "هذا" تشخّص پیدا کرده و بر جزئی خارجی تطبیق پیدا میکند.
به عبارت دیگر هر چند وضع، موضوع له و مستعمل فیه اسماء اشاره عام است لکن همین اسم اشاره بعد از استعمال، مقتضی تشخص و تعین در خارج است، پس فقط طور و شیوه استعمال است که جزئی و تشخص یافته نه مستعمل فیه. همچنین است در ضمائر و موصولات که مثلا واضع کلی مفرد مذکر غائب را تصور کرده سپس برای همین معنای کلی لفظ "هو" را وضع کرده و مستعمِل هم حین استعمال "هو" معنای کلی را در نظر دارد لکن در خارج خود بخود تشخص و تعیّن پیدا میکند در مرجع این ضمیر.
نتیجه بحث این است که در رابطه با حروف، أسماء هم سنخ آنها، أسماء اجناس، اسماء اشاره، ضمائر و موصولات، وضع عام، موضوعله عام و مستعمل فیه هم عام است لکن بعد از استعمال، ابهام و کلیّت از معنای اینها رفع شده و با تطبیق بر مشارالیه و مرجع ضمیر، تشخص و تعیّن و جزئیت پیدا میکند، چه جزئیّت در خارج چه جزئیّت در ذهن اما مهم این است که این تشخص به مستعمل فیه سرایت نمیکند.
مرحوم آخوند سپس میفرمایند به جان خودم سوگند این مسأله (که مستعمل فیه در این موارد خاص و جزئی نیست و صرفا بعد از استعمال تشخص پیدا میکند) واضح و روشن است و شاهدش این است که در کلمات قدما از اصولیان و ادبا سخنی از جزئی بودن مستعمل فیه نیست و اولین کسی که این مطلب اشتباه را عنوان کرده تفتازانی بوده و کلام او را هم از ابعاد مختلف نقد کردیم. ریشه اشتباه تفتازانی هم چنانکه گفتیم، دخالت دادن معنای ربطی و وابسته داشتن حروف در معنای موضوع له و مستعمل فیه بوده است. تفتازانی از این نکته غفلت ورزیده که اگر معنای ربطی در حروف را در مرحله استعمال دخالت دهد باید معنای استقلالی در أسماء هم سنخ آنها را نیز در مرحله استعمال دخالت دهد در حالی که چنین نمیکند، پس روشن میشود که قصد معنای ربطی هیچ ارتباطی به شؤون و أطوار و شیوههای استعمال حروف ندارد.
نکته:
مرحوم آخوند در این امر وضع را تعریف کردند اما استعمال را تعریف نکردند. در مبحث دوازدهم (استعمال اللفظ فی اکثر من معنی)، ج1، ص56 استعمال را هم تعریف میکنند و از حقیقت آن سخن خواهند گفت.
[2]. او از عالمان ایرانی اهل سنت (روستای تفتازان در اطراف شیروان) است که در کتاب شرح المواقف خود معتقد به عصمت خلیفه اول و دوم است. او در شرح المقاصد که کتاب مقاصد هم نوشته خود او است، ج5، ص 249 مینویسد: من معظم الخلافیات مع الشیعة اشتراطهم أن یکون الإمام معصوما، و قد عرفت معنى العصمة، و أنها لا تنافی القدرة على المعصیة، بل ربما یستلزمها، و احتج أصحابنا على عدم وجوب العصمة بالإجماع على إمامة أبی بکر و عمر و عثمان (رضی اللّه عنهم) مع الإجماع على أنهم لم تجب عصمتهم، و إن کانوا معصومین بمعنى أنهم منذ آمنوا کان لهم ملکة اجتناب المعاصی مع التمکن منها.
[3]. مرحوم مظفر در اصول فقه، ج1، ص180 د رمباحث مربوط به مطلق و مقیّد به نوعی به این محتوا اشاره کردهاند: عند استعمال اللفظ فی معناه، لا بد من تصور اللفظ والمعنى ...
مرحوم خوئی در محاضرات فی الأصول، ج1، ص90 میفرمایند: لحاظ المعنى فی مرحلة الاستعمال مما لا بد منه و لا مناص عنه، ضرورة ان الاستعمال فعل اختیاری للمستعمل فیتوقف صدوره على تصور اللفظ و المعنى ...
[4]. مرحوم آخوند از جمله در کفایه، ج1، ص338 (مجمع الفکر) میفرمایند: "و کذا المفهوم اللابشرط القسمی فإنه کلّی عقلی لاموطن له إلا الذهن، لایکاد یمکن صدقه و انطباقه علیها بدانة أنّ مناطه الاتحاد بحصب الوجود خارجا، فکیف یمکن أن یتّحد معها ما لا وجود له إلا ذهنا؟
[5]. گفته شده این کلام مرحوم آخوند در حقیق نقد کلامی از مرحوم شیخ انصاری در مطالح الأنظار، ص173 (چاپ قدیم) است که مرحوم شیخ به مناسبت ذیل بحث مفهوم شرط میفرمایند: در جملۀ خبریّه وضع و موضوعٌ له عامّ است ولی در جملۀ انشائیّه وضع عامّ است موضوعٌ له و مستعملٌ فیه خاصّ است.