شک در تکلیف/ شبهه وجوبیه/ مسأله سوم: تعارض نصین
جلسه پانزدهم (چهارشنبه، 96.07.19) بسمه تعالی
مسأله سوم: تعارض نصین
المسألة الثالثة فیما اشتبه حکمه... ج2، ص165
مسأله سوم از مسائل چهارگانه شبهه وجوبیه این است که در حکم یک فعل شک دارد بین وجوب و غیر حرام و منشأ شک هم تعارض دو دلیل معتبر است. قبل از ورود به بحث یک مقدمه اصولی بیان میکنیم.
مقدمه اصولی: مبحث تعارض در اصول
در جلد دوم کتاب اصول فقه باب نهم مبحث تعادل و تراجیح خواندهایم که تعارض یعنی تکاذب دو دلیل، به نوعی که امکان ندارد در آن واحد هر دو حکم شرعی ثابت باشد. یکی از شروط تعارض هم این بود که یک دلیل یا هر دو نباید قطعی السند باشند زیرا تعارض دو دلیل قطعی محال است و دلیل ظنی هم نمیتواند با دلیل قطعی تعارض کند. همچنین در مبحث تعارض مسائل مختلفی در کتب اصولی بررسی میشود از جمله:
آیا مفهوم میتواند با منطوق تعارض کند؟ آیا اصل با ظاهر میتواند تعارض کند؟ تعارض بین بیش از دو دلیل به چه کیفیت است؟ تفاوت تعارض با تزاحم چیست؟ قاعده اولیه در تعارض تساقط است یا نه؟ مرجحات باب تعارض چیست؟
نمونهای از تعارض دو روایت: مشهور فقهاء سن بلوغ پسر را بر اساس روایات پانزده سالگی میدانند از طرفی روایتی داریم که سن بلوغ پسر را سیزده سالگی میداند، عمار ساباطی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: "سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُلَامِ مَتَى تَجِبُ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ فَقَالَ إِذَا أَتَى عَلَیْهِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً" یک روایت سن بلوغ را سیزده سالگی و دیگری پانزده سالگی میداند و این تعارض است. *
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در مبحث تعارض نصین مسائل و مقامات مختلفی از بحث وجود دارد لکن آنچه در این مسأله سوم مورد بحث و بررسی قرار میدهیم آن است که آیا در مواجهه با دو دلیل شرعی متعارض واجب است توقف کنیم و احتیاط نماییم یعنی به هر دو دلیل عمل نماییم و در مثال سن بلوغ بگوییم از سیزده سالگی مکلف میشود که به هر دو روایت عمل کرده باشد یا احتیاط واجب نیست و به هر کدام بخواهیم میتوانیم عمل کنیم؟
در این مسأله هم میفرمایند مشهور اصولیان و اخباریان معتقدند احتیاط واجب نیست، اما محدث بحرانی صاحب حدائق و محدث أسترآبادی صاحب الفوائد المدنیة در این مسأله هم معتقد به وجوب احتیاط هستند.
شیخ انصاری چهار دلیل از قائلین به وجوب احتیاط نقل و نقد میکنند سپس یک دلیل بر عدم وجوب احتیاط اقامه نموده و از اشکالات وارد بر آن جواب میدهند.
أدله قائلین به وجوب احتیاط:
دلیل اول: روایاتی که میگویند قف عند الشبهه. این روایات اطلاق دارد و میگوید چه در شبهات تحریمیه و چه وجوبیه و چه با منشأ فقدان یا اجمال یا تعارض نصین یا امر خارجی واجب است توقف نموده و احتیاط کرد.
نقد: مرحوم شیخ میفرمایند اولا: این روایات امر مولوی نیست بلکه ارشاد به حکم عقل است و عقل هم میگوید در شبهات وجوبیه احتیاط واجب نیست زیرا در اصل تکلیف وجوب شک داریم و عقاب بلابیان قبیح است. در صورتی شارع میتواند عقاب کند که یک بیان و دلیل شرعی بدون معارض به دست ما برسد. ثانیا: سلّمنا که این روایات امر مولوی است نه ارشاد به حکم عقل، اما این روایات به طور مطلق میگویند توقف واجب است، روایات دیگری داریم که میگویند اگر دو طرف تعارض دو روایت بود شما مخیر هستید بأیهما أخذتَ من باب التسلیم وسعک، پس رابطه این دو دسته روایت اطلاق و تقیید است و نتیجه این است که در موارد شبهه توقف و احتیاط واجب است مگر زمانی که منشأ شبهه تعارض دو روایت باشد که در این صورت احتیاط واجب نیست و فرد شاک مخیر است.
دلیل دوم: روایات خاصهای داریم که در خصوص باب تعارض امر به احتیاط و توقف میکنند.
نقد: میفرمایند در این روایات یک قیدی ذکر شده که "حتی تلقی إمامک" و این قید نشان میدهد حکم مذکور در این روایات مربوط به زمان حضور امام معصوم است پس شامل عصر غیبت نمیشود.
دلیل سوم: روایتی از کتاب عوالی اللئالی ابن ابی جمهور أحسائی که قبلا هم اشاره شده در فرازی از این حدیث آمده: "فخذ بما فیه الحائطة لدینک و اترک ما خالف الإحتیاط"
نقد: قبول داریم که این روایت مانند روایت اول عام نیست بلکه در خصوص باب تعارض دو روایت وارد شده اما اولا: این حدیث سندا ضعیف است و در مجامیع حدیثی شیعه وجود ندارد و نسبت به مصنِّف و مصنَّف اشکال وجود دارد و در اعتبار نویسنده و کتاب تردید جدی است. ثانیا: تعارض مطرح شده در این روایت و پاسخ حضرت ناظر به زمان حضور و دسترسی به امام معصوم است نه عصر غیبت.
دلیل چهارم: صحیحه عبدالرحمن بن حجاج که ابتدای روایت در مورد شک در مکلف به است که دو نفر محرم در حال احرام صید کردند اصل تکلیف حرمت روشن است اما راوی نمیداند وظیفه شرعی و مکلفبه چیست، اما در پایان روایت حضرت یک ملاک کلی بیان میفرمایند که: "إذا أصبتم مثل هذا فلم تدروا، فعلیکم بالإحتیاط حتی تسألوا عنه و تعلموا". هر جا حکم را ندانستید باید احتیاط و توقف کنید.
نقد: میفرمایند اشکال این حدیث هم اختصاصش به زمان حضور امام معصوم است و شامل ما و عصر غیبت نمیشود.
تحقیق:
* تأمل کنید و مثال واقعی فقهی دیگر برای تعارض ذکر کنید چه تعارض مستقر و چه تعارض بدوی که منجر به جمع بین متعارضین مثل عام و خاص میشود. میتوانید به اصول فقه مرحوم مظفر مراجعه کنید.
معرفی اجمالی کتاب:
به مناسبت ایام عزای حضرت سید الشهدا سلام الله علیه و روز چهارشنبه آشنایی با کتابچه مختصری از مرحوم کراجکی از علماء بزرگ شیعه متوفی 449 مفید است هم به جهت تاریخی هم به جهت مطالب استدلالی کلامی.
امیر المؤمنین در نهج البلاغه میفرمایند: "و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد، حتی تعرفوا الذی ترکه" لذا باید توجه داشت عظمت حرکت أباعبدالله الحسین علیه السلام شناخته نمیشود الا با شناخت دقیق دشمن حضرت و شیوههای سرکوبی دشمنان حضرت.
رساله التعجب در پایان کتاب کنز الفوائد منتشر میشده. ایشان از شاگردان شیخ مفید معمار کلام شیعی و مرحوم سید مرتضی بودهاند. ایشان در صفحه 116 از کتاب التعجب که توسط انتشارات فدک به چاپ رسیده میفرمایند: ومن عجیب قولهم: إن أحدا لم یشر بهذا الحال، ویستبشر بما جرى فیها من الفعال، وقد رأوا ما جرى قرره شیوخهم، ورسمه سلفهم، من تبجیل کل من نال من الحسین صلوات الله علیه فی ذلک الیوم منالا، وآثر فی القتل به أثرا، وتعظیمهم لهم، وجعلوا ما فعلوه سمة لأولادهم.
فمنهم فی أرض الشام: بنو السراویل، وبنو السرج، وبنو سنان، وبنو الملحی، وبنو الطشتی، وبنو القضیبی، وبنو الدرجی.
وأما بنو السراویل: فأولاد الذی سلب سراویل الحسین (علیه السلام).
وأما بنو السرج: فأولاد الذین أسرجت خیله لدوس جسد الحسین (علیه السلام)، ووصل بعض هذه الخیل إلى مصر، فقلعت نعالها من حوافرها وسمرت على أبواب الدور لیتبرک بها و جرت بذلک السنة عندهم حتی صاروا یتعمّدون عمل نظیرها علی أبواب دور اکثرهم.
واما بنوسنان: فأولاد الذی حمل الرمح الذی علس سنانه رأس الحسین علیه السلام.
و اما بنو المکبّری: فأولاد الذی کان یکبّر خلف رأس الحسین علیه السلام.
وأما بنو الطشتی: فأولاد الذی حمل الطشت الذی ترک فیه رأس الحسین (علیه السلام)، وهم بدمشق مع بنی الملحی معروفون.
وأما بنو القضیبی: فأولاد الذی أحضر القضیب إلى یزید لعنه الله لنکت ثنایا الحسین (علیه السلام).
وأما بنو الدرجی: فأولاد الذی ترک الرأس فی درج جیرون (2)، وهذا لعمرک هو الفخر باب من أبواب دمشق إلى الواضح، لولا أنه فاضح.
جلسه شانزدهم (شنبه، 96.07.22) بسمه تعالی
و مما یدل علی الأمر بالتخییر.. ج2، ص166، س7
دلیل قائلین به تخییر (عدم وجوب احتیاط)
گفته شد در شبهه وجوبیه با منشأ تعارض نصین بعض از اخباریان قائل به وجوب احتیاط بودند که چهار دلیلشان را مرحوم شیخ نقل و نقد فرمودند، امروز یک دلیل و روایت برای قائلین به عدم وجوب احتیاط بیان میکنند و پنج اشکال وارد بر آن را هم جواب میدهند و نهایتا این دلیل را بر عدم وجوب احتیاط میپذیرند.
قبل از توضیح دلیل، مقدمهای ذکر میکنیم:
مقدمه رجالی درایهای: معنای توقیع، حمیری
توقیع در لغت به معنای نوشتن یا امضاء کردن ذیل نامه است و در اصطلاح علوم حدیث به معنای جواب نامه و سؤال توسط امام معصوم است که عمده توقیعات مربوط به امام زمان علیه السلام است.
یکی از اصحاب اهل بیت و راویان بزرگ شیعه محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى قمى زنده به سال 308هـق است. حمیری منسوب به یکی از قبایل یمن است. چند توقیع از ناحیه مقدسه در جواب سؤالات و نامههای او صادر شده است. او در سلسله سند یکی از روایات معروف شیعه است که: "أن الحسین بن علی بن أبی طالب7 دخل یوما إلى الحسن7 فلما نظر إلیه بکى، فقال له: ما یبکیک یا أبا عبد الله؟ قال: أبکى لما یصنع بک. فقال له الحسن7: إن الذی یؤتى إلی سمّ یدس إلی فاقتل به، ولکن لا یوم کیومک یا أبا عبد الله، یزدلف إلیک ثلاثون ألف رجل، یدعون أنهم من أمة جدنا محمد9... (أمالی شیخ صدوق)
مرحوم طبرسی در احتجاح، توقیعی نقل فرمودهاند که حمیری از ناحیه مقدسه به صورت مکتوب سؤال پرسید که بین فقهاء و اصحاب ما اختلاف شده است بعضی میگویند بعد از تشهد رکعت دوم و برای بلند شدن رکعت سوم باید تکبیر گفته شود و بعضی هم گفتهاند تکبیر واجب نیست و میتواند بگوید بحول الله و قوته أقوم و أقعد. حضرت حجت7 در جواب مرقوم فرمودند: در این مسأله بین شما دو نقل است، یک نقل میگوید در نماز از هر حالتی که به حالت دیگر میخواهد برود باید تکبیر بگوید و نقل دوم میگوید وقتی بعد از سجده دوم تکبیر گفت و نشست سپس برای رکعت بعد بلند شد لازم نیست برای این قیام بعد از قعود تکبیر بگوید، بنابر نقل دوم بعد از تشهد اول که میخواهد بلند شود لازم نیست تکبیر بگوید، این دو نقل تعارض دارند یکی میگوید برای بلند شدن بعد تشهد، تکبیر گفتن لازم است یکی میگوید لازم نیست، حضرت میفرمایند: بأیهما أخذت من باب التسلیم کان صوابا. یعنی شما در مواجهه با دو روایت متعارض مخیر هستید به هر کدام عمل نمایید و احتیاط واجب نیست.
مرحوم شیخ پنج اشکال به استدلال به این روایت بیان میکنند و جواب میدهند:
اشکال اول: این حدیث مربوط به تعارض نیست بلکه رابطه دو نقل، عام و خاص است، نقل اول میگوید برای انتقال از هر حالت به حالت دیگر باید تکبیر بگویی، روایت دیگر میگوید الا در حالت بلند شدن از تشهد که در خصوص این حالت تکبیر لازم نیست.
جواب: مرحوم شیخ میفرمایند ظاهر حدیث عام و خاص است و اشکال وارد است اما وقتی دقت میکنیم میبینیم سؤال حمیری از بلند شدن از تشهد برای قیام بوده که تکبیر لازم دارد یا نه؟ حال امام در نقل اول، این سؤال و اختلاف را نقل به مضمون کردهاند یعنی میخواهند بفرمایند نقل اول میگوید در همه موارد انتقال از یک حالت به حالت دیگر از جمله در بلند شدن از تشهد، تکبیر لازم است، پس گویا در نقل اول میگوید خصوص بلند شدن از تشهد، تکبیر میخواهد روایت دوم میگوید تکبیر نمیخواهد پس تعارض است.
اشکال دوم: چرا حضرت در این توقیع با بیان حکم واقعی شبهه حمیری را برطرف نکردهاند و دستور به تخییر دادهاند؟
جواب: اولا: این توقیعات آخرین ارتباطات شیعیان با امام معصوم بوده است لذا چنانکه از زمان امام کاظم علیه السلام اهل بیت شیعیان را برای عصر غیبت و عدم دسترسی به امام معصوم آماده میکردند حضرت هم میخواهند راهکار حل تعارض روایات را به حمیری بیاموزند. ثانیا: چه بسا حکم واقعی در مسأله همین عدم وجوب تکبیر بوده لذا حضرت فرمودهاند مخیر هستی تکبیر بگویی یا نه.
اشکال سوم: حضرت بین دو طرف مسأله که تعارض است فرمودند مخیر هستی، یک طرف تعارض میگوید تکبیر واجب است و طرف دیگر میگوید واجب نیست، خوب اگر فرد از باب تخییر، وجوب را انتخاب کرد و به قصد وجوب تکبیر گفت در حالی که در واقع واجب نبوده، این میشود إغراء به جهل و مبتلا کردن مخاطب به جهالت، و این کار هم از معصوم آن هم در بیان احکام شرعی قبیح است.
جواب: در اصول ثابت شده (در اصول فقه مرحوم مظفر هم خواندهایم) که قصد وجه یعنی قصد وجوب نمودن در عبادات واجب نیست.
اشکال چهارم: این حدیث مربوط به شک در مکلفٌبه است نه شک در تکلیف پس از بحث ما خارج است. در حدیث فرد یقین به وجوب نماز دارد و شک او مربوط به این است که مکلفٌبه فرد، نماز با تکبیر است یا نماز بدون تکبیر.
جواب: اولا: هر کسی از فقهاء که قائل به تخییر در شک در مکلفبه شده در شک در تکلیف هم قائل به تخییر شده است. پس نمیشود کسی در شک مکلفبه قائل به تخییر باشد اما در شک در تکلیف قائل به تخییر نباشد. ثانیا: اگر فقیهی بر اساس این حدیث نسبت به شک در مکلفبه با اینکه یقین به اصل تکلیف داریم حکم کند به تخییر به طریق اولی در شک در تکلیف که اصل تکلیف هم مشکوک است حکم به تخییر خواهد نمود.
اشکال پنجم: قبل از توضیح این اشکال هم مقدمهای بیان میکنیم:
مقدمه اصولی: دو اصطلاح ناقل و مقرّر
در مبحث تعارض در علم اصول اصطلاحی وجود دارد که در فقه هم مورد استفاده قرار میگیرد و آن دو اصطلاح خبر ناقل و خبر مقرر است. هر گاه دو روایت با یکدیگر تعارض کنند خبر موافق با اصل را مقرر و خبر مخالف با اصل را ناقل گویند. *
اگر روایتی بگوید عصیر زبیب حرام است و روایت دیگر بگوید حرام نیست، روایتی که میگوید حرام نیست موافق است با اصل برائت، پس به این حدیث میگوییم مقرّر چون مفاد اصل برائت را تقریر و تأیید نمود، اما روایتی که میگوید عصیر زبیب حرام است را میگوییم خبر ناقل زیرا حکم اصل برائت را نقل و تغییر داد به حرمت.
بین اصولیان اختلاف است که در تعارض دو خبری که یکی ناقل و دیگری مقرر است کدام مقدم است و ترجیح دارد، بعضی خبر ناقل را ترجیح میدهند و بعضی خبر مقرّر را، بعضی هم این را ملاک ترجیح نمیدانند.
اشکال پنجم این است که فقهاء در سه مورد قائل به تخییر نیستند بلکه بینشان اختلاف است:
مورد اول: در تعارض دو خبر ناقل و مقرّر قائل به تخییر نیستند بلکه میگویند خبر ناقل مقدم است.
مورد دوم: در تعارض روایت مفید وجوب با روایت مفید اباحه بعضی روایت مفید وجوب را ترجیح میدهند.
مورد سوم: در تعارض بین روایت مفید اباحه با روایت مفید حرمت، اکثر بلکه کل فقهاء روایت مفید حرمت را ترجیح میدهند.
پس معلوم میشود از این روایت تخییر را برداشت نکردهاند.
جواب: این اختلافات در مورد تعارض و ترجیح یکی از دو روایت متعارض بدون نگاه به روایات است. معمولا فقهاء و اصولیان در بحث تعارض دو مرحله از بحث دارند، یک مرحله بحث قاعده اولیه در تعارض یا تراجیح است که بدون توجه به روایات میخواهند ببینند قاعده اولیه چیست؟ چنانکه در اصول فقه خواندهاید مرحوم مظفر میفرمایند محققان از اصولیان معتقدند قاعده اولیه در متعارضین تساقط است نه ترجیح ناقل و امثال آن، لذا این اختلافات مربوط به قاعده اولیه در تعارض ناقل و مقرر، و امثال اینها است. اما مهم مرحله دوم بحث است که با توجه به روایات نظر میدهند و مفاد روایات را میپذیرند.
تحقیق:
* برای اطلاع از دلیل هر یک از دو قول مراجعه کنید به معالم الأصول، ص349 اواخر کتاب، قسمت ترجیح به امور خارجی، مورد سوم. بعد از مراجعه دلیل هر یک از دو قول را بیاورید. همچنین نظر صاحب معالم را نیز معین کنید که کدام قول است.
معرفی اجمالی کتاب:
معالم الأصول یا معالم الدین و ملاذ المجتهدین از تنها پسر شهید ثانی به نام شیخ حسن معروف به صاحب معالم (959-1011). هدف صاحب معالم از تألیف کتاب معالم الدین چنانکه خودشان در مقدمه کتاب میفرمایند تألیف یک دوره فقه شیعه بوده است، لکن چنین تألیفی را نیازمند به یک مقدمه در بیان دو مقصد میدانستهاند: 1ـ در بیان امور دهگانه در فضیلت علم و شرف علم فقه و... 2ـ تحقیق مهمات المباحث الأصولیة التی هی الأساس لبناء الأحکام الشرعیة. اما ایشان بعد از اتمام این مقدمه و آغاز کتاب الطهاره که در دو جلد به چاپ رسیده موفق بر اتمام کتاب الطهاره هم نشدند و رحلت فرمودند. در اهمیت بخش اصولی این کتاب همین بس که مرحوم سید محسن أمین در کتاب شریف أعیان الشیعة ج5، ص96 میفرمایند: صار علیه المعول فی التدریس من عصره إلى الیوم بعد ما کان التدریس فی الشرح العمیدی على تهذیب العلامة والحاجبی والعضدی. این کتاب در سیر تطور علم اصول نزد شیعه و همچنین کتب درسی حوزههای شیعی جایگاه مهمی دارد. با مراجعه به این کتاب ضمن کتابشناسی آن، رؤوس مطالب را از فهرست، یادداشت نمایید.